نشریه بشریت شماره ۲۵۲

آرشیو نشریه بشریت

روی جلد  پشت جلد

 

فهرست مطالب ماهنامه بشریت شماره ۲۵۲

 

لیست تازه‌های کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
۴
گزارش کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان  فروردین۱۴۰۱
مینا آقابیگی
۵
 گزارش کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران فروردین
شهلا شاهسونی
۱۰
گزارش کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی فروردین ۱۴۰۱
کریم ناصری
۱۶
گزارش کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان فروردین ۱۴۰۱
لیلا ابوطالبی
۲۲
گزارش کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر فروردین ۱۴۰۱
آذر ارحمی
۲۸
گزارش سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا فروردین ۱۴۰۱
امیرحسین فانی
۳۰
گزارش سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان فروردین ۱۴۰۱
شهلا شاهسونی
۳۴
گزارش سخنرانی نمایندگی منطقه شمال آلمان فروردین ۱۴۰۱
محمد حسن حسن زاده مهرآبادی
۴۲
اقسام شکنجه در سیستم قضایی ایران
احمد کشاورزی مویدی
۴۷
مطالبه گری در جامعه ایران
کریم ناصری
۴۸
چه شد سیستان گه از جور زمانه این همه تیره شدی؟
مینا آقابیگی
۴۸
زن در ایران
لیلا ابوطالبی
۴۹
زن بودن جرم است.
امین بل وردی بهمن
۴۹
بی عدالتی زبان مادری
بهار زرین پور
۵۰
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ورزش و جامعه
علیرضا بنی هاشم، فرشته خیام
۵۰
دنیای تغییر یافته
محمدرسول لامعی رامندی
۵۱
۶ قانونی که زنان کارگر ایرانی باید بدانند
سید سعید نوریزاده
۵۱
کمونیسم اسلامی
مصطفی مصطفی نیا
۵۲
ممنوعیت شادی برای زنان در ایران
شهلا شاهسونی
۵۲
چه کسی میترسد؟
حسین نظریانی ترک امیر
۵۳
وضعیت بحرانی آزادی بیان در ایران و تحت فشار بودن ….
امیررضا ولی زاده
۵۳
نازنین زاغری: در ایران عدالت هیچ معنایی ندارد، ……
علیرضا امامی
۵۴
آزادی بیان
مهناز ترابی
۵۴
سیستم آموزشی غلط در مدارس ایران
پریا ترابی
۵۴
کلام تصویر
امیررضا شاداب
۵۵

 

مدیر مسئول: منوچهر شفائی

هیئت تحریریه:

سردبیر: شبنم رضاوند

امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند

طرح روی جلد و پشت جلد: محسن سبزیان،  فرزاد داربویی

صفحه آرا: مصطفی منیری

ویرایش: مینا آقابیگی، نرگس مباشری‌فر، ساناز تنهائی، لیلا ابوطالبی آدرگانی، لیدا اسدی‌فر، پوریا طالب‌زاده، ندا غفاری گوندغدویی، نادیا مشرف

چاپ و توزیعمصطفی حاجی‌ قادر مرحومی  chap@bashariyat.org

 

آدرس:

VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V.

Postfach: 52 42

30052 Hannover – Germany

Tel.: +49163 2611257

Emailmahnameh@bashariyat.org

info@bashariyat.org

Website:www.bashariyat.org

توضیحات

1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود.

2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد.

3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد.

4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمی‌باشد.

ماهنامه بشریت

منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

با توجه به نقض مستمر و برنامه‌ریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌ به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،

ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های آن، با اعتقاد راسخ به:

۱- آزادی‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی

۲- برابری حقوق زنان و مردان

۳-جدایی دین از دولت

۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی

و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.

۱- آگاهی‌رسانی ‌با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینه‌ها

۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی ‌به منظور آگاهی‌رسانی و افشاگری

۳-همکاری و همیاری ‌با دیگر نهادهای حقوق بشر

۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )

۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی

ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت می‌نماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامه‌ریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام می‌گردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

 

لیست تازه‌های کتابخانه اینترنتی کانون

مهدی گلسفیدی

۱. فکرتان را عوض کنید تا زندگی‌تان تغییر کند. نویسنده: برایان تریسی مترجم: مهدی قراچه داغی، (Change your thinking change your life) به شما نشان می‌دهد که چگونه منابع شگفت‌انگیز درونی خود را کشف کنید و قدرت‌های باور نکردنی خود را آزاد کنید. با شنیدن این کتاب یاد می‌گیرید که چگونه تمام مردم و منابع مورد نیاز خود را برای رسیدن به هر هدفی که برای خود تعیین کرده‌اید به سوی زندگی خود جذب کنید.

۲. خدایان آن سوی فضااثر اریک فون دنیکن با ترجمه مهرداد شاهین، نویسنده در ۱۴ آوریل ۱۹۳۵ در منطقه «آلمانی» زبان «زوفینگن» در «سوییس» متولد شد. وی کاتولیکی بسیار متعصب بود و به همین دلیل در مدرسه «سن میشل» مشغول به تحصیل گردید و در کنار آن اوقات فراغتش را با مطالعه ترجمه‌های متون باستانی می‌گذرانید. او تحصیلش را در ۱۹ سالگی نیمه‌کاره رها کرد و در هتلی مشغول به کار شد و هنگامی که مدیر کل هتل پنج ستاره‌ای گردید، نخستین کتابش را به نام «خاطرات آیندگان» یا «ارابه‌های خدایان» انتشار داد که موفقیت و شهرت فراوانی برای وی در بر داشت؛ به طوری که کتابش در نخستین سال چاپش در ۱۹۶۸ پرفروش‌ترین کتاب سال در «آلمان» و «آمریکا» گردید و بعدا در ۳۸ کشور دیگر دنیا نیز منتشر گردید. او بسیار علاقمند به کشف رازهای دنیای باستان و نشانه‌های خدایان یا همان فضانوردان در دوران بسیار گذشته بود و بنابراین با پس‌انداز ۳۰۰،۰۰۰ فرانک «سوییس» در جوانی، سفرهای پژوهشی و علمی خود را آغاز کرد که همچنان ادامه دارد.

۳. پیروزی در بیاباناثر : جان بیور، آیا در دلتان خداوند را صدا می‌کنید و او را نمی یابید؟ آیا رشد و پیشرفت روحانی تان متوقف شده و حتی در در حال پسرفت هستید؟ شاید به بیابان رسیده اید! جایی که در تصورتان خدا شما را رها کرده است، ولی این طرد شدن از جانب خدا نیست، بلکه فصل آماده سازی توسط اوست. این جاده ای است که در آن با پاتریارخ ها و انبیاء همسفر می‌شوید. بیابان مکان یا دوره ایست که برای نزدیکتر شدن به خدا باید از آن عبور کنید. بیابان جایی است که خدا در آن حرکتی تازه در روح خود ایجاد می‌نماید. بیابان برای کسانی که مطیع خداوند هستند، دورانی منفی نیست، مقصود آن بسیار مثبت است؛ چرا که هدف آن تعلیم و آماده ساختن ما برای حرکت تازه روح اوست. ولی ما ناآگاهانه هنگام ورود به بیابان، بدون خرد رفتار می‌کنیم. بدون آگاهی و درک درست، چیزهای اشتباه را می‌جوییم و کارهای اشتباه می‌کنیم. پس پیش از درک این موضوع که چرا خدا شما را در این شرایط ویژه یعنی بیابان قرار داده و به دنبال راه فرار باشید، خود را برای تغییر آماده کنید.

۴. قانون ۵ ثانیهنویسنده: مل رابینز . او ابزار مفیدی را در کتاب «قانون 5 ثانیه» معرفی می‌کند که در همه زمینه های زندگی کاربرد دارد. قانون پنج ثانیه می‌تواند در هر لحظه از زندگی روزمره و در مواجهه با دشواری، عدم قطعیت و ترس موثر واقع شود. این قانون ممکن است در بهبود وضعیت سلامت، افزایش بهره وری و مقابله با تاخیر در کارها کمک کند. مل رابینز به شجاع شدن و بیرون رفتن از منطقه راحتی کمک می‌کند و از همه مهمتر، توضیح می‌دهد که کنترل و تغییر ایجاد کردن آسان است! کتاب قانون 5 ثانیه در یک پاراگراف: قانون پنج ثانیه، ابزار ساده ای است که اغلبِ بهانه گیری ها و سلاح های روانشناسانه مغزتان را برای انجام ندادن کارها، خنثی می‌کند تا کمتر کارها را به تعویق بیندازید، شادتر زندگی کنید و به اهداف بیشتر و بیشتری دست یابید.

۵. پادشاه جلال اثر: پل دی. با امین، سفری به داستان‌های کتاب مقدس پیامبران که شما را دعوت می‌کند با یگانه خدای حقیقی ملاقات کنید و بدانید که او چه طرحی برای رهایی بندگان طغیانگرش از قلمروِ تاریکی دارد و چگونه می‌خواهد ایشان را واجد شرایط بسازد تا با او تا ابد در قلمروِ نور زندگی کنند. این برگرفته از فیلم پادشاه جلال نوشته شده.

۶. گنبد حلبی نویسنده: شاپور قریب، او کارگردان و بازیگر ایرانی که در سال ۱۳۱۱ در سمنان به دنیا آمد. او از پانزده سالگی فعالیت خود را در زمینه‌ی تئاتر آغاز کرد. در فیلم موطلایی شهر ما دیالوگ نوشت، سپس دستیار آقای خانی شد. در فیلم چرخ بازیگر نیز که به کارگردانی خانی بود علاوه بر نوشتن بیشتر پرده‌ها، موفق به بازی گرفتن از بازیگران شد که پس از آن طرز کار وی مورد توجه قرار گرفت. سپس با دستیاری شادروان جلال مقدم در فیلم سه دیوانه فعالیت هنری خود را ادامه داد و پس از بیست و اندی سال کار در تئاتر و سینما نخستین فیلم سینمایی خود را ساخت. او در ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ به علت بیماری آلزایمر درگذشت. و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.شاپور قریب علاوه بر کارگردانی و بازیگری، نویسنده نیز بود که دو کتاب گنبد حلبی و عصر پاییزی را نیز نوشت.

۷. عصر پاییزی نویسنده شاپور قریب، این کتاب از شش داستان کوتاه تشکیل شده است که هر کدام به صورت روان و دلنشینی زندگی شخص اول داستان را که همه مرد هستند و هر کدام شغل متفاوتی دارند را بیان می‌کند. کتاب سرشار از اصطلاحات و کلمات به صورت عامیانه و شکسته است، قلم«شاپورِ قریب» شباهتِ زیادی به داستان نویسی زنده یاد «هدایت» و «چوبک» دارد. داستانِ اول: در موردِ قماربازی به نامِ «حسن یک گوش» است که هر روز هرچه از کارگری و باربری در کارخانهی یخسازی در می‌آورد، همه را در قماربازی میبازد. داستان دوم: در موردِ مردیست که خاطراتِ کودکی اش را مرور میکند، خاطراتی که در آن نمیداند که بچه چطور درست میشود. داستان سوم: در موردِ جوانی تهرانیست که پول و دارایی اش را زنی دزدیده و به بیابان گرم و سوزان نزدیک کرمان فرار کرده است.. داستانِ چهارم: از بیرحمی های شهر میگوید و از دزدبازار بودنِ آن… مردی که در اتوبوس کیف پر از پولش را میزنند و به پیرمردی مشکوک میشود و او را پیاده میکند، امّا کیف دست پیرمرد نبود. داستانِ پنجم: در موردِ مردی است که تنها و خسته و ناامید و ناراحت به کاباره میرود تا عرق خوری کند، دوستِ مطربش را دیده و با او خاطرات عشقی اش را مرور میکند و مست میکنند. داستانِ آخر: در مورد بازیگر مردی به نامِ «گل» است، گل رز بازیگرِ تئاتری که محبوب است.

۸. ریشه‌های سومری تورات، انجیل و قرآن نوشته معزز علمیه چیغ، ترجمه آسایش، این کتاب نایاب اثری پژوهشی از معزز علمیه چیغ پژوهشگر کشور ترکیه میباشد. این کتاب پژوهشی است ارزنده در باب اساطیر ادیان ابراهیمی. محقق این کتاب کوشیده است تا با رجوع به کهن ‌ترین کتیبه‌ های بازمانده از تمدن سومر باستان، ریشه اساطیر و افسانه‌ های یهودی/اسلامی را بازشناسی کرده و به منصه ظهور برساند. چیغ در ۲۰ ژوئن سال ۱۹۱۴ در شهر بورسا متولد شد. به مدت چهارسال به عنوان آموزگار کار کرد و در سال ۱۹۳۵ وارد دانشگاه زبان، تاریخ و جغرافیای آنکارا شد. تا سال ۱۹۴۰ در بخشهای سومرشناسی، حتی شناسی، باستانشناسی و تاریخ تحصیل کرد. در سال ۱۹۴۰ به عنوان متخصص خط میخی و موزه دار، وارد موزه باستانشناسی استانبول شد و در سال ۱۹۷۳ از همین موزه بازنشست شد.

۹. «شرفنامه» تاریخ مفصل کردستان نوشته امیر شرف خان بدلیسی که یکی از تاریخ‌ نگاران ایرانی است. این کتاب تاریخ مفصل کردستان هستش که به زبان فارسی نوشته شده و از منابع اصلی تاریخی مربوط به قوم کرد به‌ شمار می‌‌آید. شرف خان، شرفنامه را در سال ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند. این کتاب توسط عبدالرحمن شرفکندی، به زبان کردی ترجمه شد. شرف خان در کره رود (امروزه بخشی از شهر اراک) متولد شد. نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس در کردستان ترکیه فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده ‌است. رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفوی حاکم تنکابن، از شرف‌الدین نام برده. دگرگونی ‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیرشمس‌الدین بن شرف‌‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن ۹ سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌ های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به ماموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسروپاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مرادسوم گریخت. شرفخان بدینوسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را بدست آورد.

۱۰. تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران نوشته ویلم فلور ترجمه محسن مینوخرد، پرداختن به موضوع سکس در جامعه ایران بسیار دشوار است. سکس از محرمات محسوب می‌شود و تابو است. به اعتقاد مترجم کتاب، ما در ایران از سکس فقط در ناسزاها یا در جوک ها‌یمان یاد می‌کنیم و هیچ وقت نگاه علمی و تاریخی به این مسأله نداشته ایم. سکس بخش مهم وجودی انسان است. بعد از خوردن و نوشیدن، سکس مهمترین نیاز تن آدمی است. ولی #پدرسالاری چیره بر فرهنگ ما اجازه پرداختن علمی به آن را نداده است، یعنی آ‌نچنان که در غرب به آن پرداخته‌اند و تاریخش را از گذشته ‌های دور نیاکان پیش ـ انسان ما بررسی کردند. محسن مینوخرد در مورد اینکه چرا نام تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران و نه روابط جنسی را به عنوان ترجمه تیتر انتخاب کرده میگوید: “واژه‌ “سکس” ریشه‌ لاتین دارد، به معنای جنس است. بنابراین رابطه‌ جنسی در متن ‌های دقیق ‌تر، یعنی متن‌ های علمی، ابهام معنایی پیدا میکند. چون رابطه‌ جنسی رابطه بین دو جنس و از جمله رابطه‌ اقتصادی، رابطه‌ حقوقی و بسیار روابط را در برگیرد. بنابراین لزوما رابطه‌ جنسی به معنای رابطه‌ همخوابگی نیست. به همین دلیل بهتر دیدم برای کتابی که موضوعش همخوابگی دو جنس، زن و مرد، یا دو همجنس،… است ، عبارت “رابطه‌ سکسی” را به‌کار ببرم.

