آرشیو نشریه بشریت
روی جلد | پشت جلد |
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه:
سردبیر: شبنم رضاوند
امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند
طرح روی جلد و پشت جلد: محسن سبزیان و امیر رضا شاداب
صفحه آرا: مصطفی منیری , نرگس مباشریفر
ویرایش: مینا آقابیگی، نرگس مباشریفر، ساناز تنهائی، لیدا اسدیفر، پوریا طالبزاده، ندا غفاری گوندغدویی، نادیا مشرف، لیلا ابوطالبی آدرگانی
چاپ و توزیع: مصطفی حاجی قادر مرحومی chap@bashariyat.org
آدرس:
VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامهریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، با اعتقاد راسخ به:
۱- آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
۲- برابری حقوق زنان و مردان
۳-جدایی دین از دولت
۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.
۱- آگاهیرسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینهها
۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی به منظور آگاهیرسانی و افشاگری
۳-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت مینماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامهریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام میگردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
۱. سیری در تئاتر مردمی اصفهان (نمایشگاههای مردمشناسی و فرهنگ عامه ایران)
نوشته: پرویز ممنون. سیری در تئاتر مردمی اصفهان دفتریست در شرح و توصیف نمایشهای مردمی اصفهان. مرکز مردمشناسی ایران دفتر حاضر را به مناسبت برگزاری نمایشگاه تئاتر عامیانه اصفهان در نخستین جشن فرهنگ مردم انتشار میدهد. کتاب حاضر تالیف پرویز ممنون است که در سال 1356 توسط مرکز مردم شناسی ایران به چاپ رسیده است.
۲. سرزمین حماسهها
ما به عظمت باستانی و میراث گرانبهای نیاکان خود میبالیم زیرا این میراث پرافتخار که کمتر ملتی در جهان از نظیر آن برخوردار است برای منبع نیرو و الهامی برای ساختن ایران آینده است. ولی ما نباید تنها به این افتخارات قناعت کنیم، بلکه باید در دنیای جدید افتخار تازه ای به مفاخر کهن بیفزاییم و وضع خود را با ترقیات جهان امروز هم آهنگ سازیم و از هر حیث با کاروان تمدن همگام شویم. ۲۹ آذر ۱۳۳۸
۳. سفر روح
نویسنده مایکل نیوتن ترجمه دکتر دانائی. سرنوشت کارما این نیست که ما همیشه دستخوش رخ دادهایی هستیم که روی آنها هیچ کنترل و تاثیری نمی توانیم داشته باشیم بلکه باید بدانیم ما در مقابل کارما مسئولیت هم داریم. قانون علت و معلول همیشه حاکم و اجتناب ناپذیر است. در نهایت ما خودمان سازنده ی سرنوشت خود هستیم.
۴. پرورش اندام
نوشتهی امین حیدریان، به طور کامل از تاریخچهی بدنسازی (Budy Building) تا انتخاب مکملهای غذایی و رژیمهای مناسب را توضیح میدهد. از ابتدای پیدایش تمدنهای مختلف، انسان به طور ناخودآگاه علاقهی زیادی به سالم بودن و داشتن اندام متناسب و قوی داشته است و این احساس و نیاز تا به امروز ادامه دارد. به طوری که از آن زمان تا کنون همواره در میان مردم افرادی هستند که تمام سعی خود را برای داشتن اندامی زیبا و ماهیچهای میکردند. از آنجایی که مقدار زیادی از ماهیچه از آب تشکیل شده است، برای افزودن نیم کیلو به وزن آن، تنها به 2500 کالری بیشتر نیاز داریم در حالی که برای ساخته شدن نیم کیلو چربی، بدن به 3500 کالری اضافه نیاز دارد. بیشتر کالری مازادی که برای اضافه شدن وزن لازم است از طریق مصرف مواد دارای کربوهیدرات مانند نان، انواع برشتوک، سیب زمینی و پاستا (انواع خمیرهای تخم مرغی) به بدن میرسد.
۵. ویکتور هوگو، زندگی و آثارش
نویسنده: آندره موروا ترجمه یحیی ذکاء. میپرسید چرا ویکتور هوگو؟ چون او بزرگترین شاعر، رماننویس و از چهرههای استثنایی شعر و ادب نهتنها در فرانسه، بلکه در سراسر دنیاست و آشنایی با زندگی و احوال او، برای درک نبوغ پرتلاطم و پرجوش و خروشش ضروری است.
۶. موزه معصومیت
نویسنده: اورهان پاموک ترجمه گلناز غبرایی، یک رمان عاشقانه است که خالق اثر برای به نگارش درآوردن آن حدود شش سال از عمر خود را وقف آن نموده است. اورهان پاموک در سال 2006 موفق به کسب جایزه نوبل شد و تنها نویسنده ترک تباریست که به این مهم دست یافته است.
۷. چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم
نوشتهی لیل لوندز مترجم؛فرخ بافنده، ۹۲ ترفند ساده را به شما معرفی میکند تا با استفاده از آن بتوانید هم در زندگی، هم کار و هم در عشق یک گفتگو کنندهی برتر شوید و به خواستههایتان برسید. ۹۲ ترفندکوچولو برای جاکردن در دل آدمها و رسیدن به موفقیت باهمکاری آنها.
۸. بیست داستان برگزیده
نویسنده: ارنست همینگوی ، مترجم عبدالعباس سعیدی. با موضوع اجتماعی، مجموعه داستانهای کوتاه از ارنست همینگوی است. عنوان برخی از داستانها عبارتند از: ده سرخپوست؛ ملکه مادر؛ پدران و پسران؛ روشنایی دنیا؛ مسابقه تعقیب؛ پس از توفان؛ یک خواننده روزنامه مینویسد؛ تاریخ طبیعی مردگان و یک روز انتظار.
۹. زن زیادی
نام یکی از مجموعه داستانهای جلال آل احمد است. این مجموعه در واقع جمعآوری همه داستانهای درباره زنان و با محوریت آنان در یک کتاب است. زن زیادی مجموعهای از ۹ داستان کوتاه اثر جلال آل احمد است. این داستان با زبانی حاوی طنز درباره زنان سنتی ایران میباشد که فرهنگ و افکار خود را داشتند.یکی از مهمترین آثار جلال آل احمد زن زیادی است که دیدگاه او را درباره خرافات و سنتهای غلط و همینطور زنان در جامعه سنتی مشخص کرده است. او در این کتاب دست به انتقاد این سنتها و همینطور افکار و اعمال زنهای سنتی میزند. زنانی که افکار آنها ریشه در خرافات دارد و متاسفانه هنوز هم در جامعه با آنها روبهرو هستیم. زنانی که میخواهند همه مشکلات اعم از نازایی، اختلاف با هوو و مادر شوهر، بختگشایی و… را از راه جادو و نذرونیاز و خرافات حل کنند. در کار هم دخالت میکنند و نمونههای بارز زنان علیه زنان در جامعه هستند. نثر جلال در این کتاب دارای لحنی قدیمی و سرشار از کلمات کوچهبازاری است در کنار اینها او طنزی شیرین را در متن کتاب وارد کرده است که جذابیت خاصی به داستانها بخشیده است. برخی از این داستانها حاوی روایت تکگویی درونی هستند که آل احمد بسیار خوب از این شیوه در کارهایش استفاده میکند و باعث میشود مخاطب باشخصیت داستان ارتباط عمیقتری برقرار کند. این کتاب که اولین گامهای جلال برای روشنگری اذهان و تلاش او برای ساختن جامعهای آزادتر است، شامل داستانهای: سمنوپزان، خانم نزهتالدوله، دفترچه بیمه، عکاس بامعرفت، خداداد خان، دزدزده، جاپا، مسلول، زن زیادی است.
۱۰. روزنامه تیاتر
شیخ علی میرزای حاکم بروجرد و عروسى با دختر پادشاه پریان مشتمل بر چند پرده به انضمام شرح احوال و آثار نویسنده، نوشته: میرزا رضا خان طباطبایی نایینی مصحح: محمد گلبن, فرامرز طالبی .میرزا رضاخان طباطبائی نائینی یکی از اندیشمندان و یکی از حلقههای بههمپیوسته جریانات روشنفکری دوران انقلاب مشروطه ایران است. نخستین شماره روزنامه تیاتر را میرزا رضاخان در تاریخ سهشنبه، چهارم ربیعالاول 1326 قمری در تهران منتشر کرد. این روزنامه تا جمادیالاول 1326 در مجموع در دوازده شماره انتشار یافته و هر شماره داری چهار صفجه بوده است. این نشریه، نخستین روزنامهای بود که زیرعنوان تیاتر در ایران انتشار مییافت. نائینى از اولین شماره مطلب انتقادى خود را از اوضاع و رجال دربارى زیر عنوان تئاتر شیخ على میرزاى حاکم ملایر و تویسرکان و عروسى با دختر پادشاه پریان مشتمل بر چند پرده آغاز مىکند. این نوشته به صورت محاوره و نمایشنامه نوشته شده و با نثرى ساده و عوامفهم تنظیم شده است. در این کتاب افزون بر گذری بر زندگی طباطبائی نائینی و آثار او، متن این روزنامه نیز دوباره آورده شده است.
۱۱. آئین و اسطوره در تئاتر: نوشته :جلال ستاری این کتاب دربرگیرنده مقالاتی است که جلال ستاری ترجمه کرده و نوشته و همه در مجله نمایش منتشر شده است. کتاب در سه بخش تئاتر در شرق، پسیکودرام و آئین و اسطوره سامان یافته است. عناوین برخی از نوشتارهای کتاب بدین ترتیب است: تئاتر شرق و تئاتر غرب؛ کریک، یتس و تئاتر شرق؛ هنر نمایش در کشور الجزایر؛ جریانهای عمده در ادبیات معاصر عرب؛ مرگ کاتب یاسین؛ چند نکته درباره نمایش رواندرمانی؛ جادوگری و روانکاوی؛ هملت در قلب پالایش روانی به روایت شکسپیر و…
۱۲. تاریخ جدید یزد: نویسنده: احمد بن حسین بن علی کاتب، کتابی تاریخی درباره یزد به فارسی تألیف احمد بن حسین کاتب یزدی در سده نهم است. تاریخ جدید یزد مشتمل بر دوازده مقاله است. دو مقاله نخست آن به روایت افسانه مانندِ ساختن زندان در یزد به دست اسکندر و اوضاع آن شهر در دوره ملوک فرس اختصاص دارد. ده مقاله دیگر درباره سلسلههای پس از اسلام است. قسمت مهم کتاب از فصل هفتم به بعد است، یعنی آنچه به دوره تیموری، به ویژه عهد شاهرخ و فرزندان او که در فارس و یزد حکمروایی میکردند، همچنین جهانشاه قراقوینلو مربوط میشود. این کتاب حاوی اطلاعات مفیدی درباره ابنیه موجود یزد، بقاع و ساختمانهای از میان رفته، تاریخ بنای آنها و بعضی از کتابههای شعری است. از دیگر ویژگیهای این کتاب: کاربرد لغات و اصطلاحات خاص عمارات و ساختمانها، مانند طنبی و پیشان و پیشگاه، که در منابع دیگر کمتر به کار رفته است، شرح چگونگی پرداخت مواجب و چگونگی سرشماری، تحصیل و تمغا و نعلبها.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان ۲۱ جولای ۲۰۲۲
مصطفی منیری
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان در روز پنجشنبه به تاریخ ۲۱ جولای ۲۰۲۲ مصادف با ۳۱ تیرماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۸:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه خانم ستاره دژم ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: خانم مرضیه مهدیه گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق هنر و هنرمندان در تیرماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: صادر نشدن مجوز فیلم برادران لیلا به علت شرکت در جشنوارههای خارجی و سرپیچی از سانسور و تصحیح دوبارهی این فیلم. این خبر ناقض مواد ۲۲ ،۲۳ و ۲۸ از اعلامیه جهانی حقوق بشر که شامل حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی، حق امنیت کار و حق دنیای زیبا و آزاد برای همه میباشد. خبر: توقیف بیسابقهی تعداد نمایشهای صحنهای بهطور کامل و موقت در تیرماه. همچنین نداشتن و پخش نکردن تولید جدیدی از نمایشهای تلویزیونی توسط صدا و سیما و در دههی اخیر. (حدود ۱۰ سال است که تله تأتر نداریم) و با بیتوجهی کامل مسئولین در مقابل هنر، مخصوصا تئاتر روبهرو هستیم. این خبر ناقض مواد ۲۲، ۲۳ و ۲۸ از اعلامیه جهانی حقوق بشر که شامل حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی، حق امنیت کار و حق دنیای زیبا و آزاد برای همه میباشد.
بخش۲: خانم سمانه بیرجندی بررسی هدف ۱۳ از اهداف ۱۷گانه سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: اقدام فوری برای مبارزه با تغییرات آبوهوا و اثرات آن: دمای زمین به دلیل فعالیتهای انسانی در حال افزایش است و تغییرات آبوهوایی اکنون همه جنبههای زندگی انسان را تهدید میکند. اگر کنترل نشود، انسان و طبیعت با گرم شدن فاجعهبار دمای زمین همراه با تشدید خشکسالی، افزایش بیشتر سطح آب دریاها و انقراض دستهجمعی گونهها مواجه خواهند شد. ما با چالش بزرگی روبرو هستیم، اما راهحلهای بالقوهای هم وجود دارد. اقلیم میانگین آبوهوای یک مکان در طول سالیان متمادی است. تغییر اقلیم تغییر در آن شرایط متوسط است. تغییرات آبوهوایی سریعی که اکنون شاهد آن هستیم ناشی از استفاده انسان از نفت، گاز و زغالسنگ برای خانهها، کارخانهها و حمل و نقل است. وقتی این سوختهای فسیلی میسوزند، گازهای گلخانهای آزاد میکنند، عمدتاً دیاکسیدکربن. این گازها گرمای خورشید را به دام میاندازند و باعث افزایش دمای سیاره زمین میشوند. اکنون جهان حدود ۱.۲ درجه سانتیگراد گرمتر از قرن نوزدهم است و مقدار دیاکسیدکربن در جو ۵۰ درصد افزایش یافته است. دانشمندان میگویند اگر میخواهیم از بدترین عواقب تغییرات آبوهوایی جلوگیری کنیم، روند افزایش دما باید کند شود. آنها میگویند گرمایش زمین باید تا سال ۲۱۰۰ در حد ۱.۵ درجه سانتیگراد حفظ شود. با این حال، اگر اقدامات بیشتری انجام نشود، سیاره زمین همچنان میتواند تا پایان این قرن بیش از ۲ درجه سانتیگراد گرم شود. دانشمندان معتقدند اگر کاری انجام نشود، گرمایش زمین میتواند از چهار درجه سانتیگراد فراتر رود که منجر به موجهای گرمای ویرانگر، از دست دادن خانههای میلیونها نفر بر اثر بالا آمدن سطح دریا و از دست رفتن غیرقابل برگشت گونههای گیاهی و جانوری میشود. تغییرات آبوهوایی شدید در حال حاضر هم رخ دادهاند و زندگی و معیشت را تهدید میکنند. با گرم شدن بیشتر، برخی از مناطق ممکن است غیرقابل سکونت شوند، زیرا زمینهای کشاورزی به بیابان تبدیل میشوند. در مناطق دیگر، اتفاق برعکس میافتد، بارش شدید باران باعث جاری شدن شدید سیل میشود، همانطور که اخیراً در چین، آلمان، بلژیک و هلند مشاهده شد. مردم کشورهای فقیرتر بیشترین آسیب را خواهند دید زیرا پول لازم برای سازگاری با تغییرات آبوهوایی را ندارند. بسیاری از مزارع در کشورهای در حال توسعه در حال حاضر هم مجبور به تحمل آبوهوای بسیار گرم هستند و این فقط بدتر خواهد شد. جمعیت انسانی در یک پهنه اکولوژیک شکل گرفته است که فعالیتهای انسانی را حمایت و همچنین محدود نیز میسازد. مهاجرت به عنوان یکی از انواع کنشهای انسانی بیانگر روابط بین انسانها و بستر زیستمحیطی است. شواهد تاریخی حاکی از آن است که مهاجرت انسانی با تغییرات اکولوژیکی دارای یک رابطه تنگاتنگ است. مهاجرت انسانی بدون شک به یکی از مهمترین پیامدهای تخریب محیط زیست تبدیل شده است. واکنش افراد در پاسخ به تغییرات اقلیم متفاوت است و مهمترین واکنش افراد به زوال زیستمحیطی و دفع مخاطرات جابهجایی است. طبق گزارش مرکز پایش آوارگی داخلی (IDMC) در سال ٢٠١٩، تهدیدات طبیعی بین سالهای ٢٠٠٨ تا ٢٠١٨ در مجموع سه برابر بیشتر از جنگ و خشونت باعث آوارگی مردم در جهان شده است. بانک جهانی در سال ٢٠١٨ تخمین زده که تا سال ۲۰۵۰، بیش از صدها میلیون نفر در اثر تغییرات اقلیمی در جهان مجبور به مهاجرت خواهند شد. در مواجهه با بلایای طبیعی یا انسانی، مهاجرت به شکل دائمی یا موقت همیشه یکی از مهمترین استراتژیهای بقا بوده است. هرگونه انحراف نسبتاً پایدار در هر یک از عناصر آبوهوایی یا انحراف عملکرد عوامل و اجزای اقلیم از شرایط غالب در یک محل، تغییر اقلیم را در پی خواهد داشت. تغییر در پارامترهای اقلیمی مانند دما، رطوبت، بارش، باد و رویدادهای شدید آبوهوایی در طول دورههای بلندمدت را تغییر اقلیم میگویند. انرژی از سوی خورشید به صورت امواج کوتاه به زمین میرسد و به صورت امواج بلند مادونقرمز (گرمایی) دوباره به فضا بازگردانده میشود. در شرایط عادی گازهای گلخانهای با جذب اشعه مادونقرمز مانع از خروج اشعههای گرمایی به فضا شده و باعث باقی ماندن بخشی از انرژی خورشیدی در داخل جو میشوند. این تبادل انرژی باعث ماندگاری دمای زمین در حد مطلوبی میشود. اگر اثر گلخانهای در جو وجود نداشت، دمای کره زمین به طور متوسط حدود ١٨درجه سانتیگراد کمتر از زمان حاضر بود. از طرف دیگر چنانچه میزان گازهای گلخانهای در داخل جو بیشتر از حالت عادی باشد، موازنه انرژی به هم خورده و باعث باقی ماندن انرژی بیشتری در داخل جو میشود. این مسئله باعث گرم شدن تدریجی کره زمین میشود. فعالیتهای انسانی بعد از انقلاب صنعتی منجر به افزایش بیش از حالت عادی گازهای گلخانهای شده که گرمایش جهانی و تغییر اقلیم را در پی داشته است. ایران کشوری خشک و نیمهخشک است و منابع آبی محدودی دارد و از دیرباز با پدیده خشکسالی مواجه بوده است. مدیریت علمی و سنجیده منابع آب در ایران میتوانست خسارتهای خشکسالیهای پیدرپی را کاهش دهد. اما متأسفانه بهرهبرداریهای غلط از منابع آبی منجر به خشک شدن تالابها، دریاچهها، قناتها و چشمهها در مناطق مختلف ایران شد و این وضعیت با گرمایش جهانی و تغییر اقلیم روند افزایشی پیدا کرده است. همهی ما میدانیم امروزه عمدهترین تهدید زیستمحیطی کره زمین گرمایش جهانی و تغییر اقلیم است، که پیامدهای ناشی از آن حتی بر متغیرهای محیطی و غیراقلیمی مانند عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار بوده و آنها را تشدید میکند. بسیاری از خانوارهای روستایی در ایران از لحاظ اقتصادی شدیداً به کشاورزی وابسته بوده و پیامدهای خشکسالی یکی از علل اصلی مهاجرت در شرق ایران، خصوصاً استانهای سیستان و بلوچستان و خراسان بوده است. مطالعات متعدد نشان میدهد که با تغییر اقلیم و افزایش درجه حرارت طول دوره خشکی افزایش مییابد. افزایش طول دوره خشکی در مناطق دیم از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا طولانی شدن این دوره باعث تخلیه ذخیره رطوبت خاک قبل از تکمیل دوره رشد شده و احتمال مصادف شدن مراحل حساس نموی گیاهان با خشکی را افزایش میدهد. شاخص کمبود بارش (اختلاف میزان بارش و تبخیر و تعرق بالقوه) برای سال ٢٠۵٠ میلادی بین ۷۵ تا ١٧٠ میلیمتر خواهد بود که در مناطق جنوبی و شرقی کشور بیشتر است. بر اساس دادههای بازه زمانی ١٣٨١ تا ١٣٩٢ گزارش کردند که اثر معناداری بین متغیرهای بارندگی، دما و ارزش افزوده بخش کشاورزی، بر مهاجرت از روستاهای ایران وجود دارد. همراه با کاهش بارندگی و بروز خشکسالی، مهاجرت روستایی افزایش مییابد. از طرف دیگر، افزایش میانگین دمای سالانه و گرم شدن زمین، با توجه به اثر منفی آن بر عملکرد محصولات کشاورزی، افزایش مهاجرت را در پی دارد. محققان بر این باورند که افزایش سالیانه ١ درجه سانتیگراد باعث کاهش ١٠ درصد عملکرد گندم خواهد شد. عوامل اقلیمی، اثرات مشابهی بر ارزش افزوده بخش کشاورزی دارند. همچنین، ارزش افزوده بخش کشاورزی رابطه منفی با مهاجرت دارد. مهاجرت از روستاهای ایران از دهه ۴۰ شروع شد و با اصلاحات ارضی و توسعه شهری و اختلافات بسیار زیاد بین شهر و روستا شدت بیشتری یافت. عدم امکانات کافی رفاهی در روستا حتی کشاورزان متمول را راهی شهرها کرد و بدینسان جمعیت کشاورزان غایب (کشاورزانی که محل زندگی آنها شهرها است) روزبهروز بیشتر، و روستاها خالی از سکنه شد. آمارها حاکی از آن است که از سال ۱۳۳۵ تا دهه ۹۰، حدود ۴۰ هزار روستا کاملاً از سکنه خالی و متروکه شدهاند؛ به طوری که سهم جمعیت روستایی از ٣٩ درصد در سال ١٣٧۵ به ٢٩ درصد در سال ١٣٩۵ کاهش یافته است. تغییرات آبوهوایی در مناطق مختلف جهان اثرات متفاوتی دارد. برخی از نقاط بیشتر از سایر نقاط گرم خواهند شد، برخی بارندگی بیشتری خواهند داشت و برخی دیگر با خشکسالی بیشتری مواجه خواهند شد. اگر نتوان افزایش دما را در ۱.۵ درجه سانتیگراد نگه داشت: بریتانیا و اروپا در برابر سیل ناشی از بارندگی شدید آسیبپذیر خواهند بود. کشورهای خاورمیانه موج گرمای شدید را تجربه خواهند کرد و زمینهای کشاورزی ممکن است به بیابان تبدیل شوند. کشورهای جزیرهای در منطقه اقیانوس آرام ممکن است در زیر دریاها ناپدید شوند. بسیاری از کشورهای آفریقایی احتمالاً دچار خشکسالی و کمبود مواد غذایی خواهند شد. شرایط خشکسالی در غرب ایالات متحده محتمل است، در حالی که سایر مناطق شاهد طوفانهای شدیدتر خواهند بود. استرالیا احتمالاً با گرما و خشکسالی شدید درگیر خواهد شد. دولتها چه میکنند؟ کشورها توافق کردند که تغییرات آبوهوایی تنها با همکاری مشترک قابل مقابله است و در یک توافق مهم در پاریس در سال ۲۰۱۵، آنها متعهد شدند که تلاش کنند گرمایش جهانی را تا ۱.۵ درجه سانتیگراد حفظ کنند. بریتانیا میزبان نشستی برای رهبران جهان به نام کاپ ۲۶ است که در آن کشورها برنامههای کاهش کربن خود را برای سال ۲۰۳۰ ارائه خواهند کرد. بسیاری از کشورها متعهد شدهاند تا سال ۲۰۵۰ خالص کربن خود را به صفر برسانند. این به معنای کاهش انتشار گازهای گلخانهای تا حد امکان و متعادل کردن انتشار باقی مانده با جذب مقداری معادل آن از جو زمین است. کارشناسان موافق هستند که این امر قابل دستیابی است، اما دولتها، کارخانجات مشاغل و افراد را ملزم به ایجاد تغییرات بزرگ میکند. افراد چه کاری میتوانند انجام دهند؟ تغییرات عمده باید از سوی دولتها و کارخانجات و کسبوکارها ایجاد شود، اما دانشمندان میگویند برخی تغییرات کوچک در زندگی ما میتواند تأثیر ما را بر آبوهوا محدود کند: ۱- پروازهای کمتری داشته باشید. ۲- بدون ماشین زندگی کنید یا از ماشین برقی استفاده کنید. ۳- در صورت نیاز به تعویض محصولات خود مانند ماشین لباسشویی محصولات کممصرف بخرید. ۴- از سیستم گرمایش گازی به پمپ حرارتی برقی تبدیل شوید. ۵- خانه خود را عایقبندی کنید.
بخش۳: خانم زهرا باجلان سخنرانی خود را با موضوع سانسور و توقیف در سینمای ایران ارائه نمودند: اگر بخواهیم به وضعیت سانسور در سینمای بعد از انقلاب بپردازیم. بعد از پیروزی انقلاب، سینمای ایران تا چند سال گرفتار سردرگمی و بلاتکلیفی بود. هنوز کسی نمیدانست که هنگام ساختن فیلم، چه ضوابط اخلاقی یا سیاسی یا شرعی را باید رعایت کند و مرز سانسور تا کجاست و خطوط قرمز کدام است. بسیاری ممنوعالکار و دستگیر شدند و بسیاری مهاجرت کردند. در ابتدای انقلاب محمدعلی نجفی، اولین مسئول امور سینمایی که با حکم شخص آقای خمینی عهدهدار این مسئولیت شده بود گفت: سانسور به هیچوجه در سینمای ایران وجود نخواهد داشت. چند سال بعد فیلم خود او که فیلمسازی متعهد به حساب میآمد. با نام افسانه شهر لاجوردی پس از ساخت نه حتی سانسور که کلا توقیف میشود. به زودی آشکار شد که دولت اسلامی قصد دارد سینما را به طور کامل زیر سلطه درآورد و فیلمسازان دگراندیش در سینمای آینده جایی نخواهند داشت. سینماگران ایران، به گفته بهرام بیضایی، رفتهرفته آموختند که با بال بسته پرواز کنند. در سالهای پس از انقلاب نسل تازهای از فیلمسازان جوان وارد میدان شدند که برخی از آنها توانستند در شکلگیری سینمای آینده نقش برجستهای ایفا کنند: عباس کیارستمی، محسن مخملباف، کیانوش عیاری، ابوالفضل جلیلی، جعفر پناهی، پوران درخشنده، رخشان بنیاعتماد، ابراهیم مختاری، مرضیه برومند و نسل تازه با نظام تازه و مقتضیات آن آشنایی نزدیکتری داشت، مکانیسم نظارت و ممیزی را بهتر میشناخت و در گریز از مقررات شرعی چابکتر بود. اما این نسل نیز دربرخورد با فشارها و محدودیتها سختیهای فراوانی متحمل شد. با روی کار آمدن احمدی نژاد به عنوان شخصیتی حکومتی با حمایت طیف محافظهکار مذهبی، برای ادای دین به این گروه که به شدت منتقد سرکوب فرهنگ دینی و غربگرایی در دوران محمد خاتمی بودند، چنانکه انتظار میرفت سیاستهای سختگیرانهتری در عرصه فرهنگ اعمال شد. براساس لیست خبرآنلاین در فاصله سالهای ۶٠ تا ٩٠ بیش از دویست فیلم پس از کسب مجوزهای لازم و اتمام پروسه ساخت، هر یک به دلیلی از اکران محروم شدهاند. چنان که از آمار ارائه شده برمیآید بیش از ٧٠ مورد از این توقیفها در دور نخست ریاست جمهوری محمود احمدینژاد انجام شد. برخی از فیلمها با رضایت ناشی از ناچاری ِکارگردانانشان به حذف بخشهای مسالهدار پس از مدتی روی پرده رفتند اما در مورد بسیاری از فیلمها میزان تغییرات لازم به زعم مسئولین چنان زیاد بود که خیلی از کارگردانان ترجیح دادند فیلمهایشان در بند توقیف بماند اما به صورت مثله شده روی پرده نرود. در جامعهای که صنعت سینما یا دولتی است یا به یارانههای دولتی وابسته، در جامعهای که سانسور سیاسی، اخلاقی، مکتبی و حتی جناحی بر سینما اعمال و فیلمنامهها پیش از تولید فیلم و فیلمها پیش از نمایش سانسور میشوند، حد استقلال سینما، حداکثر به استقلال از برخی معیارهای جناح تندرو و طرح برخی درون مایههای نامطلوب از منظر این جناح محدود است. هر چند حتی همین حد محدود از استقلال نیز تحمل نشده و به گفته کارگردانان سینمای ایران تعداد فیلمهایی که پس از دریافت مجوز ساخت و نمایش، به بایگانی سپرده میشوند، افزایش یافته است. آنچه در بیانیه شورای مرکزی کانون کارگردانان سینمای ایران به عنوان نگرش کلان از آن انتقاد شدهاست، سیاستیاست که نهادهای ناظر بر سینمای ایران: وزارت ارشاد اسلامی، بیناد فارابی و دیگر بنیادهای دولتی و فرهنگی و نهادهایی چون وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، سپاه پاسداران و… در سال گذشته اعمال کردهاند. این سیاست به رغم تحولات و دگرگونیهای بسیار و به رغم برخی تفاوتها در شیوه برخورد و هدفها، بر دو محور ثابت: تولید سینمای مکتبی و حذف سینمای غیرحکومتی، شکل گرفته و نه فقط سینمای مستقل ایران را منتفی که صنعت فیلمسازی را در هر ۳ بخش خصوصی، دولتی و نیمه دولتی آن با بحران فرهنگی و اقتصادی مزمن رو به رو کردهاست. وزارت ارشاد و بنیادهای دولتی چون بنیاد فارابی و حوزه اندیشه و هنر اسلامی، از نخستین سالهای جمهوری اسلامی تا کنون با حذف سینماگران از منظر حکومت نامطلوب، ممنوع کردن یا اکران محدود و سانسور شده فیلمهای غیر ایرانی، سانسور فیلمنامه و فیلم، دولتی کردن سینماها و وابسته کردن تولید فیلم به یارانههای دولتی، حذف سینمای غیر حکومتی و تولید سینمای مکتبی را در قالبهایی چون حمایت از سینمای عرفانی، سینمای جنگی، سینمای جشنوارهای و… در پی گرفتند. در سالهای گذشته فیلمنامهها پیش از تولید و فیلمها پیش از نمایش سانسور شده، کارمندان سانسور در روند تولید فیلم حضوری مؤثر و دولت مالکیت و مدیریت سینماها و نحوه توزیع فیلم را در انحصار داشته، سینما به یارانههای دولتی وابسته شده و زندگی فکری، سیاسی و اجتماعی و شخصیت فردی بازیگران و دیگر دستاندرکاران مهم تولید فیلم کنترل و سینمای غیر حکومتی حذف شده است. جمهوری اسلامی ایران به رغم سرمایهگذاری هنگفت برای تولید فیلم عرفانی، جنگی، جشنوارهپسند و… در تولید سینمای مکتبی شکست خورد و بهترین استعدادهای آن به سینمای انتقادی روی آوردند. اما در حذف سینمای مستقل ایران، جز یکی دو مورد، موفق بود. این موفقیت اما به معنای حذف سینمای غیردولتی نبود، چرا که رقبای نیرومند و شکستناپذیری چون ویدئو، سی دی، امکان ضبط اینترنتی و تکثیر آسان فیلم در کار آمدند و سانسور ناتوان از کنترل گردش آسان فیلمهای غیر ایرانی در جامعه، در حذف سینمای غیر ایرانی در هر دو ژانر هنری و بازاری آن چندان شکست خورد که سی دی فیلمهای روز آمریکا را چند هفته پس از نمایش عمومی در کشور تولید کننده و دستکم یک سال پیش از ارائه سیدی در اروپا در بازار ایران میتوان به راحتی تهیه کرد و بازار واقعی اما غیرقانونی فیلم در ایران به تقریب در انحصار سینمای غیر ایرانی است. به رغم محبوبیت فیلمهای غیرایرانی، مردم و روشنفکران ایران نیز چون مردم و روشنفکران همه جهان خواهان دیدن فیلمهایی هستند که از جامعه آنان برخاسته و مسائل، محیط، زمان و مکان و آدمهای جامعه آنان را تصویر و روایت میکند. این گرایش قدرتمند بخت بقای سینمای بومی و ملی را در برابر سینمای تولیدکنندگان بزرگ تضمین و زمینه مناسبی را برای رشد و ارتقای سینمای ملی فراهم میکند، اما سیاستهای سینمایی ناظر بر سینمای ایران درست در همین نقطه با حذف عناصر، درونمایهها، موضوعها، آدمها و تنشهای واقعی جامعه از سینما و با تحمیل معیارهای مکتبی بیگانه با خواست اکثریت مخاطبان، با تنها بخت بقا و رشد سینمای ملی ایران به مقابله برخاسته است. عملکرد دولت روحانی این بود که از ابتدا به بسیاری از فیلمهایی که کمی جنجال برانگیز میتوانستند باشند و حاشیه بسازند، پروانه ساخت نداد تا بعدا مجبور نباشد توقیفشان کند. عملکرد دولت مخصوصا در دوره دوم در مواجهه با سینما بسیار ضعیف بوده است. فیلم خانه پدری ساخته کیانوش عیاری نمونهای از برخورد مبهم و در عین حال امنیتی حکومت با سینما بوده. پی واکنش تند برخی رسانههای وابسته به حکومت مبنی بر خشونتآمیز بودن برخی صحنهها و وقوع قتل در خانوادهای مذهبی، با دستور دادستانی تهران چندین بار در طی چندین سال توقیف و اکران میشد و دوباره توقیف با وجود اجازهی اکران. چند روز پس از توقیف مجدد فیلم خانه پدری، بیش از ۲۰۰ سینماگر از طیفهای گوناگون، با انتشار بیانیهای تند و البته بدون اشاره صریح به هیچ فیلم و فیلمسازی، به وضع موجود سینمای ایران اعتراض کردند و اعلام کردند: بیزاری خود را از سیاستهای تفتیش شکل و محتوا به هر نحوی اعلام میکنیم و خواهان آزادی بیان و اندیشه هستیم. بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، اصغر فرهادی، پرویز کیمیایی، جعفر پناهی، رخشان بنیاعتماد، مسعود جعفری جوزانی، ابوالحسن داوودی، خسرو معصومی، محمد رسولاف، حسن برزیده، عزیزالله حمیدنژاد و سعید روستایی از جمله سینماگرانی هستند که امضایشان در این بیانیه دیده میشود. امنیت شغلی موضوعی است که سینماگران در بند نخست بیانیه به آن اشاره کرده و با بیان این که برخی فیلمسازان به خاطر ساختن اثری انتقادی، محکوم به زندان و ممنوعیت خروج از کشور و یا با ممنوعیت کار روبهرو شدهاند، اضافه کردند که تبعیضهای آشکار در توزیع فرصتها و امکانات، اختناق و سانسور، موجب مهاجرت ناخواسته شماری از سینماگران شده است. دراین بیانیه به دزدیده شدن آثارشان در اینترنت و در برخی شبکههای ماهوارهای و خانگی، در امان نبودن فیلمها از توقیف توسط نهادهای حکومتی و افراد به اصطلاح خودسر، تشبیه مراحل دریافت مجوز برای هر بار ساختن فیلم به دیوارهای مرگبار، ناگزیرشدن به دست بردن در فیلم به دلیل نگاه سلیقهای و ایدئولوژیک وزارت ارشاد، حبس سرمایههای معنوی و مادی سینماگران، نبود امنیت در عرضه فیلمها به دلیل نگاه سلیقهای نهادهای حکومتی صاحب سالنهای سینما، نقض حقوق انسانی سینماگرایان توسط مقررات، مصوبات و آییننامههای دولتی، نبود استقلال به دلیل دخالت دولت در مراحل ساخت و همچنین اینکه این محدودیتها مانع از درخشش در عرصههای جهانی و در داخل هم موجب ریزش مخاطب شده است. با انتخاب ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس سیزدهمین دولت جمهوری اسلامی انتظار میرفت مدیران جدید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه او محدودیتهای بیشتری را اعمال کنند. محمد مهدی اسماعیلی به عنوان وزیر پیشنهادی در برنامه پیشنهادی خود برای کسب رای اعتماد از مجلس با اعلام این که وضعیت سینما از نظر شاخصهای انقلابی مناسب نیست، شمشیر را از رو برای سینماگران ایرانی بست. اما معرفی محمد خزاعی تهیهکننده سینما و دبیر سابق جشنواره فجر به عنوان رئیس سازمان سینمایی از سوی برخی سینماگران نشانه مثبتی برای تعامل با بدنه سینما تلقی شد. اما پیشبینیهای خوشبینانه چندان واقعی نبود. آقای خزاعی در همان هفتههای اول مسئولیتش وعده داد دیگر برای فیلمهای سخیف مجوز ساخت صادر نخواهد شد که اشارهای به فیلمهای کمدی عامهپسند به عنوان موفقترین فیلمهای گیشه در سالهای اخیر بود. فیلم کمدی چپ، راست که از دولت قبلی مجوز نمایش گرفته بود، چند روز پیش از اکران توقیف شد و تهیهکنندهاش خبر داد که مدیران دولت جدید مجوزهای قبلی را به رسمیت نمیشناسند و فیلمها را دوباره بازبینی میکنند. خیلی زود مشخص شد کمیته سه نفرهای زیر نظر رئیس سازمان سینمایی مشغول بررسی دوباره فیلمهایی است که مجوز اکران گرفتهاند. حساسیت مدیران جدید فقط درباره اکران عمومی نبود و به جشنواره فجر هم سرایت کرد. دو فیلم پذیرفته شده از سوی هیات انتخاب به گفته بهروز افخمی عضو این هیات مجوز نمایش در جشنواره را هم نگرفتند. دوری مردم از سینما برجستهترین دستاورد جمهوری اسلامی ایران بوده است. در ایران مردم کمتر به سینما میروند و فروش فیلمها روزبهروز کمتر میشود. در سال ۱۳۶۵ در ایران بیش از ۷۸ میلیون بلیط سینما به فروش میرفت. هر شهروند ایرانی در طول سال نزدیک چهار بار به سینما رفته بود. با وجود افزایش جمعیت، در اوایل دههی ۱۳۷۰سالانه حدود ۵۵ میلیون نفر به سینما رفتند و این رقم سال به سال کمتر شد تا در سال ۱۳۸۱ به ۲۱ میلیون رسید. این سیر نزولی ادامه داشت تا در سال ۱۳۸۶ به پایینترین حد خود رسید: برخورد جمهوری اسلامی ایران با سینما و سینماگران، نقض قاطع ماده ۳: حق حیات برای همه، ماده ۹: عدم توقیف، حبس یا تبعید غیر قانونی، ماده ۱۸: حق آزادی عقیده، ماده ۱۹: حق آزادی بیان، ماده ۲۳: حق امنیت کار، ماده 27: حق تکثیر (کپی رایت) بوده که شرایط را برای پیشرفت این هنر روزبهروز سختتر و سختتر میکند. هنرمند نیاز به ذهنی آزاد برای خلق کردن دارد و این محدودیتهای مبهم و بدون مرز نتیجهای جز فرسایش هنر و هنرمند ندارد. همانطور که گفته شد سانسور در ایران تاریخچهای دیرینه دارد. تاریخچهای که استبداد و کنترل فکر توسط حکومتها آنرا رقم زد. عوامل اعمال سانسور هر سال به خلاقیتی در اینباره دست پیدا میکنند و نه تنها هنرمندان را بلکه مردمان عادی را هم به شگفتی و فرسودگی وا میدارند. سانسور با گذشت سالها در ذهن و جسم ما تزریق شده و رهایی از آن کار آسانی نیست. اما شکستن قفلهایی که از مرغوبترین جنس هستند و آن هم جنس استبداد است، غیرممکن نیست. به امید روزی که این قفلها با قدرت آزادی شکسته شوند.
بخش۴: خانم آیلار اسماعیلی سخنرانی خود را با موضوع روزنامهنگاران زن در ایران ایراد کردند: خبرنگاری حرفهای آمیخته با درد و فریاد مردم برای بیان واقعیات و مطالبات مردمی است. اما خبرنگاران خود چالشهای نهفته و دردهای ناگفته فراوانی دارند که البته سهم خبرنگاران زن در این میان بیشتر و سنگینتر است. در این عرصه گرانبهاترین داشتهات، یعنی عمرت را باید به پای آگاهی بریزی. باید شب و روز، گرما و سرما، پیاده و بدون کمترین تجهیزات و با تحمل دهها مصائب ریز و درشت از این جلسه به آن جلسه، از این محله به آن محله، از این شهر به آن شهر و از این روستا به آن روستا صدای رسای مردم باشی. تلاش باید کرد، رنج و سختی باید کشید، عرق باید ریخت و رنجی که به دخل و خرجت اصلا نمیآید. وصله ناجوری است اما میگویند که هر اندازه بکاری همان مقدار درو میکنی. اینجا این حرفها عینیت ندارد و باید در ارتفاعات رنج، نیش، هزار و یک بدبختی به دنبال آگاهی و اطلاعرسانی باشی، اما مزد زحمتت را نگیری. اگر به عنوان یک خانم خبرنگار باشی همه چیز مضاعف است و نیش و زخم زبانهایش به کنار، آه دارد و بس. به نظر میرسد بیارزشترین قشر خبرنگار باشد. زنان همچون دیگر عرصههای اجتماعی، در حوزه رسانه هم پای خبرنگاران مرد حضور دارند و شواهد حاکی از آن است که توانایی کاری خبرنگاران زن کمتر از مردان نیست. با این وجود بعضیها شاید از سر کملطفی هنوز زنان را در عرصه کار خبر، کمتوانتر از مردان میبینند یا بنا به شرایطی همچون حضور در موقعیتهای خاص، اولویت را به مردان میدهند. باید نگاهها را شست و زاویه دید خود را تغییر دهیم تا متوجه شویم که زن بودن مانعی برای کار خبری نیست، بلکه به عنوان یک حسن بزرگ به آن نگاه کرد. از قدیم میگفتند که زنان دقیقتر و منظمتر از مردان هستند. زن خبرنگار با نگاه موشکافانه و دقیق خود به تحلیل موضوعات میپردازد و شاید اگر قدر توانایی آنها را بیشتر میدانستند، مردان این همه محدودیت برای آنها ایجاد نمیکردند. در بیشتر موقعیتها زنان خبرنگار توانستهاند با قلم و احساس خود بهتر از خبرنگاران مرد به بیان رویدادها و توصیف اتفاقات و وقایع بپردازند. باید دیدگاه مردم نسبت به کار زنان در رسانهها، تغییر کند و بدانند تفاوتی میان مرد و زن در این حرفه نیست و حتی شاید زنان بتوانند بهتر از مردان موفق باشند. این مهم در وهله نخست باید از خود زنان خبرنگار شروع شود و خود را به عنوان صاحبان قلم و اندیشه باور کنند. دقت، ظرافت و امانتداری زنان خبرنگار در حوزه کار خبری بیشتر از آقایان است و این ویژگیها از مزیتهای زن بودن در عرصه خبرنگاری است. برخی قوانین نانوشته و شاید هم برخی قوانین دست و پا گیر سبب شده تا خبرنگاران زن تا رسیدن به جایگاه مطلوبشان در حوزه خبرنگاری، فاصله طولانی در پیش داشته باشند. نبود امنیت شغلی، نداشتن بیمه، حقوق اندک و دهها معضل دیگر به دردهای کهنهای برای خبرنگاران تبدیل شده که دیگر از تکرار آنها خسته شدهاند زیرا که هیچ وقت صدای آنها شنیده نشد و این دردها به زخمهای قدیمی و عمیقی تبدیل شدهاند و بر بدنه رسانه جا خوش کردهاند. خبر درگذشت دو بانوی خبرنگار، خانمها ریحانه یاسینی و مهشید کریمی خبرنگاران دو رسانه ایرنا و ایسنا آن چنان تلخ بود که دیگر رمقی برای شادی خبرنگاران در روز خبرنگار نگذاشته است. شاید مرگ این بانوان خبرنگار تلنگری باشد برای مراجع حمایتی از خبرنگاران، تا قوانین مدونتری برای حمایت از آنها تدوین کنند. هم اینک تنها قطعه نامآوران سهم ریحانه و مهشید شده است. کارشناس مطبوعات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کهگیلویه و بویراحمد گفت: بهطور کلی آسیبهایی که زنان خبرنگار در کار خود با آن مواجه هستند خیلی بیشتر از مردان بوده که از جمله نگاه ابزاری به زنان خبرنگار، ساعتهای کاری نامنظم، عدم بهرهمندی از امکانات زنان شاغل مانند مرخصی زایمان، ساعت شیر، حقوق و مزایای کم و محرومیت از بیمه است. آسیه حسینزاده افزود: این در حالی است که زنان خبرنگار مانند سایر زنان شاغل مسئولیت مادری و همسرداری را نیز به عهده دارند و فشار روحی و استرس بر آنها خیلی بیشتر است. برقراری عدالت جنسیتی، برخورداری از فرصتهای شغلی برابر، حقوق و مزایا، امنیت شغلی، بیمه و برخورداری از امکانات رفاهی جهت زنان خبرنگار میتواند از مشکلات این قشر فعال بدون حامی بکاهد. خبرنگاران از همه چیز زندگی خود میگذرند اما متولی مشخصی که بتواند از خبرنگاران به ویژه خبرنگاران زن حمایت کند، وجود ندارد. خبرنگاری هر چند واژه آشنا برای همه است اما هنوز بسیاری از مردم دشواریهای این شغل پرمخاطره را نمیدانند. این قشر پشتوانه مالی ندارند و حتی در بیشتر موارد مطالبات خبرنگاران از سوی ادارات داده نمیشود. این در حالی است که باید خبرنگار هزینه اینترنتش را تامین کند ولی هیچ درآمد ثابت و پایداری ندارد. خبرنگار مشکلات مردم را مینویسد اما کسی نیست که دردهای خود خبرنگاران را بنویسد و بازگو کند، زیرا خبرنگاران رفع مشکلات و درد مردم را بر درد خود ترجیح میدهد. بهگونهای که خبرنگاران در انعکاس رخدادها بیطرفانه عمل میکنند. چون ذات خبرنگاری مبتنی بر بیطرفی است، اما آیا با یک زن خبرنگار هم بیطرفانه برخورد میشود. تک و تنها باید با جمع زیادی از مردها ساعتها در جلسات مینشینیم و حتی در راههای پرپیچوخم برای پوشش اخبار به روستاهای دورافتاده سفر میکنیم. اگر هم اتفاقی مشابه ریحانه یاسینی و مهشید کریمی برایشان بیافتد، هیچ ارگانی مسئولیتی در قبال خبرنگاران ندارد و بیدفاع از حقوق خود، از حقوق مردم دفاع میکنند. خبرنگاران زنی که در روزهای مرخصی خود در رسانههای مربوط کار میکنند، حقوقی بابت اضافهکاری دریافت نمیکنند. ازدواج برخی زنان خبرنگار به علت شرایط شغلی به تاخیر میافتد و یا در نهایت مجرد بازنشسته میشوند. در عرصه خبرنگاری، خبرنگاران زن به دلیل ناملایمات امتیاز مساوی به دست نمیآورند و تبعیض و امتیاز نابرابر، باعث میشود زنان از کار دلسرد شوند. شمار زیادی از مردم و مسئولان دولتی گاها از دادن اطلاعات به خبرنگاران خانم پرهیز میکنند. همچنین در بیشتر موارد اولویت جذب نیروی انسانی در برخی رسانهها هنوز با مردان است. به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که قوانین حمایتی و مراجعی که برای احقاق حق خبرنگاران از آنها حمایت کند در حداقل است. رفع دغدغههای خارج از محیط کار زنان خبرنگار مانند مشکلات مالی و ارایه خدماتی همچون بیمه و مهد کودک میتواند در ارتقای کار آنها نقش چشمگیری داشته باشد. زنان زیادی برای اینکه این وضعیت را سامان دهند تلاش کردهاند و بارها در نقدها و گزارشهای مختلف به آن پرداختهاند اما تا رسیدن به نقطه ایدهآل فاصله زیاد است. سازمان یونسکو در تحقیقی پیرامون خبرنگاران زن اعلام کرده که آنها بیش از گذشته به صورت آنلاین تهدید میشوند و حدود سه چهارم (۷۳ درصد) در معرض خشونت آنلاین بودهاند. بر اساس این تحقیق، نتیجه گرفته شده است که اکنون بیش از هر زمان دیگری حملات آنلاین علیه خبرنگاران زن افزایش چشمگیری داشته، مخصوصا که در سایه همهگیری کرونا گونههای دیگر خشونت علیه زنان که به آن همهگیری در سایه گفته میشود، بیشتر شده است. مشکلات پیش روی زنان خبرنگار تنها مختص شهر یا کشور خاصی نیست. بلکه در تمامی دنیا تا حدودی یکسان است و این زنان آنقدر باید قوی باشند که معضلات رسیدن به پلههای ترقی سد راه آنان نشود. جایگاه زنان در عرصه خبرنگاری زمانی محکمتر خواهد شد که برای دفاع از حقوق آنها قوانین محکمی توسط مراجع و متولیان امر وضع شود. کمیته دفاع از روزنامهنگاران و سازمان حقوق بشری آرتیکل ۱۹ با انتشار گزارشی درباره افزایش فشار بر زنان روزنامهنگار ایرانی هشدار دادهاند. گفته میشود که آرتیکل ۱۹ در ماه مارس سال جاری با شماری از روزنامهنگاران زن در خارج از کشور مصاحبه کرده است. این خبرنگاران در رسانههای مختلف خارج از کشور در عرصه گزارشدهی درباره وضعیت ایران فعالیت داشتند. نتیجه این مصاحبهها نگرانکننده ارزیابی شده است. گفته شده است که روزنامهنگاران زن ایرانی در خارج از کشور با نفرتپراکنی و آزار جنسی روبهرو هستند. گزارش دو سازمان یاد شده حکایت از آن دارد که آزار روزنامهنگاران زن ایرانی در داخل و خارج از این کشور گرچه اغلب با تهدیدهای جانی آنها و اعضای خانوادهشان همراه است، اما تنها محدود به آن نمیشود. بسیاری از این مزاحمتها و آزارها بهویژه شامل توهین و آزارهای جنسی میشود. روزنامهنگاران زن ایرانی در داخل کشور، نه تنها با تبعیض جنسیتی و همچنین آزار و اذیت گسترده روبهرو هستند، بلکه در صورت بازداشت مورد تعرض جنسی و شکنجه واقع شده و از پیگیری حقوقی محروم هستند. در این گزارش آمده است که گرچه فشارهایی که زنان روزنامهنگار ایرانی در خارج از کشور از آنها رنج میبرند، قابل مقایسه با آن چیزی نیست که همکارانشان در ایران تجربه میکنند، اما خطاست اگر در مورد جدیت این آزارها و حملات تردید شود. شریف منصور، هماهنگکننده بخش خاورمیانه و شمال آفریقای کمیته دفاع از روزنامهنگاران میگوید: پرداختن به مسائل ایران حتی در خارج از کشور نیز میتواند تهدیدی جدی برای هر خبرنگاری باشد. برای زنان روزنامهنگاری که در مهاجرت زندگی میکنند، این فشارها میتواند از جمله شامل تهدیدهای جانی و همچنین آزارهای جنسی آنلاین باشد. براساس گزارشهای سازمان گزارشگران بدون مرز، ایران در صدر زندانهای بزرگ روزنامهنگاران به حساب میآید. به گفته کمیته حفاظت از روزنامهنگاران در سال ۲۰۲۱ یازده روزنامهنگار در ایران در زندان هستند یا بازداشت شدند. براساس بیانیه گزارشگران بدون مرز جمهوری اسلامی ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۸ دستکم ۸۶۰ روزنامهنگار و شهروند روزنامهنگار را روانه زندان کرده است. در سال ۱۴۰۰، ۱۵ روزنامهنگار توسط نظام جمهوری اسلامی ایران به زندان افتادهاند. بر پایه برخی از منابع، جمهوری اسلامی ایران، زندان آزادی بیان است. مرضیه امیری روزنامهنگار روزنامه شرق به تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، به هنگام تهیه گزارش از بازداشتشدگان گردهمایی مسالمت آمیز برگزار شده از سوی سندیکاهای کارگری، در خیابان وزرای تهران بازداشت شد. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به تاریخ ۲۳ مرداد از آزادی موقت وی با سپردن وثیقه خودداری کرد. این روزنامهنگار به اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و برهم زدن نظم عمومی متهم شده است. بنا بر گفته خانواده مرضیه امیری به ۱۰ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم شده است. عسل محمدی دانشجوی دانشگاه آزاد و از اعضای تحریره نشریه دانشجویی گام پس از حضور در دادگاه به همراه دیگر متهمهای اعتصاب کارگران هفت تپه، به تاریخ ۱۳ مرداد روانه زندان شد. ماموران وزارت اطلاعات به تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۹۷ پس از بازرسی منزل وی را بازداشت کرده بودند که در ۱۵ دی ۱۳۹۷، با سپردن وثیقه ۴۰۰ میلیون تومان به شکل موقت آزاد شده بود. این وثیقه در دادگاه به یک میلیارد تومان تبدیل شد. هنگامه شهیدی از تاریخ ۵ تیرماه ۱۳۹۷ در زندان به سر میبرد، به دوازده سال و نه ماه زندان را که ۷ سال آن اجرایی است، و ۲ سال محرومیت از عضویت در گروهها و احزاب و فعالیتهای مجازی و رسانهای و خروج از کشور محکوم شده است. وی در صفحه توییتر خود نوشتههایی را درباره شرایط بازداشت پیشین خود و انتقاد از بیعدالتی در دستگاه قضایی و رییس وقت آن صادق لاریجانی منتشر کرده بود. سپیده مرادی، آویشا جلالالدین و شیما انتصاری سه همکار سایت مجذوبان نور و از دراویش گناباد، محکومیت پنج سال خود را میگذرانند. چه در زندان قرچک و چه در زندان اوین از مراقبتهای بهداشتی و پزشکی محروم بودهاند. نرگس محمدی روزنامهنگار و مدافع حقوق بشر از تاریخ ۱۵ اردیبهشت ١٣٩۴ در زندان به سر میبرد، برای سه اتهام به ۱۶ سال زندان محکوم شده است. پنج سال برای اجتماع و تبانی علیه نظام یک سال برای تبلیغ علیه نظام و ده سال برای تاسیس و همکاری با انجمن لگام، انجمنی برای لغو مجازات اعدام، مطالبهای که از سوی حکومت در ایران تحمل نمیشود. بنا بر ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی و با در نظر داشت مجازات اشد، نرگس محمدی باید ١٠ سال زندان را تحمل کند. با امید بر اینکه بیش از این شاهد نابرابری چه در زمینهی جنسیتی چه در زمینهی کاری در هیچیک از جایگاههای شغلی نباشیم و همچنین با امید بر اینکه در برقراری عدالت از انسانهای بیگناه به عنوان طعمه استفاده نشود.
