آرشیو نشریه بشریت
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه:
سردبیر: شبنم رضاوند
صفحه آرا: مصطفی منیری
طراحان جلد: محسن سبزیان، امیررضا شاداب
امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند
ویراستارها: مینا آقابیگی، نرگس مباشریفر، ساناز تنهایی، پوریا طالبزاده، ندا غفاری گوندغدویی، نادیا مشرف، لیلا ابو طالبی آدرگانی، پریسا حبیبی، فرشیده پورآذران، رضا شایگان
چاپ و توزیع: مصطفی حاجی قادر مرحومی chap@bashariyat. org
آدرس:
VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامهریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، با اعتقاد راسخ به:
۱- آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
۲- برابری حقوق زنان و مردان
۳-جدایی دین از دولت
۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.
۱- آگاهیرسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینهها
۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی به منظور آگاهیرسانی و افشاگری
۳-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت مینماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامهریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام میگردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
۱. براندازی، ضدّ ولایت فقیه:نویسنده: رامین کامران، طرف خطاب این کتاب همه آزادیخواهان ایرانی هستند، تمام آنهایی که معتقدند ایران و ایرانیان سزاوار موقعیتی بسیار بهتر از این هستند که امروز نصیبشان شده است. آنهایی که اعتقاد دارند باید برای آزادی و سربلندی به راهی بازگردیم که پدران ما در یک قرن پیش با انقلاب شکوهمند و دورانساز «مشروطیت» گشودهاند.
۲. قرائت قرآن غیر دینی: امروزه تسلط اسلام فرقه ای در ایران بر هر واقعه ای مهر تاریخی خود را می زند. حاکمان بنیادگرای دینی به سرکردگی ملایان، که از نیمه قرن نوزدهم به کاست اجتماعی با امتیازات ویژه فرادولتی تبدیل شده، بر آن است تا با سرکوب تمام عیار اجتماعی و سیاسی و همچنین از راه قطع پیوندهای فرهنگی با جهان، جامعه ایران را از تحولات دنیا جدا سازد و جهت و سوی آنرا به سوی مناسبات عقب مانده اعراب بادیه نشینی که دیگر به تاریخ پیوسته اند بازگرداند.
۳. سبزپوشان به چه میاندیشند: نویسنده: دکتر رضا برملو، امواج مبارزه ی مردم ستمدیده ایران علیه دیکتاتوری رژیم اسلامی ، بی وقفه بر پیکره در حال نابودی رژیم میکوبد. باشد که این تحلیل در خدمت این مبارزه برای آزادی و دموکراسی قرار گیرد و بر توان مردم برای آزادی و رهایی از دست رژیم اسلامی بیفزاید.
۴. زن در گرداب شریعت: بنیادگرایان و شریعت مداران، خواهان حکومت دین و اجرای مو به موی شریعت و سنت های دینی اند. آنها می خواهند مردم امروزی به همان شکلی زندگی کنند که مقدسین دینی شان در صدها و صدها سال پیش می زیستند و از همان سنت ها و قواعدی تبعیت کنند که در صدها و چندین و چندین صد سال ها پیش رایج بود. در عوض، مردم متمدن و مدرن این عصر و زمانه می خواهند مقررات اجتماعی خود را خود بنویسند و قوانین خود را انشا و تصویب کنند.
۵. جامعهشناسی نجات ایران: نویسنده: رضا آیرملو، امروزه، رژیم جمهوری اسلامی چنان نیرو گرفته که هم با دیکتاتوری تمام حکم می راند و هم نیروی جانشین خود را خود تعیین می کند. رژیم در پی تظاهرات اعتراضی سال 1388 شمسی، از جمله به سبب شرکت مردم مدرن شهرها در بازی های رأی گیری و اعتراضات برنامه ریزی شدۀ بعدی اش، در واقع به یک رژیم اسلامی با دو هیأت حاکمۀ تو در تو تبدیل شده است. یکی حکم می راند و آن دیگری در انتظار حکمرانی نشسته است.
۶. شیطان و دوشیزه پریم: نویسنده: پائلو کوئیلو، جز پرفروشترین رمانهای جهان میباشد، غریبه، شانتال پریم را انتخاب میکند تا ثابت کند انسان ذاتاً شر است. پیشنهاد بیگانه میتواند برای همیشه سرنوشت شانتال فقیر و یتیم را عوض کند اما او باید میان فرشته و شیطانی که هر انسان در درون خویش دارد، انتخاب کند… دهکده ای درگیر آز، هول و هراس… مردی اسیر شبح گذشته ای دردناک دختر جوانی در جست و جوی خوشبختی … برای تصمیم گیری فقط هفت روز فرصت هست. رزم در کنار فرشتگان، یا شیاطین؟ در این هفته طولانی و تکرار ناشدنی، هرکدام پیمان خویش را پبش می گذارند: نیک یا بد؟ ویسکوس دهکده ای کوچک و از یاد رفته در زمان و مکان، میدان این نبرد هولناک خواهد بود… بیگانه ای اسرارآمیز وارد دهکده می شود، و از آن دم، دهکده درگیر نقشه ای مکارانه می شود که اثر آن هرگز از روح تک تک ساکنان این دهکده نخواهد شد. بیگانه از دوردست آمده است، به جست و جوی پاسخی برای پرسشی نگران کننده : انسان در ذات خویش نیک است یا بد؟ رمان شیطان و دوشیزه پریم درستی و راستی انسان را به گونه هولناکی میآزماید.
۷. واقعیت درمانی: گلاسر نویسنده کتاب واقعیت درمانی در عصر بحران اجتماعی و از خود بیگانگی در جهان به این نکته پی برد که اساس تمام مشکلات مردم ناشی از کمرنگ شدن پیوند عاطفی بین آنهاست. افرادی که خود را گم کردهاند و سرگردان به هر تخته پارهای چنگ میزنند تا چند صباحی زنده بمانند باید به ساحل واقعی نجات برسند. گلاسر به این نتیجه رسیده است که انسانها بر خلاف دیدگاههای سنتی درمانی چیزی بیش از غرایز، امیال و عادات هستند. انسانها انتخاب میکنند ، تصمیم میگیرند، تغییر میدهند، خودشان را بررسی میکنند.تأکید نظریه گلاسر این است که میخواهد افراد را از کنترلهای بیرونی رها کند وبه کنترل درونی برساند. افرادی که ارتباط میان رفتار و پیامدهای آن را میفهمند از کنترل درونی برخوردارند در واقع این افراد با ور دارند که میتوانند بر محیط خود تأثیر بگذارند.
۸. خانم صاحبخانه: نام رمانی است از فئودور داستایوسکی که در سال ۱۸۴۷ نوشته شده است. این رمان داستان مردی به نام اردنیف است که به دنبال خانه می گردد چرا که صاحبخانه ی سابقش ، به دلیل خاصی سن پطرزبورگ را ترک کرده است و حال او مجبور شده است که به دنبال خانه ی جدیدی بگردد. وی که فردی منزوی و در تمام مدت مشغول فعالیت های علمی خود بوده است به تجربه های جدیدی دست می زند و سر انجام زیبایی زنی توجه او را جلب می کند و با تعقیب آنها و ملاقات های دیگر با زن و پیرمرد همراه او در خانه ی آنها اتاقی اجاره می کند. داستان حول روابط و احوال درونی اردنیف، پیرمرد و دخترک زیبا که نام او کاترین است می گذرد.
۹. قدرت در درون ماست: انسان همان موجودی است که میلیارد ها رمز و راز وجودش از آغاز تاریخ تا کنون ذهن اندیشمندان و عالمان را بخود مشغول داشته و خواهد داشت. دانشمندان و متفکران در این سالیان دراز هر کدام به نوبه ی خود به عجیبی از عجایب این خلقت پیپیده و شگفت انگیز پی برده اند اما این نظرات گوناگون هر کدام به فراخور موضوع خود و دانش مطرح کننده اش نکات مثبت و منفی منحصر بفردی دارند. البته در طول تاریخ همواره این بخش های مثبت نظرات بوده اند که زمینه بلوغ و رشد فزاینده تر را نوید میدادند. بر همین اساس ، کتاب نیروی درون بیان کننده نظرات و پیشنهادات شخصی است که با کند و کاو خویش و عمل به یافته های این تلاش توانسته است پاره ای از مشکلات خود را رفع نماید.
۱۰. دایی جان ناپلئون: نام اثری طنز از طنزپرداز نامی ایران ، ایرج پزشک زاد است که در سال ۱۳۴۹ خورشیدی به رشته تحریر درآمدهاست. شناخته شده ترین شخصیت این داستان ، شخصیت ” داییجان ناپلئون ” است که آشناترین شخصیتی است که تاکنون در ادبیات ایران ساخته شده است. کتاب دایی جان ناپلئون جزو پر فروشترین کتابهای ایرانی است و شخصیتهای آن الگوهای ملی هستند.
۱۱. رازهایی درباره زنان:اگر به شما بگویم که تنها با رعایت چند نکته کوچک می توانید از برخی از رفتارهای همسرتان که شما را عصبانی می کند جلوگیری کنید چه می گفتید؟ چنانچه تنها چند واژه ی جادویی سراغ داشتید که ظرف تنها چند ثانیه ازدید همسرتان شما را به مهربان ترین و بهترین همسر دنیا تبدیل می کند چه اتفاقی می افتد؟ چنانچه تنها با آموزش چند راهکار جادویی و اسرار آمیز به شما کاری می کردم که همسرتان بخواهد هر چه بیشتر با شما باشد چه؟ آیا مطالب فوق برایتان جالب به نظر می رسند؟ اگر چنین است جای درستی آمده اید و کتاب مناسبی را انتخاب نموده اید. این کتاب تنها مختص زنان نیست وفقط هم برای آنها نوشته نشده است هرگز هم دوست ندارم نامزد/ همسرتان شما را مجبور به مطالعه آن کند. این کتاب هرگز سعی در کوبیدن و محکوم کردن مردها ندارد.
۱۲. شخصیت دو قطبی: اختلال دو قطبی (یا شیدایی – افسردگی) نوعی اختلال خلقی و یک بیماری روانی است. افراد مبتلا به این بیماری دچار تغییرات شدید خلق می شوند. اختلال دو قطبی به صورت معمول در آخر دوره نوجوانی یا اوائل دوره بزرگسالی تظاهر پیدا میکند. این بیماری انواع مختلفی دارد که مهمترین انواع آن اختلال دو قطبی نوع یک و اختلال دو قطبی نوع دو است.
گزارش آماری نقض حقوق پیروان ادیان، شهریور ماه ۱۴۰۱
آرشا کچوئیان، علی فروتن، سعید پورمند، وحید چرخ انداز یگانه، صدرا مجیب یزدانی
جدول گزارش آماری موارد نقض حقوق پیروان ادیان شهریور ماه ۱۴۰۱ | ||||||
موارد نقض حقوق ادیان | اهل سنت | بهاییان | مسیحیان | دراویش | سایر ادیان | |
احضار و بازجویی | 1 | 20 | 1 | 1 | ||
محرومیت از حقوق زندانیان و متهمان | 2 | 25 | 3 | 3 | ||
آزار و محرومیت از حقوق شهروندی | 4 | 30 | 2 | |||
جلوگیری از انجام مناسک مذهبی | 2 | |||||
حبس | 4 | 6 | 33 | |||
اعدام و مرگ | 1 | |||||
آزادی و مرخصی زندانی | 1 | 7 | ||||
تفتیش و ضبط و مصادره | 6 | |||||
محاکمه | 25 | |||||
جمع کل | 11 | 117 | 6 | 4 | 39 | |
آگاهی بیشتر:
آمار فوق از گزارشات رسانه های داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمع آوری شده و عملا نمی تواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیت های جامعه باشد. این گزارشات آماری از میان بیش از 83 خبر که در طول شهریور ماه 1401 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق پیروان حقوق ادیان که از رسانه های داخلی و خارجی مانند ایسنا ، هرانا ، ایسنا ، ایرنا ، ایلنا ، هنر آنلاین ، باشگاه خبرنگاران جوان ، خبرگزاری فارس ، کیهان ، همشهری آنلاین، مهرنیوز، سازمان ماده 8، کردپرس، کردپا، کمپین فعالین بلوچ، هه نگاو، بی بی سی فارسی، جمع آوری گردیده، تهیه شده است.
همکارانی که درگردآوری این موارد خبری نقض حقوق ادیان درشهریور ماه همکاری کردند خانمها و آقایان: کریم ناصری، آرشا کچوئیان، علی فروتن، سعید پورمند، وحید چرخ انداز یگانه، صدرا مجیب یزدانی، سمانه بیرجندی، مریم افتخار، امین بلوردی بهمن، اسفندیار سنگری، داود لطفی،امین ظهیری، محمد مهدی خسرو پناه، ندا غفاری گوندوغدویی، شهناز کریم زاده مقدم، رضا عباسی زمان آبادی، حسین اریس ، عباس رهبری، مریم حبیبی، لیلا ابوطالبی، کوثر ولی زاده، شراره هادیزاده رئیسی، مهرداد یگانه، لیدا اسدی فر، مهرنوش ایمانی چگنی، می باشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق کار و کارگر، شهریور ماه ۱۴۰۱
رضا شایگان، بهنام شیرمحمدی و عبدالمجید بازداران
شهریور | مرداد | موضوع | ردیف |
۴ | ۸ | اخبار عمومی | ۱ |
۴ | ۴ | تعدیل نیرو | ۲ |
۲۷ | ۲۸ | تجمعات | ۳ |
۸ | ۸ | حوادث | ۴ |
۱۹ | ۶ | بازداشت و زندانیان | ۵ |
۱۵ | ۱۳ | کولبری و سوختبری | ۶ |
۱۴ | ۹ | معوقات مزدی | ۷ |
۰ | ۲ | بیانیهها و نامهها | ۸ |
۹۱ | ۷۸ | جمع |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان حدود ۹۰خبر در طول ماه شهریور ۱۴۰۱ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایران کارگر، ایسنا، مشرقنیوز، رکنا، هرانا، ایرنا، ایلنا، ایران، رادیو فردا، سازمان حقوق بشر ایران، باشگاه خبرنگاران جوان، خبرگزاری مهر، خبرگزاری خراسان، روزنامه قانون، تسنیم، کمپین فعالان بلوچ جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ درصد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق کار و کارگر در شهریور ماه همکاری کردند خانمها و آقایان: مهناز ترابی ، پریا ترابی،مریم افتخار، ، صادق نوری، احسان احمدیخواه، احمد کشاورز مویدی، رضا شایگان، عبدالمجید بازداران، بهنام شیرمحمدی، محمد حسام فانی ، غزاله السادات ابطحی ، فرشیده پور آذران ، مهدیه مراد ، علی عزیزی ، مهدی افشارزاده ، محمد گلستان جو و صادق فرخی قصر عاصمی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://kar-kargar.bashariyat.org
گزارش آماری نقض حقوق محیط زیست، شهریور ماه ۱۴۰۱
میناآقابیگی ، سلمان یزدان پناه
مرداد | شهریور | موضوع | ردیف | |
۳۵ | ۴۴ | آلودگی هوا | ۱ | |
۱۲ | ۷ | آلایندههای زیستمحیطی | ۲ | |
۱۳ | ۱۸ | آتشسوزی و از بین رفتن مراتع، جنگل و اراضی ملی | ۳ | |
۲۷ | ۳۸ | بحران آب، آلودگی و خشکیدگی تالاب، دریا و رودخانه | ۴ | |
۱۱ | ۱۲ | ورود فاضلاب و پسماند به منابع آبی، دپو نامناسب و ریختن زباله به طبیعت | ۵ | |
۲۸ | ۴۱ | صید و شکار غیرمجاز | ۶ | |
۱۵ | ۲۲ | طرحها و پروژههای عمرانی مخرب محیط زیست | ۷ | |
۴ | ۴ | ضربوشتم، مصدومیت و به قتل رساندن محیطبانان، دستگیری و صدور حکم علیه فعالین محیط زیست | ۸ | |
۱۵ | ۱۱ | گونههای جانوری در معرض خطر انقراض | ۹ | |
۲۵ | ۳۹ | بازداشت و احکام صادره شکارچیان | ۱۰ | |
۴ | ۳ | حیوانآزاری و احکام صادره | ۱۱ | |
۶ | ۱۱ | آبزیان | بیماری، مسمومیت و حوادث منجر به مصدومیت و تلف شدن حیوانات | ۱۲ |
۲ | ۳ | پرندگان | ||
۶ | ۶ | پستانداران، دوزیستان | ||
۱ | ۱ | کمبود امکانات و تجهیزات محیط زیستی | ۱۳ | |
۶ | ۸ | قاچاق چوب، خاک و حیوانات | ۱۴ | |
۲۱۰ | ۲۶۸ | جمع |
آگاهی بیشتر: این گزارشات آماری از میان بیش از ۲۶۸خبر که در طول ماه شهریور۱۴۰۱ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از محیط زیست تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند هرانا، ایلنا، ایرنا، دیدهبان، ایسنا، مهر، خبربان، قطره، تسنیم، یورونیوز، انصاف و پایگاه خبری محیط زیست و حیات وحش جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حفاظت محیط زیست درشهریور ماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: سلمان یزدانپناه، مینا آقابیگی، ایرانداخت کیا، علیرضا جهانبین، رزا جهانبین، ساناز تنهایی قلی بیگلو، حمیدرضا امینی، علی برومند، نادیا مشرف، کاوه قزلباش، ندا فروغی ، مجید رئوفی، رسول بلغار، فرشته خیام الحسینی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده :
https://mohitzist.bashariyat.org
گزارش آماری نقض حقوق ورزش و ورزشکاران، شهریور ماه ۱۴۰۱
احسان احمدیخواه، داوود لطفی، امیر رضا ولی زاده
ردیف | موضوع | مرداد | شهریور |
۱ | اخبار عمومی | 33 | 77 |
۲ | تبعیض جنسیتی و منطقهای | 4 | 3 |
۳ | پناهندگی ورزشکاران | 1 | 0 |
۴ | اعتراضات ورزشکاران | 18 | 29 |
۵ | تخلفات ورزشی | 10 | 6 |
۶ | سوءمدیریت مسئولین | 28 | 36 |
7 | آسیبهای اجتماعی (محرومیتها، مشکلات معلولین و…) | 9 | 2 |
8 | نامه های بین الملل | 0 | 8 |
جمع | 103 | 166 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 166 خبر که در طول شهریور ماه ۱۴۰1 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران تهیه شده است که از رسانههای داخلی و خارجی مانند همشهریآنلاین، خبرگزاری فارس، خبرگزاری تسنیم، ورزش سه، ایلنا، ایرنا، ایسنا، گروه ورزش خبرنگاران جوان، شبکه اطلاعرسانی هرمز، شبکه اطلاعرسانی دنا، خبرگزاری دی، پایگاه خبری تحلیلی انتخاب و خبر ورزشی، ایران وایر، ایران اینترنشنال جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در تیرماه همکاری کردند، خانمها و آقایان: نگار سنمار، زهرا رهایی، شهلا شاهسونی، مصطفی مصطفی نیا، احسان احمدی خواه، امیررضا ولی زاده، فرشاد اعرابی، مهدی کریمی، مصطفی گودرزی مجد، امیرحسین کریمی میباشند. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://varzesh.bashariyat.org
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲
شهلا شاهسونی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران در تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ مصادف با ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ در ساعت ۱۸ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسؤلین و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتیوب، اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای جلسه، مسؤل جلسه خانم ستاره دژم ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه، با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش1: خانم نگار سنمار گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در ایران در مرداد 1401 را ایراد کردند: خبر: حمید کاشانی در زندان گوهردشت اعتصاب غذا کرد. در ۵ مرداد ماه «حمید حاج جعفر کاشانی» زندانی سیاسی محبوس در زندان «گوهردشت» در اعتراض به شرایط بد قرنطینه این زندان، محرومیت از حق ملاقات، هواخوری و امکانات پزشکی در کریدور سالن قرنطینه گوهردشت تحصن و اعلام اعتصاب غذا کرد. حمید حاج جعفر کاشانی، داور لیگ برتر فوتسال ایران بود اما به دلیل فعالیتهای مدنی چندین بار بازداشت شد تا در نهایت او را زندان اوین نگهداری کردند. این زندانی سیاسی در سال ۱۳۹۶ پس از بازداشت به مدت یک ماه در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات تحت بازجویی بود. سپس او را به بند چهار اوین بردند. این زندانی در دادگاه ۲ مهر ۱۳۹۶ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی «احمدزاده» برای اتهام «تبلیغ علیه نظام» به حبس محکوم شد. این خبر مغایرت دارد با: اصل ۳۴، ۳۲، ۲۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی: رعایت حقوق ذاتی و شهروندی. عدم توقیف، حبس، تبعید غیرقانونی، رعایت حقوق انسانی توسط قانون. ماده.۸ و ۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: رعایت حقوق انسانی توسط قانون. عدم توقیف، حبس و تبعید غیرقانونی. خبر: تکلیف بیمه خدمات درمانی ورزشکاران مشخص نشد! تعرفه عضویت در کمیته خدمات درمانی فدراسیون پزشکی ورزشی در سالهای ۹۵، ۹۶، ۹۷ برای متقاضیان ۱۵ هزار تومان بود و در سال ۹۸ و نیمه اول سال ۹۹ معادل ۲۰ هزار تومان دریافت شد و با تصویب مجمع عمومی فدراسیون پزشکی ورزشی از ۲۵ مهر سال ۹۹ معادل ۳۰ هزار تومان تعیین شد و از هفتم تیرماه سال ۱۴۰۰ با تصویب مجمع عمومی سالانه فدراسیون پزشکی ورزشی، تعرفه عضویت در کمیته خدمات درمانی فدراسیون پزشکی ورزشی از ۳۰ به ۴۰ هزار تومان افزایش یافت. در شرایطی که طبق دستور جلسه مجمع عمومی فدراسیون پزشکی ورزشی که ششم مردادماه سال جاری برگزار شد قرار بر بررسی تعرفه خدمات درمانی ورزشکاران بود اما در این زمینه تصمیمگیری نشد این خبر مغایرت دارد با: هدف ۳ سند ۲۰۳۰ یونسکو: تضمین زندگی توأم با سلامت و ترویج رفاه برای همه و ماده ۲۲، ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: حق امنیت اجتماعی، فرهنگی و مالی. حق امنیت شغلی.
بخش2: خانم زهرا رهایی سخنرانی خود را با موضوع بررسی قانون اهداف، وظایف و اختیارات وزارت ورزش و جوانان و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: وزارت ورزش و جوانان در ۱۲ دی ماه ۱۳۸۹ و پس از ادغام سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان در مجلس هشتم تشکیل شد. قانون اهداف، وظایف و اختیارات وزارت ورزش و جوانان. ماده ۱- کلیه اهداف، وظایف و اختیارات وزارت ورزش و جوانان که در این قانون به اختصار «وزارت» نامیده میشود و نیز دستگاههای تحت نظارت وزارت مذکور در این قانون مقید به رعایت احکام و ارزشهای اسلامی و شؤون انقلاب اسلامی وتابع کلیه قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران است. ماده ۲- تعاریف: الف- ورزش، ب- ورزش تربیتی، پ- ورزش همگانی، ت- ورزش قهرمانی ث- ورزش حرفهای، ج- تربیت بدنی، چ- باشگاه ورزشی، ح- اتحادیه باشگاههای ورزشی، خ- شایستگی فنی- حرفهای، د- منش پهلوانی، ذ- خیرین ورزش یار، ر- مکان ورزشی خیرساز، ز- جوان، ژ- خانههای جوانان، س- امور جوانان، ماده ۳- اهداف تشکیل وزارت را شرح میدهد: الف- ورزش: ۱- توسعه و تعمیم ورزش همگانی ۲-توسعه و ارتقای ورزش قهرمانی، ۳- ساماندهی و گسترش ورزش حرفهای، ۴- حمایت و تقویت ورزش تربیتی ۵- توسعه و تقویت ورزش بانوان ۶- تحکیم و تقویت معنویت و ارزشهای اخلاقی ومنش پهلوانی در ورزش مبتنی بر فرهنگ اسلامی- ایرانی ۷- ارتقاء و ترویج شایستگیهای فنی-حرفه ای در جامعه ورزش، ب- جوانان: ۱- ارتقای هویت دینی، انقلابی و ملی جوانان ۲- ارتقاء وتقویت سرمایه اجتماعی، مسئولیت پذیری، هویت و مشارکت همه جانبه جوانان ۳ بهبود و اصلاح سبک زندگی جوانان منطبق بر ارزشهای اسلامی- ایرانی ۴- توسعه مشارکت داوطلبانه مردمی در امور جوانان ۵- اتخاذ سیاستهای حمایتی در جهت اشتغال وازدواج جوانان، ماده ۴- وزارت به عنوان متولی اصلی ورزش و ساماندهی امور جوانان وظایف و اختیارات زیر را در تحقق مفاد ماده (۳) این قانون عهده دار بوده و کلیه دستگاههای اجرایی موضوع ماده (۵) قانون مدیریت خدمات کشوری و بخشهای غیردولتی با رعایت کلیه قوانین و مقررات کشور، مکلف به همکاری با وزارت در زمینههای ذیل میباشند: الف- وظایف وزارت در حوزه ورزش، ۱- اقدام در جهت بهرهمندی اقشار مختلف جامعه از برنامهها و فعالیتهای ورزشی به منظور تحقق تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح ۲- تهیه وتدوین برنامههای میان مدت و سالانه ورزش کشور با استفاده از ظرفیت دستگاههای ذیربط و نظارت بر حسن اجرای آنها ۳- استفاده از ظرفیتهای آموزشی و پژوهشی و بهرهمندی ازدانش فنی و کاربردی حوزه تربیت بدنی و علوم ورزشی موجود کشور به منظور ارتقای علمی ورزش ۴- ترویج ارزشها و موازین اسلامی و ارزشهای فرهنگی- اخلاقی، انقلابی، منش پهلوانی در ورزش ۵- جذب، ساماندهی و تسهیل مشارکت، تشویق و حمایت از سرمایه گذاری داخلی و خارجی به منظور توسعه ورزش کشور ۶- تعیین چهارچوبها و دستورالعمل اجرائی فعالیتهای ورزشی و نظارت بر حسن اجرای آنها ۷- کشف، پرورش و حمایت از استعدادها درورزش ۸- مناسب سازی اماکن و فضاهای ورزشی جهت بهره برداری و حضور بانوان وخانوادهها و معلولان جسمی و حرکتی ۹- تسهیل دسترسی مردم برای تماشای مسابقات ورزشی مهم بینالمللی و ملی در مکآنهای عمومی و محیطهای ورزشی روستایی و شهری کشور ۱۰- نظارت بر حسن اجرای برنامهها و فعالیتهای ورزشی کلیه دستگاههای اجرایی وبخشهای غیردولتی و ارزیابی عملکرد آنها و ارائه گزارش به مراجع ذیربط، ۱۱- صدور و لغو مجوز فعالیت رشته و سبکهای ورزشی در قالب فدراسیونها، انجمنها، کمیتهها و سایر تشکلهای مربوط، همچنین وزارت مکلف است به منظور تأمین و تجهیز امکانات مورد نیاز رشتههای ورزش تیراندازی از قبیل اسلحه و مهمات ورزشی از تولیدات داخلی استفاده نماید. در صورت عدم امکان تأمین از داخل کشور، وزارت مجاز است نسبت به تأمین و واردات تجهیزات مربوطه با تأیید و نظارت وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در کلیه مراحل ثبت سفارش تا ترخیص، در مبادی ورودی کشور اقدام کند. ب- اختیارات وزارت در حوزه ورزش، که شامل ۸ بخش میشود مانند: ۱- حمایت از برنامهها و فعالیتهای فرهنگی، آموزشی و پژوهشی مرتبط با حوزه تربیت بدنی و ورزش کشور ۲- کسب درآمدهای پایدار از محل تبلیغات رسانههای و محیطی ناشی از پخش مسابقات ورزشی و فروش بلیط برای فدراسیونها و باشگاههای ورزشی، و شش بخش دیگر. وظایف وزارت در حوزه جوانان شامل ده بخش میشود به مانند: ۱- ساماندهی امور جوانان با مشارکت دستگاههای مرتبط و پیگیری نظارت براجرای آن ۲- پیگیری اجرای مصوبات شورای عالی جوانان، ستاد ملی ساماندهی امور جوانان و سیاستهای کلی جمعیت در بخش جوانان ۳- پایش و پژوهش مستمر وضعیت امور جوانان براساس شاخصهای مصوب مراجع ذیربط ۴- حمایت از برنامههای پژوهشی مرتبط با امورجوانان و تعامل با مراکز آموزشی و پژوهشی کشور و شش بخش دیگر که به دلیل کمبود وقت از گفتن تمام آنها معذورم، ت- اختیارات وزارت در حوزه جوانان ۱- حمایت از تدوین و اجرای برنامههای مرتبط با امور جوانان ۲- برنامهریزی و اجرای برنامههای بینالمللی داخلی و خارجی در حوزه جوانان با همکاری و هماهنگی دستگاههای مرتبط و نمایندگی دولت در سازمانها و مجامع بینالمللی مرتبط با جوانان ۳- پیش بینی تسهیلات و تمهیدات لازم برای تشویق و توسعه فعالیتهای بخش خصوصی در حوزههای مرتبط با امور جوانان باهمکاری و هماهنگی دستگاههای ذیربط در حوزه جوانان ۴- حمایت از ایجاد و اداره خانههای جوانان، ماده ۵- شورای عالی ورزش و تربیت بدنی جهت تسهیل در تحقق اهداف و وظایف وزارت مندرج در این قانون تشکیل میشود: الف- وظایف اتخاذ سیاستهای توسعه تربیت بدنی و ورزش کشور متناسب با سند آمایش سرزمینی کشور در فعالیتهای تربیت بدنی و ورزش کشور و رفع چالشها و موانع توسعه ورزش درچهارچوب قانون، ب- ترکیب: که شامل ۱۸ بخش و پنج تبصره میباشد. ماده ۶- به منظور تکریم و حمایت از قهرمانان، پیشکسوتان، نابینایان و ناشنوایان، معلولان و جانبازان ورزشی دارای عناوین قهرمانی المپیک و پارالمپیک، جهانی، آسیایی، پارا آسیایی و ملی غیرشاغل و فاقد درآمد مستمر و مشخص، صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش کشور در فهرست نهادها و مؤسسات عمومی غیردولتی موضوع قانون فهرست، نهادها ومؤسسات عمومی غیردولتی مصوب ۱۳۷۳/۴/۱۹ با اصلاحات بعدی با استفاده از منابع و امکانات موجود قرار میگیرد. اساسنامه صندوق توسط وزارت ورزش و جوانان تهیه میشود و ظرف مدت شش ماه پس از لازمالاجراء شدن قانون به تصویب هیأت وزیران میرسد. ماده ۷- وزارت مکلف است ظرف مدت شش ماه پس از لازمالاجراء شدن این قانون در چهارچوب این قانون و قانون مدیریت خدمات کشوری ساختار سازمانی و تشکیلات تفصیلی وزارت را تهیه کند و به تأیید سازمان اداری و استخدامی کشور برساند. ماده ۸- آییننامه اجرایی این قانون ظرف مدت شش ماه پس از لازمالاجراء شدن آن توسط وزارت تهیه میشود و به تصویب هیأت وزیران میرسد. ماده ۹- از تاریخ لازمالاجراءشدن این قانون، قانون تأسیس سازمان تربیت بدنی ایران مصوب ۱۳۵۰/۳/۲۳ لغو میشود. قانون فوق مشتمل بر نه ماده و هشت تبصره در جلسه علنی روز یکشنبه مورخ شانزدهم شهریور ماه یکهزار و سیصد و نود و نه مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲ به تأیید شورای نگهبان رسید. بله این چکیدهای از اهداف و وظایف و عملکرد این وزارت بود که ازاساسنامه و سایت خود این وزارت برداشتم اما متأسفانه در عمل و واقعیت وقتی به این وزارتخانه و تمام فدراسیونهای زیر مجموعه آن نگاه میکنیم تمام روسای آنها از سران سپاه و نزدیکان به رهبری بوده و سراسر فساد و اختلاس و دزدی و رفتارهای غیر ورزشی و پهلوانی میباشد که تمام اینها از بعد از انقلاب سال ۵۷ و وارد شدن دین و سیاست به حیطه ورزش وارد شده است. بطوری که حتی «محمدمهدی فروردین»، رییس فراکسیون ورزش و جوانان مجلس شورای اسلامی دوره حسن روحانی، گفته بود که ۱۳ مدیرکل استانی وزارت ورزش «به دلیل فساد» در مظان اتهام قرار دارند. و میتوان به فهرستی طولانی از مدیران منصوب شده ازسوی «مسعود سلطانیفر»، وزیر ورزش و جوانان ایران اشاره کرد که یا پرونده بازفساد مالی در دستگاههای قضایی کشور داشته و یا دارند. سیزدهم مرداد ۱۳۹۹ وقتی مسعود سلطانیفر به عنوان وزیر ورزش و جوانان، طی حکمی «کوروش صبوریان» را بهعنوان سرپرست فدراسیون اسکی ایران منصوب کرد، در جلسه معارفه او را «فردی ارزشی» و «پایبند به ارزشهای انقلاب» دانست که «سوابقی درخشان» از «خدمات شایسته به نظام جمهوری اسلامی» در کارنامه دارد. یکی از سوابق درخشان آقای صبوریان، ریاست اداره کل تربیتبدنی وزارت ورزش در استان خراسان رضوی بود که همین را هم سال ۱۳۹۷ با حکم مسعودسلطانیفر گرفته بود. اما سه روز پس از انتصاب او در خراسان رضوی، از سوی دادستانی کل کشور، به دلیل آنچه «فساد مالی» و «اخلال در سیستم مالی کشور» خوانده میشد، بازداشت شده بود. کوروش صبوریان به جرم اخلال در سیستم بانکی کشور، استفاده ازوامهای بانکی و عدم بازپرداخت آنها در پاییز ۱۳۹۷ بازداشت و کمی بعد، با وساطت و وثیقه غیرمستقیم «علی سلطانیفر»، آقازاده وزیر ورزش و جوانان، آزاد میشود. پاییز سال ۱۳۹۷ و درحالی که مدیرکل تربیت بدنی وزارت ورزش در استان خراسان رضوی از سوی دادستانی کل کشور بازداشت شده بود، مسعود سلطانیفر حکم به ریاست «فرزادفتاحی»، مدیرکل سابق ورزش و جوانان استان سمنان، این بار در استان خراسان رضوی میدهد. اما آقای فتاحی هم خرداد ۱۳۹۸ توسط ماموران دادستانی استان، به دلیل «فساد مالی» بازداشت میشود. مثالی دیگر را که کمی هم شناخته شدهتر است، میتوان «ایرج عرب»، مدیرعامل سابق باشگاه پرسپولیس دانست. ایرج عرب پرونده فساد مالیاش هماکنون در وزارت اطلاعات باز است، اما سال ۱۳۹۸ از سوی وزیر ورزش و جوانان به عنوان سرپرست فدراسیون دو و میدانی منصوب شد و تا امروز بر همین مسند حضوردارد. شاهکار مسعود سلطانیفر، در انتصاب «اسماعیل خلیلزاده» بود. خبرآنلاین دیماه ۱۳۹۸ در گزارشی از روابط اقتصادی مسعود سلطانیفر و اسماعیل خلیلزاده در دهه هفتاد خورشیدی پرده برداشت، زمانی که وزیر کنونی ورزش و جوانان ایران استاندار گیلان بود. در این گزارش به شراکت در کارخانه «ابریشم گیلان» اشاره شده بود. همینطورخبرگزاری دانشجو نیز تأیید کرد که رابطه «دوستانه» و «اقتصادی» وزیر ورزش و اسماعیل خلیلزاده به سالهای حضور مسعود سلطانیفر در استانداری گیلان برمیگردد. زمانی که اسماعیل خلیلزاده از سوی مسعود سلطانیفر به ریاست هیاتمدیره استقلال رسید، خبرهایی از چرایی این انتصاب هم شنیده میشد. برخی مدعی بودند که اسماعیل خلیلزاده به دلیل قدرت اقتصادیاش، بیشترین نقش را در انتصاب و سپس حفظ مسعود سلطانیفر در استانداری گیلان داشت.۲۷ بهمن ۱۳۹۹ «ابراهیم رئیسی» رییس وقت قوه قضاییه جمهوری اسلامی در نشست تخصصی «احیای حقوق عامه» که در رشت برگزارشد، با اشاره به سخنان یکی از اعضای حاضر در این جلسه در رابطه با اراضی شرکت ابریشم گفت: «سندی که گفته شد در سال ۱۳۸۲ در مورد اراضی شرکت ابریشم به طورغیرقانونی گرفته شده، باید ابطال شود.» ابراهیم رئیسی ادعا کرد این سند غیرقانونی بوده و با «زد و بند» گرفته شده و حتماً باید ابطال شود. خبرگزاری فارس، رسانه نزدیک به نهادهای امنیتی و سپاه پاسداران، کدهای ابراهیم رئیسی را با این گزارش باز کرد، «چوب حراج به صنایع ابریشمی گیلان». در سیاهه مدیرانی که پیش یا پس از انتصاب از سوی مسعود سلطانیفر به فساد مالی متهم شدهاند، میتوان نام مدیرانی مانند «مهدی شریفی نیکنفس» عضو هیات مدیره باشگاه استقلال و یکی از متهمان پرونده فساد در پتروشیمی که به امارات گریخت، «محمد مشهدی آقایی» مدیرکل تربیت بدنی قزوین که به دلیل فساد مالی و اختلاس بازداشت شد و «محسن جهانشیر»، مدیرکل ورزش و جوانان استان همدان را که به دلیل مشارکت در اختلاس و جعل مهر فروشگاههای کالای ورزشی دستگیر شده بود، هم میتوان دید. اما محمدمهدی فروردین تا امروز نه تنها در قبال تمامی احکام مشکوک وزیرورزش و جوانان سکوت کرده که حتی در قبال اسفبارترین پرونده مسعودسلطانیفر نیز واکنشی نشان نداده. همچنین میتوان به دست داشتن مسعود سلطانیفردر «پولشویی» برای «امید اسدبیگی» مدیر متهم به اختلاس نیشکر هفتتپه اشاره کرد. با این وجود نه محمد مهدی فروردین رییس کمیسیون ورزش و نه نهادهای امنیتی به این پرونده مسعود سلطانیفر ورود نکرده بودند. خالی از لطف نیست که بدانیم مبدأ اولیه محمدمهدی فروردین «تربیت بدنی سپاه پاسداران شیراز» است. او را چه در باشگاه قشقایی، چه در «هیات فوتبال استان فارس» و چه به عنوان یک معلم، به عنوان «اصولگرا» و راست رادیکال میشناختند. همینطور کنار مربیگری پارهوقت، دبیر قرآن و پرورشی دبیرستانهای پسرانه شیراز هم بود. متأسفانه این رشته سر دراز دارد و واقعاً در حوصله و زمان جلسه نمیگنجد که بتوان تمام آنها را جز به جز عنوان کرد، فساد سیستماتیک مسعود سلطانیفرو یا تک تک دولتمردان جمهوری اسلامی ایران و یا روسای فدراسیونهای ورزشی بر کسی پوشیده نیست، وچه درحیطه ورزش ایران و یا تمام حیطههای ارگانی و اجتماعی اثبات شده است. وهمچنین انتصاب پر سر و صدای رئیس فدراسیون کنونی فوتبال مهدی تاج هم سرشارازبازیهای کثیف و همیشگی دستهای پشت پرده سیاسیون در ورزش است. متأسفانه باتوجه به زیاد بودن مغایرتها با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نمیتوان از اصل خاصی نام برد و این اساسنامه از اصل و فرع دچار مشکل و نادرستی ست و اصلهای سوم، نوزدهم، بیستم، بیست و دوم و الی غیر خود قانون اساسی را نقض میکند و در همین راستا، ما مدافعان و آزادیخواهان حقوق بشر ریشه و بنیان رژیم جمهوری اسلامی ایران زیر سؤال میدانیم و خواهان تغییراین رژیم غیر حقوق بشری هستیم.
بخش3: آقای امیررضا ولی زاده سخنرانی خود را با موضوع حذف و سانسور ورزشکار ایراد کردند: این موضوع را از جهات مختلف باهم بررسی میکنیم که اصلاً نام و چهره ورزشکاران چگونه ساسنسور و کمکم حذف میشوند و در آخر امنیت اجتماعی و کاریشان را از دست میدهند. همانطور که میدانید یک دولت هزینههای زیادی را پرداخت میکند که یک ورزشکار بتواند در عرصههای بینالمللی خوش بدرخشد و در دنیا ورزش شناخته بشود و بسیاری از این ورزشکاران به معروفیت و شهرت قابل توجهی میرسند و از این رو یک جامعه آنها را به عنوان یک الگو شناخته و میپذیرد. در چند دهه اخیر و با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ورزشکاران معروف و مشهور به دو دسته تقسیم شدند: ۱- ورزشکاران حکومتی و ورزشکاران مردمی ۲- ورزشکاران حکومتی که مورد تأیید جمهوری اسلامی هستند و در همه جا به حمایت و طرفداری از سیاستهای رژیم میپردازند و در جبهه مقابل مردم قرار میگیرند و در عوض رژیم به آنها خدمات مختلفی میدهد به عنوان مثال بسیاری از ورزشکاران معروف بودند که سیاستهای رژیم را تأیید و حمایت کردند که بعدها آنها را در پستهای مختلف دولتی مثل وزارت ورزش، مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و ریاست فدراسیونها دیدهایم و از این شهرت سوء استفاده کردند پشت به حقیقت کردند اما گروه دیگری از ورزشکاران معروف که ورزشکاران مردمی هستند و چون خود برخاسته از قشر متوسط یا ضعیف جامعه بودند به خوبی دغدغه و مشکلات مردم را درک میکنند وهمواره به حمایت از مردم پرداخته و صدای مردم مورد ظلم واقع شده در ایران بوده و هستند و همیشه به سیاستهای اشتباه و خلاف قانون جمهوری اسلامی واکنش نشان دادهاند که تعداد این ورزشکاران هم کم نیست. این حمایتها از مردم توسط چهرههای ورزشی و واکنش مسئولین را همه به یاد داریم که در سال ۹۶ زلزلهای در شهر سرپل ذهاب کرمانشاه رخ داد که به دلیل عدم توجه و رسیدگی دولت به این موضوع چهره مردمی و معروف ورزش ایران علی دایی وارد صحنه شد و مبالغ زیادی را از سراسر مردم ایران دریافت کرد و صرف پروژههای خدماتی و رفاهی کرد که این فعالیت خشم مسئولین را درپی داشت تا جایی که حساب شخصی علی دایی توسط دادگاه مسدود شد و برای توضیحات و تحقیق او را به دادگاه بردند. همانطور که گفته شد تعداد ورزشکاران محبوب مردمی کم نیست و همیشه این افراد پرطرفدار در جامعه مورد بی عدالتی و ظلم و در نهایت سانسور یا حذف قرر گرفتهاند. آگر بخواهیم بیشتر در مورد این موضوع صحبت کنیم در ماه گذشته دو چهره ورزشی مردمی ایران علی کریمی و وریا غفوری از سوی مسئولین نظام مورد توهین و تحقیر و در نهایت از همه رسانهها حذف شدند و حتی جایگاه فعلی خود را در ورزش نیز از دست دادند. علی کریمی که همیشه فعالیتهای بشردوستانه داشته که میتوان به خرید تبلت برای کودکان دانشآموز در زمان اپیدمی کرونا وآموزش آنلاین اشاره کرد و همواره به دفاع از مردم در برابر بیعدالتی پرداخته که میتوان به حمایت او از کشتهشدگان هواپیما اوکراینی که توسط سپاه پاسداران مورد اصالت موشک قرار گرفت یا بی لیاقت خواندن دولت در حادثه فروریختن ساختمان متروپل آبادان یا در همین ماه گذشته خطاب به افرادی که هزینههای زیادی را صرف مراسمات مذهبی میکنند، در صفحه شخصی خود نوشت که به جای هزینه هنگفت در مراسمات مذهبی که در نهایت هیچ عایدی برای مردم ندارد این هزینهها را صرف مسائل درمانی و رفاهی مردم بکنید که مردم به آن بیشتر نیاز دارند اما همیشه با واکنش تند مسئولین و افراد وابسته به نظام روبرو بوده و در آخرین واکنش یک روحانی در سخنرانی خود او را با الفاظ رکیک مورد حمله قرار داد. یا وریا غفوری دیگر ورزشکاری که همیشه حامی مردم و کسانی بوده که صدایشان به جایی نمیرسد. وریا غفوری همیشه در مصاحبههای خود صدای مردم ایران بوده و نسبت به وضعیت بد معیشتی مردم اعتراض داشته و مردم ایران را لایق زندگی بهتر دانسته در چند ماه اخیر و بعد از بازی استقلال و فولاد که قهرمانی استقلال هم در لیگ برتر قطعی شده بود در مصاحبه خود با رسانههای تلویزیونی و مجازی گفت: مسئولین با دیدن وضع موجود مملکت باید خجالت بکشند. از اعتراضات مردم به آب و مشکلات محیط زیستی در اهواز حمایت کرد و گفت حق مردم ایران است که سعادتمند وسربلند، زندگی کنند. پس از همین مصاحبه وریا غفوری ممنوع التصویر شد. تصویر او هم از پوستر برنامه فوتبال برتر شبکه سه حذف شد و چهره او سانسور شد که فرهاد مجیدی سر مربی تیم استقلال در کنفرانس خبری در حمایت از وریا غفوری گفت من با خبرنگار تلویزیون مصاحبه نمیکنم چون تلویزیون به قدری وقیح است که تصویر کاپیتان تیم من را از دیوار استودیو پاک کرده که این واکنش بعدها منجر به این شد که مسئولان تلویزیون مجبور شوند دوباره تصویر او را در پوستر تلویزیون قرار دهند. همزمان مردم هم در حمایت از وریا غفوری در استادیوم در بازی استقلال مقابل آلومینیوم شعار «وریا با غیرت حرف تو، حرف ملت» سردادند اما همزمان با ممنوع چهره شدن وریا غفوری توسط رسانههای وابسته به نظام دیگر ورزشکاران محبوب مردمی به حمایت از وریا پرداختند در این باره علی دایی در صفحه شخصی خود نوشت، ساکت کردن منتقد فقط پاک کردن صورت مسئله است و همچنین مسعود شجاعی که خود نیز مدتی به خاطر بازی در لیگ باشگاههای اروپا مقابل تیمی از اسرائیل ممنوعالکار شد و از تیم ملی کنار گذاشته شد هم از وریا غفوری حمایت کرد و همچنین خیلی دیگر از چهرههای ورزشی و هنری نیز از او حمایت کردند، وریا غفوری در واکنش به حرفهای وزیر امور خارجه وقت ایران، محمد جواد ظریف در صفحه شخصی خود واکنشی تند به سخنان ظریف نشان داد که گفته بود، «افتخار میکنیم به خاطر کمک به لبنان و سوریه و فلسطین تحت تحریم هستیم» او را فردی نالایق خواند و در مصاحبه خود با خبرنگاران درجواب سؤال خبرنگار به اینکه نمیترسی از ایستادن مقابل مسئولین گفت: من حرف حق را میزنم و از زدن حرف حق نمیترسم و گفت مسئولین با مصاحبههایشان فقط نمک به زخم مردم میزنند. این حمایتهای چهره ورزشی مردمی مثل علی کریمی و وریا غفوری ازمردم مورد ظلم واقع شده تا جایی پیش رفت که باعث خشم مسئولین جمهوری اسلامی شد در نهایت علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران هم به او واکنش داد و در سخنرانی خود در استادیوم تبریز گفت «کسانی که از امنیت حال حاضر استفاده میکنند و به کار و ورزششان میرسند فراموش نکنند این امنیت را مدیون چه کسی هستند و نباید نمک بخوردند و نمکدان بشکنند»، تمام این اتفاقات را مرور کردیم در نهایت متوجه شویم که چرا چهرههای مردمی ورزش ایران حذف و سانسور میشوند، این نظام به هر طریق قصد سرکوب کسانی را دارد که از عدالت و برابری حمایت میکنند و مقابل ظلم میایستند وهمچنین رژیم جمهوری اسلامی موارد اعلامیه جهانی حقوق بشر را به وضوح نقض میکند، اما یک نکته بسیار مهم این است که شاید مسئولین و عوامل وابسته به نظام بتوانند این افراد را از رسانههای ملی و یا فضای مجازی حذف و یا سانسور کنند ولی همیشه جایگاه بسیار خوبی نزد مردم دارند. نبودن آزادی به یک امر عادی در جمهوری اسلامی تبدیل شده که فقط مختص به ورزش و چهره ورزشی در ایران نیست در همه زمینهها ما متأسفانه شاهد نقض حقوق بشر هستیم و اگر بخواهم از همه جوانب در مورد آن صحبت کنیم قطعاً وقت بیشتری را لازم دارد.