۱۱. چون رود جاری باش نویسنده: پائولو کوئلیو مترجم: آرش حجازی، مجموعه‌ای از قصه‌ها،‌ عقاید و نظرات پائولو کوئلیو، برشی عرضی در کالبدشناسی فعالیت‌های ادبی او،‌ و بازتابی زیبا از گستره‌ی آفرینش‌های این نویسنده‌ی برزیلی است. این قطعات،‌ مسیر نگاه آفریننده را تصویر می‌کنند،‌ و در این مسیر، همچون عکس‌هایی فوری از بخش‌هایی از زندگی، بر جزئیاتی از حقیقت مکث می‌کند؛ جزئیاتی که تبلور فلسفه‌ی ظریف پائولو کوئلیو است،‌ کسی که با همان صفای تماشای یک رود، به مشاهده‌ی هستی می‌نشیند و بی‌تردید. با نیت آشکار کردن راز و روش‌های انسان،‌ برای پیمودن مسیر زندگی. پائولو کوئلیو رسالت خود را تعریف قصه‌های انسان‌ها می‌داند. با نگاه به تعارض درونی همیشگی انسان،‌ که هم مرزها و حدود بی‌شمار دارد و هم روانی با پهنه‌ای بیکران. کوئلیو می‌خواهد تعریف کند که انسان‌ها کیستند.

  1. چگونه می‌توان خدا را یافت اثر: بیلی گراهام، خدا کیست؟ چگونه می‌شود خدا را یافت؟ چه کسی می‌تواند ‌حقیقت را نشان دهد؟ نمی‌توان با تفکر خدا را پیدا کرد، زیرا نه تنها فکر انسانی با افکار خدایی هم آهنگی ندارد بلکه فکر جسمانی مخالف خدا است. نمی‌توان با رعایت اصول اخلاقی به سوی خدا برگشت زیرا سیرت و اخلاق انسانی بر اثر گناه فاسد شده است! بیلی گراهام در این کتاب نشان می‌دهد چگونه می‌شود عمق های خدا را یافت. او در ابتدا به جستجوی بنیادی و حیاتی برای یافتن خدا پرداخته است و بعد راه برگشت بسوی خدا را نشان می‌دهد و اینکه شخص از کجا باید شروع کند و چگونه زندگی شخص تبدیل می‌شود و در ایمان رشد می‌کند.

 

 

گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک ونوجوان آپریل ۲۰۲۲

مینا آقابیگی

جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان در تاریخ ۲۲ آپریل ۲۰۲۲ مصادف در ساعت ۱۹:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان، جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان برگزار گردید. درابتدای نشست، مسئول جلسه آقای مهدی افشارزاده ضمن خوش امدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین، جلسه را به صورت رسمی آغاز و سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان را معرفی نمودند.

بخش ١: آقای امیر حسین کریمی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق کودک و نوجوان در فروردین ماه ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: طی ۴۰ روز گذشته ۶ کودک قربانی انفجار مین شده‌اند هه‌نگاو: طی کمتر از ۴۰ روز دست‌کم ۶ کودک در مناطق مرزی استان‌های ایلام و کرمانشاه در اثر انفجار مین قربانی شده‌اند. بدین ترتیب طی کمتر از ۴۰ روز در کُردستان، کودکان سه برابر کل سال ۲۰۲۱ قربانی انفجار مین شده‌اند. خبر:جزییات تصاحب مرکز آموزشی کودکان کار و بدسرپرست توسط اوقاف به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، اخیراً فیلمی در فضای مجازی دست به دست می‌شود که از تخلیه مدرسه‌ای توسط سازمان اوقاف حکایت دارد. چنین اتفاقاتی پیش از این برای برخی مدارس کشور رخ داده بود و در اختلاف با سازمان اوقاف یا بنیاد شهید برخی مدارس کشور تخلیه شده‌اند؛ به عنوان مثال چند سال قبل در اقدامی مشابه، اوقاف بخش‌هایی از تنها هنرستان کشاورزی غرب استان تهران را به بهانه موقوفه بودن در اختیار گرفت. خبر: عدم تفسیر مواد به نفع دولتها رئیس کانون وکلای آذربایجان غربی: دولت باید نگاه ویژه ای به مسئله کودک همسری داشته باشد صابونچی در جلسه بررسی خلاهای قانونی در حوزه زن و خانواده که در سالن جلسات استانداری آذربایجان غربی برگزار شد، افزود: مسئله کودک همسری که هرچند یک بار در جامعه شاهد هستیم در گذشته با اذن ولی و یا حاکم انجام می شود و دلایل مختلفی داشت در جامعه فعلی دولت باید با فراهم کردن زمینه رفاه اجتماعی و اقتصادی نگاه ویژه ای به مسئله کودک همسری داشته باشد، چرا که این مسئله آسیب جدی به وجه نظام و حوزه زنان و خانواده می رساند. صابونچی با اشاره به انجام قتل هایی با عنوان قتل ناموسی در جامعه که هر چند وقت یکبار در کشور رخ می دهد، تصریح کرد: رسیدگی به پرداخت دیه تفاضل قتل و رفع خلاهای قانونی می تواند موجب کاهش اینگونه قتل ها و تامبن امنیت زنان شود. وی با اشاره به اینکه یکی از خلاهای قانونی در حوزه زن و خانواده ترک منزل از ناحیه زوج است، خاطر نشان کرد: قانون گذار باید یک نگاه جدی به این موضوع داشته باشد به ویژه در خصوص زنان سرپرست خانواری که درامد مالی هم ندارند و با ترک منزل توسط زوج با مشکلات اساسی روبرو هستند. صابون چی اظهار کرد: اجبار زنان به داشتن برخی پوشش های نامتعارف و رفتارهای خاص مغایر با قانون و شرع برای برخی استخدام ها یکی از مواردی است که باید رفع خلا شود. رئیس کانون وکلای آذربایجان غربی یاد آور شد: تحقیر زنان در فضای خانه و خشونت روانی و زبانی علیه زنان باید با یک راهکار معقول در جامعه کاهش و ازبین برود. وی با اشاره به اینکه در مواردی که ادامه زندگی برای زن غیر امن است باید در طلاق طرف زن را گرفت، ادامه داد: توجه به مسائل جنسی یکی از معضلات جدی و پنهان در خانواده و روابط زناشویی است که کوتاهی در این روابط و عدم توجه به مشکلات زنان در این خصوص موجب بروز مشکلات جدی می شود. ماده ۱: همه آزاد و برابر بدنیا آمده اند. ماده ۴: برده داری ممنوع ماده ۶: ارزش انسانی در همه جا ماده ۱۶: حق آزادی انتخاب همسر ماده ۲۸: حق دنیای زیبا و آزاد برای همه عدم نظارت بر اجرای حفاظ استاندارد.

بخش ٢: آقای سید سعید نوری زاده سخنرانی خود را با موضوع بررسی ماده ۲۳ کنوانسیون حقوق کودک ومقایسه آن باقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند:۱-کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون‌ اذعان‌ دارند کودکی‌ که‌ ذهناً یا جسماً دچار نقص‌ می‌باشد باید در شرایطی‌ که‌ متضمن‌ منزلت‌ و افزایش‌ اتکاء به‌ نفس‌ باشد و شرکت‌ فعال‌ کودک‌ در جامعه‌ را تسهیل‌ نماید، رشد یافته‌ و از یک‌ زندگی‌ آبرومند و کامل‌ برخوردار گردد. ۲-کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون‌ حق‌ کودکان‌ معلول‌ را برای‌ برخورداری‌ از مراقبت های‌ ویژه‌ به‌ رسمیت‌ می‌شناسد و ارائه‌ این‌ مراقبتها را بر حسب‌ شرایط‌ والدین‌ و یا مسئولین‌ کودک‌ و منوط‌ به‌ وجود منابع‌، به‌ این‌ گونه‌ کودکان‌ و کسانی‌ که‌ مسئول‌ مراقبت‌ از وی‌هستند، تشویق‌ و تضمین‌ خواهند کرد. ۳- با تشخیص‌ نیازهای‌ ویژه‌ کودک‌ معلول‌، کمکهای‌ مقرر شده‌ در پاراگراف‌ ۲ این‌ ماده‌ در صورت‌ امکان‌ می‌بایست‌ به‌ طور رایگان‌ و با در نظر گرفتن‌ منابع‌ مالی‌ والدین‌ و یا مسئولین‌ کودک‌ انجام‌ گیرد و می‌بایست‌ به‌ نحوی‌ برنامه‌ریزی‌ شود که‌ کودک‌ معلول‌ بتواند دسترسی‌ مؤثر به‌ آموزش‌، تعلیم‌ و تربیت‌، خدمات‌ مراقبتی‌ بهداشتی‌، خدمات‌ توانبخشی‌، آمادگی‌ برای‌ اشتغال‌ و ایجاد فرصت‌ به‌ روشی‌ که‌ موجب‌ دستیابی‌ کودک‌ به‌ حداکثر کمال‌ اجتماعی‌ و پیشرفت‌ شخصی‌ از جمله‌ پیشرفت‌ فرهنگی‌ و معنوی‌ وی‌ می‌شود، داشته‌ باشد. قانون جامع حمایت از حقوق معلولان که شانزده ماده و بیست و چهار تبصره در جلسه علنی مورخ شانزدهم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه در مجلس شورای‌اسلامی ایران به تصویب رسید. به شرح زیر می باشد‌ماده ۱- دولت موظف است زمینه‌های لازم را برای تأمین حقوق معلولان، فراهم و‌ حمایت‌های لازم را از آنها به عمل آورد. ‌‌ماده ۲- کلیه وزارتخانه‌ها، سازمانها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و نهادهای‌عمومی و انقلابی موظفند در طراحی، تولید و احداث ساختمانها و اماکن عمومی و معابر ‌و وسایل خدماتی به نحوی عمل نمایند که امکان دسترسی و بهره‌مندی از آنها برای‌ معلولان همچون افراد عادی فراهم گردد. ‌ماده ۳ – سازمان بهزیستی کشور موظف است در چار چوب اعتبارات مصوب در‌ قوانین بودجه سالانه اقدامات ذیل را به عمل آورد:الف – تأمین خدمات توانبخشی، حمایتی، آموزشی و حرفه‌آموزی مورد نیاز‌معلولان با مشارکت خانواده‌های معلولان و همکاری بخش غیردولتی (‌خصوصی، ‌تعاونی، خیریه) و پرداخت یارانه (‌کمک هزینه) به مراکز غیردولتی و خانواده‌ها. ب – گسترش مراکز خاص نگهداری، آموزشی و توانبخشی معلولان واجد شرایط با همکاری بخش غیردولتی و پرداخت تسهیلات اعتباری و یارانه (‌کمک هزینه) ‌به آنها. ماده ۴ – معلولان می‌توانند در استفاده از امکانات ورزشی، تفریحی، فرهنگی و ‌وسایل حمل و نقل دولتی (‌مترو، هواپیما، قطار) از تسهیلات نیمه ‌بها بهره‌مند گردند. ‌ماده ۵ – افراد تحت سرپرستی معلولان با معرفی سازمان بهزیستی کشور تحت ‌پوشش بیمه خدمات درمانی و معلولان تحت پوشش بیمه خدمات درمانی و بیمه مکمل ‌درمانی قرار می‌گیرند. ماده ۶ – یکی از فرزندان اولیائی که خود ناتوان و معلول بوده (‌هر دو یا یکی از آنها‌معلول باشد) و یا حداقل دو نفر از فرزندان آنها ناتوان و معلول باشد از انجام خدمت ‌وظیفه عمومی معاف می‌گردد. ‌ماده ۷ – دولت موظف است جهت ایجاد فرصت‌های شغلی برای افراد معلول ‌تسهیلات فراهم کند ‌ماده ۸- معلولان نیازمند واجد شرایط در سنین مختلف می‌توانند با معرفی سازمان‌ بهزیستی کشور از آموزش رایگان در واحدهای آموزشی تابعه وزارتخانه‌های آموزش و‌پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دیگر‌دستگاههای دولتی و نیز دانشگاه آزاد اسلامی، بهره‌مند گردند. ماده ۹ – وزارت مسکن و شهرسازی، بانک مسکن و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی‌موظفند حداقل ده درصد (۱۰%) از واحدهای مسکونی احداثی استیجاری و ارزان قیمت‌خود را به معلولان نیازمند فاقد مسکن اختصاص داده و با معرفی سازمان بهزیستی کشور‌دراختیار آنان قرار دهند. ماده ۱۰ – میزان کمک هزینه (‌یارانه) پرداختی سازمان بهزیستی کشور به مراکز‌غیردولتی (‌روزانه و شبانه‌روزی) بابت نگهداری، خدمات توانبخشی و آموزشی و‌حرفه‌آموزی معلولان همه ساله با درنظر گرفتن نرخ تمام شده خدمات و تورم سالانه‌مشترکاً توسط سازمان بهزیستی کشور و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور و وزارت‌بازرگانی تهیه و قبل از خرداد ماه هر سال به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید. ‌ماده ۱۱ – مرکز آمار ایران مکلف است در سرشماری‌های عمومی جمعیت کشور‌به نحوی برنامه‌ریزی نماید که جمعیت افراد معلول به تفکیک نوع معلولیت آنها مشخص‌گردد‌. ماده ۱۲ – سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موظف است حداقل دو‌ساعت از برنامه‌های خود را در هر هفته در زمان مناسب به برنامه‌های سازمان بهزیستی‌کشور و آشنائی مردم با توانمندیهای معلولین اختصاص دهد. این بود ۱۲ ماده از ۱۶ ماده تصویب شده در مجلس شورای اسلامی ایران. حال نگاهی میکنیم به مشکلات کودکان معلول در ایران:بر اساس قوانین بین‌المللی همه کودکان باید به آموزش مناسب و کافی دسترسی داشته باشند. اما متاسفانه کودکان دارای معلولیت در ایران با «موانع متعددی دست به گریبان‌اند». فقدان آمارهایی مانند جمعیت کودکان معلول کشور چقدر است؟ جمعیت کودکان معلول در حال تحصیل عددی حدود ١۵٠ هزار کودک است؛ اما این میزان کودک در حال تحصیل چند درصدی از جمعیت کودکان معلول کشور را تشکیل میدهند؟ به عبارتی چه میزان از کودکان معلول کشورمان محروم از تحصیلند؟ دلایل این محرومیت چیست؟وضعیت دسترسی کودکان دارای معلولیت کشورمان به امکانات ورزشی، فرهنگی و آموزشهای فوق برنامه متناسب با وضعیت هر گروه معلولیتی چگونه است؟ به عنوان مثال آیا در زمانی که کودکان بینا به هزاران بازی رایانه ای و نیز بازیهای فکری فیزیکی دسترسی دارند، کودکان نابینا و کم بینای ما به چه میزان از این بازیها متناسب با وضعیت بینایی شان دسترسی دارند؟ چند درصد وسایل بازی در پارکها و زمینهای بازی ویژه کودکان، برای کودکان معلول حرکتی ما قابل استفاده است؟ وضعیت دسترسی به اردوهای تفریحی-فرهنگی در ایام تعطیل سال برای کودکان معلول چگونه است؟وضعیت تحصیلی کودکان معلول در نظام آموزش کشور مبین چه شرایطی است؟ آیا این مدارس برای حضور کودکان معلول مناسب سازی شده اند؟ کادر آموزشی این مدارس، آموزشهای تخصصی لازم را برای تعلیم کودکان معلول دیده اند؟ متأسفانه اطلاعات حاکی از آن است که حتی در دانشگاه فرهنگیان کشور که عملاً جایگزین مراکز تربیت معلم گذشته شده است، آموزشهای تخصصی لازم برای تربیت کادر آموزشی مدارس پذیرای کودکان معلول ارائه نمیشود. کمبود بودجه و منابع مالی موجب شده است کودکان معلول از وسایل کمک آموزشی نوین، بویژه تجهیزات آی تی سی محروم باشند. مشکلاتی که دامنه آن علاوه بر فضای آموزشی، فعالیت‌های ورزشی، فرهنگی و هنری کودکان دارای معلولیت را هم در بر می‌گیرد. کودکانی که هنر و ورزش لازمه رشد و سلامت و شکوفایی آنهاست اما به دلیل کمبودها از آنها باز می‌مانند. «متاسفانه دولت ایران آماری از کودکان دارای معلولیت یا دلایل محرومیت آنان از تحصیل منتشر نمی‌کند. با این حال طبق تخمین‌ها، از هر۱۰ کودک دارای معلولیت در ایران فقط یک کودک به مدرسه رفته و اکثریت این کودکان هم به مدارس استثنایی می‌روند. کودکان دارای معلولیت، طبق کنوانسیون افراد دارای معلولیت حق برخورداری از آموزش فراگیر را دارند. منظور از آموزش فراگیر این است که کودکان دارای معلولیت باید بتوانند در مدرسه نزدیک به محل سکونت خود و در کنار سایر کودکان به تحصیل بپردازند». «توجیهی که دولت ایران در عدم تامین نیازهای کودکان دارای معلولیت از آن استفاده می‌کند، نداشتن بودجه و امکانات کافی است. این در حالی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی، برخورداری از تحصیل رایگان را برای همه افراد جامعه تا دوره متوسطه به رسمیت شناخته است. بنابراین دولت ایران نمی‌تواند به استناد نداشتن بودجه و امکانات، حق ۱۰ درصد از کودکان را نادیده بگیرد. در برخی از مناطق مرزی و محروم ایران تا ۹۰ درصد کورکان دارای معلولیت هرگز رنگ مدرسه را ندیده‌اند». متاسفانه افراد دارای معلولیت نه تنها در جامعه بلکه در تلویزیون ایران هم به عنوان شخصیت‌های مستقل و توانمند به نمایش گذاشته نمی‌شوند، بلکه به دنبال ناآگاهی و کوتاهی فیلمسازان، نگرش‌های منفی و انگ اجتماعی نسبت به آنها ترویج و تبلیغ می‌شود. ‌نشان دادن معلولیت به عنوان سرنوشت شخصیت منفی داستان، به روشنی این پیام را به مخاطب القا می‌کند که معلولیت ناشی از ارتکاب اشتباهات اخلاقی است. در نتیجه، بینندگان وقتی در زندگی روزمره با یک فرد دارای معلولیت یا خانواده او روبرو می‌شوند، این تصور در ذهن‌شان تداعی می‌شود که لابد آن شخص یا خانواده‌اش به جبران گناهان گذشته و به عنوان مجازات دچار معلولیت شده‌اند. ایران بر اساس تعهدات بین‌المللی‌ خود باید همه امکانات یک زندگی مناسب را برای این افراد فراهم کند. تعهداتی که ایران در چارچوب کنوانسیون بین‌المللی حقوق افراد دارای معلولیت ملزم به اجرای آنهاست. کنوانسیونی که ایران از یک دهه پیش به آن پیوسته است. به امید روزی که همه کودکان ایران بتوانند از خدمات یکسانی بهره ببرند.

