آرشیو نشریه بشریت
روی جلد | پشت جلد |
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه:
سردبیر: شبنم رضاوند
صفحه آرا:مصطفی منیری
طرح روی جلدوپشت جلد: محسن سبزیان، امیررضا شاداب
امور فنی و اینترنت:حسین بیداروند
ویراستارها:مینا آقابیگی، نرگس مباشریفر، ساناز تنهایی، پوریا طالبزاده، ندا غفاری گوندغدویی، نادیا مشرف، لیلا ابوطالبی آدرگانی، پریسا حبیبی، فرشیده پورآذران، رضا شایگان
چاپ و توزیع: مصطفی حاجی قادر مرحومی
آدرس:
VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامهریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، با اعتقاد راسخ به:
۱- آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
۲- برابری حقوق زنان و مردان
۳-جدایی دین از دولت
۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.
۱- آگاهیرسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینهها
۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی به منظور آگاهیرسانی و افشاگری
۳-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت مینماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامهریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام میگردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
- 1. کتاب مرتضی کیوان
به کوشش شاهرخ مسکوب، مرتضی جوانی سن احساساتی و شدیدالتاثیر اما بردبار. زیباپرست و ادب دوست. زیبایی را در هرچه باشد: در طبیعت و نقاشی، زن و موسیقی، به یک اندازه ترجیح میدهد… دوست پرست و رفیق باز است. برای اولی از جان و مال و فداکاری دریغ ندارد. و برای دومی هیچ کسی را از خود نمی رنجاند… زن را به خاطر شاعر دوست دارد زیرا وجود او را سرلوحه دفتر زندگی و احساسات میداند… حسرت و ناکامی و امید و آرزو چهار عامل موثر و سمجی هستند که دست از گریبان احساسات او برنمیدارد… محجوب و سرسخت و گوشه گیر و ماجراجوست، این حالات در موقعیت مختلف و متناسب در روح او ایجاد میشوند و از احساسات او تجلی میکنند… از فرط خیال و آرزو گاهی دست به دامن شعر می زند و عطش خود را فرو مینشاند. گاهی نیز شعر می سراید و چیزی مینویسد و تمام نوشته ها و اشعار خود را که در نظر دیگران ناچیز است. به خاطر شعر و ادب و دل خود دوست میدارد…
۲. آزادی و آزاد فکری
تالیف مجتبی مینوی به اهتمام ماه منیر مینوی، کتاب حاضر کتابی است در حدود ۱۳۰ صفحه که شامل هفت مقاله درباب آزادیهای مدنی که شامل این مقالات میشود: 1) آزادگی و تسامح ۲) ملازمه علم و دموکراسی۳) آزادی مطبوعات۴) آزادی و رشد اجتماعی مستلزم یکدیگراند ۵) آزادی مدنی۶) دعوت بی چماق ۷) بحث در باب تسامح. مقالات نخستین بار در مجله یغما منتشر شده است. مقالات همگی نوشته مینوی نیست بلکه یکی دو تا از آنها ترجمهاند، از آن جمله آزادی مدنی که حدود ۵۰ صفحه است.
۳. داستان کوتاه گجسته دژ
نوشته صادق هدایت، گجسته دژ، داستان کوتاهی از صادق هدایت است که بار نخست، در سال۱۳۱۱ خورشیدی، همراه با ده داستان کوتاه دیگر، در مجموعه داستان سه قطره خون در تهران منتشر شد. داستان در مورد مرد کیمیاگری (خشتون) است که سالها تنها در قلعه ای متروکه و به دور از مردم زندگی میکرد. او زن و دختر کوچکش را ترک کرده بود تا به دنبال اکسیری برود که همه چیز را به طلا تبدیل کند. در این میان زنی (خورشید) همراه دخترش (روشنک) در آن نزدیکی اقامت کردند و دخترک روزها در رودخانه نزدیک قلعه آب تنی میکرد. روزی مرد کیمیاگر او را دید و در صحبتی کوتاه در مورد شنا کردن و اینکه چقدر آب را دوست دارد و دلش میخواهد یک ماهی باشد به کیمیاگر گفت. کیمیاگر که برای ساختن اکسیر خود نیازمند سه قطره خون از آخرین قطره های خون دختری باکره بود، زن را با چشمانش افسون کرد تا شبی در خواب دخترک را به قلعه او ببرد. آن شب دخترک را با شمشیر زنگ زده ای کشت ولی ناگهان از لکه ماه گرفتگی روی پیشانی اش دختر خود را شناخت. پریشان شد و بوته کیمیاگری اش واژگون شد و او همراه با گجسته دژ تا صبح در آتش سوختند.
۴. کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی
تالیف مجید خالقیان (دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ از دانشگاه تهران) دکتر جلال خالقی مطلق (از برترین شاهنامه پژوهان جهان): تشکیلات فرامانروایی در شاهنامه همان تشکیلات هخامنشی است…. کیخسرو در واقع همان کوروش و چهره افسانه ای کوروش بزرگ است… (هخامنشیان در شاهنامه) با وجود پژوهش های ارزشمند، درباره شاهنامه و تاریخ ایران، هنوز عده ای بیان میکنند که از کوروش و هخامنشیان در شاهنامه یاد نشده است! حتی برخی از این گفته ها بهره می برند و به کوروش ستیزی میپردازند.مشخص نیست از چه رو این حساسیت تا این حد برای کوروش وجود دارد، در حالی که نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آنها در تاریخ ایران به اثبات رسیده، به صورت مستقیم و دست نخورده در شاهنامه نیامده است. در ادامه خواهیم دید که روایت های مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم میخورد. تعجب آور است که برخی اسکندر شاهنامه را بدون چون و چرا همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند! آشکار است که کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد.
۵. گرفتاری اسلام
نوشته ارشاد مانجی این کتاب، خاطرات دختری مسلمان است که با خانواده به غرب مهاجرت کرده و در ریچوند، بزرگ شده است. نویسنده در خاطرات خود به سختگیری ها و بی احترامی های اسلام و مسلمانان به انسان و انسانیت و بخصوص جنس زن، پرداخته و از بیخردی مبلغان دین و مذهب سخن گفته. این کتاب از ۹ فصل تشکیل شده است… در زیر به برخی از نوشته های این کتاب اشاره میکنم: “چادر پلی استر سفیدی سرم بود… موهایم روی سرم پخ شده بود، و روحیه ام پلاسیده شده بود. مسلمانان و دینداران، برای هیچ یک از سوالهای منطقی من جواب نداشتند، و من را به قرآن حواله میدادند، که آنهم هیچ نکته آموزنده ای برای انسان نداشت. همیشه برایم سوال بود که اگر نماز خواندن با زبانی که آن را نمیفهمم و سجده کردن در مقابل کسی که معلوم نیست چه هست، مهم است و اسلام برای جنس زن احترام قائل است، چرا زنها نمیتوانند پیش نماز باشند!؟…
- 6. امتناع تفکر در فرهنگ دینی
نوشته آرامش دوستدار، «امتناع تفکر در فرهنگ دینی»، کتابی نوشته آرامش دوستدار توسط انتشارات خاوران در پاریس چاپ شد. دوستدار در این کتاب با نام گذاری فرهنگ دینخو بر فرهنگ دینی ایران، نااندیشی و ناپرسایی آن را به چالش و پرسش کشیده است. بررسی تفکر دینی در طول تاریخ. آرامش دوستدار محتواى کتاب خود را به اختصار شرح میدهد: «من کوشیده ام اولا توضیح بدهم که منظور من از اعتقاد چیست و چگونه برابر اعتقاد اندیشیدن یا تفکر قرار میگیرد و نه بی اعتقادى. سپس پرداخته ام به اینکه ما از دوران پیشین، یعنى از زمان هخامنشیان و زرتشت، عملا از دو ناحیه تحت سلطه دین بودیم: هم از طریق حکومت هخامنشیان و هم از طریق تصورات زرتشتی و سپس من نمونه هایى را در اسلام نشان داده ام که بر اساس این نمونه ها، فکر میکنم موفق شده ام نشان دهم که همه آدمهاى مهم ما به صورتى در وابستگى اندیشیدهاند.»
۷. مارتین لوتر، اصلاحگر کلیسا
نوشته هری امرسون فاسدیک ترجمه فریدون بدرهای، کتاب سرگذشت کشیشی است که مسیحیت را زیر و رو کرد. کتاب با پاراگراف زیر شروع میشود: روز هفدهم آوریل سال ۱۵۲۱، یکی از روزهای مهم تاریخ جهان بود. در این روز، شارل پنجم، فرمانروای بخش بزرگی از اروپا، در شورای شهر ورمس در آلمان به داوری نشست. شاهزادگان، اشراف، روحانیان عالیقدر گرداگردش نشسته بودند. در برابر آنان راهبی تک و تنها ایستاده بود. این راهب، مارتین لوتر نام داشت. به محاکمه فراخوانده شده بود و پای جانش در میان بود. پاپ تکفیرش کرده بود. او را به نوشتن کتابهای گمراه کننده متهم ساخته بودند، و اینک آن کتابها روی میز در برابر اعضای دادگاه انباشته شده بود. امپراتور از وی میخواست اعتراف کند که خطا کرده است و گفتارها و بدعتهایش را پس بگیرد. وگرنه در آن روزگار، هر کسی به بی دینی و بدآموزی متهم میشد، پادافراهش زنده سوختن بود. و بی دین و بدآموز کسی بود که بر خلاف کلیسای رم سخن بگوید. مرد راهب از این مطلب به خوبی آگاه بود. با وجود این، گفتار خود را پس نگرفت و آموزشهای خود را خطا نشمرد. در برابر آن شورای بزرگ، پایدار ایستاد و گفت: «من نه میتوانم و نه میخواهم چیزی را مسترد دارم، زیرا بر خلاف وجدان رفتار کردن نه درست است و نه ایمنی میبخشد» و…
۸. گروگانگیری و جانشینان انقلاب
نوشته محمد جعفری، کتاب از جمله آثاری هستش که در زمینه حادثه تسخیر سفارت ایالات متحده آمریکا در ایران، منتشر شده و این کتاب توسط آقای محمد جعفری در لندن نوشته شده و در آلمان توسط انتشارات برزاوند در تیرماه ۱۳۸۶ چاپ و منتشر شده. مولف در مقدمه ای بر کتاب مینویسد: «اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و به گروگان گرفتن و نگهداری کارکنان آن به مدت ۴۴۴ روز که عواقب زیانباری برای ملت ایران در برداشت، از امهات رویدادهایی است که به عصای دست آقای خمینی و انحصارگران، برای استقرار استبداد و دیکتاتوری ولایت فقیه تبدیل گردید. نظر به اینکه متاسفانه، هنوز هیچکدام از گروگان گیرهای اصلی، نه تنها حاضر نشدهاند مسئله گروگانگیری و تبعات آن را صادقانه، همانطوریکه واقع شده است، را برای نسل حاضر و نسلهای آینده توضیح دهند، بلکه هر از گاهی هر کدام از سران آن، برای رها شدن از بار سنگین و مصیبتی عظیم که عمل آنان برای کشور ببار آورده است، سعی میکنند که با تحریف حقایق و قلب امرهای واقع شده که تحویل جامعه غائب از صحنه میدهند، خود را از عواقب مصیبت بار عذاب وجدان تبرئه کنند. این امر مرا بر آن داشت که به تالیف و تحریر کتاب حاضر دست بزنم. بدین امید که نسل حاضر و نسلهای آینده دریابند که با دست خودیها، چه بلایی بر سر کشور آمده است، و چگونه خودیها عامل اجرای منویات آمریکا شدهاند. بنابراین برای یافتن مقصر بدنبال این کشور و آن کشور نگردند و گناه نادانیها، خطاها، و عامل دست این و آن شدنها را به گردن این و آن نیندازند که هر کس، هر گروه، هر نسل، و هر ملت در گرو اعمال خویش است، بدانند که باید: «خودشکن، آینه شکستن خطا است.»
۹. تاریخ مشروطه ایران، دو جلد
نوشته احمد کسروی، کسروی در ۱۳۰۲ ش، که هجده سال از وقایع مشروطه میگذشت، بر آن شد تا رخدادهای آذربایجان را از بدو جنبش مشروطه به رشته تحریر درآورد؛ یادداشت هایی نیز تهیه کردش که ابتدا در سوریه در «مهنامه العرفان»، تحت عنوان «آذربایجان فی ثمانیه عشر عاما» به چاپ رسید، و از ۱۳۱۳ ش به صورت سلسله مقالاتی در مجله پیمان منتشر شد. از آنجا که رخدادهای آذربایجان از سایر مناطق قابل تفکیک نبود، حوادث و وقایع دیگر کانون های جنبش مشروطه خواهی چون تهران و گیلان نیز افزوده شد و بدین ترتیب تاریخ مشروطه ایران در سه بخش به چاپ رسید. وقایع پس از انقلاب مشروطه تا پایان قیام شیخ محمد خیابانی نیز در چهار بخش با عنوان «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» منتشر شد. در نگارش تاریخ مشروطه ایران از «تاریخ بیداری ایرانیان» و «کتاب آبی» استفاده کرده و نویسنده تاریخ مشروطه ایران که در زمان انقلاب مشروطه شانزده سال داشته، و از نزدیک شاهد وقایع و حوادث تبریز، دومین کانون انقلاب مشروطه، بوده است. کسروی با سران مشروطه آذربایجان آشنایی داشته و دیدهها و شنیده های خود را به رشته تحریر درآورده. به عنوان مثال میتوان به ماجرای محاصره تبریز اشاره کرد که کسروی مشاهدات خود را در جریان محاصره تبریز بیان کرده است. کسروی با استعانت از مشاهدات خود و بقیه عوامل و رهبران نهضت، از یادداشت های دست اول خصوصی، گزارش ها، اعلامیهها و تلگراف های رسمی داخلی و خارجی و روزنامهها و کتابها در مطالب خود بهره برده است که البته بیشتر در پاورقی ها به آنها اشاره کرده است.
۱۰. در راه سیاست
نوشته احمد کسروی، بخشهای بیشتر مهم از این کتاب را برای مطالعه و آشنایی با کتاب داخل کانال گذاشتم. اما اگر بیشتر در مورد کتاب توضیح بدهم اینکه: احمد کسروی در کتاب در راه سیاست، سیاست را واژه روشنی نمیداند. او سیاست را واژه ای میداند که هرکس مطابق با میل و سلیقه خود از آن بهره برده و تفسیری به آن میکند. او سپس به توضیح نسبی واژه سیاست و پولتیک پرداخته و نهایتا اذعان میکند که سیاست هرگز در تاریخ ایران وجود خارجی نداشته و تنها در صد سال اخیر به معنای واقعی کلمه وارد سیستم مملکتی ایران شده است. او حتی با وجود علاقه به نادرشاه افشار و تحسین پی در پی او، اما نادر را شاهی میداند که از سیاست در اداره مملکت بی بهره بود و تنها با تکیه بر نبوغ نظامی ایران را نجات داد. کسروی سپس در ادامه این روند به ارکان سیاست و نکات مثبت و منفی آن و نهایتا نقش سیاست در پیشرفت ایران میپردازد.
۱۱. چهره عریان زن عرب
نوشته نوال سعداوی ترجمه آقایان مجید فروتن و رحیم مرادی، نویسنده در این کتاب به سرنوشت دردناک و تلخ دخترکان معصومی اشاره میکند که همه روزه در جوامع مسلمان، قربانی آداب و سنن اسلامی و فرهنگ عقب مانده برآمده آن از عصر بی ترحم برده داری میگردند، دخترکان بی پناهی که تنها به دلیل نوع جنسیت خود، ضمن فرو خوردن حس حقارت روانی و اجتماعی به اشکال گوناگون در عرصه های متعدد زندگی در این نوع جوامع ناگزیر از تحمل همه نوع شکنجه جسمی و آزار جنسی هستند. نویسنده در جای جای کتاب تصریح میکند که انقلابهای اجتماعی و آزادیبخش تاثیر مهمی در روند آزادی زن بر جای میگذارند.
۱۲. آزادی انسان ایرانی، چیستی و چرایی پدیده آزادی
نوشته دکتر کوروش عرفانی، استبدادگری حاکمیت نیمی از فاجعه تاریخی استبداد در ایران است. نیم دیگر آن استبداد پذیری ملت است. ظالم با تکیه بر بی حرکتی مظلوم به ظلم خود ادامه می دهد. در هر کجا که انسان ها به واسطه نا آگاهی، عادت، ترس، طمع، فریب خوردگی و یا مسخ، استبداد را بپذیرند، آزادی به دست فراموشی سپرده میشود. سر خم کردن در مقابل ماموران، مقامات و عوامل یک حاکمیت مستبد، تنها سبب تداوم و توسعه آزادی کشی می شود. امری که در ایران قرنهاست ادامه دارد.هیچ ملتی خود را از بند استبداد نخواهد راند، مگر آنکه به درجه ای از رشد فکری و تکامل اجتماعی برسد که حضور ستم و نبود آزادی برایش غیر قابل تحمل شود. ملتی که ستم سالاری را به هر دلیلی تحمل میکند هرگز آزاد نخواهد شد. تا زمانی که آزادگی نه به عنوان یک شعار و حرف و آرزو، بلکه به عنوان یک درک عمیق و باور محکم جا نیافتد، انسان ها هرگز برای کسب آزادی از قید و بند استبداد حاکم اقدام نخواهند آرد.
گزارش آماری نقض حقوق زنان، مهر 1401
سپیده عشقی، سعید پورمند، فریده فراعی
ردیف | موضوع | شهریور | مهر |
۱ | اخبار عمومی | 22 | 50 |
۲ | احضار به دادگاه | 3 | 1 |
۳ | احکام صادره | 11 | 2 |
۴ | بازداشت | 18 | 108 |
۵ | اعدام | 1 | 0 |
۶ | زندان و زندانی | 31 | 14 |
۷ | اعتصابات | 4 | 3 |
۸ | اعتراضات | 10 | 4 |
۹ | خشونت علیه زنان | 29 | 23 |
۱۰ | خودکشی | 5 | 0 |
۱۱ | قتلهای ناموسی | 5 | 22 |
12 | آسیبهای اجتماعی | 9 | 7 |
جمع | 148 | 213 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 213 خبر که در طول ماه مهر ۱۴۰۱ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق زنان تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا، هرانا، ایرنا، ایلنا، باشگاه خبرنگاران جوان، خبرگزاری فارس، کیهان، همشهری و مهرنیوز جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق زنان در مهر ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: شراره هادیزاده رئیسی، فریده فراعی، زهرا یزدی هاشمی، سارا آسیابان، شهین تاج فتحزاده، کوثر ولیزاده، سپیده عشقی، مونا احمدیپور شراره مهبودی و آقای حامد غریبزاده میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی، مهر 1401
رضا شایگان
مهر | شهریور | عنوان | ردیف |
۴۵ | ۶۳ | اخبار عمومی شامل: اطلاعیه نهادهای بینالمللی، بیانیههای بینالمللی و موارد نقض حقوق و اخبار زندانیان | ۱ |
۱۰۲۱ | ۴۲۵ | بازداشتها | ۲ |
۱۳ | ۱۲ | احضار | ۳ |
۱۶ | ۵۲ | احکام صادره و تودیع یا صدور وثیقه | ۴ |
۳۸ | ۴۵ | زندان و زندانی شامل: ضربوشتم، اعتصاب غذا، جلوگیری از درمان و مرخصی، انتقال زندانی و اعتراف اجباری | ۵ |
۵ | ۵۱ | کولبران و سوختبران شامل: کشته، زخمی، بازداشت | ۶ |
۹۵۹ | ۳۲۷ | تیراندازی به مردم | ۷ |
۴ | ۲۶ | موارد پنهان نقض حقوق بشر شامل: عدم بهداشت و درمان و خودکشی، خشونت خانگی، قتلهای ناموسی و انفجار مین | ۸ |
۲۱۰۱ | ۱۰۰۱ | جمع |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از ۳۰۳ خبر که در طول ماه مهر ۱۴۰۱ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند هرانا، کُردپا، ههنگاو، ایسنا، ایرنا، امتداد، مرکز صدا و سیما، مرکز دموکراسی و حقوق بشر کردستان، ایرنا، خبرگزاری صداوسیما، کردانه، دیدهبان ایران، کمپین فعالین بلوچ، همشهری آنلاین، جوانهها، ایران وایر، رسانک و جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در مهر ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: میلاد ترغیبی، زهرا رهایی، کریم ناصری، مهدی محمدپور، لیلا ابوطالبی آدرگانی، ایرج دانای طوس، رضا شایگان، امین بلوردی بهمن، محمدرسول پورتندرست، آراس کرمی، فرشاد اعرابی، مصطفی مصطفینیا، محمدحسام فانی، ستار کرمی، صادق فرخی قصرعاصمی، غزاله السادات ابطحی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق پیروان ادیان، مهر ۱۴۰۱
کریم ناصری، آرشا کچوئیان، سعید پورمند، صدرا مجیب یزدانی
ردیف | موارد نقض حقوق ادیان | اهل سنت | بهاییان | مسیحیان | سایر ادیان |
۱ | احضار و بازجویی | 2 | |||
۲ | محرومیت از حقوق زندانیان و متهمان | 3 | 8 | 2 | |
۳ | آزار و محرومیت از حقوق شهروندی | 6 | |||
۴ | جلوگیری از انجام مناسک مذهبی | 4 | |||
۵ | حبس | 2 | 14 | 1 | |
۶ | اعدام و مرگ | 82 | |||
۷ | آزادی و مرخصی زندانی | 2 | |||
۸ | تفتیش و ضبط و مصادره | 5 | |||
۹ | اعتصاب غذا | 1 | 1 | ||
جمع | 100 | 27 | 2 | 4 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 68 خبر که در طول مهر ماه 1401 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق پیروان حقوق ادیان که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا، هرانا، ایسنا، ایرنا، ایلنا، هنر آنلاین، باشگاه خبرنگاران جوان، خبرگزاری فارس، کیهان، همشهری آنلاین، مهرنیوز، سازمان ماده 18، کردپرس، کردپا، کمپین فعالین بلوچ، ههنگاو ، بیبیسی فارسی، جمعآوری گردیده، تهیه شده است. آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیت های جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق ادیان در مهر ماه همکاری کردند خانمها و آقایان: کریم ناصری، آرشا کچوئیان، علی فروتن، سعید پورمند، وحید چرخانداز یگانه، صدرا مجیب یزدانی، سمانه بیرجندی، مریم افتخار، امین بلوردی بهمن، اسفندیار سنگری، رضا شایگان، داود لطفی، امین ظهیری، محمدمهدی خسروپناه، ندا غفاری گوندوغدویی، شهناز کریمزاده مقدم، رضا عباسی زمانآبادی، حسین اریس، عباس رهبری، مریم حبیبی، لیلا ابوطالبی، کوثر ولیزاده، شراره هادیزاده رئیسی، مهرداد یگانه، مهرنوش ایمانی چگنی مباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق کار و کارگر، مهر 1401
رضا شایگان، عبدالمجید بازداران
مهر | شهریور | موضوع | ردیف |
۲۷ | ۴ | اخبار عمومی | ۱ |
۴ | ۴ | تعدیل نیرو | ۲ |
۹ | ۲۷ | تجمعات | ۳ |
۱ | ۸ | حوادث | ۴ |
۳۱ | ۱۹ | بازداشت و زندانیان | ۵ |
۷ | ۱۵ | کولبری و سوختبری | ۶ |
۳ | ۱۴ | معوقات مزدی | ۷ |
۸۲ | ۹۱ | جمع |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از ۸۰ خبر در طول ماه مهر ۱۴۰۱ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا، مشرقنیوز، رکنا، رادیو زمانه، هرانا، ایرنا، ایلنا، رادیو صدای آمریکا، رادیو بیبیسی، ایران، قطره، رادیو فردا، سازمان حقوق بشر ایران، باشگاه خبرنگاران جوان، خبرگزاری مهر، خبرگزاری خراسان، روزنامه قانون، تسنیم، کمپین فعالان بلوچ جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ درصد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق کار و کارگر در مهر ماه همکاری کردند خانمها و آقایان: مهناز ترابی، پریا ترابی، مریم افتخار، صادق نوری، احسان احمدیخواه، احمد کشاورز مویدی، رضا شایگان، عبدالمجید بازداران، بهنام شیرمحمدی، محمدحسام فانی ، غزالهالسادات ابطحی ، فرشیده پورآذران ، مهدیه مراد، علی عزیزی، مهد ی افشارزاده، سیاوش نوروزی، رضا حاتمی، محمد گلستانجو و صادق فرخی قصرعاصمی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://kar-kargar.bashariyat.org
گزارش آماری نقض حقوق محیط زیست، مهر ۱۴۰۱
مینا آقابیگی، سلمان یزدانپناه
شهریور | مهر | موضوع | ردیف | |
۴۴ | ۲۸ | آلودگی هوا | ۱ | |
۷ | ۸ | آلایندههای زیستمحیطی | ۲ | |
۱۸ | ۶ | آتشسوزی و از بین رفتن مراتع، جنگل و اراضی ملی | ۳ | |
۳۸ | ۱۹ | بحران آب، آلودگی و خشکیدگی تالاب، دریا و رودخانه | ۴ | |
۱۲ | ۱۴ | ورود فاضلاب و پسماند به منابع آبی، دپو نامناسب و ریختن زباله به طبیعت | ۵ | |
۴۱ | ۲۰ | صید و شکار غیرمجاز | ۶ | |
۲۲ | ۱۲ | طرحها و پروژههای عمرانی مخرب محیط زیست | ۷ | |
۴ | ۴ | ضربوشتم، مصدومیت و به قتل رساندن محیطبانان، دستگیری و صدور حکم علیه فعالین محیط زیست | ۸ | |
۱۱ | ۷ | گونههای جانوری در معرض خطر انقراض | ۹ | |
۳۹ | ۱۹ | بازداشت و احکام صادره شکارچیان | ۱۰ | |
۳ | ۱ | حیوانآزاری و احکام صادره | ۱۱ | |
۱۱ | ۰ | آبزیان | بیماری، مسمومیت و حوادث منجر به مصدومیت و تلف شدن حیوانات | ۱۲ |
۳ | ۰ | پرندگان | ||
۶ | ۱ | پستانداران، دوزیستان | ||
۱ | ۳ | کمبود امکانات و تجهیزات محیط زیستی | ۱۳ | |
۸ | ۳ | قاچاق چوب، خاک و حیوانات | ۱۴ | |
۲۶۸ | ۱۲۴ | جمع |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از ۱۲۴خبر که در طول ماه مهر تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از محیط زیست تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند هرانا، ایلنا، ایرنا، دیدهبان، ایسنا، مهر، خبربان، قطره، تسنیم، یورونیوز، انصاف و پایگاه خبری محیط زیست و حیات وحش جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حفاظت محیط زیست در مهر ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: سلمان یزدانپناه، مینا آقابیگی، ایرانداخت کیا، علیرضا جهانبین، رزا جهانبین، ساناز تنهایی قلی بیگلو، حمیدرضا امینی، علی برومند، نادیا مشرف، کاوه قزلباش، ندا فروغی ، مجید رئوفی، رسول بلغار، فرشته خیام الحسینی، سپهر رضائی شایان میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://mohitzist.bashariyat.org
گزارش آماری قتلهای قانونی، مهر ۱۴۰۱
فرشاد اعرابی
ردیف | موضوع و نوع جرم | زنان | مردان | جمع | |
۱ | اخبار اعدامیان | 1 | 1 | ||
۲ | صدور حکم اعدام | قتل | 1 | 1 | |
محاربه | 1 | 1 | |||
تجاوز | 1 | 1 | |||
۳ | اجرای حکم اعدام | قتل | 7 | 7 | |
مواد مخدر | 17 | 17 | |||
تجاوز به عنف | 2 | 2 | |||
۴ | رهایی از اعدام | قتل | 1 | 51 | 52 |
۵ | مرگ در زندان شامل خودکشی، بیماری، شکنجه | 18 | 18 | ||
جمع | 1 | 99 | 100 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 30 خبر که در طول مهر ماه ۱۴۰1 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند شبکه حقوق بشر کردستان، هرانا، سازمان حقوق بشر، جوانهها، ههنگاو، روزنامه اعتماد، خبرگزاری صداوسیما، رکنا، ایسنا، ایرنا، رسانک، خبرگزاری میزان، خبرگزاری مهر، عصر ایران، آفتاب نیوز، رادیو زمانه، سازمان محیط زیست و جوان آنلاین جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در مهر ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: میلاد ترغیبی، زهرا رهایی، کریم ناصری، مهدی محمدپور، لیلا ابوطالبی آدرگانی، ایرج دانای طوس، رضا شایگان، امین بلوردی بهمن، محمدرسول پورتندرست، آراس کرمی، فرشاد اعرابی، مصطفی مصطفینیا، محمدحسام فانی، ستار کرمی، صادق فرخی قصرعاصمی، غزاله السادات ابطحی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق ورزش و ورزشکاران، مهر ۱۴۰۱
احسان احمدیخواه، داوود لطفی، امیررضا ولیزاده، سپهر رضایی شایان
ردیف | موضوع | مهر | شهریور |
۱ | اخبار عمومی | 97 | 77 |
۲ | تبعیض جنسیتی و منطقهای | 0 | 3 |
3 | اعتراضات ورزشکاران | 89 | 29 |
4 | تخلفات ورزشی | 3 | 6 |
5 | سوءمدیریت مسئولین | 10 | 36 |
6 | آسیبهای اجتماعی (محرومیتها، مشکلات معلولین و…) | 1 | 2 |
7 | نامه های بین الملل | 0 | 8 |
جمع | 200 | 166 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 200 خبر که در طول مهر ماه ۱۴۰1 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند همشهریآنلاین، خبرگزاری فارس، خبرگزاری تسنیم، ورزش سه، ایلنا، ایرنا، ایسنا، گروه ورزش خبرنگاران جوان، شبکه اطلاعرسانی هرمز، شبکه اطلاعرسانی دنا، خبرگزاری دی، پایگاه خبری تحلیلی انتخاب و خبر ورزشی، ایران وایر، ایران اینترنشنال جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در مهر ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: رضا شایگان، امیررضا ولی زاده، مهدی کریمی، سینا اشجعی، زهرا رهایی، سوگند حیدرکندری، مصطفی مصطفینیا، فرشاد اعرابی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://varzesh.bashariyat.org
گزارش آماری نقض حقوق جوان و دانشجو، مهر ۱۴۰۱
پوریا طالبزاده، مجید قادرینژاد، احسان احمدیخواه
ردیف | موضوع | عنوان خبر | مهر | شهریور |
1 | اخبار عمومی دانشگاه | اخبار دانشگاهها (کمبود امکانات و تجهیزات دانشگاه، …. | 11 | 3 |
2 | اخبار دانشگاهیان | بازداشت دانشگاهیان | 19 | 4 |
3 | احکام صادره دانشگاهیان | 0 | 1 | |
4 | تجمّعات و اعتراضات | 2 | 0 | |
5 | بازداشت شدگان اعنراضات 1401 | 13 | 0 | |
6 | اخبار جوانان | اخبار جوانان (عدم تفکیک جرایم؛قتلهای ناموسی، انفجار مین، خودسوزی، خودکشی…) | 0 | 2 |
7 | احضار و بازجویی جوانان | 1 | 0 | |
8 | احکام صادره جوانان | 3 | 6 | |
9 | بازداشت جوانان | 30 | 7 | |
10 | زندان و زندانی (شکنجه، ضرب و شتم، بهداشت زندان، درمان و بیخبری از بازداشتی یا زندانی…..) | 1 | 3 | |
11 | شلیک نیروهای نظامی به مردم) سوختبر ، کولبرو …) | 1 | 1 | |
12 | بازداشت شدگان اعتراضات سراسری 1401 | 37 | 0 | |
13 | کشته شدگان اعتراضات سراسری 1401 | 77 | 0 | |
جمع | 195 | 27 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 114 خبر که در طول ماه مرداد ۱۴۰1 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند هرانا، فارس، ایلنا، ایرنا، ههنگاو، کمپین فعالان بلوچ، جوانآنلاین و دانشجوآنلاین جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق جوان و دانشجو در مرداد ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: احسان احمدیخواه، مهدی افشارزاده، عباس منفرد، آرش احمدی، پوریا طالبزاده، سمانه بیرجندی، پریسا سخایی ناهید عیوضی رسول بلغار، مهناز ترابی، داوود واحدیپور و امیرحسین کریمی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://daneshjoo.bashariyat.org
گزارش جلسه ویژه هماندیشی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۲
لیلا ابوطالبی آدرگانی
جلسه ویژه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۲ مصادف با ۴ مهر ۱۴۰۱ در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضاء کمیته، جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتیوب، اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست، مسئول جلسه آقای رضا شایگان ضمن خوشآمدگویی و خیرمقدم به تمامی حاضرین، جلسه را به صورت رسمی آغاز و مهمان جلسه آقای جهانگیر گلزار را معرفی نمودند.
آقای جهانگیر گلزار در مورد موضوع بحث که حق اعتراض (اقوام ایرانی برای حق طلبی) است اینگونه سخن گفتند که: حق اعتراض از آنجایی آغاز میگردد که هر انسانی حقوقی دارد که حق اعتراض یکی از این حقوق است و این ارتباط مستقیم با حق حیات دارد. اعتراض کردن باعث به دست آوردن حق حیات میشود. من به عنوان یک انسان حق دارم در مواردی که حقوق شهروندیام ضایع میشود اعتراض کنم. ما آموزش پیدا کردیم که اختلاف نظر را قبول نکنیم و هیچ حقی نداریم ولیکن اشتراک نظر وجود دارد که آن هم اگر مخالف نظر ما باشد اعمال نکنیم. در دموکراسیها رأیگیری صورت میگیرد که در صورت پیش آمدن مشکل، افراد منتخبه مورد انتقاد قرار میگیرند حال به توسط روزنامهها، رسانهها و…؛ اما در حکومت استبدادی مثل حکومت ما که در ایران حاکم است چنین چیزی معنی پیدا نمیکند. کشور ایران یک ولایت فقیه دارد که یازده اختیار مطلقه دارد یعنی فقط خودش عمل میکند و این منجر میشود که جامعه از روابط دوستانه ترس داشته باشد و این روابط به روابط خصمانه تبدیل شده است و این برای مردم یک معضل بزرگ شده است و هیچ کس حق ندارد در مورد مشکلات خود اعتراض کند. امروز بین اصولگرا و اصلاح طلب دعوا هست که به دلیل کشته شدن خانم مهسا امینی باید از مردم عذرخواهی کرد، اما در این میان آقای خامنهای که یک روزهخوان است صاحب جان و مال و ناموس مردم شده است و همهی آنها را به گلوله بسته و تا امروز بیش از ۵۰ تن کشته شده است مگر این وطن مال شما است این وطن مال تکتک مردم ایران است. آقای خامنهای حق ندارد جلو اعتراض مردم را بگیرد چرا این فرد باید نگذارد خانوادههایی که فرزندانشان کشته شدهاند و داغدار هستند به راحتی فرزندانشان را به خاک بسپارند و مدام تهدید شوند. امروز دز ایران چه کسانی اعتراض میکنند؟ نسل جوان؛ مثل موجی از دریا است و شعارهایی سر میدهند که این شعارها به سه دسته تقسیم میشوند: ۱. «اگه با هم یکی نشیم یکییکی تموم میشیم» این نشانه آن است که ما چه میخواهیم و دیگران را دعوت به همکاری میکنند و یا شعارهای اینچنین: خونی که در رگ ماست، هدیه به خواهر ماست؛ یا زن، زندگی، آزادی؛ یا بیا بیرون هموطن، حق تو فریاد بزن؛ و یا آهای آهای نشستهها، مهسای بعدی از شماست؛ ۲. شعارهایی که نشان از آزادیخواهی است: فقر و فساد و بیداد، مرگ بر این استبداد؛ یا قدرت ما جمع ماست، رهایی حق ماست؛ یا این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت؛ و یا آزادی، آزادی، بگو آزادی؛ ۳. دسته سوم که مربوط به اعتراض موجود و تغییرات اساسی مثل آزادی، رهایی و پایان فساد است: خامنهای قاتله، ولایتش باطله؛ خامنهای ضحاک، میکشیمت زیر خاک؛ مرگ بر خامنهای؛ مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر؛ توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه؛ تجاوز، جنایت، مرگ بر این ولایت؛ آقای رضا شایگان پرسیدند: چرا اعتراضاتی که برای معیشت هم انجام میدهند سرکوب میشوند؟ آقای گلزار پاسخ دادند: این نظام تا زمانی که اعتراض میکنید که شما مقصر مشکلات جامعه هستید این اعتراض را قبول نمیکنند و مردم را سرکوب میکنند. آقای حسن حمزهزاده پرسیدند: در این اعتراضات اقوام همه پشت به پشت هم جمع شده و اعتراض میکنند این موضوع به نظر شما چگونه است؟ آقای گلزار پاسخ دادند؟ در استبداد با همه مردم که همگرا هستند مخالف هست و با اختلاف بین مردم حکومت میکند. خانم حوریه پرسیدند نقش ما در این زمان چیست و چه اقداماتی باید انجام دهیم؟ ما به دلیل اینکه خارج از ایران هستیم میتوانیم با اطلاعرسانی به مردم ایران کمک کنیم. آقای امین بلوردی بهمن گفتند: اصلاحطلبان و اصولگرایان با هم چه فرقی دارند؟ در جوامع عدهای هستند که مثلاً میگویند ما چپ هستیم که میشود اصولگرا؛ اما اصلاحطلبان به ظاهر همراه مردم است ولی در نهایت اینچنین نیست. آقای آرمین آتشک پرسیدند: در حال حاضر اعتصابات چه تأثیری دارد؟ آقای گلزار پاسخ دادند: این مورد باعث بسته شدن دست دولتمردان میشود. آقای فرشاد اعرابی پرسیدند: چطور میشود که این اعتراضات بدون رهبر به یک نتیجه برسند؟ آقای گلزار پاسخ دادند: مردم نباید بنشینند و منتظر یک نفر بمانند و مردم نیاز به سخنگو دارند. آقای منوچهر شفایی فرمودند: در تظاهرات بعضی با پرچم خودشان میآیند و متأسفانه چون در مورد حزب خودشون صحبت میکنند به همین دلیل من از همکاران تقاضا میکنم به عنوان ابزار وارد نشوند و این اشتباه هست و تبلیغ برای حزب است و نه برای دفاع از حق مردم؛ آقای محمدرضا راعی فرمودند: در تجمعات اعتراضی که خارج از ایران برگزار میگردد بعضی شعارها که دموکراسی و جمهوری را نشان دهد وجود ندارد. پس باید در این راستا مراقب بود که به دنبال یک دسته خاص کشانده نشود و هر انسان یک حقوقی دارد و آزادی دارد پس دموکراسی و استقلال و آزادی در کشور باعث به وجود آمدن یک ملت به هم پیوسته خواهد شد.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: خانم لیلا ابوطالبی، مسئولین ضبط صدا و تصویر: آقایان اسفندیار سنگری و محمدرسول پورتندرست ادمینها: آقایان حسن حمزهزاده و فرشاد اعرابی و میهمانان حاضر خانمها و آقایان: شبنم رضاوند، نرگس مباشریفر، فریده فراعی، ایراندخت کیا، سمانه بیرجندی، سینا اشجعی، حسین طباطبایی، ایرج دانای طوس، منوچهر شفایی، هادی درتومی، امیررضا شاداب، علیرضا جهانبین، رزا جهانبین، ساناز تنهایی، سعید پورمند، محمدیوسف احمدی، حوریه، مازیار پرویزی، مهناز ترابی، فرزانه، شهلا شاهسونی، امین بلوردی بهمن، کریم ناصری، سعید طائف، مصطفی مصطفینیا، شهره ختم جلسه را در ساعت ۲۰:۳۲ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان ۹ اکتبر ۲۰۲۲
کوثر ولیزاده
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۲ راس ساعت ۱٧:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: خانم شراره هادیزاده رئیسی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق پیروان ادیان در شهریورماه۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: منزل شاهین صمیمی و هدی کنعان، زوج بهائی و مدرس موسیقی کودکان ساکن گرگان روز چهارشنبه ۲ شهریور ماه، توسط ماموران اداره اطلاعات این شهرستان مورد تفتیش قرار گرفت. ماموران شماری از وسایل شخصی این شهروندان از جمله تلفن همراه، تبلت، کتب مذهبی، دفتر و ادوات موسیقی، میز و صندلی کلاسهای آموزش کودکان را ضبط کرده و با خود بردهاند. همزمان با انتشار اطلاعیه وزارت اطلاعات، صدا و سیمای جمهوری اسلامی با انتشار ویدیویی شهروندان بهائی بازداشت شده را به جاسوسی، نفوذ درمهد کودکها و ترویج بیحجابی در کشور متهم کرد. قانون اساسی : اصل۲۳- منع تفتیش عقاید. اصل ۲۵- عدم دخالت در احوال شخصی. اصل۲۶- حق آزادی عقیده. اصل۳۹- ارزش انسانی درهمه جا. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده۶- ارزش انسانی در همه جا. ماده ۸- رعایت حقوق انسانی توسط قانون. ماده ۱۲-عدم دخالت در احوال شخصی. ماده۱۸- حق آزادی عقیده. ماده۲۲- حق امنیت اجتماعی مالی فرهنگی. خبر: روز شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱ کسری نوری، درویش گنابادی از بند سیاسی زندان عادل آباد شیراز به مکان نامعلومی منتقل شد. پوریا نوری، برادر این درویش گنابادی زندانی با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود نوشت: کسری نوری ظهر امروز حوالی ساعت ۱۲:۳۰ از بند سیاسی زندان عادل آباد به اجبار و همراه با رعب و وحشت به مکانی نامعلوم منتقل شده است. این انتقال بدون ارائه دستور قضایی بوده و حتی علت آن به صورت شفاهی اعلام نشده و ما شدیدا نگران کسری هستیم و از او بیخبریم. قانون اساسی: اصل ۲۲- رعایت حقوق ذاتی و شهروندی امنیت زندگی. اصل۲۳- منع تفتیش عقاید. اصل۳۲- عدم توقیف، حبس، تبعید غیر قانونی. اصل۳۴- رعایت حقوق انسانی توسط قانون. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون. ماده۹- عدم توقیف، حبس، تبعید غیر قانونی. ماده۱۸- حق آزادی عقیده. ماده۲۲- حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی.
بخش ۲: خانم لیلا رمضان بررسی اعلامیه حذف تمامی اشکال تعصب و تبعیض بر مبنای دین یا عقیده (ماده ۱) را ایراد کردند: اعلامیه رفع تمامی اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده از جمله اسناد حقوق بشری است که در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۱ به منظور مبارزه با تمامی اشکال نابردباری و تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسیده است. از بدو شکلگیری نظام حقوق بشر مدرن، مبارزه علیه تمامی اشکال تبعیض مورد توجه بوده است. منشور ملل متحد در بند ۳ ماده ۱، حصول همکاریهای بینالمللی در حل مسائل بینالمللی و توسعه، ترویج و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همگان را بدون هر گونه تمایزی از حیث نژاد، جنس، زبان یا مذهب را به عنوان یکی از مقاصد و اهداف سازمان ملل متحد دانسته و مجددا در مواد دیگر نیز بر احترام جهانی به حقوق بشر و آزادیهای اساسی بدون هر گونه تبعیضی تاکید نموده است. همچنین تمامی اسناد حقوق بشری به نحوی اصل عدم تبعیض بر اساس نژاد، جنس، رنگ، مذهب، عقیده و… را شناسایی نمودهاند، از جمله، اعلامیه جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸در مقدمه و ماده ۲، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ۱۹۶۶ در بند ۲ ماده ۲، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی ۱۹۶۶ در بند ۱ ماده ۲ و… صریحا اصل عدم تبعیض را مطرح نمودهاند. به این ترتیب ممنوعیت اعمال هر گونه تبعیض در بهرهمندی از حقوق و آزادیهای اساسی همواره جز اهداف نظام حقوق بشر بوده است. اما از آن جایی که با وجود تمامی این تاکیدها، جامعه بینالمللی کماکان شاهد بروز انواع و اقسام تبعیضهای ناروا نسبت به افراد است، تلاشهای متعددی در جهت مبارزه با برخی از اشکال تبعیض که ظهور بیشتری دارند نیز مورد جدیت قرار داده است که ثمره این گونه تلاشها را میتوان در تدوین و تصویب این اعلامیه مشاهده نمود. اعلامیه در قالب یک مقدمه و هشت ماده به تصویب رسیده است. در مقدمه اعلامیه با اشارهای کوتاه به پیشینه اصل عدم تبعیض و برابری همگان بدون هر گونه تبعیضی در منشور سازمان ملل متحد و اسناد حقوق بشری و همچنین با اشاره به این نکته که نقض حقوق بشر و به ویژه حق آزادی فکر، وجدان، مذهب و عقیده منشا بسیاری از جنگها و رنجهای تحمیلی به بشر بوده، بر نقش مذهب و عقیده در دستیابی به اهدافی چون صلح، عدالت و ضرورت از میان برداشتن انواع تبعیضها و حفظ این آزادیها تاکید نموده و چنین مقرر کرده است: با توجه به این که یکی از بنیادیترین اصول منشور ملل متحد، کرامت و برابری جدایی ناپذیر تمام آحاد بشر است و تمامی دولتهای عضو، جداگانه یا به همراه دیگر دولتها، متعهد شدهاند با همکاری سازمان ملل متحد به منظور توسعه و تشویق احترام موثر به حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همگان، بدون هر گونه تبعیض نژادی، جنسی، زبانی یا مذهبی عمل نمایند. با ملاحظه این که اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی مربوط به حقوق بشر، بیانگر اصول عدم تبعیض و برابری در مقابل قانون و حق آزادی فکر، وجدان، مذهب یا عقیده است. با توجه به این که بیتوجهی و نقض حقوق بشر و آزادیهای اساسی، به ویژه حق آزادی فکر، وجدان، مذهب یا هر نوع عقیده، به طور مستقیم یا غیر مستقیم منشا جنگها و رنجهای سنگینی بوده که به بشریت تحمیل شده، به خصوص در مواردی که تبدیل به ابزاری جهت مداخله بیگانگان در امور داخلی کشورهای دیگر میشود و به همان اندازه شعله دشمنی و انتقام را در میان مردم و ملتها بر میافروزد. نظر به این که مذهب یا عقیده برای معتقدان آن یکی از ریشههای اصلی مفهوم زندگی است و آزادی مذهب یا عقیده، آنها باید به طور کامل محترم شمرده شده و تضمین گردد. با توجه به این که توسعه تفاهم، بردباری و احترام به آزادی مذهب یا عقیده، اساسی بوده و منع استفاده از مذهب یا عقیده برای دستیابی به اهداف مغایر با منشور و دیگر اسناد سازمان ملل متحد و اصول اعلامیه حاضر، ضرورت دارد. با اعتقاد به اینکه آزادی مذهب یا عقیده، باید به تحقق اهدافی چون صلح جهانی، عدالت اجتماعی و دوستی میان ملتها و از بین بردن ایدئولوژیها یا اقدامات استعماری و تبعیض نژادی یاری رساند. با ابراز خرسندی از تصویب چندین معاهده، تحت توجههای سازمان ملل متحد و نهادهای تخصصی، و لازم الاجرا شدن برخی از آنها به منظور محو تمامی اشکال مختلف تبعیض، و با اظهار نگرانی از اشکال و مظاهر نابردباری، و وجود تبعیض در زمینه مذهب یا عقیده که هنوز در قسمتهایی از جهان دیده میشود، مصمم به اتخاذ تمامی تدابیر لازم جهت محو فوری تمامی اشکال و مظاهر این نابردباری و چاره اندیشی و مبارزه با هر نوع تبعیض بر اساس مذهب و عقیده، اعلامیه حاضر، درباره محو تمامی اشکال نابردباری و تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده را در٨ ماده اعلام میکند: نخستین ماده اعلامیه، یکی از بنیادیترین حقوق بشر که همان حق آزادی فکر، وجدان و مذهب است را به شرح زیر مورد شناسایی قرار میدهد:۱- هر کس حق بهرهمندی از آزادی فکر، وجدان و مذهب را دارد. این حق شامل آزادی داشتن مذهب یا هر نوع عقیده و همچنین آزادی ابراز مذهب و عقیده، به صورت فردی یا جمعی، به طور آشکار و پنهان، از طریق عبادت و انجام آیینهای مذهبی، عمل و آموزش مذهب است.۲- هیچ کس نباید تحت اجباری قرار گیرد که آزادی داشتن مذهب یا عقیدهای را که به اختیاربرگزیده، مورد تعرض قرار دهد.۳- آزادی ابراز تعلقات مذهبی یا عقیدتی، هیچ گونه محدودیتی ندارد، جز آنچه از طریق قانون مقرر گردیده و برای حفظ امنیت و نظم عمومی، سلامت یا اخلاق یا آزادیهای اساسی دیگران ضروری است. مطابق ماده نخست اعلامیه حاضر و با رعایت مفاد بند ۳ ماده مذکور، حق آزادی فکر، وجدان، مذهب یا عقیده، از جمله شامل آزادیهای زیر میشود: الف: انجام فرایض و برگزاری جلسات مذهبی یا عقیدتی، ایجاد و نگاهداری اماکنی برای این اهداف. ب: آزادی تاسیس و حفظ نهادهای خیریه یا بشردوستانه. ج: آزادی تهیه، کسب و استفاده از اشیا و لوازمی که از طریق مراسم و یا از راه مذهب یا عقیده، فراهم شده. د: آزادی نوشتن، چاپ و انتشار نشریه درباره این موضوعات. ه: آزادی آموزش مذهب یا عقیده در مکانهای مناسب با این اهداف. و: آزادی درخواست کمکهای داوطلبانه، مالی و غیره از افراد و نهادها. ز: آزادی تربیت، انتصاب، انتخاب یا تعیین رهبران مربوطه به طور متناوب و بر حسب نیازها و هنجارهای هر مذهب یا عقیده. ح: آزادی رعایت ایام تعطیل و برگزاری جشنها و مراسم مطابق تعالیم مذهبی یا عقیدتی. ط: آزادی ایجاد و برقراری رابطه با افراد و جماعات در زمینۀ مذهب یا عقیده، در سطح ملی و بینالمللی. نکاتی درباره اعلامیه حاضر از حیث قلمرو تحت شمول آن در زمره اسناد بینالمللی طبقهبندی میشود و از جهت افراد تحت شمول نیز از آن جایی که تمامی افراد بشری را بدون هیچ گونه تمایزی شامل میگردد در زمره اسناد عام حقوق بشری به شمار میآید، اما از حیث موضوعی، موضوع سند حاضر خاص بوده و شامل تمامی حقوق یا آزادیها نمیشود، بلکه صرفا درباره محو تمامی اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده، تدوین یافته است. سند حاضر به لحاظ ماهیت سندی از ساختار اعلامیهای برخوردار میباشد که از این حیث هیچ گونه تعهد الزامآور قانونی برای دولتهای عضو ایجاد نمینماید و صرفا دارای ارزش و اعتبار اخلاقی و سیاسی است که پایبندی به آن بستگی به شرایط و وضعیت دولتهای مربوطه دارد. البته نباید از نقشی که اعلامیه حاضر به همراه سایر اسناد در عرفی سازی هنجارهای مندرج در آن در عرصه بینالمللی ایفا کردهاند، غافل شد. مضافا به این که مفاد اعلامیه حاضر در بسیاری از اسناد الزامآور و لازمالاجرای بینالمللی دیگر درج شدهاند که از این جهت رعایت آنها بر دولتهای عضو این اسناد الزامی میباشد. در مجموع اعلامیه حاضر هیچ گونه نوآوری درباره توسعه هنجارهای مورد حمایت آن، ایجاد ننموده و آنچه در آن آمده، بیشتر در اسناد بینالمللی الزامآور متعدد و توسعههایی که توسط نهادهای ناظر بر آنها صورت پذیرفته، مورد شناسایی قرار گرفته است و از این حیث نقش اعلامیه را بیشتر میتوان از حیث ترویج هنجارهای حقوق بشری مربوطه و جلب توجه جامعه بینالمللی در لزوم توجه بیشتر به این موضوع حائز اهمیت دانست. نکته دیگر این که سند حاضر هیچ گونه الزام قانونی برای دولت جمهوری اسلامی ایران ایجاد نمینماید، اما از آن جایی که بسیاری از مفاد سند حاضر در اسناد الزامآور دیگری از جمله منشور سازمان ملل متحد، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که دولت ایران آنها را بدون هیچ قید و شرطی تصویب نموده، گنجانده شده است، دولت ایران از این جهت تعهداتی را در خصوص تامین و رعایت این هنجارها دارد. مقایسه اعلامیه مذکور با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یکی از اصولی که صراحتا به نقض اعلامیه مذکور اشاره دارد. اصل دوازدهم و اصل سیزدهم و اصل نوزدهم و اصل بیست و ششم می باشد. اصل دوازدهم: دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنیعشری است و مذاهب دیگر اسلامی دارای احترام کامل هستند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه ازدواج، طلاق، ارث و وصیت و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند. اصل سیزدهم: ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در آنجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند. اصل نوزدهم: مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. به طوری که مشخصه، قانون گذار در اینجا مذهب را نادیده گرفته و ذکری از آن در کنار، رنگ، نژاد و زبان ذکر نکرده است. برداشتی که از این اصل میتوان کرد این است که مذهب میتواند سبب امتیاز باشد و تفاوت در مذهب مانع برخورداری از حقوق مساوی گردد. اصل بیست و ششم: تشکیل انجمن و جمعیت پیروان دیگر مذاهب شناخته شده میتوانند مطابق ضوابط دارای انجمن و جمعیت باشند. هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. و اصولی که به طور غیر مستقیم حقوق پیروان اقلیت را نقض میکند. اصل چهاردهم: دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. اصل بیستم :همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند. اصل بیست و سوم: تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مواخذه قرار دارد. اصل بیست و چهارم آزادی بیان اسلامی: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام. تفصیل آن را قانون معین میکند. اصل بیست و پنجم: عدم دخالت در احوال شخصی. اصل بیست و هشتم: هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید. اصل بیست و نهم: برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای این اصل را فراهم کند. اصل سی و سوم: هیچ کس را نمیتوان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقهاش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت. اصل سی و نهم: هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صک یک افراد کشور تأمین کند. اصل سی و یکم: داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است زمینه اجرای ورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است. اصل چهل و سوم: تأمین نیازهای اساسی برای همه. مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه. تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند. رعایت آزادی انتخاب شغل. اصل چهل و ششم: هر کس مالک حاصل کسب و کار مشروع خویش است و هیچ کس نمیتواند امکان کسب و کار را از دیگری سلب کند. اصل چهل و نهم: دولت موظف است ثروتهای ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سو استفاده از موقوفات، و معاملات دولتی، دایر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند. سوالم اینجاست که زمینها و منازل و داراییها و شغل شهروندان ایرانی که صرفا به خاطره پیروان دیگر مذاهب بودن از آنها به زور گرفته شده آیا از روی غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سو استفاده از موقوفات، و معاملات دولتی، دایر کردن اماکن فساد بوده و این نوعی تبعیض ظالمانه و نقض آشکار اصول۳۴ تا ۹۴ میباشد. طبق اصل ۶۴ – داشتن نماینده در مجلس: در قانون اساسی پیشبینی شده که پیروان دیگر مذاهب شناخته شده میتوانند در مجلس شورای اسلامی نماینده داشته باشند. که طبق گزارشها، جنتی، دبیر شورای نگهبان، با نامنویسی پیروان دیگر مذاهب در انتخابات شوراها مخالفت کرده و خواستار رد صلاحیت آنها شده بود. جنتی با استناد به اصل چهارم قانون اساسی، چند آیین نامه داخلی شورای نگهبان و سخنان خمینی، انتخاب اعضای اقلیتهای مذهبی برای نمایندگی در شوراهای شهرها و روستاها را خلاف موازین شرع دانسته و آن را طی ابلاغیهای به اطلاع رسانده بود. که آقای لاریجانی رئیس مجلس در مخالفت با نظر فردی جنتی گفت: ابلاغیه دبیر شورای نگهبان خواستهای غیرقانونی است، چرا که نظارت بر انتخابات شوراها بر عهده مجلس است و این مسئله ارتباطی به شورای نگهبان ندارد. اصل یکصد و پانزدهم: رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور شیعه دوازده امامی بود تاکنون هیچ یک از اعضای جامعه پیروان دیگر مذاهب در طی ۴۳ سال گذشته در ایران به عضویت دولت در نیامده است. اصل یکصد و چهل و چهارم امده که ارتش جمهوری اسلامی ایران باید ارتشی اسلامی باشد و در ادامه در اصل یکصد و چهل و پنجم۵۴۱ نیز ذکر شده هیچ فرد خارجی به عضویت در ارتش و نیروهای انتظامی کشور پذیرفته نمیشود. بر اساس قانون ارتش جمهوری اسلامی که هفتم مهرماه ۱۳۶۶ در مجلس تصویب و از سوی شورای نگهبان تایید شده، متدین بودن به اسلام از شرایط اصلی استخدام در ارتش است. شهروندان پیروان دیگر مذاهب بعد از تصویب این قانون در حالی از استخدام در ارتش محروم شدند که همچون سایر شهروندان ایرانی باید خدمت سربازی را انجام دهند. اصل چهارم قانون اساسی و اصول متعدد دیگر نیز به تصویب قوانین بر اساس موازین اسلامی و اجرای قوانین و حدود و تعزیرات اسلامی تاکید دارند و چنانچه میدانیم، در مقرارت رایج فقه اسلامی تفاوتهایی بین مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد که به نحوی در قوانین موضوعه ایران نیز انعکاس یافته است. ۱- مثلا طبق ماده ٨٨١ مکرر قانون مدنی، که یکی از چالش برانگیزترین قانون در ایران درباره پیروان دیگر مذاهب است. این ماده که به مسئله ارث مربوطه میشود میگوید علاوه بر اینکه کافر از مسلمان ارث نمیبرد، اگر بین ورثه کافری مسلمانی باشد، وراث کافر ارث نمیبرند اگر چه از لحاظ طبقه و درجه مقدم بر مسلمانان باشند.۲-همچنین طبق ماده ٨٢ قانون مجازات اسلامی، اگر غیرمسلمانی با زن مسلمان زنا کند مجازاتش اعدام است در حالی که عکس آن، زنای مرد مسلمان با زن غیر مسلمان این حکم را نخواهد داشت. در مقررات استخدامی و انتخاب شغل هم، تفاوتهایی بین مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد و شرط احراز برخی مشاغل مسلمان بودن یا متدین بودن به یکی از ادیان رسمی قید شده است.۳- از دیگر تفاوتها و تبعیضهای قانونی علیه شهروندان غیر مسلمان در ایران مسئله شهادت در دادگاه است که شهادت غیر مسلمانان علیه مسلمانان پذیرفته نمیشود۴-طبق ماده ٢٠٧ قانون مجازات اسلامی، هر گاه مسلمانی کشته شود قاتل قصاص میشود برای مجازات قاتل اگر مقتول مسلمان باشد قصاص در نظر گرفته شده اما در همین قانون اگر مقتول از پیروان سایر مذاهب غیرمسلمان باشد مجازات قاتل دیه است. مساله عدم برابری دیه مسلمانان و غیرمسلمانان در ایران از دیگر تبعیضهای قانونی بود که در مجلس ششم تغییر کرد. مجمع تشخیص مصلحت نظام، مصوبه مجلس را مورد تایید قرار داد.۵- تصرف موقوفههای شهروندان غیرمسلمان در ایران و تخریب مدارس آنها و بی توجهی مسولان از دیگر تبعیضهای شهروندان غیرمسلمان ایرانی است. بعد از انقلاب ۵۷ تا سالها پیروان سایر مذاهب از داشتن مدارس خود محروم بودند. یا پس از بازگشایی این مدارس مدیریت مدارس به افراد مسلمان سپرده میشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که شیعیان دوازده امامی از این نظر که از همه امتیازات شهروندی بدون هیچ گونه محدودیتی برخوردارند، شهروندان درجه یک محسوب میشوند، هر چند که این امر صریحا اظهار نمیشود. بر این اساس، سنیان نیز، با وجود مسلمان بودن، شهروند درجه دو به شمار میآیند. و پایین تر از سنیان، اقلیتهای غیر مسلمان و پایینتر از آنان، مسلمان زادههای مسیحی یا زرتشتی شده، بهاییان و ناخداباوران قرار دارند. در مجموع، میتوان گفت که نوعی از آپارتاید مذهبی، به ویژه از جانب جناحهای اصولگرا هنوز نسبت به این دسته از هموطنان اعمال میشود و اصول ممانعتی قانون اساسی نیز، به شرحی که گفته شد، این رویکرد را توجیه میکند. با تمام تفاسیر میتوان خلاصه کرد که آقازادههای رانت خوار شیعی از تمام مزایا و امتیازات شهروندی جمهوری اسلامی برخوردارند، میتوانند بالاترین مقامها را اشغال کنند، مملکت را بچاپند، اقتصاد کشور را به قهقرا بکشانند، در منطقه تنشآفرینی کنند و… در حالی که احدی از پیروان سایر مذاهب، که احتمالا از لحاظ میزان تحصیل و معلومات درصد بالایی را نسبت به اکثریت دارا هستند، حق انجام وظیفه و خدمت به کشورشان، حتی در سطح مدیر کلی را هم ندارند. آیا این مصداق قدرت مطلق یعنی فساد مطلق نیست؟ دلیل قانونی و رسمی که برای این وضعیت آورده میشود این است که مملکت اسلامی است، اکثریت با مسلمانان شیعی است، مردم به اتفاق آرا به نظام حکومتی جمهوری اسلامی آری گفتهاند و حکم قانون اساسی است و…و در پایان سخنانم سوال بزرگی که اکنون برای هر شهروند آگاه و مسئول مطرح است این است که به فرض برگزاری یک همهپرسی جدید،۳۴ سال پس از آن همهپرسی عجولانه و مهندسی شده آیا باز اکثریت مردم به نظام جمهوری اسلامی بله خواهند گفت؟ آیا زمان آن نیست که یک همهپرسی تازه در شرایط آزاد و عادلانه صورت گیرد تا مملکت از دست این دروغگویان و متقلبان و مفسدان زاهد نما و ناقضان حقوق بشری، خلاص شود و به دست خدمتگزاران واقعی کشور سپرده شود.