بخش۵: خانم مونا احمدیپور سخنرانی خود را با موضوع ستارگان در تبعید ایراد کردند: در ابتدا نگاهی به سینمای بعد از انقلاب و تغییرات آن داشته باشیم. سینمای ایران در چندین دوره، مورد ستایش جهان خارج بوده و دستاوردهایی نیز داشته است. از سال ۱۳۵۹ انقلاب فرهنگی به راه افتاد؛ دانشگاههای ایرانی تعطیل گشته و تمام رسانههای گروهی، سازمانهای خبری و انتشارات ایرانی، به نظارت دولت انقلابی درآمدند. مقام رهبری انقلاب فرهنگی را به روشنی اعلام کرد: ما همه نشریات، رادیو و تلویزیون و سینماها را از فساد پاک خواهیم کرد. همه چیز باید در خدمت اسلام باشد. در این بین فهرست افراد احضار شده به زندان اوین بسیار بود و دامنه گستردهای از چهرههای شناخته شده را در بر میگرفت. برای برخی از افرادِ احضار شده احکامی در زمینه ضبط و تصاحب اموال صادر شد و برخی هم برای مدتی در زندان به سر بردند. سَمت و شیوه کار جدید صدا و سیما در سال ۱۳۵۹ با اطلاعیه مهدی کلهر مشخص شد. لازم به ذکر است که این اطلاعیه پیش از تشکیل وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. و در آن تاکید نظارت همه جانبه بر کارگردانی، نمایشنامه، امور ساخت، بازبینی و در نهایت صدور پروانه نمایش بود و همه این موارد باید از نظر صلاحیت اخلاقی و فرهنگی مورد تایید قرار میگرفت. میتوان گفت همه قوانین گفته شده هنر و هنرمند ایرانی را با چالش سانسور مواجه کرد. سانسور، در دورههای مختلف تاریخ کشور، آگاهانه و به عنوان یکی از مهمترین عوامل موثر در ایجاد بیماری مهلک بیتفاوتی اجتماعی، برای ما برنامهریزی شده تا در ذهن و روان اجتماعی ما رخنه کند و درونی شود. در تربیت زندگی تاریخی و فرهنگیمان میآموزیم این خورهی اکتسابی را چون پوست و مویمان بپذیریم؛ اندیشهها و احساسات خود را پنهان کنیم، غم و شادی و عشق و نفرت و ملال و آرزو و تمام غرایز طبیعیمان را سرکوب کنیم و آدمهایی دروغی و جعلی از خودمان بسازیم که نظامهای اجتماعیمان در طول تاریخ از ما میطلبند. و این اتفاقی است که برای بسیاری از هنرمندان پس از انقلاب پیش آمد آنان یاد گرفتهاند چگونه آنکه هستند را به گونهای آنی که نیستند بروز دهند. در مقابل هنرمندانی که توانایی خودسانسوری را نداشتند مجبور به تَرک کشور شدند. هنر پدیدهای است که از دیرباز نقش موثری در زندگی انسان دارد و از آن به عنوان وسیلهای کارآمد و موثر، در جهت ترویج و تبلیغ اندیشهها و یا انتقاد به رفتارهای فردی و اجتماعی استفاده شده است. اما در این میان، بیان هنرمند و آنچه میخواهد بیان کند اگر با واقعیات، امکانات، نیازها و… و یا مختصات جامعه، قوانین، عرفها، شرعیات، پیشینه، جغرافیا، و… انطباق و هماهنگی نداشته باشد، ارتباط مذکور ضعیف میشود و هر چقدر هم که هنرمند متعهد باشد، باز هم اثر هنری او مقبول جامعه نمیافتد و بر فرهنگ جامعه تأثیر نمیگذارد و در نتیجه نقش هنرمند در ارتقای فرهنگ جامعه خود تنزل خواهد کرد. بنابراین دولتی که منکر ضعفها و کاستیها نیست و به حسن نیت و عزم جزم خود برای خدمت و رفع مشکلات اطمینان دارد از شفافیت رسانهای و بازنماییهای هنری استقبال میکند و از پرداختن آنها به واقعیتهای جاری و موضوعات مبتلا به جامعه خوشحال میشود و آثاری را که به نقاط کور و مبهم معضلات میپردازند تشویق میکند. در ادامه با توجه به تمامی محدودیتهای ایجاد شده زنان بار سنگینتری نسبت به مردان متحمل شدند. در حالی میتوان گفت میزان نقش و مشارکت زنان در جامعه به ویژه در زمینههای فرهنگی، هنری تا حد زیادی به برخورد و نگرش آن جامعه نسبت به زنان بستگی دارد. در صورتی که به زن به عنوان نیروی فعال و سازنده نگریسته شود، حضور و مشارکت حقیقی زنان در عرصههای مختلف افزایش مییابد. با فِقدان چنین دیدگاهی نسبت به زن باعث ایجاد موانعی در قالبهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، هنری و… شده و باعث از بین رفتن فعالیت زنان در بسیاری از زمینهها بهویژه در زمینه هنری شده است. هنرمندان بسیاری پس از انقلاب اسلامی مجبور به ترک وطن خود شدند و تنها دلیل آن آزادی فکر، اندیشه و عملی بود که از بین رفته بود. بدیهی است که این موضوع برای آنان هم پیشآمد مثبت و هم منفی به همراه داشت. مثبت از آن جهت که هنر ایرانی را به عنوان یک نقاش، خواننده، بازیگر و… به جهانیان معرفی کنند و از جهت منفی میتوان گفت آنان افرادی طرد شده از جامعه خود بودند. این در حالی است که حکومت و جامعه در نقاط دیگر دنیا حامی هنرمندان خود هستند. حکومت بدون در نظر گرفتن اینکه هنرمندان اصلی مهم برای هر ملیت و کشور هستند برای نگه داشتن جامعه در خفقان با آنان به مقابله پرداخت. موضوع غمانگیز آنجاست که هنرمندانی که بعد از انقلاب مجبور به ترک کشور شدند تعدادی در حسرت وطن خود در خارج از کشور فوت شدند و تعدادی به نحوی تبعیدی هستند و اجازه ورود به کشور را ندارند. افراد بسیاری داشتیم که در اوج شکوفایی هنریشان در ایران باقی ماندند، سالیان سال آنها را به محکمه و بازجویی کشاندند، و با خشونت هر چه تمامتر به آنها بیاحترامی کردند و بعد از شکنجه و عذاب ،آنها را به کنج تنهایی کشاندند و حسرت یک لحظه هنرنمایی را بر دل شکسته آنها نهادند. برای مثال پرسروصداترین پرونده بازگشت هنرمندی خارجنشین به ایران، بازگشت حبیب باشد. خواننده قدیمی محبوبی که گفته شد از رئیسجمهوری وقت مجوز ورود گرفته و حتی به وی گفته شده با ادامه کارش هم در ایران موافقت خواهد شد؛ اما در عمل نهتنها نتوانست بهطور رسمی کار کند که حتی درگذشت ناگهانیاش به این موضوع ربط داده شد و درنهایت چنین گفته شد که عمل نکردن دولت به قولهایش باعث شد حبیب دق کند! از طرفی دیگر هنرمندان بسیاری هستند که سالیان طولانی از زادگاه خود دور بودند و حال درخواست بازگشت دارند ولی با ورود آنان موافقت نشده است. این در حالی است که آنان میدانند با ورود بدون اجازه و خودسرانه ممکن است به قیمت جان و زندگیشان تمام شود. میتوان گفت این بزرگترین حقی است که حکومت میتواند از یک فرد سلب کند. غمانگیزتر این است که حکومت به گونهای درمورد هنرمندان ادعا کرده است که بسیاری از جوانان متولد دو دهه اخیر ایران واقعا معتقدند که هنرمندان تبعیدی به میل خود کشور را ترک کردند. در حالی که آنان فقط با ابزار هنر خود آن کشور را ترک کرده و به سختی در طول سالیان بر پای ایستادهاند. هنرمندانی که موفق به خارج شدن از ایران انقلابزده شدند، در نهایت ناامیدی هر آنچه داشتند جا گذاشتند و بالاتر از مادیات، ملتی را که خون رگهای هر هنرمند است پشت سر نهادند و به کشوری غریب پناه بردند. هنرمندانی که حتی شاید زبان کشور میهمان را هم نمیدانستند و از سرآمدان و نامداران کشور خود بودند، باید کاری دگر را از صفر شروع میکردند. بعضی حتی به مشاغل دون دست زدند برای گذران زندگی، آنها سختیهای بسیار به جان خریدند تا توان پرداختن به کارهای هنری داشته باشند. همچنین هنرمندانی داریم که با وجود پا گرفتن در حریم همین حکومت، بالاخره برای بال گشودن و ترقی مجبور به ترک ایران که هنرش مرزهای مذهبی و بدور از شکوفایی دارد، شدند. در انتها میتوان گفت هنرمندان هم مثل باقی افراد جامعه مورد ظلم قرار گرفتهاند و باری از حسرت و غم را به دوش میکشند. تنها امید ما به روزی است که بتوانیم بدون ترس، آزادانه رفتار کنیم و افکار و عواطف خود را بروز دهیم.
بخش۶: خانم مرجان شعباننژاد در بخش فرهنگی برنامه سخنرانی خود را با نگاهی به روز جهانی مد و طراحی لباس ایراد کردند: تاریخ روز بینالمللی مد در تقویم شمسی برابر است با شنبه روز ۱۸ تیر ماه سال ۱۴۰۱ و در تقویم میلادی مصادف است با ۹ ژوئیه سال ۲۰۲۲ : مد در لغت به معناى سلیقه و استایل و… به کار میرود، و در اصطلاح، عبارت است از روش موقتى که براساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگى افراد جامعه، از جمله طرز لباس پوشیدن، آداب معاشرت و معمارى خانه را طبق آن تنظیم میکنند. مد تغییر سلیقه ناگهانى و مکرر افراد یک جامعه است، که منجر به انجام رفتاری خاص و مصرف کالاى به خصوصى میگردد. میتوان گفت، همه افراد جامعه چه خواسته و چه ناخواسته، به گونهای تحت تاثیر صنعت مد و زیبایی قرار میگیرند. قوانین مد، زندگی روزمره افراد را تغییر میدهند و بر اقتصاد، گردش پول تاثیر زیادی میگذارد. اما سوال پیش میآید از آغاز زندگی شهرنشینی، لباس افراد جامعه جزو مهمترین نیازهای انسانی شد، و با گذر زمان، پوشش افراد هم روزبهروز دچار تغییر و تحول شد. در ابتدا لباس تنها وسیلهای برای حفاظت در مقابل سرما و گرما به شمار میرفت، اما با گذر زمان لباسها کاربردی فراتر این موارد پیدا کردند و به جایگاه امروزی آن رسید. در طول تاریخ مدهای عجیبی بنا بر موقعیت جامعه به وجود آمد که برخی از آنها به خاطر ناکارآمد بودن منسوخ شدند و برخی دیگر همچنان مورد استفاده قرار میگیرند. با گذر زمان و افزایش ارتباطات، مد در زندگی افراد نفوذ کرد و جزئی اساسی برای هر شخص شد. مد با گذر زمان و با تغییر ارزشها، دچار تحول میشوند. این تغییر و تحول را به راحتی میتوان با نگاهی به لباسهای مرسوم در قرن ۱۹ و ۲۰ دید. مد با تاثیر فراوانی که بر زندگی روزمره افراد و تمامی انسانها در هر جای کره خاکی گذاشته، نشانی از لزوم وجود روز خاص برای صنعت مد است. همانطور که گفتیم، مد در زندگی تمام افراد جامعه نمایان است، و این حضور پررنگ مد در هر جامعهای، اهمیت این پدیده و نیاز به اختصاص یک روز در تقویم جهانی را نشان میدهد. بر این اساس روز ۲۱ ماه اوت در سال میلادی را به احترام مدگرایان و طراحان صنعت مد، روز جهانی مد نامیدند. این روز علاوه بر ادای احترام و قدردانی از صنعت گسترده و با شکوه مد، بهانهای برای برگزاری جشنی در ستایش زیبایی، هنر و صنعت مد و لباس است. در ۲۱ ماه اوت در کل کشورهای جهان، جشنهایی برای معرفی طراحان و طراحیهای برتر سال، برگزار میگردد و جوایزی به آنها اهدا میگردد. در روز جهانی مد، طراحانی مورد تشویق واقع میشوند و موفق به دریافت جایزه میشوند که قوانین مد را به طرز خلاقانه مورد تغییر و تحول قرار دهد. از بین طراحان برتر جهان میتوان به افرادی چون مارک جاکوبز، دومنیکو دولچه و استفانو گابانا، الکساندر مک کوئین، تام فورد، دوناتلا و جیانی ورساچه نام برد. در زندگی امروزی مد از هنر به یک صنعت تبدیل شده است ، با وجود تغییرات هر روزه مد مشاغلی بوجود آمده که تحت تاثیر قرار میگیرند، افراد جامعه نیز همینطور. آنها خواسته یا ناخواسته چه رنگ و یا طرح البسهشان را با مد پیش میبرند. بد نیست که روز جهانی مد را به کسانی که فکر میکنید بیش از همه اهل مد هستند و طبق روز پوشش خود را انتخاب میکنند. هر چند که مد روز بودن دردسرهای خاص خود را دارد زیرا گاه طرحها و یا رنگهایی مد میشود که سلیقه عام نیست. کریستین دیور متولد فرانسه میباشد. او از نامآواران عرصه مد میباشد. ایشان از سال ۱۹۳۵ شروع به کسب درآمد از راه فروش طرحهای خود کرد و در سال ۱۹۴۶ سالن مد خود را افتتاح کرد و از آن پس پاریس به مرکز مد تبدیل شد. مد و لباس در ایران: امروزه مد تبدیل به مقولهای شده است که تقریبا همهی افراد یک جامعه با آن سروکار داشته و درگیر آن هستند. با توجه به ارتباط لباس و مد با هنر، ادبیات، مذهب و نیز اقتصاد، طبقه و حتی هویت اجتماعی افراد، نمیتوان منکر تاثیر مد یا فشن در جوامع شد. از این رو با رشد صنعت طراحی مد و لباس طی چند دههی گذشته، تقاضا برای پوشاک و همچنین طراحان مد و لباس به طور روزافزونی در حال افزایش است. و همین امر موجب شده است که مد و فشن به حرفهایی تخصصی و صنعتی مستقل برای خود تبدیل شود. دغدغه طراحی لباس در ایران: صددرصد دغدغه و سختیهای بسیاری در این مسیر طراحی لباس در ایران داریم. زیرا ما یک کشور اسلامی هستیم و محدودیت در لباس داریم که همین بزرگترین سختی در طراحی لباس در ایران است. زیرا وقتی محدودیت هست، دست شما در طراحی زیاد باز نیست. مانتو اجتماع را در نظر بگیرید که مجبورید برایش دکمه بگذارید. البته کمی این محدودیت کمتر شده اما باز باید برای طراحیهای خود دکمه در نظر بگیرید. یا به طور مثال ما در ایران نمیتوانیم شلوارک بپوشیم بیاییم خیابان و در نهایت خلاقیت ما معطوف میشود روی شلوار و همین مانتو که عام جامعه دنبالش هستند. روی لباس مجلسی هم میتوان مانور داد، اما باز به عنوان محدودیتها مگر هر شخص سالی چندبار به مجالس عروسی دعوت میشود؟ بنابراین استفاده از لباسهای خیابانی که همان مانتو و شلوار است بیشتر است. پس شما روی مانتو شلوار که مد نظر است میتوانید مانور دهید که بتوانید فروش داشته باشید. حتی لباسهای سنتی ایران هم جنبه زیباشناسی دارند. جدا از اینکه طبقات اجتماعی و جایگاه افراد را نشان میداد بسیار زیبا بود. اما طراحان ما وقتی از این منبع لباسها الهام میگیرند نمیتوانند به آن وفادار باشند. مجدد به سمت سبکی میروند که فروش راحت و بیشتری داشته باشد. زیرا نگاه عمیقی در ایران به این رشته نمیشود و فقط به فکر در آوردن پول هستیم. بنابراین تا وقتی که بستر فرهنگی فراهم نشود نمیتوانیم لباس ایرانی، هنری که نشاندهنده تاریخ و هویت ما است را نشان دهیم. یکی دیگر از سختیهای طراحی لباس در ایران که بسیار مهم است و در آگاهی و اطلاعات شما تاثیرگذار است نمایش فشن است. فشن که در آن طراحان مد یا برند و تولیدکننده در آن حضور دارند. بینندگان لباسها را بررسی و نگاه میکنند. تولیدکنندهها یا بینندگان با توجه به نوع لباس و دیدگاه خود کلکسیونی انتخاب میکنند که شروع به فعالیت در این زمینه کنند. متاسفانه در ایران این امر اتفاق نمیافتد. یا در صداوسیما که بخواهد در رابطه با این موضوع صحبت کند یا سایت معتبری باشد که در این زمینه، تخصصی فعالیت داشته باشد در دسترس نیست. دانشگاههای ایران هنوز دارند با سیلابسهای درسی ۴۰ سال پیش تدریس میکنند. در دنیای امروز اصلاً چنین مباحثی آموزش داده نمیشود. در دانشگاههای ما یک سری از مباحث در مقطع کارشناسی تدریس میشود و بعد همانها را در مقطع کارشناسی ارشد هم تکرار میکنند. دانشجوها در این فضای ایراددار آموزش میبینند و بعد خودشان استاد دانشجوهای بعدی میشوند. کشور ما تا نتواند تولید دانش کند، هیچ فایدهای ندارد. در ایران تفکر مدرکگرایی جایگزین تفکر پرورش تکنسین و متخصص شده است. هر مدیر جدیدی که میآید هم این رویه را تغییر نمیدهد چون عوض کردن سرفصلهای درسی و رویکرد آموزشی جرأت میخواهد. الآن کسی که نساجی یا پژوهش هنر خوانده، طراحی لباس آموزش میدهد. باور کنید که این کار صحیح نیست چون اینها هیچ ربطی به هم ندارند. افرادی را دیدهام که سمینار مد و لباس میگذارند ولی هیچ پشتوانه و رفرنس علمی ندارند. البته فرهنگ مد در میان سلبریتیهای ما هم کاملاً جا نیفتاده است. مثلاً شما میبینید که فلان بازیگر با یک شرکت چرمی قرارداد میبندد ولی حتی در یکی از فرش قرمزها هم لباس چرم نمیپوشد. نه برند میداند از سلبریتی چه میخواهد و نه سلبریتی میدانند وظیفهاش چیست. مجلات هم نقش اساسی در جریانسازی مد دارند. وقتی یک هفته مد برگزار میشود، تا مدتها در مجلات راجع به آن صحبت میشود و مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. در دنیا چنین اتفاقی به صورت جدی میافتد و خیلی وقتها برندها از نوشتههای منتقدانه یک سری از نویسندگان وحشت دارند. آنوقت در ایران نویسنده مطرحی در حوزه فشن وجود ندارد. در طول سال جشنوارههای متعددی برگزار میشود. اما آیا پوشش سلبریتیها در این جشنوارهها مورد بررسی و تحلیل واقع میشود؟ یکی از طراحان برای فرش قرمز یک فیلم لباسی را طراحی کرده بود که المانهایی که در آن استفاده شده بود، متعلق به پیش از انقلاب بود.
بخش ۷: خانم ستاره دژم در بحث آزاد به موضوع حق آزادی قلم (مجوز چاپ کتب و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی) پرداختند: وضعیت نشر کتاب در ماههای اخیر باعث نگرانی ناشران و دستاندرکاران این حوزه شده است. از مرداد ماه تاکنون کمتر کتابی مجوز نشر گرفته و کتابهایی هم که در دولت قبلی از وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز چاپ گرفتهاند باید برای بررسی مجدد به اداره کتاب این وزاتخانه ارسال شوند. حتی کتابهایی که تا مرحله اعلام وصول پیش رفتهاند باید دوباره مجوز چاپشان بررسی شود. هم چنین بر اساس گزارش برخی خبرگزاریهای داخلی ایران از خبرگزاری میراث فرهنگی، کارت دائم نشر برخی از کتابها توسط اداره کتاب باطل شده است. طبق روال گذشته، وزارت ارشاد با صدور دو نوع مجوز، اجازه نشرِ کتاب را صادر میکرد. مجوزهای موقت، تنها برای یک بار چاپ کتاب صادر میشد و مجوزهای دائم که به ناشر اجازه میداد هر زمان و به هر تعداد کتاب مورد نظر را منتشر کند. به گفته برخی از ناشران، وزارت ارشاد اخیرا اقدام به ابطال کارت دائم برخی از کتابها کرده و یا مجوز برخی از کتابها را به حال تعلیق در آورده و از ناشران خواسته است تا صدور مجوز بعدی از چاپ و انتشار آنها خودداری کنند. حتی در برخی موارد خبر از خمیر شدن کتابها میرسد. این درحالی است که از چندی پیش، یازده نفر از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، با تشکیل کمیته تحقیق و تفحص از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ریاست جواد آرینمنش نایب رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس، عملکرد هشت ساله این وزارتخانه را در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بررسی میکنند. این کمیته پس از بررسی کتابهایی که در دوران وزارت احمد مسجدجامعی منتشر شده است، حدود ۷۸ درصد از این کتابها را مسئلهدار معرفی کرد. در جریان بررسی کمیته فرهنگ و رسانه یکی از زیرشاخههای کمیته تحقیق و تفحص از میان ۶۵۹ عنوان کتاب بررسی شده که همگی در فاصله زمانی تابستان ۱۳۷۸ تا تابستان ۱۳۸۱منتشر شدهاند، ۵۰۴ عنوان کتاب از نظر اخلاقی، دینی و انقلابی مسئلهدار شناخته شد و تنها ۱۵۵ عنوان کتاب مورد تایید قرار گرفتند. خانم سمانه بیرجندی گفت: پیش از هر نکتهای باید اشاره کنم که حکومت جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه از هنرمندان ترس دارد و این موضوع را از بازداشتهای اخیر هنرمندان بزرگ کشورمان مانند محمد رسولاف و جعفر پناهی میتوان دریافت. در مورد مجوز گرفتن کتابها باید یه این موضوع اشاره کنم که در نظارتهای جمهوری اسلامی تنها یک نفر یا یک گروه به این کار دست نمیزنند بلکه یک کتاب باید هفتخوان را بگذراند تا بتواند مجوز بگیرد. ممکن است یک کتاب از یک فیلتر عبور کند، اما فیلترهای بعدی بسیار سخیتگیرانهتر با موضوع برخورد میکنند. آقای مصطفی منیری گفت: در مورد اینکه چه راهکاری باید ارائه داد تا بتوان کتابها را ارفیلترهای جمهوری اسلامی ایران رد کرد، به عقیدهی من بهترین راهکار کلا ننوشتن کتاب میباشد. چون رفتارهای آتی جمهوری اسلامی ایران را به هیچ عنوان نمیتوان پیشبینی کرد. بسیاری از نویسندگان در ایران از نظر حکومت مهدورالدم شناخته میشوند و قتلشان جایز است. به اعتقاد من نویسندگان نباید با زندگیشان ریسک کنند. البته اگر میخواهند صرفا از راه نویسندگی امرار معاش کنند. خانم مرضیه مهدیه گفت: متاسفانه یکی از دلایلی که هنر در ایران به مسیری سخیف افتاده و در سرازیری فساد گیر کرده همین خودسانسوری هنرمندان است. هنرمندان باید به هنگام خلق اثر به بسیاری جوانب توجه کنند که این خود باعث سلب خلاقیت از این هنرمندان میگردد. متاسفانه اثراتی که از هنرمندان به جا میماند هویت واقعیشان را نشان نمیدهد و این دلیلی ندارد جز همان خودسانسوری. خانم مونا احمدیپور گفت: شاید بهتر باشد که هنرمندان را به دو دسته تقسیم کنیم. یکی از آنها کسانی هستنند که رسالت خود را بیان عقایدشان میدانند حتی اگر به قیمت توقیف تمام شود و گروه دوم که رسالت خود رساندن صدای خود به مخاطب میدانند. از گروه دوم نمیتوان انتظار داشت بهخاطر مشکلات جامعه از کاری که در آن تخصص دارند دست بردارند و آثار هنری خود را در ریسک توقیف شدن قرار دهند. آقای سعید پورمند گفت: متاسفانه بر اساس صحبتهای آقای منیری کسانی که قصد نقد کردن حکومت را دارند بهتر است از ایران بروند. خب در ادامه چه کسی قرار است باقی بماند؟ چهکسی بماند که بتواند شرایط را درست کند؟ این موضوع که هنرمندان بهتر است برای شنیده شدن صدایشان از کشور خارج شوند یک صحبت کاملا اشتباهی است. زیرا هنرمند واقعی باید در شرایط (اسفناک) ایران باشد و آن را با پوست و خون خود لمس کند تا بتمواند اثر هنری تاثیرگذار را خلق کند، در غیر این صورت عدم آگاهی نسبت به جامعه و شرایط موجود در ایران باعث ریزش شدید اینگونه مخاطبان در ایران میگردد. در پایان جلسه مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: مصطفی منیری، مسئولین ضبط صدا و تصویر: سعید پورمند، پویاحسابی، ادمین های جلسه: مرجان شعباننژاد، سمانه بیرجندی و همکاران حاضر در جلسه، ختم جلسه را در ساعت ۲۰:۳۰ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان ۲۲ جولای ۲۰۲۲
سید سعید نوریزاده
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان در تاریخ ۲۲ جولای ۲۰۲۲ مصادف با ۳۱ تیر ماه ۱۴۰۱ در ساعت ۱۹ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان، جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر از طریق فضای مجازی زووم برگزار گردید. در ابتدای نشست، مسئول جلسه سرکار مهدی افشارزاده ضمن خوشامدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین، جلسه را به صورت رسمی آغاز و سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان را معرفی نمودند.
بخش ١: آقای آرش احمدی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق کودک و نوجوان در ایران تیر ماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: روز شنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۱، یک نوجوان سوختبر در پی تیراندازی نیروهای نظامی در مناطق مرزی شهرستان هیرمند، جان خود را از دست داد. هویت وی علی نورزهی،۱۶ ساله، فرزند فضل احمد، ساکن روستای دینو از توابع شهرستان هیرمند عنوان شده است. بنابر این گزارش، نوجوان مورد اشاره با خودروی پراید در حال حمل و جابجایی سه گالن ۲۰ لیتری سوخت بوده که این امر تیراندازی منجر به مرگ این نوجوان را از سوی نیروهای نظامی در پی داشته است. این خبر ماده۳ اعلامیه حقوق بشر را نقض میکند: حق حیات برای همه. ماده۹: عدم توقیف، حبس یا تبعید غیرقانونی ماده۲۳: حق کار برای همه و کار مناسب ماده ۲۵ : حق رفاه اجتماعی برای همه در بخشی از گزارش سالانه وضعیت حقوق بشر در ایران ویژه سال ۲۰۲۱، به شهروندانی که توسط ارگآنهای نظامی کشته و یا زخمی شدهاند پرداخته شده است. در سال ۲۰۲۱ مجموعا ۲۴۲ شهروند هدف شلیک نیروهای نظامی قرار گرفتند که از میان آنها ۹۴ شهروند جان خود را از دست دادند که این آمار شامل جان باختن ۲۳ کولبر، ۳۱ سوختبر و ۴۰ شهروند میشود. ۱۴۸ شهروند نیز به واسطه شلیک بیضابطه ارگآنهای نظامی مجروح شدند که از این تعداد ۸۱ نفر کولبر، ۵۱ شهروند عادی و ۱۶ نفر سوختبر هستند. خبر: یک دختر نوجوان در شهر نورآباد از توابع شهرستان ممسنی واقع در استان فارس، روز دوشنبه ۶ تیر، توسط پدر خود به وسیله اسلحه شکاری به قتل رسید. هویت این نوجوان آریانا لشکری، ۱۶ ساله، فرزند محمد کاظم و ساکن شهر نورآباد از توابع شهرستان ممسنی در استان فارس توسط هرانا احراز شده است. لازم به ذکر است بر اساس قانون مجازات اسلامی پدری که فرزندش را بکشد در صورت محکومیت در دادگاه به پرداخت دیه و حبس محکوم میشود. در برخی موارد پدران، پس از بررسی این موضوع که پدر به دلیل قتل فرزند اعدام نمیشود دست به قتل زدهاند. این خبر ماده ۳ اعلامیه حقوق بشر را نقض میکند: حق حیات برای همه ماده ۱۹: حق آزادی بیان خبر: پذیرش ۵۰ کودک کار در مراکز تحت نظارت بهزیستی آذربایجان غربی مدیرکل بهزیستی آذربایجان غربی گفت: امسال ۵۰ کودک کار در مراکز تحت نظارت سازمان بهزیستی استان پذیرش شدهاند. پروین محمدپوری در گفت وگو با ایسنا افزود: در سال جاری ۵۰ نفر از کودکان کار و خیابانی استان در مراکز تحت نظارت سازمان بهزیستی استان پذیرش و دارای پرونده شدند. مدیرکل بهزیستی آذربایجان غربی اظهار کرد: از ۵۰ کودک کار پذیرش شده تعداد ۶کودک بازمانده از تحصیل بودند که با همکاری خانوادهایشان در مدارس ثبت نام شدهاند. وی تصریح کرد: در سال گذشته نیز حدود ۲۹۹نفر کودک کار و خیابانی در مراکز تحت نظارت سازمان بهزیستی استان پذیرش شدند که از این تعداد ۸۹درصد پسر و ۱۱درصد دختر بودند. این خبر ماده ۲۵ اعلامیه حقوق بشر را نقض میکند: حق رفاه اجتماعی برای همه. ماده ۲۶: حق تعلیم و تربیت و آموزش برای همه.
بخش ٢: خانم شهناز کریم زاده سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ۲ سند ٢٠٣٠ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: بدون گرسنگی: به تمام گرسنگی پایان دهیم، به امنیت غذایی و تغذیه سالم برسیم، و کشاورزی پایا را ارتقا دهیم.۱-۲. پایان بخشیدن به گرسنگی و تضمین دسترسی همه مردم به ویژه افراد نیازمند و آسیبپذیر از جمله نوزادان به غذای سالم، مغذی و کافی در تمام طول سال، تا سال ۲۰۳۰. پایان بخشیدن به همه اشکال سو تغذیه تا سال ۲۰۳۰ و دستیابی به اهداف توافق شده بینالمللی در ارتباط با کودکان زیر ۵ سال بازمانده از رشد طبیعی از نظر قد و وزن (به نسبت سن) همچنین رسیدگی به نیازهای تغذیهای دختران نوجوان، زنان باردار یا شیرده وسالمندان تا سال ۲۰۲۵. افزایش دو برابری بهرهوری کشاورزی و درآمد تولیدکنندگان خرد محصولات غذایی، به ویژه زنان، مردم بومی، دامداران، ماهیگیران و خانوادههای کشاورز از روشهای مختلف شامل دسترسی مطمئن و برابر به زمین، سایر منابع و امکانات تولیدی، دانش، خدمات مالی، بازارها و فرصتهای ایجاد ارزش افزوده و اشتغال در بخشهای غیرکشاورزی تا سال ۲۰۳۰. اطمینان از وجود نظامهای پایدار تولید غذا و اجرای روشهای کشاورزی انعطافپذیر که تا سال ۲۰۳۰ باعث افزایش بهرهوری و تولید شود، به حفظ زیستبومها کمک نماید و ظرفیت سازگاری با تغییرات اقلیمی، شرایط آب و هوایی سخت، خشکسالی، سیل و سایر بلایای طبیعی را تقویت کرده و به تدریج کیفیت زمین و خاک را بهبود بخشد. حفظ تنوع ژنتیکی بذرها، گیاهان زراعی، حیوانات پرورشی و اهلی و سایر گونههای وحشی وابسته به آنها از روشهای گوناگون شامل مدیریت کارآمد بانکهای متنوع بذر و گیاه در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی و ارتقای دسترسی و مشارکت عادلانه در منافع حاصل از بهرهداری از منابع ژنتیکی و دانش سنتی مرتبط با آن طبق توافقات بینالمللی تا سال ۲۰۲۰. -الف. افزایش سرمایهگذاری به شیوههای گوناگون از جمله افزایش همکاریهای بینالمللی در زیرساختهای روستایی، پژوهش کشاورزی و خدمات ترویجی، توسعه فناوری و بانکهای ژن گیاهی و دامی با هدف افزایش ظرفیت تولید کشاورزی در کشورهای در حال توسعه، به ویژه کشورهای کمتر توسعه یافته.۲-ب. اصلاح و جلوگیری از محدودیتهای تجاری و تحریف در بازارهای کشاورزی جهانی از راههای گوناگون از جمله حذف موازی تمامی اشکال یارانههای صادراتی کشاورزی و تمامی تمهیدات صادراتی با تاثیرات برابر منطبق با اصول مذاکرات توسعه در اجلاس دوحه.۲-ج. اتخاذ تمهیدات لازم برای اطمینان ازعملکرد مناسب بازار مواد غذایی و مشتقات آن و تسهیل دسترسی به موقع به اطلاعات بازار، شامل اطلاعات مربوط به ذخایر مواد غذایی به منظور کمک به محدودسازی نوسانات شدید قیمت مواد غذایی. هر روز بسیاری از مردان و زنان در سراسر جهان برای تهیه یک وعده غذایی مغذی برای کودکانشان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند. در جهانی که در آن ما برای تغذیه همه افراد غذای کافی تولید میکنیم، تقریبا ۸۲۲ میلیون نفر هنوز به دلیل ادامه درگیریها، بحرآنهای مربوط به آب و هوا و شوکهای اقتصادی هنوز دچار سوتغذیه هستند. ناامنی حاد غذایی در سال ۲۰۱۹، ۱۳۵ میلیون نفر را در ۵۵ کشور تحت تاثیر قرار داده است. ریشه کن کردن گرسنگی و سو تغذیه یکی از چالشهای بزرگ زمان ماست. نه تنها عواقب ناشی از تغذیه ناکافی و بد، باعث رنج و ضعف سلامت می شود بلکه باعث کاهش سرعت رشد در سایر زمینهها مثل تحصیل و اشتغال نیز می گردد. جامعه جهانی در سال ۲۰۱۵، هفده آرمان جهانی برای توسعه پایدار وهمچنین برای بهبود زندگی مردم تا سال ۲۰۳۰ را به تصویب رساند. آرمان دوم – به صفر رساندن گرسنگی – تعهد به پایان دادن گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی، بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار است. اولویت برنامه غذایی جهانی رسیدن به این هدف است. هر روز، برنامه جهانی غذا و همکارانش تلاش میکنند تا ما به جهانی بدون گرسنگی نزدیکتر شویم. با کمکهای بشردوستانه غذایی ما، افرادی که نیاز فوری دارند، غذای مغذی دریافت میکنند. در همین ضمن، برنامههای مکمل ما به ریشههای گرسنگی رسیدگی میکند و جوامعی تاب آور را میسازد، بنابراین ما نیازی نداریم تا هر سال جان یک عده به خصوص را نجات دهیم. جهان پیشرفت قابل توجهی در کاهش گرسنگی ایجاد کرده است: علیرغم افزایش ۱.۹ میلیاردی جمعیت جهان، ۲۱۶ میلیون نفر کمتر گرسنگی را از سال های ۹۲ – ۱۹۹۰ تجربه کرده اند. اما هنوز راهی طولانی پیش روی ماست و هیچ سازمانی به تنهایی نمیتواند به این هدف دست یابد. اگر میخواهیم جهانی عاری از گرسنگی را تا سال ۲۰۳۰ ببینیم، دولتها، شهروندان، جامعه مدنی و بخش خصوصی باید برای نوآوری و ایجاد راه حلهای پایدار سرمایه گذاری کنند. برای به صفر رساندن گرسنگی، تنها غذا کافی نیست. ارائه کمک غذایی در مواقع اضطراری می تواند جان انسآنها را نجات دهد، اما تغذیه مناسب در زمان درست می تواند به تغییر زندگی و چرخه فقر کمک کند. به همین دلیل است که به عنوان آژانس پیشرو برای کمکهای غذایی به آسیب پذیرترین افراد جهان، برنامه جهانی غذا، تغذیه مغذی را به عنوان یکی از عناصر اصلی کار خود در نظر میگیرد. علیرغم پیشرفتهای قابل توجه در دهههای اخیر، تغذیه نامناسب همچنان یک مشکل بزرگ و جهانی است. مشکلی که به واسطه ی آن یک نفر از هر سه نفر تحت تاثیر نوعی از سوتغذیه است. مواد غذایی نامغذی – انرژی نامناسب یا کمبود مواد مغذی – همچنان بر بیش از ۱۵۰ میلیون کودک در سراسر جهان تاثیر میگذارد، در حالیکه میزان اضافه وزن و چاقی در همه کشورها نیز رو به افزایش است. منازعات و بلایای طبیعی از عوامل تشدید کننده این موضوع هستند. سو تغذیه افراطی میتواند موضوع زندگی و مرگ باشد و در بلندمدت باعث توقف مردم و کشورها شده و همچنین اقتصاد و توسعه را تضعیف کند. از آنجایی که سو تغذیه آسیب پذیرترین افراد جهان را تهدید میکند، برنامه جهانی غذا در خط مقدم پیشگیری و درمان آن قرار دارد. در حالیکه فلسفه وجودی ما مقابله با کمبود مواد غذایی در شرایط بحرانی است، در سالهای اخیر، تمرکز خود را بر روی مقابله با انواع مختلف سو تغذیه از جمله کمبود ویتامین و مواد معدنی (تحت عنوان گرسنگی پنهان)، اضافه وزن و چاقی و همچنین کمبود مواد غذایی، افزایش دادهایم. ما این کارها را در حالی انجام دادهایم که ممکن است به ظاهر مرتبط به ما نباشند، اما تمام این مشکلات ناشی از عوامل یکسانی هستند: فقر، نابرابری و رژیم غذایی نامناسب. رویکرد ما برای درمان و پیشگیری مستقیم سو تغذیه یکپارچه است. پروژههای ما در حوزههای رژیمهای ناکافی غذایی، تکمیل برنامههایی که به رفع عوامل اصلی گرسنگی رسیدگی میکنند (مانند دانش ناکافی در زمینه شیوههای تغذیهای و کمبود آب تمیز) است. تلاش ما رسیدگی به نیازهای آسیب پذیرترین افراد است. جمعیت هدف ما کودکان، زنان باردار، مادران شیرده و افرادی که با ویروس اچ آی وی زندگی می کنند است. ابزار ما برای بهبود وجود و دسترسی به غذاهای مغذی، و همچنین تجزیه و تحلیل و رسیدگی به موانعی که مردم برای استفاده از رژیم های غذایی سالم با آن روبرو هستند، سیستمی به نام شکاف تغذیهای را پر کنید است. با چالشهای پیچیده و بیسابقه امروز، هیچ سازمانی نمیتواند سوتغذیه را به تنهایی پایان دهد. برنامه جهانی غذا متعهد به ایفای نقش یکپارچه در ابتکارات و سازوکارهای بین سازمانی مانند کمیته امنیت جهانی غذا، جنبش ارتقا تغذیه و دهه اقدامات سازمان ملل در امور تغذیه و مشارکت های دولتی با آژانسهای سازمان ملل متحد، سازمآنهای مردم نهاد، جامعه مدنی، کسب و کار و دانشگاهیان، و همچنین کشاورزان محلی، تولید کنندگان، خرده فروشان و جوامع مرتبط با جنبش ارتقا تغذیه است.