بخش ٣: خانم پریا ترابی سخنرانی خود را با موضوع تابو سازی مسائل جنسی کودکان (۲) ایراد کردند: جلسه قبل راجع به رابطه جنسی و توضیح آن به کودکان صحبت کردیم این جلسه می خواهیم درباره همین موضوع برای نوجوانان صحبت کنیم. کارشناسان از کاهش سن بلوغ، افزایش ایدز در اثر ارتباطات جنسی، حتی افزایش بیماری های جنسی دختران و بسیاری دیگر از خطرات ناشی از بیماری های جنسی برای نوجوانان هشدار می دهند. در این شرایط هیچ بحثی از اطلاع رسانی و آگاهی بخشی مسائل جنسی در مدارس و نظام آموزشی ما دیده نمی شود و صحبت از این مسائل در مدرسه، تابو تلقی می شود. غریزه جنسی و بیداری آن در دوران بلوغ، مشکلات زیادی برای نوجوانان پدید می آورد. بنابر این وظیفه مربی است تا با احتیاط، ذهن نوجوان را در این زمینه روشن کند و به او کمک کند، راه را از چاه باز شناسد. نوجوان مشکلات جنسی و روانی خود را با هر کسی در میان نمی گذارد، به همین خاطر، وجود مشاوران و معلمانی که آموزش های لازم را در این زمینه دیده باشند، ضروری است. وظیفه اولیای مدرسه و سایر کارکنان آن است که با تدارک برنامه های مناسب، احتمال بروز بعضی زمینه های انحرافی نوجوانان را از جانب همسالان آن ها به حداقل برسانند. مدارس دست از کتمان بردارند. دکتر میترا حکیم شوشتری فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان در این زمینه می گوید: ما بارها درباره این موضوع صحبت کردیم که آموزش جنسی برای پیشگیری از آزارهای جنسی بچه ها خیلی ضرورت دارد. او ادامه می دهد: این آموزش باید از ۴ سالگی آغاز شود تا کودک با اعضای بدن خود آشنا شود. بچه باید بداند کسی حق ندارد به او نزدیک شود و هرکسی نتواند با محبت و یکسری مقدمات دیگر به او تعرض کند. باید با ایجاد فضایی این آموزش ها را به او منتقل کرد. این فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان بیان می کند: اما درباره اطلاعات جنسی کودکان و نوجوانان باید بگویم نوعی ناآگاهی وجود دارد. بچه ها بخصوص نوجوانان در معرض انواع شبکه های اجتماعی و پیام ها قراردارند واگر درمدارس و خانواده ها هم آگاهی پیدا نکنند، از طریق این فضاها درمعرض خطر هستند. آن ها از طریق این فضاها با هم ارتباط می گیرند و ارتباطات جنسی می تواند از سنین نوجوانی آغاز شود، بی آنکه آموزشی به آن ها داده شده باشد و این موضوع زمینه ساز بیماری های جنسی می تواند باشد. دکتر حکیم شوشتری با بیان اینکه خوب است چنین مسائلی از طریق معلمان بهداشت در مدارس به عنوان حقایق به بچه آموزش داده شود، می افزاید: البته خانواده ها هم باید به این موضوع کمک کنند. چون اگر فقط بنا بر آموزش مدارس باشد، ممکن است برخی خانواده ها معترض شوند که مدرسه به چه حقی چنین آموزش هایی را به فرزندشان داده است. این فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان اظهار می کند: مدرسه ها باید ازاین کتمان کردن حقایق دست بردارند. سیستم آموزش و پرورش ما فکر می کند اگر این حقایق را سرپوش بگذارد، مشکلات حل می شود در حالی که این مسائل ادامه می یابد و ممکن است آسیب های جدی تری به همراه داشته باشد. او با تاکید براینکه معلمان مدارس بدون اینکه وارد جزئیات شوند، باید به بچه ها آگاهی و اطلاعات جنسی بدهند، می افزاید: به هر حال باید پذیرفت اندام جنسی هم مثل سایر اندام های بدن است و همان طوری که درباره بهداشت دهان و دندان به بچه ها اطلاع رسانی می شود، باید درباره مسائل جنسی هم به آن ها آگاهی داد. دکتر حکیم شوشتری خاطرنشان می کند که سیاست گذاران باید این تابوها را تغییر دهند چون مدارس هم بنا به دستورات بالادستی وزارتخانه و مسئولان عمل می کنند. استدلال مخالفان. البته در این میان معلمانی هم هستند که با آموزش مسایل جنسی در مدارس مخالف هستند و می‌گویند هر چیزی سن خاص خودش را دارد. این مسایل باید هنگام ازدواج آموزش داده شود یعنی همان‌طور که آزمایش اعتیاد و… اجباری است، این آموزش‌ها قبل ازدواج هم باید اجباری شود. هر کشوری باید بر مبنای فرهنگ و عقاید دینی خودش حرکت کند. آموزش پیش از بلوغ. محمد الهی معلم و کارشناس آموزش و پرورش در این زمینه می گوید: قطعا با آموزش مسائل جنسی به دانش آموزان موافقم؛ بخصوص در بحث پسرها که ما بیشتر با آن ها مشکل داریم. چون دخترها در خانه هستند خیلی از مسائل را مادران حل می کنند اما پسرها باید مرد کنارشان باشد و پدرها هم یا شاغل هستند و یا به ندرت با پسرها در ارتباطند. او درخصوص زمان آگاهی مسائل جنسی به دانش آموزان معتقد است: به نظر من زمان طرح چنین مسائلی در دوره دوم ابتدایی یعنی کلاس های پنجم و ششم است که بچه ها به سن بلوغ نزدیکند. همان طور که می دانید سن بلوغ در جامعه ما پایین آمده و بچه های پنجم و ششم ابتدایی، نشانه های بلوغ را دارند. بنابراین آن ها در دوره راهنمایی دیگر به بلوغ کامل رسیده اند. بعدش دیگر فایده ای ندارد. وقتی بچه دچار بحران شود چه فایده به او مشاوره دهیم؟ این کارشناس آموزش و پرورش ادامه می دهد: متاسفانه در بحث محتوای آموزش و پرورش، هیچ بحث و هیچ کتابی در این زمینه نیست. نه در کتاب مهارت های زندگی، نه در کتاب تعلیمات دینی و حتی در دوران پایین تر در کتاب های اجتماعی بچه ها از این مسائل آگاه نمی شوند. الهی اظهار می کند: من چون هم معاون پرورشی، هم معلم و هم مدیر بودم در جریانم که صحبت در این زمینه خیلی محدود است. اگر هم صحبتی شود با عکس العمل بد اولیا مواجه می شود که چرا این مسائل در مدرسه مطرح شده و جای چنین موضوعاتی در مدرسه نیست. این معلم می افزاید: یکی از دلایل هم این است که خیلی از والدین اطلاع ندارند چطور می شود این مسائل را برای دانش آموز مطرح کرد. طبق نظرسنجی ای که از خانواده ها انجام دادیم متوجه شدیم اولویت اول والدین مساله بلوغ بچه ها بود. اولیا می دانستند اطلاعاتشان در این زمینه کم است و خواستار این بودند که کارشناسانی را دعوت کنیم تا برای آن نحوه آموزش را اطلاع رسانی کند. او در پاسخ به این سوال که چه کسی باید مسئولیت آگاهی بخشی جنسی در مدارس را عهده دار باشد، پاسخ می دهد: این موضوع کار معلم نیست. ما معلم پرورشی داریم، مشاور داریم، باید این ها آموزش دیده شوند. هیچ آموزشی، هیچ ضمن خدمتی در این باره نداریم که بدانند برای چه بچه هایی و در چه محدوده ای از مسائل جنسی صحبت کنند. من فکر می کنم مربیان پرورشی بیش از معلمان دروس تخصصی با بچه ها در ارتباط هستند. آن ها دربرنامه های مختلف پرورشی مثل گروه های سرود، برنامه های نمایشی و فعالیت های دیگر راحت تر با بچه ها ارتباط برقرار می کنند و می توانند راهنمای بهتری برای دانش آموزان و آگاهی بخشی آن ها باشند. باید به این مسئله تاکید کرد که کنترل سکسوالیته و شور جنسی و سرکوب آن در بسیاری از کشورها – نه فقط در ادیان- یکی از ابزار تحکیم اقتدارهای سیاسی بوده. بنابراین اساسا خود این موانعی که شما دارید اشاره می‌کنید بخشی از سیاست‌گذاری برای تحکیم اقتدار سیاسی است. حکومت ایران به عنوان یک حکومت استبدادی و شبه توتالیتر تلاش جدی می‌کند که از راه سرکوب میل جنسی اقتدار سیاسی خود را تضمین کند. بنابراین حکومتی که در زمینه زنان؛ ایدئولوژی‌اش رسما زن ستیزی است. درزمینه کودکان اصلا حقوق کودکان را به رسمیت نمی‌شناسد، به یک معنا یک مانع در راه آموزش‌ها ماهیت استبدادی خود این حکومت در ایران است. مسئله فقط این نیست که حکومت ایران حاضر نیست از کنوانسیون‌های بین‌المللی تبعیت کند. بلکه قوانین آن هم که به هر حال برخاسته از شریعت دینی است، حتی به گمان من مشوق تجاوز جنسی است. در ایران ازدواج با دختران خردسال قانونی است. خود این امر یعنی رسمیت و مشروعیت بخشیدن قانونی و اخلاقی به تجاوز به کودکان. بنابراین ما اگر به‌راستی خواستار تجدید نظر و تغییر این وضعیت هستیم نیازمند تغییر رویکرد قانونی، ایدئولوژیک و سیاسی نظام حاکم هستیم. با توجه به اصرار و استمرار انکار و سرکوب کردنِ مسائل مرتبط با رابطه جنسی در ایران و شرایطی که الآن در ایران می‌بینیم. آماربسیار بالای سوءاستفاده جنسی در کودکان و حتی بزرگسالان و بین اینها رابطه وجود دارد. یعنی ندانستن درباره مسائل مرتبط با رابطه جنسی به عنوان یک نیاز طبیعی و سالم در بشر و سرکوب کردن آن خودش ریشه دارد در این همه جنسیتی شدن جامعه. یعنی نتیجه معکوس می‌دهد. می‌بینیم که جامعه‌ای مثل جامعه ایران خیلی دغدغه مسائل جنسی را دارد. در نتیجه این می‌آید رابطه جنسی را که باید یک امر بسیار طبیعی و سالم در یک فرد انسانی باشد به احساس گناه و شرم و شیطانی بودن ربط می‌دهد که به کنترل خیلی بالایی نیاز دارد و خیلی وقت‌ها هم تبدیل می‌شود به عقده‌های جنسی. عقده‌های جنسی تبدیل می‌شود به رفتارهای جنسی که آسیب‌زننده است به دیگران و به خود آن فرد. (فیلم های مستهجن و تاثیر آنها روی کودکان و نوجوانان ) کامپیوتر، اینترنت، ماهواره، فیلم، دی‌ وی ‌دی، موبایل و… همگی می توانند دروازه ورود فیلم ها و تصاویر مستهجن به منازل ما باشند. اما این تصاویر غیر اخلاقی چه تاثیراتی روی کودکان ما می گذارند؟ آمارها نشان می دهد بیشترین تقاضا برای محصولات پورنوگرافی یا هرزه‌نگاری، در نوجوانان دوازده تا هفده ساله است. برای دستیابی به این محصولات هم راه سختی پیش رو نیست، کافی است تا سر خیابان قدم بزنید و تعداد دی‌وی‌دی فروش‌هایی را که کنار خیابان بساط کرده‌اند بشمارید تا دستتان بیاید، چقدر ساده می‌توان یک فیلم مستهجن تهیه کرد. این درحالی است که نوجوانان در این سن هیچ منبع قابل اطمینانی برای آموزش بهداشت جنسی و چگونگی مواجه شدن با چنینی مسائلی را ندارند و بدتر از آن، این‌که هنوز بسیاری از والدین نمی‌دانند تماشای محصولات هرزه‌نگاری چه تاثیرات منفی و عمیقی بر روان فرزندشان خواهد داشت. حتی بسیاری از خانواده‌ها با دیدن سریال‌های شبانه ماهواره بستری را برای فرزندانشان فراهم می‌کنند که آنها را به سوی محصولات هرزه‌نگاری می‌کشاند، این والدین معمولا می‌گویند که سریال‌ها صحنه‌های زننده یا تحریک‌کننده ندارد، در حالی که موضوع سریال حول محور مسائل جنسی می‌چرخد و همین مساله کافی است تا کودک و نوجوان را به کنجکاوی وادارد. اما مشاهده این گونه فیلم ها و تصاویر چه تاثیری بر کودکان ما دارد؟ در ادامه به برخی از این تاثیرات اشاره شده است:بلوغ زودرس. وقتی کودک و نوجوان با تصاویرمهیج یا با موضوعات مختلف جنسی مواجه می‌شود، احتمال بلوغ زودرس در او بسیار بالاتر می‌رود، این مساله برای پسران خطرآفرین و برای دختران ناخوشایند است و زمینه را برای رفتار جنسی زودهنگام، بروز هیجانات منفی ناشی از تغییرات بدنی و حتی طرد شدن از سوی همسالان فراهم می‌کند. تقلید و تجربه کردن. مشاهده یک فیلم مستهجن ممکن است نوجوان را به سوی تجربه کردن ترغیب کند وباعث شود او وارد روابط خطرناکی شود که هم ازنظرجسمی، هم از نظر روانی و هم از نظر قانونی و شرعی بشدت آسیب‌زاست. خودارضایی و عوارض پس از آن. خودارضایی یکی دیگر از نتایج مشاهده تصاویر و فیلم‌های مستهجن است. کسانی که خودارضایی می‌کنند در دام تکرار آن می‌افتند و کم‌کم عوارض جسمانی ناشی از خودارضایی، آنان را ضعیف می‌کند و آن ها را آماده بیماری‌هایی همچون افسردگی و اضطراب می‌کند. شکل‌گیری باورهای نادرست. محصولات هرزه‌نگاری تصویری اغراق‌آمیزو نادرست از روابط جنسی را به نمایش می‌گذارد و فرد با همین تصویر نادرست و افراطی بزرگ می‌شود و آن را به عنوان الگوی درست جنسی می‌پذیرد، او با این تصویر نادرست وارد یک زندگی واقعی و دچار مشکلات متعدد می‌شود. نوجوانتان را به رسمیت بشناسید:بررسی‌ها نشان داده است که معمولا مادران اطلاعاتی درباره بلوغ و مسائل جنسی به دختران خود می‌آموزند و پدران برای آموزش این مسائل به پسرانشان کمتر تلاش می‌کنند. معمولا سه مساله اصلی مانع می‌شود تا والدین فرزندان را به رسمیت شناخته و با آنها در این‌باره صحبت کنند: فقدان آگاهی والدین از چگونگی آموزش جنسی، ترس از شکستن حریم‌های خانوادگی، ناآگاهی از زمان مناسب برای چنین گفت‌وگویی پس والدین باید ابتدا آگاهی خودشان را بالا ببرند و بدانند صحبت کردن در این حوزه بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است و به دنبال زمانی باشند که برای صحبت در این حوزه مناسب است و بهترین زمان، وقتی است که فرزند خودش از والدین سوال می‌پرسد، حتی اگر سوال کودک نشان‌دهنده یک کنجکاوی است، فرصت را غنیمت شمرده و با او در این مورد صحبت کنید. نکاتی که ذکر شد را با زبانی پدرانه و اندکی قاطعیت برایش بگویید. کنترل گر نباشید: امروز اینترنت را قطع کنید، فردا ماهواره را جمع کنید، پس‌فردا موبایلش را چک کنید، با کافی‌نت و دوستان و سایر ارتباطاتش چه می‌کنید؟ اگر نشانه‌هایی مبنی بر مشاهده تصاویر و فیلم‌های مستهجن پیدا کرده‌اید به دنبال حل مشکل باشید و با او حرف بزنید چرا که محدود کردن او سبب می‌شود در این زمینه کنجکاوتر شود و با شما مقابله کند. حفظ حریم را از سوءاستفاده شناسایی کنید:خیلی وقت‌ها والدین شواهدی مبنی بر مشاهده فیلم‌ها و تصاویر مستهجن از طرف فرزندانشان دارند اما گمان می‌کنند سکوت سبب می‌شود حرمت بینشان حفظ شود، در حالی که برخی فرزندان از این سکوت سوء‌استفاده می‌کنند. اگر با یکی از محصولات هرزه‌نگاری مواجه شدید بدون این‌که پرخاشگری کنید یا او رامکاناتش محروم کنید با او حرف بزنید، حتی می‌توانید از این فرصت استفاده کنید و درباره آموزش این مسائل با او سخن بگویید. و اما در خانواده های خیلی مذهبی ایران که بچه ها دسترسی به کامپیوتر و اینترنت و فضای بیرون از خانه ندارند و دختران آنها در نوجوانی حتی کودکی ازدواج می‌کنند، در زمان شب حجله تازه به آنها می‌گویند که رابطه جنسی چیست و از کودک و نوجوان خود انتظار دارند که این امر را یک شبه هضم کنند و وظایف خود را در قبال همسر بدون هیچ گونه ترسی انجام دهند. دختران بی چاره ای که بعد از آن شب کل کودکی خود را زیر شکنجه و تجاوز از بین می‌برند و یک شبه صد سال پیر می‌شوند. دخترانی که دیگر حتی مادری ندارند که روی شانه اش گریه کنند و از او دلجویی بخواهند، آنها تا آخر عمر زیر بار جلوگیری از یادگیری مسائل جنسی در زمان قبل از ازدواج له می‌شوند و حتی بسیاری از آنان نیز خودکشی میکنند. در سال های پیش دبستانی، کودکان احساس قوی از خود و هویت خود به عنوان دختر و پسر دارند. کاملا طبیعی است که یک پسر بخواهد در فعالیت های پسرانه شرکت کند و یک دختر تمایل به شرکت در فعالیت های دخترانه داشته باشد، اما باید به کودکان کمک کرد تا درک کنند که فعالیت ها به جنسیت محدود نمی شوند. مشخص کردن حد و مرز تفاوت جنسی برای کودکان، فرزند ۴ ساله شما با دوست خود در اتاق به بازی سرگرم است، زمانی شما وارد اتاق می شوید مشاهده می کنید که آنان لباس های خود را درآورده و عریان و لخت شده اند. واکنش شما چیست؟برخورد و واکنش شما بسیار اهمیت دارد و بر ذهنیتی که کودکتان در سال های آتی در رابطه با بدن خود و اندام های خصوصی خود خواهد داشت اثر می گذارد. در این زمان خونسردی خود را حفظ نمایید و سر آن ها دادو فریاد نزنید و یا آنان را تنبیه و مورد سرکوفت و شماتت قرار ندهید. لیکن برای آنان حد و مرزی مشخص نمایید. به طور نمونه به آنان بگویید: لباس هایتان را بپوشید، اندام های بدن شما خصوصی است و نبایست در برابر دیگران برهنه شوید و آن را به کسی نشان دهید و آنان را به فعالیت ها و بازی های دیگر مشغول سازید. در صورتی که دو مرتبه این عمل را انجام دادند شاید علت آن است که تجسس و کنجکاوی آنان هنوز رفع نشده است. کودکان از همان ماه های نخستین تولد، زمانی که در حال تجسس و وارسی اندام های بدن خود هستند، نظرشان به اعضای جنسی بدن شان معطوف می شود. ولی در سنین ۳ یا ۴ سالگی به سبب کنجکاوی نسبت به جهان پیرامونی و چیزهای پنهانی، بچه ها کنجکاوی هایی درباره ی اعضای جنسی سایرین به خصوص جنس مخالف از خود بروز می دهند. به منظور رفع این تجسس و کنجکاوی آنان به بازی هایی نظیر دکتربازی روی می آورند. همچنین شناخت ایجاد شده درباره ی اعضای تناسلی و جنسی در برخی از بچه ها هراس و آشفتگی به وجود می آورد. به طور نمونه، دختران با مشاهده آلت تناسلی برادر خود امکان دارد تصور کنند که چیزی کم داشته و یا برادرشان دچار بیماری شده است. و در آخر میشنویم از مصاحبه یک مادر با یک متخصص سلام خانمی ۳۶ ساله هستم یک پسر ده ساله دارم و در حال حاضر اواخر بارداری ام را میگذرانم. فرزند دومم دختر است. پسرم کنجکاو شده و پرسیده بعد از تولد نی نی آیا میتونم موقع تعویض پوشک بیام تو اتاق یا نه. من و پدرش جواب دادیم که نه قسمت پوشک جزءنقاط خصوصی بدن نی نی محسوب میشه و کسی بجز پدر مادر و پزشک حق ندارن این نقاط و ببینن. ولی میترسم قانع نشده باشه و کنجکاو تر بشه راهنماییم کنید چکار کنم. ممنون مشاور (خانم ضیایی)سلام و احترام خدمت شما مادر گرامی حساسیت و دغدغه خاطر شما نسبت به چنین موضوع حساسی را درک نموده و از اینکه با مشاور درمیان گذاشتین، ممنونم. بیان کردین پسرم ده سالشه وکنجکاو شده و پرسیده بعد از تولد نی نی آیا میتونم موقع تعویض پوشک بیام تو اتاق یا نه: به طور کلی شکل اعضای تناسلی پسرها برای دخترها جالب است و بر عکس. اگر بچه ای خواهر و برادر نداشته باشد یا در روند زندگی فرصت دیدن اندام خصوصی جنس مخالف را نداشته باشد، این کنجکاوی تشدید می شود. این کنجکاوی جنسی در کودکان طبیعی است در واقع تصوری که کودک از نگاه کردن به آلت جنسی کودک دیگر دارد با تصور بزرگتر ها از این مسئله تفاوت زیادی دارد. این رفتارها بیش از آنکه جنبه جنسی داشته باشد، جنبه کنجکاوی دارد. در نتیجه کنجکاوی فرزندان برای شناخت این عضو از بدن را باید از مقوله مسایل جنسی جدا نمود. بیان کردین: میترسم قانع نشده باشه و کنجکاو تر بشه اگر کودک شما هنگام تعویض پوشک نوزادتان وارد اتاق شد، ازاین فرصت برای رشد و تربیت جنسی کودک استفاده کنید. بدون نگرانی با آرامش به سوالاتش جواب دهید و در پایان گوشزد کنید که ما نباید به اندام خصوصی دیگران نگاه کنیم. مثلا بهش بگویید همینطوری که تو دستشویی میروی و دررا می بندی و دوست نداری کسی وارد شود، چون حریم خصوصی هست و ناراحت می شوی که کسی دررا باز کند. نی نی هم مثل شماست. وهمانطور که خودتان بیان کردین” قسمت پوشک جزءنقاط خصوصی بدن نی نی محسوب میشه و کسی بجز پدر مادر و پزشک حق ندارن این نقاط و ببینن. درنهایت، مهم ترین منبع ارائه ی اطلاعات صحیح و مناسب برای کودکان، خانواده و والدین هستند. والدین بهترین آموزگاران تربیت جنسی هستند به همین دلیل برای این که بتوانند به درستی به سؤالات و کنجکاوی های جنسی کودکان پاسخ دهند، باید سطح آگاهی و اطلاعات خود را درباره ی مراحل رشد جنسی کودکان افزایش دهند و با بهره گیری از فرصت های طبیعی رشد، هر موقعیتی که پیش می آید را به یک آموزش تبدیل کنند، تا بتوانند مفاهیم مرتبط با تربیت جنسی را در فرزندشان درونی کنند