بخش۳: آقای سعید طائف سخنرانی خود را با موضوع حقوق نوکیشان مسیحی در ایران ایراد کردند: مسیحیان به ویژه نوکیشان مسیحی در حکومت جمهوری اسلامی مورد آزار، محرومیت، حبس و شکنجه قرار گرفته و حتی برخیشان ترور و کشته شدهاند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران فشار بر باورمندان عقیدتی همچون، مسیحیان، یهودیان، بهاییان، زرتشتیها و دین ناباوران، یارسان و حتی صوفیان و اهل سنت…شدت گرفت. انقلابیان اسلامگرا که پیش از انقلاب ۵۷ نیز سابقه آزار پیروان باورمندان دینی از جمله، حمله به محله یهودیها در مشهد، حمله به بهاییان آران و بیدگل با دستور فلسفی را داشتند، بیش از پیش به حذف و آزار پرداختند و آنان را جاسوس، منحرف، و کافر معرفی کردند. با اینکه سید علی خامنهای ادعا کرده که در دوران اسلامی و جمهوری اسلامی، تعرض به غیر مسلمان از سوی مسلمآنها هیچ سابقهای ندارد، کشیشهایی که به دلیل بیان و تبلغ عقایدشان به دست ماموران امنیتی جمهور اسلامی کشته شده اند. در حکومت جمهوری اسلامی دست کم ۸ رهبر مسیحی، اسقف و کشیش در ایران کشته شدهاند و صدها نوکیش، مسلمان مسیحی شده نیز بازجویی و زندانی و در برخی موارد نیز اعدام شده اند. در جمهوری اسلامی ایران مسلمانانی که مسیحی شوند به اعدام یا زنان و … محکوم میشوند. محمدتقی بهجت در پاسخ به این پرسش (نظر اسلام را درباره مسیحی، کلیمی، یهودی، زرتشتی، بفرمایید) فتوا داده است، همه کافر هستند. جمهوری اسلامی ازدواج نوکیشان مسیحی را به رسمیت نمیشناسد. فهرست برخی دیگر از ممنوعیتهای کلی مسیحیان و نیز آزارهای حکومت جمهوری اسلامی به آنها چنین است.۱. ممنوع شدن انتشار کتاب دین مسیحی به زبان فارسی . ۲. تعطیل شدن بسیاری از کلیساها. ۳. جلوگیری از مراسم کلیسایی. ۴. مصادره شماری از ساختمانها و داراییهای مسیحیان از جمله مصادره بیمارستان مسیحیان شیراز و تغییر نامش به انقلاب اسلامی. ۵. زندانی کردن نوکیشان مسیحی.۶. ترور برخی از مبلغان مسیحی. سازمانهای بینالمللی بارها در مورد نقض حقوق بشر، از جمله حقوق مسیحیان ایرانی بیانیه دادهاند. نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران در ۱۹۹۴ میلادی و نیز سازمان عفو بین الملل در سال ۱۹۹۵ نیز در گزارش خود نوشته اند که کشیشهای مسیحی به دلیل مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی کشته میشوند. پس از ترور برخی کشیشان سازمان بینالمللی میدل ایست کانسرن در گزارش مستند اعلام کرد شکی وجود ندارد که ترورهای مزبور توسط یک جوخه اعدام، که در چهار چوب سرویسهای امنیتی ایران فعالیت می نماید، انجام گرفته است. جوخه مزبور، دستورهای خود را از بلند پایهترین مقامات حکومتی دریافت میکند. بنابراین گزارش، چهار نوکیش مسیحی اول اوت به اتهام ترویج مسیحیت صهیونیستی و اقدام علیه امنیت ملی به دو تا پنج سال زندان محکوم شدهاند. خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشری در ایران، ۱۷ مرداد گزارش داده بود که چهار نوکیش مسیحی اهل شهرستان رشت در مجموع به ۱۳ سال حبس محکوم شدهاند. هرانا در این باره نوشته بود: این نوکیشان مسیحی بهمن ماه سال گذشته در پی حضور ماموران امنیتی در منزل مورد بازجویی قرار گرفتند و پس از توقیف وسایل و مدارک شخصی به آنها گفته شده بود که به زودی به دادگاه احضار خواهند شد. این شهروندان اردیبهشت ماه سال جاری، از طریق تماس تلفنی به شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب رشت احضار و دادگاه آنها به تازگی برگزار شده است. این چهار نفر به جز اتهامهای یاد شده، همچنین به شرکت در جلسات کلیساهای خانگی نیز متهم شدهاند. در سال ۲۰۱۰، پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان (دبلیو سی دی) تعداد ۲۷۰۰۵۷ نفر مسیحی را در ایران ثبت کرده است که رقمی در حدود ۰.۳۶% کل جمعیت ۷۴.۷ میلیونی ایران را تشکیل میدهند. اکثریت آنها مسیحیان قومی ایران هستند، که شامل ارمنیها و آشوریها (یا کلدانیان) میشود که زبان و آیین فرهنگی خود را دارا میباشند. بیشتر مسیحیان قومی اعضا کلیساهای ارتدکس جوامع خود میباشند. بیشتر مسیحیان غیر قومی ایران اعضا کلیساهای پروتستان میباشند و اکثر آنها نوکیشانی هستند که در خانوادههای مسلمان به دنیا آمده اند. پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان در سال ۲۰۱۰ گزارش داد که در ایران تقریبا ۶۶۷۰۰ مسیحی پروتستان وجود دارد که در حدود ۲۴% جامعۀ مسیحیان ایران را تشکیل میدهند. دولت ایران نوکیشان را به عنوان مسیحی شناسایی نمیکند و بسیاری از نوکیشان از ترس آزار و اذیت آیین خود را در ملاء عام دنبال نمیکنند. بنابراین تعداد مسیحیان نوکیش در ایران احتمالا کمتر از تعداد واقعی آنها گزارش میشود. محرومیت از آزادی مذهب: تحت ماده۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، ایران متعهد به تضمین آزادی مذهب میباشد. با وجود اینکه قانون اساسی ایران حقوق متعددی را که در میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی ذکر شده است تا حدودی محافظت میکند، دولت ایران در عمل حمایتهای بینالمللی و حقوق ذکر شده در قانون اساسی خود را برای جامعۀ پروتستان ایران رعایت نمیکند. اقدامات سیستماتیک دولت ایران، شامل ایجاد محدودیت برای حضور در کلیسا، منع شکل گیری کلیساهای جدید، بستن کلیساها، محدود سازی توزیع کتاب انجیل و متون مسیحی، آزار و اذیت و نظارت بر گروههای کلیسایی، دستگیری، بازداشت و محاکمه رهبران کلیسا، برخورد با تبلیغات مسیحی به عنوان جرم، و اجبار کردن مسیحیان برای بازگشت به اسلام، همگی تحت میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی ممنوع است. از مطرح کردن اتهام ارتداد، که جان نوکیشان را تهدید میکند، تا زندانی کردن اعضائی از کلیسا که در کار تبلیغ دخیل بوده اند، مقامات ایران همواره مشغول دنبال کردن الگویی برای نقض حقوق بشر بودهاند و طی آن عملا اعتقادات دینی و موارد عملی آن را جرم تلقی کرده اند. تحقیقات کمپین نشان میدهد که بازجویان، دادستانها ، و دادگاهها مرتبا آیین عادی مسیحیت را به عنوان گواهی از فعالیتهای مجرمانه و یا خود جرم تلقی میکنند. عضویت در یک کلیسای خانگی، فعالیتهای تبلیغی، و شرکت در یک کنفرانس مسیحی همگی توسط مقامات ایرانی به عنوان رفتار مجرمانه دیده میشوند و ماموران امنیتی در خلال دستگیری افراد، مرتبا اقلام عادی مرتبط به دین مسیحیت مانند انجیل، انتشارات مسیحی و صلیب را مصادره میکنند. متعاقبا، بسیاری از نوکیشان مسیحی ایرانی، شامل خیلی از افرادی که برای این گزارش مصاحبه شده اند، از کشور گریخته اند تا خود را در برابر اذیت و آزار قبلی و یا احتمالی محافظت کنند. نقض حق حیات شدیدترین مورد نقض حقوقی است که جامعۀ پروتستان ایران با آن روبروست. جان نوکیشان بخصوص در خطر است چون در نگرش برخی مقامات مذهبی، ارتداد جرمی محسوب میشود که مجازات آن مرگ است. ارتداد، یا عمل ترک یا بازگشت از مذهب، در قوانین مجازات ایران به عنوان یک جرم محسوب نمیشود، اما مقامات مجری قوانین، دادستانها و دادگاهها غالبا با آن مانند یک جرم برخورد میکنند. به منظور دور زدن کمبود مواد قانونی برای پیشگیری از ارتداد، دادستانها و قضات به موادی از قانون اساسی ایران استناد میکنند که به دادگاها اجازه میدهد تا از فقه اسلامی استفاده کنند. در حالی که قوانین اسلامی پذیرای تفاسیر مختلف در مورد این موضوع است، دادگاههای ایران به طور معمول روی تفاسیر سختگیرانه روحانیون محافظه کار، مانند بنیانگزار جمهوری اسلامی آیت الله خمینی که عمل ترک اسلام برای هر مذهب دیگری را به عنوان جرمی که مجازات آن مرگ است تشخیص داده است، تکیه میکنند. مصاحبههای کمپین با مسیحیان بازداشت شده بیانگر تجربههای دست اول شکنجه و بدرفتاری در طول بازداشت بود. ماده۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام میدارد: هیچکس نباید مورد شکنجه یا رفتار و یا تنبیه خشن، غیر انسانی، و تحقیرکننده قرار بگیرد. کمیته حقوق بشر در اظهار نظر شماره ۲۰ خود یادآوری میکند که ماده ۷ به وضوح اعلام می کند که حبس انفرادی طولانی مدت فرد بازداشت شده یا زندانی ممکن است برابر با رفتارهایی که در ماده ۷ منع شدهاند بشود. با این وجود، شش مسیحی که توسط کمپین مصاحبه شدند گفتند که برای مدتهای متمادی در حبس انفرادی، همگام با تماس حداقلی با خانواده، بازجوییهای مکرر، استفاده از چشم بند، و شرایط نامناسب زندان نگهداری شده بودند. کمپین همچنین گزارشات دست اول آزار جسمی شامل کتک زدن، شلاق، آویزان کردن از قلاب و ضربات با کابل و شلنگ، و سوزاندن با سیگار را دریافت کرده است. طبق گزارشات، به بازداشت شدگان گفته شده است که اگر در مورد بازجویی و یا شکنجه خود با کسی حرف بزنند، کشته خواهند شد. محاکمه نوکیشان مسیحی به عنوان تهدید علیه امنیت ملی. در حالیکه مقامات قضایی بعضی وقتها به مسیحیان اتهامات مذهبیِ ارتداد یا توهین به مقدسات (که به نظر می آید توسط دادستانها و قضات به جای اتهام ارتداد استفاده میشود تا از انتقاد بینالمللی جلوگیری کند) وارد می کنند، محاکمه نوکیشان پروتستان در دادگاههای انقلاب برای جرمهای سیاسی یا جرمهایی علیه امنیت ملی بیشتر متداول است. اتهاماتی که از همه بیشتر رواج دارند شامل تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی، تماس با کشور متخاصم خارجی و یا تماس با گروههای ضد نظام و تبانی با دولت اجنبی متخاصم هستند. طبق یافتههای کمپین مدارکی که مبنای این اتهامات و محاکمات قرار میگیرند فعالیتهای ساده مسیحیت مانند تبلیغ مسیحیت، میزبانی مراسم نیایش یا جلسات مطالعه انجیل، حضور در کنفرانسهای مسیحی، و توزیع انجیل میباشند. همچنین مقامات ایرانی غالبا ارتباط با سازمانی که در خارج از کشور قرار داشته باشد را یک جرم علیه امنیت ملی محسوب میکنند. آزار و اذیت و نظارت بر مسیحیان. گروههای کلیسایی همچنین مرتبا مورد نظارت و آزار و اذیت حکومت ایران قرار میگیرند. این نظارت هم به شکل پیدا و هم به شکل پنهان اعمال میشود. وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی یا سپاه پاسداران رهبران کلیساها را برای سوال احضار میکنند و تلاش میکنند تا آنها را به زور وادار به ارائه اطلاعات در خصوص فعالیتهای کلیساها، خدمات، برنامههای آموزشی، و اسامی و پیشینه اعضا کلیسای خود نمایند. مسیحیانی که اطلاعات خود را با کمپین در میان گذاشتند گفتند که ماموران امنیتی به آنها گفتند که آنها را تعقیب میکنند و به مکالمات تلفنی آنها گوش میکنند. اطلاعاتی که توسط وزارت اطلاعات جمعآوری میشود، بعدا مبنای دستگیریها، محاکمات، و تعطیلی کلیساها قرار میگیرد. تبعیض سیستماتیک علیه مسیحیان: جامعه مسیحیان ایران و بخصوص نوکیشان پروتستان، همچنین با تبعیض سیستماتیک در کلیۀ مسایل زندگی روبرو هستند. ۲۶ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام میکند: همه افراد در مقابل قانون برابرند و بدون تبعیض حق حمایت مساوی توسط قانون را دارا هستند. اما دولت ایران نتوانسته مسیحیان را از تبعیض در بسیاری از حوزه های کلیدی مانند استخدام، تحصیل و دسترسی به عدالت محافظت کند. در برخی حوزهها، مانند ازدواج و قوانین خانواده، مثل قانون جزایی ایران، قانون ایران بوضوح بین مسلمانان و مسیحیان تبعیض قائل میشود. مقامات ایرانی حق آزادی دین و عقیده را به شدت سرکوب میکنند. مسیحیان ایرانی، به ویژه آن دسته که از طرف حاکمیت به رسمیت شناخته نمیشوند با دستگیری و بازداشت خودسرانه، محاکمههای بسیار ناعادلانه و زندان طولانی مدت روبرو هستند. عدم دادرسی به موقع، محاکمههای غیرمنصفانه، شکنجه گسترده و بدرفتاری با زندانیان به شکل گستردهای گزارش شده است. کلیساهای به رسمیت شناخته شده به صورت فزاینده تحت کنترلهای محدود کننده قرار میگیرند و استفاده از زبان فارسی در فعالیتهایشان منع میگردد. مقامات همچنان به کلیساهای خانگی حمله میکنند و علنا به مسیحیان انجیلی اهانت میورزند و اقدامات خشونتآمیز نهادهای امنیتی علیه آنها را تأیید میکنند. تعطیلی اجباری مشاغل متعلق به مسیحیان، مصادره املاک، ممنوعیت اشتغال در بخش دولتی و محرومات از تحصیل در دانشگاهها نیز از جمله موارد نقض آزادیهای دینی به شمار میآید.
بخش۴: آقای ستار کرمی سخنرانی خود را با موضوع آیین یارستان ایراد کردند: یارسان، آیینی به جا مانده از باورهای کهن مهاجرینی است که به سمت فلات ایران آمده و با بومیان آن درآمیختند. گرچه بنابر مطالعات تطبیقی دینشناسان و پژوهشگران آیینی، این آیین پیوند نزدیکی با مفاهیم فلسفی و جهانبینی ادیانی چون بودیسم و زرتشتیگری دارد، ولی سرچشمه و اصل آن را باید در آیین مهر جستجو کرد. جا دارد یادآور شویم که آیین مهر در ایران باستان، با میترائیسمی که در روم شکل گرفت و دین رسمی آن امپراطوری شد، تفاوتهای بسیاری دارد. پس از تسلط اعراب مسلمان در همان اوایل ظهور اسلام بر ایران، مفاهیم فلسفی و جهانبینی گذشته مردمان این سرزمین، علاوه بر آنکه توسط جمعیت کوچکی از بازماندگان زرتشتیان تاکنون استمرار یافته، اما بخش اعظمی از آن را نیز یارسانیان تا کنون زیسته اند، بدین ترتیب آیین یارسان میراثدار و استمراربخش باورهایی است که یادآور شدیم. عدهای از پژوهشگران تأکید زیادی بر جنبه اجتماعی و مقاومت فرهنگی آن دارند که در قرن هفتم هجری و به رهبری سان سهاک یا سلطان سهاک، در کردستان ایران و منطقهای از هورامان معروف به پردیور بروز و اعلان حضور نمود. گرچه متون مقدس این آیین و باورهای شفاهی باورمندان به آن نشان میدهد که از قرن دوم هجری و دوره بهلول ماهی این آیین به شکل مخفیانه و سری وجود داشته است. قرن چهارم هجری معروف به دورهی شاه خوشین نیز از مهمترین دورانهای این آیین میباشد که در منطقهای از زاگرس منسوب به کردهای لک بروز پیدا کرد، البته محدود به این جغرافیا نشده و کل منطقه جغرافیایی تحت سلطه فرهنگی گوران را درنوردید، منطقهای که در باور یارسان به نام شاره زور وسیع آن زمان شناخته میشود. تأکید آیین یارسان به عبادت به زبان رسمی و ادبی آن زمان کردستان، یعنی گورانی یا هورامی، همچنین عبادت با موسیقی که در اسلام حرام بود و البته موسیقی تنبور که از دل موسیقی مناطق مذکور برخاسته بود، همچنین روایت شفاهی و سینه به سینه جهانبینی آیینهای پیش از اسلام توسط این ادبیات و موسیقی، سند ادعای این دست از پژوهشگران است. مقاومت فرهنگی که از همان ابتدای تسلط اعراب به وجود آمده و تاکنون نیز با تمام فراز و نشیبها و فشارها ادامه دارد. سازمان دهی پیروان این آیین در هفت خاندان در زمان سان سهاک و توسط ایشان که البته در دورانهای بعدی به یازده خاندان رسید نشان دهنده جنبه اجتماعی این آیین علاوه بر جنبه صرفا آیینی آن میباشد. باورمندان به این آیین در کردستان ایران با نام یارسان در کردستان عراق به نام کاکهای و در کردستان ترکیه و سوریه به نام علوی شناخته میشوند. گرچه علویان نسبت به یارسانیان و کاکهایها تا حدودی از اصول و مناسک اولیه فاصله گرفتهاند. پس از این معرفی بسیار کوتاه، تمرکز خود را بر مشکلات یارسان در ایران و البته کردهای یارسانی میگذاریم، چراکه پس از آشکار شدن این آیین، یارسان در بین آذریهای ایران نیز پیروان زیادی یافت که تاکنون نیز بخش اعظمی از جامعهی یارسان ایران را تشکیل میدهند. لازم به ذکر است، از آنجا که در آیین یارسان مسائل هویتی مانند زبان و فرهنگ جایگاه خاصی دارد، این گروه از پیروان یارسان علاوه بر متون مقدس یاری به زبان گورانی، متون مقدسی به زبان آذری دارند که توسط بزرگان و دیدهداران یارسانی آذری سروده شدهاند و این خود نشاندهنده جایگاه زبان و هویت زبانی و حقوق انسانها در این باره در این آیین است. آیین یاری یا یارسان در همان بدو آشکار شدنش توسط سلطان سهاک در معرض دشمنی و حتی جنگ قرار گرفت، جنگ چیچک. با توجه به استقرار دین اسلام در آن زمان و آن منطقه، که البته سنی مذهب بودند، یارسانیان، ملحد و کافر به شمار میرفتند. تقابل و درگیریهای بین یارسانیان و مسلمانان سنی مذهب به قدری بالا گرفت که رهبران یارسان تصمیم گرفتند تا مرکز یارسان را از هورامان و پردیور به دالاهو تغییر دهند. لذا با جانشینی بابا یادگار به جای سلطان سهاک پس از فقدان فیزیکی و مادی ایشان، مرکز یارسان به دالاهو انتقال یافت و هنوز هم این منطقه و مناطق پیرامونی آن، جایگاه یارسان به حساب میآیند. این روایت شفاهی که بابا یادگار یک قمقمه آب از چشمهی مقدس تشار در هورامان را به همراه خود به دالاهو برده و آن آب را در چشمه غسلان جایی که اکنون زیارتگاه بابا یادگار در آن واقع شده ریخته و بدین ترتیب تقدس تشار را به غسلان بخشیده است، روایتی اسطوره گونه از همان مهاجرت تاریخی یارسان از پردیور به دالاهو میباشد. مهاجرت ناگزیری که صرفا به دلیل فشارهای اهل تسنن بر جان و مال یارسانیان به وقوع پیوسته است. در زمان مذکور، ایران و مناطق کردستان به شکل ملوکالطوایفی اداره میشدند، به همین جهت و تا قبل از روی کار آمدن حکومت صفویه، که یک حکومت شیعی را بر ایران تحمیل و مسلط کرد. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد یارسانیان، تحت ستم مسلمانان سنی مذهب منطقه خود بودهاند، اما با روی کار آمدن صفویه، به شیوههای مختلف از طرف شیعیان حاکم قلع و قمع گردیدند. جنگهای خونین صفویه در مناطق یارساننشین و اینکه عده زیادی از یارسانیان، مخصوصا در مناطق لکنشین کنونی که شیعه مذهب هستند، با زور شمشیر مسلمان و شیعه شدند، از اثرات آن دوره است. به بحث مشکلات یارسان بازگشته و این مشکلات را در بین دو گروه آذری و کرد، به طور خیلی خلاصه و در حکومت مرکزگرای مدرن بررسی مینماییم. از مقدمهای که آمد پیداست که یارسان در ایران، از هر دو نظر ملی و مذهبی در دوران پس از پهلوی تا کنون، تحت فشار و ستم بوده به طوری که فشار بیشتری را نسبت به تمام طول حیات خود تحمل نموده است. چرا که فشارها در دوران قبل از پهلوی تنها فشارهای آیینی بوده در صورتی که پس از آن تحت دو گونه اتنیکی- زبانی و آیینی هر دو شدت یافته است. حکومت پهلوی با توجه به قانون اساسی درباره ادیان رسمی، که فقط چهار دینِ اسلام، زرتشت، مسیحیت و یهودیت را رسمی و برخوردار از حقوق شهروندی میدانست، به نوعی باعث آسیمیلاسیون آیینی و فشار بر پیروان ادیان دیگر شد. در زمان جمهوری اسلامی نیز با روی کار آمدن حکومت ایدئولوژیک مذهبی شیعه و دگماتیسم آن، این جریان مخرب ضد حقوق بشری به اوج خود رسیدند.، به طوری که سرکوبها و استحاله ناشی از آن، حداکثری شدند. آنچه در کنوانسیونهای حقوق بشری و میثاقین دربارهی حکومت اکثریت با حفظ حقوق پیروان ادیان آمده، هرگز در جمهوری اسلامی جایی نداشته و یارسانیها هم از آسیبهای آیینی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناسانه و … بی نصیب نبودهاند. اینکه در این دولت، یارسانیها برای برخورداری از حقوق شهروندی مجبور شدهاند خود را مسلمان و بسیار به ندرت زرتشتی-معرفی کنند، مشکلات اساسی برای این جامعه در پی داشته که محور این بخش از مقاله میباشد. این مشکلات به دلایلی که پیشتر مطرح شد شامل هر دو بخش یارسان، یعنی یارسانیهای کرد و آذری میشود، زیرا هیچکدام از نظر ملی و مذهبی با سیستم حاکم که هر دوی این فاکتورها در شناسایی حقوق شهروندی برایش مهم بوده و است، همخوانی ندارند. اما از جهتی بر کردها با شدت بیشتری اعمال شده است، چرا که کردها در تمام طول حدود صد سال گذشته، با قدرت احزاب و تشکیلات سیاسی خود به طور مداوم بر مطالبات خود پای فشردهاند. وقتی یارسانیان خود را مسلمان معرفی میکنند تا از حقوق شهروندی برخوردار شوند و در عین حال جامعه به شدت در معرض تبلیغات سیستماتیک و هدفمند تشیع و پان فارسیسم قرار دارد، مسلم است که طی دو نسل و به راحتی در معرض استحاله قرار میگیرد، چیزی که اکنون اتفاق افتاده و اکثر یارسانیان خود را مسلمان و شیعه میدانند و یارسان را هم مسلکی از تشیع! و این در صورتی است که در برخورد با سوالات در زمینه دینشان نمیتوانند دلایل متفاوت بودن مناسک دینیشان نسبت به اسلام را توضیح دهند، چرا که اساس اختلاف جهانبینی و فلسفه آیینی خود با اسلام را نمیدانند و صد البته که این ندانستن هم خود دلایلی دارد. یارسانیان که به دو اصل مهم تجلی ذات و گردش دون به دون معتقدند، به تجلی ذات خداوند در جامعههای انسانی در دورانها و جغرافیای مختلف باور دارند،؛ یکی از این جامهها حضرت علی در صدر اسلام و در عربستان است. همانطور که در دورهای دیگر در هورامان و در جامه سلطان سهاک تجلی نموده است. این نقطهی مشترک یارسان و تشیع، یعنی باور و احترام به علی، گرچه در دو باور متفاوت، یکی در بحث امامت و دیگری در مفهوم تجلی ذات، در طی تاریخ پس از روی کار آمدن صفویه تاکنون باعث شده تا حاکمان شیعه از آن سوء استفاده کرده و در کنار استبداد و خشونت و تطمیع، دستاویزی برای آسیمیلاسیون یافته و طی چند قرن اینگونه بنمایانند که یارسان زیرمجموعه تشیع است، و این در صورتی است که به باور یارسانیانِ واقعی که هنوز هم هستند، یارسان یک آیین مستقل میباشد. همانطور که پیشتر اشاره شد، یک یارسانی زمانی از حقوق شهروندی مانند حق تحصیل، شغل، ثبت ازدواج، مالکیت خصوصی و …. برخوردار است که خود را به عنوان یکی از باورمندان به دینهای رسمی مذکور در قانون اساسی ایران معرفی کند. حال سوال ما این است: اینکه فرد چه دینی دارد، چه ارتباطی میتواند به حقوق شهروندی او به عنوان یک انسان داشته باشد و اصلا لزوم معرفی یک دین برای یک انسان در جامعه چیست؟ مگر نه اینکه دین یک موضوع شخصی است و اینکه پیروان تمام ادیان باید از حقوق مساوی در جامعهشان برخوردار باشند؟ اگر تبعیض دینی در جامعه روا نمیشود و مبنا بر تبعیض نیست، چه لزومی به معرفی دین، برای برخورداری از حقوق اجتماعی وجود دارد؟ حتی در ایران مسلمانان باید در فرمهای رسمی ادارات، مذهب خود را هم معرفی کنند، آیا اینگونه الزامات قانونی، فراهم کننده زمینههای تبعیض دینی و مذهبی در جامعه نیستند؟ و یا اینکه اگر تبعیض دینی وجود ندارد، اصلا چرا درباره دین شخص پرسیده میشود؟ چه لزومی برای مشخص کردن دین رسمی در قانون اساسی وجود دارد؟ اصلا عبارت دین رسمی یعنی چه؟ آیا به این اندیشیدهاید که با توجه به تمام ستمهایی که در ایران بر بهاییها میرود، باز هم آنها تا پایان دورهی متوسطه حق تحصیل دارند، ولی اگر کسی خود را یارسان معرفی کند، ممکن است همان حق را هم نداشته باشد؟ پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی فشارها بر یارسان بسیار شدیدتر شده، به گونهای که حتی بسیاری از پیروان یاری، از کارهای دولتی خود معوق و یا اخراج شدند و این در حالی به وقوع پیوست که این افراد برای استخدام در زمان پهلوی و یا بعد از آن، خود را مسلمان معرفی کرده بودند. جالب است بدانیم علیرغم اینکه یارسانیان برای برخورداری از حقوق شهروندی، خود را مسلمان معرفی میکنند و این امر باعث آسیمیلاسیون تدریجی این آیین شده، اما حکومت همچنان این افراد را مسلمان نمیداند و مدام اسباب رنجش و سختی آنها را فراهم میآورد. کردهای یارسانی به خاطر فعالیت جدی احزاب کرد بیشتر تحت فشار هستند و از آنجا که کردستان خاستگاه اصلی یارسان بوده و این دین هویت کردی دارد، اعمال تبعیضهای اجتماعی و سیاسی بر این گروه از یارسان بیشتر است، به گونهای که باورمندان به آیین یارسان حتی وقتی که با مسلمان جلوه دادن خود وارد سیستم اداری و دولتی میشوند، باز هم در آنجا و حتی علیرغم کارآمدیشان، به ردههای بالای مدیریتی راه نمییابند. تمام مسائلی که در این گفتار به آنها اشاره شد، آسیبهای روانی و بهالطبع اجتماعی زیادی را برای این گروه از جامعه ایران در پی داشته که خود آسیبهای مذکورهم، یک پیرو آیین یاری را در سیکل سرخوردگی اجتماعی قرار میدهد و این دور باطل ادامه مییابد، مگر اینکه شخص کلا از هویت اتنیکی و آیینی خود بریده و به دامن پان فارسیسم بیفتد، که در این صورت و البته با شک و تردید، سیستم حاکم به او کمی فضا میدهد آن هم به بهای دست شستن از هویت خویش، اینگونه است که پان فارسیسم شیعی، یک گام به هدف خود که یک دست کردن ایران است نزدیک شده و هویتهای متکثر ایران هم یک گام به استحالهی کامل خود نزدیک میشوند.
بخش۵: آقای رضا شایگان سخنرانی خود را با موضوع پیروان آیین بهائی و جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: در تاریخ ثبت شده که هر گاه رهبران مذهبی بر مسند قدرت تکیه زده یا در قدرت حاکمه نفوذ داشته و با حاکمان رابطهای تنگاتنگ داشتهاند، ظلم و فساد و استبداد بر مردمان بیداد کرده است. گواه این موضوع را میتوان بر تسلط موبدان زرتشتی در اواخر عصر ساسانی یا تسلط کلیسا بر کشورهای اروپایی در قرون وسطی دید که چگونه در این دوران، جانایات و فجایعی تاریخی رخ داده است. در ایران و پس از سلطه اعراب هم نمونههای بیشماری از جنایات بر ایرانیان در تاریخ ثبت شده که در نوع خود بیسابقه یا کم سابقه بودهاند. در تاریخ معاصر و به ویژه پس از به قدرت رسیدن روحانیون شیعه در سال ۱۳۵۷ اما اقوام و ساکنان این سرزمین سرنوشتی عجیب و دردآور را تجربه کردهاند. انقلابی که در ایران با شعار استقلال و آزادی شکل گرفت اما دیری نپایید که روحانیون تندرو شیعه، با کنار زدن رقبای سیاسی خود، انقلاب را مصادره کرده و نقاب از چهره کنار زده و چهره واقعی خود را نمایان کردند، این پیام را بر همگان مخابره کرد که دوران سیاهی در ایران و مردمانش آغاز شده است. از همان بدو روی کار آمدن روحانیون و قبضه قدرت، تبعیضها و ظلم بر اقشار مختلف جامعه آغاز شده و با تصویب قانون اساسی مبتنی بر فقه شیعه که فقهای آن دوران با خوانشی رادیکال از مذهب شیعه به دست داده بودند، عملا راه را برای مشارکت عموم مردم با انواع دیدگاهها و اعتقادات بست و دوران تازهای از تبعیض و نقض اساسی حقوق شهروندان، اعم از زنان، مردان، کارگران و به ویژه پیروان سایر ادیان را آغاز کرد. هر چند که در ابتدا مخالفان تشکیل دولت اسلامی با این قانون به مخالفت برخاستند و آن را نوع جدیدی از دیکتاتوری و استبداد قلمداد کردند اما رهبران نظام نوپای ایران، بیاعتنا به این مخالفتها و با سرکوب و حذف رقبا، خود را یگانه منجی و فرستاده خدا بر زمین خوانده و هر که مخالف نظرات ایشان داشت را به سرعت حذف کردند. این حذفها تا آنجا پیش رفت که دیگر هیچ نیرو و حزب مخالفی در ایران اجازه فعالیت نیافت و تنها افرادی که التزام به شریعت اسلام اثنیاعشری و پایبندی به اصل نظام که همان ولایت مطلقه فقیه بود، اجازه ورود به عرصههای سیاسی و مناصب بالای قدرت را یافتند. با شکلگیری نظام نوپا به یک رژیم مبتنی بر قواعد شریعت اسلام، آن هم اسلامی که مورد نظر و تایید رهبران رده بالای رژیم بود، قانون اساسی در مجلس تصویب و در تمامی اصول و بندها، واژه اسلام گنجانده شد. تا جایی که در هر اصل قانون اساسی، واژه مخالف مصالح اسلام قید شده که همین مورد، زمینه تبعیض و خوانشی غیراصولی را بر قانونگذاران و مجریان قانون، هموار کرد. در همین راستا بود که با توجه به گوناگونی اقوام با پیروان مذاهب مختلف در ایران، لزوم تصویب قوانینی مبنی بر رعایت حقوق این شهروندان بیش از پیش احساس میشد. هر چند که در اصل ۱۳ قانون اساسی لزوم بر محترم شمردن پیروان ادیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی قید شده اما در هیچ بخشی از قانون اساسی، نامی از دیگر مذاهب از جمله پیروان اهل حق، یارسان، مندائیان و یا بهائیان ذکر نشده که همین موضوع باعث شد تا راه برای سرکوب و تبعیض پیروان این مذاهب برای دولتمردان هموار گردد. در این بین به جرأت میتوان گفت که پیروان آیین بهائی از بدو شکلگیری این مذهب، بیشترین آسیب را در دولتهای مختلف دیدهاند. از زمان تشکیل آیین بهائیت در ۱۸۶۳ میلادی و در زمان قاجار، مخالفت و دشمنی علمای شیعه آن زمان با پیروان این آیین آغاز شد و از آنجا که این دین بیشترین قرابت را با اسلام دارد، در ابتدا این دیدگاه وجود داشت که به واسطه نزدیکی آیین بهایی به اسلام و همچنین زبان و کتابت این دین به زبان فارسی، ایرانیان را بیشتر به این دین نزدیک کند و به جای آن که ایرانیان مسلمان باورمند را به بهاییان نسبت به دیگر اهل ادیان نزدیکتر سازد، متأسفانه موجب دوری آنها از بهائیان شده است. بنابراین باید علت این امر را جویا شد و این که چرا روحانیت شیعه تا این حد با دین بهائی در ضدیت و دشمنی هستند. دین بهائی هنگامی عرضه شد که روحانیت شیعه در دوران حضیض خود پس از دولت صفوی به سر میبرد. هنگامی که یک نهاد اجتماعی در ضعیفترین شرایط خود به سر میبرد هر گونه حرکتی را به معنای پایان دوران یا تیر خلاص خود میگیرد و با آن بیشترین مخالفت و دشمنی را پیدا میکند. دشمنی و خصومت شیعیان ایرانی وفادار به روحانیت شیعه و مراجع این دین نسبت به دین بهایی (و دیگر ادیان و باورها در ایران) ناشی از احساس ضعف عمیقی است که در دوران اخیر داشتهاند. حتی سیاسی شدن بخشی از روحانیون شیعه و تلاششان برای کسب قدرت سیاسی ناشی از احساس ضعف در پاسخ دینی به نیازهای زمانه بوده است. روحانیون تصور میکردهاند که با به راه انداختن گروههای ضد بهایی، ضد مسیحی، ضد روشنفکری، ضد سنی یا کسب قدرت سیاسی میتوانند خود را از ذلت نظری و بحران معنوی که در آن درگیر هستند، رهایی بخشند. مشکل روحانیت شیعه در ایران مدرن نه رقبای آن بلکه تعالیم و آموزهها و گرایشها و روشهای آن است. از همین رو سرکوب مخالفان، دگراندیشان و دگرباوران هیچ کمکی به روحانیت شیعه در بسط ایدهها و آموزههای خود نکرده است. بنابراین و با توجه به احساس ضعفی که روحانیت شیعه در برابر جامعهای که همسو با سایر نقاط جهان، رفته رفته به سمت مدرنیته و پرسشگری میرفت، آنها را بر آن داشت با دشمنتراشی و دگرآزاری، بار دیگر در محافل فرودست جامعه، خود را به عنوان منجی نشان داده و با فشار بر طبقه حاکم، امتیازات از دست رفته خود را بازستانند. از آنجا که روحانیت شیعه یک نهاد ضد تساهل و مداراست، هرگز هیچ نیرویی را برنتافته و با هیچ یک از رهبران و پیروان سایر مذاهب از سر صلح و دوستی وارد نشدهاند. رفتار روحانیون شیعه با درویشان و صوفیان ایرانی که بیشترین تساهل و مدارا را با غیر خود داشتهاند، معرف این خصوصیت است. در دوران قاجار روحانیت قدرت این را داشت که شاهان قاجار را به کشتار و سرکوب بهاییان وادار کند و از همین جهت روحانیون بر منابر، به جان شاهان قاجار دعا میکردند. اما در دوران پهلوی سیاست رسمی حکومت تساهل و مدارا با ادیان بود. یکی از علل کنار نیامدن روحانیون شیعه با رژیم پهلوی همین مدارای دینی حکومت بود تا حدی که بهاییان و زرتشتیان و سنیان و یهودیان و مسیحیان ایرانی به مدارج بالای اداری و آموزشی و صنعتی در کشور ارتقا مییافتند. هر چند که در دوران پهلوی هم پیروان آیین بهائی باز هم مورد بیمهری مسئولان قرار گرفته و حقوق آنها نقض میشد اما در همین دوران به نسبت دوره قاجار اوضاع برای بهائیان کمی بهتر شده بود که با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، باز هم شاهد نقض گسترده حقوق این شهروندان و حتی با شدت بیشتری نسبت به قبل آغاز شد. کار تا جایی برای این شهروندان سخت شد که حتی روحالله خمینی پیش از منصوب شدن به بعنوان ولی فقیه جمهوری اسلامی، به طور رسمی دین بهائیت را مخل با اسلام و پیروان آیین بهائی را مرتد نامید و به طور واضح اعلام کرد که پیروان این دین از تمامی حقوق شهروندی محروم خواهند شد. پس از انقلاب، قانون اساسی جدید کشور به عمد بهائیان را به رسمیت نشناخت و برای آنها هیچ حقی قائل نشد. دادگاههای جمهوری اسلامی ایران به نوبه خود از بهائیان در برابر قتل و ضرب و تعرضات دیگر حمایت نمیکنند و آنان را مشمول حق دریافت خسارت ندانسته به این ترتیب هر آزار و تجاوزی به بهائیان مجاز انگاشته میشود و مصونیت قضایی دارد. رژیم ایران از همان ابتدای کار با شدیدترین برخوردها با شهروندان بهائی، نقض آشکار حقوق این شهروندان را آغاز کرد. از جمله این برخوردها میتوان به ناپدیدسازی قهری و همچنین اعدامهای دست جمعی شهروندان بهائی در اوایل انقلاب اشاره کرد. تنها در یک مورد ۹ عضو محفل اول بهاییان به اتفاق دو عضو هیئت معاونت که در جامعه بهایی مسئولیت داشتند، از معروفترین ناپدیدشدگان قهری در ایران هستند که روز پنجشنبه، سیام تیر ماه ۱۳۵۹، در خیابان نفت تهران بازداشت شدند که با گذشت بیش از چهار دهه هنوز اطلاعی از سرنوشت این شهروندان در دست نیست. همچنین یک سال و نیم پس از این واقعه، هشت عضو محفل دوم بهائیان در یک دادگاه فرمایشی به اعدام محکوم و به سرعت تیرباران شدند. یکی از نزدیکان اعضای محفل دوم بهائی در خاطرات خود میگوید: بعد از ربودن اعضای محفل اول، اعضای محفل دوم، خیلی رعایت میکردند، هیچ وقت ۹ نفر جایی جمع نمیشدند. جنگ و قحطی بود، پیت نفت بر میداشتند میرفتند دو نفر و سه نفری صف میایستادند و تا نوبتشان برسد با هم به تصمیماتی میرسیدند همچنین ادامه میدهد: آبان ۱۳۶۰ سپاه ریخت گلستان جاوید ما که محل خاکسپاری اموات است و در جاده خراسان بود. غسال و گورکن و سنگتراش و باغبان، همه را گرفتند بردند زندان. آمبولانس را مصادره کردند و صندوق نذورات پولها را غارت کردند و دیگر اجازه ندادند هیچ کسی آنجا به خاک سپرده شود. به تمام بیمارستانها و آرامستانها سپرده بودند و ستون مذهب گذاشته بودند که اگر کسی نوشت بهایی، از پذیرفتن پیکرش خودداری کنید. یک معضل خیلی بزرگی شده بود. خانوادهها قرار بود پیکرها را در خانه خود بگذارند، قالب یخ بخرند. وی در بخش دیگری از خاطرات خود این گونه بیان میکند: یک معضل دیگر هم این بود که در کوههای بویراحمد، سه ایل بهایی بودند. خرداد سال ۵۸ ریختند اینها را در به در و آواره کردند که مدتی در صحرای مهیار چادر زده بودند. دوباره برگشته بودند در کلبههای زمستانی قشلاقشان دوباره آذر ۶۰ که پر از برف و یخ بود. اینها را که سه هزار نفر بودند دوباره تار و مار کردند از کلبههایشان بیرون کردند بدون پیژامه، بدون لباس و .. این دو معضل بزرگ باعث شد که اینها مجبور شدند با هم جمع شوند و چون تلفنها کنترل بود یکشنبه ۲۲ آذر ۶۰ همه را گرفتند. در تابستان ۱۳۶۳ نیز هشت عضو دیگر از محفل سوم بهائیان اعدام شدند. اینها به غیر از اعدامهایی است که بصورت تک نفره و پراکنده صورت میگرفت. یکی از موارد خاص این نوع اعدامها، اعدام مونا محمودنژاد که در هفده سالگی و به جرم تدریس به کودکان بهائی است که میزان شقاوت و دشمنی سران رژیم با شهروندان بهائی را نمایان میسازد. در همین رابطه فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه جهانی بهایی، اظهار داشت که بیش از ۲۰۰ بهایی بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی اعدام شدهاند که بیشتر آنها یک نوع وظایف اداری در جامعه بهایی داشتند. یا عضو محفل بودند یا وظایف دیگری برای تدریس بهاییان به عنوان معلم یا مشاور داشتند. این موارد در کنار مواردی مانند ممانعت از ثبت ازدواج بهائیان، ممنوع اعلام کردن تمامی موسسات (شوراهای انتخابی) و فعالیتهای جامعه بهائی، مصادره اماکن متعلق به جامعه بهائی، مصادره املاک و داراییهای شخصی بهائیان، مصادره و تخریب امکان دینی و گورستانهای بهائی، اخراج بهائیان و نیز ممانعت از اشتغال آنها در مشاغل دولتی، محرومیت از تحصیل در مدارس و به ویژه دانشگاهها، تنها بخشی از ظلمهایی است که توسط مسئولین جمهوری اسلامی بر شهروندان بهائی روا داشته شده است. در ماههای اخیر و با آغاز موج جدید بهائیستیزی در ایران، موارد نقض حقوق این شهروندان باز هم بیشتر و بیشتر شده است. در جریان موج جدید بازداشت و احضار بهاییان در ایران، ماموران امنیتی جمهوری اسلامی به منزل دهها شهروند بهایی در نقاط مختلف ایران یورش بردند و ضمن تفتیش و ضبط وسایل شخصی این شهروندان، شماری از آنها را نیز بازداشت کردند. ماموران امنیتی همزمان به منازل شماری از بهاییان ساکن تهران و کرج یورش بردند و ضمن تفتیش، وسایل شخصی و الکترونیکی این افراد را ضبط کردند. همچنین گزارشها از یورش ۲۰۰ مامور امنیتی، نیروی انتظامی و نیروهای گارد ویژه با کمک جهاد کشاورزی استان مازندران خانه بهائیان در روستای روشنکوه و تخریب خانههای بهائیان در مرداد ماه ۱۴۰۱ حکایت دارد. همچنین طبق گزارشها، پس از کنکور ۱۴۰۱ تعداد ۶۰ دانشجوی بهائی با بهانههای واهی از تحصیل جا مانده و از ثبتنام آنها جلوگیری شده است. موارد نقض حقوق شهروندان بهائی آنقدر فراوان و دردناک است که در یک مقاله و با چند دقیقه صحبت پیرامون آنها نمیتوان به تمامی زوایای این نقضها پرداخت، بر همین اساس و با توجه به ظلمهایی که در طول تاریخ به این شهروندان روا داشته شده، انتظار میرود که جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری با جدیت بیشتری به موضوع نقض حقوق شهروندان بهائی پرداخته و رژیم ایران را به جهت التزام به قانون و رعایت حقوق اساسی و بنیادین شهروندان بهائی تحت فشار گذارند. امید که در آیندهای نزدیک شاهد احقاق حقوق تمامی شهروندان ایرانی و به ویژه پیروان آیین بهائی باشیم.
بخش ۶:بحث آزاد با موضوع حق امنیت اجتماعی (روز جهانی بدون خشونت) آغاز گردید: در ابتدای جلسه مسئول جلسه گفتند: همانطور که میدانید ۲ اکتبر را روز جهانی بدون خشونت از سوی سازمان بینالملل نامگذاری شده است. هدف از نامگذاری این بود تمامی جوامع تلاش کنند با آموزش و آگاهسازی کنند. جلب نظر افکار عمومی به شیوه مسالمتآمیز و حل اختلاف در همه سطوح فردی و گروهی و ترویج صلحطلبی و بردباری دفع خشونت و درک متقابل دعوت کنیم. معمولا در بین خشونتهایی که وجود دارد اگر پای گروه یا جمعیت یک کشور وسط باشد دولتها متوسل به زور و استفاده از سلاح سرد و گرم میشوند. امروزه کمتر کشورهایی را میبینیم که حقوق افراد را در این ضمینه نقض میکنند این در حالی است که در کشور ما هیچ کدام از حقوق قوانین بشر رعایت نشد است وما شاهد نقض گسترده حقوق بشر در ایران هستیم. ایشان به خشونتهای اعمال شده در بلوچستان به رگبار بستن پیروان ادیان بعد از نماز جمعه و خشونتهای اعمال شده در اعتراضات سراسری توسط حکومت اشاره کردند و افزودند این عمل سرکوب نیست و یک قتل عام است همچنین به دستگیریها و کشتار مردم هنرمندان و دیگر اقشار اشاره کردند ودر ادامه پرسیدند به نظر شما چقدر این حکومت اسلامی این خشونت را میخواهند ادامه دهند. آقای رضا شایگان گفتند: حکومتهای خودکامه مانند ایران برای اعمال خشونت حد و مرزی ندارند با وجود این که مردم همیشه اعتراضات آنها مسالمتآمیز بود است حکومت خشونت بیشتری از خود آنها نشان میدهند و مردم همیشه سعی کردند به اعتراضات مسالمتآمیز خودشان ادامه دهند دفاع مشروع مردم خشونت نیست. آقای داوود لطفی گفتند: این حکومت تا جایی امکانات داشته باشد میکشند حکومت دیگر راه برگشتی ندارد و مردم آنها را نمیپذیرند پس یا باید بمیرند یا بکشند و سرکوب کنند تا حکومت کنند و کشتن مردم باعث خشم تمامی جامعه شده است. خانم چگینی گفتند: مردم تمامی این سالها صبوری کردند و نتیجهاش تنها سرکوب بوده است و آقای خامنهای بجای پاسخگویی درباره مرگ دانشجویان و دانشآموزان مردم میآید و با سپاهیان در سخنرانی ایشان عهد و پیمان میبندند این به این معناست میخواهند به سرکوب ادامه دهند ومردم را بکشند و دست از کشتار برنمیدارند. جامعه مانند میدان جنگ شده است وبه بچههای خردسال و جوانان را میکشند و بیمعنی است به مردم بگوییم هیچ کاری نکنید ومردم باید از خود دفاع کنند. جناب رضا شایگان گفتند: جمهوری اسلامی ۴۳ سال در دل مردمان ایران خشم کاشته و حال خشم برداشت میکنند و با خشونت با مردم رفتار کردند پس این خشونت درون مردم یک جایی باید بروز پیدا کند با وجود حجم زیاد خشونت مردم ایران مردمی نجیب و صبوری هستند. خانم کوثر ولیزاده گفتند: این حکومت از زمان روی کار آمدن این حکومت جنایات و خشونتها مرتکب شده است اما به دلیل نبودن اینترنت در ان زمان جوامع بینالملل متوجه جنایات این حکومت نشده بود ولی حال که دنیا پیشرفت کرده است پرده از چهره حکومت برداشته شده است ومردم به سبب بودن اینترنت نسبت به گذشته آگاهتر هستند نسبت به حقوق اولیه خود آنها دارند به همین دلیل است با گذشته زمان مردم بیشتری حقوق خود را مطالبه میکنند و حکومت سعی میکند با خشونت بیشتر مردم را سرکوب کنند و خشونت افزایش پیدا کرده است. جناب داوود لطفی گفتند: ترسی که در زمان نسل ما وجود داشته به دلیل این بوده است حکومت در ذهن خود آنها تابوتی بزرگ درست کرده بودند ولی جوانان این نسل این تابوت را شکستند. جناب خسروپناه گفتند: من با یکی از نسل دهه۷۰ صحبت کردم ایشان گفتند از سال ۵۷ چه تعداد کشته دادهایم نظام به دلایل مختلفی آنان را به قتل رسانیده است این آمار را ما میخواهیم در یک روز شهید بدهیم ولی مرگ تدریجی را دیگر را تجربه نمیکنیم و ایشان افزودند من با کردها و بلوچها در ارتباط بودهام آنها مردمانی شریف هستند و اصلا اینکه درباره آنها گفته میشود آنها تجزیهطلب هستند حقیقت ندارد جناب ستار کرمی گفتند: بجز خشونت کاری دیگر با این حکومت نمیشود. کرد مردم هر سال را تحمل کردند به امید سال دیگر با این وجود وضعیت بدتر شده است و به گفتههای آقای خامنهای اشاره کردند و به جای معذرتخواهی گفتند به ماموران حکومتی ظلم شده است چه ظلمی مگر بجز این بوده است مردم را به قتل رساندید. همچنین جناب سعید طایف گفتند: برای جمهوری اسلامی دیگر راه برگشتی وجود ندارد و باید انقلاب شود و این حکومت مانند ضحاک است و همه را میکشند و به کسی رحم نمیکنند. ۴۳ سال مردم را به قتل رسانیدند و ایشان به ظلم حکومت اشاره کردند و افزودند با اتحاد مردم مطالبهگری حقوق مردم ممکن میشود. خانم سمانه بیرجندی از خشونت و مشکلات دهه۸۰ صحبت کردند و گفتند بگذارید دهه هشتادها سخن بگویند و خواستههای خود را بگویند آقای راعی گفتند:. خشونت را با خشونت پاسخ نمیدهند و بهتر است جامعه این خشونت را در جهت پویایی انقلاب به کار بگیرند. آقای انصارینژاد گفتند: زمانی خشونت پیش نمیآید که فرد آرامش ذهنی داشته باشند و سوال پرسیدند مردم ایران با مشاهد قتل در خیابانها آرامش ذهنی باقی میماند خشمگین نشدن مردم امکانپذیر نیست آقای راعی با اشاره بر اینکه کسانی در حکومت هستند شیطان نبینید زیرا دیدن آنها با این دید باعث میشود آنها از دید شما دور از دسترس باشند گفتند نه آنها آدمهایی گناه کار هستند و باید به سزای اعمالشان برسند وبه جای اینکه همیشه خود را در جایگاه قربانی ببینیم و دائم گریه و زاری کنیم بهتر است بایستیم و به صورت قانونی حقوقی که داریم مطالبه کنیم.
در پایان آقای کریم ناصری ضمن تشکر از دستاندرکاران اجرای جلسه، منشی جلسه: کوثر ولیزاده، مسئولین ضبط صدا و تدوین: اسفندیار سنگری و صدرا مجیبیزدانی، ادمینهای جلسه: آقایانارشاکچوئیان، داوود لطفی. علی فروتن و دیگر مهمانانی که در جلسه حضور فعال داشتند پایان جلسه را در ساعت ۲۱:۳۰ اعلام نمودند.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا ۹ اکتبر ۲۰۲۲
نادیا مشرف قهفرخی
جلسه سخنرانی نمایندگی اروپا در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۲ مصادف با ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در ساعت ۱۳:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئولین و اعضای کمیته سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم, یوتیوب, اپلیکیشن کانون و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدا مسئول جلسه آقای مهرداد یگانه ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه, با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش ۱: خانم لیلا رمضان سخنرانی خود را با موضوع گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در شهریور ۱۴۰۱ایراد کردند: خبر: در جریان اعتراضات مردم ایلام به قتل ژینا امینی (مهسا) چهار دختر نوجوان و جوان اهل ایلام به نامهای نیلوفر قاضی، سارا شیردل، منا مروتی و الهه مومنی از سه روز پیش توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران در شهر ایلام بازداشت شدهاند. بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری ههنگاو، نیلوفر قاضی ۱۷ ساله، الهه مومنی ۱۶ ساله، سارا شیردل ۱۸ ساله و منا مروتی ۲۰ ساله چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ (۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲) در جریان اعتراضات مردم ایلام بازداشت شدهاند. به گفته یک منبع مطلع، خانوادههای این چهار دختر طی چند روز گذشته پیگیری سرنوشت فرزندانشان شدهاند اما هیچ نهادی به آنها پاسخگو نبوده است. گفتنی است که نیلوفر قاضی از بیماری آسم رنج میبرد و از چهار روز پیش به درمان به داروهایش دسترسی ندارد و همین منجر به نگرانی خانوادهاش شده است. این خبر مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ۳: حق حیات برای همه. ماده ۶: ارزش انسانی در همه جا. ماده ٨- رعایت حقوق انسانی توسط قانون. ماده ۹ -عدم توقیف، حبس، تبعید غیر قانونی. ماده ۱۰: حق محاکمه قانونی برای همه. ماده ١٩- حق آزادی بیان. ماده ٢٠- حق آزادی تجمع و تظاهرات. ماده ۲۵: حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه. خبر: پیکر بیجان نیکا شاهکرمی دختر ۱۷ سالهای که در تجمع ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ در بلوار کشاورز تهران مفقود شده بود صبح امروز ۸ مهرماه به خانوادهاش تحویل داده شد. سارینا اسماعیل زاده، ۱۶ ساله، در جریان اعتراضات در شهر کرج در استان البرز، در ۱ مهر ماه ۱۴۰۱ پس از ضرب و شتم شدید توسط نیروهای امنیتی با باتون از جمله در ناحیه سر، جان خود را از دست داد. این خبر مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشردر بشردر ماده ۳: حق حیات برای همه. ماده ۵: شکنجه ممنوع. ماده ۶: ارزش انسانی در همه جا. ماده ٨: رعایت حقوق انسانی توسط قانون ماده. ماده ۱۰: حق محاکمه قانونی برای همه. ماده ١٩- حق آزادی بیان. ماده ٢٠: حق آزادی تجمع و تظاهرات. خبر: محمود شهریاری در پی اعلام جرم علیه برخی از سلبریتیها به جهت تشویق به اغتشاش و همصدایی با دشمن، محمود شهریاری مجری سابق صدا و سیما با صدور دستور قضائی بازداشت شد. این خبر مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ٩: عدم توقیف، حبس، تبعید غیرقانونی و ماده ١٩: حق آزادی بیان.
بخش ۲: خانم فیروزه دهبزرگی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ۱۴ سند ۲۰۳۰یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: هدف ۱۴ یونسکو ۲۰۳۰: اقیانوسهای پایا، حفظ و استفاده از اقیانوسها و دریاها و منابع دریایی یرای توسعه پایا. قرارداد ترال بین ایران و چین در سال ۱۳۹۴ ایجاد و در سال ۱۳۹۹تصویب شد و به موجب آن موضوعاتی از قبیل : اقتصاد، سیاست، دفاعی، فرهنگی، قضا، اینترنت، مفاد قرارداد ترال بودند که در زمان محمد جواد ظریف وزیر أمور خارجه وقت به مدت ۲۵ سال بسته شد که از ۲۴ دی ۱۴۰۰ وارد فاز اجرایی شد. موضوعات گردشگری، پتروشیمی چابهار، پالایشگاه بندر جاسک، طراحی شهرک صنعتی تولید خودرو، سرمایهگذاری در بخش معادن مس و سنگآهن، خط متروی ۱۰ کلان شهر ایران، مرمت و احیا بافتهای تاریخی، بخش کشاورزی، شیلات، تبادل دانشجو، توسعه بخش بهداشت و درمان، همکاری در بخش فناوری و ارتباطات راه دور، زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطاتی از مواردی بود که در قرارداد ترال توسط جمهوری اسلامی ایران به چین برای مدت ۲۵ سال واگذار شد. محمود احمدی بیفش نماینده مجلس شورای اسلامی ایران در تیر ۱۳۹۹ در شبکه یک صدا و سیما با تایید این قرارداد اعلام کرد که واگذاری جزایر در این قرارداد بوده است که حرکت مردم و مجلس جلو آن را گرفت. اما بعد از آن محمود احمدی در خبرگزاری تسنیم آن را تکذیب کرد. آن مورد قرارداد ترال بیشتر از همه موارد اعتراض و عکسالعمل فعالین محیط زیست و مدنی و سایر مردم را به خود اختصاص داد صید ترال بود که به موجب آن به مدت ۲۵ سال کشور چین اجازه دارد تا با تورهای ماهیگیری مخصوصی از کف دریای کاسپین به صید انواع محصولات دریایی بپردازد که به موجب آن نابودی و خسارتهای جبرانناپذیری به اکوسیستم دریا و منطقه بزرگ اطراف و حیات و زندگی مردم ساکن در منطقه باعث میشود. با واکنشها و اعتراضات شدید برخی مسئولین و فعالین محیط زیست از سال ۱۴۰۰ به مدت ۲ سال اجرای این بند از قرارداد به طور موقت معلق ماند و این قرارداد ۲۵ ساله چین ننگی است از جنایت جمهوری اسلامی ایران به کشور و مردم ایران که به موجب آن دریای خزر و منابع و معادن ملی ایران را بدون هیچ دلسوزی و محافظتی و غیر تخصصی و علمی به کشور چین واگذار کرد. البته که کشور پهناور ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی که در روی کره زمین واقع است از اهمیت ویژه ای برخوردار است، از شمال زیر روسیه و از جنوب در بالای خط استوا، از شمال وجود دریای خزر و از جنوب با دارا بودن خلیج فارس و ازراه دریای عمان به اقیانوس هند و دریاهای باز تمام دنیا راه دارد و این ویژگیها باعث شده که ایران دارای چهار فصل و آب و هوای بسیار متنوع و معتدل هم از نظر کشاورزی و نیز اقتصادی و تجاری و استراتژیهای خاص سیاسی را شامل شود. از داخل هم با دارا بودن منابع و معادنهای فراوان و به ویژه نفت و گاز از اهمیت بسیار خاص نه تنها در منطقه خاورمیانه بلکه در دنیا برخوردار است. ایران، روسیه، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان در ۱۴ مهر ۱۴۰۱ در مسکوی روسیه نشستی در خصوص موضوع اقتصادی دریای خزر داشتند و قول همکاریهایی در خصوص حملونقل و ترانزیت کالا روی دریاچه خزر و همکاریهایی جهت تولید برق و نیز در بخش منابع گازی بین تهران و قزاقستان داده شد. با توجه به سکونت جمعیتی نزدیک به ۳۰۰ میلیون نفر با اشتراکات فرهنگی گسترده در حوزه تمدن ایرانی، این منطقه رو در سطح اقتصاد و تجارت خاص کرده است که البته مهمتر از آن محافظت از بقا اکوسیستم دریای خزر مورد توجه میباشد.۸۰ درصد ماهیان دریای خزر رود کوچ هستند یعنی برای تکثیر و تخمگذاری از دریا به رودخانهها مهاجرت میکنند و به دلایل مختلف از جمله برداشت بیرویه شن و ماسه، ساخت و سازهای غیرمجاز در حاشیه رودخانهها و از بین رفتن مسیر مهاجرت ماهیان و از بین رفتن زیستگاههای طبیعی آنها باعث شده تکثیر بچه ماهیها در مراکز بازسازی برای کمک به توسعه پایدار صید و صیادی انجام شود در عین حال به گزارش شیلات مازندران کاهش ۳۵ درصد صید ماهیهای استخوانی در سال ۱۴۰۱ نسبت به فصل صید ۱۳۹۹ داشته است. آلایندههای کشاورزی نیز نه تنها خاک بلکه آب رودخانه و دریاها را هم آلوده میکند و نیز صید بیرویه و غیرتخصصی برخی صیادان باعث انقراض برخی نسلهای ماهی از جمله اورنج ماهی موجب شده است. به دلیل بیکفایتی و سو مدیریت مسئولین در آموزش مردم منطقه و عدم حفاظت و استفاده اصولی از این منابع حیاتی و ملی، نه تنها حیات اکوسیستم دریای خزر بلکه حیات مردم منطقه نیز در خطر سلامتی است. به گزارش خبرگزاری آفتاب نیوز ورودی دریاچه ارومیه به صفر رسیده است. جلال محمودزاده نماینده مهاباد در مجلس شورای اسلامی بیان میکند: افزایش آبیاری تحت فشار توسط برخی از شرکتها، تعلل در انتخاب آب رودخانه زاب، تخلف در عدم پرداخت حقابه از رودخانه زرینه رود به دریاچه ارومیه بر خشکی این دریاچه دامن زده است. دریاچه ارومیه ششمین دریاچه آب شور جهان و بزرگترین آن در خاورمیانه و ایران است، خشک شدن آن نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح جهانی تبعات گسترده ای دارد، نه تنها آذربایجان غربی بلکه ۱۵ استان دیگر را هم از کشاورزی تا معیشت مردم به خطر می اندازد و باعث کوچ اجباری مردم منطقه میشود. با کم آب و خشک شدن بستر دریاچه، پراکندگی ذرات نمک خشک در هوا و انتقال آن با جریانات باد سلامتی و زندگی مردم ساکن در منطقه به خطر میافتد، علاوه بر این که زیستگاه بسیاری از پرندگان مهاجر مانند فلامینگو و پلیکانها که از شمال روسیه یا حتی در داخل به دریاچه ارومیه وارد میشوند در خطر و باعث انقراض آنها میشود. به گفته نماینده مهاباد در مجلس شورای اسلامی ایران طرح احیا دریاچه که در سال ۱۳۹۳مطرح شد بعد از گذشت چندین سال هنوز هیچ پیشرفتی نداشته و نه در سال ۱۴۰۰ و۱۴۰۱ ریالی و هیچ اعتباری برای نجات جان این دریاچه و موجودات زندهای که در حال مرگ و انقراض هستند اختصاص داده نشده است. قطعا جمهوری اسلامی ایران برای حفظ و بقا حکومت خود مانند گشت ارشاد برای سرکوب مردم، برای حوزه ها و مدرسههای علمیه، برای نشر و ترویج آثار خمینی، برای سپاه پاسداران و یگان ویژه جهت کنترل و سرکوب و کشتار مردم معترض به حقوق انسانی خود در کف خیابانها، برای سفر و تحصیل و زندگی فرزندان مسئولین حکومتی مانند حدادعادل، معصومه ابتکار و دهها نفر دیگر اعتبار و بوجه و پولهای میلیاردی دارد و هزینه هم میکند، اما حق و حقوق مردم ایران را در جهت حیات، سلامتی و رفاه مردم و معیشت و محیطزیستشان هرگز مصرف نمیکند. در این بیش از ۴۰ سال حکومت ظالمانه و جنایتکارانه و نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی ایران محکوم است و بایستی در دادگاههای بینالمللی همه مسئولین جنایتکار و در راس آنها علیخامنهای محاکمه شوند.
بخش۳: آقای سپهر رضایی شایان سخنرانی خود را با موضوع اعتراضات سراسری در سال ۱۴۰۱ ایراد کردند: اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران، مجموعه تظاهراتی است که در پی کشته شدن مهسا امینی به دلیل ضربوشتم در بازداشتگاه گشت ارشاد آغاز شده است. این اعتراضها در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ از تجمع مقابل بیمارستان محل مرگ امینی در تهران آغاز شد و در روزهای بعد به همه ۳۱ استان ایران گسترش یافت و تا به امروز ادامه دارد. زنان ایرانی در خط مقدم و نیروی محرک این تظاهرات اعتراضی هستند. این تظاهرات در هفتههای بعدی با حضور دانشآموزان، دانشجویان و اعتصاب استادهای دانشگاه گستردهتر شده است. معترضان در خارج از کشور نیز در بیش از ۱۵۰ شهر در سراسر جهان تجمعهای اعتراضی برگزار کردهاند. جمهوری اسلامی ایران با نادیده گرفتن حقوق بشر، کودکان را برای سرکوب معترضان به کار گرفت و به دستور سیدعلی خامنه ای، تا ۴ اکتبر، دستکم ۱۵۴ نفر را به قتل رساندهاند. در حین این اعتراضات، اینترنت و شبکههای اجتماعی به طور گستردهای از دسترس خارج یا فیلتر شدند. فعالان سیاسی واجتماعی، دانشجویان، هنرمندان و ورزشکاران متعددی در ایران دستگیر شدند و مورد ترس و ( فشار روانی) قرار گرفتند. حمله به دانشگاه صنعتی شریف نیز از دیگر مواردی بود که در طول اعتراضات رخ داد که تعدادی تنبیه بدنی و حدود۳۰-۴۰ دانشجو بازداشت شدند، بیت رهبری با ارسال نامه تهدید آمیزی به مراجع تقلید و حوزههای علمیه چندین شهر، آنها را از بیان واکنش انتقادی محروم کرد. استفاده از خشونت بسیار در برخورد با معترضان مانند تیراندازی مستقیم به آنها توسط نظامیان و شبه نظامیان در شهرهای مختلف با واکنش های بسیاری مواجه شد. مهسا امینی دختر ۲۲ ساله ایرانی بود که در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ توسط گشت ارشاد بازداشت و به دلیل ضربوشتم و آسیب به جمجمه، دچار مرگ مغزی شد و در۲۵ شهریور درگذشت. پس از انتشار این خبر، بلافاصله نخستین تجمع در مقابل بیمارستان کسری آغاز شد. پس از برگزاری مراسم خاکسپاری وی در زادگاهش سقز، در نقاط مختلف ایران اعتراضاتی انجام شد. سپس فراخوانی برای برگزاری اعتصاب سراسری از استان کردستان تا تهران در روز دوشنبه ۲۸ شهریور اعلام شد. احزاب کردستان ایران و فعالان مدنی و سیاسی کردستان، دوشنبه را روز اعتصاب عمومی اعلام کردند. ساعاتی پس از کشته شدن مهسا امینی گروهی از مردم در اعتراض به قتل او در نزدیکی بیمارستان کسری تجمع کردند و شعارهای مرگ بر دیکتاور، گشت ارشاد: گشت کشتار، می کشم می کشم هر آن که خواهرم کشت، خامنهای قاتله، حکومتش باطله سردادند. این اعتراضات با سرکوب و بازداشت معترضان مواجه شد. شماری از زنان در واکنش به هجوم نیروهای ضد شورش، روسری خود را برداشتند و شعار بی شرف داعشی سر دادند. برخی مردم در خیابانها صدای بوق خودروهایشان را به نشانه اعتراض به صدا درآوردند. همچنین مردم تهران با تجمع شبانه حوالی میدان آرژانتین شعارهایی علیه حجاب اجباری و حکومت جمهوری اسلامی ایران سردادند. از سوی دیگر، گروهی از زنان در تجمع شبانه دیگری با برداشتن روسریهای خود خطاب به ماموران شعار میدادند. فیلمهای منتشر شده حاکی از بازداشت برخی از تجمع کنندگان همراه با برخورد خشن است. از روز شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ و پس از خاکسپاری مهسا امینی، سقز زادگاه او، و سنندج مرکز استان کردستان صحنه تجمعهای اعتراضی گستردهای بود که نیروهای امنیتی برای متفرق کردن مردم، اقدام به تیراندازی و استفاده از گاز اشک آور کردند. تصویر منتشر شده از مدفن مهسا امینی در سقز نشان میدهد که روی سنگ بالای آن نوشته شده: ژینا جان تو نمیمیری، نامت یک نماد میشود. با وجود فضای امنیتی، برخی زنان حاضر در مراسم، روسریهای خود را از سر برداشتند و حاضرین با خواندن سرودهای کردی و سر دادن شعار به حکومت جمهوری اسلامی ایران اعتراض کردند. طی مراسم خاله مهسا امینی او را شهید جوانان توصیف کرد و گفت: ژینا راه آزادی را برای ما باز کرد. در آغاز سومین هفته، اعتراضات زودتر، گستردهتر و با جمعیت بیشتری به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ شروع شد. اعتراضات از دانشگاههای سراسر ایران که در اعتصاب بودند و برخلاف روزهای قبلی، پیش از غروب آفتاب آغاز شد. در هجدهمین روز، سیدعلی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بعد از غیبت طولانی، در جمع نیروهای مسلح حاضر شد و معترضان را اغتشاشگر نامید و خواهان تنبیه نوجوانان و جوانان معترض شد. ولی دانشآموزان برخی مدارس دخترانه با حضور در خیابانها حجاب از سر برداشتند و از مردم حاضر در صحنه دعوت کردند تا به آنها بپیوندند. اعتراضهای سراسری در پی کشته شدن مهسا امینی در عرض چند روز به تمام ۳۱ استان و به بیش از ۸۰ شهر ایران گسترش یافت. در خارج از ایران نیز در روز ۳۱ شهریور از استانبول تا بیروت، کلن و نیویورک و تورنتو شمار زیادی از ایرانیان به خیابان آمدند تا همزمان در اعتراض به سفر ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران به سازمان ملل و مرگ مهسا امینی تجمع کنند. در روز یکشنبه ۳ مهر در مقابل سفارتهای ایران در پاریس و لندن تجمعاتی با هدف محکومیت جان باختن مهسا امینی برگزار شد که به درگیری با پلیس انجامید. روز پنج شنبه ۷ مهر نیز زنان افغانستانی مقابل سفارت ایران در کابل، تجمعات اعتراضی در همبستگی با معترضان ایرانی برپا کردند که با شلیک هوایی طالبان معترضان افغانستانی متفرق شدند. روز شنبه ٩ مهر معترضان در خارج از کشور، دستکم در ۱۵۱ شهردر ایالت متحده آمریکا، اتریش، اسپانیا، اسلوونی، لهستان، سوئیس، بلژیک، فرانسه، هلند، جمهوری چک، بریتانیا، سوئد، اسکاتلند، فنلاند، مجارستان، آلمان، بلغارستان، ایتالیا، کره جنوبی، ژاپن، استرالیا و نیوزلند در حمایت از خیزش مردم ایران تجمع های اعتراضی برگزار کردند. شمار زیادی از سلبریتیهای شناخته شده ایران به صف حامیان معترضان پیوستند که باعث فشارهای حکومت ایران به شکل تهدید، تبلیغات منفی و مصاحبه و اقدام قضایی علیه آنان شد. شمار بازیگرانی که از معترضان حمایت کردن به اندازهای است که صدا و سیمای ایران برای پخش و بازپخش بیش از ۲۰ مجموعه تلویزیونی دچار مشکل خواهد شد. عده زیادی از چهرههای سرشناس هنری فرهنگی و ورزشی دنیا هم با مردم معترض در ایران ابراز همبستگی کردند. در میان واکنشها به کشته شدن مهسا امینی و اعتراضات پس از آن، علیکریمی، فوتبالیست سابق تیم ملی فوتبال ایران نه تنها مواضعش را روشن گفت بلکه با معترضان همنوا شد و گاهی یک قدم از آنها جلوتر رفت و در پیامهایی که میداد، پیشنهاد راهکار به معترضان ارائه میکرد. رسانههای نزدیک به حکومت او را اغتشاشگر و ضد انقلاب مورد خطاب قرار دادهاند و خواهان تعقیب قضایی و حتی مصادره اموال او شدهاند. بیست و دو چهره سرشناس ایرانی در بیانیهای با نام انقلاب زن، زندگی، آزادی از اعتراضات مردم ایران حمایت کردند. در متن این اطلاعیه با اشاره به حرکت پرتوان و سراسری زنان و جوانان به قتل مهسا امینی آمده است: این جنبش ملی کلیت نظام را به چالش کشیده و میرود تا آن را سرنگون سازد ایران خانه همه ایرانیان است و به دست همه ما ساخته خواهد شد. زمان آن رسیده است تا برای نجات ایران، فرهنگ و تمدن آن دست به دست همدیگر دهیم. استفاده از مهسا امینی در اعتراض به کشته شدن او رکورد استفاده از یک هشتگ تویتر را شکست تا ۱۰ مهر ۱۴۰۱ این مهسا امینی بیش از ۲۲۰ میلیون بار استفاده شد. در زمان اعتراضات تعداد زیادی هنر اعتراضی از قبیل نقاشی، ترانه و پرفورمانس به یاد مهسا امینی و برای وصف حال یک ملت عزادار تولید شد. موزیک ویدیو ((برای ….)) از شروین حاجی پور که آن را بر اساس توئیتهای اعتراضی با مقطع ((برای ….)) ساخت. در کمتر از ۳ روز فقط در صفحه خود او در اینستاگرام بیش از ۴۰ میلیون بار دیده شد. سخنرانی خودم را با یاد بودی از شهدا راه آزادی به پایان میرسانم: برای تماشاگران سینما رکس، برای اعدامیان مدرسه رفاه، برای تمام زندانیان سیاسی که به جوخه اعدام سپرده شوند، برای فریدون فرخزاد، برای شاپور بختیار، برای تمام قربانیان ترور در داخل و خارج کشور برای محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و فروهرها، برای سعیدی سیرجانی، مجید شریف و هر نویسندهای که سلاخی شد. برای عزت ابراهیمنژاد، برای هجدهام تیرماه تهران، بیستم تیرماه تبریز، برای هر دانشجویی که پاسخش را با گلوله گرفت، برای ندا، برای مصطفی، برای تمام جوانان سال ۸۸، برای کشتی سانچی، برای آتشنشانان پلاسکو، برای دی ماه ۱۳۹۶، برای پویا، برای نیکتا، برای تمام پسران و دختران آبان، برای خدمه و مسافران پرواز ٧۵۲، برای نوید افکاری و تمام ورزشکارانی که با طناب دار پی گردنشان میگردند، برای روح الله زم، برای زهرا کاظمی، برای هر خبرنگاری که پرسشش را با شکنجه و مرگ پاسخ دادند برای فیلم سازان و فعالانی که در زندان هستند، برای شروین، برای پدری که فقرش را فضیلت دانستند، برای مادری که دلتنگ فرزندش در غربت درگذشت، برای عباس معروفی و تمام تبعیدیها که دور از وطن به خاک سپرده شدند، برای تمام دادخواهانی که در حبس هستند، برای مادران و پدران داغ دیده، برای کولبران کرد، سوختبران بلوچ، برای متروپل، برای بچههایی که هنوز در کپر درس میخوانند، برای رودخانهها و دریاچههای خشکیده، برای دشتهای فرونشسته، برای عدالت، عدالت، عدالت، برای دهها جوانی که در روزهای اخیر کشته شدهاند، برای مهسا امینی، برای زن، زندگی، آزادی، آزادی، آزادی، برای تو ایران که به جز مردمت کسی را نداری.