بخش ٣: خانم زهره حق با علی سخنرانی خود را با موضوع کودک آزاری ایراد کردند: در این مقاله ابتدا به تعریف کودک می پردازم: طبق تعاریف بینالمللی کودک به فردی گفته میشود که زیر ۱۸ سال سن داشته باشد و ماده یک کنوانسیون حقوق کودک مصوب ۱٩٨٩، ۱۸ سالگی را مرز میان کودکی و بزرگسالی میداند. در ماده اول قانون حمایت از کودکان و نوجوانان آمده است که طفل هر فردی است که به سن بلوغ شرعی نرسیده باشد و نوجوان هر شخصی است که به بلوغ رسیده اما هنوز به هجده سال تمام شمسی نرسیده باشد. سن بلوغ در حقوق ایران برای دختران ۹ سال تمام قمری و برای پسران ۱۵ سال تمام قمری است. از مواد مختلف قانون مدنی از جمله ماده ۱۲۱۰ نیز چنین برمیآید که منظور از طفل فردی است که به سن بلوغ شرعی نرسیده است. با این حال در مواردی مشاهده میکنیم که قانونگذار افراد زیر ۱۸ سال را تحت عنوان کودک و نوجوان با بزرگسالان جدا کرده و برای آنها مقررات متفاوتی وضع کرده است. که البته این خود سببب بروز مشکلات اجتماعی زیادی شده است که در این مقاله به این مطلب نمیپردازیم و بنابراین ملاک ما قوانین بینالمللی است که کودکی را تا ۱۸ سالگی می داند. و اکنون میپردازیم به معنی آزار و انواع کودک آزاری. کودک آزاری : کودک آزاری یک پدیده اجتماعی و بهتر است بگوییم معضل اجتماعی است که مربوط به همین سالها نیست و در گذشته هم وجود داشته اما از دلایل توجه به کودک آزاری میتوان به آگاهی خانوادهها و جامعه از حقوق کودکان، وجود انجمنها و مراکزهای حمایتی از کودکان و آمارهای گزارش شده توسط پژوهشگران اشاره کرد و نقش رسانه و اینترنت در اطلاع رسانی و افشاگری نقض حقوق کودکان بسیار چشمگیر است. طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت از کودک آزاری، هرگونه آسیب جسمی، روانی، جنسی، غفلت و عدم رسیدگی به نیازهای اساسی کودک زیر ۱۸ سال توسط افرادی که عهدهدار مراقبت از کودک هستند، کودک آزاری محسوب می شود. در اینجا به گونههای مختلفی از خشونت میپردازیم که سبب عدم موفقیت والدین و جامعه در تربیت فرزندان موفق میگردد: الف ) خشونت بدنی : خشونت جسمی کلیه تعرضها به تمامیت جسمی کودک را در برمیگیرد. فارغ از شدت این تعرضها و بدون در نظر گرفتن اینکه این تعرضها باعث چه صدمات قابل رویت یا دائمی برای کودک میشوند. کتک زدن، نیشگون گرفتن، لگد زدن، ضربه زدن، و یا فشردن گلو. ضربه زدن، صدمه زدن با استفاده از اشیا مختلف مانند جارو دستی کمربند یا خرده شیشه، تکان دادن و به لرزه در آوردن کودکان خردسال. سوزاندن با استفاده ازآب جوش یا اجسام داغ و مسموم کردن. ب) خشونت روحی : در خشونت روحی به جای بدن، روح و روان و یا شخصیت و ارزش درونی کودک مورد تهاجم مستقیم قرار گرفته و صدمه میبیند. این کار ممکن است با استفاده از کلمات، حرکات یا رفتارهای مختلف انجام گیرد. کودکی که هدف خشونت روحی قرار میگیرد از احساسات منفی که در وی ایجاد میشوند رنج میبرد. با اینکه عواقب خشونت روحی قابل رویت نیستند این خشونت میتواند لطمههای بسیار وخیمی به رشد و تکامل کودک بزند. خشونت روحی رایج ترین خشونت علیه کودکان است که غالبا آن را به عنوان یک وسیله تربیتی استفاده میکنند. و یا به دلیل فشار بیش از حد یا درماندگی والدین یا سرپرستان اتفاق میافتد. مثالهایی از این دست عبارتند از : برسرکودک فریاد زدن نادیده گرفتن سوالات کودک نگاه تحقیرآمیز به کودک یا روی برگرداندن از او به شکلی نمایشی و واضح. زندانی کردن در اتاق. تهدیداتی از قبیل: اگر فورا آرام نشوی اتفاق بسیار وحشتناکی خواهد. اگر این کار را دوباره انجام دهی، تو را به دیگران میسپارم، می کشمت … اهانتها یا تحقیرهایی مانند: دیگه دوستت ندارم. از جلوی چشمهایم دور شو. تو به درد هیچ چیز نمیخوری. چه گناهی کرده ام که بچهای مثل تو نصیبم شده است. مقصر خواندن و سرزنش کردن مانند: فقط به خاطر تو است که حالم اینقدر بد است. اگر درست رفتار نکنی به خاطر کارهای تو مریض خواهم شد. اگه تو را نداشتم زندگیام خیلی بهتر از این میبود. خشونت جنسی: خشونت شامل کلیه کارها و اقداماتی میشود که خود مختاری جنسی فرد را نقض میکند یعنی برخلاف خواست آزادانه وی انجام میگیرند. انجام اقدامات و کارهای جنسی از طرف یک یا هر دوی والدین و یا سایر بزرگسالان مرتبط با کودکان برروی آنها ،همراه آنها و یا در مقابل آنها اساسا ممنوع و قابل مجازات است. این امر در مواردی که خود کودک در ظاهر اظهار رضایت کرده و مقاومتی از خود نشان ندهد نیز صدق می کند. خشونت جنسی اغلب عواقب بسیار جدی تا سر حد بیماری جسمی و روحی طولانی مدت به همراه دارد. مثالهایی از خشونت جنسی: لمس کردن شرمگاه سینهها و یا باسن کودک به منظور ایجاد برانگیختگی جنسی، عکس گرفتن و یا فیلم گرفتن از بدن برهنه کودک، مجبور کردن کودک به نگاه و یا لمس کردن اندام تناسلی فرد بزرگسال، دخول به بدن کودک با آلت تناسلی، انگشت یا زبان و یا هرگونه اشیا دیگر که همگی مصداق تجاوز هستند و مجبور کردن کودک به انجام کارهای جنسی با افراد دیگر. اهمال یا کوتاهی کردن: اهمال یا کوتاهی کردن نوعی صدمه زدن به کودک به شکل غیر مستقیم است. والدین به صورت کافی و مناسب از کودک مراقبت نمیکنند. بدین شکل نیازهای اساسی کودک در یک دوره زمانی نسبتا طولانی به صورت مداوم و یا مکررا برآورده نمیشوند که این باعث آسیب دیدن کودک میشود. در بدترین حالت کوتاهی منجر به مرگ کودک میشود مثلا به دلیل گرسنگی یا تشنگی کشیدن. مثالها: تامین نکردن غذای کافی و مغذی، عدم تامین بهداشت بدنی کافی، به خطر افتادن کودک به دلیل فقدان نظارت لازم، عدم ابراز عشق و محبت و نشان ندادن حدو مرزهای مشخص متناسب با سن کودک مثلا اینکه کودک مجاز است هرروز چندین ساعت به تماشای تلویزیون یا بازیهای کامپیوتری بپردازد. همچنین گوشزد نکردن خطرات به کودک، سو استفاده کودک از مواد مخدرو یا ارتکاب جرمم از جانب وی از سوی والدین پذیرفته و تحمل میشود. معاینات پیشگیرانه پزشکی و معالجات لازم از کودک دریغ میشوند. عدم ارائه پشتیبانیهای لازم در خصوص مدرسه و تمرینات درسی، غیبت عمدی از مدرسه پذیرفته شده و مورد حمایت والدین قرار میگیرد. در اینجا میپردازیم به اینکه انواع خشونت که توضیح دادیم چه تاثیری بر رشد کودک میگذارد: واکنشهای فوری کودکان پس از مواجهه با خشونت میتوانند شامل این موارد بشوند: شوکه شدن، در جای خود میخکوب شدن، عدم پاسخگویی، ترس و وحشت و فریاد زدن، گریههای طولانی ، چسبیدن به والدین، رفتارهای تدافعی، پرخاشگری، پنهان شدن و سردرگمی. اثرات احتمالی میان مدت و بلند مدت عبارتند از: گوشهگیری و انزوا، از دست دادن اعتماد ذاتی و اطمینان درونی، رخوت و بی انگیزگی، بی حوصلگی نسبت به بازی کردن، بروز حالتهای افسردگی، ترس بسیار شدید، چسبیدن به مادر یا سرپرست، مقاومت کردن در برابر ابراز علاقه، بروز مشکلات در تکامل و اختلال رشد، بازگشت به رفتارهای گذشته مثلا خیس کردن جای خود، بازگشت به گفتار کودکانه. اختلالات خواب، عدم موفقیت در مدرسه، بروز اختلالات تمرکز. عزت نفس و اعتماد به نفس پایین. رفتار خشونت آمیز و افزایش خشونت. رفتارهایی در جهت خود آزاری مانند اختلالات خوردن، سو مصرف مواد مخدر، سیگار کشیدن. آسیب رساندن به خود و خطر خودکشی. عواقب بلند مدت و آسیبهای ماندگار : ناراحتیهای شدید جسمی مانند سردرد معده درد یا کمر درد، نداشتن احساس مثبت نسبت به زندگی، تحقیر جنسیت خود، معمولا ناشی از تجربه خشونت جنسی، بیزاری از خود و تحقیر نفس، رد کردن روابط اجتماعی، ترس از رابطه، تکرار الگوهای ارتباطی منفی تجربه شده، توجیه و انکار رخدادها و فکر خودکشی و خطر خودکشی. تاثیرات مختص جنسیتهای مختلف: در دختران بیشتر تاثیرات درونگرا مشاهده میشوند مانند: پریشانی، گوشه گیری، خود آزاری، خود زنی، ترس، دوری گزیدن از ارتباط با دیگران. در پسران بیشتر تاثیرات برون گرا مشاهده میشوند مانند: پذیرش خشونت، رفتار سلطه جویانه، تحقیر و بی احترامی به دختران و زنان، تعرضهای جنسی از طریق گفتار و کردار، فزونی پرخاشگری، رفتارهای خشونت آمیز و الگوهای رفتاری تهدید آمیز. برخلاف بزرگسالان، کودکان هنوز در مرحله رشد و تکامل قرار دارند و مورد خشونت قرار گرفتن میتواند پیامدهای ماندگاری برای بدن روح و شخصیت او داشته باشد که در تمامی طول زندگی همراه او خواهد بود. چرا خشونتهای خانگی عواقب شدیدی دارد؟ برای یک کودک خانواده به منزله جایی است که باید در آنجا احساس امنیت کند در صورتی که یک کودک در خانواده خشونت را تجربه کند این احساس امنیت در او زبین می رود .در عوض او یاد می گیرد که نفی کردن دیگران و خشونت در خانواده و در بین کسانی که به هم نزدیکاند امری عادی است. کودکان هنگام برقراری ارتباط با والدین و دیگر افراد تاثیرگذار در محیط اطرافشان میآموزند که واکنش دنیای پیرامون نسبت به آنها چگونه است. در صورت تجربه نفی شدن و یا خشونت کودکان میآموزند که در این دنیا کسی آنها را نمیخواهد. این امر ممکن است به این بیانجامد که چنین کودکانی دیگر از کسی انتظار عشق وعلاقه نداشته باشند. از اینرو آنها نیز رفتاری سرد و بیاعتماد نسبت به دیگران از خود بروز میدهند. خشونتهای خانگی کودکان را به دوگانگی عمیق روحی سوق میدهد. بسیاری از کودکان به خودشان جازه نمیدهند که از والدین یا خویشاوندان خود به دلیل خشونتی که بر علیه آنها اعمال کرده اند فاصله بگیرند. برخی اوقات این افراد بلافاصله بعد از اعمال خشونت دوباره به شکلی محبت آمیز و دلسوزانه نسبت به کودک رفتار میکنند. این منجر به سردرگمی و بروز بی نظمی در احساسات کودک می شود. کودکان در این مواقع خود را مقصر میدانند که این مسئله ممکن است تا جایی پیش برود که آنها از خود متنفر بشوند. بسیاری از کودکان خشونت را تحمل میکنند و در مورد آن سکوت میکنند زیرا نمیخواهند که خانواده از هم جدا شود.همچنین ممکن است که آنها از سوی والدین تحت فشار قرار بگیرند تا در این مورد با دیگران گفتگو نکنند. در نتیجه میتوان گفت که اطلاع رسانی و آموزش والدین در زمینه فرزند پروری در درجه اول اهمیت در جامعه قرار دارد که می توان آموزشهای زیر بنایی آن را در دوران مدرسه به کودکان آموخت و در مراحل بعد درآموزشهای قبل از ازدواج و قبل از فرزندآوری به آن پرداخت تا به میزان قابل توجهی از آسیبهای اجتماعی ناشی از خشونتها و کودک آزاریها کاسته شود. به نظر میرسد که قبل از نقش والدین برای یادگیری نحوه برخورد با فرزندان نقش آموزشهای اجتماعی که متولی آن دولت و متولیان امرآموزش و پرورش هستند و همچنین روانشناسان و جامعه شناسان که به آسیب شناسی جامعه می پردازند بسیار پر رنگ است. متأسفانه رویکرد آموزشی در آموزش و پرورش ایران نتوانسته است به دلایل مختلف از جمله ممنوعیت آموزشهای جنسی به کودکان در سنین مدرسه (طبق سند تحول بنیادین که به دستور رهبر جمهوری اسلامی ایران برای رد سند ٢٠۳٠ یونسکو تدوین شده و محوریت آن ولایت مطلقه فقیه است).همچنین تفکیک جنسیتی در مدارس که سبب میشدند دو جنس کمتر از ویژگیهای یکدیگر اطلاع داشته باشند و در زمان انتخاب همسر دید کافی در این مورد نداشته باشند وهمچنین اجباری نبودن تحصیلات تا دوران متوسطه که باعث میشود پدران و مادران آینده سواد کافی برای دسترسی به منابع اموزشی نداشته باشند. از سوی دیگر تالیف کتب درسی با محتوای مهارتهای زندگی که چند سالی است در ایران به اجرا در آمده است شاید گامی مفید در این زمینه باشد اما متأسفانه نبود معلمان متخصص در زمینه روانشناسی و مشاوره در مدارس برای تدریس این مطالب و ریشهیابی مشکلات دانش آموزان در مقاطع پایه می تواند یک عامل بازدارنده در ارتقا بهداشت روان در جامعه باشد. ضمن اینکه مشکلات فراوان اقتصادی تورم افسارگسیخته سبب بروز مشکلات فراوان در خانوادهها و افزایش خشونت و کودک آزاری است که متأسفانه نه تنها باعث شده که خانوادهها از تامین معاش فرزندانشان عاجز بمانند بلکه سبب کودک فروشی، کودکان کار، تن فروشی کودکان برای کسب درآمد، فحشا و تولد نوزادانی که در خیابانها رها میشوند. از سوی دیگر هزینههای بالا و عدم پوشش بیمه برای خدمات مشاوره و روانشناسی نیز سبب شده که بسیاری از مردم نتوانند برای حل مشکلات خود از کمکهای تخصصی بهرهمند شوند. عدم توجه دولت به وضعیت جامعه و هرج و مرج در اجتماع و نبود مدیران متخصص در وزارتخانههای مرتبط با مسائل اجتماعی منجر به زوال اخلاقیات و عدم امنیت در جامعه شده است که مسلما کودکان به دلیل عدم بلوغ فکری و ناتوانی جسمی قربانیان این ناامنی در جامعه هستند و از سوی دیگر عدم دخالتهای قانونی ارگانهای متولی اجتماعی و مشاورهای به مسائل و مشکلات خانوادگی به دلیل خلا قانونی سبب مسکوت ماندن بسیاری از مشکلات درون خانوادهها میشود. برنامهریزی صحیح در امر تربیت، تدوین کتب و دفترچههای آموزشی برای دانش آموزان و والدین، صرف بودجه درحمایت از برنامههای فرهنگی و مشاورهای، به کار گماردن نیروهای متخصص روانشناسی در ارگانهای آموزشی، حمایت از زنان و کودکان در موارد بروز خشونت و کودک آزاری در خانه به واسطه قانون و نیز تامین نیازهای اولیه آنان مثل سر پناه، خوراک و پوشاک و کمک به حل مشکل آنان از طریق حمایتهای دولتی نقشی است که دولت جمهوری اسلامی سالهاست ازآن غافل است و تنها بدون فراهم ساختن زیرساخت مناسب اجتماعی به تبلیغ فرزندآوری میپردازد بدون اینکه هیچ آینده برنا مهریزی شده و روشنی برای فرزندان این مرز و بوم داشته باشد. هزینهای که این نظام صرف ساخت مساجد در دور افتادهترین مناطق روستایی انجام داده و یا هزینههایی که برای ساخت امامزادههای جعلی صرف کرده و یا بودجههای میلیاردی که درعراق سوریه لبنان برای ساخت مرقد ورزشگاه و مدرسه صرف کرده میتوانست صرف پیریزی آموزشی و اجتماعی و تاسیس ارگانهای اجتماعی حامی کودکان و مراکز مشاوره تخصصی خانوادگی شود و سلامت روان جامعه را تامین کند. اما متأسفانه ازآنجا که در حکومتهای خودکامه، مردم و سرنوشتشان برای حکام بی اهمیت هستند. مردم ایران هم با داشتن منابع مالی ملی فراوان از خدمات اجتماعی لازم برخوردار نیستند و کودکان قربانیان معصوم این بیعدالتی هستند. در صورتی که جوامع پیشرفته که سرمایههای انسانی خود را بخش مهم ساختار اجتماعی جامعه قلمداد میکنند با پیریزی صحیح اجتماعی، اقتصادی و آموزشی بدون داشتن منابع طبیعی فراوان به قدرتهای برتر جهان در زمینه علمی و رفاه اجتماعی تبدیل میشوند و بدون اینکه ادعای دینی بودن حکومت را داشته باشند از فحشا و خشونت و کودک آزاری به واسطه وضع قوانین و تامین بودجه های حمایتی تا حد زیادی جلوگیری میکنند تا شهروندانشان در آرامش زندگی کنند. فاصله گرفتن ایران از قوانین بینالمللی و اداره حکومت در انزوا و خودمختاری و خودکامگی سردمداران مملکت به بهانه دینداری و خودکفایی و علوم انسانی اسلامی حاصلی جز فروپاشی اجتماعی و مرگ اخلاقیات که امروز شاهد آن هستیم و نسلهای سوخته گذشته و آینده را ندارد .
بخش ۴: آقای حسین مرادی زاده سخنرانی خود را با موضوع کودک همسری ایراد کردند: کودک همسری چیست: کودک همسری امروزه به یکی از دغدغههای فعالان اجتماعی تبدیل شده است. این موضوع از یک سو دارای سبقه تاریخی و شرعی است و از سوی دیگر دارای ابعاد روانشناختی، اجتماعی، تربیتی و پزشکی میباشد. با وجود این که تحقیقات متعدد حاکی از آسیبهای متعدد پدیده کودک همسری است این پدیده در برخی از نقاط کشور امری شایع است. نتایج حاصل از این بررسی نشان میدهد که علل فرهنگی، فقر و محرومیت، بی سوادی، اختلالات روانی والدین، تک والد بودن طفل از جمله مهمترین علل وقوع چنین ازدواجهایی است که میتواند پیامدهای غیر قابل جبرانی به همراه داشته باشد. تعریف کودک همسری: بر طبق تعریف صندوق کودکان سازمان ملل متحد (UNICEF)، ازدواج کودکان یا کودک همسری نوعی ازدواج رسمی یا غیررسمی است که در آن فرد پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی وارد پیمان زناشویی میشود. وقوع ازدواج در سنین خردسالی و به تعبیر مشخص کودکی که در کنواکسیون های جهانی تا ۱۸ سالگی را در بر میگیرد، پدیدهای است که در اکثر جوامع توسعه نیافته، سنتی و بسته روی میدهد. این پدیده واقعیتی هم برای دختران و هم برای پسران است. علل کودک همسری: ارزشهای سنتی و مذهبی در راستای حفظ آبرو و شرف خانوادگی در زمینه فرهنگی در راستای نظام پدرسالاری از عوامل مؤثر بر ازدواج کودکان در ایران محسوب میشود. آسیبهای اجتماعی خانواده ازجمله فقر، محرومیت از تحصیل، اعتیاد و مهاجرت در راستای کاهش بار اقتصادی و تأمین هزینههای ناشی از اعتیاد خانواده از دیگر عوامل ازدواج زودرس کودکان در ایران محسوب میشود. فقر: مهمترین عامل کودک همسری فقر است. خانوادهها معمولا برای ازدواج دخترشان پولی بابت مهریه و شیربها و . . . مطالبه میکنند؛ بنابراین، ازدواج دختر در سنین کودکی نه تنها از هزینههای خانوار شامل هزینه تغذیه، تحصیل و پوشاک کم میکند؛ بلکه سود و منفعت مادی و اقتصادی نیز برای خانواده فراهم میکند. جلوگیری از فساد اخلاقی: یکی دیگر از دلایل کودک همسری فساد اخلاقی جامعه است. اگرچه بر اساس قانون، بارداری پس از ازدواج رخ میدهد، اما در مواردی بارداری پیش از ازدواج نیز دیده میشود. همین موضوع بخصوص در جوامعی که بارداری خارج از حریم ازدواج موجب شرمساری خانوادهها است، به پدیده کودک همسری تمایل نشان میدهند. این دیدگاه غلط نه تنها راه حل جلوگیری از فساد اخلاقی نیست بلکه خود به نوعی در حال حاضر مفسده بر انگیز شده است. جلوگیری از ازدواج دیرهنگام جوانان: دیدگاه غلط دیگری که در برخی از خانوادهها وجود دارد، این است که ازدواج زود هنگام از ازدواج در سنین بالا جلوگیری میکند و به نوعی ازدواج در سن بالا را اشتباه میانگارند. اما این سستی فقط محدود به سن نیست و می تواند دلایل مختلفی ازجمله اوضاع اقتصادی، احساس محدود شدن با ازدواج و عواملی از این قبیل دخیل باشند که قابل تأمل است. اعتیاد: در مناطق و محلات معضل خیز کشور، بسیاری از دختران کم سال، به دلیل تأمین هزینههای ناشی از اعتیاد خانواده مجبور به ازدواج شدهاند. مهاجرت: مهاجرت معمولا به دلایل متفاوتی مانند جنگ، فقر، تمایل به شهرنشینی، بیکاری و…. اتفاق میافتد، که در بسیاری از موارد به دلایل فقر شدید اقتصادی، و آسیبهای ناشی از حاشیه نشینی، پدیده ازدواج کودکان در میان مهاجران مشاهده شده است. عواقب کودک همسری: تبعات جسمی و روانی: ممکن است دختران در سنین کمتر از ۱۸ و ۲۰ سالگی و گاهی ۲۵ سالگی به بلوغ فیزیکی نرسند. این مسئله عوارضی در این دوران خواهد داشت. همچنین ممکن است به دلیل رشد ناکافی لگن زنان، این موضوع مانع زایمان طبیعی شود و یا به دلیل نامرتب بودن عادت ماهیانه در سنین پایین، افراد کم خون باشند. با توجه به این موضوع وقتی بارداری در سنین پایین اتفاق می افتد، ذخیره استخوانی مادر به سمت جنین میرود. همچنین احتمالا مادر ازنظر روحی و روانی آمادگی بارداری ندارد و بالغ نیست. تبعات روانی کودک همسری شامل: شیوع اختلالات خلقی از جمله افسردگی، اختلالات اضطرابی، وسواس و اختلالات پانیک، فقدان رسیدن به استقلال شخصی و بلوغ فکری، جدایی از خانواده و دوستان و از دست دادن حمایت آنها، میشود. تبعات اجتماعی: کودکی که ازدواج می کند، دوره کودکی اش تباه شده است. جامعه باید برای دفاع از این کودکان، اقدام جدی انجام دهد. زندگی متعادل، زندگیای است که فرد همه برهههای زندگی اش را به خوبی سپری کرده باشد و در واقع، جامعهای توسعه یافته است که کودکی توسعه یافته داشته باشد، اما زندگی برای کودکی که ازدواج کرده، نامتعادل خواهد شد، زیرا هرگز کودکی را مزه نکرده است. بنابراین اغلب این کودکان در بزرگسالی، نه تنها شهروندان خوبی نمیشوند، بلکه خیلی از آنها به دنبال این هستند که از جامعه خود به هر نحوی که شده، انتقام بگیرند. به طور کلی پیامدهای اجتماعی کودک همسری عبارت است از: ثبت نشدن ازدواجها، نداشتن اوراق هویتی، ظهور پدیده کودک بیوه، خشونت خانگی، همسر آزاری، تن فروشی، فرار از خانه، کارتن خوابی، محرومیت تحصیلی، فاصله سنی زیاد با همسر، خودسوزی و خودکشی و… . تبعات حقوقی: ازدواج، عقدی است بین دو انسان که قصد تشکیل خانواده را دارند. تشکیل خانواده نیز همراه با بسیاری از قراردادها ازجمله خرید و فروش، اجاره و . . . همراه است که وقتی مرد و زن هنوز به سن قانونی نرسیده باشند توانایی انجام آنها را قانونا نخواهند داشت. بنابراین ازدواج کودکان به غیراز تبعات روانشناسی که دارد با موضوع تشکیل خانواده و استقلال نیز در تضاد خواهد بود. همچنین از تبعات حقوقی کودک همسری طلاق و بیوه شدن دختران در سن کم و طلاق های عاطفی زوجین پس از افزایش سن اشاره کرد که موجب افزایش خیانت، فساد و بیبند و باری و اخلال در نظم عمومی کشور شود آمار کودک همسری در ایران: بر اساس آمار رسمی ثبت شده بیش ترین آمار ازدواج و طلاق کودکان در استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، خراسان رضوی، آذربایجان شرقی و غربی، فارس، زنجان، تهران، همدان و مازندران میباشد. کودک همسری در جهان: کودک همسری معضلی است که مختص به ایران نیست و به طور کلی مشکلی جهانی محسوب میشود. از همین رو یونیسف در این خصوص فعالیتهای زیادی جهت فرهنگ سازی ارائه میدهد. صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف) در بیانیهای که در این خصوص منتشر کرده، توضیح داد که مطابق تخمین پیشین این نهاد بینالمللی در مجموع ۱۰۰ میلیون دختر طی دهه جاری در معرض خطر کودک همسری قرار داشتند که در مقایسه با ۱۰ سال گذشته ۱۵ درصد کاهش یافته بود. اما شیوع ویروس کرونا با دامن زدن به گسترش فقر و آموزش از راه دور که در عمل موجب انزوای کودکان و کاهش دسترسی آنها به شبکه نهادهای پشتیبان شده، ۱۰ میلیون دختر دیگر را برای تن دادن به ازدواج در سن کودکی تحت فشار قرار خواهد داد. یونیسف تصریح کرده که کودک همسری، ضمن آن که مانع ادامه تحصیل دختران می شود، آنها را با تجربه زودهنگام خشونت خانگی و بارداری مواجه می کند، تجربهای که آثار منفی آن بر جسم و روان دختران قابل جبران نیست. کودک همسری در اسلام: رای مشهور علمای شیعه دربارهی ازدواج کودکان را می توان به صورت زیر خلاصه نمود: بلوغ از شرایط صحت عقد نکاح نیست. بنابر نظر فقهای شیعه، سن مسئولیت و تکلیف، سن بلوغ است که طبق قول مشهور در دختر ۹ سال و در پسر ۱۵ سال است و فرد زیر این سن کودک و غیر مکلف تلقی میشود. با این وجود آنان بلوغ را از شرایط صحت عقد در اسلام ندانسته و ازدواج دختر و پسر خردسال را معتبر میشمارند. همچنین ولی قهری کودک حق تزویج او را قبل از سن بلوغ دارد. لازم به ذکر است عقد نکاح کودک توسط ولی قهری پس از رسیدن وی به سن بلوغ عقدی لازم است و فرد نمیتواند آن را فسخ کند. از طرف دیگر، نزدیکی با کودک دختر قبل از سن ۹ سالگی مجاز نبوده و حرام است. گرچه عقد نکاح صحیح است اما شوهر قبل رسیدن به سن ۹ سالگی دختر که سن بلوغ است، نمی توان با وی نزدیکی کند. در قرآن نیز آیه صریحی و روشنی در خصوص جواز ازدواج با کودکان وجود ندارد. البته فقها به آیه ۴ سوره طلاق در این خصوص استناد مینمایند.
بخش ۵: خانم پریا ترابی سخنرانی خود را با موضوع شادی کودک ایراد کردند: کودکان در هر سنی نیاز به شادی و نشاط دارند. شاد زیستن برای آنها به اندازه تغذیه خوب، اهمیت دارد، زیرا سلامت روحی، روانی و جسمی کودکان را تامین میکند. هیچ کودکی از بدو تولد شاد یا غمگین متولد نمیشود، بلکه با انتخابها و کارهایی که انجام میدهد، وضعیت روحیاش در مسیر شاد زیستن یا غمگین شدن قرار میگیرد. زمانی که انسانهای شاد برای شاد بودن برنامهریزی میکنند، افراد غمگین و ناراحت خودشان را با انجام کارها و افکاری که ناراحتشان میکند، سرگرم میکنند. در واقع شاد زندگی کردن یک مهارت است که در دنیای مدرن امروز نیاز به آن بسیار احساس میشود و والدین میتوانند آن را به عنوان مهمترین و بهترین روش زندگی به فرزندان خود هدیه دهند. شادی یک هیجان مثبت، به معنای خوشحالی، نشاط و ضد غم و ناراحتی است. از دلایل شادی میتوان به موفقیت در کارها، دریافت خبر خوش، تجربه احساسهای لذتبخش و مورد محبت قرار گرفتن اشاره کرد. انسانها از گذشته در پی به دست آوردن شادی بودند و هر ابزاری برای این کار به خدمت گرفتند. نتیجه یک بررسی نشان میدهد که وقتی از مردم سراسر دنیا میپرسند در زندگی چه چیزی را بیشتر برای خود و فرزندانشان میخواهند، پاسخ میدهند: شادی. حتی افرادی که در مفهوم شادی با هم اختلاف نظر داشتند نیز در این موضوع نظرشان مشترک است. در حقیقت هزاران سال است که انسانها به شادی فکر میکنند و مغزهای متفکر به حقایق بزرگی در مورد شادی رسیدهاند. شادی فواید و تاثیر زیادی در زندگی فردی و اجتماعی دارد و مانند چسبی اجتماعی روابط را پیوند میدهد. این حس به ویژه برای کودکان از اهمیت خاصی برخوردار است و در آینده آنان تاثیر پررنگی میگذارد. شادی به کودک این امکان را میدهد که هنگام روبهرو شدن با وقایع ناراحتکننده، سلامت روانی خود را حفظ کند. از این منظر شادی راهی برای خنثی کردن تاثیرات غمانگیز هیجانات ناخوشایند و کم کردن تنشها در زندگی کودک است. اثر مهم دیگر شادی در دنیای امروز این است که میتواند افراد را در برابر تاثیر بیماریهایی که زندگی را تهدید میکنند مثل بیماریهای روانی، سومصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و خودکشی محافظت کند. کودک در پرتو شادی میتواند برداشتی واقعبینانه از تواناییهای خود به دست آورد که موجب رشد و شکوفایی همه ابعاد وجودی او میشود. ویلیام گلاسر بنیانگذار تئوری انتخاب میگوید: کودکان شاد، دانشآموزانی خوب و بزرگسالانی مسئولیتپذیر و مستقل خواهند شد. بر اساس پژوهشها کسانی که در کودکی یک زندگی شاد دارند، در دوران بزرگسالی کمتر به بیماریهای قلبی دچار میشوند. توانایی لذت بردن از زندگی در تمام شرایط مهارتی مهم است که والدین میتوانند آن را در فرزندان خود پرورش دهند. اگر پدر و مادر این هدیه را به فرزندان خود بدهند، پاداششان فرزندانی خلاق و موفق است که در بزرگسالی مانند انسانهای شاد و موفق عمل میکنند. در واقع کودک شاد امروز، انسان شاد و موفق فرداست. در واقع یک کودک را میتوان به یک کاغذ سفید تشبیه کرد ، در این کاغد سفید والدین و جامعه نقش مهمی در پر کردن آن دارند. کودکی زمان بسیار پر اهمیتی است مخصوصا از ۴ ماهگی تا حدود ۸ سالگی، زیرا ناخودآگاه کودک در آن دوران شکل میگیرد. هر دو تقریبا در یک شرایط روحی به چشم مردم بزرگ شده اند اما چه میشود که اگر با فرزند اول با احتیاط و عشق رفتار کرد و جلوی او از رفتارهای غیر اخلاقی و اجتماعی پرهیز کرد اما فرزند آخر را نادیده گرفت. قطعا هر دو بزرگ میشوند و میتوانند انسانهای موفقی شوند ولی احتمال درگیری فرزند دوم به اعتیاد و پرخاشگری و یا عدم اعتماد به نفس و احساس بی اهمیت بودن خیلی بیشتر است و در نتیجه ناخودآگاه فرزند دوم پر از کمبود است و این کمبودها در تمام عمر انسان را تحت تاثیر قرار میدهد . برای داشتن کودکی شاد قطعا لازم نیست تا برای او بهترین اسباب بازیها و گران ترین امکانات را تهیه کنید بلکه مهم ترین قدم داشتن فرزند شاد، داشتن والدین شاد است، زیرا شادی را میتوان ارثی نام برد، مثلا یک پدری که بچه اش را میزند به احتمال خیلی زیاد بچه هم در زمان آینده بچه خود را میزند و خشونت ادامه پیدا میکند. اما چگونه میتوان این چرخه را به کل از بین برد؟ راه حل این است که اول باید ناخودآگاه و رفتارهایی که ناپسند و خشونت بار هستند را از خود دور کنیم. قطعا در جامعه ایران زیر این همه فشار اقتصادی و تبعیض و تحریم به نظر خیلی دشوار میرسد ولی این تنها راه داشتن یک فرزند شاد است. اگر در خانه به صورت مداوم خشونت حتی بحث باشد به عنوان مثال بحث مالی که باعث میشود در ناخودآگاه بچه عدم امنیت مالی شکل بگیرد و امکان موفقیت مالی او را در زندگی به طور چشم گیری کاهش دهد، یا برای مثال بحث درباره خانواده و فامیل ها و دعوا سر خانواده و زدن حرف های نامناسب یکی دیگر از مخربترین بحث هاست. بچه به دنیا آوردن خیلی راحت است اما تحویل یک انسان سالم به جامعه کاری است که نیاز به اهمیت دارد. مثلا یکی دیگر از بحثها، بحث چرا با تو ازدواج کردم، تو یک انسان بیعرضهای و اگر من با برادر تو ازدواج میکردم الان در بالای شهر خانه داشتم. مقایسه بدترین چیز است، و یکی دیگر از نکات این است که بچههای دیگران را جلوی بچه خود تحقیر کنید یا حتی به بچه تان بگویید این بچههای گدا خیلی انسانهای کثیف و بدی هستند و از آنها باید فاصله بگیرد یا مثال بعدی این است که ظهر نرو بیرون زیرا، در بیرون پر از کارگران افغانی است. همان لحظه بچه در مغز ناخودآگاهش افغانها را به موجودات پست و خطرناک تبدیل میکند. یا مثالهای دینی، اینکه اگر انسان تهمت بزند انگار گوشت برادر خود را خورده است یا مثلا بریم خونه مامانبزرگ چند شب بخوابیم و یک گوسفند بخرییم چون آنها دارند از حج میآیند و بگذاریم بچه با گوسفند روزها بازی کند و جلوی بچه گوسفند را سلاخی کنیم و دست بزنیم و صلوات بفرستیم. یا برای مثال برویم عروسی و نمایشی که عروس و داماد باید پایشان را در خون یک گوسفند بیگناه کردهاند را با بچه تماشا کنیم. بچه داری و داشتن یک بچه شاد این نیست که او را به کلاس پیانو بفرستید و برای او هر روز پفک بخرید، بلکه داشتن یک بچه شاد کاملا معنی متفاوتی دارد. بچهها در یک دورهای مانند طوطیها رفتار بزرگسالان را تقلید میکنند مثلا پدر در زمان رانندگی میبیند که راننده کناریاش اشتباه کرده است و آن زمان است که صورت پدر سرخ شود و هر ناسزایی که بلد است به طرف مقابل بدهد، زیرا طرف از او سبقت گرفته است یا هر دلیل دیگری و به بچه بگوید که من فرانسوی حرف زدم. یا جلوی بچه تلفن را بردارد و به رئیسش بگوید که در اتوبان است و یک ربع دیگر میرسد این در حالی است که کنار تلوزیون لم داده و تخمه میشکند و فوتبال نگاه میکند. یا مثلا زمانی که به یک رستوران میرویم و گارسون به او منوی اشتباه داده است، رستوران را روی سر مردم خراب میکند یا انواع تحقیرها را به او میکند. یا مثلا مادران اگر بچه دختر باشد و کنارش هر روز بنشینند و آرایش کنند در ناخودآگاه بچه میرود که زیبایی یعنی آرایش و بدون آرایش بیرون رفتن یعنی رسوا شدن. و خیلی مثالهای دیگر از این قبیل. پس قدم اول برای داشتن کودک شاد کار کردن رویه رفتار خودمان است و خودمان را از مریضی بیشعوری دور کنیم. باید محیط خانه آرام و شاد باشد و در تلویزیون هیچ وقت صحنه های مثبت ۱۸ حتی اخبار شبانه از جنگ و خونریزی از اعدام پخش نشود، با بخش این طور برنامهها بچه تان را با حقیقت و قوی بزرگ نمیکنید بلکه یک قول ذهنی بسیار قوی برای او میسازید که در دنیای بیرون پر از تفنگ و جرم و جنایت است. و این موضوع باعث میشود بچه خودش را بی دفاع حس کند. والدینی برای بچه ۵ ساله خود تبلت گوشی میخرند و تمام مدت بچه را با تن سرگرم میکنند اما وقتی که شخصی میگوید بچه ات فلان اشتباه را کرده یا حتی تشکر بلد نیست یا بچه را سرزنش میکند یا آن فرد را از به دنیا آمدنش پشیمان میکند. یکی دیگر از رفتار عجیب و غریب این است که هر کسی که نظری آورد باید آن نظری دور ریخته شود یا همه چیز باید تحت کنترل خیلی شدید باشد، یا جلوی بچه تلفن همسرمان را چک کنیم و به او بگویم که وقتی بزرگ شدی باید مرد یا زنت را در مشتت نگه داری، این کار باعث نمیشود که بچه سالم بزرگ شود بلکه باعث میشود که بچه مبتلا به پارانویا شود. یا یکی دیگر از اتفاقات عجیب بردن کودک به مساجد و دسته های محرم است، کودک در دسته ها شاهد خودزنی، قمه زنی، داد و هوار و انواع و اقسام خود شکنجگی و یا در مساجد نیز گریه و زاری با صدای خیلی بلند و انواع اقسام رفتارهای غیرانسانی است، اما از نظر برخی والدین کودک در این اماکن دینش را کامل تر میکند، اما کودک در این مراسم ها آماده میشود تا برای مثال یک پلیس خیلی خشن شود تا با پتک بر سر انسانها بزند یا خیلی از موارد دیگر. حس آرامش دادن و امنیت روحی دادن به کودک مهم ترین قدم داشتن بچه شاد است. مگر چقدر سخت است که وقتی به خانه میآییم لبخند بزنیم حتی اگر خیلی خسته باشیم. بچه نمیخواهد برای او پلیاستیشن ۵ بگیرید، بچه میخواهد او را به بیرون ببرید، اما بعضی خانوادهها تا زمانی که این جمله را میشنوند به بچه شان میگویند پول نداریم ! مگر پارک رفتن و دنبال بازی کردن یا توپ بازی کردن هم به پول احتیاج دارد یا مثلا اگر یک لحظه چشممان را از صفحه گوشیمان برداریم و به نقاشی فرزند خود نگاه کنیم، آن نیز آیا به پول نیاز دارد؟. شادی کودکان و به طور کل سلامت روان آنها تا حد زیادی تحت تأثیر روحیه والدین قرار دارد. کودکان از ابتدای تولد در حال مشاهده شما هستند و به مرور یاد میگیرند رفتارهایتان را تقلید کنند. تقلید کودکان از والدین به دلیل این است که آنها به شما بخصوص در سالهای اولیه کودکی به عنوان قهرمان زندگی خود نگاه میکنند. به همین خاطر است که دوست دارند همانندتان رفتار کنند و مورد تائید قرار بگیرند. شادی یا غمگینی والدین در واقع از همین طریق به فرزندان منتقل میشود. در نتیجه برای اینکه کودکانی سالم و با روحیه مثبتی داشته باشید ابتدا باید روی خودتان کار کنید و بهداشت روان خود را بهبود ببخشید. علاوه بر اینها زمانی که پدر و مادر افسرده باشند و فعالیتهای شادیآور محدودی در زندگیشان وجود داشته باشد، در مراقبت از کودک نیز به مشکل برمیخورند و نمیتوانند حمایت عاطفی کافی را از فرزند خود به عمل بیاورند. در این شرایط خلا عاطفی ایجاد شده، رشد روانی و عاطفی کودک مختل شده و علاوه بر مشکلات روحی برای کودک، مانع از این میشود که او بتواند شاد باشد و نشاط کافی را تجربه کند. آموزش شادی به کودکان ساختن روابط مثبت را آموزش دهید. داشتن روابط دوستانه با دیگران در تمامی سنین یکی از عوامل مهم در تجربه شادی و بهزیستی روانی محسوب میشود. اگر میخواهید با تقویت احساسات مثبت، روحیه مثبت فرزندتان را تقویت کنید و نمیدانید دقیقا باید چه کاری انجام دهید، پس بهتر است که کودک را به برقراری ارتباط با همسالانش تشویق کنید. توانایی دوست یابی و برقراری ارتباط با همسالان عزت نفس او را تقویت میکند. همچنین در جریان بازیهایی که با دوستان اتفاق میافتد کودک میتواند شادی و لذت بیشتری را نیز تجربه کند. اگر فرزندتان در این زمینه با مشکلات زیادی رو به رو است توصیه میکنیم مقاله عدم توانایی دوست یابی کودکان را مطالعه نمایید. به جای نتیجه بر تلاشها تمرکز کنید وقتی کودکتان برای دستیابی به هدفی تلاش میکند، فارغ از هر نتیجهای بر تلاشهای او تمرکز کنید و به او بگویید که برای آنها ارزش قائل هستید. تمرکز بر شکستها و نقاط منفی کودک، باعث میشود که او دائما نگران نتایج باشد و نتواند عملکرد مناسبی در خانه و مدرسه از خود نشان دهد. این امر موجب پرورش روحیه کمال گرایی در کودکان می شود که در این شرایط فرزندتان متحمل فشارهای زیادی میشود و در نتیجه آن طور که باید از کودکی خود لذت نمیبرد. تحقیقات نشان میدهد فرزندان والدینی که بیش ازحد به موفق شدن و کسب نتایج مثبت تأکید میکنند بیش از دیگران دچار اختلالاتی نظیر اضطراب و افسردگی میشوند. هوش هیجانی کودک را تقویت کنید. هوش هیجانی صفتی است که بر درک احساسات خود، مدیریت کردن آنها و همچنین درک احساسات دیگران و مهارت همدلی افراد تأثیر میگذارد. این صفت ذاتی و غیر قابل تغییر نیست. بلکه مهارتی است که میتواند پرورش یابد و ارتقا پیدا کند. به کودکتان کمک کنید تا احساسات مختلف خود نظیرغم، شادی، خشم و… را بشناسد و به او آموزش دهید در مواجهه با هر کدام از آنها باید چه رفتاری از خود نشان دهد. یادگرفتن روشهای مقابلهای درست با هیجانات منفی در پرورش هوش هیجانی کودک و در نهایت تجربه شادی بیشتر در زندگی اهمیت بسیاری دارد. زمانهای بازی با کودک را افزایش دهید. سخن آخر بازی کردن با فرزندان در دوران کودکی در رشد هیجانی، شناختی و اجتماعی آنها تأثیر بسزایی میگذارد. هنگام بازی کودکان هم شما و هم کودک میآموزید که فعالیتهای مثبتی را خلق کنید، هیجانات مثبتتان را ابراز کرده و در لحظه زندگی کنید. این تجربیات همراه با احساس دریافت حمایت عاطفی از جانب شما در جریان بازی در روحیه کودک تأثیر بسیار زیادی دارد و به او کمک میکند هیجانات مثبت بیشتری را پرورش دهد. تربیت فرزندان موفق و شاد کار دشواری نیست. تنها لازمه آن کسب آگاهی از روحیات فرزندان و راهکارهای درست و موثر است. بنابراین ضروری است برای تحقق این هدف از مشاوره های روانشناسی بهره مند شوید. مشاوران حامی هنر زندگی با سال ها تجربه در عرصه روانشناسی کودک میتوانند یاریگران توانمندی در این زمینه باشند .
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق آموزش و پرورش آغاز گردید: آقای مهدی افشارزاده گفت: حق آموزش رایگان و فراگیر از جمله حقوق شهروندی است که در زمره حقوق بنیادی هم قرار داده شده و اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر این حق تاکید دارد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز قرار گرفته است ولی اول آموزشها و تعالیم ها بر اساس آموزشها و تعالیمهای دین اسلام قرار داده و بعد همسویی با توافقات بینالمللی به خصوص میثاق بینالمللی حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی. دولت ایران توانسته از طریق مرجع قانون گذاری این میثاق را بدست آورد و بعد این حق را به رسمیت شناخته است. حال سوال است که آیا به رسمیت شناختن این حق کافی است؟ چیزی که اهمیت دارد در دسترس قرار گرفتن آموزش برای همگان و بعد از آن وجود ضمانتهای اجرایی. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آموزش و پرورش را یک عنصر مهم انسان ساز معرفی میکند ولی با توجه به شرایط جامعه آموزشهای لازم را به صورت رایگان و یکسان در اختیار همگان قرار نمیدهد در صورتی که در میثاق بینالمللی که ایران عضو آن است ذکر شده، حق آموزش به طوری که فرد بتواند بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد ،جنسیت ،قومیت، عقیده از نظر اجتماعی و اقتصادی پیشرفت کند به صورت رایگان دریافت کند. در بند ۱ ماده ۲۶ امده است که هر کس حق دارد از آموزش و پرورش بهرهمند شود تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی رایگان باشد در صورتی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که این آموزشها به صورت رایگان و همگانی باید باشد و به این موضوع توجه خاصی شده که آموزش عالی باید رایگان و همگانی باشد آموزشی که بعد از مقطع ابتدایی است تا همه بتوانند بر اساس استعداد و علاقه ای که دارند بتوانند بهرهمند شوند. کشور ایران در سال ۱۳۵۴ مفاد میثاق نامه بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تصویب و بعد قبول کرده است. بند ۲ ماده ۱۳ این میثاق در مورد آموزش و پرورش صحبت میکند ۱: همگانی باشد ۲: رایگان باشد و کشورهایی که طرف این میثاق هستند باید چند کار را انجام دهند ۱: آموزش و پرورش ابتدایی باید اجباری باشد و رایگان در دسترس همه قرار گیرد ۲: آموزش و پرورش دوره متوسطه و اشکال مختلف آن از جمله آموزش و پرورش فنی و حرفه ای متوسطه باید تأمین شود و به وسیله معمول کردن تدریجی آموزش و پرورش به صورت مجانی در دسترس قرار بگیرد و بعد آموزش و پرورش عالی (دانشگاه ها) باید به کلیه وسایل مقتضی به ویژه به وسیله معمول کردن آموزش و پرورش مجانی و به صورت تساوی با توجه به استعداد هر کس در دسترس آن قرار بگیرد ولی متأسفانه هیچ یک از آنها در ایران انجام نمیشود. با وجود اینکه ایران این میثاق نامه رو امضا کرده است. خانم اشجعی گفت: در آموزش و پرورش بیشترین بها را به پرورش میدهند به دلیل اینکه در مرحله اول هر انسانی در بدو ورود به دنیا نیاز به پرورش دارد و بعد آموزش آن را تکمیل میکند در واقع اعضای یک خانواده از جمله پدر و مادر نیاز به پرورش دارند تا بنیاد مسأله انسانی در جامعه درست پرورش پیدا کند پدر و مادرهای ما در جامعه ایران دچار مشکل هستند. آقای افشارزاده در ادامه گفت: که کودکان در ایران از حق و حقوق خود آگاه نیستند و نمیدانند که چه امکاناتی را دولت باید برایشان فراهم کند و در زمان کرونا متأسفانه در ایران آمار خیلی بالای ترک تحصیل را داشتیم . خانم ترابی گفت: مهم ترین چیزی که در آموزش و پرورش ایران مطرح است محتوای آموزشی است که محتوای آموزشی ایران وابسته به دولت و دین اسلام میباشد و کودکان را با عقاید خودشان پرورش میدهند. آقای افشارزاده در تکمیل گفتههای خانم ترابی گفتند که ۹۰درصد مطالب درسهای ما بر اساس آموزههای دینی میباشد. آقای نوریزاده گفت: در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه آموزش و پرورش در رأس آن قرار دارد به دلیل این که آموزش و پرورش انسانهای نسل بعد را پرورش میدهد و برای توسعه کشور نقش حیاتی دارد. خانم رضاوند در ادامه گفت: ما در ایران حدود سه میلیون و پانصدهزار کودک داریم که تحصیل نکردهاند و یا محروم از تحصیل هستند سوال اینجاست که چرا؟ به دلیل اینکه هیچ سازمان و ارگانی برای این امر وجود ندارد تا علل این مشکلات کودکان را ریشه یابی کند. در پایان مسئول جلسه از دستاندرکاران اجرایی جلسه منشی جلسه: آقای سید سعید نوری زاده، مسئولین ضبط و تدوین صدا: آقایان علیرضا حجتی، سید سعید نوری زاده و ادمینها: سید سعید نوری زاده، آقای مهدی افشارزاده وداوود واحدی پور و حضار تشکر و قدردانی کرده و ختم جلسه را در ساعت ۲۱ و ۲۵ دقیقه به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا 12 جولای ۲۰۲۲
نادیا مشرف قهفرخی
جلسه سخنرانی نمایندگی اروپا در تاریخ 12 جولای ۲۰۲۲ مصادف با 21 تیر ۱۴۰۱ در ساعت ۱3:۰۰ بهوقت اروپای مرکزی با حضور مسئولین و اعضای کمیته, سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم, یوتیوب, اپلیکیشن کانون و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدا مسئول جلسه آقای مهرداد یگانه ضمن خوشآمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه, با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش ۱: خانم نازنین فانی سخنرانی خود را با موضوع گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در خرداد ۱۴۰۱ایراد کردند: خبر: ادامه بازداشت غیرقانونی سعدا خدیرزاده زندانی باردار در زندان ارومیه. سعدا خدیرزاده زندانی سیاسی باردار محبوس در زندان ارومیه که چندی پیش پس از ۱۱ روز به اعتصاب غذای خود در این زندان پایان داده بود، علیرغم معاینه توسط پزشک قانونی و تایید برگههای پزشکی وی توسط آنها، همچنان به صورت غیرقانونی در بند زنان این زندان نگهداری میشود و سلامتی وی و جنیناش در خطر جدی قرار دارد. اهداف سند ۲۰۳۰یونسکو :هدف ۳-تضمین زندگی توام با سلامت برای همه هدف ۱۶-ارتقای جوامع صلح جو و فراگیر برای توسعه و فراهم کردن دسترسی به عدالت برای همه و ساخت موسسات کارا،قابل اعتماد برای همه و در همه سطوح. مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۶-ارزش انسانی در همه جا. ماده ۸- رعایت حقوق انسانی توسط قانون ماده. ۹-عدم توقیف حبس یا تبعید غیر قانونی ماده. ۱۰-حق محاکمه قانونی برای همه ماده. ۲۲-حق امنیت اجتماعی ماده. ۲۵- حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی. خبر: مرگ و مصدومیت دو کارگر در سایه فقدان ایمنی کار. طی روزهای گذشته، در سایه فقدان ایمنی محیط و شرایط کار، یک کارگر در کرج جان خود را از دست داد و یک آتش نشان در شهرستان جهرم دچار مصدومیت شد. ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده که رتبه بسیار پایینی است. اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو: هدف ٣- تضمین زندگى توأم با سلامت و ترویج رفاه براى همه. مواد اعلامیه جهانى حقوق بشر: ماده ۳- حق حیات برای همه. ماده ۲۲- حق امنیت اجتماعی، فرهنگی و مالی. ماده ٢٣- حق امنیت شغلى.