بخش ۴: آقای حسین مرادی زاده سخنرانی خود را با موضوع نقض حقوق کودک درجمهوری اسلامی ایراد کردند: در همه کشورها کودکان سازندگان آینده به شمار می‌روند. آموزش و پروش درست و با امکانات برابر برای همه کودکان است که در آینده‌ی آنان و کشور تأثیر مثبت می‌گذارد. از این رو در همه کشورها حقوق کودکان باید سرلوحه‌ی تصمیمات و برنامه ‌ریزی‌های کشوری باشد. اما حقوق کودکان در ایران هر روز بطور چشمگیر و فاحش نقض می‌شود. افزایش کودکان کار، ترک تحصیل کودکان، گسترش خودکشی کودکان به دلیل عدم امید به زندگی و کودک‌همسری تنها بخشی از نقض حقوق کودکان در ایران است. در چهاردهه گذشته تا امروز زندگی کودکان در ایران با مشکلات بسیار و آینده تاریکی روبرو بوده است و حقوق کودکان بطور چشمگیر توسط جمهوری اسلامی پایمال شده است. حقوق کودک مجموعه‌ای از حقوق بشر ویژه کودکان است که بر پشتیبانی و نگهداری از افراد جوان تمرکز دارد. کنوانسیون حقوق کودک (CRC) ۱۹۸۹یک کودک را به عنوان فردی که به سن هجده سال نرسیده‌ تعریف می‌کند. حقوق کودکان شامل حق عدم تبعیض، حق حیات، حق بقا، حق رشد، حق ثبت نام، نیازهای اساسی برای حفاظت فیزیکی، غذا، آموزش عمومی دولتی، مراقبت‌های بهداشتی و غیره… است. تفسیر حقوق کودکان طیفی از اجازه دادن به ظرفیت کودکان برای داشتن اختیار عمل تا اعمال نظر فیزیکی، روانی و احساسی بدون هیچگونه بدرفتاری با کودکان را در بر می‌گیرد. اما کودکان در ایران به ویژه کودکان در مناطق تنگدست و محروم از این حقوق برخوردار نیستند، ایران یکی از ناامن‌ترین کشورهای جهان برای کودکان است و این ناامنی با شیوع بیماری کرونا افزایش یافته و منجر به کاهش حق امید به زندگی در میان کودکان و نوجوانان شده است. در ایران بسیاری از حقوق کودکان توسط حکومت و ارگان‌های حکومتی نقض می‌شود و کودکان دارای آینده نامعلوم در ایران هستند. در این مقاله به نقض حقوق کودکان در ایران کرونازده؛ می‌پردازم. ترک تحصیل : بی‌توجهی حکومت جمهوری اسلامی به آینده کودکان منجر به حوادث تلخی برای کودکان در ایران شده و می‌شود. با شیوع بیماری همه‌گیر کرونا در ایران و تعطیلی مدارس و عدم دسترسی کودکان به اینترنت، موبایل و تبلت، تعداد زیادی از دانش‌آموزان از دسترسی به فضای آموزشی محروم شده و بسیاری از این کودکان به دلیل عدم توانایی مالی در تامین این امکانات از ادامه تحصیل باز مانده‌اند. این کمبود موجب بروز افکار خودکشی در میان کودکان و نوجوانان در بسیاری از شهرهای ایران شده است. در حالی که این مشکل با اختصاص دادن اندکی بودجه دولتی قابل حل است اما حکومت از اختصاص بودجه برای حل این مشکل با بهانه‌های متفاوت امتناع کرده و می‌کند. خودکشی: بر اساس گزارش‌های مختلف، یعنی از ابتدای فصل پاییز ۹۹ تا کنون بیش از ۱۴ کودک و نوجوان در شهرهای مختلف ایران بر اثر خودکشی، جان خود را از دست داده‌اند. علاوه بر این بسیاری از دانش‌آموزان به دلیل عدم دسترسی به اینترنت در بسیاری از روستاهای کشور با حوادثی مانند سقوط از بلندی و غیره روبرو شده‌اند. طبق یک برآورد تعداد دانش‌آموزانی که در سال تحصیلی ۹۸-۹۹ از تحصیل بازمانده‌اند، حدود یک میلیون نفر بوده است. کودکان کار: محرومیت از تحصیل و فقر خانواده در ایران منجر به افزایش پدیده کودک کار در ایران شده است. حکومت جمهوری اسلامی سال‌های متمادیست که در حال بحث برای رفع مشکل معضل کودکان کار است اما این مشکل در این ۴۲ سال نه تنها حل نشده بلکه روز به روز در حال گسترش است. با افزایش فشار اقتصادی در جامعه و بالا رفتن نرخ بیکاری و حاشیه‌نشینی در یکسال گذشته با شیوع کرونا تعداد کودکان کار نیز در ایران به دلیل فقر و بیکاری والدین افزایش یافته و حکومت نه تنها راه حلی برای رفع این مشکل ارائه نداده بلکه با برگزاری مراسم تقدیرازکارکودکان در صدد عادی‌سازی و رسمیت دادن به آن است! از سوی دیگر از این کودکان توسط برخی نهادهای حکومتی مسئول مانند شهرداری و بهزیستی مورد سوء استفاده قرارگرفته و یا با آنها بدرفتاری می‌شود مانند زندانی کردن آنها در زیرزمین‌! آسیب‌پذیری این کودکان در برابر کرونا به دلیل زندگی جمعی در کمپ و همچنین در معرض زباله‌های گوناگون قرار داشتن، بیشتر از دیگر شهروندان است اما دولت چشم خود را بطور کلی بر این فاجعه بسته است و گویی که کودکان کار اساسا بی‌ارزش‌ترین افراد جامعه از سوی آنها محسوب می‌شوند. کودک‌همسری: کودک‌همسری نیز یکی دیگر از جنبه های نقض حقوق کودکان در ایران است. ازدواج کودکان پدیده ضدبشری رو به افزایش در در ایران است که توسط حکومت تشویق نیز می‌شود. عوامل گسترش این ناهنجاری از یکسو تبلیغات حکومتی و نبود قوانین بازدارنده و از سوی دیگر فقر مادی و همچنین فقر فرهنگی و رسوم عقب‌مانده است. پدیده کودک‌همسری نه تنها در روستاها و شهرهای کم‌جمعیت رواج دارد بلکه این فاجعه در شهرهای پر جمعیت نیز رو به افزایش است. هر ساله شمار زیادی از دختران و پسرانی که سن آنها کمتر از هجده سال است با ازدواج اجباری و زیر سن روبرو هستند. این پدیده با شیوع کرونا به دلیل تشدید مشکلات اقتصادی افزایش یافته است. دولت برای پیشگیری از آن نه تنها اقدامی نکرده بلکه با افزایش وام ازدواج به افراد زیر ۲۳ سال باعث افزایش کودک‌همسری نیز شده است. در شش ماه اول سال ۹۹ مرکز آمار ایران از ازدواج ۹۰۰۰ دختر۱۰ تا ۱۴سال خبر داد. این همه درحالیست که در همه کشورها کودکان سازندگان آینده به شمار می‌روند. آموزش و پروش درست و با امکانات برابر برای همه کودکان است که در آینده‌ی آنان و کشور تأثیر مثبت می‌گذارد. ازاین رو در همه کشورها حقوق کودکان باید سرلوحه‌ی تصمیمات و برنامه‌ریزی‌های کشوری باشد. اما حقوق کودکان در ایران هر روز بطور چشمگیر و فاحش نقض می‌شود. افزایش کودکان کار؛ ترک تحصیل کودکان، گسترش خودکشی کودکان به دلیل عدم امید به زندگی و کودک‌همسری تنها بخشی از نقض حقوق کودکان در ایران است. با وجود سرمایه و ثروت عظیم ایران، کودکانی در بسیاری از شهرها و روستاها حتی ازداشتن حقوق اولیه و یک فضای مناسب آموزشی محرومند. در بسیاری از موارد کودکان حتی در مدارس مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند. وضعیت حقوق کودکان در ایران با شیوع کرونا در کشور اسفناک‌تر از پیش هم شده است. حکومت در این ۴۲ سال نه تنها اقدامی برای بهبودی زندگی کودکان و ساختن آینده آنها نکرده بلکه زندگی کودکان را با مشکلات بسیار روبرو و حال و آینده‌ی کشور را به سوی فروپاشی سوق داده است.