بخش5: آقای داوود لطفی سخنرانی خود را با موضوع چرایی عدم حضور بانوان در ورزشگاهها ایراد کردند: حضور زنان در ورزشگاههای ایران در سالهای پیش از انقلاب ۵۷ آزاد بود و زنان ایرانی میتوانستند بازیهای ملی و باشگاهی زنان و مردان را آزادانه تماشا کنند اما در سالهای بعد از انقلاب ۵۷، در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی مبنی بر جداسازی زن و مرد و دیدگاههای مراجع تقلید شیعه دراین باره، محدود و تماشای مسابقات مردان در سالن یا ورزشگاه ممنوع شد. در دهههای هفتاد و هشتاد این موضوع با درخواست زنان برای دیدن بازیهای ورزشی مردان خصوصاً فوتبال (که محبوبترین ورزش ایران است) جدیتر شد و فشار کنفدراسیونهای ورزشی آسیایی و جهانی برای پایان دادن به این ممنوعیت، ابعاد تازهتری به این موضوع داد. ممنوعیت تماشای بازی مردان در ورزشگاهها برای زنان نوعی تبعیض جنسی شمرده میشود. تا همین چند وقت پیش گزارشهایی مبنی بر حضور غیرمجاز دختران با لباس پسرانه در ورزشگاهها منتشر میشد. همچون مردان که از تماشای ورزش زنان از نزدیک محروماند، هواداران زن تیمهای ورزشی نیز نمیتوانند به تماشای تیم مردان محبوب خود بروند. جریان اعتراض به ممنوع بودن حضور زنان و دختران در ورزشگاهها با اعتراضات و خودسوزی و خودکشی همراه بوده است و جمهوری اسلامی با مقاومت چندساله بالاخره مجبور به پذیرفتن حضور زنان در ورزشگاه برای تماشای مسابقات مردان شد. یکی از افرادی که با خودسوزی اعتراض خود را به حکم دادگاه مبنی بر مجازات وی به جرم حضور در ورزشگاه، اعلام کرد، دختری به نام سحر خدایاری معروف به دختر آبی بود که نتوانست برای تماشای بازی تیم استقلال به ورزشگاه راه پیدا کند و توسط ماموران دستگیر و بازداشت شد، وی در مراحل پیگیری پرونده و هنگام خروج از دادگاه در اقدامی غیرمنتظره در روز ۱۱ شهریور سال ۱۳۹۸ خود را در مقابل دادگاه به آتش کشید تا اعتراض خود را نسبت به قوانین حکومتی با خودسوزی خود نشان دهد. این حرکت اعتراضی، با واکنش هنرمندان و سیاستمداران خارجی و داخلی و بسیاری از ورزشکاران همراه بود و همچنین بازیکنان باشگاه استقلال تأسف و نگرانی خود را نسبت به این موضوع اعلام کردند. این دختر در روز ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ بر اثر شدت سوختگی در گذشت. در سالهای اخیر فعالان حقوق زنان، خواستار آزاد شدن حضور زنان برای تماشای مسابقات ورزشی مردان شدهاند. از آن جمله میتوان به تلاش برای ورود به بازی فوتبال ایران و آلمان در سال ۱۳۸۳ و همچنین کمپین، دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها، با شعار، حق زن، نیمی از آزادی، (کمپین چهارشنبه سفید و روسری سفیدها) اشاره کرد. سرآنجام با فرصت تعیین شده رئیس فیفا جانی اینفانتینو برای آزاد کردن ورود زنان به استادیوم، حکومت ایران مجبور به عقبنشینی شد و اعلام کرد از اکتبر ۲۰۱۹ قانون ممنوعیت ورود زنان به استادیوم را لغو خواهد کرد. پیش از این دولت عربستان نیز از ژانویه ۲۰۱۸ ورود بانوان به استادیوم را آزاد کرده بود که این خود مهمترین عاملی بود که حساسیتها روی ایران بالا بگیرد. سرانجام در روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ برای اولین بار پس از انقلاب ۱۳۵۷، زنان ایرانی به صورت رسمی در دیدار تیم ملی فوتبال مردان ایران و کامبوج در مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ پس از خرید بلیط اینترنتی وارد ورزشگاه آزادی شدند و از نزدیک این مسابقه فوتبال را تماشا کردند. تا قبل از این، نخستین حضور زنان در ورزشگاه آزادی در سال ۱۳۷۷ و در جریان استقبال از بازیکنان تیم ملی که توانسته بودند به جام جهانی ۱۹۹۸ صعود کنند اتفاق افتاده بود. با وجود آنکه از زنان برای این حضور دعوت نشده بود اما آنان با حضور خود توانستند در ورزشگاه حاضر شوند. اولین حضور زنان در جریان یک بازی فوتبال در بازی ایران و ایرلند در سال ۱۳۸۱ اتفاق افتاد که تعداد محدودی از زنان ایرلندی توانستند بودند وارد ورزشگاه آزادی شوند. این امر با اعتراض فعالان جنبش زنان ایران مواجه شد چرا که معتقد بودند ممنوعیت حضور زنان فقط برای زنان ایرانی است. حضور زنان خارجی بعدها بارها و بارها در هنگامه برگزاری بازیهای بینالمللی تیم ملی ایران تکرار و تکرار شد و زنان کرهای، ژاپنی، چینی و سوری توانستند وارد ورزشگاه آزادی شوند اما حضور زنان ایرانی همچنان ممنوع بود. اما اولین حضور بانوان ایرانی در ورزشگاههای ایران برای تماشای یک دیدار ورزشی به بازی ایران و بحرین در مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ بازمیگردد. در این بازی که ایران به جام جهانی صعود کرد، علاوه بر زنان، سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور وقت ایران نیز از تماشاگران ویژه بود. فیلم آفساید، با موضوع دخترانی که برای ورود به ورزشگاه آزادی تلاش میکنند، نیز در طول همین بازی فیلمبرداری شده است. تلاش برای حضور در ورزشگاه آزادی یکبار نیز با همبستگی زنان کرهای رخ داد جاییکه چهار دختر ایرانی توانسته بودند در سال ۱۳۷۸ وارد ورزشگاه آزادی شوند. قابل ذکر است که در سالهای گذشته و تنها زمانی که بانوان یک مسابقه ورزشی را از نزدیک دیدند چند دیدار والیبال ایران در لیگ جهانی والیبال بود که آن هم بدلیل فشارهای فدراسیون جهانی والیبال رخ داد و دیگر تکرار نشد. در آغاز سال ۱۳۸۵ محمود احمدی نژاد رئیس جمهور وقت، با ارسال نامهای به رئیس سازمان تربیت بدنی خواستار فراهم کردن امکانات حضور زنان در ورزشگاهها شد. این نامه با اظهارنظرهای متفاوتی در میان مسئولین کشور، نمایندگان مجلس و خبرگزاریهای خارجی همراه شد و با مخالفت صریح گروهی از روحانیون در شهر قم نتوانست آن را به اجرا بگذارد و از تصمیم خود صرف نظر کرد. احمد خاتمی خطیب محافظهکار نماز جمعه تهران مهمترین عامل مخالفت روحانیون با حضور زنان در ورزشگاهها را اهمیت رعایت حجاب و عفاف دانست و گفت نمیتوان تضمینی بر رعایت آن در صورت حضور زنان در ورزشگاهها برای تماشای مسابقات ورزشی داد. در شهریور ۱۳۸۷ خبرهایی مبنی بر این که زنان میتوانند بازیهای زیر نظر AFC را تماشا کنند منتشر شد، اما به هفت دختری که برای دیدن بازی سایپا و بنیادکار به ورزشگاه آزادی رفته بودند اجازه ورود داده نشد. در زمان برگزاری بازیهای باشگاهی و به ویژه لیگ برتر فوتبال ایران و لیگ قهرمانان آسیا زنان ایرانی به دفعات مختلف با تغییر چهره و ظاهر سعی در حضور در ورزشگاهها داشتند، از جمله در فروردین ۱۳۹۲ که یک دختر با تغییر چهره وارد ورزشگاه آزادی شد و بازی استقلال و الهلال را تماشا کرد. در هفته هفدهم لیگ برتر ۹۶-۹۷، در مسابقه بین فولاد و پرسپولیس یک دختر اهوازی با نام، شبنم، با هدف لغو منع حضور بانوان در ورزشگاهها خود را به شکل پسر درآورد و این مسابقه را از نزدیک تماشا کرد، او اعلام کرد تماشاگران مرد اطرافش رفتار خوبی داشتند و تمام مسائل را رعایت کردند. این تلاشها همواره موفق نبودهاند و به عنوان مثال: در جریان بازی استقلال و العین در خرداد ۱۳۹۶ یک دختر استقلالی که با ظاهر پسرانه وارد ورزشگاه شده بود توسط نیروی انتظامی دستگیر شد. در اثنای برگزاری فصل فوتبالی ۹۷-۹۸ لیگ برتر طرفداران تیم تراکتور تبریز درجهت حمایت از حضور زنان در استادیومها رأس دقیقه ۲۴ مسابقه شعارهایی سر دادند و این در چند بازی تکرار شد. در خرداد ۱۳۹۷ و بعد از کش و قوسهای فراوان زنان توانستند برای تماشای بازیهای تیم ملی که در ورزشگاه آزادی پخش مستقیم میشدند وارد ورزشگاه شوند تا برای نخستین بار زنان ایرانی به شکل گسترده وارد ورزشگاههای فوتبال شوند. همچنین در این سال، مرکز بررسیهای استراتژیک در راستای اقدامی عملی برای حل این مسئله، پروژهای را با عنوان، حضور زنان در ورزشگاههای پژوهش فقهی، به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی سفارش داد. این پژوهش توسط جواد فخار طوسی انجام شد. نتیجهٔ به دست آمده از بخش اول پژوهش این است که با در نظر گرفتن ذات موضوع (یعنی حضور زنان در ورزشگاهها)، بدون توجه به عناوین جانبی، حکم اولی شرعی این مسئله، مباح بودن و مجاز دانسته شدن است، لذا بانوان میتوانند در ورزشگاهها به عنوان تماشاگر و درکنار مردان حاضر باشند. در فصل دوم از بخش دوم پژوهش نیز نشان داده میشود که عناوین عوارض مثبتی همچون، نقش این حضور، در مقابله با آسیبهای اجتماعی و سالمسازی محیطهای ورزشی، هیچگونه تأثیری در حکم شرعی ندارد. در نتیجه، حکم اولی شرعی یعنی مجاز بودن حضور زنان در ورزشگاهها، با هیچ استثنایی رو به رو نمیگردد و تأیید میشود. از نظر رهبری اما موضوع به گونهای دیگر است. علی خامنهای در سال ۸۵ به احمدینژاد نوشت: «جناب آقای احمدینژاد ریاست محترم جمهوری، با سلام، حضرت آقای مصباح نقل کردهاند که جنابعالی گفتهاید رهبری با اقدام مربوط به ورزشگاهها مخالفت نداشته است، در حالی که اینجانب عدم رضایت خود را صریحاً به جنابعالی گوشزد کردم، لکن چون این، پس از اقدام شما بود، لذا صلاح ندانستم دخالت کنم. بههرحال لازم میدانم جنابعالی به نحو مناسبی آن اقدام را تصحیح فرمایید. ابراز مخالفت با نظر مراجع نیز به هیچ وجه درست نیست. امید است روزبهروز موفقتر باشید، انشاءالله»، میشود گفت که دلیل اصلی این مخالفتها در همین است، رهبر مذهبی، جامعه اسلامی، شرع، اخلاقیات، فسادآور بودن و هزاران دلیل پوچ و واهی که از یک عقل عقبافتاده و خرافاتی خارج میشود و اطاعت هواداران چشم و گوش بستهاش از این احکام. مخالفان رسمی به هزار و یک زبان و دلایل و انگیزههای به اصطلاح فقهی، اجتماعی و فرهنگی، بر ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها تأکید و دلایل واقعی و واهی را در تریبونهای نماز جمعه و در رسانههای رسمی تبیین میکنند. یکی از این تریبونهای نماز جمعه در مشهد و در دستان علمالهدی است، از نظر او مسئولان فوتبال باید در ورزشگاهها مکآنهایی را مخصوص بانوان فراهم کنند که صیانت داشته باشد. او گفته، «زنان را باید صیات کرد، چه مانعی دارد از ورزشگاه فوتبال را ببیند. مراجع تقلید و مقام معظم رهبری فتوا دادند که دوچرخه سواری زن در ملأ عام و منظر مردان حرام است، چرا که تبرج است (یعنی خودنمایی برای مردان) و نباید زنان در حضور مردان در خیابآنها سوار دوچرخه شوند اما آیا زنان باید از دوچرخه سواری و اسب سواری محروم شوند؟ خیر، زن باید بتواند استفاده کند و تنها باید صیانت شود و حفظ شود و در مکانی به دور از نگاه مردان بتواند دوچرخه سواری و اسب سواری و تفریح کند»، علمالهدی بیان داشت: «اینکه میگویند فیفا مجبور کرده است زنان باید در تماشای بازی فوتبال شرکت کنند، شیطنتهای افراد بیدین و ضدانقلاب خارجنشین است که فیفا را تحریک کردند وگرنه فیفا به این کارها کار نداشت، حال زنان از تماشای فوتبال محروم باشند و تنها به تلویزیون اکتفا کنند، چه میشود؟ این نظام، نظام اسلامی است». یک نمونه دیگر از این مخالفتها در بهمن ۱۴۰۰ قبل از بازی ایران و عراق در راستای مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ رقم خورد، جایی که عدهای از جبهه خودی دولت از جمله مجمع عمومی جامعه مدرسین قم و شماری از کمیسیون فرهنگی مجلس، معترض فروش بلیت به زنان شدند. ولیالله لونی رئیس این مجمع در نامهای به ابراهیم رئیسی نوشت که این امر، باعث شگفتی بدنه انقلابی و متدین جامعه، میشود که حامی او بودهاند. لونی اجازه ورود زنان به ورزشگاهها را نمونهای از تصمیمات، حاشیهساز، دولت خواند که با رویکرد و منش ابراهیم رئیسی مطابقت ندارد. او به رئیسی گوشزد کرد که ورود زنان به ورزشگاهها مورد مخالفت صریح علی خامنهای، مراجع تقلید و بزرگان حوزه بوده و هست. به تأکید لونی، موضوعی که دولت مدنظر قرار داده، ، نه تنها مشکل و اولویت زنان نیست، بلکه برخلاف ارزشهای اسلامی و غربگرایانه، است. جامعه مدرسین قم از دولت خواست تا حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را در اولویت قرار دهد و به اصلاح سیاستها و عملکرد مخرب فرهنگی دولت قبلی، بپردازد. این نهاد مذهبی خواستار حرکت انقلابی و شرعی وزارت ورزش و جوانان شده بود. در دیماه سال ۱۴۰۰ در قم جلسه یا بهتر بگویم مناظرهای برگزار شد بین مخالفین و موافقین این طرح با عنوان، بررسی فقهی و موضوعشناسی حضور بانوان در ورزشگاهها. در این جلسه ترویجی که سید محمدنجفی استاد سطح عالی حوزه، کاظم قاضی زاده استاد حوزه و دانشگاه، محمدعلی خادمی کوشا عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و قدرت الله باقری دانشیار دانشگاه پردیس فارابی دانشگاه تهران و رئیس هیات فوتبال قم به سخنرانی پرداختند و مهمان جلسه، حسام الدین آشنا مشاور رسانههای رئیس جمهوری بود. قدرت الله باقری گفت: ممنوعیت حضور بانوان موجب شد که در سالهای اخیر برخی دختران با تغییر چهره وارد ورزشگاهها شده و انتشار تصاویر این امر در فضای مجازی، بازتابهای منفی زیادی را در پی داشته باشد. وی اظهار داشت: حضور بانوان در ورزشگاهها سالهاست که به عنوان یک مسأله وجود داشته است که این موضوع در انبوه مشکلات کنار گذاشته شده و یا گم شده است. باقری با بیان این که این موضوع بارها توسط نهادهای مختلف طرح مسأله شده است ولی تا کنون حل نشده است، گفت: تنها کار ما در این سالها این بوده است که صورت مسأله را پاک کردهایم و به جای این که دولتها به دنبال حل این موضوع باشند، جا خالی داده و تلاشی برای این موضوع نکردند. باقری با بیان این که این حساسیتها بیشتر به حضور بانوان در ورزشگاهها برای تماشای فوتبال محدود شده است، ادامه داد: تنها فدراسیونی که زیرمجموعه دولت نیست، فدراسیون فوتبال است و این موجب شده تا هرگونه دخالت دولت در فوتبال با تعلیق فعالیتهای بینالمللی فوتبال کشور مواجه شود. همانطور که میدانیم برخی موضوعات از جمله تحصیل بانوان، رادیو، تلویزیون و بسیاری دیگر از وسائل جدید مانند دوچرخه، عینک، توالت فرنگی موضوعاتی بود که پیش از این در کشور حرام بودند که در ادامه حلال شدند. شطرنج، کاراته، بیلیارد و بدنسازی از جمله رشتههای ورزشی است که در گذشته و برخی تا کنون، فعالیتشان با محدودیتهایی مواجه بوده است. اکثر مخالفان فقهی در مورد حضور بانوان در ورزشگاه، خود تا کنون در ورزشگاهها حضور نیافتهاند و تنها به اظهار نظر دیگران برای مباحث فقهی اکتفا کردهاند. از نظر علما، حکم اولیه اختلاط در محافلی که به طور قطع منجر به گناه و بیبند و باری است و یا حتی منجر به گناه نمیشود ولی در معرض جدی گناه است، حرام میباشد. از نظر نجفی استاد حوزه، با توجه بر این که چیزی به اسم ورزشگاه در روایات نداریم به همین دلیل باید مبناهای کلی را برای استدلال در این موضوع مورد نظر قرار داد. اردوها، کنسرتها، کلاس و یا هر محفلی که افراد را در معرض بیبند و باری قرار دهد، هیچ تفاوتی با ورزشگاه ندارد و به طور قطع آن مکان، موضوع و حضور، حرام است. بر اساس حکم اولیه اگر محیط و شرایط به گونهای باشد که بانوان در معرض دید نامحرم قرار گیرند ولو در معرض جدی نباشند با انبوهی از ادله فقهی به طور قطع حضور در چنین مکانی مکروه است. وی با بیان این که بانوان مقید و متدین تا زمانی که مصلحت قوی نباشد خود را در معرض نامحرم قرار نمیدهند، گفت: برخی اختلاطهای زن و مرد از جمله حج، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از اسلام و مکتب، در اسلام واجب است ولی علاوه بر وجوب، زمینه و نحوه ورود به این موضوعات نیز اهمیت دارد. حضور در برخی تجمعها از جمله زیارت عاشورا و قبور ائمه از جمله اموری است که نه تنها بر آن تأکید شده بلکه به عنوان امری مستحب بیان شده است. (یک نمونه از این تجمعات را همین اواخر تحت عنوان سلام فرمانده شاهد بودیم که چون به صلاح مملکت بود نه تنها حضورشان بلکه در کنارهم نشستنشان هم بلآمانع بود.) از نظر این آخوند بلندپایه حوزوی، نگاه شهوانی زنان به بدن عریان مردان از نظر شرعی کراهت دارد، همانگونه که نگاه مرد به زن نیمهعریان شهوانی است، نگاه زن به مرد نیمهعریان نیز شهوانی است. در نهایت این مدرس حوزه علمیه قم با بیان این که مشکل ما در خصوص حضور بانوان در ورزشگاه متناسب با شرایط فعلی این ورزشگاههاست، گفت: موضوعات مکروه، ایجاد حق نمیکند بلکه به دلیل آسیبهای امر مکروه، باید حاکمیت تلاش کند تا جلوی آن را بگیرد. از آنجا که مشت نمونه خروار است، عرایض پر از محتوای این عالم دینی را میشود به باقی علما منتسب کرد و نتیجهگیری کرد که این طرز فکر حاکم بر جامعه اسلامی امروز کشور ماست. یادمان نرود با همین طرز تفکر بود که آن ماجرای مشهد حادث شد. چه بر سر بانوان و دختران مشهد آمد و حرمتشان محترم شمرده نشد، عزیزانی که طبق اعلام خود فدراسیون بلیط تهیه کرده بودند تا به دیدن بازی ایران و لبنان بروند و جشن صعود بگیرند. جشنی که با اسپری فلفل و زد وخورد همراه شد و کامشان را تلخ کرد و در آخر هیچ کس زیر بار نرفت و تنها به یک عذرخواهی بسنده کردند. اما خبرها به گوش فیفا رسید و اهرم فشار قویتر شد تا سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان و تهدیدهای جدی مبنی بر تحریم دائم فوتبال ایران، اولین حضور زنان در لیگ برتر در بازی استقلال و مس کرمان در سوم شهریور ۱۴۰۱ اتفاق افتاد. دومین حضور بانوان عزیز نیز در لیگ برتر، در بازی پرسپولیس و صنعت نفت آبادان در ۹ شهریور ۱۴۰۱ بوده است. این حضور بانوان فعلاً فقط در ورزشگاه آزادی مقدور و امکانپذیر است و برای سایر ورزشگاههای کشور تصمیمی گرفته نشده است. در همین راستا و بعد از این دو حضور، بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران در صفحات مجازی خود این مهم را به همه بانوان ایرانزمین تبریک گفتند. فیفا در صفحه رسمی خود نوشت: از این که امروز در ورزشگاه آزادی حضور دارید، خوشحالیم. البته حرف و حدیثهای زیادی بوده و هست مبنی بر این که این زنان دستچین شده خود فدراسیون بودند و هر کسی نمیتواند بلیط تهیه کند و وارد ورزشگاه شود، که جای تفکر دارد و قابل بررسی است البته شاید اینگونه باشد ولی نه بصورت کامل چرا که به هر صورت بابت چگونگی این کار باید توضیحاتی به فیفا داده و مدارکی ارائه شود تا راستی و درستی این موضوع را تأیید کند. پس نمیشود زیاد به این اخبار و صحبتها اطمینان کرد. دولتیها میگویند که بدون فشار فیفا به بانوان ایرانی اجازه حضور در ورزشگاهها را دادهاند که راستش را بخواهید باورپذیر نیست. اگر فشارهای فیفا نبود، آن هم در زمآنهای که دبیر ستاد امر به معروف به دنبال جدا سازی دانشگاههاست، حضور بانوان در ورزشگاههای فوتبال همچنان یک رؤیا باقی میماند، که به لطف فشار فیفا به واقعیت مبدل شد. از همه این حرفها که بگذریم، حس و شور و حال دختران آبی و قرمز که سرانجام توانستند با خیال راحت و بدون دغدغه و استرس در یک بازی باشگاهی داخلی به ورزشگاه بروند و تیم محبوب خود را تشویق کنند قابل درک و توصیف نیست، خوشحالی از دیدن زمین چمن و حس کردن جو استادیوم بزرگ آزادی از نزدیک اصلاً قابل توصیف نیست. باید به دختران و بانوان ایرانمان گفت: این هیجان غیرقابل وصف و لذت بردن از طعم شیرین پیروزی در این جنگ نابرابر نوش جانتان. امیدوارم که این روند ادامه داشته باشد تا در تمامی ورزشگاههای ایران و در تمامی رشتهها این امکان میسر بشود تا خانوادهها با هم و در کنار هم، به تماشای بازیها بروند و از دیدن یک مسابقه ورزشی لذت ببرند.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق رفاه (روز جهانی پیشگیری از خودکشی) آغاز گردید: در ابتدا خانم ستاره دژم چنین آغاز کردند: در سال ۲۰۰۳ انجمن بینالمللی پیشگیری از خودکشی در همکاری با سازمان بهداشت جهانی ۱۰ سپتامبر روز جهانی پیشگیری از خودکشی نام گرفت که توجه را بر این موضوع متمرکز میکند و آگاهی سازمانها، دولت و مردم را افزایش میدهد و پیامی منحصر به فرد میدهد که میتوان از خودکشی جلوگیری کرد. این روز، یادآوری میکند که باید با دادن امیدواری به افرادی که افکار خودکشی را در ذهنشان میپرورانند، آنها را منصرف کنیم. و به آنها نشان دهیم که برای دیگران اهمیت دارند. همه ما میتوانیم به عنوان عضوی از جامعه، به عنوان یک کودک، به عنوان والدین، یک دوست، یک همکار یا یک فرد با تجربه زندگی در حمایت از کسانی که بحران خودکشی را تجربه میکنند یا قربانیان خودکشی شدهاند، نقش داشته باشیم. همه ما میتوانیم این افراد را درک کنیم و به آنها احساس امید و ارزش داشتن را القا کنیم و میتوانیم با دادن احساس ارزشمند بودن آنها از خودکشی و افکاری از این دست در آنها جلوگیری کنیم. طبق آمار سازمان بهداشت جهانی در هر ۴۰ ثانیه یک نفر در جهان خودکشی میکند. بیشترین آمار خودکشی متعلق به چین و روسیه است. سالانه ۲۰ تا ۶۰ میلیون نفر در جهان دست به خودکشی میزنند اما تنها یک میلیون نفر از آنها در اقدام خود موفق میشوند. خودکشی رفتار و پدیدهای ضداجتماعی است که معمولاً در پی فشارهای اجتماعی و خانوادگی شکل میگیرد. خودکشی عملی است که به منظور رها شدن از مشکل و بنبستی که برای فرد به صورت بحران غیرقابل تحملی درآمده است، جلوهگر میشود. تمام اقدامات منجر به خودکشی حاصل و انعکاسی از یک نیاز روانشناختی ناکام مانده است اغلب افرادی که شدیداً خودشان را در برابر ناملایمات و هیجانات منفی زندگیشان ناتوان و درمانده احساس میکنند و تصور میکنند مشکلاتشان هیچگاه حل نمیشود، دچار افکار آشفته و پریشانی میشوند که گاه آنها را به سوی آسیب رساندن به خودشان برمیانگیزاند. معمولاً در اکثر کشورها از نظر آماری تعداد زنانی که خودکشی میکنند از مردها بیشتر است. در اروپا زنان چهارده برابر مردان اقدام به خودکشی میکنند، اما تعداد خودکشیهای موفق نزد مردان دو برابر است. مردان از روشهای رادیکالتر مانند گلوله و دار زدن استفاده میکنند و زنها اکثراً دارو میخورند. درس اخلاق دادن بیهوده است زیرا احساس ناتوانی و گناه را در فرد مبتلا تشدید میکند. نباید گفت همه از پس این مشکل برآمدهاند و راضی هستند و تو چرا نمیتوانی. مهم این است که از انزوای فرد جلوگیری شود. فرد باید بتواند از میل خود به خودکشی حرف بزند و کسی صحبتهای او را گوش بدهد. نباید مشکلات فرد افسرده و در آستانه خودکشی را کوچک کرد و دست کم گرفت و همزمان نباید فکر کرد که صحبت کردن در اینباره ممکن است قبح تصمیم به خودکشی را از بین ببرد و میل به آن را تشدید کند. بسیاری خانوادهها فکر میکنند اگر در این زمینهها سکوت کنند، به نوعی کمک کردهاند. اما اگر فرد بییند که توسط دیگران فهمیده میشود و در مورد او دورادور قضاوت نمیشود، در حالش مؤثر خواهد بود. در فرانسه تحقیق کرده بودند که حدود ۷۵ درصد کسانی که تصمیم به خودکشی داشتهاند وقتی توانستهاند با کسی در این مورد حرف بزنند، تصمیم خود را تغییر دادهاند. یک بخش دیگر که مربوط به مسائل اجتماعی است، باید آموزگاران در مدارس با علایم خودکشی در دوران نوجوانی مانند افسردگی و انزوا و میل به تنهایی آشنا شوند و نسبت به آن حساسیت نشان دهند، دبیر کمیته پیشگیری از خودکشی انجمن علمی روانپزشکان ایران میگوید: از سال ۱۳۸۴ تا کنون خودکشی روند صعودی داشته است. بیشترین میزان خودکشی در گروه افراد با مشاغل آزاد، بیکار و خانهدار است که تأیید کننده نقش وضعیت نابسامان اقتصادی در اقدام به خودکشی است. سالانه ۱۰۰ هزار نفر در کشور اقدام به خودکشی میکنند. این آخرین آماری است که رستم تقیوندی، معاون وزیر کشور از میزان خودکشیهای در ایران داده است. خودکشی محمد ۱۱ ساله بوشهری، ساناز ۱۳ ساله در دیشموک و آناهیتای ۱۸ ساله در یاسوج گرفته تا خودکشی حاجیان، کارگر پارس جنوبی در عسلویه، اینها تنها بخشی از خودکشیهای اخیر است که رسانهای شدهاند. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۲۱ میزان آن ۵٫۲ در صد هزار نفر جمعیت بوده است. آمار برگرفته از آخرین سالنامه آماری منتشر شده سازمان پزشکی قانونی نشان میدهد که به نظر طی سالهای اخیر نرخ خودکشی حدود ۸ تا ۱۰ درصد افزایش داشته است اما در کدام استانها میزان خودکشی بیشتر است؟ معصومی در این مورد میگوید: «توزیع جغرافیایی موارد خودکشی در سطح استانهای کشور ناهمگن است. استانهای مختلف در طول زمان میزانهای متفاوتی از خودکشی را ثبت کردهاند. در این بین بعضی از استانها مانند ایلام، کرمانشاه، لرستان، همدان، گیلان و کهگیلویهوبویراحمد همواره میزان بالاتری از میانگین کشوری را گزارش کردهاند، براساس آخرین برآورد مرکز آمار ایران در تابستان ۱۴۰۰، استانهای ایلام، کهگیلویهوبویراحمد، کردستان، لرستان شاخص فلاکت بالایی دارند. معصومی میگوید: «یکی از عوامل مورد توجه در این برنامه نقش رسانه در انعکاس درست و صحیح موضوع خودکشی است. زیرا گاهی خبری که در واقع بیانگر یک رویداد اجتماعی به نام خودکشی است میتواند خود مشوق افراد برای خودکشی باشد. سپس خانم شهلا شاهسونی به تفاوت علل خودکشی در ایران با سایر نقاط دنیا اشاره کردند، علل خودکشی در سایر نقاط دنیا بیشتر بیماریهای روانی است ولی در ایران مشکلات اقتصادی و نبود امکانات رفاهی برای مردم و بیکفایتی رهبرو مسؤلین ایران در حل مشکلات مردم. آقای مهدی کریمی گفتند: در سایه دولت رییسی مردم به فقر و فلاکت افتادهاند و این در حالی است که ظرف ماه گذشته ۹۲ هزار میلیارد تومان اختلاس شده و همزمان در سه ماه اخیر ۲۰ کارگر در ایران بدلیل فقر خودکشی کردهاند و ریت خودکشی از میانگین جهانی هم بالاتر رفته است. آقای احسان احمدیخواه گفتند: در بحث خودکشی بیشتر فقر فرهنگی مهم است و فرهنگ مراجعه به مشاور روانشناس در ایران هنوز رایج نشده و تابو است و باید وقت گذاشت برای صحبت کردن با افراد و همچنین مردم باید خواهان حقوق خودشان باشند. آقای رضا شایگان گفتند: باید این مشکلات کارشناسی شود و به امنیت روانی که در جامعه وجود ندارد اشاره کردند. خانم زهرا رهایی گفتند: در ایران بدلیل فقر مالی، مردم نمیتوانند هزینههای درمانی در خصوص رواندرمانی را بپردازند و همینطور اشاره کردند به قوانین زنستیزانه که باعث میشود گاهی زنان ترجیح دهند خودکشی کنند و همینطور بعضی از زندانیان سیاسی مجبور به خودکشی میشوند. آقای داوود لطفی گفتند: دلایل خودکشی هم در خانواده است و هم در جامعه و یکی از دلایل مهم در خانواده نبود مهر و محبت در خانواده است و باید فرهنگسازی انجام شود. خانم طیبه نجاتیان اشاره کردند به تابآفرینی که از کودکی باید به بچهها یاد داده شود و صبر و تحمل را باید افزایش یابد.
در پایان، مسؤل جلسه از همه دستاندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم شهلا شاهسونی و مسؤلین ضبط صدا: آقایان احسان احمدی خواه و فرشاد اعرابی و مسؤلین ادمین: آقایان مهدی کریمی، نریمان حسینی نژاد و رضا شایگان تشکر و قدردانی کردند و جلسه در ساعت ۲۱:۰۵ به وقت اروپای مرکزی به پایان رسید. مهمانانی که در این نشست همراه بودند، عبارتند از: آقایان: مصطفی مصطفینیا، مهدی محمدپور، سینا اشجعی و حمیدرضا تقیزاده.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق زنان ۲۷ آگوست ۲۰۲۲
سپیده عشقی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق زنان در تاریخ ۲۷ آگوست ۲۰۲۲ مصادف با ۵ شهریور۱۴۰۱ در ساعت ۱۹.۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول، اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتویوب و اپلیکیشن کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای ناصر نوروزی ضمن خوشآمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش ۱: خانم فریبا مرادی سخنرانی خود را با موضوع گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق زنان در مرداد ماه ۱۴۰۱ ایراد کردند: خبر: ۴ زن معترض به حجاب اجباری مجبور به اعترافات اجباری جلوی دوربین های تلوزیونی شدند تا بر علیه خود و بر علیه دیگر زنان برابری خواه اعتراف کنند! در روز پنج شنبه ۶ مرداد ماه دو زن که پیشتر ویدیوی درگیری لفظی آنها با یک روحانی که به بهانه تذکر حجاب برای آنها مزاحمت ایجاد کرده بود منتشر شده بود، در یک برنامه تلوزیونی بر علیه خود اعتراف کرده و از برخورد با روحانی معمم ابراز پشیمانی کردند. سپس یکی از زنان ماجرای اتوبوس بی آر تی که دختری با خشونت و تهدید سایر مسافران قصد اجبارآنها به پوشیدن روسری داشته و پس از تهدید به ارسال فیلم بدحجابان برای سپاه از سوی بقیه مسافران از اتوبوس بیرون رانده شده وادار به اعتراف اجباری بر علیه خود شد و از دختر مزاحم و مخبر سپاه پاسداران طلب بخشش و مغفرت میکند! در چهارمین اعتراف پخش شده نیز سپیده رشنو یکی دیگر از زنان اتوبوس بی آر تی در حالیکه آثار دو هفته شکنجه جسمی و روحی به وضوح در چهره و صدای او مشخص است در جلوی دوربین خبرنگاری معروف به بازجو خبرنگار آمنه زبیح پور بر علیه خود اعتراف میکند. اینکه نهاد بازداشت کننده کیست و بر طبق چه حکمی بازداشت کرده مشخص نیست انچه مشخص است شکنجه این زنان معترض و تهدید آنان برای اعترافات اجباری تلوزیونی بوده است. بر طبق شواهدی که زندانیان سیاسی سابق از روی فیلم اعترافات به آن پی بردند این دو زن در خانههای امن سپاه پاسداران بوده اند، یعنی اماکنی مخفی بدون هیچ گونه نظارت و بدون دسترسی به وکیل. تهیه و پخش اعترافات تلوزیونی خود نیز مصداق شکنجه است و این در حالیست که جمهوری اسلامی ایران برای ترساندن زنان آزادیخواه حتی قوانین عمدتا غیر انسانی خود را نیز نقض کرده است چرا که بر طبق اصل ۳۷ قانون اساسی بنا بر برائت اشخاص است و هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع وموجب مجازات است (اصل ۳۹) همچنین بر طبق ماده ۹۶ آیین دادرسی کیفری انتشار تصویر و سایر مشخصات مربوط به هویت متهم در کلیه مراحل تحقیقات توسط رسانهها ممنوع است. برخورد با این زنان معترض حجاب اجباری ناقض مواد بسیاری از اعلامیه جهانی حقوق بشر است از جمله ماده ۵ شکنجه ممنوع، ماده ۱۰ دسترسی به سیستم عادلانه قضایی و به تبع آن به وکیل حقوقی و نیز ماده ۱۱ این اعلامیه که بیان میکند هر فرد بازداشتی تا زمانیکه جرم وی در یک دادگاه عادلانه و علنی اثبات نشده است مجرم تلقی نمیشود حال آنکه این زنان بدون دسترسی به هیچ گونه سیستم قضایی و در یک فرایند کاملا فراقانونی بازداشت و شکنجه شده و قبل از صدور هر گونه حکم قضایی مجبور به اعتراف بر علیه خود شده و پیشاپیش در حال گذراندن مجازات فراقانونی آن نیز هستند. مادهٔ ۱۲ دخالت در احوال فردی و مکاتبات شخصی افراد و نیز ماده ۱ برابری همه انسانها در حرمت و حقوق. خبر: اینکه ۱۶ زن زندانی سیاسی در طی نامه ای به وضعیت نامناسب بهداشت در بند زنان زندان اوین اعتراض کردند. آنها در نامه خود عنوان کردهاند که چندین هفته است که سویه جدید کرونا در بند زنان اوین شیوع پیدا کرده و هر روز به تعداد مبتلایان افزوده میشود. از سوی دیگر علیرغم تأمین وثیقه، رئیس دادگستری مهاباد با آزادی موقت سعدا خدیرزاده مخالفت میکند. وی تمام دوران بارداری را علیرغم مشکلات سلامتی گوناگون در زندان به سر برده و در هفتههای گذشته بخاطر بیتوجهی دادگستری مهاباد به درخواست قرار وثیقهاش اقدام به خودکشی در زندان کرد. بیتوجهی به وضعیت سلامتی جسمی و روحی زندانیان ناقض ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص تامین حداقلهای رفاهی و سلامتی و بهداشتی و دسترسی به خدمات درمانی است و نیز ناقض ماده ۳ حق حیات و زندگی. احتمال افزایش نوزادن تالاسمی در پی اجرایی شدن طرح تعالی و جوانی جمعیت. مدیرعامل انجمن حمایت از بیماران تالاسمی میگوید که قوانین جدید جمهوری اسلامی ایران برای اعمال محدودسازیهای گسترده در زمینه غربالگری جنین و سقط درمانی، احتمال تولد نوزادان تالاسمی را افزایش خواهد داد. دولت سیزدهم جمهوری اسلامی با اعمال سیاستها و تدابیر تنبیهی همچون عدم ارائه خدمات عمومی و ارزان قیمت پیشگیری از بارداری و ممنوعیت غربالگری عمومی در ماههای نخست بارداری، سعی بر افزایش میزان زاد و ولد و بالا بردن جمعیت کشور با توسل به قوانینی مانند قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت دارد. مامورانی از سوی وزارت بهداشت در بعضی بیمارستانها مستقر شدهاند که با در اختیار داشتن مجوز قانونی، زنانی که در سن باروری هستند را به فرزندآوری تشویق میکنند و آن دسته از زنانی که در پی عمل جراحی زنانه باشند را از این اقدام منع میکنند. در این حال، مدیرعامل انجمن حمایت از بیماران تالاسمی کشور ابراز نگرانی کرده است که اگر غربالگری و سقط درمانی برای زوجهای دارای تالاسمی مینور جدی گرفته نشود، تولد احتمالی نوزاد دارای تالاسمی ماژور افزایش پیدا کند. این سیاست ناقض ماده ۱۶ اعلامیه یاد شده است چرا که به گفته این ماده خانواده یک واحد گروهی طبیعی و زیربنایی برای جامعه است و سزاوار است تا به وسیلهٔ جامعه و حکومت حمایت شود و نیز ماده ۲۵ اعلامیه که میگوید: هر انسانی سزاوار یک زندگی با استانداردهای قابل قبول برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانوادهاش، از جمله تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری است و اینکه دوره مادری و کودکی بایستی تحت توجه و مراقبت ویژه قرار بگیرد.
بخش ۲: خانم مرضیه مهدیه سخنرانی خود را با موضوع بررسی کنوانسیون رضایت با ازدواج، حداقل سن برای ازدواج و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: کنوانسیون مربوط به رضایت با ازدواج حداقل سن برای ازدواج و ثبت ازدواجها که بر اساس قطعنامه هفدهم ۱۷۶۳ مورخ ۷ نوامبر ۱۹۶۲ مجمع عمومی برای امضا و تایید گشوده شدهاست این کنوانسیون ۹ دسامبر ۱۹۶۴ براساس ماده ۶ به اجرا درآمده است دولتهای طرف قرارداد با تمایل برای ترویج و حمایت از احترام همگانی برای حقوق بشر و آزادیهای بنیادی و رعایت این حقوق و آزادیها برای همه انسانها براساس منشور ملل متحد بدون تمایز از حیث نژاد، جنسیت، زبان یا دین با یادآوری اینکه ماده ۱۶ اعلامیه جهانی حقوقبشر تصریح میکند که ۱.مردان و زنان در سن قانونی بدون هیچ محدودیتی از نظر نژاد، ملیت یا دین حق دارند ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند. مردان و زنان دارای حقوق برابر برای ازدواج در طول ازدواج و در فسخ آن هستند.۲.ازدواج باید فقط با رضایت کامل آزادانه زوجی که قصد ازدواج دارند ثبت شود. با یادآوری مجدد این که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در قطعنامه نهم ۸۴۳ مورخ ۱۹۵۴ اعلام کرد: بعضی رسوم و قوانین و روشهای باستانی مربوط به ازدواج و خانواده با اصول تعیینشده در منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوقبشر مغایرت دارد. با یادآوری این امر که کلیه کشورها ازجمله آنهایی که مسئولیت اداره سرزمینهای غیر حاکم بر خود و تحت قیمومیت را تا دستیابی آنها به استقلال برعهده دارند یا برعهده میگیرند باید تمام قوانین مناسب را به لغو چنین رسوم قوانین و روشهای باستانی با تضمین ازجمله آزادی کامل در انتخاب همسر حذف کامل ازدواجهای کودکان و نامزد کردن دختران جوان پیشاز سن بلوغ تعیین مجازات برای مناسبتها هر جا لازم باشد و تعیین دفتری دولتی یا دفتری دیگر که همه ازدواجها در آن ثبت شود به عمل آورند بدین وسیله با اجرای مفاد پیشبینی شده در مواردی که ارائه میشود، موافقت میکند. ماده ۱هیچ ازدواجی نباید بدون رضایت کامل و آزادانه دو طرف قانوناً به ثبت برسد چنین رضایتی پس از اطلاعرسانی مقتضی و در حضور مقام صالح برای اجرای مراسم ازدواج و شهود به گونههایی که به وسیله قانون تجویز شده باید شخصا به وسیله دو طرف ابراز شود. مورد بعدی همه ازدواجها باید به وسیله مقامی صالح در یک دفتر اسناد رسمی مناسب به ثبت برسند ماده ۴.۱ این کنوانسیون تا ۳۱ دسامبر ۱۹۶۳ برای امضا ازجانب کلیه کشورهای عضو سازمان ملل متحد یا اعضای هر یک از کارگزاریهای تخصصی و هر کشور دیگر که به وسیله مجمع عمومی سازمان ملل متحد دعوت شده تا طرفین این کنوانسیون شود مفتوح است ماده۴.۲ این کنوانسیون در معرض امضا و تصویب قرار دارد. اسناد تصویب نزد دبیرکل سازمان ملل متحد امانت گذاشته میشود. ماده ۵ پیوستن با سپردن سند الحاق به دبیرکل سازمان ملل متحد انجام خواهد شد قطعنامه بیستم مورخ اول نوامبر ۱۹۶۵ مجمع عمومی سازمان ملل متحد مجمع عمومی با به رسمیت شناختن این امر که گروه خانواده باید تقویت شود زیرا واحد اصلی هر جامعه است و مردان و زنان در سن قانونی حق دارند ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند، سزاوار برخورداری از حقوق برابر برای ازدواج هستند و ازدواج باید فقط با رضایت آزادانه و کامل زوجی که قصد ازدواج دارند مطابق با مفاد ماده ۱۶ اعلامیه جهانی حقوقبشر به ثبت برسد. همچنین با یادآوری این امر که بر اساس ماده ۶۴ منشور شورای اقتصادی و اجتماعی میتواند با اعضای سازمان ملل متحد برای بدست آوردن گزارشهایی درباره اقدامات انجام شده در راستای ترتیب دادن به توصیههای خود درمسائلی که مجمع عمومی در چارچوب صلاحیت آن قرار داده ترتیباتی به عمل آورد. همچنین توصیه میکند درهر زمینه که قوانین یا مقررات و تدابیر دیگر موجود براساس رویههای قانونی و شیوههای سنتی و دینی خود چنین قوانین یا تدابیر دیگر را که ممکن است برای اجرای اصول زیر مناسب باشد تصویب کند. کشورهای عضو به منظور تعیین حداقل سن برای ازدواج که درهرحال نباید کمتر از پانزده سال باشد باید اقدام قانونی به عمل آورند هیچ ازدواجی نباید به وسیله هیچ شخص کمتر از این سن به صورت قانونی به ثبت برسد مگر در شرایطی که مقامی صالح به دلایل جدی به نفع زوجی که قصد ازدواج دارند با ازدواج آنان موافقت کرده باشد. کلیه ازدواجها باید در دفترخانه رسمی مناسب به وسیله مسئولی صالح به ثبت برسند. در رابطه با بررسی این موضوع با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی اصلاحی سال ۱۳۶۱ گفتهشده: هیچکس را نمیتوان بعد از رسیدن به سن بلوغ بهعنوان جنون یا عدم رشد محجور نمود مگر آنکه رشد یا جنون او ثابت شده باشد تبصره ۱ سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمری و در دختر نه سال تمام قمری است. یکی از مشکلات حقوقی این دختران آنست که بسیاری از آنان حکم رشد ندارند بهعبارتدیگر این کودکان در سیزدهسالگی ازدواج میکنند درحالیکه سن رشد در قانون ما هجده سالگی است لذا این زنان نمیتوانند مهریه و نفقه خود را دریافت کرده و در حساب پساندازی بگذارند. تبصره ۲ اموال صغیری را که بالغ شده است در صورتی میتوان به او داد که رشد او ثابت شده باشد ماده ۱۰۴۱ اصلاحیه سال ۱۳۷۰ میگوید نکاح قبل از بلوغ ممنوع است. تبصره عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی به شرط رعایت مصلحت والد صحیح میباشد. در قانون مدنی پیش از انقلاب اسلامی ایران قانون بدین صورت بوده است نکاح قبل از رسیدن به سن هجده سال تمام ممنوع است. در سال ۱۳۶۰ یکبار دیگر قانونگذاران اقدام به تغییر ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی نموده و ناگهان حداقل سن ازدواج را از هجده و بیست سال تمام شمسی به نه و پانزده سال تمام قمری کاهش داد. این اقدام آنان از دید برخی حقوقدانان و فعالین اجتماعی اقدامی شتابزده و مغایر با واقعیتهای آن زمان جامعه ایران تلقی شد اما با وجود تمام انتقاداتی که به ماده ۱۰۴۱ وارد شد این ماده از سال۱۳۶۱ تا ۱۳۸۱ بدون هیچ گزندی پابرجا ماند. نهایتاً در سال ۱۳۸۱ قانونگذاران وقت مصمم شدند تا با تغییر مجدد این ماده حداقل سن قانونی برای ازدواج را قدری افزایش دهند. نه سال تمام قمری برای دختران و سیزده سال تمام شمسی تغییر یافت و پانزده سال تمام قمری برای پسران به پانزده سال تمام شمسی بدل شد. طبق آخرین تغییر در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی آمده است که عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن سیزده سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن پانزده سال تمام شمسی مجاز است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح. بنابراین قانونگذار سن سیزده سال برای دختران و پانزده سال برای پسران به عنوان حداقل سن ازدواج تعیین کرده است اما در صورت اذن ولی و به تشخیص دادگاه ازدواج در سن پایینتر هم امکانپذیر است به نحوی که هرساله تعداد بیشماری از کودکان به دلیل این ماده قانونی ازدواج میکنند و بسیاری از حقوق آنها از جمله حق تحصیل خدشهدار میشود این ماده یکی از موارد بارز نقض حقوق کودک در قوانین ایران است چراکه یک فرد زیر هجده سال در صورت ازدواج از رشد و تعالی در جامعه بازمیماند. کودک همسران بیشتر در معرض خشونت خانگی قرار دارند و از طرف دیگر بارداری زودهنگام میتواند سلامت خود فرد و جنین را به خطر بیندازد. همچنین ازدواج در ایران بدون رضایت زوج امکان پذیر نیست اما در عمل امکان ازدواج در سنین پایین با خود ازدواج تحمیلی از طرف والدین را نیز به همراه دارد. به عبارتی اگرچه قانون رضایت زوجین از ازدواج را ذکر کردهاست اما به هرحال به طور غیرمستقیم راه را برای تحمیل ازدواج به کودک نیز فراهم کردهاست. زیرا از یک طرف شرایط سنی فرد زیر هجده سال و همچنین شرایط فرهنگی کشور به نحوی است که کودک نمیتواند ارادهی مستقلی از خود در امر ازدواج داشته باشد. در ماده ۶۴۶ قانون مجازات اسلامی گفته شده ازدواج پیش از بلوغ و بدون اجازه ولی ممنوع است و اگر مردی با دختری که به سن بلوغ نرسیده بر خلاف ماده ۱۰۴۱ ازدواج کند به حبس تعزیری شش ماه تا دو سال محکوم میشود این جا سوال مطرح میشود که اگر دختر به سن بلوغ رسیده باشد آیا برای ازدواج همچنان به اذن پدر نیاز دارد یا خیر. دراین صورت هم به موجب قانون، زمانیکه دختر باکرهای قصد ازدواج داشته باشد حتی اگر به سن بلوغ هم رسیده باشد در هر سنی بازهم اجازه پدر لازم است. از نظر کارشناسان بهترین سن برای ازدواج همان سنی است که فرد در زندگی شغلی و استقلالی از خود داشته باشد و احساس راحتی و اطمینان خاطر داشته باشد که معمولاً تا سن ۲۵ سالگی یا حتی بعد از آن ممکن است فرد به شغل مستقل و آرامش خاطر و ثابت شدن شخصیت خود نرسیده باشد و این اتفاقات قبل از هجده سالگی و در سن کودکی یا نوجوانی هرگز برای فرد پیش نمیآید.
بخش ۳: خانم آیلار اسماعیلی سخنرانی خود را با موضوع علل خودکشی زنان ودختران ایرانی ایراد کردند: ۱۰ سپتامبر به منظور افزایش آگاهی عمومی نسبت به خودکشی و پیشگیری از آن، روز جهانی پیشگیری از خودکشی نام گرفته است. در ۴۴ سال گذشته در دولت جمهوری اسلامی ایران خودکشی در ایران افزایش فوقالعادهای داشته و ایران دارای بالاترین نرخ خودکشی زنان در خاورمیانه میباشد. مدیر برنامه پیشگیری از خودکشی در وزارت بهداشت و درمان گفت: خودکشی در حال افزایش است و هر سال بیش از پنج درصد به آن افزوده میشود. استاد جامعهشناسی، زهرا حضرتی، در خرداد ۹۵ در دانشکده علوم اجتماعی تهران گفته بود، زنان ایرانی رتبه اول خودسوزی را در خاورمیانه دارند. ۴۰ درصد از خودکشیهای کشور از طریق خودسوزی است . معاون پزشکی و آزمایشگاهی سازمان پزشکی قانونی، مسعود قادی پاشا، در یک نشست خبری اعلام کرد، آمار خودکشی در سال ۹۸، ۵۱۴۳ مورد بوده است که این تعداد نسبت به سال ۹۷، بیش از ۸ درصد افزایش داشته است. از این تعداد ۱۵۱۷ مورد مربوط به زنان بوده است. وی همچنین در مورد روند صعودی خودکشی در ایران گفت، روند صعودی در ۱۰ سال گذشته برای حوزههای فرهنگی یک زنگ خطر جدی است. محمد مهدی تندگویان معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان میگوید: استان بزرگ تهران بیشترین میزان خودکشی را داشته است. به گفته وی، به طور متوسط در کل کشور در دو رنج سنی ۲۵ تا ۳۴ سال و ۳۵ سال به بالا بیشترین اقدام به خودکشی صورت میگیرد، اما چند سالی است که در افراد زیر ۱۷سال هم اقدام به خودکشی مشاهده شده است. طبق آخرین آمار در کل کشور ۲۱۲ نفر زیر ۱۷سال اقدام به خودکشی کردند. سعید مدنی محقق و جرم شناس میگوید: میانگین نرخ خودکشی در جهان ۸ نفر در هر ۱۰۰هزار نفر است. این میانگین در برخی از شهرهای ایران بسیار بالاتر است. به طور مثال میانگین نرخ خودکشی در مسجد سلیمان ۲۷.۲ و در کرمانشاه ۲۶.۲میباشد. آمار خودکشیها در ایران به طور کامل گزارش و اعلام نمی شوند و آمار اعلام شده از سوی پزشکی قانونی و یا سایر مراجع دولتی را باید یک حداقل محسوب نمود. ایران سومین کشور جهان است که در آن آمار خودکشی زنان افزایش مییابد و در حال پیشی گرفتن از آمار خودکشی مردان است. رتبههای اول و دوم را در این زمینه کشورهای چین و هندوستان دارند. در کلیه کشورهای دنیا در برابر هر سه مرد که در اثر خودکشی میمیرند، یک زن از این طریق جان خود را از دست میدهد. بررسی آمار خودکشی در سالهای گذشته نشان میدهد که این آمار در ایران رو به افزایش است. زنان بیش از سه برابر مردان اقدام به از بین بردن خود میکنند، هرچند مرگ در اثر این اقدام در میان مردان بیشتر از زنان است. به عبارت دیگر، گرچه مردان کمتر از زنان دست به خودکشی میزنند، اما خودکشی واقعی بین آنان سه برابر زنان است. کارشناسان، افسردگی را به عنوان عامل اصلی خودکشی معرفی میکنند اما در بعضی از استانهای ایران، اختلافات خانوادگی مهم ترین عامل بیان میشود. این تحقیقات همچنین بیانگر افزایش خودکشی در میان جوانان است. تحقیقی که در بین ۴۵۰ هزار دانشجو انجام گرفته، نشان میدهد که ۱۰ درصد از پسران و ۷درصد از دختران انگیزه خودکشی داشتهاند. آمار خودکشی در میان دانشجویان نیز رو به افزایش است. بررسیهای استانی نشان میدهد که استان ایلام بالاترین آمار خودکشی و استان سمنان پایینترین شاخص خودکشی موفق را به خود اختصاص دادهاند. در مورد خودکشی زنان در گزارش ملی خشونت علیه زنان که توسط نهاد ریاستجمهوری منتشر شده، آمده است که آمار خودکشی زنان در استانهای کهگیلویه و بویراحمد، کرمانشاه و کردستان بسیار بالاتر از میزان کشوری آن است. رقم خودکشی زنان در استانهایی مثل تهران و سیستان و بلوچستان به زیر ۱۰ درصد میرسد، اما در سه استان یادشده این رقم به ۳۶ تا ۳۸ درصد میرسد. بعد از سه استان کهگیلویه و بویراحمد، کرمانشاه و کردستان، بوشهر و خوزستان بالاترین رقم خودکشی زنان را به خود اختصاص دادهاند. همچنان در ایران، خودسوزی یکی از شایعترین روشهای خودکشی زنان است. خودسوزی به عنوان روشی برای خودکشی نوعی اعتراض و انتقامگیری از اطرافیان است که خشونت را اعمال کردهاند. فرد خود را مقابل دیدگان دیگران به آتش میکشد تا خشم خود را نسبت به خشونتی که علیه او اعمال شده، نشان دهد. اما این رفتار به الگویی برای کودکان نیز تبدیل شده است: حتی کودکان ۹ تا ۱۲ ساله نیز خود را به آتش میکشند. هر ساله تعدادی از کودکان در بازیهای خود با تقلید از آنچه در خیابان میبینند، یعنی خودسوزی، تن به آتش میدهند و در نهایت جان میسپارند. انتخاب خودسوزی برای پایان یک زندگی را اما شاید بتوان از دردناکترین روشها دانست. فردی که خود را به آتش میسپارد، سوخته شدن گوشت تن خود را تا چند ثانیه میچشد و اگر در این میان پشیمان شود، راه به جایی ندارد. اما در صورتی که فرد از این نوع مرگ رهایی یابد، هر بار به آینه نگاه کند، یادآور دردهای جسمی و روحیاش خواهد بود، مسالهای که شاید تا مرگ طبیعی نیز او را رها نکند. خودسوزی چنان دردناک است که حتی یکی از استادان دانشگاه علوم پزشکی ایلام پیشنهاد داده بود که زنان به جای خودسوزی، گچ بخورند تا بسته شدن راه تنفسیشان بمیرند و درد کمتری را متحمل شوند. آمار مشخصی از میزان خودسوزی در شهرهای مختلف ایران در دست نیست. مسئولان دولت جمهوری اسلامی ایران معتقدند که انتشار هرچه بیشتر اخبار مربوط به خودکشی و خودسوزی باعث شیوع بیشتر این امر در جامعه میشود، در حالی که عدم انتشار و پرداختن به این پدیده اجتماعی نه تنها آمار خودکشی و خودسوزی را کاهش نداده، بلکه طبق آمار، خودکشی افزایش نیز داشته و شیوع آن را امروز میتوان در خودکشیهای ملاءعام مشاهده کرد. اخباری از این دست که هر از گاهی منتشر میشوند: زنی خود را از بالای برج میلاد به پایین پرتاب کرد، زنی خود را جلوی مترو انداخت، زنی خود را از پل عابر پیاده حلقآویز کرد، دختری دانشجو با پریدن از ساختمانی بلند خود را کشت یا زنی خود را شعلهور ساخت. استان ایلام دارای آمار بالای خودسوزی خصوصا در زنان است. از سوی دیگر بیمارستانها نیز در مدارک خود عامل مرگ را ذکر نمیکنند، در بیشتر مواقع علل مرگ را سانحه ثبت میکنند، چرا که در صورت ثبت واقعیت آمار بسیار بالا میرود. دلیل مرگهایی چون خودکشی، خودسوزی یا قتل ناموسی به عنوان سانحه ثبت میشود. متاسفانه همچنان سکوت خبری درباره خودکشی و خودسوزی وجود دارد اما نمیتوان جامعه را نادیده گرفت. این مساله همچنان در جامعه ایران یک تابو شناخته میشود و افراد مختلف از ابراز دلیل واقعی مرگ اعضای خانواده خود سر باز میزنند. اما سکوت پیرامون خودکشی و خودسوزی عاملی مذهبی نیز دارد که در بسترهای مذهبی بیشتر خود را نشان میدهد. از دیدگاه اسلام که مذهب رسمی ایران و بخش بزرگی از جامعه است، خودکشی یک گناه کبیره محسوب میشود که فرد جان باخته، مورد بخشش خداوند قرار نخواهد گرفت. بسیاری نیز به شکل سنتی خودکشی را مساوی با آبروریزی میدانند. این دیدگاه باعث شده که خانوادهها نیز این سکوت را همراهی کرده و به آن دامن میزنند. سلمان بینا عضو شورای شهر دیشموک در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا با اشاره به این که دیشموک به عنوان شهر خودکشی و خودسوزی معرفی شده است، گفت که بیشتر افرادی که در چند سال گذشته در این منطقه اقدام به خودکشی کردهاند، زن بوده و ۳۵ درصد از اقدام آنها موفق بوده است. دیشموک ۲۳ هزار نفر جمعیت دارد که اهالی آن با مشکلاتی چون فقر مالی، بیکاری، نبود آب سالم آشامیدنی و نبود مدرسه و خوابگاههای دخترانه زندگیمیکنند. اهالی دیشموک از داشتن امکانات اولیه زندگی محرومند. زنان روستایی دیشموک برای تهیه آب شرب مجبورند چندین کیلومتر را با پای پیاده برای تهیه آب طی کنند که هنگام بازگشت دیگر رمقی برای دیگر کارهای منزل برایشان باقی نمیماند. بیشتر دختران جوانی که در این منطقه اقدام به خودکشی میکنند، ترک تحصیل کرده و بیکار هستند. تنها در عرض یک ماه سه مورد خودکشی شامل دو مرد و یک دختر ۱۱ داشتهایم که در این منطقه اتفاق افتاده است. مهرداد مشایخی استاد جامعه شناسی میگوید: خودکشی یکی از آسیبهای اجتماعی است که در جامعه، زمانی که میزان آن بالا باشد، حکایت از مشکلات ساختاری جدی در آن جامعه دارد. در ایران با چند دسته خودکشی روبه رو هستیم. در زمینهای که به جامعهشناسی مربوط میشود و شرایط اجتماعی در آن دخیل است، آمار سه نوع خودکشی در ایران بالاست. نوع اول، مسائل و آسیبهای فرهنگی و فشارها و شرایط دشواری است که دولت جمهوری اسلامی ایران برای جوانان ایجاد کرده که در این سالها تعدادی از جوانان را به سمت خودکشی و خودسوزی هدایت کرده است. نوع دوم در مورد زنان است به خصوص دختران جوانی که تحت فشارهای اجتماعی خودکشی میکنند و دسته سوم مواردی که به فقر و ناامیدی مربوط است. البته فقر به تنهایی نمیتواند دلیل کافی برای اقدام به خودکشی باشد. در بسیاری از نقاط ایران و کشورهای مختلف جهان در طول تاریخ بخش عمدهای از مردم فقیر بودهاند، ولی به این دلیل خودکشی نمیشود. بنابراین در کنار فقر باید عوامل دیگری به صورت مکمل حضور داشته باشند که مهمترین آن ناامیدی است. یعنی شما هم فقیر باشید و هم فکر کنید که قرار نیست تغییری در شرایط زندگیتان ایجاد شود. در مورد خودکشیهایی که عوامل اجتماعی در تشدید آن نقش دارند، مانند خودکشیهای خانوادگی یا خودکشی زنان و جوانان، آسیبشناسان علاوه بر فقر و ناامیدی، بر از بین رفتن هنجارهای اجتماعی نیز تاکید دارند. کاوه مظفری پژوهشگر اجتماعی میگوید: این نوع خودکشیها در شرایط جامعه ایران که چشم انداز زیبایی برای ادامه راه وجود ندارد، در مواقعی اتفاقمیافتد که نابسامانیهای اجتماعی به شدت زیاد میشود و مربوط است به فقر اقتصادی مردم .در چنین وضعی ارتباطات، تصویرها و امیدهای اجتماعی افراد جامعه و مفاهیمی که با آن خود را زنده نگه میداشتند و به همبستگی اجتماعی معروف است، به یک باره فرومیریزد به طوری که برای آن فرد یا خانواده، راهی به جز خودکشی باقی نمیماند. این خودکشیها شاخصهای شناساندن جامعه است به ما. برخلاف شعاری که سیاستمداران درجه اول کشورمیدهند مبنی بر این که مشکل اقتصادی وجود ندارد، تورم در تمام جهان وجود دارد و یا این جمله قصار که گفتند وضعیت از سال قبل بهتر شده است، این شاخصهای خودکشی دلایل مطمئنی است برای رد کردن ادعاهای پوچ سیاسی. برای اقدام به خودکشی، آدمها باید در یک سطح هیجانی مخصوصی قرار گیرند که امکانش را از نظر انرژی روانی و جسمی داشته باشند. کسانی که بسیارافسرده هستند آنقدر خطرناک نیستند ولی ممکن است وقتی تحت درمان قرارمیگیرند، توانایی طرح ریزی لازم را برای خودکشی پیدا کنند. بنابراین خودکشی لزوماً این نیست که آدمها در نهایت استیصال روانی قرار گیرند بلکه برای انجام آن، سطح هیجانی خاصی لازم است. افزون بر مسائل اجتماعی و اقتصادی، به گفته آسیب شناسان، اختلالات روحی و روانی یکی دیگر از عوامل خودکشی در میان افراد جامعه است. در ایران به گفته مسئولان وزارت بهداشت، افسردگی شایعترین اختلال روانی است و آنها خودکشی را پس از حوادث قلبی و اعتیاد، در رتبه سوم قرار داده اند. دو دختر نوجوان در شهر سقز زندگی خود را به پایان رساندند. اولین دختر در سن ۱۶ سالگی پای سفره عقد نشست. او شدیدا با این ازدواج مخالف بود و میگفت آمادگی ازدواج ندارد و میخواهد برای زندگیاش تصمیم بگیرد، تحصیل کند، در جامعه رشد کند و هر وقت که خودش میخواهد با فردی که صلاح میدانست ازدواج کند. او هم میخواست مانند هر انسانی از حق خود برای انتخاب مسیر زندگی استفاده کند. او حتی تهدید کرده بود که در صورت ازدواج با این فرد دست به خودکشی میزند. هیچکس اما به تهدیدها و مخالفتهای دختر نوجوان اهمیت نداد، بزرگترها نهایتا تصمیمشان را برای زندگی دختر ۱۶ ساله گرفتند و او را با اجبار راهی خانه همسر کردند و داماد اما بدتر از خانواده او را تحت فشار میگذارد و رفتار خوبی ندارد، دختر بار دیگر اعلام میکند نمیتواند به این زندگی ادامه بدهد، اما گوش شنوایی نیست. یک ماه کابوسوار بر دختر میگذرد و در نهایت فشارها آنقدر زیاد میشود که تصمیمش را میگیرد، میان مرگ و زندگی تحت فشار و تضییع حداقلیترین حقوقش مرگ را انتخاب میکند. ساعاتی بعد جسد حلقآویز شده دختر ۱۶ ساله فریادی میشود بر سر خانوادهای که او را درک نکردند. دو روز بعد از این دختر سقزی دختر دیگری زندگیاش را به پایان میرساند. مرگ خودخواسته در سکوت نوجوان ۱۷ ساله را راهی خانه ابدیاش میکند. میگویند علت خودکشی دختر نوجوان مشخص نیست. برخی میگویند اختلاف با خانواده برخی میگویند نامزدی اجباری. به هر روی این دختر نیز مرگی به شدت جانفرسا را برای خود انتخاب میکند که ریشه آن را باید در اختلاف شدید میان او و خانوادهاش جستجو کرد. این موارد نه اولین موارد خودکشی به دلیل کودک همسری است و با ادامه روند کنونی آخرین آن نیز نخواهد بود. دو دختر بچه به فاصله تقریبا یک ماه به دلیل کودکهمسری دست به خودسوزی و خودکشی زدند. آنها نیز ازدواج زودرس و بدون حق انتخاب را نمیخواستند. با ادامه شرایط کنونی و عدم تناسب قوانین با نیازهای انسان امروز از یک سو و با توجه به آگاهی نوجوانان و دختران امروز به حقوق خود و آرزوهایی که هر یک برای آینده خود دارند، تعداد این خودکشیها افزایش مییابد. در مشکینشهر مادری ۳۴ ساله و دختر ۱۷ ساله او با خوردن قرص فسفید آهن معروف به قرص برنج، خودکشی کردند. این مادر و دختر در فقر کامل زندگی میکردند و فقر دلیل خودکشی آنها بود. یک دختر ۱۲ ساله ایلامی با هویت نامعلوم، به علت فقر اقتصادی و معیشتی به شیوه حلقآویز کردن اقدام به خودکشی کرد و جان خود را از دست داد. یک زن در مشهد به دلیل فقر و تنگدستی، از طریق حلقآویز کردن دست به خودکشی زده و جان خود را از دست داد. یک زن اهل مهاباد به نام فرزانه ماملی به دلیل فقر و اختلافات خانوادگی اقدام به خودکشی کرده و به زندگی خود پایان داد. یک دختر ۱۱ ساله به نام زینب در یکی از مناطق بشدت محروم استان ایلام به علت فقر مالی دست به خودکشی زده و جان خود را از دست داد. مادری در شیراز دختر و پسر ۸ و ۱۲ ساله خود را کشت و سپس به زندگی خود پایان داد. این اقدام ناشی از مشکلات مالی، روحی و روانی بوده است. با امید بر اینکه زنان و دختران عزیز کشورمان بیش از این تحت مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی نباشند و خودکشی را به عنوان آخرین راه انتخاب نکنند.