بخش ۲: خانم فیروزه دهبزرگی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف 13 سند 2030یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: این روزها در ماه تیر ۱۴۰۱ بخصوص اخبار آب و هوای شهرهای ایران را که از صفحات اخبار خبرگزاریهای ایران در سایتهای مختلف اینترنت که میخوانی، هشدارهای آلودگی هوا و حتی تعطیلی ادارات و بخشهای دولتی در شهرهایی مثل دزفول، اندیمشک، شوش و دیگر شهرهای استان خوزستان و حتی شهر اراک در استان مرکزی مشاهده میشود. آلودگی هوای اصفهان برای پانزدهمین روز متوالی شاخص آلودگی هوا با میانگین ۱۱۱ ثبت شده و هوای تهران با میانگین ۱۱۹. طبق خبرگزاریهای جمهوری اسلامی ایران در ۱۳ تیرماه ۱۴۰۱ ،۵۳۲ تن خوزستانی در اثر گرد و غبار و آلودگی هوا راهی بیمارستان های استان شدند و ۶۲ نفر در بخش مراقبتهای ویژه بستری شدند. وقتی کمی عمیقتر به این خبرها نگاه شود، دریافت میشود مسئولین سازمانها و ادارت دولتی جمهوری اسلامی تنها راه چاره را تعطیلی ادارات و سازمانهای دولتی میدانند در حالیکه مقوله آلودگی هوای تهران، شیراز، اصفهان، اراک، بوشهر، عسلویه و ریزگردهای استان خوزستان خیلی فراتر از تعطیل کردن چند روز یا یک هفته ای ادارات دولتی است. این مشکل بسیار مهم بایستی از اساس و بنا با دخالت متخصصین مربوطه چاره جویی و حل شود و اقدامات فوری برای مبارزه با تغییرات آب و هوا و عوارض کاهش ناشی از آن با کاهش تولید گازهای گلخانهای با بررسی های کارشناسی شده متخصصان این بخش صورت بگیرد. بهدلیل ساختن سدهای بی رویه و غیر اصولی و کارشناسی نشده در مسیر رودها و دریاچهها از طرف سازمانهای وابسته به سپاه پاسداران باعث خشکیدن دریاچه هایی چون ارومیه،هامون و.. شده است. از بین بردن جنگلها بهمنظور ساخت و سازهای تجاری و مسکونی و توسعه شهری که غیر اصولی و کارشناسی نشده در تمام نقاط ایران مثل شهرکهای اطراف تهران، اصفهان، شیراز، مشهد و… اتفاق می افتد، حتی در بخش صنعتی و کارخانهای که هیچ نظارت دقیق و صحیح از عملکرد کارخانهها با تولید آلایندهها و فاضلابهای صنعتی که سهم بزرگی در آلودگی آب و خاک و هوا را دارند، حتی در بخش کشاورزی به دلیل استفاده بی رویه و غیر اصولی از خاک باعث فرسایش خاک و استفاده از سموم کشاورزی باعث آلودگی خاک و منابع آبی و محصولات کشاورزی و باغی میشود که نتیجه آن باعث به خطر افتادن سلامتی جان میلیونها شهروند ایرانی شده است. البته که مسئولین و مدیران بیکفایت و غیر متخصص جمهوری اسلامی در راس مقصر اصلی هستند و تنها و تنها به منفعت شخصی خود در رعایت کردن قوانین در چهارچوب اسلام ( به ظاهر ) فکر و عمل میکنند و ایران کشور بسیار ثروتمندی است که این ثروت به جای مصرف در راه تامین رفاه اجتماعی، سلامتی مطلوب، کیفیت آموزش، آب سالم و بهداشتی، استفاده امن از منابع مثل جنگلها و دریاچه ها و معادن و. ..زیر ساختهای خوب و نوآوری و در نهایت صلح و برابری و همکاری با سایر کشورهای جهان در جهت تحقق توسعه پایا که همه ی گزینههای ذکر شده از اهداف یونسکو ۲۰۳۰ میباشد، و در این چهل و چند سال در دوران حکومت جمهوری اسلامی ثروتهایی که به تمام مردم ایران تعلق دارد نه تنها صرف موارد ذکر شده بالا نشده بلکه تنها برای سرکوب و بازداشت و اعدام مطالبه گران آگاه از این حقوق در خیابانها شده، صرف گشت ارشاد برای رعایت حجاب اجباری و سرکوب و تحقیر و بازداشت زنان و دختران در کف خیابانها شده، صرف چاپ و ترویج نشریهها و کتابهای دینی و ایدئولوژی روح الله خمینی شده، صرف تحصیل و امورات زندگی خانواده های وزیران و مدیران و مسئولین جمهوری اسلامی ایران در آمریکا و کشورهای اروپایی شده و امروزه که شهروندان ایرانی با فقر تمام و بیماریهای جسمی و روانی و فشارهای اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند همه نتیجهی بیکفایتی و بیمسئولیتی مدیران و وزیران و مسئولان جمهوری اسلامی ایران است و در راس آن علی خامنهای که با مخالفت صریح در پذیرش اهداف یونسکو۲۰۳۰ در سال ۱۳۹۶ بر تخریب آب و خاک و همه منابع دیگر ایران و پشتیبانی وی از سپاه پاسداران در اداره ی امور کشورداری همت گمارده است!
بخش ۳: خانم شهناز عیدان سخنرانی خود را با موضوع ولایت فقیه و مردم سالاری ایراد کردند: ولایت فقیه مفهومی است که پس از انقلاب اسلامی ایران بهعنوان حکومت اسلامی شیعی بر سر زبانها افتاد و اکنون نزدیک به نیم قرن از تجربه آن میگذرد. یکی از سؤالات مطرح درباره سیاست در ایران معاصر این است، آیا ولایت فقیه با مردمسالاری سازگار است؟ ولایت انتصابی مطلقه فقیه تنها شکل حکومت اسلامی در عصر غیبت اولیا، معصوم دین است و مردم شرعاً مکلفند آن را بپذیرند. مردمیبودن حکومت به این معنی است که حکومت مورد تأیید مردم است. اما مشروعیت هر تصمیم و اقدامی در حوزه عمومی منوط به این است که به تأیید و امضای ولی امر رسیده باشد. واضح است که ولایت فقیه با مردمسالاری سازگار نیست. ولایت فقیه نظریهای در فقه شیعه است که نظام سیاسی مشروع و جانشینی دوران غیبت امام معصوم را بیان میکند نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس این نظریه تأسیس شدهاست. ولی فقیه نماینده و جانشین مهدی است درحالی که نماینده و جانشین یک شخص را باید خود آن شخص معین کند نه شورا (مجلس خبرگان). چنانکه شیعیان به اهل سنت اعتراض میکنند که نماینده و جانشین رسول خدا را باید خود او مشخص کند نه شورای سقیفه. قطعاً این در توان مهدی است که هر وقت صلاح ببیند و لیاقت شیعیان را در حکومت داشتن ببیند شخصی را برای آنها نصب کند و دلایلی قرار دهد که اثبات شود این شخص نائب خاص مهدی است. پس باید از حامیان ولایت فقیه پرسید چگونه میگویید که نمایندگان و جانشینان ولی فقیه باید توسط خود او منصوب شوند اما نماینده و جانشین اصلی مهدی باید توسط دیگران انتخاب شود؟ آیا این فقها دلسوز مردم هستند و مهدی دلسوز مردم نیست؟ چرا پس از چهل سال تشکیل حکومت مهدی حتی یک قانون اساسی هم به این حکومت ندادهاست؟ در اصل ۵ قانون اساسی ایران که در سال ۶۸ بازنگری شد آمدهاست. در زمان غیبت حجت بن الحسن در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر وامامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است و در اصل ۵۷ نیزقوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت اداره میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند. در مراودههای رسمی یا دولتی از این سمت اغلب با عنوان رهبر معظم انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری، ولی امر مسلمین جهان، حضرت آیتاللهالعظمی، مقام عظمای ولایتو معظمله یاد میشود. در مراودههای غیررسمی، علاوه بر صفات ذکرشده، از آقا و امام نیز برای نام بردن از رهبری استفاده میشود.با اشاره به تاریخ جمهوری اسلامی و نتایج دو مجلس سرنوشت ساز و نهادهایی چون مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان و حکم رهبری می توان گفت که در گذر این سال ها دو مقوله متضاد ،ولایت مطلقه فقیه و مردم سالاری ،عجیب الخلقه ای به نام جمهوری اسلامی آفریده شده است که نمونه دیگری در جهان به غیر از ایران ندارد. جمهوری اسلامی ایران ملغمه ایست پر از ضد و نقیض: جمهوریت و ولایت، مجلس قانونگذاری و به موازات آن وضع قانون زیر لوای حکم حکومتی از سوی رهبر؛ شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت. تجربه نزدیک به نیم قرن درجمهوری اسلامی ایران بر این دلالت دارد که نهاد ولایت فقیه و ذهنیت ولی امر با روابط قانونمند سازگار نیست. هر چند قوای سه گانه زیر سلطه مستقیم و غیر مستقیم رهبر است، برخلاف نص صریح قانون اساسی، برای خود حق صدور حکم حکومتی قائل است.هرچند اعضای شورای نگهبان با اینکه منصوبان مستقیم یا با واسطه او هستند، ولی شاید به حکم ضرورت لازم آید که بر خلاف نظر آنان امری غیر مشروع و حرام، مباح قلمداد شود یا اینکه مصلحت باشد که نظریه شورای نگهبان بر مخالفت قانون مصوب مجلس با قانون اساسی، طرد شود. یکی از ابداعات فقهای شیعه که آثار آن در قوانین ما چه در گذشته و به خصوص در جمهوری اسلامی به چشم می خورد، مقوله ای است به نام کلاه شرعی. کتابهای فقهی و رساله های علمیه نمایانگر ذهنیت پر پیچ و خم آنان است که برای هر امر مفروضی، حکم و فتوایی صادر کنند. تاریخ حقوق ما پر است از فتاوی و احکام ناسخ و منسوخ مفتیان و حکام شرع.آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی روز جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ در یک سخنرانی به مناسبت سالگرد درگذشت آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی، مدعی شد: بعد از امام، مردمسالاری دینی محکم حفظ شد. یکی از کارهایی که جمهوری اسلامی ایران همیشه انجام داده عوض کردن مفهوم کلمات است به نفع نظام و ایدیولوژی خاص خود، به هر کلمه ای، دینی یا اسلامی را می چسبانند و تعریف جدیدی از آن میسازند. به هر حال جای تعجب هم ندارد وقتی حکومت در دست دین باشد همین میشود. چیزی که اروپا سالها پیش ، در زمان قدرت کلیسا تجربه کرد و تنها با محدود کردن قدرت دین، کوتاه کردن دست آخوندهای مسیحی و جدا کردن دین از سیاست توانستند به رفاه و آزادی برسند. مفهوم مردمسالاری دینی در اندیشه آیتالله خامنهای بر ۴ اصل رضایت مردم، ارزشمداری، حقمداری و قانونمحوری استوار است؛ اگرچه تکلیف دیگر اصول و ارزشهای دموکراسی یعنی پاسخگویی، حسابرسی، مسئولیتپذیری، آزادی، حقوق اقلیتها و. .. روشن نیست؛ ولی همین اصولی که از سوی رهبر جمهوری اسلامی عنوان شده به شدت نقض شده است. ما این ادعا را بررسی و به این نتایج دست یافته ایم.۱- مردمسالاری دینی حتی با شاخصها و معیارهایی که آیتالله خامنهای تعریف میکند؛ نه درزمان حیات آیتالله خمینی و نه پس از مرگ او در جمهوری اسلامی ایران حاکم نبوده است.۲- مردمسالاری درزمان آیتالله خمینی نقض میشده است. مردم کمترین نقش را در تعیین سرنوشت داشتند و حکومت به رای و نظر یک نفر؛ یعنی ولی فقیه، آنهم ولی فقیه کاریزما اداره میشد؛ نه با حاکمیت قانون.اما آن چیزی که اقای خمینی را اقای خمینی کرد تئوری ولایت فقیه نیست ،تئوری مصلحت نظام می باشد. تئوری اخرعمرخمینی. ببینید که قدرت چگونه مطالبات سیاسی رو بیشتر میکند. تئوری ولایت فقیه میگوید که از میان فقها یک نفر که شایستگی دارد بشود ولی فقیه ؛ بسیار خب.اما تئوری مصلحت نظام میگوید که در صورت تضاد بین قانون اساسی و شریعت اسلام و مصلحت نظام ،ولی فقیه مصلحت نظام را مقدم میکند. این به چه معناست؟ یعنی شریعت قانون کشور است تا اطلاع ثانوی. قانون اساسی قانون کشوراست تا اطلاع ثانوی.یعنی اگر میبینیم به قانون عمل میشود بهخاطر این است که رهبرمیخواهد به آن عمل شود و اگر رهبر مصلحت بداند به قانون عمل نمیشود و به آن چیزی عمل میشود که اومصلحت میداند. این یک اقتدارگرایی وحشتناکی را در قانون اساسی، قانونی و نهادسازی میکند و دامنه اختیارات و مطالبات خودش را گسترش میدهد؛ اما در دوره آیتالله خامنهای تقریبا چیزی از آن جز نمایشی به نام انتخابات باقی نمانده است.۳- اصلاح قانون اساسی در سال آخر حیات آیتالله خمینی، عملا مردمسالاری دینی را تحدید کرد و در اجرا نیز با قدرت مطلقهای که به رهبری بخشیده شد، عملا نظام را به سمت دیکتاتوری بیشتر سوق داد.۴- اصلاح قانون مطبوعات و تحدید گسترده آن با حمایت آیتالله خامنهای در مجلس پنجم اتفاق افتاد.۵- واگذاری حق نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان به شورای نگهبان به عنوان منصوبان رهبر ایران، عملا به استحاله مجلس خبرگان رهبری و از حیز انتفاع خارج شدن این نهاد منجر شد تا عملا پاسخگویی عالیترین مقام کشور، کلا به فراموشی سپرده شود.۶- حاکمیت قانون نه در دوره آیتالله خمینی و نه در دوره آیتالله خامنهای در جمهوری اسلامی حاکم نبوده است. آیتالله خمینی نقض حاکمیت قانون را به دلیل شرایط جنگی میدانست و آیتالله خامنهای نیز صدور احکام حکومتی را حق قانونی خود در حل اختلاف قوا و گشودن گرههای قانونی میداند. بنابراین، ادعای آیتالله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه بعد از امام، مردمسالاری دینی محکم حفظ شد را دروغی آشکار میدانیم و به آن نشان دروغ پینوکیو میدهیم. دروغ پینوکیو: اظهاراتی که عدم صحت آنها قبلا ثابت شده یا بر اساس تحقیقات و مدارک موجود، کذب از کار درآمدهاند یا به عبارتی، دروغ عیان هستند. اکنون پرسیدنی است چه حکومتی مردمسالار نیست؟ یا مشخصات حکومت غیردمکراتیک کدام است؟ یک: به رسمیت شناختن حق ویژه برای شخص یا صنف خاص در اداره جامعه، چنین حقی با اصل برابری حقوق که از اصول اولیه مردمسالاری است در تضاد است. دو: مادامالعمر بودن و غیر موقتبودن و ادوارینبودن سمتهای سیاسی یا عدم واگذاری مسالمتآمیز قدرت سیاسی در زمان مشخص. سه: فوق قانون بودن رأس هرم قدرت سیاسی و اینکه اراده وی در حکم قانون یا برتر از قانون باشد. چهار: نظارتناپذیر و غیرمسئولبودن زمامدار در برابر مردم. پنج: اختیارات مطلق و نامحدود زمامدار ولو در قانون اساسی پیشبینی شده باشد. شش: غیرقابل تغییردانستن قوانین حتی علیرغم تمایل عمومی به تغییر. درروش مردمسالاری اولا مردم در حوزه عمومی ذیحقاند، ثانیا: از حق مساوی بر خوردارند. مردم رشید برای اداره جامعه خود وکیل و نماینده انتخاب میکنند، نه اینکه تحت ولایت شرعی و قیومت قرار بگیرند. معیار تصمیمگیری در حوزه عمومی در این نظریه رأی ولی فقیه است و مردم موظفند خود را با صلاحدید وی منطبق کنند. حال آنکه بنابر مردمسالاری کارگزاران خدمات عمومی وظیفه دارند خود را با اراده ملی و افکار عمومی هماهنگ سازند. در نظریه ولایت فقیه، مردم میباید برای دخالت در حوزه عمومی از ولی فقیه اجازه بگیرند، درحالی که در مردمسالاری مسئله برعکس است همه خدمتگزاران عمومی میباید از مردم کسب مجوز کنند. مردمسالاری حکومتی از پائین به بالاست. حکومت ولایی انتصابی حکومتی از بالا به پائین است. انتصاب در تقابل با انتخاب قرار دارد.در حکومت دمکراتیک مقامات حکومتی توسط مردم انتخاب یا عزل میشوند. در حکومت انتصابی مردم در نصب و عزل حاکم هیچ نقشی ندارند. در حکومت مردمسالار تمامی سمتهای سیاسی بدون استثنا موقت و محدود به زمان مشخص است. در حکومت انتصابی ولایت فقیه مادامالشرایط و به بیانی مادامالعمر است و مدت زمان تصدی دیگر مقامات توسط وی تعیین میشود.۴. در حکومت دموکراتیک حکومت دربرابر نمایندگان مردم مسئول و تحت نظارت ایشان است. در حکومت انتصابی حاکم تنها دربرابر خداوند مسئول است و دربرابر هیچ نهاد بشری انسانی نسبت به عملکرد خود مسئول نیست. در حکومت دموکراتیک تمامی کارگزاران حکومت اختیاراتی محدود دارند و هیچکس اختیار مطلقه ندارد. در ولایت مطلقه فقیه، ولی فقیه اختیارات مطلقه دارد. در حکومت دموکراتیک مقام فرا قانونی وجود ندارد. در ولایت مطلقه فقیه، وی فراتر از قانون و باعث مشروعیت قانون و نظام است و حتی حق تعطیل قانون اساسی را داراست. تفکیک قوا از لوازم لاینفک حکومت دموکراتیک است. در حکومت ولایی، قوای سهگانه قضایی، مقننه و اجرایی در کنار قوای قهریه و قوای تبلیغاتی بازوهای ولی فقیه و تحت امر او انجام وظیفه میکنند. رؤسای این قوا در حقیقت معاونان مختلف وی هستند. در حکومت دموکراتیک هیچ حق ویژهای برای هیچ صنفی در حوزه عمومی پیشبینی نشده است. حال آنکه در ولایت فقیه، زمامداری حق ویژه فقیهان است. در مردمسالاری جامعه با ضوابط علمی اداره میشود، و از علم حقوق انتظار برنامهریزی سیاسی اقتصادی، فرهنگی نمیرود درحالی که در ولایت فقیه، فقه تئوری اداره جامعه در تمامی زمینهها از گهواره تا گور است.تعارض بنیادی ولایت انتصابی مطلقه فقیه و مردمسالاری کاملا روشن است.در اینجا سؤالی مطرح میشود: آیا بنابر نظریه ولایت فقیه در هیچ مقطعی نمیتوان به رأی مردم مراجعه کرد؟ پاسخ مثبت است، اما شرایطی دارد. در امور جزئی و غیر کلان، بهشرطی که ولی فقیه از نتیجه رأی مردم احساس خطری نکند رجوع به رأی مردم مجاز است. اما بههرحال وی میتواند در هر مقطعی که صلاح بداند آن را لغو نماید و درهرحال تنفیذ نهایی به عهده وی است. ولی فقیه میتواند از سر تکلیف شرعی و خیرخواهی، با در دست گرفتن رسانهها و افکار عمومی و نیز نظارت و اعمال نفوذ بر انتخابات و گسترش قدرت خود از طریق نهادهای تحت امرش به چنان قدرت اقتصادی و رسانه ای دست یابد که همه دیدگاههای درون دینی مخالف و منتقد را تماماً سرکوب کند؛ مثلاً در نظام سیاسی ایران، در سازمان صدا و سیما تقریباً هیچیک از نخبگان و اندیشمندان اجازه نقد رهبری را ندارند. نقد رهبر و دیدگاههای او عملاً ممنوع است. حتی کسانی که کوچکترین مخالفتی با او دارند از حضور در رسانه محروم میشوند. هر کس رهبر را نقد کند، با برچسبهای زیادی مانند ضدانقلاب، ضد ولایت فقیه، دشمن، ساده لوح، و… مطرود میشود. خطبای نماز جمعه تماماً تبلیغکننده دیدگاههای رهبر هستند و کاملاً آمادگی این را دارند که هر دیدگاه مخالف و بیانکننده اشتباهات رهبری را به یک غائله تبدیل کنند. نهایت انعطاف نهاد رهبری این است که در شرایط حساس کنونی نقد رهبر صلاح نیست. همچنین، ولی فقیه به لحاظ ساختار سیاسی، مطلقاً پاسخگو نیست و اگر اشتباهات او موجب خسارت شود چون نیت خیر داشته و از مشورت کافی استفاده کرده بین او و خدا معذوریت بهوجود میآید و لذا او همیشه در هاله ای از معصومیت قرار میگیرد؛ ولی فقیه در برابر خبرنگاران، نخبگان و حتی خبرگان رهبری نیز پاسخگو نیست و اگر مرتکب گناه نشود اما اشتباهات و ناکارآمدی داشته باشد، باز هم معذور است و دخالت خبرگان و نخبگان در کار او روایی ندارد. نخبگان رهبری به مجرد کشف اشتباهات مخرب او، حق برکنار کردن او را ندارند چون او بر تک تک آنها ولایت دارد. امروزه در ایران هیچیک از فقها و حوزویان نمیتوانند بدون مخاطره در مورد ولایت فقیه بحث علمی مخالف داشته باشند یا بگویند او در زمینه ای اشتباه کردهاست. نقد رهبری به معنای انتقاد از بالاترین مقام حکومت، ولی مطلقهی فقیه و سازمانها و نهادهای زیر نظرِ اوست؛ با این حال، انتقاد از عملکرد رهبری در زمان سید روحالله خمینی و سید علی خامنهای و نیز انتقاد از نهادهای تابعهاش همچنان یکی از خطِ قرمزهای رسانههای ایران است و نزدیک شدن به این محدوده میتواند برای صاحبان این رسانهها خطرآفرین باشد. در بسیاری از موارد نقد از رهبر منجر به بازداشت یا محاکمه قضایی تحت عنوان اجماع و تبانی علیه نظام یا تشویش اذهان عمومی و دروغ پراکنی و براندازی نظام و صدور احکام سنگین قضایی شدهاست. یک نمونهی اخیر از این نقدها، بیانیه ۱۴ فعال سیاسی است که در ۲۲ خرداد ۹۸ منتشر شد و در نهایت منجر به صدور احکام طویل زندان، تبعید و ممنوعیت از هرگونه فعالیت برای برخی از امضا کنندگان شد. رهبران نظام جمهوری اسلامی ایران یعنی خمینی و خامنهای به نقض حقوق بشر در ایران، متهم هستند. اتهامات خمینی در نقض حقوق بشر؛ برخی از موارد نقض حقوق بشر توسط خمینی عبارتند از: دادن دستور اعدام دستهجمعی زندانیان عقیدتی-سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷؛ و صدور دستور سرکوب مخالفان در کردستان. اتهامات خامنهای در نقض حقوق بشر: برخی از موارد نقض حقوق بشر توسط خامنهای عبارتند از: تعطیلی دانشگاهها و رخدادهای خونبار پس از آن؛ نقض حقوق بشر در دستگاه قضایی و نیز تصویب قانون (سرکوبگرانه) در دادگاههای انقلاب؛ دست داشتن در اعدام دستهجمعی زندانیان عقیدتی- سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷؛ نقض حقوق بشر در نهادهای امنیتی؛ نقض حقوق بشر در صدا و سیما (تحت امر وی)؛ نقض حقوق شهروندان بهائی؛ سرکوب اعتراضات سراسری ۱۳۸۸ (تا ۱۳۹۰)؛ سرکوب اعتراضات سراسری ۱۳۹۶؛ سرکوب اعتراضات سراسری ۱۳۹۸؛ قتلهای زنجیرهای ایران و مواردی دیگر. در اعتراضات دی ۱۳۹۸ ایران بخشی از شعارها ضد ولایت فقیه بود:این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت، مرگ بر اصل ولایت فقیهو در آخر: بخشی از سخنرانی اقای محسن کدیور نواندیش اسلامی ،که به خوبی ولایت مطلقه فقیه و مردم سالاری را در ایران تشریح میکند ، جدای از اختلافات اساسی که با ایشان به عنوان یک خداناباور دارم باز خوانی میکنم. کسی بر ما ولایت ندارد ما محجور نیستیم که قیم بخواهیم. دقیقا در کتب فقهی همین اقایان نوشتهاند معنی ولایت فقیه مانند ولایت پدر بر فرزند صغیر است. مانند ولایت بر افراد مجنون است، که نمیتوانند جامعه و امور خود را اداره کنند. میپندارند مردم در حوزه عمومی محجورند، رشید نیستن. مصلحت خود را تشخیص نمیدهند. باید کسی باشد که به جای آنها تصمیم بگیرد تا گول و فریب شیطان را نخورند. میگویند ما مصلحت شما را بهتر از شما تشخیص میدهیم. میگوییم مخالفیم، میگویند غلط کردهاید که مخالفید ،گلوله نصیبتان میکنیم. در حوزه عمومی چه کسی حرف اول را میزند مردم میگویند ما رهبر میگوید من !!دقیقا الان فقیه سالاری با مردم سالاری با هم متعارض شده است. ولی فقیه یعنی همگان باید از ولی فقیه اطاعت کنند مردم سالاری یعنی یعنی همگان از جمله فقیهان باید از اراده اکثریت تبعیت کنند. کسی از جانب خداوند نصب نشده است. ما نه قائل هستیم کسی از جانب خداوند منصوب شده، نه معتقدیم کسی بر ما ولایت دارد نه اعتقاد داریم ولایت مطلقه دارد. معنای ولایت مطلقه را میدانید یعنی چی؟ یعنی همه قدرت اعم از قدرت قانونگذاری، قدرت قضاوت، قدرت اجرایی، قدرت مسلح، قدرت رادیو و تلویزیون همه در دست یک نفر باشد. بسیار خب. الان همه در دستان یک نفر، آیا مسئولیت این همه قدرت را قبول میکند ؟
بخش ۴: آقای پویا طالب زاده سخنرانی خود را با موضوع مدیریت بحران و جایگاه نیروهای مسلح ایراد کردند: زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان تحت تأثیر بحرانهای طبیعی است که هزینههای هَنگفت اقتصادی و اجتماعی به وجود میآورد و توسعهی کشورها را دشوار میکند. علیرغم تلاشهای صورتگرفته در بسیاری از کشورها برای کاهش خطرپذیری و آثار منفی بحرانها، آسیبها و هزینههای بسیاری از بحرانها در حال افزایش است نداشتن آمادگی و مقابله نکردنِ مناسب با بحرانهای طبیعی، خسارات سنگینی به ملتها و داراییهای آنها وارد میکند که بعضاً جبرانناپذیر است. ازاینرو، مدیریت بحرانهای طبیعی میتواند این هزینهها را کاهش دهد و جوامع مختلف را در برابر این بحرانها ایمن و مصون کند. یکچهارم جمعیت جهان در معرض خطرهای ناشی از بحرانهای طبیعی زندگی میکنند. خسارت مالی ناشی از حوادث در کشورهای درحالتوسعه از حدود 40 میلیارد دلار در اواسط دههی 1960 به 120 میلیارد دلار در اواخر دههی 1980 و 1990 برآورد شده است. ایران یکی از سانحه خیزترین و آسیب پذیرترین کشورهای جهان به شمار میآید. در این راستا شاید بتوان گفت که تأمین امنیت یکی از مهمترین چالشهایی است که مدیران بحران با آن مواجه هستند. نیروی انتظامی به عنوان حافظت امنیت و آسایش مردم، اولین سازمان دولتی است که در هنگام بروز هرگونه سانحهای، در محل وقوع آن حاضر میشود از این روی در زمره گروههای پیشرو بحران تلقی میشود. نظر به رویکرد نظام مند به این مسئله که هرگونه اختلال یا بی نظمی در اجزاء نظام (نظامهای طبیعی و انسانی) عملکرد کل نظام را تحت شعاع قرار خواهد داد از همین رو بررسی نقش و کارکرد نیروهای مسلح امری ضروری به نظر میرسند. قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور که درجلسه مورخ س ی و یک م اردیبه شت م اه یکه زار و سیصدو هشتاد و هفت درکمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی طبق اصل ه شتاد و پ نجم)85(قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصویب گردیده و مجلس با اج رای آزمای شی آن به مدت پنج سال در جلسه علنی روز سه شنبه مورخ بیست و پنجم دی ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و شش موافقت و در تاریخ 1387/3/20 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور فصل اول – الف – بحران: شرایطی است که در اثرحوادث، رخدادها و عملکردهای طبیعی و انسانی) به جز موارد موضوعه در حوزههای امنیتی و اجتماعی (به طور ناگهانی یا غیر قابل کنت رل ب ه وج ود میآید و موجب ایجاد مشقت و سختی به یک مجموعه یا جامعه انسانی میگردد و برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اضطراری، فوری و فوق العاده دارد. ب – مدیریت جامع بحران: فرآیند برنامه ریزی، عملکرد و اقدامات اجرائی است که توسط دستگاههای دولتی، غیر دولتی و عمومی پیرامون شناخت و کاهش سطح مخاطرات مدیریت خطر پذیری و مدیریت عملیات مقابله و بازسازی و بازتوانی منطقه آسیب دیده مدیریت بحران صورت میپذیرد. در این فرآیند با مشاهده پیش نشانگرها و تجزیه و تحلیل آنها و منابع اطلاعاتی در دسترس تلاش میشود به صورت یکپارچه، جامع و هماهنگ با استفاده از ابزارهای موجود بحرانها پیشگیری نموده یا در صورت بروز آنها با آمادگی لازم در جهت کاهش خسارت جانی و مالی به مقابله سریع پرداخته تا شرایط به وضعیت عادی بازگردد. ماده2- مدیریت بحران شامل چهار مرحله به شرح زیر است: الف- پیشگیری: مجموعه اقداماتی است که با هدف جلوگیری از وقوع حوادث و یا کاهش آثار زیانبار آن، سطح خطرپذیری جامعه را ارزیابی نموده و با مطالعات و اقدامات لازم سطح آن را تا حد قابل قبول کاهش میدهد. ب- آمادگی: مجموعه اقداماتی است که توانایی جامعه را در انجام مراحل مختلف مدیریت بحران افزایش میدهد که شامل جمع آوری اطلاعات، برنامه ریزی، سازماندهی، ایجاد ساختارهای مدیریتی، آموزش، تأمین منابع و امکانات، تمرین و مانور است. چ- مقابله: انجام اقدامات و ارائه خدمات اضطراری به دنبال وقوع بحران است که با هدف نجات جان و مال انسانها، تأمین رفاه نسبی برای آنها و جلوگیری از گسترش خسارات انجام میشود. عملیات مقابله شامل اطلاع رسانی، هشدار، جستوجو، نجات و امداد، بهداشت، درمان، تأمین امنیت، ترابری، ارتباطات، فوریتهای پزشکی، تدفین، دفع پسماندها، مهار آتش، کنترل مواد خطرناک، سوخت رسانی، برقراری شریانهای حیاتی و س ایر خدمات اضطراری ذیربط است. د بازسازی و بازتوانی: بازسازی شامل کلیه اقدامات لازم و ضروری پس از وقوع بحران است که برای بازگرداندن وضعیت عادی به مناطق آسیب دیده با در نظر گرفتن ویژگیهای توسعه پایدار، ضوابط ایمنی، مشارکتهای مردمی و مسائل فرهنگی، تاریخی، اجتماعی منطقه آسیب دیده انجام میگیرد. بازتوانی نیز شامل مجموعه اقداماتی است که جهت بازگرداندن شرایط جسمی، روحی و روانی و اجتماعی آسیب دیدگان به حالت طبیعی به انجام میرسد. به منظور همانگی فعالیتهای دستگاهها و نهادهای وابسته به قوای سه گانه، نیروهای مسلح و کلیه نهادها و دستگاههای تحت نظر رهبری) باعنایت به تفویض اختی ار تصویب مقررات و ضوابط حاکم بر مدیریت بحران در مراحل چهارگانه آن شورای ع الی مدیریت بحران کشور، تشکیل میگردد. با افزایش بروز بلایای طبیعی، میتوان انتظار داشت که نیروهای نظامی از نقش بزرگی در امدادرسانی برخوردار باشند، به ویژه در بلایای بزرگ، که ظرفیت سازمانهای مدنی و بشردوستانه همچون صلیب سرخ و هلال احمر ممکن است محدود باشد. از سویی، سازمانهای مدنی و بشردوستانه معمولاً برای پاسخ مؤثر و سریع در بلایای طبیعی مناسب نیستند. زیرا که انضباط و کارآیی اولین نیاز در پاسخگویی به فاجعه و اجرای وظایف امدادی است که اغلب مأموریتهای خطرناکی هستند و سازمانهای نظامی آمادگیهای بیشتری را در این زمینه دارند. از طرفی، حوزههایی وجود دارد که نیروهای نظامی بدون شک در آنها، قابلیتهای منحصر به فرد دارند، حوزههایی همچون حمل و نقل، تدارکات و توانایی برای کمک رسانی فوری و تخلیه افراد از محل فاجعه از این موارد است که با این وجود هنوز هم در مواردی، اختلاف نظر قابل توجهی میان دولتها و سازمانهای بشردوستانه وجود دارد، در مورد اینکه چقدر این قابلیتهای سازمانهای نظامی در امدادرسانی در برابر با مسائلی مانند هزینهها، خطر تسلیحاتی و تأثیر نیروهای خارجی بر امنیت و آزادی سازمانهای غیرنظامی برای فعالیت، مؤثر است. با این وجود، برخی از دولتها، از جمله انگلستان، بودجه جداگانه را به هزینههای نظامی مرتبط با کمکهای بشردوستانه در نیروهای نظامی اختصاص میدهد. از سوی دیگر در بسیاری از جوامع پیشرفته، برای سازمانهای بشردوستانه دیگر این سؤال مطرح نیست که که آیا با سازمانهای نظامی در امدادرسانیها همکاری و تعامل کنند یا خیر، بلکه سؤال اساسی این است که چگونه و چه زمانی باید وارد همکاری و تعامل با سازمانهای نظامی شوند با توجه به استفاده روز افزون از منابع نظامی در امدادرسانی در هنگام بلایای طبیعی، هماهنگی بین نیروهای انسانی و نظامی امری واجب است اگرچه همکاری سازمانهای نظامی در عملیات امدادرسانی امر جدیدی نیست با این وجود رسمیت یافتن تعاملات سازمانهای نظامی در فعالیتهای امدادرسانی از اوایل دهه 80 آغاز شده و روند رو به رشد داشته و خیلی زود مقبولیت یافته است). عوامل گوناگونی باعث افزایش تمایل سازمانهای نظامی به امدادرسانی در فجایع و بلایای طبیعی در سراسر دنیا شده است: اول اینکه امدادرسانی به مردم در این موقعیتها، میتواند تصویر سازمانهای نظامی را در اذهان عمومی بهبود بخشد و فرصتهای آموزشی برای نیروهای نظامی فراهم کند و شاید بعنوان عاملی در سایه، سازمانهای نظامی بتوانند با ارائه چنین نقشی، دولتها و ملتها را برای دریافت و اختصاص بودجههای نظامی متقاعد نماید. در بسیاری از کشورها، آمادگی برای عملیاتهایی غیر از جنگ که یکی از مهمترین آنها، بلایای طبیعی است، بخش مهمی از آموزش نظامی در سازمانهای نظامی میباشد. امروزه اکثر ارتشهای مدرن بخش مهمی از برنامههای خود را به امدادرسانی اختصاص داده اهمیت و نقش نیروهای نظامی در امدادرسانی در بلایای طبیعی- به امداد در سیل و زلزله، نقشآفرین و مؤثر بوده و در این زمینه مقبولیت مردم را نیز در پی داشته است. بسیاری از سازمانهای بشردوستانه به این درک رسیدهاند که سازمانهای نظامی میتواند در امدادرسانیها در بلایای طبیعی نقش مهمی داشته باشد. با توجه به مؤثر بودن نقش نیروهای نظامی در امدادرسانیها، بنظر میرسد که در سطح سیاستهای کلی، سازمانهای بشردوستانه بایستی پیرو دکترین نظامی باشند و از اجرای دستورالعملهای موجود و توسعه ابزارهای پیشرفته جهت امدادرسانی و تعامل با یکدیگر حمایت کنند. در ایران، روابط مدنی-نظامی در سطح کلی (مدیریتی و رهبری) و جزئی (ارتباطات فردی بین نیروی نظامی و فرد مربوط به سازمان بشردوستانه) تا حدی مورد غفلت واقع شده است. لذا ارائه آموزشهای استاندارد برای هر دو طرف سازمانهای نظامی و سازمانهای بشردوستانه جهت تعامل سازنده ضروری مینماید. پرسنل سازمانهای بشردوستانه نیاز به آموزشهایی شامل آشنایی با سبکهای عملیات نظامی و اصطلاحات و دستورالعملهای عملیاتی متناسب با شرایط خاص یا سناریوها را دارند. نیروهای نظامی، با همکاری مقامات غیرنظامی مانند پلیس، آتش نشانی و ارائه دهندگان کمکهای اولیه، باید برای برگزاری یک پاسخ موفق در هر فاجعه آماده باشند. ایران در حوزه مخاطرات طبیعی جزو 82 کشور با تعداد بالای بلایای طبیعی از جمله زلزله و سیل است به طور مثال: سیلاب سال 1398 که در مناطقی از شمال، جنوب و غرب کشور رخ داد، با بیش از 22 کشته و صدها مجروح، از مخربترین سیلابها در 22 سال اخیر در ایران بوده است. ویرانیهای سیلاب اخیر، نیاز ضروری به تنظیم یک سیستم جامع برای برنامه ریزی و هماهنگی بیشتر بین همه سازمانهای نظامی و غیرنظامی در بحرانها، را یادآور شد. همچنین، تصویب یک الگوی و برنامه مشترک برای به اشتراک گذاری اطلاعات و نیازها و ایجاد گروههای کاری در یک چارچوب منسجم برای کمک رسانی متمرکز و به دور از موازی کاری در عملیاتهای امداد رسانی را متذکر گردید. چرا که گاهی در امدادرسانیها، عدم توجه به جزئیاتِ اولویتهای فوری و نیازهای حقیقی مورد غفلت واقع میشد. ی غلبه بر مشکلات هماهنگی، شبیه سازی و آموزش باید به صورت منظم انجام شود. در این زمینه، نهادهای بشردوستانه خود توجه رو به رشدی را به روابط بین جوامع نظامی و مدنی داشته و مجموعهای از دستورالعملها جهت تعاملات سازنده در این زمینه را ارائه کردهاند. سازمانهای صلیب سرخ و هلال احمر بیان داشتهاند که در عین برقراری تعامل با نیروهای نظامی در تمام سطوح، این سازمانها بایستی استقلال تصمیم گیری و عمل خود را داشته باشند. همچنان کاستیها و نقایصی مشهود،. در ایران نیز، نقش سازمانهای نظامی به ویژه در سالهای اخیر تغییر کرده، بخصوص اینکه بعنوان یکی از مهمترین و سریعترین سازمانهای پاسخ دهنده درغیر از آشکار شدن ناتوانی دستگاههای اجرایی پیام مهم دیگری در برداشت که ستاد بحرانهای استانی ناتوانتر از تعریف در حیطه قانونی بوده و در هنگام بحرانهای بزرگ و بلایای طبیعی به باز تعریف نیاز دارند. متأسفانه حادثه زلزله غرب کشور نشان داد نیاز جدی در این باز تعریف لازم است که به یک افق روشن برسد. نظام توزیع مختل، عدم توانایی مهار در ساعات اولیه، ترابری ناموفق، ایجاد بحران ثانویه و سوءاستفادههایی در این زمینه نمایش، عملکرد دولت بوده است، در کنار این عملیات که برآیند (صفر) را در ساعات اولیه و روزهای اولیه حادثه داشته، مردم به خوبی ظاهر شدند. نظام بحران کشور نیاز به خانه تکانی، بازسازی و قوانین جدید اختیارات جدید دارد. متاسفانه نقش نیروهای مسلح و به خصوص سپاه به دلیل رویکرد سیاسی به بحرانها باعث خسارات و صدمات مالی و جانی بیشتر شده است. نبود افراد کارشناس و متخصص در رأس امور یکی دیگر از عوامل موجود میباشد. بهطور مثال در بحران کرونا گره زدن جان مردم به مسائل سیاسی و کارشناسیهای غیر مسولانه در این بحران جان بسیاری از هموطنان را گرفت. رهبر ایران با در نظر گرفتن کرونا و حمله بیولوژیک این فرصت را برای دخالت سپاه در این بحران فراهم نمود که نتیجهاش فوتیهای بیشتر و عدم کنترل بحران بود. یک نگاه اجمالی به نقش نیروهای مسلح ایران خصوصاً سپاه این حقیقت را اشکار میکند که حفاظت و کمک رسانی به مردم از توان این نیروی غیر متخصص و سیاسی خارج است و این مردم هستند که بیشترین کمک را در این شرایط به همدیگر داشتهاند. همینطور در حادثه متروپل آبادان در پی انتشار گزارشهای مردمی از حضور گسترده یگانویژه در آبادان پس از فروریختن برج متروپل برای سرکوب اعتراضات خبر دادند، یکی از فرماندهان نیروی انتظامی ادعا کرد که دلیل استقرار این یگان کمک به مردم آسیبدیده است. حسن کرمی، فرمانده یگانهای ویژه فراجا روز یکشنبه، هشتم خرداد، همچنین مدعی شد که حضور این یگان بر اساس رویکرد اجتماعی با هدف ایجاد آسایش و امنیت برای شهروندان است است. این اظهارات در حالی مطرح میشود که در روزهای گذشته و پس از فرو ریختن برج متروپل در آبادان، گزارشهای متعددی از استفاده از یگان ویژه برای برقراری جو امنیتی و سرکوب معترضان در این شهر منتشر شده است. بر اساس ویدئوهای شهروندان در شبکههای اجتماعی، سرکوب اعتراضات در آبادان و برخی شهرهای دیگر توأم با خشونت بوده و در شماری از ویدئوها و تصاویر هم نیروهای یگان ویژه در حال تعقیب معترضان و پرتاب سنگ به آنان دیده میشوند. حتی در گزارشهای رسمی نیز آمده است که نیروهای یگان ویژه به سوی برخی معترضان گاز اشکآور و گلوله ساچمهای شلیک کردهاند، ضمن اینکه خبرهایی نیز از از مجروح شدن شماری از شهروندان معترض و بازداشت برخی از آنها منتشر شده است. فرمانده یگانهای ویژه در دی ماه سال گذشته نیز، پس از سرکوب اعتراضات مردم اصفهان در زمینه آب، مدعی شد نیروهای یگان ویژه رفتارهای نرم داشتند و سنگینترین سلاح مأموران در ناآرامیهای اجتماعی در خیابان سلاح ساچمهزن است. با این حال در جریان اعتراضهای مردم اصفهان به بحران آب، سازمان حقوق بشر ایران گزارش داد که دستکم چهل شهروند در نتیجه اصابت گلولههای ساچمهای دچار آسیبهای جدی چشمی شدند. تمامی این موارد نشان دهنده این است که نیاز به یک نیروی متخصص و کارآمد، بیش از پیش در جایگزینی نیروی سپاه در بحرانهاست که جان و امنیت مردم را به مسائل سیاسی گره نزده و توانایی روبرویی با بحرانها را داشته باشد. ما نیازمند نیرویی هستیم که از مردم و برای مردم باشد، نه با زور و اسلحه در مقابل مردم.
بخش ۵: بحث آزاد با موضوع بردهداری ممنوع آغاز گردید: در ابتدا آقای مهرداد یگانه چنین آغاز کردند که بردهداری از گذشته مرسوم بوده و امروزه نیز با بردهداری نوین روبهرو هستیم. سپس خانم تنهایی اینگونه نظر دادن که در کشور ایران برده داری هنوز رواج دارد و فقط نام ان تغییر کرده است و به وضوح شاهد برده بودن مردمان افغان در ایران هستیم که اجازه تحصیل و یا حتی داشتن کارت شناسایی و هویت ندارند، البته شایان ذکر است که در کشورهای اروپایی نیز این نظام برده داری وحود دارد و پناهندگان قربانی این نظام برده داری در اروپا هستند. اقای پویا طالب زاده موافقت خودشان را با گفته های خانم تنهایی اعلام کردند. آقای سعید طائف نیز اینگونه اظهارنظر کردند: متاسفانه در کشورمان و در خود خانواده نیز نظام بردهداری وجود دارد وقتی داعی بنده برای من که خواهرزاده اش بودهام و در مغازهاش کار میکردم بیمه پرداخت نمیکرد و از نزدیکترین فرد فامیل بیگاری میکشید چه انتظاری از بقیه میتوان داشت. آقای نوروزی نیز فرموند در یک گفتگو یکی از روحانیون اینطور نظر داده بوده که اگر مردی به همسر خود اجازه خروج از منزل ندهد چون نمیخواهد همسر از محل کارش دور شود و این یعنی به زن به چشم یک برده نگاه میشود.