بخش ۵: خانم مهنازترابی سخنرانی خود را با موضوع آموزش اجباری دین دراندیشه کودک وپیامدهای آن ایراد کردند: درایران سال‌هاست از بحران، آسیب‌ها و مشکلات بزرگ نظام آموزشی ایران سخن می‌رود ولی در بر همان پاشنه قبلی می‌چرخد و کسی از میان مسئولان نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد گامی جدی برای بهبود اوضاع به جلو بردارد. در حقیقت ما با نوعی رکود فلج‌کننده در آموزش روبه‌رو هستیم و چشم‌انداز تغییر و تحول مثبت در این حوزه تیره و تار است. دخالت ایدئولوژیک حکومت آسیب اصلی اصلی‌ترین گرهگاه و آسیب آموزشی ایران در چهار دهه گذشته دخالت گسترده حکومت در همه امور آموزشی و تلاش برای استفاده ابزاری از مدرسه و دانشگاه در راستای هدف‌های دینی است. جمهوری اسلامی به نظام آموزشی مانند دستگاهی ایدئولوژیکی نگاه می‌کند که باید نسلی مکتبی، مطیع و سربزیر و یا به قول کامران دانشجو وزیر علوم دوران احمدی‌نژاد «پیروان اهل بیت» و «سربازان امام زمان» را تربیت کند. برنامه‌ها و کتاب‌های درسی و فعالیت‌های آموزشی همه و همه در خدمت این هدف ایدئولوژیک قرار دارند. چهار دهه است که حکومت به گونه آمرانه و یکسویه و از بالا سیاست‌های ایدئولوژیک خود را به نام مصلحت دین و انقلاب به آموزش ایران تحمیل کرده است. گسترگی حضور پررنگ و اغراق آمیز موضوعات دینی و تبلیغات ایدئولوژیک سیاسی در کتاب‌های درسی مانند فارسی، تاریخ، تعلیمات اجتماعی و یا سبک زندگی را می‌توان در یک مقایسه ساده میان ایران و کشورهای دیگر دید. در حالی که در سطح بین‌المللی به طور متوسط حدود هشت درصد زمان آموزشی به مسائل دینی اختصاص دارد، در ایران به طور رسمی این رقم نزدیک به ۱۶ درصد و به طور واقعی حدود ۲۵ درصد است. در اصلی‌ترین قانون آموزش ایران (سند تحول بنیادی آموزش) به روشنی از الویت تزکیه بر تعلیم سخن رفته و تربیت نسلی خلاق، پرسشگر و پویا شایسته قرن بیست و یکم در سایه آموزش دینی و ایدئولوژیک قرار دارد. شکست نظام آموزشی و سماجت حکومتی ناکارایی نظام آموزشی ایران و شکست تربیت اجباری و آمرانه نسل جدید با فرهنگ دینی و ایدولوژیک حکومتی چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. کافی است نگاهی به شکاف فرهنگی میان نسل جوان و حکومت انداخت تا شکست یک آموزش ایدئولوژیک خشن را به روشنی دید. این واقعیت از چشم دست‌اندرکاران حکومتی هم پنهان نیست. آنها آشکارا از ناکارایی نظام آموزشی در تربیت نسلی وفادار و یا رفتارهای هنجارشکنانه جوانان و دور شدن آنها از فرهنگ حکومتی اظهار نگرانی می‌کنند. اما بخش مهمی از دست‌اندرکاران حکومتی به جای خوانش انتقادی چهار دهه سیاست‌های آموزشی سترون، خسته‌کننده و غیرجذاب و برخورد با این فلسفه آموزشی شکست‌خورده با سماجت مثال‌زدنی خواهان تشدید تبلیغات و شستشوی مغزی می‌شوند برای آنها آموزش نه یک موضوع ملی که حیاط خلوت و حوزه انحصاری دخالت دولت است و هم اوست که تصمیم می‌گیرد سمت‌گیری آموزشی چه باشد و کدام آموزشی مناسب نسل جوان است. در یک کلام دولت در این نگاه صاحب و مالک نسل جوان است و جامعه و بازیگران نظام آموزشی بویژه معلمان از مشارکت در آموزش محرومند. به این ترتیب در بازخوانی سنجش گرانه تجربه چهار دهه گذشته ایران یکی از پرسش‌های اساسی به نقش قدرت سیاسی در نظام آموزشی و یا نوع مسئولیت و مشروعیت نهادهای رسمی برای دخالت در آموزش نسل جوان یک کشور باز می‌گردد. پرسش این است که آیا در همه دنیا حکومت‌ها از ابزارهای رسمی و قدرت سیاسی خود برای تحمیل آمرانه یک ایدئولوژی و فلسفه خاص به نظام آموزشی استفاده می‌کنند؟ همزمان این پرسش پیش می‌آید که جایگاه و نقش معلمان، کارشناسان و پژوهشگران حوزه آموزشی، خانواده‌ها، خود جوانان و جامعه مدنی در تصمیم‌گیری پیرامون نوع آموزشی که سرنوشت نسل آینده و جامعه فردا را رقم می‌زند کدام است؟حکومت‌ها و نظام آموزشی در یک نگاه مقایسه‌ای باید گفت که دولت‌ها در بخش بزرگی از کشورها تأمین‌کننده اصلی و یا انحصاری هزینه‌های آموزشی هستند و از این منظر شاید بسیاری بگویند که دولت دارای حق ویژه‌ای برای تحمیل ایدئولوژی و نظام ارزشی خود به مدارس است. تاریخ معاصر نشان می‌دهد که حضور گسترده دولت در آموزش از زمان توسعه نظام آموزشی در کشورهای صنعتی شتاب گرفت. در دوران رشد سیاست‌هایی ناسیونالیستی از قرن هجدهم به این سو در مناطق گوناگون جهان و افزایش نقش دولت و نهادهای رسمی در عرصه عمومی، آموزش نیز به قلمروی امور حکومتی افزوده شد. به میدان آمدن بازیگر جدیدی به نام دولت ملی در حوزه آموزش همراه بود با کاهش فعالیت و نفوذ نهادهای مذهبی که در طول قرن‌هان کار آموزش مردم را در مدارس دینی و سنتی به عهده داشتند. آموزش در دوران معاصرهم وظایف جدیدی بر عهده داشت و هم می‌بایست در ورای هویت‌های محلی و یا دینی در ساخت و پرداخت هویت ملی همه ساکنان یک کشور مشارکت کند. آموزش مدرن در خدمت شکل‌گیری ملت‌ها و هویت‌های جمعی و تربیت شهروندان و نیروی انسانی بود در راستای اهداف کلان جامعه و اقتصاد کشور. سکولار شدن آموزش و مطالب درسی و ارتباط آنها با نیازهای جامعه و شهروندان نتیجه این چرخش تاریخی و انتقال قدرت آموزش از نهادهای مذهبی به دولت هم بود. اما چنین تحولاتی به این معنا نبود که نظام آموزشی نه یک دستگاه زیر دست و مطیع دولت که یکی از خدمات عمومی اساسی در جامعه به شمار می‌رود و به شهروندان آن تعلق دارد. دخالت همه‌جانبه دولت در حوزه آموزش در دهه‌های گذشته با قدرت گرفتن تدریجی جامعه مدنی، تخصصی شدن عرصه‌های گوناگون آموزشی و پیشرفت پژوهشی در این زمینه به تدریج دستخوش تحول جدی شده است. در نگاه مقایسه‌ای در سطح جهان می‌توان گفت که در شمار فراوانی از کشورها نقش مرکزی دولت و یا نهادهای رسمی ملی و محلی در امور آموزشی به گونه‌ای چشمگیر کاهش یافته و بخش مهمی از قدرت در این حوزه بویژه در آنچه به مطالب ومحتوای دروس، روش‌های آموزشی و مدیریت محلی مربوط می‌شود به بازیگران نظام آموزشی واگذار شده است. روند انتقال تدریجی بخشی از قدرت آموزشی از دولت به نهادهای مدنی و بازیگران نظام آموزشی به معنای دمکراتیک کردن جامعه و نظام آموزشی هم به شمار می‌رود. این روند در همه کشورها به یک گونه پیش نرفته است و دولت‌های اقتدارگرا تلاش می‌کنند به گونه‌ای انحصاری قدرت را در حوزه آموزش از آن خود کنند. کسانی دولتی بودن مدارس و تأمین هزینه‌های آموزش توسط دولت را یکی از دلایل مشروعیت دخالت دولت در آموزش به شمار می‌آورند. اما آنچه که دولت خرج آموزش می‌کند در حقیقت پول خود مردم است و تأمین بودجه آموزش توسط دولت توجیهی برای تحمیل یک درک خاص از آموزش از بالا و به نام مصلحت دینی و یا ایدئولوژیک نیست. کسان دیگری جوهر دمکراتیک حکومت و نمایندگی او از سوی جامعه را دلیل مشروعیت دخالت دولت می‌دانند. اما حتی مشروعیت سیاسی دمکراتیک هم به دولت اجازه نمی‌دهد به طور انحصاری سمت و سوی آموزش را به جامعه تحمیل کند. کار اصلی دولت‌های دمکراتیک بیشتر سیاست‌های اجرایی، تأمین مشارکت مدنی و علمی در ساخت و پرداخت سیاست‌های کلان آموزشی و نظارت بر اجرای مطلوب آنها و افزایش کارایی نظام، کاهش نابرابری‌ها و تبعیض‌ها و توجه به رابطه آموزش با جایگاه انسان امروزی، جامعه و اقتصاد است. تحول دمکراتیک در حوزه آموزشی به این معناست که دولت مالک نسل جوان و وجدان جمعی نیست تا هر گونه که خواست نسل جوان را آموزش دهد. این موضوع واقعیت دارد که گفتمان و برنامه‌های آموزشی در همه دنیا تا حدودی همراه نظم حاکم بر جامعه است. اما همزمان فضاهای آموزشی باز و دمکراتیک هستند و گفت‌وگوی سنجشگرانه و اندیشه انتقادی بخشی از فعالیت‌های آموزشی به شمار می‌رود و جامعه مدنی و پژوهشگران هم می‌توانند آزادانه آموزش را مورد نقد و بررسی قرار دهند. در شمار روزافزونی از کشورها مطالب درسی و شیوه‌های آموزش توسط گروه‌های تخصصی مستقل، کارشناسان، پژوهشگران و نمایندگان معلمان تدارک دیده می‌شود و دولت کمتر به خود حق دخالت مستقیم در کار آنها را می‌دهد. سپردن تهیه مطالب درسی به گروه‌های تخصصی و پژوهشگران سبب شده تا محتوای آموزشی کمتر شکل تبلیغاتی و یکسویه داشته باشد و دانش‌آموزان از همان سنین کم با شیوه برخورد علمی، پرسشگری، نسبی‌گرایی و سنجشگری آشنا شوند. در این نگاه هدف مدرسه و دانشگاه نه تلقین یک ایدئولوژی بسته از بالا به گونه‌ای آمرانه، تربیت جوانان مطیع و دنباله‌روی حکومت و یا شستشوی مغزی نسل جوان که فراهم کردن زمینه‌های یک آموزش باز، خلاق و مشارکتی است. در حقیقت بخشی از دمکراتیک بودن یک جامعه هم به همین آموزش باز و وجود آزادی وجدان و اندیشه در محیط های آموزشی و دخالت نیروهای مدنی در سرنوشت نسل آینده باز می‌گردد. ایران و نقش انحصاری دولت در آموزشدر ایران دخالت مؤثر دولت در سال‌های پس از انقلاب مشروطیت سبب پاگرفتن و رشد آموزش نوین و گسترش مدارس در همه مناطق کشور شد. همزمان نظام آموزشی دولتی در طول قرن بیستم به اشکال گوناگون ابزار سیاسی دولت‌ها برای تبلیغ ایدئولوژی و توجیه مشروعیت خود هم به شمار می‌رفت. از سال ۱۳۵۷ روند دخالت غیرمشارکتی دولت در امور آموزشی شتاب بی‌سابقه‌ای به خود گرفت به طوری که جمهوری اسلامی آشکارا آموزش را ابزار اصلی خود برای مهندسی جامعه، فرهنگ و نسل جوان می‌داند. جمهوری اسلامی برای خود نوعی مشروعیت دوگانه دینی-سیاسی قائل است و به نام دین خود را صاحب رسالت قدسی برای تربیت «اسلامی» مردم می‌داند. در این نگاه قیم‌مآبانه بازیگران اصلی نظام آموزشی از معلمان، مادران و پدران گرفته تا کارشناسان و پژوهشگران در حوزه‌های گوناگون تربیتی حق دخالت در چند و چون و محتوای آموزشی ندارند و دولت تصمیم‌گیرنده انحصاری در زمینه سیاست‌های آموزش و مطالب درسی است. تجربه پس از سال‌های ۱۳۵۷ ایران در حوزه آموزش و دخالت آمرانه و یکسویه دولت شباهت فراوانی به سایر حکومت‌های با ایدئولوژی بسته دارد که از مدرسه به عنوان ابزار شستشوی مغزی نسل جوان استفاده می‌کردند. در این حکومت‌ها هم نوعی باور به نقش انحصاری دولت در آموزش به عنوان معلم توده‌ها وجود داشت و هر نوع نظارت و مشارکت دمکراتیک مدنی، صنفی و یا دانشگاهی مستقل از دولت ناممکن بود. سلطه انحصاری حکومت اسلامی بر نظام آموزشی سبب شده که جامعه ایران و محافل علمی و دانشگاهی در عمل امکان مشارکت مدنی و علمی در یک بحث باز و سنجشگرانه پیرامون بحران و آسیب‌های پرشمار نظام آموزشی را نداشته باشند و نوعی بن‌بست سیاسی در این حوزه را شاهد باشیم. اموزش در خدمت انسان، دموکراسی و پیشرفت اجتماعی تجربه جهانی دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که آموزش پیشرو و سازگار روح و نیاز زمانه باید پیش از هر چیز در خدمت تربیت شهروندان پرسشگر، خلاق، آزاداندیش، سنجشگر و نیز گسترش آزادی اندیشه، آزادی وجدان و باورهای مذهبی و باشد. آموزشی که با تعصب، نگاه بسته، دشمنی با دیگری متفاوت و اطاعت کورکورانه ناسازگار است و فرهنگ همزیستی هویت‌های گوناگون را در میان نسل جوان را گسترش می‌دهد. به وجود آوردن چنین آموزشی با مشارکت جامعه مدنی، رسانه‌های مستقل و آزاد، محیط های علمی و بازیگران نظام آموزشی میسر می‌شود. به همین دلیل است که خارج شدن انحصار آموزش از دست دولت و دیگر نهادهای حکومتی بخشی از مبارزه برای جامعه باز و دمکراسی در هر کشوری است. هیچ دولتی نباید از حق انحصاری برای تحمیل یک نوع آموزش خاص به نسل جوان برخوردار باشد.

بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حقوق کودک در محیط خانواده (به مناسبت روز جهانی خانواده ) آغاز گردید: مسئول جلسه بحث آزاد را اینگونه آغازنموند: حقوق کودک؛مجموعه ای از حقوق بشر می باشد که خیلی خاص و ویژه برای کودکان درنظر گرفته شده است؛ کودک فردی است که به سن ۱۸سالگی نرسیده باشد ودرمورد کنوانسیون حقوق کودک؛حق حیات؛حق برعدم تبعیض؛ حق رشد و… صبحت کردند وماده ۱ کنوانسیون حقوق کودک را که شامل حق بر آرامش و آسایش کودک می باشد را بررسی ونقد کردند. در ادامه توضیح دادند که تمام این موارد گفته شده تا کودک در جامعه در امنیت کامل باشد؛ اما مهم ترین بخش زندگی کودک زمانی است که کودک هنوز وارد جامعه نشده؛ ودر خانواده زندگی می کند؛ پس ابتدا باید حقوق کودک توسط خانواده تامین شود و کودک در امنیت کامل باشد؛ چه بسا خانواده هایی هستند که کودک آزارهستند ولی خود نمیدانند که این کودک آزاری را در حق کودک خود اعمال می کنند. به همین دلیل کنسوانسیون حقوق کودک؛ سرپرست کودکان را موظف کرده تا حقوق کودکان را در محیط خانه کاملا رعایت کنند. آقای صمد جعفری با این موضوع دربحث شرکت کردند که دوران کودکی؛ بسیارمهم است و کودک مانند یک نهال است که باید به اندازه کافی از نورو آب کافی و شرایط مناسب محیطی برخوردار باشد تا بتواند در محیط خود سالم رشد کند؛ و اگریکی از این موارد کم باشد قطعا رشد آن دچار مشکل می شود؛ پس بنابراین باید برای کودک از دوران خردسالی برنامه ریزی کرد؛ تا رشد شخصیتی سالمی داشته باشد تا در جامعه دچار مشکل نشود و همچنین ایشان به آموزش خود کفایی و اعتماد به نفس کودکان در حوزه خانواده و مدارس و رسانه ها تاکید کردند. وآقای حمیدرضائی آذریانی به نقش والدین ومحیطی که در آن کودک از دوران خردسالی رشد می کنند اشاره کردن؛ وایشان این مهم را مدنظر قرارداند که بیشتر مشکلاتی عاطقی که کودکان درآینده و درجامعه با آن مواجه می شوند از خانواده نشآت می گیرد. خانم مهناز تراپی نیز گفتند: کودکان استعدادهای مختلفی دارند و باید هرکودک با توجه به استعداهای بالقوه ای که دارد درجهت رشد و پرورش آن اقدام کرد؛ ولی متاسفانه خانواده بیشترازاینکه به خواسته ها و علایق کودک خود توجه کنند؛ کودک را با کودکان دیگر مقایسه می کنند. خانم پریا ترابی نیز به این موضوع اشاره کردند: که در دهه اخیر بیشتر والدین به دلیل درگیرهای شغلی و مالی دچار تنش هستند و این تنش به کودک منتقل میشود زیرا که شخصیت کودک در دوران ۱ تا ۷ سالگی شکل می گیرد. وآقای آرش احمدی گفتند: علاوه براینکه کودک در جامعه ایران حق تصمیم گیری ندارد بلکه در نوجوانی هم برای خود نمی تواند تصمیم بگیرد طوری که حتی حق انتخاب دررشته مورد علاقه خود را ندارد و به این دلیل استعدیابی انجام نمی شود. و درادامه خانم کریم زاده اینگونه در بحث شرکت کردند که خانواده های ایرانی بیشترازاینکه به کودک خود و خواسته های او توجه کنند؛ در صدد مقاسیه کودک خود با دیگر کودکان اقوام و دوستان خود هستند. و درادامه حریم خصوصی کودکان مورد بحث و بررسی قرارگرفت. درپایان مسئول جلسه ازهمه دست‌اندرکاران اجرایی؛ منشی جلسه: خانم مینااقابیگی؛ مسئولین ضبط و تدوین صدا و تصویر: اقایان ؛ حمید رضائی آذریانی ؛ امیرحسین کریمی و ادمین ها: اقایان داود واحدی پور؛ حمید رضائی آذریانی؛ آذرارحمی تشکروقدردانی کردند. جلسه در ساعت و 21. 18دقیقه به وقت اروپای مرکزی به پایان رسید. مهمانانی که دراین نشست همراه بودند؛ عبارتند از: خانم ها: فرشته خیام؛ لیدا اشجعی؛ پریا ترابی؛مهنازتراپی؛و آقایان: امیرحسین کریمی؛ آرش احمدی؛ حمیدرضا تقی زاده؛ حمیدرضا تقی پور؛ حسین مرادی زاده؛ صدرا محب یزدانی؛ سعید نوری زاده.

 

 

گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران آپریل ۲۰۲۲

شهلا شاهسونی

جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران در تاریخ ۹ آپریل ۲۰۲۲ مصادف با ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئولین و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتیوب، اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدا جلسه مسئول جلسه خانم ستاره دژم ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه، با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.

بخش۱: خانم پریچهر سهرابی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در اسفند ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: واکنش تند باشگاه مس رفسنجان به زیرپیراهنی مهسا کمالی که بر روی آن نوشته شده بود: «ما در این جنگ بی‌طرف هستیم» نقض ماده ١٨ و١٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: فساد مدیران ورزش ایران بنام دین، اعتقادات و سیاست «اگر خیلی مدیران خوبی هستند بروند سر شغل اصلی خودشان در پادگان‌ها» نقض ماده ٧ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: مشکلات اقتصادی (عامل دوری مردم از ورزش) و واقعیت‌های موجود، کم‌تحرکی ملی در ایران، خطر یکجانشینی را در بردارند، نقض ماده ۶ و٢۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: ناگفته‌های دختر وزنه‌بردار ایران «دنبال حقم بودم اما گفتند وارد حاشیه نشو» نقض ماده ٢ و٧ اعلامیه جهانی حقوق بشر را در بردارد. خبر: ملی‌پوش دوچرخه‌سواری «چرا باید دستفروشی کنم به من قول حمایت می‌دادند اما این اتفاق هیچ وقت رنگ واقعیت به خود نگرفت» نقض ماده ۶ و٢٣ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: محرومیت١٣ ماهه دوپینگ برای ملی‌پوش اسکیت زنان ایران نازنین ادبی از ١٩ دی ماه ١۴٠٠ تا ١٨ بهمن ماه ١۴٠٢ از شرکت در تمامی فعالیتهای ورزشی محروم خواهد شد، نقض ماده ٧ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: علی دایی خشونت علیه زنان در ورزشگاه مشهد را شرم‌آور و فراموش نشدنی خواند. زنان ایران آزادانه به استادیوم‌ها بروند و اشک آنها برای شوق پیروزی تیم محبوبشان باشد نه در اثر اسپری فلفل و گاز اشک‌آور. نقض ماده 2 عدم تبعیض، نقض ماده 6 همه در برابر قانون مساوی هستند و نقض ماده 7 رعایت حقوق انسانی توسط قانون.