بخش ۴: خانم سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع مبارزات زنان ایرانی ایراد کردند: شرایط اقتصادی اجتماعی سیاسی: در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و همزمان با افزایش درآمدهای نفتی و دریافت وامهای خارجی، دولت، سیاست درهای باز اقتصادی را به اجرا درآورد. سیاست درهای باز اقتصادی، بازبینی سیاستهای غیرمدرن، از جمله در مورد زنان را نیز الزامی میکرد. از طرف دیگر پس از سرکوبهای دهه شصت و از بین رفتن سازمانهای سیاسی و به تبع آن سازمانهای زنان، بعد از یک فطرت چند ساله نیروهای باقیمانده از این جریانات جانی تازه گرفتند و به بازسازی و ترمیم خود پرداختند. حضور زنان در فعالیتهای اقتصادی که به واسطه سرکوبها، اخراجها و پاکسازیهای دهه ۶۰ بسیار کاهش یافته بود مجددا افزایش یافت و نرخ ثبتنام زنان و دختران جوان در کلیه مقاطع تحصیلی رشد چشمگیری داشت. زنان علاوه بر حضور هرچه بیشتر در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سیاستهای سنتی در مورد خود را به چالش گرفته و به طرح مطالبات پرداختند. جنگ طولانی بین ایران و عراق گروه دیگری از زنان را نیز به عرصه عمومی و متعاقبا به عرصه مبارزات جنسیتی کشاند، زنانی که در پشت جبههها فعالیت میکردند و تا پایان یافتن جنگ با حاکمیت اسلامی احساس هم هویتی میکردند، با پایان یافتن جنگ بسیاری از سیاستهای جاری در مورد زنان را با حقوق انسانی خود در تناقض دیدند و به طرح مطالباتی در چارچوب باورهای خود پرداختند. بنابراین در این دوره نه تنها حضور بخشهای مختلف زنان در عرصه عمومی بسیار افزایش یافته بود، بلکه زنان به نقد شرایط خود نیز میپرداختند و خواستار بهبود شرایط و وضعیت خود بودند و رشد تحرکات و فعالیت زنان مزید بود بر سیاستهای درهای باز اقتصادی که بازبینی سیاستهای سنتی به ویژه درمورد زنان را الزامی میکرد. به همین دلیل در این دوره شاخص توسعه جنسیتی رشد چشمگیری داشت و تغییراتی در قوانین به نفع زنان صورت گرفت. مصوبههایی همچون استفاده بانوان از معذوریت خدمتی در دوران بارداری، برابری دیه زن و مرد در تصادفات رانندگی، حمایت از زنان و دختران بیسرپرست و اصلاح مقررات مربوط به طلاق و محاسبه مهریه به نرخ روز، قانون قاضی مشاور، قانون سختی کار برای پرستاران و همسران جانبازان، احیای پلیس زن و… ایجاد دورهی آموزش مدیریت دولتی برای زنان و ورود زنان به دانشکده وزارت امور خارجه از اقداماتی بود که در سطح قوانین به نفع زنان صورت گرفت.اما به رغم حضور بیشتر زنان در عرصهی فرهنگی و مطبوعاتی و افزایش تعداد مجلات و فصلنامههای زنان توسط گرایشهای همسو با سیاستهای کلی حاکمیت، محدودیتی که از اوایل قدرتگیری حاکمیت جدید بر روزنامههای زنان سکولار آغاز شده بود همچنان با ابعاد گسترده تا محو کامل آنها ادامه یافت. تاسیس تشکلهای زیست محیطی و خدماتی زنان و کودکان، تولد نهاد رابطین بهداشت برای کمک به زنان روستاها وشهرهای دورافتاده در وزارت بهداشت، وشرکت زنان درمسابقات ورزشی بینالمللی از جمله تاثیرات تعامل میان نهادهای مستقل زنان و زنان در دولت در این دوران بود. قبل از دوره «سازندگی» زنان حضور بسیار کمرنگی در عرصه قدرت سیاسی داشتند که از آن جمله میتوان به تشکیل شورای فرهنگی اجتماعی زنان در دهۀ ۶۰، حضور منیره گرجی در مجلس خبرگان قانون اساسی، حضور اعظم طالقانی ومرضیه حدیدچی دباغ در مجلس اشاره کرد. در دوره «سازندگی» این حضور پررنگتر شد. از جمله شکلگیری دفتر امور زنان در ریاست جمهوری بود که در واقع اولین تشکیلات اجرایی زنان در جمهوری اسلامی است. تا پایان دوره رفسنجانی این تشکیلات در اکثر دستگاههای اجرایی دفتر داشت و به مسایل زنان میپرداخت. از قوه قضاییه نیز یک نماینده (دختر آیتالله یزدی) در دفتر امور زنان حضور داشت که به قول خانم حبیبی ثمره آن تصویب قوانینی به نفع زنان بود. احیای بخش پژوهش در حوزه زنان و طرح تهیه شناسنامه زنان جهان با هدف آشنایی با وضعیت زنان در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… از دیگر اقدامات این تشکیلات بود. تعداد نمایندگان زن در مجلس این دوره نیز افزایش یافته و به ۱۴ کرسی رسیده بود. در دوره سازندگی، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل به ایران آمد اما وضعیت زنان ایرانی را در گزارش خود محکوم نکرد. شرکت زنان منتخبِ حاکمیت در کنفرانس جهانی زنان در پکن اولین حضور گروهی از زنان ایرانی در یک کنفرانس بینالمللی در رابطه با زنان بود و احتمالا تاثیراتی نیز بر اندیشه این زنان در مورد حقوق جنسیتی داشته است. پس از کسب قدرت، حکومت اسلامی برای تثبیت قدرت خود به حذف و سرکوب مخالفان از عرصههای سیاسی و اجتماعی پرداخت و جنگ ایران و عراق از این بابت فرصت مناسب را در اختیارش قرار داد. نیروهای مخالف اعم از چپ، سکولار و حتی نیروهای اسلامی مخالفِ رژیم در قدرت سرکوب و حذف شدند، بسیاری نیز به خارج گریختند. مطبوعات، احزاب و تشکلهای صنفی یا تعطیل شدند یا به دستگاههای تبلیغاتی حکومت تبدیل شدند، بنابراین عرصه عمومی بسیار محدود شد. سازمانهای نوپای زنان و مطالبات آنها که در دوره انتقالی قدرت به رژیم اسلامی، از طریق زنان چپگرا، لیبرال دمکرات و ملیگرایان ایجاد شده بود نیز در دوره سرکوب به همراه سایر جریانهای اجتماعی سرکوب و حذف شدند و «جنبش زنان» بار دیگر دچار افول شد. عواملی که باعث این افول شد. همسرنوشتی و وابستگی نظری تشکلهای زنانه و مبارزات آنان به جریانهای سیاسی اپوزیسیون از یک طرف باعث فقدان گفتمان فمینیستی مستقل از ایدئولوژیهای سیاسی این سازمانها و غالب بودن ایدئولوژیها و اولویت مبارزه کلان بر کنشهای جنسیتی در این جریانات زنانه بود و از طرف دیگر باعث شد به همراه سازمانهای مادر سرکوب شده و یا متلاشی شوند از طرف دیگر به حاشیه رانده شدن زنان فعال و یا تنزل منزلت اجتماعی و حذف تدریجی آنان از عرصه عمومی توسط حکومتِ اسلامی که از طریق اعمال حجاب اجباری، پاکسازی زنان نخبه، رد صلاحیت قضات زن و مجبور کردن زنان کارمند به بازنشستگی پیش از موعد آغاز شد و تا تعطیلی نشریات زنان و محرومیتهای تحصیلی دانشجویان مخالف حکومت پیش رفت، بخش زیادی از زنان را از عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حذف کرد و مجموعه این عوامل باعث شد که نه فقط زنان فعال که بخش زیادی از کل زنان جامعه از صحنه جامعه خارج شده و تا سالها زنان، فعالیتها و مطالباتشان نامرئی شود.اما خروج اجباری زنان از عرصههای عمومی، فرصتی ناگزیر برای بازاندیشی و بازنگریِ خود، به ویژه برای زنان فعال بود. در این دوره افول، زنان مبارز فرصت مناسبی برای استقلال از سازمانهایی یافتند که مسئله جنسیتی جزو الویتهایشان نبود و فرصت یافتند تفسیرهای فمینیستی برخاسته از پرسشهای خود را کشف و یا ابداع کنند. در واقع فرصتی بود برای ایجاد رویکردی انتقادی به گفتمانهای مسلط مردانه. زنان اعم از اسلامی، چپ و یا به طور عام سکولار در صدد تبیین خود و موقعیتشان برآمدند و مخاطب اصلی انتقادات خود را همان نظریاتی قرار دادند که قبلا از آن متاثر بودند. به عنوان مثال زنان مسلمان (منتقد قدرت حاکم) به نقد قوانین و محدودیتهای اجتماعی و سیاسی که سیاست مردان برآنان تحمیل کرده بودند، پرداختند و گفتار انتقادی خود را در چارچوب مفاهیم دروندینی عرضه کردند. زنان چپ با نقد مکاتب مختلف و عملکرد مردسالارانهی گروههای سیاسی چپ، درچارچوب مفاهیم مارکسیستی گفتمانی جدید برای خود اتخاذ کردند. زنان سکولار (غیرمارکسیست و غیرمسلمان) عموما با رویکردی سکولار به نقد قوانین، سیاستها و رویههای حکومتی، درچارچوب حقوق بشر برآمدند و سعی کردند گفتمان ویژه خود را توسعه دهند. بنابراین در این دوره دستِکم سه گفتمان در «جنبش زنان» به وجود آمد: گفتمان سوسیالیستی، گفتمان لیبرالی (متاثر از آموزههای حقوق بشر) و گفتمان اسلامگرایان منتقد. این سه گفتمان هریک بنا به دوری و نزدیکیشان به سیاستهای حاکم و داشتن یا نداشتن حاشیه امنیتی، برای فعالیتها و طرح مطالباتشان سیاستهای نسبتا متفاوتی را در پیش گرفتند: محافل زنانه: یکی از اولین انگیزههای شکلگیری محافل زنانه، حمایت از خانوادههای زندانیان سیاسی و خانوادههای اعدامشدگان و رسیدگی به آنان تحت عنوان دورههای زنانه بود. این دورهها کمکم تبدیل به محافل شدند که در روند رشد خود با نگاه انتقادی به روابط جنسیتی در احزاب و سازمانهای مادر و انتقاد به حاشیهای بودن مسائل زنان در این سازمانها و احزاب، به فرودست بودن زنان توجه کرده و هدف اصلی خود را جایگزینکردن آرمانهای زنانه به جای آرمان سیاسی چپ و یا تلفیق آرمانهای زنانه با آرمانهای چپ تعیین کردند. بنابراین مسئله زنان در مرکز توجه محافل قرار گرفت. زنانی که از عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی رانده شده بودند در روند فعالیت محفلی هویت جمعی از دست رفته خود را تجدید کرده و به تدریج به حساسیت و خودآگاهی جنسیتی دست یافتند. این محافل تلاش میکردند با ارائه یک بدیل آرمانی شکست جنبش چپ و خلاءهای عقلانی و تئوریک ایجاد شده پس از این شکست را جبران کنند و در شرایطی که فضا بسیار امنیتی شده بود فضاهایی برای فعالیت جمعی زنان فراهم کنند. بنابراین حساسیت و آگاهی جنسیتی بیش از آن که انگیزه شکلگیری این محافل باشد دستاورد آن بود که در روند فعالیت محافل به دست آمد و مسئله زنان به تدریج به موضوع اصلی فعالیت محافل تبدیل شد.این محافل که به واسطه شرایط اختناق بدون ارتباط با هم شکل گرفته بودند در اوایل دهه ۷۰ به تدریج به وجود یکدیگر پیبرده و روابط بینِمحفلی ایجاد کردند. آشنایی محافل با یکدیگر بتدریج و از طریق شرکت در مراسم بین محفلی ۸ مارس بود و بتدریج و به موازات بازشدن فضا، آمد و شد اعضای محافل به مراسم یکدیگر افزایش یافت. محافل در طی زمان تنوع شکلی پیدا کردند و دچار تحولاتی ساختاری وموضوعی شدند. در نیمهی دوم ۶۰ محفلها عمدتا به صورت مراسم تفریحی و جشنهای فرهنگی و هنری موقت بودند وسپس به تدریج جمعهای ثابتتری به شکل اردوهای دورهای فرهنگی- تفریحی نیز پدیدار شده و سرانجام در ابتدای دهه ۷۰ فرمهای تکاملیافته آن به صورت هستههای ثابت مطالعاتی پدیدار شدند. بنابراین این محافل، نهادهای خودجوش، غیرعلنی، عموما تک جنسیتی و جنسیت محور بودند و هدف نهایی آنها عموما «آگاه سازی» زنان بود و خروجی خاصی هم به جز اعضای «آگاه شده» نداشتند. تغییر سیاستهای حاکم در دهه ۷۰ تاثیر مستقیمی بر محتوا و چگونگی گسترش فعالیت این محافل داشت.
بخش ۵: خانم فریده فراعی سخنرانی خود را با موضوع کودک همسری ایراد کردند:حقوق کودک را در دو بخش قوانین جامعه جهانی و از دیدگاه قوانین جمهوری اسلامی ایران نگاه میکنم. بخش اول پیش بینی حقوق کودک در جامعه جهانی: ۱. اعلامیه جهانی حقوق بشر ۲. سند ۲۰۳۰ یونسکو ۳. کنوانسیون حقوق کودک. دوم: نگاه دولت جمهوری اسلامی ایران به کودک در ۴ بخش تعریف میشود که با هم در تضاد هستند و عملا قانون مشخصی در خصوص کودک و کودکی در ایران نداریم. قانونی: ۱. براساس تعهدی که دولت به کنوانسیونهای بینالملل داده است این تعریف پذیرفته شده است که: کودک شامل کلیه افراد تابعهای است که در فاصله سنی بین صفر تا قبل از پایان هجده سالگی قرار دارند. ۲. از نظر قانون کار کشور، کودک شامل کلیه افرادی است که زیر پانزده سال تمام قرار داشته و هیچ کارفرمایی حق بکارگیری آنان را ندارد. ۳ از منظر قانون استخدام کشوری که شامل نیروی کار شاغل در بخش دولتی میگردد ، افراد زیر هجده سال بدلیل قرار گرفتن در سن تحصیل و به تعبیری کودکی از اشتغال منع شدهاند. ۴. از نظر قانونی و شرعی دختران تا هر سنی و هر درجه موقعیت اجتماعی کودک تلقی شده و برای ازدواج دختران که خود حدیثی است یعنی در هر سنی بایستی حضور و یا اجازه رسمی پدر را داشته باشند. شرعی:۱. از زاویه فقهی و شرعی افراد صغیر شامل کسانی است که در بین دختران زیر سن نه سالگی و بین پسران زیر سن چهارده سالگی قرار دارند. این رویکرد هنوز مبتنی بر تلقی سنتی از کودکی و نگرش بیولوژیک از آنان است. ۲.از نظر قانونی و شرعی دختران تا هر سنی و هر درجه موقعیت اجتماعی کودک تلقی شده و برای ازدواج دختران که خود حدیثی است یعنی در هر سنی بایستی حضور و یا اجازه رسمی پدر را داشته باشند. سیاسی:۱. از نظر سیاسی نیز افراد واقع در زیر شانزده سالگی بدلیل عدم بلوغ سنی وکودک سالی نمیتوانند در انتخابات سیاسی کشور شرکت کرده و رای دهند.۲ . باز هم سنی مشخص نشده کودکان برای امور نظامی جه در زمان جنگ و یا در زمانهای دیگر به مناطق جنگی جهاد حرمین اعزام میشوند. اجتماعی:۱. از نظر قانون تامین اجتماعی نیز تنها فرزندان آن دسته از بیمه شدگانمیتوانند از خدمات بیمهای و درمانی بهرهمند شوند که دختران تا سن بیست وپنج سالگی و پسران تا سن هجده سالگی بصورت مجرد در خانه پدری باشند، ۲ . در نهایت از منظر نظام آمارگیری کشور نیز افراد زیرسن ده سال کودک معرفی شده و در مورد وضعیت اشتغال، افراد بالای ده سال از زمره کودکان خارج شده است. ( طایفی۱، علی؛ ۱۳۸۳)، ۳ . معضلاتی و کمبودهایی که در ایران برای کودکان وجود دارد :۱ . کودک و آموزش و پرورش، ۲ . کودک و بهره کشی نظامی: بسیج ، ۳. کودکان کار، ۴ . کودکان بیهویت، ۵ . اعمال خشونت و کودک آزاری، ۶ . زشتترین صورت آن: صدور حکم اعدام و قصاص علیه این قشر میباشد، ۷ . کودک همسری، ۸ . معضل پدر تباری. حال به معضل کودک همسری نگاه کنیم: تعریف واژهی کودک همسری: ازدواج کودکان نوعی ازدواج رسمی یا غیر رسمی است که کودک قبل از رسیدن به سن قانونی هجده سالگی وارد پیمان زناشویی میشود و با همهی مسئولیتها و مشکلات روبهرو میشود. این موضوع هم برای پسر وهم برای دختر قابل تعریف است. ولی بیشتر این ازدواجها برای دخترانی اتفاق میافتد که با سن بسیار کم با مردان بزرگ سال وارد ازدواج میشوند. در کل بخواهیم مفهوم کودک همسری را ساده بیان کنیم به طور مثال ازدواج یک دختر نه ساله با مردی پنجاه ساله… که در کشور ما متاسفانه از این موارد زیاد یافت میشود. (بیشتر در جوامع سنتی) بر اساس مفاد پیمان نامه جهانی حقوق کودک، کودک به کسی میگویند که سنش کمتر از هجده سال باشد. بین مواردی که حقوق کودک را زیر سوال میبرد و برای کودک بسیار مسئلهی وحشتناکی است ازدواج یکی از مهمترین آن موارد است. و به طور خلاصه کودک همسری به ازدواجی میگویند که زوجین یا یکی از آنها سن زیر هجده سال داشته باشند. ولی این تعاریف در سطح جهانی در پیماننامه جهانی حقوق کودک در سال ۱۳۶۸ نوشته شده و در سازمان ملل به تصویب رسیده است. و اما در ایران: در ایران سن قانونی ازدواج برای دختران سیزده سال و برای پسران پانزده سال به بالا است. که حتی خیلی از خانوادهها محدودیت سنی برای ازدواج فرزندشان ندارند پدر، در هر سنی ممکن است فرزند خود را درگیر مسئلهی وحشتناک ازدواج کند. بر اساس آخرین تحول مربوط به اصلاح ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی ازدواج دختران قبل از سیزده سالگی و پسران قبل ازپانزده سالگی با اجازه و رعایت مصلحت آن هم از سوی دادگاه مجاز دانسته شده است. این قانون از سال۱۳۸۱ وارد قوانین ایران شد که تا قبل از آن، این تاییدیه به عهدهی ولی فرزند بود. آماری که از ازدواجهای کودکان در این چند سال اخیر به دست آمده آمار بسیار تاسفباری میباشد. در سال ۹۱ از کل ازدواجهای ثبت شده ۴/۹دهم درصد ازدواجها مربوط به دختران زیر پانزده سال بوده، سال ۹۵ به ۵/۶دهم درصد رسیده است که مجموع آن حدود۳۹هزارکودک است که بین سال ۹۱تا۹۵، دویست هزار دختر و پسر زیر پانزده سال ازدواج کردند و در کل در این دههی اخیر آمار ازدواجها به چهارصدهزار کودک رسیده است. بیشتر ازدواجها متعلق به استانهای خراسان رضوی، آذربایجان شرقی، سیستان و بلوچستان، خوزستان و بعد حومهی تهران و شهرستانهای دیگر است. اما عواملی که باعث ایجاد و افزایش این پدیده میشود: از مهمترین عوامل ارزشهای سنتی و مذهبی در جهت حفظ آبروی خانوادگی در راستای نظام پدرسالاری است که این مورد در گذشته در جامعه و خانوادهها نسبت به امروز بیشتر دیده میشد. و عامل مهم دیگر فقر میباشد. خانوادهها معمولا برای ازدواج دخترشان پولی بابت مهریه و شهریهها مطالبه میکنند. بنابراین ازدواج دختر در سنین کودکی نه تنها از هزینههای خانوار شامل هزینهی تغذیه، تحصیل و پوشاک کم میکند بلکه سود و منفعت مادی و اقتصادی برای خانواده فراهم میکند. در مواردی که خانواده داماد بهای عروس را بپردازد خانوادهی دختر در شرایط سخت اقتصادی از دختر به عنوان منبع درآمد استفاده میکنند. برخی از خانوادهها هم ازدواج زودهنگام فرزندشان را راهکاری برای محافظت او از خشونت جنسی در جامعه میدانند در حالیکه باید توجه داشت کودک همسری در بطن خویش پدیدهای است که با سطوح بالایی از خشونتهای جنسی فیزیکی و احساسی همراه است. یکی دیگر از عوامل مهم، فساد اخلاقی در جامعه است که به طور مثال کودک خارج از حریم ازدواج باردار میشود و خانواده برای حفظ آبرو و نداشتن حس شرمساری در جامعه کودک خود را مجبور به ازدواج میکند. به جای اینکه فرزند خود را راهنمایی کند و از مشکلات نجات دهد او را درگیر مسئلهای میکند که مشکلاتش چند برابر میشود و خسارات جبرانناپذیری را به بارمیآورد. بسیاری از خانوادههاهم ترس از این دارند که کودکشان بزرگ شود، وارد جامعه شود و با جنس مخالف خود وارد رابطه شود به همین علت این خانوادهها قبل از اینکه عقل فرزندشان رشد کند و تمایل آنها برای وارد شدن به جامعه بروز پیدا کند آنها را درگیر رابطهی ازدواج میکنند تا خیالشان از بابت آیندهی فرزندشان راحت باشد. مواردی مثل: «محرومیت از تحصیل، اعتیاد، مهاجرت در راستای کاهش بار اقتصادی تامین هزینههای ناشی از اعتیاد والدین، ضعف فرهنگی، بیسوادی و اختلالات روانی والدین، در برخی موارد حتی جنگ و بی ثباتیهای اقتصادی میتواند از عوامل مهم دیگر در جهت ایجاد و افزایش کودک همسری باشد. در کل کودکی که ازدواج میکند کودکیاش تباه میشود و جامعه باید برای دفاع از این کودکان تلاش کند که متاسفانه در ایران چنین دفاع و حمایتی دیده نمیشود. زندگی متعادل برای هر فرد، ن.عی از زندگی است که آن فرد تمام مراحل زندگی خود را گذرانده باشد. ولی کودکی که کودکی و جوانی نکرده باشد زندگیاش از حالت نرمال و ایدهآل خارج شده و فرد سالمی به حساب نمیآید. این گونه افراد وقتی بزرگ شوند به جامعه ضررهای زیادی وارد میکنند چون میخواهند انتقام خود و کمبودهایی که دارند را از جامعه بگیرند. در خوشبینانهترین حالت هم که کودک در زندگی از رفاه و آسایش نسبی برخوردار باشد درکل این شرایط نمیتواند توجیه ازدواج کودک باشد چون مدرسه را ترک میکند، آموزش لازم را دریافت نمیکند واصلا مفهوم مدیریت زندگی را یاد نمیگیرد و در این صورت هم اینگونه افراد رشد نکرده و آنها با شخصیتهای تکامل نیافته وارد جامعه میشوند. در این پدیده حق کامل کودک از او گرفته میشود. در ابتدا که پدر و مادر برای فرزندشان همسر انتخاب میکنند و بعد از ازدواج تمام تصمیم گیریهای کودک بر عهدهی همسرش میباشد و او هیچگاه هیچ اختیاری از خود ندارد. در این مورد ماده های ۱۹، ۸، ۶، ۲ نقض میشود زیرا که عدم تبعیض و ارزش و کرامت انسانی و حق آزادی بیان در رابطه با کودک نقض شده است صدمههایی که کودک در ازدواج میبیند و خسارتهایی که به جامعه وارد میکند. کودکان وقتی بدون رشد عقلی و آمادگی روانی وارد رابطهی ازدواج میشوند، هم به حقوق کودکی آنها لطمه وارد میشود هم با مشکلاتی روبهرو میشوند که اصلا برایشان قابل هضم نیست. این ازدواجها مشکلات فراوانی از بعد جسمانی و روانی و روحی برای کودک به وجود میآورد. متاسفانه هیچگونه تلاشی از سوی نهادهای قانونگذار برای این بحران دیده نمیشود. شرایط اولیه ازدواج برخورداری از بلوغ فکری، جسمی، جنسی، عاطفی و اقتصادی است. متاسفانه در اینگونه ازدواجها کودک مجبور است تغییرات بین کودکی تا بزرگسالی را در چندساعت کوتاه طی کند. او در مرحلهی اول به یک زن خانهدار تبدیل شده و به غیر از مسئولیت همسرداری بعد از مدتی مسئولیت مادر شدن را هم میپذیرد و او به اجبار باید با مسائلی که برایش پیش میآید کنار آید. این مسائل و مسئولیتهای دشوار زندگی برای یک انسان بالغ هم استرسزا هست، چه برسد به کودکی که اوج خوشحالیها و ناراحتیهایش در یک عروسک خلاصه میشود و هیچ چیز از مشکلات بزرگ زندگی را نمیداند. و اینها در آینده کودکانی تربیت میکنند که استاندارد جامعه نیستند و خسارتهای جبرانناپذیری به بارمیآوردند. و به این صورت است که زمینهی بروز افسردگی، خشم فروخورده، احساس ناکارامدی و انزوا، و به خطر افتادن سلامت روانی و روحی برای کودک ایجاد میشود. حتی باردار شدن در سنین کم نیز خطر بالای مرگ را برای کودکان مادر رقم میزند. زیرا که ساختار بدنی آنها نیز توان باردار شدن را ندارد و مشکل جدی برای رحم و لگن آنها پیش میآید و این کودکان در آینده تبدیل به انسانهای ناسالمی میشوند و پیامدهای بسیار بدی برای جامعه به همراه دارند. مواردی مثل: فقدان سلامت روان، مخصوصا در زنان جامعه، آسیبهای اجتماعی فراوان، طلاق، اعتیاد، بزهکاری و فقر فرهنگی را رواج میدهند. چون کودکی که ازدواج میکند سراسر زندگیاش پر از کینه و کمبود میشود و میل دارد که کمبودهایش را در جامعه جبران کند و به این صورت جامعه از طرف اینگونه افراد دچار بحران و مشکل میشود. برای ایندهای سالم در جامعه ایران و جهان باور دارم که: اول خودباوری کودک و نوجوان، دوم آگاهی خانواده و جامعه از کرامت انسانی کودک و اعلام همیشگی آن، سوم معرفی روزهای جهانی، چهارم تغییر جدی در روش آموزش مدارس، پنجم تشکیل سازمانهای غیر دولتی برای کمک و همراهی با کودکان . و ما همه خواهان اجرای همه جانبهی حقوق کودکان بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر مواد ۱ و ۲ همه آزاد و برابر بدنیا آمدهاند. ماده 25: حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه . کنوانسیون حقوق کودک با توجه ماده ۲ تعیین سن کودکی مجموعه مفاد حقوقی کنوانسیون حاکی است که ۵۴ ماده قانونی آن در سه زمینه قابل تمایز است: الف) مفاد قانونی برای شناسایی حقوق اجتماعی کودکان برای حداقل استانداردهای بهداشتی، آموزشی، تامین اجتماعی، مراقبت جسمانی، زندگی خانوادگی، بازی، سرگرمی، فرهنگ و اوقات فراغت؛ ب) مفاد حمایتی برای شناسایی حقوق کودکان برای امنیت آنان از تبعیض، سوء استفاده جسمی و جنسی، بهرهکشی، سوءاستفاده معیشتی، بیعدالتی و تضادها؛ پ) مفاد ناظر بر مشارکت کودکان در زمینه حقوق سیاسی و مدنی از قبیل داشتن نام و هویت، مورد مشورت و توجه قرار گرفتن، سلامت جسمانی، دستیابی به اطلاعات، آزادی بیان و اندیشه و چالشگری در تصمیمگیری درباره آنان و همچنین بند دوم از مادهی ۱۶ کنوانسیون منع هرگونه تبعیض علیه زنان (ازدواج کودک ممنوع) و خواهان اجرایی شدن سند ۲۰۳۰ یونسکو خصوصا در هدف اول: ایجاد نظام حمایتی از فقرا، سرمایهگذاری برای فقرزدایی و حق دسترسی فقرا به منابع ، هدف دوم: تضمین دسترسی همه به ویژه نوزادان به غذای سالم و کافی و رفع سوءتغذیه، هدف پنجم ریشهکنی همه اقدامات زیانبار مانند ازدواج کودکان، ازدواج در سنین بسیار پایین و ختنه زنان هستیم. به امید روزی که هیچ کودکی از ازدواج نرنجد و خواهان ازدواج خانمها بدون اجازه پدر.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع زنان و حق شهروندی آغاز گردید: آقای ناصر نوروزی بحث آزاد را با یک سوال آغاز کردند که حق و حقوق زنان در جامعه چیست؟ آیا این حقوق با مردان برابر است یا خیر؟ خانم شهلا شاهسونی بیان کردند: جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ در ۲۲ بند با ۱۲۰ ماده که امضا کرده و در آن حقوق برابری جنسیتی و برابری حقوق زن و مرد هم گنجانده شده است ودر ادامه به اهداف هفدهگانه یونسکو (برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان) اشاره کردند واینکه حتی فمینیسم هم به برابری جنسیتی تاکید دارد نه تقدم زن بر مرد اما در جامعه ایران حقوق زنان بیشتر سلب میشود مثل حق ماکیت، حق اشتغال. خانم سمانه بیرجندی بیان کردند درجامعه ایران در کل حقوق شهروندی رعایت نمیشود. خانم شراره مهبوبی بیان کردند اگر ما نگاهی به قانون اساسی و نگاهی به عرف و جامعه داشته باشیم به راحتی متوجه میشویم که تا چه اندازه به راحتی حق و حقوق زنان در جامعه ما پایمال میشود. آقای محسن سبزیان هم بیان کردند که فمنیسم کاملا در جهت برابری حقوق زن و مرد است و اشارهای به خانم سپیده رشنو داشتند که از یک انسان شاد چگونه به یک انسان افسرده تبدیل شد که خود کاملا نقض حقوق شهروندی است. خانم آیلار اسماعیلی بیان کردند مهمترین حقی که درکشور ایران نادیده گرفته میشود مثل حق آزادی، حق برابری، حق انتخاب و اینکه یک مادر حتی برای سلامتی جنینش هم حق انتخاب و تصمیمگیری ندارد و در پایان آقای شفایی بیان کردند: ما انسانها یک حق ذاتی و برابر داریم که از بدو تولد همراه ما است مثل نفس کشیدن و یک حق شهروندی داریم که متاسفانه جوامع این حقوق شهروندی را رعایت نمیکنند و فاصله ایجاد میکنند و این از خانواده شروع میشود و اشاره کردند که متاسفانه جامعه جهانی مرد سالار است ، در قوانین مذهبی و دینی هم فقط مردان هستند همانطور که میدانید ما حتی یک پیغمبر زن هم نداریم در جامعه جهانی یک تاریخدان زن نداریم و این حادثه ایجاد میکند وتاکید کردند که باید عناوین را کنار بگذاریم و به برابری باور داشته باشیم .
در پایان جلسه مسئول جلسه ضمن تشکر از دستاندرکاران منشی جلسه: سپیده عشقی، مسئولین ضبط صدا و تصویر: آقای سعید پورمند، خانم آیلار اسماعیلی، ادمینها: خانم شهلا شاهسونی وخانم شراره مهبوبی و دیگر همکارانی که در جلسه حضور داشتند: بانوان و آقایان: محسن سبزیان، حامد غریبزاده، سیمین پوربرودفن، منوچهر شفایی، علیرضا حجتی، رضا حاتمی، فرشاد تقیزاده، منا احمدیپور، مازیار پرویزی، شبنم رضاوند، سارا آسیابان، زهرا یزدی هاشمی، حمید رضا تقیزاده، شراره هادیزاده رِیسی، مهدی محمدپور، ابوالفضل رجبزاده، اسفندیار سنگری، خسرو ریماز ، ختم جلسه را در ساعت ۳۳:۲۲ به وقت اروپای مرکزی اعلام نمودند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از محیطزیست ۹ سپتامبر ۲۰۲۲
نادیا مشرف قهفرخی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از محیط زیست در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۲۲ در ساعت ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضاء کمیته، سخنرانان، جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم کمیته دفاع از محیط زیست برگزار گردید. در ابتدای نشست، مسئول جلسه سرکار خانم میناآقابیگی ضمن خوشآمدگویی و خیرمقدم به تمامی حاضرین، جلسه را بهصورت رسمی آغاز و سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان را معرفی نمودند.
بخش ١: آقای علی برومند گزارش و تحلیل موارد نقض محیط زیست در ایران در مرداد ماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: درمردادماه ۱۴۰۱ حدود ۲۱۰ گزارش نقض در رسانههای داخلی و خارجی منتشر شد که متاسفانه ازماه گذشته بیشتر بوده است. از این تعداد بیشترین گزارشات مربوط به آلودگی هوا و شکارغیرمجاز درایران میباشد. تعداد ۲۸ گزارش در یک ماه از شکار و صید غیرمجاز، حکایت از اوضاع بحرانی شکارحیوانات دارد و این در حالیاست که خبر قرقهای خصوصی شکار همه را متعجب کردهاست. معاون سازمان حفاظت محیط زیست، با تاکید بر اینکه برای انجام این کار بسیار جدی و مصمم هستند در جملهای تامل برانگیز گفت: سازمان حفاظت محیط زیست به کنوانسیون تنوع زیستی ملحق شدهاست و بنابر تعهد داده شده باید تعداد قرقهای اختصاصی و خصوصی به ۱۷ و تا سال ۲۰۳۰ به ۳۰ قرق افزایش پیدا کند. گزارش خشک شدن سراب نیلوفر کرمانشاه ، و گزارش مرگ ماهیها در ماهشهر بهدلیل وجود نیترات آمونیوم در آب دریاچه نمک، و تلف شدن کل و بزهای وحشی بر اثر بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک، هم از گزارشات تلخ این ماه بود. گزارش دیگر درباره آبسوزی در فولاد بود که متاسفانه تعداد کارخانههای فولاد که همگی در استانهای خشک وجود دارند از ۱۵ کارخانه به ۲۱۲ کارخانه رسیده و با توجه به استفاده بسیار زیاد آب توسط این کارخانهها ، مجوز رسمی دولت به این کارخانهها همه را متعجب کردهاست. طبق این مصوبه صنایع استان اصفهان ظرف مدت ۵ سال تا سال ۱۴۰۴ اجازه دارند به هر میزان که بخواهند از روان آبها و منابع آبهای زیرزمینی استفاده کنند. این گزارشات همگی مغایر است یا هدف ۶، ۱۲ ، ۱۵ سند ۲۰۳۰ یونسکو و اصل ۵۰ قانون اساسی ایران که فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است.
بخش ٢: خانم ساناز تنهایی سخنرانی خود را با موضوع بررسی و تحلیل کنوانسیون بازل و تاکید بر انتقال برون مرزی پسماندهای خطرناک و مقایسه آن با قانون جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: قانون اجازه عضویت جمهوری اسلامی ایران درکنوانسیون بازل درباره کنترل انتقالات برونمرزی مواد زاید زیانبخش ودفع آنها به دولت اجازه داده میشود به عضویت کنوانسیون بازل درباره کنترل انتقالات برونمرزی مواد زاید زیانبخش و دفع آنها مصوب ۲۲مارس ۱۹۸۹ سوئیس درآید و اسناد آن را تسلیم نماید. کنوانسیون بازل شامل ۲۹ ماده و ۹ الحاقیه و شاکله آن بر این اصل استوار است که کلیه انتقالات برون مرزی پسماندهای خطرناک مشمول مفاد کنوانسیون بازل فقط در میان کشورهای عضو و با رعایت مفاد آن و تنها در صورت وجود مدیریت صحیح زیست محیطی پسماندهای مربوطه در کشور مقصد (پذیرنده پسماندهای مذکور) امکانپذیر است. در پی تدوین قوانین زیست محیطی در کشورهای توسعه یافته جهت محدود کردن پسماندهای خطرناک هزینه امحای آنها به میزان چشمگیری افزایش یافت. تاجران مواد سمی در پی یافتن راهی کمهزینهتر، انتقال پسماندهای خطرناک به کشورهای در حال توسعه و کشورهای اروپای شرقی را در پیش گرفتند. از این رو در پاسخ به نگرانیهای عمومی و بینالمللی در ۲۲ مارس سال ۱۹۸۹ بهمنظور کنترل حمل و نقل برون مرزی پسماندهای خطرناک و دفع اصولی آنها توسط برنامه زیست محیطی سازمان ملل (UNEP) معاهده موسوم به «کنوانسیون بازل» به تصویب کشورهای عضو رسید و در ۵ می سال ۱۹۹۲ لازم الاجرا شد. کشور ایران نیز در سال ۱۳۷۱ با تصویب این کنوانسیون در مجلس شورای اسلامی ایران به عضویت «کنوانسیون بازل» درآمد. اهداف اصلی کنوانسیون بازل :این کنوانسیون با هدف ایجاد یک حاکمیت جامع بر حمل و نقل و امحای پسماندهای خطرناک و سایر انواع پسماندها بهمنظور حفاظت از سلامت انسان و محیط زیست در برابر اثرات سوء و یا مدیریت غیر اصولی آنها تدوین و برای کشورهای عضو لازم الاجرا شدهاست. مکانیسم دستیابی به این هدف از طریق کنترل و کاهش حمل و نقل پسماندهای خطرناک و سایر انواع آن، مدیریت صحیح زیست محیطی آنها، کاهش اندازه و خطر پسماندهای خطرناک. مقررات مربوط به حمل و نقل برون مرزی پسماندهای خطرناک: بر اساس مقررات تدوین شده کشور صادرکننده باید کشور وارد کننده و کشورهای محل عبور را با ارائه اطلاعات دقیق طی فرمهای سند انتقال و اظهارنامه در مورد محموله آگاه کند. پس از دریافت اعلام رضایت کتبی از کشور محل ورود و اطمینان از مدیریت صحیح زیست محیطی پسماند، انتقال صورت میگیرد. کسب مجوز از کشورهای محل عبور نیز ضروری است. حمل و نقل محمولههای مشمول کنوانسیون بدون انجام ضوابط مقررات، غیرقانونی است و جرم محسوب میشود. چگونگی مدیریت صحیح زیست محیطی: مدیریت صحیح زیست محیطی به معنی رعایت کلیه مراحل حصول اطمینان از مدیریت پسماند بهمنظور حفاظت از سلامت انسان و محیط زیست در مقابل آثار زیانبار ناشی از پسماندها است. از دیگر ملاحظات این بخش از پروتکل میتوان به کاهش پسماندهای خطرناک، استفاده مجدد و بازیافت اشاره کرد. این مدیریت، کلیه رویههای قابل انجام روی پسماندهای خطرناک شامل انبار، انتقال، تصفیه یا استفاده مجدد و بازیافت یا امحاء نهایی را نیز شامل میشود. دستورالعملهای فنی کنوانسیون: کنوانسیون بازل برای اطمینان از رعایت اصول زیست محیطی در کلیه مراحل حمل و نقل، بازیافت و امحای پسماندها اقدام به ارائه مجموعهای از دستورالعملهای فنی جهت مدیریت زیست محیطی پسماندهای مشمول کردهاست. تهیه این دستورالعملها بر عهده گروه کاری فنی کنوانسیون بازل است که از بدنههای فرعی کنفرانس اعضا محسوب میشود. تهیه دستورالعملهای فنی مدیریت صحیح زیست محیطی پسماندهای خطرناک ناشی از تولید و کاربرد حلالهای آلی، پسماندهای خانگی، پسماندهای ناشی از منابع نفتی، تایرهای فرسوده و آلایندههای آلی پایدارحاصل فعالیتهای این گروه است. در حال حاضر دفتر بررسی آلودگی آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست انجام وظایف مرجع ذیصلاح کشور را در اجرای مفاد کنوانسیون بازل و استکهلم عهده دار است و در این راستا کلیه امور مربوط به صدور مجوز برای حمل و نقل برون مرزی، امحای پسماندها و ارتقای مدیریت صحیح زیست محیطی در این کشور توسط این دفتر انجام میشود. مرکز منطقهای کنوانسیون بازل (BCRC) در ایران طبق تصمیم VII / 10 در هفتمین نشست کنفرانس اعضای کنوانسیون بازل ((COP در۷ اکتبر ۲۰۰۴ تأسیس شد. همچنین مرکز منطقهای کنوانسیون استکهلم (SCRC) در سال ۲۰۰۷ به مرکز اضافه گشت و از سال ۲۰۱۱ بهطور قانونی کار خود را آغاز نمود. نقش مرکز کمک به کشورهای عضو و کشورهای غیرعضو از طریق ظرفیتسازی برای مدیریت صحیح زیستمحیطی برای تحقق اهداف کنوانسیون است.عملکرد اصلی مرکز به شرح زیر است:۱. آموزش کارمندان BCRC در ایران و نمایندگان کشورهای عضو و کشورهای غیر عضو در منطقه ۲. انتقال فناوری به کشورهای منطقه ۳. اطلاعات ۴. مشاوره ۵. افزایش آگاهی. نحوه انجام عملکردهای اصلی مرکز به شرح زیر است: الف) توسعه و اجرای برنامههای آموزشی، کارگاههای آموزشی، سمینارها و پروژههای مرتبط در زمینه مدیریت صحیح زیستمحیطی پسماندهای خطرناک، انتقال فناوری صحیح زیستمحیطی و به حداقل رساندن تولید پسماندهای خطرناک با تأکید ویژه بر آموزش مربیان و ارتقاء تصویب و اجرای کنوانسیون بازل و اسناد آن؛ ب) شناسایی، توسعه و تقویت ساز و کارهای انتقال فناوری در زمینه مدیریت صحیح زیستمحیطی پسماندهای خطرناک یا به حداقل رساندن تولید آنها در منطقه؛ ج) جمعآوری، ارزیابی و انتشار اطلاعات در زمینه پسماندهای خطرناک و سایر پسماندها به سایر اعضا در منطقه و دبیرخانه؛ د) جمعآوری اطلاعات در مورد فناوریهای جدید و اثبات شده زیستمحیطی و دانش فنی مربوط به مدیریت صحیح زیستمحیطی و به حداقل رساندن تولید پسماندهای خطرناک و سایر پسماندها و انتقال این موارد به اعضای منطقه بنا به درخواست آنها؛ ه) ایجاد و حفظ تبادل منظم اطلاعات مربوط به مفاد کنوانسیون بازل و شبکهسازی در سطح ملی و منطقهای؛ و) سازماندهی جلسات، نشستها و مأموریتهای میدانی مفید برای تحقق اهداف کنوانسیون در منطقه؛ ز) ارائه کمک و مشاوره به اعضای عضو و غیرعضو منطقه در صورت درخواست آنها، در مورد امور مربوط به مدیریت صحیح زیستمحیطی یا به کمینهسازی پسماندهای خطرناک، اجرای مفاد کنوانسیون بازل و سایر موارد مرتبط؛ ح) ارتقاء آگاهی عمومی؛ ط) تشویق بهترین رویکردها، عملکردها و روشها برای مدیریت صحیح زیستمحیطی و کمینهسازی تولید پسماندهای خطرناک و سایر پسماندها، بهعنوان مثال از طریق مطالعات موردی و پروژههای آزمایشی. ی) همکاری با سازمان ملل و سازمآنهای زیرمجموعه آن، به ویژه UNEP و آژانسهای تخصصی، سایر سازمانهای بین دولتی (چند ملیتی) مرتبط، صنایع و سازمانهای غیردولتی و در صورت لزوم، با هر نهاد دیگر بهمنظور هماهنگی فعالیتها و توسعه و اجرای پروژههای مشترک مربوط به مفاد کنوانسیون بازل و در صورت لزوم، ایجاد همافزایی با سایر توافقنامههای زیستمحیطی چند جانبه؛ ک) تدوین استراتژی مالی مرکز برای پایداری مالی در چارچوب استراتژی عمومی مالی مورد تأیید اعضای کنوانسیون؛ ل) همکاری در بسیج ابزارهای انسانی، مالی و مادی بهمنظور تأمین نیازهای اضطراری بنا به درخواست عضو یا اعضای کنوانسیون بازل در منطقه که با اتفاق یا حوادثی روبرو شدهاست که با استفاده از ابزارهای در اختیار آنان قابل حل نیست؛ م) انجام هرگونه وظیفه دیگری که بر اساس تصمیمات مربوط به کنفرانس اعضای کنوانسیون بازل و یا تصمیمات اعضای منطقه، در راستای مصوبات اعضا، به مرکز محول شده باشد.
بخش ۳: آقای سلمان یزدان پناه سخنرانی خود را با موضوع یوزها و دلایل انقراض آنها (قسمت اول) ایراد کردند:یوزپلنگ آسیایی یکی از زیرگونههای یوزاست که بین ۳۲ تا ۶۷ هزار سال قبل از نوع آفریقایی جدا شد. این گربهسان که شباهت زیادی به پلنگ دارد اما تفاوتهای جدی هم با این پسرعموی بزرگ جثه خود را دارد. یوزآسیایی دست و پاهایی بلندتر از پلنگ داشته، خالهای روی پوست آن سیاه و توپر و به لحاظ جثه سر و بدن از پلنگ کوچکتر است. این حیوان روزگاری از شبهجزیره عربستان تا هند، بیابآنهای قزلقوم و نواحی خزری و قفقاز جنوبی، زیستگاه بزرگ خود را داشت که متاسفانه طی قرن بیستم به شدت از این نواحی ناپدید و تنها به بیابآنهای دورافتاده ایران در کویر مرکزی مانند توران(استان سمنان)، نایبندان(استان خراسان جنوبی) و کویر درانجیر(استان یزد) محدود شد. وضعیت این جانوران بهگونهای است که در فهرست جانوران در آستانه انقراض اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت قرار دارد. ایران هم بهعنوان آخرین زیستگاه یوزآسیایی از دهه ۱۹۷۰ شناخته میشود و از سال ۱۳۹۰ به این سو پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی شروع شدهاست. هرچند این اقدام قدری دیر رخ داد اما به هر تقدیر نقطه امیدی برای افزایش تعداد یوزهای آسیایی بود. بهمنظور تشویق مردم و آگاه سازی در جهت حفظ یوز ایرانی روز نهم شهریور را روز یوزپلنگ ایرانی نام نهاده اند. در نهم شهریورماه ۱۳۷۳ و در یک روز گرم تابستانی، یوزپلنگ ماده به همراه سه توله اش برای نوشیدن آب به سوی نخلستان های اطراف بافق آمد، اما در میان تعدادی از مردم محلی ناآگاه محاصره میشود و مادر پس از مدتی مقاومت در برابر حملات و ضربات مردم که توسط سنگ و چوب به آن وارد میشود فرار میکند اما سه توله اش گرفتار میشوند. یکی از شاهدان، خود را به اداره محیط زیست بافق میرساند و ماموران محیط زیست را مطلع میکند. زمانیکه ماموران به محل میرسند با لاشه بیجان یکی از توله ها مواجه میشوند اما دو توله دیگر با وجود جراحات شدید همچنان زنده بودهاند و به یزد منتقل میشوند. شدت ضربات وارده بر سر و روی یکی از تولهها باعث مرگ او در میانه راه میشود. توله سوم در یزد توسط دامپزشک مداوا میشود اما برای نجات از مرگ بلافاصله به تهران منتقل میشود. طبق گزارشهای محیطبانان بافق، ماده یوز هر روز به نزدیکی شهر و نخلستان میآید تا تولههای را جستجو کند اما بعد از یک هفته جستجوی ناکام، دیگر در محیط دیده نشد. توله بازمانده ماریتا نام گرفت و بعد از مدتی بهبود یافت. اما تا دی ماه ۱۳۸۲ در پارک پردیسان تهران باقی ماند و در همانجا پس از نه سال مرد. هر چند دو توله جان باختند و ماریتا نجات یافت اما ماریتا بازمانده ای بود که بهدلیل تنهایی و نبود جفت، هرگز نتوانست کمکی به رفع انقراض یوزپلنگها کند. اما با گذر زمان و افزایش آگاهی در مورد یوزپلنگها سر انجام کشور موفق به تکثیر یوز ایرانی در اسارت گردید بهطوریکه خبر تولد سه توله یوزآسیایی در خطر انقراض ایران در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۴۰۱ خبری مسرتبخش برای دوستداران محیطزیست بود و این خبر زمانی مسرتبخشتر شد که هر سه این توله از جنس ماده اعلام شدند. اما کمتر از یک هفته از این ماجرای خشنود کننده نگذشته بود که نخستین توله یوز تلف شد. درست در زمانی که طرفداران این گربهسان ارزشمند دلخوش به دو توله دیگر بودند، خبر ماده بودن این تولهها هم تکذیب و اعلام شد که هر سه آنها نر بودهاند. هرچند که این خبر را نمیتوان ناامید کننده دانست، چرا که این دو توله همچنان بهعنوان ذخایر ارزشمند ژنتیکی شناخته میشدند، اما خبر تلف شدن توله دوم آب سردی بر سر همه دوستداران و دستاندرکاران پروژه حفاظت از یوز ایرانی ریخت. وضعیت توله سوم هم باوجود اعلام وضعیت مطلوب که زیر نظر دامپزشکان قرار دارد، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. گرچه احتمالات پیشبینیناپذیر در این پروژه بزرگ انکارناپذیر است، اما مساله از آن جا آغاز میشود که با رویکردی دیگر مورد واکاوی قرار بگیرد. خبرگزاری ایرنا از کشتار ۴۳ یوز در طول تقربا سه دهه در کشور خبر داد. در ۲۸ سال گذشته، ۴۳ قلاده یوزپلنگ در ایران کشته شدند که بهطور میانگین هر دو سال، سه یوزپلنگ ایرانی تلف شدهاند؛ و با در نظر داشتن میزان پایین زاد و ولد یوزپلنگ، تلف شدن یک و نیم یوزپلنگ در سال، به معنای قرار گرفتن در مسیر انقراض کامل است. چه تعداد از جمعیت یوز در مدت ۸۰ سال کاسته شد؟ در رابطه با تعداد یوزهای آسیایی آمار دقیقی در دسترس نیست که این امر یکی از بزرگترین مشکلات در پروژه حفاظت است. بنابراین بیشتر آمارهای اعلامی هم بر مبنای حدس و گمآنهای کارشناسان است. گمانزنیها در رابطه با تعداد یوزها از دهه ۱۳۲۰ نزدیک به ۴۰۰ قلاده بوده که به تقریب در تمام مناطق استپی و بیابانی نیمه شرقی ایران و بخشهایی از نواحی غربی کشور نزدیک مرز عراق دیده میشد. پس از جنگ جهانی دوم بهعلت ورود خودروهای جیپ به ایران و سهولت دسترسی شکارچیان به زیستگاههای یوز و شکار طعمههای یوز، جمعیت آنها کاهش یافت. در اواسط دهه ۱۳۵۰، جمعیت یوزپلنگ در ایران ۳۰۰ –۲۰۰ قلاده تخمین زده میشد. در سال ۱۳۹۴ این تعداد ۷۰ قلاده و در سال ۱۳۹۷ این تعداد ۴۷ قلاده تخمین زده شد. این آمار در سال ۱۳۹۸ به کمتر از ۴۰ قلاده رسید وآخرین گمانهزنیهای تخمینی در سال ۱۴۰۰ هم به گفته حسن اکبری معاون سازمان محیطزیست وضعیت یوزپلنگهای ایران فوق بحرانی است و تعداد کل یوزپلنگها به ۱۲ قلاده رسیده که تنها سه قلاده از آنها ماده بالغ هستند که وضعیت به شدت نگران کنندهای را نشان میدهد. این در حالی است که تا ۱۲ سال پیش شمار یوزپلنگهای ایران بالغ بر۱۰۰ قلاده بود. باید در نظر داشت که این آمار تنها مربوط به یوزپلنگهایی است که کاملا شناسایی شده و دارای شناسنامه تایید شده بوده که در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ دارای تصویر قابل شناسایی و مستند هستند. این تعداد همانهایی هستند که از مادر مستقل شده و بهعنوان عضوی از جمعیت امکان شرکت در زادآوری مستقل را دارند. از منظر علمی، تولهها مادامی که از مادر با موفقیت جدا نشدهاند، عضوی از جمعیت محاسبه نمیشوند. آنچه نگرانی جامعه جهانی را در خصوص انقراض یوز ایرانی بیشتر کرده علت مرگ این جانوران میباشد. به یقین می توان گفت مهمترین عامل کشته شدن این یوز ها به دست انسان عدم آگاهی نسبت به رفتار و نوع زندگی یوزها میباشد. جانوران درنده مانند یوزها فقط در حالتی که به تولههای آنها نزدیک شوند به انسان ها حمله میکنند. بهندرت گزارشی مبنی بر حمله یوزها به انسان شنیده شدهاست. حفظ فاصله با حیوانات در طبیعت مهمترین راه در امان ماندن از خطر حمله آنها میباشد. از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۵ فقط ۲۱ قلاده به دست چوپانان کشته شدند که در ۷۵ درصد موارد، علاوه بر یوزها، پلنگها و گرگها هم توسط چوپانان و خرس قهوهای توسط باغداران و زمینداران بهصورت عمدی و توسط شلیک گلوله کشته شدهاند و حتی سگهای صاحبدار دستآموز و نگهبان گله و مزارع نیز مستقیما عامل منجر به مرگ نبودهاند. براساس گزارش سازمان محیط زیست، تنها از بهمن ماه ۱۳۵۸ تا بهمن ماه ۱۳۹۹ تعداد ۳۹۹ درگیری منجر به مرگ ۴۴۳ گوشتخوار ثبت شده که نشان میدهد سالانه نزدیک به ۱۰ گوشتخوار بزرگ در ایران کشته شدهاند. بر اساس همین آمار خرس قهوهای با وقوع ۳۰ درصد و پس از آن کفتار راه راه با ۲۴ درصد و پلنگ ایرانی با ۱۷ درصد بیشترین آمار مرگ و میر را داشتند که مرگ تمامی آنها بهدلیل تعارضات با انسان در دامداری، باغداری و کشاورزی رخ داده است. در خصوص یوز ایرانی که در فهرست سرخ اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت(IUCN) قرار دارد و بهشدت در معرض خطر است، بیشترین میزان آسیب و میزان مرگ و میر را بهترتیب از چوپانان، تصادفات جادهای و شکار غیرمجاز داشته است. البته عواملی مانند جزیرهای شدن زیستگاه که منجر به کاهش تنوع زنیتیکی این حیوان شدهاست نیز به نوبه خود حائز اهمیت است. این در حالی است که هیچ اطلاعات و آمار قابل اعتمادی در خصوص حمله یوز به دامها در دسترس نیست و این گمان میرود که علت شلیک چوپانان به یوزها، بهدلیل اشتباه گرفتن آنها با پلنگ بهدلیل شباهتهای ظاهری آنها بوده است. همچنین از سال۱۳۸۳ تا ۱۳۹۵ یعنی طی ۱۲ سال (۲۰۰۴ تا ۲۰۱۶) تعداد ۱۴ قلاده یوز نیز بر اثر تصادفات جادهای تلف شدهاند که آخرین مورد آن نیز در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ بوده است. این آمار نشان میدهد که این حیوان بهطور میانگین سالانه بیش از یک قلاده در ایران و به دست انسان تلف شدهاست. از این تعداد هم هرساله بهدلیل شکار طعمههای یوز مانند جبیر، آهو، کل و بز و قوچ و میش وحشی، توسط انسان کاسته شد. در دوران بعد از انقلاب 57 و با شروع جنگ تحمیلی هم مساله حفاظت از محیط زیست بنابر شرایط جنگی، کاملا به حاشیه رفت و به تبع آن اقدام مهمی در جهت حفاظت از محیط زیست و بهطور خاص یوز ایرانی صورت نگرفت. پس از دوران جنگ تحمیلی هم که بیشتر تمرکز دولت و حاکمیت برای بازسازی کشور بود. تاجایی که در سال ۱۳۷۳، و در روستایی از توابع بافق استان یزد ۲ قلاده توله یوز به دست مردم کشته شدند. جدول ذیل آمار یوزهای تلفشده را طبق گزارشهای رسآنهای نشان میدهد.