در پایان مسئول جلسه از همه دستاندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم نادیا مشرف قهفرخی و مسئولین ضبط صدا و ادمینها : آقای محمد حسام فانی, آقای امیرحسین فانی: و مهمانانی که در این نشست همراه بودند: خانمها: ساناز تنهایی، شهناز عیدان، فریده دهبزرگی، سمانه بیرجندی و آقایان: پویا طالب زاده، سعید طائف، فرشاد اعرابی، ناصر نوروزی تشکر و قدردانی کردند و جلسه در ساعت ۱۷:۱۵ بهوقت اروپای مرکزی به پایان رسید.
گزارش جلسه سخنرانی ویژه کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی ۱۳ جولای ۲۰۲۲
لیلا ابوطالبی
جلسه سخنرانی ویژه کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ 13 جولای ۲۰۲۲ مصادف با 22 تیرماه ۱۴۰1 در ساعت ۱۷:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنران جناب آقای منوچهر شفائی پژوهشگر و فعال حقوق در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه خانم نرگس مباشریفر ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنران و موضوع سخنرانی جلسه را آغاز کردند.
جناب آقای شفائی چنین بیان کردند: در ابتدا باید با تأسف صحبت را شروع کنم دلیل این حضور را به خاطر تعداد اعدامهای استثنایی یعنی در طول یک ماه بالای 150 اعدام اتفاق افتاده است و این موضوع خیلی دردناک است بنده یک آمار کلی به شما میدهم: صدور حکم اعدام 9 نفر بوده است در یک ماه گذشته صحبت این آمارها فقط برای خرداد است. حکم اعدام 101 نفر بوده است که 4 نفر آن زن بوده و 97 نفر آن مرد بوده است حال با تفکیک بابت قصاص 57 نفر بابت مواد مخدر 38 نفر بوده است. برای تجاوز 6 نفر اعلام شده است و محاربه 3 نفر بوده است. و البته قطع عضو هم داشتهایم در زندان به علت مریضی یا کشته شدهاند یا حتی خودکشی کردهاند. اما یک اتفاق دیگری افتاده است که نگرانی ما را میتواند کمتر کند برای آیندهای بهتر امیدوار کند که شاید ذهنیتها طوری شود که کلاً اعدام حذف شود. از اندیشه ما ملت آن اتفاق این بود که در ماه گذشته 42 نفر محکوم به اعدام بودند بخشیده شدهاند از طرف کسانی که میخواستند قصاص انجام شود و قصاص این اجازه را به خانوادهها میدهد که از اعدام جلوگیری کنند. برای همین اگر ما 42 نفر از اعدام رهایی پیدا کردند و 54 اعدامی که اتفاق افتاده است میبینیم که 96 اعدام فقط به خاطر قتل وجود داشته است این نشانهی یک امر خطیر است و نشانه یک موضوع خطرناک است در بخشی که بخشش آمده است و کمک میکند که ذهنیت را نشان دهد که قرار است تحولی در اندیشهها ایجاد کند ولی میبینیم که در این مملکت خشونت چه میکند. یعنی آن خشونت در واقع دلیل ناهماهنگ بودن قوانین در مشکلات فرهنگی باعث میشود که خشونت روزبهروز در جامعه بیشتر شود. در واقع خیلی نگران هستیم که چرا در قوانین ما اعدام از بین نمیرود. . همیشه وقتی حکم اعدام گذاشته میشود اوج خشونت است و به همین دلیل امیدوار هستیم که روزی برسد که اعدام مثل 146 کشوری که الان در آنها اعدام ندارند حذف شود و روزی بشود که به جای اعدامها زندانهای طولانی مدت مثل حبس ابد یا 20 الی 15 سال حبس و حال بسته به آن نوع اندیشهای که در جامعه وجود دارد کمک کند که با قتل دولتی به دنبال آن نروند. اینگونه میتوان بیان کرد که ما به عنوان یک انسان یکسری حقوقی داریم که بخشی از آن حقوق ذاتی ما است که حقوق ذاتی یکی از اصول اولیهی آن نفس کشیدن ما است. یعنی وقتی که من انسان به دنیا میآیم اولین اتفاقی که برای من به عنوان حقوق ذاتی پیش میآید نفس کشیدن است که با نفس کشیدن میبینیم، میشنویم، حرکت و رشد میکنیم. و متأسفانه دولتها اجازه نمیدهند که من از این حقوق ذاتی بهرهبرداری کنیم و به نتایج خوبی در زندگی برسیم. دولتها قدرتمندان، سازمانهای قدرت و زور عملاً جلوی کامل شدن این حقوق ذاتی را میگیرند و البته ما میدانیم که وقتی یک حقوق ذاتی داریم جامعه وظیفه دارد این حقوق ذاتی ما را کامل کند یعنی که اگر نفس میکشیم باید در آرامش نفس بکشیم اگر میبینیم باید به درستی حقایق را ببینیم اگر هم میشنویم حقایق را بشنویم و رشد میکنیم باید سلامت رشد کنیم این اتفاقات را در واقع جامعه است که به ما میدهد که بایستی هر طوری شده است کاری انجام دهد که با توجه به این انگیزه ما بتوانیم در واقع آن رشد را در جامعه ایجاد کنیم. اما پایهی همهی اینها حق نفس کشیدن است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده 3 عنوان کرده است که حق امنیت و زندگی است. حال میخواهیم درباره خود اعدام صحبت کنیم: اعدام به معنی نابود کردن نیست بلکه به معنی از بین بردن است و ما انسانها سزاوار زندگی سالم و در آرامش هستیم و ما باید همیشه یک شعار داشته باشیم مثل اینکه زندگی را اعدام نکنیم. با قوانینی که دولتها میگذارند این اعدامها در واقع عملاً یک نوع قتلهای دولتی است و اگر یک روزی لازم باشد بایستی خود دولتها را زیر سؤال برد و بازخواست شوند به دلیل صدور چنین احکامها. برای این اعدامها یکسری اندیشه پشت آنها است معتقد هستند که با اعدام جلوی حوادث را میگیرند یعنی خشونت را کم میکنند و یا مثلاً با این کار میتوانند جامعه را اصلاح کنند در عمل و اجرا میتوانیم ببینیم که چنین اتفاقی نمیافتد. باید تلاش کنیم که اعدام دیگر وجود نداشته باشد. مجازات اعدام یک مجازات غیر قابل برگشت است شما یک نفر را محکوم به حبس ابد میکنید ولی بعد از چند سال متوجه میشوید قاضی در حکم آن فرد اشتباه کرده است میتوانند آن فرد را آزاد کنند و مطلبی دیگر این کشتار و اعدامها باعث میشود که این چرخه خشونت روز به روز حرکتش بیشتر میشود یعنی خشونت، خشونت میآورد امکان ندارد که با خشونت بتوانید خشونت را از بین ببرید و حال اینجا یک فرض داریم یک فردی میآید اسلحه برمیدارد و وارد یک مدرسه میشود و شروع به کشتن 30 نفر میکند و دستگیر میشود به نظر شما چه حکمی میتواند داشته باشد؟ آقای رضا شایگان بیان کردند: باید طرف را بفرستند به مراکز درمانروانی. آقای حسن حمزهزاده بیان کردند: ایشان از لحاظ روانی مشکل داشته است و باید به پزشک مراجعه کند. خانم شراره مهبودی بیان کردند: موافق این هستم که ما با اعدام همفکر نیستیم در چنین مواردی باید بررسی شود که ایشان که این خشونت را انجام داده است به خاطر بیماری روانی بوده است یا چه عوامل دیگری. خانم کوثر ولیزاده بیان کردند: نمیشود این مورد را در نظر نگرفت که چندین آدم کشته شده و یک خشونت صورت گرفته است اما به نظر بنده نباید خشونت را با خشونت جواب داد باید این فرد تحت روانشناس قرار بگیرد. خانم زینب خورشیدی بیان کردند: اول ایشان باید روانکاوی شوند و مشکلاتی که داشتهاند به آن رسیدگی شود و مجازات حبس را هم انجام دهند. آقای امین بلوردی بهمن بیان کردند: اکثر قتلها ریشه روانی دارند یک انسان سالم و کسی که از لحاظ ذهنی بالغ است هیچ موقع چنین کاری انجام نمیدهد. و در آخر جناب آقای شفائی در جواب دوستان چنین بیان کردند: در واقع دولتها وظیفه دارند که جامعه را رشد دهند که با خشونت نشان دادن تعداد این اتفاقات بالا میرود ولی وقتی میتوانند ایشان را بگیرند و بازداشت کنند و در زندانهای خیلی سخت قرارش دهند و زندانی باشد که حرمت انسان سرجایش باشد. آدمهایی که کار جنایتی تکراری انجام میدهند نمیتوانند آدمهای سالمی باشند کسی که قتل زنجیرهای انجام میدهد یک مشکل روحی روانی دارد که باعث میشود که تک به تک افراد را بکشد.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: خانم لیلا ابوطالبی، مسئولین ضبط صدا و تصویر: آقایان محمد رسول پورتندرست، اسفندیار سنگری ادمینها: آقای امین بلوردی بهمن و خانم نادیا مشرف و میهمانان حاضر در جلسه: فرشاد اعرابی، پویا حسابی، غلامعلی عباسیفرد، احمد حاج قادر مرحومی، لیدا اشجعی، مازیار پرویزی، سپیده هاشمی، بهروز میرزایی، رضا حاتمی، نوید بهداد، مهدی، سعید طائف، مینا حسنپور، آراس کریمی، ناصر نوروزی، مریم حبیبی، پریسا نیکونام نظامی، طیبه نجاتیان، سمانه بیرجندی، قندیل دادخواه، سپیده عشقی، احمد کشاوز مؤیدی، مریم افتخار، زهرا رهایی، مهدی کریمی، مهدی محمدپور، مصطفی حاجی قادر مرحومی ختم جلسه را در ساعت 18:50 به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان ۳۱ جولای ۲۰۲۲
عبدالمجید بازداران
جلسه سخنرانی نمایندگی جنوب آلمان در روز یکشنبه به تاریخ ۳۱ جولای ۲۰۲۲ مصادف با ۹ مرداد ماه ۱۴۰۱ رأس ساعت ۱۴:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای امیر حسین کریمی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: آقای مهدی کریمی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در تیر ماه ۱۴۰۱را ایراد کردند: خبر: مهدی پیرصالحی، نایب رئیس اول سندیکای صاحبان صنایع داروهای انسانی ایران: براساس آمارها و گزارشهای موجود در سازمان غذا و دارو ما پیشبینی میکنیم اگر برخی اصلاحات صورت نگیرد کمبودهای دارویی در تیرماه و ماههای آینده به حد نگران کننده خواهد رسید. اگر شرایط با وضعیت موجود ادامه پیدا کند، متأسفانه طبق پیشبینیها در ماههای آینده به کمبودهای سابق یعنی ۳۰۰ تا ۴۰۰ قلم دارو میرسیم. این خبر مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده ۶ ارزش انسانی در همه جا، ماده ۲۵ حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی و ماده ۲۹ حق مسئولیت نسبت به جامعه. خبر: راوینا شمداسانی، سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد طی بیانیهای نسبت به اجرای قریب الوقوع حکم قطع انگشتان دست هشت زندانی محبوس در زندان تهران بزرگ، واکنش نشان داده و خواستار لغو اجرای این احکام شد. وی در بخشی از بیانیه مذکور میگوید که هویت هفت تن از این زندانیان به نامهای هادی رستمی، مهدی شرفیان، مهدی شاهیوند، امیر شیرمرد، مرتضی جلیلی، ابراهیم رفیعی و یعقوب فاضلی کوشکی شناسایی شده است. این در حالی است که حکم قطع چهار انگشت دست یک زندانی بنام سید برات حسینی که به اتهام سرقت در زندان اوین است، روز سه شنبه دهم خرداد ۱۴۰۱، تحت تدابیر شدید امنیتی در بهداری زندان اوین اجرا شد. قوه قضاییه سعی کرد خبر را تکذیب کند. این حکم در سکوت مطلق خبری اجرا شد. سید برات حسینی اهل کرمانشاه بوده و با اتهام سرقت از خانه سید کاظم ساداتیه فیروز، قاضی بازنشسته و شاکی پرونده، به قطع چهار انگشت دست محکوم شده بود. گفته می شود به علت عفونت در ناحیه قطع شده نامبرده به بیمارستان طالقانی منتقل شد. این خبر مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده ۵ شکنجه ممنوع، ماده ٨ رعایت حقوق انسانى توسط قانون و ماده ١٠ حق محاکمه قانونى براى همه.
بخش۲: خانم سمانه بیرجندی با موضوع هدف ۱۱ از اهداف هفده گانه سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قوانین جمهوری اسلامی ایران سخنرانی خود را ایراد کردند: هدف ۱۱ توسعه پایدار با عنوان شهرها و جوامع پایدار، یکی از ۱۷ هدف توسعه پایدار است که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۵ ایجاد شد. این هدف در نظر دارد که اقدام در یک حوزه بر نتایج در سایر حوزهها نیز تأثیر میگذارد و هدف این است که شهرها را شامل شود به صورت ایمن، انعطاف پذیر و پایدار و این توسعه باید پایداری اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی را متعادل کند. هدف ۱۱ توسعه پایدار به ۱۰ هدف و ۱۴ شاخص در سطح جهانی تقسیم شده است. هفت هدف نتیجه عبارتند از: مسکن کافی، ایمن و مقرون به صرفه و خدمات اولیه و ارتقا زاغهها، سیستمهای حمل و نقل ایمن، مقرون به صرفه، در دسترس و پایدار. افزایش شهرنشینی فراگیر و پایدار و ظرفیت برای برنامه ریزی و مدیریت سکونتگاه انسانی مشارکتی، یکپارچه و پایدار در همه کشورها. تقویت تلاشها برای حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان. کاهش تعداد مرگ و میر و تعداد افراد متاثر از بلایا و کاهش خسارات اقتصادی مستقیم نسبت به تولید ناخالص داخلی جهانی ناشی از بلایا. کاهش اثرات نامطلوب زیست محیطی سرانه شهرها از جمله با توجه ویژه به کیفیت هوا و مدیریت پسماندهای شهری و دیگر. ارائه دسترسی همگانی به فضاهای امن، فراگیر و قابل دسترس، سبز و عمومی. سه وسیله دستیابی به اهداف عبارتند از: الف: حمایت از پیوندهای مثبت اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی بین مناطق شهری، حومه شهری و روستایی با تقویت برنامه ریزی توسعه ملی و منطقهای. ب: افزایش تعداد شهرها و سکونتگاههای انسانی که سیاستها و برنامههای یکپارچهای را اتخاذ و اجرا میکنند در راستای شمول، بهرهوری منابع، کاهش و سازگاری با تغییرات آب و هوا، تابآوری در برابر بلایا، و توسعه و اجرا، در راستای چارچوب سند برای بلایا. کاهش ریسک ۲۰۱۵-۲۰۳۰، مدیریت جامع خطر بلایا در همه سطوح. ج: حمایت از کشورهای کمتر توسعه یافته، از جمله از طریق کمکهای مالی و فنی، در ساخت ساختمانهای پایدار و مقاوم با استفاده از مصالح محلی. سه هدف دستیابی شامل برنامهریزی قوی توسعه ملی و منطقهای، اجرای سیاستهای گنجاندن، بهرهوری منابع و کاهش خطر بلایا است. در حمایت از کشورهای کمتر توسعه یافته در ساخت و ساز پایدار و تاب آور. نیمی از جمعیت جهان در حال حاضر در شهرهای جهان زندگی میکنند. پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۳۰، ۵ میلیارد نفر در شهرها زندگی کنند. شهرها در سراسر جهان تنها ۳ درصد از زمینهای زمین را اشغال میکنند، اما ۶۰ تا ۸۰ درصد مصرف انرژی و ۷۵ درصد انتشار کربن را تشکیل میدهند. افزایش شهرنشینی مستلزم افزایش و بهبود دسترسی به منابع اولیه مانند غذا، انرژی و آب است. علاوه بر این، خدمات اولیه مانند بهداشت،، آموزش و اطلاعات مورد نیاز است. این هدف دارای یک شاخص نسبت جمعیت شهری ساکن در خانوارهای زاغه نشین است. افرادی که در محلههای فقیر نشین زندگی میکنند، به آب بهبود یافته، دسترسی به سرویس بهداشتی بهبود یافته، محل زندگی کافی و مسکن بادوام دسترسی ندارند. هدف ۱۱ تضمین دسترسی به مسکن ایمن و مقرون به صرفه تا سال ۲۰۳۰ است. شاخص اندازه گیری پیشرفت به سوی این هدف، نسبت جمعیت شهری است که در محلههای فقیرنشین یا سکونتگاههای غیررسمی زندگی میکنند. بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۴، این نسبت از ۳۹ درصد به ۳۰ درصد کاهش یافت. با این حال، تعداد مطلق افرادی که در محلههای فقیر نشین زندگی میکنند از ۷۹۲ میلیون در سال ۲۰۰۰ به ۸۸۰ میلیون در سال ۲۰۱۴ تخمین زده شده است. با افزایش جمعیت و در دسترس بودن گزینههای مسکن بهتر، جابجایی از مناطق روستایی به شهرها تسریع شده است. یک سیستم حمل و نقل پایدار، نگرانیهای سفر گروههای اجتماعی-اقتصادی مختلف را برای دستیابی به اعتبار معیارهای دسترسی در نظر میگیرد. طبق تحقیقات بوگوتا، برنامهریزی حمل و نقل باید با برنامهریزی کاربری زمین هماهنگ شود. مناطق شغلی و مسکونی نسبتا متمرکز هستند و مکانهای شهری و حومه شهر باید به طور هماهنگ برنامهریزی و بازسازی شوند. وقتی صحبت از حاشیهنشینی به میان میآید، جامعهشناسان آن را معضلی اجتماعی با پیامدهای ناگوار برای جامعه میدانند، اقتصاد دانان آن را نتیجه ی فقر و سومدیریت و بیکاری میدانند، سیاستمداران آن را چون باری بر دوش مینگرند و مردم ساکن شهرها آن را مزاحمتی برای شهر زیبایشان تلقی میکنند، ولی یک عده از مردم در همین هنگام در میان این معضل مزاحم ناگوار، زندگی میکنند. حاشیهنشینی که به آلونکنشینی و زاغهنشینی هم شناخته میشود، نه تنها منشا معضلات بزرگ اجتماعی از قبیل دزدی و ترویج اعتیاد و فحشا و بیماری ها برای سایر اعضای جامعه است، بلکه به طور مستقیم زندگی بیش از یک چهارم مردم ایران را تحت تاثیر قرار داده و ۱۹ میلیون در ایران حاشیهنشینی میکنند. اما حاشیهنشینی پیش از آنکه یک معضل اجتماعی یا مساله اقتصادی باشد، یک حقیقت دردناک انسانی است و سند زنده ای از چهره ی نابرابری و بیعدالتی. حاشیهنشینی با ساختار نامناسب شغلی و عدم وجود تسهیلات بهداشتی و خدماتی، ضعف سرمایه اجتماعی، عدم احساس امنیت، حس نابرابری و جدایی از جامعه، عدم وجود امکانات آموزشی و عدم دسترسی مردم به حداقل های زندگی، منجر به ایجاد خشم و کینه نسبت به سایر ارکان جامعه شده و خاستگاه جامعه ستیزی و معضلات لاینحل اجتماعی، ناامنی و ایجاد کلونیهای خشمگین ضد اجتماعی زیر پوستی در شهرهای بزرگ می شود. قدمت حاشیهنشینی در ایران با شدتی که امروز شاهد آن هستیم، به بیش از نیم قرن برمیگردد. هر چند تاکنون دستگاهها و ادارات مرتبط اقدامی جدی در مقابله با این معضل خطرناک انجام ندادند و بهرغم کمبود امکانات در استان تهران، به دلیل بیکاری در مناطق محروم ایران، همچنان شاهد روند مهاجرت از روستاها و شهرها به شهرهای بزرگ مانند تهران و تشدید حاشیهنشینی هستیم. به گفته محسن سالکی، پژوهشگر مسایل اجتماعی بیش از ۲۰ درصد جمعیت استان تهران را حاشیهنشینها تشکیل میدهند و باید ارایه خدماتی در حد شهرها در حاشیهها صورت پذیرد. همچنین افراد در مناطق حاشیهنشین به دلیل اینکه از شهرهای کوچک و روستاهای مختلف گرد هم آمده اند، دچار نوعی تناقض فرهنگی و اقتصادی هستند و همخوانی فرهنگی میان این افراد وجود ندارد. همچنین به لحاظ ساختار به طور عمده میان ۱۶ تا ۶۵ سن دارند که به آنها افراد فعال اجتماعی میگویند. این افراد مهاجر از لحاظ جنسی مرد هستند و در مرحلههای بعدی خانوادههای خود را نیز به همراه می آورند. از نظر سواد نیز از پایینترین سطح تحصیلات برخوردار و به درآمدهای پایین نیز قانع هستند. در واقع ساختار نواحی حاشیه ای پس از مدتی تبدیل به مراکزی برای ایجاد انواع آسیبهای اجتماعی میشود. به دلیل نبود بهداشت هم سطح بیماری در میان این قشرها زیاد است و چون این افراد همواره در مراکز شهری برای برعهده گرفتن شغلهای سطح پایین در حال تردد هستند. به طور کلی باید گفت بسیاری از اتفاقهایی که در سطح شهر اتفاق میافتد خاستگاه و سکونت گاه اصلی آن در مناطق حاشیهای است. یکی از دلایل گسترش حاشیه نشینی، افزایش قیمت بی رویه و بی دلیل زمین و ملک در شهرهاست که با وجود درآمدهای پایین و افزایش روز افزون فاصله طبقاتی، خانهها مدام بیشتر از دسترس مردم کم درآمد دور میشود. این در حالیست که تعداد بسیار زیادی از خانههای شهر خالی و بدون سکنه هستند. خبر خانههای خالی و اختلاسهای چند هزار میلیاردی و حقوقهای نجومی مسئولان و بازی فرزندان مسئولان بالای شهر با ماشینهای لوکس و تخصیص بودجهها به امورات غیرضروری در کنار خبر حاشیه نشینی و عدم وجود مسکن و آموزش و کودکان دچار سوتغذیه و مدرسههای تخریب شده و محرومیت مردم حاشیهنشین از کمترین حق حیات اجتماعی و فقر روزافزون و خودکشی و اعتیاد و قاچاق انسان و خرید و فروش کلیه برای امرار معاش و… کافیست تا با یک نگاه اجمالی نشان بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی و فرصتهای نابرابر و دلیل نارضایتیهای عمیق مردم را پیدا کنیم. با این وجود به نظر نمیرسد که مساله فقر و حاشیهنشینی در ایران که گریبانگیر یک چهارم جمعیت کشور است، ناشی از کمبود ثروت و منابع باشد. این که این حجم بالای زاغه نشینی و سرایت سریع فقر و محرومیت در کشور ناشی از سوء مدیریت است یا خیانتها و اختلاسهای کلان، منابع کشور را بر باد داده و آنچه دزدان بزرگ اقتصادی از رگهای ملت مینوشند، منجر به این نتیجه شده یا نه، اینکه آیا افزایش نامتعارف قیمت زمین و خانه و عدم نظارت بر قیمت گذاری ها منجر به ایجاد گره ای در توزیع منابع شده یا نه، این که راهی برای برون رفت از این بن بست وجود دارد یا نه، پرسشهایی هستند که نیازمند تحقیق و تفحص کارشناسان و عزم جدی مسئولان در رفع این معضل بزرگ است. وقوع بلایا، سلامت افراد را به مخاطره میاندازد و ارائه خدمات بهداشت و درمان را با مشکلات جدی مواجه میکند. اثرات بهداشتی مستقیم به علت نیروهای فیزیکی ناشی از بلایا ایجاد میگردد که به طور معمول در حین حادثه رخ میدهند. برخی اثرات غیرمستقیم بهداشتی متعاقب بلایا ممکن است تا چندین هفته پس از وقوع فاجعه ظاهر نگردد و برخی دیگر ممکن است بلافاصله پس از وقوع فاجعه و یا حتی قبل از آن خود را نشان دهد. به طور معمول در هنگام وقوع بلایا، به علت خشونت و ناامنی، جابه جایی جمعیت و فروپاشی نظام مراقبت بهداشتی و زنجیره تأمین، وضعیت سلامت و بهداشت جامعه بسیار نامناسب میشود. نیازهای اصلی در هنگام وقوع بلایا شامل آب، غذا، بهسازی و پناهگاه میشود. از این رو اولویت مداخلات بهداشت عمومی در بلایا به ترتیب شامل بهداشت آب و فاضلاب، نظام مراقبت و اطلاعات بهداشتی، تغذیه، کنترل بیماریهای واگیر و واکسیناسیون میباشد. اثرات بلایا بر جمعیتها شامل مرگ فوری و معلولیتها و طغیان بیماریهای ناشی از تغییرات زیست محیطی میباشد. در پی وقوع بلایا، تسهیلات و زیرساختهای بهداشتی تا حد زیادی تخریب شده و ارائه خدمات بهداشتی روزمره و معمول به افراد جامعه مختل میگردد. میزان ابتلا و مرگ و میر به علت تشدید بیماریهای مزمن مانند دیابت و آسم و بیماریهای روانی ناشی از عدم دسترسی به خدمات مورد نیاز افزایش مییابد. آسیب به سیستمهای آب و تسهیلات فاضلاب و بهسازی، سیستمهای تأمین غذا، زیرساختهای بهداشتی و دیگر زیرساختهای اساسی میتواند خطر طغیان بیماریها به دنبال بلایا را افزایش دهد. تجمع تعداد بسیار زیادی از افراد جابجا شده به درون پناهگاهها و اردوگاههای مهاجران و همچنین اختلال در شرایط محیطی و افزایش تماس افراد با ناقلین بیماری مانند پشهها و جوندگان و دیگر حیوانات فرصت مناسبی جهت انتقال بیماریها فراهم میکند. ابتلا و مرگ و میر اغلب به علت بیماریهای واگیر و یا سوتغذیه و یا ترکیبی از هر دو اتفاق میافتد. طغیان بیماریهای واگیر و کمبود مواد غذایی و سوتغذیه ناشی از آن میتواند در نهایت منجر به افزایش آسیب پذیری، بی ثباتی و ناامنی، جابه جایی جمعیت، از دست دادن معیشت و فقر گردد. زیرساختهای آسیب دیده ناشی از بلایا ممکن است ارائه خدمات بهداشتی عادی، واکسیناسیون و مراقبت از بیماریهای مزمن در جامعه را برای ماهها یا حتی سالها دچار اختلال نماید. انتقال بیماریها، بیماریهای اسهالی، کم آبی، عفونتهای حاد تنفسی، مننژیت، سرخک، کزاز، مالاریا و. به علت فقر و تراکم جمعیت به ویژه در اردوگاههای پناهندگان افزایش مییابد. قطع برق، آب، شکست لولهها و بسته شدن جاده ها میتواند در روند تأمین آب، غذا، دفع فاضلاب، کار امدادرسانی و دسترسی به مراقبتها و امکانات پزشکی مورد نیاز برای ساعتها یا روزها وقفه ایجاد کند. در بلایای طبیعی، اختالالت عملکرد تکنولوژیکی ممکن است سبب آزاد شدن مواد خطرناک در جامعه شود. مخازن فاضالب آسیب دیده و تخریب مستراحها ممکن است مردم را مجبور به استفاده از روشهای جایگزین دیگر برای دفع فضولات انسانی کند که به طور بالقوه مخاطرات محیطی بیشتری را در جامعه مطرح میکند. در بلایای طبیعی، نیاز به کمکهای اضطراری، نسبتا کوتاه مدت است. با این حال در برخی مناطق فقیرنشین که تحت تأثیر بلایای طبیعی قرار گرفتهاند شواهد بیشتری در مورد تأثیرات درازمدت مشکلات بهداشتی مانند سوتغذیه مزمن وجود دارد و آسیب پذیری انسان در بلایا یک پدیده پیچیده با ابعاد اجتماعی، اقتصادی، بهداشتی و فرهنگی است که به طور عمده میتواند با پیشگیری و کاهش خطرات، کاهش یابد. در میان افراد بلادیده، زنان، کودکان و افراد آسیب پذیر بیشتر از دیگران تحت تأثیر قرار میگیرند. آسیب پذیرترین افراد از نظر تغذیه در جمعیت تحت تأثیر بلایا، کودکان به ویژه نوزادان و کودکان زیر ۵ سال، زنان به ویژه بارداران و زنان شیرده، سالمندان و معلولین هستند. زنان و نوزادان ۷۵ درصد جمعیت آواره پس از بلایا را تشکیل میدهند، لذا ارائه مناسب و به موقع خدمات بهداشت باروری در بلایا از اهمیت ویژهای برخوردار است. بر هم خوردن نظم، ایجاد ناامنی، از هم گسیختگی روابط اجتماعی و تحت فشار قرار گرفتن زنان برای تهیه غذا و سرپناه در شرایط اورژانس میتواند آنان را در معرض سو استفاده جنسی قرار دهد که نتیجه آن بروز اختالالت روانی، افزایش موارد حاملگیهای ناخواسته و ابتلا به بیماریهای منتقله از راه جنسی است. با توجه به اینکه دامنه تهدیدات بهداشت عمومی در سراسر جهان، گسترده و بسیار متنوع است و شامل شیوع بیماریهای عفونی، مواد غذایی و آب، مواد شیمیایی و آلودگیهای پرتوی، خطرات طبیعی و تکنولوژیکی، تغییرات آب و هوایی میباشد، برای کمک به مقابله با این تهدیدات و سایر چالشهای مرتبط با آنها، کشورها باید تلاش کنند ظرفیت خود را برای مدیریت بلایا به ویژه بلایای طبیعی از طریق اقدامات پیشگیری، آمادگی، واکنش و بهبودی تقویت نمایند. آمادگی مؤثر، پاسخ و بازگشت جامعه به وضعیت عادی قبل از بلایا نیازمند یک برنامه ریزی دقیق و تلاش یکپارچه و هماهنگ کارکنان حرفهای متخصص و باتجربه در به کاربردن دانش و مهارتهای تخصصی در موقعیتهای بحرانی میباشد. حفظ دسترسی به خدمات پیشگیرانه بهداشتی در بلایا و اقدامات اصلی آمادگی شامل شناسایی مدیران مناسب، برنامه ریزی و آموزش کارکنان بهداشتی و آمادگی سیستمهای مراقبت بهداشتی در سطوح مختلف جامعه برای کاهش اثرات نامطلوب سلامتی در بلایا ضروری است. هدف نهایی مدیریت سلامت در بلایا که به سرعت در حال تبدیل شدن به تخصص منحصر به فرد با نظریه ها و اصول حاکم بر آن در سراسر جهان است، کاهش میزان تأثیرات بلایا بر بهداشت و سلامت انسان از طریق ارائه مداخلات بهداشتی فوری و مراقبتهای به موقع در حین و پس از وقوع بلایا میباشد.
بخش۳: آقای حسن حمزهزاده حیقی با موضوع کودکان کولبر سخنرانی خود را ایراد کردند: وزن یک کودک هفت تا ١٢ ساله بین ٢٠ تا ٣۵ کیلوگرم است. اما همین کودکان در راه رفت و برگشت از مدرسه کیف یا کولهپشتیهایی حاوی دفتروکتاب و دیگر وسایل مدرسه را با خود حمل میکنند که گاهی وزنشان به هشت کیلوگرم هم میرسد. این وزن چیزی در حد یک سوم وزن کل بدن این کودکان است. این در حالی است که بر اساس استانداردهای جهانی وزن کولهپشتی باید کمتر از ١٠ تا ١۵ درصد وزن کودک باشد. بله درست شنیدید این اظهارات مربوط به نگرانیهای والدین و کارشناسان در مورد وزن سنگین کوله پشتیهای مدرسه کودکانشان بود این در حالی است که حتما باید اتفاقی بیفتد، کودکی در کوهستان یخ بزند، به دره سقوط کند، هدف تیر قرار گیرد، روی مین برود یا در کوهستان راه خود را گم کند تا به یاد بیاوریم که در این سرزمین پهناور و ثروتمند کودکانی هستند که نه برای حمل کوله پشتی مدرسه خود بلکه در پی به دست آوردن نان از جان خود میگذرند، کودکان کولبری که با جثه کوچک، بارهایی را به دوش میکشند که در زیر آن اگر جانشان را از دست ندهند، کودکی نکرده، پیر میشوند. کولبری کودکان خاص مناطق مرزی مانند استانهای آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه است، مناطقی که عدم توسعه، شهروندان کرد را برای زندگی عادی ناچار به کولبری میکند. از آنجا که در آنسوی مرزها کالا ارزانتر است و ورود غیرقانونی آن توسط کولبرها بدون دریافت گمرکی، تفاوت قیمت بسیاری با ورود از راههای قانونی دارد، سرمایهدار محلی با ارزیابی و نیازسنجی سایر شهرها افراد بیکار و درماندهای را که هیچ گزینه دیگری ندارند به کار میگیرد و کالاهای مورد نیاز را بر دوش آنها وارد کشور میکند و چه نیروی کاری ارزانتر از نیروی کار کودک. کارفرما بدون مسئولیت در قبال مشکلات کولبران، سود فراوانی نصیب خود میکند. اگر اتفاقی برای کالا بیفتد، توسط مأموران مصادره شود یا آسیب ببیند، ضرر و زیان آن برعهده کولبر است. نگاه امنیتی به منطقه، عدم سرمایهگذاری، عدم بکارگیری نیروهای محلی، حتی متخصصان و تحصیلکردگان در ادارات و معدود واحدهای صنعتی، به صرفه نبودن کشاورزی و دامداری بخاطر نبود مزارع مکانیزه و عدم توجه به جاذبههای توریستی، سبب بیکاری و فقر روزافزون مردم منطقه و پایینآمدن سن کولبری شده است، کودکانی که یا سرپرست خانوار هستند و ترک تحصیل کردهاند یا برای تأمین هزینه تحصیل و کمک خرج خانواده در روزهای تعطیل در راههای پرپیچوخم کوهستانها در تلاش هستند. کاری را انجام میدهند که مخاطرات بسیاری برایشان دارد. علاوه بر آسیبهای جسمانی برای حمل بارهای سنگین در سنین رشد، خطر مرگ بر اثر سقوط از کوه تا تیراندازی و نگاه تحقیرآمیز به کولبری فشارهای روانی را هم به کودکان تحمیل میکند. البته در بازار تهران هم ما شاهد کودکان کولبر هستیم، کولبرانی که بارهای خریداری شده توسط مردم را از بازار تا وسایل نقلیهشان با چرخ یا بر دوششان حمل میکنند و جای تأسف دارد که بگوییم خیلی از آنها لباس فرم کاری نیز بر تن دارند. چیزی که چوب حراج همیشگی بر آن خورده، همان کودکی ازدسترفته آنهاست. با توجه به تصویب عهد نامه منع بدترین اشکال کار کودک توسط جمهوری اسلامی ایران انتظار توجه جدی مسئولان به پایان بخشیدن بدترین اشکال کار کودک را داریم. از وظایف حکومت است که برای فقرزدایی وارد عمل شود و با سرمایهگذاری در منطقه، تقسیم برابر امکانات و فرصتها و اعتماد به مردم، شرایطی را فراهم کند تا این مردم به عنوان شهروندان توانمند جایگاه خود را پیدا کنند تا کودکانشان دغدغه نان نداشته باشند. کولبری برای کودک و بزرگسال شغل نیست، بردگی نوین است. ارتباط مستقیم نبود کار با افزایش کولبری این نکتهای است که سید جواد حسینی کیا، نماینده مردم سنقر کلیایی در مجلس در گفت و گو با رکنا روی آن دست گذاشت و اظهار داشت: مهمترین مسالهای که باعث روی آوردن برخی افراد وکودکان در استانهای غربی کشور به کولبری می شود، آمار بالای بیکاری در این استان هاست. به عبارت دیگر، چون ما نتوانستهایم معضل کمبود شغل را در بسیاری از شهرها و روستاهای مرزی غربی کشور حل کنیم، اکنون ناچاریم که با معضلات اجتماعی ناشی از تداوم کولبری وکودکان کولبر در غرب ایران مواجه شویم. نگاهی اجمالی به آمارها از جمله نرخ بالای بیکاری، فقر و فلاکت و وضعیت اقتصادی چهار استان ایلام، کرمانشاه، آذربایجان غربی و کردستان میتواند گویای این موضوع باشد که چرا در مناطق مرزی، جوانان، افراد سالخورده، کودکان و حتی زنان در نبود زیرساختهای صنعتی، اشتغال مناسب و ناتوانی در تأمین معیشت زندگی مجبور میشوند جان خود را کف دستشان بگیرند و کولبری را تنها راه برای گذرانِ زندگی خود بدانند. علاوه بر این، از سالها پیش با وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی و کوچکتر شدن بیش از پیش سفرههای مردم، کودکان خانواده و جوانان تحصیل کرده بیکار نیز طیف قابل توجهی از کولبران را تشکیل میدهند. چنین معضلی اما نه تنها سبب نشده مسئولان حکومتی در پی یافتن راهکاری اصولی و کارآمد برای حل مشکل باشند که هر از گاهی با خط و نشان کشیدن برای این قشر آسیبپذیر جامعه، حلقه زیستِ حداقلی را برای آنان تنگتر و شرایط را دشوارتر کردهاند. در طول سالهای اخیر با وجود قولها و وعدههایی که مقامات دولتی برای انجام اقداماتی در راستای حل مشکلات کولبران دادهاند، نه تنها تاکنون هیچ اتفاق مثبتی رخ نداده است بلکه آمار تلفات روزانه کولبران چه با شلیک مستقیم نیروهای نظامی و چه بر اثر حوادثی که در مسیر کولبری با آن مواجه شدهاند افزایش یافته است. کودکان ۱۴ یا ۱۵ سالهای که از زور اجبار کولبری میکنند، از این کودکان بسیارند اما برخی از آنها فقط از بدی اقبال است که نامشان به رسانهها درز میکند، چراکه یا جان خود را بر سر نان نهادهاند یا به شدت مجروح شدهاند، دو نمونه از این کودکان در سالهای اخیر، به چنین سرنوشت دردناکی دچار شدند. پیکر (فرهاد خسروی) نوجوان ۱۴سالهی کولبر سه روز پس از گم شدن در بهمن در کوههای اورامانات به آغوش خانواده بازگشت. برف و کولاک سه کولبر را شامگاه سهشنبه ۲۵ آذر ماه در ارتفاعات در اورامانات زمینگیر کرد. برفی سهمگین که پایانی بود بر داستان زندگی دو برادر که برای زنده ماندن به دل کوه زده بودند. جسد آزاد خسروی، برادر بزرگتر، ۲۴ ساله همان روز اول گم شدن در برف و سرمای کوهستانی که گذرگاه کولبران است، پیدا شد. حسین کرمی دیگر کولبری که در کولاک گیر افتاده بود نجات یافت و تحت درمان قرار گرفت اما جسد فرهاد خسروی، برادر کوچکتر آزاد که نه تنها در کار که در مرگ هم برادر بزرگتر را تنها نگذاشت، سه روز پس از یخ زدن در سرمای کوهستان پیدا شد. فرهاد خسروی در فضای مجازی و رسانهها معروف شد، خیلیها به قصهی تلخ زندگی او پرداختند اما درنهایت، هیچ چیز تغییر نکرد، بازهم کودکان به روال قبل کولبری میکردند، کودکان به همراه برادران بزرگتر یا پدران و عموها، کودکان در کنار مادرها، و در نهایت، سقوط مقابل چشم مادرها و پدرها مانند (مانی هاشمی) که در همین روزهای اخیر وقتی اتوموبیل نیروی انتظامی را میبیند، از ترس هول میکند، پایش میلغزد و جلوی چشم مادر، از کوه سقوط میکند. مادر مانی چهار سال است که از همسرش جدا شده، او حضانت دو فرزند ۱۴ و ۱۱ ساله را برعهده دارد، برای این زن بیپناه هیچ چارهای نمیماند جز اینکه همراه برادرش در کوهستانهای کردستان کولبری کند. در واقع، کول بردن به تنها محل امرار معاش این زن بدل میشود که به ناچار فرزند ۱۴ سالهاس یعنی مانی نیز همراه او میرود، مانی دو سال است که همراه مادر کولبری میکند. مادر مانی، روز واقعه را اینگونه شرح میدهد: آن روز دو کول دیگر را در کوه گذاشته بودیم که بعدا پایین بیاوریم. مانی از اینکه همه کولهایمان را از دست نداده بودیم خوشحال بود و به سمت کوه رفت تا آن ۲ بسته را بیاورد. مانی که کولها را بلند کرد مشاهده کردم یک خودروی پراید توقف کرد و فردی با لباس نظامی از ماشین غیرنظامی بیرون آمد و میگفت: کجا میری؟ کوله را بینداز. من از پسرم دور بودم و کاری نمیتوانستم بکنم. به سمت پسرم حرکت کردم، اما دیر رسیدم. با فریادهای آن فرد و زمانی که او به سوی مانی حرکت کرد مانی به شدت ترسید و از کوه افتاد. مانی هاشمی برای یک گوشی قربانی شد، فرهاد خسروی برای خرج زندگی جان داد و صدها کولبر کودک دیگر در هر سال، به همین سرنوشت دردناک دچار میشوند. به گزارش کمپین فعالین بلوچ، روز دوشنبه ۳۰ خردادماه ۱۴۰۱، یک کودک کولبر بلوچ بر اثر تیراندازی مستقیم نیروهای مرزبانی پاسگاه ۷۲ شهرستان میرجاوه زخمی شد. این کودک کولبر بلوچ در حالیکه از شدت درد ناله میکند از پای زخمیاش خون جریان دارد. تا رسیدن خودروی اورژانس، یک کودک کولبر بلوچ او را در آغوش گرفته است و پای زخمی او را با پارچه پوشانده است. به گفته منابع محلی وی درحال حمل یک کارتن انبه بوده است که هدف تیراندازی نیروهای مرزبانی قرار گرفته است. طی این سالیان، بارها شاهد کتک زدن و قتل شماری کودک کولبر بلوچ توسط پاسداران و نیروهای مرزی در بلوچستان بودهایم. گفتنی است، شهروندان بلوچ به دلیل فقر و بیکاری برای گذران زندگی به کولبری و سوختبری روی آوردهاند. در این میان کودکان نیز برای کمک خرج خانوادههای خود به ناچار با کولبری و حمل یک کارتن یا جعبه مواد غذایی از مرز اشتغال دارند. براساس گزارش سالانه ۲۰۲۱ کمپین فعالین بلوچ، دستکم ۸۷ سوختبر هنگام سوختبری با تیراندازی بی ضابطه ماموران و یا بر اثر سانحه جان خود را از دست دادهاند که از میان جان باختگان، سه تن کودک زیر ۱۸ سال بودهاند. همچنین طی این حوادث ۳۱ سوختبر بلوچ زخمی شدهاند. این در حالیست که براساس اصل ۴۳ قانون اساسی، شغل شایسته یک حق بدیهیِ شهروندی است. در اصل ۴۳ قانون اساسی، یکی از وظایف اجتماعی دولت، به این شرح تبیین شده است: تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قراردادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. حالا نه تنها این الزام قانونی برای مرزنشینان کشور فراهم نشده، بلکه هر روز بر تعداد و گسترهی کولبران کودک افزوده میشود. با وجود این که آمار دقیقی از تعداد کولبران کودک فعال در استانهای غربی کشور در دست نیست، اما شکی وجود ندارد که دشواریهای معیشتی سالهای اخیر به افزایش آمار کولبران کودک دامن زده است. همچنین وقتی قیمت رسمی اجناس بالاتر برود، مردم بیشتر به خرید کالاهای قاچاق و کم هزینه روی می آورند. در چنین شرایطی طبیعتا جذابیت وارد کردن کالای غیرقانونی از مسیر کولبری به ایران بیشتر می شود و این اتفاق بالا رفتن تعداد کولبران کودک را به همراه خواهد داشت. اساسا هر چه دشواری های معیشتی بیشتر می شود و اقشار ضعیف جامعه برای تامین نیازهای اولیه خود با مشکلات شدیدتری مواجه میشوند، تعداد بیشتری از اعضای یک خانواده ناچار می شوند که به انجام مشاغل کاذبی از جمله کولبری روی بیاورند. به همین دلیل است که در سالهای اخیر شاهد افزایش حضور کودکان در میان کولبران بودهایم. در این میان با وجود این که حذف کولبری با ایجاد شغلهای مناسب، بهترین راهکار بلند مدت برای مدیریت این پدیده محسوب میشود، ولی اگر ما در کوتاه مدت قصد داریم که به ساماندهی کولبری بپردازیم، اول از همه باید ساماندهی کودکان کولبر را مورد توجه قرار دهیم. برای جامعه ایران چه آیندهای با کودکانِ کودکی نکرده میتوان متصور بود؟ آینده ناخوشایندی در انتظار ایران است. تکتک کودکانی که آسیبدیدگان این وضعیت هستند، یعنی انسانهایی که زندگی آنان تباه شده است. کودکی که سوختبری میکند یا با کولبری در کوهستانها در برف کیلومترها و کیلومترها میرود، برای اینکه یک جنس قاچاق برای فروش حمل کند تا درآمدی هرچند کم داشته باشد. تمام اینها در حقیقت آسیبها و دردها و زخمهای جامعه ما هستند که در پس آنها تعدادی آدم با زندگی تباه شده وجود دارند. سعید پیوندی استاد دانشگاه به پدیدهای مرتبط با آسیب اجتماعی کودکان جامانده از تحصیل اشاره میکند که آینده نظام اجتماعی ایران را در معرض تهدید قرار میدهد. وی میگوید: در حال حاضر فقیر شدن نیروی انسانی ایران مطرح است که ایران هم با مهاجرت متخصصین و نخبگان جامعه در این میان مشارکت بالایی دارد. گروهی از متخصصان به دلیل وضعیت موجود ایران را ترک میکنند. گروهی هم به دلیل شرایط اقتصادی نیروهای فقیری از نظر آموزشی هستند، یعنی کسانیاند که به اندازه کافی تحصیل نکردهاند. میتوان گفت افق توسعه پایدار و توسعه انسانی در ایران متأسفانه روشن نیست و این خبر خوبی برای جامعه ایران نخواهد بود. به گفته این استاد دانشگاه لورن فرانسه، آسیبهای اجتماعی از جمله کودکان کار، انواع و اشکال کار بچهها و کارهای خیلی غیرانسانی و بسیار دشواری که به بچهها تحمیل میشود، همه آسیبهایی هستند که مثل وزنه به پای جامعه ایران بسته شدهاند و جامعه را از حرکت رو به جلو باز میدارند. سعید پیوندی میگوید: دستکم درسیاستهای رسمی ایران هیچوقت دیده نشده آموزش و رسیدگی به این نوع مسائل در اولویت دولت باشد. یعنی آنقدر که با هیجان از اینکه ایران موشک با برد بالا میسازد تا چند هزار کیلومتر برود و اسراییل را نابود کند، صحبت میکنند، هرگز طی پنج سال گذشته اعلام نکردهاند که برنامهای جهت کاهش کودکان کولبر و کودکان کار دارند که مثلا تعداد کودکان کار را از یک و نیم میلیون مثلا به یک میلیون و دویست هزار نفر برساند. در مورد کودکان بازمانده از تحصیل هم همین طور است. وقتی در چنین کشوری زندگی میکنیم که اولویت آموزش برای دولت وجود ندارد. در سالهای اخیرووعده های مختلفی در باره رسیدگی به کولبران شده است مثل طرح دوفوریتی: ممنوعیت شلیک مستقیم به کولبران که حدود دو سال است که در راه مجلس است! به گزارش ایرنا، مطابق تعریف کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد، کودک به هر فرد زیر ۱۸ سال در جامعه اطلاق میشود و این دوران طلایی فرصتی است تا با رویکرد علمی و هدفمند نسل پویا و اثرگذار برای جامعه تربیت شود. نخستین و مهمترین حق هر کودک، حق بقا است که به معنای رفع نیازبه غذا، سرپناه، امنیت و مراقبتهای سلامت است. کودکان، نیازمند حفاظت شدن در مقابل صدمه ها و آزارهای جسمی و روحی هستند، آنان باید از امنیت خانوادگی و اجتماعی کافی و مراقبت و حمایت خاص که شامل توجه ویژه قبل و بعد از تولد است، برخوردار شوند تا بتوانند در زندگی آتی خود استوار و مطمئن گام بردارند و مهارتهای لازم را مواقع خطر و آسیب داشته باشند. ماهیت درونی و شخصیت کودکان چون لوحی نانوشته است که میطلبد در سایه راهبردهای هدفمند دولت، انگیزش قوی خانوادهها و نهادهای آموزشی به بهترین شکل بارور شود و با شناخت و پرورش به موقع استعدادها، زمینه اثربخشی و نقش آفرینی مفید وی برای آینده جامعه تضمین شود. به امید آن روزی که دیگر شاهد اینگونه از موارد در کشورعزیزمان نباشیم وهمه کودکان ایرانی بتوانند از حقوق خود برخوردار باشند وآینده درخشانی برای خود وکشور عزیزمان ایران به ارمغان بیاورند.