بخش ۴: آقای حمیدرضا تقیزاده سخنرانی خود را با موضوع جنبش زنان بعد از انقلاب ایراد کردند: از آنجا که هدف صرفا بررسی گرایشهای موجود در جنبش زنان است، بدیهی است که به گروهها، جریانات یا افراد به طور مشخص پرداخته نخواهد شد و اشاره به آنها صرفا جهت ذکر مثال از گرایشهای نظری موجود در جنبش زنان است. به همین دلیل به عرصههایی همچون ادبیات، سینما، مطبوعات و… که زنان از گرایشهای مختلف در آن نقش مهمی در به چالش کشیدن تابوها و مسائل جنسیتی داشتند، پرداخته نمیشود. پرداختن به مبارزات فردی زنان و دختران جوان نیز که در کوی و برزن، محل کار، خانوادهها، مراکز آموزشی و غیره، به عنوان بخشی از جنبش فراگیر زنان. همچنین پرداختن به جنبش زنان در خارج از کشور خود پژوهشی مجزا میطلبد، گرچه گرایشهای کلی موجود در جنبش زنان در این بخشها نیز جاری بوده و هست. به مبارزات زنانی همچون مادران پارک لاله، مادران صلح، مادران خاوران و جنبش دادخواهی و یا فعالیتهای محیط زیستی زنان نیز پرداخته نمیشود. مبارزات مذکور در عین حال که مستقیما تابوها و مسائل جنسیتی را به چالش نمیگیرند اما به واسطهی حضور گستردهی زنان در این بخشها نه تنها تابوی حضور زنان در عرصهی مبارزه را به چالش میگیرند، بلکه به واسطهی افزایش حضور زنان در عرصههای عمومی و از جمله عرصهی مبارزه توازن جنسیتی را به نفع کل زنان در این عرصهها تغییر میدهند، بنابراین به طور غیرمستقیم به جنبش زنان خدمت میکنند. این حضور قبل از جنبش مشروطه به شکل پراکنده و منفرد، طی جنبش مشروطه به شکل جمعیتر، و به طور گسترده و رادیکالتر در دوره پهلوی دوم و بیشتر از همه در دههی شصت توسط زنان دیده میشود. مبارزات زنان: شکلگیری محافل زنان (١٣٧۶-١٣۶۵): پس از کسب قدرت، حکومت اسلامی برای تثبیت قدرت خود به حذف و سرکوب مخالفان از عرصههای سیاسی و اجتماعی پرداخت و جنگ ایران و عراق از این بابت فرصت مناسب را در اختیارش قرار داد. نیروهای مخالف اعم از چپ، سکولار و حتی نیروهای اسلامی مخالفِ رژیم در قدرت سرکوب و حذف شدند، بسیاری نیز به خارج گریختند. مطبوعات، احزاب و تشکلهای صنفی یا تعطیل شدند یا به دستگاههای تبلیغاتی حکومت تبدیل شدند، بنابراین عرصه عمومی بسیار محدود شد. سازمانهای نوپای زنان و مطالبات آنها که در دوره انتقالی قدرت به رژیم اسلامی، از طریق زنان چپگرا، لیبرال دمکرات و ملیگرایان ایجاد شده بود نیز در دوره سرکوب به همراه سایر جریانهای اجتماعی سرکوب و حذف شدند و جنبش زنان بار دیگر دچار افول شد. عواملی که باعث این افول شد: هم سرنوشتی و وابستگی نظری تشکلهای زنانه و مبارزات آنان به جریانهای سیاسی اپوزیسیون از یک طرف باعث فقدان گفتمان فمینیستی مستقل از ایدئولوژیهای سیاسی این سازمانها و غالب بودن ایدئولوژیها و اولویت مبارزه کلان بر کنشهای جنسیتی در این جریانات زنانه بود و از طرف دیگر باعث شد به همراه سازمانهای مادر سرکوب شده و یا متلاشی شوند. از طرف دیگر به حاشیه رانده شدن زنان فعال و یا تنزل منزلت اجتماعی و حذف تدریجی آنان از عرصه عمومی توسط حکومتِ اسلامی که از طریق اعمال حجاب اجباری، پاکسازی زنان نخبه، رد صلاحیت قضات زن و مجبور کردن زنان کارمند به بازنشستگی پیش از موعد آغاز شد و تا تعطیلی نشریات زنان و محرومیتهای تحصیلی دانشجویان مخالف حکومت پیش رفت، بخش زیادی از زنان را از عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حذف کرد و مجموعه این عوامل باعث شد که نه فقط زنان فعال که بخش زیادی از کل زنان جامعه از صحنه جامعه خارج شده و تا سالها زنان، فعالیتها و مطالباتشان نامرئی شود. محافل زنانه: یکی از اولین انگیزههای شکلگیری محافل زنانه، حمایت از خانوادههای زندانیان سیاسی و خانوادههای اعدامشدگان و رسیدگی به آنان تحت عنوان دورههای زنانه بود. این دورهها کم کم تبدیل به محافل شدند که در روند رشد خود با نگاه انتقادی به روابط جنسیتی در احزاب و سازمانهای مادر و انتقاد به حاشیهای بودن مسائل زنان در این سازمانها و احزاب، به فرودست بودن زنان توجه کرده و هدف اصلی خود را جایگزین کردن آرمانهای زنانه به جای آرمان سیاسی چپ و یا تلفیق آرمانهای زنانه با آرمانهای چپ تعیین کردند. بنابراین مسئله زنان در مرکز توجه محافل قرار گرفت. زنانی که از عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی رانده شده بودند در روند فعالیت محفلی هویت جمعی از دست رفته خود را تجدید کرده و به تدریج به حساسیت و خودآگاهی جنسیتی دست یافتند. این محافل تلاش میکردند با ارائه یک دلیل آرمانی شکست جنبش چپ و خلاهای عقلانی و تئوریک ایجاد شده پس از این شکست را جبران کنند و در شرایطی که فضا بسیار امنیتی شده بود فضاهایی برای فعالیت جمعی زنان فراهم کنند. بنابراین حساسیت و آگاهی جنسیتی بیش از آن که انگیزه شکلگیری این محافل باشد دستاورد آن بود که در روند فعالیت محافل به دست آمد و مسئله زنان به تدریج به موضوع اصلی فعالیت محافل تبدیل شد. تغییر سیاستهای حاکم در دهه ۷۰ تاثیر مستقیمی بر محتوا و چگونگی گسترش فعالیت این محافل داشت. بنابراین فعالیت این محافل به دو دوره متفاوت تقسیم میشود: دوره اول از زمان شکلگیری ابتدایی آنها پس آرام شدن نسبی سرکوبها و پایان یافتن جنگ از سال ۶۵-۶۴ تا اواخر سازندگی بود که به واسطه سرکوب شدید و شرایط جنگ کمترین ریسک را تقبل میکردند و عمدهترین چیزی که برایشان مهم بود حفظ خود و تولید نوعی هویت جمعی مجدد بود. فضای در اختیارشان تنها خانههای خودشان بود که تحت پوشش مهمانی میتوانستند گرد هم آیند. بنابراین دایره ارتباطی آنان نیز محدود به دوستان قدیمی و خویشان میشد و اگر لازم بود از اسامی مستعار استفاده میکردند. منابع مورد استفادهی آنها نیز کتابها یا جزوههایی بود که نگهداری آنها کمترین خطر را داشت و بیشتر برمنابع شفاهی تکیه میکردند. مجموعه این محدودیتها باعث میشد دایره فعالیتها به کتابخوانی، بحثهای درونگروهی و ذکر خاطرات و یا تفریحاتی همچون سفرهای گروهی یا شعر و موسیقی محدود شود. یکی از محورهای اصلی این محافل، همچون نمونههای آن در اوایل جنبش زنان در غرب، ایجاد حاشیه امن روانی و همدلیهای گروهی با یکدیگر بوده است. دوره دوم که پس از تغییرات سیاسی – اجتماعی (از سال ٧٢ تا ٧٧؛ دوره اصلاحات) شروع شد، فعالیتها منطقیتر، مداومتر و شکلی علنیتر داشت. مهمترین عامل پایداری و ارتباط گیری این محافل همچنان مراسم گرامیداشت ۸ مارس بود که در این دوره بسیار بیشتر شد. در این دوره همزمان با اعتلای جنبشهای مردمی و طرح مطالبات بیشمار مردمی و عقبنشینی حاکمیت، با پیدایش مطبوعات و نشر کتابهای فمینیستی (سال ٧٢ به بعد) و ظهور تدریجی سازمانهای غیردولتی (سال ٧۴ به بعد) روبهرو هستیم. فضای ایجاد شده بتدریج بخشی از نسل برآمده از محافل را به نشر مطبوعات و کتابهای فمینیستی و تاسیس سازمانهای غیردولتی سوق میدهد. هر چه فضا بازتر میشد محافل بیشتری در مراسم ۸ مارس یکدیگر شرکت کرده و در جریان فعالیت یکدیگر قرار میگرفتند و نگاه نظری محافل به مسائل زنان و جنسیت عمیقتر میشد. در اواخر دوره دوم بود که همین آمد وشدها منجر به ایجاد روابط بین محفلی شده و زنان محفلی را با چالشهای تازهای روبرو کرد. در انتهای این دوره (سالهای ٧۴ تا ٧٧) عمیقتر شدن شکافهای بین محفلی و تمایل به فعالیت علنی و سازمان یافته دستهای از محافل، از یک سو و تغییرات ناشی از عقبنشینی حاکمیت و اعلام دوره اصلاحات از سوی دیگر، باعث شد که به تدریج حضور، فعالیت و تاثیرگذاری زنان از بستر محافل به مطبوعات و سازمانهای غیردولتی – ثبت شده یا نشده – منتقل شود و به این ترتیب دوران محافل به گونهای به پایان رسید. دوران اصلاحات ٨۳-١٣٧۸۶: شرایط اقتصادی- اجتماعی- سیاسی: دولت اصلاحات در راستای ادامه سیاست درهای باز که از دوران سازندگی آغاز شده بود، به اقداماتی از جمله تشکیل حساب ذخیره ارزی، اصلاح سامانه مالیاتی، تثبیت نرخ ارز و تصویب و اجرای قانون سرمایهگذاری خارجی دست زد، اما و به رغم این اصلاحات نرخ اشتغال در این دوره به طور کلی پایین آمد و به تبع آن نرخ اشتغال زنان نیز کاهش یافت. یکی از معدود امکانات در مقابل نسل جدید دختران و زنان جوان که در پی افزایش و تثبیت حضور خود در عرصههای عمومی بودند، تلاش برای پذیرفته شدن در دانشگاهها و احیانا چشمانداز حضور پرقدرتتر در عرصههای مدیریتی بود. بنابراین یکی از دستاوردهای تلاش زنان در این راستا حضور پررنگ آنان در نتایج کنکور دانشگاهها و افزایش چشمگیر آنان در میان پذیرفتهشدگان کنکور بود، به گونهای که تعداد زنان و دختران پذیرفته شده در کنکور دانشگاهها در سال ٨٣ رشد ۴٧ درصدی را نشان داد. اما و به رغم تلاشهای خستگیناپذیر زنان و دختران محدودیتها و ممنوعیت علیه زنان همچنان به شکلهای مختلف ادامه داشت. به عنوان مثال آمارهای مراکز فنی و حرفهای نشان میدهد که در این دوره پسران سهم بیشتری در رشتههای فنی – حرفهای و کار- دانش را در مقطع دبیرستان به خود اختصاص میدادند. یعنی دختران همچنان حق تحصیل در بسیاری از رشتههای فنی و حرفهای در دوران دبیرستان را نداشتند. علاوه بر این سهم دختران در رشتههای فنی و مهندسی دانشگاهها همواره و در همهی دورهها کمتر از پسران بوده است. و یا رشد باسوادی زنان نیز در این دوره به نسبت مردان کمتر بوده است، در حالی که نرخ رشد با سوادی مردان در گروه سنی ١۵ ساله و بالاتر در سالهای ٧۶ تا ٨٢ برابر با ٨ درصد بوده، نرخ رشد باسوادی زنان در این گروه ۴ درصد بوده است. اگر چه باسوادی زنان در این دوره از یک روند صعودی برخوردار بوده ولی همواره در سطحی پایینتر از مردان قرار داشته است. خواستههای زنان پس از اشتغال به ترتیب همچنان افزایش مراکز فرهنگی و تفریحی، آزادی و امنیت، بهبود مسائل معیشتی، باور به تواناییهای زنان، امکانات تحصیلی و اصلاح قوانین و مقررات مدنی و جزایی تبعیضآمیز علیه زنان بوده است. بنابراین تغییراتی که در این دوره در مورد زنان انجام شد مثل دوره قبل بیشتر ایجاد ویترینی جذاب برای نشان دادن به غرب بود و زنان همچنان درگیر مسائل گذشته بودند: تبعیض در تمامی عرصهها. دولت اصولگرای احمدینژاد ٩١-١٣٨۴: شرایط اقتصادی- اجتماعی- سیاسی: در این دوره نرخ بیکاری همچنان سیر صعودی طی میکرد و همانگونه که انتظار میرفت نرخ بیکاری زنان همچنان بیشتر از نرخ بیکاری مردان بود. زنانی دیگر در اعلامیه اول ماه می ١٣٩٢ خود در مورد شرایط اقتصادی سال ٩١-٩٠ مینویسد: طبق نظر کارشناسان پس از فصل بهار و بیکاریِ بخش زیادی از زنان در بخش کشاورزی، نرخ بیکاری زنان ممکن است به ۶۵ درصد هم برسد. تعداد ١٢ میلیون و ۵٠٠ هزار نفر زن خانهدار هم شغلی ندارند و به کار بیگاری خانهداری مشغولند. زنانی که تنها سرپرست خانواده هستند در این دوره یک میلیون و ٢٠٠ هزار نفر اعلام شدند. زنان شاغل در تمامی دورهها عمدتا در بخشهای غیرتخصصی و کمدرآمدتر مثل کشاورزی، تولید منسوجات، دوزندگی و قالیبافی، آموزش، بهداشت و مددکاری اجتماعی کار میکنند و فقط ۳,۲ درصد از آنان در سال ١٣٩٠ در مشاغل تخصصی و بالا مشغول به کار هستند. مزید بر این در تمامی مشاغل، متوسط حقوق زنان در ردههای شغلی یکسان خیلی پایینتر از مردان است. دولت احمدینژاد در راستای سیاستهای مخالفت با غربزدگی، مخالفت با حضور زنان در عرصه عمومی و تقدیس خانواده، در دورهی اول موضوع کاهش ساعت کاری زنان را مطرح کرد تا حضور زنان در خانه و خانواده بیشتر شود. مرکز امور زنان با تشکیل ستاد ملی زن و خانواده اهداف خود را پیشگیری از فروپاشی و تزلزل خانواده، کاهش و کنترل آسیبها و کاهش پیامدهای ناشی از طلاق تعریف کرد. افزایش مرخصی زایمان برای زنان کارمند از سه ماه به ٩ ماه به اضافه دو هفته مرخصی برای پدران از اولین طرحهای این مرکز بود که به شکلی به تصویب رسید. این طرح ابتدا به دلیل تامین نشدن بار مالی مورد موافقت شورای نگهبان قرار نگرفت اما پس از آن در دومین ارسال به شورای نگهبان به تصویب رسید و در نهایت با تبصرهی اصلاح قانون ترویج تغذیه با شیرمادر، به تصویب قانونی منجر شد که بر اساس آن، دولت مجاز به افزایش مرخصی زایمان به ٩ ماه است، نه اینکه مکلف به انجام این کار باشد. بیمه مهریه، دورکاری زنان، و استخدام دو زن در یک پست به صورت نیمه وقت با نیمی از حقوق و مزایا، نیز از طرحهایی بود که در این مرکز مطرح شد و هیچ یک نیز به نتیجه نرسید. اما تدوین سیاستهای مربوط به افزایش جمعیت در این مرکز به طور جدی دنبال شد. این مرکز حتی لایحه مرخصی سه ساله را به دانشجویانی که مادر میشوند تصویب کرد و بعد هم گفته شد که به ازای هر فرزند به مادران شاغل یک سال سنوات داده میشود. در چهار ساله دوم زمامداری دولت اصولگرای احمدینژاد، در زمان وزارت مرضیه وحید دستجردی (وزیر بهداشت) کنترل موالید از سوی دولت و رهبری مردود شناخته شد و محدود کردن وسایل پیشگیری از حاملگی به تصویب رسید. اما با توجه به نگرانیهایی که درباره حذف وسایل پیشگیری از بارداری در جامعه به وجود آمده بود اعلام شد از توزیع و ارائه این خدمات در داروخانهها جلوگیری نمیشود بلکه معنی اینکه بودجه تنظیم جمعیت در وزارت بهداشت به صفر رسیده، این است که خدماتی که قبلا توسط وزارت بهداشت در برخی مراکز بهداشت به صورت رایگان ارائه میشد، حذف شده است. بیمه زنان خانهدار که ابتدا در سال ۱۳۸۱ در مجلس مصوب شد و قرار بود سازمان بهزیستی سالانه حداقل یک میلیون زن خانهدار را بیمه کند، به دلیل کمبود اعتبار محقق نشد و به وزارت کار محول شد اما باز هم عملیاتی نشد تا این که سر از مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری دولت دهم درآورد و رییس این مرکز خبر داد که ١٠٠ میلیارد تومان برای بیمه کردن ٢٠٠ هزار زن خانهدار در سال جاری در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است. به گفته او سهمی که زنان باید برای این بیمه پرداخت کنند مطابق پایه دستمزد وزارت کار تعیین میشود و ۶٠ تا ٧٠ درصد توسط افراد (یعنی زنان خانهدار که خانهدارند و درآمدی ندارند) و ٣٠ درصد هم توسط دولت پرداخت میشود. سرکوب و تعطیلی تشکلهای قانونی زنان، فیلتر کردن سایتها و وبلاگها، و ممنوع کردن معدود نشریاتی که از طرف این بخش از جنبش زنان منتشر میشد، از دیگر اقدامات دو دوره ریاست جمهوری احمدینژاد بود. دولت احمدینژاد با حذف واژه عدالت جنسیتی از برنامهی توسعهی چهارم حتی در حرف هم از حقوق زنان طرفداری نکرد. جنبش زنان، جنبش سبز و پس از آن: جنبش سبز شامل طیف گستردهای بود که از وابستگان به حاکمیت تا گروههای ضد سیستم و ساختار شکن را در برمیگرفت. اکثر گرایشهای موجود در جنبش زنان نیز به تبع آن در این جنبش حضور داشتند اما بخش عمدهی جنبش زنان یعنی طیف حکومتیان و اصلاحطلبان، به رغم شرایط مناسبی که ایجاد شده بود، در روند این جنبش صرفا درگیر مبارزات عام شدند و کمتر به طرح مطالبات خاص زنان پرداختند. گروههای ضد سیستم جنبش زنان در این دوره فعالتر بودند و گروههای جدیدی نیز شکل گرفتند. بخش علنی جنبش زنان که قبل از این توانسته بود موقعیت، مواضع و نقش خود را در جنبش زنان مشخص کند متاسفانه طی جنبش سبز و پس از آن نتوانست به عنوان بخشی از جنبش زنان حضور فعال و مرئی داشته باشد. عوامل بسیاری باعث این امر شد که بخشی از آنها ناشی از تبیین و تحلیل نادرست شرایط و بخشی ناشی از شرایط ناگزیر ایجاد شده بود. عواملی همچون سرکوب نظاممند علیه بخشهای شناختهشدهی جنبشها، از جمله جنبش زنان و مهاجرت ناگزیر تعداد زیادی از اعضای شاخص و رهبری کننده این جریانات به خارج کشور، فرو ریختن بخش زیادی از بدنهی این جریانات به واسطهی سرکوبها، از دست دادن تریبون در رسانههای خارجی و جایگزین شدن آن با جنبش کلانترِ سبز، بیتوجهی جنبش سبز به مسائل زنان و… از جمله عوامل خارجی بود. اما دلیل درونی وعمدهی عدم موفقیت و نامرئی بودن این بخش از جنبش زنان در جنبش سبز واگذار کردن مطالبات جنسیتی و حل شدن در مبارزات عام و کلان بود. این بخش از جنبش زنان مفتون شوریدگی مردم شد و مبارزات جنسیتی خود را به نفع مبارزات مردم نادیده گرفت. دوران تدبیر و امید … ١٣٩٢: شرایط اقتصادی- اجتماعی- سیاسی: به رغم تمامی قولهایی که دولت روحانی در مورد ایجاد اشتغال و کاهش نرخ بیکاری، افزایش رشد اقتصادی و…داد، نه کاهش چشمگیری در بیکاری ایجاد شد و نه تغییر محسوسی در زندگی واقعی اقشار کم درآمد که در هر دو زمینه زنان قربانیان اصلی و اول هستند. این دولت در ابتدا شعارهایی در واکنش به اقدامات بیکارسازی زنان در دولت دهم طرح کرد اما در چهار سال دولت اول و بعد دوم اقدام چندانی برای عملی کردن این شعارها صورت نگرفت. از سوی دیگر در این دولت، در راستا و همراهی با شعارهای تقدیس خانواده، تغییراتی در مورد زنان انجام شد که به خانه نشینی بیشتر زنان، افزایش آمار بیکاری زنان تحصیل کرده و اعتراض گسترده آنها انجامید. از جملهی این تغییرات، طرحهای تسهیل ازدواج و پیشگیری از طلاق، کاهش ساعت کاری زنان، افزایش مرخصی زایمان از ۶ به ٩ ماه، تفکیک جنسیتی در کلاسهای درس دانشگاه و حذف زنان از برخی رشتههای دانشگاهی و غیره بود. زنان به عنوان یکی از اقلیتهای فرودست انگاشته شده در بازار کار همواره وضعیت بدتری در این شرایط نابسامان اقتصادی داشتهاند: سهم اشتغال زنان نه تنها در صنعت بلکه در کشاورزی نیز کاهش چشمگیری داشته است به طوری که برخی منابع آماری از کاهش ۲۸,۸ درصدی آن در تابستان ٩٣ خبر دادند. به هر حال با توجه به وضعیت اقتصادی حاکم، بیکاری فزاینده و سیاستهای زنزدایی غالب نرخ بیکاری زنان افزایش بسیار بیشتری پیدا کرد. خبرگزاری مهر نیز در گزارشی در سوم مهر ماه ١٣٩٣ اعلام کرد که امکان اشتغال زنان نسبت به مردان تا ۵٠ درصد کمتر است. در سالهای بعد نیز نرخ بیکاری زنان همچنان به نسبت مردان بالاتر بوده است: طبق اعلام مرکز آمار در سال ٩۵ بالاترین نرخ بیکاری مربوط به گروه سنی ٢٠ تا ٢۴ ساله و در بین زنان بیشتر از مردان است. اعلام سن ۵٠ سال برای بازنشستگی زنان در اواخر اسفند ١٣٩۵ نیز بر آمار خروج زنان از عرصهی عمومی افزود و راهکاری دیگر بود برای محدود کردن اشتغال زنان. در سال تحصیلی ٩۴-٩٣ دولت به طور جدی طرح تفکیک جنسیتی را دنبال کرد و در اجرای طرح سهمیه بندی جنسیتی سازمان سنجش با همکاری وزارت علوم اقدام به حذف دختران در برخی از رشتهها از واحدهای پذیرش دانشگاههای کشور از جمله دانشگاه علم و صنعت نمود. دانشجویان در اکثر رشتههای کارشناسی ارشد دانشگاه علم و صنعت به صورت تک جنسیتی پذیرش مهندسی خطوط راه آهن که هر یک تنها ۲ دانشجوی دختر را در واحد روزانهی خود پذیرش میکردند، در ۹۷ رشته دیگر دختران اجازه تحصیل در واحدهای روزانه را نداشتند. در برخی از رشتهها، حتی اجازه تحصیل دانشجویان دختر در واحدهای شبانه نیز داده نشده بود. (دانشجو نیوز، ۷خرداد١٣٩٣). تفکیک جنسیتی در دانشگاههای در سالهای بعد تاکنون همچنان به اشکال مختلف ادامه داشته است.
بخش ۵: بحث آزاد با موضوع حق برابری آغاز گردید: در ابتدا آقای مهرداد یگانه اشاره به حق برابری به آموزش از زمان ابتدایی کردند و گفتند هر چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند. خانم فیروزه دهبزرگی فرمودند من مایلم یک سوال از آقایان حاضر در جلسه داشتم بپرسم و آن هم این است که دیدگاهشان نسبت به بانوان و جنس زن در جامعه هستند چیست؟ آقای سپهر رضایی شایان فرمودند: من معتقدم بانوان با نگرش و طرز بیانشان میتوانند دنیا را تغییر دهند. آقای یگانه گفتند من به عنوان کسی که اولین حس و ارتباط زندگیام مانند همه انسانها با مادر شروع شده نسبت به جنسیت زن و بانوان حس عشق و محبت و انسان دوستی دارم. آقای حمیدرضا تقیزاده فرمودند: از نظر من زن و مرد با هم برابرند در تمام حقوق و متاسفانه سیاستهای کثیف و احمقانه جمهوری اسلامی ایران غیرت را در فکر مردان فرو کرد که زن باید در خانه بماند بیرون نرود و شادی او کنترل شود در حالی که این حرفها اصلا صحت ندارد و فقط باورهای غلط را در افکار مردان جای دادند و امیدوارم با تغییر نظام آموزشها نیز تغییر کند و زنان و بانوان ایرانی که بسیار دست بالا هم هستند دیده بشوند. آقای حسن حمزهزاده فرمودند: زن و مرد در کنار هم و با هم مکمل و کامل هستند و در کنار هم بودنشان قشنگ است، زنها مظهر شوق و زیبایی هستند و این در وجودشان نهادینه است زنها خالق هستند و خلق کننده و جایگاه والایی دارند و خوب است کسانی که در برابر نام فمینیست فورا جبههگیری میکنند ابتدا به سخنان آنها گوش بدهند و شنوای صحبتهای آنها باشند. خانم دهبزرگی از این طرز فکر آقایان ابراز خوشحالی کردند و گفتند خوشبختانه قدرت زنان و اتفاقهای داخل ایران در سراسر دنیا صدا کرده و این نشان دهنده این است که مطیع ظلم و ستم نباشید. خانم رضاوند فرمودند من صحبتهای پدرم را به خاطر میآورم که همیشه میگفتند همین جمهوری اسلامی ایران مردم را آگاه خواهد کرد و همینطور معتقد بودند که یک زن باید تحصیل کرده باشد حتی اگر روزی قرار است فقط بچهداری و خانهداری کند باید تحصیل کرده باشد، چون مادر تحصیل کرده میتواند تربیت و پرورش درستی برای فرزندش داشته باشد و چیزی که جمهوری اسلامی ایران از آن میترسد آگاهی و پرورش بالاست که زنان میتوانند در فرزندانشان بوجود بیاورند، در یک جامعه که دین آن در سیاست دخالت دارد نمیتوان عادلانه کشورداری کرد زیرا قانون الهی چه در کتاب قرآن باشد چه در انجیل چه در تورات قابل تغییر نیست و نمیتوان به آن تبصره اضافه کرد و به همین دلیل است که برای رعایت عدالت باید دین از سیاست جدا شود که بتوان به آن قانون ماده و تبصره اضافه کرد یا آن قانون را کلا عوض کرد.
در پایان مسئول جلسه از همه دستاندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم نادیا مشرف قهفرخی و مسئولین ضبط صدا: آقای محمدحسام فانی و خانمها ساناز تنهایی و نادیا مشرف قهفرخی ادمینها: آقای حسن حمزهزاده و خانم مینا آقابیگی و مهمانانی که در این نشست همراه بودند تشکر و قدردانی کردند و جلسه در ساعت به وقت اروپای مرکزی به پایان رسید.
گزارش جلسه ویژه هماندیشی کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو ۱۰ اکتبر۲ ۲۰۲
رضا حاتمی
جلسه ویژه کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو در پی اعتراضات سراسری و مرگ بانو مهسا امینی، با موضوع (حق اعتراض، حقوق ذاتی و شهروندی) در تاریخ ۱۰ اکتبر ۲۰۲۲ در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، مهمان برنامه جناب اقای محمدرضا راعی، و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو برگزار گردید. در ابتدای نشست، مسئول جلسه ضمن خوشآمدگویی و خیرمقدم به تمامی حاضرین، جلسه را به صورت رسمی آغاز و مهمان جلسه را معرفی کردند. در ابتدا خانم ستاره دژم چند خبر از اتفاقات اخیر ذکر کردند: خبر: شروین حاجی اقاپور به قید وثیقه آزاد شد ولی پرونده او همچنان بسته نشده و او متهم به تشویش اذهان عمومی و فعالیت علیه نظام میباشد. خبر: در جریان اعتراضات ۹ اکتبر در یاسوج دستکم ۳۵ شهروند از جمله شماری دختر نوجوان بازداشت و مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفتند. خبر: نیروهای یگان ویژه در مشهد با شلیک به گلوی دختر جوانی، قتل ندا آقاسلطان را در خاطرهها زنده کردهاند. ویدئویی که از شلیک به گلوی یک دختر جوان مشهدی منتشر شده صحنه قتل ندا آقاسلطان را تداعی میکند. در ادامه جناب محمدرضا راعی در ارتباط با پایههای حقوق ذاتی فرمودند: هر مفهوم حقوقی معنی کامل خود را بیان میکند و حقوقها در هر زمینهای با یکدیگر مرتبط میباشد. حقوق در واقع یک قسمت ذاتی و یک قسمتی معنوی دارد. حقوق معنوی اهمیت بیشتری دارد. پایههای این حقوق بیان دارد هر انسانی با عقل طبیعی خود توان تشخیص دارد. و نیازمند شخصی نیست که او را وادار به کاری کند. در این مورد حقوق از بین میرود. خانم سمانه بیرجندی فرمودند: در این صورت ما میتوانیم از نوجوانانمان صحیح استفاده کردن از حق را یاد بگیریم. تجاوز این رژیم به حقوق ما جنایتی آشکار است. نظام گذشته شاید با اصلاحاتی مشکلاتش برطرف میشد و شاید نیازی تعویض نبود. در ادامه جناب شفاهی فرمودند: از هیچ دیکتاتوری انتظار اصلاحات نداشته باشیم. هیچ کدام از دیکتاتورها قابل اصلاح شدن نیستند چه در گذشته چه نظام امروز. جناب سعید پورمند گفتند: امروز اصلا با گذشته قابل قیاس نیست. در گذشته کدام جوان بیکار بود. کدام پدری بعد از صبح تا شب جان کندن شرمنده خانواده خود بوده است. و شاید در گذشته نظام پهلوی دیکتاتور بود اما امروز ما با یک دیکتاتوری دینی طرف هستیم و این دو بسیار تفاوت دارد. جناب راعی ادامه میدهد: اهمیت به حقوق ذاتی انسانها از گذشته تا امروز درست است که بسیار متفاوت است، اما در گذشته نیز اهمیتی به این موضوع داده نمیشد. مردم روستانشینان در گذشته وضعیتی بهتر از امروز نداشتند. در گذشته نیز به این صورت بود اما نه با این شدت. و امروز قدرتی مقابل مردم است که هیچ رحمی در قبال ملت خود ندارد.
در پایان جلسه مسئول جلسه ضمن تشکر از دست اندرکاران، منشی جلسه: رضا حاتمی، مسئولین ضبط صدا و تصویر: آقای سعید پورمند، سمانه بیرجندی و فرشاد تقیزاده و مهمانان خانمها و آقایان فرشاد اعرابی، داوود لطفی و مهناز ترابی ختم جلسه را در ساعت ۲۰:۱۷ اعلام کردند.
جلسه ویژه هماندیشی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان ۲۹ سپتامبر ٢٠٢٢
آرشا کچوئیان
جلسه ویژه اعتراضات سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان در تاریخ ۲۹ سپتامبر۲۰۲۲ راس ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان جلسه خانم رضوان مقدم و آقای کریم ناصری در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید.
در ابتدا جناب آقای رضا شایگان ضمن خوش آمدگویی به بینندگان و شنوندگان جلسه را آغاز کردند. موضوع جلسه جدایی دین از دولت می باشد. آقای رضا شایگان ابتدا به اعتراضات و خیزش صورت گرفته در سراسر ایران و جهان اشاره کردند و تاکید نمودند که این جلسه به دلیل این اعتراضها به صورت ویژه برگزار شده است. خبرهای مربوط به این اعتراضات توسط تمامی سیاستمداران مطرح و سلبریتیهای مشهور و خبرگزاریهای معتبر مخابره شده است. از خانوم دکتر رضوان مقدم پژوهشگر و فعال حقوق بشر و سخنگوی کمپین مقابله با قتلهای ناموسی به عنوان میهمان ویژه جلسه دعوت به سخنرانی نمودند. خانم دکتر رضوان مقدم ضمن تاکید بر اهمیت موضوع بحث از تمامی حضار دعوت کردند که به مدت یک دقیقه به احترام تمامی کشته شدگان اعتراضات کف بزند. دلیل این کف زدن این بود که زمان کنونی زمان سکوت نمی باشد. ایشان در ابتدا به قرون وسطی و فاجعهایی که دین در حاکمیت به بار آورده است اشاره کردند. فضایی مانند کشتن دانشمندان و نخبگان و زنان و تجاوزهایی که در آن دوران انجام شده است. اسلام نیز پس از ظهور به زور و وحشیگری کشورهای دیگر را مسلمان کرده است. همچنین مسلمان شدن مردم ایران با جنگ و خونریزی و تهدید و ارعاب بوده است. دین زمانی که در قدرت نیست سعی میکند که از خود یک چهره رئوف نشان دهد ولی وقتی به قدرت رسید همه چیز تغییر میکند. قوانین جمهوری اسلامی ایران اعم از قانون اساسی قانون مدنی و قانون کیفری بسیاری مخالف با اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد. همچنین جمهوری اسلامی ایران سنتهای جدید را به صورت بدعت به اسلام افزوده است مانند پابرهنه رفتن به کربلا و امامزادههای سیار. همه اینها مشخصه یک حکومت دینی است. سپس ایشان به مسئله حجاب اشاره کردند که برای کنترل زنان ایرانی ایجاد شده است وقتی که زنان را کنترل میکنند به تبع آن مردان را نیز کنترل کرده و بهانهای میشود که گشت ارشاد همه جا به تواند حضور داشته باشد. مورد دیگر این است که وقتی یک دین حکومت میکند ادیان دیگر را پس میزند و حقوق پیروان سایر ادیان و بیخدایان را ندید میگیرد. دموکراسی به معنای حکومت اکثریت نیست بلکه به معنای رعایت حقوق اقلیتها است. همچنین حکومت دینی افراد را مجبور به رعایت یکسری از سنتهای دینی میکند برای مثال وقتی کارمندان مجبور به شرکت در نماز جماعت میباشد. باید ما جدایی دین از سیاست را داشته باشیم جدایی دین از سیاست لازمه وجود دموکراسی است ولی باید توجه داشت که اگر دین از سیاست جدا شد ما لزوما دموکراسی نخواهیم داشت بلکه فقط این یکی از شرطهای به وجود آمدن دموکراسی است. دین باید به یک امر خصوصی تبدیل شود و به هیچ عنوان وارد جایگاه قانونگذاری نشود. جمهوری اسلامی ایران کنوانسیونهایی مثل رفع تبعیض علیه زنان را به دلیل اینکه مغایر با دین اسلام تشخیص میدهد نمیپذیرد. ضمنا ایشان به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اشاره کردند که طی آن تمام قوانین باید بر اساس شریعت اسلام باشند. بنابراین همین یک ماده کافی است که ما بدانیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کارایی ندارد. حکومتی که رنگ و بوی مذهبی داشته باشد یعنی حذف بقیه. ما به عنوان فعال حقوق بشر هر کجا که میبینیم حقوق بشر نقض میشود باید واکنش نشان دهیم. سپس آقای کریم ناصری سوال پرسیدند که اگر نام اسلام از جمهوری اسلامی ایران حذف شود و به جای آن جمهوری ایرانی قرار گیرد آیا به نظر شما این حکومت قابل قبول است؟ همچنین ایشان پرسیدند که آیا کلیساها و مساجد باید برچیده شوند و یا همین که قدرت نداشته باشند کافی است؟ خانم رضوان مقدم پاسخ دادند که در درجه اول این افراد در جمهوری اسلامی ایران شایستگی حکومت ندارند و همچنین مردم نیز آنها را نمیخواهند. برای مساجد و کلیساها باید مانند غرب قدرت را از آنان گرفت و نباید که مراکز قدرت باشند. بنابراین واجب است که دین فقط و فقط در حوزه شخصی باقی بماند. سپس بانو رزا جهانبین سوال کردند که آیا درست است که در شعارها مفاهیم تبعیض آمیز وجود داشته باشد برای مثال در شعار زن زندگی آزادی مفاهیمی وجود دارد که برخی از جامعه مردسالار آن را نمی پذیرد. پاسخ دادند که ۴۳ سال است که جمهوری اسلامی ایران مفاهیم خود را در ضدیت با زنان تعریف کرده است و نام زن در این شعار برای حمایت از حقوق ضایع شده ۴۳ ساله زنان میباشد. همچنین این شعار بعد از قتل ناموسی حکومتی خانم مهسا امینی باب شد. آقای آرشا کچوئیان سوال پرسیدند که برای مثال در آلمان حزب دموکرات مسیحی وجود دارد که با این که نام مسیحیت را در خود دارد، طرفداران و رای بالایی دارد و قدرت زیادی دارد بنابراین نمیتوان گفت که دین از حکومت جدا شده و این مورد مثال نقضی برای گفتههای شما میباشد چرا که آلمان جزو کشورهای توسعه یافته و موفق دنیا است. خانم دکتر در پاسخ فرمودند که حزب دموکرات مسیحی با اینکه نام مسیحیت را در خود دارد ولی قانونگذاری را بر مبنای مسائل دینی انجام نمیدهد و همچنین در آلمان ۵۰ وجود دارد که این اعضا اعتقادات دینی این حزب را تعدیل و یا خنثی میکند. آقای آرمین آتشک در تایید صحبتهای خانم دکتر گفتند که قبل از وجود ادیان انسان صرفا به دغدغههای خویش میپرداخت و به دنبال مراکز قدرت نبود و همچنین اشاره کردند که چهل سال در جمهوری اسلامی ایران بانوان در غم و شادی سکوت کردند و نامشان هیچ جایی مطرح نشد پس امروز وظیفه مردان است که از آنان پشتیبانی کنند. آقای رضا راعی فرمودند که جدایی دین از حکومت ممکن است ولی جدایی دین از مردم ممکن نیست و حکومت را باید خنثی کرد نه مردم را. همچنین اضافه کردند که وقتی حکومت را از دین جدا میکنیم یک خلاء به وجود میآید که این خلا میتواند با یک دین دیگر و یا مرام دیگر پر شود برای جلوگیری از این امر باید این خلا را با حقوق پر کنیم. ستیز با دین غلط است. خانم دکتر هم تاکید کردند که دین در حوزه شخصی باید باقی بماند. سپس خانم دکتر از حضار خداحافظی کردند. سپس آقای رضا شایگان از حضار سوال کردند که با توجه به اینکه امروزه تعداد بی خدایان و آتئیستها زیادتر از از گذشته شده است آیا این امر حاصل وجود یک حکومت دینی بوده و یا خیر. سپس آقای کریم ناصری پاسخ دادند که جمهوری اسلامی ایران هر کاری انجام داده به نام اسلام انجام داده به همین خاطر مردم را دین زده کرده و کسانی که حتی سالها دیندار بودن را بیدین کرده است. همچنین اضافه کردند که جمهوری اسلامی ایران خود اسلام را اجرا میکند و چیزی به نام اسلام ناب محمدی که جدای آنچه جمهوری اسلامی ایران انجام میدهد باشد وجود ندارد، مانند حکم قطع انگشتان دست. مردم اینها را میبینند و از اسلام زده میشوند. آقای رضا شایگان نیز این سخنان را تایید کردند و فرمودند اسلام دین رادیکال است. آقای علی صدارت فرمودند که اسلام از چیزی که جمهوری اسلامی ایران انجام میدهد جداست. با دین نمیتوان ستیزه کرد. تاریخ این را ثابت کرده است. با دین فقط میتوان بحث و صحبت کرد. آقای رضا راعی فرمودند وقتی مشکلی به وجود میآید سه راه حل داریم. راه اول تقابل است یعنی قدرت در مقابل قدرت و چشم در مقابل چشم راه دوم خشونت پرهیزی و سکوت هست که باعث جمع شدن خشم میشود و راه سوم خشونت زدایی است که با صحبت و بحث حقوقی سعی کنیم که از خود دفاع کنیم راه درست راه حل سوم است. دین وقتی قدرت مدار شود از حقوق خارج شده و دشمن انسان میشود. ستیز با دین و مرام پاسخ نمیدهد و درست نیست. آقای رضا شایگان پاسخ دادند که وقتی پاسخ جمهوری اسلامی ایران به کسی که بخواهد درباره اسلام بحث و گفتوگو کند اعدام است راه حل چیست؟ آقای علی صدارت فرمودند اسلام بحث را میپذیرد. داعش و جمهوری اسلامی ایران بحث را نمیپذیرد. آمریکا هم دین دارد و دینش سرمایهداری است. و دیگر کشور ها هم حرف مخالف را نمیپذیرد. لایسیته به معنی دین ستیزی نیست. لایسیته خودش را نمیتوان به عنوان دین پذیرفت. حکومت باید از حقوق پر شود چون حقوق شامل همه افراد زمانها و شرایط است و همه دارای حق میباشد و قابل بحث نیست. اینکه قتل شهید بانو مهسا امینی به این میزان در جهان بازتاب داشت این بود که حقوق این بانو به میزان گسترده نقض شده و تمام افراد دنیا با هر عقیده این مظلومیت را تشخیص میدهند. آقای رضا شایگان از حضار پرسیدند که چطور میشود یک انقلابی صورت بگیرد و مانند سال ۵۷ مصادره و منحرف نشود؟ آقای کریم ناصری فرمودند: اگر ما هم مانند جمهوری اسلامی سایر ادیان من جمله اسلام را سرکوب کنیم، تفاوتی با آن نخواهیم داشت. همچنین اضافه کردند وقتی قدرت دست یک مسلمان باشد، به اسم اسلام سرکوب و اعدام میکند حتی اگر اسلام واقعی چنین حکمی نداده باشد. آقای رضا راعی فرمودند، اسلام اگر حقوق باشد، چون اسلام میتواند قاتل باشد، نتیجهاش میشود همین جمهوری اسلامی ایران. برای مثال خانم مهسا امینی طبق اسلام حجاب کافی داشته است. فرار از دین باعث انحراف انقلاب و از یک چاله به چالههای دیگر افتادن است بلکه باید حکومت را از حقوق پر کرد و با دین ستیزه نکرد. ما باید هر فکری که توقع مطیع شدن را دارد رد کنیم و به دنبال یک تفکری باشیم که قانع پذیر باشد. آقای رضا شایگان پرسیدند که در حکومت جدید چه تضمینی وجود دارد که دین مثل خمینی یک حزب تشکیل ندهد و دوباره انقلاب را مصادره کند؟ آقای علی صدارت صحبتهای آقای رضا راعی را تایید کردند و اضافه کردند که در صحنه ماندن مردم باعث عدم انحراف انقلاب میشود. این گفته که من سیاسی نیستم درست نیست. سیاست به معنی تدبیر امور است. تبعیض از همه نوع اشتباه است. اسلام ستیزی توسط قدرتهای سرمایه و استکبار تعریف شده است. آقای رضا راعی فرمودند خودسانسوری باعث انحراف انقلاب ۵۷ بوده است. همچنین جلو گفتمان را نباید گرفت. دموکراسی را نمیتوان با جنبش مردم برداشت بلکه اسمش می شود کودتا. آقای کریم ناصری فرمودند امروزه میزان آگاهی افراد بسیار بالاتر از از سال ۵۷ است و همچنین این پختگی و آگاهی را میتوان از متن شعارهای مردم متوجه شد امروزه مردم به قدری پخته شده اند که خود را وابسته به هیچ گروه سیاسی و یا کشور خاصی نمیدانند بلکه فقط حقشان را میخواهند. بنابراین وقتی انقلاب شود و مردم به حکومتی واقعا لایق آن هستند برسند اشتباه گذشته را تکرار نخواهند کرد. قبلا مردم ناآگاه بودند. برای مثال حضور گسترده مردم در فوت آقای خمینی وقتی که دیدند دروغگو بوده است. آقای رضا شایگان اضافه کردند که سانسور اخبار در آن موقع نیز تاثیر بالایی داشته است. آقای علی صدارت به نقش تیم کارکشته اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در انحراف افکار عمومی اشاره کردند و دلیل انحراف انقلاب قبلی را این دانستند. آقای محسن سبزیان فرمودند نسل امروزه با نسل قدیم متفاوت است. نسل جدید آزادی عقیده را قبول دارد. ازدواج همجنسها را قبول دارد. حکومت باید به همه اجازه دهد باور خود را داشته باشند و آزادی دین داشته باشد. آقای رضا راعی فرمودند اطلاعات و گفتمان از انقلاب محافظت میکند. همچنین خشونت زدائی نقش موثر دارد. همیشه فقط پنج درصد مردم از حکومت جمهوری اسلامی ایران حمایت میکردند و آن با زور چهل و سه سال حکومت کرده است. آقای منوچهر شفائی تاکید کردند که ملایان و روحانیون آخوند به کل در این جنبش غایب هستند. یعنی نه در سمت معترضان و نه در سمت نیروهای سرکوب شما تا به حال هیچ آخوند و ملا را ندیدید و این نشانه فرصتطلبی آنهاست که منتظرند ببینند چه میشود در صورتی که در انقلاب قبلی همواره دو الی سه آخوند در جلو صف حضور داشت. آقای علی صدارت صحبتهای پیشین را تاکید کردند. همچنین سانسور آقای خمینی توسط شاه باعث عدم شناخت درست مردم از آقای خمینی شد. آقای رضا راعی ضمن تصدیق صحبتها سانسور و تقطیع وقایع را باعث انحراف انقلاب دانستند. همچنین نخبگان آن زمان با سکوت و یا اشتباهات فاحش باعث این انحراف شدند. فضای جهانی برای پذیزش انقلاب مردم هم باید باشد. آقای داود لطفی فرمودند که چکار کنیم که انقلاب به بیراهه نرود؟ آقای علی صدارت پاسخ دادند همه مسئولند و این مسئولیت تضمین عدم انحراف است. همه باید پای کار باشند. باید بحران خشونت را مدیریت کرد. آقای منوچهر شفائی فرمودند من اساسا با ایده اینکه این وقایع از قبل طراحی شده است مخالفم. یک حجم عظیمی از نقض حقوق بشر سالیان سال روی مردم بوده و این فشار عظیم زبانه میکشد. بنابراین کاملا قابل پیشبینی و عادی بوده و این جنبش طراحی شده نبوده است. آقای رضا راعی فرمودند عجله نکردن هم باعث عدم انحراف انقلاب میشود. همچنین تقدس زدایی عامل دیگر است. مثالهای در تاریخ را ذکر کردند. آقای علی صدارت فرمودند به جای اینکه به دنبال منشا باشیم بهتر است که از فرصت ایجاد شده استفاده کنیم و مردم سالاری را برای همیشه حکمفرما کنیم. ما انقلابهای بسیار کوتاه مدت هم داریم و ممکن است خیلی سریع پیروز شویم. این سرعت دست ما میباشد. آقای رضا راعی فرمودند جلوگیری از خود سانسوری و نقد افراد عامل دیگر است. باید لایسیته را حفظ کنیم و به شعور همدیگر احترام بگذاریم. ایرانیان جبر را نمیپذیرند. ایرانیت و اسلامیت اجزای جدایی ناپذیر ایرانیان است. دموکراسی نیاز به مراقبت دارد.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه آقای آرشا کچوئیان مسئولین ضبط صدا و تصویر و ادمینها: آقایان اسفندیار سنگری، کریم ناصری و خانم سمانه بیرجندی و دیگر مهمانانی که در جلسه حضور فعال داشتند پایان جلسه را در ساعت ۲۱:۰۰ اعلام نمودند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو ۱۶ اکتبر ۲۰۲۲
سمانه بیرجندی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو در روز یکشنبه مورخ ۱۶ اکتبر ۲۰۲۲ درساعت ۱۶:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه خانم ستازه دژم ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: آقای مصطفی منیری گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق جوان و دانشجو در مهرماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: رویدادی که در دانشگاه صنعتی شریف رخ داد به گونهای فاجعهبار بود که از آن به عنوان ۱۸ تیر دوم یاد میشود. به همین دلیل این سخنرانی صرفا به این مقوله میپردازد. در ادامه سرکوب اعتراضات سراسری در ایران، شامگاه یکشنبه ۱۰ مهر نیروهای امنیتی همراه با شمار بسیاری از نیروهای موسوم به لباس شخصی با محاصره دانشگاه صنعتی شریف تهران و حمله به دانشجویان، ضمن ضرب و شتم و تیراندازی، شمار نامعلومی از دانشجویان را زخمی و یا بازداشت کردند و به مکانهای نامعلومی انتقال دادند. انجمن اسلامی دانشگاه شریف بامداد روز دوشنبه گزارشی از یورش «خوفناک» نیروهای امنیتی به این دانشگاه را در حساب توئیتری خود منتشر کرد و جزئیات این رویداد را شرح داد. بر اساس این گزارش، دانشجویان معترض در محوطه دانشگاه با رسیدن به درِ دانشکده مهندسی انرژی با نیروهای لباس شخصی مواجه میشوند که با چند ون برای بازداشت آنها آمادهاند. مأموران امنیتی در نخستین مواجهه، «سه دانشجو را دستگیر میکنند و دانشجوی چهارمی را با ضربه باتوم به سر راهی بیمارستان میکنند» و این آغاز حمله گستردهای است که با تیراندازی با گلولههای ساچمهای و پینتبال ادامه مییابد. در این گزارش آمده است که در پی یورش مأموران امنیتی و لباسشخصیها، دانشجویان به هنگام گریز با درهای بسته دانشگاه مواجه میشوند و خود را در محاصره نیروهای امنیتی میبینند. در نتیجه این وضعیت، دانشجویان راهی پارکینگ دانشگاه میشوند تا از آن طریق از معرکه جان به در ببرند، اما اعلام میشود که درِ ورودیِ پارکینگ هم باز نمیشود. در همین زمان نیروهای لباس شخصی در طبقههای اول و دوم پارکینگ با باتوم و سلاح و موتور در کمین دانشجویان بودهاند و با شلیک گلولههای پلاستیکی و ساچمهای از فاصله نزدیک و مخصوصاً به سمت دخترها آنها را از حرکت باز میدارند و دانشجویان را بازداشت میکنند. در این میان گروه دیگری از دانشجویان گرفتار شده در پارکینگ نیز بر اثر شلیک گلولههای ساچمهای و پلاستیکی زخمی میشوند، با این حال و بهرغم شلیک گاز اشکآور، تعدادی از دانشجویان موفق میشوند «از طریق یک آسانسور وارد هایپرمارکت فامیلی شوند و فرار کنند». تا این مرحله دستکم ۳۰ تا ۴۰ نفر از دانشجویان دانشگاه شریف بازداشت شدهاند که از وضعیت اکثر آنها هیچ اطلاعی در دست نیست. این در حالی است که از روزهای پیش از این واقعه ویدئوهایی از تهدیدات برخی اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه علیه دانشجویان معترض منتشر شده بود که وعده سرکوب اعتراضات را میدادند. در ادامه گزارش آمده است که دانشجویان گرفتار شده در پارکینگ به ناگزیر به محوطه دانشگاه برمیگردند، اما مجدداً «نیروهای امنیتی با تفنگهایی در دست، نظارهگر دانشجویان هستند و به صورت گزینششده، تعدادی از دانشجویان را از جمعیت بیرون میکشند و با خود میبرند». نیروهای لباسشخصی در مواردی وساطت نیروهای حراست یا برخی استادان دانشگاه برای جلوگیری از بازداشت دانشجویان را نیز با ضرب و شتم آنان پاسخ میدهند. در بحبوحه این رویدادها انتشار برخی ویدئوها از یورش مأموران به دانشگاه شریف در شبکههای اجتماعی موجی از نگرانی را در میان خانوادههای دانشجویان و عموم کاربران ایجاد کرد بهخصوص که گزارش شد شمار زیادی از دانشجویانی که مورد حمله قرار گرفتند «دانشجوهای ورودی ۱۴۰۱ بودند که دومین روز خود را در دانشگاه تجربه میکنند». در پی این اطلاعرسانی، گزارش شد که شماری از مردم با ماشین برای کمک به دانشجویان راهی دانشگاه شریف شدند که همین موضوع منجر به ایجاد ترافیک سنگین در خیابانهای اصلی اطراف دانشگاه شد و گروههایی از مردم نیز خود را به سردر بسته دانشگاه رسانده برای درخواست آزادی دانشجویان شعار دادند. در همین اثنا ویدئویی از حضور محمدعلی زلفیگل، وزیر علوم دولت ابراهیم رئیسی در دانشگاه شریف منتشر شد که نشان میداد در پاسخ دانشجوهای معترض، آنان را به هدر دادن بیتالمال متهم میکند و میگوید «قانون را که رعایت نکنید، باید هزینهاش را بدهید». آقای زلفیگل همچنین در واکنش به شکایت و اعتراض دانشجویان از زخمی و مجروحشدنشان توسط نیروهای لباسشخصی و امنیتی، از دانشجویان میخواهد که عکس و فیلم برای رسانههای خارجی نگیرند چون «در شأن دانشجوی شریف نیست». در پی یورش دیشب مأموران به دانشگاه شریف و در حالی که گزارشها از ادامه فضای ملتهب حکایت داشت، رسول جلیلی، رئیس دانشگاه شریف، ادعا کرد «حال دانشجویان خوب است و تجمع تمام شده است». آقای جلیلی همچنین به خانوادههای دانشجویان توصیه کرد به گفته او «تحت تأثیر کارخانه دروغپردازی رسانههای بیگانه قرار نگیرند». در برخی گزارشها از رسول جلیلی به عنوان یکی از «معماران پروژه فیلترینگ اینترنت در ایران در دهه ۸۰ و از اصلیترین پیشبرندههای فیلترینگ و طرح صیانت در سالهای اخیر» یاد شده است. بر اساس گزارشهای ویدئویی از تهران، محدوده دانشگاه شریف بهخصوص تقاطع بزرگراه یادگار امام و خیابان آزادی تا ساعتی پس از نیمه شب نیز با ترافیک سنگین و فضای امنیتی و پرتنش مواجه بود. هنوز هیچ گزارش رسمی از شمار دانشجویان بازداشت شده و سرنوشت آنها، شمار زخمیها و نیز هویت رسمی نیروهایی که شامگاه یکشنبه دهم مهر به دانشگاه شریف حمله کردند، منتشر نشده است. این در حالی است که بر اساس برخی گزارشها، از جمله اطلاعیه شوراهای صنفی دانشجویان کشور، شماری از دانشجویان این دانشگاه نیز توسط نیروهای امنیتی در خوابگاه بازداشت شدهاند. این نهاد در کانال تلگرامی خود نوشت: «طبق اخبار رسیده ساعت ۲۱ امشب ۱۰ مهرماه، چند تن از دانشجویان حاضر در خوابگاه شماره ۲ شریف توسط نیروهای امنیتی بازداشت، سوار ون شده و به مکان نامعلومی منتقل شدند.» وبسایت دانشگاه صنعتی شریف هم در اطلاعیهای اعلام کرد «همه کلاسهای این دانشگاه تا اطلاع بعدی بهصورت مجازی برگزار میشود». اعتراضات سراسریِ «زن، زندگی، آزادی» علیه حکومت ایران از ۲۶ شهریور در پی مرگ مهسا امینی در بازداشت پلیس «امنیت اخلاقی» در بسیاری از شهرهای ایران آغاز شد که با گذشت بیش از یک ماه همچنان ادامه دارد. این اخبار موارد نقض مواد زیر از اعلامیه جهانی حقوق بشر را نشان میدهد: ماده ۵: شکنجه ممنوع، ماده ۶: ارزش انسانی در همهجا، ماده ۸: رعایت حقوق انسانی توسط قانون، ماده ۹: عدم توقیف حبس یا تبعید غیرقانونی، ماده ۱۰: حق محاکمه قانونی برای همه، ماده ۱۹: حق آزادی بیان، ماده ۲۰: حق آزادی تجمع و تظاهرات، ماده ۲۲: حق امنیت اجتماعی مالی فرهنگی، ماده ۲۸: حق دنیای زیبا و آزاد برای همه.