اطلاعات جدول فوق نشان میدهد که در مدت ۲۸ سال گذشته، ۴۳ قلاده یوزپلنگ در ایران کشته شدند که بهطور میانگین هر دو سال، سه یوزپلنگ ایرانی تلف شدهاند که با در نظر داشتن اینکه از هر ۲۰ قلاده در هر ۱۸ ماه (بلوغ کامل) بهدلیل وجود دشمنان طبیعی تنها یک توله بالغ میشود، تلف شدن یک و نیم یوزپلنگ در سال به معنای قرار گرفتن در مسیر انقراض کامل است.
بخش ۴: خانم ایراندختکیا سخنرانی خود را با موضوع قانون حمایت بیمهای و قضایی از یگان حفاظت محیطزیست و جنگلبانی ایراد کردند:
محیطبانان و جنگلبانان در خط مقدم حفاظت از حیاتوحش، منابع طبیعی و اکوسیستمهای طبیعی در حالی امنیت این مناطق را تضمین میکنند که گاهی جان و سلامت خود را در راه محافظت از زیستگاهها و حیات وحش در برابر شکارچیان غیرمجاز، قاچاقچیان و سایر تهدیدات انسانی مانند آتش سوزی به خطر میاندازند. قانون حمایت قضائی و بیمهای از مأموران یگان حفاظت محیط زیست و جنگلبانی در تاریخ ۱۳۹۹,۰۲,۲۳ در ایران تصویب شد. یعنی قانون بسیار جدیدی هست که هنوز به عمر سه ساله خودش هم نرسیده سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور مراکز ذیربط و متعهد به اجرای این قانون هستند. در کل این قانون ۷ ماده اصلی دارد که با هم آنها را بررسی میکنیم. ماده۱ـ در خصوص تعاریفی مثل قانون، بیمهگر، کارکنان و سازمانهای مربوطه صحبت کرده. ماده۲ـ در خصوص تیراندازی و یا ضرب و شتم جنگلبان و قوانین مربوط به آن صحبت شده و گفته شده که در مواردی که ماموران با رعایت قانون، سلاح به کارگرفته و شخص یا اشخاص بیگناهی مقتول یا مجروح شده یا میشوند و یا خسارت مالی بر آنان وارد گردیده یا میگردد، پرداخت دیه و جبران خسارات مذکور بهطور کامل بر اساس رأی مرجع قضایی از محل اعتبارات مصوب مربوط توسط دستگاه مشمول ذیربط صورت خواهد گرفت. تبصره۱ـ دستگاههای مشمول برای تامین دیه و خسارت موضوع این ماده، حسب مورد میتوانند مسئولیت مدنی ماموران خود را بهطور کامل نزد یکی از بیمهگران بیمه کنند. تبصره۲ـ مامورانی که قبل از تصویب قانون مبادرت به بکارگیری سلاح نموده و از این لحاظ ملزم به پرداخت دیه یا جبران خسارت گردیدهاند، ولی وجوه مربوط توسط سازمان متبوع مامور پرداخت نشده باشد، بدهی آنان با ارائه اسناد و مدارک لازم از محل اعتبارات این آییننامه پرداخت خواهد شد. ماده۳ـ دستگاههای مشمول مکلفند ماموران خود را در انجام وظایف و ماموریتشان مطابق قانون در قبال شهادت، فوت، بیماری صعبالعلاج، نقص عضو و از کارافتادگی مطابق قوانین مربوط به میزان دیه مرد مسلمان در ماههای حرام و در مورد سایر حوادث بهطور کامل نزد یکی از بیمهگران بیمه نمایند. تبصره۱ـ میزان تعهد بیمهگر در موارد شهادت و فوت طبق قوانین مربوط و در مورد نقص عضو، از کارافتادگی، بیماری صعبالعلاج و حوادث، برابر با مبلغ مندرج در قرارداد بیمه است. تبصره۲ـ در صورتی که دستگاه مشمول، ماموران خود را در اجرای این ماده بیمه نکرده باشد یا خسارت وی بهطور کامل پوشش داده نشده باشد، دیه و خسارت حادث شده از محل اعتبارات مصوب مربوط به دستگاه مشمول ذیربط پرداخت میشود. ماده۴ـ دستگاههای مشمول میتوانند علاوه بر جبران خسارت وارده توسط بیمهگر، با تأیید بالاترین مقام دستگاه و با رعایت مقررات مربوط، به مامورانی که در جهت انجام وظیفه مطابق قانون، متحمل صدمات بدنی و ضرر و زیان مالی شدهاند، ظرف یکسال کمک مالی نمایند. ماده۵ ـ ماموران دستگاههای مشمول، از حمایتهای موضوع قانون حمایت قضایی از کارکنان دولت و پرسنل نیروهای مسلح ـ مصوب ۱۳۷۶ با اصلاحات بعدی و آییننامه اجرایی آن موضوع، تصویبنامه مورخ ۳/۷/۱۳۷۹ و اصلاحات بعدی آن برخوردار می باشند. ماده۶ ـ سازمان برنامه و بودجه کشور مکلف است همه ساله اعتبار لازم در لایحه بودجه سنواتی و اعتبار لازم جهت حق بیمه مربوط به پوشش بیمهای ماموران هر یک از دستگاههای مشمول را پیشبینی و تأمین نماید. تبصره ـ اعتبارات مذکور بر پایه درخواست دستگاههای مربوط تخصیص مییابد و طبق مقررات ذیربط در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. ماده۷ـ در مواردی که دستگاههای مشمول اقدام به استفاده از تشکلهای مردم نهاد، همیاران طبیعت، نیروهای داوطلب مردمی و نیروهای سایر دستگاهها نمایند، از حمایتهای قانونی، قضایی و بیمهای موضوع این آییننامه و مواد (۹)، (۱۶) و (۲۰) قانون مدیریت بحران کشور ـ مصوب ۱۳۹۸ ـ بهرهمند خواهند شد. تبصره ـ نیروهای مشمول این ماده باید در سامانه همکاری داوطلبانه دستگاه مشمول، ثبت نام کنند. دستگاه مشمول طبق فهرست اعلامی به بیمهگر نسبت به برقراری پوشش بیمه مسئولیت مدنی و حوادث داوطلبان اقدام مینمایند. متاسفانه امنیت شغلی و جانی محیط بانان در ایران به خوبی رعایت نمیشود و اگر نگاهی به گذشته بیندازیم میتوانیم این مسئله را بهخوبی در شهریور ماه سال ۹۹ و در خصوص محیطبان آقای حسن نژاد مشاهده کنیم که در منطقه ارمک استان هرمزگان، به ضرب مستقیم گلوله شکارچیان شهید شد و تقریبا در همین بازه زمانی بود که ابراهیم قطب محیطبان پارک ملی بمو ، نیز با گلولهای که از سلاح خودش شلیک و به چآنهاش اصابت کرده بود، جانش را از دست داد. جریان محیطبان برومند نجفی را که رسانه ای هم شد و تقریبا همه میدانند که بهدلیل درگیری با فردی با حکم قصاص رو به رو بود و به اعدام محکوم شد و بعد با پیگیریهایی که انجام شد پرونده وی به دیوان عالی کشور رفت و آنجا با بررسی قضائی پرونده توسط قضات ، اتهام محیط بان را قتل شبه عمد تشخیص دادند. قرار بود به این حکم دوباره اعتراض شود که بعد از برگزاری جلسۀ دادگاه و هنگامی که برومند نجفی از دادگاه بیرون آمده بود و دستهایش بسته بود، پدر مقتول به مرحوم برومند نجفی تیراندازی میکند و متأسفانه موجب قتل آقای نجفی میشود. در پایان باید افزود که قانونگذاری در خصوص رعایت حقوق جنگل و محیطبانان و جنگلبانان قطعا اثرگذار و مفید است اما مسئله اصلی آموزش به عموم مردم در خصوص اهمیت جنگلها و عدم اقدام به شکار غیرمجاز و حمایت از حق طبیعت و احترام به محیطبانان و ارزشگذاری به شغل آنان است.
بخش ۵:آقای قندیل دادخواه سخنرانی خود را با موضوع زاگرس در آتش ایراد کردند: جنگلهای زاگرس از شهرستان پیرانشهر دراستان آذربایجان غربی شروع میشود و تا حوالی فیروزآباد دراستان فارس امتداد مییابد تا منطقهای با طول ۱۳۰۰ و عرض ۲۰۰ کیلومتر از خاک ایران را به خود اختصاص دهد. ۶میلیون هکتار مساحت جنگلهای زاگرس است و ۲ هزار و ۳۷۲ گونه گیاهی شناساییشده، ۶۱ گونه پستاندار، ۲۷ گونه ماهی، ۱۶۷ گونه پرنده و ۳۷ گونه خزنده در جنگلهای زاگرس زیست میکنند. همچنین ۱۸۰ گونه درختی و درختچهای، بیش از ۲۵ گونه جنگلی و مرتعی، ۷۰ درصد عشایر و ۵۰ درصد واحد دامی کشور در منطقه زاگرس قرار دارد تا این اکوسیستم بهعنوان یک منطقه استراتژیک در کشور مطرح باشد. متوسط بارش در جنگلهای زاگرس حدود ۸۰۰ میلیمتر در سال است و بیش از ۵۰ درصد آب کشور را تأمین میکند. این عرصه جنگلی ۴۰ درصد جنگلهای ایران را شامل میشود. اهمیت جنگلها در زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست. اما آن کشتی که اسمش محیطزیست هست و بر آن سوار شده ایم، متاسفانه در حال غرق شدن است. سئوال اینجاست! چرا اکران زنجیره آتش زدن جنگلهای زاگرس پایان نمییابد؟ چندین سال هست که این جنگلها در نامدیریتی به سر میبرند. هیچکس نبوده و نیست تا به جنایات زیستمحیطی رسیدگی کند. آیا احداث طرحهای غیرضروری در محیطزیست باعث نشده خسارات جبرانناپذیری به تنوع زیستی وارد شود؟ آیا وزاتخانههای دولت نبودهاند که همه ی نامدیریتیها را برای هدفهای کوتاهمدت و نسنجیده انجام دادهاند؟ دولتها نهتنها حافظ محیطزیست نیستند بلکه متهم ردیف اول در ویرانی محیطزیست هستند. اگر ما مردم و سازمانهای مردمنهاد و فعالین محیطزیست با تعصب از محیط زیست دفاع میکنیم، اگر با کارهای که باعث تخریب محیطزیست میشود، مخالفت میکنیم تنها به این دلیل است که به درجه ایی از آگاهی رسیدهایم که برای حفظ بقاء نسلهای بعدی و برهم نخوردن نظم جهان هست که ضرورت انجام این کارها رو لازم میدانیم. زخم سدسازی و مدیریتهای نادرست هنوز بر پیکرهی زاگرس التیام نیافتهاست که گزینههایی دیگر بهصورت عیان دارند زاگرس را میبلعند، بسیار جای تأسف است که در ده سال گذشته تا به الان جنگلهای زاگرس قربانی آتش زدن شدهاست و تنها عاملش انسانی بوده، و متاسفانه اکثریت آن از روی عمد و با دلایل گوناگون ناآگاهی نسبت به عواقب تخریب ، سوءاستفاده اقتصادی و حتی مقاصد سیاسی هست. دوستان امروز زاگرس ﻗﺮﺑﺎنی ﺍﺳﺖ، زاگرس همیشه ﺩﺭﺧﺖ ﻭ ﭘﻮﺷﺶ ﮔﻴﺎهی ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻣﺎ بهجایش هیچچیز ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ است. در حقیقت ﻭقتی ﺟﻨﮕﻞ ﺁﺗﺶ میگیرد ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﻄﻮﺭ درختها ﻃﻌﻤﻪ ﺁﺗﺶ میشوند ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎی ﺍﻣﺪﺍﺩی مردمی ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺩﺭ عرصههای ﻭﺳﻴﻊ جنگلی ﺩﻧﺒﺎﻝ زبانههای ﺁﺗﺶ میدوند ﻭ ﺑﺎ شاخههای پربرگ ﻭ خیسیده، ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻭی ﺁﺗﺶ میکوبند و سعی ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ آتش و شعلهها ﺑﺮﻭﻧﺪ. بهار و تابستان ﺍﺳﺖ اما متاسفانه مناطق زاگرس ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺳﺒﺰ ﻧﯿﺴﺖ. ﺧﺎﮎ ﻭ خاکستری است ﮐﻪ درختهایش ﺩﺭ جهل ﻣﺎ گم شدهاند. به راستی اگر زحمات مردم و انجمنهای مردمنهاد نبود ما الان دیگر جنگلهایی نداشتیم. دستهای سودجو باهدف تخریب، زمینخواری و جنگلخواری و مقاصد سیاسی و… جنگلها را آتش میزنند. امسال در مناطق حفاظتشدهی کوسالان از نزدیکیهای شهرستان مریوان جنگلهای بلوط را آتش زدند و نزدیک به پنج روز پیاپی آتش سوزان، به جان درختان و جانوران کمیاب افتاد و چندین هکتار جنگل چند صد ساله رو ذغال کرد. و پارسال یعنی سال ۱۴۰۰ محدوده وسیع آتشسوزیها برابر آمار منتشر شده از سوی دولت و مقامهای رسمی نشان داد : « تنها در استان فارس، بیش از ۳۰ هزار هکتار از جنگلها در عرض یکسال سوختند و این آمارها متاسفانه هر ساله در حال تکرارند و هر سال هم سرانجام با تلاشهای طاقتفرسای مردم موفق به کنترل آن میشویم و این موفقیتها را هیچکس نمیتواند انکار کند که فعالین عرصهی محیطزیستی از روی باور در برابر این جنایات خود را مسئول میدانند. اما نکته اصلی تجهیزات لازم برای خاموش کردن آتش است. یکی از تجهیزات مورد نیاز سازمان حفاظت محیط زیست، هلیکوپتر است. ولی متاسفانه هلیکوپترهایی که امکان استفاده از آنها برای خاموش کردن آتش فراهم است بهجای اینکه در اختیار نهاد مسئول باشند، در اختیار نهادهای امنیتی هستند و اما این نهادها نمیخواهند کمک کنند. شاید بهتر است سازمان محیط زیست ، حفاظت از محیطزیست و منابع طبیعی را به ارتش و سپاه واگذار کند که استفاده از امکانات لجستیکی را در اختیار دارند. این امکانات که در پادگانهای ارتش و سپاه ماندهاند، با هزینه کشور خریداری و نگهداری میشوند ولی کسی به آنها دسترسی ندارد. پس شرمآور است که بگوییم در ایران امکانات لجستیک کافی هم برای پایش و هم برای اطفای آتشسوزیها وجود دارد اما در اختیار سازمان محیطزیست و سازمان جنگلها نیست. و اما باز خیانت دیگری که دست به دست آتش داده و زاگرس را دارد نابود میکند این است که تنوع زیستی ما با اسلحهی مجاز شکاری از بین میروند و گونههای نایاب جانوری را در معرض خطر انقراض قرار دادهاند که در روز روشن دولت هم به آنها فشنگ میدهد، هنوز در کشوری هستیم که شکار کردن حیوانات و گرفتن جان آنها بهعنوان تفریح و سرگرمی ادامه دارد و برای اینگونه تخلفات ، چه آتش زدن و چه شکارهیچگونه بازخواستی انجام نمیگیرد. مسئولان در اینگونه موارد خطا را به گردن یکدیگر مینهند و هیچکس خود را مسئول همچین مجوزهایی نمیداند و یقینا وقتیکه پیگیریها این شکلی باشد، قطعاً سودجویان را برای زمینخواری ، آتش زدن عمدی و شکار جسورتر خواهد نمود. بهراستی اینگونه رفتارها توهین به شعور تمامی طرفداران محیطزیست هست. جای تأسف است که در تعداد زیاد شبکههای تلویزیونی نهتنها کانالی به محیط زیست اختصاص داده نمیشود بلکه کاملاً برعکس حتی دو ساعت برنامه خاص آنهم در ساعتهای پرمخاطب در هفته وجود ندارد و اگر هم باشد آن را به ساعتهای پایانی شب موکل میکنند که حتی بهاندازه یک بازی فوتبال ورزشی ارزش قائل نیستند و فرهنگسازی نمیکنند البته نه اینکه بگوییم فوتبال بد است اما میگوییم اگر جنگلها نباشند هوایی در ریهها نیست که بتوان با آن فوتبال بازی کرد. در مدارس و دانشگاهها و … هم با اوج نبود آموزش و سواد زیستمحیطی مواجه هستیم و معضلات روزبهروز گسترش مییابد. مردم ما اندوهبارانه بهدلیل فقدان سواد زیستمحیطی اکثراً ازلحاظ زیستمحیطی بیسواد هستند، طومار و شعارهای زیادی را از دولتیان میشنویم اما همگی خالی از وفا به عهد هستند که پشت پرده بدون عمل را بههمراه دارد. کشور چین توانسته با پاشیدن باکتری به مناطق نیمهخشک، بیابانزایی را متوقف کرده و لایههای زیستی مستعد پوشش گیاهی را درزمانی کمتر از ١ دهه تولید کنند، اما در جنگلهای ما در روز روشن بیابان افزایی به یک عادت تبدیل شدهاست. با نابودی جنگلهای زاگرس درآینده نهچندان دور، مطمئنا محیط زیست منطقه هم به کلی نابود خواهد شد. نهتنها محیط زیست بلکه اقتصاد وشیوه زندگی انسانها هم مستقیما تهدید میشود و این فاجعه خیانت به تمام مردم ایران و زیستگاه بشری مردم زاگرسنشین است که تا ابد در ذهنمان خواهند ماند و در برابر آن بیتفاوت نخواهیم بود در اینجا لازم و ضروری است که قضات محیط زیستی با توانایی و تخصص در این زمینهها و با دانستن ارزش این منابع باارزش، به این جرائم رسیدگی و برخورد قاطع و مستقل داشته باشند. و برای بررسی و تحقیق میدانی وضعیت محیط زیست و جلوگیری از تخریب آن باید هیئتهای مستقل و بیطرف به مناطق زاگرس اعزام شوند و فقط به حرفها و نظرات ادارات مربوطه بسنده نکنند بلکه نظرات و همکاریهای سازمانهای مردمنهاد زیستمحیطی را هم در رأس کار خود قرار دهند تا راهکارهای اساسی در این باب برای مدیریت صحیح انجام گیرد. سند یونسکو ماده ۱۵: استفاده پایا از زمین: حفظ، بازیابی و بهبود استفاده پایا از اکوسیستمهای خاکی، مدیریت پایا جنگلها، مبارزه با بیابانزایی، متوقف کردن یا معکوس کردن روند تخریب زمین و متوقف کردن روند از دست رفتن تنوع زیستی. اصل ۵۰ قانون اساسی: در جمهوری اسلامی ایران، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میشود. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است. درود بر روان پاک فرشتگان محافظ جنگل، همیشه در قلب ما هستید …
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع هوای پاک آغاز گردید: خانم آقابیگی اینگونه آغاز کردند که در همه جای دنیا حق استفاده از آب و هوای پاک و سالم جز حقوق مسلم هر شخص هست بهجز کشور ایران که اهمیتی برای این موضوع قائل نیست و همه اشخاص به هوا نیار دارند و برای سلامتی به هوای پاک و از سال ۸۹ بهدلیل استفاده از سوختهای نامناسب بسیاری از افراد از کودکان تا بزرگسالان دچار بیماریهای پوستی و ریوی و آلرژی شدند و اصلاح اصولی این مسئله با دولت ایران است که متاسفانه کاری انجام نمیدهد. خانم رزاجهان بین گفتند: چندین عامل آلودگی هوا را عنوان میکنم اولین عامل فعالیتهای کشاورزی و استفاده از آفتکشها و حشرهکشها است، عامل دیگر فعالیتهای صنعتی و کارخانههاست و دیگری فعالیت معادن است که گرد و غبار ناشی از آن باعث آلودگی میشود و عامل دیگر سوزاندن زبالههاست که به کیفیت هوا ضربه میزند. کنترل سوراخ لایه اوزون و کاهش گازهای گلخانهای نیز از عوامل موثر در ایجاد هوای پاک هستند. آقای یزدان پناه نیز فرمودند: مهمترین عامل آلودگی هوا استفاده از سوختهای فسیلی و غیر استاندارد است که باعث تولید ریزگردها و تغییرات اقلیمی میشود و همچنین یادآور شدند آموزشی خوب است که انسان را مطالبهگر کند. خانم کیا فرمودند: باید اشاره کرد که خشک شدن رودخانهها و دریاچهها عاملی برای تولید گرد وغبار است و همچنین وجود ماشینهای فرسوده نیز میتواند عاملی برای آلودگی هوا باشند. آقای سپهررضاییشایان نیز فرموند: وجود هوای پاک برای فعالیت ذهن و بدن بسیار مهم است و مقوله هوای پاک بستگی به عوامل ثابت و متحرک دارد که عوامل ثابت همان ریزگردها و محیطی هستند و عوامل متحرک مانند استفاده زیاد از وسایل نقلیه دارد و چه بهتر است که از وسایلی مثل دوچرخه یا وسایل نقلیه عمومی سالم برای جابجایی استفاده کنیم. آقای جعفری اینطور فرمودند: عوامل داخلی و خارجی همگی بر پاکی یا آلودگی هوا تاثیرگذارند مانند دریاچه هیرمند در شرق که تحت مسئولیت افغانستان است و خشک شدن آن باعث پراکنده شدن ریزگردها میشود. آقای سیاهمرد نیز فرموند: اگر کشور مسئولین دلسوزی داشته باشد میتوانند از انرژیهای پاک استفاده و بهرهبرداری کنند مثلا در کویرها از انرژی خورشیدی استفاده کنند اما عدم مدیریت و دلسوزی باعث این مشکلات بزرگ شدهاست. خانم حسینی خیام سخنان دیگر دوستان را تایید کردند و در ادامه گفتند با چندین راهکار شخصی میتوان آلودی را کاهش داد بهطور مثال اینکه از ادکلنها کمتر استفاده کنیم یا از مواد شوینده کمتری در زندگی روزمره استفاده کنیم و دیگر اینکه از گیاهان هواساز در خانه و محل کار استفاده کنیم و سعی کنیم در باغچه خانگی یا در زمینهای کشاورزی از کود طبیعی بجای کودهای شیمیایی استفاده کنیم. خانم مژگان زارع نیز فرمودند: آموزش از کودکی و حتی در بزرگسالی بسیار مهم است و دیگری مسئله تفکیک زبالهها که بهصورت جدی تاثیرگذار است. خانم تنهایی نیز فرمودند: درمورد کشوری ایران صحبت میکنیم که مسئولینی دارد که برای هرگونه فعالیت تروریستی و ساخت و ساز در کشورهای دیگر هزینههای هنگفت پرداخت میکنند ولی برای سلامتی مردم کشور خودشان قدمی برنمیدارند و آسایش و آرامش هر ملتی برایشان مهم است بجز ملت ایران.
در پایان مسئول جلسه خانم میناآقابیگی از دستاندرکاران اجرایی جلسه منشی جلسه خانم نادیامشرف قهفرخی، مسئولین ضبط و تدوین صدا در جلسه: آقایان علی برومند، علیرضاجهانبین، ادمینها: آقای سلمانیزدانپناه، خانم رزاجهانبین، خانم ایراندختکیا و حضار، تشکر و قدردانی کرده و ختم جلسه را در ساعت ۲۱:۰۲ بهوقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲
مریم افتخار
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان در تاریخ ۱۱ سپتامبر۲۰۲۲ راس ساعت ۱۷ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست، مسئول جلسه آقای داوود لطفی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: آقای علی فروتن گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق پیروان ادیان در مردادماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: سارا احمدی و همایون ژاوه، دو نوکیش مسیحی، روز شنبه، ۲۲ مرداد ماه، پس از حضور در شعبه اجرای احکام دادسرای «شهید مقدس» تهران، بازداشت شده و پس از گذشت دو روز، همچنان در آن مکان محبوس هستند. خبر: شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، محکومیت ژوزف شهبازیان، سمیه (سونیا) صادق و مینا خواجوی قمی، شهروندان مسیحی را عینا تایید کرد. پیشتر این شهروندان مسیحی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران مجموعا به ۱۶ سال حبس، جزای نقدی، محرومیت از حقوق اجتماعی و ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده بودند. خبر: منازل شش خانواده بهائی در روستای روشنکوه ساری، توسط ارگانهای دولتی تخریب و زمینهای شمار دیگری از این شهروندان نیز مصادره شد. این اقدام بدون ارائه حکم و یا اخطار قبلی صورت گرفته است. خبر: محمد شریفیمقدم، مصطفی عبدی و عباس دهقان، دراویش گنابادی، دوران محکومیت خود را در بند ۶ زندان اوین سپری می کنند.
بخش۲: آقای صدرا مجیبیزدانی با موضوع بررسی هدف ۱۰ از سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی، سخنرانی خود را آغاز کردند:. هدف دهم از کنوانسیون ۲۰۳۰ سند یونیسکو کاهش نابرابری در درون و میان کشورها، افزایش درآمد قشر فقیر به بالاتر از میانگین ملی. توانمندی همه افراد برای حضور در عرصههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و ایجاد فرصتهای برابر برای همه سیاستگذاری بهویژه در حوزههای مالی، دستمزد و حمایت اجتماعی و دستیابی تدریجی به تساوی بیشتر، تضمین حضور پر رنگتر کشورهای در حال توسعه در تصمیمگیریهای موسسات مالی و اقتصادی بین المللی. تسهیل مهاجرت مسؤولانه، کمک بیشتر مالی به کشورهای نیازمند، کاهش هزینههای نقل و انتقال وجوه ارسالی کارگران مهاجر به کمتر از ۳ درصد. اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوبه ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند. ماده ۲۳الف: هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید، شرایط منصفانه و رضایتبخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد. ب: همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دریافت دارند. ج: هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایتبخشی ذیحق میشود که زندگی او و خانوادهاش را موافق شئون انسانی تامین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسائل دیگر حمایت اجتماعی، تکمیل نماید. د: هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیهها نیز شرکت کند. ماده ۲۶الف: هر کس حق دارد که از آموزش و پرورش بهرهمند شود. آموزش و پرورش لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدائی و اساسی است باید مجانی باشد. آموزش ابتدائی اجباری است. آموزش حرفهای باید عمومیت پیدا کند و آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل، به روی همه باز باشد تا همه، بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهرهمند گردند. ب: آموزش و پرورش باید بهطوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را به حد اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش باید حسن تفاهم، گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح، تسهیل نماید. که در مقایسه اجرایی قانون جمهوری اسلامی ایران میشود حتم به یقین بهاین حقیقت دست پیدا کنیم که بهطور سیستماتیک تمامی این حقوق برای پیروان ادیان دیگر مثل جامعه بهائیان و مسیحیان و سنییان توسط اتخاذ تصمیمات و دستورات رأس رژیم آقای خامنهای این حقوق زیر پا کذاشته میشوند. میتوان اشاره کرد به محرومیت دانشآموزان و دانشجویان جامعه بهائیان و مسیحیان و سنییان، که از تمامی حقوق شهروندی و آموزشی و پرورشی خود محروم هستند و هر روزه شاهد وخیمتر شدن این اوضاع و شرایط در جامعه ایران هستیم. قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران، اصل سوم، آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادی و معنوی، پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه، تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان. اصل بیست و دوم: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند. اصل بیست و هشتم: هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید. اصل بیست و نهم: برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، درراهماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتیدرمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تأمین کند. اصل سیام: دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. اصل سی و یکم: داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. فصل چهارم: اقتصاد و امور مالی. اصل چهل و سوم: برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشهکن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار میشود: تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه. تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد.تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعت کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد. رعایت آزادی انتخاب شغل، و عدم اجبار افراد به کاری معین و جلوگیری از بهرهکشی از کار دیگری. منع اضرار به غیر و انحصار و احتکار و ربا و دیگر معاملات باطل و حرام. منع اسراف و تبذیر در همه شئون مربوط به اقتصاد، اعم از مصرف، سرمایهگذاری، تولید، توزیع و خدمات. استفاده از علوم و فنون و تربیت افراد ماهر به نسبت احتیاج برای توسعه و پیشرفت اقتصاد کشور. جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور. تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند. اصل چهل و چهارم: نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. مالکیت در این سه بخش تا جایی که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور گردد و مایه زیان جامعه نشود مورد حمایت قانونی جمهوری اسلامی است. اصل چهل و ششم: هر کس مالک حاصل کسب و کار مشروع خویش است و هیچکس نمیتواند به عنوان مالکیت نسبت به کسب و کار خود امکان کسب و کار را از دیگری سلب کند. شکاف عجیب در تورم فقیر و غنی ۳مرداد ۱۴۰۱: تورم نقطهای ۳ دهک اول در تیر ماه به فراتر از ۶۰ درصد رسیده و بالاترین میزان را در سالهای اخیر ثبت کرده است. برخی معتقدند تفاوت وزن خوراکیها در سبد مصرفی کم درآمدها موجب شده تا فاصله تورم میان دهک اول و دهک دهم به ۱۷ واحد درصد برسد که در ۵ سال اخیر سابقه نداشته است. به گزارش اکو ایران، سیاستگذاری دولت در خصوص حذف ارز ترجیحی و یارانه از کالاهای خوراکی مشخص موجب شد تا درخرداد ماه شاهد تورمی بیسابقه در کشور باشیم. اتفاقی که برخی کارشناسان آن را شوکی گذرا در سطح عمومی قیمتها می دانستند و معتقد بودند این افزایش در کالاهای خوراکی با شیب تند تخلیه خواهد شد. این در حالی است که برخی دیگر نظری مخالف دارند. این عده متعقدند رشد قیمتها از مسیر زنجیره تامین و وابستگی گروههای خوراکی و غیرخوراکی از لحاظ قیمتی به یکدیگر مانع از افت زود هنگام تورم در کشور خواهد شد. گذشته از آن رویکرد دولت برای حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی از کالاهای مشمول به نیت رشد وضعیت رفاه در طبقات پایینتر جامعه بود. رشد ۸۰ درصدی قیمت خوراکیها در کل کشور پس از ثبت تورم بالا در خرداد ماه، تورم نقطه ای تیر ماه به ۵۴ درصد رسیده که بالاترین سطح را در بازه ۲۶ ساله داشته است . این در صورتی است که در همین چند روز اخیر برای مراسم اربعین بیست و پنج میلیون بطری آب آشامیدنی و دوهزار تن مرغ و گوشت برای راهپیمایان اربعین توضیع شده است. بدیهی است که با اتخاذ تصمیمات درست از سوی سران اصلی رژیم میتوان حداقل دوسال برای مراسم اربعین داخل مساجد مراسم دعا، روزه و عزاداری را برگزار کنند و این هزینهها برای رفاه اقتصادی و معشیتی مردم برنامهریزی کنند. حقوق کارگران و معوقعات را پرداخت کنند . بازنشستگان را تسکین بدهند که هر یک سالها برای ایران با هر سمت و پستی خدمت کردهاند و در دوران پیری برای امرار معاش ماهیانهی خود دغدغههایی بهوجود آمده که حتی با وجود سالخوردگی برای مطالبهگری خود به خیابانها امده و حقخواهی خود را فریاد میزنند. ایران با وجود منابع سرشار طبیعی، دچار بحران اقتصادی باورنکردنی شده که همین امر موجب شده که شرافت انسانی و حق زندگی نرمال از مردم ایران گرفته شود و علی خامنهای با وجود آگاهی کامل از این موضوع، باز هم تمامی سیاستهای لجوجانه خود را به کمک ایادی خود از جمله ابراهیم رییسی، به اجرا در میآورد و مسیر نابودی منابع و زیرساختهای کشور را هموار کرده و باعث مهاجرتهای ناخواسته و حتی تبعید از کشور شدهاند که بیشتر این موارد به تبعیض در پیروان ادیان دیگر تعلق دارد، در این بین اشارهای به رفتار حکومت با بهاییان میکنم. از آغاز انقلاب اسلامی چندین مورد تخریب گورستانهای بهائیان و بیرون آوردن اجساد درگذشتگان در شهرهای مختلف دیده شده و همچنین حمله به خانههای بهائیان، شعارنویسی بر دیوارهای شهر علیه آنان و آزار و اذیتشان، تحقیر کودکان بهائی در مدارس و معابر بهدلیل باورهای دینی والدینشان، جمهوری اسلامی همچنین بهطور نظاممند اموال و داراییهای شرکتهای متعلق به بهائیان را مصادره کرد، کارمندان، دانشجویان و استادان بهائی را اخراج کرد، کارمندان بهائی بازنشسته را محروم از دریافت حقوق بازنشستگی کرد و محفلهای محلی و ملی بهائیان را از هم پاشاند.از آنجا که جمهوری اسلامی مراسم ازدواج بهائیان را نامشروع و غیرقانونی میداند، دفاتری که ازدواج بهائیان را ثبت کرده بودند متهم به رواج فحشا شدند. مجلس شورای اسلامی پدران و مادران بهائی را از آموزش بهائیت به فرزندانشان منع کرده است. مدارس از ثبت نام کودکان بهائی امتناع میکردند، به بهائیان کارت سهمیه مواد غذایی نمیدادند و تا امروز جلوی تحصیل دانشگاهی جوانان بهائی را میگیرند. در سالهای اخیر رسانههای خارج از کشور و سازمانهای حقوق بشر اسنادی را منتشر کردهاند که نشان میدهد تبعیض و آزار گسترده علیه بهائیان در ایران از همان آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی توسط بالاترین نهادهای حکومتی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی و با تأیید روحانیون قدرتمند برنامهریزی شدهاست. در کانون این برنامهریزی «مسدود کردن راه ترقی و توسعه بهائیان» قرار دارد. توجه بینالمللی به سرکوب بهائیان و فعالیت سازمانهای حقوق بشری و حقوق مدنی بینالمللی باعث شده که در برهههایی از زمان خشونت علیه بهائیان کاهش یابد. با این حال هنوز هم قوانین ایران حقی برای بهائیان قائل نیست و آنان از حقوق شهروندی، چون تحصیل و استخدام در ادارهها محرومند.رژیم ایران مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرده و برخورداری از حقوق مدنی و شهروندی را نیز وابسته به تعلق به این مذهب یا سه دین ابراهیمی کرده که از آنها در قانون اساسی نام برده است. این در حالی است که حقوق شهروندی به همه مردم یک کشور بدون توجه به دین و مذهب آنان تعلق میگیرد. تصمیمات گرفته شده در حکومت آقای خامنهای که تبعیض در آن عیان است و باعث صدمهزدن به سایر ادیان مانند بهائیان، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و سنییان خواهد شد که در ایجاد منابع آموزشی و کاری و امنیت اجتماعی این پیروان سایر ادیان بازداری میکند و این مهم باعث از بین رفتن نسبی وحدت در بین مردم یک کشور و بخصوص شیعیان و سایر ادیان خواهد شد و ایجاد صدمه شدید و دشمنی بیشتر بین مردم کشور وعدم صلح و برادری در بستر جامعه میشود.
بخش۳: خانم سمانه بیرجندی با موضوع بهاییان و تحصیل سخنرانی خود را آغاز کردند: به روال سالهای گذشته، با اعلام نتایج آزمون سراسری امسال دانشگاهها و موسسههای آموزش عالی کشور، جوانان بهایی بار دیگر از تحصیلات دانشگاهی محروم شدند. هر چند بیش از ۱۵ سال است که به پیروان آیین بهایی پس از یک دوره محرومیت ۲۲ ساله، اجازه شرکت در کنکور سراسری داده شده ولی محرومیت از تحصیلات دانشگاهی برای بهاییان ایران به شکل دیگری همچنان ادامه داشته است. پس از انقلاب فرهنگی که در طی آن صدها استاد و دانشجوی بهایی صرفاً به دلیل اعتقادات دینی از دانشگاههای کشور اخراج شدند، در سال ۱۳۶۱ اولین دوره کنکور سراسری دانشگاههای کشور برگزار شد. در این دوره، یکی از شروط عمومی ثبتنام برای شرکت در جلسه آزمون، اعتقاد به اسلام یا یک از ادیان مصرح (مسیحی- کلیمی و زرتشتی) در «قانون اساسی جمهوری اسلامی» ذکر شده بود. خودداری از کتمان عقیده توسط داوطلبان بهایی در پر کردن فرمهای ثبتنام موجب شد تا برای هیچ شهروند بهایی کارت ورود به جلسه آزمون صادر نشود. محرومیت از تحصیلات عالیه برای شهروندان بهایی که با عدم صدور کارت ورود به جلسه آزمون شروع شد، بیش از ۲۰ سال دوام پیدا کرد و بهاییان از حق تحصیل محروم شدند. جمهوری اسلامی ایران در حالی شهروندان بهایی کشور را از حق بنیادین تحصیل محروم کرد که ایران یکی از امضاکنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و ملحقشدگان به «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است. ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۹ میثاق از حق امکان دسترسی عموم به آموزش عالی میگویند و «کنوانسیون رفع تبعیض در امر آموزش» (که الحاق ایران به آن به تصویب مجلس رسیده است) هرگونه تبعیضی در اینباره را منع میکند. طبق ماده یک کنوانسیون، اصطلاح تبعیض شامل هرگونه تمایز، محرومیت، محدودیت یا اولویتی است که بر اساس نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی یا ملی و وضعیت اقتصادی یا شرایط تولد بهوجود میآید و هدف یا پیامد آن، تخریب یا تضعیف برخورد یکسان آموزشی و بهویژه محروم کردن فرد یا گروهی از افراد از هرنوع یا هر سطح آموزش و محدود کردن فرد یا گروهی از افراد به استفاده از کیفیت آموزشی پایینتر است. در سال ۱۳۸۳، سازمان سنجش آموزش کشور اعلام کرد گزینه مذهب در فرم ثبتنام، اشاره به انتخاب امتحان معارف داوطلب در آزمون دارد. در بند ۲۶ فرمهای ثبتنام جدید آمده است: «داوطلبان اقلیتهای دینی چنانچه به سوالات معارف غیراسلام پاسخ میدهند، آن را مشخص کنند: کلیمی- مسیحی- زرتشتی.» از این سال تا سال گذشته، داوطلبان بهایی با انتخاب درس معارف اسلامی، موفق به اخذ کارت ورود و شرکت در جلسه امتحان کنکور شدهاند اما در طی این سالها، حکومت ایران با ترفند دیگری، مانع ثبتنام بسیاری از این داوطلبان در دانشگاههای ایران شده و باز هم آنها را از تحصیلات دانشگاهی محروم کرده است. روشی که حکومت ایران در طی سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۹ برای محروم کردن شهروندان بهایی از حق تحصیل در ایران به کار برده، این است که هنگام اعلام نتایج کنکور، داوطلبان بهایی در سایت سازمان سنجش با گزینه نامفهوم «نقص پرونده» مواجه میشوند. وقتی هم موضوع را پیگیری میکنند، در صورتی که با توهین، تهدید به بازداشت یا عدم پاسخگویی مسوولان مواجه نشوند، به آنها اعلام میکنند بهاییان حق تحصیل ندارند. زیرا بر اساس مصوبه ششم اسفند ١٣۶۹ «شورایعالی انقلاب فرهنگی»، شهروندان بهایی در دانشگاهها، چه در ورود و چه در حین تحصیل، چنانچه احراز شود بهایی هستند، از دانشگاه محروم میشوند. همچنین در بند دیگری از این مصوبه نوشته شده است: «برخورد نظام با آنها باید طوری باشد که راه ترقی و توسعه آنها مسدود شود.» نکته قابل توجه، تعارض مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. طبق اصل سوم قانون اساسی، دولت موظف است همه امکانات خود را در جهت آموزش و پرورش رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی به کار بَرد. همچنین برابر با اصل ۳۰ قانون اساسی، دولت ملزم شدهاست تا وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالیه را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.این تعارض زمانی بیشتر آشکار میشود که اصول ۱۴، ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی را بخوانیم. طبق این اصول، همه مردم ایران از حقوق مساوی برخوردارند و حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمامی ایرانیان (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) باید رعایت شود. در اصل ۱۴ به صراحت عنوان شده است: «دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل و حقوق انسانی آنها را رعایت کنند.» در چند روز گذشته، نتایج آزمون سراسری سال ۱۴۰۰ اعلام شد و داوطلبان بهایی پس از ورود به سایت سازمان سنجش برای دیدن نتایج انتخاب رشته، با گزینه جدیدی تحت عنوان «مردود صلاحیت عمومی» روبهرو شدند. این گزینه به این معنا است که داوطلب پیرو آیین بهایی بهدلیل بهایی بودن، حائز یکی از شروط عمومی کنکور سال ۱۴۰۰ نیست و از تحصیل در دانشگاهها و موسسات آموزشی در ایران محروم است. در سایت سازمان سنجش، اعتقاد به دین اسلام یا یکی از ادیان شناخته شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی اولین بند از شرایط عمومی آزمون سراسری بیان شدهاست.در واقع، عبارت مردود صلاحیت عمومی جایگزین عبارت «نقص پرونده» شده اما سیاست حاکمیت ایران در ۴۰ سال گذشته تغییر نکرده است؛ سیاستی که همواره در پی محروم کردن شهروندان بهایی از حق بنیادین تحصیل بوده و فقط در زمانهای مختلف، بنا به شرایط، مانند فشارهای بینالمللی، روشهایش را تغییر دادهاست.در چند روز گذشته، اسامی بیش از ۱۰ نفر از داوطلبان بهایی به «ایرانوایر» رسیده است که با عنوان مردود صلاحیت عمومی، از حق تحصیلات دانشگاهی محروم شدهاند. کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل در بیانیه مذکور از مقامات ایران خواستند که آزار و اذیت بهائیان و دیگر اقلیتهای مذهبی را متوقف کنند و به استفاده از دین برای محدود کردن اعمال حقوق بنیادین پایان دهند. آنها ضمن ابراز نگرانی از افزایش دستگیریهای خودسرانه و در مواقعی ناپدیدسازی قهری اعضای جامعه بهائی و تخریب یا مصادره اموال آنها، در قسمتی از بیانه خود نوشتند: این اقدامات بخشی از یک سیاست گسترده تر برای سرکوب اقلیتهای مذهبی است. جامعه بینالمللی نمیتواند در حالیکه مقامات ایران برای سرکوب اقلیتهای دینی از اتهامات گسترده و مبهم امنیت ملی و جاسوسی استفاده میکنند و یا آنها را از خانههایشان بیرون میکنند، سکوت کند. این کارشناسان با تاکید بر اینکه جامعه بهائی توسط مقامات ایران به شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفته و برخوردهای امنیتی و قضایی در سال جاری افزایش چشمگیری داشته است، عنوان کردند که مردادماه امسال ماموران امنیتی به خانههای بیش از ۳۵ شهروند بهائی در شهرهای مختلف یورش برده و چندین نفر را در سراسر کشور دستگیر کرده اند. آنها همچنین به مصادره زمین و تخریب منازل شهروندان بهائی در روستای روشنکوه واکنش نشان داده و این اقدام را محکوم کردند .کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل در بخشی دیگر از بیانیه خود نسبت به محروم کردن شهروندان بهائی از تحصیل اعتراض کرده و خواستار دسترسی آنها به حقوق شهروندی از جمله تحصیل شدند. این کارشناسان در پایان بیانیه خود خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط همه افراد بازداشت شده به دلیل باورهای مذهبی و پاسخگویی در خصوص آزار و اذیت سیستماتیک اقلیتهای مذهبی توسط مقامات شدند. مردادماه امسال دستگاههای امنیتی و قضایی موج جدیدی از فشارها بر جامعه بهائی را آغاز کردند. از جمله این اقدامات میتوان به تفتیش گسترده منازل، بازداشتها، مصادره زمین و تخریب منازل شهروندان بهائی در روستای روشنکوه اشاره کرد. از سوی دیگر امسال نیز همچون سالهای گذشته گزارشات بسیاری از محروم شدن شهروندان بهائی از ادامه تحصیل در دانشگاههای ایران منتشر شدهاست. تا کنون هویت ۶۳ شهروند بهائی شرکت کننده در کنکور سراسری ۱۴۰۱ که با عناوین مختلفی ازجمله «نقص پرونده» بهدلیل بهائی بودن از ادامه تحصیل محروم شدند، توسط هرانا احراز شدهاست که نسبت به دو سال اخیر افزایش چشمگیری داشتهاست. شماری از این شهروندان که برای پیگیری علت «نقص پرونده» به سازمان سنجش مراجعه کردند، با برخوردهای امنیتی مواجه شدند. موسسه آموزش عالی بهائی یک دانشگاه غیر رسمی در ایران است که در سال ۱۳۶۶ توسط جامعه بهائیان ایران به منظور فراهم آوردن امکان ادامهٔ تحصیل برای بهائیان که از حق تحصیل در دانشگاهها توسط دولت جمهوری اسلامی ایران محروم شده بودند تأسیس گشت. در حال حاضر این دانشگاه با کادر علمی در داخل و خارج از کشور امکان ادامهٔ تحصیل در ۳۸ رشته در مقاطع کاردانی، کارشناسی و کارشناسیارشد را برای دانشجویانش فراهم میآورد. بیش از ۸۰ دانشگاه در سراسر دنیا مدرک دانشگاه علمی آزاد را معتبر محسوب میکنند و فارغالتحصیلان آن را در مقاطع کارشناسیارشد و دکترای خود پذیرش کردهاند. به رغم آزار و اذیت گسترده از جمله هجوم و یورش به اماکن مرتبط به این مؤسسه، دستگیری و حبس برخی اعضای کادر علمی و اداری آن و همچنین ضبط تجهیزات آموزشی، دانشگاه علمی توانسته است به کار خود ادامه دهد. از این دانشگاه به دفعات بهعنوان نمونهٔ موفقی از استقامت سازنده و پاسخی صلحآمیز و عاری از خشونت به ظلم و ستم یاد شدهاست.