بخش۴: خانم شهلا شاهسونی با موضوع سپاه پاسداران و دولت در نظام سلامت ایران سخنرانی خود را ایراد کردند: سازمان بهداشت جهانی نظام سلامت را اینگونه تعریف میکند: نظام سلامت مجموعهای است از مردم، سازمانها و منابع که بر اساس سیاستها و قوانین ملی در کنار هم قرار میگیرند تا سلامت جامعه را ارتقا دهند. اجزای نظام سلامت از افراد جامعه گرفته تا ارائه کنندگان خدمات در بخشهای عمومی و خصوصی و سیاست گذاران، شرکتهای تولید و توزیع دارو و تجهیزات پزشکی، نهادهای تأمین مالی، عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت حتی آموزش و پرورش یا صدا و سیما. شاخص سلامت را چه مؤلفه هایی تعیین میکنند؟ امید به زندگی- مرگ و میر مادران باردار- مرگ و میر نوزادان- تعداد پزشکان و پرستاران بازای هر ۱۰۰۰ نفر- درصد بودجه اختصاص یافته به امور بهداشتی و سلامتی از کل درآمد یک کشور- استفاده از تکنولوژی به روز- واکسیناسیون خدمات رسانی به افراد سالخورده درمان مؤثر بیماریهای مزمن و حاد – مقاومت آنتیبیوتیک. از بین ۱۵۰ کشور در مورد بحث بهداشت و سلامت ایران در رده ۱۱۶ قرار گرفته است. سلامت حق انسان است و مهمترین رسالت نظام سلامت، پاسداری از این حق و ممانعت از تبدیل شدن آن به یک مزیت و امتیاز طبقاتی است. نظام سلامت علاوه بر درمان عهدهدار سلامت جسم و روان افراد هم است و در این رابطه به نقش مؤثر جامعهای شاد و مرفه با استانداردهای بالای زندگی پی میبریم. در واقع سلامتی در پیوند با محیط و اجتماع است. نبود برنامههای کارآمد برای کنترل تخریب محیط زیست نیز میتواند عامل افزایش بیعدالتی در سلامت باشد و استانهایی که بیشترین مشکلات اقلیمی را دارند، از کمترین امکانات برخوردارند. فقر، تبعیض و شکاف اقتصادی و سیاستهای تبعیضآمیز میتواند بر طول عمر افراد تأثیرگذار باشد. با توجه به وجود حدود چهل میلیون جمعیت زیر خط فقر، افزایش بیکاری و حاشیهنشینی و تخصیص حدود ۸۰ درصد سبد خانوار نیمی از جمعیت تنها به تهیه مواد غذایی، میتوان پیشبینی کرد که درصد زیادی از جمعیت توان پرداخت هزینههای مراقبتی و درمانی را نداشته باشند. کودکانی که در خانوادههای فقیر متولد میشوند، احتمال دچار شــدن به بیماری برایشان بیشتر اســت. مادرانی که در طول دوران بارداری از تغذیه مناسبی برخوردار نیستند، احتمال بیشتری دارد که فرزندانی با بهره هوشی پایینتر و جسمی ضعیفتر به دنیا بیاورند که بیشتر مستعد بیماری باشند. بسیاری از این کودکان اگر تا پنج سالگی زنده بمانند، ممکن است از ضعف و گرسنگی رنج ببرند و عملکرد مناسبی از لحاظ جسمی و ذهنی در مدرسه نداشته باشند و خیلی زود ترک تحصیل کنند. مرگ و میر مادران در دوران بارداری و حین زایمان و دوران شیردهی نیز در مناطق فقیر و حاشیهنشین که به خدمات سلامت مراقبتی و درمانی دسترسی ندارند، به شکل معناداری بیش از شهرهاست. دولت موظف است به توسعه کمی و کیفی بیمههای سلامت از طریق نظام بیمه که در این مورد هم ناموفق بوده و در حال حاضر با رشد ۴۰۰ تا ۷۰۰ برابری اقلام دارویی مواجه هستیم. سازمان بیمه سلامت ایران اعلام کرده بود که بودجه مورد نیاز این سازمان با آنچه در بودجه ۱۴۰۱ مصوب شده است، بیش از ۲۰ هزار میلیارد تومان اختلاف دارد. وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز بهتازگی اعلام کرده است: در تأمین اجتماعی دچار کسری بودجه شدید هستیم. سال ۱۴۰۰ را در حالی به پایان بردیم که متوسط ماهانه چهار هزار میلیارد تومان کسری داشتیم که سالانه ۴۸ هزار میلیارد تومان میشود. صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر در پی برنامه چهارم توسعه بعد از ۱۱ سال تأسیس تنها یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر را تحت پوشش قرار میدهد که مطابق آمار ۱۳۹۵حداقل ۲۶ میلیون نفر از جمعیت ایران را کشاورزان و عشایر تشکیل میدهند. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی درصد هزینههای پرداختشده از جیب مردم در ایران در سال ۱۳۹۳برابر ۵. ۵۲ درصد، در سالهای ۱۳۹۵و ۱۳۹۶ برابر ۸. ۴۷ درصد و در ســال ۱۳۹۷ به ۳۵ درصد رسیده است. برای ملاک مقایسه میتوان به کشور قطر اشاره کرد که میانگین درصد هزینههای پرداخت از جیب در طول این پنج سال، رقم ۷ درصد و خانوارهای مواجه با هزینههای کمرشکن درمانی حدود ۰. ۶ درصد بوده است. این اعداد کارآمدی و مؤثر بودن بیمه در دسترسی عادلانه به خدمات درمان را نشان میدهد. با یکدست نبودن نوع بیمهها و روشن نبودن محل تأمین اعتبار آن در سال جاری و حذف ارز دارو، میتوان پیشبینی کرد که شکاف در دسترسی و توزیع کمکهزینههای درمان چطور عمیقتر از سالهای پیش خواهد شد. سرانه پزشک عمومی در ایران از بسیاری از کشورهای همسایه ما نیز کمتر است: ۱۱. ۷ پزشک به ازای هر ۱۰هزار نفر. در استان سیستان و بلوچستان به ازای هر ۱۰ هزار نفر کمتر از هفت پزشک وجود دارد. این آمار در دسترسی به پزشک متخصص به تقریبا نصف کاهش مییابد. به ازای هر ۱۰ هزار نفر حدود شش پزشک متخصص وجود دارد. شاخص تخت بیمارستانی نیز یکی از مهمترین فاکتورهای عدالت در دسترسی به خدمات درمان و سلامت در جهان است. ایران جزو کشورهای نخست جهان در دارا بودن کمترین تعداد تخت بیمارستانی به نسبت جمعیت است. به نقل از سخنگوی وزارت بهداشت و درمان در سال ۱۳۹۷این رقم سرانه ۱. ۷ تخت به ازای هزار نفر جمعیت اعلام شد که آن هم به شکلی بسیار ناعادلانه توزیع شده است و دو استانی که سرانه تخت بیمارستانی در آنها کمتر از یک است، سیستان وبلوچستان و استان البرز هستند. سازمان شفافیت بینالملل از سال ۲۰۰۱ اقدام به انتشار گزارشهای سالانهی فساد کرده که در سال ۲۰۰۶ به موضوع فساد در بخش سلامت میپردازد. این مؤسسه شفافیت بینالملل فساد را اینچنین تعریف کرده است: سواستفاده از قدرت امانت داده شده برای کسب منافع شخصی. حجم عظیم تراکنش مالی در نظام سلامت، جذابیت زیادی برای سواستفاده و فساد ایجاد میکند. دو عامل اصلی بروز فساد، وجود قدرت و عدم نظارت است. در صورت شفافیت، نظارت ایجاد شده و جلوی فساد گرفته میشود. درواقع شفافیت کمهزینهترین و کارآترین روش مقابله با فساد است. اما وضعیت در ایران در حال حاضر، ازیک سو قدرت رهبر و مسؤلین و از سوی دیگر عدم نظارت و شفافیت با فساد باورنکردنی در حوزه سلامت روبرو هستیم. وزارت بهداشت هم ارایه دهنده خدمت است و هم نظارت میکند یعنی ارائه دهنده، سیاستگذار و ناظر یکی است. مسؤلین وزارتخانه هم به فکر همه چی هستند الا سلامت! نمونه بارز آنرا در عملکرد رهبر و دولت جمهوری اسلامی ایران در مواجه با مشکل کرونا شاهد بودیم و هستیم. اول دی ماه ۱۳۹۸ اعلام کردند در یوهان چین یک سرماخوردگی شایع شده و تعدادی هم از بین رفته اند و علی رغم این وضعیت با اینکه سایر کشورها پرواز به چین را قطع کردند ولی همچنان شاگردان جامعه المصطفی را به ایران می آوردند و باعث شیوع بیماری در قم شدند. در تاریخ ۲۹ بهمن اعلام کردند ۲ نفر بدلیل نارسایی تنفسی در قم فوت شدند و ربطی به بیماری شایع شده در چین ندارد. ۲ اسفند (روز انتخابات) اعلام کردند در اثر کرونا ۱۱ درصد فوتی داشتیم و سپس ایران رتبه دوم فوتی ها در جهان شد و در حالیکه مردم خواستار قرنطینه قم شدند، مسؤلین اعلام کردند این تبلیغات دشمن هست برای اینکه مردم در انتخابات شرکت نکنند. از طرف دیگر به پزشکان گفته می شود علت مرگ را مشکل تنفسی بنویسند که همین امر هم باعث شیوع بیشتر آن در بین خانوادهها شد. سپس رهبر سخنرانی می کند و این بار می گوید: با دعای هفتم سجادیه به جنگ کرونای دشمن میرویم و همچنین می گوید: تفاوت در کشور ما این است که در بسیاری از کشورها پنهان کاری می شود ولی در کشور ما مسؤلین با صداقت از روز اول با شفافیت خبررسانی کرده اند!!! از طرف دیگر وزیر بهداشت که باید قاعدتا علمیترین دیدگاه را داشته باشد و مسئول جان میلیونها نفر در ایران هست، می گوید: رابطه بنده با مقام معظم رهبری رابطه مرید و مراد بود و در جریان کرونا به عاشق و معشوق بدل شد. من صحنههایی از دوراندیشی و صداقت این مرد در حمایت از خودمان دیده ام. چون ما میخواستیم حرم امام رضا و حضرت معصومه را ببندیم و اگر حمایت ایشان نبود، نمی توانستیم باز نگه داریم!!! این در حالی است که آن سال حتی حج ممنوع اعلام شد و در عوض اینان اجازه دادند که طلاب و مداحان به اسم دوای امام صادق و با دستان آلوده چه انسانهای ساده لوحی را نکشتند. (یکی از نسخه های تجویزی آقایان لیس زدن ضریح بود) سپس سوم فروردین ۱۳۹۹ رهبر در سخنرانی خود گفت: آمریکاییها گفتند ما از نظر دارو و درمان حاضریم که کمک کنیم و بعد می گوید که آنان میخواهند از ژنتیک ایرانی ها استفاده کنند تا سم خاص ایرانیها را بسازند. در پی فرمایشات این فرزانه دهر هم، گروه ۹ نفره پزشکان بدون مرز را از ایران اخراج میکنند. در۲۸ مهر ۱۳۹۹ پیک دوم کرونا با تلفات بسیار بالا (با آمار دستکاری شده انان باز هم جز کشورهای با مرگ و میر بالا گزارش می شد و در همین اثنا باز وزیر بهداشت می کوید با دعا وضعیت را بهتر میکنیم. ۹ دی ۱۳۹۹ شروع به تولید واکسن میکنند و ۱۶۷ داروساز در نامهای تولید واکسن در ایران را در حد شوخی میدانند و این حرفها را توهین به دانش پژوهان و صرفا بهانهای برای عدم تامین واکسن میدانند. سپس رهبر آمد و ازشروع ساخت واکسن تشکر کرد و گفت ورود واکسن آمریکایی و بریتانیایی ممنوع است و اگر خوب بود این افتضاح در کشورشان ایجاد نمیشد و بعد هم همه مسؤلین با چاپلوسی او را تایید کردند و گفتند کسانی که از واکسن فایزر استفاده کنند مزدور هستند. اما واقعا چه کسانی به ملت ایرا ن خیانت کردند. با تعلل در خرید واکسن، شاهد کشتار بزرگ کرونایی بودیم و هستیم. باهزینههای بسیار بسیار بالا واکسنهایی را تولید کردند که هیچ کجا تاییدیه نگرفت چون حداقل کارایی واکسن میبایست بین ۵۰ تا ۷۰ درصد باشد که در مورد واکسنهایی ایرانی کمتر از ۳۰ درصد برآورد شد. از نظر تعداد هم باید بالای ۸۰ درصد جامعه واکسینه شوند که در ایران برای دوز سوم کمتر از یک سوم جمعیت واکسینه شده اند. حتی اگر مقایسه قیمت را هم داشته باشیم هر دوز واکسن آمریکایی ۲۰ دلار و واکسن چینی که اینها خریداری کردند ۳۷. ۵ دلار بود. عملا تمام زمانی را که می توانستند برای ملت کاری کنند با بی تدبیری مطلق شخص آقای خامنهای و مسؤلین دولت جمهوری اسلامی از دست دادند و هزینه آن، مرگ ومیر بالا را ملت مظلوم ایران پرداختند و هنوز میپردازند. در رابطه با کیتهای کرونا شرکت های زیر برای سود وارد کار شدند: بنیاد برکت و ستاد اجرایی فرمان امام – سازمان بسیج جامعه پزشکی – بنیاد ۱۵ خرداد – دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله، وابسته به سپاه پاسداران. چه پولهایی که در این میان سود نکردند مثل بنیاد برکت و فرمان امام در یک نمونه رییس بنیاد برکت یک میلیارد دلار بودجه برای تحویل ۵۰ میلیون دوز واکسن گرفتند در تیر۱۴۰۰ و بعد از ۳ ماه تنها ۱۶ میلیون دوز ساخته شد و از آنهم فقط ۷ میلیون دوز بدون تاییدیه WHO تحویل وزارت بهداشت شد و بقیه از بازار سیاه و. و همانطور که میدانیم کارهای ستاد اجرایی امام را هیچ ارگانی مثل سازمان امور بازرسی کشور یا امور مالیاتی کشور اصلا اجازه حسابرسی ندارند چون مشمول عدم بازرسی از طرف رهبری هست. اوایل سال ۱۴۰۱ چندین شرکت تولید واکسن کرونا در ایران اعلام کردهاند که میلیونها دز واکسن تولیدی آنها در انبارها مانده است، دولت طلب این شرکتها از فروش واکسنها را پرداخت نمیکند و در خارج نیز مشتری برای واکسن ایرانی وجود ندارد. در واقع وزارت بهداشت در بهمن ۱۴۰۰ درخواست ۳. ۵ میلیون دُز واکسن کرده بوده تا قرارداد خرید امضا کنند( هر دوز قیمت ۱۸۰ هزار تومان). مؤسسه رازی نیز این واکسنها را تولید کرد، اما خبری از قرارداد خرید نشده. این در حالی است که هیچیک از واکسنهای تولید ایران تأییدیه بینالمللی هم ندارند و حتی دولت عراق بهشرط تزریق واکسن خارجی تأییدشده اجازه ورود مسافران ایرانی به این کشور را میدهد. گفتنی است که وزارت بهداشت ایران مدعی است که از زمان شیوع کرونا تنها ۱۴۰ هزار نفر در ایران قربانی این ویروس شدهاند، اما آمارهای ثبت احوال نشان میدهد که شمار مرگومیر ناشی از ابتلا به کرونا حداقل دو برابر آمارهای رسمی بوده است. پیش از این نیز برخی مسئولان از جمله علیرضا زالی، رئیس ستاد مقابله با کرونای تهران، وزارت بهداشت را به پنهانکاری در ارائه آمار کرونا متهم کرد. او مرداد ۱۴۰۰ گفته بود: وقتی کارشناسان سازمان جهانی بهداشت به ایران آمدند، ما به جای مشورت با آنها مدام از آنها میخواستیم در رسانهها از نظام سلامت ایران تعریف کنند. ما آمارهای مرگومیر را از سازمان جهانی بهداشت پنهان کردیم. حال با تمام این بی تدبیری ها و کشتههای بسیار مردم و کسانی که در حوزه سلامت بدون دریافت اندک اضافه کاری از جان و دل زحمت کشیدند، ابراهیم رئیسی در خرداد ۱۴۰۱ به جای قدردانی از نیروهای فعال در حیطه سلامت میگوید: به رئیس دانشگاه علوم پزشکی گیلان زنگ زدم، تلفنی خسته نباشید بگویم، به من گفت فلانی! اتفاقی افتاده از خود موضوع کرونا مهمتر، چهرههای بسیجی و جهادی و انقلابی (در ایام کرونا) به بیمارستانها رفتهاند و به پزشکان و پرستاران یاد میدهند چگونه باید برای مردم کار کرد. من خودم وقتی رفتم کنار خانوادههای داغدار، دیدم طلبههای ما هستند و تنها دل خانوادهها را حضور آنها آرام میکند. محمد میرزابیگی، رئیس کل سازمان نظام پرستاری، در بیانیهای که روز سهشنبه ۳۱ خرداد خطاب به ابراهیم رئیسی منتشر کرد، گفت: این حق مدافعین سلامت نبود که رئیسجمهوری کشور، از قول یک رئیس دانشگاهی که در دوره کرونا معلوم نبود خودش کجاست و اکنون هم بدترین شکل ممکن مدیریت را بر مجموعه خود دارد، اینچنین خدمات و رشادتهای مدافعین سلامت را کمانگاری و تحقیر کند. رئیس کل سازمان نظام پرستاری در این بیانیه به ابراهیم رئیسی گوشزد کرده است که در جریان دو سال و صد روز بحران کرونایی، بیش از ۳۰۰ پرستار، پزشک و پیراپزشک ایرانی جان خود را برای رساندن خدمات درمانی به بیماران از دست دادند که ۱۵۹ نفر از آنها پرستار بودند. پیش از این، مؤید علویان، رئیس نظام پزشکی تهران بزرگ، نیز در یادداشتی خطاب به ابراهیم رئیسی خواستار عذرخواهی وی از کادر درمان به دلیل اظهارات او شد. او همچنین به ابراهیم رئیسی هشدار داد که اگر اشتباه خود را هرچه زودتر اصلاح نکند، ادبیاتش در تاریخ ثبت خواهد شد. ابراهیم رئیسی هنوز واکنشی به این انتقادها نشان نداده است. لازم می دانم در اینجا اشاره ای کنم به گروهی از وکلا و فعالان مدنی که قصد شکایت از مقامات جمهوری اسلامی بویژه آیتالله علی خامنهای به دلیل سومدیریت کرونا در ایران را داشتند و همگی در شهریور ۱۴۰۰ به اتهام تشکیل گروه معاند نظام به هدف برهم زدن امنیت و فعالیت تبلیغی علیه نظام به حبسهای طولانی مدت و محرومیت از اشتغال به حرفه محکوم شدند، به پرونده دادخواهان سلامت معروف شد. البته کانون مدافعان حقوق بشر تابستان ۱۴۰۰ در نامهای به گزارشگر ویژه حق سلامت جسمی و روانی سازمان ملل متحد، با اشاره به شمار بالای قربانیان کرونا در ایران نوشت هر دو دقیقه یک ایرانی جان خود را از دست میدهد و از جمله دلایل آن آزاد گذاشتن برگزاری مراسم مذهبی محرم و تشویق مردم به حضور در این تجمعات و مهمتر از آن بیانات و دستورات غیر کارشناسانه، غیر علمی و سیاست زده آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی است که مانع از ورود به موقع واکسن به ایران شده است. هر چند تورم خرداد ماه امسال رکوردی جدید را در کارنامهی اقتصادی دولتمردان جمهوری اسلامی ثبت کرده، اما اعدادی که به مرور منتشر میشود نشان از واقعیتی تلختر دارد. در یکی از این موارد، محمد رئیسزاده، رییس سازمان نظام پزشکی بیان کرده که با حذف ارز ترجیحی، قیمت تجهیزات پزشکی نسبت به سال گذشته بالای ۲۰۰ درصد، تجهیزات مصرفی ۱۳۷ درصد و هزینه پرسنلی ۵۷ درصد افزایش یافته و میانگین اینها، سه برابر تورم اعلامی بانک مرکزی است! شرایط اقتصادی مدتهاست که از مرحلهی خطرناک عبور کرده و دیگر کسی منکر امواج سهمگین تورمی در آیندهی نزدیک نیست. تنها برنامهی جمهوری اسلامی هم ایجاد محدودیت در فضای مجازی است تا نشانههای فساد در حکومت و اقدامات سرکوبگران کمتر از قبل رسانهای شود. همچنین کمبود ۳۵۶ قلم داروهای ضروری در بازار به چشم میخورد و این در حالی است که قاچاق داروها به خارج از کشور وجود دارد مثلا در افغانستان فقط ۵ درصد از داروها از راه قانونی صادر می شود. سپاه در پایان جنگ هشت سالهی ایران و عراق، در دوران ریاست هاشمی رفسنجانی و با حمایت گسترده ی ایشان وارد پهنه اقتصاد شد. راه سپاه در چنگ انداختن به منابع کلان مالی در شرایطی که رهبری جمهوری اسلامی، برای ادامه سرکوب، سانسور و پیش برد کودتای انتخاباتی ۸۸، بیش از هر زمان دیگری به سپاه نیازمند بود و هست، هموارتر شد. در نتیجه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال حاضر نه تنها به نهادی از نظر مالی کم و بیش مستقل از دولت تبدیل شده، تلاش دارد اقتصاد دولتی و دولت را به طور کامل در اختیار خود بگیرد. احمدی نژاد هم وزارت نفت (موتور محرکه ی مالی ایران) و شرکت مخابرات ایران را به سپاه داد. در واقع امروز مجلس و هیات دولت و بسیاری دیگر از مسوولان ریز و درشت جمهوری اسلامی سپاهی اند و سابقه ی کار در سپاه یا نهادهای امنیتی دارند. در چنین چیدمانی است که سپاه به عنوان سکاندار اصلی اقتصاد، سیاست و امنیت در ایران در حجم گسترده ای از فساد مالی، اخلاقی و کارهای غیرقانونی دخالت دارد. این دخالت دست کم از دو جا ریشه می گیرد. ۱. ایران در گزارشهای سازمان شفافیت بینالمللی از فاسد ترین کشورهای دنیاست، در نتیجه، عجیب نیست اگر بسیاری از نیروهای سپاه در فعالیت های غیرقانونی هم چون اختلاس، زمین خواری، رشوه خواری، پول شویی، قاچاق مواد مخدر، کارچاق کنی، فروش پرسشهای کنکور و حتا قاچاق دارو دست دارند. ۲. دخالتهای گسترده ی سپاه در امور کشور بطوریکه آنان سیستمهای کنترلی و ضد کنترلی قانونی اجتماع را از کار انداخته است. در نتیجه مشارکت در فساد و فعالیتهای غیرقانونی، دست کم برای سپاهیان بسیار آسان و کم هزینه است. پروندههایی همانند اختلاس سه هزار میلیارد تومانی تنها نوک کوه یخی هستند که گاهی دیده میشوند. تحریمهای بین المللی نیز را نباید فراموش کرد که فعالیتهای غیرقانونی را هم به لیست کارهای رسمی سپاه افزوده است. با این همه این روزها در مورد نقش سپاه در بازار داروی ایران گزارشهایی از دخالت آشکار سپاه در افزایش فشار بر مردم حکایت دارد، ورود مواد غذایی و دارویی به کشور از برد اهداف تحریم کننده گان ایران بیرون است و تحریم کننده گان بارها و بارها اعلان کردهاند که مواد غذایی و دارویی از اقلام تحریمی ایران نیستند و دولت جمهوری اسلامی می تواند به آسانی دست به وارد کردن این نیازمندی های بزند. سپاه در تلاش است که دست کم به هواداران رهبری نشان دهد خامنه ای هنوز مدیر و مدبر است و مشکلات کشور آن چنان که خامنهای تکرار میکند به دشمنی دولت آمریکا با ملت ایران باز میگردد. در واقع هر جا پول هست، سپاه هم حضور دارد، از جمله در عرصه واردات و توزیع تجهیزات پزشکی. حالا اگر بخواهم در مورد فساد در شرکتهای تجهیزات پزشکی ومافیای دارو، و همچنین بنگاههای دانشبنیان که همه نشان از دخالت سپاه و نهادهای حکومتی در این بازار فاسد دارد، بپردازم، ساعتها وقت نیاز دارم و در این جلسه نمیگنجد. در پایان اشاره میکنم که از نظر حاکمان جمهوری اسلامی فقر آزمون الهی و تحریمها هم فرصتی برای شکوفایی است و اعدام و خشونت رحمت است! اما چرا رحمت و شکوفایی اینان باید اینقدر برای مردم عادی زجرآور باشد و برای رهبر و مسؤلین دولت و سپاهیان مایه قدرت و برتری؟
بخش۵: آقای حسین سعادتی با موضوع سانسور در ایران سخنرانی خود را ایراد کردند: سانسور در اساس و به طور گسترده ابزاری است در دست حکومت برای کنترل جامعه هرچند میتوان برای آن معنای عامتری نیز یافت. سانسور در ایران به ویژه در دوره جمهوری اسلامی روندی فزاینده داشته است، به صورتی که در رده بندی جهانی جمهوری اسلامی در زمینه آزادی مطبوعات از رتبه ۱۴۶ در سال ۲۰۰۵به رتبه ۱۷۲ در سال ۰۰۹ تنزل یافته است. همچنین ایران جزو بدترین ۱۰ کشور برای خبرنگاران به شمار میرود. محدودیتهای ایجاد شده توسط حکومت ایران در رابطه با گروههای سیاسی مخالف نظام و همچنین سایر پیروان دینی، شهرتی جهانی دارد و رهبر جمهوری اسلامی سید علی خامنهای به عنوان یکی از رهبران دشمن آزادی معرفی شدهاست. سانسور در جمهوری اسلامی ایران در آخرین بررسی (شهریور ۹۸) نهادهای مدافع آزادی رسانه در جهان، جمهوری اسلامی ایران در فهرست ۱۰ کشور دارای سانسور شدید رسانهای قرار دارد. در دوران پس از انقلاب اسلامی، صرف نظر از نخستین ماههای حکومت موقت جمهوری اسلامی، که به سبب فضای مطلوب (بهار آزادی) محدودیتی برای انتشار مطبوعات وجود نداشت، از اواسط تابستان ۱۳۵۸، به موجب لایحه قانون مطبوعات مصوب شورای انقلاب در ۲۰ مرداد ۱۳۵۸، موارد مختلفی از توقیف و تعطیلی نشریات دورهای، پیشبینی گردید. هر چند در ایران قانون اساسی سانسور مطبوعات را صریحا ممنوع دانسته است وسانسور فقط برای مواقع خاص پیش بینی شدهاست اما عملا این ممنوعیت بعد ازانقلاب نه تنها رعایت نشده است بلکه سانسور این بار با جدیت بیشتر و از طرق مختلفی انجام میگیرد. هرچند آنچه از سانسور در ذهن متبادر میشود، در درجه اول به آثار چاپی و به طور کلی به صنعت نشر مربوط است، اما دامنه سانسور بسیاری از اقدامات حکومت را شامل میشود. سال ۱۳۵۸ نخستین گام بزرگ حکومت برای اعمال سانسور بود ، اقداماتی چون پاکسازی مدارس و اخراج معلمان در تابستان ۱۳۵۸ و اجرای انقلاب فرهنگی در خرداد همان سال به قصد اصلاح نظام آموزشی منطبق بر آرمانهای انقلاب اسلامی که به پاکسازی دانشجویان و اساتید در طی سی ماه انجامید. همچنین صدور فرمان تعطیلی ۴۱ روزنامه و نشریه در۲۹ مرداد همان سال از سوی خمینی و حذف کتابهای مخالف پسند حکومت از کتابخانههای عمومی را میتوان به وقایع آن سال افزود. از آن پس چاپ و فروش این نشریات جرم محسوب شده و فردی که به نوعی به آن مربوط میشد تحت پیگرد و محاکمه قضایی قرار میگرفت. در دهه ۶۰ و همزمان با سرکوب شدید مخالفین بخش قابل توجهی از نویسندگان و هنرمندان نیز یا به زندان افتادند یا خاموشی گزیدند. قانون صدور مجوز کتاب و بررسی آن پیش از انتشار از سوی اداره ممیزی و ممیزان هم، از مصوبات جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۴ بوده است. سانسور گسترده در حوزه چاپ و نشر و ندادن مجوز به کتابهای نویسندگان ایرانی نه تنها به خودسانسوری و انزوای نویسندگان منجر شد و آمار کتابهای تألیفی و آثار نویسندههای ایرانی کاهش یافت بلکه بازار ترجمه هم که به عنوان جایگزین ادبیات تولیدی و خلاقه در آن دوره رو به رونق گذاشته بود با موانع بسیار برای چاپ مواجه شد. دوره خاتمی و رفسنجانی این وضعیت تقریبا به یک شکل و روال تا خرداد ۱۳۷۶ ادامه یافت. از آن پس و طی هشت سال ریاست جمهوری محمد خاتمی برخی از آثار که قبلا اجازه انتشار نداشتند از بازار کتاب سر درآوردند. البته در حوزههای سیاسی، برای کسانی که سابقه امنیتی نداشتند و مورد اعتماد به حساب میآمدند. در همین دوره عدهای از نویسندگان در ایران تلاش کردند با طرح پیشنویسی تغییراتی در قانون مطبوعات ایجاد کنند و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی را مجاب به حذف سانسور قبل از انتشار بکنند طوری که سرکوب رسمی به قوه قضاییه منتقل بشود تا به قول همین نویسندگان سانسور وقتگیرتر و محدودتر بشود. آنها در شرح اقدام خود آوردهاند: همه این افراد چون تجربه حذفها و سرکوبهای دهه شصت را به چشم دیده بودند، آن قدر خام نبودند که تصور کنند میتوانند یک باره مداخله حکومت را در امور نشر حذف کنند، اما امید داشتند که حکومت را در این زمینه پاسخگوتر و ناشران را در این قلمرو بیشتر درگیر سازند تا وزارت ارشاد بتواند حذف سانسور قبل از انتشار را برای مقامات بالاتر موجه سازد و سرکوب رسمی را به قوه قضاییه منتقل کنند، که وقتگیرتر و محدودتر بود (این تصور نیز نادرست از آب درآمد چون قوه قضاییه نشریات را مثل برگ درخت در پاییز، فرو میانداخت). اعضای کارگاه واقف بودند که با وجود زور عریان در دست اوباش سپاه و بیت، نمیتوان حذف بعد از نشر را از میان برد و در پی این بودند که حداقل، حذف قبل از نشر را متوقف سازند. سانسور، یعنی نفی آزادی قبل از بیان که سهمگینتر است از سرکوب آزادی افراد بعد از بیان. کسانی که بعد از بسته شدن فلهای مطبوعات در دوران خاتمی برای ۲۰ سال هنوز امید به اصلاحات فرهنگی و رسانهای دارند، نمیتوانند میان توهم و واقعیت مرزهای روشنی پیدا کنند، چون حکومت با قاطعیت نشان داده است که اصلاح سرش نمیشود. کسانی که در دهه هفتاد امید داشتند وضع جامعه و فرهنگ در ایران به سوی بهبود برود، بد نیست شکستهاشان را با دیگران سهیم شوند تا بنبست جمهوری اسلامی بیش از پیش برای همگان روشن شود. دوره احمدی نژاد با روی کارآمدن احمدینژاد، محمد حسین صفار هرندی وزیر ارشاد دولت او یکی از اولویتها و برنامههایش را بررسی کتابهایی قرار داد که در دوره خاتمی مجوز انتشار گرفته بودند. بر این اساس بیش از نیمی از آثاری که در زمان خاتمی منتشر شده بود، در زمان احمدینژاد اجازه نشر دوباره نیافت. بر طبق آئین ممیزی، کتاب پیش از چاپ باید در اختیار اداره ممیزی وزارت ارشاد قرار گیرد تا ممیزان آن را بررسی و نظر خود را در مورد اصلاح یا عدم چاپ آن اعلام کنند. هیچ قانون و دستور مشخصی هم در زمینه ممیزی آثار وجود ندارد و ممیزان به سلیقه خود آثار را بررسی میکنند. هرچند برخی موارد وجود دارد که ممیزان همواره نسبت به آن حساسیت دارند. این موارد تنها شامل لغات و اصطلاحاتی که از دید آنان مغایر با اسلام و ارزشهای اسلامی است نمیشود بلکه دامنه گستردگی آن گاه حتی به نام نویسندگان و اندیشههای آنان هم کشیده میشود. هرچند کلماتی چون بار، میخانه و شراب، گوشت خوک، و… به صورتی از پیش اعلام شده از سوی نویسنده یا مترجم باید به پیشخوان، کافه، نوشابه، گوشت گاو، تغییر یابند اما گاه ماجرا به همین ختم نمیشود و جز این موارد نویسندهها هم از تیغ تیز سانسور در امان نمیمانند. به عنوان مثال در کتاب ممیزی کتاب نوشته احمد رجبزاده، آمده که عدم صدور مجوز در دورهای، برای رمان مسخ کافکا و همچنین داستان دیوار وی به دلیل مخالفت با افکار این نویسنده بودهاست، یا عدم صدور مجوز برای کتاب پابلو نرودا به دلیل کمونیست بودن او بودهاست. همچنین در این دوره حتی کتابهای آموزشی و فرهنگهای لغت هم از تیغ سانسور در امان نماندهاند. در کتابهای آموزش زبان تصاویری چون زن و مرد در حال شنا، پسر بچه با شورت، زن اسب سوار یا دوچرخه سوار، رقص و دست دادن غیرقابل چاپ اعلام شدهاست. تاکید خامنهای بر سانسور در کتاباز سویی با وجود تلاش بسیار مترجمان و نویسندگان ایرانی و استفاده از واژهها و تعابیر مورد پسند ممیزان، گاه باز هم نویسندهها شانس دیدن انتشار کتاب خود را ندارند. محمد علی سپانلو، شاعر، سال ۱۳۹۰ اعلام کرد سه- چهار هزار صفحه از آثار او در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز بوده است و هنگامی که مجوز انتشار مجموعه شعر او صادر شده قرار شد به گفته او یک چهارم از کتاب هنگام انتشار حذف شود. سپانلو گفت که به دلیل سانسور زیاد، دیگر علاقهای به پیگیری وضعیت این کتاب ندارد. وی به خبرگزاری ایلنا خبر داد که کتاب جدید او با عنوان افسانه شاعر گمنام پس از مدتی طولانی که در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز بود، با سانسور ۳۰ صفحهای در دست انتشار است. به گفته سپانلو نسخه اصلی این کتاب، ۱۳۰ صفحه بوده که با اصلاحات اداره ممیزی ۳۰ صفحه از آن حذف شد. همچنین تابستان سال گذشته پس از گذشت چند روز از سخنرانی خامنهای و حمایت وی از سانسور، یک نویسنده در پیامی از سانسور کتابهایش سپاسگزاری کرد. جواد مجابی ضمن اعلام این امر که ۶ هزار صفحه از آثارش منتظر دریافت مجوز هستند، از این موضوع تشکر و اعلام کرد که باز هم آثارش را برای دریافت مجوز به وزارت ارشاد خواهد فرستاد. وی به ایسنا گفته بود که میخواهد از مسئولان کتاب وزارت ارشاد بابت چند سال معطلی برای جواب انتشار ششهزار صفحه شعر، رمان، داستان و مقالههایش تشکر کند و مژده داد که به زودی همین میزان نوشته را که شامل تاریخ طنز ایران، تاریخ نقاشی مدرن ایران، مجموعه مقالات و چند کتاب شعر جدید است به دست آنان خواهد رساند. با وجود تشدید سانسور کتاب در سالهای اخیر، خامنهای با تأکید بر صحیح بودن ممیزی کتابها گفته بود که نمیتوان بازار کتاب را آزاد گذاشت. همچنین سال ۱۳۹۰ پوران فرخزاد، شاعر، نویسنده و خواهر فروغ فرخزاد، به بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه گفت از زمان روی کار آمدن محمود احمدینژاد نه تنها انتشار آثار فروغ متوقف شد بلکه دیگر از برگزاری آیینهای گرامیداشت این شاعر در سالروز تولد و مرگش نیز خبری نیست. براساس تازهترین خبرها هم پس از مدتها انتظار، وزارت ارشاد صدور مجوز چاپ مجموعه شعر سید علی صالحی را مشروط به حذف ۱۲۰ صفحه از ۱۵۰ صفحه اعلام کردهاست. با این وضعیت او این شرط وزارت ارشاد را قبول نکرده است. این شاعر در گفت وگو با خبرگزاری ایلنا گفته است: من از این بابت بسیار متاسفم که یک مجموعه شعر که نهایتا در ۲ تا ۳ هزار نسخه تیراژ میخورد، اینگونه مسئولان را به واکنش وامیدارد. حال آنکه در شرایط کنونی چاپ یک مجموعه شعر در این تیراژ نمیتواند زیانی به کسی برساند. دولت نه تنها ممیزی را امری عادی و حتی لازم میداند بلکه محمد حسینی، وزیر ارشاد، زمستان سال ۱۳۸۹ با اعتراف به کاهش چاپ کتاب و ابراز نگرانی از ادامه این روند، ازنویسندگان گلایه کرده بود که کتابهای نامناسب مینویسند. محسن پرویز همزمانی که معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود در پاسخ به اعتراضات نسبت به سانسور کتاب در ایران گفته بود کسانی که با ممیزی مشکل دارند در واقع با اصل نظام مشکل دارند. همچنین چندی پیش و در هفته کتاب، مدیر اداره کتاب گفت: آنچه باعث منتشر نشدن بخشهایی از کتاب میشود، در قانون آمده و خواسته خود مردم استاکنون ایران تنها کشوریست که همه آثار قبل از چاپ باید خط به خط خوانده شود. اعتراض نویسندگان ایرانی به سانسور کانون نویسندگان ایران در ۱۳۹۱ به مناسبت سیزدهم آذر، روز مبارزه با سانسور، خواستار آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان شدهاست، همچنین جمعی از نویسندگان ایرانی در بیانیهای به مناسبت این روز خواستار لغو روند صدور مجوز شدهاند. امضا کنندگان بیانیه کانون نویسندگان ایران با اشاره به آنچه آن را دستگاه فراگیر سانسور نامیده، نوشتهاند که این دستگاه درصدد است تا اندک اقبال باقی مانده مردم به آثار هنری و ادبی را از آنها بگیرد و در عین حال بر فضای بیاعتمادی فعالان تولیدات هنر و ادبیات دامن میزند. کانون نویسندگان ایران به بازداشت فریبرز رئیس دانا و منیژه نجم عراقی، دو عضو این کانون، اشاره کرده که براساس این بیانیه به جرم عضویت در این تشکل ماهها است در زندان به سر میبرند. همچنین کانون نویسندگان ایران مرگ ستار بهشتی، کارگر وبلاگ نویس معترض را در دفاع از آزادی بیان دانسته است. در بیانیه جمعی از نویسندگان ایرانی نیز با اشاره به شدیدتر شدن سانسور در چند سال گذشته، نسبت به کاهش تیراژ کتاب در نتیجه این امر، اظهار نگرانی شدهاست. در بیانیه جمعی از نویسندگان ایرانی نیز با اشاره به شدیدتر شدن سانسور در چند سال گذشته، نسبت به کاهش تیراژ کتاب در نتیجه این امر، اظهار نگرانی شدهاست. همچنین در بیانیه این نویسندگان آمدهاست: ایران از معدود کشورهایی است که در ابتدای قرن بیست و یکم هنوز هم نویسندگانش مجبورند برای نشر آثار خود، از دولت مجوز چاپ بگیرند. مجوزی که حتی در قانون اساسی حاکمیت نیز به آن اشارهای نشدهاست. در حقیقت این روش در حکم به گرو گرفتن آزادی بیان، خلاقیت و معاش نویسندگان از جانب دولت است تا بتواند دیدگاههای خود را بر آثار نویسندگان تحمیل کند، حربهای است برای اعمال تبعیض میان نویسندگان و سوق دادن آنها به خودسانسوری، ابزاری است برای دخالت حاکمیت در عرصه ادبیات، هنر و اندیشه. در ادامه این بیانیه نیز امضاکنندگان خواهان لغو فوری روند صدور مجوزچاپ کتاب و همه مقررات و قوانین مربوط به آن شدهاند. سازمان گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۰۹ ایران را صد و هفتاد و دومین کشور جهان در فهرست آزادی بیان اعلام کرد و تنها سه کشور ترکمنستان، کرهشمالی و اریتره در وضعیتی بدتر از ایران قرار داشتند. این در حالی بود که ایران سال ۲۰۰۵ رتبه ۱۴۶ را به دست آورده بود، یعنی طی چهار سال دوره اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، ایران از نظر رعایت آزادی بیان ۲۶ پله پایینتر رفت. سانسور در رسانه کمیته حفاظت از روزنامهنگاران (CPJ)، سازمان ناظر بر رسانهها که در نیویورک مستقر است سهشنبه ۱۰ سپتامبر۱۹ شهریور (۲۰۱۹) فهرست بدترین کشورها در زمینه سانسور مطبوعات را اعلام کرد. ایران پس از کشورهای اریتره، کرهشمالی، ترکمنستان، عربستان سعودی، چین و ویتنام در جایگاه هفتم این فهرست قرار دارد. وضعیت سانسور مطبوعات در گینه استوایی، بلاروس و کوبا بهتر از ایران است و این کشورها در فهرست یاد شده پایینتر از ایران قرار گرفتهاند. سانسور کرونا سازمان گزارشگران بدون مرز روز سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، جدول ردهبندی سالانه کشورهای جهان بر اساس آزادی مطبوعات و شفافیت در اطلاعرسانی را منتشر کرد. در گزارش سالانه گزارشگران بدون مرز آمده است که، بین سرکوب آزادی رسانهها در شرایط بحران همهگیر کرونا و رتبهبندی کشورها ارتباط معناداری وجود دارد. در این گزارش گفته شده هر دو کشور ایران و چین از بین ۱۸۰ کشور که به ترتیب در جایگاه ۱۷۳ و ۱۷۷ جدول آزادی رسانهها قرار دارند، اخبار مربوط به شیوع کووید ۱۹ را به طور گسترده سانسور کردهاند. چین در جدول سال گذشته میلادی نیز همین رتبه را داشت، اما ایران امسال نسبت به سال پیش ۳ پله سقوط کرده است. سانسور خبرگزاری ایرناطبق گفته سیامک قادری که از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۸۹به مدت ۲۰ سال در ایرنا به عنوان خبرنگار فعال بودهاست خبرگزاری حکومتی ایرنا نیز با سانسور روبرو است. او خروجی خبر را در ایرنا در سه نوع به تصویر کشیدهاست. نوع اول خروجی مطبوعات نام دارد که خبرهای بدون اشکال شمرده میشود. نوع دوم خروجی ویژه نام دارد که این به خروجی ۲۰۰ تا ۳۰۰ مخاطب شامل مجلس و وزارتخانهها و سردبیرهای مطبوعات بدون اجازه نشر آن در کشور میرود و به مطبوعات نمیرسد. خبر اعتراضات کارگری یا اعتراضات شهری از این دسته است. نوع سوم خروجی محرمانه نام دارد که طبق گفته قادری ابتدا سهگانه شامل رهبری، رئیس جمهوری و رئیس مجلس میشده و بعدا دوگانه یعنی فقط رهبر و رئیس جمهور شده است. نمونه اعمال سانسور: در پی تظاهرات دانشجویی در تیر ۱۳۷۸ یک اکیپی از وزارت اطلاعات در ایرنا مستقر شد و ساختار خبرگزاری را تغییر داد. کامپیوترها را برده بودند در یک اتاق کوچک و یکی از وزارت اطلاعات از صبح به جای سردبیر کنترل اخبار را بر عهده داشت. آن مأمور اطلاعات گفت از شما هم میخواهیم فردا سر ساعت مقرر در شهر باشید و خبرها را اینطور مخابره کنید: حضور مردم در شهر، حضور خودجوش مردم! سانسور فیلم اولین مرحله گرفتن پروانه ساخت فیلم سینمایی است که برای آن فیلم نامه باید به تأیید شورای صدور پروانه ساخت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برسد. مرحله دوم: پس از اینکه فیلم ساخته میشود، فیلم برای اکران هم باید مجددا از وزارت ارشاد مجوز دریافت کند. این مجوز از طرف شورای بازبینی فیلم ارشاد صادر میشود. شورای بازبینی فیلم ارشاد این شورا ۹ عضو دارد. از این ۹ نفر ۳ نفر کارگردان و ۱ نفر دارای دکترا در تئاتر و فیلم، ۱ نماینده سابق مجلس، ۲ نفر با سابقه کار در سازمانهای دولتی که آگاهان معتقدند از وزارت اطلاعات هستند و ۲ نفر روحانی هستند. فیلمهای زیادی یا قبل از اکران یا بلافاصله بعد از اکران ممنوع شدهاند. فیلم صد سال به از این سالها، عصبانی نیستم، آشغالهای دوست داشتنی، خانه پدری، خیابانهای آرام، پاداش و… که دارای حداقل مضمونهای سیاسی و یا اجتماعی مخالف تفکر جمهوری اسلامی بودهاند در سالهای اخیر توقیف شدهاند. سانسور موسیقی مرحله اول شعرها باید به شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد برود و تأیید شود. مرحله دوم: بر روی شعرهایی که در دفتر شعر و ترانه تأیید شده است، آهنگ گذاشته میشود و آن را برای تأیید موسیقی به دفتر موسیقی میبرند مرحله سوم: در این مرحله نام اعضای گروه برای استعلام به نهادهای امنیتی داده میشود. مرحله چهارم: ثبت مشخصات اثر در کتابخانه ملی. مرحله پنجم: در این مرحله طرح تصویر روی جلد آلبوم موسیقی باید به تصویب برسد. مرحله ششم: مجوز نهایی صادر میشود سانسور اینترنت سانسور اینترنت در ایران از سال ۱۳۷۷ و با پیامی که سید علی خامنهای با عنوان سیاستهای کلی شبکههای اطلاع رسانی رایانهای صادر کرد، آغاز شد. اینترنت را میتوان یکی از بزرگترین چالشهای حکومت ایران در دو دهه اخیر دانست و در طی این دو دهه، هر دولت سیاستهای خاص خود را برای کنترل آن دنبال کرده است. در واقع با تغییر دولت سیاستهای کلی سانسور اینترنت در کشور تغییر نکرده، هر چند که روش اجرای آن دچار تغییر شده است. از زمان روی کار آمدن سیستم فیلترینگ در اوایل دهه ۸۰ تا به امروز، مدیران و رهبران دستگاههای مختلف در ایران، بدون توقف در حال وسیعتر کردن فهرست سیاه سایتها و برنامههای فیلترشدهاند. نتایج کلی به دست آمده، نشان میدهد که دسترسی به ۳۵. از یکهزار وبسایت پربازدید جهان برای کاربران اینترنت در ایران ممکن نیست. با نگاهی به دستهبندیهای سایتهای فیلترشده در ایران، اولین نکته حائز اهمیت، در صدر قرار گرفتن وبسایتهایی در حوزه رسانه و خبر است.