بخش۲: آقای مهدی افشارزاده بررسی هدف ۳ از اهداف ۱۷گانه سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: دولت رفاه، ایدهای است که از جهان غرب به تمام دنیا تسری پیدا کرده اما هیچگاه در هیچ کجای جهان پیرامونی و در حال توسعه، دولتها نتوانستهاند به طور کامل از حقوق شهروندی مردمان خود که یکی از مهمترین آنها «رفاه حداقلی»ست، دفاع کنند. ریشههای «دولت رفاه» را باید در برنامههای بیمه همگانی بیسمارک در دهه ۸۰ قرن نوزدهم میلادی جستوجو کرد. بر اساس برنامه رفاه اجتماعی بیسمارک، کارگران شاغل در کارگاههای صنعتی در مقابل بیماری، تصادف، از کارافتادگی و کهولت بیمه میشدند اما گسترش ایده رفاه به جهان بحرانزده جنگ جهانی دوم و بعد از آن بازمیگردد. دولتهای اسکاندیناوی را پایهگذار دولتهای رفاه به معنای امروزی میدانند. در دولتهای رفاه، حداقل معیشت، درمان و آموزش همه شهروندان، فارغ از کار و دستمزد آنها تامین میشود. در این دولتها، بیکارانی که قادر به کار کردن هستند ولی ناخواسته بیکار شدهاند و همه افرادی که به دلایلی از قبیل بیماری، مشکلات جسمی و ذهنی یا از کارافتادگی، قادر به دخالت در چرخه تولید نیستند، از حداقلهای زندگی و رفاهی بهرهمند میشوند. میزان پرداختهای پایه در کشورهای مختلف متفاوت است. برای نمونه در آلمان امروز، سطح پایه پرداختهای رفاهی و حمایتی، ۶۰درصد میانگین درآمد ناخالص ملی است. به عبارتی هیچ خانوادهای در آلمان کمتر از ۶۰درصد میانگین درآمد عمومی، درآمد ندارد. علاوه بر این، در آلمان میزان پرداخت بیمه بیکاری و پرداختیهای آنچه به عنوان «طرح هارتس» شناخته میشود، با تعداد افراد خانوار نسبت مستقیم دارد. برای هر فرزند جدید به خانواده فرد بیکار، ماهانه بیش از ۳۰۰ یورو اضافه پرداخت میشود. مضاف بر اینکه در کشوری مانند آلمان که گرچه دولت رفاه تقریباً قدرتمندی دارد، بر اساس بنیانهای «اقتصاد بازار» اداره میشود، همه مردم، حق آموزش و درمان رایگان دارند.در ایران، اصول قانون اساسی تا حد قابل قبولی با الزامات دولت رفاه تطابق دارند. اصول ۲۹، ۳۰ و ۴۳ تبلور بخشی از «حقوق رفاهی» مردم هستند؛ حق آموزش رایگان تا پایان دوره متوسطه، حق برخورداری از خدمات درمانی، حق داشتن مسکن و سرپناه، برخورداری از بیمه همگانی و داشتن اشتغال شایسته. منتها پایهگذاری دولت رفاه و بهرهمندی مردم از حقوق رفاهی در تمام دهههای گذشته، در حد الزامات نه چندان الزامآور قانون اساسی باقی ماندهاند و هرگز اجرایی نشدهاند. لااقل در دولتهای تعدیلی پس از جنگ هیچ خبری از ارائه خدمات رفاهی به مردم نبوده است. آموزش و درمان، «کالایی» شده است، سطح خدمات حمایتی بیمهها تقلیل یافته و به دلیل تعهدگریزی دولتها، صندوقهای بازنشستگی به خصوص صندوق تامین اجتماعی، در آستانه بحران قرار گرفتهاند. نرخ بیکاری بالا رفته و خدمات بیمه بیکاری به حدی کم است که حتی مخارج خوراک یک نفر را به سختی تامین میکند. به فرزندان خانوادههای فرودست نیز هیچ «حقی» تعلق نمیگیرد و دقیقاً به همین دلیل است که روزبهروز نرخ «بازماندگی از تحصیل» افزایش مییابد. عدم تمکین به قانون اساسی و ارائه ندادن خدمات رفاهی به مردم، همواره با توجیهات و بهانههای مختلف همراه بوده است. در دولت سازندگی به نام اشتغالزایی و تحکیم بنیانهای اقتصاد از حقوق مردم زدند و در دولت مهروزی به نام یارانه و ساخت مسکن بیکیفیت مهر. در نهایت امروز که حاصل کار را میبینیم، نه بنیانهای اقتصاد و اشتغال محکم شده و نه مردم خانهدار شدهاند. فقط سال به سال بر تعداد بیکاران، بیخانمانان و بازماندگان از تحصیل اضافه شده است. این همان واقعیتیست که ناصر آقاجری، فعال کارگری پروژهای بر آن تاکید دارد. او میگوید: «حقوق مردم در قانون اساسی را پایمال کردند و فقط به حقوق خودشان پرداختند. آنچه نادیده گرفته شد، حق و حقوقیست که مردم به خاطرش به خیابانها رفتند و پایههای طاغوت را لرزاندند».اگر تعمیق دولتهای رفاه را محصول فضای بحرانی بعد از جنگ جهانی دوم بدانیم، باید مشخصههای اقتصادی آن سالهای اروپا را مرور کنیم؛ بیکاری فزاینده، صنایع منهدم و تعطیل به خصوص در کشورهای وابسته به دول محور مثل آلمان و اتریش و البته یاس و ناامیدی شایع در میان مردم. دولتهای غربی به تدریج توانستند سهمی از تولید ناخالص ملی را برای ارائه خدمات رفاهی کنار بگذارند. کارشناسان غربی معتقدند حد استاندارد این سهم ۳ تا ۵ درصد است یعنی هر کشور، باید ۳ تا ۵ درصد از تولید ناخالص خود را بابت ارائه خدمات رفاهی به مردم، هزینه کند و برای سرپا ماندن اجتماع و پرهیز از فروپاشی، این میزان از هزینهکرد، اوجب واجبات است. اگر دقیقتر نگاه کنیم، شباهتهای بسیاری بین این مشخصهها و ساختار فعلی اقتصاد در ایران مییابیم. همه اعداد و آمار نشانگر یک بحران اقتصادی گسترده است، با این تفاوت که دولت ما در این برهه زمانی خاص به معنای واقعی کلمه «پولدار» است و میتواند حتی بیش از ۵درصد را خرج خدمات رفاهی کند. بهتر است نگاهی به گزارش بانک مرکزی برای پنج ماهه نخست امسال بیاندازیم. بر اساس این گزارش، منابع حاصل از واگذاری داراییهای سرمایهای حدود ۵۴هزار میلیارد تومان بوده که سهم فروش نفت از آن نزدیک به ۴۴هزار میلیارد تومان است. در این مدت منابع حاصل از فروش نفت و فراوردههای نفتی حدود ۶۱درصد، رشد داشته است. بر اساس همین گزارش رسمی، حجم صادرات غیرنفتی ایران در پنج ماهه نخست امسال، به ۴۶ میلیون و ۲۹۶هزار تن رسیده که ارزش آن رقمی برابر ۱۹ میلیارد و ۳۱۸ میلیون دلار محاسبه میشود. این میزان در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته از لحاظ ارزش دلاری ۱۳.۷درصد افزایش نشان میدهد. البته مشخص نیست سهم دولت از این صادرات غیرنفتی چقدر است اما در مورد درآمدهای حاصل از فروش نفت، میتوان با قاطعیت ادعا کرد که همه این پول، متعلق به دولت است. بر اساس همین اعداد و ارقامی که در گزارش رسمی بانک مرکزی آمده، میتوان قاطعانه ادعا کرد که دولت «پولدار» است و در این شرایط میتواند بیش از ۵ درصد میانگینِ جهانی، خرج خدمات رفاهی کند. در شرایطی که نرخ تورم سرسامآور، بنیه اقتصادی مردم را به زیر صفر رسانده و به گفته اقتصاددانان، «فروپاشی اجتماعی» نزدیک است، چرا دولت نباید خدمات اساسی تصریح شده در قانون اساسی را به مردم مستاصل و ناامید عرضه کند؟ آمارهای مربوط به تورم وحشتناک است. بر اساس گزارش صندوق بینالمللی پول، تورم ایران در سال ۲۰۱۸ چیزی حدود ۳۰درصد است و بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، نرخ تورم، یک پنجم نرخ افزایش ارز رشد میکند، یعنی چیزی بین ۳۰ تا ۶۰درصد. از طرف دیگر آمارهای مربوط به ورشکستگی صنایع و بیکاری کارگران نیز به غایت وحشتناک است. تنها در پنج ماهه نخست امسال در یک استان صنعتی کشور (قزوین) ۵۰۰۰ نفر بیکار شدهاند. در این شرایط که هم بحران به معنای واقعی کلمه خودش را نشان داده و هم دولت نقدینگی مورد نیاز را دارد، هیچ راهی به جز بازگشت به قانون اساسی و ارائه خدمات رفاهی در زمینه مسکن، بهداشت، آموزش و بیمههای اجتماعی، به مقصود نمیرسد. او به گزارش جدید بانک جهانی در رابطه با رکوردار بودن ایران در آموزش و پرورش خصوصی اشاره میکند و میگوید: «رکورد زدیم. پولیترین آموزش و پرورش جهان شدیم یعنی دست کشورهای نئولیبرالی جهان را ما از پشت بستهایم؛ ما که طبق اصل ۳۰ قانون اساسی باید به همه دانشآموزان آموزش رایگان ارائه دهیم و از آن طرف بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی، آموزش و پرورشمان به عنوان یک «نهاد حاکمیتی» از برونسپاری مستثنیست، ما که قانون اساسیمان، مدافع حقوق مردم است». اشاره مسلمی به گزارشیست که اخیراً بانک جهانی در ارتباط با مقایسه روند خصوصیسازی آموزش در کشورهای جهان منتشر کرده است. در این گزارش که خصوصیسازی مدارس متوسطه بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۷ را نشان میدهد، کشور ما رکورددار است. شیب تند خصوصیسازی در ایران به نسبت سایر کشورها، نشاندهنده عزم جدی مسئولان برای کالایی کردن آموزش است. بر اساس این گزارش، نرخ دانشآموزان دوره متوسطه مدارس غیردولتی در کشورمان ظرف ۱۹ سال به ۱۵درصد رسیده، یعنی امروز ۱۵درصد دانشآموزان در مدارس خصوصی تحصیل میکنند.مسلمی، این رشد شدید خصوصیسازی را کنار سرانه دانشآموزی پایین میگذارد و میگوید: «وقتی سرانه دانشآموزی در ایران فقط ۶۰۵.۷۹ دلار یعنی حدود ۶ درصد میانگین جهانیست، دولت نمیتواند ادعا کند که برای ارائه خدمات آموزشی رایگان تلاش کافی کرده است». این فعال صنفی معلمان معتقد است که اگر دولت بخشی از درآمد افزایش یافته صادرات را یا به عبارتی بخشی از همان ۴۴هزار میلیارد تومان را صرف آموزش رایگان کند، میتواند سرانه دانشآموزی را ارتقا بدهد یا حداقل این عدد را به ۱۰درصد جهانی نزدیک کند. اگر دولت بخواهد، میتواند، حتماً «میتواند» اما ناصر آقاجری معتقد است «نئولیبرال بودن» آن هم از نوع مافیایی آن، اجازه نمیدهد چیزی به مردم برسد. به گفته او، دولت اقدامات بسیاری برای بهبود معیشت و رفاه مردم میتواند انجام بدهد اما متاسفانه «سیستم توزیع» در کشور ما معیوب است. آقاجری ادامه میدهد: «این سیستم توزیعِ معیوب، همواره به دنبال انباشت سرمایههای غیرمولد در دستان یک عده خاص است و در نهایت، پولی برای ارائه خدمات رفاهی نمیماند. چاره فقط و فقط بازگشت به قانون اساسیست. این بازگشت باید هر چه سریعتر با شتاب بسیار اجرایی شود قبل از آنکه دیر شود». در شرایطی که دولت، منابع مالی غنی برای ارائه خدمات رفاهی در اختیار دارد، بهترین کاری که میتواند انجام دهد، تخصیص این منابع به «حقوق مردم» است. تامین بهداشت و آموزش رایگان و پرداخت بدهیهای صندوقهای بازنشستگی، حداقلهاییست که اگر باز هم از آنها غفلت شود، تعمیق بحران، اولین پیامد آن خواهد بود؛ همان بحرانی که جامعهشناسان و اقتصاددانها به آن میگویند فروپاشی! سیاست اجتماعی گرچه از جنبههای مختلف با رفاه اجتماعی همسو است، به نوعی که گاه مترادف یکدیگر به کار میروند، اما از نظر نوع رویکرد به مسأله و نحوه کارکرد، با رفاه اجتماعی مرزبندی دارد. سیاست اجتماعی از یک سو معطوف به تدبیر و اجرا است و به نوعی ابزار پیوند برنامههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محسوب میشود و از سوی دیگر به عنوان پوششی عام برای برنامههای مختلف دولت در عرصههای گوناگون به شمار میرود. عدهای آن را مداخله عامدانهای میدانند که دولت برای تحصیل به اهداف رفاهی با توزیع مجدد منابع بین شهروندان انجام میدهد.بنابر این تعریف، سیاستگذاری اجتماعی حالتی خاص از دخالت دولت است که از طریق اهداف اجتماعی مانند عدالت اجتماعی، مساوات و فقدان تبعیض، حفاظت از افراد آسیبپذیر و برنامهریزی مدبرانه زندگی پیگیری میشود و بر سه زمینه ساختار و ترکیب مفهوم رفاه، توضیح خاستگاه و عملکرد مسایل در اجرای برنامههای رفاه اجتماعی و شکلدهی و ردهبندی نظریهها متمرکز است. از طرف دیگر، رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی هرکدام به نوعی مشتمل بر دو مفهوم تأمین اجتماعی و حمایت اجتماعی است. تأمین اجتماعی واژهای است که به نحوه بارزتر و ملموستری با تحولات اقتصادی ارتباط دارد.
بخش۳: خانم مهناز ترابی سخنرانی خود را با موضوع جوانان و دین گریزی در ایران، ارائه نمودند: انسان موجودی اجتماعی است. و برای زندگی در یک جامعه کوچک مانند خانواده تا جامعه های بزرگتر چون فامیل و قبیله و قوم و روستا و شهر و با توجه به محدودیت هایی چون مرزها که شهرها و کشورها و قاره ها را بوجود اوردهاند این قوانین متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی تغییر کرده است. وجود قوانین گاها به تنهایی نتوانسته یک نظم یا یک سیستمی را در جامعه حاکم کند و گاه انسان برای دستیابی به یک حالت اعتدال قوانینی را وضع و بیان کرده که به ان جنبه معنویت و روحانی داده است تا با غلبه بر تفکر و تعقل بتوان فقط با باور ایمان به اهداف خاص رسید. دقیقا بانیان ادیان آگاه بر این جنبه روحی و روانی انسانها بوده و تسلط بر افکار و اندیشه انسان و با توسل به ادیان توانسته اند بر خرد و اندیشه مهار بسته و ان را رام خود کرده و سوار بر اسب مراد بتازند. سالهاست بانیان ادیان چه از بتپرستی تا خداپرستی بر اندیشه و تفکر انسان تاثیرگذار بوده و خوب ها و بد ها و باید ها و نباید ها را در جوامع بشری حاکم کرده اند و از ورای این باورها به اهداف چه والا و چه دون خود دست یابند. وجود ادیان تا زمانی که در یک جامعه اثرات سوء عمیقی نداشته باشد تا سالیان دراز و قرنها بر اندیشه انسان حکومت خواهد کرد ولی اگر این ایدئولوژیها دست و پاگیر و موجبات خسران و زیان جانی و مالی گردد به مرور زمان محکوم به فنا خواهد بود. هیچ کس نمیداند و نمیتواند موجودات غیر مادی را با حواس پنجگانه خود ببیند و لمس کند. نمیتواند از دنیایی که هیچ کس از ان برنگشته و ثابت یا نقض نکرده ادعایی داشته باشد. چه این ادیان صد ها و هزاران سال قدمت داشته باشند عقل ادمی را نمیتوانند ضایع کنند. تمدن های نوین و پیشرفتهای علوم و تکنولوژی و صنعتی و پزشکی و ارتباطات گسترده در جهان و بخصوص وجود اینترنت، انسان را به اندیشیدن وا میدارد و دیگر ادیان کهنه و پر از ابهام و خرافات را در خود نمیگنجد. علم فضا پرده از راز ستارگان و کهکشانها بر داشته و دریچهای به سمت واقعیت جهان گشوده است دیگر عقل و خرد ادمی توهمات و خرافات ادیان را برنمیتابد. و حکامی که با توسل به ادیان برای رسیدن به اهداف قدرت و ثروت و کشورگشایی دام پهن کرده اند کمتر اندیشه ها را شکار کرده و به دام دین میاندازند. در کشور عزیز مان ایران هم که سالها ست اعراب با کشتار و جنایت و تجاوز به زنان وبه بیگاری گرفتن کودکان دین تحمیلی اسلام را که ریشه در تسلیم شدن دارد، بر تار و پود اندیشه و زندگی ایرانیان تنیده اند. و بر تمام زندگی چه فردی و چه اجتماعی، از خصوصی ترین مسائل زندگی فرد تا عمده ترین مسائل اجتماعی از بدو تولد تا مرگ او را تحت حکومت و سلطه خود قرار داده اند. از کودکی دین اسلام را روشنگر زندگی معرفی کرده، و ناباوران دین اسلام را در جبهه دشمن قرار داده اند. به کودکان در مدارس خرافات و عقاید کهنه و پوسیده مذهبی را جایگزین تکنولوژی و صنعت و علوم اجتماعی کرده اند. صحبت از عدالت و برابری میکنند ولی در عمل تمام ثروت و قدرت در ید انها و مزدورانشان است. سالهاست از عدالت علی گفتند و از یتیم نوازی علی سخنسرایی کردند ولی جز فقر و بیعدالتی و سفرههای خالی و جیبهای بیپول و اشکهای خاک الود و بغض های دردالود چیزی نصیبشان نشد. از جوانمردی گفتند و ناجوانمردانه جوانان را به خاک و خون کشیدند. اعدام کردند و جامهای خون سر کشیدند. از هند جگر خوار و معاویه و یزید شکوه ها کردند و خود قرآن بر نیزه کرده و خنجر از پشت بر بشر زدند. چه کودکانی که به جای مدرسه در مترو فال فروختند و در سطلهای زباله دنبال روزی خود بودند و چه اقازادههایی که با پول و سرمایه ایران و ایرانی عزیز مست و شنگول در میکدهها میگساری کرده و سرود سلام فرمانده سر دادند. چه دانشجویان و نخبگانی که چون مطیع و از انها و با انها نبودند سر به دار شده یا در بند و حبس و شکنجه بسر میبرند. و چه بیسوادانی که با شش کلاس سواد مرکب ریاست جمهوری را میتازند. دنیا هم فهمید که این همه دروغ و حیله و فریب اذهان دیگر در بین جوانان و حتی کودکان ما جایی ندارد امروز دینی که بخواهد تار موی زنان را طناب دارشان کند به رسمیت شناخته نمیشود. امروز دینی که بگوید دختر نه ساله را میتوان به ازدواج وادار کرد و کودکی او را دزدید از دید حقوق بشر حقانیت ندارد. ملایان و سردمداران دینی که دختر بچه را عروسکی در دست هوسبازان بداند و هر عمل وقیحی را در مورد او مجاز بداند، در دنیا جایگاهی ندارد. امروز شهرها و خیابانهای ایران شاهد جنایاتیست که هیتلر هم با مردم خود نکرد. اعتراض به گرسنگی اغتشاش نامگذاری شده و حرف از آزادی جوابش گلوله است. در کشوری که کودکان را به گلوله میبندند و به نام دین جنایت کرده و تجاوز میکنند، تیشه بر ریشه دین میزنند. اما سردمداران تدین بدانند که امروز مردم و جوانان ما آگاهانه سینه سپر میکنند تا نسل فردا دیگر صید صیاد نشوند و خود جاودانه خواهند شد سرمایه های ایران ائم از گاز و نفت و بنزین و اب و برق و معادن و جنگلها و اراضی ملی را تصاحب کرده و در راه جنگافروزی و گسترش تروریسم و نیز خوشگذرانیهای آقازادگان خود هزینه میکنند اعتصابات را در نطفه خفه کرده و کسی که خواهان حقوق مادی و معنوی و ذاتی و شهروندی خود است را اعدام میکنند یا با حبس و شکنجه و ودیعههای سنگین صدایش را خفه میکنند. امار خودکشی جوانان و کودکان و کارگران روزبهروز افزایش یافته و درد و رنج مردم فزونی گرفته. امروز اگر مهسا را کشتید، نمیتوانید مهسا های دیگر را بکشید. ان روز مهسا یک نقطه عطف برای انقلاب و دگرگونی اندیشه و نظام حکومتی دیکتاتوری اسلام است. نظامی که ولایت فقیه دارد یعنی استبداد و دیکتاتوری بر ان حکومت میکند. یعنی آزادی اندیشه و بیان و قلم و حقوق ذاتی و شهروندی ندارد. حکومتی که اساس و پایه آن بر به زیر سلطه کشیدن مردمش باشد محکوم به فناست. حکومتی که مردمش نان درسفره ندارند و مخارج سنگین بارگاه فلان امام و امامزاده و بتکده را میپردازد. حکومتی که در سوریه و لبنان و فلسطین برای گسترش سیطره فرمانروایی خود باعث جنایات زیادی شده است. و اکنون دفاع از روسیه در این جنگ غیرانسانی علیه مردم اوکراین میکند و در برابر حقوق بشر قد علم کرده است. جوانان بیدار ایران پرچم این استبداد رابه زیر کشیده و هرگز تسلیم دیکتاتوران دینی نخواهند شد.
بخش۴: آقای رضا حاتمی سخنرانی خود را با موضوع حقطلبی کودکان و جواتان در اعترضات اخیر، ایراد کردند: بیش از ۲۵ روز از آغاز جنبش آزادیخواهی مردم ایران میگذرد. از نخستین روزهای این جنبش، حکومت همچون همیشه دست به کار سرکوب شده است؛ بسیاری را کشته، بسیاری را ربوده، بسیاری را شکنجه کرده و بسیاری را به بند کشیده است. مردم اما پا پس نکشیدهاند و به هر طریق ممکن صدای اعتراضشان را به گوش جهانیان رساندهاند. جنبش آزادیخواهی مردم که دامنهای گستردهتر از اعتراضات پیشین دارد، حاصل انفجار خشم مردمی است که در چند دههی گذشته زندگیشان به دست جمهوری اسلامی رو به تباهی رفته است؛ مردمی که در طول این سالیان، بدیهیترین حقوقشان پایمال شده و هر گونه اعتراضشان به فساد سازمانیافتهی حکومت، همواره یک پاسخ داشته است: سرکوب و کشتار. «اغتشاشگر» خواندن مردم معترض و نسبت دادن اعتراض آنها به کشورهای خارجی دروغی است آشکار و بهانه برای تداوم تبهکاری حکومت؛ بهانهای برای شکستن حریم دانشگاه و گشودن درهای آن بر روی نیروهای انتظامی و امنیتی و «لباس شخصیها» تا صدای دانشجویان معترض را خفه کنند و صدها تن از آنها را بربایند؛ بهانهای برای قتل عام مردم در زاهدان. جمعهی سیاه زاهدان و ورود نیروهای امنیتی به حریم دانشگاه، دو روی سکهی سیاست تبعیض و سرکوب سازمانیافتهی جمهوری اسلامی است: تحمیل فقر و انواع تبعیضها از یک سو ، و کنترل کانونهای بالقوهی اعتراض از سوی دیگر. دانشگاه به عنوان یگانه فضای عمومی که در بطن خود امکان متشکل شدن حول ایدههای مترقی را دارد، در تاریخ معاصر ما همواره محل سرکوب، کنترل و «پاکسازی»های رسمی و غیررسمی حکومتهای استبدادی بوده است. ورود نیروهای امنیتی به حریم دانشگاه در ایران سابقهای طولانی دارد که نخستین آنها به آذر ۱۳۳۲ برمیگردد. حملههای مهر ماه ۱۴۰۱ به دانشگاههای ایران از جمله دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تبریز و سرکوب گستردهی دانشجویان در شرایطی صورت گرفته است که دانشجویان سراسر کشور درهمبستگی و همراهی با جنبش آزادیخواهی مردم، دست به اعتصاب و تحصن و برگزاری تجمعات اعتراضی زدهاند. پیوستن برخی از استادان به صف دانشجویان پیشرو از جمله وقایع خجستهی برخاسته از بستر اعتراضات اخیر است. آماری که تا چهاردهمین روز از شروع این اعتراض ها ، سازمان دفاع از حقوق بشر اعلام کرده. دستکم ۸۰ کشته بوده و بسیاری نیز بازداشت شده و از وضعیت آن ها اطلاعی در دست نیست. گفته میشود درصد زیادی از کشته شدگان را جوانان ۱۶ تا ۳۰ سال تشکیل میدهند و در بین انها امار زیادی از کودکان کشته شده و زنان بالای ۳۰ نیز اعلام شده است. تا ۱۲ مهر نیز تعداد کشتهشدگان این اعتراضات دستکم ۱۵۴ نفر بودهاست.۱۷ استانی که کشتهشدن معترضان در آنها گزارش شده، عبارتند از: سیستان و بلوچستان ۶۳ نفر، مازندران ۲۷ نفر، گیلان ۱۲ نفر، آذربایجان غربی ۱۱ نفر، کردستان ۸ نفر، کرمانشاه ۷ نفر، تهران ۶ نفر، البرز ۵ نفر، خراسان رضوی ۳ نفر، اصفهان ۲ نفر، قزوین ۲ نفر، کهگیلویه و بویراحمد ۲ نفر، زنجان ۲ نفر، ایلام ۱ نفر، آذربایجان شرقی ۱ نفر، بوشهر ۱ نفر و سمنان ۱ نفر. تا ۱۲ مهر نیز تعداد کشتهشدگان این اعتراضات دستکم ۱۵۴ نفر بوده است.۱۷ استانی که کشتهشدن معترضان در آنها گزارش شده، عبارتند از: سیستان و بلوچستان ۶۳ نفر، مازندران ۲۷ نفر، گیلان ۱۲ نفر، آذربایجان غربی ۱۱ نفر، کردستان ۸ نفر، کرمانشاه ۷ نفر، تهران ۶ نفر، البرز ۵ نفر، خراسان رضوی ۳ نفر، اصفهان ۲ نفر، قزوین ۲ نفر، کهگیلویه و بویراحمد ۲ نفر، زنجان ۲ نفر، ایلام ۱ نفر، آذربایجان شرقی ۱ نفر، بوشهر ۱ نفر و سمنان ۱ نفر. در شهرهای ارومیه، اشنویه، تهران، ایلام، ساری، اسلامآباد غرب، پیرانشهر، بوکان، کرمانشاه، قروه، ایوانغرب، آبدانان، قائمشهر، سردشت، سنندج دستکم ۷۳۳ نفر زخمی شدهاند. در شهرهای ارومیه، اشنویه، تهران، ایلام، ساری، اسلامآباد غرب، پیرانشهر، بوکان، کرمانشاه، قروه، ایوانغرب، آبدانان، قائمشهر، سردشت، سنندج دستکم ۷۳۳ نفر زخمی شدهاند. سازمان حقوق بشر ایران همچنین روز شنبه ۱۶ مهر در تازهترین گزارش خود درباره قربانیان اعتراضات جاری در ایران از کشته شدن ۱۸۵ نفر که هویتهای آنان نیز مشخص شده است ،نوشت. همچنین از دستکم ۱۸۵ نفری که در این اعتراضات جان باختهاند، احتمالا ۲۷ نفر زیر هجده سال سن داشتند. در این وضعیت و با این شدت سرکوب از همهی جهات، فرض بر این هست که تا روز ۱۶ مهر ، امار از ۱۸۵ نفر قطعا بالاتر هست. خیلی از این جوانانی که بازداشت میشوند، به قتل میرسند . در زندانها، تحت شکنجه با ضرب و شتم و هزار مدل دیگر که رژیم جمهوری اسلامی برای بازداشت شدههای معترض به کار میگیرد و باعث قتل انها میشود. بسیاری که کشته میشوند و از جنازهی انها هیچ خبری داده نمیشود! بسیاری را به نحوی سر به نیست میکنند و خیلی از موارد را دیدیم که برای تحویل جنازه فرزندانشان از انها اخاذی شده و میلیونها تومان پرداخت کردند برای تحویل جنازه یا بسیاری تهدید شدند و مجبور به سکوت شدند. بیشتر کشتهشدگان با فشار نهادهای امنیتی به صورت شبانه دفن میشوند و خانوادههای آنها برای برگزار نکردن تشییع جنازه علنی تحت فشار قرار دارند. در همین حال بسیاری از خانوادهها تهدید شدهاند که در صورت اطلاعرسانی با اتهامهای رسمی قضایی روبهرو خواهند شد. و به همین دلایل است که نمیتوان امار دقیقی از کشته شدگان به دست آورد. محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر، ضمن هشدار جدی درباره «خطر شکنجه و آزار بازداشتشدگان»، «استفاده از سلاح جنگی علیه معترضان» و کشتار معترضان را، «جنایت بینالمللی» عنوان کرد. نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی ایران بار دیگر به دستور مقامات جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران با وحشیگری دست به سرکوب خونین معترضان زدند. نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی ایران بار دیگر به دستور مقامات جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران با وحشیگری دست به سرکوب خونین معترضان زدند. نیروهایی از نیروی انتطامی، سپاه پاسداران و نیروی زمینی ارتش که زیر مجموعه ستاد کل نیروهای مسلح هستند در سرکوب معترضان نقش دارند. از نیروی انتظامی، پلیس پیشگیری، پلیس اگاهی، پلیس امنیت عمومی، فتا، یگان ویژه ناجا و نوپو در سرکوب معترضان دست دارند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جدای از نیروهای خودش از نیروهای بسیج هم استفاده میکند. همچنین از گروهی به نام نیروهای خودجوش سرزمین های اسلامی نیز استفاده شده است. بزرگترین و بیشترین جرم و جنایات در ۴۳ سال گذشته در ایران اتفاق افتاده که تنها توسط نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت. اقشار جامعهی ایران تنها نظاره گر این امور بودهاند؛ حاکمان جمهوری اسلامی در کشتار جمعی، به تیربار بستن مردم در نیزار، پرتاب کردن مردم از بالای پل، اختلاسهای چند هزار میلیارد تومانی، تعرض به ناموس مردم در خانههای عفاف و زندانها، تخریب محیط زیست، هتک حرمت، ضبط اموال، تعرض به حریم خصوصی و زدن جیب مردم دست همه را از پشت بستهاند. قوهی قضاییه جنایاتی مثل سنگسار و قطع دست و پا و انگشتان و اعدام و شکنجه را به اسم انجام تکالیف الهی انجام میدهد. در رابطه با جمعه خونین زاهدان هم که حرف ها بسیار است. با گذشت چند روز از کشتار بیرحمانه در زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان، کشته شدن ۹۱ نفر را اعلام کرده. در میان کشتهشدگان نام هفت کودک و نوجوان به چشم میخورد. قتل عام گستردهای که نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در روز جمعه هشتم مهر ماه در زاهدان به راه انداختند، تاکنون ۹۱ کشته داشته است که تعدادی از آنها کودک و دستکم ۴ شهروند نیز ۱۸ ساله هستند. بسیاری از فعالان بلوچ هشدار دادهاند به دلیل عدم ارائه خدمات پزشکی به دهها مجروح این درگیری که وضعیتشان وخیم گزارش شده، احتمال افزایش تعداد کشتهشدگان نیز وجود دارد. یک کودک دو ساله با نام نامشخص و نام خانوادگی «میرشکار»، «امید صفرزهی» ۱۷ ساله، کودکی ۱۲ ساله به نام «جابر شیروزهی» فرزند احمد، کودکی ۱۱ ساله به نام «جواد پوشه» فرزند احمد، کودکی ۱۴ ساله به نام «سُدیس کشانی»، کودکی ۱۶ ساله به نام «محمداقبال نائبزهی» (شهنوازی) و کودکی ۱۶ ساله به نام «سامر هاشمزهی»، کودکانی هستند که تاکنون نام آنها به فهرست کشتهشدگان قتل عام روز جمعه زاهدان اضافه شده است. اما به گفته بسیاری از فعالان بلوچ، با توجه به این که کشتهشدگان منطقه شیرآباد زاهدان فاقد شناسنامه هستند، هویت برخی از افراد از جمله کودکان، تاکنون احراز نشده است. همچنین گفته میشود نیروهای سرکوبگر از چنین جملاتی برای صحبت با مردم نازنین بلوچ استفاده میکنند. (مگه تو ایرانی حساب میشی که خودت رو قاطی کردی؟ برو خدا رو شکر کن که یارانه رو صدقهسری آقا میگیری.») یا (تو که شناسنامه نداری … الان بکشمت مگه آدم حساب میشی؟) بسیاری از فعالان حقوق بشری و کاربران در شبکههای اجتماعی، کشتار نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی در زاهدان را «جمعه خونین» و «جمعه سیاه» زاهدان خواندند. رژیم جمهوری اسلامی ایران از فردای پیروزی انقلاب، ناتوان از حل تضادهای سیاسی و اجتماعی جامعهی ایران، برای مقابله با اعتراضات و خواستهای اقشار و ملیتهای مختلف مردم ایران دست به کشتار جمعی و قتل عامهای بسیاری زده است. و صحبت از کشتار و جنایتهای این نظام بحثی نیست که بتوانیم به طور کامل ان را بیان کنیم. بر اساس گزارش های نهاد حقوق بشری، کشتهشدگان از ۱۷ استان هستند ولی استانهای سیستانوبلوچستان، مازندران، گیلان و آذربایجان غربی بیشترین قربانیان را داشتهاند.
بخش۵: خانم ستاره دژم بحث آزاد با موضوع حق دنیای زیبا و آزاد برای همه را آغاز کردند: خانم ستاره دژم با اشاره به موضوع اعتراضات اخیر در ایران بحث را آغاز کردند. به کشته شدن و بازداشت جوانان و نوجوانانی که در این اعتراضات بودند اشاره کردند. خانم بیرجندی گفتند در کشور ما تبعیض به صورت سیتماتیک صورت میگیرد به صورتی که ما در دولت هیچ نمایندهای از طرف زنان و کارگران یا حتی جوانان نداریم کسی که از دل مردم جامعه باشد و حتی سخنگوی مردم باشد. آقای احمدیخواه گفتند: کرونا باعث شد که مردم بیشتر از زمان خانهنشینی استفاده کنند و در فضای مجازی اطلاعات زیادی از نوع زندگی دیگر مردم در کشورهای که دموکراسی در آن برقرار است بدست بیاورند و مقایسه کنند زندگی خود را با سایر جوامع دموکراتیک. آقای سعید پورمند نظر خود را اینگونه عنوان کردند که حرص و طمع قدرت باعث میشود که کسانی در دولت هستند مردم را نبینند و درگیر هر چه به قدرت رسیدن خود باشند. آقای پرویزی گفتند داشتن دنیای زیبا ایدهآل همه انسانهاست اما در اعتراضات اخیر هنوز به آن سطح آگاهی نرسیدهایم طوری که این اعتراضات برای احقاق حقوق زنان بود اما شعارهای ضد زن و فحاشی است.
در پایان جلسه مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: سمانه بیرجندی، مسئولین ضبط صدا و تصویر: احسان احمدیخواه، سعید پورمند، ادمینها: احسان احمدیخواه و مهمانا حاضر ختم جلسه را در ساعت ۱۸:۲۰ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی ۸ اکتبر٢٠٢٢
کریم ناصری
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۲۲ مصادف با ۱۶ مهرماه ۱۴۰۱ در ساعت ۱۴:۰۰ بهوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوقبشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوقبشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای رضا شایگان ضمن خوش آمدگویی و خیرمقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: خانم غزاله ابطحی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در شهریور ماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: در سحرگاه روز شنبه ۵ شهریورماه ۱۴۰۱، حکم دو زندانی که پیشتر از بابت اتهامات مرتبط با موادمخدر به اعدام محکوم شده بودند در زندان زابل به اجرا درآمد. براساس این گزارش، هویت این زندانیان غلامرضاکاظمی ۴۴ ساله ساکن زابل، متأهل و دارای فرزند و رضا زحمتی ۳۵ ساله، ساکن زابل متأهل و دارای فرزند، عنوان شدهاست. این خبر مغایر است با اعلامیه جهانی حقوقبشر: ماده ۳- حق حیات برای همه، ماده۶-ارزش انسانی در همهجا ماده ۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون، ماده۹-عدم توقیف، حبس، تبعید غیرقانونی. خبر: در تاریخ یکشنبه ۶ شهریورماه، حکم دو زندانی که پیشتر از بابت اتهامات مرتبط با موادمخدر به اعدام محکوم شده بودند، در زندان عادلآباد شیراز به اجرا درآمد. هویت این زندانیان رحیم قنبرزهی (غنی رودینی) فرزند غلامشاه، ۴۰ ساله متأهل و پدر سه فرزند، اهل و ساکن زاهدان، و مجتبی خادمینژاد، حدوداً ۳۷ ساله و تبعه کشور افغانستان، عنوان شدهاست. این خبر مغایر است با ماده ۳-حق حیات برای همه، ماده ۶-ارزش انسانی در همه جا، ماده ۱۰-حق محاکمه قانونی برای همه. خبر: یکشنبه ۶ شهریور بر اثر انفجار یک قبضه مهمات برجای مانده از جنگ ایران و عراق در شهرستان گیلان غرب واقع در استان کرمانشاه، یک شهروند ۷۰ ساله جان خود را از دست داد. ادوات جنگی و یا مینهای برجای مانده از دوران جنگ، همه ساله موجب مرگ و مصدومیت تعدادی از هموطنان در مناطق مرزی میشود. این خبر مغایر است با ماده۳- حق حیات برای همه، ماده ۶- ارزش انسانی در همه جا ماده۲۲-حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی. خبر: در تاریخ ۱۰سهریور۱۴۰۱سحرگاه پنجشنبه ۱۰ شهریورماه، حکم یک زندانی (حمید قرهلر) که پیشتر از بابت اتهام قتل به اعدام محکوم شده بود، در زندان قم اجرا شد. پیشتر ویدیویی از این زندانی در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود که در آن جهت جلوگیری از اعدام زندانیان طلب استمداد کرده بود این خبر مغایر است با ماده ۳- حق حیات برای همه ماده ۶- ارزش انسانی در همه جا، ماده ۱۰- حق محاکمه قانونی برای همه.
بخش۲: خانم زهرا رهایی سخنرانی خود را با موضوع کنوانسیون بینالمللی رفع هر نوع تبعیضنژادی (مواد ۶،۷،۸) و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: نظر به اینکه منشور ملل متحد مبتنی بر اصول حیثیت ذاتی و تساوی کلیه افراد انسانی و کلیه دول عضو ملل متحد متعهد شدهاند که منفرداً و مشترکاً با همکاری سازمان برای نیل به یکی از هدفهای ملل متحد یعنی توسعه و تشویق احترام جهانی و واقعی به حقوقبشر و آزادیهای اساسی برای همگان بدون تمایز نژاد یا جنس یا زبان و یا مذهب اقدام نمایند. نظر به اینکه اعلامیه جهانی حقوقبشر اعلام میدارد که کلیه افراد انسانی بهطور آزاد و یکسان از لحاظ حیثیت و حقوق متولد میشوند و باید بتوانند از کلیه حقوق و آزادیهای مندرج در آن اعلامیه بدون تمایز به خصوص از حیثیت نژاد و رنگ و یا ملیت برخوردار شوند. نظر به اینکه کلیه افراد بشر در پیشگاه قانون برابر بوده و حق دارند علیه هر نوع تبعیض و هر نوع تحریک به تبعیض از حمایت یکسان قانون برخوردار شوند. نظر به اینکه ملل متحد استعمار و کلیه روشهای تفکیک و تبعیضی را که به همراه دارد به هر شکل و در هر محلی که موجود باشد محکوم نموده و اعلامیه مورخ چهاردهم دسامبر ۱۹۶۰ راجع به اعطای استقلال به کشورها و ملل مستعمره لزوم ختم سریع و بیقید و شرط استعمار را تأیید و رسماً اعلام نموده. و نظر به اینکه اعلامیه مورخ بیستم نوامبر ۱۹۶۳ مللمتحد راجع به رفع هر نوع تبعیض نژادی رسماً لزوم رفع سریع کلیه اشکال و همه مظاهر تبعیضات نژادی را در سراسر گیتی و همچنین لزوم تأمین تفاهم و احترام به حیثیت شخص انسانی را مورد تأیید قرار داده است با اطمینان به اینکه فرضیه سیادت و تفوق مبتنی بر اختلاف بین نژادها عملاً مردود و اخلاقاً محکوم و از نظر اجتماعی غیرعادلانه و خطرناک بوده و تبعیض نژادی نه از لحاظ نظری و نه از لحاظ عملی قابل توجیه نمیباشد با تأیید مجدد اینکه تبعیض بین افراد بشر به جهات مبتنی بر نژاد و رنگ و یا ریشه قومی سدی در برابر وجود روابط دوستانه و مسالمتآمیز در میان ملل بوده و امکان دارد صلح و امنیت بینالملل و همچنین همزیستی هم آهنگ اشخاص را در داخل یک دولت مختل سازد. با اطمینان به اینکه وجود موانع نژادی با آرمانهای جامعه بشری قابل جمع نیست با احساس خطر از مظاهر تبعیض نژادی که هنوز در برخی از نواحی جهان مشهود است و نیز از سیاستهای حکومتی مبتنی بر برتری یا تنفر نژادی از قبیل آپارتاید و تفکیک وجدانی مصمم به اتخاذ کلیه تدابیر لازم برای امحاء سریع کلیه اشکال و تمامی مظاهر تبعیض نژادی و مصمم به پیشگیری و مبارزه با فرضیهها و رویههای نژادی به منظور تسهیل حسن تفاهم بین نژادها برمبنای یک جامعه بینالمللی که از قید کلیه اشکال تبعیض و تفکیک نژادی آزاد باشد. با تذکر مفاد قرارداد مربوط به رفع تبعیض در مورد شغل و حرفه مصوب سازمان بینالمللی کار در سال ۱۹۵۸ و با توجه به قرارداد مربوط به مبارزه با تبعیض نژادی در زمینه تعلیم که از طرف سازمان فرهنگی و علمی و تربیتی ملل متحد (یونسکو) در سال ۱۹۶۰ به تصویب رسیده است که البته امروز ماده ۶،۷،۸ مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ماده ۶- دول عاقد برای کلیه افراد مشمول صلاحیت قضایی خود در برابر هر نوع تبعیض نژادی که حقوق بشر و آزادیهای اساسی افراد را برخلاف مقررات این قرارداد مورد تجاوز قرار دهد حمایت و یک طریقه دادرسی مؤثر در برابر محاکم ذیصلاحیت ملی و سایر مراجع صلاحیتدار مملکتی تأمین خواهند کرد و همچنین حق افراد را در مطالبه غرامت و جبران عادلانه و متناسب خسارتی که بر اثر اعمال تبعیضات نژادی وارد میگردد تضمین خواهند نمود. ماده۰۷دول عاقد متعهد میشوند به منظور مبارزه با تعصباتی که منجر به تبعیضات نژادی میشود و نیز برای تعمیم و بسط تفاهم و روح گذشت و سازش و مودت در میان ملل و گروهها و نژادها و اقوام مختلف و ترویج نیات و اصول منشور ملل متحد و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه ملل متحد درباره رفع تبعیضات نژادی و مفاد این قرارداد اقدامات مؤثر علیالخصوص در زمینه تعلیم و تربیت فرهنگ و نشر اخبار معمول دارند. ماده ۸.کمیتهای به منظور رفع تبعیضات نژادی مرکب از هیجده نفر کارشناس واجد صفات عالی اخلاقی و بیطرفی که من باب اهلیت و مقام شخصی انجام وظیفه خواهند نمود و از طرف دول عاقد با توجه به لزوم توزیع جغرافیایی عادلانه و در برگرفتن اشکال مختلف تمدن و سیستمهای عمده قضائی انتخاب میشوند تشکیل خواهد شد. اعضای کمیته با رأی مخفی از بین کسانی که دول عاقد برای عضویت کمیته نامزد کردهاند انتخاب میشوند. هر دولت عضو میتواند یک نفر را از میان اتباع خود نامزد کند. همان طور که برای همه ما مشهود است تبعیض نژادی یکی از باسابقهترین تهدیدها علیه حقوق انسانی است که میتوان آن را ریشه اصلی بسیاری از آزارها، شکنجه و آوارگی میلیونها انسان در جهان دانست. سویه دیگری از رفتارهای نژادپرستانه را میتوان در تفاوت میان نحوه رفتار با پناهجویان به دنبال حمله نظامی روسیه به اوکراین دید. آنجا که پناهجویان اوکراینی مورد توجه قرار میگیرند و مقدمشان به درستی گرامی داشته میشود اما برای پناهجویان دیگر کشورها (به عنوان مثال پناهجویان ایرانی، افغانستانی و …) برنامه اقامتی خاصی در نظر گرفته نمیشود و حتی از ابتداییترین حقوق پناهجویی نیز محروم میمانند. سیاستهای اجتماعی جمهوری اسلامی ایران متمرکز است بر بسط و ریشه دواندن تبعیض، بر ساختن جامعهای تودهوار، حذف زنان از عرصه عمومی، اعمال نظارت همه جانبه و تمامت خواهانه در جامعه، تقدیس تنبیه فیزیکی و خشونت، و تداوم فقر و بیعدالتی این سیاستها در دورههایی با شدت بیشتر اعمال شدهاند ولی دستگاه رهبری و نهادهای دیرپای نظام مثل شورای نگهبان و مجمع تشخیص در چارچوب همین سیاستها به تصمیمگیری پرداختهاند. مدل اسلامی اداره جامعه را که اسلامگرایان ایرانی مدعی آن هستند در این سیاستها متبلور شدهاند. این سیاستها آن قدر از عرف و مطالبات و انتظارات جامعه فاصله دارند که حکومت حتی تلاش نکرده است آنها را در لفافهای موجه عرضه کند، کاری که حکومت در حوزه سیاستهای اقتصادی و فرهنگی کرده است. هیچ مجموعه مدونی از سیاستهای اجتماعی توسط دولت عرضه نشده است. نظام جمهوری اسلامی و ایدئولوژی اسلامگرای آن نافی نهادهای مستقل میان دولت و ملت و پیگیری مطالبات از مجرای نهادهای صنفی، تخصصی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند. حکومت جمهوری اسلامی ایران همواره جامعه را تودهوار و بدون تشکل و سازمان یافتگی خواسته تا اولا همه منویات حاکمان به مردم نسبت داده شود، ثانیاً نیروهای بسیج و لباس شخصی و اعمال آنها همان خواست توده معرفی شوند، و ثالثا صدایی غیر از صدای حاکمان و دولت مرکزی به گوش مردم و جهانیان نرسد. امت واحده ایدئولوژی اسلامگرایی جامعهای بدون تمایزیابی ساختاری است که تنها با اطاعت از ولیفقیه خو گرفتهاست. برای تشکیل این امت واحده مدام باید تصفیه و حذف کرد. جمهوری اسلامی همواره در حال تخریب نهادهای مدنی مستقل و تأسیس و تقویت نهادهای شبه مدنی بودهاست. در برابر هر نهاد مستقلی که با هزار زحمت شکل گرفته یک نهاد شبه دولتی با کمک دولت ایجاد شدهاست. جمهوری اسلامی ایران با دخالت در انتخابات نهادهای حرفهای مثل نظام پزشکی و نظام مهندسی و اتاق بازرگانی (اعمال نظارت استصوابی) آنها را به گروههای گوش به فرمان تبدیل کردهاست. همچنین با تزریق سرمایه به این نهادها، استقلال آنها سلب میشود. بر نهاد جمهوری اسلامی ایران از آغاز آن بود که شایستگان تنها کسانی هستند که به مکتب باور داشته باشند یا مورد اعتماد روحانیت قرار گیرند. از این جهت اداره امور جامعه را باید به حلقه باورمندان به ایدئولوژی اسلامگرایی و معتمدان روحانیت (افراد خانواده روحانیون) سپرد. از این حیث تکنوکراتها و متخصصان و افراد حرفهای به صرف تخصص و حرفه غیر قابل اعتماد و غربگرا و غیر متشرع معرفی شده و باید از دولت به تدریج کنار گذاشته میشدند. این مکتبی سالاری و خویشاوند سالاری مبنای نظری تبعیض در دوران حکومت جمهوری اسلامی ایران است. حکومت جمهوری اسلامی ایران پس از گذشت سی سال همچنان در حال بازنشسته کردن اجباری اساتید دانشگاهها و تصفیه مراکز دولتی است تا نیروهای خودی جامعه را اداره کنند گزینشهای ایدئولوژیک در مراکز دولتی براساس تقدم تعهد بر تخصص تأسیس شدند که نتیجه آنها خویشاوند سالاری و رفیقبازی و شکلگیری هزار فامیل (روحانیت حاکم و اعضای خانواده آنها) بوده است. حتی برای یک شغل عمومی در جمهوری آگهی استخدام به عموم عرضه نمیشود تا دریک رقابت سالم آن شغل را کسب کنند. مشاغل دولتی امتیازی است به آشنایان و اقوام و هم محفلیها تعلق میگیرد. حتی اگر در سیاست در دوران پیش از انتخابات ریاست جمهوری نوعی رقابت سیاسی میان وفاداران به جمهوری اسلامی و ولایتفقیه وجود داشت در حوزه اجتماع تمامت خواهی کامل مورد نظر بوده است. حکومت تا کنج داشبورد اتومبیلها، پشتبامها، کشوهای لباس اتاق خوابها و زیرزمین خانهها را کنترل میکرده است. حتی کوه و دریا از این کنترل تمامیت خواهانه رها نیستند. مردم نباید جایی در مملکت احساس کنند که حکومت آنها را نمیپاید. طرحهایی مثل امنیت اجتماعی یا امنیت اخلاقی برای اعمال این نوع کنترل است. اگر این تمامت خواهی به طور کامل محقق نشده صرفا به دلیل مقاومت شدید مردم در برابر اراده هیئت حاکمه بوده است. در پیشگیری از جرم و برخورد با مشکلات اجتماعی تنها سیاست رژیم توسل به تنبیه و خشونت و ارعاب است. خشونتگرایی حتی مقدم بر شریعتگرایی است.توجه به شریعت نه به خاطر شریعتگرایی بلکه بهخاطر غالب بودن رهیافت تنبیهی بر احکام شریعت است. اسلامگرایان تنبیه و خشونت را حلال همه مشکلات اجتماعی میدانند. برای حل مشکل دزدی باید دست قطع کرد. راه حل مشکل روابط جنسی بیرون از چارچوب خانواده سنگسار است. راه حل مشکل اعتیاد شلاق و اردوگاههایی مثل کهریزک است. راه حل مشکلات سیاسی، تیراندازی به مردم و شکنجه و تجاوز است. راه حل مشکل خانوادهها سلطه مردان بر زنان و کودکان تا حد تنبیه بدنی است. راه حل مشکل منکرات در جامعه قتلهای استخارهای و مانوورهای انصار حزب الله در خیابانها برای ایجاد ترس در دل مردم است. راه حل مشکل فساد نیز اعدام مفسدان اقتصادی است. این سیاستها نه بهطور کامل قابل اجرا بودهاند و حتی اگر اجرا شدهاند به موفقیتی دست یافتهاند. حکومت اسلامگرایان در ایران تنها با تداوم فقر ممکن است. تنها از میان فقر است که این حکومت به سربازگیری برای نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و قضایی خود میپردازد. هیچ یک از سیاستهای حکومت دینی متوجه بر ریشه کنی یا کاهش فقر نیست بلکه متوجه بر تداوم فقر و فاقه و بیعدالتی است. در کشوری که دارای منابع انسانی و طبیعی غنی و فراوان است ریشهکنی فقر و بهوجود آوردن چترهای حمایتی دشوار نیست. حاکمان ایران مصرانه نمیخواهند فقر در جامعه نباشد یا کاهش یابد. در صورت رفاه نسبی دیگر هزاران نفر دنبال اتومبیل خامنهای و احمدی نژاد نخواهند دوید و حکومت نمیتواند نمایش محبوبیت خود را بر دوش بدبختی و فلاکت سوار کند. با گذشت بیش از چهاردهه از عمر این نظام بیش از هفتاد در صد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند. همچنین نه تنها معلولان عادی بلکه معلولان بازمانده از دوران جنگ مورد بیتوجهی حکومت قرار دارند. هر از چند گاهی یکی از جانبازان به آتش زدن خود در برابر بنیاد جانبازان (مستضعفان سابق) اقدام میکند و در بیاری از موارد منجر به کشته شدن آتش زننده میشود. جمهوری اسلامی ایران هیچ حق بنیادی برای معلولان به رسمیت نمیشناسد و مسئولیت آنها را متوجه خانواده میداند. پس از دورهای کوتاه مدت از تحصیل، معلولان، رها میشوند و تحت بیمههای درمانی مجانی نیز قرار نمیگیرند. از آنجا که توجه به معلولان به عنصری در رقابتهای سیاسی تبدیل نشده و حاکمان از توجه به آنها عایدات سیاسی ندارند کاملا در حاشیه فضای سیاسی قرار گرفتهاند و حقوق آنها پایمال میشود. سیاستهای فوق نه جامعه آرمانی اسلامگرایان را تحقق بخشیدهاند و نه به تحکیم اقتدار تمامیت طلبانه هیئت حاکمه انجامیدهاند بلکه جامعهای پر از فساد و فحشا و فقر و بیعدالتی و تبعیض پدید آوردهاند که بنیانهای اخلاقی و پیوندهای اجتماعی آن در وضعیت بحرانی به سر میبرند. آنچه در این میان کاملا غایب است توسعه اجتماعی، افزایش سرمایه اجتماعی از طریق تقویت نهادهای مدنی و سپردن امور مردم به خود آنها است. در حوزه تبعیض زنان رژیم حاکم جمهوری اسلامی فرهنگ سنتی، فقه اسلامی و سلیقههای حاکمان افراطی را در رابطه با زنان با هم آمیخت و شرایطی ناگوار را برای آنان رقم زد. قتل مهسا امینی فقط حکایت تلخ یک فاجعه از بیشمار فجایعی است که بر زنان رفته است. آنچه بیان شد شاید نشان دهد که اندازه نیرویی که در چهار دهه گذشته برای سرکوب زنان به کار گرفته شده چقدر زیاد بوده است. اگرچه زنان آسیب و صدمات فراوانی را تحمل کردهاند، اما از دیگر سو باید گفت که زیر بار این فشار و نیروی طاقتفرسا نشکسته و تسلیم نشده، بلکه روز به روز آگاهتر و قویتر گشتهاند. اکنون زنان و مردان ایرانی بر اساس تجربه پرهزینه و گرانسنگ و تحول آفرین خود، در یافتهاند که الگوی فقه و قوانین فقاهتی چقدر در زندگی، ناکارآمد و حتی زیانبار است. برای رسیدن به این حقیقت تحولساز، زنان ایرانی بیشترین هزینه را پرداختهاند. جمهوری اسلامی ایران تمام همت و توان خود را برای تحمیل قوانین ناعادلانه بسیار و در راس آنها حجاب اجباری، بر زنان به کار برده و در این راه از هیچ ستمی فروگذار نکرده است، با این حال همه شواهد گویای آن است که پیروز این میدان مبارزه زنانند. زنان با این پیروزی پرهزینه ملت ایران را از یک تنگه مهم تاریخی عبور خواهند داد. ما مردم، با عبور از تنگه فقه خواهیم توانست در ایران، آزادی و برابری را بنیان نهاده، با وحدت و انسجام به دور از هرگونه تبعیض و نابرابری در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش، عاملان موثر و تنها عاملان موثر باشیم. بدین گونه است که در حکومت دینی کسانی با برخورداری از رانت دینی شهروند درجه اول میشوند و دیگرانی هم به خاطر باورهای دینی متفاوت و یا بیباوری خود به دین رسمی به سطح شهروندان درجه دوم، سوم و چهارم سقوط میکنند. حکومت دینی با تحمیل یک دین حداکثری به همه عرصههای زندگی اجتماعی از نظام آموزشی، دانشگاه، و دستگاه قضایی گرفته تا رسانههای بزرگ سراسری دین شیعه را در عمل به جامعه و مردم تحمیل کرده و کمتر حوزهای از زندگی خصوصی و یا در عرصه عمومی میتوان یافت که از این تهاجم سراسری دینی مصمون مانده باشد. تجربه جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که حکومت دینی در عصر ما در عمل معنایی جز اعلام جنگ مذهبی به شهروندانی که با ایدئولوژی حکومتی همساز نیستند ندارد. در این جنگ سرد طرفهای درگیری نیروی برابر ندارند یکی در حکومت است و سرمست از قدرت اشکال گوناگون خشونت را بهنام امر قدسی، قانون دینی و یا با بدون قانون علیه غیرخودیها اعمال میکند. طرف مقابل اما به درجات گوناگون قربانی خشونت ساختاری ناشی از تحمیل یک دین حداکثری به جامعه است و از حق دفاع از خود محروم است چرا که در این بازی نابرابر و یکسویه حکومت دینی و نهادهای رسمی هم طرف دعوا هستند و هم داور با توجه به اتفاقات اخیر ما مجموعه فعالان حقوقبشر بهطور مستقیم شخص علی خامنهای را بهدلیل کشتار بیرحمانه کودکان، جوانان و مردم عزیز کشورمان ایران را محکوم و خواستار محاکمه شدن تمام سران حکومت در دادگاه مردمی و برکناری کامل حکومت استبدادی و مطلق دینی هستیم.
بخش۳: آقای حسن حمزهزاده سخنرانی خود را با موضوع کودک در اقوام ایرانی ایراد کردند: روز جهانی کودک، بهطور رسمی به سالهای پس از جنگ جهانی دوم باز میگردد: با شعلهور شدن آتش جنگ جهانی دوم، میلیونها کودک در سرتاسر جهان گرفتار رنجهای بیپایان شدند. هزاران کودک در اردوگاههای مرگ جان سپردند، صدها هزار کودک در بمبارانهای شهرها و مراکز غیر نظامی دفن شدند و صدها هزار کودک معلول و بیسرپرست و بیخانمان از آتش ویرانگر جنگ بر جای ماندند. سازمان آمریکایی برای رفاه کودکان، در سال ۱۹۵۲ سازمان ملل متحد را فراخواند تا روزی را به عنوان روز جهانی کودک برگزار کند. براساس مصوبهی جهانی سازمان ملل، کشورهای مختلف یک روز را به نام کودک انتخاب کرده و همه ساله آن روز را با هدف توجه دادن جامعه به مسائل کودک جشن میگیرند. هدف روز جهانی کودک: روز جهانی کودکان تنها برای جشن گرفتن و شادی کودکان نیست بلکه هدف از نامگذاری و برنامههای آن آگاهی بخشی به کسانی است که در سراسر جهان خشونت را در قالب سوءاستفاده، استثمار و تبعیض تجربه کردهاند یا آن را به وجود آوردهاند. در برخی کشورها کودکان به عنوان کارگر مورد استفاده قرار میگیرند یا مشغول درگیریهای مسلحانه و زندگی در خیابانها هستند. در حال حاضر، بیش از ۱۵۳ میلیون کودک بین ۵ تا ۱۴ سال وجود دارند که مجبور به کار کردن هستند. یونیسف اعلام کرد که تنها با اختصاص پنج دلار برای هر کودک میتوان جان ۹۰ درصد از کودکانی را که سالانه میمیرند، نجات داد و برای بهبود چشمگیر زندگی کودکان جهان سوم، کافی است که فقط مبلغ ۶ هفته بودجه تسلیحاتی جهان هزینه شود. روز کودک در ایران: در ایران جلسهای با حضور نمایندگان وزارت آموزش و پرورش، سازمان بهزیستی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و برخی دیگر از نهادها تشکیل و ابتدا منجر به انتخاب روز ۹ اکتبر به عنوان روز ملی کودک شد اما در ادامه این تاریخ، به ۸ اکتبر برابر با ۱۶ مهرماه تغییر یافت. تصمیم این گروه به دفتر یونیسف در ایران اطلاع و به عنوان روز جهانی کودک در ایران به رسمیت شناخته شد و در ادامه نیز شورای فرهنگ عمومی تصویب کرد این روز به تقویم رسمی کشور اضافه شود. کودک کیست؟ کودک یا بچه به انسان خردسال (دختر و پسر) گفته میشود. برابر دیگر کودک در زبان فارسی واژه بچه است این واژه به بزرگ نشدن و سادگی و پاکی نیز اشاره دارد. کودک در قوانین بینالملل: در کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد کودک به هر انسانی که زیر هجده سال تمام باشد گفته میشود؛ مگر اینکه مطابق قانون حاکم بر آن شخص، سن کمتری برای رشد او مقرر شده باشد کودکان آسیبپذیرترین گروه هر جامعه و متأسفانه اولین قربانیان تبعیضهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هستند. در جهانی که فقر، جنگ، استثمار و ناامنی در حال افزایش است، آوارگی، بیخانمانی و مهاجرت اجباری سرنوشت بسیاری از کودکان است.در کشور ما نیز افزایش آسیبهای اجتماعی مانند فقر، بیسوادی و کمسوادی، بیکاری، اعتیاد، خشونت، مهاجرت، حاشیهنشینی تبعیض جنسیتی و ممکن نبودن تحصیل برای همه کودکان، بستری است برای پیدایش مشکلاتی مانند کودکان کار، خرید و فروش کودکان، ازدواج زودهنگام کودکان و بزهکاری آنها این مشکلات در حالی دنیای کودکان را احاطه کرده است که کودک حق دارد و باید در فضایی سرشار از خوشبختی، محبت و تفاهم بزرگ شود. رشد کودکان در محیطهای ناامن بسترساز شیوع انواع آسیبها است همه کودکان حق دارند در صلح و آرامش زندگی کنند. همه کودکان حق دارند از آموزش رایگان بهرهمند باشند. همه کودکان حق دارند از مسکن، تغذیه، بهداشت و درمان رایگان و مناسب برخوردار باشند. همه کودکان حق دارند دارای شناسنامه باشند. شادی و بازی و تفریح حق همه کودکان است. نگاه یکسان و بدون تبعیض، فارغ از جنسیت و ملیت و قومیت، حق همه کودکان است. جای کودک پشت نیمکتهای مدرسه است نه سر چهارراهها و کورههای آجرپزی. روز جهانی کودک بهانهای است برای یادآوری مجدد این حقوق اولیه کودکان لغو کار کودک در همه اشکال آن با کمک به کودکان کار و خانوادههای آنان از وظایف اصلی دولت است. اما متأسفانه موازیکاری نهادهای متفاوت دولتی و نبود یک نهاد مرکزی برای برنامهریزی، پیگیری و ساماندهی این امور باعث شده است این طرحها در کاهش آسیبهای اجتماعی موفق نباشند یا تأثیرگذاری اندکی داشته باشند. حقوق کودکان شامل حق بر عدم تبعیض، حق حیات، حق بقا، حق رشد، حق بر ثبت نام، برقراری ارتباط با هر دو والدین، هویت انسانی و همچنین نیازهای اساسی برای حفاظت فیزیکی، غذا، آموزش عمومی دولتی، مراقبتهای بهداشتی و قوانین کیفری مناسب براساس سن و رشد کودک، حفاظت برابر از حقوق مدنی کودک و آزادی از تبعیض براساس نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، هویت جنسیتی، منشأ ملی، مذهب، معلولیت، رنگ، قومیت یا سایر ویژگیها. تفسیر حقوق کودکان طیفی از اجازه دادن به ظرفیت کودکان برای داشتن اختیار عمل تا اعمال نظر فیزیکی، روانی و احساسی بدون هیچگونه بدرفتاری با کودکان را دربرمیگیرد. هر چند که آنچه که شامل بدرفتاری میشود باید در رابطه با آن بحث شود از دیگر حقوق کودک حق بر رشد و بقای کودک است که به دنبال حق بر حیات کودک میآید و یکی از بنیادینترین حقوق کودکان است و باقی حقوق موقوف بر آن است. همچنین میتوان به حق بر ثبت ولادت، ثبت نام و تابعیت نیز اشاره کرد که در ماده ۷ ذکر شده است. حق بیان آزادانه عقاید، حق آزادی فکر و عقیده، شرکت در انجمنها، حق بر آموزش کودک، حق بر سلامت، حق برخورداری از بهداشت، حق بر همبستگی خانوادگی، رفاه، تأمین اجتماعی و مصونیت از سوءاستفاده و استثمار جنسی و کاری از دیگر حقوق کودکان در این کنوانسیون است. با اینحال کنوانسیون محدود به این حقوق نیست و موارد بیشماری را در بر میگیرد. تبعیض جنسیتی تبعیض والدین متأسفانه اکثریت اقوام ایرانی در قبال جنسیت پسر بودن نخستین و واضحترین سرنخی است که کودکان و نوجوانان از طریق آن میفهمند که جنسیت مذکر برتر از جنسیت مؤنث است. این تبعیض در قبال کودک مذکر به ویژه به واسطه لطف مادر به شکل عکسالعملهای بیش از حد حمایت کننده، جانبداری از پسر در دعواهای خواهر و برادری، نشان دادن پسر به عنوان کودک خوب توجه بیشتر به هنگام بیماری یا جراحت یا افتخار کردن و رضایت داشتن از پسر بچه در مقایسه با دختر بچه همگی به پسر بچهها میفهماند که آنها برتر از خواهران خود هستند و پسرها در مقایسه با دخترها محبوبیت بیشتری دارند. تصوری که در خانه شکل گرفته است بدین صورت است که پسرها با گروه اجتماعی و دخترها با هم سن و سالان و معلمان خویش بهتر رابطه برقرار میکنند. پسرها معمولا دخترها را دست میاندارند؛ اما در مسخره کردن همکلاسیهای خود بهدلیل ترس، دودل هستند. والدین به ویژه مادرها مایلند که در قبال دخترها سختگیرتر باشند. زمانی که یک معیار دو ارزشی در هدایت اخلاقی نوجوانان دیده میشود. طبق این معیار بسیاری از کارها برای پسرها غلط یا خطا تلقی نمی شود. معیار دو گانه از طریق دادن آزادی عمل بیشتر به پسرها در تمام سنین تقویت می شود. هر دو جنسیت (پسر و دختر) این معیار دو ارزشی را این گونه تفسیر میکنند که والدین معتقدند پسرها در مقایسه با دخترها در انجام امور اجتماعی خود توانایی بیشتری دارند. از این گذشته دخترها در بسیاری از اقدامات اجتماعی نمیتوانند وارد شوند مگر اینکه پسرها به آنها کمک کنند و این در حالی است که پسرها میتوانند تحت هر شرایطی در کارهای اجتماعی شرکت میکنند. این نوع نگرش باعث میشود که هر دو جنسیت به این نتیجه برسند که پسرها در زندگی اجتماعی از ارزش بسیار بالاتری برخوردارند. شواهد مهمتر زمانی به دست میآید که جامعه انتخاب تاریخ ازدواج را به مردان و پسرها اعطا کرده است بازی، مدرسه و آماده شدن برای یک سفر به پسر از لحاظ فراگرفتن مهارتهای مشخص کمک می کند و این فرصت به آنها داده میشود تا موضوعات مشخصی را مورد بررسی قرار دهند که اغلب در فرهنگ اکثریت اقوام ایرانی برای دخترها نامناسب تلقی میشود. تبعیض فرهنگی و زبانی: در نظام آموزشی ایران کودکان فارسی زبان در نخستین سال های مدرسه خواندن و نوشتن زبان مادری خود را میآموزند و کودکان سایر اقوام غیرفارسی زبان با یکی از بزرگترین تبعیضها و نابرابریهای زندگی خود رو به رو شده و باید زبانی نو و تازه را فراگیرند و هم از این روی در همان نخستین سالهای مدرسه افت و عقب ماندگی تحصیلی بر آنان آوار میشود. به گزارش مرکز پژوهشهای مجلس جمهوری اسلامی، اکثریت ۵ میلیون دانشآموزانی «که در ۶ سال اخیر مردود شدهاند» کودکانی هستند که زبان فارسی زبان مادری آنها نیست. محروم کردن اکثریت مردم یک کشور از حقوق فرهنگی خود، محروم کردن زبان های غیرفارسی از حقوق مساوی با زبان رسمی به بهانه حفظ یکپارچگی و وحدت ملی، که با ناچار با نابرابری شهروندان و تبعیض بین آنان همراه است، میتواند واکنش های افراطی و منفی را در هر دو سو برانگیزد تبعیض زبانی و فرهنگی بین شهروندان یک کشور وحدت ملی را کاهش داده و اعتراض بدان از حوزه زبان و فرهنگ به حوزه سیاست عبور و در فضائی مناسب به انفجار بحران های سیاسی بزرگ کمک میکند. گرایش های تجزیه طلبانهای را که گه گاه و به شکلهای گوناگون در تاریخ ایران رخ نموده و رخ مینمایند نیز میتوان در برخی از ابعاد آن بر مبنای اعتراض به تبعیض زبانی بررسی کرد هر چند در این عرصه عوامل تاریخی، سیاسی دیگری نیز در کارند.تعصب و پیش داوری درباره افراد، از سنین کودکی شروع میشود. اکثر کودکان در سن ۴ یا ۵ سالگی میتوانند نژاد و قومیت افراد را تشخیص دهند. بین سنین ۷ تا ۱۰ سال مفاهیم پیچیده و تفاوتها و شباهتها میان گروهها را به طور کامل درک میکنند. حتی اگر ما برخوردها و توهینهای قومیتی بین کودکان را نبینیم یا نشنویم، به این معنی نیست که کودکان در معرض این رفتارها نیستند یا در آنها مشارکت نمیکنند. همچنین با وجود اینکه تعصب در میان کودکان نسبت به نوجوانان، اغلب کمتر از بزرگسالان، حالت عمدی و خصمانه دارد، اما همچنان برای همه کسانی که در معرض چنین رفتارهایی هستند مضر است. رسانه، والدین، معلمها، دوستان و خواهر و برادر، همه میتوانند در طرز فکر کودک درباره نژادپرستی یا عدم برابری، نقش داشته باشند. همچنین در نظر داشته باشید که کودکان خیلی سریع اختلافها و تفاوت بین چیزی که میگوییم و کاری که انجام میدهیم را متوجه میشوند. اطمینان حاصل کنید که اعمال و رفتار شما مطابق آموزههای شما باشد در غیر این صورت کودکان به اعمال شما نگاه خواهند کرد نه به حرفهای شما بهترین زمان برای صحبت با کودک دربارهی تفاوتهای انسانها دوران پیش از دبستان است. درست زمانی که کودک از تفاوت لهجه لباس و رنگ پوست همکلاسیاش از شما سوال میپرسد. میتوانید برای او به سادگی توضیح دهید که انسانها در جهان باهم متفاوت هستند و این تفاوت چقدر میتواند زیبا باشد. علاوه بر این میتوان تنها یک مداد رنگی به کودکتان بدهید و از او بخواهید یک نقاشی با یک همین رنگ بکشد. در پایان برای او توضیح دهید جهان مانند یک جعبه مداد رنگی است و با تمام رنگهایش است که زیبا است میتوان کاربرد هر رنگ را در نقاشیاش توضیح داد و با پرسشهای متفاوت او را به این سمت راهنمایی کنید که هر رنگ یک جایگاه به خصوص در نقاشی دارد و عدم حضور هر کدام از آنها میتواند نقاشی را به زیبایی اولش تبدیل نکند. این فرصت خوبی است که به کودکان در مورد فرهنگهای غنی و مذاهب مختلف آموزش دهید. صحبت درباره نژادپرستی با کودک همیشه موثر بوده است بسیار ضروری است که کودکان نه تنها در مورد تفاوتها بلکه در مورد شباهتهای بین قومیتها و مذهبهای مختلف بیاموزند. در اینجا میتوانید ضمن اشاره به تفاوتهایی مانند لباس پوشیدن، غذا یا تعطیلات، بر این نکته هم تأکید کنید که مردم دیگر فرهنگها هم نگرانیها و آرزوهایی مشابه ما دارند و در عین حال همگی نقاط مشترک زیادی مانند سرگرمی، عشق به حیوانات یا بودن در کنار خانواده دارند. اینکه فقط درباره تفاوتهای اقوام، جنسیت و مذاهب با کودک خود صحبت کنیم، بیشتر موجب ایجاد تعصب و تضاد بین کودکان ما شود به امید روزی که کودکان این سرزمین در میهن عزیزمان شاهد اینگونه تبعیضها نباشند وبا همدلی و صمیمیت برای آباد کردن ایران پرورش پیدا کنند.