بخش۴: وحید چرخانداز یگانه سخنرانی خود را با موضوع ادیان و مذاهب (منداییان) آغاز کردند: مندائیان که در ابتدا در اورشلیم ساکن بودند، اما در حدود دو هزار سال قبل، و بهدلیل آزار و اذیتهایی که از سوی ساکنین اورشلیم میشدند، به سمت شرق مهاجرت کردند و در کنار رود فرات و دجله اقامت گزیدند. بر پایه کتب دینی مندائی، ایشان اصالتا ساکنین ماورالنهر بودهاند و جزو اولین آریاییهایی بودهاند که بعدها به نقاط مختلف دنیا کوچ کردهاند. یکی از اولین شهرهایی که در آن ساکن گشتند شهر حران، واقع در ترکیه امروز، بود و به مرور زمان در کنار رود دجله و به سمت جنوب حرکت کرده و در قسمتهای خوزستان و دیگر شهرهای نزدیک به رود کارون در جنوب غربی ایران اقامت گزیدند. مندائیان، بعد از یهودیان، قدیمیترین اقوام دینیای هستند که به سمت ایران آمدند و در ایران ساکن شدند. برخی منابع تاریخی بیان میکند که مندائیان در زمان بلاش اول، پادشاه اشکانی، و در میان سالهای ۵۱ تا ۸۱ میلادی، از سمت اورشلیم به سمت ایران آمدهاند. باستانشناسان سکههایی را که متعلق به قرن دوم میلادی است را از ناحیه دشت میشان خوزستان یافتهاند که نوشتهها و خط الفبای مندائیان بر روی آنها نقش بسته بودهاست. مندائیان در ایران، در قالب گروههای قومی متفاوتی بودند که در طول زمان تعداد این گروههای قومی کاهش یافتهاست. برخی از قبایل مندائیان در گذشته عبارت بودهاند از قبایل زهرونی، خمیسی، چحیلی، مندوی، سبتی، عبادی، داراجی و جیزان. مندائیان در طول تاریخ ایران، همواره گروهی آرام و بدون فعالیت سیاسی بودهاند. محافظهکاری ایشان عمدتا سبب شدهاست که به ایشان آسیب اجتماعی جدیای وارد نشود. تنها در دوران امیرکبیر بود که به دلیل آشوبهایی که در شهر شوشتر واقع شد، به بیش از هشتاد درصد ایشان به اجبار به اسلام روی آوردند. مندائیان در دوران جنگ ایران و عراق نیز به جبهه رفتند و پنج نفر از ایشان در جنگ کشته شدند. نامهای ایشان ناجی زهرونی ، یاسین زهرونی ، ناعم بهمنی ، امین جیزان و منصور عباده اهوازی است. اعتقادات: پیروان صابئین یا مندائی معتقدند که کلمه صائبی آرامی است و ریشهای سه حرفی دارد شامل «ص.ب.ی» و معنای آن مترادف تعمید یافته است. این کلمه ریشهای نزدیک در زبان عبری دارد که آنهم به معنای مستغرقشدن در آب است. مندائیان معتقدند که ایشان پیروان یکی از قدیمیترین ادیان جهان هستند. مندائیان یا صابئین قومی هستند که پیرو «یحیی تعمید دهنده» هستند. یحیی دقیقا پیش از مسیح به دنیا آمد و مشهور است که مسیح را در آب غسل داده بودهاست. او در نظر مندائیان، پیامبری از جانب خداوند بود. یحیی در کنار رود اردن مردم را غسل تعمید میدادهاست که نمادی بوده از پاکشدن و شایسته شناسایی موعود شدن. یحیی به آمدن موعودی بشارت میداد که در نظر مسیحیان این موعود همان عیسی مسیح است اما مندائیان معتقد نیستند که مسیح همان موعود است. بشاراتی که یحیی برای آمدن موعود و آماده کردن مردم برای چنین ظهوری میکرد، سبب مخالفت کاهنان یهود شد و آنان را تبدیل به مخالفان یحیی کرد. یحیی همچنین بهدلیل اختلاف نظری که بر اجرای شریعت یهود با پادشاه داشت، به زندان افتاد. مسیحیان روایت میکنند که یحیی در زندان به مسیح ایمان آورده است و مسیحی گشته است اما مندائیان چنین اعتقادی را رد میکنند که یحیی زندانی و دستگیر شده؛ ایشان معتقدند که یحیی تعمید دهنده به مرگ طبیعی درگذشته است و تا پایان عمر مندایی بود. ایشان، هر چند خود را پیرو «یحیی تعمید دهنده» میدانند، اما حتی ریشه آئین خود را به قبلتر از یحیی، یعنی به زمان حضرت نوح برمیگردانند. ایشان با در نظر گرفتن یحیی تعمید دهنده به ۵ پیامبر باور دارند: آدم: که طبق تقویم مندائی از تولد آدم تا سال ۱۴۰۰ شمسی، ۴۴۵۳۹۱ سال مندائی سپری شدهاست. آدم و حوا در نظر ایشان یکی از خانوادههای مقدساند. شیتل / شیث: فرزند «آدم» که در ادبیات اسلامی به شبیث نیز معروف است. نوح : نوح و همسرش، نوریثا، در نگاه ایشان یک خانواده مقدس بودهاند. سام: فرزند نوح است و به همراه همسرش، نوریثا، یکی از خانوادههای مقدس بودهاند. یحیی تعمید دهنده: در باور مندائیان، یحیی فرزند فردی نیست و او توسط فرشتگان به زمین آورده شدهاست. یحیی آخرین پیامبر مندائیان است که به همراه همسرش، انهر، خانوادهای مقدس هستند. مندائیان چندین کتاب مقدس دارند. این کتب عمدتا به زبان آرامی شرقی، که زبان اصلی مندائیان است، نوشته شدهاست. برخی از این کتابها عبارتند از گنزا، ادراشی اد یحیی، قلوستا ، اسفر و کتاب انیانی. گنزا ربا: مهمترین کتاب مذهبی مندائیان، «کنزا ربا» یا «کنزه ربه» است که بهمعنای گنج عظیم است که شامل ۱۸ قسمت، ۶۲ سرفصل است. این کتاب دارای دو قسمت عمده، به نامهای «کنز یمین» و «کنز یسار» میشود که از یک سو به زندگی در این دنیا و مفاهیمی همچون آفرینش و خلقت میپردازد و از سویی دیگر به مسائل غیرمادی همچون روح انسان، دعا و قلمرو روشنائی (نور) و … میپردازد. مندائیان بر این باور هستند که این کتاب، نخستین کلام خداست که پس از خلقت جهان، توسط یکی از فرشتگان به انسانها رسیدهاست و سینه به سینه حفظ شده تا اینکه در این کتاب مرقوم گشتهاست. ادراشی اد یهیا: نام کتاب مقدس مندائیان که منسوب به یحیی است «ادراشی اد یحیی» یا «دراشا ادیحیی» است که بهمعنای تعالیم یحیی است. این کتاب به زبان آرامی است و مشابهتهای ادبی و مفهومی با متون انجیل دارد. این کتاب حاوی بخشهایی است که به پایان زندگی یحیی و اتفاقات پس از آن نیز میپردازد و از این رو ظاهرا بعدها به متن اصلی اضافه شدهاند. انیانی: این کتاب نیز به زبان مندائی نوشته شدهاست و در برگیرنده احکام مربوط به دعا، نمازهای روزانه و همچنین نیایشهای مندائیان است. قلستا: این کتاب که به زبان مندائی است، دربرگیرنده برخی از احکام در زمینههای مختلف از جمله احکام مربوط به عقد و ازدواج است. سیدرا اد مصوتا: این کتاب شامل توضیحاتی در رابطه با قوانین تعمید است. بهدلیل کانونی بودن این حکم در باور مندائیان، این کتاب حائز اهمیت والایی است. سیدرا اد نشماثا: این کتاب در رابطه با برخی از باورهای مندائیان همچون نوع نگاه ایشان به روح و روان است. اسفر ملواشی: این کتاب که به زبان مندائی نوشته شدهاست به موضوعات مربوط به نجوم و همچنین تقویم مندائیان مربوط است. این کتاب همچنین حاوی نامهای دینی مندائیان نیز هست. مندائی بودن به صورتی نژادی و خونی است و افراد امکان ورود به جامعه و آیین مندائی را ندارند. بنابراین هیچگونه تبلیغ و عضوگیریای نیز در آیین مندائی وجود ندارد. البته اگر افراد بخواهند از آیین مندائی بیرون بیایند این امکان برایشان وجود دارد. جمعیت و پراکندگی: جمعیت مندائیان در حدود ۵۰ تا ۷۵ هزار نفر در سراسر دنیا تخمین زده میشود که بیشتر ایشان ابتدا در کشور عراق و سپس ایران هستند. جمعیت تقریبی ایشان در عراق در حدود ۷۰ هزار نفر برآورد شدهاست که در حدود سه تا چهار برابر جمعیت مندائیان ایران است. طبق اظهارات مندائیان، جمعیت ایشان در ایران در ابتدای انقلاب، در حدود ۲۴ هزار نفر برآورد میشده اما در سالهای اخیر در ایران به حدود ۲۰ هزار نفر رسیدهاست که بیشترین تراکم را در استان خوزستان دارند. تعداد مندائیان در خوزستان ایران، که بیشترین تراکم را در این استان دارند، در حدود ۷ تا ۲۰ هزار نفر برآورد شدهاست. مندائیان در شهرهای اهواز، آبادان، خرمشهر، سربندر، ماهشهر، سوسنگرد، بستان، هویزه، دزفول و شوشتر و عده کمتری هم در دیگر شهرها و استانهای ایران مثل اصفهان، تهران، شیراز، کرج، یزد و … ساکن هستند. امروزه مندائیان در شهرهای این قسمتهای ایران و عراق همچون بغداد، بصره، خرمشهر و شوشتر زندگی میکنند. یکی از علتهایی که مندائیان همواره در شهرها و روستاهای نزدیک به آب بودهاند، امکان برگزاری مراسم تعمید ایشان، که در آب روان باید برگزار شود، بودهاست. در خوزستان، ایشان در بین عوام به «صبحی» یا «صبی» شناخته میشوند که تحریفی از واژه صابئی است. وزارت امور خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۲، مندائیان را به رسمیت شناخت و از این رو در سالهای بعد از ۲۰۰۳، بسیاری از مندائیان از شهروندان ایران، عراق و سوریه به آمریکا مهاجرت کردند، جمعیتی کوچک از مندائیان در آمریکا نیز ساکن است. نزدیک به ۵۰ خانواده مندائی در ایالت ویرجینیای آمریکا ساکن هستند. مندائیان همچنین به کشورهایی نظیر استرالیا، سوئد، دانمارک، هلند مهاجرت کردهاند. از نظر شغلی، بیشترین جمعیت مندائیان به میناسازی، طلاکاری، زرگری و نقرهکاری مشغول هستند. در طی صد و پنجاه سال گذشته برخی دیگر از مندائیان در حرفههایی همچون کشتیسازی، قایقسازی، ماهیگیری و زراعت نیز بودهاند. زبان: مندائیان دارای زبان خاص خود هستند که به صورتی شفاهی و سینه به سینه به نسل بعد منتقل میشود. زبان مندائی از انشعابات زبان آرامی است. خط مندائی نیز ترکیبی از خط عبری و مانوی است. این زبان همچون دیگر زبانهای سامی از راست به چپ نوشته میشود. حروف الفبای مندائی از ۲۲ حرف اصلی و یک حرف ربط تشکیل شدهاست و یک حرف ربط نیز دارند. در باور مندائیان، هر یک از حروف الفبای مندائی دارای معانی عمیقی هستند که «نیرویی از زندگی و نور» در آن وجود دارد. برای مثال ایشان به حرف «آ» بهعنوان کمال و منشاء و همچنین آغاز و پایان هر چیز نگاه میکنند؛ حرف «ه» بهعنوان چشم خداوند در نظر گرفته میشود؛ «با» درخت زندگی است؛ «شا» نشان از خورشید دارد. در باور مندائیان، یحیی تعمید دهنده این حروف را در سن هفت سالگی از فرشتهای به نام «أنش اثرا» فراگرفت. تقویم: مندائیان دارای تقویم خاص خود هستند. البته این تقویم شباهتهای بسیاری با تقویم عیلامیان و بابلیان دارد و تفاوتهای ساختاری آن بسیار جزئی است. این تقویم سه مبداء متفاوت دارد: اولین و قدیمیترین مبدا مربوط به هبوط آدم از بهشت است. مطابق این تقویم، سال ۱۴۰۰ شمسی معادل ۴۴۵.۳۸۹ مندائی است. مبدا دیگر این تقویم طوفان نوح است. مبدا سوم تقویم مندائیان، میلاد «یحیی تعمید دهنده» است که معادل تقویم میلادی است، چون طبق روایتها، یحیی تعمید دهنده تنها شش ماه بزرگتر از مسیح است. سال نو مندائی در اواخر تیرماه (سی و یکم تیر) تا اوایل مرداد ماه (دوم یا سوم مرداد) شروع میشود و اولین ماه مندائی «دولا» یا دلو نام دارد و از این رو بسیاری تقویم مندائی را تقویم «دلوی» میدانند. ماههای ایشان ۳۰ روزه است و دارای ۱۲ ماه هستند. پنج روز باقیمانده نزد مندائیان معروف به «پنجه مقدس» است. مندائیان در روزهای پنجه مقدس به برگزاری مراسم مذهبی مبادرت میورزند. مندائیان، همانند مسیحیان روزهای یکشنبه را روزهای مقدس و تعطیل میشمارند. نخستین ماه مندائی همزمان با ماه «نیسان» رومی که معادل اردیبهشت ماه میشود، است. مناسبتهای مذهبی: روزهای نحس و مبارک : مندائیان دارای ۹ مناسبت جداگانه هستند. این مناسبتها بین یک روز تا پنج روز به درازا میانجامد. همچنین این مناسبتها به دو دسته «مبارک» و «نحس» دستهبندی میشوند. بر طبق این تقویم، نه روز مبارک و نه روز نحس در تقویم مندائیان وجود دارد. مندائیان تنها در روزهای اعیاد اصلی به ذبح قربانی که همراه با مراسم تعمید است میپردازند و همینطور تنها در روزهای نحس به روزههای سنگین میپردازند و از خوردن پرهیز میکنند. در روزهای روزهداری، آشامیدن آب یا چای منعی ندارد. عید بزرگ (دهواربا): این عید که معروف به «عید بزرگ» نیز میباشد، مصادف با اول ماه دولا، معادل دوم یا سوم مرداد ماه است. ماه دولا اولین ماه سال نو حساب میشود که برابر با ماه مرداد است. به عقیده مندائیان در این روز، گناهان حضرت آدم بخشیده شدهاست. مندائیان در این روز به ذبح گوسفند میپردازند و سعی میکنند که تمام این روز را بیدار بمانند. ایشان قبل از سال نو، اقدام به خانهتکانی کرده و خانه خود را پاک میکنند، و غسل تعمید میدهند. ایشان از عصر روز آخر سال تا ۳۶ ساعت پس از سال جدید از خانه خارج نمیشوند و دید و بازدیدها را در روز دوم ماه دولا شروع میکنند. عید فل: این روز، مصادف با روزی شناخته میشود که فرشته طبیعت، درختان و باغها را پدیدار کرد و زمین حاصلخیزی برای رویش آنها ایجاد کرد. این روز، هر چند جزو اعیاد اصلی مندائیان نیست اما همواره در اولین روز ماه تورا، که برابر با اول آبان ماه است، گرامی داشته میشود. در این روز، مندائیان روزه خفیفی میگیرند بدان معنا که تنها به خوردن خرما و کنجد و دیگر محصولات نباتی روی میآورند. عید دهوحونینا (عید کوچک): این عید همزمان هجدهم ماه تورا که مصادف با هفدهم آبان ماه است گرامی داشته میشود. این روز جزو اعیاد اصلی مندائیان است و به مناسبت آغاز استخراج و استفاده از محصولات نباتی جشن گرفته میشود. مندائیان بر آنند که در این عید بودهاست که یکی از فرشتگان خداوند، هیبل زیوا، (جبرئیل) به خلقت در روز زمین دست زد. ایشان معتقدند که این فرشته در تاریخ اول ماه تورا زمین را از حالت گداختگی و مذاب خارج کردهاست و در تاریخ هجدهم ماه تورا اولین محصولات نباتی به بار آمد. از این رو است که مندائیان در این عید با ماست، برنج و خرما از مهمانان خود پذیرایی میکنند. یوم کیپور (روزه بزرگ برای بخشش گناهان): مصادف با روز دهم ماه تیشری، آغاز سال یهودی است. معنای لفظی واژه کیپور به معنای کفاره و بخشایش گناهان است. این روز، روزی است که حضرت موسی، پس از چهل روز که به بالای کوه سینا برای دریافت مجدد دو لوح از تورات رفته بود، با در دست داشتن الواح ده فرمان به میان قوم خود باز میگردد. این الواح، نشانگر بخشایش قوم بنیاسرائیل در نزد پروردگار بودهاست. این روز، به مثابه نقطه اوج برای بخشیده شدن گناهان و جلب رضایت پروردگار در نظر گرفته میشود. یهودیان قبل از غروب آفتاب روز قبل از یوم کیپور، تا فردای شب آن، یعنی به مدت بیش از ۲۴ ساعت، از خوردن و آشامیدن پرهیز میکنند تا از این طریق بتوانند خود را از هر قید و بندی آزاد کنند، با عوالم روحانی پیوند بیابند و گناهانشان مورد بخشش پروردگار قرار گیرد. یهودیان معتقدند که در روز کیپور است که سرنوشت یک سال بعد آنان رقم خواهد خورد. از این رو در این روز کار کردن ممنوع است. افراد یهودی از یکدیگر بابت اشتباهاتی که انجام دادهاند طلب بخشش میکنند زیرا عقیده بر آن است که در این روز گناهان انسان نسبت به خالق بر اساس توبه بخشیده میشود اما گناهان انسانها نسبت به یکدیگر بر اساس طلب بخشش از یکدیگر است که بخشیده میشود. عاشوریه: این عید مترادف با پایان طوفان نوح است که همواره مصادف با عید روز اول ماه سرطانا خواهد بود. مندائیان بر این باور هستند که طوفان نوح پس از یازده ماه سرگردانی کشتی بر روی آب در نهایت در چنین روزی بر زمین نشست. در چنین روزی مندائیان غذایی چون حلیم را درست میکنند. همچنین ایشان غذایی برای اموات درست میکنند که معروف به لوفانی است. مندائیان با طلب آمرزش برای افرادی که در طوفان نوح از بین رفتند، خود را تسلی میدهند و به آرامش میرسانند. پنجه نحس: مندائیان در روزهای واپسین ماه شملتا (سنبله) که برابر با ۲۵ تا ۲۹ اسفند ماه میشود، به روزه میپردازند. مراسم تعمید در این روزها برگزار نمیشود و همچنین ذبح قربانی نیز صورت نمیگیرد. در این روزها همچنین هیچگونه عقد و عروسیای برگزار نمیشود. عید دهوپروانایا (عید پنجه): این عید در میان مندائیان به عید پروانایا معروف است و همچنین به عید پنجه نیز شناخته میشود. این عید که پنج روز به طول میانجامد، از پایان ماه شملتا (سنبله) تا شروع ماه قینا ادامه دارد و همزمان با عید نوروز شمسی و اوایل فروردین ماه است. این پنج روز نزد مندائیان بسیار مهم و با اهمیت شمرده میشود و از این رو است که در تقویم مندائی این پنج روز به صورت جداگانهای، در کنار ۳۶۰ روز (که حاصل ۱۲ ماه ۳۰ روزه است) یک سال را تشکیل میدهند. نام و جایگاه این پنج روز که عبارتند از «انوش اثرا»، «شیشلام ربا»، «یوخاشارکنه»، «نابوت زیوا»، «یهرام ربا»، آنقدر والاست که از نظر مندائیان این روزها، جزو ایام عمر حساب نمیشود. در این روزها، مندائیان نذر و قربانیهای زیادی انجام میدهند. حیوانی که در این ایام قربانی میشود کبوتر است که گوشت پخته آن به همراه نان، کشمش و گردو خورده میشود. مندائیان همچنین در این ایام غسل تعمید میگیرند و غذایی مخصوص اموات درست میکنند که «لوفانی» نامیده میشود. این ایام مملو از ایام شادمانی و سرور برای مندائیان است. ایشان معتقدند که در این ایام هر دعای خالصی که خوانده شود اجابت میشود. دهودیمانه: این عید مصادف با میلاد «یحیی تعمید دهنده» است و مصادف با روز اول ماه هیطا (خرداد ماه) است. مندائیان در این روز تعمید میکنند و به جشن و شادمانی میپردازند. روز نحس: این روز، دقیقا روز بعد از میلاد یحیی است و روزی نحس حساب میشود. طبق تاریخ مندائی در این روز، ماموران نماینده امپراتوری روم در اورشلیم به دنبال کودکی میگشتند که تازه به دنیا آمده است و از این رو بیش از صد کودک را از بین بردند. در این روز، مندائیان روزه سنگین میگیرند و مراسم غسل تعمیدی نیز صورت نمیگیرد. مراسم تعمید: ایشان بهصورت منظم در روزهای یکشنبه، در آب جاری تعمید میکنند. مندائیان به این آب جاری که در آن به انجام مناسک میپردازند، «یردنه» میگویند. این سنتی دیرین است که از زمان یحیی تعمید دهنده اجرا میشدهاست. مندائیانی که در ایران هستند، عمدتا در فصولی که هوای بهتری وجود دارد در روزهای یکشنبه در آب رود کارون تعمید میشوند. لباس چنین مراسمی، لباس کتان سفید رنگ است و خانمها و آقایان، همگی، چنین لباسی را میپوشند. برخی لباس ایشان را مشابه لباس دشداشه عربی میدانند که لباسی بلند و سفید رنگ با همراه عمامهای سفید است. مندائیان در حین مراسم تعمید، عصایی از جنس درخت زیتون در دست خود میگیرند. انجام مراسم تعمید برای برخی ضروری است؛ از جمله: زنی که بچهای را به دنیا آورده است، یک ماه پس از تولد باید خود را در آب غسل دهد؛ همینطور بچه نوزاد که شش ماه، یک سال و دو سال دارد باید در آب غسل داده شود؛ پسر و دختری که میخواهند ازدواج کنند نیز باید در آب غسل داده شوند. فردی که دچار گرفتاری میشود و مشکلی برای او پیش میآید؛ افرادی که تابوت را حمل میکنند، باید پس از حمل تابوت غسل کنند؛ در جشنهای دینی، مندائیان باید خود را غسل دهند؛ انجام مراسم غسل از طریق فردی روحانی صورت میگیرد که باید تا زانو در کنار فردی که میخواهد غسل بگیرد در آب ایستاده باشد و آب روان رود را بر او بریزد. در حین چنین اعمالی، روحانی نام دینی فردی که خواهان انجام غسل است را میپرسد و از او میخواهد که آیاتی را که او بیان میکند، تکرار کند. نماز و نیایش: ایشان در روز سه بار نماز میخوانند و قبله خود را به سمت شمال در نظر میگیرند. مندائیان شمال جغرافیایی را نمادی میدانند از محل عرش خداوند و عالم نور و روشنائی. نماز ایشان به صورت ایستاده خوانده میشود و رکوع و سجده ندارند. نماز صبح در هنگام روشنائی صبح و در هنگام طلوع آفتاب، نماز ظهر در زمان یک ساعت بعد از ظهر، و نماز غروب در هنگام غروب آفتاب خوانده میشود. متن نماز مندائیان در هر کدام از این سه نماز با یکدیگر متفاوت است ولی همگی دال بر یکتائی خداوند، شهادت دادن به حی بودن خداوند، تکبیر گفتن به فرشتگان و … است. نمازهای مندائیان دارای قسمتهای مختلفی است که به هر قسمت «بوثه» گفته میشود. برای خواندن نمازها، وضو گرفتن واجب است. این وضو دارای مراحل متوالی و مختلفی است که شامل شستن دستها، صورت، پیشانی، گوشها، زانو، ساق پا و … است. در آئین مندائی همچنین دعاها و نیایشهایی وجود دارد که افراد توصیه شدهاند آنها را قبل از خواب و همچنین قبل از سحر بخوانند. این دعاها اجباری نیستند. ازدواج: مندائیان مراسمی خاص برای ازدواج دارند که در کتاب قلوستا به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است اما طلاق را جائز نمیدانند. یکی از مناسک مربوط به ازدواج در میان ایشان این است که عروس و داماد باید قبل از ازدواج تعمید داده شوند. پس از انجام غسل، دختر و پسر به خانهای میروند و ازدواج ایشان باید توسط فردی روحانی که نقش عاقد دارد انجام شود. ازدواجها را تنها یک «گنزورا» میتواند انجام دهد که بالاترین رتبه دینی در مندائی است. عروس و داماد در حین مراسم عروسی، آیاتی را باید تلاوت کنند که فرد روحانی از ایشان میخواهد. همچنین ایشان باید انگشتری که به ایشان داده میشود را به دست کنند. روحانی همچنین از عروس میخواهد که آب، و غذایی که از فندق، کشمش سیاه و بادام است را بخورد. در این مراسم که پدر عروس و داماد هم حضور دارند، از ایشان کسب رضایت میشود. روزه: مندائیان در هر سال، سی و چهار روز را روزه میگیرند. برخی از این روزهها، روزهی خفیف است بدان معنا که مندائیان تنها از خوردن و نوشیدن برخی از اقلام خوراکی در این روزها خودداری میکنند و برخی دیگر «روزه سنگین» است که به معنای خودداری از خوردن و نوشیدن تمامی اقلام خوراکی در طی روزهای مذکور است. مراسم دفن: مندائیان آداب خاصی برای دفن مردگان دارند. این مراسم باید توسط روحانی و یا روحانی اعظم صورت بگیرد. مراسم «فاتحه خوانی» بخشی از مراسمی است که برای افرادی که زمان مرگشان فرا رسیده است و قبل از غسل دادن ایشان باید انجام شود. وقتی اطرافیان فرد پیری که میدانند او در حال فوت شدن است، از چنین وضعیتی مطلع میشوند، باید برخیزند و به او آب بنوشانند، لباس او را در بیاورند و لباس «رستا» که سفید رنگ است به او بپوشانند. همچنین ایشان صورت آن فرد را به سمت شمال قرار میدهند. این اقدامات صورت میگیرد تا زمان جدایی روح از بدن، روح پاک شده باشد. هنگامی که فرد فوت میشود، افرادی که او را حمل میکنند، که «حلال» نام دارند، فرد فوت شده را بر روی چوب قرار میدهند و دور تا دور ایشان را در نی میپیچند و با بند نخ که از درخت خرما تهیه میشود آن را میبندند و سپس در خاک، دفن میکنند. افرادی که در مراسم دفن شرکت میکنند بهتر است که لباسهای سفیدی بپوشند. در حقیقت، مندائیان تلاش میکنند که در مراسم و آئینهایشان، و همینطور در زندگی روزمره خود، بیشتر لباسهای به رنگ سفید بپوشند. این امر بهاین دلیل است که پنداشته میشود که لباس سفید نمایانگر نور و روشنایی است و از این رو باید در زندگی روزمره جاری و در جریان باشد. در هر کدام از بخشهای این مراسم، دعاهای متفاوتی برای فرد متوفی خوانده میشود. قبل از آنکه فرد میت در زمین قرار داده شود افراد نماز میت را سه بار برای او میخوانند و پس از آنکه فرد میت در زمین قرار داده شد هم افراد پیرامون او سه بار نماز میت را میخوانند. مکانهایی که مندائیان در آن به نیایش و برگزاری مراسم میپردازند «مندی» یا «بیت مندا» نام دارد که به معنای خرد، عقل و دانش است. چنین مکانهایی با استفاده از چوب نی و حصیر ساخته میشود. انجام مراسم در مندیها به سمت شمال صورت میگیرد. عالمین مذهبی: هر فردی که در آیین مندائی بتواند تسلط قابل ملاحظهای بر روی متون مندائی بیابد به تدریج میتواند در رتبههای دینی ترقی کند. این افراد بهعنوان عالمان دینی در جامعه مندائی شناخته میشوند و نقش رهبری جامعه را بر عهده ندارند. تنها افرادی میتوانند در چنین نقشی ظاهر شوند که اصطلاحا «حلالی» باشند بهاین معنا که هم پدر و هم مادر او از خانواده دینی مندائی باشند. افرادی که نقش روحانی را در جامعه مندائیان بر عهده دارند برای انجام مراسم دینی حقالزحمهای دریافت نمیکنند و راه معیشت جداگانهای دارند. چنین افرادی دارای رتبههای مختلفی در جامعه مندائی هستند که عبارت است از: گنجور یا گنزورا: گنجور به معنای فردی است که توانایی خواندن و نوشتن داشته باشد. بالاترین رتبه علوم دینی در مندائیان است. فردی میتواند به این رتبه برسد که کتاب گنزا ربا را از برداشته باشد، ازدواج کرده باشد و دارای فرزند باشد. ترمیده یا ترمیدا ، اشکندا یا یاور.گنزورا فردی است که مراسم اصلی مندائیان را اجرا میکند و بر آن نظارت میکند. مراسم مربوط به تعمید، ازدواج و مرگ سه مراسم اصلی آئین مندائی است که برای اجرای آنها به گنزورا نیاز است. از جمله دیگر وظایف گنزورا، آن است که نمازهای یومیه را که سه بار در روز است، اجرا کند، از متون اصلی دینی محافظت کند، به امور اجتماعی و مادی مندائیان رسیدگی کند و اجازه ندهد که هیچ فردی از جامعه مندائی در فقر به سر ببرد. گنزورا همچنین دعاهای روزانه را بر پا میدارد. یکی از شروطی که هر گنزورا دارد آن است که باید موی سر و صورت خود را از دوران بلوغ نتراشد. انجمن صابئین مندائی : این انجمن در سال ۱۳۴۹ شمسی توسط «شیخ سالم صابوری» که عالم مذهبی جامعه مندائیان در آن زمان بود تاسیس گردید. این انجمن که در اهواز است، اساسا به امور داخلی و مسائل مندائیان ایران رسیدگی میکند. جبار چحیلی آخرین رئیس این انجمن بود که در سال ۱۳۹۳ درگذشت. این انجمن در زمینههایی نظیر آموزش زبان، آداب و فرهنگ مندائی نیز فعالیت میکند و دارای زیرمجموعههای مختلفی است که به امور مختلف رسیدگی میکند. این انجمن دارای یک هیئت مدیره ۱۳ نفره است که به وسیله رای مستقیم مندائیان اهواز و شهرهای اطراف آن انتخاب میشود. با مهاجرت مندائیان به سایر کشورها، در حال حاضر، در کشورهای استرالیا و کانادا نیز «بیت مندا» تاسیس شدهاست که روحانیون این مکانها عمدتا از ایران به این کشورها فرستاده میشوند. عضویت در مجلس: در سالهای اخیر، شیخ مندا در دیداری که با علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، داشت از ایشان خواست که مندائیان نیز طبق اجازهای که اقلیتهای دینی برای داشتن نماینده در مجلس دارند، بتوانند نمایندهای در مجلس داشته باشند. خامنهای داشتن نماینده در مجلس را منوط به داشتن جمعیت کافی، یعنی جمعیتی معادل ۱۵۰۰۰۰ نفر از سوی مندائیان کرده بود. چون هر نماینده مجلس شورای اسلامی، نماینده ۱۵۰ هزار نفر است. تبعیضها و آزار و اذیتها: رسمیت نداشتن: از آن جهت که نام یحیی تعمید دهنده در قرآن به عنوان یک نبی آمده است، نگاه علمای اسلامی به مندائیان، همچون «ادیان توحیدی» و اهل کتاب است. علی خامنهای مندائیان را اهل کتاب میداند. او در فتوایی گفته است: «مقصود از اهل کتاب هر کسى است که اعتقاد به یکى از ادیان الهى داشته و خود را از پیروان پیامبرى از پیامبران الهى (على نبینا وآله وعلیهمالسلام) بداند و یکى از کتابهاى الهى را که بر انبیاء علیهم السلام نازل شده، داشته باشند مانند یهود، نصاری، زرتشتیها و همچنین صابئین که بر اساس تحقیقات ما از اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند. معاشرت با پیروان این ادیان با رعایت ضوابط و اخلاق اسلامى اشکال ندارد.» با وجود آنکه مندائیان به عنوان پیروان دینی آسمانی شناخته میشوند، اما در قانون اساسی ایران به رسمیت شناخته نشدهاند. مندائیان در هیچ زمانی امکان داشتن نماینده را در مجلس شورای ملی، پس از مشروطه، نداشتهاند. همچنین با درخواست مندائیان برای داشتن نماینده در مجلس شورای اسلامی، در سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷، به دلیل جمعیت پایین مندائیان مخالفت شده است. ثبت احوال: محدودیت دیگری که مندائیان دارند در ثبت نامهای دینی و مذهبی خودشان بر فرزندانشان هستند. ثبت احوال ایران بسیاری از نامهای مذهبی ایشان همچون «رام»، «یهانا»، «شارت»، «شیتل»، «هیبل» و «سیمت» را به رسمیت نمیشناسد. تبعیض در مدارس: دانشآموزان مندائی مجبور به حضور در کلاسهای اسلامی و قرآن هستند و از این رو هویت دینی آنان مورد تهدید قرار میگیرد و دانشآموزان مندائی با احساس تبعیض روبرو میشوند. فرمهای ثبتنام: چالش دیگر پیش روی مندائیان آن است که بهدلیل به رسمیت شناخته نشدن در فرمهای ثبتنام، ایشان مجبور به ثبتنام خود با نام ادیان دیگر هستند و از این رو هویت دینی ایشان پنهان نگاه داشته میشود. مشکلات اقتصادی: مندائیان، همچون دیگر پیروان ادیان در ایران، از داشتن مشاغلی همچون غذا فروشی و رستورانداری محروماند. ایشان همچنین از استخدام در مشاغل دولتی مختلف نیز محروماند. بسیاری از مندائیانی نیز که در فعالیتهای اقتصادی طلافروشی هستند، به صورتی مداوم، با اتهام بیاساس خرید طلاهای دزدی مواجه میشوند، و مغازههایشان به صورت موقت پلمپ میشود. معضلات در اجرای مراسم مذهبی: یکی از مشکلاتی که مندائیان برای اجرای مراسم خود در رودخانه کارون با آن مواجه هستند، ورود فاضلاب و کاهش حجم ورودی آب به این رودخانه است. این آب برای آشامیدن و کشاورزی مناسب نیست. قبرستان: قبرستان مندائیان نیز از آزار و اذیت در امان نیست و بسیاری از سنگ قبرهای مندائیان شکسته میشود. قطعه «شهدای» مندائی، برخلاف سایر قطعههای شهدای جنگ ایران و عراق، مسقف نیست. در سال ۲۰۱۵، قبرستان مندائیان سوسنگرد مورد تعرض واقع شد و بسیاری از قبرهای آن تخریب شده بود.
بخش۵: آقای اسفندیار سنگری سخنرانی خود را با موضوع آپارتاید دینسالاری در ایران آغاز کردند: درابتدا به مقدمهای درخصوص تاریخچه و واژه آپارتاید اشاره میکنم، آپارتاید از نظرلغوی یعنی جداسازی وجداکردن که درسیاست نیز به همین معنی میباشد، آپارتاید عمدتاً درارتباط با تبعیض نژادی علیه سیاهان درآفریقای جنوبی که به شکل دولتی وسیستماتیک وقانونی اجرا میشد مطرح گردید. پیامدهای تبعیض علیه سیاهان به جنبشهای جهانی ضد آپارتاید منجر شد وسرانجام در سال ۱۹۹۰ پس ازسالها مبارزه وانزوای رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا مبارز آزادیخواه از زندان ۲۷ ساله آزاد شد و در کنگره ملی آفریقا به پیروزی انتخاباتی دست یافت. اگرچه آپارتاید دردنیا عمدتاً با بار نژادی آن شناخته شده اما نظام جمهوری اسلامی آن را بسیار فراتر از نژاد به شکل دولتی، سیستماتیک، قانونی وکاملا مشهود اجرا میکند. درواقع آپارتاید درایران ازعنوان جمهوری اسلامی آغازمیشود نظامی که نه بشری نه ایرانی نه شهروندی بلکه دینی و اسلامی است همانطور که رژیم آفریقای جنوبی نه بشری نه آفریقایی نه شهروندی بلکه نژادی و سفیدپوست بود.در قوانین و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به جداسازی یا آپارتاید صراحتاً تاکید شده ازجمله جداسازی مسلمان ازغیرمسلمانان. برای نمونه مسیحی و یهودی و زرتشتی از بهایی و بیدینی، جداسازی مذهب جعفری اثناعشری از دیگر مذاهب اسلامی، جداسازی مسلمان جعفری اثناعشری خودی و غیرخودی، جداسازی مرد از زن و نیز مرد و زن مسلمان از مرد و زن غیرمسلمان ایرانی، جداسازی ایران اسلامی از ایران ملی ومیهنی، جداسازی ایرانی اسلامی از کشورهای اسلامی وجداسازی ایران اسلامی ازجهان غیراسلامی. که در واقع یکی از دلایل شکاف عمیق بین حکومت اسلامی و جامعه است و همچنین علل پراکندگی اجتماعی همین جداسازی هاست. مواجهه نهادهای قضایی و امنیتی و حکومتی با اقوام ایرانی و سایر پیروان ادیان متاسفانه بهشکلی کاملا آشکار نوعی «آپارتاید» و «خودی ـ غیرخودی» کردن شهروندان است.از میلیونها شهروند اهل سنت کشور گرفته تا دراویشی که دوازده امامی هستند، از شهروندان بهائی گرفته تامنتقدان ومخالفان سیاسی، واز کنشگران مدنی پیگیر حقوق صنفی و سندیکایی و قومی گرفته تا شهروندانی که تفسیر دیگری از قرآن و دین اسلام و هستی و حتی «سبک زندگی» دارند، در فهرست «غیرخودی»ها و قربانیان تمامیتخواهی و«آپارتایدگرایان» در جمهوری اسلامی، میباشند. در چهارواندی سال پس از بروی کارآمدن جمهوری اسلامی آحاد مردم وشهروندان ایرانی همچنان از بدیهیترین حقوق حقه و اولیه خود مانند تحقق در حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی محروم هستند. بسیاری از مفاد میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، که همه به تصویب ایران رسیدهاند، بهطور روزمره در ایران نقض میشوند. از یک سو رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای منصوب وی با شدت در برابر خواستههای حقوق شهروندان ایرانی مقاومت کرده و دست به سرکوب آنان زدهاند واز سوی دیگراصلاحطلبان، با پایین آوردن سطح مطالبات جامعۀ ایران و به حاشیه راندن سوالهای اساسی در مورد مشروعیت جمهوری اسلامی، به عادیسازی استبداد، آپارتاید دینی و نقض حقوق بشر در ایران مبادرت ورزیدهاند. در این میان نه تنها چشماندازی برای رعایت حقوق بشر در ایران وجود ندارد، بلکه گفتمان حقوق بشری در ایران نیز دچار ضعفهای اساسی وعمدهای است. حکومت دینسالاری که برپایه خوانشی خاص ازیک مذهب بنا شده و درفلسفه وجودی خود پیامآور تبعیض و نابرابری هویتی میان شهروندان است. حکومت دینی به اصالت ذاتی نظم مذهبی مطلوب خود باوردارد، برای خویش مشروعیت قائل است ودیگران را به نوعی ناحق میداند. بدین گونه است که شیعیان ودرمیان آنها بویژه «پیروان اهل بیت» که خود را همسو با دینداری به سبک و سیاق حکومت نشان میدهند به گروه برتر اجتماعی تبدیل میشوند و صاحب امتیازاتی میشوند که نه به خاطر شایستگی و تلاش فردی و نه در رقابت برابر با دیگران که به برکت باورهای دینی یا تظاهربه آنها کسب کردهاند. دریک جمعبندی اولیه میتوان سایرپیروان ادیان در ایران را به سه گروه اصلی تقسیم کرد: گروه اول پیروان ادیانی هستند که حضورآنها از سوی حکومت تحمل میشود وآنها به نوعی پیروان ادیان قانونی کشور را تشکیل میدهند، و شامل (مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان) هستند که درانجام مناسک دینی خود ازآزادیهای کنترلشده برخوردارند و با وجود اینکه به رسمیت شناخته شدن ، درعمل نوعی شهروند درجه دوم جامعه به شمار میروند. وضعیت سنیها به عنوان بزرگترین سایر ادیان ایران دراین میان بسیار ویژه است چرا که وزن جمعیتی دمگرافیک و ژئوپولیتیکی متفاوت آنها از اسلام شیعی نوعی عدم اعتماد و بدبینی ایدئولوژیک را دامن میزند که ازابتدای انقلاب تاکنون ادامه دارد. درواقع نام این رابطه را میتوان نوعی صلح سرد و رقیب تشیع گذاشت. دستاندرکاران حکومتی چهار دهه است از وحدت شیعه وسنی سخن به میان میآورند، اما همه شواهد نشان میدهند که منظور ازوحدت بیشترهمان سلطه یکسویه شیعه و نظارتبدبینانه، انزوا و کنترل مناطق سنینشین است. دومین گروه ادیان شامل ادیانی هستند که از سوی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نمیشوند و به دلیل باورهای خود قربانی مستقیم سیاستهای تبعیضآمیز حکومت دینسالاری هستند. پیروان دیانت بهائی و یا سایر دگراندیشان مانند حلقههای عرفانی، دراویش گنابادی…درشماراین گروه هستند که از آنها میتوان به عنوان شهروندان درجه سوم نام برد، چرا که آنها برای فرارازمجازاتها وخشنونتهای حکومتی ناچارند گاه دین خود را هم پنهان کنند و مناسک دینی را درنهان بجاآورند. در این میان به محدودیتهایی غیرانسانی که برای بهائیان وجود دارد اشاره کرد که در واقع نوعی آپارتاید رسمی است که ازانجام مناسک وآیینهای دینی تا دسترسی به آموزش و مشاغل دولتی،فعالیتهای اقتصادی را در برمیگیرد. خشونت چندوجهی علیه بهائیان دردنیا کمنظیروسیستماتیک میباشد وبه آنها برچسب «ضد دین»، «کافر» و «جاسوس بیگانه» زده میشود. سومین گروه قربانی تبعیض و آپارتاید دینی درایران کسانی هستند که دین خاصی ندارند و یا رابطهای متفاوت با دین و دینداری به سبک وسیاق حکومت دارند. این گروه بزرگ و پراکنده را باید قربانیان خاموش و بینام و نشان حکومت دینسالاری به شمار آورد. آنها درعرصههای گوناگون زندگی اجتماعی نه تنها نمیتوانند باورهای خود را آشکار کنند که گاه ناچارند ریاکارانه و به دروغ تظاهر به دینداری کنند و از روی اجبارمناسک دینی را به جا آورند و رنجهای بیپایان زندگی در حکومت دینسالاری را تجربه کنند. بدین گونه است که درحکومت دینسالاری جمهوری اسلامی کسانی با برخورداری ازرانت دینی شهروند درجه اول میشوند ودیگرانی هم بخاطر باورهای دینی متفاوت و یا بیباوری خود به دین رسمی به سطح شهروندان درجه دوم و سوم سقوط میکنند. آپارتاید دینی با تحمیل یک دین حداکثری به همه عرصههای زندگی اجتماعی از نظام آموزشی، دانشگاه، و دستگاه قضایی گرفته تا رسانههای بزرگ سراسری، دین شیعه را درعمل به جامعه و مردم تحمیل کرده و کمتر حوزهای از زندگی خصوصی و یا درعرصه عمومی میتوان یافت که از این تهاجم سراسری آپارتاید دینی در آمان مانده باشد. بحران هویتی کنونی در ایران به طورمستقیم با سیاستهای دینسالاری پیوند خورده است چرا که برای حکومت اسلامی ایران هویت دینی، هویت اصلی و برتراست وهویتهای دیگرازجمله هویت ملی و ایرانی فقط درسایه هویت شیعه معنا پیدا میکنند. وکلام آخراینکه، بدون تکوین جنبش اجتماعی قدرتمند و بدون اعتراض گسترده کنشگران جامعه مدنی ایران به نقض حقوق مدنی و اساسی ایرانیان، «آپارتایدگرایان» در جمهوری اسلامی از تمامیتخواهی دست نخواهند کشید، وبه تضییع حقوق بنیادین شهروندان درحوزههای گوناگون ادامه داده و خواهد داد، لذا دراین راستا فعالین حقوق مدنی، اجتماعی و حقوق بشری در آگاهیرسانی گسترده موارد نقض در حکومت دینسالاری را پیشتر از قبل اطلاعرسانی و افشاگری نمایند.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق آزادی بیان (سرکوب عقاید) آغاز گردید: در ابتدای جلسه آقای داوود لطفی اینطور شروع کردند: آزادی، مفهوم پرمناقشهای است که هر جامعه با توجه به قوانین وفرهنگش تعاریف متفاوتی از آن را ارایه میدهد و در طول زمان با پیشرفت جوامع مدنی مفهوم محدوده آزادی دچار تغییر و تحول میشود. این تغییرات در بحث معنای آزادی متوقف نمیشود . این تغییرات تا جاییکه بشر بر روی کره خاکی زندگی میکند، این مفهوم آزادی هم سایه سایهاش تغییر میکند و معنای متفاوتی را به خود میگیرد. اما آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و ازادی عقیده. آزادی بیان ابزاری است برای رساندن عقیده و اندیشه به دیگران. اعلامیه جهانی حقوق بشر که تقریبا همه کشورها آنرا پذیرفتند در ماده ۱۹ خود اعلام میکند هر کس حق آزادی عقیده و بیانش را دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد. ایران از جمله کشورهایی است که به ظاهر بحث آزادی بیان را پذیرفته و حتی در قانون اساسی خود آن را قید کرده، اما از ناقضین اصلی این حق هستند. آقای لطفی در ادامه سوالی را مطرح کردند و از حضار در جلسه خواستند تا نظرات خود را در این مورد بیان کنند. ایشان پرسیدند: محدوده آزادی بیان و عقیده چیست و در ایران شامل چه چزهایی میشود. آقای کریم ناصری درباره آزادی بیان اینطور گفتند: آزادی بیان تا زمانیکه برای کسی مشکلی ایجاد نکند و به کسی صدمهای نزند مشکلی ندارد. در ایران هیچگونه اعتراضی به هیچ موضوعی امکانپذیر نیست و نتیجه کوچکترین اعتراضها با سرکوب شدید، حبسهای طولانی مدت و شکنجه داده میشود و بهعنوان مثال به جریان حجاب اجباری و اجازه ورود زنان به ورزشگاهها و دیدن مسابقات اشاره کردند. خانم کبری پوربرودفن گفتند مردم ایران مردمی با باورهای مختلف ( مسیحی، یهودی، بهایی، مندایی، دراویش گنابادی، … ) . مردم میتوانند در ایران با آسایش و آرامش در کنار هم زندگی کنند اگر در کشور ایران به آزادی بیان و عقیده احترام گذاشته شود. با وجود گوناگونیها میتوان با آرامش و صلح در کنار هم بود اما وقتی کشوری دین را سرلوحه حکومت خود قرار میدهد و هیچ کسی غیر از خود را نمیپذیرد و با استبداد بر مردم حکومت میکند، این اختلافات و نارضایتیها پیش میآید. آقای رضا شایگان در ادامه گفتند: بیان از اندیشه نشات میگیرد. تا زمانیکه اندیشهای نداشته باشیم آزادی بیانی نداریم. یک سری افراد هستند که در جامعه نخبه هستند و مطالب و نظراتی را در جامعه بیان میکنند و مردم نسبت به آنها اظهار نظر میکنند. در دولت ایران به این افراد آزادی بیان داده نمیشود تا اندیشهاشان را بیان کنند و همه چیز در نطفه خفه میشود. اسلام این حق را به دولت داده که هرکسی غیر از مسلمان ریختن خونش حلال است. آقای صدرا یزدانی گفت: در قوانین مصوبه خود ایران به وضوح بر این مساله تاکید شده که ما هیچ نظر و انتقادی را نه میخواهیم و نه میپذیریم. و هر آنچه که خلاف منافع حکومت است در نطفه خفه میشود. آقای آرشا کچوِییان گفت: آزادی بیان تا جایی هست که حقوق بشر را برای دیگران نقض نکند. آقای خسروپناه در ادامه گفتند: متاسفانه در ایران همیشه سرکوب بوده و هست. جمهوری اسلامی ایران با دوقطبی کردن جامعه از طریق امکاناتی که در اختیار دارد همچون صدا و سیما و نشریات، سعی دارد یکسری افرادی را که منافعشان درگیر حکومت است را در برابر مردم قرار بدهد و بین آنها تفرقه و خشونت ایجاد کند و آنها را به جان هم میاندازد تا بتواند بدین طریق بر مردم حکومت کند. بخش پایانی: در پایان آقای داوود لطفی ضمن تشکر از دستاندرکاران اجرای جلسه، منشی جلسه: مریم افتخار، مسئولین ضبط صدا و تدوین: اسفندیار سنگری و امین ظهیری، ادمینهای جلسه: کریم ناصری و آرشا کچوئیان و دیگر مهمانانی که در جلسه حضور فعال داشتند پایان جلسه را در ساعت ۱۹:۴۳ اعلام نمودند.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا ۱۱سپتامبر ۲۰۲۲
نادیا مشرف قهفرخی
جلسه سخنرانی نمایندگی اروپا در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲ مصادف با ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ در ساعت ۱۳ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئولین و اعضاء نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتیوب، اپلیکیشن کانون و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدا مسئول جلسه آقای مهرداد یگانه ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه، با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش ۱: خانم سانازتنهایی سخنرانی خود را با موضوع گزارش وتحلیل موارد نقض حقوق بشر در مرداد ۱۴۰۱ایراد کردند: خبر: ازدواج اجباری پسر ۱۷ ساله ترنس، در یکی از شهرستانهای استان خراسان رضوی با اجبار خانواده بدلیل حفظ آبرو. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۱۶: حق آزادی انتخاب همسر قانون اساسی: اصل ۲۵: عدم دخالت در احوال شخصی خبر: یک زندانی محکوم به اعدام در زندان رجاییشهر کرج، از طریق حلقآویز کردن دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ٣:حق حیات براى همه. قانون اساسی: اصل ۲۲: رعایت حقوق ذاتی و شهروندی (امنیت زندگی) خبر: یک زن ۵۰ ساله در غرب تهران توسط همسرش به قتل رسید. متهم به قتل تاکنون متواری است و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران در تلاش برای دستگیری او هستند. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۳: حق حیات برای همه. قانون اساسی: اصل ۲۲: رعایت حقوق ذاتی و شهروندی خبر: تجمع اعتراضی کارگران کارخانه مواد شوینده داروگر تهران در اعتراض به عدم دریافت مطالبات مزدی خود. اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۲۲: حق امنیت اجتماعی فرهنگی و مالی، ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصل ۲۸ قانون اساسی، ماده ۲: عدم تبعیض، ماده ۲۳:حق امنیت کار، قانون اساسی: اصل ۲۰: یکسانی زن و مرد طبق اسلام، اصل ۲۸: حق امنیت کار. خبر: مدیرعامل سازمان بهشت زهرا گفت: «در چند ماهه اخیر، ۹۸ سنگ قبر که تصاویر بی حجاب یا بدحجاب داشتند، جمع آوری و اصلاح شدند». اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۲۲: حق امنیت اجتماعی مالی فرهنگی، قانون اساسی: اصل ۲۲: رعایت حقوق ذاتی و شهروندی(امنیت زندگی).
بخش ۲: خانم فیروزه دهبزرگی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ۱۳ سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: هدف ۱۳ یونسکو ۲۰۳۰: اقدام در مورد آب و هوا، اقدامات فوری برای مبارزه با تغییرات آب و هوا و عوارض ناشی از آن با کاهش تولید گازهای گلخانهای. در ۸ شهریور ۱۴۰۱ خبرگزاری مهر اعلام کرد: شناسایی بیش از ۳۰۰۰ صنعت آلاینده در کشور، ایرج حشمتی معاون محیطزیست انسانی سازمان حفاظت محیطزیست در نشست خبری که به مناسبت هفته دولت برگزارشد بیان میکند: مشکلات زیستمحیطی امروز کشور در اثر حرکت در مسیر توسعه ناپایدار میباشد و ما بایستی بهگونهای رفتار کنیم که در کنار منفعتهای اقتصادی باعث تخریب محیطزیست و نظم اجتماعی نشویم و حقوق نسلهای بعد راپایمال نکنیم. وی افزود در کشور حدود ۳۵ میلیون هکتار کانون فرسایش خاک داریم اما سالانه ۵۰۰ هزار هکتار عملیات تثبیت خاک انجام میشود . وی افزود لزوم استانداردسازی سوخت و خودرو برای کاهش آلودگی هوا بسیار مهم است و نیز بخش عمده تغییرات اقلیمی که نمیتوانیم آنرا کنترل کنیم مربوط به بخش عمدهای از ریزگردها با منشاء خارجی است که میبایستی با تقویت دیپلماسی محیطزیستی از شدت آن بکاهیم. داریوش گلعلیزاده سرپرست مرکز ملی هوا وتغییر اقلیم با اشاره به قانون هوای پاک اظهار کرد: در قانون ۱۷۶ وظیفه و تکلیف برای دستگاههای دولتی در نظرگرفتهایم برای تقویت عملکرد نظارتی خود یک سامانهای طراحی نمودهایم که کلیه وظایف وزارتخانهها و دستگاههای دولتی در آن بارگذاری شدهاست، طبق نظارت و بررسی در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ دستگاههای دولتی بخصوص وزارتخانههای کشور، نفت و نیرو در انجام وظایف خود ضعیف عمل نمودهاند، وی افزود: گاز ازت از آلایندههای خطرناک و شاخص آلودگی هوای تهران در فصل تابستان گذشته بوده اما بهدلیل گرد و غبار این گاز، شاخص آلودگی هوا نشد، وی حتی اشاره کرد که در قانون ۲۹ مالیات بر ارزش افزوده برای اخذ عوارض از خودروها توسط سازمان محیطزیست که میبایستی در کلانشهرها انجام شود. وی افزود در سال ۱۴۰۰ گزارش مرگ و میر حدود ۲۱ هزار نفر در ۲۷ شهر آلوده کشور و خسارت ۱۱ میلیارد دلار منتسب به آلودگی هوا ناشی از ذرات معلق دریافت کردهایم که اگر تکالیف قانون هوای پاک انجام شود از این خسارات کاسته میشود . در این نشست مسئولین دولتی، ابراهیم حاجیزاده مد یر طرح ملی حفاظت از لایه ازن افزود: بهدنبال انتقال فناوریهای روز به بخش های مختلف صنعتی، خدماتی و کشاورزی هستیم تا زمینه کاهش انتشار گازهای مخرب فراهم شود و برای یک دوره ۴ ساله ۱۱ میلیون دلار اعتبار از سازمانهای بینالمللی دریافت کردهایم و امسال ۵۴۱ هزار دلار گرفتیم که ۳ میلیون دلار آن برای تامین تجهیزات ۳۲ واحد بوده که بر این اساس تا پایان سال ۲۰۲۲ باید ۲۴۷ تن گاز مخرب لایه ازن را به ۹۵ تن کاهش دهیم و البته اضافه کرد که طبق تعهد ما در سال ۲۰۲۲ برای کاهش ۳۰ درصدی این گازها ما حتی به ۶۰ درصد کاهش تولید گازهای مخرب لایه ازن دست یافتهایم. علیمحمد طهماسبی بیرگانی دبیر ستاد ملی سیاستگذاری و هماهنگی مدیریت مقابله با پدیده گرد و غبار اعلام کرد: حدود ۳۵ میلیون هکتار مناطق غبارخیز داخلی داریم و ۲۷۰ میلیون هکتار مناطق غبارخیز خارجی که ۲۳ استان کشور را این ذرات غبار آلوده میکنند و برای مقابله با آنها از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ حدود ۳۷۰ میلیون دلار و یورو از صندوق توسعه ملی و همچنین در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ از منابع عمومی دولت اعتبار کسب نمودیم. وی اضافه کرد در این مدت موفق به تثبیت حدود ۲ میلیون هکتار کانون گرد وغبار و ایجاد بیش از ۵ هزار باد شکن و اجرای مدیریت کشاورزی حفاظتی در ۱۸ هکتار شدیم که البته ۲ برنامه عمل ۱۰ ساله برای مقابله با گرد و غبار داریم. دیگر مسئولین هم از اخبار مجوزهای صنایع در راستای سازگار با محیطزیست و مدیریت پسماندهای شهری و صنعتی و پزشکی و نیز آلایندههای آب و خاک اطلاعات و اعداد و ارقام مشابه دادند. سوال مهم اینجاست که آیا جمهوری اسلامی با اختصاص این همه اعتبارات میلیارد ی و نشستهای به اصطلاح تخصصی مسئولین سازمانهای محیطزیستی چه اندازه در راستای اقدامات فوری برای مبارزه با تغییرات آب و هوا یا حفظ محیطزیست و یا احیای جنگلها و نگهداری آب و خاک ایران از تخریب و آلودگی موفق بوده است؟ نه تنها نبوده بلکه جمهوری اسلامی ایران خود باعث تخریب منابع آبی و خاکی و خشک شدن دریاچهها و از بین بردن جنگلها و اکوسیستم ایران است. با ساخت و سازهای شهری غیرکارشناسی و تنها با اهداف اقتصادی حکومت و نظارت سپاه و در راس آن علیخامنهای، ایران پاک و سرسبز را به نابودی نشاندهاند . مدیران و مسئولین سازمانهای دولتی هم به جای تعهد دلسوزانه و خدمتگزاری به مردم قدم در حفظ بقای ارباب خود علیخامنهای برمیدارند . در رسانههای بینالمللی هر روز دیدن و شنیدن صدای اعتراضات مردم شهرهای ایران در کف خیابانها در مقابل این همه ظلم، سرکوب و بازداشت، زندانی و اعدام شدن فعالین مدنی از جمله فعالین محیطزیست توسط جمهوری اسلامی ایران, خود گواه دیکتاتوری آن در جهان است.