بخش۶: آقای حمیدرضا تقیزاده کتاب به خدای ناشناخته اثر جان اشتاینبک معرفی کردند: داستان رمان معنوی و فرازمینی با پایه ریال می باشد. کارگر کشاورزی به نام جوزف (شخصیت داستان) خانواده اش را ترک می کند تا جای بهتری را برای آنها پیدا کند. جوزف به همراه پدر و برادرانش در مزرعه ای زندگی میکنند که به نظر میرسد مزرعه چندان بزرگی نیست در غرب هم زمین ارزان است. جوزف به سمت غرب رفته و پدر با دعای خیر او را بدرقه میکند. جوزف آدم عجیبی است جوری ناشناخته و خداوار. آدمی که با زمین پیوند دارد و زمین را درک میکند با زمین حرف میزند و روح آب، زمین و پدرش را متوجه میشود. جوزف در سرزمین جدید پا میگیرد و حس می کند وظیفه او حفاظت از روح زمین است. جان ارنست اشتاین بک جونیور در ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ در کالیفرنیا به دنیا آمد و در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ از دنیا رفت. او یکی از شناخته شده ترین و پر خواننده ترین نویسندگان قرن بیستم امریکا و همچنین یکی از مهم ترین نمایندگان مکتب ادبی ناتورالیسم می باشد. پدرش خزانه دار و مادرش آموزگار بود. پس از تحصیل ادبیات انگلیسی در دانشگاه استانفورد، در سال ۱۹۲۵ بی آنکه دانشنامهای دریافت کرده باشد، دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت. پس از دو سال خبرنگاری در نیویورک به کالیفرنیا برگشت. مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوه چینی و .. پرداخت به همین سبب با مشکلات کارگران آشنا شد. پس از آن نگهبانی خانهای را پذیرفت و در این زمان وقت کافی برای خواندن و نوشتن پیدا کرد. زمانی که جهان به سرعت به سمت مدرنیسم پیش میرفت و ادوات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاو آهن می شد، او در اندیشه غم و درد و رنج کارگران بود. نخستین اثرش جام زرین را در سال ۱۹۲۹ نوشت. نگاه انسان دوستانه و دقیق او به جهان پیرامون و چهره رنج کشیده خودش سبب درخشش او در نوشتن آثاری شد چون، موش ها و آدمها و خوشه های خشم که هر دو نمونههایی از زندگی طبقه کارگر امریکا و کارگران مهاجر در دوره رکود بزرگ هستند. جان اشتاین بک به سبب خلق این آثارش، جایزه نوبل سال ۱۹۶۲ را به دست آورد. از نوشتههای دیگر او می توان از : چمنزارهای بهشتی، به خدایی ناشناس، دره دراز، ماه پنهان است، دهکده ی از یاد رفته، کره اسب کهر، شرق مروارید و پنجشنبه شیرین نام برد. وی در اواخر عمر همانند جرج اورول از مواضع چپ خود اظهار ندامت کرده و از جنگ امریکا در ویتنام علیه حکومت کمونیستی آن نیز پشتیبانی کرد. حتی به ویتنام رفته و به قول خود از عملیات قهرمانانه سربازان امریکایی گزارش تهیه میکرد. جی پارینی نویسنده زندگی نامه او میگوید : دوستی اشتاین بک با رییس جمهور لیندون بی جانسون، دیدگاه او را در خصوص جنگ ویتنام تحت تاثیر قرار داد. در پایان به نکته جالبی باید اشاره کرد. اشتاین بک در اواخر عمر در دوره سالهای بعد از ۱۹۶۲ به نوعی رفاه و آسودگی اشرافی دست یافت و یکباره از تعهدهای دوران جوانی و قلم تند و تیزی که در خدمت رساندن صدای فریاد و رنج انسانهای محروم و هتک حرمت شده جنوب بود، دست شست و به نویسندهای پولساز و گران تبدیل شد. از نویسندگان هم نسل او ارنست همینگوی مجبور شد گلولهای در دهان خود شلیک کند و آن دیگری یعنی ویلیام فاکنر در اواخر عمر قلم بر زمین نهاد و به میخوارگی پناه برد و در این نکتهها جای تامل بسیار برای اهل عبرت وجود دارد. اما نباید فراموش کرد که امریکای واقعی را در کتابهای این چند نویسنده، می توان شناخت و بررسی کرد.
بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق مسئولیت نسبت به جامعه آغاز گردید: آقای امیرحسین کریمی گفت: قبل از هر چیزی قصد دارم یادآوری کنم که متأسفانه در جای جای وطن ما هر لحظه اتفاقی میافتد که نقض حقوق بشر در آن رخ میدهد. از تبعیض در موارد زنان و تبعیضات جنسیتی و نژادی و قتلهای ناموسی وحجاب و…، از عدم وجود زیر ساختهایی که اکنون به خاطر سیل در یزد شاهدش هستیم، از کمبود امکانات دارویی و بازار سیاه و کشته شدن مردم با کرونا به علت کمبود دارو و عدم وجود واکسن، از وضع سخت اقتصادی و معیشتی مردم، از فحشا به علت فقر، از خودکشی کودکان به علت نداشتن امکانات تحصیل، از نبود حق اعتراض در جمهوری اسلامی ایران، اعتراضاتی که هم اکنون در ایرانمان شاهدش هستیم، از افزایش روز به روز زندانیان سیاسی و عقیدتی، از دستگیری بهائیان و مسیحیان و دیگر پیروان ادیان، از افزایش آمار اعدام و نقص عضو توسط حکومت جمهوری اسلامی ایران، از اعتراضات آبان که هنوز هم داغ دل مادران آبان تازه است، از ریزگرد و نبود آب و هوای سالم، و… که به قول هوشنگ مشیری: آن قدر مصیبت بر سر ما ریختهاند که دیگر فرصت زاری کردن نداریم. که تمامی اینها منشا و دلیلش این است که مسئولان و رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت الله خامنهای، هیچ مسئولیتی نسبت به ایران و مردم ایران ندارند. حال میخواهم با طرح سه پرسش از شما عزیزان بحث آزاد را با مشارکت شما دوستان آغاز کنیم: ۱. چرا مسئولان و رهبر ایران بر خلاف وعدههایشان هیچ مسئولیتی نسبت به جامعه ندارند؟ ۲. چرا این همه رهبر و مسئول بی کفایت در ایران وجود دارد؟ ۳. وظیفه ما فعالین حقوق بشر و مردم ایران در این مورد چیست و از دیدگاه شما راه رهایی از دست این حکومت چه میتواند باشد؟ آقای محسن سبزیان گفت: من بعنوان یک شهروند مسئولیتی در قبال جامعه دارم و جامعه نیز در مقابل مسئولیتی در قبال من در کشور ما به این دلیل که شخص مسئول کار اشتباهی انجام میدهد همان کار نیز توسط زیردست او انجام میشود و باعث میشود این روند ادامه پیدا کرده و به سطح جامعه کشیده شود. آقای سعادتی گفت:. درحال حاضر خوانندگان زیادی بصورت فالش خوانندگی میکنند و گوشهای ما به خوب شنیدن عادت نکرده. ولی باوجود منتقدان آگاه خوانندهای بابت عدم توانایی در ادامه کنسرت با عذرخواهی کنسرت را لغو کرد. پس ابتدا در جامعه احتیاج به آگاهی است. آقای رضا شایگان گفت: به نظر من مردم ایران نسبت به مسئولیت خود خوب عمل میکنند، بعنوان مثال در بلایای طبیعی، مانند سیل و زلزله، زمانی که مسئولین بدرستی عمل نمیکنند مردم خودشان به کمک یکدیگر میروند و مسئولیت شهروندی را خوب انجام میدهند. آقای بهنام شیرمحمدی گفت: من برای روشن شدن بحث آقای امیرسالار داودی را مثال میزنم که ایشان وکالت چند تن از زندانیان سیاسی را به عهده داشتند و الان خود ایشان به حبس طولانی محکوم شدهاند. آقای سید علیرضا امامی گفت: متأسفانه ما ایرانیها انسانهای خوشباوری هستیم و با مسائل مهم با شوخی و طنز برخورد میکنیم و این باعث شده زمانی که مشکلات اساسی در سطح ملی بوجود میآید کسی اقدام مناسب را انجام ندهد و مسئولیت پذیر نباشد. آقای داود لطفی گفت: من اول باید در قبال خانوادهام مسئول باشم و برای اهداف خانواده طرح و برنامه داشته باشم تا بتوانم آقای عبدالمجید بازداران گفت: مسئولیت و حقوق افراد باید با هم در نظر گرفته شود. ما در جامعه حقوقی داریم و در مقابل آن مسئول هستیم تا دیگران نیز حقوقشان رعایت شود. اما در جامعه ما چون قوانین دینی هستند و حکومت از قشری خاص با عقاید خاصی دفاع میکند باعث تغییر شکل مسئولیت شده و همچنین باعث ایجاد تنش درسطح جامعه شده است. خانم شهلا شاهسونی گفت: دو چیزی که الان متأسفانه در جامعه ما زیاد دیده میشوند یکی ترس هست و دوم پیگیری صرفا برای منافع شخصی و چیزی که دیده نمیشود. یکی آینده نگری و دوم انسان دوستی است. دولت طرحهای بدون آینده نگری پیشنهاد میدهد و اجرا میکند و مردم در جهت دیگر بدون آینده نگری کارهای اشتباه دیگری انجام میدهند. آقای سلمان یزدان پناه گفت: از بین رفتن ارزشها توسط مسئولین باعث تغییر مفاهیم در ذهن کودکان میشود و همین باعث میشود جامعه در آینده نتواند شکوفایی داشته باشد. آقای آرشا کچوییان گفت: به نظر من مسئولیت در جامعه با از خودگذشتگی و انسانیت فاصله دارد و بیشتر برای منافع خود شخص است. در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از منشی جلسه: عبدالمجید بازداران، مسئولین ضبط صدا و تصویر: کریم ناصری، اسفندیار سنگری و ادمینها: احسان احمدی خواه، مرجان شعبان نژاد، آرشا کچوییان و سخنرانان: مهدی کریمی، سمانه بیرجندی، حسن حمزه زاده حیاقی، شهلا شاهسونی، حسین سعادتی، حمید رضا تقیزاده و سایر مهمانان حاضر: نوید بهداد، تاره رئیسی، حامد غریبزاده، ستاره هادیزاده رییسی، آیلار اسماعیلی، شبنم رضاوند، نگار سِنِمار، علیرضا شاداب، حسین اریس، نیلوفر جلیلی، علی برومند، مازیار پرویزی، شاهین فتحزاده، مریم حبیبی، مینا آقابیگی، مهرنوش ایمانی، مهدی محمدپور، مسعود آذرنیا، عاطفه بهرامی ختم جلسه را در ساعت ۱۸:۱۴ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گروگانها اهرمی برای چانهزنی؛ چهار دهه سیاست گروگانگیری در جمهوری اسلامی
صادق نوری
سیاست گروگانگیری در جمهوری اسلامی از ماههای آغازین حاکمیت روحالله خمینی بر عرصه سیاست کلان ایران آغاز شد، سیاستی که همواره در طول دهههای اخیر نه تنها در برخی از مقاطع زمانی دست بالا را در اختیار چانه زنان جمهوری اسلامی در عرصه معاملات و قراردادهای بینالمللی قرار داده بلکه کمکی هم در حل برخی بحرانهای مالی و نظامی حکومت بوده است. این اقدامات جمهوری اسلامی با ماجرای گروگانگیری اعضای سفارتخانه ایالات متحده در تهران آغاز شد، مهاجمان به سفارت آمریکا که آنها را دانشجویان پیرو خط امام مینامیدند ۵۲ آمریکایی را برای ۴۴۴ روز در اسارت گرفتند . خواسته آنها معاوضه گروگانها با شاه ایران بود که آن روزها برای درمان بیماری سرطان در بیمارستانی در آمریکا بستری بود، صادق قطبزاده حتی تا جایی پیش رفت که بعد از عزیمت شاه فقید ایران به پاناما در تماس با دولت پاناما به آمریکاییها پیام داده بود که اگر به هواپیمای شاه اجازه ندهند به مصر برود، همه گروگانها را آزاد خواهد کرد. نهایتاً با بینتیجه ماندن تلاشهای قطبزاده برای بازگرداندن شاه به ایران ماهها بعد و در مذاکرات برای آزادی گروگانها مقرر شد تا واشنگتن بدهی ایران به گروهی از بانکهای عمدتا آمریکایی را از محل سپردههای ارزی توقیف شده ایران بپردازد و بقیه پول را هم به ایران پس بدهد. تغییر فاز اصلی این گروگانگیریها اما کلید واژهای بود که آیتالله خامنهای در سال ۱۳۸۳ و در جریان دیدار با کارکنان وزارت اطلاعات برای نخستین بار بیان کرد: واژه »نفوذ« همین کلید واژه سبب شد تا بعدها بسیاری از ایرانیان دو تابعیتی و یا خارجیهایی در سفر به ایران با مشکلات جدی روبهرو شوند و عدهای از آنها با اتهامات سنگینی از سوی مقامات اطلاعاتی و قضایی جمهوری اسلامی روانه زندانها شوند. در همان سالها رامین جهانبگلو، استاد فلسفه در اردیبهشت ماه سال ۸۵، هاله اسفندیاری پژوهشگر و مدیر بخش مطالعات خاورمیانه مؤسسه و ودرو ویلسون دی ماه سال ۸۵ و کیان تاجبخش، کارشناس مدیریت شهری و نماینده موسسه جامعه باز، اردیبهشت ماه سال ۸۶ دستگیر شدند، دستگیریهایی که بسیاری آنها را با هدف ارزشنگاری دو تابعیتیها از سوی جمهوری اسلامی بیان میکنند. هشتم مرداد ماه سال ۱۳۸۸، شین بائور، سارا شورد و جاشوا فتال، سه فارغالتحصیل دانشگاه برکلی توسط نیروهای مرزبانی ایران و به جرم ورود غیرقانونی به خاک ایران دستگیر میشوند ، تهران به آنها اتهام جاسوسی میزند ، نهایتاً سارا شورد در سال ۱۳۸۹ بنا به دلایل پزشکی آزاد میشود و دو آمریکایی دیگر در شهریور ماه ۱۳۹۰ آزاد میشوند. اما ماجرا به همین سادگی نیست چرا که این آزادیها در قبال آزادی احمد برازنده و علی عبدالملکی دو ایرانی زندانی در آمریکا صورت میپذیرد. موج تازه دستگیریها اما در جریان دور جدید مذاکرات هستهای ایران با غرب و در دوره اول دولت حسن روحانی بود. جیسون رضاییان، در مرداد ماه سال ۹۳ با اتهام جاسوسی دستگیر میشود و در تیرماه سال ۹۴ توافق نهایی در مذاکرات هستهای به دست میآید ، رضاییان پس از ۱۸ ماه حبس در ۲۶ دی ۱۳۹۴ و دقیقاً در شب اجرایی شدن برجام به همراه امیر حکمتی دیگر ایرانی آمریکایی و در چارچوب یک مبادله بحث برانگیز آزاد میشوند. تاجر ایرانی آمریکایی، سیامک نمازی، در سال ۲۰۱۵ برای دیدار با خانوادهاش به تهران میرود که به اتهام «همکاری با دولتهای متخاصم» دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم میشود ، نزار زکا کارآفرین لبنانی در شهریور ماه سال ۹۴ برای شرکت در یک همایش به دعوت شهیندخت مولاوردی «معاون رییس جمهور وقت» به ایران سفر میکند ولی دو روز بعد در راه فرودگاه توسط نیروهای لباس شخصی ربوده میشوند
تخریب محیط زیست و نابودی حیات وحش در ایران، بخش چهارم
سعید پورمند
صید بیحد ماهیان، نشت نفت، نبود تصفیه فاضلاب، ورود مواد دفع آفات به آبهای سطحی و زیرزمینی، و انباشت زباله و پلاستیک، آب دریای خزر و خلیج فارس را که زمانی طبیعی و دست نخورده بود، آلوده ساخته است.در سراسر ایران، پساب صنعتی و خانگی و فاضلاب) به ویژه فاضلاب بیمارستانها( اکنون خاک، رودخانه و آب زیرزمینی را آلوده میکنند. کمتر از چهل درصد جمعیت کشور به تجهیزات تصفیه پساب دسترسی دارند و استفاده از آب بطری بسیار معمول است. براساس تحقیقات اخیر، ایران جزو کشورهایی است که بیشترین میزان آب تصفیه نشده فاضلابها را برای آبیاری کشاورزی استفاده میکند و از این راه بهداشت میلیونها شهروند را در معرض خطر قرار داده است. این پسابها حاوی مواد میکربی است و میتواند عامل شیوع بیماریهای عفونی از جمله وبا شود. با آن که برای تجهیزات تصفیه آب بسیاری برنامهریزی شده و یا در دست ساختماناند، اما بودجه کافی نیست. رهاسازی خارج از مقررات کودهای شیمیایی و مواد دفع آفات، منابع دیگر آلودگی آبهای سطحی و زیرزمینی را تشکیل میدهند. آلودگی هوا نیز یک چالش عمده در ایران است. در سال 2016 ، بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، شهرهای زابل، بوشهر، و اهواز جزو آلودهترین شهرهای جهان بودند. هزینه این موضوع، از نظر سلامتی انسان و خسارت اقتصادی ناشی از آن، سالانه بین 13 تا 30 میلیارد دلار تخمین زده میشود. هفتاد تا هشتاد درصد آلودگی هوای تهران از بخش حمل و نقل ایجاد میشود که از این میزان، اتوبوسهای قدیمی، مینیبوسها، و کامیون ها مسئول ایجاد نیمی از آن هستند. در ایران آزمایشهای سالانه اندازهگیری آلایندگی خودروها و ایمنی اجباری نیست. پس از انقلاب، تا حدی به علت تحریمها به رهبری آمریکا، ایران واردات بنزین با کیفیت بالا را متوقف کرد و به جای آن به تولید و توزیع بنزین در داخل روی آورد. با آن که بنا بر استاندارد ملی، ماده سرطان زای بنزین، باید زیر یک درصد حجم باشد و گوگرد موجود در آن باید زیر بیست بخش در میلیون ppm باشد، در سال 2013 ، گزارش سالانه کیفیت هوا نشان میداد که بنزین موجود به 2.89درصد و گوگرد به دویست بخش در میلیون ppm رسیده است. خوشبختانه، در نتیجه توافق هستهای با ایران و سبکتر شدن تحریمها؛ کیفیت سوخت بهبود یافت و اکنون به استانداردهای اروپایی نزدیک ترشده است. اطلاعات جامع درباره توفانهای گرد و غبار در ایران در دسترس نیست. اما در ماه مارچ 2017 ،محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه و معصومه ابتکار معاون امور زنان و خانواده و رییس پیشین سازمان حفاظت محیط زیست نامه مشترکی خطاب به آنتونیو گوترس، دبیر کل سازمان مللمتحد نوشتند: «تقریبا دو و نیم میلیون هکتار از کانون های بحرانی گرد و غبار داخل ایران واقع شده در حالی که تنها یکی از کانونهای بحرانی منشأ گرد و غبار در عراق در حدود 8 میلیون هکتار وسعت دارد که بزرگی آن مشابه وسعت همه کشورهای حاشیه خلیج فارس است. توفانهای گرد و غبار خاورمیانه از صحرای بزرگ آفریقا سرچشمه میگیرد. بادهای باختری، پیش از رسیدن به ایران گرد و غبار بیشتری از سوریه و عراق به خود میگیرند. حدود 90 درصد مساحت ایران خشک و نیمه خشک است که به افزایش توفان های گرد و غبار کمک می کند. دریاچه تقریباً خشک ارومیه یکی از بزرگترین دریاچههای خاورمیانه و بسیاری از تالابهای خشک شده به ایجاد و گسترش توفانهای گرد و شن کمک میکنند. توفانها اغلب حاوی ذرات ریزآلاینده هستند که میتوانند بیماریهای قلبی و ریوی ایجاد کنند. بیش از 50 درصد عوامل مرگ و میر سالانه در ایران بیماریهای قلبی و ریوی است. در سراسر ایران، چرای بیش از حد حیوانات اهلی، و کشت و کار ناکارآمد، به فرسایش خاک، بیابان زائی، و توفان ریزگردها انجامیده است. بنا بر گزارشها، فرسایش خاک در ایران دو برابر و نیم متوسط جهانی است.در استان شرقی سیستان-بلوچستان، باد با سرعت 60 100 کیلومتر در ساعت به مدت پنج ماه در سال میوزد و با خود گرد و غبار را به مرکز استان، شهر زابل و جنوب غربی افغانستان و غرب پاکستان حمل میکند. در سال 2017 این توفانهای غبار، در کنار پیامدهای انتقال آب رودخانه هیرمند از تالابهای اصلی هامون به چهار دریاچه پشت سد «چاه نیمه» باعث شد که زابل به عنوان آلودهترین شهر جهان شناخته شود. در ماه مه سال 2016 ، سازمان بهداشت جهانی گزارشی را منتشر کرد که براساس آن زابل بدترین آلودگی هوا را داشته است میزان ذرات معلق که باید زیر 2.5 میکروگرم در متر مکعب باشد در زابل 217 میکروگرم در متر مکعب بود. به گفته مسئولان محلی، در حدود 650.000 نفر از سال 2000 این منطقه را ترک کردهاند. خوزستان استان جنوب غربی ایران به ویژه در معرض توفان ریزگردها قرار دارد. در گزارشی از تهران تایمز در مورد توفان شدید در استان خوزستان در فوریه سال 2018 ، آمده است: «میزان آلایندههای ریز به طور اعجاب انگیزی بالاتر از سطح خطرناک 9000 میکروگرم در متر مکعب رسیده است. این در حالی است که براساس معیارهای آژانس حفاظت از محیطزیست آمریکا حد مجاز تنها 35 میکروگرم در متر مکعب است.« براساس اطلاعات سازمان بهداشت جهانی، اهواز مرکز استان خوزستان یکی از آلودهترین شهرهای جهان است. در بیشتر طول سال شهر از غبار زردی پوشیده شده است و بسیاری از ساکنان را با عوارض قلبی و ریوی راهی بیمارستان ها میکند. عیسی کلانتری، رییس سازمان حفاظت زیست بر آن است که به مسایل توفان ریز گردها در خوزستان میتوان در طول یک مدت زمان سه ساله رسیدگی کرد. اما برنامههای دولت نه به اندازه کافی به چالشهای داخلی میپردازند و نه میتواند کانونهای خارجی گرد و غبار در غرب کشور را مهار کند. تلاشهای نسبی از جمله ایجاد جنگل کهور پایدار کننده خاک در غرب رودخانه کرخه و بازساییهایی در منطقه تالاب بزرگ هورالعظیم که با عراق مشترک است، صورت گرفته است. اما مردم محل تردید دارند که دولت اراده سیاسی و منابع لازم را برای پرداختن به این مسأله داشته باشد.
سلام فرمانده، نمایش آزار کودکان
فرشاد اعرابی
اتفاقی که در موزیک ویدئوهای سلام فرمانده رخ داده، شکل عریان و صریح کودکآزاری است. اما این تلاش برای درگیرکردن کودکان معنای دیگری هم دارد: هراس حکومت از آموزش آزاد کودکان. جمهوری اسلامی برای ساختن اسطوره از نامهای برباد رفته تمامی نامها را تصاحب میکند چند ماه بیشتر از مرگ قاسم سلیمانی نگذشته بود که تندیسهای بدقوارهی او یکباره در میدانهای شهر سبز شد. حالا پس از یک سال برای بیرون کشیدن نام از یاد رفته فرمانده، به کودکان متوسل شده است. نیمه شعبان مصادف با ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۰ نماهنگی با عنوان سلام فرمانده با اجرای ابوذر روحی در لنگرود اجرا شد (هرچند از شعر درست معلوم نیست این فرمانده کیست؛ خامنهای؟ سلیمانی؟ مهدی موعود؟ یا هر سه آنها که در قامت منجی بههم درآمیختهاند.) و سپس آن را در همه جا اجرا کردند و خبر از بدل شدن آن به سرود صبحگاه در مدرسهها آمد. یکی از به اصطلاح باشکوهترین اجراهای آن به میدان آزادی تهران مربوط میشد که با تبلیغات وسیع حکومتی همراه شد. اجرای سلام فرمانده در میدان آزادی جمهوری اسلامی را درست شبیه شرکتهای ورشکسته نشان میدهد که برای فروختن کالای باد کرده در تبلیغاتشان از چهره کودکان بهره میجویند نمایشی کوچک در دل یک نمایش بزرگ. در میدان آزادی کودکان را به صف کردهاند؛ مداحی با صدای نخراشیده و سوزناک کلماتی تهی و رنگباخته را پشت هم ردیف میکند و کودکان با او همراه میشوند. دهان کوچکشان توسط ایدئولوژی حاکم تصاحب شده و طوطیوار تکرار میکند اما حقیقت آنها را در حرکت چشمها، دستها و بدنهایشان میشود جستجو کرد. آیا به راستی کودک معصوم و پاک است؟ کودک به خاطر کوچکیاش ناتوان است. از جمله اینکه ناتوان است که به صورت آن مداح سیلی بزند، یا قدش به منبر نمیرسد تا روی کسی که بر آن تکیه زده، تف بیاندازد. کودک از مناسبات قدرت ناآگاه است. گرچه به یاری غریزه و عاطفهاش زشت و خطرناک را گاهی تشخیص میدهد. اما کودک بیشتر از هر چیز شیفته رقص و موسیقی است. در سرزمینی که رقص و بازی از کودکان دریغ شده، آنها با همین صدای نکره و این آهنگ بدآهنگ جادو میشوند و بی آنکه بدانند به خدمت ایدئولوژی حاکم درمیآیند. در این صفوف میشود کودکانی را دید که ناخودآگاه و غریزی با ملودی تنشان را میجنبانند و میرقصند. آنها درک شفافی از کلمات و جملات ندارند. اتفاقی که در این موزیک ویدئو رخ داده شکل عریان و صریح کودکآزاری است. دهه نودیهایی که جناب مرگ برای بقا فراخوانده است کودکانی هستند که آموزش و پرورش اصلیشان در فضای مجازی شکل میبندد؛ کودکانی که از آتش جهنم شبها کابوس نمیبینند و با مفاهیمی چون غیرت و شهادت بیگانهاند. اینها که امروز در صفوف منظم به فرمانده سلام میکنند فردا برای رفتن جلادانی که آموزگارانشان را در بند کردهاند پای خواهند کوبید. ساختن تندیس از فرمانده و خواندن سرود برای او نشان از ترس بزرگ حکومت دارد؛ ترس از فراموشی. برمیگردیم دو سال گذشته را مرور میکنیم، بارها ویدئوهایی از رقص دانشآموزان، پرستاران و کارگران در فضای مجازی منتشر شد. حکومت حالا برای مقابله با رقصی که از آن گریزی نیست، برای خودش سرود میسازد و کودکان را دستآویز نجات خود میکند. این سرود که قرار است به سرود صبحگاه مدرسه بدل شود نمونه روشنی از چاکر پروری و بازتولید فرهنگ مرید و مرادی است. سرودی که مدام در حال تکرار این جمله است: همه رو فدات میکنم یا در جای دیگر قول میدهد: عهد میبندم که میمونم پای کار این نظام گویی دارد نیرو و ارادت کودکان را پیشخرید میکند. اما صحبت بر سر متن سرود و ملودی اساساً بیهوده است. هرگز مشخص نمیشود مخاطب این ترانه کیست، کلمات گنگ و نامفهوماند درست به نامفهومی ساز و کار حاکمیت. اگر ملودی-که به تازگی در گزارش ادعا شده کپی از سرود عراقی است را حذف کنیم حتی نمیشود یکبار از روی ترانه خواند. مداح به زور ملودی جملات را میکشاند و در هوا رها میکند. اما برویم سر وقت عوامل سازنده این ناسرود بدشکل. سعید نعیمی تهیه کننده سرود سلام فرمانده در مصاحبه با خبرگزاری فارس ادعا میکند در سال روز مرگ قاسم سلیمانی گروهی به نام ماح(ملت امام حسین) تشکیل شده که هدفش تربیت دهه نودیها است. این گروه، سرودی به نام رفیق شهیدم را اجرا کرد که اقبالی نداشت و به آن توجه نشد. به گفته سعید نعیمی: در سرود رفیق شهیدم به علی لندی و علمای معاصر توجه و سعی شد دستورات مقاممعظم رهبری مثل آتش به اختیار، جهاد تبیین و گام دوم انقلاب توجه ویژه شود. ابوذر روحی خواننده گروه ماح مدعی است که سلام فرمانده باعث شده فاصله عدهای با انقلاب به حداقل برسد: بسیاری از بچههای انقلابی با انقلاب و نظام آشتی کردند چون سلام فرمانده یک کار دلی معجزهای از طرف آقا امام زمان (عج) بوده است. به ادعای روحی ضربه این اثر باعث شد تا برنامهریزی که برای نسل دهه هشتادی و دهه نودی توسط غرب صورت گرفته به انزوا رود. البته اظهارات روحی حاکی از این است که تا چه اندازه ایدئولوژی حاکم بر ایران از نقش رسانه و آموزش آزاد و اطلاعات در زندگی کودکان و نوجوانان میهراسد. یک نمونه دیگر این هراس سند یونسکو بود. در سپتامبر دوهزار و پانزده سند ۲۰۳۰ توسط یونسکو تصویب شد. بر اساس این سند صد و نود و دو کشور عضو یونسکو موظفاند برای شهروندانشان جدا از جنسیت، قومیت و سن و سال امکانات برابر تحصیلی فراهم کنند. همچنین این سند در تلاش است تبعیض جنسیتی را از بین برده و امکان آموزش به زبان مادری را فراهم کند. در شهریور نود و پنج کارگروه ملی ۲۰۳۰ برای اجرا کردن این سند تشکیل شد. خامنهای در اردیبهشت نود و شش طی سخنرانی به مناسبت هفته معلم گفت: به چه مناسبت یک مجموعه به اصطلاح بینالمللی که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای دنیا است، این حق را داشته باشد که برای ملتهای دنیا با فرهنگهای مختلف، تکلیف مشخص کند؟ رهبر ایران اینگونه به مخالفت با آموزش رایگان برای تمامی اقشار و رفع تبعیض جنسیتی برخاست. او صراحتاً اعلام کرد که این سند مخالف آموزههای دینی است و دست آخر رئیس جمهوری منتخبِ او ابراهیم رئیسی (عضو هیئت مرگ در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷) کلاً اجرای آن را لغو کرد. منظور خامنهای از آموزههای دینی روشهایی است که هرگونه خلاقیت را در کودکان کور کرده و سعی در یکپارچهسازی آنها دارد. همانطور که از یونیفرم و حرکات منظم کودکان در نماهنگ سلام فرمانده میتوان تلاش حکومت را برای ساختن لشگری یکپارچه دید. در روز شانزده خرداد محفلی حول محور این سرود برپا شد و محمدرضا وحیدزاده مجری محفل سی و هفتم عصرنشینی هنر و اندیشه، سرود سلام فرمانده را پدیده غیرمعمولی خواند که در اولین اجرا با موافقان و مخالفان بسیاری روبهور شده است. به گفته رضا زنگنه کلام این سرود دارای ایرادات زبانی و ایراد قافیه است و زبان یکدستی ندارد. نظر رضا زنگنه این است که سرود سلام فرمانده نان ملودیاش را میخورد که به سبک ملودی مداحی تنظیم شده و در یاد میماند. در ادامه او این سوال را مطرح کرد: آیا سرود سلام فرمانده برای کودک و نوجوان ساخته شده یا فقط از کودکان و نوجوانان استفاده میکند؟ و در نتیجه این کار را سوءاستفاده از کودکان دانست. در این نشست یکی از مدعوین به نقش زمان و گذرش بر اثر هنری اشاره کرد. دولت مردان چنین میپندارند که در تاریخ ابدی شدهاند، البته که ردپای خونینشان از زمین هرگز زدوده نخواهد شد اما عمر این سرود کمتر از آن خواهد بود که کودکان فردا با شنیدنش برای فرمانده دست یاری بلند کنند. همین حالا شبکههای اجتماعی مملوء از سرودهایی در تمسخر سلام فرمانده است. سالها از اولین همهپرسی نظام جمهوری اسلامی و رای آوردنش گذشته است. امروز اگر بخت با مردم ایران یار باشد و از آنها نظرشان را راجع به حکومت بخواهند نتیجه بر همگان مبرهن است. در گوشه کنار ایران فریاد اعتراض از همه اقشار به خصوص طبقات فرودست به گوش میرسد. جمهوری اسلامی به جز بخش اندکی که بدنهاش را تشکیل میدهد یار دیگری ندارد. او همه را تارانده است؛ زنان، کارگران، اقلیتهای جنسی و مذهبی، مهاجران و بیوطنها، معلمان و پرستاران، بازنشستگان. برای این است که در این نماهنگ سعی دارد لشگر پوشالیاش را به نمایش بگذارد.
زیر پوست کولبری
نوید بهداد
معضل کولبری تنها دربرگیرنده کشتار کولبران در مناطق مرزی نیست که تصویر مردان کولبری را نشان میدهد که نبود کار آنها را مجبور کرده در کوهها و راههای صعبالعبور به دنبال تأمین نان باشند. بلکه ابعاد این معضل اجتماعی و فاجعه انسانی به بطن جامعه، زندگی، خانه و خانواده کولبران راه میابد و عوارضش زندگی زنان و فرزندان خانواده کولبران را تحت تأثیر قرار میدهد. زنان به عنوان گروه مورد تبعیض و آسیبپذیر جامعه ایران و کردستان و زنان خانواده کولبر به عنوان گروهی که خود از چرخه معیوب محرومیت و عقبمانده نگهداشتن در کردستان میآیند و مجددا با شرایط و وضعیت «زندگی با کولبری» در این چرخه باقی میمانند که زنانی با عنوان «گروهی خاص» و «سبک زندگی تروماتیک» را شکل میدهند. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران، کولبری تبدیل به یک مسئله سیاسی به بهانه تأمین «امنیت» در مرزهای کردستان شد که با سیاستهای تبعیضآمیز، فقر اقتصادی و بیکاری، کولبری تحمیل و رواج پیدا کرد. در حالی که تکلیف دولت باید ایجاد اشتغال و تأمین معیشت مردم باشد، اما حکومت ایران از این امر سر باز زده و مناطق کردنشین را در عدم توسعه و عقبماندگی پایدار قرار داده است (عدم اجرای اصل ۴۳ قانون اساسی). سیاستگذاریی که میخواهد کولبری باشد، شلیک گلوله در مرزها باشد و بگوید کردستان ناامن است؛ توجیهی «امنیتی» برای عدم توسعه و سرمایهگذاری در کردستان، آنهم بدلیل اینکه کردستان از ابتدا با روی کارآمدن جمهوری اسلامی مخالف بود. از دیگر سودرگیر شدن مردم با کولبری سطح درخواست مطالبات ذاتی و حقوقی آنها را پایین میآورد و شهروندانی کم توقع در اختیار حکومت قرار میدهد. کولبری نقض فاحش حقوقبشر است، چون کولبران محصول کارکرد غلط و سیاستهای نادرست و تبعیضآمیز یک حکومت علیه شهروندان خودش است که این چنین پدیدار گشته و با حداقل انطباق اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین با وضعیت کولبری، بطور کامل نقض تکتک معیارها، مواد و مقرارت مشاهده میشود. در وضعیت تبعیض مضاعف و نقض فاحش حقوقبشر، کرامت انسانی این شهروندان نیز لگدمال میشود. این سیاست سرکوب، برنامهریزی شده تا کولبران را وادار به کولبری کند، آنها را در تنگنا قرار دهد و موجبات فروپاشی آنها را آغاز کند که نقض فاحش حقوقبشر از لحاظ سیاسی، تاریخی حقوقی و قانونی است و از این سیاست زنان و کودکان هم در امان نیستند و حقوقشان به شکل سیستماتیک پایمال و نقض میشود. کولبری به هیچ عنوان کار و در شأن انسان نیست. اینکه مانند حیوان برروی خودش بار حمل کند. کولبری در قوانین ایران هیچ جای ندارد و در هیچ کجا به آن اشاره نشده است، نه به عنوان شغل نه به عنوان جرم؛ اما افرادی که کولبری میکنند همانند مجرم با آنها رفتار میشود با اتهامات خروج از مرز و «قاچاق کالا». کولبران این کار را به هیچ عنوان شغل نمیدانند و از سر ناچاری و آخرین راه بدنبال آن میروند؛ چراکه شغل براساس قانون باید تأمین کننده معیشت و سلامت جسمی و روحی فرد باشد و کرامت انسانی و سلامت جسمانیش را از بین نبرد، اما این وضعیت برای کولبری وجود دارد. علاوه براین این کار نه کارگاه، نه ساعت کار معین، نه کارفرما و نه استاندارد دارد. پس نه اصول ایمنی و نه بیمهای دارد و نه خسارت به کولبر کشته و زخمی شده پرداخت میشود. «قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمین »که در سه حوزه بیمهای، حمایتی، و توانبخشی و امدادی براساس اجرای اصل ۲۹و بندهای ۲و۴ اصل ۲۱(حقوق زنان) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در جهت ایجاد انسجام کلان سیاستهای رفاهی به منظور توسعه عدالت اجتماعی و حمایت از همه افراد کشور در برابر رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و پیامدهای آن پایهریزی شده، هیچکدام از مفاد این قانون در مورد این گروه از زنان اجرا نمیشود و حقوقشان به صورت نظامند نقض میشود. براساس مفاد و حقوقی که در اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاقبینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیان شده، وضعیتی که این زنان در آن قرار دارند ناشی از در محرومیت ساختن و در محرومیت ماندن است که نقض فاحش حقوقبشر است.
زنان و ناعدالتی در ایران
پریسا نیکونام نظامی
زنان دارای کرامت اخلاقی و انسانی هستند که یک نقش بیبدیل و تاریخساز در اجتماع داشتهاند در گذشته یا بهتر است بگوئیم زمان جاهلیت به قدری منزلت زن تنزل یافت که آنان را زنده بهگور میکردند، البته اکنون هم فرق چندانی نکرده است، انسان چه مرد و چه زن تنها در مسیر آرزو و هدف در حرکت است و اگر این هدف و آرزو در نطفه خفه شود دیگر زندگی وجود ندارد که بتوان ادامه داد. زنان همواره دچار تبعیض و ظلم واقع شدهاند، جمهوری اسلامی یا به ظاهر اسلامی اما جنایتکار و خونریز، تنها با نام اسلام اهداف خویش را پیش میبرد و مردم را سرگرم دین و دینداری و معصیت کرده، اما خود آنگونه که میخواهد قدم برمیدارد و روحیه زنان را تضعیف میکند. حکومت جمهوری اسلامی ایران هیچگونه بویی از دیانیت و انسانیت نبرده است چراکه انسانیت را زیر پا گذاشته است، مردانی که تربیتشدهی دست زنان (مادر) هستند توسط همان مردان دچار توهین قرار گرفته میشوند البته اینها همگی آثار حکومت ایران است که اینگونه عقاید و افکاری را در ذهن و روح مردم گماشته و آنقدر قوانین مختلف و بیعدالتی وجود دارد که اخیراً شاهد جنایات زیادی هستیم به خصوص سست بودن قانون در قتلهایناموسی. حکومت ایران که خود را صاحب انقلابی میداند که سال ۵۷ اتفاق افتاد، انقلابی که زنان نقش بسیاری در آن داشتند
البته تنها برای رهایی از چنگال ظلم و جبر حکومت پهلوی، اما غافل از اینکه گرفتار سیستمی پیچیدهتر و منحوستر شدند زنان در تمامی عرصهها نقش آفرینی کردند، زنان در حکومت جمهوری اسلامی تنها نقش کالای جنسی دارند فتواهای اخیر که توسط حکومت و ملاهایی که اکثرا رسانهای هم میشوند. همگی بر فرزندآوری زنان تأکید دارند، اما دختران باید بخوانند، بدانند و آگاه باشند، این حکومت به ظاهر مسلمان هیچگاه دغدغه عفت دختران و زنان را نداشته و ندارد که بخواهد نقش مادری را مرتباً گوشزد کند. تنها زمانی که جمعیت رو به کاهش میرود، زنان را به میان میآوردند و وظیفهی اصلی آنان را فرزندآوری میدانند، این زمینهسازیها رخنه در روح زنان کرده و گاهاً دیده میشود خود زنان نیز پذیرفتهاند که نقش کالای جنسی داشته باشند. البته با گذشت زمان، ارتباطات و رسانه این افکار پوچ شده. منکر فرزندآوری نیستیم اما نباید وظیفه خطاب شود، جمهوری اسلامی ایران دیدگاه دیگری نسبت به زنان دارد (تداوم نسل) اگر چنین دیدگاهی نیست چرا برای تغییر قوانین اقدام نمیکنند. در جواب میگویند همگی براساس شرع تعیین شده است. اگر بر اساس شرع و اسلام بخواهیم پیش برویم در تمام کتبهای ادیان مختلف از کرامت انسانی سخن گفته پس نباید ظلم و تجاوزی باشد. قوانین روز به روز تغییر میکنند، کدام اسلام کدام شرع، اگر شرع و اسلامی هست چرا در مسائل دیگر اینقدر سستی وجود دارد. آخوندهای به ظاهر متدین، خودشان را حذف کنند قطعا آثار تجاوز و خونریزی در ایران ریشهکن میشود. در ایران شرع تنها برای زنان اعمال میشود، در کدام شرع و اسلام آمده که حق حیات از جوان ایرانی گرفته شود، برای این مسائل شرعی وجود ندارد. در عصر حاضر اکثر زنان نانآور خانواده هستند، و ساعات زیادی مشغول انجام کار هستند، قوانین باید تغییر کنند.
افول طبقه متوسط شهری و تثبیت دیکتاتوری!
رضا شایگان
هرم اجتماعى عموماً از سه بخش یا طبقه تشکیل میشود که عبارتند از طبقه افراد است، که طبقه حاکم بر جامعه است و اعضای آن تسلط نسبی بر تمامی شریان های اقتصادی، سیاسی و به طبع آن فرهنگی جامعه را دارند و معلولاً ١٠ درصد جامعه را تشکیل میدهند، طبقه متوسط، که طبقهای عموماً تحصیل کرده با ارزشهای متمایل به طبقه بالا و درآمد نزدیک به طبقه پایین عموماً کارمندان و حقوق بگیران را در برمیگیرد و نزدیک به ۴٠ درصد جامعه را در خود جای میدهد و در پایینترین سطح، طبقه فرودستان یا کارگران وجود دارند. در این طبقهبندى نخبگان که طبقه حاکم بر جامعه هستند، اقلیتى با بیشترین میزان درآمد و نزدیکى به حلقه قدرت که ثروت خود را به صورت موروثی و یا (در جوامع غیر دمکراتیک) از طریق بهرهمندی از رانت و فساد دولتی بدست آوردهاند و همواره سعی بر این دارند که جامعه را به شکلى دلخواه و رام از نظر تفکر و عملگرایى سوق دهند. این افراد همواره به صورت پنهان یا آشکار با تمام ابزارى که در اختیار دارند طبقات دیگر جامعه را در مسیرى قرار دهند که کمترین میزان اعتراض به روند کنونى و استثمارى که بر دیگر افراد جامعه روا میدارند، برسد. در این مسیر از انواع ابزار تبلیغی، رسانهاى، توجیهى و سایر ابزارها، سعی بر آن میشود که طبقات فرودست جامعه را به افرادى رام و مطیع تبدیل کنند. در مقابل، طبقه متوسط جامعه وجود دارند که با وجود داشتن تحصیلات عالى و اشتغال در شغلهاى استراتژیک همچون مدارس، ادارات، دانشگاهها، نشریات و … اما میزان درآمدى متناسب با فعالیتهاى خود ندارند، اما در عوض به واسطه داشتن تحصیلات عالى توانایى تغییر و تحول را در جامعه دارا میباشند. شاید به جرأت بتوان گفت که در شکلگیرى تحولات اجتماعی، این طبقه متوسط جامعه است که همیشه پیشرو بوده و با حرکت به سمت تحولخواهى و ایجاد تغییر با تأکید بر ارزشهای مدرن از جمله رفاه و امنیت و دموکراسی روشنگرى در جامعه بپردازد و همراه ساختن و جهت دهی به طبقه فرودست جامعه، موجبات تغییرات بنیادین و گرفتن امتیاز بیشتر از طبقه حاکم براى سایر اقشار جامعه را فراهم مىآورد. در جوامع مترقى و پیشرفته، طبقه متوسط نقش به سزایى در بسط و تحقق دموکراسی و جامعه مدنی ایفا میکنند و با اقدامات خود میتوانند میزان فساد و رانت و … طبقه حاکم را به حداقل برسانند. در واقع تقویت طبقه متوسط مترادف با تقویت دموکراسی و نهادینه شدن هنجارهای مدرن فرهنگی و اجتماعی میباشد.در این بین حتى میتوان نقش پررنگ طبقه متوسط بر اعمال و رفتار طبقه فرودست را هم شرح داد. جایى که طبقه متوسط در جامعه با توجه به سطح تحصیلات و توانمدى در تفکر، با ایجاد کمپینها و سندیکاها عملا طبقه فرودست جامعه را با خود همراه کرده و با ایجاد فشار حداکثرى بر طبقه حاکم، بر احقاق حقوق خود پافشارى کرده و حقوق خود را مطالبه میکنند. در کشورهایى با حکومتهاى خودکامه و توتالیتر اما با توجه به خودکامگى طبقه حاکم و با اعمال رعب و ترس و خفقان و حتى فشار حداکثرى بر سایر طبقات جامعه، همواره سعى میشود که جامعه را بطور دلخواه، رام و مطیع ساخته و حق هرگونه اعتراض را از طبقات متوسط و فرودست جامعه سلب کنند. در ایران و در چهارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی طی چهار دههی گذشته طیفی نوکیسه با استفاده از رانت و فساد دولتی شکل گرفته که عملا با در اختیارگیری مراکز قدرت و تصمیمگیری کشور هر روز فربهتر شده و باعث ایجاد فشار اقتصادى و اجتماعى مضاعف بر سایر طبقات جامعه شده است. زیاده خواهی این طبقه در ایران و حاکمیت مطلق اقلیت حاکم بر اکثریت طبقه متوسط و فرودست، هر روز ابعاد تازه اى به خود میگیرد و طبق برنامههاى از پیش تعیین شده طبقه حاکم، سعى در حذف طبقه متوسط و تبدیل جامعه به دو گروه حاکم و فرودست مطیع که بدون چون و چرا و حق اعتراض، فقط خواستهها و اراده طبقه حاکم را اجرا میکنند، در حال شکلگیرى است. این برنامه از دهه هفتاد شمسى و پس از روى کار آمدن دولت اصلاحات آغاز گردید. در دوم خرداد ١٣٧۶ طبقه متوسط شهری توانست توان جریان سازی خود را به حاکمیت بقبولاند و کاندیدای خود را با اکثریت مطلق آرا در تقابل با خواست حاکمیت پیروز میدان نماید. از آن پس حاکمیت با آگاهی از توان تغییر طبقه متوسط همواره کوشیده این طبقه را به ورطه اضمحلال بکشاند. از این رو با شناسایى افراد با توانایى رهبرى طبقه متوسط و حذف آنها، بستر را براى إیجاد تغییر و حذف طبقه متوسط آغاز و پروژه حاکمیت کلید خورد؛ افزایش روزافزون قیمتها، حذف و سانسور گسترده در نشریات، دستگیرى، تبعید و حتى قتل نخبگان و بسیارى از موارد اینچنینى باعث شد تا رفته رفته طبقه متوسط و تحول خواه جامعه رو به افول و حذف شدن نهد. هرچند که با گذشت بیش از دو دهه هنوز طبقه حاکم به خواسته خود نرسیده اما این بیم میرود که در آیندهاى نزدیک این امر محقق شود زیرا فشار حداکثرى حاکمیت بر اقشار جامعه جامعه را به سمتى سوق داده که طبقه متوسط جامعه نیز رفتهرفته در زمره طبقه فرودست قرار گیرند و تنها دغهدغهشان غم نان و گذراندن زندگی باشد و از اینرو ناگزیر به تن دادن بی چون و چرا به خواسته نامشروع حاکمیت شوند. در موارد مشابه در سایر نظامهاى توتالیتر نیز شاهد این موضوع بودهایم که افول طبقه متوسط در نهایت منجر به استیلای دیکتاتوری مطلق شده برای نمونه میتوان از کرهشمالى ونزوئلا و نام برد که با حذف طبقه متوسط جامعه، حاکمیت عملا راه را براى سلطه بیشتر بر تمامى ارکان جامعه باز کرد. لازم به توضیح نیست که پیامدها و خطرات حذف طبقه متوسط از یک جامعه تا چه میزان است زیرا حذف این طبقه عملا جامعه را به یک جامعه منفعل و فاقد ارادهاى تبدیل میکند که طبقه حاکم به هر نوع و شیوهاى میتواند آنها را استثمار کند. در چنین شرایطى که بدون شک با اعمال فشار و نقض کامل حقوق بشر همراه است، شاهد بىرویه دستگیریها و زندان و شکنجه خواهیم بود. ضمن اینکه فقر میتواند عامل بسیارى از ناهنجاریها و بزهکارى اجتماعى و حتى جنایات باشد. از این رو نقش سازمانهاى حقوقبشرى و بینالمللى در ایجاد روشنگرى و آگاهسازى جامعه جهانى از پیامدهاى خطرناکى که حکومتهاى خودکامه نظیر ایران بر شهروندان خود اعمال میکنند، بسیار حائز اهمیت است.در پایان امید میرود که حال که جامعه ایران در برابر زیاده خواهى حاکمیت ایستادگى کرده و هزینههاى فراوان و سنگینى میدهد، جامعه جهانى و نهادهاى حقوقبشرى نیز از ایشان حمایت کرده و با محکوم کردن رفتار خشونتبار طبقه حاکم بر شهروندان ایران، حاکمیت را وادار به تغییر رفتار خود در برابر شهروندانش و پایان بخشیدن به نقض گسترده حقوق آنها مبادرات ورزند.