بخش۴: آقای آراس کرمی سخنرانی خود را با موضوع فتوای خمینی در قتلعام کردستان ایراد کردند: ۲۸ مردادماه ۵۸ سالگرد کشتار مردم کردستان و یادگار فتوای خمینی برای قتل عام کردستان و لکه ننگ ابدی بر چهره فاشیزم حاکم که برای همیشه ماندگار شد و خمینی با این فتوا یک ننگ ابدی را برای خود وحاکمیتاش به جان خرید. مردم کردستان پس از سالها سرکوب در حکومت پهلوی انتظار داشتند، اداره امور داخلی در منطقه کردستان به نمایندگان منتخب مردم سپرده شود و خود، شوراهایی را برای ادارهی امور تشکیل دادند. حزب دموکرات کردستان که عمدهترین حزب کردستان در آن زمان بود خود را حزبی غیرجدایی طلب معرفی کرد و از احزاب و جریانات جدایی طلب دیگر انتقاد نمود.این وضعیت برای خمینی که در صدد قبضه کردن قدرت به صورت انحصاری بود گران آمد و فرمان کشتار مردم کردستان را صادر کرد.اولین درگیریها در کردستان در نوروز ۱۳۵۸ صورت گرفت. جنگندهها بر فراز شهرهای کردی دیوار صوتی را شکستند و در اثر بمباران و توپباران سنندج، شماری از مردم کشته و زخمی شدند. قتلعام قارنا: خمینی دستور مشهور خود را برای مداخله نظامی تمام عیار در کردستان صادر کرد. به دنبال درگیریهای کردستان به دستور خمینی پای صادق خلخالی، رئیس دادگاه تازه تأسیس انقلاب به کردستان باز شد. در این ایام صادق خلخالی احکام اعدام بسیاری از مردم این خطه را صادر کرد. یک خبرنگار فرانسوی که آن زمان در منطقه بوده چنین نقل کرده است؛ «ارتش و سپاه پاسداران کنترل شهرهای کردستان را به دست گرفتند، خلخالی به دنبال آنها در حرکت بود، دادگاههای کوتاهی برگزار میکرد و دستور میداد اعدامها به سرعت اجرا شوند او مردان و پسرها را طی چند روز و گاهی حتی چند ساعت بعد از دستگیریشان، بدون برگزاری محاکمات عادلانه و گویا به جرم فعالیتهای ضدانقلابی، به اعدام محکوم میکرد». نیروهای جمهوری اسلامی در جریان جنگهای کردستان مرتکب جنایات بسیاری شدند و مردم چندین روستا و منطقه را قتلعام کردند. از جملهی آنها میتوان از قتل عام مردم در قارنا قلاتان ایندرقاش، اوچ تپه، کانیمامسید، سرچنار و گوله و چندین روستای دیگر نام برد. عوامل این کشتارها هیچ گاه مورد پیگیرد قرار نگرفتند. آغاز حمله سراسری به کردستان: نیروهای حکومت خمینی حمله سراسری را علیه نیروهای کردی در بهار ۱۳۵۹ آغاز کردند و این دوره نبردها تا سال ۱۳۶۲ و خروج کامل احزابکردی از خاک ایران ادامه یافت. مینو همیلی، فعال سیاسی کرد آن روزها به عنوان امدادگر در بیمارستان شهدای سنندج حضور داشت و روایتهای هولناکی دارد. ٢٨ مردادماه ۱۳۵۸، «روحالله خمینی» علیه نیروهای مناطق کردنشین ایران فرمان نظامی صادر کرد. فرمان او که به «فتوای جهاد» معروف شد، حادثهای خونین را در این مناطق رقم زد. «به رئیس کل ستاد ارتش و رئیس کل ژاندارمری اسلامی و رئیس پاسداران اکیدا دستور میدهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند، تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریعتر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور میدهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر، تخلف از وظیفه و مورد مواخذه شدید خواهد شد. دادگاه صحرایی خلخالی در اولین اقدام پس از صدور این فرمان، «صادق خلخالی»، حاکم شرع دادگاههای انقلاب حکم تیرباران ۱۲ نفر را در شهرستان پاوه واقع در استان کرمانشاه صادر کرد و پاسداران و نیروهای نظامی وابسته به جمهوری اسلامی مرکزی به سمت سنندج به راه افتادند .پس از ۲۸ مرداد، پاسداران و دیگر نیروهای تحت فرمان خمینی از کرمانشاه به سمت کردستان و از آنجا به سوی شهرهای جنوبی آذربایجان غربی پیشروی و با وجود این که در بیشتر این موارد نیروهای مسلح کرد شهرها را تخلیه کرده بودند، به شهروندان عادی رحم نکرده و صدها نفر را تیرباران کردند. گزارش یک شاهد زنده: مینو همیلی؛ «من شاهد زنده آن فجایع هستم. صحنههایی را به چشم دیدم که کابوسشان هنوز هم دست از سرم برنمیدارند، کشتار بیرحمانه و خون و خونریزی. «شهین باوفا» سرپرستار بود و من به انتخاب او، به عنوان امدادگر اتاق عمل بیمارستان شهدا شروع به کار کردم. هر روز مجروحانی را میدیدم که تنها چند قدم با مرگ فاصله داشتند؛ خونآلود و نفسبریده با تنهایی زخمی که باید به سرعت مداوا میشدند». شهین باوفا از پرستاران کُردی بود که در جریان حمله به کردستان در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ جان خیلیها را از مرگ نجات داد. او در اواسط خرداد ۱۳۵۹ بازداشت و روز ۲۴ خرداد به همراه دو تن دیگر از فعالان سازمان چریکهای فدایی خلق، در محوطه دادگاه انقلاب سنندج در برابر چشمان شماری دیگر از زندانیان تیرباران شد. پیکر اعدام شدگان آن دهه،عمدتا در قبرستانی به نام لعنت آباد ودر شهرهای مانند بیجار قروه و کرمانشاه به خاک سپرده شدند جایی شبیه گورستان خواران در تهران نیروهای مسلح کرد پس از ۲۴ روز مقاومت در برابر محاصره و توپباران، سرانجام تصمیم گرفتند به منظور جلوگیری از تلفات بیشتر، سنندج را تخلیه کنند و روانه کوهستانها شوند؛ «جستوجوی خانه به خانه شروع شد. ایستبازرسی در پلیس راه سنندج مستقر شد. همه آنهایی که هویتشان توسط مزدوران محلی افشا شده بود به هنگام ورود و خروج به شهر بازداشت شدند». زخم آن سرکوب پس از ۴۳سال هنوز در قلب کردستان است: اکنون با گذشت ۴دهه از عمر این حکومت سرکوبگر جعلی و جنایت کار رژیم اسلامی این ترفندها دیگر کارای ندارد چرا که شاهد همبستگی و اتحاد مردم در سراسر کشور علیه نظام اسلامی و سران آن هستیم. کردستان همیشه یکی از مظلومترین و بیدفاعترین استانهای ایران بوده و در طول این ۴۳سال هنوز فقر مشکلات اقتصادی و مشکلات سیاسی گریبانگیر استان کردستان میباشد. چون جمهوری اسلامی نمیخواهد رفاه و آسایش در کوردستان برقرار باشد جمهوری اسلامی ظلمهای بیشماری از جمله کشتار بیرحمانه کولبران در کردستان انجام داده است و هر روز شاهد قتلعام این مردم هستیم. و در آخر به امید ایرانی آزاد و خالی از ظلم و ستم و بدون تبعیض برای همه.
بخش۵:آقای فرشاد اعرابی سخنرانی خود را با موضوع کشتار مردم بلوچ ایراد کردند: برخی تحلیلگران معتقدند حکومت شیعه ایران بهطور نظامند مردم این منطقه را که اغلب سنیاند در حاشیه و فقر نگه میدارد. نگاهی به وضعیت برخی دیگر از استانهای سنینشین ایران از جمله کردستان و قسمتهایی از خوزستان که تقریبا با همین مشکلات دست به گریبانند میتواند شاهدی بر این ادعا باشد حکومت ایران اغلب این اتهامها را رد میکند اما نه تنها نشانهای از بهبود اوضاع در این منطقه دیده نمیشود که درسالهای اخیر فشارهای امنیتی و اقتصادی هم در سیستان و بلوچستان افزایش یافتهاست. پیش از آغاز دور جدید اعتراضات سراسری در ایران گزارشها حاکی از نارضایتی عمومی مردم استان سیستان و بلوچستان از عملکرد مسئولین محلی در رسیدگی به پرونده تجاوز به یک دختر ۱۵ ساله در شهر چابهار بود. در همین زمینه، «کمپین فعالین بلوچ» گزارش داده بود که ابراهیم کوچکزایی، فرمانده انتظامی چابهار در جریان بازجویی از دختری ۱۵ ساله، به او تجاوز کردهاست. کمپین فعالین بلوچ به نقل از منابعی مطلع گزارش داد که در جریان رسیدگی به یک پرونده قتل و بازجویی از همسایه مقتول که توسط پلیس ازاو به عنوان«مظنون» یاد شده است، ابراهیم کوچک زایی، پنجشنبه ۱۰ شهریور، او را به دفتر خود برده و به او تجاوز کردهاست. این کودک ۱۵ ساله پس از بازگشت به خانه جزئیات واقعه را در اختیار خانواده خود قرار داد، اما به گفته خانواده قربانی، در واکنش به انتشار این خبر، پلیس آنها را به «پروندهسازی» برای «ارتکاب قتل» تهدید کرد. در آخرین اقدامات نیروهای نظامی و امنیتی و عوامل محلی وابسته به این ارگانها سه تن از بستگان دختر چابهاری قربانی تجاوز را، به گروگان گرفتهاند تا بتوانند از این طریق خانواده قربانی را مجبور به تکذیب موضوع تجاوز در محافل عمومی و دادن رضایت برای سرهنگ ابراهیم کوچکزایی فرمانده انتظامی چابهار نمایند. این حادثه حتی پیش از آغاز اعتراضات سراسری در ایران، موجی از نارضایتی را برانگیخت و با توجه به تکذیب این پیشآمد توسط رسانههای محلی وابسته به دولت، باعث واکنش امامان نماز جمعه اهل سنت در این استان شد. عبدالغفار نقشبندی، امام جمعه موقت شهر راسک بعدها با انتشار بیانیهای در اینستاگرام، موضوع تجاوز به این دختر ۱۵ ساله را تایید کرده و اطلاع داد که با قربانی به صورت شخصی گفت و گو کردهاست. با آغاز خیزش سراسری در ایران، معترضین در شهر چابهار با حضور در خیابانها، علاوه بر ابراز همبستگی در حادثه قتل مهسا امینی با دیگر مردم ایران، خواستار رسیدگی به پرونده تجاوز به این دختر ۱۵ ساله شدند. این اعتراضات پراکنده تا جمعه ۸ مهر و برگزاری نماز جمعه در «مسجد مکی» زاهدان، که از آن به عنوان بزرگترین مسجد اهل سنت استان سیستان و بلوچستان یاد میشود، ادامه داشت اما به آنجا ختم نشد. بر اثر تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی به نمازگزارانی که به گفته عبدالحمید اسماعیلزهی، جزو معترضان نبوده و در حال بازگشت به خانه خود بودند، دستکم ۵۶ نفر کشته شده است. به گفته فعالین بلوچ، با توجه به تعداد بالای مجروحین این حادثه، احتمالا شمار کسانی که جان خود را از دست میدهند، افزایش پیدا خواهد کرد. امام جمعه مسجد مکی زاهدان، در ویدیویی که شنبه ۹ مهر ضبط شده است، این حادثه را «فاجعه» خواند و نیروهای انتظامی و «لباس شخصیها» را مسئول آن دانست. به گفته او، پس از پایان برگزاری نماز، معترضین به سوی نزدیکترین کلانتری به مسجد مکی زاهدان رفته و با سر دادن شعار و پرتاب سنگ به سوی آن، اعتراض خود را به سیاستهای جمهوری اسلامی نشان دادند. بر خلاف روایت رسانههای دولتی ایران که مدعی وجود گروههای مسلح سازمانیافته بین معترضین بودند، عبدالحمید اسماعیلزهی تصریح کرد که معترضین تنها «جوانهای معترضی بودهاند که ابراز احساسات کردهاند. امری که به گفته امام جمعه اهل سنت زاهدان، ناشی از حمله تکتیراندازها به مردمی بود که «سلاح نداشتند و برای نماز آماده بودند» تیراندازی و پرتاب گازاشکآور به بخش زنان مسجد مکی زاهدان نیز گزارش شده است. اسماعیلزهی مرگ دستکم یک زن را در این زمینه تایید کرده است. به گفته کنشگران بلوچ، آمار کشتهشدگان با توجه به انتقال فوری اجساد قربانیان به روستاها و دفن سریع توسط مردم، امکان شمارش دقیق تعداد قربانیان این حادثه تاکنون وجود نداشته اما این کنشگران تأکید کردهاند، شمار جانباختگان بیش از ۵۶ نفر است. کمپین فعالین بلوچ با انتشار گزارشی، هویت این ۵۶ نفر را منتشر کرده و تصریح کردهاست: «آمار واقعی به مراتب بیشتر از این تعداد هستند. در حالی که رسانههای دولتی ایران تلاش میکنند تا شمار کشتهشدگان تیراندازی مستقیم به سوی مردم را به ۱۹ نفر تقلیل دهند، عبدالحمید اسماعیلزهی با استناد به «گزارشهایی دقیق» هر گونه آمار رسمی زیر ۴۰ نفر برای جانباختگان این حادثه را تکذیب کرد. با وجود اینکه پس از این حادثه، امام جمعه اهل سنت زاهدان مردم را به آرامش دعوت کرد، گزارشها از ادامه اعتراضات در زاهدان و حمله به کلانتری ۱۲ و کلانتری «شیرآباد» در این شهر خبر میدهد. براساس ویدیوهای منتشر شده، بخش زیادی از کلانتری شیرآباد در آتش سوخته و به گفته فعالین بلوچ، «به تسخیر» معترضان در آمدهاست. در همین زمینه امام جمعه اهل سنت زاهدان، درگیریها در نقاط مختلف شهر زاهدان را واکنشی به تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی به نمازگزاران دانست و کشته شدن برخی از معترضین و نیروهای امنیتی در جریان این درگیریها را تأیید کرد. رسانههای ایران نیز خبر دادند، در جریان درگیریهای روز جمعه، علی موسوی، فرمانده اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان نیز کشته شده است. رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران نیز، تاکنون از مرگ ۵ عضو بسیج و سپاه پاسداران خبر دادهاند. عبدالحمید اسماعیلزهی در همین زمینه، با «محوری» دانستن نقش استان سیستان و بلوچستان در تأمین «امنیت منطقه»، بهصورت ضمنی گفت، رفتار کنونی جمهوری اسلامی ایران با شهروندان بلوچ میتواند امنیت حاکمیت در این استان را تهدید کند. خیزش مردم ایران در سراسر این کشور ادامه دارد و برخی از ناظران، با استناد به گزارشهایی که حضور نیروهای امنیتی با لباس بلوچی و لباس سازمانی پیشمرگههای احزاب کردستانی در سطح شهرهای این کشور را تأیید میکند، بر این باور هستند که مقامات جمهوری اسلامی ایران به دنبال ایجاد حاشیه برای اعتراضات سراسری مردم ایران هستند. در همین زمینه امام جمعه اهل سنت زاهدان، درگیریها در نقاط مختلف شهر زاهدان را واکنشی به تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی به نمازگزاران دانست و کشته شدن برخی از معترضین و نیروهای امنیتی در جریان این درگیریها را تأیید کرد. استاندار سیستان و بلوچستان شمار جانباختگان تیراندازی در روز جمعه در زاهدان را ۱۹ نفر اعلام کرد، این در حالی است که منابع محلی میگویند بین ۳۶ تا نزدیک به ۸۰ نفر در اعتراضات در این روز کشته شدهاند. در همین حال، سپاه پاسداران سیستان و بلوچستان در بیانیهای از کشته شدن معاون اطلاعات سپاه این استان خبر دادهاست. در این بیانیه تصریح شده است که حمید رضا هاشمی، معاون اطلاعات سپاه سلمان استان سیستان و بلوچستان در درگیری در این روز کشته شدهاست. کمپین فعالان بلوچ نیز تعداد جانباختگان روز جمعه در زهدان را ۵۸ نفر گزارش کردهاست. در هفدهمین روز قیام سراسری مردم ایران، دلیران بلوچ همچنان در مقابل پاسداران تا دندان مسلح خامنهای مقاومت میکنند و آنان را تار و مار میکنند. درگیریهای شدیدی بین مردم و نیروهای سرکوبگر در بخش شیرآباد زاهدان ادامه دارد و مردم تمام این مناطق را در اختیار خود گرفتند. همزمان با مقاومت مردم در زاهدان در ایرانشهر نیز مردم به حمایت از زاهدان بپاخاستند و در خیابان با نیروهای اهریمنی خامنهای درگیر شدند. یکشنبه ۱۰ مهرماه صدای تیراندازی از ایرانشهر به گوش میرسد. این شهر در اعتصاب کامل است. امام جمعه زاهدان مولوی عبدالحمید که در حقیقت نماینده خامنهای در زاهدان است، اعتراف کرد که نیروهای نظامی حکومت به سمت مردم نمازگزار تیراندازی کردند و دهها نفر را به قتل رساندند. منابع بلوچ اعلام کردند پاسدار سرکوبگر «علی بیک» توسط جوانان انقلابی بلوچ در خیابان جام جم دزاپ کشته شد. بسیاری از مناطق شهر زاهدان و بخش های این شهرستان در اختیار انقلابیون بلوچ هستند. انقلابیون بلوچ اتوبوس نظامی نیروهای سرکوبگر خامنهای را که در حال انتقال نیروها به مناطق دیگر شهر بود، به آتش کشیدند. خبری دیگر به نقل از منابع بلوچ حاکی است که انقلابیون بلوچ، محمد شاهوزهی فرمانده بومی پایگاه سپاه کریم آباد زهدان را مورد هدف قرار دادند. گفته میشود وی از ناحیه شکم مورد هدف معترضان قرار گرفته و در وضعیت جسمانی نامناسبی قرار دارد. ده مهر همچنین خبر رسید که نیروهای سرکوبگر خامنهای در حال تیراندازی به سمت معترضان در کریم آباد و جام جم دزاپ بودند. نیروهای سرکوبگر خامنهای با عدم توان در مقابله با انقلابیون بلوچ، به سمت کودکان و منازل مسکونی تیراندازی کردند. براساس این گزارشها فرماندهان سپاه در زاهدان به نیروهای بومی خود دستور دادند که جوانان بلوچ را با حقوق شبی یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به عنوان سیاهی لشکر جذب کنند. فرماندهان سپاه از نیروهای بسیجی خود خواستند تا با جذب نیرو به آنها اعلام کنند علاوه بر حقوق مذکور، از آنها به عنوان سیاهی لشکر برای نشان دادن تعداد نفرات بیشتر و ایجاد وحشت استفاده میشود. عفو بینالملل روز پنجشنبه ۱۴ مهر با انتشار گزارشی از کشته شدن حداقل ۸۲ معترض بلوچ و افراد عادی در اعتراضات خیابانی زاهدان خبر داد. دبیرکل سازمان عفو بینالملل، میگوید مقامات ایران بارها و بارها بیاعتنایی کامل به قداست زندگی انسانها را نشان داده و برای حفظ قدرت از هیچ اقدامی کوتاه نمیآیند: «خشونت بیرحمانهای که نیروهای امنیتی ایران به راه انداختهاند، در خلأ رخ نمیدهد. این نتیجه واکنش ضعیف جامعه بینالمللی است.او تصریح کرد: «منزجرکننده است که سه سال بعد از کشتار صدها نفر در اعتراضات آبان ۹۸، مقامات ایران با بیرحمی به تهاجم به جان انسانها ادامه میدهند و برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات، اعضای سازمان ملل باید یک مکانیسم مستقل تحقیق و پاسخگویی برای جدیترین جنایات تحت قوانین بینالمللی برای ایران ایجاد کنند. سالها در گوشمان زمزمه کردند دشمنتان «آمریکاست» غافل از اینکه دشمن اصلی ما خود این استعمارگران بودهاند و ما نمیدانستیم تحت سلطه و استعمار اینان بودهایم بلکه فریب خورده بودیم و آنها را از خود میدانستیم. سکوت، بار ظلمت و ذلت را افزون میکند، و چه بسا انسانهای آگاه و بیداری که تن به خواسته حاکمان ظالم ندادهاند و حامی ملت دردمند شدهاند، جان خویش را از دست دادهاند. ما برای نجات، راهی جز شکست استعمار نداریم و برای این باید حاضر به هرگونه فداکاری باشیم. ملتهایی که در صد سال اخیر توانستند از استعمار نجات پیدا کنند هزاران جانفشانی کرده و خون های پاک دادهاند و در چنین حالتی که ظالمان بر ما مسلط شدهاند ما نیز بدون فداکاری آزاد نخواهیم شد. ما یک راه داریم، برای آزادی بجنگیم؛ که خوشبختانه مردان و زنان بلوچستان و به نوعی مردان و زنان ایران به درستی راه را انتخاب کرده و برای رسیدن به هدفشان که آزادی باشد از هیچ جانفشانی دریغ نمیکنند. به امید پیروزی ، به امید آزادی ایران زمین.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع فرهنگ و تمدن اقوام ایرانی بخش دوم (ترک) آغاز گردید: در ابتدای بحث آزاد مسئول جلسه به معرفی ریشه نام آذربایجان پرداختند ایشان فرمودند که آذربایجان در شمال غربی کشور واقع شده و به عنوان سرایران شناخته میشود در فارسی قدیم نام آذربایجان با نام آدرپادگان شناخته میشد بعد در فارسی نو با نام آذربایجان شناخته میشود از نظر قدمت سندی که پیدا شدهاست و گواه بر قدمت آذربایجان دارد یک سند ثبت ازدواج است که مربوط به هزار و سیصد و پنجاه سال قبل از میلاد مسیح است. مردم آذربایجان همیشه مردم مبارزی بودند و موقعی که ایران مورد حمله اعراب قرار گرفت آذربایجان به مبارزه پرداخت و تا مدتها تسلیم اعراب نشد و از بزرگترین مبارزان میشود از بابک خرمدین نام برد که متأسفانه ایشان هم کشته شدند. آقای حسن حمزهزاده فرمودند در رابطه با آذربایجان صحبتهای زیادی شده و داستانهای زیادی گفته شده ولی نمیتوان با قطعیت گفت که کدام درست است و این مربوط به گذشتههای دور بوده و الان چیزی که مهم است فرهنگ و تمدن الان مردم آذربایجان است. آذربایجان بهخاطر موقعیت جغرافیایی که دارد دروازه اروپا میباشد در گذشته در واقع ترکیبی از فرهنگ غرب و فرهنگ شرق بوده است آقای کریم ناصری فرمودند ما همیشه مردم آذربایجان را به عنوان مردمی مبارز و حق طلب میشناختیم مردم آذربایجان همیشه در حال اعتراض و در حال گرفتن حق خودشان بودند ولی متأسفانه توی این چند سال اخیر که توی اکثر استانها اعتراضات ادامه داشت ما شاهد اعتراضات در آذربایجان نبودیم و انگار که در آن منطقه همه چیز به شکل مطلوب است و هیچگونه نقضی اتفاق نمیافتد. چه اتفاقی افتادهاست که مردم آذربایجان دیگر مثل گذشته اعتراض نمیکنند. آقای ستار کرمی فرمودند تبریز یکی از پرجمعیتترین شهرهای ایران است و اگر در اعتراضات اخیر پشت مردم ایران قیام کرده بودند شاید الان شاهد چنین وضعیتی نبودیم و اینها همه به خاطر سیاستهای جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی ایران با ایجاد تفرقه میان اقوام اتحاد را از بین بردهاست ولی در اعتراضات اخیر کمی این وضعیت تغییر کرده مردم آذربایجان بیشتر به حمایت کردها پرداختند آقای مازیار پرویزی فرمودند متأسفانه واژههای غلطی در بین مردم رواج یافته بود خود این باعث ایجاد تفرقه و تجزیهطلبی بین اقوام میگردد و اینکه اقوام را با زبان آنها میشناختیم مثلاً میگفتیم ترکزبان یا عربزبان و کاری به ریشه و فرهنگ آن قوم نداشتیم و این اتفاق باعث میشود که آن اقوام خود را جدا از بقیه ببیند خود این باعث تفکر تجزیهطلبی میشود. آقای میلاد ترغیبی فرمودند آن موقع که اسلام وارد ایران شد دولت صفویه این اجازه را داد که مردم توسط یک دین واحد با هم متحد شوند و این کار بسیار خوبی بود چون باعث شد کشور متحد شود و مرزهای ایران از دست نرود ولی در ادامه همین دین باعث تقدسگرایی شد و به این جایی رسید که مردم ما یک حکومت دیکتاتوری دینی را برای خود برگزیدند چون برای آنها این دین و آخوندها مقدس بودند خوشبختانه در چند سال اخیر تفرقه میان اقوام از بین رفته است. حکومت جمهوری اسلامی سالیان سال تلاش میکرد تا این تفرقه بیشتر و بیشتر شود ولی در چند سال گذشته شاهد آن هستیم که مردم و اقوام با هم متحدتر از قبل شدند و الان در اعتراضاتی که در جریان است و در شعارهایی که داده میشود به عینه میتوان دید که همه مردم خود را جز ملت ایران میدانند و نه جز یک قوم خاص.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: آقای کریم ناصری، مسئولین ضبط صدا و تصویر: آقایان فرشاد اعرابی و محمدرسول پورتندرست ادمینها: آقای نریمان حسینینژاد و خانم نرگس مباشریفر و میهمانان حاضر خانمها و آقایان: صادق فرخی قصرعاصمی، قندیل دادخواه، مهدی محمدپور، لیلا ابوطالبی، ختم جلسه را در ساعت ۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران ۸ اکتبر ٢٠٢٢
مصطفی منیری
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران در تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۲۲ مصادف با ۱۶ مهرماه ۱۴۰۱ در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئولین جلسه آقای داوود لطفی و آقای رضا شایگان ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش ۱: خانم طیبه نجاتیان سخنرانی خود را با گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در شهریور ماه 1401 ایراد کردند: خبر: فساد در فوتبال از سطح پایه شروع میشود، از همان به اصطلاح «آکادمیهای فوتبال». خانواده نوجوان بااستعداد را میچاپند تا او را به لیگ دسته سوم برسانند. پس از آن کسانی دیگر چاپیدن را پیش میبرند. فوتبالیستها از جمله پردرآمدترین و محبوبترین قشرها در جامعه ایران هستند. همین هم باعث شده بسیاری از نوجوانان طبقه پایین جامعه به امیدِ دست یافتن به چنان ثروت و منزلتی، راهِ فوتبالیست شدن را در پیش گیرند. اما چنین مسیری برای آنها هموار نیست و با مانعهای زیادی رویارو میشوند. این گزارش از زبانِ چند نوجوانان جویای نام در فوتبال به همین موضوع پرداخته است. یافتهها نشان میدهد آنچه که معمولا با عنوان «فساد در فوتبال» میبینیم و میشنویم، تنها نوکِ کوه یخِ فساد در این رشته ورزشی است که اکنون به یک «صنعت» پر درآمد تبدیل شده است. مبین ۱۴ ساله از جمله نوجوانهایی است که سرخورده از مسیرِ فوتبالیست شدن از بازی دست کشیده. فرزندِ یک راننده تاکسی است و اهلِ «شهرستان». استعداد و تواناییاش در فوتبال ستودنی است. اما از روندِ جذبِ فوتبالیست در سیستمِ فوتبالِ کشورش سرخورده و ناامید است. میگوید تنها او نیست که چنین وضعیتی دارد. امثالِ او زیادند، نوجوانهایی که توان و استعدادشان را در فوتبال مییابند اما به دلیلِ مانعهای زیادی که بر سرِ راهشان است توانایی طی کردنِ چنین مسیری را ندارند. آکادمیها به طورِ معمول هر سال دو تا سه بار تست برگزار میکنند. پس از انجام تستها هر بازیکنِ نوجوانی که مورد تأیید مربیانِ آکادمی باشد، به تیمی در لیگ دسته سوم در رده نوجوانان معرفی میشود. بازیکنِ نو نهالِ معرفی شده موظف میشود طی قراردادی با پرداختِ هزینهای سنگین، برای چند سال خود را در اختیار تیم قرار دهد. مبلغِ قرارداد حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان است. یعنی یک نوجوان برای این که صرفا بتواند در یک تیم دسته سومی بازی کند، باید چنین هزینهای را تقبل کند. ورودی چنین مسیری، ثبتِنام در آکادمیهای فوتبال است. از همان بدو ورود، حضور در این آکادمیهای «استعدادیابی» هزینهای بر دوشِ نوجوانان و خانوادههایشان سنگینی میکند. در ماه حدود ۵۰۰ هزار تومان برای هر نفر. چنین هزینهای برای فرزندان طبقه پایین جامعه سنگین است. آکادمیها به طورِ معمول هر سال دو تا سه بار تست برگزار میکنند. پس از انجام تستها هر بازیکنِ نوجوانی که مورد تأیید مربیانِ آکادمی باشد، به تیمی در لیگ دسته سوم در رده نوجوانان معرفی میشود. بازیکنِ نو نهالِ معرفی شده موظف میشود طی قراردادی با پرداختِ هزینهای سنگین، برای چند سال خود را در اختیار تیم قرار دهد. مبلغِ قرارداد حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان است. یعنی یک نوجوان برای این که صرفا بتواند در یک تیم دسته سومی بازی کند، باید چنین هزینهای را تقبل کند. قراردادها معمولا تا هجده سالگی نوجوانان را پوشش میدهد. یعنی هر بازیکن نوجوان باید قراردادش را تا سن ۱۸ سالگیاش با باشگاه معرفیشده تمدید کند. در طولِ بازی در این تیمها هم تستهایی جدید و مداوم از بازیکنان میگیرند. در نهایت در سن ۱۸ سالگی یک تستِ اصلی از آنها گرفته میشود. اگر در چنین آزمونی نمره قبولی را کسب کنند، به تیمِ جوانانِ همان تیم راه پیدا میکنند. در غیر اینصورت هزینه و زمان و انرژیشان را در آن مدت هدر دادهاند و شانسِ کمی برای درخشیدن در فوتبال دارند. پس از این، بازیکنِ جوانِ راهیافته به تیمِ «جوانان» باید به مدتِ چند سال دیگر در همان رده رایگان برای تیم بازی کند. تنها مزیتِ بازی در این رده برای او در این خواهد بود که ممکن است در ضمنِ بازی در تیم، توسطِ کادرِ فنی یا دلالانِ بازیکن در تیمهای دسته اولی دیده شود و بخواهند او را جذب کنند. دریافتِ دستمزد و قرارداد برای بازیکنان فوتبال، از این مرحله به بعد خواهد بود. از این هنگام به بعد هم نقشِ دلالان و صاحبنفوذها برجستهتر میشود. درصدِ بالایی از مبلغِ قراردادهای بازیکنان در فرایندِ نقل و انتقالات به جیبِ دلالها و مدیرهایی میرود که وعده میدهند بازیکنِ جوان را به یک تیمِ دسته اولی معرفی میکنند. اینها در کنارِ تعرضها و سوءاستفادههای دیگر از نوجوانان روندی معمول در ساختارِ فوتبالِ پایه است. فساد در لایههای پنهان و غیررسمی فوتبال که بسیار گسترده است و داستانِ خود را دارد یک چیز است و خودِ میدانِ فسادخیزِ ساختیافته رسمی فوتبال پایه هم یک چیزِ دیگر. این دو همدیگر را تقویت میکنند. درصدِ بالایی از مبلغِ قراردادهای بازیکنان در فرایندِ نقل و انتقالات به جیبِ دلالها و مدیرهایی میرود که وعده میدهند بازیکنِ جوان را به یک تیمِ دسته اولی معرفی میکنند. روندِ معمولِ مورد بحث در فرایندِ جذبِ بازیکن در صورتی پیش میرود که همه برنامهها و کارها مطابقِ یک روالِ معمول و ساختمند باشند، آن هم بدونِ دخالتِ نیروها و گروههای غیرورزشی. اما تجربه نشان داده که چنین دخالتها و الگوهای غیرورزشی به ویژه در فوتبال ایران به شدت رایج است. برای مثال بازیکنهای جوانی که از پشتوانه مالی بیشتری برخوردارند به هیئت مدیره و کادرِ فنی پول میدهند تا نیمکتنشین نشوند و به صورتِ فیکس در تیم بازی کنند و بیشتر دیده شوند. یا افرادی که در ساختار قدرت جایگاهی دارند، از همان راه میتوانند نفوذ و جایگاه بهتری در یک تیم فوتبال کسب کنند. به قولِ یکی از دوستانِ مبین: «یکی از دوستای ما پدرش از این سپاهیهای گردنکلفت بود. فوتبالش هم در حدِ ما نبود حتی. ولی الان توی لیگ جوانان داره بازی میکنه.». چنین مسیرِ سخت و دشواری در جذبِ فوتبالیست در لیگِ ایران در حالی است که در بیشترِ لیگهای معتبرِ دنیا در مرحله اول آکادمیهای فوتبال تنها هزینه تمرین را از نوجونانِ فوتبالیست دریافت میکنند. از آنجا به بعد هم هیچ تیمِ فوتبالی نمیتواند و نباید بابتِ جذبِ یک نوجوانِ فوتبالیست از او پولی دریافت کند. چهرههایی نظامی و سیاسی ریاستِ فدراسیونها و تیمهای مختلف ورزشی را بر عهده دارند که هیچ سابقه ورزشی و مدیریتی مرتبط با ورزش و یا تخصصی در آن ندارند و صرفا به واسطه پول و نفوذ و قدرتشان در فوتبال صاحب منصب شدهاند. دریافتِ هزینههای سنگین برای آموزش و بالا کشیدن در فوتبال پایه ایران در حالی است که به تعبیرِ آرشِ برهانی، بازیکن پیشین و مربی فعلی یکی از آکادمیهای تیم استقلال، مربیهایی در آکادمیهای پایه مشغولند که بلد نیستند «یک بغل پا هم بزنند». چهرههایی نظامی و سیاسی ریاستِ فدراسیونها و تیمهای مختلف ورزشی را بر عهده دارند که هیچ سابقه ورزشی و مدیریتی مرتبط با ورزش و یا تخصصی در آن ندارند و صرفا به واسطه پول و نفوذ و قدرتشان در فوتبال صاحب منصب شدهاند. از منظرِ نوجوانانی که تجربهای در آکادمیهای جذبِ فوتبالیست داشتهاند، ساختارِ پایهای این ورزش که امروزه منتفعانش تمایل دارند آن را «صنعتِ فوتبال» بنامند، به شدت تبعیضآمیز و فاسد و ناامیدکننده است. در پسِ هیجان و هیاهوی و ثروتِ این رشته ورزشی، فسادِ سازمانیافته و ساختاری آلوده به تبعیض لانه کرده که در ظاهرش دیده نمیشود. این به طور ویژهای مانعی است در برابرِ کودکان و نوجوانانی که بر مبنای طبقه و جایگاه اجتماعیشان، توانایی مالی و نفوذِ لازم را برای بالا کشیدنِ خود در این ساختارِ آلوده به تبعیض و فساد ندارند و از تحقق آرزوها و رؤیاهایشان بازمیمانند. موارد نقض مواد اعلامه جهانی حقوق بشر: ماده ۲: عدم تبعیض، ماده ۸: رعایت حقوق انسانی توسط قانون
بخش ۲: خانم زهره حقباعلی سخنرانی خود را با بررسی اساسنامه سازمان مراکز جهانگردی برای ورزش های زمستانی و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: در ابتدا باید گفت که در راستای توسعه ورزشهای زمستانی در ایران و با موافقت وزارت ورزش و جوانان فدراسیون اسکی با نام «فدراسیون اسکی و ورزشهای زمستانی» فعالیت خود را دنبال میکند. اما متاسفانه با اینکه المپیک زمستانی در 15 رشته برگزار میشود ایران فقط در دو رشته فعالیت و شرکت میکند و در 13 رشته دیگر اصلا ورزشکاری نداریم. چرا که با وجود پیستهای مختلف در نقاط مختلف کشور در ورزشهای زمستانی هم مانند سایر ورزشها زیرساختهای مناسب یکی از فاکتورهای اصلی موفقیت در میادین جهانی و المپیک و آسیایی است و در این بخش ایران فاصله زیادی با کشورهای دیگر دارد. نداشتن زیرساخت به عنوان عامل اصلی و اولیه در توسعه ورزشهای زمستانی به هیچ عنوان قابل کتمان نیست. اگر میخواهیم در المپیک ۲۰۲۶ میلانو یا المپیک ۲۰۳۰ شرایط بهتری داشته باشیم، نیاز به یک زیرساخت اختصاصی شامل کمپ، پیست و تجهیزات اختصاصی دارد تا بتوان از این ظرفیت در طول سال برای بهرهمندی استعدادهای این رشته استفاده کرد. همچنین میبایست از دانش مربیان تراز اول برای بالا بردن دانش فنی مربیانمان و افزایش توانایی فنی ورزشکاران مستعد در جهت توسعه ورزشهای زمستانی استفاده کنیم. مهمترین نکته نیاز فدراسیون اسکی به انعکاس تصویر جدیدی از این رشته ورزشی به جامعه عام و خاص به ویژه مدیران، سیاستگذاران و تصمیم گیرندگان است. حتی در بدنه مدیران ورزش در استانها، ستاد وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک، آن تصویر جامع و کامل از پتانسیل و ظرفیت ورزشهای زمستانی وجود ندارد. ورزشهای زمستانی فقط اسکی نیست، فقط این نیست که به کوههای تهران و سایر شهرها نگاه کنیم و ۸، ۹ ماه از سال منتظر بمانیم تا برف بیاید و بعد کارمان را شروع کنیم. ۱۰ رشته از مسابقات زمستانی در سالنهای یخی برگزار میشود، موفقیت در رشتههای یخی نشدنی نیست و با مشارکت بخش خصوصی امکانپذیر است و ما میتوانیم در ۳۱ استان کشور آن را گسترش دهیم. در ۱۵ رشته ورزشهای زمستانی ۱۱۰ مسابقه بینالمللی برگزار میشود و ما میتوانیم در کشور خودمان یکی از میزبانها باشیم. با وجود چنین شرایطی نیازمند این هستیم که تغییر تصویر از ورزشهای زمستانی را به جامعه مخابره کنیم. اگر این تصویر را نوسازی کنیم توفیقات بیشتری را در دورههای بعدی المپیک زمستانی و سایر مسابقات بینالمللی میتوانیم به دست بیاوریم. با توجه به سابقه بیش از ۷۰ سال حضور ایران در رقابتهای المپیک زمستانی، مهم است که در رویدادهای بینالمللی به ویژه بازیهای المپیک که از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است، حضور پیدا کنیم. در این زمینه اما مشکلاتی وجود دارد، بیش از ۹۵ درصد تجهیزات مورد نیاز در رشتههای زمستانی در ایران تولید نمیشود و وارداتی است و نوسانهای اقتصادی و ارزش پول ایران در مقایسه با ارزهای بینالمللی، خیلی به فدراسیون اسکی و ورزشهای زمستانی فشار مالی وارد کرده است. با این حال تلاش فدراسیون بر این است که ورزشکاران نخبه و ستاره که در تراز بینالمللی قرار دارند به مسابقات برونمرزی اعزام کند. و با تمام سختیها، از این دوره عبور کند و با پشت سر گذاشتن چالشها، تیم را به مسابقات اعزام کنند. تلاشها باید در این راستا باشد که هم در رشتههای یخی که در سالن هست و هم در رشتههای برفی به سمت توسعه بیشتر برویم و در دورههای بعدی المپیک زمستانی با ورزشکاران بیشتری حضور پیدا کنیم. فدراسیون اسکی و ورزشهای زمستانی به علت نوع مدیریت موروثی که در دست خانواده ساوه شمشکی است و تأمین امکانات برای همین خاندان خاص، تاکنون در المپیکها نقش زنگ تفریح و توریست را داشته و معدود ستارههای این رشته زمستانی هم همیشه از دخالتهای نابهجا و سیاستهای اشتباه این مدیران گله و شکایت جدی داشتهاند ضمن اینکه با هزینه شخصی خود امکانات و وسایل ورزش خود را تهیه کردهاند. این بدین معنی است که دسترسی عموم مردم به اینگونه ورزشها که به نوعی لاکچری هستند امکانپذیر نیست و با توجه به نیاز این ورزشها به امکانات پیست و سالن یخی که در همه شهرها در دسترس نمیباشد طیف وسیعی از استعدادهای ورزشی که شاید بتوانند در این رشتهها قهرمان باشند از دسترسی به این ورزشهای مفرح زمستانی محروماند. با توجه به اینکه قدمت ساخت بسیاری از این پیستها به قبل از انقلاب ایران بر میگردد میتوان گفت جمهوری اسلامی کلا این ورزشها را مورد بیتوجهی قرار داده و گویی هیچ برنامهای در جهت توسعه و رشد این ورزشها نداشته است هرچند که در ایران امکانات طبیعی و مناطق مناسب برای توسعه این ورزش وجود دارد اما صرف نکردن بودجه در این زمینه این فدراسیون را راکد نگه داشته است. این در حالی است که در امارات و کشورهای عربی که وضعیت جوی به هیچ عنوان امکان ورزشهای زمستانی را فراهم نمیکند صرف بودجه و برنامهریزی درست به فراهم آوردن امکانات این ورزشها آن هم در حد عالی برای شهروندان منجر شده است. که خود میتواند عامل توریستپذیری و منبع درآمد برای این کشور باشد. متاسفانه بیتوجهی مسئولان ورزشی و سرقت بودجه و پولشویی در ارگانهای مختلف و نظام اداری بیمار و رابطهزده که منجر به بکارگیری پرسنل غیرحرفه ای در مشاغل مختلف میشود و یا چنانکه گفته شد به مدیریت موروثی در یک فدراسیون منتهی میگردد همه و همه موجبات عقبگرد این ورزشهای زمستانی را فراهم کردهاند هرچند چنان که گفته شد ایران سابقه هفتاد سالهی شرکت در مسابقات جهانی ورزشهای زمستانی را دارد اما موفقیتها در این رشته چشمگیر نبودهاند. در حالی که در اساسنامه سازمان مراکز جهانگردی برای ورزشهای زمستانی آمده است که: وظایف و اختیارات این سازمان به شرح زیر است : 1 – احداث مهمانخانه، هتل، رستوران و انواع ساختمانهای مسکونی و امثال آن و بهرهبرداری از آنها. 2 – احداث تاسیسات و تجهیزات مراکز ورزشی و بهرهبرداری از آنها. 3 – ایجاد یا توسعه و تجهیز مراکز ورزشهای زمستانی جنب تاسیسات پذیرایی مذکور در بند یک. 4 – خرید و فروش و اجاره و انجام معاملات نسبت به اموال غیرمنقول برای پیشرفت و بهبود برنامههای سازمان. 5 – تحصیل اعتبار و وام از منابع داخلی و خارجی با رعایت قانون برنامه و بودجه. 6 – سرمایهگذاری و مشارکت با بخش خصوصی داخلی و خارجی در زمینههای مربوط به هدفهای سازمان با رعایت مقررات مربوط. و سایر بندهای این اساسنامه به نحوه انتخاب اعضا نحوه تشکیل جلسات و نحوه تخصیص بودجه و سرمایهگذاری و نیز نحوه پرداخت مالیات میپردازد. اما آنچه مسلم است در مقایسه با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در اصل چهارم به آن تاکید شده است. اساس قانونگذاری را بر مبانی اسلام میگذارد بسیاری از ورزشهای زمستانی به دلیل لباسهای مخصوص چسبان مسلما مثل دوچرخهسواری برای بانوان ممنوع خواهد بود. همچنین پخش مسابقات زمستانی زنان سایر کشورها هم در تلویزیون ممنوع است. که این خود درصد زیادی از علاقمندان را از این ورزش منع میکند. همچنین در مقدمه قانون اساسی آمده است که اقتصاد وسیله است نه هدف که با این دیدگاه برنامه اقتصاد اسلامی فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسانی است و بدین جهت تأمین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی او بر عهده حکومت اسلامی است. اصل سوم بند سه دولت موظف است به: آموزشوپرورش و تربیتبدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی. همچنین دولت در اصل سه به این موارد متعهد می گردد: 7. محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی. 8. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون. 9. مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش. 10. رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادی و معنوی. 11. ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیر ضرور. اما همانطور که گفتیم نه تنها در مورد فدراسیون ورزشهای زمستانی بلکه در تمام ارکان جامعه این اصول نادیده گرفته شده و نقض میگردند. همچنین در اصل نوزدهم گفته شده که: مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. در اصل بیستم هم آمده که همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. اما چنان که اشاره شد نه بانوان از ورزشهای زمستانی بهرهمند میشوند و نه اینکه این امکانات به طور عادلانه برای همه وجود دارد ضمن اینکه در مناطقی هم که به لحاظ طبیعی پتانسیل زیستبوم اجازه این ورزش را میدهد دولت با کمکاری و بیتوجهی این ورزش و زمینههای سودآور آن را رها کرده و بودجهای جهت ارتقا زیرساختهای این ورزش اختصاص نداده است. لازم به ذکر است که در تمامی ورزشها ورزشکاران باید بیمه باشند که در مواقع لزوم تحت پوشش بیمه قرار بگیرند اما تجربه ما از ورزشکاران حرفهای در ایران میگوید که ورزشکاران بدون بیمه و حمایت دولتی در هنگام سوانح حتی جدی رها میشوند و دولت برنامهای برای ادامه زندگی آنها با شرایط آسیب جدی ورزشی ندارد هر چند که در اصل بیستونهم قانون اساسی آمده است که: برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بیسرپرستی، درراهماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتیدرمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یکیک افراد کشور تأمین کند. همچنین در بند 2 اصل 43 قانون اساسی ذکر شده است که تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد. این یعنی به کارگیری بخش خصوصی برای ارتقای ورزش زمستانی که متاسفانه در سیستم ادارات ایران نمیگنجد و نیز به معنی اشتغالزایی از طریق تاسیس پیست و امکانات تفریحی وابسته به آن به خصوص در نواحی بومی و سردسیر است که مردم در آنجا بتوانند از این راه کسب درآمد کنند و به دلیل سرمای این مناطق همه برای کارهای متفرقه به تهران و شهرهای بزرگ مهاجرت نکنند و این به معنی تمرکز زدایی از شهرها و کلانشهرها است که متاسفانه در ایران عملی نشده است یا به دلایل سیاستهای خودساخته، دولت جمهوری اسلامی تمایلی به آبادانی کشور ایران و تامین رفاه و امکانات اولیه زندگی برای شهروندان ایرانی ندارد و با اینکه در قانون اساسی آمده است، دولت خود را متعهد و مقید به انجام آن نمیداند. با اینکه در اصل چهلوهشتم آمده است که: در بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان استانها و مناطق مختلف کشور، باید تبعیض در کار نباشد، به طوری که هر منطقه فراخور نیازها و استعداد رشد خود، سرمایه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد. یعنی اگر منطقهای برفخیز است یا نفت و گاز دارد و یا محصولات کشاورزی و یا جاذبههای توریستی دارد باید از همین راه به امرار معاش و ارتقای کیفیت زندگی مردم کمک کرد که متاسفانه این در حد یک نوشته باقی مانده و یک ایران رویایی را متصور میسازد.
بخش ۳: آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی سخنرانی خود را با موضوع خفقان در ورزش ایران ایراد کردند: ابتدا لازم میدانم که به شما گرامیان مقدمهای برای سخنرانی خود ارائه بدهم. کلمه خفقان یا به عبارت دیگر اختناق از نظر اصول ادبیات، یک عبارت مجاز است و اینطور معنی میشود. نبودن انواع آزادیها و یا ایجاد رعب و وحشت برای جلوگیری از آزادی. خفقان و اختناق مهمترین وسیله برای خودکامگی و اشاعهی استبداد شخصی است. به طور مثال در یک خانواده یکی از والدین با ایجاد تنش و جو ناآرام، پرخاشگری و حتی اعمال خشونت، سعی بر کنترل تکتک اعضای خانواده دارد و یا هیچ نظری از طرف اعضای آن خانواده پرسیده و یا اجرا نمیشود. ما میشنویم که والدین از هم جدا میشوند و همچنین پسر و یا دختر هر اقدامی را انجام میدهند تا از این جو خانوادگی بیرون بروند و یا اصطلاحا از خانه فرار کنند. در جامعهای بزرگتر از خانواده مثل انجمنها، نهادها و سازمانها هم دقیقا به همین شکل است. سامانه و جو استبدادی حاکم بر آنها به شکلی است که شخص مستبد و یا دایرهی اشخاص تحت فرمان او (به قول قدیمترها غلامان حلقه به گوش) به راحتی با شنیدن نظر و عقیدهی متفاوتی، یا به شدت و همهجانبه به آن شخص حملهور میشوند و یا در صدد حذف آن شخص بر میآیند. بهتر بگویم، اگر ما بخواهیم نوع جامعهای که در آن زندگی و یا کار میکنیم را بررسی کنیم، باید به نشانهها، نتایج و خروجیهای آن جامعه کوچک و بزرگ دقت کنیم. نشانه وجود خفقان و اختناق، حذف صورت مسئله و حذف عقیدهی متفاوت به هر شکلی است. یک شرکت و سازمان اقدام به اخراج و یا حذف کارمند و یا کارگری میکند (حتی با سابقه کار و خدمات مفید). حالا سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که: پس چگونه این شرکت یا سازمان به بقای خود ادامه میدهد؟ پاسخ روشن است. با بکارگیری اعضای جدید. چرا که این افراد به واسطه عدم آگاهی از جو استبدادی این جامعه، حتی با انگیزه به کار و فعالیت مشغول میشوند و به اصطلاح عام، از خود مایه میگذارند و تا زمانی ایمن هستند که فرمانبردار باشند، عقیدهی متفاوتی نداشته باشند، پیشنهادی ندهند و یا در پی اصلاحات در آن سامانه نیافتند. اما به عقیدهی بنده، این چنین رفتار و ارتباط در خور یک انسان نیست. چون انسان در طول زمان ثابت کرده است که با حیوانات متفاوت است. بعد از درک این مقدمه به این اشاره میکنم که در کشور ایران، به واسطهی وجود یک ایدئولوژی منسوخ، دخالت قدرت نظام حاکم در تمامی مباحث مشهود و غیر قابل انکار است. از اتخاذ سیاستهای داخلی و خارجی گرفته تا دخالت در امور آموزشی، پرورشی و فرهنگی مانند مسئله کتابهای درسی، مقوله ورزش و همچنین هنر. همکاران ما در این کمیته بارها در مورد مبحث حجاب و طرز پوشش بانوان ورزشکار ارائه سخنرانی کردهاند. اما امروزه به علت عدم یکپارچگی در عقیده و اتحاد در آرا، آقایان ورزشکار نیز مورد هجوم تندروهای مذهبی قرار میگیرند. ما در این زمینه، نمونههای زیادی در موارد نقض حقوق ورزشکاران شنیده و مشاهده کردهایم. کمتر شهروند ایرانی در داخل و خارج از کشور وجود دارد که استقلال و پرسپولیس، این دو باشگاه ریشهدار و پرطرفدار پایتخت را نشناسد. حجم طرفداری از این دو باشگاه قابل مقایسه با دیگر باشگاهها نبود. از اقوام مختلف در ایران مانند قشقاییها، آذریها، کردها، بختیاریها و… طرفداری جذابی با کریخوانیهای همیشگی برای این دو باشگاه وجود داشته است. اما استبداد جمهوری اسلامی به کمک صداوسیمای جهتدار و ناعادل، وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال، با سوء استفاده از قومیتها سیاستی اتخاذ کردند تا از حجم طرفداری این دو باشگاه به ویژه در شهر تهران، بکاهند. همه ما میدانیم که جمهوری اسلامی سالهاست از جمعیت و تجمعهای بزرگ هراس داشته و این مورد را با اتخاذ تدابیر نامحسوس امنیتی پنهان کرده است. به نظر شما چه نتیجهای ایدهآلترین نتیجه بازی برای امنیت شهر تهران است؟ قطع به یقین نتیجهای که هم پنجاه هزار آبیپوش و هم پنجاه هزار قرمزپوش در یک روز از آن راضی باشند. یعنی تساوی و در بهترین حالت تساوی بدون گل. خاطر همه عزیزان هست که ووریا غفوری کاپیتان و بازیکن سابق باشگاه استقلال زبان به طرفداری از مردمی گشود که هیچ تریبونی برای ارائه خواستهی خود نداشتند. او بعد از اتفاق تلخ سحر خدایاری دختر آبی، درد مشترک بانوان ایرانی را جلوی میکروفون رسانههای جمهوری اسلامی فریاد زد. شجاعت و جسارت او بارها زبانزد طرفداران مردمی ورزش ایران شد. در زمان اعتراضات مردم خوزستان و اعمال خشونت نیروهای سرکوبگر نظام، بازیهای فصل قبل لیگ برتر رو به پایان بود. در همان شرایط وریا غفوری در پاسخ به سؤال یک خبرنگار دربارهی اینکه آیا فکر میکند قهرمانی استقلال میتواند در وضعیت اقتصادی فعلی، طیف کوچکی از مردم را خوشحال کند، گفت: «همیشه وقتی صحبت از مسائل اجتماعی و مدنی میشود فوتبال برای من دیگر اولویت نیست، برای من مهم است که از جایگاه اجتماعی که در آن قرار گرفتهام استفاده کنم تا زبان هواداری باشم که با هزار بدبختی برای تشویق ما به استادیوم میآید. من هر زمان که شرایط امروز کشور را میبینم یا به آن فکر میکنم واقعا ناراحت میشوم و بغض گلویم را میگیرد چون کاری از دست ما برنمیآید، نمیدانم واقعاً چطور مسئولان این موقعیتها را میبینند و شرمنده نمیشوند. من الان میدانم که در اهواز خیلی درگیری و مشکلات هست، خیلی اعتراض کردهاند اما من امیدوارم این مسائل به بهترین نحو جمع شود و مردم ما به آن شکلی که لیاقتش را دارند زندگی کنند. عمرمان کوتاه است و ما باید سعادتمند زندگی کنیم. این حق مردم ایران است که سعادتمند زندگی کنند.» این صحبتهای وریا غفوری بازتاب زیادی در رسانهها و شبکههای اجتماعی داشت و بسیاری از کاربران و چهرههای مشهور به تحسین وی پرداختند. اما در برنامه تلویزیونی فوتبال برتر که محمدحسین میثاقی با پشت کردن به عادل فردوسیپور به آن پیوست، اتفاقی افتاد که شائبهی ممنوع التصویری وریا غفوری را به دلیل صحبتهای اعتراضیاش به وجود آورد. در این برنامه به قهرمانی استقلال در لیگ برتر پرداخته شد و به همین مناسبت تصویری از بازیکنان مطرح و تاثیرگذار این تیم بر روی صفحه نمایش بزرگ برنامه به نمایش درآمد اما در کمال تعجب، خبری از چهرهی کاپیتان تیم، وریا غفوری در آن نبود. پس از این اتفاق فرهاد مجیدی، مربی تیم استقلال در کنفرانسی خبری در اعتراض به حذف تصویر وریا غفوری در برنامه فوتبال برتر، از پاسخ به سؤال خبرنگار این برنامه خودداری کرد و گفت برای شرکت در این کنفرانس تحت فشار بوده، اما حاضر به پاسخگویی به سؤالات آنها نیست. او گفت: «وقاحت در چه حد که عکس کاپیتان من را محو میکنید؟ من هیچ وقت جواب شما را نمیدهم.» همچنین علی دایی، بازیکن سابق تیم پرسپولیس با انتشار تصویری از وریا غفوری در صفحه اینستاگرامش حمایت خود را از کاپیتان تیم استقلال ابراز کرد و نوشت: «ساکت کردن منتقد، فقط و فقط پاک کردن صورت مساله است. مردم در سختترین شرایط اقتصادی هستند و باید به جای سرکوب، فکر اساسی برای حل مشکلاتشان کرد. فارغ از رنگها، از هر فردی که صدای مردمش است حمایت میکنم همانطور که در تمامی این سالها تلاش کردم حامی و صدای مردم سرزمینم باشم.» نمونه دیگر و نشانهی دیگر از وجود خفقان در ورزش ایران، علیرضا کریمی جوان، کشتیگیر ملیپوش در مسابقات جهانی زیر ۲۳ سال در لهستان از حریف روس خود پیش بود، صدای مربیان کشتی گیر وزن ۸۶ کیلو شنیده شد که به او میگویند «باید ببازی علیرضا.» علیرضا کریمی در صورت برد باید با کشتیگیر اسرائیلی روبرو میشد. در حالی که مسئولان تیم ایران تصمیم گرفته بودند علیرضا کریمی بهتر است در همان دور اول ببازد که در دورهای بعد به کشتیگیر اسرائیلی نخورد، روند مسابقات طوری پیش رفت که علیرضا کریمی برای کسب عنوان سوم باید با کشتیگیر اسرائیلی یوری کالاشنیکوف روبرو میشد که بناچار از رفتن روی تشک خودداری کرد و مدال به حریف او رسید. نمونه دیگری از استبداد در ورزش عکسالعملهای تند و خشن و حتی اقداماتی علیه علی کریمی بازیکن سابق تیم ملی و باشگاه پرسپولیس است. ماه محرم امسال، این علی دوستداشتنی و شجاع در یک استوری عنوان کرده بود که میلیاردها تومان خرج میکنیم که نذری بدهیم و در پایان آرزوی شفای بیماری را داریم که به علت نداشتن پول درمان میمیرد. دیگر استوری او نیز اشاره به کسانی میکند که زنجیر نمیزنند ولی زنجیر از پای مردم باز میکنند و یا سینه نمیزنند اما سینه دردمندی را از غم و اندوه نجات میدهند و غیره. اما پاسخ دلواپسان شیعهی اثنیعشری و در واقع اصحاب خرافات و جهلپراکنی چگونه بود؟ آنها با توهینهای فراوان به خورد نمودن شخصیت او پرداختند. پس از کشته شدن مهسا امینی دختر 22 ساله کُرد توسط پلیس گشت ارشاد، خبرگزاری حکومتی «مهر» روز سهشنبه ۱۲ مهر در یک گزارش اختصاصی نوشت که علی کریمی، بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران، «یکی از لیدرهای اصلی اغتشاشات اخیر در کشور» است و بهدلیل «همصدایی با دشمن» و «تشویق به اغتشاش» تحت تعقیب قضایی قرار گرفته است. پیشتر آخوند حمید رسایی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و فعال اصولگرا خواستار توقیف اموال علی کریمی شده بود. این بازیکن فوتبال نیز در یک استوری اینستاگرامی پاسخ داد «خانه بدون خاک ارزشی ندارد، فدای سرتون». از زمان اعتراضات تاکنون بیش از پنج میلیون نفر به دنبالکنندههای علی کریمی در اینستاگرام اضافه شده است که نشان از تاثیرگذاری او در حمایت از معترضان است. اما ایران، روزنامه دولت، روز سهشنبه مدعی شد که بسیاری از دنبالکنندههای او، «ربات» هستند. روزنامه ایران نوشت که «جادوگر سابق فوتبال ایران، در شبکههای اجتماعی هم از جادوی رباتها برای برجسته کردن و چهرهسازی خود به عنوان لیدر آشوبها استفاده میکند». پیرو اتفاقات اخیری که راجع به اعتراضات خیابانی و مواضع علی کریمی رخ داده، حمید رسایی هم در اظهاراتی کریمی را با روحالله زم و یا به قول دوستداران خمینی، نیما زم قیاس کرده است. زم که با کانال تلگرامی آمدنیوز به شهرت رسیده بود، عاقبت با ترفندهای امنیتی به داخل کشور عراق کشیده و دستگیر شد و سرانجام در ایران با حکم اعدام جان خود را از دست داد. آنچه در اظهارات رسایی عجیب به نظر میرسد شبیهسازی موقعیت زم و علی کریمی است. گویی که او تلویحا کریمی را تهدید به مرگ کرده است. این نمونهها و نشانههایی بود از ورود قدرت استبداد دینی در ورزش ایران. موارد و راهکارهایی برای رفع استبداد و تک رایی وجود ندارد. تنها راه مقابله با سامانهی دیکتاتوری اتحاد اعضای جامعه و یکپارچگی آرا است. در این صورت مستبد و دیکتاتور احساس ضعف کرده و رو به زوال خواهد رفت. در هر صورت این ما مردم ایران هستیم که میبایست برای آینده کشور خود تصمیمگیری کنیم. اگر ما مردمی باشیم که شخصی مانند خمینی را بزرگ جلوه دهیم و از او بت بسازیم، مسلم است روزی فرا میرسد که شخصی مانند رئیسی با این سطح سواد رئیس جمهور کشورمان شود.