بخش ۳: خانم ستاره دژم سخنرانی خود را با موضوع روز جهانی پیشگیری از خودکشی ایراد کردند: زندگی جنبههای مثبت و منفی بسیاری دارد؛ رضایت خاطر، آرامش، موفقیت، خلاقیت، شادی؛ بخشی از آن نیز بیروح، تکراری، کسل کننده، یکنواخت و در حادترین و دشوارترین شرایط مملو از تجارب دردآور، تاسفبار، اندوهناک، اضطرابآور و ناراحت کنندهاست. در اغلب موارد تمایل به خودکشی زمانی به اوج خود میرسد که هیجانات و عواطف منفی زندگی فرد شدت مییابند و مرتب او را آزرده و ناامید میکنند در سال ۲۰۰۳ توسط انجمن بینالمللی پیشگیری از خودکشی در همکاری با سازمان بهداشت جهانی ۱۰ سپتامبر روز جهانی پیشگیری از خودکشی نام گرفت که توجه را بر این موضوع متمرکز میکند و آگاهی سازمانها، دولت و مردم را افزایش میدهد و پیامی منحصر به فرد میدهد که میتوان از خودکشی جلوگیری کرد. این روز یادآوری است که جایگزینی برای خودکشی وجود دارد و هدف آن القای اعتمادبهنفس و نور در همه ما است. این روز یادآوری میکند که باید با دادن امیدواری به افرادی که افکار خودکشی را در ذهنشان میپرورانند ، آنها را منصرف کنیم. و به آنها نشان دهیم که برای دیگران اهمیت دارند. این همچنین نشان میدهد که اقدامات ما، مهم نیست که چقدر بزرگ یا کوچک، ممکن است برای کسانی که در حال نا امیدی هستند، امید ایجاد کند. اهمیت تعیین روز پیشگیری از خودکشی بهعنوان یک برنامه بهداشت عمومی اولویتدار توسط کشورها، بهویژه در جایی که دسترسی به خدمات سلامت روان در حال حاضر کم است، برجسته میشود. با تکیه بر این موضوع و انتشار این پیام در طول سالیان میتوان جهانی را متصور شد که در آن خودکشی چندان رایج نباشد. همه ما میتوانیم بهعنوان عضوی از جامعه، بهعنوان یک کودک، بهعنوان والدین، یک دوست، یک همکار یا بهعنوان یک فرد با تجربه زندگی در حمایت از کسانی که بحران خودکشی را تجربه میکنند یا قربانیان خودکشی شدهاند، نقش داشته باشیم. همه ما میتوانیم این افراد را درک کنیم و به آنها احساس امید و ارزش داشتن را القا کنیم. و میتوانیم با دادن احساس ارزشمند بودن، آنها از خودکشی و افکاری از این دست در آنها جلوگیری کنیم. طبق آمار سازمان بهداشت جهانی در هر ۴۰ ثانیه یک نفر در جهان خودکشی میکند. بیشترین آمار خودکشی متعلق به چین و روسیه است. سالانه ۲۰ تا ۶۰ میلیون نفر در جهان دست به خودکشی میزنند اما تنها یک میلیون نفر از آنها در اقدام خود موفق میشوند. خودکشی رفتار و پدیدهای ضداجتماعی است که معمولا در پی فشارهای اجتماعی و خانوادگی شکل میگیرد. خودکشی عملی است که بهمنظور رها شدن از مشکل و بنبستی که برای فرد بهصورت بحران غیرقابل تحملی درآمدهاست، جلوهگر میشود. به عبارت دیگر، فرد، خودکشی را تنها راه حل ممکن برای نجات از سردرگمی و پریشانی خود می بیند. در بعضی موارد نیازها، خواستهها و آرزوهای برآورده نشده چنان تاثیری عمیق بر افکار و اذهان افراد ناامید و مستاصل میگذارد که او را به سمت و سوی خودکشی میکشاند. تمام اقدامات منجر به خودکشی حاصل و انعکاسی از یک نیاز روانشناختی ناکام مانده است. اغلب افرادی که شدیداً خودشان را در برابر ناملایمات و هیجانات منفی زندگیشان ناتوان و درمانده احساس میکنند و تصور میکنند مشکلاتشان هیچگاه حل نمیشود، دچار افکار آشفته و پریشانی میشوند که گاه آنها را به سوی آسیب رساندن به خودشان برمیانگیزاند. معمولاً افرادی که درصدد خودکشی هستند، تحمل درد و رنج بیشتر را در خود حس نمیکنند. آنها سعی میکنند با خودکشی کردن از شرایط غیرقابل تحمل زندگیشان فرار کنند. خودکشی برای آنها یعنی فرار از هیجانات غیرقابل تحمل و شرایط دردناک زندگی. برای آنها پذیرش درد و ناملایمات زندگی دیگر جایی در ذهن و فکر و توانشان ندارد. معمولا در اکثر کشورها از نظر آماری تعداد زنانی که خودکشی میکنند از مردها بیشتر است. در اروپا زنان چهارده برابر مردان اقدام به خودکشی میکنند، اما تعداد خودکشیهای موفق نزد مردان دو برابر است. مردان از روشهای رادیکالتر مانند گلوله و دار زدن استفاده میکنند و زنها اکثرا دارو میخورند. البته مسائل آماری، نمیتوانند توضیح دهند که چرا زنان از روشهایی استفاده میکنند که امکان مردن در آن کمتر است. آمار تنها تفاوت میان زن و مرد را نشان میدهد. تغییر شرایط اجتماعی دراروپا، هم نوع خودکشیها را تغییر داده و هم تفاوتهای بین دو جنس را. اینکه زنها بهصورت حداقلی هم که شده، به یکسری حقوق برابر دست یافتهاند، باعث شده که تا حد زیادی میزان خودکشی در زنان کمتر شود. میتوان به فردی که افسردگی شدید دارد یا حرف خودکشی را میزند، کمک کرد، باید از نصیحت آدم افسرده و ناامید پرهیز کرد. درس اخلاق دادن بیهوده است زیرا احساس ناتوانی و گناه را در فرد مبتلا تشدید میکند. نباید گفت همه از پس این مشکل برآمدهاند و راضی هستند و تو چرا نمیتوانی. مهم این است که از انزوای فرد جلوگیری شود. فرد باید بتواند از میل خود به خودکشی حرف بزند و کسی صحبتهای او را گوش بدهد نباید مشکلات فرد افسرده و در آستانه خودکشی را کوچک کرد و دست کم گرفت و همزمان نباید فکر کرد که صحبت کردن در اینباره ممکن است قبح تصمیم به خودکشی را از بین ببرد و میل به آن را تشدید کند. بسیاری خانوادهها فکر میکنند اگر در این زمینهها سکوت کنند، به نوعی کمک کردهاند. اما اگر فرد بییند که توسط دیگران فهمیده میشود و در مورد او دورادور قضاوت نمیشود، در حالش موثر خواهد بود. در فرانسه تحقیق کرده بودند که حدود ۷۵ درصد کسانی که تصمیم به خودکشی داشتهاند وقتی توانستهاند با کسی در این مورد حرف بزنند، تصمیم خود را تغییر دادهاند. یک بخش دیگر که مربوط به مسائل اجتماعی است، باید آموزگاران در مدارس با علائم خودکشی در دوران نوجوانی مانند افسردگی و انزوا و میل به تنهایی آشنا شوند و نسبت به آن حساسیت نشان دهند. دبیر کمیته پیشگیری از خودکشی انجمن علمی روانپزشکان ایران میگوید: از سال ۱۳۸۴ تاکنون خودکشی روند صعودی داشته است. بیشترین میزان خودکشی در گروه افراد با مشاغل آزاد، بیکار و خانهدار است که تائید کننده نقش وضعیت نابسامان اقتصادی در اقدام به خودکشی است. سالانه ۱۰۰ هزار نفر در کشور اقدام به خودکشی میکنند. این آخرین آماری است که رستم تقیوندی، معاون وزیر کشور از میزان خودکشیها در ایران دادهاست. خودکشی محمد ۱۱ ساله بوشهری، ساناز ۱۳ ساله در دیشموک و آناهیتای ۱۸ ساله در یاسوج گرفته تا خودکشی حاجیان، کارگر پارس جنوبی در عسلویه؛ اینها تنها بخشی از خودکشیهای اخیر است که رسانهای شده برخی به روانپزشکان مراجعه میکنند. شاید در روند درمان از تصمیم به خودکشی منصرف شوند، شاید هم نه. برخی کارشان به بیمارستان روانی میکشد و مدتی باید آنجا تحت درمان باشند. اما برخی نه دسترسی به روانپزشک دارند، نه آگاهی از چگونگی مواجهه با موقعیت بحرانی. مریم معصومی، روانپزشک و دبیر کمیته پیشگیری از خودکشی انجمن علمی روانپزشکان ایران میگوید: بحث خودکشی پیچیده است و حتما بیش از یک علت میتوان برای آن در نظر گرفت. تعامل بین عوامل زیستی، روانی، اجتماعی بهعنوان عامل خطر یا محافظتکننده مطرح شده است. بهعلاوه نرخ بیکاری و فقر، سن، جنس، مصرف مواد و الکل، بیماریهای روانپزشکی درمان نشده، میزان دسترسی به روشهای مهلک خودکشی و ناامنی محیط از عوامل تاثیرگزار هستند. در همین مورد دبیر کمیته پیشگیری از خودکشی انجمن علمی روانپزشکان ایران میگوید: در ایران گزارشهای رسمی سازمان پزشکی قانونی کشور، نشان میدهد که از سال ۱۳۸۴ تاکنون خودکشی روند صعودی داشته است. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۲۱ میزان آن ۵٫۲ در صد هزار نفر جمعیت بوده است. آمار برگرفته از آخرین سالنامه آماری منتشر شده سازمان پزشکی قانونی نشان میدهد که بهنظر طی سالهای اخیر نرخ خودکشی حدود ۸ تا ۱۰ درصد افزایش داشته است اما در کدام استانها میزان خودکشی بیشتر است؟ معصومی در این مورد میگوید: توزیع جغرافیایی موارد خودکشی در سطح استانهای کشور ناهمگن است. استانهای مختلف در طول زمان میزانهای متفاوتی از خودکشی را ثبت کردهاند. در این بین بعضی از استانها مانند ایلام، کرمانشاه، لرستان، همدان، گیلان و کهگیلویهوبویراحمد همواره میزان بالاتری از میانگین کشوری را گزارش کردهاند. بر اساس آخرین برآورد مرکز آمار ایران در تابستان ۱۴۰۰، استانهای ایلام، کهگیلویهوبویراحمد، کردستان، لرستان شاخص فلاکت بالایی دارند. (شاخص فلاکت بر پایه تورم و بیکاری محاسبه میشود.) از طرفی این استانها از کانونهای خودکشی در ایران حساب میشوند. این روانپزشک میگوید: «بیشترین میزان خودکشیها در گروه افراد با مشاغل آزاد، بیکار و خانهدار است که تاییدکننده نقش وضعیت نابسامان اقتصادی در اقدام به خودکشی است. دبیر کمیته پیشگیری از خودکشی انجمن روانپزشکان ایران میگوید: «از عوامل محیطی خودکشی، میزان دسترسی به روشهای مهلک است بهطوریکه مواردی مانند خودسوزی در مناطق کمتر برخوردار که دسترسی بیشتری به انواع سوخت ها (نفت، گازویل و ..) دارند، بیشتر دیده میشود. کاهش دسترسی در کاهش نرخ خودکشی تاثیر دارد. این روانپزشک درباره پیشگیری از خودکشی در جامعه میگوید: پیشگیری از خودکشی اصلا کار راحتی نیست و مستلزم یک رویکرد جامع و اجرای طیف گستردهای از مداخلات از آموزش فرزندپروری تا مشاوره خانوادگی و درمان اختلالات روانی است. او ادامه میدهد: برنامه کشوری پیشگیری از خودکشی از ابتدای سال ۱۳۹۹ در تمامی ۶۳ دانشگاه علوم پزشکی کشور و مناطق تحت پوشش آنها درحال اجراست. معصومی میگوید: یکی از عوامل مورد توجه در این برنامه نقش رسانه در انعکاس درست و صحیح موضوع خودکشی است. زیرا گاهی خبری که در واقع بیانگر یک رویداد اجتماعی به نام خودکشی است میتواند خود مشوق افراد برای خودکشی باشد و ادامه میدهد: «برنامه کشوری پیشگیری از خودکشی از ابتدای سال ۱۳۹۹ در تمامی ۶۳ دانشگاه علوم پزشکی کشور و مناطق تحت پوشش آنها در حال اجراست. این روانپزشک با بیان اینکه اصل مهم در کاهش نرخ خودکشی، شناسایی زودهنگام افراد در معرض خطر است، میگوید: خودکشی را بهعنوان راهحلی سادهانگارانه مطرح نکنیم. خودکشی پسر ۱۱ساله بخاطر موبایل حتما یادمان باشد. خودکشی هیچگاه در نتیجه یک عامل اتفاق نمیافتد. معمولا تعامل پیچیدهای از عوامل روانی، بیماری جسمی، سوء مصرف مواد، مشکلات خانوادگی، تعارضات بین فردی و استرسهای زندگی منجر به خودکشی در فرد میشود.
بخش ۴: خانم نادیامشرف قهفرخی سخنرانی خود را با موضوع حرکت به سمت پیری جمعیت ایراد کردند: زنگ خطر پیری جمعیت در کشور به صدا درآمده، نرخ رشد جمعیت در کشور در حال کاهش است، مسائل متعددی در بحث فرزندآوری در جامعه مطرح میشود، اما بهنظر میرسد عوامل گوناگونی دست به دست هم دادهاند تا خانوادهها زیر بار قبول مسئولیت فرزند نروند. امروز شاید مسائل فرهنگی بر مسائل اقتصادی در بحث فرزندآوری پیشی گرفتهاست، در انتهای دهه شصت تبلیغات گستردهای در کشور بر بحث کنترل جمعیت صورت گرفت و شعار فرزند کمتر- زندگی بهتر در ذهن همه افراد جامعه نقش بست، در کنار اقدامات تبلیغی، خانوارهایی که اقدام به فرزندآوری میکردند و تعداد فرزندان آنها از سه فرزند بیشتر میشد، این فرزندان از داشتن برخی حقوق اجتماعی محروم میشدند. اکنون پس از چند دهه تبلیغات گسترده در حوزه کنترل جمعیت، تشویق مجدد خانوادهها به فرزندآوری کاری بسیار دشوار است، زیرا از نظر فرهنگی بسیاری از افراد نمیپذیرند که تعداد فرزندان آنها از دو فرزند تجاوز کنند، بسیاری از خانوادهها نیز معتقدند که اگر تعداد فرزندان آنها کم باشد، میتواند فرصت بیشتری برای تربیت و رسیدگی به فرزندان خود داشته باشند. مجلس شورای اسلامی برای جلوگیری از تبعات پیری جمعیت در کشور، طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده را مصوب کرد، در این طرح مشوقهایی برای ازدواج و فرزندآوری خانوادهها در نظر گرفته شدهاست، حال باید دید در مرحله اجرا این طرح تا چه اندازه موفق خواهد بود و آیا وعدههای داده شده عملیاتی خواهد شد، البته این طرح موافقان و مخالفان بسیاری را دارد و مخالفان معتقدند این طرح نمیتواند چندان در بحث افزایش جمعیت موثر واقع شود، اگر شرایط اقتصادی کشور بهبود پیدا کند، خانوادهها خود اقدام به فرزندآوری خواهند کرد و نیازی به مشوق نیست. کاهش فرزندآوری در درازمدت منجر به پیری و از کارافتادگی جمعیت کشور خواهد شد، همین واقعه میتواند تبعات مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی امنیتی بهدنبال داشته باشد. با افزایش مرگ و میر ناشی از بیماری کرونا موضوع فرزندآوری و جمعیت از اهمیت بالایی برخوردار است بههمین سبب مسئولان باید تمهیدات ویژهای در نظر بگیرند. فرزندآوری یکی از مهمترین مؤلفههای علم جمعیت و از جمله موضوعاتی است که در حوزه مسائل اجتماعی، توجه زیادی را به خویش معطوف داشته است. تحولات جمعیتی هر کشوری بیش از هر عاملی ریشه در باورها و نگرش زوجین به فرزندآوری دارد و بر اساس آمارها و برآوردهای انجام شده، جمعیت کشور رو به کهنسالی و پیری پیش میرود. جمعیت سالمندان کشور ۱۰ برابر تختهای بیمارستانی کشور میشود. فرزندآوری در نظام خانواده از چالشهای جدی زوجین در عصر کنونی است، زیرا مشکلات اقتصادی یکی از مهمترین موانع خانوادهها برای فرزندآوری است و این موضوع حمایت دولت و مسئولان را برای کاهش مشکلات اقتصادی میطلبد. برنامههایی از جمله ارائه مشوقهای فرزندآوری، افزایش وام ازدواج، کمک هزینه فرزندآوری و بیمه هزینههای بارداری و زایمان، کنترل طلاق، کمک هزینه واکسیناسیون کودکان، کمک هزینه مراقبت از کودک و سایر موارد باید در دستورکار دولت و مسئولان قرار گیرد. در اطراف هر یک ما کم نیستند زوجهایی که سالهای زیادی از عمر زندگی زناشوییشان میگذرد و هنوز فرزندی ندارند. وقتی از آنها هم میپرسی چرا، جوابهای مشترکی میدهند، از نداشتن امنیت شغلی مرد خانواده گرفته تا گرانی این روزهای جامعه ما، هر یک برای زوجهای جوان میتواند دلیلی برای فرزندگریزی باشد. وقتی گذشته را نگاه میکنیم متوجه میشویم که خانوادههای قدیمی علیرغم کمبودهای مالی و اقتصادی مختلف در زندگیشان دست از فرزندآوری برنمیداشتند و ۵,۶,۷ و یا حتی بیشتر، تعداد فرزندان یک خانواده بود و خانوادههای پرجمعیت قدیمی ایرانی هم معروف بودند، اما با گذشت زمان تعداد فرزندان یک خانواده تازه تشکیل شده کم و کمتر شد تا به معضل تک فرزندی برخوردیم و سالها با این معضل دست و پنجه نرم کردیم و در نهایت امروز با مشکل گریز از فرزندآوری و کاهش میل به فرزندآوری در بین زوجین جوان روبهرو هستیم. با اشاره به اینکه متاسفانه در سالهای اخیر بهدلیل اینکه سبک زندگی جوانان تغییر کرده است باید افزود: تمایل به فرزندآوری در جوانان کاهش پیدا کرده است در واقع افزایش سه مولفه، رفاهاقتصادی، تجملگرایی، مسئولیتگریزی و آسایشطلبی که در نسل جوان وجود دارد باعث شده که فرزندآوری را برای خود مقوله دشواری تصور کنند. نکته جالب در بحث فرزندآوری این است که همیشه ما فکر میکنیم که این ما هستیم که فرزندانمان را تربیت میکنیم در حالیکه این فرزندان هستند که با حضور خود ما را تربیت میکنند و این ما هستیم که برای کنار آمدن با یک انسان جدید باید با خود کنار بیاییم و مواجهه با یک انسان جدید را یاد بگیریم. والدین باید در مقابل آن انسان جدید (فرزند متولد شده) کوتاه بیایند و یا گاهی بایستند و در واقع این یک نوع پرورش روح پدر و مادر است یعنی بیش از آنکه والدین قرار باشد فرزندان خود را تربیت کنند این فرزندان هستند که بر رشد روح و روان والدین تاثیر میگذارند. توجه به مادیات، رقابت و چشم و هم چشمی در برخی از خانوادهها. مشاهده تولدها و جشنهای آنچنانی، صرف هزینههای زیاد برای عمل سزارین و برگزاری جشنهای تولد پس از به دنیا آمدن بچه در بیمارستان سبب میشود زوجهای جوان که جزو قشر متوسط جامعه هستند دیگر میلی به بچهدار شدن نداشته باشند. با بیان اینکه از طرف دیگر توجه زیاد به مادیات و تصور جوانان به اینکه باید در رفاه کامل فرزندانشان را بزرگ کنند باید اضافه کرد: این مسئله باعث میشود زوجهای جوان در امر فرزندآوری تعلل کنند و این در حالی است که تجربههای تربیتی نشان داده است که نوع تربیت گلخانهای اساساً کمتر جواب میدهد و تجربههای تربیت جهادی اثرگذاری بیشتری داشته است. نهاد ارزشمند خانواده باید از همان ابتدا با آموزشهای صحیح قبل از ازدواج مستحکم شود و در ادامه نیز باید با ارائه خدمات باروری سالم با دو رویکرد افزایش نرخ باروری کلی و حفظ و ارتقاء سلامت مادران و کودکان بهصورت همراه و همزمان بیش از پیش تقویت شود. کاهش میانگین فاصله زمانی بین ازدواج و فرزند اول، کاهش میل به تک فرزندی و کاهش میانگین فاصله زمانی بین فرزندان ازجمله عوامل مؤثر در بحث جمعیت هستند که باید بهصورت ویژه مدنظر مسئولان امر بهخصوص در مجموعه دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد که با مشکل کاهش فرزندآوری مواجه هستند قرار گیرند. در هر صورت باید زیرساختهای فرزندآوری در جامعه شکل گرفته و تقویت شود که یکی از اصلیترین این موارد اشتغال است. علاوه بر این حمایت از تشکیل خانواده و پشتیبانی از آن باید بهعنوان یک اصل در دولت جمهوری اسلامی ایران مورد توجه بیشتر قرار بگیرد.
بخش ۵: بحث آزاد با موضوع حق اشتغال برای همه آغاز گردید: در ابتدا آقای مهرداد یگانه چنین آغاز کردند که در گذشته بهدلیل اینکه جامعه بزرگی تشکیل نشده بود مردم با کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند ولی رفته رفته جوامع بزرگتر شد و نیاز به دولتی داشتند، دولتی که بتواند به دور از موقعیت و ملیت به افراد جامعه آموزش لازم را بدهد که به کار مشغول شوند ولی در حال حاضر بهدلیل آموزش ضعیف، دانشآموزان نمیدانند که چه شغلی را انتخاب کنند و در موارد بسیاری افراد بدون آمادگی و آموزش لازم وارد بازار کار میشوند. خانم فیروزهدهبزرگی فرمودند: درجامعهای مثل ایران ما ۲ تناقض بزرگ مشاهده میکنیم: اول مسئله جنسیت است که وقتی یک دختر یا پسر درخواست کار میدهند بسیار مورد تبعیض قرار میگیرند وا اگر کسی کلیه مهارتهای علمی و عملی را داشته باشد اهمیتی ندارد و آن سازمان یا شرکت فقط روی جنسیت تاکید میکند، و دیگری مبحث ایدئولوژی است که اگر از فیلتر ایدئولوژی آن سازمان یا شرکت اسلامی موفق بیرون نیاید مثلا حجابش درست نباشد یا برای آقایان ریش نداشته باشد و …… بدون توجه به استعداد و دانش مهارت آن فرد، از وی صرفنظر میکنند، در حالیکه مهارت و توانایی باید مهم باشد و برای همین است که متاسفانه همه در تلاش برای یافتن حقوق اولیهشان که اشتغال یکی از آنهاست میباشند. خانم سانازتنهایی نیز فرمودند: این حق اشتغال در صورت وجود شغل است که طبق خود قانون اساسی، دولت موظف است با توجه به نیاز جامعه برای همه افراد مشاغل لازم را ایجاد کند، ولی عنوان نکرده که شغلها برای بانوان نیز برابر است یا شرایط مشاغل برای بانوان متفاوت است. در مورد مشاغل برای خانمها، با فساد شغلی روبهرو هستیم وامنیت شغلی ندارند. دولت ایران شرایط و مشاغل مورد نیاز را ایجاد نمیکند. سختی استخدام شدن در کار و پارتی بازیها و زیرمیزیها و برگزاری آزمونهای فرمالیته هم مشکل دیگر است و روزانه شاهد هستیم که در هر صنف و در هر شغلی عده ای معترض به دریافت حقوق عقب افتادهشان هستند و اینها همه بهخاطر این است که هیچ مسئولی در جای درست خودش ننشسته است. موضوع دیگر اینکه آقایان میتوانند حق اشتغال را از همسرشان بگیرند و یک بند وجود دارد که سر عقد بانوان باید شرط اجازه کار را بگیرند و در مورد آن اقدام کنند که کمتر دچار مشکل بشوند. خانم نادیامشرف اینگونه اظهارنظر کردند: شخص شاغل در جامعه به سختی میتواند استخدام رسمی باشد و وقتی هم که بهصورت قراردادی کار میکند هیچگونه امنیت شغلی ندارد که چه مدت میتواند در شغلش بماند و اینکه از مزایا و حقوقی مثل بیمه هم برخوردار نیستند، دیگر اینکه در بسیاری موارد بهدلیل کمبود شغل، مدرک تحصیلی با شغلی که افراد دارند همخوانی ندارد. آقای حسنحمزهزاده نیز فرمودند: افرادی در جامعه امروز وجود دارند که به سادهترین سیستم آموزشی دسترسی ندارند که بتوانند شغلی انتخاب کنند و همین عدم کنترل آموزش باعث شده که به شغلهایی مثل دستفروشی، کولبری در بازار و به قاچاق و کارهای خلاف رجوع کنند.
در پایان مسئول جلسه از همه دستاندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم نادیامشرف قهفرخی و مسئولین ضبط صدا: خانم سمانهبیرجندی، خانم سانازتنهایی و ادمینها: خانم لیلا رمضان، خانم ستاره دژم و مهمانانی که در این نشست همراه بودند تشکر و قدردانی کردند و جلسه در ساعت ۱۵:۴۶ بهوقت اروپای مرکزی به پایان رسید.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی ۱۰ سپتامبر ٢٠٢٢
زهرا رهائی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۱۰ آگوست ۲۰۲۲ مصادف با ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۱ در ساعت ۱۴ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای امین بلوردی بهمن ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: آقای اسفندیار سنگری گزارشات وضعیت حقوق بشر در مرداد ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: اگر بخواهیم در خصوص هر کدام از اخبار و گزارشات و تحلیل نقض حقوق بشر در مرداد ماه صحبت کنیم به طبع باید ساعتها برای اعلام این گزارشات وقت و زمان اختصاص دهیم، لذا با توجه به محدویت وقت جلسه، به اخبار، گزارشاتی که صحت آنها از طریق خبرگزاریهای رسمی و مستقل مدافع حقوق بشری به احراز رسیده است را به تفکیک موضوع و جمعبندی شده به اطلاع شما عزیزان میرسانیم. اخبار نقض حقوق بشر در مرداد ماه ۱۴۰۱، با قریب به ۶۹ مورد اعدام محکومیتهای متعدد، احضارها، نقض گسترده حقوق زندانیان، نقض پایدار آزادی بیان، حقوق اقوام و پیروان ادیان، حقوق زنان، کودک و نوجوان و تجمعات کارگران که در استانهای مختلف رخ داد، همراه بود. مرداد ماه، با قریب به ۶۹ مورد اعدام همچنان بازگو کننده نقض حق حیات در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران است. بنابر گزارش نهادهای بینالمللی، ایران به تناسب سرانه جمعیت و میزان اعدام، رتبه نخست اعدام شهروندان خود در دنیا را دارد. از مهمترین رویدادها در اینباره میتوان به اجرای حکم اعدام امید عالیزهی کودک مجرم در زندان زاهدان اشاره کرد. وی در سال ۹۶ در ۱۶ سالگی از بابت اتهام قتل بازداشت و توسط مراجع قضایی به اعدام محکوم شدهبود. کمپین فعالین بلوچ نیز که گروه فعال حقوق بشر استان سیستان و بلوچستان است، بر کودک مجرم بودن امید عالیزهی تأکید کردهاست. در ماه سپری شده، حکم اعدام شوکت شهبخش، فرهاد کوهکن داوود امیرزاده (گرگیج)، حمید جهانگرد (شهبخش) و حبیب توتازهی در زندانهای زابل و زاهدان، علی قرهلر و حامد صفا، علی محمد مرادی و علی حسینی در زندان لنگرود قم، رضا معراجی، سیدسراج الحقصدیقی و علی صباحی و محمدحسین حسنیپور در زندان عادلآباد شیراز، محمد ایزدی و غلام نورزهی و جمعه بارکزهی در زندان دستگرد اصفهان، عبداللە رحیمی، هیوا احمدی، پیام یزدانی و سهیلا عابدی در زندان سنندج، صنوبر جلالی در زندان رجاییشهر کرج، سعید شهبخش، و ضیاءالله براهویی (یاگیزهی) در زندان دامغان، احمد قدیمی و شهرام یادگار در زندان همدان، مهدی نورکرمی در زندان اراک، حسین باقرپورسرابی و میلاد بدرخانی در زندان ساوه به اجرا درآمد.
بخش۲: آقای فرشاد اعرابی سخنرانی خود را با موضوع دموکراسی ایراد کردند: مجمع عمومی سازمان مللمتحد در هشتم نوامبر سال ۲۰۰۷ میلادی، برای پشتیبانی از جنبشهای ضداستبدادی، با اکثریت آرا، روز پانزدهم سپتامبر (۲۴ شهریور) را روز جهانی دموکراسی، نام نهاده است. اصطلاح «دموکراسی» نظیر برخی دیگر از مفاهیم رایج در علوم اجتماعی، تعریفی جامع و مانع ندارد و تعاریف زیاد و معانی متفاوتی از آن عرضه شدهاست. با این اوصاف اما در اغلب موارد، منظور از دموکراسی، به رسمیت شناخته شدن حق همگان برای شرکت در تصمیمگیری درباره امور همگانی جامعه به حساب میآید. هرچند دموکراسی ضامن توسعهیافتگی یک جامعه است اما در عین حال برای استقرار این مفهوم در یک اجتماع، سطح قابل قبولی از توسعهیافتگی باید از پیش محقق شدهباشد. هفتهنامه اکونومیست چاپ لندن، اوایل فوریه ۲۰۲۱ از سال ۲۰۲۰ میلادی بهعنوان بدترین سال برای رشد آزادی و دموکراسی در جهان یاد کرد. این هفتهنامه، شیوع گسترده ویروس کرونا در جهان و محدودسازی آزادیهای مدنی به بهانه قرنطینه از سوی دولتها را از دلایل اصلی سقوط آزادیهای مشروع و دموکراتیک در سال میلادی گذشته عنوان کرده است. نشریه اکونومیست همچنین در گزارش سالانه خود در سال ۲۰۱۹، ایران را یکی از بدترین کشورها از نظر شاخصهای دموکراسی معرفی کردهاست. اکونومیست هر ساله وضعیت دموکراسی را در ۱۶۷ کشور جهان براساس «روند انتخابات و کثرتگرایی، عملکرد دولت، مشارکت سیاسی، فرهنگ سیاسی دموکراتیک و آزادیهای مدنی» مورد بررسی قرار میدهد. اولین پیششرط حکومت دموکراسی این است که حکومت از آن مردم باشد و این مردم هستند که به حکومت مشروعیت میدهند. خلاف گذشته، حکومت نباید از آسمان نازل شده باشد و نمایندگان خدا چه با عنوان شاه و چه با عنوان ولی فقیه، بر مردم حکومت نخواهند کرد. در دموکراسی مشروعیت حکومت و دولت از رأی مردم به دست میآید و از اینجا به بعد ما وارد مسأله انتخابات میشویم. حکومت مجموعهای است که به سه قوه تقسیم میشود: اجرایی، قانونگذاری و قضایی. منشأ این سه قوه باید از مردم باشد. مردم هستند که قانونگذاری میکنند و قانون از آسمان نمیآید. چند مجتهد و آخوند دور هم جمع نمیشوند که قانون را رد یا تأیید کنند. دموکراسی میتواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. دموکراسی مستقیم توسط مردم و از طریق همهپرسی و رفراندم در جامعههای محدود و کوچک عملی است. به عنوان مثال در برخی از کانتونهای سوئیس، قانونگذاری بهطور مستقیم است. به این معنا که خود مردم به مسألهای رأی مثبت یا منفی میدهند یا اینکه توسط نمایندگان مردم به رأی گذاشته میشود. وقتی میگوییم نمایندگان مردم، مسأله انتخابات مطرح میشود. در مورد قوه اجرایی هم به همین ترتیب است. آن کسی که نماینده مردم است، نماینده خدا و آسمان نیست. اینها مواردی است که در ایران، در قانون اساسی مشروطه به صورت خیلی صریح و علنی مطرح نشد و موارد مندرج در این قانون، قابلیت اجرا نداشت. در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم حاکمیت از آن مردم نیست. یعنی اصل حاکمیت مردم که مبتنی بر اصل حاکمیت اراده است و مردم هستند که تصمیم میگیرند، هرگز پذیرفته نشدهاست. ما باید در یک حکومت یا دولت حقوقبنیان و حقوقمدار موضوع را بررسی کنیم و بدانیم اساساً دموکراسی قابل تحقق است یا خیر؟ بهعنوان مثال، انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ به وقوع پیوست. ماده اول اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه اعلام میدارد که انسانها آزاد به دنیا میآیند و بهطور برابر زندگی میکنند. همین بند، حد فاصل رژیم گذشته و رژیمی بود که پس از انقلاب روی کارآمد. رژیم گذشته، رژیمی بود که مبتنی بر امتیازهای طبقاتی یا ناشی از فئودالیسم بود که در آن اصل آزادی و مفهوم شهروند وجود ندارد و مردم نه آزادند و نه حقوق برابر دارند. از آن به بعد بود که مفاهیم آزادی و برابری در نظام روی کار میآیند. در ایران هم موضوع به همین ترتیب است. ما با قانونی مواجه هستیم که این قانون در اساس تبعیضآمیز است، آزادیها مشروط و محدود است و مقامی با عنوان شاه یا قدرت متعالی آن را به مردم اعطا میکند. بنابراین باید در ابتدا حاکمیت را از آن مردم بدانیم و این مردم هستند که درباره آینده خود تصمیم میگیرند. سپس یک جامعه باید حقوقبنیان باشد جامعهای که اساساش بر حقوق مردم استوار است و نه بهعنوان هدیهای که صاحب قدرت یا نماینده خدا آن را به مردم اعطا کند. اساس یک جامعه دموکراتیک، رأی آزاد مردم و اراده آنها است که میتوانند حکومتی را ببرند و حکومتی را بیاورند. اینها در واقع صورت مسألهای است که ما براساس آن میتوانیم در یک جامعه، توقع دموکراسی داشته باشیم یا نداشته باشیم. تا زمانی که در ایران و دستکم در شهرهای بزرگ، یک نظرخواهی صورت نگیرد و گروههای مستقل از حکومت امکان نظرخواهی از مردم را نداشته باشند تا براساس آن آمار و ارقامی منتشر شود، نمیتوان گفت که چند درصد از مردم اساساً از نظام دموکراتیک شناخت واقعی دارند و با برقراری آن، بر مبنای تعریفی که پیشتر ارائه شد، موافق هستند یا خیر. به عنوان مثال، در تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی مردم در انتخابات سال ۸۸ که میدانند آزاد نیست، محدود است و فقط میتوانند به کسانی رأی دهند که از فیلتر شورای نگهبان رد شدهاند، شرکت میکنند. بخشی از حکومت، رهبر جمهوری اسلامی یا جناحهایفشار در حکومت، این انتخابات را دستکاری میکنند و نتایج رأی مردم را عوض میکنند. جنبشی در میان مردم به وجود میآید. بزرگترین تظاهرات بعد از انقلاب در ایران شکل میگیرد که عنوان آن «رأی من کو؟» است. این رویداد فقط در تهران اتفاق افتاد. میخواهم بگویم که دستکم در پایتخت و شهرهای بزرگ، شناخت از دموکراسی وجود دارد. مردم در انتخابات شرکت کردند، انتخاباتی که محدود و کنترل شدهبود. ما این موضوع را یک بار دیگر در انتخابات منتهی به ریاست جمهوری خاتمی دیدهایم. شاید مردم میدانند از این چند نامزد انتخابات که از فیلتر شورای نگهبان گذشتهاند، کدام یک میتواند آنها را بیشتر به سمت نظام و حکومتی که مطلوبشان است، سوق دهد. ایران یکسال پیش شاهد برگزاری انتخاباتی بود که از دل آن ابراهیم رییسی یکی از نزدیکترین افراد به رهبر به عنوان رئیسجمهور اعلام شد. انتخاباتی که دارای حاشیههای بیشماری است و نبود دموکراسی در ایران را به نمایش میگذارد. هرچند به باور خیلی از کارشناسان و ایرانپژوهان، گزینش رییسی یک انتصاب بوده تا انتخاب. مردم اساسیترین کانون دولتهای جدید به شمار میروند که در برپایی این دولتها نقش اساسی دارند. در ایران اما شهروندان نقش کمتری در سرنوشت خود دارند. نارضایتی فزایندهای که در ایران از دولت حاکم و سیاستگران آخوندپیشهی این کشور وجود دارد، سبب میشود که حضور مردم در روند انتخابات، سیاستهای داخلی مناسبتهای خارجی و زندهگی سیاسی کمرنگ باشد و زمینههای حضور آنان قدغن شود. سرکوب فزاینده و خفقان در این کشور باعث میشود که یک وحشت داخلی و نگرانی بزرگی مبنی برآینده به وجود آید. آینده توسط چند تن بهگونه دیکتاتورمآبانه رقم زده میشود و شهروندان ایران در تحولهای داخلی به عنوان رأیدهندگان نقش ندارند. از همین رو روشنفکران بر این باورند که آنچه زیر نام «انتخابات» در ایران به انجام رسید، یک انتصاب بیش نیست که توسط رهبر ایران صورت گرفته و شهروندان در این روند کمترین نقشی نداشتهاند. کاهش بیست درصدی حضور مردم در آنچه روند انتخابات در ایران گفته میشود، نشان دهنده عقبگرد و عدم اعتماد مردم به این روند است. از سوی دیگری، به بیمهری و دلسردی مردم به رأی دادن نشان میدهد که نارضایتی فزایندهای در ایران شکل گرفتهاست. نارضایتی که ممکن است در آینده بنیاد دیکتاتوری و ستم را در این کشور برچیند و زمینههای مردمسالاری واقعی را فراهم کند. دیکتاتوری ماندگار نیست و فوج فزاینده نارضایتی و بیاعتمادی مردم به سردمداران آخوندپیشه ایران نشاندهنده این امر است که نمیتوان دیکتاتوری را به جای دموکراسی بر یک ملت آگاه تحمیل کرد. مسأله اساسی این است که آقای رئیسی به جنایت ضدبشری، قتلهای سیاسی و صدور دستور اعدام ۶۸ مخالف سیاسی نظام موجود در ایران، متهم است. او همچنان به سرکوب شکنجه و اعدام معترضان، فعالان سیاسی و فعالان زن در ایران متهم است. سازمان ملی ایران در سال ۱۳۹۷ خورشیدی مستندسازی کرد که ابراهیم رئیسی چگونه هزاران مخالف سیاسی و دگراندیشان این کشور را به کام مرگ کشاند و دست به اعدامهای فراقانونی زد. بنابراین، این موضوع چه در ارتباط با حقوق مردم و چه در ارتباط با مشروعیت حکومت، باید از حوزه بحث نظری وارد قانون اساسی آینده شود. قانون اساسی، میثاقی است بین مردم و حکومت. حکومت، ساختاری است که حقوق مردم و آزادیهای مردم را به معنی عملی قضیه چه در حوزه قانونگذاری، چه در حوزه اجرایی، در ید پراقتدار خود دارند. قوه قضاییه هم همیشه متأسفانه ابزاری است در دست قدرتاجرایی. ما هنوز گام اول را برای اینکه بگوئیم مشروعیت یک نظام ناشی از رأی مستقیم و بلافاصله مردم است برنداشتهایم. مردمی که در آن همه، صرفنظر از پایگاه اجتماعی، گذشته طبقاتی، نژاد و جنسیت، حقوق برابر دارند. ابتدا قانوناساسی باید مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد. همچنین در این قانون اساسی، ساختار حکومت باید به نحوی باشد که مردم بتوانند درباره آینده خود تصمیم بگیرند، دولت را سر کار بیاورند یا از کار برکنار کنند و سرنوشت خود را به هر صورتی که بخواهند، رقم بزنند. هر چه زمینه دخالت مردم در تعیین سرنوشت اجتماعی، سیاسی و فرهنگیشان بیشتر باشد، آن حکومت به دموکراسی نزدیکتر است. انتخابات در ذات خود اساسیترین نمودار دموکراسی در جهان است. این نمودار مشخص میکند که نقش شهروندان در روند سیاست و دولتداری چقدر تأثیرگذار است. مشهورترین تعریف دموکراسی همان تعریف «حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم» است. در واقع کانونیترین عنصر این نظام، اهمیت دادن به شهروندان و خواست آنان است. این شهروندان هستند که مشروعیت نظامهای سیاسی را تعیین میکنند و نظامها را بر سرنوشتشان خود مسلط میسازند. در این میان «شفافیت» و «آزادی عمل» از اصلیترین کار شیوههایی است که نظام مبتنی بر آرای مردم را از نظامهای تکرو و دیکتاتوریمدار برجسته میسازد و مرزی میان این نظامها میکشد.
بخش۳: آقای صادق فرخی قصرعاصمی سخنرانی خود را با موضوع گفتگوی تمدنها ایراد کردند: شک نیست که تمدن، همچون هر فرآوردهی عقلی دیگر بشر، دارای گونههای مختلفی است. همچنین گفتگو، به جز صورتهای مرسوم و معمول آن میتواند گفتگوی حقیقی بدون نام یعنی به زبان واقعیتهای آفرینشی باشد. ما همواره دو زبان برای گفتگو داریم؛ یکی زبان قال و دیگری زبان حال، و چنانچه در عرصهی فناوری، شاهد هستیم کارآمدترین زبان است و ما برای گفتگو با دیگران در عرصهی فناوریها چه زبانی را شایسته یافتهایم؟ در باب زمینهها دو مورد، مناسب برای گفتگو است: یکی مسائل مورد علاقه و دیگری متولیان آنها. مسائل متفاوت، متولیان متفاوتی هم دارند و شک نیست که اگر کار گفتگو در هر موضوعی به اهل آن واگذار شود، بهتر نتیجه میدهد، لیکن پیش از هر چیز، باید روشن شود چه موضوعهایی از اولویت بحث و بررسی برخوردارند؟ برای این که اولویت را زودتر دریابیم، باید به دلیل گفتگوها توجه کنیم و ببینیم چرا باید گفتگو کنیم؟ آنچه از اولویت برخوردار است، همانا مسائل عقیدتی و به عبارتی، ایدئولوژیکی است و مسائلی که تماس نزدیکتری با زندگی دارند مقدمتر میباشند. مهم در گفتگو، داشتن آمادگیهای نقدینهای متناسب برای گفتگو است، که هم علاقهی طرف را به انجام گفتگو برمیانگیزاند و هم خود انسان را قویدل و شجاع، به میدان میفرستد. تمدن، تنها سابقهی مادی ندارد، سابقهی معنوی تمدن پرقیمتتر است و این کالا اگر در هیچ بازاری رونق نداشته باشد در این بازار، که ویژهی تمدن است از ارزش درجهی یک برخوردار است. پیش از هر چیز باید بدانیم که مسألهی گفتگو، غیر از مسألهی برخورد تمدنها است؛ یعنی عکس پارادیم برخورد تمدنها، نمیتواند در جهت نتیجهی معکوس آن به کار رود و ما نمیتوانیم تمدنها را از قبل دستهبندی کنیم. باید رقابتهای سالمِ «به گزینی» را به راه انداخت تا همه شرکت کنند و بهطور طبیعی «خودشان» را نشان دهند. پارادیم پیشنهادی ما این است که باید شکل رقابتی را به موضوع گفتگوی تمدنها بدهیم. در یک دعوت جهانی به اقتضای طبع آن، نمیتوان پارامترهای کوتاه و جداکننده را در پارادیم آن، شرکت داد؛ بلکه برعکس، هرچه از شمار جداکنندهها بکاهیم موفقتر خواهیم بود استفادههای غیرهدفی، در خلال این برنامه، به ناکامی آن منتهی خواهد شد، زیرا دیگران نیز، یا همین کار را خواهند کرد و یا در مقابل آن، باب دیگری خواهند گشود و یا از آن، زده خواهند شد و به ادامهی روند، رغبتی نخواهند داشت، که هر دو به شکست گفتگوها میانجامد. تیمهای پیشرو طبعاً حالت الگویی پیدا میکنند و تیم الگو، آموزشهای غیرمستقیمی برای همگان دارد که در قانون طبیعت، رقم خورده و چیزی همچون سرنوشت محتوم است. رژیم ایران در طی ۴ دهه صدها نفر از مخالفان خود را در داخل و خارج ایران به شیوهی ترور به قتل رسانده است و ترور را بر گفتگوی تمدنها ترجیح میدهد. ۳۰ شهریور ماه هر سال در تقویم رسمی ایران به نام روز گفت و گوی تمدنها نامگذاری شده ست. ارتباط تمدنها و فرهنگ میان نسلهای مختلف در غنیسازی فکر، تمدن و فرهنگ انسانها سهیم بودهاست. گفت و گوی میان فرهنگها و تمدنها در نزدیک ساختن ملتها و دولتها و از بین بردن موانع ارتباط آنها با یکدیگر نقش بهسزایی دارد.ایده گفت و گوی تمدنها برای اولینبار از سوی سید محمدخاتمی، رئیس جمهور سابق کشورمان مطرح شد که از سوی جوامع داخلی و خارجی خصوصاً سازمان ملل متحد مورد استقبال قرارگرفت تا آنجا که دبیر کل سازمان ملل سال ۲۰۰۱ را سال گفت و گوی تمدنها نامگذاری کرد. ۳۰ شهریور ماه هر سال در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران به نام روز گفت و گوی تمدنها نامگذاری شد. روز گفت و گو یا سال گفت و گوی تمدنها زمینهای برای تسری دادن گفتگو و گفت و گوی تمدنها به عرصههای دیگر است. امروزه که فرهنگها تأثیرگذارتر از موضع مستقیم سیاست هستند، مشترکاتی در حوزههای فرهنگی میتوان یافت که بر حوزههای سیاسی مقدم بوده و از رخداد بسیاری از آنها جلوگیری میکند. حاملان این مقوله عالمان ادیان، اندیشمندان، هنرمندان، محققان، نهادهای مدنی و فرهنگی و علمی هستند که با درایت کامل میتوانند زمینهساز و تغذیه کننده بسیاری از نیازهای فکری و روانی بشر امروز گردند.ا نجمن صفاخانه مکانی در محله جلفا اصفهان (محله ارامنه اصفهان) جهت مناظره و گفتگوی ادیان بوده است که به همت آقای نورالله نجفیاصفهانی در سال ۱۲۸۱ شمسی برابر با جمادیالاخر ۱۳۲۰ قمری و ۱۹۰۲ میلادی تأسیس شده است. در این مکان مبلغین مسیحی و نمایندگان مسلمانان به بحث و گفتگو میپرداختند. این مکان یکی از اولین مراکز گفتگوی ادیان و تمدنها بوده است.محتوای نظریه گفتگوی تمدنهای سیدمحمد خاتمی این نظریه را طی سخنرانیهایی در یونسکو سازمان ملل، و در کتاب گفتگوی تمدنها ارائه کرده است. این نظریه در پاسخ به نظریه برخورد تمدنهای سامویل هانتینگتون در دهه نود است. خاتمی در کتاب گفتگوی تمدن ها میگوید: گفتگوی تمدنها میخواهد پایان زندگی سرشار از تبعیض، دورویی، جنگ و ویرانی را اعلام کند و راه تازهای در زندگی بشر آغاز کند، راهی که باید با همت و تلاش نسل نو، پا به صلح و آشتی بینجامد. زندگی مطلوب، زندگی خالی از دروغ، تزویر زور و تبعیض است و این خواسته فطرت آدمی است. گفتگوی تمدنها در واقع آغاز راه شکوفایی فطرت انسانی است، انسان ذاتاً عدالتخواه و زیباپسند است.گفتگوی تمدنها و سیاست تنشزدایی علاوه بر اهدافی که ذکر شد، هدف دیگری را نیز دنبال میکند و آن از میان بردن یک توهم بسیار وحشتناک در عرصه روابط بینالمللی است. قدرتهای بزرگ غربی، همواره توهم وجود یک دشمن بزرگ را ایجاد کردهاند و از طریق آن توانستهاند بسیاری از رفتارهای غیرعادلانه خود را در دنیا توجیه کنند. گفتگوی تمدنها در دوره پهلوی: ابتکار راهاندازی مرکزی برای گفتگوی تمدنها در ایران به دوران پهلوی باز میگردد. در آن سالها داریوش شایگان، حسین ضیایی و روژه گارودی با حمایتهای فرح پهلوی، بنیاد فرهنگی گفت و گوی فرهنگها را پایه گذاشتند. داریوش شایگان بعد از انقلاب نیز از نظریه خاتمی که ایدهای مرتبط با نظر ایشان داشت حمایت کرد. مهدی مطهرنیا میگوید: نظریه گفت و گوی تمدنها زمینهساز معاهده برجام بود مهدی مطهرنیا، کارشناس روابط بینالملل میگوید که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۹۳، هانتینگتون نظریه برخورد تمدنها را مطرح کرد در رأس این نظریه، تمدن اسلامی و لیبرال دمکرات غرب مقابل یکدیگر قرار میگرفتند اما دولت اصلاحات طرح گفت و گوی تمدنها را در واکنش به نظریه برخورد تمدن هانتینگتون مطرح کرد. به گفته وی گفت و گوی تمدنها یک جهتگیری تعریف شده با محوریت ادراک متقابل و همکاری به جای جنگ است. این نظریه رویکردی تعالی بخش محسوب میشود و بسیاری از اندیشمندان جهان از آن حمایت کردند . به گفته این کارشناس روابط امور بینالملل، گفت و گوی تمدنها، ایجاد کننده فضای مناسب برای حل بسیاری از تنشها بود. این نظریه زمینه ساز معاهده توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی بود، اما برجام محصول آن نیست؛ زیرا مذاکرات برجام براساس منافع سیاسی و کاستن فشارهای بینالمللی بود. دولت یازدهم و دوازدهم نتوانست در راستای اجرای نظریه گفت و گوی تمدنها گام بردارد و شعار صلح روحانی در سازمان ملل نیز موفقیتی به دست نیاورد. یک همایش با حضور ۵۰۰ نفر از شخصیتهای مذهبی، علمی و فرهنگی ۴۰ کشور جهان را در ۱۶ مهر ۱۳۸۴ در جزیره رودوس یونان آغاز و دو روز بعد به کار خود پایان داد. بخش تخصصی «دین و نقش آن در چالشهای جهانی» از مهمترین مباحث همایش گفت و گوی تمدنها و سالن آن مملو از روحانیون، نمایندگان ادیان مختلف بود. با این حال هیچ نمایندهای از ایران به عنوان یک کشور اسلامی در آن شرکت نداشت. این امر با سوالها و ابراز تعجب هیاتهای خارجی به ویژه از کشورهای عربی همراه بود. با وجود اهتزاز پرچم ایران در کنار پرچمهای سایر کشورهای شرکتکننده، گفته میشد از ایران تنها یک استاد دانشگاه تربیت مدرس در بخش فرعی «جوانان و آموزش و پرورش» در همایش یونان شرکت داشت. مسؤولان برگزاری همایش میگویند از رییس جمهوری سابق ایران و نمایندگان جمهوری اسلامی برای شرکت در این همایش دعوت کرده بودند. روز گفتگوی تمدنها از تقویم رسمی ایران حذف شد «روز گفتگوی تمدنها» و چهار مناسبت اصلی دیگر از متن تقویم رسمی ایران حذف و «روز مبارزه با استعمار انگلیس» و پنج مناسبت دیگر به آن اضافه شد. منصور واعظی، دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور، روز سه شنبه ۳۰ شهریور۱۳۸۹ (۲۱ سپتامبر) دلیل حذف مناسبت «گفتگوی تمدنها» را منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاصی برای آن عنوان کرد. آقای واعظی از تعیین روز ۹ دی به عنوان روز «بصیرت و میثاق امت با ولایت» خبر داد و گفت: «حماسه بزرگ در مقابل جریان نفاق جدید، مناسبت نامگذاری این روز در تقویم است» در روز نهم دی ماه سال ۱۳۸۸، سه روز بعد از ناآرامیهای روز عاشورا، حامیان دولت با دعوت نهادهای حکومتی در اعتراض به آنچه که آنها «هتک حرمت» روز عاشورا از سوی مخالفان دولت خواندند در سراسر ایران راهپیمایی کردند. بنابر گزارشهای رسمی در جریان ناآرامیهای روز عاشورای سال ۱۳۸۸، دست کم هشت نفر از جمله خواهرزاده میرحسین موسوی کشته شده بودند. آقای واعظی درباره تعیین «روز مبارزه با استعمار انگلیس» گفت: با توجه به شیطنتهای انگلیس در تاریخ کشور ما و نبرد قهرمانانه رئیس علی دلواری و یارانش برای استقلال کشور،۱۲ شهریور به عنوان روز مبارزه با استعمار انگلیس در تقویم ایران ثبت میشود. رئیس علی دلواری، رهبر قیام تنگستان و بوشهر در جنوب ایران، علیه نیروهای بریتانیایی در زمان جنگ جهانی اول بودهاست. او در دوازدهم شهریور ۱۲۹۴ خورشیدی به ضرب گلوله کشته شد. همچنین براساس تصمیم شورای فرهنگ عمومی روز ۳۱ خرداد به عنوان روز بسیج اساتید نامگذاری شدهاست. به گفته آقای واعظی پیشنهاد تعیین این روز که مصادف با سالروز کشته شدن مصطفی چمران، وزیر دفاع پیشین و نماینده پیشین مجلس ایران در جنگ ایران و عراق است، در دیدار «استادان بسیجی» با علی خامنهای رهبر ایران مطرح شدهبود. بر همین اساس روزهای ۲۹ دی ماه به عنوان روز غزه و ۲۱ فروردین روز هنر انقلاب اسلامی نامگذاری شدهاست. روزهای اسناد ملی (۱۷ اردیبهشت)، گل و گیاه (۲۵ خرداد)، اسکان معلولان و سالمندان (۲۰ مهر) و روز ملی ایمنی در برابر زلزله (۵ دی) از مناسبتهایی است که از متن تقویم خورشیدی در ایران حذف شد. شورای فرهنگ عمومی ایران، که متولی تعیین و نامگذاری روزهایی از سال در تقویم رسمی این کشور است از نمایندگان وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد، آموزش و پرورش، کشور، اطلاعات، علوم و تحقیقات و فناوری و سازمانهایی چون صدا و سیما، شهرداری، حوزه علمیه قم و نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها تشکیل شده است. با واقعه ۱۱ سپتامبر که نخستین هجوم سازمانیافته افرادی معدود به قلب دولتی خارجی در آن سوی دریاها بود، و اندکی بعد از پرده بیرون افتادن اینکه در مملکت پیشنهاددهنده گفتگوی تمدنها رندان حقپرست در صدد ساختن بمب اتمیاند آن پروژه تبلیغاتی به فراموشی سپرده شد. جلوه تمدن ایران در قلب اروپا نمایشگاهی از آثار باستانی ایران در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن برپا شده که تاریخ پنج هزار ساله کشورمان را در معرض دید بازدیدکنندگان قرار میدهد. در این نمایشگاه که با عنوان «ایران حماسی» برپا شده، بیش از ۳۵۰ قلم شیء مربوط به ایران دوره باستان، ایران دوره اسلامی و ایران معاصر به نمایش گذاشته شدهاست. این اشیا شامل دست نوشتهها، سفال، فرش، مجسمه، منسوجات و عکس چیزهایی هستند که در معرض تماشا قرار گرفتهاند. واقعیت این است که بازدیدکنندهها میتوانند با یک بلیت، تمدن پنج هزار ساله یک کشور را از نظر بگذرانند. یکی از مهمترین ویژگیهای این رویداد این است که مطالعات در مورد ایران باستان است و آن را در کنار بخش قدرتمندی از هنر و فرهنگ معاصر قرار میدهد. این مسأله همواره به صورت مجزا بررسی میشد، اما حالا این امکان فراهم شده است تا دستاوردهای هنری هزارههای مختلف به صورت یک کل منسجم در نظر گرفته شوند. استقبال از این نمایشگاه خیلی خوب بوده و رسانههای معتبر هم به آن پرداختهاند.