بخش۲: آقای امیرحسین کریمی سخنرانی خود را با موضوع بررسی ماده 3 کنوانسیون بین‌المللی رفع هر گونه تبعیض نژادی و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: این کنوانسیون مصوب‌ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۵ میلادی‌ (مطابق‌ با۳۰/۸/۱۳۴۴ شمسی‌) که از ۲۵ ماده و سه بخش تشکیل شده است و متن آن به شرح زیر است: نظر به‌ اینکه‌ منشور ملل‌ متحد مبتنی‌ بر اصول‌ حیثیت‌ ذاتی‌ و تساوی‌ کلیه‌ افراد انسانی‌ و کلیه‌ دول‌ عضو ملل‌ متحد متعهد شده‌اند که‌ منفرداً و مشترکاً با همکاری‌ سازمان‌ برای‌ نیل‌ به‌ یکی‌ از هدفهای‌ ملل‌ متحد یعنی‌ توسعه‌ و تشویق‌ احترام‌ جهانی‌ و واقعی‌ به‌ حقوق‌ بشر و آزادی‌های‌ اساسی‌ برای‌ همگان‌ بدون‌ تمایز نژاد یا جنس‌ یا زبان‌ و یا مذهب‌ اقدام‌ نمایند. نظر به‌ اینکه‌ اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر اعلام‌ می‌دارد که‌ کلیه‌ افراد انسانی‌ به‌ طور آزاد و یکسان‌ از لحاظ‌ حیثیت‌ و حقوق‌ متولد می‌شوند و باید بتوانند از کلیه‌ حقوق‌ و آزادی‌های‌ مندرج‌ در آن‌ اعلامیه‌ بدون‌ تمایز به‌ خصوص‌ از حیثیت‌ نژاد و رنگ‌ و یا ملیت‌ برخوردار شوند. نظر به‌ اینکه‌ کلیه‌ افراد بشر در پیشگاه‌ قانون‌ برابر بوده‌ و حق‌ دارند علیه‌ هر نوع‌ تبعیض‌ و هر نوع‌ تحریک‌ به‌ تبعیض‌ از حمایت‌ یکسان‌ قانون‌ برخوردار شوند. نظر به‌ اینکه‌ ملل‌ متحد استعمار و کلیه‌ روش‌های‌ تفکیک‌ و تبعیضی‌ را که‌ به‌ همراه‌ دارد به‌ هر شکل‌ و در هر محلی‌ که‌ موجود باشد محکوم‌ نموده‌ و اعلامیه‌ مورخ‌ چهاردهم‌ دسامبر ۱۹۶۰ راجع‌ به‌ اعطای‌ استقلال‌ به‌ کشورها و ملل‌ مستعمره‌ (قطعنامه‌ ۱۵۱۴ دوره‌ پانزدهم‌ مجمع‌ عمومی‌) لزوم‌ ختم‌ سریع‌ و بی‌قید و شرط‌ استعمار را تأیید و رسماً اعلام‌ نموده‌. نظر به‌ اینکه‌ اعلامیه‌ مورخ‌ بیستم‌ نوامبر ۱۹۶۳ ملل‌ متحد (قطعنامه‌ ۱۹۰۴ ـ دوره‌ هیجدهم‌ مجمع‌ عمومی‌) راجع‌ به‌ رفع‌ هر نوع‌ تبعیض‌ نژادی‌ رسماً لزوم‌ رفع‌ سریع‌ کلیه‌ اشکال‌ و همه‌ مظاهر تبعیضات‌ نژادی‌ را در سراسر گیتی‌ و همچنین‌ لزوم‌ تأمین‌ تفاهم‌ و احترام‌ به‌ حیثیت‌ شخص‌ انسانی‌ را مورد تأیید قرار داده‌. با اطمینان‌ به‌ اینکه‌ فرضیه‌ سیادت‌ و تفوق‌ مبتنی‌ بر اختلاف‌ بین‌ نژادها عملاً مردود و اخلاقاً محکوم‌ و از نظر اجتماعی‌ غیرعادلانه‌ و خطرناک‌ بوده‌ و تبعیض‌ نژادی‌ نه‌ از لحاظ‌ نظری‌ و نه‌ از لحاظ‌ عملی‌ قابل‌ توجیه‌ نمی‌باشد با تأیید مجدد اینکه‌ تبعیض‌ بین‌ افراد بشر به‌ جهات‌ مبتنی‌ بر نژاد و رنگ‌ و یا ریشه‌ قومی‌ سدی‌ در برابر وجود روابط‌ دوستانه‌ و مسالمت‌آمیز در میان‌ ملل‌ بوده‌ و امکان‌ دارد صلح‌ و امنیت‌ بین‌ ملل‌ و همچنین‌ همزیستی‌ هم‌ آهنگ‌ اشخاص‌ را در داخل‌ یک‌ دولت‌ مختل‌ سازد. با اطمینان‌ به‌ اینکه‌ وجود موانع‌ نژادی‌ با آرمان‌های‌ جامعه‌ بشری‌ قابل‌ جمع‌ نیست‌. با احساس‌ خطر از مظاهر تبعیض‌ نژادی‌ که‌ هنوز در برخی‌ از نواحی‌ جهان‌ مشهود است‌ و نیز از سیاست‌های‌ حکومتی‌ مبتنی‌ بر برتری‌ یا تنفر نژادی‌ از قبیل‌ آپارتاید ـ و تفکیک‌ وجدانی‌ مصمم‌ به‌ اتخاذ کلیه‌ تدابیر لازم‌ برای‌ امحاء سریع‌ کلیه‌ اشکال‌ و تمامی‌ مظاهر تبعیض‌ نژادی‌ و مصمم‌ به‌ پیش‌گیری‌ و مبارزه‌ با فرضیه‌ها و رویه‌های‌ نژادی‌ ـ به‌ منظور تسهیل‌ حسن‌ تفاهم‌ بین‌ نژادها بر مبنای‌ یک‌ جامعه‌ بین‌المللی‌ که‌ از قید کلیه‌ اشکال‌ تبعیض‌ و تفکیک‌ نژادی‌ آزاد باشد. با تذکر مفاد قرارداد مربوط‌ به‌ رفع‌ تبعیض‌ در مورد شغل‌ و حرفه‌ مصوب‌ سازمان‌ بین‌المللی‌ کار در سال‌ ۱۹۵۸ و با توجه‌ به‌ قرارداد مربوط‌ به‌ مبارزه‌ با تبعیض‌ نژادی‌ در زمینه‌ تعلیم‌ که‌ از طرف‌ سازمان‌ فرهنگی‌ و علمی‌ و تربیتی‌ ملل‌ متحد (یونسکو) در سال‌ ۱۹۶۰ به‌ تصویب‌ رسیده‌. با تمایل‌ به‌ اجرای‌ اصول‌ مقرر در اعلامیه‌ ملل‌ متحد راجع‌ به‌ رفع‌ کلیه‌ انواع‌ تبعیضات‌ نژادی‌ و حصول‌ اطمینان‌ از اتخاذ سریع‌ تدابیر عملی‌ در این‌ راه‌ به‌ شرح‌ زیر موافقت‌ نمودند. ماده ۳: دول‌ عاقد به‌ خصوص‌ تفکیک‌ نژادی‌ و اعمال‌ روش‌های‌ آپارتاید را تقبیح‌ و محکوم‌ می‌کنند و متعهد می‌شوند که‌ در کلیه‌ اراضی‌ که‌ در قلمرو صلاحیت‌ قضائی‌ آنهاست‌ انجام‌ این‌ قبیل‌ اعمال‌ و روش‌ها را قدغن‌ و ممنوع‌ ساخته‌ و آن‌ را ریشه‌کن‌ سازند. آپارتاید چیست؟ آپارتاید یا جدا‌‌‌ نژادی که واژه‌ای به زبان هلندی است یکی از اشکال تبعیض نژادی را بیان می‌کند و در اصل عبارت است از سیاست تبعیضی که نژادپرستی دولتها است. از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید یعنی جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آن‌ها به اقامت در محلات و استان‌های خاص، محروم کردن آن‌ها از کلیه حقوق سیاسی و امکان تحصیل و پیشرفت. نژادپرستی و پارتاید جنسی به علت عدم آگاهی‌بخشی، باعث ایجاد تبعیض گسترده در شکل برده‌داری یا نادیده ‌گرفتن سایر گروه‌ها از سوی حکومت و جامعه در ایران شده است. همچنین شاهد تاکید قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر اصل تساوی و برابری مردم در برابر قانون و نهی از اعطای امتیازات واهی و غیرقانونی به طبقه یا قشر خاصی از مردم هستیم. در ادامه می‌خواهم به بخشی از پارتایدهایی که در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد بپردازم. ۱. پارتاید جنسی علیه زنان: کیهان لندن در همواره بر آپارتاید جنسی یا جداسازی جنسیتی توسط جمهوری اسلامی تأکید کرده و آن را همسان آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی دانسته چرا که حقوق زنان ایران به عنوان نیمی از جمعیت یعنی به اندازه یک کشور تقریبا چهل و دو میلیونی همواره بطور سازمان یافته و قانونی نقض می‌شود. نهم فروردین ۲۵۸۱ زنانی که بلیط آخرین مسابقه تیم فوتبال ایران را در برابر تیم لبنان در چارچوب رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر در مشهد داشتند، با حمله نیروهای انتظامی روبرو شدند! آن‌ها نه‌ تنها نتوانستند به درون ورزشگاه بروند بلکه نیروهای امنیتی تلاش کردند زنان را که برخی کودکان خود را همراه داشتند و شعار می‌دادند: «ما اعتراض داریم!» با استفاده از اسپری فلفل از محل دور کنند. این رویداد، موضوع ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه‌ها را دوباره داغ کرد. تاکنون هشدارهای فیفا و حتی خودکشی «دختر آبی» نتوانسته این مشکل خودساخته رژیم اسلامی را حل کند. مشکلی که مانند ده‌ها مورد مشابه دیگر پیش از روی کار آمدن نظام آپارتاید مذهبی در ایران وجود نداشت. همان طور که حقوق زنان از جمله در مورد پوشش، سفر، انتخاب انواع رشته تحصیلی و شغلی و ورزش بدیهی بود، حضور آنان در ورزشگاه‌های سراسر کشور نیز برای تماشای مسابقات موضوعی مسلم بود. جمهوری اسلامی با انقلاب ارتجاعی ۵۷ اول از همه همین قوانین را لغو کرد تا احکام شریعت را تحمیل کند. در این میان، ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه‌ها تنها یکی از موارد نقض فاحش حقوق جامعه است و راه دادن سهمیه‌ای زنان و یا حتی همه زنان دوستدار ورزش به ورزشگاه، هیچ نقشی در کاهش یا رفع جداسازی جنسیتی بازی نمی‌کند. تبعیض جنسیتی بخشی از آپارتاید مذهبی جمهوری اسلامی بین اقلیت حاکم و اکثریت محکوم ‌به زندگی در تبعیض است که زن و مرد و حتی طرفداران رژیم را نیز در برمی‌گیرد! مشکل اصلی چیزی جز نظام جمهوری اسلامی نیست که سرشت و ساختارش بر تبعیض و آپارتاید مذهبی بنا شده و می‌بایست توسط مردمی که مخالف این تبعیض‌ها هستند و از آن رنج می‌برند، از میان برداشته شود. در ادامه به اصل دوازدهم و سیزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در مورد ادیان است می‌پردازم: اصل دوازدهم «دین رسمی ایران اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این دین الی الابد غیرقابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی دارای احترام کامل می‌باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه «ازدواج، طلاق، ارث و وصیت» و دعاوی مربوط به آن در دادگاه‌ها رسمیت دارند و در هر منطقه‌ای که پیروان هر یک از این ادیان مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود و اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب. اصل سیزدهم «ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می‌کنند.» ۲: پاراتاید دینی در ایران و اشکال تبعیض بر بهائیان، مسیحیان و سایر ادیان: در حکومت جمهوری اسلامی، خداناباوران، دین‌ناباوران، بهائیان، دراویش گنابادی، یارسانی‌ها، شیطان‌پرستان، مندائیان، سیک‌های ایران، رائلیان و همه مسلمانانی که به کیش دیگری بگروند (نوکیشان اسلام‌ناباور)، فاقد هر گونه حقوق شهروندی، قانونی و بشری هستند.۱- زرتشتیان: آنان همچنین از تبعیض در نظام حقوقی رنج می‌برند. دیه‌ی آنان کمتر و مجازات‌های آنان سنگین تر از مسلمانان است. مردان مسلمان می‌توانند با زنان غیرمسلمان ازدواج کنند اما مردان غیرمسلمان قادر به ازدواج با زنان مسلمان نیستند. ۲- یهودیان و یهودی ستیزی: در ایران بارها شاهد جمله «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» از زبان مسئولان و رهبر ایران بوده‌ایم که این جمله مصداق بارز یهودی ستیزی است همچنین حمایت جمهوری اسلامی ایران از گروهک‌های تروریستی ضد اسرائیل و یهودیت مثال دیگری بر یهودی ستیزی است. ۳- مسیحیان: در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۹۷ گفته‌ شده است که حکومت ایران، بی‌رحمانه پیروان مسیحی را در جمهوری اسلامی سرکوب می‌کند و این افزایش شدید دستگیری‌ها، به شدت، نگران کننده‌ است همچنین طبق فتوای علمای شیعه مسیحیان و یهودیان و بهائیان همه نجس و کافر هستند. از دیگر موارد می‌توان به وادار کردن زندانیان ارمنی‌زاده به نماز خواندن در زندانهای جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد. در جمهوری اسلامی ایران، مسلمانانی که مسیحی شوند (نوکیش)، به اعدام یا زندان و…، محکوم می‌شوند. ۴- سنیان و سنی ستیزی در ایران: در این مورد شاهد ترویج فرهنگ سنی ستیزی در رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران و کمبود امکانات در مناطق سنی نشین ایران از جمله در کردستان و سیستان بلوچستان و بی‌توجهی به آنان هستیم. ۵. دراویش گنابادی: آزادی مذهبی درویشان گنابادی از دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد در ایران، مورد تهدید و آزار بیشتری قرار گرفت تا جایی که چند حسینیه این سلسله، در شهرهای گوناگون، ویران شد. همچنین بیش از ۳۰ تن از کارکنان خبرگزاری تارنمای مجذوبان نور (وابسته به سلسله نعمت‌اللهی گنابادی) بازداشت و زندانی شدند. گسترده‌ترین سرکوب مذهبی در جمهوری اسلامی هم در رابطه با دراویش در خیابان پاسداران تهران رخ داد. این درگیری‌ها و اعتراضات دراویش گنابادی منجر به اعدام یک نفر و کشته شدن ۶ نفر از هر دو طرف درگیر ماجرا شد. همچنین نورعلی تابنده پس از این حوادث در حصر خانگی قرار گرفت و پس از گذشت دو سال در حصر درگذشت. ۶. بهائیت و بهایی ستیزی: بخش عمده مدارکی که در «خانه اسناد بهائی ستیزی در ایران» منتشر شده است به چهار دهه گذشته، یعنی از تشکیل جمهوری اسلامی ایران باز می‌گردد. پدیده ثابتی، در اشاره به آنچه بر بهائیان ایران بعد از انقلاب اسلامی رفته است به کیهان لندن می‌گوید: «با جمهوری اسلامی ایران، تبعیض و خشونت علیه بهائیان شکل دیگری به خود گرفت. در این دوران این خشونت و تبعیض سازماندهی شده اعمال می‌شود و این ‌بار حکومت در رأس آن قرار دارد.» سخنگوی جامعه بهائیان ایران، اشاره به بیش از ۲۰۰ شهروند بهائی می‌کند که در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند. پدیده ثابتی یادآوری می‌کند که «در این سال‌ها کلیه مراکز بهائی تعطیل و گورستان‌ها تخریب شدند. تبعیض همه‌گیر و گسترده شد. نه تنها بهائیان را از مشاغل بسیاری اخراج کردند و در دانشگاه‌ها را به روی جوانان بهائی بستند، بلکه امروز با نوعی آپارتاید اقتصادی مجوز‌های کسب و کار آزاد و خصوصی پیروان دیانت بهائی را نیز باطل می‌کنند.» دستگیری، زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی ایران؛ مصادره اموال و دارایی‌ها در نظام جمهوری اسلامی ایران بخش کوچکی از رفتارهای تبعیض‌آمیز علیه بهائیان است، همچنین می‌توان به عدم حق تحصیل بهائیان اشاره کرد همانطور که با اعلام نتیجه کنکور دانش‌آموزان بهائی متوجه شدند برای آنها عنوان «نقص پرونده» درج شده و از انتخاب رشته محروم هستند. با ذکر این تجربه‌ها می‌توان به این نتیجه رسید که دایره‌ نظارت و پس از آن محرومیت این جامعه مذهبی در ایران از تعاریف گذشته بسیار گسترده‎‌تر شده است و تعاریف رسمی جمهوری اسلامی از بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی غیرمسلمان در ایران در طی چند دهه تغییر کرده است. اگر در ابتدای جمهوری اسلامی ابراز عقیده ملاک اصلی حاکمیت در تشخیص فرد بهایی بوده است و بالاجبار دو انتخاب پیش روی این شهروندان قرار داده می‌شده است تا شاید با خارج شدن از اعتقادات گذشته خود متحمل تبعیض کمتری شوند اما در سالیان اخیر دیگر انتخابی در ابراز یا عدم ابراز عقیده برای این افراد در نظر گرفته نمی‌شود و صرف قرابت سببی برای این مساله کفایت می‌کند. جمهوری اسلامی ایران، چنان که از نامش پیداست، نظامی است که تار و پود آن را با اصول و مبانی مذهب شیعه اثنی عشری به هم پیوسته‌اند و چنان که در مقدمه قانون اساسی‌اش آمده نظامی است که بر پایه مکتب اسلام شیعی و ولایت فقیه بنا شده است. چنین نظامی برای بقای خود راهی جز این ندارد که دین‌های دیگر را به حاشیه براند یا سرکوب کند. کافی است قانون اساسی جمهوری اسلامی را با قانون اساسی جمهوری فرانسه مقایسه کنیم تا ببینیم چگونه در اولی، تبعیض و نابرابری در حق دین‌ها قانونی است و در دومی همه دین‌ها و پیروانشان در برابر قانون برابر و مساوی‌اند. دین‌ها در یک نظام واقعی لائیک می‌توانند همزیستی کنند. در آخر می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که رهبر ایران موافق تمامی رفتارهای قهرآمیز و تبعیضات در مقابل اقلیت‌های دیگر و موارد فوق که به آنان اشاره کردم است. همانطور که وی در مورد اروپاییان و مردم کشورهای غربی سخنان بسیار تند و نژادپرستانه‌ای داشتند که در انتها، سخنان وی را قصد دارم باز نشر دهم: علی خامنه‌ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی، اروپاییان را در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ از نژادهای وحشی معرفی کرد «غربی‌ها، یعنی به خصوص نژادهای اروپایی، نژادهای وحشی‌اند؛ اینها ظاهرشان اتو کشیده و کراوات زده و ادکلن زده و اینهایند امّا همان باطن وحشی‌گری‌ای که در تاریخ وجود داشته هنوز هم در اینها هست؛ راحت آدم می‌کشند، خونسرد جنایت می‌کنند؛ بنابراین کتک زدن زن در داخل خانه به وسیله آنها و بعد به وسیله آمریکایی‌ها، بُعدی ندارد.» به امید روزی که نه در ایران بلکه در هیچ کجای دنیا شاهد تبعیض نژادی، قومی، مذهبی و جنسیتی نباشیم