بخش ۴: خانم زهرا رهایی سخنرانی خود را با موضوع از فروزان عبدی تا نوید افکاری، ورزشکارانی که اعدام شدند ایراد کردند: در تمام کشورهای جهان، ورزشکاران به عنوان گنجینه ملی به حساب میآیند. اما رژیم حاکم بر ایران رویه متفاوتی را در قبال ورزشکاران ایرانی از بعد از انقلاب سال ۵۷ در پیش گرفته است. از بدرفتاری و دستگیری تا شکنجه و اعدام. در پرونده سیاه حقوق بشر رژیم حاکم بر ایران، نام ورزشکاران ایرانی و قهرمانان ورزشی متعددی به چشم میخورد که توسط این رژیم اعدام شدهاند. هیچ رژیمی در تاریخ بشر دست به چنین جنایت هولناکی علیه قهرمانان ملی و ورزشی خود نزده است. محکومیت یک ورزشکار و از بازداشتشدگان اعتراضات آبان ۹۸ به اعدام، بار دیگر به دنیا نشان داد که رژیم ایران با اعمال خشونت و سرکوب حتی بر علیه ورزشکاران و کسانی که عناوین قهرمانی دارند، قصد دارد تا از هرگونه صدای مخالف و اعتراض جلوگیری کند. زندانی سیاسی سیدمحمدجواد وفاییثانی اندکی پس از اعتراضات آبان ۹۸ دستگیر و به اعدام محکوم شد. بابک پاکنیا وکیل آقای وفاییثانی در توییتی در روز ۱۹ دی خبر داده بود که وی از سوی شعبه چهارم دادگاه انقلاب مشهد، به اتهام «افساد فی الارض» محکوم به «اعدام با چوبه دار» شد. اما وفایی اولین ورزشکار معترض بازداشتی نیست که با حکم اعدام روبرو میشود. در ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، رژیم ایران، نوید افکاری کشتیگیری که در پی اعتراضات تابستان ۹۷ به همراه دو برادرش دستگیر شده بود، را علیرغم اعتراضهای بینالمللی به دار آویخت. این اعدام در روزهایی که ابراهیم رییسی ریاست قوه قضاییه جمهوری اسلامی را در دست داشت موجی از بهت و خشم همگانی ایجاد کرد. البته نام ابراهیم رئیسی، با تیرباران و طناب دار، شکنجه، قتل و سرکوب و جنایت قرین است. او از ابتدای حاکمیت رژیم ملایان دستی در بالاترین نهادهای قضایی کشور داشته و آخرین مقامش نیز ریاست قوه قضاییه کشور بود؛ ابراهیم رئیسی معروف به جلاد ۶۷ به عنوان رئیس جمهور ولی فقیه سابقه وحشتناکی در کارنامه خود از اعدام تا خشونت و سرکوب و ایجاد رعب و وحشت در فضای جامعه در کارنامه خود دارد. به گوشهای از اعدام و قتلعام قهرمانان و ورزشکاران ملی توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و توسط شخص رئیسی اشاره میکنم: حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی ایران و بازیکن باشگاه فوتبال همای تهران بود. او یکی از شگفتانگیزترین گلهای تاریخ فوتبال ایران را به ثمر رسانده بود. او را بهترین بازیکن فوتبال آسیا میدانستند. انعطاف و سرعتش، او را به بازیکنی تماشایی تبدیل کرده بود. او ۱۸ بازی ملی را در کارنامه خود دارد که در تمامی آنها شگفتیآفرین بود. حبیب خبیری درسال ۱۳۵۵ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. پس از انقلاب علاوه بر فعالیتهای ورزشی به فعالیتهای سیاسی نیز میپرداخت. اما در سال ۱۳۵۹به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین از تیم ملی کنار گذاشته شد. او در سال ۱۳۶۲ توسط پاسداران دستگیر و در خرداد سال ۱۳۶۳ در سن ۲۹ سالگی به جوخه اعدام سپرده شد. ابراهیم رئیسی جلاد ۶۷ در زمان اعدام کاپیتان تیم ملی ایران در نقش دادستان کرج در حال قلعوقمع زندانیان بود. اعدام فروزان عبدی پیربازاری دانشجوی رشته تربیتبدنی و عضو تیم ملی والیبال زنان ایران یکی دیگر از پروندههای ابراهیم رئیسی است. فروزان عبدی پس از انقلاب ۱۳۵۷ وارد فعالیتهای سیاسی شد و به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت. فروزان عبدی پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در کرج به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر شد. یعنی همان جایی که ابراهیم رئیسی به عنوان دادستان انقلاب در جستجوی پیدا کردن انقلابیون و میهنپرستان بود. فروزان عبدی به ۵ سال زندان محکوم شد. وی در هنگام دستگیری دانشجوی سال آخر رشته تربیتبدنی بود. اما پس از اتمام دوره محکومیت او را آزاد نکردند. فروزان عبدی چهره ورزشکار و دوستداشتنی برای همبندان و همرزمانش بود. او ۲ سال اضافه در زندان نگه داشته شد. اما در سال ۱۳۶۷ از او و دیگر زندانیان سیاسی در یک محاکمه چند دقیقهای خواستند سازمان مجاهدین را محکوم نماید. فروزان عبدی در همان دادگاهی که ابراهیم رئیسی در نقش معاون دادستان نقش اصلی را در اعدامها داشت، با رد خواسته حاکمان به مرگ محکوم شد. فروزان به همراه هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ به دار کشیده شد. برای پیدا کردن رد اعدام در پرونده ابراهیم رئیسی شاید هم نیازی نیست خیلی به سالهای دور برگردیم. او در نقش رئیس قوه قضائیه مسئول اعدام حداقل ۷۰۰ نفر از اسفند ۹۷ تا خرداد ۱۴۰۰ است. رئیسی شخصا مسئول اعدام نوید افکاری کشتیگیر و قهرمان بنام مردم ایران نیز هست. البته نام ابراهیم رئیسی، با تیرباران و طناب دار، شکنجه، قتل و سرکوب و جنایت همیشه قرین بوده است. او از ابتدای حاکمیت رژیم ملایان دستی در بالاترین نهادهای قضایی کشور داشته و آخرین مقامش قبل از انتصابات ریاست جمهوری کنونی نیز ریاست قوه قضاییه کشور بوده و متاسفانه ورزشکاران ایرانی بسیاری در دوران حکومت این رژیم حبس، شکنجه یا حتی اعدام شدند. در سیاهترین دوران تاریخ حیات ایران نامهایی دیگر چون مهشید رزاقی، علاءالدین عترتی کوشالی، نازنین عظیمزاده و هوشنگ منتظرالظهور به چشم میخورد که توسط رژیم آخوندی اعدام شدهاند. مهشید رزاقی، مدافع تیم فوتبال امید ایران و باشگاه هما بین سالهای ۵۶ تا ۵۸ بود. او در سال ١٣۵٩ به جرم روزنامهفروشی ضد حکومتی بازداشت و به یک سال زندان محکوم شد. اما با پایان دوره محکومیتش آزاد نشد و مدت ۸ سال تا تابستان ۱۳۶۷ در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت زندانی ماند. او نهایتا در مرداد ١٣۶٧ در جریان قتلعام زندانیان سیاسی، در زندان گوهردشت کرج به دار آویخته شد. چند روز بعد برادر او احمد نیز در زندان اوین اعدام شد. هوشنگ منتظرالظهور، قهرمان کشتی و عضو تیم ملی ایران در المپیک ملبورن از دیگر قربانیان اعدامهای دهه شصت بود. او که در مسابقات قهرمانی کشور در یزد، در وزن ۹۰ کیلوگرم قهرمان شده بود، ۲۴ مرداد ۱۳۶۰ در خانهاش در اصفهان دستگیر و ۱۱ مهر ۱۳۶۰ در زندان اصفهان به همراه احمد شاطرزاده، قهرمان کشتی آموزشگاههای اصفهان تیرباران شد. خبر اعدام او، همراه با ۶۵ نفر دیگر در اطلاعیه دفتر روابط عمومی دادستانی انقلاب کل اسلامی در روزنامه جمهوری اسلامی ١٢ مهر ماه ۱۳۶۰ به چاپ رسید. اما فهرست ورزشکاران مخالف اعدام شده در دوران ۴۳ ساله جمهوری اسلامی به این اسامی ختم نمیشود. ورزشکاران دیگری هم بودند که در طی این کشتارها در زندانهای ایران اعدام شدند مانند شهلا شهدوست (عضو تیم ملی پینگپنگ زنان ایران)، ابراهیم هوشمند (بازیکن تیم فوتبال جوانان راه آهن)، علی شبانی، کشتیگیر عضو تیم دیهیم، مهدی زابلی وزنهبردار و بسیاری دیگر نام برد. جالب توجه است که ابراهیم رییسی یا همان جلاد ۶۷ و یا عضو هیات مرگ که سوابق او در جمهوری اسلامی لبریز از احکامی است که پس از اجرا، رخت سیاه بر تن خانوادهها نشانده است هیچ سابقه جدی و فعالیت قابل توجه علیه حکومت پهلوی وجود ندارد. شاید تنها اقدام انقلابی او، سر زدن به شخص «علی خامنهای» در زمان تبعید به «ایرانشهر» باشد. ملاقاتی که او را به امین رهبر کنونی تبدیل کرده. او پس از انقلاب و در حالی که کمی کمتر از ۱۸ سال سن داشت، خود را به بدنه اصلی نظام جمهوری اسلامی وصل کرد. یعنی سال ۱۳۵۷ با دادیاری کرج، وارد ساختار قوه قضاییه شد. دو سال بعد، هنگامی که به بیست سالگی رسیده بود، ارتقا درجه گرفت و به سمت دادستان انقلاب کرج رسید. برخی از چهرههای نزدیک به خاندان پهلوی در شهر کرج کاخ، باغ یا باغچهای داشتند، به همین دلیل از کرج به عنوان شهری مهم جهت رسیدگی به امور گروههایی که «معاند نظام» خوانده میشد، یاد شده است. ابراهیم رییسی از ابتدا مامور برخورد با گروههای مخالف حکومت بود و البته نام برخی از سرکوبها و قتل عامها را اقدامات فرهنگی گذاشت. «نوید افکاری» آخرین و مشهورترین ورزشکاری است که در دستگاه قضایی تحت امر ابراهیم رییسی اعدام شد. پس از اعدامش فایل صوتی او در حالی منتشر شد که به قاضی دادگاه اصرار میورزید، اعترافات او زیر شکنجه و با وعده آزادی گرفته شده است.۲۲ شهریور سال ۱۳۹۹ زمانی که ابراهیم رییسی ریاست قوه قضاییه جمهوری اسلامی را برعهده داشت، نوید افکاری توسط نیروهای دستگاه قضایی اعدام شد. کشتیگیر فرنگیکار شیرازی، یک بار به اتهام قتل یک مامور حکومتی در جریان اعتراضات مرداد ۱۳۹۷در شیراز حکم اعدام گرفت و بار دیگر نیز برای شرکت در این اعتراضات، با اتهام «محاربه» در دادگاه انقلاب به مرگ محکومش کردند. اتهاماتی که از سوی نوید افکاری رد شده بود. دو برادر دیگر او، «وحید» و «حبیب» هم به ترتیب به ۵۴ سال و شش ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق و ۲۷ سال و سه ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدهاند. آنها متهم شدند که در مرداد ۱۳۹۷ فردی به نام «حسن ترکمان»، از اعضای بسیج شیراز و کارمند حفاظت سازمان آب این شهر را به قتل رساندهاند. وحید و حبیب افکاری هر دو از زمان اعدام نوید افکاری، در زندان انفرادی هستند. دقیقا سه روز پیش از اجرای حکم اعدام نوید افکاری، پدر و مادر نوید، وحید و حبیب افکاری با انتشار نامهای خطاب به ابراهیم رییسی رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی، از او خواستند دستور دهد تا به دلیل «آثار ضربوشتم» در بدن سه فرزند خود، آنها را به پزشکی قانونی ببرند. با این وجود حکم اعدام نوید افکاری با نظر مستقیم ابراهیم رییسی اجرا شد. پیش از اجرای این حکم، برخی از چهرههای سرشناس کشتی ایران از جمله «رسول خادم»، رییس پیشین این فدراسیون قصد دیدار با ابراهیم رییسی، برای پادرمیانی و شکستن حکم را داشتند که شخص رییس قوه قضاییه با این درخواستها مخالفت کرد. همزمان با اعدام نوید افکاری، «محمدعلی گرایی» قهرمان کشتی فرنگی ایران در شیراز که دوست، رفیق و رقیب تمرینی نوید افکاری بود توسط نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی بازداشت میشود. محمدعلی گرایی در المپیک توکیو به مقام چهارم رسید و محمدرضا گرایی برادرش به مدال طلای این رقابتها دست یافت. هر دو برادر، پیش از اجرای حکم از نهادهای امنیتی و قوه قضاییه خواسته بودند، نوید افکاری را عفو کنند. هر دو برادر که رابطهای خانوادگی و نزدیک با نوید افکاری و برادران او داشتند، در پیامی اینستاگرامی برای زندانی محکوم به اعدام آرزوی بخشش کرده بودند. حالا ابراهیم رییسی به مدالآوران ایران تبریک گفته است. خودش پیش از این دستی در اعدام، بازداشت و شکنجه ورزشکارانی داشت که با خط فکری او زاویه داشتند. او به محمدرضا گرایی در حالی تبریک گفته است که در زمان ریاست بر قوه قضاییه، برادر او را بازداشت و یکی از نزدیکترین دوستانش را اعدام کرده بودند. ابراهیم رییسی در آیین تحلیف خود در مجلس شورای اسلامی، خود و جمهوری اسلامی را «مدافع حقوق بشر» معرفی کرده بود. البته همزمان با برگزاری دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدامهای تابستان ۶۷، بیش از صد ورزشکار ایرانی در نامهای خطاب به دبیر کل سازمان ملل متحد در این ارتباط خواستار حسابرسی از شخص علی خامنهای و ابراهیم رئیسی شدند. در این نامه، اعدامهای تابستان ۶۷، «نسلکشی و جنایت علیه بشریت» خوانده شده و از سازمان ملل خواسته شده است که ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور کنونی ایران، به عنوان «یکی از آمران این جنایت بزرگ وسایر دستاندرکاران» محاکمه شوند. صد ورزشکار ایرانی که در میان آنها نام قهرمانان جهان و المپیک دیده میشود خطاب به آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل خواستار آن شدهاند که با احاله پرونده قتلعام ۱۳۶۷ به شورای امنیت ملل متحد برای حسابرسی و محاکمه دستاندرکاران این قتلعام به ویژه علی خامنهای و ابراهیم رئیسی دست به اقدام بزند. به دلیل پنهانکاری حکومت ایران، آمار دقیقی از این اعدامها وجود ندارد. به نوشته ورزشکاران ایرانی در این نامه، در میان ۱۲۰ هزار قربانی اعدام در۴۰ سال گذشته شماری از قهرمانان ورزشی به چشم میخورند از جمله حبیب خیبری و فروزان عبدی گرفته تا نوید افکاری که در سال ۲۰۲۰ اعدام شده است. ما فعالان حقوق بشر هرگونه صدور حکم اعدام، زندان و شکنجه برای ورزشکاران و چهرههای برجسته ایران را مصداق بارز نقض حقوق بشر دانسته و نسبت به اجرای چنین احکام ضدانسانی به رژیم غاصب کنونی هشدار میدهیم و همچنین دبیرکل ملل متحد، شورای حقوق بشر و کمیسرعالی حقوق بشر ملل متحد، کلیه مراجع مدافع حقوق بشر و همچنین اتحادیه اروپا را به اقدام فوری برای نجات جان زندانیان سیاسی و کشتار مردم بی دفاع ایران فرا میخوانیم. همچنین لازم به ذکر است که متهمان نقض حقوق بشر در رژیم جمهوری اسلامی ایران شخص علی خامنهای، اشخاص و نهادهای وابسته به حکومت به ویژه در رده سران سیاسی، امنیتی، نظامی، انتظامی و قضایی و حتی فقهی هستند که از دیدگاه شمار چشمگیری از کشورهای عضو سازمان ملل و نیز فعالان و نهادهای حقوق بشری مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد و دیوان بینالمللی دادگستری (در لاهه) و مراکز و گروههای ایرانی فعال در زمینه حقوق بشر در داخل و بیرون از ایران و همچنین کسانی که از سوی حکومت جمهوری اسلامی، حقوق انسانیشان نقض شدهاست، جزو ناقضان حقوق بشر هستند. رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی هیچگاه اتهام نقض حقوق بشر را نپذیرفته است. اما شخصا باید اعلام کنم که خون حبیب و فروزان و صدها و هزاران زندانی اعدام شده در سالهای دهه ۶۰ تا خون نوید و ۱۵۰۰ به خون خفته آبان ۹۸، مهسا، نیکا، حدیث، سارینا و صدها بیگناه دیگر در هم آمیخته است، جویباری شده است که در جنبش دادخواهی به حرکت در آمده. این خونهای انتقام ناگرفته تا کشاندن همه جنایتکاران به پای میز محاکمه از خروش و جوشش باز نمیایستند و اعلام میکنم که سکوت و بیعملی و بی طرفی در برابر نسلکشی و جنایت علیه بشریت رژیم جنایتکار حکومت جمهوری اسلامی و علی خامنهای در قرن بیستویک تشویق به ادامه و تشدید جنایت است. به امید پیروزی و آزادی انقلاب مردم ایران زمین
بخش ۵: آقای سپهر رضایی شایان سخنرانی خود را با موضوع ورزش، اقتصاد و سیاست آغاز کردند: عقیده غالب در بین مردم بعضی از جوامع نگریستن به ورزش مانند یک کالای مصرفی است و از اهمیت آن در تولید و رشد و توسعه اقتصادی و توزیع بهتر درآمدها غافل اند . هر چند پرداختن به ورزش نیازمند به هزینه بالای زیربنایی است ولی این هزینه ها را نمی توان در کنار مخارج و هزینههای مصرفی قرار داد. امروزه به همان نسبت که درآمدهای ملی صرف ورزش میشود. در بعضی از رشتههای ورزشی در کوتاهمدت و در بعضی دیگر رشتههای ورزشی در درازمدت میتوان میزان برگشت سرمایه را به صورت مستقیم و غیرمستقیم مشاهده نمود. به دنبال سرمایهگذاری در ورزش میزان اشتغال مستقیم و غیرمستقیم افزایش مییابد و در کنار آن امکان جذب درآمد از طریق برگزاری مسابقات بینالمللی، جذب گردشگران و سطح سلامت و بهداشت جسمی و روانی جامعه افزایش مییابد. مانع اصلی در روند سرمایهگذاری در بخش ورزش کشورها عدم رویت منافع قابل برگشت حاصل از این سرمایهگذاری به صورت مستقیم میباشد. در حالی که نگرش مثبت به ورزش و امور جنبی آن سودهای سرشاری را به طور مستقیم و غیرمستقیم در آینده نصیب آنان مینماید. وجود نگرش مثبت در جوامع پیشرفته نسبت به ورزش، سبب سرمایهگذاری در امر ورزش به منظور بالا بردن سطح سلامت و تندرستی و تاثیر بر افزایش سطح بهرهوری در تولید گشته و همین امر سبب شده که رفتهرفته بیشتر کشورهایی که قبلاً توجه آنچنانی به آن نشان نمیدادند سهمی رو به افزایش، برای سرمایهگذاری در امور ورزشی قایل شوند. بودجه تربیتبدنی و ورزش در کشورهای توسعهیافته یا بعضی از کشورهای در حال توسعه با سرعت بیسابقهای افزایش یافته است چرا که اینگونه کشورها به تاثیرات درازمدت ورزش از لحاظ رشد و توسعه اقتصاد ملی واقف گشتهاند. ورزش یک سرمایهگذاری درازمدت است که اثر آن در رشد و توسعه معلوم و محرز است. سرمایهگذاری در ورزش از جمله سرمایهگذاریهایی است که دارای دوران بلندمدت و کوتاهمدت است که با پرداختن به آن میتوان نتایج اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی قابل توجهی بدست آورد و در تامین نیازهای جامعه و ملی کوشید. اثرات اقتصادی ورزش: برای رویدادهای ورزشی که در درون جوامع مختلف به وقوع میپیوندد دو نوع سرمایهگذاری توسط جامعه انجام میگیرد: الف) سرمایهگذاری که جامعه با به کارگیری مالیاتهای عمومی در این زمینه انجام میدهد و انتظار دارد که رویدادهای ورزشی توجه تماشاگران و گردشگران ورزشی زیادی را به جامعه و اجتماع آنها جلب نموده و با ورود این ملاقاتکنندگان رونق تجاری بیشتری در جامعه ایجاد گردد و مانند کره و ژاپن (علیرغم آن که تا قبل از برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۰۲ با رکود نسبی اقتصادی و کاهش درآمدهای ملی مواجه بودند) برای هر چه باشکوهتر برگزار شدن این دوره مسابقات حدود ۱۰ میلیارد دلار (حدود نیمی از درآمد آن سال ایران) برای احداث و نوسازی ورزشگاهها، جادهها، پلها، هتلها، مراکز تفریحی، اقامتی، توریستی و تأمین امنیت هزینه کردند. با برگزاری این مسابقات رکود نسبی حاکم بر اقتصاد ژاپن و کره از بین رفت و رونق اقتصادی دوباره به این کشورها بازگشت و طبق برآورد دولت کره جنوبی سود حاصل از برگزاری این مسابقات در این کشور از شروع تا پایان برگزاری مسابقات بالغ بر بیست میلیارد دلار (بیش از درآمد کشور ایران در آن سال) برای کشور کره جنوبی سود در برداشته است. پس هدف از هزینه مالیاتها برای برگزاری رویدادهای ورزشی کسب درآمد و ثروت جدید و کسب اعتبار و حیثیت جهانی میباشد که انتظار دارند در آینده نه چندان دور لااقل کسب کنند. ب) سرمایهگذاری نوع دیگری برای رویدادهای ورزشی سرمایهگذاری خصوصی است که هدف از این نوع سرمایهگذاری کسب سودهای آنی و منافع کوتاهمدت میباشد که تأثیر مهمی در جامعه برجای نمیگذارد ولی سرمایهگذاری جمعی، در زمینه ورزش و رویدادهای ورزشی دارای اهداف و زمینههای اجتماعی اقتصادی وسیعتری است. ساکنان یک اجتماع به شیوههای مستقیم مانند کارمندان و یا کارکنان دولتی و یا با شیوه غیرمستقیم مانند بازاریان یا مصرفکنندگان کالاهای تجاری… به دولت مالیات پرداخت میکنند، دولتها بخشی از این مالیاتها را در جهت گسترش فعالیتهای تفریحی و خدماتی در اجتماع یا شهرهای مورد نظر برای برگزاری مسابقات یا رویدادهای ورزشی هزینه میکنند و با هزینه این مالیاتها و فراهم آمدن امکانات لازم امکان جذب بیشتر بازدیدکنندگان و گردشگران داخلی به خصوص خارجی را فراهم میآورند، با ورود گردشگران بر میزان مصرف، در بخشهای مختلف اقتصادی افزوده شده و در نتیجه سبب رونق بخشهای اقتصادی میگردد. منابع حمایتی ورزشهای حرفهای و ورزشهای همگانی: در یک تقسیمبندی کلی ورزش را میتوان به دو بخش حرفهای و همگانی تقسیم نمود، یک گروه نسبتاً کوچک در رأس هرم، که شامل ورزشکاران حرفهای و قهرمانان ورزشی، مثل قهرمانان رقابتهای ملی و یا رقابتهای بینالمللیاند که این نخبگان و قهرمانان به سه طریق مورد حمایت مالی واقع میشوند، این منابع مالی عبارتند از: الف) حامیان ملی چون شرکتهای تجاری ورزشی و غیر ورزشی ب) حمایت مالی از جانب تماشاچیان ورزشی پ) حمایت مالی ناشی از حق پخشهای تلویزیونی و رسانههای گروهی. هدف اصلی و نهایی نخبگان ورزشی برآورده کردن خواستههای حامیان مالی خود بوده که عمدتاً تحت تأثیر خواستههای تجاری آنان قرار میگیرد. گاهی مواقع حکومتها نیز به حمایت مالی از ورزشهای سطح بالا یا کاملاً حرفهای نخبگان، برای دستیابی به اهداف سیاسی یا اقتصادی در سطح ملی یا بینالمللی مبادرت میورزد و برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود، موفقیت در ورزشهای بینالمللی و ورزشهای حرفهای (نخبگان ورزشی) یا رأس هرم را هدف خود قرار میدهند و دو شیوه را برای موفقیت به کار میگیرند که شامل هزینه مستقیم پول و سرمایه بر روی این نوع از ورزشها، دیگری تسلط بر بازارهای نقل و انتقال، شرطبندیهای ورزشی، کاهش یا افزایش مالیاتها و غیره میباشد. در مقابل ورزش حرفهای در پائین هرم، ورزش همگانی و تفریحی را داریم که بخشی از مردم به عنوان تماشاچی و بخشی دیگر برای سلامتی و تندرستی، بخشی نیز برای لذت بردن و گذران فراغت به ورزش میپردازند که منابع حمایت مالی این بخش شامل موارد زیر میباشد: الف) دولتها ب) اختیاری یا داوطلبانه (سهم بخش اختیاری بزرگ است ولی مهمترین منبع حمایتی این بخش مقدار زمانی است که داوطلبان با مشارکت در امور مربوط به ورزش بدون دریافت چیزی به انجام کارهای مختلف میپردازند.). کلا حکومت و بخش اختیاری ورزشهای تفریحی را در بازار ورزش حمایت میکنند ولی در ورزش حرفهای دولت باید مالیات متنابهی از مشارکت بخش تجاری در ورزش دریافت کرده و درحمایت از ورزش تودهای هزینه نموده تا امکان رشد بیشتر آن فراهم آید. در حالت کلی باید دانست که ورزش مخلوطی از سه بخش دولتی، اختیاری و بخش تجاری میباشد همچنین دولت در مواقعی هم باید بخش حرفهای را مورد حمایت خود قرار دهد. ولی در عین حال دولت باید مالیات خود را به بخش ورزش حرفهای تحمیل نموده تا از این مالیات برای بهبود ورزشهای تودهای استفاده زیرا در درازمدت فایده بیشتری برای بخش عظیم جامعه دارد. حامیان مالی خصوصی ورزش، بیشتر در سطح نخبگان سرمایهگذاری نموده و کمتر در سطح تودهای به سرمایهگذاری میپردازند. شرکتهای تجاری حامی ورزش دو گونه هستند : الف) شرکتهای تجاری تولیدکننده کالاهای ورزشی، که به تولید کالاهای ورزشی مشغول بوده و کالاهای آنها مستقیما به مصرف بخش ورزشی میرسد که بخشی از سرمایه هزینه شده توسط آنان برای ورزشکاران با مصرف کالای ورزشی توسط ورزشکار دوباره به خود آنان بر میگردد. (مثل شرکت آدیداس و نایک). ب) شرکتهای تجاری تولیدکننده کالاهای غیرورزشی، بیشتر حامی مالی ورزشها از شرکتهایی هستند که در زمینه اقتصادی دیگر یا غیرورزشی (کوکاکولا، مک دونالد و…) فعالیت دارند. نتیجهگیری: ورزش دیگر یک فعالیت تفننی نیست بلکه به یک صنعت پررونق بهخصوص در کشورهای پیشرفته تبدیل شده است چنان چه حجم سرمایهگذاریهای انجام شده هم در بخش حرفهای و هم در بخش همگانی بسیار زیاد میباشد. فواید مادی و غیر مادی ورزش را نمیتوان نادیده گرفت. هم از بابت منافع مادی آنی که برای شرکتهای تجاری و بهتر از نیروی کار و افزایش اشتغال در بخشهای ورزشی و غیرورزشی به دنبال میآورد. لذا لازم است تا دولتها برای بهرهگیری از مزایای دراز مدت ورزش آن را یک کالای سرمایهای به حساب آورده و برای رونق آن به خصوص در بخش همگانی توجه لازم را داشته باشند.
بخش ۶: آقای رضا شایگان بحث آزاد با موضوع حق اعتراض را با مقدمهای آغاز کردند: همانطور که همگی در جریان هستند اعتراضات اخیر در ایران بسیار فراگیر شده و تقریبا تمامی اقشار جامعه را در بر میگیرد. از این موضع حتی ورزشکاران هم مستثنی نبودهاند. چه در فضای مجازی و چه در داخل ورزشگاهها. بهعنوان مثال میتوان به فوتبالیستهایی اشاره کرد که در بازیها با مچبندهای مشکی در مسابقات حضور یافتند و یا تعدادی که کلا با تیمهای ملی خداحافظی کردند. اما در مقابل بسیاری از ورزشکاران سکوت کردند و به گونهای از مردم حمایت نکردند. بسیاری از ورزشکاران تحت نظارت شدید امنیتی هستند بهگونهای که حتی ممکن است جانشان در خطر باشد. همانطور که پیشتر خانم رهایی به اعدام بسیاری از ورزشکاران پرداختند. آیا جامعه باید از ورزشکاران جهت اعلام برائت از حکومت توقع صراحت بالایی در اعلام مخالفت را داشته باشد؟ آقای محمدرضا راعی گفت: این موضوع یکی از موضوعاتی است که حتی در سال ۱۳۵۷ هم مسالهای جدی بود. سوال مطرح شده این است. آیا راه مقابله با رژیم ترک پستهای خود هست یا خیر؟ باید سلبریتی اعم از هنرمند یا ورزشکار از کار خود استعفا داده و به فعالیتهای خود پایان دهد یا در رژیم بماند؟ نظر شخصی من این است که مردم به زندگی عادی خود ادامه دهند. بعضی از مردم به راحتی نمیتوانند از منافع شخصی خود بگذرند. به عنوان مثال یک کارفرما میگوید که من ۴۰۰ نفر زیردست دارم. چهطور میتوان انتظار داشت که من وارد تظاهرات شده و معیشت این ۴۰۰ نفر را به خطر بیندازم؟ شبیه این را بعضی از ورزشکاران و هنرمندان اعلام میکنند. بنابراین مهم این است که به چه نحو به جنبشهای اعتراضی و مقاومتی مردم همراهی کنند. اما در پست و مقامی که هستند اعتراضات خود را تا حد ممکن اعلام کنند. در اینگونه مواقع مردم کاری به سیاست نداشته باشند، در هر صورت سیاست با آنها کار خواهد داشت و دست از سر آنها بر نخواهد داشت. خانم زهرا رهایی گفت: ماندن و مقاومت در مقابل رژیم بسیار مهم است. از این دست انسانها میتوان به علی کریمی اشاره کرد که با توجه به فعالیتهای ایشان کاملا موضع ایشان مشخص است. بر اساس فراخوانهایی که میدهد به شکل یک رهبر میدانی در حال عمل کردن است. بقیهی ورزشکاران و سلبریتیها هم میتوانند به همین نحو بهعنوان رهبران میدانی عمل کنند. در حال حاضر وضعیت ایران در نقطه عطفی وجود دارد که عملکرد ورزشکارن و هنرمندان خود شدیدا تاثیرگذار بر این موضوع خواهد بود. آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی گفت: باز به کلمهی اتحاد بر میگردم. تلاش برای احقاق به حق حقوق نقضشدهی بانوان. اینکه یک بانو خودسوزی میکند دل همگان را به درد میآورد. بسیاری از این موارد امنیتی بهخاطر این است که تعداد معدودی از ورزشکاران دست به اعتراض علنی زدهاند و تمامی فلشها به سمت آنان است. اگر همهی ورزشکاران یکصدا بر علیه رژیم باشند دیگر کسی نمیتواند جلودارشان باشد. احساس همدردی باید بین همهی مردم باید، منجمله آنانی که در عرصهی ورزش ید طولایی دارند. بهعنوان مثال بهعنوان یک مرد من تحریم میکنم و تا زمانی که بانوان نتوانند به ورزشگاه بروند، من هم به ورزشگاه نخواهم رفت. آقای مصطفی مصطفینیا گفت: زمانی در ایران اعتراضات مدنی وجود داشت. مردم سعی داشتند که از طریق صندوق رای و یا تجمعات مسالمتآمیز خواستههای خودشان را اعلام کنند. از سال ۹۸ تا اکنون کلا بازی عوض شد. به اعتقاد من از آن تاریخ به بعد تنها چیزی که ما را به خواستههایمان میرساند مطالبات کاملا صریح و رادیکال میباشد. دیگر زمان آن نیست که شخصی بهخاطر منافع شخصیش خود را از مساله کنار بکشد. اینکنارهگیری به نوعی خیانت به مردم و پشت کردن به آنها میباشد. آقای مهران انصارینژاد گفت: بر اساس شرایط فعلی ایران که آقای خامنهای مسائل مربوط به سلبریتیها را به قوهی قضاییه سپرده و به نوعی از این مساله شانه خالی میکند و در زمانی که نوجوانان ۱۳ ۱۴ ساله در کف خیابان جان خود را از دست میدهند و رژیم بدون کوچکترین رحمی دست به کشتار این بیگناهان زده است دیگر ورزشکاران نباید مماشات کنند و باید صریحا موضع خود را اعلام کنند. در حال حاضر ورزشکاران و هنرمندان به شکل ویترین مردم و همچنین از جنبهای دیگر بلندگوی مردم هستند. آنها چهطور میتوانند چشمان خود را به وضعیت فعلی مردم ایران ببندند و سکوت اختیار کنند؟ آقای سپهر رضایی شایان گفت: یک سری از سلبریتیها در هر صورت جزئی از بدنهی جمهوری اسلامی هستند و وجودشان به وجود این رژیم وابسته است. از این افراد نمیتوان انتظاری داشت. بسیاری از این اشخاص هم بهگونهای شستشوی مغزی شدهاند که با هر دلیل و برهان و توجیهی نمیتوان این افراد را به سمت مردم کشاند. به عناون مثال میتوان به فارغالتحصیلان دانشگاهها امام حسین و امام صادق هم اشاره کرد. بیشتر تمرکز جنبش مقاومت باید روی نسلهای جدید باشد، زیرا که آنها ذهنی پذیراتر نسبت به واقعیات دارند و این موضوع اتلاف وقت هم نیست. آقای احسان احمدیخواه گفت: موردی که در مورد جمهوری اسلامی مورد پسند نیست و غیر قابل قبول است رفتار جمهوری اسلامی است. پس مردم نباید دقیقا همان رفتار جمهوری اسلامی را در پیش بگیرند و در واقع اگر همان رویهی جمهوری اسلامی را در پیش گیریم در واقع حق حیات را زایل کردهایم چرا که این دقیقا همان کاری است که جمهوری اسلامی انجام داده است. مخالفت با وسطبازی هم در واقع یکی دیگر از رویههای جمهوری اسلامی است. هیچ کسی را نباید مجبور به کاری کرد.
در پایان مسئول جلسه از همه دستاندرکاران جلسه از جمله منشی جلسه: مصطفی منیری، مسئولین ضبط صدا و تصویر: احسان احمدیخواه، فرشاد اعرابی، ادمینها: مهدی کریمی، رضا شایگان، نریمان حسینینژاد تشکر و قدردانی کردند و در ساعت 21:۰۰ نشست به پایان رسید.
گزارش جلسه ویژه هماندیشی کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر ۱۱ اکتبر۲۰۲۲
سیاوش نوروزی
جلسه ویژه کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر در پی اعتراضات سراسری و مرگ بانو مهسا امینی، با موضوع (حق امنیت شغلی و اجتماعی) در تاریخ ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲ مصادف با ۱۹ مهر در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، مهمان برنامه دکتر رها ثابت سروستانی، و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر برگزار گردید.
در ابتدای نشست ،مسئول جلسه جناب مهدی افشار زاده، ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین، جلسه را به صورت رسمی آغاز و مهمان جلسه را معرفی کردند. در ابتدا مسئول جلسه جهت توضیح کلی مفهوم امنیت شغلی بیان کردند: این واژه به مفهوم این است که شغل اشخاص در جامعه دارای ارزش باشد و همچنین آینده و دستمزدی عادلانه برای افراد شاغل در نظر گرفته شود. دکتر رها ثابت سروستانی سخن خود را آغاز کردند: امنیت شغلی در ارتباط کامل با امنیت روانی قرار دارد. زیرا تضمین زندگی افراد مرتبط با شغل است و اگرشغل افراد در امنیت نباشد روان اشخاص نیز تحت فشار قرار میگیرد. عدم امنیت شغلی، عدم امنیت روانی، عدم تعهد، پایین بودن کیفیت کار و عدم مسئولیت پذیری را در پی دارد. امنیت شغلی در واقع ثمره امنیت اجتماعی است. وقتی از امنیت اجتماعی صحبت میشود همچنین آقای رضا شایگان در تایید حرف های خانم سروستانی گفتند: مسئله ی اقتصاد امروز بر پایه ی این هست که صدمهای به سرمایه داران و اقشار حکومتی نخورد. ملاک اقتصاد جامعه بر پایه ی رفاه مردم و زحمتکشان نیست. و این مسئله از ریشه دارای مشکل میباشد. همچنین جناب راعی در ادامه فرمودند: در کشورهای دیگر انسان های بیکار نیز شغلی افتخاری دارند و پولی را نیز دریافت میکنند و این برنامه ریزی برای تمام افراد در جامعه نظم بخشی و امنیت اجتماعی . همچنین جناب محمد گلستانجو با ذکر مثالی ادامه دادند: حتی دولت ایران به کارمندان دولتی خود هم احترام نمیگذارد. اگر شخصی وابسته به عوامل دولت نباشد برای پیشرفت در شغلش باشد با موانع زیادی برخورد میکند چه بسا دیگر سرخوده میشود.در ادامه خانم سمانه بیرجندی جهت تشکر از اعضا سوالی مطرح کردند: آیا روزنهای وجود دارد که این امنیت اجتماعی از ریشه رو به رشد و تصحیح شدن پیش برود؟ آیا این شدت از تخریب اقتصادی و بی نظمی میتواند رو به خوب شدن پیش برود؟ دکتر سروستانی در ادامه صحبتهای تمام دوستان فرمودند: این موضوع ابعاد بسیار مختلفی دارد. تنها کسبه و بازاریان نیستند، تمام اقشار در پی ساختن بهار در دل زمستان هستند و به امید اتحاد تمام مردم با یکدیگر و ساخت جامعهای امن.
در پایان جلسه مسئول جلسه ضمن تشکر از دست اندرکاران ،منشی جلسه: سیاوش نوروزی، مسئولین ضبط صدا و تصویر آقایان محمد گلستانجو، رضا شایگان، احسان احمدی خواه، و دیگر همکارانی که در جلسه حضور داشتند از جمله: علیرضا جهان بین، مینا انصاری نژاد، محمدرضا صالحی و فریده فراعی، مازیار پرویزی، سمانه بیرجندی ختم جلسه ویژه کمیته کار و کارگر را در ساعت ۲۰:۱۲ اعلام کردند.
اعدام، راه حل مشکلات سیاسی و اجتماعی در جمهوری اسلامی
سپهر رضایی شایان
از ابتدای به روی کارآمدن نظام انقلاب اسلامی در ایران تاکنون، توسل به اعدام به عنوان راهحل فوری، به منظور فائق آمدن بر مشکلات حاد روز مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مشکلات اولیه نظام اسلامی ایران در ابتدای پا گرفتن، استقرار قدرت و خنثی ساختن خطر ایستادگی مخالفان سیاسی بود موسیقی روز نظام انقلاب اسلامی تا چند سال، سرودهایی بود که هر روز بعد از انتشار خبر اعدام گروهی تازه از زندانیان، به اتهام «محارب» ( جنگ با خدا ) و یا «مفسدفیالارض» از رادیو و تلویزیون پخش میشد. سازمانهای بینالمللی حامی حقوق بشر در اغلب گزارشهای سالانه خود جمهوری اسلامی را به دلیل استفاده بیش از حد از حکم اعدام مورد انتقاد قرار میدهند. در واقع جمهوری اسلامی معمولا در کنار چین در صدر فهرست کشورهای استفاده کننده از مجازات اعدام قرار دارد. مقامهای قضایی ایران عموماً به درخواست نهادهای حقوق بشر بینالمللی برای توقف و یا حتی کاهش مجازات اعدام توجهی نمیکنند و این نوع درخواستها را مغایر موازین شرعی دین اسلام و امنیت اجتماعی میدانند. در قوانین فقهی اسلام، مجازات اعدام برای پارهای از جرائم عمومی و نیز قصاص نفس مجاز شمرده شده است. تصریح نصوص دینی بر جواز مجازات اعدام سبب شده است که فعالان حقوق بشر در داخل ایران، تلاشی فراگیری برای لغو مجازات اعدام انجام ندهند، چرا که اصرار آنان بر این نکته میتواند به «ارتداد» آنها از سوی برخی از قضات منجر شود و آنان را با خطر اعدام روبرو کند. طبق قوانین فقه شیعه هر مسلمانی که منکر ضروریات قطعی دین شود، مرتد است و ضروریات قطعی دین نیز مواردی است که در قرآن و سنت بر آنها تأکید شده است. بنابراین بسیاری از فعالان حقوق بشری در داخل ایران برای آنکه به ارتداد و خروج از دین متهم نشوند، معمولا از درخواست لغو کلی مجازات اعدام خودداری میکنند، هر چند که در برابر اعدامهای موردی از خود حساسیت نشان میدهند. در هر صورت، به عقیده کارشناسان، در سالهای اخیر ناامنی اجتماعی در سطوح مختلف جامعه ایرانی نفوذ کرده و مردم عادی در برخی از محلهها، عملا در مقابل عوامل ناامن کننده زندگی خود، پناهگاهی ندارند. کارشناسان اجتماعی، گسترش ناامنی را از یکسو به عدم انجام وظیفه صحیح نیروهای حافظ نظم و قانون نسبت میدهند و از دیگرسو، شرایط سیاسی ایران را نیز در این مسأله سهیم میدانند. در واقع، شرایط سیاسی ایران به گونهای است که مردم را مطیع و فرمانبردار نهادهای قدرت میخواهد و انتقاد و اعتراض آنها را با خشونت پاسخ میدهد. این مسأله سبب شده است که بسیاری از افراد جامعه، اصولا جسارت روحی مقابله با هر نوع زورگویی و ناامنی را حتی از جانب بزهکاران از دست بدهند و در عمل تسلیم آنها شوند. در چنین شرایطی، یک شهروند بیپناه، مجازات اعدام را دستکم مرهمی بر زخمهای درونی خود و یا وسیلهای برای التیام حس دردناک ناتوانی خویش در برابر زورگویان میبیند و از آن حمایت میکند. نکته غمانگیز اما این است که مجازات اعدام به هر اندازه هم که گسترده شود، امنیت را برای شهروندان به ارمغان نخواهد آورد، چرا که به گفته کارشناسان حقوق، تا هنگامی که زمینههای ارتکاب جرم در جامعه باز تولید میشود، بر شمار جنایتکاران نیز افزوده میشود. از این رو برخی از کارشناسان اجتماعی، به کارگیری گسترده مجازات اعدام را نه فقط راهحل ناامنی اجتماعی نمیدانند، بلکه تأثیر آن را بر رفتار کلی جامعه بسیار مخرب میبینند. در واقع، استفاده گسترده از حکم اعدام، به معنای برخورد مکانیکی با پدیدهای است که نیاز به راهحلهای نرم افزاری دارد. به هر حال به نظر نمیرسد اعدام دستهجمعی افرادی که این روزها به عنوان اراذل و اوباش به دار آویخته میشوند، کمکی به استقرار امنیت اجتماعی در جامعه ایران کند. ضمن آنکه بالا رفتن آمار اعدامیها نیز ایران را در صدر فهرست استفاده کنندگان از مجازات اعدام قرار میدهد و صدای نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر را نیز بلند میکند.
مجازات اعدام، چالش پردامنه جمهوری اسلامی در زمینه حقوق بشر
حسین مرادیزاده
در ایران دستکم یک اعدام در هر روز انجام میشود. نهمین گزارش سالانه سازمان حقوقبشر ایران درباره مجازات اعدام در ایران در سال ۲۰۱۶ منتشر شد اما هرچند براساس این گزارش تعداد اعدامها کاهش یافته، اما همچنان نشان میدهد که ۵۳۰ نفر در سال ۲۰۱۶ میلادی اعدام شدهاند. نکته خاص و ویژه گزارش سالانه اعدام از سوی سازمان حقوقبشر ایران تاکید بر نقش دادگاه انقلاب به عنوان یکی از عوامل اصلی سرکوب و ناقض روند دادرسی عادلانه در نظام قضایی ایران است. براساس این گزارش، دادگاههای انقلاب مسئولیت اکثر احکام صادره اعدام در ۳۷ سال گذشته را به عهده داشتهاند و طبق گزارش سازمان حقوقبشر ایران در سال ۲۰۱۶ دستکم ۶۴ درصد از اعدامها در این سال و بیش از ۳۲۰۰ اعدام از سال ۲۰۱۰ تا کنون توسط دادگاههای انقلاب صادر و اجرا شده استدادگاههای انقلاب که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تشکیل شد، هرگز به کار خود پایان نداد و احکام این دادگاه در دهههای گذشته به عنوان احکامی غیرشفاف که با محاکمههایی کمتر از ۱۵ دقیقه، بدون دسترسی به وکیل انتخابی صادر شده، از روشهایی چون اعترافاتاجباری تحت شکنجه استفاده کرده است نکته مهم دیگری که در گزارش سالانه اعدام سازمان حقوقبشر ایران به چشم میخورد، تعدد اعدامشدگان در ارتباط با موادمخدر است. براساس این گزارش ۲۹۵ نفر با اتهامات مرتبط با موادمخدر اعدام شدهاند که معادل ۵۶ درصد اعدام شدگان است. تعدد اعدامهای مربوط به موادمخدر همواره ایران را تحت فشار نهادهای بینالمللی قرار داده و در نهایت در سال ۲۰۱۶ بحث درباره عدم بازدارندگی مجازات اعدام در زمینه جرائم مرتبط با موادمخدر به یک فوریت لایحهای با امضاء ۱۵۰ نماینده مجلس شورای اسلامی انجامید که در آن خواهان حذف مجازات اعدام برای برخی از جرائم مربوط موادمخدر شده بودند. با این حال، این لایحه در معنای دقیقتر به دنبال حذف مجازات اعدام نیست و جمهوری اسلامی بارها تاکید کرده که مجازات اعدام را حذف نخواهد کرد چالش دیگر در زمینه مجازات اعدام در ایران تمایل جمهوری اسلامی به اجرای این حکم در ملاءعام است که در سال ۲۰۱۶ به ۳۳ اعدام در ملاءعام ختم شده است با وجود تلاشهای کنشگران مدنی برای مبارزه با این شیوه و اثرگذاری بر افکار عمومی، همچنان تماشای اعدام یک تفریح خانوادگی و یک مراسم عمومی است، گرچه در مواردی هم کنشگران موفق شدهاند تعداد حاضران در این مراسم را کم کنند به عنوان یک چالش همیشگی دیگر باید به مجازات اعدام برای مجرمانی اشاره کرد که زیر ۱۸ سال مرتکب جرم شدهاند. جمهوری اسلامی برای کودکان هم مجازات اعدام تعیین میکند و تنها اجرای آن را به پس از ۱۸ سالگی موکول میکند. در سال ۲۰۱۶، حداقل ۵ مجرم زیر ۱۸ سال در میان اعدامشدگان بودهاند اعدام زنان و اعدام به دلیل قتل عمد به همراه شکلهای نامتعارف اعدام مثل سنگسار، همواره از موضوعات دیگری بوده که در گزارشهای مربوط به اعدام در ایران مطرح شده است و جمهوری اسلامی ایران چندین اعدام در ملاءعام و دیگر مجازاتهای غیرانسانی و وحشیانه از جمله قطع عضو و کور کردن چشم را در سال ۲۰۱۶ مانند سالهای گذاشته اجرا کرده است سال گذشته از نظر اعدام ۲۵ زندانی کرد، رکوردار بود. درماه آگوست سال ۲۰۱۶ شهرام احمدی و ۲۴ زندانی کرد سنی مذهب با اتهام همکاری با گروههای سنی شبه نظامی اعدام شدند در حالی برای اعترافات اجباری تحت شکنجه قرار گرفته بودند و احکام اعدام آنان توسط دادگاه انقلاب در محاکمههایی که کمتر از ۱۵ دقیقه و بدون امکان هیچگونه دفاعی صادر مبارزه با اعدام اما در ایران مبارزهای بدون هزینه نیست. فعالان مبارزه با اعدام همواره زیر شدیدترین فشارها قرار دارند و چهره مشهور مبارزه با اعدام نرگس محمدی به دلیل تأسیس کمپین لگام (گام به گام تا لغو اعدام) ۱۰ سال حکم زندان گرفته است با وجود این تلاشهای فعالان مدنی در یک زمینه برای فرهنگ سازی و مبارزه با اعدام موفق بوده: به این معنا که در سال ۲۰۱۶ تعداد افرادی که در مقابل اعدام، بخشش را انتخاب کردند بهطور قابل توجهی بالاتر از تعداد کسانی بوده که درخواست حکم قصاص کرده بودند.
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو
مهدی افشارزاده
به خاطر کندن گل سرخ اره آوردهاید؟ چرا آره؟ فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی در خودش میافتد و میمیرد. مهسا امینی، حتی اگر یک سیلی هم نخورده باشد، باز نمیتوان مرگ او را به گردن چیز دیگری انداخت. مگر تنها برخورد سخت فیزیکی است که انسان را از پا در میآورد؟ آدمی روانش که آشفته شود، چون سفالی هفت هزار ساله از هم میپاشد. دختری مسافر را به نا کجاآباد شهری غریب کشاندن، چندان کشنده هست که نیازی به مشتگره کرده نباشد. این جمله از کتاب «تأمل درباره گیوتین» آلبرکامو را چندبار بخوانید: « اینکه میدانی که میمیری چیزی نیست، وحشت و دلهره واقعی این است که نمیدانی زنده میمانی یا نه» عباس معروفی در داستان «ذوب شده» به نقل از بازجو میگوید: «خیلیها هستند که به محض ورود وحشت میکنند و بیآنکه مشتی به پشتشان بخورد زبانشان باز میشود» بیقراریِ مهسا امینی در سالن انتظار، نشانه وحشت و دلهرهای است که بر جان او افتاده بود. اضطرابی ترسناک و کشنده. و پرسشی هولناک: «چه اتفاقی میافتد؟» و فیلسوفی گفته است: «انسان از وحشت، مثل مردهها میشود» آنچه مهسا امینی را از پا درآورد، بیش از هر چیز، نمایش وحشتناکی بود که برای او و دیگر دختران این سرزمین به راه افتاده است. این تصور بسیار نادرستی است که گفتهاند: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است» کشیشی به نام بلاژوست، در جایی گفته است: «احساس بیگناهی فرد را در برابر ضربههای خشونتبار مصون نمیکند. من تبهکاران واقعی را دیدهام که شجاعانه مردهاند و انسآنهای بیگناهی که در حین قدم برداشتن به سوی مرگ بندبندشان میلرزید.»مهسا امینی بیگمان میدانسته که گناهی نکرده است و قرار نیست به گیوتین سپرده شود. با این همه همان فضای دلهرهآوری که تنها ارمغانِ آن ون ارشاد است، میتواند هر دختری را به آسانی از پا در بیاورد. هیچ ترسی بالاتر از ترس از آسیب دیدن از چیزی ناشناخته نیست. آدم دلش میخواهد بداند چه چیزی در کمینش است یا چه بلایی قرار است سرش بیاید، آدم میخواهد آن چیز را بشناسد یا دست کم جای آن چیز برایش معلوم باشد. اضطراب آدم را دستپاچه و ناتوان میکند. حتی قدرت فرار را هم از او میگیرد. او را زمینگیر میکند. یا چنان که لارس اسوندسن نوشته است: «ترس، غالبا موجب گریز میشود، اما میتواند در عین حال چنان بر فرد مستولی شود که او را فلج کند، طوری که نتواند دست به هیچ عملی بزند» در این شرایط، فرد احساس میکند که چیزهای مهمی در او ویران شده است. چیزهایی چون آزادی او، کرامت انسانی او، سلامت او، مقام و منزلت اجتماعی او و در نهایت زندگی او. آیا رنجی کشندهتر از تحقیرشدگی وجود دارد؟ آنجا که شخصیت آدمی را به گرو بستانند، چیز دیگری از او نمیماند. در چنین آشوبی، آدمی «چو چاه ریخته، آوار میشود در خویش». شعر هوشنگ ابتهاج را به یاد بیاورید. آن هنگامی که نامحترمانه به زندان میافتد و مزین میشود به شمار ده: افتاده زبام، خاک درگه شده امچون سایه نیم روز، کوته شده امروزی شوهر، پدر برادر بود ما امروز همین شمار «ده» شدهام! آنچه آدمی را میکشد، لزوماً گلوله نیست. چهره سپیده رشنو بیشتر از مردگان، به مردهها میرفت. کافی است از کسی که زندگی کردن را دوست میدارد و مرگ را دشمن، شادی را بگیرید، خواهد مرد. کافی است به کسی که کلمات را محترم میدارد ناسزایی بگویید، خواهد مرد. خودتان امتحان کنید: فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو خودش میافتد و میمیرد!
قتلهای زنجیرهای در جمهوری اسلامی ایران
صادق فرخی قصرعاصمی
قتلهای زنجیرهای، به سلسله قتلهایی گفته میشود که به صورت سازمانیافته توسط وزارت اطلاعات نظام جمهوری اسلامی ایران با هدف حذف مخالفان روشنفکر داخلی در ایران انجام شد. اعدامهای ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷: اعدام افراد در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ به موج گسترده اعدامها به اتهامها و بهانههای مختلف، عمدتاً با رأی دادگاه انقلاب اسلامی ایران صورت پذیرفت. این دادگاهها به دستور سید روحالله خمینی تشکیل شد. با رأی دادگاه انقلاب اسلامی در ایران و به دستور سید روحالله خمینی و به ریاست صادق خلخالی، پس از انقلاب ۵۷، موجی از اعدام سران و وابستگان حکومت پیشین به راه افتاد که هدف اولیه آن، رسیدگی به جرایم سران حکومت پهلوی خوانده میشد. این اعدامها عموماً واکنش شدید جوامع جهانی و به ویژه سازمان عفو بینالملل را برانگیخت. صادق خلخالی در صدور حکم اعدامها نقش پررنگی داشت که در سال ۱۳۵۹ به دست بهشتی برکنار شد. آیتالله خلخالی در طول کمتر از چهل روز حکم اعدام صدها نفر از مقامات و شخصیتهای سیاسی، نظامی و اطلاعاتی نظام پهلوی را صادر کرد. جنجال برانگیزترین حکم او در هجدهم فروردین سال ۵۸ اعدام امیر عباس هویدا نخست وزیر ایران در سالهای پیش از انقلاب بود. شتاب و عصبانیت او در محاکمات منجر به اعدام، افزون بر اعتراضهای مخالفان و منتقدان رهبران انقلاب، اعتراض مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت و آیتالله طالقانی از چهرههای روحانی برجسته در انقلاب را به همراه داشت. در روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ اولین گروه از سران حکومت شاهنشاهی که شامل ۴ امیر نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران بود با حکم دادگاه انقلاب به ریاست صادق خلخالی به اعدام محکوم شدند. بنا به گزارش سازمان عفو بینالملل از پیروزی انقلاب تا اسفند ۱۳۵۸ تعداد ۴۳۸ نفر توسط دادگاه انقلاب اعدام گردیدهاند. در ۲۷ مرداد ماه ۱۳۵۸، آیتالله خلخالی برای اداره کردن اعتراضات در کردستان به آنجا رفت و احکام اعدام نزدیک به ۵۰ نفر از هواداران حزب دموکرات و کومله را در شهرهای پاوه، سنندج و مریوان صادر کرد. در جریان قتلهای زنجیرهای نویسندگان و شاعران در ایران هدف قرار گرفتند، هر چند در این سلسله قتلها برخی از هموطنان مذهبی (بیش از ۲۰۰ بهایی) نیز به قتل رسیدند. دهه ۶۰ در تاریخ ایران فراموش نشدنی است. طی این سالها و تا همین امروز و فرداهای دیگر هزاران خانواده با یاد بستگان اعدام شدهشان روزگار میگذرانند. سالهای ۶۰ در دو مقطع قابل بررسی است از ۱۳۶۰ تا ۶۴ که نزدیک به ۱۱هزار نفر بر اساس آمارهای موجود در زندانهای مختلف تیرباران یا اعدام و یا زیر شکنجه کشته شدند و مقطع ۶۷ که با فرمان آیتالله خمینی، رهبر ایران گروهی از زندانیان که دوران محکومیتشان را سپری میکردند طی سه ماه به جوخههای اعدام سپرده شدند و از مرداد ماه تا اواسط آذر همان سال بر اساس آمارهای موجود بیش از ۴ هزار نفر کشته شدند. درباره اعدامهای تابستان سال ۶۷ گفتهها کم، اما ناگفتهها بسیار است. جمهوری اسلامی درباره این اعدامها، شمار قربانیان و گورهای دسته جمعی در خاوران و دیگر گورستانهای کشور، سکوت کرده است. اعدامهای ۶۷ فصلی از تاریخ بحرانزده مناسبات دولت و جامعه در ایران پس از انقلاب اسلامی است. جمهوری اسلامی گرچه بر بستر اعتراضاتی مسالمتآمیز به قدرت رسید، اما دوام و بقای خود را در توسل به ماشین قهر دولتی و خشونت یافت. تفاوتی که در اعدامهای این دو مقطع وجود داشت نخست سن جوانان بود. بر اساس این آمار در سال ۶۰ نامهای دختر و پسر ده ساله در میان تیرباران شدگان دیده میشد و نزدیک به ۳۰ نفر از کشته شدگان زیر ۱۵سال داشتند. اما در مقطع ۶۷ تعداد زیر ۱۵ سالهها انگشتشمار بود و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی با نام اصلی میرکریم موسوی کریمی از مراجع تقلید ایرانی شیعه بود. او از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ رئیس دیوان عالی کشور و عالیترین مقام قضایی ایران و همچنین امام جمعه موقت شهر تهران بود. او در سالهای پایانی عمرش ریاست دانشگاه مفید را بر عهده داشت. در زمان این اعدامها خمینی بالاترین مقام کشور بود و از طرفی بخش عمده اینها به دستور شخص او و البته طبق سازوکار مشخصی صورت گرفته بود. حسینعلی منتظری در این باره نامهای به خمینی نوشت و شخص سید روحالله خمینی را مسئول این اعدامها دانست و از او انتقاد کرد. از دیگر افراد رده بالای آن زمان که در هنگام قتلعام زندانیان، دارای مسئولیتهای مرتبطی بودند میتوان به این افراد اشاره کرد: حسینعلی نیری، حاکم شرع مرتضی اشراقی، دادستان تهران سید ابراهیم رئیسی، معاون دادستان تهران مصطفی پورمحمدی، نماینده وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ در منابع گوناگونی از آنها به عنوان مسئولان هیئت مرگ یاد شده است. در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری اکبر رفسنجانی، علاوه بر اعدامهای گسترده در زندانها، بیشترین ترورهای سیاسی و مذهبی در داخل ایران و در خارج از کشور اتفاق افتاد. از زمان ترور و قتل دکتر سامی در اول آذر ماه ۱۳۶۷، تا زمان قتلهای زنجیرهای پاییز ۱۳۷۷، نزدیک به ۱۰۰ تن از نویسندگان، چهرههای سیاسی، هنرمندان و رهبران شناختهشده هموطنان مذهبی در داخل و خارج ایران و همچنین بیش از ۱۰۰چهره محلی، شامل پزشکان، پیروان هموطنان مذهبی، دانشجویان، تجار و رقبای اقتصادی وزارت اطلاعات، به قتل رسیدند. همچنین نشریات و مطبوعات حکومتی ایران، سعید امامی را یکی از عاملان قتلهای دهه ۶۰ و دهه ۷۰ دانستهاند. به دنبال این افشاگریهای سعید امامی که در ۵ بهمن ۱۳۷۷، دستگیر شده بود، اعلام کردند که او در زندان اوین با خوردن داروی نظافت خودکشی کرده است. اما «سعید امامی کشته شد تا طراحی قتلها را به گردن او بیندازند واما کسانی که عوامل اجرایی از آنها به عنوان دستوردهنده و آمران قتلها نام برده بودند؛ و نامشان در پرونده قتلهای زنجیرهای ذکر شده بود، هرگز به صورت رسمی متهم نشدند و تحت پیگرد قرار نگرفتند؛ و همچنان در پستها و منصبهای سیاسی رده اول حکومتی حضور دارند. قربانعلی درّی نجفآبادی، پرستو فروهر، هنرمند و فرزند داریوش فروهر و پروانه اسکندری، در گفتوگویی با رادیو فردا گفت که تمام متهمان و عاملان پرونده قتلهای سیاسی گفتهاند که فرمان قتلها را از وزیر وقت اطلاعات یعنی قربانعلی دری نجفآبادی گرفتهاند. دری نجفآبادی اکنون عضو مجلس خبرگان رهبری، نماینده ولی فقیه در استان مرکزی و همچنین امام جمعه اراک و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی است. غلامحسین محسنی اژهای یکی دیگر مقامامات قضایی-امنیتی رژیم ایران است که نام او در پرونده قتلهای زنجیرهای مطرح شده بود. غلامحسین محسنی اژهای بعد از جریان قتلهای زنجیرهای، وزیر اطلاعات دولت محمود احمدینژاد شد و بعدها به سمت دادستان کل کشور رسید. او در حال حاضر رئیس قوه قضائیه ایران است. علی فلاحیان: نام علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات نیز بارها در پرونده قتلهای زنجیرهای مطرح شده بود. بسیاری از قتلهای سیاسی در دوران وزارت علی فلاحیان اتفاق افتاده است. وی همچنین به اتهام طراحی ترور میکونوس و محکومیت غیابی در دادگاهی در آلمان، تحت تعقیب پلیس بینالملل (انیترپل) قرار دارد. علاوه بر این اینترپل در ۷ نوامبر ۲۰۰۷، به درخواست دادگستری آرژانتین، حکم جلب علی فلاحیان را به اتهام نقش داشتن در انفجار مرکز همیاری یهودیان، که وزیر وقت اطلاعات رژیم ایران بود، صادر کرده است. مصطفی پورمحمدی پس از گذشت بیش از بیست سال از قتلهای زنجیرهای که رژیم ایران مدعی بود خودسرانه بوده است، مصطفی پورمحمدی از اعضای هیئت مرگ، و وزیر سابق دادگستری اعتراف کرد که قتلهای زنجیرهای توسط وزارت اطلاعات هیچ وقت خودسرانه نبوده و در سیستم اتفاق افتاده است. اعتراف صریح و روشن به خودسرانه نبودن قتلهای زنجیرهای برای نخستین بار است که از طرف مقامات رژیم ایران صورت گرفته است. این در حالی است که وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۷، با انتشار بیانیهای عوامل قتلهای زنجیرهای را نیروهای کجاندیش و خودسر این وزارتخانه معرفی کرده بود و علی خامنهای نیز آن را سناریوی خارجی عنوان کرد. فتوای قتلها در پی خبرساز شدن قتلها، برخی منابع از صدور فتوا از سوی بعضی از روحانیان نزدیک به حکومت برای قتل دگراندیشان خبر دادند. عزیزالله خوشوقت، پدر همسر مصطفی خامنهای، یکی از فرزندان رهبر جمهوری اسلامی، برای افکار عمومی چهرهای شناخته شده نبود، اما پس از افشای قتلهای زنجیرهای از سوی منابع نزدیک به اصلاحطلبان متهم شد که یکی از فتوادهندگان قتلهای زنجیرهای روشنفکران و منتقدان حکومت ایران در دهه ۱۳۷۰ خورشیدی بوده است. او و نزدیکانش در این مورد هیچ توضیحی ندادند و آقای خوشوقت در اسفند ماه ۱۳۹۱ درگذشت. حمله به کوی دانشگاه تهران در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ مجموعه رویدادهایی بود که در این تاریخ در جریان حمله نیروهای لباس شخصی و پلیس به کوی دانشگاه تهران رخ داد و طی آن شمار زیادی از دانشجویان مجروح شده و ۵ نفر به قتل رسیدند و بسیاری نیز بازداشت و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند. حمله شباهت فراوانی به یورش به کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ داشت با این تفاوت که نیروهای ضدشورش و لباسشخصیها از سلاحهای جدید برای حمله به دانشجویان استفاده کردند. از سال ۱۳۸۸ تا امروز هر ساله تعداد زیادی از هموطنان ما اعدام و یا به دست نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی تیرباران میشوند. بنا بر گزارش عفو بینالملل، ۶۹۴ تن در نیمه اول سال ۱۳۹۴ خورشیدی در جمهوری اسلامی ایران، اعدام شدند و در کل سال ۱۳۹۴، ۱۴۷۱ تن، اعدام گشتند. در پی اعتراضات دی ۱۳۹۶، دستکم، چندین تن، توسط نظام جمهوری اسلامی ایران، اعدام شدند و همچنین نمیتوان آتش گرفتن ساختمان پلاسکو و کشتی سانچی و هواپیمای مشهد-یاسوج و همچنین هواپیمای اوکراین و آبان خونین ۹۸ و اعدامهای اخیر را نادیده گرفت که همگی دستخوش سیاستهای جمهوری اسلامی ایران بود. امتناع عامدانه حکومت از خرید واکسن؛ ارتکاب قتل عمد رهبر جمهوری اسلامی سودای تأسیس تمدن اسلامی و رهبری جهان اسلام را در سر دارد، اما نمیتواند بیماری همهگیری را که اکنون در بسیاری کشورها کنترل شده، مدیریت کند و حاضر نیست کار را هم به متخصصان بسپارد. دخالتهای غیرمسئولانه شخص او در تمامی امور و ناکارآمدی حکومت تحت امرش مردم را به قتلگاه کرونا فرستاده است. او همچنین ۳ فروردین ۱۳۹۹ در سخنرانی نوروزیاش دولت آمریکا را به «ساخت ویروس کرونا» متهم کرد و گفت: «گفته شده که یک بخش برای ایران بالخصوص تولید شده است. با استفاده از آشناییهای ژنتیک ایرانی که از وسایل مختلفی به دست آوردهاند، این بخش را برای ایران درست کردهاند» و در نهایت در روز ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ واردات واکسن کرونای ساخت آمریکا و انگلیس را ممنوع اعلام کرد. رهبر جمهوری اسلامی حتی پس آغاز موج پنجم کرونا و بالا رفتن آمار مرگ مردم همچنان از قدرتمندی حکومتش در تولید واکسن ابراز رضایت میکرد و در روز ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ گفت: «ما شدیم جزو پنج شش کشوری در دنیا که میتواند واکسن کرونا را تولید کند و زیرساختهای خوبی هم دارد.» واکسنی که تاکنون فقط حدود ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دوز آن برای جمعیت ۸۰ میلیونی ایران به وزارت بهداشت تحویل داده شده و هیچ کدام از سازمانهای پزشکی جهانی آن را تأیید نکرده است. او سرانجام در اوج مرگومیر مردم در روز ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ در یک نطق تلویزیونی کرونا را مسئله «اول و فوری» خواند و خواستار تأمین واکسن به هر شکل ممکن شد. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی رهبر جمهوری اسلامی را مسئول مرگهای ناشی از کرونا معرفی میکنند و از او با عباراتی چون «بیدین»، «جنایتکار» و «آمر کشتار» یاد میکنند، عدهای نحوه عملکرد حکومت را قتلعام، نسلکشی و هلوکاست نامیدهاند و به طور گسترده از هشتگ «خامنهای عامل کرونا» استفاده میکنند. آمار اعدامها و کشتارهای تروریستی یا خیابانی در جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۹ خورشیدی بیش از ۴۴۶۰۰ (چهل و چهار هزار و ششصد) انسان در نظام جمهوری اسلامی ایران، با شیوههایی همچون: حلقآویز شدن، ترور شدن، کشته شدن در اعتراضات خیابانی و شکنجه در زندان و کشته شدهاند: از بهمن ۱۳۵۷ تا اسفند ۱۳۵۸: ۴۳۸ اعدام؛ در سال ۱۳۵۹: ۶۲۴ تن؛ از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴: ۱۴۷۹۴ اعدام؛ در سالهای ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶: از ۱۴۵۶ تا ۱۶۷۱ اعدام؛ کودکان و زنان اعدام شده از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷: ۳۲۰۰ تن؛ در سال ۱۳۶۷: ۴۴۸۴ اعدام (اعم از: دینباور و دینناباور)؛ در جریان قتلهای زنجیرهای ایران: بیش از ۸۰ نویسنده، مترجم، شاعر، فعال سیاسی و شهروند عادی…؛ از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۷: ۶۷۸۳ اعدام؛ در حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸–۲۳ تیر ۱۳۷۸): ۷ کشته؛ از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۷: ۵۲۲۰ اعدام؛ از خرداد ۱۳۸۸ تا تیر ۱۳۸۹: ۱۵۲ اعدام؛ در سالهای ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲: ۸۱۴ اعدام (۱۶ تن کودک، ۱۹ تن زن، ۶۹۷ تن نیز اعدام به گونه گروهی)؛ در سال ۱۳۹۳: ۹۶۶ اعدام؛ در سال ۱۳۹۴: ۱۴۷۱ اعدام؛ در سال ۱۳۹۵: ۹۶۹ اعدام؛ اعدام بهائیان: ۲۰۲ تن؛ کشتگان فقط اعتراضات دی ۱۳۹۶: ۵۰ تن (در خیابان و زندان)؛ در سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۸–۲۰۱۷): ۴۴۶ اعدام؛ در سال ۱۳۹۷ (۲۰۱۹–۲۰۱۸): ۲۳۶ اعدام؛ در سال ۱۳۹۸ (۲۰۲۰–۲۰۱۹): ۲۴۸ اعدام؛ کشتگان فقط اعتراضات آبان ۱۳۹۸: ۱۵۰۰ تن (در خیابان و زندان)؛ در سال ۱۳۹۹ (۲۰۲۱–۲۰۲۰): ۲۷۶ اعدام؛ آمار سنگسار در تاریخ جمهوری اسلامی، ۱۵۰ (صد و پنجاه) حکم سنگسار، اجرا شده است. آمار کشتار دگرباشان جنسی آمار دقیقی از شمار اعدامشدگان انسانهای همجنسگرا در دوره نظام جمهوری اسلامی ایران، در دست نیست؛ ولی کنشگران حقوق بشر باورمندند که بیش از ۴۰۰۰ (چهار هزار) مرد و زن همجنسگرا، در این دوره، در ایران، اعدام شدهاند. آمار کشتگان، ناپدیدشدگان و زخمیان جنگی آمار کشتگان و ناپدیدشدگان در جنگ ۸ ساله ایران و عراق (از شهریور ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ و بر پایه آمار جمهوری اسلامی): ۱۹۰۰۰۰ (صد و نود هزار) کشته و ۶۷۲۰۰۰ (ششصد و هفتاد و دو هزار) زخمی. آمار کشتهشدگان در زندان از دهه ۷۰ تا امروزه بیش از ۵۰ نفر. به امید روزی که کلیه این قاتلان و جنایتکاران محاکمه شوند.