بخش4: بحث آزاد با موضوع فرهنگ و تمدن اقوام ایرانی بخش دوم (کرد) آغاز گردید: مردم کرد از اقوام ایرانیتبار و بازماندگان اقوام آریایی به حساب میآیند و تمام مناطق کردنشین در کشورهای همسایه ایران، بخشی از ایران صفوی بوده، که در طی جنگهای مختلف به امپراتوریهای مختلف واگذار شدند که در حال حاضر کردها به جز ایران در عراق، سوریه و ترکیه هم هستند. اقوام کرد در ایران بیشتر در غرب و شمال غربی کشور زندگی میکنند، که البته عدهایی هم در مازندران، گیلان و آذربایجان غربی و خراسان به صورت پراکنده در این مناطق زندگی میکنند. اقوام کرد مثل بقیه اقوامی که در ایران هستند، دارای زبان خاص خود و آداب و رسوم خاص خود هستند. اقوام کرد به زبان کردی صحبت میکنند، که به جز اینکه یکسری مشترکاتی با زبان فارسی دارد، جزء زبانهای قدیمی در ایران به شمار میرود. یکی از مهمترین مراسم در میان اقوام کرد جشن نوروز است یا اگر اشتباه نکنم به آن آتش نوروزی هم گفته میشود که این جشن یکی از سنتهای قدیمی در میان کردها به حساب میآید. کردها نوروز را با برپا کردن آتش به همراه موسیقی و رقص جشن میگیرند. اقوام کرد هم مثل دیگر اقوام در ایران دارای پوشش خاص خودشان هستند و باید بگوییم که لباسهای کردی یکی از زیباترین لباسهای محلی در ایران به حساب میآید، که این نوع پوشش قدمت طولانی در تاریخ دارد. اما قبل از اینکه با شما دوستان راجع به فرهنگ و آئین اقوام کرد بحث را ادامه بدهیم، میخواهم یک اشاره کوتاهی هم راجع به نقضهایی که در ایران توسط جمهوری اسلامی ایران در برابر کردها در حال اتفاق افتادن اشاره کنم و بعد بحث را در هر دو مورد با شما دوستان ادامه میدهیم. همگی میدانیم که در قانون اساسی ایران همه ایرانیان صرف نظر از هر چیزی، در برابر قانون برابرند و نباید هیچ تبعیضی اتفاق بیافتد. اما جمهوری اسلامی ایران همیشه کردها را تجزیهطلب و تروریست خطاب کرده و با استفاده از این برچسبها به مشکلاتی مثل شغل، آموزش، مسکن، بهداشت و اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر در این مناطق اهمیت نمیدهد و تمام حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این اقوام را نقض میکند و به خشنترین شکل ممکن تعداد بسیار زیادی از کردها را بازداشت، شکنجه و بعد از گرفتن اعترافات اجباری در راستای برچسبهایی که خودشان میخواهند، اعدام میکنند و آن دسته از افرادی که سالهای بسیار طولانی و چه بسا تا پایان عمرشان را باید در زندان بمانند در طول دوران زندان از حقوق یک زندانی که کمترین این حقوق، دیدار با خانواده و مرخصی است محروم میمانند و اینها همه در حالی در کشور با سرعت بسیار زیاد در حال اتفاق افتادن است، که کردها بارها و بارها در ایران اعلام کردند، که هدفشان پیگیری حقوق کردها است. حقوقی که با ناعدالتی توسط جمهوری اسلامی ایران از آنها سلب شدهاست. آقای شایگان در مورد فرهنگ و زبان اصیل و جشن و رقص کردها که بسیار زیبا و اصیل هستند صحبت کردند و در مورد ظلمها و نقضهای حقوق بشری که به آنها روا داشته میشود نیز اظهار نظر کردند. آقای سپهر رضایی شایان در مورد نقضهایی مثل تبعیض که به کردها بخاطر دین و مذهب و عقایدشان به آنها وارد میشود و همچنین احزاب کردستان صحبت کردند. آقای آراس کرمی در مورد فرهنگ و رقص کردها و همچنین کولبری توضیحاتی را ارائه دادند. خانم نرگس مباشریفر از آقای منوچهر شفایی درخواست کردند که به این سؤال که چرا اینقدر در ایران اعدام وجود دارد و حالا که اینهمه اعدام هست آیا تأثیری در روند بهتر شدن جامعه هست یا خیر و چرا ایران دست از ادامه این روند برنمیدارد و ماشین قتلعامشان را نیز حتی در ماه محرم که به گفته خودشان ماه حرام است برنمیدارند، پاسخ دهند. آقای شفایی اول به توضیح در مورد اعدام کردها بخاطر انگ تجزبهطلبی و مذهب و عقیدهشان که به آنها وارد میشود پرداخته و همچنین گذری کوتاه به دلایل اعدام بقیه اقوام عزیز ایرانی نیز پرداختند و اعلام کردند که دولت جمهوری اسلامی بهدلیل توانایی پایینی که دارند، کار دیگری بجز خشونت ندارد و دست به اعدام و خشونت میزند و پیشنهاد دادند که تمام کمیتهها ماهیانه اتفاقات و نقضهای حقوق بشری آن ماه را در جلسات خود به عنوان یادآوری حقوق انسانی خود مطرح کنند و چون جمهوری اسلامی تنها علاج را در کشتن و نابود کردن میداند و دارای عدم مدیریت و سوءاستفاده هستند تصمیم به نابودی انسانها گرفته است و نتایج این نظام فقر، فساد و تبعات وحشتناک دیگری نیز به دنبال داشته است و همچنین گفتند که دلیل اصلی اعدام این جمله است: عدم توانایی مدیریت در کشور. آقای حسن حمزهزاده در مورد اعدام کردها دلیل را لج بودن دولت با آنها اعلام کرد. آقای شایگان پرسیدند که چرا جمهوری اسلامی نمیتواند تعدادی آدم درست برای پیشبرد اهداف خود تربیت کند؟ آقای شفایی گفتند: تنها کردها زیر ذرهبین نیستند بلکه تمام اقوام دیگر مثل عربها، بلوچها، آذریها، ترکمنها و همچنین ترکهای قشقایی هم زیر ذرهبین قرار دارند تا آنها را از یکپارچگی خارج کند و چون اسم آنها جمهوری اسلامی است و خودشان حتی مفهوم جمهوریت و اسلامی بودن را نمیدانند، نمیتوانند کسی را تربیت کنند و تنها به پر کردن جیبهای شخصی خودشان فکر میکنند و حتی حاضرند همدیگر را برای اموال بیشتر نابود کنند و به هم افترا بزنند و در اظهار به راهپیمایی اربعین نیز گفتند که رفتاری به دور از شأن انسانیست و در کل جمهوری اسلامی هیچ مدیریت و برنامهریزی برای زندگی مردم ندارد حتی برای خود و در مورد کردستان گفتند که آقای قاضی محمد در زمان پهلوی استقلال کردستان را اعلام کرد و مملکت خود را درست کردند و آقای پیشهوری در آذربایجان که در زمان قوامالسلطنه هر دو فرد دستگیر و باز این دو سرزمین به ایران میپیوندند.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: زهرا رهائی مسئولین ضبط صدا و تصویر: محمدرسول پورتندرست، اسفندیار سنگری ادمینها: رضا شایگان، نریمان حسینینژاد و میهمانان حاضر در جلسه: مازیار پرویزی مهدی محمدپور، فریده فراعی، مصطفی حاجی قادرمرحومی، پریسا نیکونام نظامی، نوید بهداد، حلیمه حسنسوری، احمد حاجی قادر مرحومی، صادق نوری، ابوالفضل رجبزاده، حمیدرضا تقیزاده؛ خاتمه جلسه را در ساعت ۱۷:۱۵ دقیقه به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
بازهم سپاه پاسداران اینباردرامریکا ،نقض حق حیات وآزادی بیان
آذر ارحمی
پس از تهدید جان بولتون ومار پمپئو برای کشته شدن قاسم سلیمانی ابر قدرت تروریست دنیا وبیان انتقام گیری از این دونفر سپس سوءقصد به جان سلمان رشدی انجام شد سه دهه پس از دستور ایت الله خمینی همچنان سوئقصد به جان سلمان رشدی نویسنده بریتانیایی هندی تبار کتاب ایات شیطانی میگذرد پس از نوشتن کتاب ایات شیطانی توسط نویسنده سلمان رشدی رهبر جمهوری اسلامی ایران ان را توهین به اسلام و مقدسات وتوهین به پیامبر دانسته وفرمان جایزه برای قتل ویا ترور او معین میکند اما هیچ کدام از این دلایل موجه برای قصد جان یه نفر برای ابراز عقایدش نیست آنچه با فتوای قتل و همچنین سوء قصد به جان سلمان رشدی مورد حمله قرار گرفته، حق آزادی اندیشه و بیان و حق حیات است تاریخ این فتوا، ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ یعنی ۳۳ سال پیش است اما امروز پس از 33سال شاهد سوئء قصد جان او توسط نیروهای تروریستی تحت حمایت سپاه پاسداران هستیم در ماههای پس از صدور این فتوا هینوشی ایگاراشی مترجم ۴۴ ساله ژاپنی «آیات شیطانی» در مقابل دفتر کارش در دانشگاه تسوکویا، در حومه توکیو، با ضربات چاقو به قتل رسید. اتوره کاپریولو مترجم این کتاب به زبان ایتالیایی نیز در مقابل خانهاش در میلان، با ضربات چاقو سخت مجروح شد. در اسلو به سمت ویلیام نیگارد ناشر نروژی کتاب سه گلوله شلیک و او را سخت مجروح کردند. در شهر سیواس در ترکیه، هتلی را که عزیز نسین نویسنده شهیر ترک در آن اقامت داشت به دلیل دفاعاش از آزادی بیان و حق انتشار رمان «آیات شیطانی» به آتش کشیدند. این نویسنده جان سالم بدر برد، ولی ۳۷ نفر در این واقعه مرگبار جان خود را از دست دادند. در اعتراضات مسلمانان متعصب و بیگانه با آزادی بیان که در هند و پاکستان در اعتراض به انتشار «آیات شیطانی»، قبل از صدور فتوای خمینی، برگزار شد نیز عدهای در درگیری با پلیس جان سپردند. دفتر نشر «نیما» که ترجمه فارسی این کتاب را منتشر کرده است به آتش کشیده شد. سردبیر مجله «خلق» در سلیمانیه که بخشی از ترجمه کردی این کتاب را در سال ۲۰۱۰ چاپ شده است و هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. سردبیر از این حادثه جان سالم بدر برد ولی برمی بهداد مترجم کتاب از آن زمان در خفا زندگی میکند برای سر سلمان رشدی، که در ده سال اول پس از صدور این فتوا مخفیانه و تحت محافظت پلیس زندگی میکرد، نهادهای حکومتی در جمهوری اسلامی سه میلیون و ۳۰۰ هزار دلار جایزه تعیین کردند. جایزهای که البته به هادی مطر جوان ۲۴ ساله آمریکایی لبنانیتبار که جمعه ۱۲ اوت ۲۰۲۲ در یک نشست ادبی در غرب نیویورک این نویسنده را کاردآجین کرد، به دلیل ناکام ماندنش در ارتکاب این جنایت به وی تعلق نخواهد گرفت. ولی اگر هادی مطر ناموفق بود، آیا افراد دیگری تلاش نخواهند کرد فتوای روحالله خمینی را، برای دریافت این جایزه و یا توهم گوشهای از بهشت که به آنها وعده داده شده، به اجرا دربیاورند؟ فتوایی که علی خامنهای رهبر کنونی جمهوری اسلامی نیز در سال ۱۳۸۳ بر آن مهر تائید زد و گفت «غیرقابل تغییر» است سلمان رشدی بارها گفته بود که «آیات شیطانی» در ضدیت با اسلام نوشته نشده است. او در این رمان اتفاقا وحشت خویش را از مطلقگرایی، که خود گرفتارش شد، بیان میکند و هدفاش جلب توجه مخاطبان به ضرورت گفتگو، آزادی و حق انتقاد و پرسشگری و بردباری و تفاهم و درک متقابل است. این نویسنده حتی از مسلمانانی که با «آیات شیطانی» احساسات آنها جریحهدار شد نیز عذر خواهی کرد اما مشکل احساسات جریحهدار شده نبود، بلکه دعوت مسلمانان متعصب و فکر کردن و زانو نزدن در مقابل اسلام سیاسی و کسانی بود که به نام اسلام میخواهند حکومت کنند و هیچ مخالفتی را بر ان ندارند . وبه طور کلی جدایی دین از سیاست را بیان میکند دقیقا به همین دلیل در سالهای گذشته نویسندگانی چون علیاکبر سعیدی سیرجانی، احمد میرعلائی، مجید شریف، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و بسیاری دیگر در خود جمهوری اسلامی به قتل رسیدند. بسیار پیش از آن نیز در سال ۱۳۲۴ احمد کسروی به جرم پرسشگری و نقد مذاهب از جمله شیعه توسط «فداییان اسلام» در صحن دادگستری کشته شد. علی دشتی نیز روزنامهنگار و نویسنده دیگری بود که به دلیل نقد اسلام و کتاب معروف «۲۳ سال» مغضوب جمهوری اسلامی شد و در سن بالای هشتاد سالگی پس از انقلاب دستگیر و محکوم به اعدام گشت. وی در ۸۴ سالگی در بیمارستان درگذشت تلاش برای کشتن سلمان رشدی، سوء قصد به آزادی بیان و عقیده و حق حیات است.
سپاه پاسداران و نقش آن در ترویج خشونت
حسن حمزهزاده حیقی
هسته بنیادین سپاه پاسداران در نخستین روزهای سال 1357 با هدف حفظ انضباط در شهرها و روستاها، جلوگیری از تحریک و توطئه، پیشگیری از خرابکاری در مؤسسات دولتی و ملی و مراکز عمومی و سفارتخانهها، جلوگیری از نفوذ عناصر فرصتطلب و ضدانقلابی در داخل صفوف مردم، اجرای دستور دولت موقت و اجرای احکام دادگاههای فوقالعاده اسلامی تشکیل شد. بسیج در اردیبهشت سال 1359 تحت عنوان بسیج ملی زیر نظر وزارت کشور تشکیل شد. دو ماه پس از شورای انقلاب با تشریح کارکردهای بسیج ملی، این سازمان را تحت نظر رهبر و وابسته به نهاد ریاست جمهوری اعلام کرد. سپس با ادغام برخی دیگر از نیروهای نظامی و شبه نظامی در آن بسیج ملی را گسترش داد. و در نهایت مجلس شورای اسلامی در سال 1359 با تصویب «لایحه قانونی راجع به ادغام سازمان بسیج ملی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، با توجه به اشتراکات این سازمان با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بسیج ملی را تحت عنوان نیروی مقاومت بسیج با سپاه پاسداران ادغام نمود. هم اکنون بر اساس ماده 3 قانون مقررات استخدامی سپاه، نیروی بسیج به عنوان یکی از زیر مجموعه های سپاه به فعالیت میپردازد. پذیرش و گسترش خشونت در یک جامعه معلول عوامل متفاوتی است. یکی از این عوامل حمایت بیش از اندازه حکومت سیاسی از نظامیگری و ترویج کمی آن است. تأثیر این عامل در افزایش خشونت در جامعه زمانی بیشتر میگردد که حاکمیت سیاسی آن جامعه دارای تفکر ایدئولوژیک و مستبدانه باشد. زیرا این حاکمیتها میکوشند تا امنیت حکومت مستبد خود را با توسل به نیروهای نظامی و شبه نظامی تضمین کنند. به نظر میرسد که هر چه خشونت دولتی گستردهتر و همه جانبهتر و سراسری تر و بیمهاباتر شود به همان نسبت نظام سیاسی بیثباتتر و عدم مشروعیت او در نزد ملت حتمی خواهد بود. درآن صورت چارهای نیست مگر اینکه خشونت دولتی را پیچیدهتر و همه جانبهتر کنند تا شاید اعتراضات کمتر شود و مخالفتها کم اثرتر گردد و زایش هر گونه مخالفتی را در همان نطفه خفه کنند. این راه کار میتواند به نظام سیاسی در ظاهر امر ثبات بخشد اما بیثباتی نظام سیاسی در ایران همانطور که گفتیم، ریشه در خشونت دولتی دارد و جامعه به عنوان یک پدیده زنده و با شعور در پیموقعیت های مناسب و درخور توجه است که بتواند با راهکار مقاومتهای مدنی، مطالباتاش را مطرح و خشونت دولتی را بیاثر کند با نگاهی علمی و روشمند و نیز به عنوان یک شهروند با نگاهی تأملبرانگیز به صفحات حوادث مطبوعات، فضای مجازی و برنامههای مختلف صدا و سیما میتوان به حجم وسیعی از خشونت در جامعه پیبرد. پیامدهای خشونت و پرخاشگری. 1- هتک حرمت و از بین رفتن کرامت اخلاقی و شأن انسانی شهروندان. هنگام رخ دادن پدیده خشونت و پرخاشگری، حیثیت و شأن و منزلت اجتماعی افراد بسیاری صدمه میبیند که به راحتی قابل جبران نیست.2- افزایش عمق کینهها و احساسات انتقامجویانه و تکرار نزاع. بروز یک خشونت موجب تکدر خاطر و احساس تحقیرشدگی در فرد میشود در این حالت با توجه به قوت «روح جمعی» ممکن است فرد یا بستگان وی در جهت تلافی کردن و تشفی خاطر یافتن، به مقابله به مثل بپردازند و رفتار خشونتآمیز را تکرار و باز تولید کنند و بر عمق کینهها و احساسات انتقامجویانه بیفزایند.3- کاهش احساس امنیت فردی و اجتماعی و احساس ناامنی کردن. فردی که مورد خشونت قرار گرفته احساس ناامنی کرده و این احساس اگر در فرد ریشهدار شود با عوارض فردی و اجتماعی متعددی نظیر کاهش اعتماد به نفس، افزایش ترس، انزواطلبی، افسردگی و… مواجه میشود.4- هدر رفتن منابع مادی و مالی، انرژی، زمان و… برای جبران هزینهها و خسارتهای خشونت. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در این ارتباط میگوید: «اگر پروندههای حوزه قضایی را بررسی کنید، خشونت تقریباً رتبه دوم پروندههای سیستم قضایی را به خود اختصاص میدهد که نشان دهنده هزینههای زیادی است که برای خشونت در جامعه میپردازیم»5: الگوبرداری منفی نسل نوجوان از جوانان و میانسالان جامعه و هدر رفتن سرمایههای انسانی و آینده کشور. «فرمانده نیروی انتظامی با اعلام کاهش سن استفاده از سلاح سرد در کشور افزود: افزایش خشونت با سلاح سرد در نتیجه گسترش و ترویج استفاده از این سلاحها در فیلمهای خارجی و حتی کمتوجهی به برخی موارد توسط صدا و سیما و فیلمهای توزیعی در بازار و نیز بازیهای رایانهای بوده است. او با اظهار تأسف از پایین آمدن سن استفاده از سلاحهایی مانند قداره، شمشیر، پنجهبوکس، چاقو و چاقوی ضامندار گفت: در گذشته اراذل و اوباش از این آلات استفاده میکردند اما اکنون جوان 17ساله که هیچ سابقهای ندارد در نخستین استفاده از این ابزار مرتکب قتل میشود که اگر حرفهای بود، مرتکب قتل نمیشد»6- خدشهدار شدن ارزشها. با گسترش خشونت و بازتولید آن و با گذشت زمان، ارزشهای پذیرفته شده جامعه نظیر اخلاق، انصاف، گذشت، محبت، تساهل و تسامح و… کمرنگ و خدشهدار شده و حتی ممکن است رنگ ببازد و به ضدارزش تبدیل شود و ارزشهایی نظیر خشونتطلبی، گردنکشی، بیاحترامی هتاکی، هرزهگویی و… رواج یابد. در مورد نیروی مقاومت بسیج نیز قوانین ایران بستر مناسبی را برای خشونت طلبی نیرو های بسیج آماده کردهاند ماده اول «لایحه قانونی تشکیل سازمان بسیج ملی» مصوب 1359 مبنای تشکیل بسیج را دفاع و جهاد علیه تجاوزکاران و موانع راه خدا تا تحقق کامل نظام اسلامی ذکر کرده است. این ماده که با الهام از آموزههای فقه شیعی مبنی بر جهاد علیه کفار تنظیم شده است، خود باعث ایجاد خشونتهای ایدئولوژیک میگردد. جهاد برای تحقق کامل نظام اسلامی مجوزی است برای ترویج ترور و خشونت به بهانه ایجاد حاکمیت اسلامی در جهان. ماده 159 قانون برنامه سوم توسعه نیز با موظف نمودن نیروی مقاومت بسیج به ترویج فرهنگ جهاد و شهادت، نمونه دیگری از حمایت قانونی از توسعه خشونت در حقوق ایران است.در پایان قابل ذکر است گرچه نیروهای سپاه و بسیج در عمل افرادی قانونگرا نبوده و بسیاری از رفتارهای خود را به صورت خود سرانه انجام میدهند، اما بدون شک حقوق ایران با تصویب قوانین و مقرراتی نادرست، راه را برای سوءاستفاده این نیروها از قدرت خود باز گذاشته و به رفتارهای نیروهای سپاه و بسیج در ایجاد ترور و خشونت و ناامنی در داخل و خارج مرزهای ایران مشروعیت بخشیده است. علاوه بر آن برخی رفتارهای فراقانونی حاکمان سیاسی رژیم، اجازه اعمال فراقانونی را به نیروهای سپاه و بسیج میدهد.
رعایت نشدن و نقض حقوقبشر به دلیل دین داری
کوثرولی زاده
در جهانی که حقیقتهای مختلف وجود دارد چطور میتوان همه را به یک «معروف» دعوت و از یک «منکر» منع کرد؟ و اگر سخن از حقوق اکثریت یک جامعه است؛ باید پرسید امر به معروف و نهی از منکر چه جایی برای تأمین حقوق گروههای کوچکتر و اقلیت میگذارد؟ امر به معروف و نهی از منکر یک حق مربوط به مردم در نظارت و کنترل دولت حاکم بوده. در طول تاریخ تبدیل شود به حق دولت در مراقبت از دینداری مردم، میتوان به مجبور کردن زندانی به زندان ارمیه اشاره کرد که رئیس زندان بدون صرفنظر از تعلقات مذهبی زندانیان، همه زندانیان زن را مکلف به شرکت در مراسم عزاداری محرم و سینه زنی کرده بود اشاره کرد. این انحراف و مسخ تاریخی از همان آغاز اسلام، یعنی از زمان بنیامیه و بعد خلفای بنیعباس برای حفظ ظاهر اسلام آغاز شده .دولت مردان حکومت ایران با تفسیر قران به نفع خودشان امر معروف و نهی از منکر به یک دست آویز و سرپوشی برای دولت مردان عامل سختی و شکنجه جسمی و روحی برای مردم ایران تبدیل شد و هر نوع نقض حقوقبشری به نام دین به کام دولت مردان و روحانیون ایران شد. معنی امر به معروف که پاسداری از حقوق مردم است به صلاحی اهانت کننده برای مجازات کردن مردم گرفتن هر نوع آزادیهای اولیه بشر مثل آزادی عقیده تبدیل شد که نه زن از مرد باز میشناخت، نه جوان از پیر میتوان گفت؛ برای دولت مردان مانند جاده صاف کنی که زمین رو هموار میکند برای نمایش ظلم و نقض حقوقبشر و مردم ایران عمل میکند. مسلماً امر به معروف و نهی از منکر در جامعه و آرا و سلایق مختلف برای زیست همخوانی ندارد.و توهینی هست به اقلیت مردم که از سوی دولت مردان و اکثریتی که خود را ماموران امر به معروف و نهی از منکر معرفی میکنند چرا که تمام عقاید و اندیشه و نظر مردم را غلط میشمارند و نظر و عقیده و اندیشه خودشان را درست و سعی میکنند با تحت فشار قرار دادن و شکنجه کردن ،اعترافات اجباری به مردم عقاید خودشون رو تحمیل کنند این جو حاکم در جامعه و به خصوص زنان حس می شود و سؤال این است ؟ آیا ظلم و شکنجه مردم ،وجود تبعیض این کار با خواست خدا منافات ندارد؟ آیا روسریهایی که سعید حنایی برگردن قربانیان خود میپیچید با رشتهای پنهانی به حجاب اجباری وصل نمیشوند؟ جنایتهای «قاتل عنکبوتی» که برای مبارزه با فساد فیالارض، زنانی را که برای تأمین معاش پررنجشان به تنفروشی روی آورده بودند به قتل میرساند، مگر چه بود جز تلفیق هیولاوار احکام حاکمان در «نهی از منکر» و قصاص؟ حناییها چه هستند جز آتش به اختیاران قوانین جمهوری اسلامی؟ براستی جز این نیست! تمامی سبعیت این قوانین و خشونتی که در جوهره حجاب اجباری هست، در کاربرد روسری به مثابه آلت قتل تجسم پیدا میکند. امروز، پس از دههها اجرایی شدن ایدئولوژی جمهوری اسلامی، نمیتوان انکار کرد که شعار «یا روسری یا توسری» که حزباللهیها در سال ۵۷ برای مقابله با تظاهرات اعتراضی وسیع زنان، به فراخوان حجاب اجباری خمینی سر میدادند، معنایی داشت که بسیاری از افراد و گروههای سکولار از چپ تا ملیگرایان در نیافتند. این شعار چشمانداز خشونتباری را تصویر میکرد که جامعه ایران میرفت با آن روبرو شود. دیوارکشی جنسیتی برای استقرار نظم ولایتفقیه.میتوان گفت با وجود سختیها و شکنجهها و حتی اعترافات اجباری و نمایش های دولت برای ترساندن مردم و زنان جامعه و برخوردهایی غیر بشری و ظالمانه ولی با خوشحالی میتوان گفت بخشی از زنان جامعه به حقوق خود اگاه شده و به اعتراض پرداختهاند حال به مدد این آگاهی و شجاعت تکثیر شده، بسیاری از زنان میگویند که هیچ وقت حجاب اجباری نپذیرفتهاند، هیچ وقت این اجبار برایشان پذیرفته نشده است و میخواهند هم زمان، هر کدام در کوچه و خیابان خودشان به خیابان بروند. مثل همهی زنان عادی و معمولی دنیا. با پوششی که آزادانه انتخاب کردهاند. کنش آنها در برابر حجاب اجباری نیز منحصر به زنان جوان دهه هفتاد و هشتادی نماند و در سالهای اخیر نسلهای متفاوت زنان در کنار همدیگر صدای اعتراض به حجاب اجباری را بلند کردهاند. فارغ از شکنجهها و زندانی شدن و اعترافات اجباری و اینکه برخورد حکومت با این زنان مخالف حجاب چه خواهد بود این تصمیم جمعی، نوید این را میدهد که بسیاری از زنان عزم خود را برای داشتن حق آزادی پوشش جزم کردهاند. به دلیل اجازه ندادن به امید دستیابی تمامی مردم ایران به سطح بالای از آگاهی تا که همگی به حق خودشان واقف شوند و مطالبه گر حقهایی که به زور از آنها گرفته شده شوند به امید آزادی کامل تمامی مردم ایران از ظلم و جبر حکومت .
مجتبی خامنهای مردی که با پشتیبانی پدرش به سوی رهبری گام برمیدارد
عباس رهبری
باید خون گریست برجامعه اسلامی که حتی احتمال «رهبر شدن» کسی مثل بنده در آن مطرح بشود»، این حرف را علی خامنهای 31 سال پیش گفت زمانی که پس از مرگ روحالله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، همه نگاهها به سمت پسرش سیداحمد خمینی چرخیده بود اما ناگهان با خاطرهای که علیاکبر هاشمیرفسنجانی تعریف کرد و بعد درباره صحت و حقیقت این خاطره به شدت تشکیک شد، خامنهای به عنوان ولی فقیه روی صندلی دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران نشست. در همان جلسه و قبل از سخنان علی خامنهای، رفسنجانی که ریاست جلسه خبرگان برای تعیین رهبری را بر عهده داشت، خطاب به او گفت: «آقای خامنهای ما تصویب کردیم شورا، شما بر خلاف مصوبه ما نمیتوانید بگوئید … ببینید اگر میخواهید چیزی بر خلاف شورا بگوئید، نمیشود.» اما از همان روز آغاز گسترش قدرت مطلقه و سلطه بیحد و مرز خامنهای بر ایران آغاز شد و روز به روز بر دایره اختیارات سیاسی و نظامی و ثروت تحت اختیارش افزوده شد، تا جایی که سفارت آمریکا در بغداد در آوریل 2019 مقدار مجموع داراییهای او را 200 میلیارد دلار برآورد کرد. در تمامی سالهای رهبری علیخامنهای، موضوع جانشینی او از مهمترین و حساسترین موضوعات مطرح شده در ایران بوده و تا کنون نام افراد مختلفی برای جانشینی او مطرح شده که همه آنها به جز یک نفر، به مرگ طبیعی یا غیرطبیعی جان خود را از دست دادهاند و آن یک نفر کسی نیست جز سیدمجتبی خامنهای، پسر رهبر ایران. مرگ مشکوک سیداحمد خمینی رقیب سیدعلی خامنهای سیداحمد خمینی مشهوترین پسر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران جدیترین رقیب علیخامنهای بود. مهدی خزعلی پسر ابوالقاسم خزعلی عضو سابق شورای نگهبان، عضو خبرگان رهبری و از تدوینکنندگان قانون اساسی در اینباره گفتند که قرار بود خامنهای نقش رهبر موقت را ایفا کند تا سیداحمد برای تصدی این پست آماده شود ولی خامنهای طعم قدرت را که خزعلی آن را به زن جوان زیبایی تشبیه میکند که از سوی شوهر سه طلاقه شده و باید کسی نقش محلل را برای ممکن کردن بازگشت او به شوهرش بازی کند، توصیف میکند- چشیده و حاضر به کنارهگیری نشد. سیداحمد خمینی در سن 49 سالگی و در ماه مارس 1995 به شکل مشکوکی بر اثر ایست قلبی جان باخت و بعدها شایعه قتل او مطرح شده و تا به امروز بیپاسخ ماند. رفسنجانی پدر خواندهای که به حاشیه رانده شد و در استخر مردپس از سیداحمد خمینی، از اکبرهاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورا، رئیسجمهوری رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس خبرگان و کسی که بیشترین نقش را در رهبری خامنهای داشت، و در واقع پدرخوانده او در دوره رهبری روحالله خمینی بود به عنوان جانشین او یاد شد. هاشمی پس از پایان دو دوره ریاست جمهوری توسط خامنهای و یاران جدیدش به حاشیه رانده شد و او نیز در سالهای پایانی عمر خود فاصله آشکاری با رفیق دیرینه خود گرفت و خود را به نیروهای معتدل و اصلاحطلب نزدیک کرد. او و خانوادهاش در آن سالها به شکل آشکاری مورد حمله قرار گرفت و فرزندانش به زندان افکنده شدند و حتی صلاحیتش برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری تأیید نشد. هاشمی در ژانویه 2017 به شکل مشکوکی در استخر جان باخت و بعدها مطالبی درباره کشته شدن او هم در رسانههای مختلف مطرح شد. نامهای مطرح برای جانشینی خامنهای از میان 4 رئیس قوه قضائیهای که در زمان خامنهای این مسئولیت را بر عهده داشتند، نام سه نفر از آنها به شکل جدی به عنوان کاندیداهای احتمالی جانشینی او مطرح شد؛ هاشمی شاهرودی، آملی لاریجانی و ابراهیم رئیسی.نام محمد یزدی اولین رئیس قوه قضائیه دوره رهبری خامنهای هیچگاه به عنوان گزینه جانشینی جدی مطرح نشد، اما حضور او در مجلس خبرگان رهبری و نقشی که او میتوانست در تعیین رهبر بعدی ایفا کند، سبب راه افتادن کمپینی برای ممانعت از حضور او و دو عضو دیگر «مثلث جیم» متشکل از جنتی یزدی و مصباح، در این مجلس شد و او که ریاست دوره چهارم این مجلس را بر عهده داشت، نتوانست در دوره پنجم رای کافی را به دست آورد. این موضوع خشم خامنهای را در آن زمان برانگیخت و زمینه پیروزی او در انتخابات میان دورهای این مجلس فراهم شد. در زمان ریاست سیدمحمود هاشمی شاهرودی بر قوه قضائیه در حد فاصل سالهای 1999 تا 2009 از او به عنوان اصلیترین گزینه جانشینی خامنهای یاد میشد. این موضوع حتی پس از کنار رفتن او از این سمت و به ریاست رسیدن صادق آملی لاریجانی هم ادامه یافت، اما لاریجانی که او را رقیب خود برای بر تن کردن قبای رهبری میدانست، با دستگیری نزدیکان او به اتهام فساد، زمینه حذف او از میان فهرست رقبا را فراهم کرد. پرونده فساد میلیاردی سیداحمد هاشمی شاهرودی برادرزاده و داماد او در بانک سرمایه که منجر به تحقیق و تفحص مجلس دهم از پرونده فساد و تخلفات بانک سرمایه شد و محمود صادقی نماینده اصلاحطلب تهران آن را منتشر کرد، از مهمترین ضربههایی است که لاریجانی به شاهرودی زد. شاهرودی در میان گزینههای احتمالی رهبری سوم ایران دارای بالاترین جایگاه حوزوی است. او همچنین از معدود کسانی است در جلسات فقهی که با هدف جا انداختن مرجعیت خامنهای برگزار شد، شرکت کرد و بعدها گفت که در «مجتهد مطلق بودن» خامنهای شکی نیست. شاهرودی در سال 2018 به مشکلات گوارشی مبتلا شد و برای ادامه درمان به آلمان رفت. با مطرح شدن احتمال بازداشت او در آلمان، به ایران بازگشت و در ماه دسامبر 2018 درگذشت. صادق لاریجانی با پرونده فساد از نامزدی برای جانشینی خامنهای کنار زده شد با روی کار آمدن صادق آملی لاریجانی به عنوان سومین رئیس قوه قضائیه دوران خامنهای، او تبدیل به جدیترین گزینه رهبری سوم شد. لاریجانی به شکل بیرحمانه و قاطعی همه مخالفان خامنهای و نظام را سرکوب کرد و در دوران او ایران شاهد بیشترین آمار اعدام، زندانی و همچنین سرکوب فعالان سیاسی و اجتماعی شد. آملی لاریجانی مثل شاهرودی که دانشگاه عدالت را تأسیس کرده بود، حوزه علمیه مجللی برای خود در قم ساخت تا جایگاه حوزوی خود را تقویت کرده و زمینه مرجعیت خود را آماده کند. دوران آملی شاهد بیشترین درگیریها میان او و محمود احمدینژاد رئیسجمهوری سابق ایران بود. احمدینژاد که از دوستان نزدیک هاشمی شاهرودی به شمار میرفت، با مطرح کردن فساد برادر کوچکتر رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس ضربه کاری جدی به او زد. روحالله زم مؤسس رسانه آمدنیوز هم با فاش کردن موضوع جاسوسی دختر رئیس قوه قضائیه عملا شانس رهبر شدن او را به نزدیک به صفر رساند.
سایه اعدامهای 66 بر سر نامزدی ابراهیم رئیسی که تولیت «آستان قدس رضوی» و معاونت رئیس قوه قضائیه را بر عهده داشت، چهارمین رئیس این قوه در دوران خامنهای است آیتالله حسنعلی منتظری قائم مقام رهبر پیشین ایران خطاب حسینعلی نیری (حاکم شرع)، مرتضی اشراقی (دادستان تهران) ابراهیم رئیسی (معاون دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده اطلاعات در اوین) و نقش آنها در اعدامهای تابستان سال 1366 گفته که «به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده از اول انقلاب تا حالا به دست شما انجام شده است. در آینده شما جزو جنایتکاران تاریخ از شما یاد خواهد شد.» رئیسی با روی کار آمدن، همان کاری را کرد که لاریجانی در حق شاهرودی انجام داد. او با دستگیری اکبر طبری دست راست لاریجانی به اتهام فساد مالی گسترده، زمینه به حاشیه رانده شدن او را فراهم کرد. تنها کاندیدای مورد قبول اصلاحطلبان و معتدلین حسن روحانی در انتخابات دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری (مسئول برگزیدن جانشین رهبری) در 1394 در هر سه لیست مطرح یعنی، فهرست خبرگان مردم به سرلیستی هاشمی رفسنجانی فهرست جامعه روحانیت مبارز به سرلیستی محمدعلی موحدی کرمانی و فهرست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به سرلیستی محمد یزدی، قرار گرفت و خود نیز سرلیست فهرست یاران اعتدال شد و بار دیگر عضو مجلس خبرگان رهبری شد. روحانی در این دوره از انتخابات خبرگان، با کسب 2.238.166 رای و در جایگاه سوم پس از اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد امامی کاشانی وارد مجلس خبرگان پنجم شد.چنین پشتوانهای میتواند روحانی را به یکی از نامزدهای جانشینی رهبر ایران تبدیل کند که از حمایت طیف وسیعی از اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان برخوردار است اما روحانیون و نظامیان تندرو را هرگز در کنار او نخواهند بود. گزینهای پرقدرت که با سکوت در سایه حرکت میکند. در همه این سالها اما یک گزینه دیگر هم برای جانشینی علی خامنهای وجود داشت؛ گزینهای که در سایه و پشت پرده روز به روز بر قدرت و نقش او در مدیریت ایران اضافه شده و هیچکس هم جرأت تعرض به او را نداشته و ندارد؛ مجتبی خامنهای، پسر دوم رهبر ایران. او در زمان روی کار آمدن پدرش، جوان 20 سالهای بود و حالا که به 51 سالگی رسیده 31 سال فرصت داشت تا در آرامش چم و خم کار سیاسی و بازیهای پشتپرده بیت رهبری را یاد بگیرد. او در این مدت توانست به خوبی به سپاه پاسداران به عنوان مهمترین و قدرتمندترین نهاد سیاسی-اقتصادی-امنیتی-نظامی در ایران نزدیک شده و فرماندهان ارشد آن را با خود همراه کند.
محمد محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر ایران در جایی فاش کرده بود که «هم اکنون رهبری بخشی از مسئولیتهای خودش را به مجتبی محول کرده است» گزارش فایننشال تایمزروزنامه فایننشیال تایمز در ژانویه 2020 درباره جانشین رهبر فعلی ایران نوشت «پیچیدگیهای داخلی و خارجی در خصوص جانشینی خامنهای کاملا مشهود است، لذا سیاست اعطای مجال گسترده به سپاه در این راستا قرار دارد که سپاه بتواند نقش محوری را در انتقال قدرت ایفا کند. به نظر بسیاری از تندروهای ایران جانشین خامنهای باید رهبری پراگماتیک باشد تا توان ایستادگی در برابر آمریکا را داشته باشد» در ادامه گزارش این روزنامه به آینده سیاسی مجتبی خامنهای پرداخته شده و آمده: «مجتبی درحال حاضر در قم مشغول دادن درس خارج بوده و همین ویژگی از نگاه برخی از محافل او را از اهلیت علمی حوزوی برای این منصب برخوردار می سازد. به نظر این محافل، ذهنیت سیاسی، نظامی و اقتصادی مجتبی شباهت به پدرش داشته و روابط بسیار صمیمانهای میان او و سپاه، شکل گرفته است» در روزهای گذشته هم در اقدامی که ناظران آن را زمینهچینی برای اعلام رسمی جانشین «سیدعلی خامنهای» رهبر ایران توصیف کردهاند، تصاویری از مجتبی خامنهای پسر رهبر ایران در تهران توزیع شد.در تصویری که در شبکههای اجتماعی منتشر شده، تصویری از مجتبی خامنهای در کنار تصویر پدرش با پشت زمینه پرچم ایران ترکیب و شعار «لبیک یا خامنهای» و «ما پیرو اهل بیت خامنهای هستیم» در کنار آن درج شده است
فقر و گرسنگی ! یا هولوکاست بیصدا (بخش چهارم)
مریم حبیبی
نتیجه گیری: در میان قوانین اساسی که از حدود سه قرن پیش در کشور های گوناگون جهان پدید آمدهاند، کمتر متنی است که همچون قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب 1358، در تعریف قوانین ناظر بر زندگی اقتصادی کشور، با ابهامها و تضادهایی چنین آشکار همراه باشد. یکی از این تضادها در خصوص کارگران جنسی است که در ایران به سن 12 و یا پایینتر رسیده است و آمار 50%درصدی حضور زنان متاهل در این شغل که نمادی از وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه است. در حقیقت از زمان دولت رفسنجانی نوعی سرمایه داری و سرمایهگذاری در کشور ایجاد شد که جامعه را به دو قشر دارا و نادار تقسیم کرد. سیاستهایی که در زمان وی اجرا شد، از نوع سیاستهای نئولیبرالیسم اقتصادی بود که نوعی اشرافیگری را در جامعه رواج داد و همزمان قشر وسیعی از جامعه دچار فقر شد. پس از امضای برجام و خروج آمریکا از این توافقنامه سیاسی تحریمها علیه ایران به اجرا گذاشته شد و با سقوط ارزش ریال قشر فقیر جامعه هرچه بیشتر فقیر شدند. حتی اقشار متوسط جامعه که به قشر پر درآمد و اشرافی جامعه متمایل بودند به قشر فقیر بدل شدند به نحوی که در حال حاضر 60 میلیون تن از مردم ایران زیر خط فقر و نزدیک به10 میلیون در خط فقراند. از جمعیت 85 میلیونی ایران 70 میلیون در خط فقر و زیر خط فقر هستند. براین اساس بازار کارگری جنسی به وضعیت اقتصادی و سیاسی از یکسو و فقدان قوانین کارآمد در جامعه مربوط میشود. فصل چهارم این قانون مرکب از اصول چهل و سوم تا پنجاه و پنجم به امور اقتصادی و مالی میپردازد و دیگر بخش های قانون اساسی از جمله مقدمه آن نیز در بر دارنده اشارات مستقیم و غیر مستقیم به مسائل اقتصادی است. همین «زیادهگویی» در ترسیم و توصیف دیدگاههای اقتصادی نظام برآمده از بهمن (1357) که زمینهساز ابهامها و تضادها است، مهمترین ضعف قانون اساسی جمهوری اسلامی است که مشکلات زیادی را بر سر راه توسعه ایران در چهار دهه گذشته به وجود آورده و فرصتهای زیادی را بر باد داده است. در بخش کشاورزی نیز هیچگونه توسعهای وجود نداشته، واردات بیرویه محصولات کشاورزی و کاهش قیمت خرید محصولات کشاورزی مشکلات عدیدهای برای کشاورزان زحمتکش ایجاد کرده است. حال آنکه قانون اساسی متنی بنیادی مرکب از سلسله منتظماتی است که وظایف و اختیارات نهادهای تشکیل دهنده حکومت یک کشور و حقوق و وظایف شهروندان آنرا تعریف میکند. این متن که قاعدتاً برای دورانی طولانی فراهم میآید، باید از ایجاز و صلابت برخوردار باشد، از وارد شدن در جزییات بپرهیزد و انطباق اصول خویش بر زندگی نسلهای آتی را به تفسیر قضات آینده و تکامل دانش حقوقی واگذار کند. ایجاز آمیخته با قابلیت انطباق، که یکی از ویژگیهای قانون اساسی است، در عرصه اقتصادی اهمیتی دو چندان مییابد. در واقع متون حقوقی از جمله قانون اساسی پاسدار ثباتاند، حال آنکه زندگی اقتصادی سخت سیال است و بر پایه تحولات علمی و فنی و نیز اجتماعی و بینالمللی مدام در حال دگرگونی است. در قوانین اساسی معتبر جهان، از جمله قانون اساسی آمریکا مصوب (1787) و اصلاحیههای آن و یا قانون اساسی سوئد مشاهده میکنیم. آزادی اقتصادی در این کشور پیامد طبیعی فرهنگ سیاسی مندرج در قانون اساسی است که اختیارات قوه مجریه را محدود میکند تا از پیدایش یک قدرت استبدادی، مشابه آنچه در آن روزگار در اروپا وجود داشت، جلوگیری کند. همین زیربنای حقوقی آزادی در ایالات متحده آمریکا است که شماری از پیامدهای اقتصادی آن (آزادی کسب و کار آزادی عقد قرارداد، آزادی رقابت) بعدها در سال (1897) از سوی دیوان عالی تعریف میشوند. جمهوری اسلامی اما، در نگارش قانون اساسی خود، به گزینه های دیگری روی آورد. در مجموع چنین پیدا است که اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی، در مأموریتی که قدرت برآمده از بهمن (1357) بدان محول کرده بود، با ملزومات نگارش متنی به اهمیت قانون اساسی آشنایی چندانی نداشته اند. این کمبود در نگارش اصول اقتصادی قانون اساسی بیشتر به چشم میخورد. در واقع قانون اساسی حکومت اسلامی، در پرداختن به مفاهیم اقتصادی گاه به عباراتی در سطح شعارها و کشمکشهای خیابانی روی میآورد. به بیان دیگر متنی که باید به اختصار قواعد ناظر بر آینده دراز مدت ملت را تعریف کند، در بردارنده عبارتهایی طولانی و مبهم و گاه جدلآمیز است که هیچ حقوقدان و اقتصاددان واقعی از عهده فهم و تفسیر آنها برنمیآید. به این جمله طولانی در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی توجه کنید: «در تحکیم بنیاد های اقتصادی، اصل رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل او است نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی، زیرا که در مکاتب مادی، اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی میشود، ولی در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارایی بهتر در راه وصول به هدف نمیتوان داشت» در همین جمله، نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی کشورشان را از دنیا (دیگر نظام های اقتصادی) جدا میکنند و نظام خود را از لحاظ اقتصادی در سطحی برتر از همه قرار میدهند. آیا مهمترین سند حقوقی یک کشور جای طرح چنین ادعاهایی است؟ در واقع نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی هم از نظریات اقتصادی صاحبنظران مسلمان و به ویژه شیعه تأثیر پذیرفتهاند و هم از آثار نظریهپردازان کمونیست و چپ جهان سومگرای انقلابی که بخش بزرگی از محافل فرهنگی و روشنفکری آن زمان ایران را زیر نفوذ خود داشتند. حاصل آنکه در نگارش منتظمات قانون اساسی جمهوری اسلامی در زمینه اقتصادی، هم جای پای «راه رشد غیر سرمایه داری» ملهم از نظریه پردازان حزب توده دیده میشود و هم تأثیر نوشتههای ملاباقرصدر در باره مکتب اقتصادی اسلام ( به ویژه اثر دو جلدی او زیر عنوان «اقتصاد ما»). در همآمیزی نظریههایی چنین متفاوت و گاه متخاصم نمیتوانست به ابهام و تضاد منجر نشود. یکی دیگر از نواقص مهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، میدان دادن به پوپولیسم اقتصادی است. با تحولاتی که هم اکنون در شمار زیادی از مناطق پیشرفته جهان، از آمریکای شمالی گرفته تا اروپا، جریان دارد، بحث بر سر مفهوم پوپولیسم در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالمللی بالا گرفته، بیآنکه توافقی بر سر تعریف آن و ویژگیهایش به دست آمده باشد. اگر این تعریف را، به رغم ناکافی بودن آن، ملاک قرار دهیم، قانون اساسی جمهوری اسلامی را می توانیم یکی از پوپولیست ترین متون حقوقی در جهان توصیف کنیم، زیرا مسئولیتهای بسیار سنگینی را از لحاظ تأمین معیشت و مسکن و سلامت و رفاه شهروندان بر دوش نظام سیاسی کشور قرار میدهد، بیآنکه درباره هزینه انجام این نقش سخنی بگوید. مقدمه قانون اساسی در توصیف نقش و وظایف «اقتصاد اسلامی» می گوید که هدف آن «فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسانی است و بدین جهت تأمین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی او بر عهده حکومت اسلامی است با توجه به محدودیتها، ابهامها و تضادهای قانون اساسی جمهوری اسلامی در عرصه اقتصادی، اغراقآمیز نخواهد بود اگر بگوئیم که نویسندگان این قانون وزنه سنگینی را به پای اقتصاد ایران بستهاند و به همین جهت است که حقوق دانان خارج از ایران تنها راه حل مشکلات بنیادین جامعه ایران را در دو نهاد مکمل نظارت بر قانون اساسی و دادگاه عالی قانون اساسی میدانند زیرا این دو نهاد به عنوان «مسئول حمایت از رعایت قانون اساسی» از برتری حقوقی خاصی در ارتباط با دیگر قوا برخوردار است. نظارت دادگاه یاد شده تمام اعمال تقنینی را در بر میگیرد که عالیترین اسناد حقوقی نظام حقوقی و سیاسی خاص هستند. جایگاه نهاد واقعی دارای اختیار و قدرت انجام نظارت بر قانون اساسی تنها باید در دست نهادی باشد که در نظام خاص تفکیک قوا از رابطه محدود کنندهای نسبت به قوه مقننه ( پارلمان) برخوردار بوده و بتواند قوانین مصوب دستگاه تقنینی را باطل و فاقد اعتبار اعلام نماید.
نه به اعدام، به مناسبت دهم اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو مجازات اعدا
بهروز عزیزی
سازمان عفوبینالملل و سازمان «همبستگی جهانی علیه مجازات اعدام» در سال ۲۰۰۲ روز دهم اکتبر (۱۸ مهرماه) را روز جهانی مبارزه برای لغو مجازات اعدام اعلام کردند. از آن پس جامعه جهانی و همه نهادها و فعالان حقوقبشر «نه به اعدام» و این روز جهانی را به کارزاری برای پیوستن هر چه بیشتر دولت های جهان به لغو مجازات اعدام در کشور خود تبدیل کردند قرن بیستم را میتوان آغاز عصر استیلای قوانین بینالمللی بر قوانین داخلی کشورها به ویژه در زمینه حقوقبشر دانست. قوانین بینالمللی که برگرفته از ایدئولوژی یا باورهای خاص مذهبی نیستند و حقوقبشر و در صدر آن حق حیات هر انسانی را پاس میدارند. بعد از جنگ جهانی دوم و با تشکیل سازمان مللمتحد، اندیشههای حقوقبشری در اعلامیه جهانی حقوقبشر و کنوانسیونهای ضمیمه آن تبلور یافت و همه کشورهایی که به عضویت سازمان مللمتحد در میآیند به تعهد در قبال این موازین و منظور کردن آن در قوانین اساسی و قوانین مجازات خود فراخوانده می شوند قرن بیست و یکم را اما میتوان قرنی دانست که نهادهای زیر مجموعه سازمان ملل با ارائه گزارشهای خود به نقد و بررسی عملکرد دولتها در نقض تعهدات بینالمللی و حقوقبشر میپردازند تا آنها را در مقابل افکار عمومی جهان قرار دهند. در همین راستا مجمع عمومی سازمان ملل در دهم نوامبر ۲۰۰۷ کارزار نوین «نه به اعدام» را برای گسترش و تعمیق بیانیه اعلامیه جهانی حقوقبشر آغاز کرد به گزارش سازمان ملل تا کنون چهار پنجم کشورهای عضو سازمان ملل به کارزار لغو مجازات اعدام پیوسته و به اجرای این مجازات در قوانین خود و یا در عمل پایان داده اند. اگر چه که این مجازات همچنان در یک پنجم از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل و در رأس آنها در چین و ایران اجرا میشود. بنا به گزارش عفوبینالملل تنها در سال ۲۰۱۸ آمار اعدام در جهان کاهشی ۳۱ درصدی داشته و این حد از کاهش طی ده سال گذشته بیسابقه بوده است اعدام، مجازاتی است که حق حیات انسان را نقض میکند. حکومتهای بیدادگر با اعدام فردی و گروهی به پاکسازی های سیاسی و قومی و ایجاد رعب و وحشت در جامعه خود میپردازند. کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در ایران نمونهای از این اعدامهای دسته جمعی است که مصداق «جنایت علیه بشریت» نام گرفته است. به گزارش خبرگزاری هرانا طی یک سال گذشته یعنی از اکتبر ۲۰۱۸ تا کنون دستکم ۲۴۲ نفر از طریق حلقآویز کردن در ایران اعدام شدهاند نگران از افزایش اعدامها در ایران، در سال ۱۳۹۲ هشت تن از چهرههای سرشناس هنری، اجتماعی و سیاسی کشور، خانمها زنده یاد سیمین بهبهانی و پروین فهیمی و آقایان بابک احمدی، محمد ملکی، محمد نوریزاد، فریبرز رئیس دانا، علیرضا جباری، اسماعیل مفتی زاده و جعفر پناهی، با انتشار یک فراخوان عمومی کارزاری را برای لغو گام به گام اعدام در ایران راهاندازی کردند. کارزار «لگام» انعکاس ندای عمومی وجدان جامعه نسبت به شیوهها و اشکال وحشیانه شکنجه و مجازات اعدام و نیز اعتراضی به نارسایی سیستم حقوقی قرون وسطایی جمهوری اسلامی است که در ادامه خود تعداد بیشتری از فعالان برجسته حقوقبشر به آن پیوستند.
کشتار دگراندیشان و ستیز با فراموشی
سمانه بیرجندی
حکومت اسلامی ایران در حیات 43 ساله اش مرتکب 8 کشتارجمعی از دگراندیشان سیاسی و عقیدتی شده است. کشتار سال های 59-57 کشتار در خارج از کشور( از سال 1358 آغاز شد). کشتار سال های 63-60. کشتار بزرگ تابستان سال 67. کشتار روشنفکران فرهنگی و سیاسی ( قتل های زنجیره ای). کشتار سال 1388 ( جنبش سبز). کشتار دی ماه 1396. کشتار آبان ماه 1398. و…. کشتار قربانیان بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی. از اصلیترین عوامل این کشتارها و جنایتها عدم تحمل دگراندیشی سیاسی و عقیدتی، و عدم تحمل مخالفت سیاسی و عقیدتی است. آمران و عاملان این کشتارها تصورشان این بوده و هست که صاحبان حقیقت مطلقاند و دیگران باطل، و وظیفه آنها است که «حقیقت» خود را نه فقط به هموطنان شان که به جهان و جهانیان حقنه کنند. باطل اگر حق را نپذیرد میباید حذف شود، و این سرآغاز عدم تحمل و خشونت های ناشی از آن است. دو عامل اساسی و تمایل کلی در پیدایی و تداوم پدیدهی عدم تحمل دیگری ایفای نقش میکنند: عامل انسانی( روانی و زیستشناسانه) و عامل محیطی (یا اجتماعی). سالیانی ست که درباره نقش این دو عامل بحث و جدل وجود دارد، و هر کدام نیز پیروان و طرفدارانی دارند. برخی نیز ترکیب این دو عامل را سببسازِ پدیدهی عدم تحمل میدانند. از میان عوامل متعدد اجتماعی، مذاهب و ادیان و ایدئولوژی های مذهب گونه بزرگترین عوامل بروز عدم تحمل در تاریخ بشریاند، به ویژه ادیانی چون یهودیت و مسیحیت و اسلام. البته یهودیت و مسیحیت با اصلاحات و به زمانه شدن، خود را جمع و جور و تعدیل کردهاند اما اسلام سیاسی هنوز بر بنیاد این توهم جا خوش کرده که حقیقت محض است و دیگران باطل محض. در رابطه با جامعهی ما نقش اساسی در عدم تحمل و خشونت ناشی از آن را بینش و روش مذهبی، به ویژه مذهب تشیع و ایدئولوژی های مذهب گونه به عهده داشتهاند. ایدئولوژیهای مذهب گونه، که برخی از آن ها حتی مخالف و دشمن مذهب ( دین) مینمایند، در عدم تحمل دیگری، راه ادیان رفتهاند و میروند. اینان نیز نشان دادهاند ذهنیتی که خودش را انبار و انبان حق و حقیقت بپندارد، با دیگران با زبان و رفتار متفاوت مواجه خواهد شد، با زبان تحکم و خطاب و عتاب و امر، و با رفتاری که سرانجاماش خشونت خواهد بود. سیاست نیز به ویژه اگر با دین درآمیزد عدم تحمل را به عرصه مفاهیم سیاسی و سیاست نیز میکشاند و دامنهی دگراندیش ستیزی را گستردهتر میکند، ارتداد دینی «مذهبی» به ارتداد سیاسی نیز تسری مییابد. تمامیت خواهی در عرصه سیاست نقش مهمی در بروز عدم تحمل دارد. تبعیض نیز در این معنا که خود یا گروه اجتماعی خود را برتر و ممتازتر از دیگران پنداشتن، و خواستن حق و امتیاز ویژه برای خود و گروه اجتماعی خود قائل شدن، از عوامل بروز عدم تحمل و خشونت است. این برتری طلبی که میتواند دینی «مذهبی»، قومی «اتنیکی»، جنسیتی، سیاسی، اقتصادی و… باشد پیامدی جز عدم تحمل و دشمنی و خشونت نمیتواند داشته شد نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی سبب بروز عدم تحملاند، عدمتحملی که گاه به صورت خشونتی سبعانه بروز کرده است «رفتاری که حکومت اسلامی با زنان تن فروش و یا معتادان و…داشته است».کشتار دگراندیشان، اگر نخواهیم تکرار شوند نمیباید فراموش شوند. قدرتهای سیاسی و دینی در کنار دستبرد و دستکاری حافظه فردی، جمعی و تاریخی، در راستای تقویت فرایند فراموشی رخدادها، وقایع و سوژههائی که یادآوری آنها به زیانشان است، تلاش و عمل کردهاند. بیتوجهی، انحراف و مشغول سازی اذهان و افکار برای دور شدن از آن رخدادها و وقایع، ایجاد ارعاب و وحشت در رابطه با یادآوری آن رخدادها و وقایع، دستکاری و نابودی خاطرات و همه مظاهری که در پیوند با خاطرات و حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی قرار دارند، تلاش و عمل قدرتهای سیاسی و دینی برای ایجاد فراموشی است. فراموشی فقدان حافظه نیست، انتقال ادراکهای جایگزین شده از حافظه نزدیک و عملی به حافظه دور است، حافظهای که گفتهاند «خاصیت چسبندگیاش» قوی ست. فراموشی فرایندی باز دارنده است که با مراحل مختلف حافظه رابطهای تنگاتنگ دارد. نقص و خطا در هر یک از مراحل سهگانه حافظه سبب خواهند شد دریافتها و دادههای ذخیره و آموخته شده به خوبی بازیابی نشوند. فراموشی اتفاقهای دردآور و ناگوار، و احساسهای منفی و نامطبوع امری ارادی است. گاه آنچه مورد قبول و یا مطلوب نیست نیز به بوته فراموشی گزینشی سپرده میشود. فراموشی خود خواسته و ارادی ببیشتر در رابطه با حافظه فردی عمل میکند. فراموشی جمعی میتواند به دلیل گذشت زمانی طولانی از یک رخداد و واقعه و سوژه، و فقدان محرکههای یادآوری و بازآفرینی به وجود بیاید. رخدادهائی که نسلی که هنوز زنده است تجربه کرده و در حافظه دارد، میتوانند قابل دستکاری و تحریف باشند اما به سختی به فراموشی سپرده میشوند. رخدادها و جریانهای اجتماعی از حافظه فردی و جمعی شاهدان و ناظران آن رخدادها و جریانها به سرعت زدوده نخواهد شد حتی اگر به گذشته و به آنها فکر نشود، و تلاش و وانمود شود شاهد و ناظر در زمان حال سیر و سیاحت میکند. حافظه، به ویژه حافظه جمعی که تبلور کیفیتی ویژه است با خاطره پیوند و میانه نزدیکی دارد. محرکهها میتوانند کلید بازیافت و دستیابی به حافظه جمعی و خاطرهها باشند. فقدان محرکه و فقدان برقراری رابطه حسی و عاطفی با رخداد و سوژه، فراموشی و بیگانگی نسبت به آن حافظه و خاطره ساخته و پرداخته شده در ذهن را به وجود میآورد. محرکههای فرایند یادآوری، در اشکال و ژانرها و انواع گونهگون، علیه فراموشی عمل خواهند کرد و سبب تقویت حافظه فردی و جمعی خواهند شد. رخدادها و تجربههای تاریخی گاه فجایعی مصیبت بارو تلخاند که یادآوری و چالش با آنها عذابآور و دردناک خواهد بود، و میباید هوشیارانه از بازیابیها و یادآوریها استفاده شود تا به بروز و تقویت کینه و نفرت و تکرار دامن نزند. به همین خاطر میباید یادآوریها و بازیابیها را به سوی شناخت چرائیها و اوامر و عوامل اصلی، و راههای جلوگیری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجایع سوق داد، با این هدف که تأمین و اجرای عدالت، همزیستی مسالمتآمیز و دور از خشونت و قراردادهای شهروندی و به سازی انسان و زندگی امروز و فردای او ملکه فکر باشد. ستیز با فراموشی، بدون درک و فهم اهمیت یادآوردی، و تمرین و تکرار محرکههای فرایند یادآوری ممکن نخواهد شد. در بازیابی و تقویت فرایند یادآوری در برابر فراموشی راه برای یافتن چرائی بروز و پیدائی یک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگیری و پیشگیری از تکرارش گشوده خواهد شد. رخدادها و فجایعی که میبایست به حافظه جمعی و تاریخی، به بخشی از افکار و آگاهی عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و شعور اجتماعی بدل شوند. حافظه جمعیای که آرمانی انسانی ذخیره کرده است، باید نو و پرورده شود، چرا که عامل خلاقیتهای اجتماعی و موجب انسجام جمع میشود. حفظ چنین حافظهای با ستیزعلیه فراموشی متحقق خواهد شد. حافظه جمعی و تاریخی بازیافت و بازآفرینی گذشته مشترک است، بازآفرینیِ دگرگون شده و تغییر یافته بدون پیوند با زمان، مکان، واقعیت و حقیقت رخداد و واقعهای که در گذشته به وقوع پیوسته است. حافظه جمعی یک ملت (حافظه جمعی ملی)، در پیوند با حافظه فردی شکل میگیرد اما ساختار این حافظه جمعجبری حافظههای فردیِ یک گروه یا ملت نیست. حافظه جمعی پدیدهای اکتسابی ست. برآیند حافظههای فردی، محرکههای عینی و ذهنی، الگوهای تاریخی و اجتماعی، سلطه اندیشه و افکار نیاکان بر ذهن، الگوها و یا ایدههای تجربه نشده، احساس تعلق مشترک، ارزشهای متفاوت و کنشها و واکنشهای حافظه فردی با عوامل گوناگون، این حافظه را شکل میدهند. به همین دلائل حافظه جمعی به کیفیت و روند پیوستهای بدل میشود که بازیافت آن به سان یک جریان فکری در جمع به سرعت قابل تحقق است. حافظه جمعی و تاریخی را پدیدهای زنده و پویا دانستهاند. در این میانه صاحب نظرانی بودند و هستند که بین حافظه جمعی و حافظه تاریخی تفاوت قائلاند و به نقش و تأثیر راهبردی فردی و اجتماعی حافظه تاریخی به عنوان ذخیره رخدادهای منقطع سیاسی و فرهنگی در ذهن، باور ندارند. هر نوع حافظه اجتماعی «جمعی، تاریخی فرهنگی و…» در پیوند با رخدادها و وقایع نمود مییابند و واکنشهائی را سبب میشوند، بهرهوری از این واکنشها نیازمند آموزش و درایت جمع و بستگی به ویژگیهای شرایط تاریخی و اجتماعی جامعه دارد. در شرایطی مناسب جامعه با درک تأثیر و تأثرهای وارد بر خود و در روند فراگیری جایگزینی و یادآوری آنها را به حافظه جمعی بدل میکند و به یاری حافظه تاریخی و عناصر شکل دهنده هویت تاریخی و حافظه فرهگی، به آگاهی و ظرفیت عملی «استعداد» بدل خواهد کرد. حافظه جمعی راهنمای زندگیای بهتر خواهد بود، اگر تحریف و دستکاری نشده بازآفریده شود و برای دستیابی به شناخت و تغییر مورد استفاده قرارگیرد، حافظهای که این انتظار را میباید داشت که در بطن خود تناقضها و تضادها بسیار داشته باشد قدرتهای استبدادی و مذهب، حافظه جمعی و تاریخی را دست کاری و دفورمه و قالبگیری میکنند، ضمن اینکه نقشی مهم در تقویت فراموشیِ فجایعی که به بار آوردهاند، دارند. اینان حافظه جمعی و تاریخی خود خواسته میسازند، هویتسازی میکنند، و حافظه سازیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دینی مورد قبول و نیازشان را با به کارگیری اهرمهای مختلف، از جمله امکانهای رسانهای و تبلیغی و ترویجی، و نهادهای مختلف کنترل و تقویت میکنند. حافظه جمعی و تاریخی تضعیف شده قابلیت دستکاری دارد، به همین خاطر در تلاشاند تا با ساختن حافظه جمعی و تاریخی مورد قبولشان به زندگی مردم معنای مورد نظرشان را بدهند. دموکراسی فراهم آورنده شرایطی ست که حافظه جمعی گروههای اجتماعی مختلف، زنان دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، و اقلیتهای دینی و قومی و نژادی پای به میدان اثرگذاری اجتماعی و سیاسی بگذارند. زندگی در محیطی دموکراتیک حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی را در مسیر ایفاینقش راهبردی همه گروههای اجتماعی در راستای حل مشکلات و اعتلای فردی و اجتماعی تقویت میکند. آموزش و آگاهی پیرامون درک اهمیت رخدادها و تجربههای تاریخیِ تکراری و چگونگی بدل کردنشان به حافظه جمعی و تاریخی در برابر ترفندهائی که حافظه جمعی و تاریخی را در راستای منافع مادی و معنویشان تغییر میدهند، پر اهمیت هستند. حافظه جمعی یا «قدرت روح جامعه، که در خودآگاه و ناخودآگاه جمع ذخیره شده است» را حفظ گذشته در زمان حال یا حفظ زمان حال درگذشته و یادآوری گذشتهای که با جمع و گروه در میان گذاشته و یا جمع و گروه درآن گذشته مشترک زیسته اند و یا رمز گردانی و ذخیره گذشته مشترکی که گروه یا ملتی را به یکدیگر پیوند میدهد تعریف کردهاند. حافظه جمعی، تاریخی و فرهنگی بخش بزرگی از مردم میهمان، این تودهی 80 میلیونی حافظ گنجینههای تاریخی و فرهنگی چندهزارساله، چگونه رمز گردانی و جایگزین شده است که قاتلی همچون سیدابراهیم رئیسی، رئیس جمهور یک کشور میشود. چگونه منافع معنوی و مالی، جهتگیری ذهنیتها، شیوه ارزیابی رویدادها و حال نگریها غبار فراموشی بر حافظه جمعی و خاطرهها مینشانند؟ و 8 کشتار از دگراندیشان و مخالفان را از محرک حافظه جمعی و تاریخی بودن و امی دارند؟ آیا ریشههای کاهش تعهد به خواستهای آزادیخواهانه و آزاداندیشانه، ناپایداری حافظه جمعی یا خاطرهها به دلیل گسستهای تاریخی و هویتی است یا توفان بحران هویت فردی و جمعی حافظهها را به تاراج برده، آن حد که دیگر حافظه یا خاطرهای فردی و جمعی در این ذهنها برجای نمانده، یا اگر هست خردینههائی دفورمه شدهاند؟ ماندگاری در حافظه و ذهن، به تکرار و عامل محرک نیاز دارد، به همین خاطر میتوان مانع از بروز فرایندهای بازدارنده، به ویژه درمورد رخدادهای تاریخی بود. فراموشی زمینهساز تکرار شدن رخداد فراموش شده خواهد شد.
اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی محمود رضا خاوری (قسمت دوم)
مهدی کریمی
محمودرضا خاوری (زاده ۵ خرداد ۱۳۳۱) مدیر عامل پیشین بانک ملی ایران و متهم اصلی پرونده اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی است. او در مهر ۱۳۹۰ به بهانه «مشکلات عصبی حادث شده و بیماری مزمن» از مقام خود استعفا داد و به کشور کانادا که تابعیت آن را دارا بود، گریخت. خاوری توسط دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی ایران به اتهام اخلال در نظام اقتصادی به ۲۰ سال حبس و بابت دریافت رشوه به ۱۰ سال حبس محکوم شده است. نام خاوری برای مدتی در لیست افراد تحت تعقیب اینترپل وجود داشت ولی از اواسط مهر ۱۳۹۵ خورشیدی، نام وی به عنوان یک شخص در حال تعقیب در وبسایت اینترپل مشاهده نمیشود. خاوری در خرمآباد متولد شده است. وی دانش آموخته مقطع کارشناسی رشته حقوق از دانشگاه تهران و مقطع کارشناسی ارشد حقوق از دانشگاه شهید بهشتی است. در دهه ۸۰ خورشیدی در حالی که خاوری به واسطه شغلش منع قانونی داشته مخفیانه تابعیت کشور کانادا را اخذ کرده است. او پیش از فرار از ایران، خانه مجللی واقع در محله بریدل پث خریده بود. بریدل پث نام محلهای ثروتمندنشین در ایالت انتاریو کاناداست که بسیاری از بازرگانان، هنرمندان و ژورنالیستها از جمله سلین دیون، هنرمند نامدار موسیقی در آنجا عمارتی را به نام خود ثبت کردهاند. خاوری فعالیت بانکی خود را در بانک صنعت و معدن در سال ۱۳۵۶ با سمت کارشناس قضایی آغاز کرد، اما نحوه ارزیابی، پذیرش و استخدام او هرگز افشاء نشده است. او در سال ۱۳۶۱ به سمت ریاست اداره دعاوی بانک صنعت و معدن منصوب شد و تا سال ۱۳۶۴ در این سمت بود. خاوری در دوره ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی به سمت عضو هیئت مدیره بانک سپه منصوب شد. او در دوره ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، ابتدا به سمت قائم مقام مدیر عامل بانک سپه و سپس به عنوان رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل بانک سپه منصوب شد. در دوره محمود احمدینژاد و در سال ۱۳۸۸ وی به سمت ریاست بانک ملی ایران رسید. در مراسم معارفه وی، شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد محمودرضا خاوری را فردی عالم، با تجربه، با تقوا و کارشناس خواند و گفت که در انتخاب وی نهایت دقت و وسواس صورت گرفته است. محمودرضا خاوری مدرک دکترای تخصصی ندارد با این حال در زمان ریاستش بر بانک ملی ایران، در مکاتبات رسمی از عنوان «دکتر خاوری» استفاده کرده است. او در دانشگاههای مختلف، از جمله دانشکده حسابداری شرکت نفت، دانشکده امور اقتصادی و دارایی، مؤسسه عالی بانکداری ایران، دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه شهید بهشتی تدریس میکرد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴، خاوری به همراه جمعی دیگر از مدیران اقتصادی و بانکی ایران، با صدور بیانیهای حمایت خود را از اکبرهاشمی رفسنجانی اعلام کردند. خاوری مدیرعامل بانک ملی ایران در پرونده رسوایی بزرگ اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی در ایران برای چندمین بار نام بانک ملی را در یک پرونده فساد بزرگ مالی در ایران مطرح کرد. قبل از این نیز در جریان فساد بزرگ اقتصادی در پرونده المکاسب از اسدالله امیراصلانی مدیرعامل بانک ملی ایران به عنوان متهم ردیف اول نام برده شد که این به شبههها و ابهامات اقتصادی بسیار زیادی در ساختار و بدنه و همچنین نقش این بانک بزرگ در فسادهای اقتصادی انجامیده است. دولت محمود احمدینژاد در دوره اول ریاست جمهوری وی تصمیم گرفت چک پول بدون پشتوانه چاپ کند. پس از مدتی دولتمردان اعلام کردند که هزینه چاپ چک پول که در انگلستان انجام میشود زیاد است و چک پول تبدیل شد به مسکوکات رایج کشور در حالی که این پول پشتوانه طلا و نقره نداشت و روز به روز عواقب این موضوع آشکار شد. برای انجام این کار رئیس بانک مرکزی ایران با محمود احمدینژاد همکاری نکرد و در مصاحبه ای با یکی از روزنامههای سراسری کشور عنوان کرد که با این کار یعنی وارد کردن چک پول بدون پشتوانه به بازار مخالفم و استعفا میدهم. در سیزدهمین جلسه محاکمه متهمان پرونده فساد سه هزار میلیارد تومانی در ایران، قاضی پرونده اعلام کرد که یکی از معاونان وزارت اطلاعات از خروج محمودرضا خاوری مطلع بوده است. بنابر اطلاعات منتشره از سوی قاضی سراج، خاوری در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ به عنوان رئیس بانک ملی ایران، تقاضای سفر به انگلستان را در قالب یک مأموریت کاری برای شرکت در جلسه بانک پیالسی لویدز لندن مطرح میکند. در تاریخ ۲۹ شهریور همان سال با مأموریت وی به خارج از کشور مؤافقت میشود. در ۳۱ شهریور ۱۳۹۰ خورشیدی، خاوری به مدیر حراست میگوید: درخواست سفر به لندن برای شرکت در جلسه بانک پیالسی لویدز لندن را دارم، از وزارت اطلاعات سؤال کنید اگر ممنوعالخروج نیستم بروم. قاضی سراج میافزاید: برابر اطلاعاتی که من کسب کردم مدیر حراست از طریق رئیس سازمان حراست کل کشور موضوع را پیگیری کرده و نهایتاً معاون وزیر اطلاعات بلامانع بودن خروج خاوری را اعلام میکند. در ادامه این ماجرا، تارنمای خبری تحلیلی دماوند نوشت: محمودرضا خاوری، روز دوم مهر ۱۳۹۰ خورشیدی، به بهانه شرکت در یک کنفرانس بانکی در انگلستان، ایران را به مقصد انگلستان ترک میکند. نخستوزیر وقت کانادا، استفان هارپر، طی دادخواستی که در سایت پتیشن آنلاین منتشر شده، میگوید: ما به دنبال پیگیری برای درخواست محمودرضا خاوری مبنی بر اقامتش در کانادا هستیم. اخیراً آقای خاوری در بزرگترین اختلاس ایران نقش اساسی را داشته است. ورود محمودرضا خاوری به کانادا به دلیل مشخص شدن تابعیت دوگانه وی، بازتاب گستردهای در رسانههای مختلف جهان داشت. و اینها همه در شرایطی است که در دوران زمامداری استفان هارپر در کشور کانادا قوانین سختی برای عموم ایرانیان وجود دارد که به راحتی حتی اجازه دیدن و ملاقات ایرانیها با بستگانشان را در کانادا نمیدهد و نقل و انتقالات پول با ایران نیز به سختی انجام میگیرد. بر اساس اخبار وبسایت متعلق به گروه خبری ایران-ایران به تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ خورشیدی، محمودرضا خاوری به ادعای رئیس بخش بینالملل نیروی انتظامی ایران از کانادا فرار و به یکی از کشورهای حوزه کارائیب یا آمریکای جنوبی رفته است. رئیس بخش پلیس بینالملل نیروی انتظامی همچنین اعلام کرد: پلیس کانادا ابتدا ادعا کرد که این فرد وارد کانادا نشده است و در صورت ورود هنوز توسط پلیس شناسایی نشده است. این در حالی است که پلیس بینالملل نیروی انتظامی آدرس و محل سکونت خاوری را به پلیس کانادا اعلام کرده بود. در نهایت اینترپل کانادا در تماسی مدعی شد: این فرد به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی یا حوزه کارائیب متواری شده است. رئیس بینالملل نیروی انتظامی ایران تصریح کرد: اعلام قرمز برای خاوری صادر شده است و تمامی پلیسهای عضو اینترپل مسئول پیگیری این موضوع و دستگیری این فرد هستند. به گفته وی احتمال دارد خاوری با مشخصات جعلی و تغییر هویت در کشورهای حوزه آمریکای جنوبی و حوزه کارائیب در حال تردد باشد. در نهایت در خبری از پایگاه خبری تحلیلی جمهوریت در تاریخ 07/07/1393 اعلام شد جانشین فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی گفت: «پلیس کانادا که تا مدتی پیش نمیپذیرفت که خاوری در آن کشور است، اکنون این موضوع را پذیرفته و این پذیرش، موفقیت خوبی برای پلیس ایران است». در ۴ آبان ۱۳۹۹ فرمانده نیروی انتظامی ایران مدعی شد که دو بار تا محل سکونت خاوری رفته و حتی به پلیس کانادا گفتهاند که محل او کجاست اما پلیس، خاوری را بازداشت نکرده است. خاوری سالها پیش از خروج دائمی از ایران، به سرمایهگذاری در زمینه ساختمانسازی در کانادا پرداخته بود و در سال ۲۰۰۵ میلادی توانسته بود که تابعیت کانادا را نیز بگیرد. خانواده او نیز حداقل از سال ۲۰۰۱ میلادی در تورنتو مالک چندین ملک بودهاند. پسرش نیز ریاست یک آژانس مسافرتی اکنون منحل شده را بر عهده داشته است. خاوری هفت روز پس از خروج دائمی از ایران و ورود به خاک کانادا، وام خانه ۳ میلیون دلاری خود را بازپرداخت و آن را به دخترش پرندیس انتقال داد.
ارتداد و حکم آن در اسلام- بخش اول
سعید پورمند
در روز ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ آیتالله خمینی، بنیانگذار و نخستین رهبر جمهوری اسلامی ایران، فتوایی مبنی بر محکومیت سلمان رشدی به مرگ صادر نمود. سلمان رشدی نویسندهای هندی بریتانیایی است که کتاب آیات شیطانی را در سال ۱۳۶۷ نگاشت. این رمان به عقیده بسیاری از مسلمانان نسبت به محمد، پیامبر اسلام، توهینآمیز بود. متن فتوای آیتالله خمینی بدین شرح بود: بسمهای تعالی. انا لله و انا الیه راجعون. به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است انشاء الله. ضمنا اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. و سلام علیکم و رحمهالله و برکاته در سال ۱۳۹۱، آیتالله لطف الله صافی گلپایگانی فتوای مشابهی برای شاهین نجفی خواننده ایرانی رپ ساکن آلمان صادر نمود اشعار ترانه نجفی به نام نقی توهین به علی النقی، امام دهم شیعیان تلقی شد. به دنبال صدور فتوا، یک وبسایت اسلامی برای هر فردی که نجفی را به قتل برساند، ۰۰۰ر۱۰ دلار جایزه تعیین نمود. فتوای صادره برای رشدی و نجفی مبتنی بر قوانین اسلامی مربوط به ارتداد بود. قوانین ارتداد که ریشه در فقه اسلامی داشته و در طی قرنها تکمیل یافته است، عموما در میان فقهای اسلامی پذیرفته شده است. روحانیون عالی رتبه اسلام به قوانین ارتداد که در دوران پیشامدرن وجود داشت وفادار ماندهاند. فقهای اسلام معتقدند که فرد مسلمان اجازه ندارد مذهب خود را تغییر دهد. همچنین اعمالی از قبیل انکار وجود خداوند، انکار یک پیامبر، و انکار اصول اعتقادی اسلام نیز میتواند موجب ارتداد گردد. قانون مجازات اسلامی که نام قانون کیفری ایران است ارتداد را به طور صریح ممنوع نمیکند. با این وجود قانون مزبور اظهار میدارد که بر طبق ماده ۱۶۷ قانون اساسی ایران در مواردی که قانون مجازات اسلامی در مورد جرمی سکوت کرده باشد، باید براساس قانون شرع عمل کرد. این اصل قوه قضاییه ایران را قادر میسازد که با وجود آنکه قانوناً تعریفی برای جرم ارتداد وجود ندارد، موارد ارتداد را مورد پیگرد قانونی قرار دهد. در نتیجه با توجه به اینکه هیچگونه تعریف دقیقی از ارتداد موجود نیست، و بدون وجود درکی یکسان از آنچه که میتواند موجب ارتداد شود، چارچوب حقوقی اِعمال شده برای دادرسی موارد ارتداد مبهم است. از آغاز تأسیس جمهوری اسلامی اتهام ارتداد علیه طیف گستردهای از افراد مطرح گردیده است. کسانی که به مسیحیت گرویدهاند، بهائیان، مسلمانانی که دیدگاههایی متفاوت با حاکمیت محافظهکار دارند، و افرادی که دارای اعتقادات مذهبی غیرمتعارف میباشند، توسط مقامات ایرانی هدف قرار گرفتهاند. در برخی از موارد مجازات اعدام صورت گرفته است در حالی که در موارد دیگر متهمین به تحمل دورههای حبس طویلالمدت محکوم گردیدهاند. قوانین و روال کار جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با ارتداد با تعهدات این کشور نسبت به قوانین بینالمللی حقوقبشر مغایرت دارد. اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی آزادی اندیشه وجدان و مذهب را تضمین میکنند. به علاوه، این قوانین حق حیات، حق برابری و عدم تبعیض در برابر قانون را محافظت میکنند. همچنین، براساس قوانین بینالمللی، افراد از این حق برخوردار هستند که جرائم به طور صریح در قانون تعریف شده باشد و محکومیت محدود به جرائم تعریف شده باشد. قوانین ارتداد با مجرم تلقی کردن افرادی که عقاید مذهبی خود را تغییر داده و یا اسلام را ترک میگویند، آزادی اندیشه، وجدان و مذهب را نقض میکنند. ضمناً این قوانین به طور مساوی شامل حال تمام شهروندان ایرانی نمیشوند، زیرا غیر مسلمانانی که مسلمان میشوند با هیچگونه عواقب نامطلوبی مواجه نمیگردند و در حقیقت از حقوقی که تا کنون از آنها محروم بودهاند برخوردار میگردند. و بالاخره آنکه یکی از خصیصههای بارز قوانین مربوط به ارتداد جمهوری اسلامی ایران، ابهام آنها است. این ابهام نقض معیارهای حقوقی بینالمللی بوده زیرا این معیارها خواهان تعریف صریح جرم در قانون میباشد. شرع و جرم ارتداد در اسلام: شرع کلا به معنای قانون مذهبی اسلامی تعریف میشود. اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان پیروان شیعه اثنی عشری میباشند و اسلام شیعی، مذهب رسمیِ تعیین شده توسط حکومت ایران میباشد.
نقض حقوق کودکان
کریم ناصری
از نظر کنوانسیون حقوق کودک، تعریف کودک، شامل تمام انسانهایی میشود، که سن آنها زیر ۱۸ سال است و هدف و تمرکز این کنوانسیون بر پشتیبانی هرچه بیشتر و نگهداری از افراد در این دوران است. در همه کشورها کودکان به عنوان نسل آیندهساز به شمار میروند، از همین رو در تمامی کشورها برنامهها و تصمیمات در این حوزه بسیار دقیق و هدفمند است تا بتوانند در آینده کشورها تأثیر مثبت و کارآمدی بگذارند. اما وضعیت کودکان در ایران به چه شکل است؟ حقوق کودکان در ایران توسط جمهوری اسلامی ایران و نهادهای دولتی که روی کار هستند به طور گسترده و چشمگیر در حال نقض شدن است. در جمهوری اسلامی ایران حقوق کودکان از راههایی همچون محرومیت از تغذیه سالم، محرومیت از تحصیل کودک همسری، کار، اعدام و کودکسربازی در حال نقض شدن است. یک کودک از بدو تولد نیاز به یک تغذیه سالم دارد. همانطور که جنین هم قبل از تولد نیازمند این تغذیه از طریق مادر خود است. تغذیه سالم جزء ابتداییترین حقوق تمامی انسانها از جمله کودکان است. اما در طی سالهای اخیر به دلیل تورم شدید و به طبع فقیرتر شدن خانوادهها دسترسی خانوادهها به شیر خشک برای کودکان بسیار سخت شده است. شیر خشک نه تنها نادر شده است، بلکه در صورت پیدا کردن این ماده غذایی مهم برای کودکان، خانوادهها باید قیمت گزافی برای آن پرداخت کنند. بنا بر گزارشات داخلی شیر خشک ۲۷ درصد گرانتر شده و همچنین مصرف شیر تازه در کشور به دلیل بالا رفتن قیمت لبنیات به شدت کاهش یافته است، که تداوم کاهش این ماده اصلی تغذیه کننده برای تمامی کودکان در تمامی سنین مشکلات جسمی و رشدی بسیاری را به همراه دارد. راهکار دولت در شهرهای بزرگ فقط توزیع شیر رایگان در مدارس بوده است، که هیچگاه به طور منظم و مداوم اجرایی نشده است و در شهرهای کوچک و مناطق محروم دولت کودکان را در گرسنگی و سوءتغذیه به حال خود رها کرده است. در همین جا باید به دو موضوع محرومیت از تحصیل و کودک همسری اشاره کنم، چرا که این دو موضوع هم ارتباط اصلی با فقر دارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد تحصیل به طور شفاف قوانینی وجود دارد، که آموزش و پرورش برای همه کودکان و نوجوانان تا دوره متوسطه رایگان است و دولت وظیفه دارد امکان تحصیل را برای همگان از طریق وزارت آموزش و پرورش فراهم سازد. اما کودکان مخصوصاً در مناطق محروم و روستایی از هیچ طریقی امکان دسترسی به آموزشهای ابتدایی و اولیه را ندارند و آنچه که در این مناطق به اسم آموزش در حال اجرا است، توسط خیرین انجام میشود. آموزشی که در شهرهای بزرگ هم در حال اجرا است، تماماً با پرداخت پول از طریق والدین به مدارس انجام میشود و ما هیچ آموزشی در سطح کشور با عنوان رایگان تا به اکنون نداشتهایم. اما فریاد فقر در سطح کشور باعث شده است، که بسیاری از خانوادهها کودکان خود را نه تنها از تحصیل دور نگه دارند، بلکه این کودکان را مجبور به ازدواج و یا به نوعی دیگر به اسم ازدواج به فروش رسانند تا از این طریق بتواند مقداری از هزینههای خانوادههایشان را مهیا کنند. این موضوع که با نام کودک همسری شناخته میشود، نه تنها با فقر گره خورده است، بلکه نشأت گرفته از موضوعات فرهنگی در خانوادهها هم میباشد. در این زمینه جمهوری اسلامی ایران نه تنها با وضع قوانین و فرهنگسازی نمیخواهد در برابر این نقض آشکار بایستد، بلکه برای موضوع ازدواج کودکان تبلیغ هم میکند که این امر با در دست داشتن رسانهها در کشور و داشتن تریبونهای مختلفی در مساجد و مدارس و گردهمایی از این دست برای این حکومت کاری بسیار آسان به شمار میرود. موضوع نبود قوانین بازدارنده برای حمایت از کودکان در کشور در مورد کودکان کار هم وجود دارند. هر روزه در ایران شاهد افزایش کودکان کار هستیم. این کودکان با کارکردنشان در خیابانها، در کارگاههای مختلفی مثل، کورههای آجرپزی، بازیافت، جمعآوری پسماندها در سطح شهر، در برابر بیشترین و شدیدترین آسیبهای جسمی و روانی هستند. که متأسفانه باید در مورد این موضوع گفت، که جمهوری اسلامی ایران این مشکل اجتماعی را کاملا نادیده گرفته است و خودشان هم از کودکان استفاده میکنند و حتی در صدد عادیسازی این موضوع هم هستند. در موضوع اعدام کودکان در ایران موضوع کمی متفاوتتر از بقیه موارد است. اعدام کودکان در ایران به وسیله خود جمهوری اسلامی ایران در حال اجرا است. به این معنی که، نه فقر فرهنگی، نه فقر اقتصادی و نه هیچ موضوع اجتماعی دیگری در ارتباط مستقیم با این موضوع نیست. آنچه که ارتباط مستقیم با اعدام کودکان در ایران دارد، حکومت دیکتاتوری به نام جمهوری اسلامی ایران است. قوانین جمهوری اسلامی ایران مجازات کیفری کودکان را ۱۵ سال برای پسران و ۹ سال برای دختران تعیین کرده است. اما با وجود پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق کودک، اعدام کودکان همچنان در حال اجرا است. ایران کودکان را تا سن ۱۸ سالگی با صدور حکم اعدام در زندان ها نگه میدارند و پس از رسیدن کودکان به سن قانونی حکم را اجرایی میکند. بنابر گزارشهای سازمان حقوقبشر آمارهای موجود نشان میدهد، که جمهوری اسلامی ایران مسئولیت ۷۰ درصد از اعدامهای کودکان در دنیا را برعهده دارد. تمامی مواردی که در این مقاله در مورد نقض حقوق کودکان آمده است، به یک راه برای کودکان خط میشود و آن راه خودکشی است. کودکان در ایران به دلیل عدم امید به زندگی و تحت فشار بودن از هر سو، در کشور اقدام به خودکشی میکنند. در سالهای اخیر شاهد افزایش آمار خودکشی کودکان در سطح کشور به طور گستردهای بودهایم. در پایان باید گفت، کودکان از داشتن حقوق اولیه و داشتن یک فضای مناسب برای رشد و به تکامل رسیدن در ایران با وجود داشتن سرمایه و ثروتی عظیم در کشور فقط به دلیل وجود یک حکومت دیکتاتور و فاسدی همچون جمهوری اسلامی ایران محروم ماندهاند.
وضعیت نوکیشان مسیحی داخل ایران ( قسمت دوم )
قندیل دادخواه
از دیگر اتهاماتی که نوکیشان مسیحی با آن مواجهاند «اقدام علیه امنیت ملی» است. اگر چنین اتهامی در پرونده یک نوکیش مسیحی اثبات شود، در صورتی که محارب شناخته نشود به حبس از دو تا ده سال محکوم خواهد شد. بسیاری از نوکیشان مسیحی بازداشت شده در ایران که به دلیل راهاندازی کلیساهای خانگی یا در گردهماییهای نوکیشان بازداشت شدهاند، مطابق همین حکم به حبسهای بلند مدت محکوم شدهاند.«هادی عسگری» و «کاویان فلاح محمدی» به اتهام تشکیل و رهبری یک کلیسای خانگی با هدف اخلال در امنیت ملی به ده سال حبس محکوم شدند. ناصرنورد گلتپه نیز یکی از نوکیشان مسیحی زندانی در ایران است که مطابق رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ماشاالله احمدزاده به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل و راهاندازی تشکیلات غیرقانونی کلیسای خانگی» به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در وضعیت نامناسب جسمی در حال گذراندن دوران محکومیت خود است. ممنوعیت چاپ انجیل، تبلیغ مسیحیت و عبادت به زبان فارسی تبلیغ مسیحیت و نشر انجیل به زبان فارسی ممنوع است. جمهوری اسلامی با به انزوا کشاندن مسیحیان ایران موجب شده است، تعدادی از کلیساهای رسمی ایران تخریب و متروکه شوند. گزارش مرکز اسناد حقوقبشر به شواهدی اشاره میکند که نشان میدهد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اخیراً نظارت بر کلیساهای مسیحی را که قبلا توسط وزارت اطلاعات و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام میشد، به دست گرفته و به شدت تحت نظارت قرار میدهد؛ به شکلی که مأموران واحد اطلاعات سپاه پاسداران معمولا در جلسات نیایش این کلیساها شرکت میکنند و به صورت منظم اسامی اعضای کلیسا را بررسی میکنند تا هیچ مسیحی نوکیشی نتواند در آنها شرکت کند. کشتار شخصیتهای برجسته مسیحی بعد از انقلاب شمار زیادی از چهرههای برجسته مسیحی در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ کشته شدهاند. برخی از آنها همچون «بهرام دهقانیتفتی» فرزند یک کشیش شناخته شده که سوءقصد به جانش ناکام باقی مانده بود، ربوده و آن چنان که پدرش گفته بود، به جای او به قتل رسید. برخی از آنها همچون حسین سودمند به اتهام ارتداد اعدام شدند و برخی همچون «محمدباقر یوسفی»، «هایک هوسپیان مهر» «طاطاووس میکائیلیان» و «مهدی دیباج» به شیوههای مشکوک و در جریان قتلهای زنجیرهای کشته شدند؛ بدون اینکه پیگیری پروندههای قتل آنها نتیجهای به دنبال داشته باشد. شکنجه، تبعید و مصادره اموال در گزارش مرکز اسناد حقوقبشر ایران به موارد متعددی از بازداشتهای نوکیشان مسیحی اشاره شده که فرد بازداشت شده در دوران بازجویی مورد شکنجه با هدف گرفتن اعتراف علیه خود، همراهان یا فعالیتهایی که در آن مشارکت داشته، قرار گرفته است.در بخشی از این گزارش به نقل از «بیژن فرخپور» از نوکیشان مسیحی که در یک خانواده سادات شیعه به دنیا آمده، از خشونت ماموران وزارت اطلاعات از همان لحظه اقدام به بازداشت آمده است: «اول از همه شروع به کتک زدن من کردند. به من دستبند و چشمبند زدند و جلوی چشمان همسر و فرزند معلولم که تب شدیدی هم داشت، به طرز وحشیانهای من را از منزل خارج کردند.» او یکی از کسانی است که به دلیل گرویدن از اسلام به مسیحیت به پنجاه ضربه شلاق محکوم شد و در زندان نیز بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفت. پیشتر یکی از دوستان «میلاد گودرزی» از نوکیشان مسیحی ایرانی که بارها به دلیل گرویدن به دین مسیحیت مورد آزار، احضار و بازداشت قرار داشته به ایرانوایر گفت: «در آخرین نوبتی که میلاد احضار شد، تهدیدش کردند که اگر دست از تبلیغ مسیحیت برندارد، اموالش مصادره خواهند شد تا جایی که میلاد ناچار شده همه اجناس مغازهاش را حراج و آنجا را تعطیل کند. منظورشان هم از تبلیغ مسیحیت حضور در گردهماییهای مسیحیان است که گاهی اصلا محور دینی ندارد و مثل خیلی از شهروندان دیگر خانوادهها برای دیدار هم میروند.» مصادره و تغییر کاربری املاک مسیحیان نیز یکی از موارد نقض حقوقشهروندی است که به کرات صورت گرفته است. جمهوری اسلامی حکومت مصادره است و از همان ابتدای به قدرت رسیدن بخش زیادی از املاک و داراییهای مخالفان خود را به صورت غیرقانونی غصب کرد. در خصوص نوکیشان مذهبی نیز اموال کلیساها دو بیمارستان بزرگ متعلق به مسیحیان در شیراز و اصفهان، چند موسسه و خانه اسقفها مصادره شد. حذف حضور مسیحیان در تازهترین اقدامی که از سوی حکومت جمهوری اسلامی برای حذف حضور مسیحیان در ایران رخ داده است، هیئتهای عزاداری در ماه محرم به جای محلهای همیشگی و تکایا در املاکی که متعلق به مسیحیان است، مراسم خود را برپا میکنند. ایرانوایر در گزارشی از برپایی یک هیئت عزاداری در حریم آرامستان ارامنه دولاب خبر داده بود جایی که مدیران شهری تهران مدتها است به دنبال راهی برای تغییر کاربری آن هستند؛ اما علیرغم تلاشهایی که کردهاند، تاکنون مؤفق به عملی کردن این تصمیم نشدهاند. این مسئله در کنار محدودیتهای ایجاد شده برای ترمیم و مرمت کلیساها، عدم ارائه مجوز برای احداث کلیسای جدید و تلاش برای متروکه کردن فضاهای مرتبط به حضور دستهجمعی مسیحیان زمینه را برای هرچه کمرنگتر کردن حضور آنها در جامعه فراهم میکند. حکومت ایران میان مسیحیانِ قومی که تبلیغ مسیحیت نمیکنند و نوکیشان مسیحی تفاوت قائل شده و به طور ساختاری حقوق آنها را نقض میکند. حق تحصیل و کار و برخورداری از حمایتهای قانونی را در مورد آنها محدود میکند و اینها همه نقض حقوق بینالمللی و اجتماعی شهروندان مسیحی است.
سران جمهوری اسلامی باید محاکمه شوند
پدرام معادی
نظام فاسد جمهوری اسلامی برای حفظ نظام کثیف تروریستی خود از ابتدا انقلاب ۵۷ تا الان جنایت های بسیاری را مرتکب شده است. از جنایتهای جمهوری اسلامی میتوان اعدامهای دسته جمعی سال ۶۷ و ترورهای فعالان سیاسی بیرون و خارج از ایران را نام برد. این ترورها توسط تیمهای ترور جمهوری اسلامی انجام شده بیش از دویست تن از مخالفان خود را از جمله شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی همایون اردلان، فتاح عبدلی، نوری دهکردی، دکتر کاظم رجوی، را به قتل رساندند. یکی از جنایتهایی که جمهوری اسلامی متهم به آن است اعدام زندانیان عقیدتی، سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است در این تابستان چند هزار نفر به صورت مخفیانه اعدام شده و در گورهای دستهجمعی دفن شدهاند که یکی از معروفترین این گورهای دسته جمعی میتوان به خاوران اشاره کرد، در آن سالها یک هیئتی بود که به هیئت اعدام معروف بود، اسامی هیئت اعدام سال ۶۷ عبارت بودند از حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت) مرتضی اشراقی( دادستان وقت) ابراهیم رئیسی( معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی ( نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) بودند که حکم اعدام بازداشت شدگان را دادن که این بازداشتشدگان جوانانی بودند که هنوز در دهه ۲۰ زندگی خود بودند و جرم آنها فقط داشتن اعلامیه بود، و هیچ وقت این اعدامها را انکار نکردند بلکه از آن دفاع میکردند و برای حفظ نظام کثیف جمهوری اسلامی حیاتی میدانستند و دیگر جنایتهای جمهوری اسلامی میتوان به شکنجه زندانیان سیاسی، تجاوز جنسی به زنان زندانی، شکنجه دادن با گرسنگی در سلول انفرادی، برده شدن به تاریک خانه بدون نور و لباس زیر همراه با شتم و ضرب، اعدام نمایشی، تنبیه شدن به دلیل ورزش گروهی پخش شیرینی با تمسخر و تحقیر بعد از اعدام زندانیان که البته اکنون نیز ادامه دارد نام برد. یکی دیگر از این جنایات میتوان در سال ۱۳۸۸ در جریان تظاهرات مردمی در انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرد در انتخاباتی که محمود احمدینژاد از سوی وزارت کشور پیروز انتخابات معرفی شد در این دوره صدها نفر از روزنامهنگاران فعال، جوانان بیگناه، فعالان سیاسی، رهبران احزاب سیاسی منتقد دولت بودند که بدون ارتکاب جرم بازداشت و زندانی شدند. در این دوره به بسیاری از خوابگاه های دانشجویان حمله ور شدند و تعداد زیادی را مجروع و بازداشت کردند، برخی از پزشکان میگویند تعداد کشته شده ها بیشتر از تعداد اعلام شده است و شکنجه و تجاوزهای بی شماری صورت گرفت است. یکی از تجاوزها را روزنامه گاردین از آزار جنسی یکی از پسران منتشر کرد یکی دیگر از این موارد ترانه موسوی که احتمال تجاوز جنسی وجود داشته جسد وی سوخته پیدا شده. مجید انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم از موارد متعدد تجاوز جنسی به بازداشتشدگان را خبر داد و آن قطعاً اثبات شده است، بعضی تجاوزها هم با باتوم و شیشه نوشابه به بازداشت شدگان پس از انتخابات اثبات شده است. ایرانفان دبیرکل عضو بینالملل در ۱۵ اوت از خامنهای خواست تا این موضوع توسط هیئت کارشناسان مستقل بینالمللی مورد بررسی قرار گیرد. و دیگر جنایات حکومت آخوندی دی ماه ۱۳۹۶ بود که شروع این تظاهرات نه به گرانی در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی بود، عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور تعداد بازداشتشدگان را بیش از ۵ هزار نفر خواند و هنوز اطلاعات دقیقی از تعداد و مشخصات دقیق قربانیانی که در تظاهرات کشته شدن وجود ندارد اسامی بعضی از آنها به عبارت زیر است: شهاب امان الهی، حسن ترکاشوند، اصغر هارون رشیدی، نعمت الله صالحی، احمد حیدری، محمد ابراهیمی سینا قنبری و وحید حیدری. در پی این اعتراضات دستکم چندین تن اعدام شدند از جمع این افراد میتوان به مصطفی صالحی نام برد که در صبح ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ اعدام شد. این تظاهراتها نشان میدهند که معترضان از وضعیت موجود خسته هستند و دریچه ای برای تغییر در سیاست های حکومت نمیبینند و هر روز دولت زندگی را بر دوش مردم سنگین و سنگینتر میکند و پاسخگوی هیچکدام از این اتفاقاتها نیستند، مردم خواهان پایان این حکومت هستند حکومتی که بر پایه نیرنگ و مرگ جوانان کشور پایهریزی شده است. حکومتی که جز فساد و رانتخواری و جنایت برای مردم نداشته و هر روز فشار زندگی را بر دوش مردم بیشتر میکند. از انقلاب جمهوری اسلامی تا کنون جنایتهای زیادی انجام شده: کشتارهای آذربایجان و کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان، کشتارهای دهه ۶۰، کشتار زندانیان سیاسی سال ۶۷، بیش از یک میلیون کشته و مجروح در جنگ ایران و عراق، اعدام صدها تن از پیروان ادیان، یهودی، مسیحی، زرتشتی، بهایی و غیره. اجرای قانون سنگسار و قطع دست و پا، اسیدپاشی بر روی زنان و هزاران جنایت دیگر از جمله جنایت سینما رکس آبادان متهم اصلی آتش سوزی سینما رکس آبادان جمهوری اسلامی میباشد. کشتار و اعدام منتقدان و مخالفان به یک رویه عادی تبدیل شده است با دادرسیهای ناتمام و بدون اتمام روند رسیدگی قضایی، روح الله زم مؤسس کانال تلگرام آمدنیوز امکان و اجازه درخواست اعاده دادرسی نیافت و به گفته پدرش حتی تأیید حکم اعدام به او اطلاع داده نشده بود و فایل صوتی از نوید افکاری از بازداشت شدگان اعتراضات ۹۷ گویایی این است که حکم اعدام به او نیز اطلاع داده نشده بود. روندی که از ابتدای جمهوری اسلامی، توسط خمینی پایهریزی شد بود و همچنان ادامه دارد اساساً از ابتدا چیزی به عنوان دادگاه وجود نداشت و قاضی میتواند در یک روز دهها نفر را بنابر تشخیص خودش اعدام کند حتی اکنون هم به ظاهر سیستم قضایی وجود دارد ولی در باطن تصمیمگیری با شخص دیگری است، اعدام زندانیان که قیمت آزادیشان جانشان بود و جمهوری اسلامی با این عملکرد خود میخواهد ترس را بر مردم غلبه کند و اقتدار خود را نشان دهد هیچ آمار دقیقی از تعداد کشته شدگانی که توسط جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون کشته شدن وجود ندارد و کشتار همچنان ادامه دارد. جمهوری اسلامی مسئول قتل و کشتار دهها هزار نفر از مردم ایران در طول حاکمیت نگین خود هست، همه مردم آزاده ایران خواهان روشن شدن پرونده جنایات حکومت جمهوری اسلامی و محاکم کلیه آمرین و عاملین این جنایاتها هستند و این همان جنبش دادخواهی است که هر روز بزرگتر میشود ما این جنایتها را نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم و ما خواهان مجازات تک تک اعضای حکومت جمهوری اسلامی از خامنه ای گرفته تا زیردستان او هستیم، ما خواهان اجرای عدالت هستیم ما دادخواهیم کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت و همچنین به قتل رسیدن هزار و پانصد تن از معترضین آبان ۹۸ و قتل معترضین در اعتراضات سالهای ۱۳۷۸ ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۷، و قتلهای زنجیرهای دهه هفتاد و سرنگون کردن پرواز ۷۵۲ اوکراین باید به عنوان جنایات هولناک علیه بشریت شناخته و ثبت شود و کل نظام جمهوری اسلامی و مقامات قبلی و کنونی حکومت مسئول و عامل این جنایات هستند و باید در سطح بینالمللی رسیدگی و شناسایی و بازداشت و محاکمه شوند. در این جا میتوان به حمید نوری اشاره کرد که متهم به مشارکت در اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ بود توسط دادگاه منطقه استکهلم به حبسابد محکوم شد در این دادگاه اعلام کردند که در جریان کشتار زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ جرایم بزرگی رخ داده و رهبران مذهبی و زندانیان سیاسی ایران قبل از هرگونه محاکمه عادلانه اعدام شدند چون تصمیم خود را برای اعدام آنها گرفته بودند ما مطمئن هستیم روزی همه مسئولان و عاملان این جنایت بزرگ در ایران مانند همین محاکمه فرا خواهد رسید و خامنهای و زیردستان او از همین موضوع میترسند و این دادخواهی ما مرهمی خواهد بود بر جان زخمی مردم ایران.
آیا جمهوری اسلامی تا کی میتواند ، سرکوب ، استبداد و خشونت ، نسبت به اقشار جامعه ای مردم ایران ادامه دهد
صادق نوری
در شرایطی که عموم مردم ایران از کارگران و زحمتکشان تا معلمان و پرستاران و زنان و دانشجویان و دیگر فعالین جنبشهای اعتراضی و اجتماع عددی نصبت به موج کمرشکن گرانی و تورم و فشار در اقتصادی و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان و موج سرکوب جنبش هرگونه صدای اعتراضی توسط نهادهای امنیتی و نظامی اعمال انواع فشارهای جسمی و روحی و روانی بر زندانیان و همچنین مرگ مشکوک برخی زندانیان سیاسی در انفرادی و پروندهسازی امنیتی مجدد برای زندانیان در حال تحمل حبس تمام کشور را فرا گرفته است و شاهد اعتراضهای خیابانی هر روزه مردم معترض در خیابان هستیم. لذا سخن گفتن برخی فعالین کارگری سندیکایی و معلمان از مطالبات چیزی جز یک شعار لیبرالی و رفورمیستی و اهرم ترمز جنبشهای اعتراضی موجود و پیش رو نیست. لذا فعالین راستین و پیشرو کارگری و جنبش معلمان و یا هر جنبش دیگری نمیتواند نسبت به مطالبات دیگر جنبشهای موجود و سرکوب خشن دست فروشان کنار خیابان توسط عوامل شهرداری ،حاشیه نشینهای شهرها که هر روز شاهد تخریب محل سکونت آنان توسط شهرداری و برخورد بسیار زشت و خشن مأمورین نیروی انتظامی با ساکنین این مناطق مسکونی هستیم، برخورد با هنرمندان معترض و ثلب سیستماتیک آزادیهای زنان و محروم ماندن از تحصیل بخش قابل توجهی از دانشآموزان و دانشجویان به خاطر خصوصی سازیهای مرسوم و انواع ستمهای جنسی، ملی و ملیتی درقبال شهروندان بیتفاوت بوده و خود را پشت دیوارهای توهم خود ساخته متالباط صنفی که همانا خواستگاه حاکمیت نیز هست محصور نماید. لذا در کنار مطالبات کارگری و حق تشکلیابی و فعالیت آزادانه تشکلهای صنفی که مطالبه بخش وسیعی از جامعه تحت ستم میباشد دفاع از حق آزادیهای سیاسی و اجتماعی وظیفه محوری هر فعال و پیشرو و جنبشهای اعتراضی است.
سد تالوار ناجی همدان یا جانی کردستان
مصطفی منیری
مثل دیگر بحرانهای کمآبی در ایران، الگوی نادرست و نامناسب کشاورزی که حکومت در دهههای اخیر تشویق و حمایت کرده یکی از مهمترین عوامل است. سوءمدیریت و فساد هم به مشکل افزوده است؛ افزایش بیرویه تعداد و تخلیه چاهها، برداشت بیش از حد مجاز از سفرههای آبزیرزمینی و خشک شدن تدریجی این سفرهها هم مشکل را شدت داده است. به گفته مدیرعامل شرکت آب منطقهای استان همدان بین سالهای ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۰ حدود ۴۶۹۰ چاه غیرمجاز در همدان مسدود شده است. حسن خانجانیموقر، دادستان همدان از تشکیل پرونده قضایی برای بحران آب خبر داده و گفته است «بانیان وضع موجود و قطع آب در همدان در هر سطحی که باشند بازخواست میشوند» او گفت جز خشکسالی و کم بودن بارندگی، «افراد و عوامل متعددی» هم در «پشت پرده» در ایجاد این بحران نقش دارند که «شناخت این موارد نیاز به کار کارشناسانه، فنی و تخصصی دارد» آب شهر همدان را در اصل دو سد تأمین میکنند، سد اکباتان که مهمترین سد استان است و سد آبشینه که از سرریز سد اکباتان پر میشود اما در نبود آب در سد اکباتان، آبشینه از بند سیاهکمر آبگیری شده است. مابقی نیاز شهر همدان با چاههای زیرزمینی رودخانههای عباسآباد و خاکو تأمین میشود. امسال هم مثل پارسال یکی از راهکارهای مسئولان برای کمآبی تابستانی حفر چاههای جدید بوده است، در هفته اخیر دولت ۲۵ حلقه چاه را حفاری یا خریداری کرده است. یکی از راهکارها، انتقال آب رودخانه و سدهای دیگر به سد اکباتان و آبشینه است. وزارت نیروی ایران «۱۵ کیلومتر خط لوله اضطراری از سد تالوار به همدان تعریف کرده و ۲۰۰ میلیارد بودجه فوری اختصاص داده است.» سد تالوار در نزدیکی بیجار است. گفته شده خط لوله اصلی انتقال آب تالوار به همدان پاییز امسال به بهرهبرداری میرسد. به گفته استاندار، «۱۷ سال در طرح آبرسانی همدان تأخیر صورت گرفته است» حال به بررسی مسائل سد تالوار میپردازیم. ضمن بررسی مسائل مربوط به سد تالوار واقع در شهرستان بیجار استان کردستان هشدارهای بسیاری درباره تبعات منفی جبرانناپذیر اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و زیستمحیطی این سد وجود دارد. درباره نحوه اجرای پروژه سد تالوار میتوان عنوان کرد که با وجود قرار گرفتن حوضه و رودخانه تالوار در استان کردستان، شرکت آب منطقهای این استان کنار گذاشته شده و هیچگونه دخالت مستقیم و نظارتی بر اجرای این پروژه نداشته و با این تصمیم نادرست وزارت نیرو، اعمال حقآبه مسلم و مورد نیاز استان جهت توسعه اراضی دیم شهرستان بیجار نادیده گرفته شده و تبعات منفی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ناشی از اجرای سد تالوار در بیجار بسیار زیاد و جبرانناپذیر است. هیچکدام از اجزا تشکیل دهنده این پروژه به خوبی اجرا نشدهاند، هر چند که پروژه تأمین ۶۳ میلیون متر مکعب، معادل دو متر مکعب در ثانیه آب شرب مورد نیاز همدان، کبودرآهنگ، بهار، لالهجین، صالحآباد، قهاوند، فامنین، جورقان، مریانج و روستاهای مسیر خط انتقال تا سال مقصد ۱۴۱۵ از سد تالوار در حال انجام است، ولی تأمین آب ۷۵۰۰ هکتار اراضی خورخوره شهرستان بیجار در استان کردستان و در نهایت تأمین آب کشاورزی ۲۴۵۰۰ هکتار از اراضی دشت گرماب و بیزیند در شهرستان قیدار در استان زنجان تاکنون به نتیجه نرسیده و احداث این سد هیچگونه تحولی در زندگی مردم استانهای هدف ایجاد ننموده است. تبعات منفی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و زیست محیطی ناشی از احداث سد تالوار در استان کردستان را به شرح ذیل عنوان کرده است: ۱- زیر آب رفتن ۱۸ تپه و آثار باستانی با قدمت هفت هزار و ۵۰۰ ساله از جمله تپه قشلاقو تخلیه و کوچ مردمان ۱۰ روستای این منطقه. ۲- تپه باستانی دیگری به نام چهل امیران با قدمت قدمت تاریخی ۷۵۰۰ سال در خطر آبگیری قرار دارد. ۳- تاکنون در حدود سه هزار نفر از کشاورزان این دیار شغل خود را به دلیل از بین رفتن زیر ساختهای منطقه و کمبود آب شرب و از بین رفتن زمینهای خود از دست داده و مجبور به ترک سکونتگاهها و مهاجرت از این منطقه شدهاند. ۴- با احداث این سد که مخزن آن در شهرستان بیجار واقع است، بیش از سه هزار هکتار از بهترین اراضی آن شهرستان زیر آب رفته است. ۵- بلا تکلیفی مالکان اراضی کشاورزی روستاهای مختلف. ۶- عدم پرداخت هزینه خانههای سنددار تخریب شده به مالکان به بهانه ساخت سد. ۷- از بین رفتن جادههای روستایی به علت رفت و آمد ماشینآلات سنگین در هنگام ساخت سد تالوار در منطقه و عدم تعمیر و رها نمودن آنها بعد از اتمام ساخت سد. ۸- اجبار به مهاجرت و بلاتکلیفی ساکنین روستاهای باقی مانده. ۹- مهاجرت اهالی روستاهای تخریب شده به شهرهای مختلف و از همه بدتر مهاجرت مردم تعدادی از روستاها به روستاهای مجاور و عدم امکان استفاده آنها از منابع طبیعی روستاهای مقصد و ایجاد مشکلات جهت تأمین منابع چرایدامهای آنها. ۱۰- عدم وجود امکانات کافی برق، آب، گاز و غیره در روستای مقصد کوچ. احداث این سد در مرحله اول خسارات بسیاری در استان کردستان ایجاد نمود، همچنین قسمت زیادی از تأسیسات انتقال آب شرب به طرف همدان با صرف هزاران میلیارد تومان اجرا شده و هم اکنون در حال تکمیل است، در حالی که کیفیت آب رودخانه از لحاظ غلظت آرسنیک موجود در آن مناسب شرب تشخیص داده نمیشود، مگر اینکه در مراحل مختلف تصفیه آب برای شرب تمهیدات لازم برای حذف این عنصر خطرناک در نظر گرفته شده باشد. باید مسببان انجام این پروژه اعم از کارفرما و مشاور با ورود دستگاههای قضایی مورد باز خواست و تعقیب قرار گیرند، زیرا که خسارتهای بیشماری اعم از اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شامل نابودی آثار باستانی چندین هزار ساله به مناطق هدف از جمله روستاهای بخش چنگ الماس شهرستان بیجار در استان کردستان وارد نموده است. متأسفانه باید اعلام کرد که تمام اهداف این پروژه شامل تأمین آب کشاورزی اراضی هدف که به آنها اشاره شد، قربانی تأمین آبشرب شهر همدان شده است. بارها تأکید شده است که مافیای آب حاکم بر کشور و بیتدبیری مدیران رده بالای وزارت نیرو به دلیل جدی نگرفتن حقآبههای مسلم مناطق هدف، مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و زیستمحیطی، باعث بروز خطاهای جبرانناپذیر و از بین رفتن منابع آب و خاک و محیطزیست آن مناطق شده و امنیت ملی و یکپارچگی کشور را نیز به خطر انداخته است.
هر چه بیشتر میکشید ما زندهتر خواهیم شد، رنگ جهنم است همه بهشتتان
مینا آقابیگی
هرچند که یارای نوشتن نیست؛ هر روز مینویسیم؛ میخوانیم؛ افشا میکنیم و میجنگیم؛ ولی باز نقضمحرز حقوق زنان؛ نمیدانم کسی صدایمان را میشنود؛ آیا میدانند که در این کرهخاکی کشوری وجود دارد که زنان هیچگونه حق و حقوقی ندارد. حتی حق حیات؛ شنیدم و دیدیم مرگ مهسا امینی، دختر جوانی که به شکلی مشکوک پس از دستگیری توسط گشت ارشاد و الزام به شرکت در جلسات توجیهی حجاب جان خود را از دست دا ؛ جنایت هولناک گشت ارشاد در کشتن مهسا امینی دختر ٢٢ ساله مردم را درغم و اندوه سنگینی فرو برده مردم از این جنایت عوامل آتش به اختیار رهبر جنایتکار حکومت که با فرمان خود گشتهایی گشتاپویی را به جان زنان انداخته خشمگین و غمگین هستند. ما هم مانند همهی مردم داغدار و عزدار مهسا هستیم. این رفتار نقض گسترده حقوقبشر در ایران علیه زنان میباشد که جامعه بینالمللی باید رفتار مقامات ایرانی علیه زنان را به شدت محکوم کند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ گشتهای مختلفی تشکیل شده بودند تا با موضوعات اجتماعی که برای حکومت خط قرمز محسوب میشدند، مانند پوشش زنان یا روابط دختران و پسران، برخورد کنند. از ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ توسط مجلس شورای اسلامی با تصویب قانون مجازات اسلامی برای عدم رعایت حجاب در معابر عمومی و تعیین مجازات عملی شد. جمهوری اسلامی ایران به تنها حکومتی رسمیای بدل شد که در کنار گروههای بنیادگرای غیررسمی همچون طالبان، داعش و بوکوحرام، به حجاب اجباری معتقد است و آن را مانند قانون اجرا میکند. گشت ارشاد بر اساس مصوبهای بوده که در آخرین روزهای فعالیت دولت محمدخاتمی در شورای عالی انقلاب به تصویب رسید و اوایل روی کار آمدن دولت احمدینژاد اجرایی شد. براساس این مصوبه «به منظور ایجاد هماهنگی بین دستگاههای اجرایی و سایر اشخاص حقیقی و حقوقی فعال در امر ترویج و گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه؛ و ارشاد به قیمت جان زنان ایران تشکیل شد. در تابستان سال ۱۳۸۵ مقامات نیروی انتظامی آغاز فعالیت گشت ارشاد را اعلام کردند و گفتند که این گشت ها تنها وظیفه تذکر دادن به افراد «بیحجاب» را دارند. در فروردین سال ۱۳۸۶ احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران، گفت: «افرادی که وضعیت نامناسب بدتری دارند حتما دستگیر شده و مورد مشاوره مشاوران زن قرار میگیرند. سپس از خانواده این افراد درخواست میشود که به مرکز پلیس آمده و با اصلاح در وضعیت ظاهری فرزندانشان، آنها را تحویل بگیرند.» در سالهای اخیر انتشار ویدیوهای متعددی از ضرب و شتم زنان توسط مأموران گشتارشاد خبرساز شده است. از جمله سال ۱۳۹۷ پلیس ایران اصالت ویدئویی منتشر شده از مأموران گشتارشاد در حال کتک زدن یک زن جوان را تأیید کرد. برخوردهای خشن گشتارشاد و نیروهای انتظامی ایران با زنان در خیابانها و معابر عمومی همچنان ادامه دارد در حقیقت پلیس امنیت اخلاقی در تهران، مجری قوانین تحقیرآمیز و تبعیضآمیز ضرب و شتم و درنهایت کشتار به بهانه ارشاد زنان میباشد . و این فراموش نخواهد شد. چه زیبا گفت سیف فرغانی: هم مرگ در جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد. آن کس که اسب داشت غبارش فرونسشت گردسمخران شما نیز بگذرد. در مملکت چوغرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد
اطلاعیه 1499 و 1500