حقوق متهمین/ محکومان بیمار (بخش دوم)
عباس رهبری
در تحولات نظامهای دادرسی کیفری به منظور تأمین موازین حقوق بشر در اسناد بینالمللی کوشش فراوان شده که افزون بر تأمین حقوق جامعه حقوق دفاعی اشخاص مظنون در این مرحله حفظ و توسعه یابد. برخی بر این باورند که هنوز ماده 22 قانون اصلاح پاره ای از قوانین دادگستری مصوب 1356که در آن اجازهی صدور قرار تعلیق تعقیب تحت شرایطی به دادستان اعطا شده است قابلیت اجرا دارد، بنابراین امکان صدور این قرار وجود دارد و نباید به سادگی از مزایای تعلیق تعقیب چشم پوشید. افزون بر این احضار متهم که از طریق ابلاغ احضاریه به آدرس وی یا انتشار آگهی در روزنامه، نوعی دعوت به دادرسی است و به موجب آن متهم مکلف میشود در موعد مقرر نزد مقام قضایی جهت پرسش و پاسخ حضور یابد. مقنن به موجب بند 2 ماده 116 آییندادرسی کیفری برای متهمان بیمار این حق را پیشبینی کرده است که اگر مبتلا به بیماریای باشند که به موجب آن قادر به حرکت نباشند با فرستادن گواهی عدم امکان حضور به مرجع قضایی مربوط، در موعد مقرر در احضاریه، حاضر نمیشوند و با اثبات عذر موجه مانع از اعمال حربه شدیدتر یعنی صدور برگ جلب نسبت به خود میشوند زیرا اگر عدم حضور متهم در موعد مقرر که در احضاریه قید شده بدون عذر موجه باشد به موجب ماده 117 همان قانون به دستور مقام قضایی برگ جلب صادر و متهم توسط ضابطان دادگستری دستگیر میشود. از این بیش مقنن در ماده 161 در مورد شهود و مطلعان بیماری که توانایی حضور نزد مقام قضایی جهت ادای شهادت را ندارند نیز حکمی مشابه ماده 125 مقرر نموده است. قرارهای تأمین کیفری به ترتیب شدت و ضعف در ماده 132 آییندادرسی کیفری برشمرده شدهاند و با عنایت به اینکه با وجود ماده 35 و تصریح قانونگذار به صدور قرار بازداشت موقت اجباری در جرایم یاد شده در این ماده عملاً الزامی مبنی بر صدور قرار بازداشت موقت در نظام کیفری ایران وجود ندارد. پس، مقام قضایی در گزینش هر یک از آنها دربارهی متهم مخیر است. البته قانونگذار به موجب مادهی 134 قانون دادرسی کیفری مقام قضایی را مکلف نموده که با درنظر گرفتن معیارهایی، قرار تامین مناسب را انتخاب نماید. برخی از این معیارها ناظر به جرم و مجازات، برخی ناظر به سهولت جمع آوری دلایل و برخی ناظر به خود متهم است. در مورد نوع اخیر میتوان به ضرورت تناسب قرار تأمین با وضعیت مزاج متهم اشاره نمود. در واقع قانونگذار با گنجاندن این امر در انتهای ماده، مقام قضایی را مکلف کرده است که در انتخاب نوع قرار تأمین، سلامتی و شرایط جسمی و روحی متهم را در نظر بگیرد و در صورتی که متهم مبتلا به بیماری جسمی یا روحی خاصی است که نگهداری وی در بازداشتگاه با سلامتی وی منافات دارد از صدور قرار سنگین بازداشت موقت دربارهی وی امتناع ورزد و قرارهای سبکتری چون کفالت و وثیقه را انتخاب نماید. به نظر میرسد شایسته بود قانونگذار مقام تحقیق را مکلف مینمود: نخست در حین بازجویی شرایط جسمی و روحی متهم را در نظر بگیرد و از انجام اقداماتی از قبیل بازجویی طولانی مدت و بدون وقفه که با سلامتی متهم بیمار منافات دارد امتناع ورزد. دوم- اگر متهم به جهت ابتلا به بیماری روحی یا جسمی، قادر به شروع بازجویی نیست یا ادامه بازجویی با سلامتی وی منافات دارد با صدور قراری، بازجویی را تا زمان ایجاد آمادگی لازم متوقف نماید. زیرا پرسش و پاسخ از فرد بیمار با موازین دادرسی عادلانه که متضمن حفظ حقوق دفاعی متهم است مغایرت دارد. سوم- اگر توقف بازجویی تا زمان پدید آمدن آمادگی لازم برای متهم، منجر به اطاله دادرسی شود و ضرورتی مبنی بر حضور خود متهم وجود نداشته باشد میتواند بازجویی را با حضور وکیل متهم ادامه دهد و اگر متهم بیمار، به جهت عدم توانایی مالی قادر به تعیین وکیل نباشد نسبت به تعیین وکیل تسخیری برای وی اقدام نماید. گرچه حضور وکیل در مرحله تحقیقات مقدماتی به موجب مادهی 128 قانون آیین دادرسی کیفری و تبصره آن با محدودیتهایی همراه است که دربارهی متهمان بیمار نباید این محدودیتها لحاظ گردد. قانونگذار در تبصرهی مادهی 6 قانون یاد شده حدوث جنون بعد از ارتکاب جرم و قبل از صدور حکم قطعی را از موجبات توقف تعقیب تا زمان رفع جنون دانسته است. اما باید گفت از یکسو معنای اصطلاح جنون در علم پزشکی و حقوق مبهم است و از سوی دیگر در فرض رفع ابهام تنها بیماریهای روانی حاد استماع دفاعیات متهم یکی از ارکان اساسی در محاکمه کیفری و از اصول مهم دادرسی عادلانه، استماع دفاعیات متهم یا وکیل وی در دادگاه است که مقنن در بند 3 ماده 193 آییندادرسی کیفری نیز به آن اشاره کرده است. با توجه به اینکه اظهارات متهم در این مرحله به نسبت مراحل قبل دادرسی کیفری ( کشف، تعقیب و تحقیق) تأثیر بیشتری در سرنوشت وی خواهد داشت، پس باید متهم از نظر جسمی و روحی از توانایی لازم برای دفاع از خود در جلسه دادگاه برخوردار باشد. در همین راستا شایسته بود قانونگذار، قاضی دادگاه را مکلف میکرد که اگر متهم به جهت ابتلا به بیماری، توانایی لازم برای دفاع از خود را نداشت، نسبت به تجدید جلسه و تعیین وقت دادرسی مناسب اقدام نماید زیرا ممکن است متهم به جهت بیماری به عواقب اظهارات خود آگاه نبوده است و مطالبی را بیان کرده که مسیر دادرسی را به ضرر وی تغییر میدهد. در این خصوص نیز اگر به نظر قاضی دادگاه، تجدید جلسه منجر به اطاله دادرسی شود و الزامی به حضور خود متهم برای رسیدگی به پرونده وجود نداشته باشد میتوان جلسه دادگاه را با استماع دفاعیات وکیل متهم ادامه داد و مبادرت به صدور رأی نمود. البته اگر متهم به سبب عدم توانایی مالی قادر به تعیین وکیل نباشد دادگاه مکلف است در کلیه جرایم نسبت به تعیین وکیل تسخیری برای متهم بیمار اقدام نماید. گرچه میتوان بیان داشت که مستند به تبصره 1 ماده 186 قانون دادرسی کیفری تعیین وکیل تسخیری تنها در جرایمی که مجازات آن به موجب قانون قصاص نفس، اعدام، رجم و حبسابد میباشد الزامی است که در خصوص متهم بیمار باید این امر به کلیه جرایم تسری یابد. تعیین مجازات قاضی دادگاه پس از احراز مجرمیت متهم وارد مرحله صدورحکم و تعیین نوع و میزان مجازات میگردد. نخستین و مهمترین معیار، برای تعیین نوع و میزان مجازات در راستای اصل قانونی بودن مجازات، نوع جرم ارتکابی است چون مقنن برای هر نوع جرم، نوع و میزان خاصی از مجازات را معین نموده است. البته قاضی دادگاه میتواند در راستای اصل فردی کردن مجازاتها (تناسب مجازات با وضعیت بزهکار) با در نظر گرفتن شرایطی همچون وضعیت جسمی و روحی فرد، حسب مورد نسبت به تخفیف، تبدیل مجازات تعیین شده در قانون یا تعلیق مجازات اقدام نماید. در حقیقت قاضی دادگاه باید هم زمان با پرونده کیفری متهم، به پرونده شخصیت وی نیز که در برگیرندهی اطلاعاتی درباره اوضاع جسمی و روحی و وضعیت خانوادگی و اجتماعی متهم است توجه نماید. در متون قانونی ایران از نا بختیاری هنوز ضرورت تشکیل این پرونده در کنار پروندهی کیفری در نظر گرفته نشده است. گرچه قانونگذار در مادهی 222 قانون دادرسی کیفری در دادرسی کودکان، قاضی دادگاه را در تشکیل یا عدم تشکیل پروندهی شخصیت در مورد کودک متهم مخیر کرده و الزامی در این باره ایجاد ننموده است. نیز در این ماده اشارهای به توجه به وضعیت جسمانی کودک نشده و تنها به وضعیت روحی اشاره شده که محل ایراد است! زیرا ممکن است برخی از مجازاتها مانند شلاق با وضعیت جسمانی کودک مغایرت داشته باشد و در نظر گرفتن چنین مجازاتی برای وی، سلامتی او را در معرض خطر قرار دهد. از این بیش مقنن در برخی از مواد قانون مجازات اسلامی با استفاده از لفظ یا بین انواع مجازاتها در متن قانون، قاضی دادگاه را در انتخاب نوع مجازات مخیر کرده است؛ براین اساس قاضی دادگاه میتواند در چنین شرایطی با در نظر گرفتن وضع جسمی و روحی فرد، مجازات متناسب را از میان دو یا چند نوع مجازات انتخاب نماید. برای نمونه اگر فردی به دلیل بیماری توانایی تحمل مجازات شلاق را نداشته باشد ( یعنی هنگامی که مجازات از نوع حد نباشد.) میتوان در صورت فقدان مانع مجازات دیگری برای وی در نظر گرفت. در مرحله اجرای حکم پس از طی مراحل دادرسی و صدورحکم محکومیت قطعی آخرین مرحله ی دادرسی کیفری اجرای حکم است. در این مرحله دادسرا نسبت به اعمال مجازات مقرر در حکم صادره از دادگاه اقدام میکند. حکم صادره ممکن است مشتمل بر یک یا چند نوع از مجازاتهای ذیل باشد: الف: مجازاتهای بدنی؛ ب: مجازاتهای سلبکننده یا محدود کنندهی آزادی؛ ج: مجازاتهای مالی د: مجازاتهای محرومیتزا. مجازات سلبکنندهی حیات به عنوان شدیدترین نوع مجازات در نظام عدالت کیفری، به هیأت حاکمه این اجازه را میدهد که در پاسخ به جرم ارتکابی مجرم، جان وی را ستانده، او را از ادامه ی زندگی محروم نماید. این مجازات که در نظام کیفری ایران منحصر به سه نوع اعدام، قصاص و رجم است موافقان و مخالفان متعددی دارد. باید گفت که اعمال اینگونه مجازات نه تنها موجب بازدارندگی نخواهد شد که به نوعی باز تولید خشونت و زایل شدن اخلاق در جامعه را در پی خواهد داشت. یعنی سلب حیات و یا اعدام عارضه است و نه راه حل! دربارهی نحوه اجرای این گونه مجازاتها آیین نامهای تحت عنوان آییننامه نحوه اجرای احکام قصاص، رجم، قتل، صلب، اعدام و شلاق در تاریخ 27/6/1382به تصویب رسیده است.
علل و تهدیدات فرار دختران
کوثر ولیزاده
دختران فراری، به دخترانی گفته میشود که به دلایل مختلفی از خانه و خانوادهشان فرار میکنند و به جامعه پناه میبرند، دلیل فرار دختران از خانه چنان مهم است که دانشمندان و مؤسسات و انجمنهای زیادی در سراسر جهان آن را مورد مطالعه و بررسی دقیق قراردادهاند و حتی برخی از آنها دستهبندی خاصی برای انواع دخترانی که ناچار به فرار شدن ارائه کردهاند. به طور مثال انجمن پزشکی نوجوانان، فرار نوجوان را به 4 دسته تقسیم کرده است: فرارهای موقعیتی فرارهای طولانی راندهشدگان و جوانان سازمان یافته که میتوان به جرأت گفت: بیشتر آنها به دلیل موقعیتهای سختی و فشارهای روحی و جسمی که در آن قرارگرفتند ناچار و مجبور به فرار از خانه هستند. هر کدام از این عبارات نیز تعریف مخصوص به خود را دارند که در این مباحث نمیگنجد. در ادامه به آماری از دختران فراری اشاره میکنم: بر طبق آمار رسمی سازمان بهداشت جهانی، هر ساله بالغ بر یک میلیون نوجوان در رده سنی 13تا19سال از خانههایشان فرار میکنند که در این بین بیشترین آمار را دختران به خود اختصاص دادهاند. به طوری که 30تا40درصد این جمعیت را پسران تشکیل میدهند و60تا70درصد باقیمانده این جمعیت به دختران اختصاص دارد. علل رایج فراری شدن دختران: همانطور که قبلا نیز اشاره شد، این پدیده علل بسیاری دارد. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: بیشترین آنها به خاطر 1- مشکلات خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی، به دنبال آرامش بودن و همچنین به دلیل استرسهای زیاد مختلف در خانواده 2- دختران بیسرپرست یا بد سرپرست :سخت گیریهای والدین نسبت به فرزندان و یا حتی بیتوجهی به آنان، فقر: ازدواج اجباری: دختری کم سن سال را بدون رضایت او مجبور به مردی سالخورده یا که دختری که علاقهای به او ندارد رو نامزد یا ازدواج کند. وی چارهای جز فرار از منزل سراغ ندارد منزل پدر را ترک کرده. ارتباط با دوستان یا گروه همسالان ناباب و نااهل، دوست پسر داشتن دختران و برقراری رابطه عاشقانه یا مخالفت والدین با ازدواج آنان و در درجهای بالاتر، حامله شدن دختران، اختلالات، خطرات تهدید کننده دختران فراری ازدواج اجباری و خطرات زیادی در انتظار دخترانی است که از خانههایشان فرار میکنند. این خطرات می تواند دلایل مختلفی داشته باشد. از واضحترین این دلایل این است که این دختران غالبا شخص قابل اعتمادی را در بیرون از منزل ندارند یا مکان مناسبی را برای زندگی ندارند و در این موقعیت مجبورند به هر کسی اعتماد کنند یا به هر جایی بروند و حتی هر کاری بکنند تا بتوانند مخارج خود را در بیاورند و زندگی را ادامه دهند. در ادامه اشارهای جمعبندی شده با چند خطر رایجی که این دختران را تهدید میکند آشنا میشویم: تجاوز، ورود دختران فراری به باندهای توزیع مواد مخدر، تنفروشی دختران فراری، قاچاق اعضای بدن دختران فراری، سرقت، مجازات دختران فراری، درصد کمی از این دختران مورد این دسته خطرها قرار نمیگیرند و فرار آنها میتوان گفت مثبت بوده در انتهای سخنم به امید روزی که دختران ما در خانههایی پر از آرامش زندگی کنند تا اقدام به فرار را انتخاب و تجربه نکنند.
فقر و گرسنگی ! یا هولوکاست بیصدا (بخش دوم)
مریم حبیبی
هنگام بروز گرسنگی، نه تنها گروههای عظیمی از انسانها رنج میکشند و به شکلی رقت بار میمیرند، بسیاری از افراد در اثر آن، رفتارهای ناهنجار از خود بروز میدهند. مردمی که از گرسنگی رو به مرگ هستند، افزون بر دزدی و احتکار مواد غذایی، برای به دست آوردن پول خرید غذا دست به جنایت میزنند و حتی فرزندان خود را میفروشند. در قحطی سال 436 پیش از میلاد، هزاران رومی خود را در رودخانه میانداختند تا به عذاب طولانی و مرگ ناشی از گرسنگی دچار نشوند همچنین، در قحطی سال 1291 میلادی در هندوستان خانوادههای زیادی خود را در رودخانه غرق میکردند. آدمخواری نیز در قحطیهای قبل از قرن بیستم در انگلستان، اسکاتلند، ایرلند، ایتالیا، مصر، در چند دهه اخیر نیز، جهان چندین مورد کمبود شدید مواد غذایی ناشی از جنگ را شاهد بوده است. در واقع تا این زمان دلیل اساسی مرگومیرهای ناشی از فقدان غذا، ناشی از بلایای طبیعی نظیر خشکسالی و سیل. یا عوامل ایجاد شده توسط بشر نظیر جنگهای داخلی و بینالمللی بوده است. در حالی که امروزه، کمبود غذا و گرسنگی معمولاً به طور یکنواخت در میان فقرای دنیا دیده میشود و ویژه مناطق خاصی نیست. بین سالهای 1972 تا 1974، به علت پیشی گرفتن روزافزون تقاضای جهانی بر عرضه مواد غذایی و نیز کاهش ذخایر غذایی، قیمتهای بینالمللی مواد غذایی به سرعت بالا یکی از مهمترین این بحرانها، مشکل غذا میباشد. گزارش سازمانهای بینالمللی در ارتباط با وجود 800 میلیون گرسنه و نیز ازدیاد روزافزون مرگ و میرهای ناشی از سوء تغذیه و گرسنگی مبین تغییر ساختار علل بروز گرسنگی و عدم دسترسی به غذا میباشد. وجود ناامنی در تأمین غذا، موجب بروز ناامنیهای اجتماعی و اقتصادی گردیده و ممکن است منجر به بروز مخاصمات داخلی و بینالمللی شود. امروزه بحران غذا که میراث اقدامات بشر از جنگهای ویرانگر جهانی گرفته تا تصمیمهای اقتصادی و افزایش جمعیت بشر میباشد. یکی از اساسیترین حقوق میلیونها انسان را مورد تعدی و تهدید قرار داده است که هم در سطح داخلی و هم بینالمللی باید به جدیت مورد بررسی قرار گیرد. در چارچوب حقوق بینالملل بشر، حق بر غذای کافی، حق بنیادین هر شخص بر دسترسی پایدار به غذایی است که پاسخگوی نیازهای تغذیهای او بوده و فاقد عناصر سمی و خطرناک باشد. ارائه محصولات غذاییتر اریخته، عواقب و عوارض ناشی از تغذیه با این محصولات برای سلامت مصرف کنندگان، همراه با کنترل گسترده شرکتهای خصوصی بر روند تحقیقات علمی در خصوص بررسی عوارض احتمالیشان ،موجب بروز نگرانیهای جدی در میان فعالان عرصه حقوق بشر شده است. شرکتهای مزبور با استناد به پاراگراف سوم ماده 15 پیمان بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، هر نوع مداخله و نظارت بخش دولتی در روند تحقیقات خود را خلاف اصول بنیادین حقوق بشر دانسته و از فاش نمودن نتایج علمی حاصل از تحقیقات انجام شده در آزمایشگاههای تحت کنترل خود نیز امتناع میکنند و همواره مدعیاند که غذاهای تراریخته با غذاهای معمولی هیچ تفاوتی ندارند. موضوعی که نه تنها موجب نقض حق بر غذای کافی میشود،بل، در تضاد با برخی اصول اخلاق زیستی از جمله اصل زیانبار نبودن است. بدینترتیب، پرسش اصلی آن است که در مواجه با تقابل ایجاد شده میان حق بر غذای کافی و التزام به اصول اخلاق زیستی از یک سو و حق انجام آزادانه تحقیقات علمی و فعالیتهای خلاقه از سوی دیگر چه باید کرد؟ آنچه مسلم است رویه موجود توان پاسخگویی به مشکلات ایجاد شده در خصوص تأمین حق بر غذای کافی و اصول اخلاق زیستی را ندارد. بنابراین دولتها و شرکتهای خصوصی فعال در زیست فناوری تراریخت با توجه به لزوم پایبندیشان به اصول بنیادین حقوق بشر و اخلاق زیستی، مکلف به اصلاح شیوه موجود و برقراری تعادل میان منافع متفاوت هستند. امنیت غذایی و حق دسترسی به غذای کافی و سالم و رهایی از گرسنگی و سوء تغذیه از محورهای اصلی توسعه، سلامت جامعه و زیرساختهای نسل آینده کشور است. از طرفی ناامنی غذایی و تبعات جهانی آن موضوعی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم دامنگیر تمامی اقتصادی و اجتماعی این مشکل عظیم ، کشورهای جهان بوده و پیامدهای جسمی، ذهنی، روانی توانایی افراد برای توسعه ، گریبانگیر صدها میلیون انسان است. دو میلیارد تن نیز از کمبود گرسنگی و یا بیماریهای ناشی از سوء تغذیه در جهان میمیرد و یا از ریزمغزی در جهان رنج میبرند. برای حل این معضل رویکردهای مختلفی از قبیل حق بر غذا) ( امنیت غذایی ) از سوی سازمان ملل متحد و سایر نهادهای بینالمللی Food Security اتخاذ گردیده است که ضرورت دارد این مفاهیم در اسناد متعدد سازمان مللمتحد از منظر حقوق بینالملل بشر و حقوق بینالملل بشردوستانه از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و مشخص شود کدام یک از این دو رویکرد جایگاه حقوقی محکمتری داشته و میتواند نقش مؤثری در جهت حل مشکل سوءتغذیه ایفاء نماید. رویکرد حق بر غذا در اسناد حقوق بینالملل بشری سازمان ملل متحد رویکرد حق دسترسی به غذا در اسناد حقوق بینالملل بشردوستانه حقوق بشردوستانه شاخهای از حقوق بینالملل بوده که بر مخاصمات مسلحانه و سایر وضعیتها از جمله وضعیت اشغال حاکم است و رفتار متخاصمین در طول جنگ را تنظیم مینماید. منابع اصلی حقوق بشردوستانه عبارتند از: کنوانسیونهای چهارگانه ژنو و (343)پروتکلهای الحاقی به این کنوانسیونها. یکی از این دو پروتکل مربوط به حمایت از قربانیان منازعات مسلحانه بینالمللی و دیگر در خصوص حمایت از قربانیان منازعات مسلحانه غیر بینالمللی است. حق بر غذا در مفاد کنوانسیونهای چهارگانه ژنو حق بر غذا در مواد مختلف کنوانسیونهای چهارگانه ژنو بیان شده است از جمله اینکه در اشخاص کشور بیطرف که به دست طرف متخاصم میافتند به موجب کنوانسیون قابل بازداشت نبوده و در مدتی که این اشخاص در اختیار دولت متخاصمند باید غذای آنها به طوری که نیازهای تغذیهای آنها را برای یک زندگی سالم، کمی و کیفی و تنوع کافی باشد تأمین کند. بر تأمین غذای کافی و سالم و رژیم غذایی عادی کنوانسیون شماره (9) در (29 و 21 در مواد) در کنوانسیون چهارم ژنو که به کنوانسیون حقوق اشغال معروف است، تأکید شده است و نیز تعهد دولتهای عضو معاهده به آزادی عبور کلیه محمولههای غذایی ضروری در خصوص زنان باردار و نوزادان به تفصیل بیان شده(نان، آرد، شکر، روغن و نمک) و مواد مغذی کودکان زیر نیازهای مردم تحت اشغال را از نظر، آن دولت اشغالگر مکلف است در حد امکانات درماده(77) مواد غذایی، پزشکی تأمین کند و در صورت کافی نبودن مواد غذایی آن را از خارج وارد نماید. در کنوانسیون یاد شده نیز به طرحها و کمکهای بشردوستانه و ارسال مواد غذایی و دارویی اشاره شده است. قانون الحاق دولت جمهوری اسلامی به معاهده بینالمللی ذخایر ژنتیکی گیاهی برای غذا و کشاورزی ماده واحده. به دولت جمهوری اسلامی ایران اجازه داده میشود به معاهده ذخایر ژنتیکی گیاهی برای غذا و کشاورزی مصوب 12،8،1380 برابر با سوم نوامبر 2001 سی و یکمین کنفرانس سازمان کشاورزی و خواربار جهانی سازمان ملل متحد در شهر رم مشتمل بر یک مقدمه و سی و پنج ماده و دو پیوست (به شرح پیوست) ملحق شود و اسناد مربوط را مبادله نماید. وزارت جهاد کشاورزی به عنوان مرجع ملی این معاهده تعیین میشود. 1- اهداف این معاهده عبارتند از حفاظت و استفاده پایدار از منابع ژنتیکی برای غذا و کشاورزی و تسهیم منصفانه و عادلانه منافع حاصل از استفاده از آنها، هماهنگ با کنوانسیون تنوع زیستی برای امنیت غذایی و کشاورزی پایدار. 2- این اهداف از طریق ارتباط تنگاتنگ این معاهده با سازمان خوار و بار و کشاورزی سازمان ملل متحد و کنوانسیون تنوع زیستی حاصل خواهد شد. بخش ۲- مقررات کلی ماده 4- تعهدات کلی هر یک از طرفهای متعاهد از مطابقت قوانین، مقررات و رویههای خود با تعهدات خویش به گونهای که در این معاهده مقرر شده است، اطمینان حاصل خواهد نمود. ماده 7- تعهدات ملی و همکاری بینالمللی 1- هر طرف متعاهد در صورت اقتضاء فعالیتهای موضوع مواد (5) و (6) را در سیاستها و برنامههای کشاورزی و توسعه روستایی خود وارد نموده و با طرفهای متعاهد دیگر بطور مستقیم یا از طریق فائو و سایر سازمانهای بینالمللی مربوط، در حفاظت و استفاده پایدار از منابع ژنتیکی گیاهی برای غذا و کشاورزی همکاری خواهد نمود. 2- همکاری بینالمللی بویژه در جهت موارد زیر خواهد بود: (الف)- ایجاد یا تقویت توانائیهای کشورهای در حال توسعه و کشورهای با اقتصاد در حال گذر، در خصوص حفاظت و استفاده پایدار از منابع ژنتیکی گیاهی برای غذا و کشاورزی؛ (ب)- ارتقاء سطح فعالیتهای بینالمللی برای ترغیب حفاظت، ارزیابی، مستند سازی بهبود ژنتیکی، اصلاح نباتات، تکثیر بذر و تسهیم، در دسترس قرار دادن و تبادل منابع ژنتیکی گیاهی برای غذا و کشاورزی و اطلاعات و فنآوری مناسب آن، مطابق بخش (4)؛ (ج)- نگهداری و تقویت ترتیبات سازمانی پیشبینی شده در بخش (5)؛ (د)- اجرای راهبرد مالی موضوع ماده نابرابری فقر و افزایش تعداد فقرا و بیکاران نشان از وضعیت وخیم یک اقتصاد است. از سوی دیگر افزایش نابرابریها نشاندهنده فقدان عدالت در توزیع منابع است. این امر همچنین انعکاسی از رابطه ثروت با منابع قدرت دارد به نحوی که نزدیکی به کانون قدرت موجب برخورداری بیشتر از منابع و درآمدهای کشور میشود. اقتصاد ما به خاطر همین ساختار توزیع شدیداً نابرابر درآمد فرصتهای استثمار در جامعه را تقویت میکند. یعنی گروههای بالای درآمدی از ظرفیت نیروهای کمدرآمد سوءاستفاده میکنند و این خود میتواند زمینه رشد بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی مانند فساد، جرم و جنایت و شکلگیری گروههای مافیایی شود.
زنان بیسرپرست
سیدسعید نوریزاده
جامعه امروز ایران زنان بسیاری هستند که به تنهایی و بدون حضور یک مرد زندگی میکنند. زندگی این زنان پر از مشکلات است. زنانی که یا همسر خود را از دست دادهاند و یا از همسران خود جدا شدهاند و یا هنوز ازدواج نکردهاند. این زنان، زنان بیسرپرست هستند که متأسفانه از سوی قانون هیچ حمایتی نمیشوند. آنها مشکلات زیادی دارند که از جمله آن مشکلات اجتماعی و اقتصادی است. امروزه با روند رو به افزایش زنان سرپرست خانواده باید برای این قشر از جامعه حمایت کافی به عمل آید. براساس آماری که از سوی معاونت امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری اعلام شده بیش از۷۰ درصد زنان بیسرپرست بیسواد هستند. زمانی که انسان کم سواد یا بیسواد باشد نمیتواند شغل خوبی هم داشته باشد و در نتیجه با نبود کار از رفاه مالی هم بیبهره میماند و این مسأله خود باعث بروز مسائلی سختتر و بدتر میشود، که زن را مجبور به هر کاری میکند تا بتواند به زندگی خود و حتی گاه به زندگی فرزندان خود نیز سرو سامان دهد. از آنجایی که زنان سرپرست خانوار، مسئولیت تأمین معاش خانواده را نیز برعهده دارند، با مشکلات عدیدهای روبهرو میشوند. به دلیل عدم برابری در قوانین استخدامی ایران از یک سو و مزد کمتر زنان به ازای مردان در برابر کار یکسان، زنان همواره با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند. هیچ رابطه ضروری میان زن سرپرست خانوار بودن و بیسواد و فقیر بودن وجود ندارد اما در جامعهای که برای کار مساوی به زنان پرداخت مساوی صورت نمیگیرد، زنان از مشاغل دولتی در عین شایستگی بیشتر محروم میشوند، انواع تبعیضات در نظام خانواده و مدرسه و جامعه علیه آنها وجود دارد و زنان از بسیاری مشاغل محروم هستند زن سرپرست خانوار بودن به فقر و بیسوادی بیشتر منجر میشود. یکی دیگر از مشکلات زنان سرپرست خانواده نداشتن چهره مناسب اجتماعی در بین افراد است. بیشتر افراد جامعه از ارتباط با زنان بیسرپرست دوری میکنند چون گمان میکنند این زنان برای داشتن رفاه حاضر به هر کاری هستند. براساس آخرین آمار از مرکز آمار ایران بیش از۸۲درصد از زنان سرپرست خانوادە بیکار هستند. یکی دیگر از مشکلات زنان سرپرست خانواده بعد از نبود کار و حقوق کافی نبود امکانات درمانی است. زنان سرپرست خانوار هیچ بیمەی اختصاصى ندارند و از لحاظ تأمین هزینههاى درمان خود و فرزندانشان دچار مشکل هستند و دولت هیچ برنامهای برای آموزش و تأمین بهداشت رایگان برای فرزندان زنان خانوار ندارد. از مشکلات دیگر این زنان نبود مسکن است. در بیشتر موارد صاحبخانهها منزل خود را به زنان بیسرپرست و یا سرپرست خانواده اجاره نمیدهند و این زنان باید این مشکل بزرگ را هم به تنهایی حل کنند. با این حال، زنان سرپرست خانوار همچنان از مشکلات اجتماعی و فرهنگی رنج میبرند. با وجود تغییرات فرهنگی جامعه ایرانی، نگرش منفی بر این زنان همچنان وجود دارد.
کشتار کولبران توسط جمهوری اسلامی ایران
صادق فرخی قصرعاصمی
کولبری شغلی خطرناک با درآمد اندک است. ساکنان استانهای غربی به دلیل نبود فرصت شغلی ناچار به انتخاب آن هستند. کولبران اگر از تیراندازی نیروهای مرزی در امان بمانند، باز هم خطرهای دیگر در کمین آنها است. سقوط از کوه، انفجار مین، یخزدگی، تصادف و غارت اموال بدست دزدان همدست مأموران، چند نمونه این خطرات است. کولبرکشی روایتی جدیدی نیست، اما نبایستی به روال عادی تبدیل شود. اکثر کولبران کشته شده توسط نیروهای امنیتی و بدون هشدار اولیه هدف قرار میگیرند. در موارد زیادی حتی کولبران با تک تیر مجهز به دوربین هدف قرار گرفتهاند. فروردینماه ۱۴۰۱، ماهی خونین برای کولبران در کردستان بود به گونهای که تنها ظرف یک هفته آخر این ماه، ۱۸ کولبر با شلیک مستقیم نیروهای نظامی کشته و زخمی شدند. براساس آمار، در فرودینماه سال جاری، مجموع ۲۶ کولبر کشته و زخمی شدهاند. (۳ کشته و ۲۳ زخمی) که تمامی آنها هدف شلیک مستقیم گلوله قرار گرفتهاند. جمهوری اسلامی از کشتار کولبران به عنوان حربهای امنیتی و با بهرهبرداری سیاسی کام میگیرد. حکومتها در قبال شهروندانشان دارای مسئولیت هستند، مسئولیتی که در ماده ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی، شرایط یکسان و برابر را از تکالیف دولت دانسته است. اما وقتی به واقعیت کولبری و وجود آن در کردستان نگاه میکنیم، پدیداری آن نشأت گرفته از سیاست تبعیض و نابرابری مضاعف علیه مردم کردستان است. چراکه از یکسو با سیاستهای خطرناک عقبمانده نگهداشتن و عدم توسعه کردستان، مردم را وادار به کولبری میکنند و از دیگر سو با کشتار کولبران میخواهد سیاست توجیه «امنیتی» خود را دنبال کنند. به همین دلیل وجود پدیده کولبری، بهانه خوبی برای شلیک گلوله در کردستان و مرزها در دست جمهوری اسلامی قرار میدهد که بتواند از سلاح استفاده کند. پس جمهوری اسلامی میخواهد پدیده کولبری و کشتار کولبران برای نیل به اهداف سیاسی وجود داشته باشد، مگر نه چه کسی است که نداند با توسعه متوازن و تأمین شغل برای مردم محروم و بیکار مناطق مرزی میتوان به پدیده کولبری پایان داد. کامی که جمهوری اسلامی از این سیاست تبعیض و سرکوب با بودن پدیده کولبری از مردم میگیرد، تنها به موارد ذکر شده ختم نمیشود. کشتار کولبران برای جمهوری اسلامی و تبدیل آن به یک امر سیاسی برای اهداف «امنیتی» تنها به عدم توسعه در کردستان و بهانه امنیتی برای کشتار کولبران ختم نمیشود، بلکه لگدمال کردن کرامت انسانی این کولبران و خانوادههایشان برای تامین نان در ادامه این نقض فاحش حقوق بشر میآید. به اینصورت که کولبران را به حدی در تنگنا، تبعیض و نابرابری قرار میدهد که آنها را وادار به کولبری میکند، برنامهریزی میکند بهنگام کولبری آنها را هدف گلوله قرار دهد، سپس از آنها هیچ حمایت قانونی و حقوقی نمیکند و بدین شکل سطح مطالبات آزادیخواهانه و انسانی آنها را تا حد تنها تأمین نان پایین میآورد و آنها را به شهروندانی کم توقع و تحقیر شده در جامعه تبدیل میکند تا پتانسیل مخالفت و اعتراض در آنها را پایین بیاورد. بنابراین آنچه جمهوری اسلامی با تبعیض، محروم ساختگی، سرکوب و کشتار کولبران نصیبش میشود، نشان میدهد هم برای نیل به آن کاملا سیاستگذاری کرده و هم از آن بهرهبرداری سیاسی میکند و تماما به کام جمهوری اسلامی تمام میشود. چراکه نه تنها بیش از ۹۵٪ قاچاق در مرزهای رسمی ایران صورت میگیرد، بلکه کولبری «معلول» ستم و تبعیض مضاعف بر مردم کردستان است نه «علت» قاچاق که جمهوری اسلامی از آن سخن میگوید. بیشتر این کولبران در مناطق مرزی نوسود هدف گلوله قرار گرفتهاند. ازجمله ۲۱ کولبر در مناطق مرزی نوسود و شوشمی، ۳ کولبر در مناطق مرزی بانه، ۱ کولبر در نوار مرزی سردشت و ۱ کولبر در مرز هانهگرمله هدف شلیک مستقیم نیروهای نظامی قرار گرفتهاند. بیش از ۲ ماه است مرز نوسود در مقایسه با قبل که کمی آزادتر بود و کولبران میتوانستند تردد کنند بسته شده، همچنین کولبران زیادی از شهرهای ایلام، سرپلذهاب، جوانرود، ثلاثباباجانی، روانسر، شهرهای کرمانشاه و … به شهر پاوه و مرز نوسود برای کولبری میآیند و این باعث تعداد پرشمار کولبران در این مرز شده است. نیروهای نظامی در ۱۸ مورد از شلیک گلوله ساچمهای و در ۸ مورد از گلوله جنگی استفاده کرده که منجر به جانباختن سه تن شدهاند. چون تعداد کولبران در مرز نوسود به دلایلی که قبلا اشاره کردم زیاد شده است، به همین دلیل فکر کنم بیشتر از گلوله ساچمهای استفاده میکنند. کولبران مرز نوسود از گروههای چند تا ۱۰ نفری به صورت گروهی هدف شلیک گلولههای ساچمهای قرار گرفتهاند و گلولهها به ناحیه سر، صورت، گردن، دست، پشت، سینه و پاهای آنها اصابت کرده است همچنین در مواردی بیش از ۷۰ گلوله ساچمهای به یک کولبر شلیک شده است. بنا به آمار به ثبت در سال ۱۴۰۰ مجموع ۲۲۵ کولبر در کردستان ایران کشته و زخمی شدهاند. (۴۲ کشته، ۱۸۰ زخمی و ۳ مفقود شده در برف و کولاک).این سرگذشت همه کسانی است که به کولبری روی آوردهاند دیکتاتوری حاکم آنها را بین دو راهی گرسنگی و مرگ مخیر کرده است. کولبران ترجیح میدهند، در حین تلاش برای کسب نان خانوادههایشان جانشان را از دست بدهند. هیچ کولبری مرگ را دوست ندارد، آنها عاشق زندگی خود و خانوادهشان هستند. به همین دلیل اینگونه به دل کوهستان میزنند کولبران انسانهای زحمتکشی هستند که غم نان دیگران را دارند. همه آنها پدر، همسر، ناآور خانواده و… هستند. پایان کشتار کولبران بیگناه زمانی است که بنیانهای این نظام فاسد و چپاولگر نابود شده باشد.
شکنجه سفید
قندیل دادخواه
شکنجه سفید یا White torture نوعی شکنجه روان شناختی مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله کردن شخص است. شکنجه سفید سبب تخریب هویت شخصی شکنجه شونده میشود. در ایران منظور از شکنجه سفید بیشتر شکنجهای است که شاید از لحاظ جسمی، آسیبی به جسم متهم وارد نشود؛ یعنی طوری شکنجهاش نکنند که بدنش مجروح شود؛ اما روح و روان متهم تحت تأثیر و تحت فشار قرار میگیرد. مکان نگهداری متهم در این نوع شکنجه، سلول انفرادی است و در خلعی که زندانی در آن خلأ قرار میگیرد، برای چندین ماه دور از خانواده، بدون دسترسی به وکیل، تلفن، روزنامه، کتاب یا دیگر زندانیان، در آن سلول انفرادی کوچک، تحت فشار و بازجویی قرار میگیرد. تمام این مسائل، یک شکنجه روحی و روانی اعمال میکند . اما شکنجه سفید چگونه عمل میکند؟ انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. زمانی که شما تمام روابط عاطفی و اجتماعی را از ایشان بگیرید، ضربه شدیدی میخورند. شکنجه سفید مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله نگه داشتن شخص است. فرد مربوطه اکثر اوقات به طور غیره منتظره دستگیر شده، چشم بسته از دالانها یا مسیرهای پیچ در پیچ به یک سلول انفرادی برده میشود، این همراه است با بازجوییهای طولانی با روش سوالهای مکرر، تکراری، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، خشونت همراه با کم خوابیهای بیش از اندازه. بازداشت شده اغلب جزء بازجوی خود فرد دیگری را نمیبینند. بازجو در اکثر موارد در مورد بازداشت شده اطلاعات گستردهای دارد، با این حال تمام سعی خود را میکند تا هر چه بیشتر از زبان خود او در مورد روحیــه و ویژگیهای شخصیتیاش آگاهتر شود. زیرا هر چقدر شناخت فرد بازجو از بازداشت شده کاملتر باشد او میتواند خیلی مشخصتر روی زندانی کار کند. بازجو به مرور از آن نکته ها استفاده و سعی میکند او را به شیوههای مختلف شدیداً تحقیر و بیاعتماد به گذشته خود سازد یعنی میتوان گفت که هدف اصلی این نوع بازجوییها در مرحله اول تسریع شکستن ارزشهای زندانی توسط تضعیف اراده وی است. مبنای رفتار بازجو در شکنجه سفید بر پایه برخوردهای متضاد با فرد زندانی است. در این روش بازجو در نقش دوست و دشمن ظاهر میشود. با اطلاعات دقیقی که در مراحل قبلی از شخصیت بازداشت شده به دست آورده، بازجو میتواند ساعتها با سؤالهای تکراری، خسته کننده، در مورد یک موضوع یا نکته خاص، بازداشت شده را تحت فشار قرار دهد. فشارروحی دیگری که به زندانی وارد میشود توسط اطلاعات غلطی است که بازجو به شخص میدهد. اینکه مثلاً از وضعیت جسمی بد خانوادهاش میگوید و یا اینکه آنها رو بازداشت یا به گروگان گرفتهاند ،که قطعاً تمام اینها کذب محض است، از باورها و احساسات مذهبی این افراد به طور بیشرمـانـهای سوءاستفاده میکنند، یا بحث غیرت و غرور مردانگی. مثلاً مواردی از مردان بوده که آنها را با آزار جنسی خواهر یا زن یا دخترشان تهدید کرده بودند. آنها را اینگونه شکسته بودند. هدف اصلی بازجو از شکنجه سفید، تخریب فردی شخص زندانی و نهایتاً همانند سازیاش است . بدین ترتیب میتوان هر اعترافی را از فرد بازداشت شده گرفت. او را مقابل دوربین گذاشت و یا دادگاههای نمایشی برپا نمود. در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه یک فرد میتواند در برابر شکنجه سفید مقابله کند؟ راستش دیر یا زود هر انسان را میتوان شکست! این حرف تلخ است اما واقعیت دارد. البته هر چقدر راجع به جزییات این شکنجه صحبت شود انسان میداند که چه در انتظارش هست و خوب تا حدی خود را آماده میسازد . یکی از مشکلات اساسی زندانی آزاده شده صحنههای دلخراشی است که به صورت Flashback بطور متداوم به سراغ او میآید. از دید علم روانشناسی تجربه ناگوار این مسئله بیشترین تأثیر منفی و ماندگارترین ناهنجاری روحی را برای انسان به بار میآورند و با وجود معالجات روانشناسی اما تعدادی از آنها با دیدن تصاویر جدید شکنجه مجدداً دچار مشکل شدهاند و کابوس میبینند . پس میبینیم که حتی زمانی که روان درمانی فرد قربانی تمام شده، با دیدن تصاویر مشابه به آنچه که کشیده است، دوباره دچار بحران روحی میشود. این بسیار دردآور است. نکتـهای که پس از آزادی این افراد مهم است، فضایی است که از آن پس در آن قرار میگیرند. فقط درک افراد نزدیک از شرایط روحی آنها کافی نیست، بلکه درک جامعه هم از موقعیت بسیار دشوار آنان در زندان، حائز اهمیت میباشد. ما میگوییم که حیثیت از دست رفته آنها باید به آنها بازگردانده شود. و این وظیفه هر انسان با وجدان است که نگذارد آن افراد دچار بحران شخصیتی جبران ناپذیر شوند. آنها نباید دچار حس تنفر از خود شوند بلکه باید آنها را با آغوشی باز پذیرفت. شکنجه سفید نقض اعلامیه حقوق بشر است: ماده ۵ هیچکس نمیبایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیر انسانی یا رفتاری قرار گیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد. اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو: هدف۳- تضمین زندگی توأم با سلامت و ترویج رفاه برای همه. هدف۱۶: ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه.
پیام تسلیت
شاعر گرانقدر هوشنگ ابتهاج
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی معروف به هوشنگ ابتهاج و متخلص به سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی بود. او نخستین کتابش به نام نخستین نغمهها را در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. از آثار دیگر او میتوان به تصنیف» سپیده «و غزلهای »در کوچهسار شب «و »حصار «و »ارغوان« اشاره کرد. از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ شمسی به چاپ رساند. در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۵ بیست و سومین جایزه ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی در باغ موقوفات افشار به انتخاب اعضای هیئت گزینش جایزه این بنیاد به هوشنگ ابتهاج اهدا شد. در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۷ در مراسم پایانی ششمین »جشنواره بینالمللی هنر برای صلح«، نشان عالی »هنر برای صلح« به هوشنگ ابتهاج و ۳ هنرمند دیگر اهداء شد. هوشنگ ابتهاج ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان به علت نارسایی کلیه و کهولت سن درگذشت.
پیام تسلیت
کوهنورد ایرانی مهدی شایگان
مهدی شایگان متولد دهه ۷۰ در تهران بوده و از کوهننوردان و مربیان با سابقه کشورمان محسوب میشود این کوهنوردِ امدادگر به دلیل ریزش سنگ سقوط کرد و جان خود را از دست داد. فدراسیون کوهنوردی ایران پس از فوت این کوهنورد از گروهای کوهنوردی درخواست کرد که به علم کوه صعود نداشته باشند. فدراسیون کوهنوردی در این خصوص نوشت: بنا به اعلام و درخواست قرارگاه کوهستانی رودبارک و ونداربن با توجه به حادثه تلخ آقای مهدی شایگان در مسیر گرده که منجر به ریزش بسیار زیاد قسمتهایی از این مسیر شد، بدینوسیله از تمام باشگاهها و کوهنوردان گرامی تقاضا میشود تا اطلاع ثانوی از فعالیت برروی این مسیر واقع در غرب دیواره علم کوه جدا پرهیز نمایند. انجمن پزشکی کوهستان نیز در خصوص آخرین شرایط از حادثه دیدگان گرده آلمانها نوشت: تمامی اعضای تیم صعود کننده به گرده آلمانها با کمک امدادگران فدراسیون کوهنوردی و با مدیریت و هماهنگی امداد کوهستان جمعیت هلالاحمر به سلامت به ونداربن منتقل شدند. همچنین به علت شرایط آب و هوایی به وجود آمده در منطقه، امکان انتقال پیکر مهدی شایگان در روزهای جاری امکانپذیر نبوده و در اولین فرصت اقدامات لازم انجام خواهد شد. متاسفانه شدت سقوط به حدی بود که در طی چند ساعت کوهنورد حادثه دیده جان خود را از دست داد.
زلف بر باد بده، تا بِکَنی بنیادش
مریم سجادینژاد