نظام جمهوری اسلامی و نقش رهبریت در آن یا نظام دیکتاتوری (بخش اول)
داوود لطفی
نظام جمهوری اسلامی نام حکومت کنونی ایران است که براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و برپایه جمهوریت و اسلام گرایی بنا شده است. جمهوری اسلامی از خانواده نظامهای حکومتی است که آن را «دو-بنی» یا هیبریدی میخوانند، که آمیزهای از نهادهای دموکراتیک و دستگاهها و ساز و کارهای اقتدارگرا هستند. جمهوری اسلامی، درپی پیروزی انقلاب ۵۷ طی همه پرسی در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ با پرسش «جمهوری اسلامی، آری یا نه؟» با رأی ۹۸.۲ درصدی آری، رسمیت پیدا کرد. برخی از پژوهشگران حکومت ایران را نظامی تمامیت خواه و اقتدارگرا با گرایش به ولایت فقیه قلمداد میکنند. با تصویب مجلس شورای اسلامی، تأسیس حزب نه تنها برای مخالفان بیرون از نظام، بلکه حتی گروههای منحل شده اصلاح طلب هم اجازه فعالیت ندارند. طبق آمار شاخص دموکراسی در نظام جمهوری اسلامی تکثرگرایی صفر است و طبق قوانین اساسی ایران هیچ یک از افراد و احزاب مخالف نظام جمهوری اسلامی حق فعالیت سیاسی اجرا و بر عهدهگیری سمتهای مختلف را ندارند و به رسمیت شناخته نمیشوند. حکومت جمهوری اسلامی ایران در فهرست رژیمهای درمانده و در شاخص کشورهای شکننده و آسیبپذیر ما بین نارنجی و قرمز قرار دارد. در دوره حکومت خود با امواجی از نارضایتی مردم روبرو شده است که افزایش شکاف طبقاتی، فساد سیستماتیک دولتی و فشارهای خارجی، بر نارضایتی همگانی افزوده است و به اعتراضات سراسری منجر شده است.این نظام نوعی جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه است و ساختار سیاسی آن شامل رهبر، مجلس خبرگان رهبری، قوهمجریه، قوه مقننه( که خود متشکل از مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است) و قوه قضائیه است. همچنین مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی امنیتملی، شورایعالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی، شوراهای اسلامی شهر و روستا در آن فعالیت میکنند. رهبر فرمانده کل قوا محسوب میشود. قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۷۵ اصل نوشته شد. اما تصویر این انقلاب قبل و بعد از آن تا به امروز چگونه بود؟ خمینی در زمان اقامت خود در فرانسه نظام مورد نظر خورد را بر پایه «آزادی عقیده و بیان» و همچنین حکومتی برای همه اقلیتهای مذهبی آزادی به طور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقیده خودش را بکند. تصویری که روحالله خمینی از خود پیش از انقلاب ارائه داده بود باعث شده بود که یک سال پیش از سقوط حکومت شاه مقامات ارشد سفارت آمریکا به این نتیجه برسند که نهضت اسلامی به رهبری «نمادین» خمینی ویژگیهای دموکراتیک دارد. در مدت ۱۱۲ روز اقامت در نوفل نوشاتو، خمینی حدود ۴۰۰ مصاحبه انجام داد و این وعدهها را به ملت ایران داد: حکومت اسلامی یک حکومت دمکراتیک به معنای واقعی کلمه خواهد بود. همه حقوق بشری و از جمله حقوق اقلیتهای مذهبی کاملاً رعایت خواهد شد. من در ایران آینده هیچ سمت و مسئولیتی جز رهبر روحانی مردم نخواهم داشت. کشور ما در منازعه میان اسرائیل و عربها باید به کلی بیطرف بماند. ما ساواک را منحل خواهیم کرد و همه گروههای چپ حق خواهند داشت آزادانه به بیان عقاید خود و فعالیت سیاسی بپردازند. نباید به زندانیان و محکومان دشنام داد و به آنها سیلی زد. در زمینه سیاسی و در زمینه اجتماعی، زن برابر با مرد و حق مشارکت در امور را دارد. در تشکیل دولت، زن مانند مرد حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارد و کاملاً با یکدیگر برابرند. عباراتی که فقط گفته شدند تا تصویری زیبا از خودش به جهانیان نشان دهد، به آنانی که او را علم کردند در برابر اقتدار شاه. غافل از اینکه ماری بوده در آستین. تمامی این شعارها همانجا در پاریس ماند و خمینی بدون ذره ای تفکر به اهدافش به ایران رسید. او که قرار بود ابتدا به دانشگاه بره و سپس به بهشت زهرا، مستقیم به بهشت زهرا رفت و در اولین قدم دانشگاه رو حذف کرد و دانش و آگاهی را برای ۴۳ سال از مردمان گرفته شد. در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در شرایطی که نه قانون اساسی ایران تدوین شده بود و نه تعریفی از جمهوری اسلامی ارائه شده بود جمهوری اسلامی مورد همهپرسی قرار گرفت، در واقع همهپرسی برای خمینی و طرفداران او راهی برای مشروعیت بخشیدن بر تسلط یافتنشان بود. که در نهایت ۹۸.۲ درصد شرکتکنندگان به آن رأی آری دادند و بدین ترتیب نظام حاکم بر ایران از نظام شاهنشاهی ایران به نظام جمهوری اسلامی تغییر یافت. امکان همهپرسی جمهوری اسلامی پس از به قدرت رسیدن علی خامنهای و با اضافه کردن اصل ۱۷۷ در قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ عملاً غیرممکن شد. همهپرسی سال ۱۳۵۷ در حالی انجام شد که حداقل سن شرکت در همهپرسی ۱۶ سال بوده است. براساس سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ شهروندانی که در همهپرسی شرکت کرده بودند حداقل ۵۳ سال داشتند که به معنی حضور ۱۵.۵ درصد از کل شهروندان ایرانی در همهپرسی سال ۱۳۵۷ بوده است، یعنی از ۱۰۰ درصد افراد واجد شرایط رأی دهی، فقط و فقط ۱۵درصد رای دادند. ۴۳ سال بدبختی و مصیبت و کشت و کشتار و ظلم و زورگویی و سرکوفت کشیدیم و خوردیم بخاطر ۹۸ درصد رأی که همیشه تو سر ما زدن و ما خودمان را مسبب بدبختیهایمان میدوانیم، غافل از اینکه بیش از ۸۰ درصد مردم اصلا رأی نداده بودند. سخته پذیرفتن اینکه مردمی که انقلاب کردن خودشان هم نمیدانستند چه بر سرشان آمده و چه کلاه گشادی تا ناف سرشان رفته که حالا حالاها از سرشان در نمیآید. بر باور عدهای انقلاب ایران توطئهای طرحریزی شده از سوی نیروهای خارجی بوده است و در مقابل عدهای دیگر چنین نظری را ریشه در باور مردم ایران به تئوری توطئه میدانند. براساس اسنادی که سازمان سیا در سال ۲۰۰۵ از حالت طبقهبندی شده خارج شد، از ارتباط روحالله خمینی با دولت آمریکا حکایت داشت. بر این اساس در نیمه آبان ۱۳۴۲، روحالله خمینی به دولت جان اف کندی پیام میدهد که از حملات لفظیاش سوءتعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت میکند. رونالد ریگان چهلمین رئیسجمهور آمریکا در مناظره انتخاباتی خود در مقابل رقیب دموکرات خود عنوان کرد که سیاست اشتباه ایالات متحده باعث سقوط شاه ایران شده است و آن را «لکه سیاهی» در تاریخ ایالات متحده دانست. در نقل قولی دیگر جورج بوش پدر بیان میکند «مأموریتی که به ژنرال هویزر به منظور فلج کردن ارتش ایران تفویض شد، یک خطای بزرگ بود» که مثال دیگری است که از نوع نگاه آمریکا به دوران اقامت روحالله خمینی در پاریس حکایت دارد. بالاخره با تمام این حمایتها حکومت اسلامی خمینی شکل گرفت و برابر قانون اساسی دولت خونخوار جمهوری اسلامی، اصول حکومت جمهوری اسلامی برپایه جمهوریت و اسلامیت بنا شد، این قانون «جمهوریت» را رای و اراده مردم در اداره امور کشور و «اسلامیت» را مطابقت داشتن قوانین با دین اسلام عنوان کرد، اما از نظر منتقدان، نوع نظام سیاسی ایران را، نه پارلمانی و نه ریاست جمهوری، بلکه نظام ولایت فقیه میدانند که اساس و بنیاد آن اصلا ربطی به دموکراسی و جمهوریت نداشته و ندارد. علی مطهری نماینده مجلس در سال ۱۳۹۹ تأکید کرد که «در حال انتقال از حکومت جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی هستیم» و اعلام کرد که عدهای در حکومت به صورت جدی به دنبال حکومت اسلامی هستند چرا که رأی مردم را تزئینی میدانند. به گفته او این افراد اعتقاد دارند که مجلس یک نهاد مشورتی و نهادی است که باید دستورات رهبری را اجرا کند و رئیسجمهور مستقیماً باید منصوب رهبری باشد. همچنین خامنهای همواره در صورت تمایل توانسته اکثریت مجلس را به رأی دادن یا ندادن به موضوعات مشخص وادار کند. به نظر میرسد که رهبر جمهوری اسلامی در سالهای اخیر به تدریج قدرت نهادهای غیر انتصابی را کاهش و در مقابل قدرت سپاه پاسداران را افزایش داده است که در نتیجه سپاه پاسداران تروریستی، به عنوان نهادی که از حمایت علی خامنهای برخوردار بوده و همواره برای دولت، مجلس یا سایر نهادهای انتصابی نظام از جمله قوه قضائیه، صدا و سیما و هیئتهای نظارت شورای نگهبان نیز اعمال قدرت میکند و تقریباً که نه، دقیقا قدرت را در دست خودش دارد و براحتی میتواند مخالفانش رو در هر جایگاهی نابود کند. سپاه در اقتصاد ایران نیز به شدت ورود کرده تا جایی که به گفته بیبیسی و برایان هوک، اقتصاد ایران، یک دزد سالاری است که فقط به نفع حاکمان است و در خدمت ایدئولوژی مارکسیستی حکومت دینی و تمامیت خواه نظام آخوندی میباشد. ساختار سیاسی ایران شامل اشخاص حقیقی و حقوقی است. رهبر در رأس حکومت قرار دارد. پس از رهبر ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بر پایه سه قوهمجریه، قضائیه و مقننه است. جمهوری اسلامی، نظامی مبتنی بر حکومت اسلامی است و زیربنای تشکیل این حکومت را دینسالاری شکل داده است.
دامبول اسلامی در نقش یک رهبر! موقعیت خامنهای در صحنه سیاسی ایران
مریم حبیبی
موقعیت امروز خامنهای شاهد زندهای بر این حقیقت سیاسی است که او نسخه کمدی خمینی است. اگر بار اول خمینی به صورت تراژدی به صحنه سیاسی وارد شد، بار دوم خامنهای به صورت کمدی در همین صحنه حضور پیدا کرد. خامنهای به معنای واقعی کلمه نسخه کمدی خمینی است. اینکه این نسخه، خود چه سهمی در تداوم تراژدی جمهوری اسلامی دارد تأثیری در این ارزیابی ندارد که خامنهای کاریکاتوری از خمینی است. نسخهای بدلی که ابدا نمیتواند نقش اصل را بازی کند. جامعه نمیگذارد. اگر جمهوری اسلامی با تراژدی خمینی پا به حیات گذاشت، با کمدی خامنهای باید به حیاتش پایان داد. انقلابی بزرگ در حال شکلگیری است برای رسیدن به این نقطه درخشان. این انقلاب شتاب میگیرد. شتاب میگیرد تا پرده تراژدی خمینی را با کمدی خامنهای پایین کشد. و آنگاه که این پرده چرکین و خونین پایین افتاد، قهقهه زندگی و شادی اقیانوسی از انسآنها جای مرگ و اندوه را خواهد گرفت. موقعیت خامنهای، انعکاسی از بحران جمهوری اسلامی! اگر چه سران حکومت اسلامی خامنهای را «مقام معظم»، «رهبر عظیمالشان»، «نایب امام زمان» و «فصل الخطاب» معرفی میکنند، اما او نه عظمتی دارد و نه یک رهبر نیست. رهبر هیچ چیز. او یک بالماسکه است. یک مترسک است. یک داهول اسلامی است. خامنهای مترسکی است که حتی نقش مترسک را هم نمیتواند بازی کند. مترسکها را برای ترساندن و رساندن پرندگان برسر مزرعهها نصب میکنند. خامنهای را بر سر سفره چپاولی به نام جمهوری اسلامی نصب کردهاند که مردم را بترساند. اما این مترسک اسلامی کسی را نمیترساند. نه تنها نمیترساند بلکه حضورش مایه نفرت و خشم و عصیان و تعرض بیشتر مردم میشود. مردم او را «رهبر الدنگ» خطاب میکنند که باید هر چه زودتر فلنگش را ببندد و برود. «سیدعلی بدونه، دیگه وقت رفتنه»، «خامنهای بدونه، به زودی سرنگونه». اینها کمترین چیزهایی هستند که مردم در خیابآنها نثارش میکنند.«مقام معظم قرار» است مردم را به خانههایشان برگرداند و صفوف حکومت را منسجم کند. اما مردم هر بار قویتر از قبل کاری میکنند که او به لآنهاش برگردد و خطاب به همان صفوفش «ننه من غریبم» راه بیاندازد. به خاطر بیاورید که یکبار همین «مقام معظم» را مردم به آنچنان وضع رقتباری انداختند که با مرثیه «من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم سید ما مولای ما دعا کن برای ما …» بساط گریه و زاری راه انداخت! حتما این سؤال پیش میآید که اگر خامنه مترسکی است که حتی قادر نیست بترساند چرا صفوف جمهوری اسلامی در ظاهر هم که شده اینقدر با سلام و صلوات رهبر میکنند؟ این یک تناقض نیست؟ البته که یک تناقض است. این یک تناقض است که سران حکومتی در بنبست، حکومتی در پرتگاه، «رهبری» را که مردم قبلا با عبارت «رهبر الدنگ» بادش را خالی کردهاند همچنان باد میزنند تا این حکومت را از بنبست نجات دهد اما مردم هر بار سریعتر از گذشته بادش را خالی میکنند. این تناقض ریشهاش در بنبست لاینحل خود جمهوری اسلامی است. موقعیت رقت بار شخص خامنهای آئینه تمام نمای موقعیت رقت بار خود جمهوری اسلامی است. به آخرین عجز و لابههای «رهبر عظیمالشان» در همین چند روز اخیر دقت کنید. در میان گلههای حکومتیش ظاهر شد و در میان نعرههای اصل علی محمد، یاور رهبر آمد، در حالیکه هنوز از پوزهاش خون قیام کنندگان آبان میچکید، خطاب به مردمی که خیابآنها را با فریاد «کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل را ستایش کنیم» عجز و لابه کرد که «ممکن است کسی از بنده خوشش نیاید اما اگر ایران را دوست دارد، باید پای صندوق رأی بیاید» میبینید که همان رهبر که چهار ماه پیش فرمان کشتار مردم را داده بود، امروز در مقابل همان مردم ناگزیر میشود چاپلوسی کند. این نشآنهای روشن از حکومتی متزلزل، حکومتی ورشکسته در مقابل تحرک انقلابی مردم است. روشن است که مردمی که توحش حکومت را با فریاد توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد استقبال میکنند، عجز و لابه خامنهای را به حساب نفسهای آخر لاشخورهای حاکم خواهند گذاشت، همانطور که قبلا هم رهبر بارها از این چاپلوسیها کرده است اما مردم قدرتمندتر از گذشته در خیابآنها به مصاف حکومت رفتهاند. حکومت اسلامی نه راه پیش دارد و نه راه پس. نه میتواند با خونریزی بترساند و نه میتواند با چاپلوسی آرام کند. جمهوری اسلامی در بن بست است. رهبرش هم همچنان. راهحل این بنبست هم فقط در مرگ و نابودی حکومت اسلامی است. خمینی و خامنهای: یک مقایسه کوتاه! خیلی از رهبران تاریخی چه راست و ارتجاعی و چه چپ و پیشرو در هر صورت جنبش خودشان را در یک پروسه پر پیچ و خم از موانع عبور میدهند و در نتیجه صاحب نفوذ کلام و اتوریته در صفوف آن جنبش میشوند. خمینی در رأس جنبش ارتجاعی اسلامی و برای مقابله با انقلاب مردم توانست این نقش را ایفا کرد. او در متن یک اعتراض وسیع تودهای علیه سلطنت، به یمن حمایت رسآنهای بیدریغ بی بی سی و به پشتوانه تصمیمات کنفرانس گوادولوپ و البته با تلاش شبانه روزی طیف وسیع شخصیتهای جریان ملی اسلامی توانست بر دوش یک انقلاب تودهای سوار شود برای سلاخی آن انقلاب نقش ایفا کند. بعد از مرگ خمینی، خامنهای در یک جلسه مضحک «انتخاب رهبر» در مجلس خبرگان به کمک شعبدهبازی رفسنجانی یک دفعه «رهبر» شد. شعبدهبازی که با نقل چند کلمه از خمینی نسخه بدل خمینی را به رهبر تبدیل کرد: شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید ما در رهبری دچار مشکل میشویم. ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه. امام فرمودند چرا نداریم؟ آقای خامنهای. و به همین سادگی خامنهای رهبر شد. واکنش خامنهای همان لحظه نشان میداد که نسخه کمدی خمینی را برای بازیگری در یک تراژدی که کارگردانش خمینی بود جلو انداخته اند: «واقعاً باید خون گریست به جامعه اسلامی که حتی احتمال کسی مثل بنده در آن «برای رهبری» مطرح بشود. برای بسیاری از آقایان، حرفم حجت حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟ پاسخ این سئوال را مجلس خبرگان نمیتوانست بدهد. اما مردم الان دارند پاسخ میدهند. و البته هیچ فرقی نمیکرد با شعبده بازی در مجلس خبرگان چه کسی از کلاه این مجلس اسلامی در میآمد. هر کس در میآمد سرنوشتش همان بود که امروز خامنهای دچارش شده است. خمینی نماینده صعود حکومت اسلامی بود. خامنهای نماینده سقوط آن است. خمینی نماینده قدرت حکومت اسلامی بود. خامنهای نماینده ضعف آن است. خمینی رهبر تثبیت حکومت اسلامی بود. خامنهای عامل تضیعفش است. اگر خمینی قدرتش را بردوش انقلاب 57 گرفت و برای شکستن کمر همان انقلاب به کار برد، خامنهای ضعفش را از شروع انقلابی دیگر میگیرد. اگر خمینی و جمهوری اسلامی شکست انقلاب 57 را به فرجام رساندند، خامنهای و جمهوری اسلامی با انقلاب آتی شکست خواهند خورد و عمرشان به پایان خواهد رسید. آنچه خامنهای را به این روز انداخته است روزگار خود جمهوری اسلامی است. کسی نمیتواند بر راس حکومت اسلامی ورشکسته باشد و کاری سیستماتیک باشد. بانفوذ باشد. مقتدر باشد. حکومتی که در بنبست است، رهبرش هم قاعدتاً باید تجسمی از همین بنبست باشد. آنچه خامنهای را منفور و مطرود و منزوی کرده است، منفور و مطرود و منزوی بودن خود حکومت اسلامی است. آنچه خامنهای را پریشان حال و زبون کرده است و پریشان حالی و زبونی خود حکومت اسلامی است. به این ترتیب نه خامنهای میتواند به داد حکومت اسلامی برسد و نه حکومت اسلامی به داد خامنهای. هر دو باهم رفتنی هستند! باید آرزو کرد خامنهای با مرگ طبیعی به درک واصل نشود و همراه جمهوری اسلامی ساقط شود. حضور خامنهای در مقابل دادگاهی که به جنایاتش رسیدگی میکند لحظه شورانگیزی خواهد بود. اتفاقی که آینده دیکتاتورهای دیگر را برایشان نشان خواهد داد، اتفاقی که امید تازه ای به همه انسآنهایی خواهد داد که در حال نبرد با دیکتاتورهای رنگارنگ جهان سرمایه داری هستند. شعارها علیه خامنهای: نشانه پیشرفت جنبش سرنگونی؟ اگر خامنهای یک مترسک است، در این صورت این همه شعار در خیابآنها علیه او آب در هاون کوبیدن نیست؟ نشآنهای از تمرکز جنبش انقلابی روی یک شخص آنهم یک شخص مضحک به جای کلیت جمهوری اسلامی نیست؟ قبل از هر چیز خامنهای را جنبشی به این روز انداخته است که علیه جمهوری اسلامی راه افتاده است. اما در یک سطح پایهایتر، هیچ انقلابی با شعار علیه کلیت نظام مورد تعرضش شروع نمیشود. نمایندگان شاخص آن نظام، تجسمها وسمبلهای شاخص نظام و مخصوصاً شخصی که یک نظام سیاسی را به هر معنایی نمایندگی میکند برای هر انقلابی مهم ست. اما در عین حال هیچ انقلابی نمیتواند پیروز شود اگر خود را به چنین شخصی محدود کند؛ از آن فراتر نرود و زیر و رو کردن کل نظام با تمام ارکان سیاسی، قضایی، قانونی، اجرایی و امنیتی و سرکوب و نهایتا بنیادهای اقتصادیش را در دستور نگذارد. در میان اپوزیسیون نیروهایی تلاش میکنند که شعارهای مردم علیه خامنهای محدود شود. همین نیروها قبل از اینکه شعار مرگ بر خامنهای تودهای شود، حتی تلاش میکردند ولی فقیه فقط مشروط شود! از اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت گرفته که نفی ولایت مطلقه فقیه و مشروط کردن آن آخرین نقطه آرمانخواهی ارتجاعیشان است (فقیه باید سلطنت کند نه حکومت)، تا مجاهد که مخالف حکومت آخوندی است و نه حکومت اسلامی سرمایه، تا جمهوری سطلنت طلبانی که مشکلشان بخش «تبه کار» نظام اسلامی است و مذهب و اسلام و آخوند و پاسدار «خوب» و بد دارند، همه در صف نیروهایی هستند که تا میتوانند در مقابل انقلاب مردم برای سرنگون کردن کلیت حکومت اسلامی و پایان دادن به نظام سرمایهداری مانع ایجاد خواهند کرد. اینها نیروهایی هستند که در لباس «اپوزیسیون» چه داخل حکومت و چه خارج از حکومت نقشه سقط کردن انقلاب آتی علیه جمهوری اسلامی را دارند. «رادیکالترین» اینها اگر ناگزیر از تن دادن به رفتن جمهوری اسلامی شوند، تلاش خواهند کرد جنبش انقلابی مردم از یک تحول ساده سیاسی فراتر نرود و ساختارهای نظم طبقاتی حاکم دست نخورده باقی بمانند تا برای دور بعدی استثمار و چپاول مورد استفاده قرار گیرند. اما اکثریت مردم با شعارهایشان، با تعرضشان به سمبلهای اقتصادی و امنیتی و اسلامی حکومت نشان دادهاند که بسیار جلوتر از تقلاهای ارتجاعی این «اپوزیسیون» هستند. این اکثریت که خامنهای را هدف نفرت خود قرار داده اند، در عین حال فریاد میزنند: «مرگ بر دیکتاتور» اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمامه ماجرا، جمهوری اسلامی، نمیخواهیم نمیخواهیم، و بالاخره مهمتر از همه اینها جمهوری اسلامی نابود باید گردد این اکثریت عظیم، شعار علیه خامنهای را یک جلوه، یک وجه مهم از انقلاب نهایی علیه کلیت جمهوری اسلامی میدانند. و باید تلاش کرد این جنبش انقلابی، از طریق نفی خامنهای به سمت نابودی کل حکومت اسلامی و از این طریق به سمت زیر و رو کردن نظمی برود که جمهوری اسلامی پاسدارش هست: نظم سرمایهداری. نظم طبقاتی. نظامی که باید تماماً نابود شود تا هیولایی چون جمهوری اسلامی هرگز امکان ظهور پیدا نکند.
زن زندگی آزادی
مهناز ترابی
شعاری که امروز جهانی شده و حکومت مستبد و حکام ظالم جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنهای را به زیر کشیده است. حکومتی که برپایه ولایت فقیه باشد جز استبداد و دیکتاتوری نتیجهای به بار نخواهد داشت. ریسمان پوسیده اسلام، پاره شده و مراجعین را به وحشت انداخته است. دیگر زنان از این همه ظلم و بیعدالتی و نابرابری اسلامی خسته شدهاند. حکومت علی خامنهای حاصلی جز فقر و محرومیت و بیکاری و افسردگی و خشم و نفرت به حکومت اسلامی نداشته است. پایان دیکتاتوری فرا رسیده و مردان و زنان ما دست در دست هم سینه در برابر گلوله جیره بگیران حکومت اسلامی سپر کردهاند. خون آنها اخرین چیزی است که برای رسیدن به آزادی فدا میکنند. آزادی اندیشه، فکر، بیان، قلم، تنفس، تعقل و آزادی برای زندگی کردن به سبک انسانی. ولایتفقیه یعنی فقط یک نفر قدرت تعقل دارد و بس و بقیه باید فرمانبردار باشند که این خلاف عقل و منطق و شعور انسانی است. زنده باد آزادی. تا سرنگونی حکومت دین بر مردم خواهیم جنگید.
اعدام
ستار کرمی
اعدام نوعی کیفر و مجازات و یا به عبارتی اشد مجازات برای محکوم است. این کیفر یکی از موارد پیشبینی شده در قانون برخی کشورهاست که در آن به حکم قانون و براساس حکم دادگاه عمومی، جنایی و نظامی زندگی یک انسان صلب میشود. کشور ایران دارای بالاترین آمار اعدام در جهان هستند. ایران بالاترین نرخ سرانه اعدام به نسبت جمعیت را دارا است. اعدام میتواند پایهی یک خانواده را بلرزاند و ریشه و بنیان ان خانواده را بسوزاند. آیا دولت ایران در این فکر هست که بعد از اعدام سرپرست یک خانواده چه بر سر آنها خواهد آمد؟ همانند خآنهای است که ستون آن را از بن ببری و بقیهی اجزای خانه هم ریزش میکند و از بین خواهد رفت. امنیت و آرامش آن خانواده کجا خواهد رفت.؟ چه کسی پاسخگوی رنج و درد آنها می شود؟ شما جان ندادهاید که جان میگیرید این فریاد اخیر خانوادههای دردمندی است که عزیزانشان در زندآنهای قزلحصار کرج ظالمانه زیر حکم اعدام هستند شمار بسیار زیادی از زندانیان زیر حکم اعدام در زندان قزلحصار کرج هستند که با توجه به سرعت اعدام روز به روز بیشتر میشود و تمام خانوادهها نگران عزیزانشان هستند این زندان ۱۰ سالن دارد که در هر سال حدود ۱۰۰ اعدامی وجود دارد یعنی چیزی نزدیک به هزار نفر اعدامی وجود دارد. پس چه بر سر خانوادههای آنها میآید؟ زن و بچههایی که شب و روزشان را با استرس و غم میگذرانند و دیگر آرامشی در خانههای آنها نخواهد بود. در روز سه شنبه ۱۵ شهریور سال ۱۴۰۱ جمعی از خانوادههای اعدامیها در زندان مرکزی کرج دست به اعتراض زدند و خواستار لغو این اعدامهای بیرحمانه شدند و با تجمع در آنجا با پلاکاردهای (نه به اعدام)و (قوه قضائیه پاسخ) در مقابل دادگاه انقلاب کرج اقدام به تجمع و اعدام نکردن فرزاندانشان کردند. اما نه تنها دولت جمهوری اسلامی هیچ اهمیتی به این موضوع نمیدهد بلکه به اعدام کردنهای بیرحمانه خود میافزاید و شاهد افزایش روز به روز آنها هم هستیم. بنابر گزارش احمدشهید، گزارش ویژه سازمانملل در امور حقوقبشر ایران از اول ژوئیه ۲۰۱۳ تا آخر ژوئن ۲۰۱۴ (۱۰ تیر ۱۳۹۲ تا ۹ تیر ۱۳۹۳)، شمار اعدامشدگان در ایران به رقم کم سابقه ۸۵۲ نفر رسیده است. آقای شهید، در ششمین گزارش خود از وضعیت حقوقبشر در ایران، که برای بررسی در نشست اکتبر مجمععمومی سازمان مللمتحد تهیه شده، تصریح کرده که در شش ماهه نخست سال ۲۰۱۴ (۱۱ دی ۱۳۹۲ تا ۹ تیر ۱۳۹۳) ۴۱۱ نفر اعدام شدهاند که ۸ نفر آنها هنگام ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال سن داشتهاند. این شمار اعدام در سال ۲۰۱۴ در حالی صورت گرفته که روند صدور احکام اعدام در ایران در یک دهه گذشته رو به افزایش بوده و از ۹۹ مورد در سال ۲۰۰۴، به ۶۸۷مورد در سال ۲۰۱۳ رسیده است. بنابر گزارش سازمانعفو بینالملل، ایران در سال ۲۰۱۴ میلادی(1393) در اجرای حکم اعدام پیشتاز بود. براساس این گزارش بیشترین حکم اعدام در جهان در این سال در ایران اجرا شده است.و همانطور که ذکر کردم ایران بالاترین نرخ اعدام نسبت به جمعیت در جهان را دارا است. در کدام کتاب و دین و آئین از کشتن انسآنها صحبت شده که مرگ آنها به دست قاضیان رقم بخورد و زندگیشان تنها با یک مهر و امضاء به پایان برساند. هیچ کسی در این کشور حالش به حال نالههای پرسوز مادرها نخواهد سوخت. قرار بود در این کشور زندان ندامتگاه باشد نه قتلگاه کدام تیغ پلیدی است که فرزندان ما را بیپدر میکند جان مردان را میگیرند که پایه های حکومت لرزانشان را محکم کنند، اگر پایه این حکومت لرزان نبود چه نیازی به ریختن خون و گرفتن جان این همه انسان بود. در تاریخ11/12/1387 بیرحمانهترین تصمیم برای زندگی خانواده من رقم خورد طناب پیچیده در گردن پدرم با نام (غفار کرمی)که اخرین نفس های زندگیاش را با دلی پر از اندوه و غم کشید. در آن زمان من تنها 12 سال سن داشتم، که با سن کمم روزم را با خبر اعدام شدم پدرم شروع کردم. چه کسی جوابگوی این غم و مصیبتی که بر خانوادهی ما گذشت است. در آن سال با نزدیک شروع شدن تظاهرات جنبش سبز، و برای امن کردن منطقه خیلیها را بیگناه اعدام کردند، که پدر من هم بیگناه قربانی این موضوع شد و در آن سال اعدام شد. این است عدالت ایران؟ این است جمهوری اسلامی؟ این است اسلامی که از آن حرف میزنید؟ این است قرآن و کلام خدایی که با خواندن یک سوره ی حمد و توحید قبل اعدام شدن آن شخص جان یک انسان را میگیرید؟ در روز پنجشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ دو سازمان حقوقبشری ایرانی و فرانسوی از افزایش صد درصدی اجرای حکم اعدام در ایران پس از روی کار آمدن ابراهیم رئیسی به عنوان رئیسجمهور جمهوری اسلامی خبر دادند که حاکی از اعدام ۳۳۳ تن در سال ۲۰۲۱ و افزایش ۲۵ درصدی نسبت به سال قبل میباشد سهشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ معاون حقوقبشر دبیرکل سازمان ملل در پنجاهمین جلسه شورای حقوقبشر سازمانملل، موارد بسیاری از نقض حقوقبشر از جمهوری اسلامی را گزارش کرد و اعلام کرد که حکومت ایران در سه ماهه اول سال ۲۰۲۲ میلادی دستکم ۱۰۵ نفر را اعدام کرده است. شمار اعدام شدگان در ایران از ابتدای سال جاری تا کنون بیش از ۳۳۰ نفر بوده است در ماه شهریور۱۴۰۱یکصد زندانی از زندآنهای ایران را به انفرادی بردند، اگر مردم بخواهند سکوت کنند این آمار اعدام هر ماه بیشتر خواهد شد و میلیونها خانواده بیسرپناه خواهند ماند هیچ خآنهای وخانوادهای زندگی بدون سایه سر خود را نمیخواهد، زندگی بدون پدر برای دختری که دلخوشیاش فقط پدرش است سیاه خواهد شد. ایران فقط به فکر پایه سست حکومت خود است و هیچ رحمی برای ملت ایران ندارد درحالی که موج انفجاری نه به اعدام کل کشور ایران را لرزانده است، خامنهای و همدستانش در قوه قضائیه و مجریه ماشین اعدام کردن در ایران را فعالتر کردند. در ۲۲شهریور۱۴۰۱ جمعا۲۲ زندانی و در 15 شهریور ۲ زندانی و در ۱۶ شهریور 22 زندانی دیگر در بندرعباس، میناب و گوهردشت با چشمانی خیس و دست و پای لرزان به طناب اعدام آویخته شدند در سحرگاه ۱۰ شهریور۱۴۰۱ یک زندانی که ۱۱ سال در زندان بوده است حکم اعدامش را اجرا کردند، در حالی که پرونده آن هنوز باز بوده و خانواده و بستگان در تلاش برای رضایت از شاکیان این پرونده بودند. از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۹ خورشیدی بیش از ۴۴۶۰۰ (چهل و چهار هزار و ششصد) انسان در نظام جمهوری اسلامی ایران، با شیوههای همچون: حلقآویز شدن، ترور شدن، کشته شدن در اعتراضات خیابانی و شکنجه در زندان، کشته شدهاند در سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۸–۲۰۱۷): ۴۴۶ اعدام؛ در سال ۱۳۹۷ (۲۰۱۹–۲۰۱۸): ۲۳۶ اعدام؛ در سال ۱۳۹۸(۲۰۲۰–۲۰۱۹): ۲۴۸ اعدام؛ کشتگان فقط اعتراضات آبان ۱۳۹۸: ۱۵۰۰ تن(در خیابان و زندان) و بر پایه برخی بررسیهای تخمینی: بیش از ۵۰۰۰ تا ۷۵۰۰در سال ۱۳۹۹ (۲۰۲۱–۲۰۲۰): ۲۷۶ اعدام؛ در سال ۱۴۰۰ (۲۰۲۲–۲۰۲۱): ۲۵۴ اعدام (از جمله، کودکان)؛روز دوشنبه ۲۵ اکتبر ۲۰۲۱ جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوقبشر سازمان مللمتحد در امور ایران وضعیت اعدامها در ایران را وخیم نامید و ادامه داد: «جمهوری اسلامی ایران همچنان به اعدام افراد ادامه میدهد و در یکسال گذشته بیش از دویست نفر اعدام شدند.» وی افزود: «برخی از این احکام اعدام براساس اعترافات اجباری و اعتراف تحت شکنجه صورت گرفته است. این احکام براساس عدالت صادر نشدهاند.» وی در ادامه صحبتهایش گفت: «جمهوری اسلامی ایران همچنان به اعدام کسانی که در زیر ۱۸ سال مرتکب جرم شدهاند، ادامه میدهد. ایران عضو کنوانسیون حقوق کودک است و نباید کودک مجرمان با اعدام مجازات شوند. همچنین جاوید رحمان هشدار داده که جمهوری اسلامی از مجازات اعدام به عنوان یک «ابزار سیاسی» استفاده میکند. برآوردها و گزارشها از میزان اعدام در ایران در حالی است که درباره بخشی از موارد اعدام در ایران اطلاعرسانی نمیشود و به صورت مخفیانه صورت میگیرد. آمار بالای اعدام در ایران و روند افزایشی آن در حالی است که در حال حاضر، مجازات اعدام در بیش از ۱۴۴ کشور به لحاظ قانونی منع یا در عمل متوقف شده است به جز ایران و برخی کشورها که همچنان به اعدامهای بیرحمانه خود و یتیم کردن خانوارها ادامه میدهد. جمهوری اسلامی ایران که نظام حقوقیاش نیز بر احکام شریعت استوار است، خشنترین قوانین مدنی و کیفری را دارد، روند اعدام در این کشور هیچوقت متوقف نمیشود بلکه روز به روز به تعداد اعدامیها و خراب کردن پایه یک خانواده افزوده میشود. به امید روزی که این اعدامها قطع شود و این دولت که با کارهای ستمگرآنهاش بر مردم ادعای حکومتگری میکند، تغییر کند و سایه تاریک خود را از روی کشور بردارد.
ارتداد و حکم آن در اسلام (بخش دوم)
سعید پورمند
در فقه شیعه قانون شرع احکام خود را از چهار منبع استنباط میکند: قرآن، سنت، اجماع و عقل. نخستین و مهمترین منبع قرآن است. قرآن که وحی از جانب خداوند محسوب میگردد، حاوی احکامی است که در قانون شرع گنجانده شده است. دومین منبع سنت میباشد که میتوان آن را مجموعه عملکردهای محمد، داماد او علی و یازده تن از القاب وی که معروف به ائمه هستند دانست. سنت برپایه روایاتی قرار دارد که به زندگی محمد علی و یازده امام دیگر نسبت داده میشود. به این روایات، حدیث گفته میشود و آنها پایه و اساس اکثر احکام شرع را تشکیل میدهند. منبع سوم عقل است. فقهای شیعه در باره عقل و میزان اعتماد و تکیه بر آن به عنوان یک منبع حل مسائل فقهی، دیدگاههای متفاوتی دارند. منبع چهارم و آخر قانون اسلامی، اجماع است که به معنی اتفاق آراء علمای اسلامی میباشد. باید به این نکته توجه نمود که میان تفاسیر اهل تسنن و تشیع از قانون شرع تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. فقهای سنی دو تفاوت عمده با فقهای شیعه دارند. نخست آنکه فقهای سنی به جای عقل از قیاس استفاده میکنند. قیاس شامل مراحل تجزیه و تحلیل حقوقی است که در طی آن از مسائل فقهی گذشته برای حل مشکلات جدید استفاده میشود. تفاوت مهم دوم آن است که در فقه تسنن، استفاده از حدیث به گفتارها و کردارهای محمد محدود میگردد و به القاب وی بسط نمییابد. ارتداد هم در فقه شیعه و هم در فقه سنی گناهی بزرگ و جرمی قابل مجازات محسوب میشود. رده مصدر عربی است که کلمه ارتداد از آن مشتق گردیده است به معنای ترک کردن و برگشتن بوده و کلمه مرتد اصطلاحی عربی و به معنای شخصی است که برگشت کرده است. اتهام ارتداد میتواند صرفاً بر پایه قصد یا اعتقاد اظهارات و یا اعمال شخص باشد بنابراین تعریفی کلی، انکار مبانی اسلام موجب ارتداد است. اما در مورد اینکه چه مفاهیمی مبانی اسلام به شمار میآیند اختلاف عقیده وجود دارد. در حالی که اعتقاد به وجود خداوند و پیامبر اسلام جزء این مبانی شمرده میشوند. فقها در باره دیگر اصول اسلامی به آراء متفاوتی رسیدهاند. برای مثال علامه مجلسی گفته است که مبانی اسلام مفاهیم یا قوانینی هستند که تمامی مسلمانان با آنها آشنا هستند مگر افرادی که به تازگی ایمان آوردهاند. ا ما مقدس اردبیلی گفته است که هر اعتقاد مذهبی که به وسیله یک مسلمان پذیرفته شد را میتوان به عنوان یکی از مبانی عقیدتی دانست و رد آن به وسیله همان شخص، به معنای ارتداد او خواهد بود. توجه به این نکته بسیار مهم است که سالها پیش از انقلاب اسلامی، آیتالله خمینی درباره مبانی اسلام دیدگاه متفاوتی داشت. برای مسلمانان شیعه، معصوم بودن ائمه شیعه یک اصل مسلم است. اما مسلمانان سنی چنین نظری ندارند. برخی از روحانیون عالیرتبه شیعه مانند آیتالله صادق روحانی معتقدند که انکار معصومیت امامان شیعه موجب ارتداد است. اگر چنین دیدگاهی را بپذیریم، آنگاه مسلمان شیعهای که تصمیم بگیرد سنی شود را میتوان مرتد دانست. البته این دیدگاه مورد قبول تمام فقهای شیعه نیست بعضی از فقها بر این باورند که حتی شک کردن در باره اصول اسلام میتواند دلیل ارتداد باشد برای مثال آیتالله مصباح یزدی که یک روحانی بانفوذ ایرانی میباشد، اظهار داشته است که شک داشتن به موضوع امر به معروف میتواند سبب مرتد شدن شخص بشود زیرا شک کردن به این اصل در حکم انکار کردن یکی از ضروریات اسلام است. همانطور که در بخش ۲،۱ این گزارش خواهیم دید قانون ایران نه به وضوح ارتداد را جرم تلقی میکند و نه آن را به طور صریح و روشن تعریف میکند. در نتیجه هیچ تعریف یکسانی وجود ندارد که در موارد ارتداد بتوان از آن استفاده کرد.
مرگآفرینان (بخش چهارم)
وحید چرخانداز یگانه
چشیدن جام زهر آتش بس توسط آیت الله خمینی: هاشمی رفسنجانی از عاملان اصلی ادامه جنگ نیز در نماز جمعه ۱۸مرداد ۱۳۷۰ (۹اوت ۱۹۹۱) گفته بود: «جنگ بدون هیچ اغراق حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشته. و هر ایرانی در دوران جنگ ۵۰ درصد فقیرتر شده است» (رادیو جمهوری اسلامی ۱۸مرداد ۱۳۷۰).آیت الله خمینی همواره تکرار میکرد: جنگ «یک نعمت و موهبت الهی» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (کیهان ۱۲بهمن ۱۳۶۲).وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی: طبق آماری که ما در دست داریم ۵۳ تا ۵۷ درصد از دانشآموزان عضو بسیج در جبهههای جنگ هستند و ما هر روز میبینیم که مدرسهایی با نام شهیدی آشنا میشود (کیهان ۹مهر۶۲).آیت الله خمینی خود مکرراً اعتراف کرده که صلح به مثابه دفن اسلام میباشد. هاشمی رفسنجانی نیز تأکید میکند که ما هیچ راهی جز ادامه جنگ نداریم، اگر بخواهیم در این زمینه سازش کاری کنیم .در هر صورت باید جای خود را به دیگران بدهیم. (کیهان ۴تیرماه ۶۴) شورای امنیت ملل متحد در روز ۲۰ژوییه ۱۹۸۷(۲۹تیر۱۳۶۶) قطعنامه ۵۹۸ را برای «ترک مخاصمه میان ایران و عراق» به اتفاق آرای تصویب کرد که در آن «به عنوان نخستین گام برای دستیابی به راهحلی که از طریق مذاکره امکانپذیر باشد مصراً از ایران و عراق میخواهد که ضمن برقراری یک آتشبس فوری کلیه عملیات نظامی زمینی، هوایی و دریایی خود را متوقف سازند و قوای خود را به داخل مرزهای بینالمللی شناخته شده فراخوانند». اما آیت الله خمینی این قطعنامه را نپذیرفت. ماههای پایانی جنگ شکست سریع و کامل نیروهای رژیم در جنگ فاو به همه جهانیان به ویژه به کشورهای منطقه نشان داد که توان تعرضی و دفاعی نیروهای رژیم دیگر در حدی نیست که آنها تصور میکردهاند. پی بردن به این ضعف نظامی تحولاتی را در عرصه سیاسی خصوصاً در رابطه با کشورهای مختلف با رژیم به وجود آورد. در روز ۲۲تیرماه ۱۳۶۷ عراق اعلام کرد که شهر زبیدات بهطور کامل از نیروهای رژیم ایران پس گرفته و عین خوش، موسیان، فکه و دهلران را به تصرف درآورده است اما نیروهای عراقی مدت زیادی در خاک ایران باقی نخواهند ماند و عقبنشینی خواهند کرد. در روز ۲۷تیرماه ۱۳۶۷(۱۸ژوییه ۱۹۸۸) سیدعلی خامنهای رئیسجمهور وقت رژیم در نامهای به پرز دوکوئیلار دبیرکل مللمتحد بعد از یک سال که آیتالله خمینی از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمانملل سرباز زده بود اعلام کرد: جمهوری اسلامی ایران به منظور یاری کردن دبیرکل سازمانملل جهت استقرار امنیت براساس عدالت قطعنامه ۵۹۸ را بهطور رسمی پذیرفته است. رادیو رژیم اخبار ساعت ۱۴، ۲۷تیرماه ۶۷. آیت الله خمینی سرانجام در اوج درماندگی داخلی و آبرو باختگی بینالمللی «زهر آتش بس» را سر کشید و ۱۰ماه پیش از مرگ خود خاتمه دهد گفت: من باز میگویم که قبول این مسأله بر ایمن از زهر کشندهتر است ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگیم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آن چه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتهام با خدا معامله کردهام. رادیو جمهوری اسلامی ۲۹تیرماه ۱۳۶۷. و به این صورت جنگ ویرانگری که حکومت آیت الله خمینی همه امکانات مملکتی و همه آحاد مردم را در تنور آن سوزاند هشت سال به درازا کشید تا سرانجام خمینی و گردانندگان ایران، به ناگزیر زهر آتش بس را سرکشیدند و به خواست مردم داغدار ایران و عراق و همه صلح خواهان جهان تن دادند. آیت الله خمینی پس از سر کشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ برای کین جویی از مقاومتی که او را ناگزیر به پذیرش آتشبس کرده بود، کشتاری وحشیانه را با این پندار خام در زندانها آغاز کرد که ریشه مخالفین و روشنفکران علیه رژیمش را به کلی بخشکاند. البته تدارک کشتار سال ۱۳۶۷ از مدتها پیش چیده شد. آیتالله خمینی یک یا دو سال پیش از این قتلعام بر آن شد تا تسمه از گرده زندانیان سیاسی بکشد. او در نامهایی به منتظری به تاریخ ۱۲مهر ۶۵ از هیأت عفو و آزادی شماری از زندانیان سیاسی به پیشنهاد آن هیأت، انتقاد کرد و نوشت: آزادی بی رویه چند صد نفر منافق به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. و اکنون زمان آن رسیده بود تا با قتلعام دهها هزار زندانی سیاسی که حاضر به تسلیم و وادادگی نشدند ضمن گرفتن انتقام دیرینه خود، فضای رعب و وحشت را نیز برای جلوگیری از اعتراضات مردم و مهار بحرانهای اجتماعی ناشی از شکست در جنگ همراه کرده و از سقوط رژیم جلوگیری بنماید. بسماللهالرحمنالرحیم از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند و با توجه به محارب بودن آنها. کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند. رحم بر محاربین سادهاندیشی است قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام روحالله موسوی خمینی: موضعگیری موسوی اردبیلی قاضیالقضات خمینی پس از فرمان قتلعام: به محض صادر شدن این حکم موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه چنین موضعگیری کرد: «قوه قضائیه در فشار بسیار سخت است که چرا اینها اعدام نمیشوند باید از دم اعدام بشوند. دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود» رادیو رژیم پانزده مردادماه ۱۳۶۷.و به این ترتیب از روزهای نخستین مردادماه سال ۶۷ یک قتلعام سراسری از زندانیان سیاسی به راه افتاد و تا چند ماه بعد ادامه یافت. زمینههای این کشتار بیرحمانه که یک توطئه سیاه برای یک نسلکشی آشکار بود و به دستور آیتالله خمینی انجام گرفت از سالها قبل فراهم شده بود. هدف اصلی این کشتار از بین بردن زندانیان مجاهدین و احزاب مخالف حکومت جمهوری اسلامی ایران بود. اگر چه تهران و زندانهایی همچون اوین و گوهردشت مرکز این کشتار بودند اما در سراسر ایران هیچ روستا و شهر و استانی نیست که از چندتن تا چند صد تن در این حماسه پایداری میهنی در برابر ارتجاع خونآشام شهیدی تقدیم نکرده باشد. این کشتار فجیع و بیسابقه با حکم کتبی، دستورهای روزانه و نظارت مستقیم شخص آیتالله خمینی صورت میگرفت. خمینی، سه رو بعد از سخنرانی منتظری که کارنامه ده ساله رژیم را یک اشتباه خواند، فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده انگلیسی کتاب «آیههای شیطانی» را صادر کرد متن کامل فتوای خمینی که در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ برای اولین بار از رادیوی دولتی ایران منتشر شد بدین شرح است: بسمه تعالی انالله و اناالیه راجعون، به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم، مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشران مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است انشاءالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته روحالله موسوی خمینی ۲۹بهمن ۱۳۶۷/ ۱۷رجبیک هفته بعد از این فتوا، در سایه موج جدیدی که این فتوا دامن زد، با یک «پیام مهم» خطاب به روحانیان سراسر کشور و مدرسین و طلاب حوزهها وارد میدان تضادهای دو جناح شد او با یورش به منتظری و مخالفان خط امام گفت: «در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی عدهایی با ژست مقدس چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهایی غیر از این ندارند. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ آیت الله خمینی در این پیام مجدداً یادآوری کرد: «دشمنان از دیرباز برای اختلاف افکنی میان روحانیان آماده شدهاند. غفلت از آن همه چیز را برباد میدهد. حال اختلاف بر هر شکلی باشد، بدبینی شدید نسبت به مسئولان بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن نگران تقابل و تعارض جناحهای مؤمن به انقلابم. این فتوا تا به امروز بر قوت خود باقی است. ولیفقیه فعلی رژیم، سیدعلی خامنهای نیز در سال ۱۳۸۳ خورشیدی حکم خمینی را غیرقابل تغییر خواند. پس از این فتوا برخی از نهادهای دولتی ایران، جایزههایی برای قتل او تعیین کردند. بدین وسیله و با این فتوا پهنه جدیدی در سیاست خارجی رژیم باز شد که در ابعاد وسیع به ترور و کشتار مخالفان در خارج از ایران و صدور تروریسم در تمامی کشورهای منطقه راه برد که همچنان تا امروز ادامه دارد. قتلعام زندانیان سیاسی و جوشش آن خونهای به ناحق ریخته شده، بزرگترین جراحی سیاسی رژیم ولایتفقیه را به دنبال داشت. در پینامههای اعتراضی منتظری به خمینی بر سر کشتار مجاهدین و مخالفین، روز سه شنبه ۸ فروردین ۶۸ خمینی ناچار شد قائم مقام رهبری رژیم یعنی منتظری را برکنار کند. منتظری در اعتراض به قتلعام زندانیان در نامهایی به خمینی در ۹ مرداد ۶۷ ازجمله گفته بود که اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز عکسالعمل خوبی ندارد. «اعدام موجودین از سابق در زندانها در شرایط فعلی حمل بر کینهتوزی و انتقامجویی میشود» تا به حال از کشتنها و خشونتها نتیجهایی نگرفتهایم جز اینکه جاذبه منافقین و ضدانقلاب را زیاد کردهایم اگر فرضاً بر دستور خودتان اصرار دارید، اقلاً دستور دهید، ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند، مخصوصاً زنان بچهدار. بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکسالعمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود. سرانجام روز ۱۳خرداد ۶۸ خمینی مرد و به حیات زندگی خود خاتمه داد. با مرگ او «خط امام» حامی و صاحب خود را از دست داد. و در برابر جناح مخالف و مردم به جان آمده از جنگ و اختناق تنها ماند. اما با مرگ آیت الله خمینی اعدامها و ترورها و قتلها پایان نگرفت و برعکس با سرکار آمدن سیدعلی خامنهای سیستم مرگ آفرین رژیم با قدرت بیشتری شروع به حذف مخالفین نظام کرد.
نقش زن
سید سعید نوریزاده
زندگی هر دسته از موجودات مفهوم ویژهای دارد که با توجه به فلسفه آفرینش آن ها تفسیر میگردد. خداوند از آفرینش گیاهان هدفهایی داشته، متمایز از هدفهایی که برای آفرینش حیوانات رقم زده است. بنابراین مفهوم زنده و با نشاط بودن گیاهان غیر از معنی زنده و با نشاط بودن حیوانات است. انسان نیز موجود زندهای است که شاکله آفرینش او از لحاظ ظاهر و باطن و جسم و روح با سایر موجودات متفاوت و کاملتر از آنها است. او میتواند دامنه شناخت و معرفت خویش را تا اعماق هستی رسوخ دهد و از ملک تا ملکوت را به تسخیر خویش در آورد و همه هستی را در اختیار خویش بگیرد و از تمامیت آن ابزار و نردبانی بسازد تا به هدف نهایی آفرینش و حیات طیبه نایل گردد و زندگی حقیقی را در جوار قرب الهی و وصول به کمال مطلق جستجو نماید، و این است تفسیر زندگی و حیات انسانی. در چنین صورتی انسان وظیفه خویش را انجام داده، توانسته است به مقام انسانیت نایل گردد. پس وظایف زن یا مرد در خانواده یا جامعه را باید در راستای فلسفه آفرینش و چیستی زندگیاش جستجو کرد. به دیگر بیان: پرسش «تکلیف ما، در خانه و جامعه چیست» را میتوان بدین گونه بیان کرد: برای رسیدن به «زندگی انسانی» و داشتن نشاط و شادمانی، و نیل به جوار قرب ربانی چه وظیفهای در محیط خانواده و اجتماع داریم و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ نقش زن در زندگی: زن به دلیل نقش خاصی که در دستگاه خلقت برعهده دارد، به سرمایههای درونی بس گرانبهایی مجهز است که جامعه بشری در رشد خود نیازمند این ارزشها است. یکی از این سرمایههای درونی عاطفه است که در طول تاریخ و در تمامی اجتماعات نمودهای بسیار شکوهمندی داشته است. این میل درونی اگر چه همه انسانها کم و بیش وجود دارد اما بهره زن از این عطیه الهی بیشتر است. این میل مقدس از یک سو زنان را برای همه نوع فداکاری، جهت زندگی و همسرش آماده میکند و همچون شمع فروزانی محفل خانواده را روشن میسازد؛ از سویی دیگر، زحمات طاقتفرسای پرورش نسلی را برعهده دارد. به بیان دیگر: جامعه سالم نیازمند داشتن خانوادههای سالم است و سعادت و سلامت هر جامعه در خانوادهها پیریزی میشود و شمع فروزان محفل خانواده زن است. آنان هستند که با آکنده ساختن کانون خانواده از انس و صفا و الفت میتوانند فضای فکری، فرهنگی، دینی و گفتگوهای سیاسی و اجتماعی را نورانی کنند و عملاً درس مهر و صفا و از خود گذشتگی را از طریق فرزندان و همسران خویش به آیندگان بیاموزند. چنانکه در تنظیم صحیح اقتصاد خانواده میتواند تأثیر بهسزایی داشته باشد و با تدبیر و برنامهریزی عاقلانه مرد را در تأمین هزینه و مخارج زندگی یاری رساند و به این وسیله الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشد. نقش زن در جامعه: اگر زن از ایفای نقش اجتماعی محروم شود، از رشد اجتماعی او کاسته میشود و جامعهای که زنان آن از رشد فکری و اجتماعی محروم باشند. مسلماً جامعه رشد یافتهای نخواهد بود، زیرا جامعه از آحاد انسانهایی تشکیل میشود که با تربیتها و فرهنگهای متفاوتی از خانوادهها شکل میگیرند و وارد اجتماع میگردند. اینان در تعامل با هم، آداب و سنتها و نظامها و قانونهای خاصی را به وجود میآورند. که در اثر پیوند با یکدیگر، ماهیت اجتماعی پیدا میکنند. بنابراین سعادت و سلامت هر جامعه در خانوادهها پیریزی میشود و انتقال ارزشهای دینی، ملی و فرهنگی و اجتماعی در درجه اول به عهده خانوادهها به خصوص مادر است. پس میتوان نتیجه گرفت که جامعه سالم نیازمند مادران سالم است و جامعه فرهنگی، دینی و ارزشی، جامعهای است که مادران آن از بینش و تفکر سالم فرهنگی، دینی و ارزشی برخوردار باشند تداوم مسئولیت در بستر اجتماع: روح کودک همانند جسمش به شدت در معرض تغییر و تحول است. اگر آموزش و تربیت کودک هم آهنگ و متناسب با روح وی تداوم نیابد، رشد دینی و فرهنگی و اجتماعیاش دچار اختلال میگردد و زنان بهترین گزینه هستند که میتوانند از عهده تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان برآیند. چنان که رعایت مصالح اخلاقی و اجتماعی و حفظ بنیان اصیل خانواده و رفاه حال بانوان اقتضا میکند که مشاغلی همانند طبابت بیماریهای خاص زنان و تعلیم و تدریس آن در دانشگاهها در اعضای زنان باشد. زنان، رهبران اولیه هدایت فکری، اعتقادی و عاطفی جامعه هستند و وظیفه اصلی آنان، فروزان ساختن مشعل پرمهر و صفا و صمیمیت خانواده و حفظ اساسی و بنیان این کانون هدایت است. بنابراین بهانه حضور در عرصه فعالیتهای اجتماعی جهت تداوم مسئولیتها نباید باعث انحطاطشان و منزلت انسانی زنان گردد و بیبندوباری و فساد اخلاقی را دامن زند و در نتیجه زمینه از هم گسیختگی نظام خانواده و فرو پاشی آن را فراهم کند. تلازم حقوق و وظایف: زندگی، سازمانی است که ارکان آن زن و مرد هستند. در این سازمان، وظایف و مسئولیتها در کنار حقوق و چشم داشت ها، قرار میگیرد. به بیان دیگر: هر جا تکلیف و مسئولیتی است بحث از حقوق هم در کنار آن مطرح است.
زن، عشق یا مبارزه
مهران انصارینژاد
جنبش اعتراضی اخیر زنان نگارنده را بر آن داشت نگاهی اجمالی به مخلوقی داشته باشیم که در نگاه اول واژگان را به ذهن ما متبادر مینماید که هزاران سال سینه به سینه نقل شده است. به راستی زن کیست، نماد چیست؟ پاسخ این سؤال از یک ذهن منطقی شاید با واژگانی از قبیل نماد عشق الهی، محبت، اکسیر حیات، بهانهی بودن، احساس، دلربایی و فریبندگی باشد. اما آیا پاسخ یک ذهن فلسفی هم همین است؟ یک ذهن فلسفی یک دیدهبان ویژه است. تعمق میکند، مورد سؤال قرار میدهد و نمیپذیرد آنچه یک ذهن منطقی آن را مسلم و بدیهی میداند. براستی آیا زن از مرد متمایز است؟ اگر پاسخ مثبت است تمایزها در کجاست؟ ذهن فلسفی به مسائل و مجهولات بشری یک نگاه چند سویه دارد. شاید همان که در ادبیات «کوبیسم ادبی» نامیده میشود. آری، زمانی پاسخ پرسشهایمان را بهتر در میابیم که ذهنی چند سویه نگر داشته باشیم و فقط از یک بعد به قضایا نگاه نکنیم. مقلد نباشیم، خوانندهی صرف نباشیم و قضاوت نکنیم. مشاهدهگر باشیم به جای بیننده و گوش فرا دهیم به جای اینکه تنها بشنویم. حال سؤال اینجاست. آنان که در طول تاریخ چشمهایشان را به روی مخلوقی به نام زن بستند و نخواستند ببینند و نخواستند گوش فرا دهند، اکنون بیدار شدهاند؟ بدون شک آری، قرار نیست متهم به ناسیونالیسم بودن شویم پس ابتدا از زنان سایر ملل میگویم. آیا میدانید «جین دو میکسون» یک زن فرانسوی بود که با فرماندهی سه کشتی جنگی انتقام کشته شدن شوهرش را ازدریانوردان انگلیسی گرفت. «رانی لاکشمی بای» یک زن هندی بود که در نبرد با انگلیسیهای متجاوز در هندوستان فرماندهیِ سپاهی را به عهده داشت. «سوفی ژرمن» فرانسوی در دورانی که زنان حق تحصیل نداشتند به یکی از بزرگترین ریاضی دانان خود آموخته تاریخ بدل شد. «ماریا اوکتیا برسکایا» زن اوکراینی که همسرش توسط نازیها در جنگ کشته شده بود با فروش اموالش یک تانک جنگی خرید و به ارتش روسیه اهدا کرد با این شرط که خودش راننده تانک در صف مقدم جنگ باشد.« ژاندارک » قهرمان ملی زن فرانسه در نبرد با انگلیسی ها و خائنین داخلی فرانسه، یکی از بزرگترین مبارزان تاریخ اروپا بود. «لیدو میلا پاولچنکو» زن مبارز اوکراینی در جنگ جهانی دوم با سیصد و نه شلیک موفق یکی از بزرگترین تک تیراندازان تاریخ جنگهای کلاسیک بود. در خصوص زنان اساطیری سایر ملل، «آتنه» یا «آتنا» که نام آتن پایتخت یونان از آن گرفته شده است، نماد الههای بود که مردان را در جنگها فرماندهی میکرد. «آرتمیس» در رم باستان زنی جنگجو و همیشه مسلح بود که مردان او را تجسمی از ماه میپنداشتند. سومریها شاخهای از تمدن اقوام بینالنهرین که ابداع کنندهی خطمیخی بودهاند و با این ابداع به نوعی مرز تاریخ و ما قبل تاریخ مشخص گردید، جامعهای مادر محور بودهاند. در جامعهی سومری که چهار هزار سال قبل میزیستهاند زن زنجیرهی اصلی خویشاوندی بوده است. و اینک اندراحوال زنان سرزمینم ایران؛ در جای تاریخ سرزمینمان، ایران، بسیار زنانی بودهاند که گمنام باقی ماندهاند. از که بگوییم؟ از آتوسا مادر خشایارشاه که به روایتی نخستین شاعر و ادیب زن ایران بود. «دغدویه» مادر زرتشت که غلیه یاوه گویانی که دین را وسیلهای برای رسیدن به امیال ناروای خود قرار داده بودند مبارزه کرد و پدر و مادرش او را برای حفظ جانش از شهر ری به آذربایجان آوردند. «فرخ روی» نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران. «آرتمیس» که دو هزار و پانصد سال پیش در ارتش خشایارشاه به مقام دریا سالاری رسید. ارتشبد «پانتهآ» که در زمان هخامنشیان به همراه همسرش سپاه گارد جاویدان را تشکیل دادند.«یوتاب» خواهر آریوبرزن که فرماندهی بخشی از ارتش را علیه اسکندر مقدونی به عهده داشت. «گرد آفرید» که مرزبان ایران در زمان کیانیان در مقابل حملات دشمنان شمالشرقی ایران بود.«بانو خرم دین» که بر علیه خلفای عباسی جنگید و از زبردستترین کمان داران زمان خود بود. او به همراه شوهرش بابک مدتها علیه اعراب جنگیدند.«پوروچیستا» کوچکترین فرزند زرتشت، زنی فیلسوف و ادیب، همسر جاماسب حکیم منجم و ستارهشناس بنام عصر خود.«آفرایم» که به روایتی اولین بانوی ایرانی بود که نویسندگی را حرفهی خود قرار داد. «پوران دخت» نخستین زنی که در ایران به سلطنت رسید. «بانو پرین» که هزاران برگ از نسخههای اوستا را به زبان پهلوی گردآوری نمود.«کاساندان» که بعد از کوروشکبیر وی را نخستین شخصیت قدرتمند زمان خود میدانستند. «همای» دختر بهمن یکی از پادشاهان سلسلهی کیانیان. آری، مجالی نیست که برگ تاریخ زرین این سرزمین را ورق بزنیم که از این بانوان بسیار خواهیم یافت. سوار بر بالهای زمان به تاریخ پر افتخار زنان معاصر میرسیم. «فروغ فرخزاد» ساحر واژگان پارسی که علیرغم زندگی کوتاهش آثاری به بلندای تاریخ دارد. « پروین اعتصامی » نویسنده، مترجم، شاعر از ادیبان بزرگ که گویی با شعر «مست و هوشیار» پرده از چهرهی رمالان «دین نقاب» برداشت. «سیمین بهبهانی» آموزگاری که شعر و هنرپیشه داشت و زمزمهی «دوباره میسازمت وطن» او سرلوحهی کار بانوان شجاع امروز قرار گرفت. آری، زمانی که عدهای، رهبر خود را در ماه تصور کردند، زن ایرانی پای بر کرهی ماه گذاشت و زمانی که سوداگران بهشت و جهنم خیالی به دنبال یافتن راهحلی برای حل معادلهی آزادی خواهی بودند زن ایرانی بزرگترین معادلات ریاضی جهان را حل کرد. از ققنوس زنان این سرزمین هزاران ققنوس دیگر خلق شد. نامهایی که از بانوان ایران و جهان در این مبحث به رشتهی تحریر درآمد بیشک قطرهای از دریاست. دریایی که نیمی از پهنهی اقیانوس نوع بشر را فراگرفته بدون او زندگی مفهوم ندارد، آزادی معنا ندارد و او «زن» است.و تو ای دشمن آزادی حجاب از چشمانت بردار و بنگر که فرزندان تک تک نامهایی که شنیدی با هم درآمیختهاند و امروز در این سرزمین حجاب از سر برداشته و برای در نوردیدن سدهای جهل، خرافات، خفقان و استبداد گام برداشتهاند.
نگاه اجمالی به نقش سپاه پاسداران در سرکوب اعتراضات مردمی ایران
حسن حمزهزاده حیقی
در این مقاله، میخواهیم نقش پررنگ سپاه در سرکوب اعتراضات مخالفان و معترضین حکومت ولایت فقیه، از سال 1360 تا اعتراضات آبان1398را بررسی کنیم. نقش سپاه در سرکوب تظاهرات 500هزار نفری مجاهدین خلق در سال 1360 : در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، تظاهرات مسالمتآمیز ۵۰۰ هزار نفرهی سازمان مجاهدین خلق در اعتراض به انحصارطلبی حکومت ولایتفقیه، توسط سپاه به خون کشیده شد. همچنان که بعد از آن سپاه در کشتار این افراد این سازمان، نقش گستردهای داشت. نقش سپاه در سرکوب تظاهرات مردم مشهد: در روز ۹ خرداد ۱۳۷۱، به دنبال تخریب خانه شهروندان در مشهد که اعتراضات مردمی را در پی داشت یک کودک بر اثر تیراندازی کشته شد. این اقدام خشم مردم مشهد را برانگیخت و دست به اعتراض گستردهای زدند که تا روز بعد ادامه داشت در روز ۱۰ خرداد سپاه به سرکوب تظاهرات مردم مشهد پرداخت. سرکوب تظاهرات مردم قزوین در سال 1373:در تظاهرات و اعتراض مردم قزوین در ۱۳ مرداد ۱۳۷۳ که در اعتراض به رد لایحه استان شدن قزوین شروع شد سپاه نقش گستردهای در کشتار داشت. وقتی نیروی انتظامی، «نیروی تحت امر و هدایت سپاه» نتوانست مردم قزوین را سرکوب کند سپاه وارد شد و مردم را به گلوله بست. سعید حجاریان در سالهای بعد اعتراف کرد که در سرکوب مردم قزوین، سپاه از آرپیجی و کاتیوشا استفاده کرد. سرکوب تظاهرات اسلامشهر در سال 1374:در پانزدهم فروردین ۱۳۷۴، قیام مردم اسلامشهر در اعتراض به گرانی و تورم توسط قرارگاه ثارالله سپاه؛ به خاک و خون کشیده شد. در جریان سرکوب معترضان، سپاه از هلیکوپترهای مجهز به تیربار نیز استفاده کرد. سرکوب و کشتار دانشجویان در تظاهرات 1378:حمله به کوی دانشگاه تهران یکی از خونینترین سرکوبهای دانشجویی در تاریخ جنبش دانشجویی ایران به شمار میرود که دست کم ۶ کشته و صدها مجروح برجای گذاشت. سپاه در سرکوب نقش گستردهای داشت. پاسدار قالیباف رئیس مجلس کنونی نظام و فرمانده آن موقع نیروی هوایی سپاه گفته است: حادثه سال ۷۸ که در کوی دانشگاه اتفاق افتاد، آن نامهای را که نوشته شد من نوشتم (نامه ۲۴ نفر از فرماندهان سپاه به محمد خاتمی). بنده و آقای سلیمانی. وقتی در کف خیابان به سمت بیترهبری راه افتادند، بنده فرمانده نیروی هوایی سپاه بودم. عکس من الان روی موتور ۱۰۰۰ با چوب هست با حسین خالقی. ایستادم کف خیابان که کف خیابان را جمع کنم. آن جایی که لازم باشد بیاییم کف خیابان و چوب بزنیم، جزو چوب زنها هستیم. افتخار هم میکنیم. نگاه نکردم که من، سردار و فرمانده نیروی هوایی هستم و تو را چه به کف خیابان» محمد باقر قالیباف (فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه و پس از آن فرماندهی کل نیروی انتظامی و سپس شهردار قبلی تهران، رئیس مجلس کنونی نظام)، غلامعلی رشید (رئیس ستاد کل نیروهای مسلح) محمدعلی جعفری (فرمانده نیروی زمینی سپاه و بعدها فرمانده کل سپاه پاسداران)، قاسم سلیمانی (فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و بعداً فرمانده سپاه قدس) احمد کاظمی (فرمانده قرارگاه حمزه و بعدها فرمانده نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه)، محمداسماعیل کوثری (جانشین قرارگاه ثارالله تهران و بعداً عضو مجلس هشتم)، علی فدوی، حسین همدانی، اسماعیل قاآنی، علی فضلی (فرمانده سپاه ثارالله) در این شمار بودند» سعید حجاریان نیز در مورد نقش سپاه در سرکوب اعتراضات دانشجویان اعلام کرد: «من به خاطر کار رفته بودم دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هر کسی از این خیابان پایینتر بیاید، میزنیم» روحانی نیز به نقش نیروی انتظامی تحت امر سپاه و بسیج در ۲۳ تیر ۷۸ در سخنرانی خود گفت: (دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا… با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند. از امروز نیروی انتظامی، نیروی قهرمان بسیج حاضر در صحنه، با این عناصر چه خواهند کرد).سرکوب و کشتار مردم در تظاهرات خرداد 1388:سپاه در کشتار تظاهرات مردم ایران در تظاهرات بعد از انتخابات ۱۳۸۸ نیز نقش گستردهای داشت. دستکم ۴۰۰۰ نفر دستگیر و صدها نفر مجروح شده و حداقل ۱۱۲ نفر بر اساس آمارهای رسمی، جان باختند. دامنه سرکوب این کشتار سپاه تا تظاهرات ۵ و ۶ دی ۱۳۸۸ مصادف با تاسوعا و عاشورا نیز کشیده شد. محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، در روز ۹ دی ۱۳۹۱ درباره نقش سپاه در این سرکوب گفت: «اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران، صحنه تقابل انقلابیون و ضدانقلابیون بود و خطر آن از خطر جنگ ۸ ساله برای انقلاب و اسلام بسیار بیشتر بود» نقش سپاه در سرکوب اعتراضات آبان 1398:اعتراضات آبان ۱۳۹۸ از هر حیث از نظر کمیت و کیفیت متفاوت با اعتراضات سالهای پیشین مردم ایران است، سرکوب و کشتار نظام و سپاه نیز تابعی از همین معادله بود. شروع اعتراضات: ۱۳۹۸ در ایران از شامگاه ۲۴ آبان در اعتراض به گرانی ۳ برابری قیمت بنزین آغاز شد. این اعتراضات به سرعت به بیش از ۲۹ استان و ۱۹۱ شهر گسترش یافت. قاسم میرزایینیکو عضو مجلس نظام، درباره گستردگی این اعتراضات اعلام کرد «در اعتراضهای گرانی بنزین بیش از ۵۰۰ نقطه در کشور درگیر و ناآرام بودند» ادیانی؛ رئیس «عقیدتی سیاسی» نیروی انتظامی نیز در رابطه با گستردگی تظاهرات گفت: «فتنه اخیر موجب ایجاد برخی ناامنیها در ۹۰۰ نقطه کشور شد. »آمار جانباختگان ،مجروحین و دستگیر شدگان: در این اعتراضات بیش از۱۵۰۰تن توسط سپاه پاسداران، پلیس، نیروهای امنیتی و لباس شخصیها کشته شدند. در میان کشتهشدگان کودکان ۱۳تا ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد. تعداد مجروحین در این اعتراضات بالغ بر ۴۰۰۰ نفر و شمار دستگیرشدگان تظاهرات به ۱۲۰۰۰ نفر بود. نقش سپاه در سرکوب اعتراضات آبان98:تصاویر فراوان و غیرقابل انکار که توسط شهروندان گرفته شد، نشان میداد که سپاه پاسداران، بسیج و نیروهای امنیتی، با استفاده از سلاحهای جنگی در نقاط مختلف کشور، به سوی معترضان به صورت مستقیم و هدفمند تیراندازی کردند. در موردی همچون ماهشهر، تصاویر نشان میداد که سپاه پاسداران با استفاده از سلاحهای نیمه سنگین جنگی، همچون دوشکا و تیربار، معترضان را هدف قرار دادند. تأئید شلیک به مردم از سوی سپاه پاسداران: پس از اعتراضات آبان ۱۳۹۸، لیلا واثقی، فرماندار شهر قدس در استان تهران، اعلام کرد که در روز ۲۵ آبان شخصاً به نیروی انتظامی دستور داده به معترضانی که وارد فرمانداری شده بودند شلیک کنند. وی همچنین افزود «وقتی معترضان فرمانداری را تصرف کردند، به سپاه پاسداران رفته و با نیروهای امنیتی بازگشته است» پشتیبانی تمام حاکمیت از کشتار آبان 98:در این اعتراضات، تمامیت ولایت فقیه از خامنهای و سپاه تا روحانی، نیروهای انتظامی و امنیتی، شورای عالی امنیت ملی و شورای امنیت کشور با هماهنگی از قبل، در ضرورت سرکوبها آمادگی داشتند. روحانی در جلسهای از سپاه به دلیل برخورد با تظاهرکنندگان و سرکوب مردم معترض تشکر کرد و گفت: «وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، سپاه پاسداران، بسیج و همه نیروهای مسلح و نیروی امنیتی که از همه آنها تشکر می کنم. با همه توان تلاش کردند سردسته آدمهایی که دنبال تخریب اموال عمومی بودند را شناسایی کنند، برخی را دستگیر کردند و برخی دیگر را دستگیر خواهند کرد» سعیدی؛ رئیس «عقیدتی سیاسی» دفتر خامنهای اعلام کرد «خامنهای تمام هزینههای گران کردن بنزین را برعهده گرفته است» قطع اینترنت برای کشتار بیشتر توسط سپاه: نظام که میدانست گرانی ۳ برابری بنزین اعتراضات گستردهای در پی خواهد داشت، بلافاصله اقدام به قطع کامل اینترنت کرد تا سپاه در اختناق و سانسور کامل به کشتار بپردازد. دستگیری دانشجویان با آمبولانس: سپاه با استفاده از نیروهای لباس شخصیاش با چندین دستگاه آمبولانس وارد دانشگاه تهران شده، دانشجویان را ربوده و به زندآنهای فشافویه و اوین برد. وسعت کشتار و دستگیری ها توسط سپاه و تبدیل مدارس به بازداشتگاه: ابعاد بازداشتها طوری بود که سپاه مجبور شد در بسیاری از نقاط، از مدارس به عنوان مکانی برای بازداشت نفراتی که دستگیر کرده بود استفاده کند. در ویدئوهایی که در فضای مجازی منتشر شد بارز بود که سپاه بازداشتشدگان را با دستبند و چشمبند، به مدرسه داخل و خارج میکند. وسعت کشتار و دستگیریها توسط سپاه به قدری بود که شکرالله بهرامی؛ «رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح» نظام، گفت: «ممکن است کسی هم به صورت عبوری لطمهای خورده باشد، که این اتفاق در جنگهای شهری طبیعی است» اما علی فدوی جانشین فرمانده سپاه، در ترس از خشم مردم از وسعت کشتار سپاه مدعی شد که «معترضان عامل تیراندازیها بودهاند» ربودن جسد کشته شدگان:این ترس سپاه همچنین اقدامات جنایتکارانهی دیگری نیز به همراه داشت؛ ربودن جسد مجروحان و جانباختگان اعتراضات. خانواده مهدی نکویی، دانشجوی شیرازی که هدف گلوله سپاه قرار گرفت، اعلام کردند «او در وضعیت وخیم جسمی به بیمارستان منتقل شده اما در حالی که علائم حیاتی داشته توسط نیروهای سپاه از آنجا خارج شده و بعد از آن از او خبری ندارند» جسد بسیاری از معترضان نیز در روزهای بعد از اعتراضات در حالی که خفه شده بودند در سدها و رودخانهها یافت شد. شکنجه معترضان توسط سپاه: شکنجه نیز بخش دیگری از جنایات سپاه علیه معترضان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ بود. ناخنهای پای حمید خسروپور یکی از بازداشتشدگان اعتراضات آبان، در بازداشتگاه اطلاعات سپاه، توسط پاسداران کشیده شد. کشتار در نیزار های ماهشهر توسط سپاه: در جریان این اعتراضات، بیش از صد نفر از مردم معترض در نیزارهای ماهشهر در جنوب ایران توسط نیروهای سپاه کشته شدند. در این درگیریها سپاه در کشتار مردم ایران همانند جنگ با یک کشور خارجی از تانک استفاده کرد. امیرحسین قاضیزاده هاشمی، عضو هیأت رئیسه وقت مجلس نظام در توجیه کشتار نیزارهای حاشیه ماهشهر به دست سپاه، گفت: «در ماهشهر تعداد زیادی از افراد کشته شدهاند؛ دقیق میدانیم چه کسانی بودهاند» همچنین سپاه در سرکوب تظاهرات عدیدهی دیگر، منجمله در ۲۴ مرداد ۱۳۷۰ در قیام ۳۰ هزار نفره مردم زنجان، ۲۶ فروردین ۱۳۷۱ در قیام مردم شیراز، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۱ در تظاهرات مردم اراک، ۱۹خرداد ۱۳۷۱ در تظاهرات بوکان، ۱۲بهمن ۱۳۷۲ در قیام مردم زاهدان (ایرانشهر، خاش، زابل، بیرجند و تربت جام)، تظاهرات دانشجویان در سال ۱۳۸۲، ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در قیام بزرگ مردم تهران ایفا کرد. مرداد ۱۳۹۶، خبرگزاری فارس سپاه در گزارشی نوشت که «قرارگاه خاتم از ابتدای شکلگیری تاکنون، ۲۵۰۰ پروژه استانی و کشوری را به سرانجام رسانده است.» یعنی به طور متوسط سالانه، ۹۰ بزرگترین پروژههای اقتصادی عظیم کشور به این قرارگاه هدیه! داده شده است.در پایان این سوال مطرح میشود: از نظر کمیت و کیفیت نقشی که سپاه در سرکوب، کشتار اعتراضات مردم ایران داشته است، در هیچ کجای جهان سابقه ندارد با این وجود چرا باید مردم ایران هزینه وجود سپاه را بپردازند؟
پایان دیکتاتوری
پریا ترابی
سالهاست در کشورهای اسلامی زنان به عنوان مال و ناموس در خانواده شناخته میشوند. جنبش زنان و دختران در ایران تحت عنوان زن زندگی آزادی این نامعادله را حل کرده و باعث بهت و حیرت مردم دنیا شده است دیگر کلاه گشاد ارتجاعی اسلام در برابر روشنفکری و تحول در تفکر جامعه زنان ایران و حتی جهان اسلام و نیز کشورهایی که زن را استثمار کرده و بهرهکشی کردهاند و حقوق نابرابر را تلخ تجربه کردهاند، را از سرشان به زیر پا انداختهاند. مهسا امینی چه مرده باشد و چه کشته شده باشد فرقی نمیکند. زنان و حتی مردان از این همه بیعدالتی به تنگ آمده و خواستار توقف حکومت دین بر جامعه شدهاند. فریاد آزادی به گوش جهانیان رسیده و پایان حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی و ولایت فقیه فرا رسیده است. ولایتفقیه بزرگترین دشمن تفکر و اندیشه انسانیست و انسانیت را بر نمیتابد. زنده باد زن، زندگی، آزادی
قیام ۱۴۰۱ مهسا
عباس رهبری
ایران زمین سرتاسر خیزش، قیام و جنبش شده است. جهان به فریاد آمد و در ابعاد گسترده خبردار شد که حکومت ملایان همچون یک اشغالگر وحشی با نوجوانان، جوانان و مردم ایران رفتار میکند. قیام فراگیر 1401 که با قتل بیرحمانه مهسا امینی جرقه آن زده شد به سرعت و در ابعادی شگفتانگیز و باورنکردنی از یک طرف مردم ایران را همبسته کرد و از طرفی حکومت جمهوری اسلامی را در سراشیب سرنگونی قرار داد. دولتها، سیاستمداران ایرانی و خارجی، تحلیلگران سیاسی امینی از قیام سراسری مردم، به ویژه زنان و نوجوانان شگفتزده و غافلگیر شدند. اما ویژگیهای این قیام چیست؟ همبستگی و یکپارچگی در43 سال حکومت آخوندی، قیامها و خیزشهای زیادی به وقوع پیوست و پا گرفت، هیچکدام به اندازه قیام جاری مردم را اینچنین متحد و همبسته نکرده بود. نوجوان و جوان، دختر و پسر، زن و مرد، ترک، کرد، لر، بلوچ، آذری …، در برابر ظلم و ستم حکومت یک تن واحد شدند. این همبستگی نشان داد که جمهوری اسلامی مورد نفرت اکثریت مطلق ملت ایران میباشد و منفور عام و خاص است. سرکوب و خیزش زنان خمینی بعد از به قدرت رسیدن یکی از اصلیترین سیاستهای ضد انسانیاش سرکوب و تحقیر بیوقفه زنان بود. او و اطرافیانش که از اعماق تاریخ سر بر آورده بودند با گسیل چماقداران و با شعار یا روسری یا تو سری دختران و زنان را مورد شدیدترین سرکوبها قرار دادند. زن در دیدگاه حکومتگران جنس دوم محسوب میشود و ویژگی اصلی آنها زن ستیزی بوده و هست با این وجود حکومت ولایت فقیه نتوانست حریف زنان ایران زمین شود. شاهد این ادعا همین جنبش بزرگ کنونی میباشد. حال این دختران و زنان میباشند که روزانه در خیابان، مدرسه و دانشگاه شعار مرگ بر دیکتاتورو خامنهای سر میدهند و با شهامت و شجاعت حجاب اجباری را که مظهر سرکوبشان بوده و هست را پس میزنند. حمایت سلبرتیهای داخلی در هیچکدام از قیامها و جنبشهای سالیان گذشته همچون خیزش کنونی هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان، شعرا … در این ابعاد و این چنین در حمایت از خواستههای مردم به صحنه نیآمده بودند. با وجود تهدیدات، محرومیت ها و بازداشتها، این قشر جامعه به طور بیسابقهای علیه جنایات حکومت موضعگیری کرده و وارد صحنه شدند. خوانندهها سرود آزادی سر دادند و ورزشکاران به امکانات مالی خودشان پشت پا زدند تا قهرمانان مردمشان باشند. قطع کامل اینترنت جمهوری اسلامی از ترس و وحشت سرنگونی، اینترنت را در سراسر ایران قطع کرد، با این کار قصد دارد سازماندهی بین معترضین را قطع و از گسترش تظاهرات و اعتراضات جلوگیری کند تا بتواند هر چه بیشتر به کشتار دست بزند. قطع کامل اینترنت نشانه ضعف مطلق رژیمی میباشد که در هراس از واژگون شدن، پیمیلیارها ضرر اقتصادی را به تن مالیده است. اینبار قطع اینترنت تشت رسوایی آخوندهای سفله را بر بام جهان رساند. جمهوری اسلامی از این کار طرفی نخواهد بست. باید به سیدعلی خامنهای گفت اینترنت را قطع میکنی با خشم خروشان دختران و پسران عاصی چه خواهی کرد که خرخرهات را گرفتهاند. خواست و شعار تظاهرکنندگان در قیام جاری شعارهای زیادی از طرف اقشار مختلف داده میشود، اما همه مردم در یک خواسته و شعار اشتراک مساعی دارند مرگ بر خامنهای، مرگ بر جمهوری اسلامی. چکیده این میشود سرنگونی. مردم ایران به کمتر از سرنگونی تام و تمام راضی نیستند. در این رژیم، نرم تن و سخت سر، اصولگرا و اصلاحطلب آزمایش خودشان را پس داده اند و مردم آگاه ایران به درستی تمامیت این رژیم فاسد، دزد، غارتگر و سرکوبگر را نفی میکنند. خیزش ایران، حمایتها و شرایط بینالمللی در قیامهای 88، 96، 98 هیچگاه دولتها، سیاستمداران، نمایندگان پارلمان ها، سلبریتیهای ورزشی و هنری، نویسندگان، شعرا، دانشگاهیان و … اینچنین از مردم ایران حمایت نکرده و حکومت آخوندی را محکوم نکرده بودند. تداوم اعتراضات در داخل و تظاهرات ایرانیان در دهها کشور جهان باعث شد دولتهایی که سالیان دراز چشمشان را بر جنایات جمهوری اسلامی بسته بودند را وادار به موضعگیری کند. اعتراضهای سازمان ملل متحد و ارگآنهای بینالمللی حقوقبشری به کشتار نوجوانان و کودکان آنچنان سردمداران رژیم را غافلگیر کرد که هر روز به پرت و پلاگویی میپردازند.چه باید کرد؟ بنبست سرنگونی جمهوری اسلامی چگونه گشوده خواهد شد؟ هیچ فرد و گروه مبارز و آزادیخواهی خواهان خونریزی نمیباشد. مردم ایران خواهان زندگی در صلح و آرامش میباشند. اگر حکومت ولایتفقیه به خواستههای مردم تن دهد بدون تردید ملت ایران ان را خواهند پذیرفت. جنگ و استفاده از سلاح آخرین وسیلهای میباشد که یک انسان و نیروی سیاسی برای خواستههایش از آن استفاده خواهد کرد. مردم شریف ایران در 43 سال گذشته تمام راههای ممکن و مسالمتآمیز را برای رسیدن به آزادی و یک زندگی معمولی که در آن فقر و گرسنگی جایی نداشته باشد را آزمایش و طی کردهاند. این جمهوری اسلامی است که از خمینی تا خامنهای مردم را فلاکت و سیاه روزی کشانده است، دختران و پسران نوجوان را با شیوه های ضدانسانی سر به نیست میکند، دختران و زنان را برای یک تار مو بازداشت و روانه زندان میکند. بنابراین در مقابل این رژیم سفاک و ضحاک باید سفت و سخت و استوار ایستاد تا دیگر نتواند مهساها، نیکاها، امیرحسینها … را با گلوله درو کند. این رژیم زبان مسالمت و همزیستی صلح آمیز با مردم را نه میفهمد و نه قبول دارد. دروغ و دغل، پشت هم اندازی و ریا و فریب ذاتی حکومت ولایت فقیه میباشد و در برابر این همه جنایت، قساوت، شقاوت و بیرحمی چه باید کرد. البته پاسخ سرنگونی است. اما چطور و چگونه؟ شرایط کنونی ایران کاملاً برای واژگون کردن جمهوری اسلامی آماده است. رژیم فقط با زور سرنیزه، بگیر و ببند، بازداشت، زندانی و کشتار سرپا ایستاده. به لحاظ بینالمللی و جهانی رژیم هیچگاه اینچنین ایزوله و بیآبرو نبود. دولتهای اروپایی که همیشه سیاست کجدار و مریز را با آخوندها داشنتد حال روزانه سفرای جمهوری اسلامی را برای اعتراض به کشتار مردم ایران احضار میکنند. آمریکا و اروپا سردمداران و مسئولین سرکوب و کشتار در ایران را مورد تحریمهای گوناگون قرار دادهاند، اینکه در پشت صحنه چه معاملانی با رژیم میکنند، تا زمانیکه جنبش داخل ایران برای تغییر رژیم در جریان است این معاملات با رژیم اهمیت چندانی ندارد. یک راه فقط وجود دارد که اعمال جنایتکار رژیم را پس زد و در نهایت حکومت ضدبشری را سرنگون کرد و آن مقابله مسلحانه با آن. تمامی راهها، شیوهها، اسلوب، تظاهراتها، اعتراضات البته بسیار ضروری میباشند اما با یک چنین رژیم وحشی باید مسلحانه مقابله کرد. پاسخ جمهوری اسلامی در 43 سال گذشته به دادخواهیها، اعتراضات، اعتصابات و تظاهرات مسالمتآمیز گلوله حبس و زندان بود. اگر نیرو، جریان، گروه و سازمانی توان این را دارد که پیشاپیش مردم نیروهای سرکوبگر رژیم را به سزای جنایاتشان برساند و مردم و جوانانی که خواهان مسلح شدن هستند را مسلح کنند، این رژیم پوشالیتر از آن است که حتی یک هفته تاب و توان سرکوب داشته باشد و خواهد فهمید اگر کودکان را با تک تیراندازانش هدف قرار دهد در مقابلش نیروی مسلحی قرار دارد که لباس شخصیهای امنیتی اطلاعاتی، بسیجی و پاسداران سیاه دلشان را به سزای اعمالشان خواهند رساند و در آن صورت آخوندهای بزدل دنبال سوراخ موش خواهند گشت. بفرمایید، این گوی و این میدان. در چند هزار کیلومتری نشستن و بر سر اینکه من آلترناتیو هستم و آن دیگری پایگاه مردمی دارد و ندارد … هیچ گرهای از مردم بسته آمده ایران گشوده نخواهد کرد. به زبان ساده از آمریکا و اروپا نه میشود و نه میتوان یک چنین دیکتاتوری ضد بشری را برانداخت. مردم ایران کف خیابآنهای تهران و شهرستآنها هستند. در خارج از کشور تظاهرات، افشاگریها، فشار به دولتهای خارجی البته بسیار ارزشمند است اما اکنون حضور نیروی پیشتاز در کف خیابآنهای ایران سرنوشت این رژیم را تعیین خواهد کرد. تنها کمبود قیام 1401، قیام مهساها، نیکاها، حضور و وجود نیروی پیشتاز در داخل ایران میباشد. جریانات، نیروها، سازمآنها و احزاب سیاسی خواهان سرنگونی ، بفرمایید جلو، من آنم که رستم بود پهلوان باید پیشاپیش مردم در داخل ایران راهگشای سرنگونی باشد. باید پاسدار، بسیجی ، نیروی انتظامی و لباس شخصی های اطلاعاتی امنیتی را که از این رژیم کودککش نگهداری میکنند را با شدیدترین شیوه عقب نشاند. مردم با فداکاری و از جان گذشتگی رو در روی رژیم ایستادهاند ، حال کف خیابان نیروی پیشتازی را میخواهد که چنان سیلی بر بناگوش ولی فقیه و نیروهای سرکوبگرش بزنند که روانه زباله دان تاریخ شوند.
کودک ایرانی، به مناسبت روز جهانی کودک
آذر ارحمی
قلم توان نوشتن ندارد چشم توان دیدن ندارد و زبان قاصر از وصف این همه حوادث و قلب توان طپش ندارد از ظلم بیدادگر اما جز افسوس کاری از دستمان برنمیآید همانطور که همیشه در خبرها شنیدهاید کودک همسری، خشونت علیه کودکان، تجاوز به کودکان، کشتار، اعدام، بازداشت و…توسط عدهای که یدککش نام انسان هستند ولی بویی از انسانیت نبردهاند اعمال میشود، اینها دستاورد 43 حاکمیت نظام جمهوری اسلامی بر سرزمینمان است به کدامین گناه باید کشته شوند! مگر انسانیت از وجود ما انسانها بیرون رفته است، این چه رسمی است که حداقل حقوق انسانی کودکان بیگناه نادیده گرفته شده است! مگر حق نفس کشیدن و شادی کردن برای انسان های این کره خاکی هم متفاوت است؟ جهل، نادانی، تعصبات کورکورانه این تابوت را برای همه ما انسانها به یادگار گذاشته است. ای کاش در لحظه لحظههای شادیمان ذرهای هم به بیقراری و معصومیت آن کودک زجر کشیده و آن مادر آه ناله سر داده توجه میکردیم تا شاید وجدان درونی مان بیدار شود و غم را بخاطر اشک و خون جاریشان شریک لحظههای شادی خود میکردیم. برای کودکان سرزمینمان مینویسم برای کودکان ناتوان سرزمینم مینویسم برای آنها که قلبشان بدور از هرگونه سیاهی است برای آنها که آرامش خانوادهاند برای آنها که امید زندگیاند برای آنها که روشناییاند جرعهای عشق لازم است. برای فرزندان مان جرعهای عشق برای کودکان مان برای پسران و دختران سرزمینمان محکم و مصمم و پا برجا نه! باید گفت به تعرض پدران به کودکانشان به تجاوز پدران به دخترانشان باید زندان 9 ساله را به جهنمی بنام مرگ بر پدری تبدیل کرد که حتی به فرزند خود رحم نکرد چه رسد به فرزندان دیگرمان باید به جهنمی به نام مرگ بر پدری تبدیل کرد که جرأت چپ نگاه کردن به کودکش را نداشته باشد چه رسد به بریدن سرشان باید مادرانمان فرزندانشان را با هیچکس تنها نگذارند حتی با پدرانشان باید بخشنامه ای به مراکز بهداشت فرستاد تا در کنار مراقبتهای قد و وزن کودکانمان آموزش دهند طریقه حمایت کردن و مراقبت کردن از کودکانمان در برابر تجاوز دیگران حتی پدرانشان حال سرزمینمان خوب نیست سکوت تا کی در برابر تجاوزهای وحشتناک محارم به فرزندانشان سکوت تا کی در برابر پدرانی که فرزندان خود را خفه کردند و هنوز زنده هستند سکوت تا کی در برابر پدرانی که ناجوانمردانه سر دختر خود را بریدند و هنوز نفس میکشند سکوت تا کی در برابر بیماران جنسی که به کودکان بیزبانشان تجاوز میکنند، لابد سزای پدر متجاوزی که کودک 17 ماههاش را به قتل رساند فقط چند سال زندان خواهد بود حال سرزمینمان خوب نیست هر چند میگویید پدر متجاوز و قاتل افغانی است روانی است، فلان است و فلانی است. اما نژاد، رنگ، زبان هیچ تأثیری براصل ماجرا ندارد و این اتفاق در کشور ما رخ داده است، بیخگوش خودمان این اتفاق افتاده است مجازات کنید چنین ناکسانی را که اسم پدر را یدک می کشند مجازات کنید فاسدهایی را که قرار است زندان های کشور هتل استراحت گاهشان باشد مجازات کنید پدرانی که با عقل ناقص خود حکم صادر میکنند و اعدام میکنند فرزندان معصومشان را مجازات میکنند پدری را که کودک 17 ماهه خود را ابزاری دید برای ارضای شهوت شیطانیاش تا بلکه دستها و قلبهای آلوده به شیطان از ترس جوخهدار به کودکان معصوم سرزمینمان تعرض نکنند مجازاتاش کنید. مجازات کنید کسانی که میکشند مجازات کنید کسانی که حکم اعدام کودکان بیگناه را صادر میکنند مجازات کنید کسانی که کودکان بیگناه را بازداشت میکنند مجازات کنید کسانی را که کودکان بیگناه را میکشند مجازات کنید کسانی که آزادی بیان کودکان را گرفتهاند مجازات کنید کسانی را که کودکان را از تحصیل محروم کردهاند مجازات کنید کسانی را که حق حیات کودکان را گرفتهاند مجازات کنید کسانی را که دنیای زیبا و آزاد را از کودکان گرفتهاند مجازات کنید کسانی که کودکان را مورد تبعیض قرار میدهند مجازات کنید کسانی را که حق امنیت اجتماعی کودکان را گرفتهاند مجازات کنید آنان را که کودکان را شکنجه میکنند مجازات کنید آنان که کودکان را از استراحت و فراغت منع کردهاند قلبمان از شدت این خشونتها به درد آمده است حال سرزمینمان خوب نیست حال سرزمینمان خوب نیست.
اوکراین میدان بعدی مناقشه ایران و اسرائیل؟
مصطفی منیری
بحث و نقد رویکردهای دولت اسرائیل نسبت به جنگ جاری در اوکراین با مطرحشدن اخباری درباره دخالت تسلیحاتی ایران در این جنگ به نفع روسیه بیش از پیش بالا گرفته است. اوکراین از یک سو مطرح میکند که حملات گسترده اخیر روسیه به شهرها و زیرساختهای اوکراین عمدتاً با اتکا به پهپادهایی (شاهد ۱۳۶) صورت گرفته است که ایران در اختیار روسیه قرار داده است و از دیگر سو، اسرائیل را زنهار میدهد که کمک پهپادی تهران به مسکو، با مشارکت بیشتر روسیه در برنامه هستهای ایران پاسخ داده خواهد شد که نهایتاً به ضرر اسرائیل است. در فروردین امسال ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین کوشید با سخنرانی برای نمایندگان پارلمان اسرائیل همبستگی مردم این کشور را بیشتر جلب کند، اما او با تشبیه جنگ روسیه علیه اوکراین با اقدام رژیم هیتلری برای نابودی کامل یهودیان، در این هدف موفق نشد و بیشتر سرخوردگی و انتقاد را دامن زد. به نظر میآید که با توجه به رویکردهای جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل اشاره زلنسکی به خطر وارد شدن ایران به جنگ جاری برای سیاستمداران و جامعه اسرائیل دلیلی ملموستر و حساستر باشد. ایران و روسیه دائم در تلاش بودهاند که ادعای اوکراین را تکذیب کنند. ولی آمریکا و کشورهای غربی به علاوه اوکراین میگویند که مدعای آنها مستند است و حتی موضوع را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کردهاند. سفر اخیر اسحاق هرتسوگ، رئیسجمهور اسرائیل به آمریکا با این خبر همراه شد که او اطلاعاتی از وجود پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین را در اختیار واشینگتن قرار داده است. ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز ۲۴ اکتبر در گفتوگویی که به ابتکار روزنامه هاآرتص اسرائیل با شماری از چهرههای سیاسی و فرهنگی این کشور داشت دولت تلآویو را متهم کرد که «از همان سال ۲۰۱۴ با موضع بیطرفانهاش در قبال اشغال کریمه از سو ی روسیه، ایجاد اتحاد میان مسکو و تهران را تسهیل کرده است». فرض او این بود که اگر کمک اسرائیل در میان میآمد، و روسیه از کریمه و شرق اوکراین عقب میکشید کار به این جنگ و نیاز همکاری نظامی از سر اضطرار روسیه با ایران کشیده نمیشد. زلنسکی در ادامه حرفش این بود که حالا که ایران بیش از پیش در جنگ اوکراین وارد عمل شده، اسرائیل دستکم در همراهی با کمک کشورهای غربی، سامانههای ضدهوایی پیشرفته خود را در اختیار کییف قرار دهد تا بتواند از خود دفاع کند و غیرمستقیم موفقیت و عرض اندام ایران را در این جنگ مانع شود. محکومیت جنگ آری، کمک نظامی به اوکراین خیر: اسرائیل گرچه در جریان اشغال کریمه و جنگ داخلی هشت ساله میان جداییطلبان هوادار مسکو با دولت مرکزی اوکراین، موضع بیطرفی اختیار کرد، ولی با شروع جنگ روسیه علیه این کشور آن را محکوم نمود و به قطعنامههای سازمان ملل در این رابطه هم رأی مثبت داد، اقداماتی که عمدتاً به مواضع و فشار یائیر لاپید، نخستوزیر کنونی و وزیر خارجه سابق اسرائیل و تلاش او برای هدایت دولت ائتلافی به این سو برمیگردد. به عبارتی نه تنها در طیف راست اسرائیل بلکه در احزاب راست میانه شریک در دولت ائتلافی حاضر ارسال سلاح به اوکراین لزوماً مورد تأیید و استقبال نیست. در سطح جامعه هم شکافهای معینی بر سر این موضوع دیده میشود. در تازهترین نظرسنجی ۴۱ درصد پرسششنوندگان با ارسال سلاح به اوکراین مخالفت کردهاند، ۲۱ درصد موافق بودهاند و ۳۸ درصد گفتهاند که نظری ندارند یا برایشان تفاوتی نمیکند. همین اجماع اجتماعی و دولتی سبب شده که اسرائیل در زمینه عملی به جز کلاه رزمی و جلیقه ضدگلوله و نیز امکانات و تجهیزات پزشکی و بیمارستان صحرایی، حاضر نشده است کمک نظامی معناداری به اوکراین بکند. نفتالی بنت، نخستوزیر سابق اسرائیل حتی تلاش کرد که به عنوان میانجیگری بیطرف برای خاتمه جنگ وارد عمل شود. در مورد سیاست عدم کمک نظامی معنادار به اوکراین تقریبا تمامی طیفهای سیاسی اسرائیل نظر مشابهای دارند. بنیامین نتانیاهو، رئیس حزب لیکود و قدرتمندترین چهره اپوزیسیون اخیراً در مصاحبهای در توضیح این امتناع گفت که این خطر وجود دارد که سلاحهای ارسالی اسرائیل با فناوریهای پیشرفتهاشان به دست ایران بیافتند و متعاقباً علیه خود اسرائیل به کار روند. این که افتادن این سلاحها به دست روسیه هم بیخطر نیست، موضوعی است که نتانیاهو احتمالاً به دلیل ملاحظات مناسبات با مسکو به آن اشاره نکرده است. نخستوزیر سابق اسرائیل در ادامه، سیاست جاری کشورش در قبال جنگ اوکراین را معقول وسنجیده خواند و گفت که اسرائیل از طریق کمکهای انسانی که تا کنون به ۱۰۰ میلیون تن بالغ شده و نیز با پذیرش آوارگان اوکراینی به این کشور کمک میکند. اسرائیل البته تنها از ارسال سلاح برای اوکراین امتناع نکرده است، بلکه در تحریمهای اساسی و گسترده کشورهای غربی علیه روسیه هم مشارکت نداشته است. شماری از الیگارشهای روس که در اسرائیل هم خانه و امکان اقامت دارند، پیوسته میان دو کشور در رفت و آمدند. بلافاصله بعد از اعلام و اعمال تحریمهای غربی علیه روسیه نفتالی بنت، نخستوزیر وقت اسرائیل از معدود رهبران غربی بود که به مسکو رفت و با پوتین دیدار کرد. این سیاست اسرائیل، همان گونه که اشاره شد، از زمان بالا گرفتن بحث مشارکت نظامی ایران در جنگ اوکراین از طریق ارسال پهپاد به روسیه، با تردیدها و انتقادهای بیشتری روبهرو شده است. موافقان ارسال سلاح به اوکراین تا حدودی افزایش یافتهاند و سیاست دولت با نگاه انتقادآمیزتری دنبال میشود. سفیر اوکراین در اسرائیل نیز آشکارا از این کشور خواهان ارسال سامانه ضدموشکی پیشرفته «گنبد آهنین» یا برخی دیگر از این تجهیزات پیشرفته است. متحدان غربی اسرائیل نیز انتظارات معینی را در این زمینه مطرح میکنند. مانعی به نام «ملاحظات عملیاتی»: بنی گانتس، وزیر دفاع اسرائیل اما در تازهترین موضع در این باره، امتناع از ارسال سلاح به اوکراین را با «ملاحظات عملیاتی مختلف» مرتبط دانسته است، ولی توضیح دقیقی در باره این ملاحظات نداده است. او گفته است که ما «میدانیم و در حال رصد هستیم که ایران پهپاد در اختیار روسیه قرار میدهد و احتمالا در آینده سلاحهای مدرن دیگری هم در اختیار این کشور قرار خواهد داد». ولی گانتس چنین ملاحظاتی را همچنان مانع ورود تسلیحاتی اسرائیل به جنگ اوکراین میداند و صرفاً ارسال سامانههای هشداردهنده ضدموشکی و نه سلاحهای ضدموشکی را ممکن و قابل بحث میداند. سیستمهای هشداردهنده اسرائیلی میتوانند موشکها و پهپادها را در هوا شناسایی کرده و روی یک نقشه نشان دهند که کدام منطقه در معرض خطر بیشتری است. این سیستمها به گفته مقامهای اسرائیلی در کمکی که در مقابله با موشکپرانی و ارسال پهپاد از نوار غزه و جنوب لبنان کردهاند، باعث نجات جان شمار بالایی از شهروندان اسرائیل شدهاند. صحبت از این است که یک شرکت خصوصی اسرائیلی فعال در امور ماهوارهها هم تصاویر مربوط به جابهجایی و نقل و انتقالات نیروهای روسی را در اختیار اوکراین قرار دهد. اطلاعاتی که اسرائیل از تسلیحات ساخت ایران و نقاط ضعف آنها به دست آورده و میآورد و انتقال آنها به اوکراین نیز از دیگر موارد مطرح در کمکهای احتمالی این کشور به اوکراین تلقی میشود. در عین حال این درنگ و نگرانی هم در اسرائیل وجود دارد که جنگ اوکراین به میدانی برای آزمایش سلاحهای ایرانی و شناسایی ضعف آنها شود و به تهران این امکان را بدهد که با بهینهسازی آنها چه خود و چه متحدانش اسرائیل و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را در معرض چالشها و خطرات بیشتری قرار دهند. عمدهترین «ملاحظه» اسرائیل که مانع ارسال سلاح به اوکراین است، هماهنگی با روسیه در قلمرو هوایی سوریه برای حملات بدون مانع و رادع به پایگاهها و امکانات ایران و متحدان آن در خاک این کشور و ممانعت از انتقال تسلیحات ایرانی از خاک سوریه برای حزبالله لبنان است. هنوز هم برای تلآویو اهمیت این هماهنگی و اثرات آن در تضعیف حضور ایران و متحدانش در گرداگرد اسرائیل اولویتی بلامنازع به شمار میرود. اسرائیل همچنین خود را در برابر شهروندان یهودیتبار روسیه مسئول میداند و بیم دارد که تحویل سلاح به اوکراین رابطه با مسکو را چنان تخریب کند که بر وضعیت جامعه یهودی این کشور نیز بیتأثیر نماند. در شش ماه اول امسال ۱۷ هزار یهودی روسی به اسرائیل مهاجرت کردهاند که بخشی از آنها افراد مشمول بسیج عمومی برای شرکت در جنگ اوکراین بودهاند. شعبه آژانس یهود در روسیه که انتقال یهودیان به اسرائیل در حوزه وظایفش است، در حال حاضر به عنوان آژانس یک کشور خارجی در روسیه با پیگرد و محدودیتهای حقوقی روبهروست و تنش در روابط تلآویو و مسکو میتواند بر تصمیمگیریهای قضایی (سیاسی) در روسیه نسبت به این نهاد اثر منفی بگذارد. اخیراً که یکی از وزیران کابینه اسرائیل در توئیتی خواهان بازبینی سیاست جاری و ارسال سلاح به اوکراین شد، دیمیتری مدودیف معاون شورای امنیت ملی روسیه، تهدید کرد که چنین اقدامی مناسبات دو کشور را تخریب خواهد کرد. بلافاصله بنی گانتس، وزیر دفاع با این موضعگیری که نظر این عضو کابینه اسرائیل نظری شخصی است، به دولت روسیه اطمینان داد که قرار نیست در سیاست جاری تغییری حاصل شود. اسرائیل این نگرانی را هم دارد که در صورت کمک نظامی فعال به اوکراین روسیه نیز در ارسال سلاحهای پیشرفته و فوق پیشرفته به ایران و سوریه مرز و مانعی برای خود قائل نشود و چالش امنیتی و نظامی معین و بیشتری برای اسرائیل در منطقه شکل بگیرد. این که ارسال پهپاد و موشک از ایران به تقویت بیشتر همکاری نظامی میان روسیه و ایران منجر شود هم، البته برای اسرائیل فاقد اهمیت و موضوعیت نیست، ولی همچنان این نظر غالب است که از طریق فشارهای بینالمللی و نیز حفظ و تحکیم رابطه با مسکو بهتر میتوان این همکاری را به چالش کشید تا ارسال سلاح برای اوکراین. انتخاباتی که شاید تغییری ایجاد نکند: روز سهشنبه، اول نوامبر (۱۰ آبان) در اسرائیل برای پنجمین بار ظرف سه و نیم سال گذشته انتخابات پارلمانی زودهنگام برگزار میشود، هم یائیر لاپید، رهبر حزب میانه «آینده آنجاست» که در حال حاضر نخستوزیری یک دولت ائتلافی چند حزبی را به عهده دارد و هم بنیامین نتانیاهو رهبر اپوزیسیون که شانس خوبی برای بازگشت به قدرت دارد افزایش شک و تردید اجتماعی در باره سیاست جاری نسبت به جنگ اوکراین را حساستر از آن دیدهاند که در قبال آن موضع نگیرند. هر دو سیاستمدار قول دادهاند در صورت انتخاب این موضوع را دوباره مورد بررسی قرار دهند. البته با توجه به ملاحظات یاد شده و توازن نظری در جامعه، به خصوص اگر نتانیاهو و ائتلاف او پیروز شوند بعید است که در سیاست جاری تغییری اساسی پیش بیاید، ولی اگر چنین شود، این غیرمستقیم به معنای آن خواهد بود که مناقشه میان ایران و اسرائیل به میدان دیگری هم کشیده شده است، مناقشهای که مقصر اصلی آن سیاست جمهوری اسلامی در قبال اسرائیل و نیز مشارکت تسلیحات فعالی است که ایران به گفته اوکراین و کشورهای غربی هم اینک با کمک به روسیه در جنگ اوکراین پیدا کرده است.
فرازی دیگر در جنبش دانشجویی – نگاهی به سه دهه اخیر (بخش دوم)
فرشاد اعرابی
البته جنبش سبز شرایط و ویژگیهایی برای پیوستن دانشجویان به آن در خود داشت که همپایی و همراه شدن دانشجویان با آن را توجیه میکرد؛ برای اینکه در میان افرادی که امیدوار به تغییر بودند، نوعی همبستگی پدید آمده بود.پیش از آن و در دوره چهار ساله دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی هم سطح توقع جامعه از فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و مدنی بالا رفته بود و نقش رهبر جمهوری اسلامی نیز در رویارویی با فعالیتهای دانشجویی تثبیت شده بود.خاتمی در نامهای برای فردا که در سال ۱۳۸۳ منتشر شد، گفت:چشمها را نمیتوان بر تحولات بست و پدیدههای نو را در قالبهای ذهنی استبداد زده و خودمدار که با نوعی سرسختی و انعطافناپذیری همراه است، ریخت. اندیشهای که در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ مطرح شد و مورد اقبال بینظیر و غیرمنتظره مردم بهخصوص نسل جوان و فرهیختگان جامعه قرار گرفت، بازتابی از یک ظرفیت جدید در جهت این بازاندیشی بود.پس از آن اما جامعه، التهاب ناشی از خروش دانشجویان را با سر کشیدن جام داروی نظافت از سوی سعید امامی، پشت سر گذاشت. عامل وزارت اطلاعات که به عنوان طراح قتلهای سیاسی-زنجیرهای در ایران معرفی شده بود. همزمان اما برای اینکه دانشجویان از اعتراض ناامید شوند، فشارها بر آنان و دانشجویان بازداشت شده ادامه یافت: احمد باطبی که عکس او با پیراهن خونین همدانشکدهایهایش در رسانهها منتشر شده بود، روانه اوین شد. علی افشاری، فعال دانشجویی و از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت هم پس از اعتراضات کوی دانشگاه، بارها و بارها به بهانههای مختلف بازداشت و زندانی شد و قوه قضاییه جمهوری اسلامی برایش احکام حبس برید.به این ترتیب شکلگیری جریانهای اعتراضی در نهایت نتوانست خواستههای دانشجویان را محقق کند و آنان را در راه مورد نظرشان به موفقیت برساند. آنها طرحریزی میکردند اما طرحریزیها و فعالیتهای مسالمتآمیزشان به طور معمول و پیوسته، با مشت آهنین حاکمیت روبهرو و سرکوب میشد. بر همین اساس بسیاری از دانشجویان از تحصیل محروم شدند و عنوان دانشجوی ستارهدار را از آن خود کردند یا از دانشگاه اخراج شدند یا برای ادامه تحصیل، ناچار تعهدهای سنگین دادند. به نظر میرسد که جلوه دوباره بازاندیشی رخ داده از نظر خاتمی، در همراهی دانشجویان با مردم در جنبش سبز بود اما مهمترین نکته در پایداری قدرت جنبش دانشجویی، تداوم آن بود، در حالی که اتاق فکر جمهوری اسلامی با فراری دادن نخبگان و به هم ریختن اجتماعات دانشجویی، حتی اجتماعات ادبی، هنری و اجتماعی، این طفل تازه به بلوغ رسیده را اخته کرده بود.بار دیگر و پس از حدود ۱۰ سال، در جریان اعتراضات آبان ۹۸ فرصتی برای ابراز وجود جنبش دانشجویی فراهم شد اما سیاستبازان خبره و «امنیتیهای کار بلد جمهوری اسلامی»، مجال چندانی به دانشجویان ندادند و دست به بازداشتهای پیشگیرانه زدند. محصول این وضعیت چنین شد که دانشجویان نتوانستند با اعتراضات طبقات فرودست جامعه همراهی آشکاری داشته باشند و برای باز پسگیری حقشان به ایشان کمک کافی و وافی کنند. گهگاه اگر اعتراضی در هر دانشگاه شکل میگرفت، با سرکوب سخت روبهرو میشد، فضای دانشگاه بیش از پیش امنیتی شده بود و رنگ و بوی اعتراضات هم اغلب صنفی بود و برای انجام اصلاحات مورد نظر در دانشگاهها، نه اعتراض برای اصلاحات اساسی در جامعه .ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با موشکهای سپاه پاسداران اما بار دیگر فرصت ابراز وجود جدی را برای دانشجویان و فعالان جنبش دانشجویی فراهم کرد. آنان این بار با شعار دادخواهی به میدان مبارزه آمدند و گرچه باز هم با سرکوب و بازداشت روبهرو شدند، اما صدای همراهیشان به گوش جامعه رسید. صدایی که از بد حادثه، همهگیری ویروس کرونا و تعطیلی دانشگاهها به دنبال آنلاین شدن فعالیتهای آموزشی، موجب انقطاع آن شد. حالا اما با شکلگرفتن خیزش سراسری مردم ایران پس از قتل مظلومانه مهسا امینی در شهریور ماه ۱۴۰۱، جریان تازهای از جنبش دانشجویی شکل گرفته است که به نظر میرسد فعلا و با وجود «حمله گازانبری» که این بار به دانشگاه شریف شد، سر باز ایستادن ندارد.حمله نیروهای سرکوبگر به دانشگاه شریف که ۱۶ نفر از دانشجویانش را در شلیک به هواپیمای اوکراینی از سوی سپاه از دست داد اما موجی از همدلی را در دیگر دانشگاهها نیز برانگیخت تا این بار دانشجویان سراسر کشور، فعالتر از گذشته همراهی خود را با اعتراضات عمومی فریاد بزنند.دانشجویان در همراهی با این خیزش سراسری که شعار پیشروی «زن، زندگی، آزادی» شعار محوری آن است، بار دیگر پا به میدان مبارزه گذاشتهاند تا تحولی اساسی را پیگیری کنند. این نسل از دانشجویان البته مطالبتشان را با زبان اعتراضی متفاوتی فریاد میزنند و از رکاکت کلام نیز ابایی ندارند که همین امر واکنشهای گوناگونی هم به دنبال داشته است.موافقان این شیوه اعتراض، رفتار دانشجویان را میستایند و آن را محصول تغییرات اجتماعی در طول سالهای گذشته میدانند و مخالفان هم معتقدند این نوع شعارها و اعتراضها، با شأن دانشگاه همخوانی ندارد.جنبش «زن زندگی، آزادی» اما اینک گذشته از آنکه چالشی بزرگ برای حکومت به شمار میآید، فرصتی بزرگتر برای دانشجویان است تا حرکتهای خود را در همین آغاز سال تحصیلی به شکلی کاملا برنامهریزی شده نظم دهند. از طرفی، اعتصاب اعضای هیاتهای علمی دانشگاه میتواند این جنبش را به توفانی بزرگ در برابر ظلم حاکمیت اسلامی بدل کند.حالا حاکمیت آسیبپذیرتر از پیش به نظر میرسد و برای همین است که اعمال خشونت عریان را به عنوان بهترین گزینه مورد نظر خود انتخاب کرده است.
شروع یک خیزش…
آرتین آرین
«مرگ مغزی» یک دختر ۲۲ ساله در تهران بر اثر ضرب و جرح به دست «ماموران نیروی انتظامی در خودرو گشت ارشاد و بازداشتگاه وزرا»، واکنشهای گستردهای در شبکههای اجتماعی به دنبال داشت. نیروی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیه خود اما به موضوع ضربوجرح اشاره نکرده و مدعی شده است که او دچار عارضه قلبی شده بود.این اولین خبری بود که از مهسا منتشر شد۲۴/۶/۱۴۰۱به دنبال انتشار گسترده ت صویر مهسا امینی روی تخت بیمارستان در شبکههای اجتماعی، واکنش چهرههای شناختهشده داخلی و خارجی نسبت به برخورد خشونتآمیز با زنان بر سر حجاب، لحن تندتری پیدا کرد.مهسا [ژینا] امینی زن ۲۲ سالهای است که همراه با خانواده از سقز برای دیدار با خویشاوندان به تهران آمده بود، پس از بازداشت از سوی گشت ارشاد و انتقال بازداشتگاه وزرا، بر اثر ضرب و جرح به دست «ماموران نیروی انتظامی» به کما رفت. مرگ مهسا کم کم مورد توجه قرار گرفته میشد .ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی و گزارش فعالان رسانهای حاکی از تجمع دهها تن از شهروندان ایرانی مقابل بیمارستان کسری در تهران است، جایی که مهسا امینی ۲۲ ساله سه روز پس از بازداشت به دست عوامل گشت ارشاد و ضرب و جرح، جان باخت. بر اساس این گزارشها، ماموران امنیتی به مقابله با معترضان برخاسته و چندین تن از آنان را نیز بازداشت کردهاند. ویدیوها نیز نشان میدهد که ماموران امنیتی تلاش میکنند معترضان را از مقابل بیمارستان کسری متفرق کنند. تاریخ ۲۵/۶/۱۴۰۱مردم معترض به مرگ مهسا خشم علیه گشت ارشاد…به دنبال انتشار خبر جان باختن مهسا امینی تجمعی اعتراضی در تهران در محدوده میدان آرژانتین و خیابان الوند شکل گرفت و شعارهایی ضد حکومتی سر داده شدتاریخ۲۶/۶/۱۴۰۱پیکرمهسا امینی به سقز انتقال یافت.. در پی تجمع اعتراضی مردم سقز پس از برگزاری مراسم خاکسپاری مهسا امینی در روز جمعه، ۲۶ شهریور، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای متفرق کردن آنها دست به تیراندازی و شلیک گاز اشکآور زدند در شهر سنندج مردم به خیابان ها آمدند…گزارشها در شبکههای اجتماعی حاکی است که به دنبال خاکسپاری ژینا (مهسا) امینی، در روز و شب شنبه ۲۶ شهریور تجمعهای اعتراضی در سقز و سنندج برگزار شد. پس از برگزاری مراسم خاکسپاری ژینا (مهسا) امینی، در شهر سقز تجمع اعتراضی برگزار شد و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای متفرقکردن مردم دست به تیراندازی و شلیک گاز اشکآور زدند. در همین حال، تصاویری از تجمع اعتراضی مردم در خیابان های سنندج در اعتراض به مرگ ژینا (مهسا) امینی برگزار شد و تصاویری هم از درگیری نیروهای انتظامی با شهروندان در میدان قدس سنندج منتشر شده است. در تصاویر منتشر شده از این اعتراضات، صدای معترضان شنیده میشود که شعارهایی مانند «کشتن برای روسری، تا کی خاک بر سری»، «زن، زندگی، آزادی»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنهای» سر میدهند. مردم در سراسر ایران به خیابان ها آمدند…کرج، تبریز، مشهد، بیرجند، کیش، کرمان، یزد، رشت، کرمانشاه، اردبیل، اصفهان، ارومیه، قزوین، زنجان، ایلام، ساری، اراک، همدان و بجنورد، شهروندان خشمگین از خشونتهای پلیس برای اعمال اجباری قانون حجاب اجباری به خیابانها آمده بودند…
حکومت دیکتاتور ایران این چنین است !
صدیقه کامیاب میمندی
مردم ایران در دست حکومت اسلامی ایران همه گروگان هستند قانونهایی که تصویب کردند و به اسم حقوق بشر به دنیا نشان میدهند همگی دروغ است و همگی را مشروط به قانون اسلام واسلامی اجرا میکنند یعنی انچه که به نفع خودشان است به اسم اسلام و قران تغییر میدهند راحت حکم اعدام یا شلاق یا حبس میدهند . دروغ است که در ایران ازادی بیان یا ازادی که خودشان به دولت ها در مجامع و کنفراس های خارجی میگویند و نشان میدهند وجود ندارد. جوانان این نسل بسیار روشن فکر و اگاه هستند و میدانند که هر چه این حکومت فاسد و قاتل میگوید دروغ است. دیگر نمیتوانند جلوی این نسل اگاه را بگیرند خامنه ای قاتل برای بقای خودش دست به هر جنایتی میزند و وقیهانه به مردم و دنیا دروغ میگوید. دیگر این حکومت به پایان رسیده و کار خامنه ای دیکتاتور و قاتل و جیره خواران اطرافش تمام است. پس خامنه ای و با پسر قاتل خود مجتبی خامنه ای برای نگه داشتن این حکومت خونخوار دستور هر قتل و جنایتی را خواهند داد مانند ترور مردم بی گناه در حرم شاهچراغ شیراز که دستور مجتبی خامنه ای بود. اما مردم اگاه ایران دیگر او و خانواده را میشناسند و دیگر هیچکس حاضر نیست زیر بار ظلم و جنایات این رژیم دیکتاتور برود. از کودکان تا نوجوانان و بزرگسالان همگی به خیابان امده اند و همه شعار این اخرین پیامه هدف کل نظامه یا زن زندگی آزادی یا هزاران شعار ضد حکومتی دیگر را سر میدهند و دیگر حاضر نیستند که بدون این که انقلابی بزرگ انجام ندهند به خانه برگردنند حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود . نیکا شاکرمی دختر 17 ساله ایرانی که روز 29 شهریور به گفته نزدیکانش در جریان اعتراضات تهران در بلوار کشاورز حضور داشت ناگهان ناپدید شد پس از 10 روز بی خبری پیکر بیجان او را روز 9 مهر تحویل خانواده اش دادند نزدیکان نیکا معتقدند که او در جریان اعتراضات کشته شده است ماموران امنیتی اجازه ندادند خاله و مادر نیکا تمام جسد او را ببینند و تنها چهره او را نشان داده اند. در چهره نیکای عزیز اثار له شدن بینی و ضربه به سر دیده میشد و در جواز مرگ او نوشته شده بود که علت فوت ضربات متعدد ناشی از اصابت جسم سخت به سر قید شده است در حالی که مقامات رسمی و ماموران خامنه ای علت فوت را سقوط از یک ساختمان عنوان کردند. هیچ کدام از ادعاهای جمهوری اسلامی که در رسانه ها ی رسمی مطرح شده و در یک برنامه تلویزیونی پی گیری شدند شفاف نیست و تنها بر نقض ها افزوده است. اگر این حکومت دیکتاتور و فریبکار درست میگفت پس چرا جنازه نیکا را از غسالخانه ربودند و در قبرستان روستای ویسیان در استان لرستان بدون حضور بستگانش به خاک سپردند. نیکا .مهسا .نوید. ندا و هزاران هزار جوان بیگناه دیگر که به دسته این رژیم دیکتاتورکشته میشوند. نامشان را جاوید و راهشان را ادامه خواهیم داد و نمیگذاریم که خون جوانانمان را این گونه فقط به خاطر اعتراض و درخواست حقوق اولیه هر انسان که باید داشته باشد به خاک و خون بکشند ما راه عزیزانمان را دنبال میکنیم و تا اخرین قطره خونمان را برای ازادی ایران و مردم ایران میدهیم.
انقلاب یا اعتراض ؟
پریسا نیکونام نظامی
بعد از گذشت ۴۰ روز از زمان جان باختن مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد، همچنان خشم عمومی در جامعه ایران نمود عینی دارد و خیابانهای شهرهای مختلف و همچنین دانشگاههای سراسر کشور صحنه تجمعات اعتراضی است که با سرکوب نیروهای امنیتی به خشونت نیز کشیده شده است. استمرار این اعتراضات به مدت بیش از یک ماه، باعث شده تا جمهوری اسلامی ایران با یکی از جدیترین چالشهای داخلی خود از زمان استقرار این نظام سیاسی رو به رو شود و با وجود برخوردهای خشن، بازداشتهای گسترده و همچنین کشته شدن شماری از معترضان، همچنان نتوانسته صدای اعتراضات را خاموش کند. این وضعیت تحلیلهای متفاوتی را در خصوص آینده روند سیاسی در جمهوری اسلامی پدید آورده است. جک گلدستون، مدیر مرکز «مطالعات تغییرات اجتماعی، نهادها و سیاستها» در دانشگاه جرج میسون آمریکا و یکی از متخصصان جنبشهای اجتماعی و روندهای انقلابی در گفتگو با یورونیوز میگوید که هنوز جامعه ایران تا وقوع یک انقلاب فاصله دارد و اقداماتی چون تظاهرات بزرگتر و گستردهتر به همراه معترضان بیشتر و البته پیوستن گروههای دیگر جمعیتی به ویژه افراد ۲۵ تا ۴۰ سال به جمع معترضین برای موفقیت اعتراضات در ایران ضروری است. آقای گلدستون که کتابهای متعددی در خصوص «انقلابها» نوشته که بعضی از آنها به فارسی نیز ترجمه شده همچنین معتقد است اقداماتی چون درخواست برای بستن سفارتخانههای جمهوری اسلامی و اخراج سفرا از کشورهای اروپایی میتواند اثرات معکوسی داشته باشد و در نهایت به ضرر جنبش اعتراضی در ایران تبدیل شود. اعتراضات در ایران بیش از یک ماه است که در خیابانها و دانشگاه ها ادامه دارد. آیا این را میتوان مقدمه یک انقلاب دانست؟ یا هنوز تا رسیدن به آن مرحله فاصله داریم؟ جک گلدستون: به نظر من، هنوز تا رسیدن به آن مرحله فاصله داریم. در انقلاب سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ شمسی)، از ژانویه تا دسامبر، یعنی از اولین تظاهرات در قم تا خروج شاه یک سال طول کشید. در هنگ کنگ، در تظاهرات گسترده موسوم به «چتر»، این اعتراضات از ژوئن ۲۰۱۴ تا ژوئن ۲۰۱۵ به مدت یک سال بخش اعظم مرکز شهر عملا تعطیل شد هرچند بدون اینکه در نهایت نتیجهای حاصل شود. در نتیجه هیچ مدت زمان مشخصی وجود ندارد که شما بتوانید بگویید پس از آن اعتراضات به نتیجه روشنی دست خواهد یافت. اما آنچه اهمیت دارد، اثر متقابل میان معترضان و رژیم است که میتواند در طول زمان با نوسان هم همراه باشد. تنها زمانی اعتراضات به انقلاب منجر میشود که معترضان در طول زمان قدرت پیدا کنند. این بدان معناست که ما شاعد برگزاری تظاهراتی بزرگتر، گستردهتر و با حضور معترضان بیشتری باشیم. ضمن اینکه در مقابل رژیم، قدرت و مشروعیت خود را از دست دهد. اینجا لازم است به این نکته اشاره کنم که اقدامات سرکوبگرانه نه تنها باعث کوچکتر شدن اعتراضات نخواهد شد که برعکس موجب میشود اعتراضات گستردهای را شاهد باشیم و از سوی دیگر وفاداری نخبگان رژیم و نیروهای سرکوبگر هم شروع به ترک خوردن میکند. در نتیجه چنین فرآیندی ما شاهد جدا شدن و ریزش نیروهای سرکوبگر از رژیم میشویم و یا دستکم آنها دیگر از حکومت دفاع نخواهند کرد. در نتیجه این پویایی است که تعیین میکند اعتراضات میتوند طی روزها یا هفتهها مانند قیامهای اعراب در سال های ۲۰۱۰-۲۰۱۱ یا در طی ماهها و حتی سالها مانند انقلاب ۱۹۵۹ کوبا، به یک انقلاب بینجامد. بسیاری معتقدند که اعتراضات در ایران بدون رهبری و سازماندهی در حال پیشروی است و حتی گروهی هم استدلال میکنند که این نبود رهبری موجب میشود که تظاهرات تنها به یک خالیکردن خشم بدون برنامه منتهی شود. در سوی مقابل اما دستهای بر این باورند که این اعتراضات در نهایت رهبری و سازماندهی خود را در طول زمان پیدا خواهد کرد. آیا یک جنبش اعتراضی، میتواند بدون رهبر به کار خود ادامه دهد و به موفقیت برسد؟ یک جنبش میتواند برای مدتی بدون رهبر به کار خود ادامه دهد اما رهبری برای جمعآوری حامیان در مواجهه با مقاومت مداوم رژیم، و ایجاد کانونی که در پشت آن طیف گستردهای از گروهها بتوانند متحد شوند، ضروری است. بیش از همه شما به رهبرانی نیاز دارید که در صورتی که رژیم از قدرت ساقط شد، بتوانند نظم را در جامعه برقرار سازند. البته همیشه برخی از رهبران حتی اگر تنها جنبه محلی داشته باشند در جنبشها وجود دارند و با فراخوانهای خود اعتراضات را رهبری میکنند اما باید به خاطر داشت که انقلابهای به اصطلاح «بدون رهبر» ممکن است در صورتی که نخبگان رژیم و نیروهای امنیتی نتوانند کار خود را انجام دهند، رژیم را از سقوط بترسانند و حتی نظام حاکم از کار برکنار شود اما چنین انقلابهایی مانند تحولات موسوم به بهار عربی به سرعت از بین میروند. زیر هیچ اتحاد و رهبران جدید قانونی برای تامین یک دولت جدید پس از انقلاب وجود ندارد. بسیاری، از اعتراضات ایران به عنوان یک نمونه مدرن و متفاوت در میان جنبشهای اعتراضی و انقلابی معاصر یاد کردهاند. شما چه تفاوتی بین این جریان با دیگر نمونههای سالهای اخیر میبینید؟ تا اینجا میتوانم بگویم دو تفاوت اصلی قابل مشاهده است. نخست آنکه این این جنبشی است که توسط زنان و به خاطر مسائل آنها به راه افتاده و پیش میرود. در نتیجه این تنها یک جریان اعتراضی ضد رژیم نیست. ریشه این تظاهرات همچنین به اعتراضهای آنلاین در مخالفت با حجاب اجباری که در سالهای اخیر شکل گرفته بود، بر میگردد. جایی که زنان تصاویر بدون حجاب خود را در اعتراض به حجاب اجباری به اشتراک میگذاشتند. اما حالا این اعتراضات از یک مبارزه صرفا آنلاین به درگیری با نیروهای امنیتی گسترش یافته است. دومین وجه تمایز به نظر من این است که نیروهای امنیتی شامل بسیج و سپاه در دفاع از رژیم و سرکوب اعتراضات استوارتر از نمونههای مشابه مانند سودان، تونس و یا مصر عمل کردهاند. احتمالا مشابهترین نمونه سرکوب اعتراضات در بلاروس در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ باشد که اعتراضات در اندازه و مدت زمان قابل توجهی رشد پیدا کرد اما در نهایت از سوی نیروهای امنیتی، سرکوب شد. ما هنوز شاهد حضور تظاهراتی به گستردگی مثلا دهها هزار نفر در یک تجمع واحد نبودهایم. برخی معتقدند که برای وقوع انقلاب شما احتیاج به حضور پررنگتر معترضان دارید، در مقابل اما گروه دیگر بر این باورند که استمرار در تظاهرات میتواند به حضور گسترده معترضان نیز منجر شود. تحلیل شما در این خصوص چیست؟ به باور من در دوره فعلی که تظاهرات عمدتا شامل «اعتراض زنان برای به دست آوردن آزادی زنان» بوده و نیروهای امنیتی هم در مخالفت با آن ثابت قدم و موثر عمل کردهاند، بعید است که ما شاهد گسترش اعتراضات باشیم. با این حال هر رویداد غیرمنتظره مانند تیراندازی وحشیانه نیروهای امنیتی و قتل عام غیرنظامیان، همینطور مرگ علی خامنهای و یا حرکت ناگهانی کارگران برای گسترش اعتصابات و یا جدا شدن نیروهای امنیتی از مجموعه دستگاه سرکوب میتواند به افزایش اعتراضات منجر شود.
از خون جوانان وطن