بخش۳: خانم مرضیه مهدیه سخنرانی خود را با موضوع ورزش باستانی از آغاز تا کنون ایراد کردند: ورزش زورخانه‌ای یا ورزش باستانی یا ورزش پهلوانی، نام مجموعه حرکات ورزشی و رزمی است که در محل زورخانه و با ضرب مرشد در محدوده تاریخی و فرهنگی ایران از گذشته‌های دور رواج داشته است. هم چنین در زورخانه علاوه بر ورزش زورخانه‌ای، کشتی پهلوانی نیز گرفته می‌شود. پرونده ثبت جهانی آیین‌های پهلوانی و زورخانه‌ای به کوشش فدراسیون ورزش پهلوانی و زورخانه‌ای ایران با همکاری سازمان فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری آماده گردید. آیین‌های پهلوانی و زورخانه‌ای در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۹ برابر با ۱۶ نوامبر ۲۰۱۰ در فهرست میراث معنوی یونسکو از سوی ایران به ثبت جهانی رسید. دانشنامه بروک هاوس آلمانی، با استناد به تحقیقات دانشگاه ورزش آلمان، ورزش زورخانه‌ای را در کتاب اصلی و جلد ویژه ورزش، قدیمی‌ترین ورزش بدن‌سازی جهان معرفی می‌کند. کشتی پهلوانی در محلی به نام زورخانه گرفته می‌شد. مسابقه‌های کشتی تا سال ۱۳۱۸ به آیین کشتی پهلوانی برگزار می‌شد اما در زمان رضاشاه و با گسترش فرهنگ جدید ورزشی باشگاه‌ها شکل گرفتند و اصول جدید ورزشی حاکم شد. در تاریخچه کشتی پهلوانی و ورزش‌های زورخانه‌ای آمده است که ورزش و انجام حرکات پهلوانی جزو فعالیت‌های اصلی روزمره ایرانیان در دوران باستان بوده است جامعه آن زمان ارزش خاصی برای ورزشکاران خود قائل می‌شوند چرا که آنان به خاطر داشتن قدرت بدنی و شجاعت روحی شکرگزار بوده و هر گاه که نیاز می‌شد برای دفاع از خانواده و سرزمین خود در برابر دشمنان حاضر به جان فشانی بودند. ورزش زورخانه‌ای آداب و سنتی خاص دارد. آداب و سننی که با پیروی از پهلوانان و دلاوران افسانه‌ای دوره باستانی و تاسی از پیشوای نخستین شیعیان و جوانمردان، خُلق و خوی مردانگی و مروت و جوانمردی را در ورزشکاران برمی‌انگیزد یا نیرو می‌بخشد. این ویژگی‌های نیکو در قالب شعرها و داستان‌هایی به صورت آهنگین و به همراهی «ضرب زورخانه» که مهم‌ترین سازاین نوع موسیقی است، برای برانگیختن ورزشکاران در هنگام ورزش از سوی «مرشد» خوانده می‌شود. ورزشکاران هماهنگ با موسیقی و نوای مرشد، جست و خیز می‌کنند و حرکات زیبای گروهی یا فردی به نمایش می‌گذارند. ورزش باستانی در بین ورزشکاران به احترام و ادب معروف است و با اصول زیادی همراه است. به‌ طور مثال تمامی حرکات با اجازه از سادات و پیش کسوتان زورخانه که به رخصت گرفتن معروف هست انجام می‌شود. شعار ورزش باستانی پرورش روح و جسم است به ‌طوری‌ که شیعیان معتقدند که زورخانه مسجد دوم شیعیان است؛ ولی در نسل جدید ورزشکاران این آداب و رسوم کم‌کم از بین رفته ‌است و کمتر مذهب در این ورزش دیده می‌شود. یکی دیگر از اصلی‌ترین آداب زورخانه این است که ورزشکاران باید مواردی را از قبیل (فروتنی و از خود گذشتگی- مروت- مردانگی- سفره داری- پاکیزگی- کمک به فقرا و تنگدستان و دیگر صفات شامل پهلوانی) را رعایت کند. پهلوانان همیشه جایگاه ویژه‌ای در بین مردم و حاکمان داشته‌اند. آن گاه سرنوشت جنگ‌ها را هم رقم می‌زدند به این ترتیب که پهلوان‌ها دو طرف جنگ بدون درگیر شدن لشگرها می‌ایستادند و در داستان پهلوانان در ادبیات و شعر ایران زمین،‌ این پهلوانان بودند که سرنوشت جنگ را مشخص می‌کردند. به وجود آمدن مرام نامه‌ها و فتوت‌ها و انتقال سینه‌ به سینه و نسل به نسل ماجراهای پهلوانان در بین مردم ایران زمین، نشان دهنده نقش ویژه و تاثیرگذار پهلوانان بر تاریخ ایران است. لازم به ذکر است در زبان فارسی ایران باستان بیش از۳۰ لغت در ارتباط با مفاهیم قهرمان و پهلوان وجود دارد که خود این موضوع میزان علاقه وافر ایرانیان به قهرمانان و پهلوانان را مسلم و آشکارا می‌کند. از سابقه و تاریخ پیدایش این رشته در ایران روایات مختلفی مطرح است اما کتاب تاریخ نشان می‌دهد که ۴۵۰۰ سال پیش در لرستان و بین‌النهرین آثاری وجود داشته که حکایتگر وجود و اهمیت داشتن ورزش و مهارت‌هایی است که امروز «کشتی» نامیده می‌شود. نام کشتی از کمربندی به نام «کشتی» گرفته شده که زرتشتیان هنگام خواندن دعا و پهلوانان برای کشتی‌گیران این کمربند را سه بار دور کمر می‌بستند آنها برای رویارویی با حریفان خود آن را به کمر می‌بستند که یادآور سه اصل زرتشت، گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک بود. ورزش زورخانه‌ای امروزی با ورزش چند سال اخیر تفاوت بسیاری از نظر ظاهری و نوع ورزش کرده است امروزه استفاده از لنگ در ورزش باستانی از طرف فدراسیون این ورزش ممنوع شده است، اما در شهرهایی مانند کرمانشاه و اراک هنوز هم مانند گذشته از لنگ استفاده می‌شود. امروزه مسابقه‌های ورزش باستانی به صورت تیمی در یکی از شهرهای ایرانی صورت می‌گیرد که در آن هر تیم شامل ۱۰ نفر می‌باشد یک نفر مرشد، ۸ ورزشکار و یک میان‌دار، که ورزش را با پیچیدگی بسیار زیادی نسبت به ورزش ساده زورخانه انجام می‌دهند. در پایان گفتنی است، پرونده ثبت جهانی آیین‌های پهلوانی و زورخانه‌ای به کوشش فدراسیون ورزش پهلوانی و زورخانه‌ای وقت با همکاری سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران آماده گردید و به ثبت جهانی رسید. همچنین بنیاد فردوسی از بستن تفاهم نامه همکاری‌های فرهنگی و اجرایی با فدراسیون پهلوانی و زورخانه‌ای ایران توانسته است، فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای را در ایران و جهان به ‌گونه فرهنگی، هنری معرفی نماید به همین منظور بنیاد فردوسی به عنوان برترین سازمان مردم نهاد ایران در زمینه ترویج فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای معرفی شده است.

بخش۴: آقای محمدرسول پورتندرست سخنرانی خود را با موضوع ورزش و سیاست ایراد کردند: وضعیت اقتصادی جامعه، مناسبات اجتماعی و سیاسی، همبستگی ضعیف بین متخصصان ورزشی، بی‌توجهی به علم و تخصص، ساختار ورزش، عدم توسعه ورزش، قوانین و مقررات، از جمله عوامل واسطه‌ای هستند که موجب ورود مدیران سیاسی به عرصه ورزش ایران می‌شوند. یونانیان در قدیم از ورزش برای بهبود وضعیت جسمانی شهروندان خود برای جنگها و برتری بر دیگر کشورها استفاده می‌کردند. سیاست نیز مکانیزمی است که در آن روابط بین گروه‌های افراد و جوامع برای کنترل قدرت تنظیم می‌شود. در ظاهر این دو، دو مقوله جدا به نظر می‌رسند ولی تعامل ورزش و سیاست در عصر جدید به یکی از موضوعات مهم تبدیل شده است و حکومتها می‌کوشند تا از ظرفیت‌های آن به بهانه‌هایی مختلف بهره بگیرند. در این میان، سؤال اصلی این است که آیا سیاسی بودن ورزش خوب است یا بد؟ وقایع دنیای حاضر نشان می‌دهد که امروزه ورزش به طور اجتناب ناپذیری با دنیای سیاست پیوند خورده است. ورزش، یکی از ملزومات اساسی زندگی اجتماعی امروز و از عرصه‌های بسیار مهمی است که حکومتها، افراد و سازمانهای بین‌المللی با آگاهی کامل از ابعاد مختلف سیاسی – اجتماعی آن، همواره تمایل داشته‌اند تا از آن برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود بهره برداری کنند. اما مشکل اینجاست که همانطورکه ورزش مشهور و فراگیر می‌شود، به همان اندازه دخالت سیاستمداران و حکومتها در ورزش افزایش می‌یابد. بسیاری از ورزشها نیازمند حمایت مالی، سازماندهی و تسهیلات هستند؛ یعنی به منابعی وابسته‌اند که افراد کمی دارای چنین منابعی هستند. همانطور که می‌دانید تأسیسات و اماکن ورزشی گران و پرهزینه‌اند و تنها مؤسساتی که قدرت و توانایی مالی بالایی دارند، قادر به ساخت و نگهداری آنها هستند. در نتیجه این بستری رو فراهم می‌کند که زمانیکه نیاز باشد تا فرهنگ خاصی در جامعه ترویج و تبلیغ شود، حکومتها و سیاستمداران که صاحب منابع مالی و نفوذ هستند، با تدوین قوانین و مقررات در ورزش و کنترل ورزش از طریق سازمانهای ورزشی این امر را به خوبی انجام دهند. در بسیاری موارد، دخالت حکومتها و سیاستمداران در ورزش اغلب با انگیزه کسب پرستیژ و به رسمیت شناخته شدن است این مسئله در همه سطوح (محلی، ملی و حتی جهانی) اتفاق می‌افتد. در واقع زمانیکه مردم علاقه زیادی به ورزش دارند، مسئولان حکومتی و سیاستمداران اغلب از بودجه عمومی برای حمایت ورزشکاران و تیمها به عنوان نمایندگان شهر و جامعه استفاده می‌کنند. سیاستمداران اغلب با اهداف و دلایل مختلفی مثل کسب پستهای بالاتر، محبوبیت، وجهه خوب در جامعه، استفاده از قهرمانان برای تأیید خود، کنترل امور سیاسی، شهرت و انگیزه‌های انتخاباتی وارد عرصه ورزش ایران می‌شوند. البته لازم به ذکر است که ما دخالت حکومت در تشکیلات ورزش را حتی در رژیم گذشته هم می‌بینیم نمونه‌هایی مانند منحل شدن سازمان تربیت بدنی وقت به دستور محمدرضا شاه پهلوی و یا حضور برادر ناتنی شاه به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک از بدو تاسیس آن، از دخالت‌های سیاسی رژیم در ورزش به شمار می‌رود. ورزش همچنین می‌تواند روی فرهنگ سیاسی یک کشور تاثیر بگذارد و دیده می‌شود در کشورهایی که بیشتر به دلایل فرهنگی، مشارکت سیاسی وجود ندارد، می‌تواند باعث گام برداشتن هر چند ضعیف به سوی فرهنگ مشارکت سیاسی شود. به هر حال ورزش به واسطه اثربخشی پنهان و آشکار خود، همواره به عنوان منبعی از قدرت، مورد توجه سیاستمداران بوده و دستاویز سهم خواهی‌های سیاسی بسیاری در طول تاریخ بوده است. این در حالی است که ورود اعضای یک تیم ورزشی به عرصه سیاست، به طور طبیعی راه ورود هواداران آن تیم به این عرصه را باز می‌کند. دخالت چهره‌های سیاسی و دولتی در ورزش ایران در حال حاضر نیز در کمیته ملی المپیک و متولی فدراسیون‌ها و ادارات تربیت بدنی طی چندین ساله گذشته مشاهده می‌شود. همچنین حضور قهرمان‌های مختلف ورزشی و المپیک، در پست‌های سیاسی، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و شورای شهر نیز بسیار مشهود است، این در حالی است که با گسترش مراکز آموزش عالی و تحصیلکرده‌های ورزش در مقاطع مختلف کارشناسی ارشد و دکترای تخصصی که در حال افزایش است روبرو هستیم که متأسفانه کمتر از آنان در پست‌های مدیریتی استفاده می‌شود. البته لازم به ذکر است که کشورهای مختلف نیز در دنیای امروز از ورزش به عنوان یک وزنه سیاسی جهت پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کنند و این مسئله فقط مختص ایران نیست. به عنوان مثال، کشورهای اروپایی اگرچه از حداقل نفوذ سیاسیون در تصمیمات ورزشی و چگونگی اداره فدارسیون‌های ورزشی برخوردار هستند اما در سوی دیگر از پتانسیل ورزش در جهت اهداف سیاسی خود حداکثر استفاده را می‌برند. چه در سالیان اخیر ورزش تریبونی بسیار گسترده و کم خرج برای سیاستمداران شده و آنها حداکثر بهره برداری را از آن برای پیشبرد اهداف خود می‌نمایند. مزیت دیگر برای دخالت سیاسیون در ورزش این است که دوره سیاسی سیاستمداران، معمولاً بعد از دوره‌هایی چهار یا هشت ساله به اتمام می‌رسد. ولی به کمک ورزش می‌توان همچنان بر روی موج رسانه‌ای باقی ماند و از آن، برای بازگشت سریع تر به قدرت سیاسی کمک گرفت. تبدیل ورزشکار به الگوی کامل هواداران، باعث می‌شود هواداران به قضاوت و اندیشه سیاسی ورزشکار محبوب خود احترام بگذارند و بدون هیچ گونه تحلیلی، از شخص یا حزب سیاسی مد نظر ورزشکار خود، حمایت کنند. با این دلایل، یکی از جاهایی که باید در آن شایسته سالاری اوج بگیرد تا درک فرهنگی و اخلاقی همه را با خود بالا ببرد ورزش است. به نظر می‌رسد حضور چهره‌های سیاسی در اداره ارگان‌های ورزشی در بسیاری از کشورهای جهان انجام می‌گیرد اما وظایف آنها در جهت پیشبرد توسعه ورزش تعریف شده است. ولی در ایران ما متأسفانه این تعریف وظایف را نمی‌بینیم. یعنی می‌توان دریافت که سیاستمداران در ایران نگاه ابزاری به ورزش داشته و تعهد چندانی به ورزش ندارند. با توجه به تحقیقات زیادی که صورت گرفته، وضعیت اقتصادی جامعه، مناسبات اجتماعی و سیاسی، همبستگی ضعیف بین متخصصان ورزشی، بی‌توجهی به علم و تخصص، ساختار ورزش، عدم توسعه ورزش، قوانین و مقررات، از جمله عوامل واسطه‌ای هستند که موجب ورود مدیران سیاسی به عرصه ورزش ایران می‌شوند. همچنین، عدم استقلال ورزش از حکومت، مراکز متعدد تصمیم‌گیری، وضعیت انفعالی محیط ورزش، از جمله عوامل مداخله‌ای هستند که موجب ورود مدیران سیاسی به عرصه ورزش ایران می‌شوند. همزمان که وجود مراکز متعدد تصمیم‌گیری مهمترین عامل مداخله‌ای است که کمک می‌کند تا سیاسیون وارد عرصه ورزش ایران شوند. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که مدیران سیاسی پس از ورود به عرصه ورزش ایران، کارهایی از جمله ایجاد تفرقه و بدبینی در بین متخصصان ورزشی، جابجایی زیردستان، ایجاد شرایط برای حضور مدیران سیاسی دیگر، رانده شدن متخصصان ورزشی از پستهای ورزشی، فعالیتهای انتخاباتی، ترویج ایدئولوژی سیاسی‌شان و کسب بودجه بیشتر انجام می‌دهند. مدیران هر سازمانی تلاش می‌کنند تا عملکرد خوبی از خود به جای بگذارند. اما مدیران سیاسی به واسطه مناسبات سیاسی و اجتماعی در پی منافع حزبی خود هستند. تمرکز و نگرانی اصلی مدیران سیاسی در ورزش صرفاً ورزش نیست، بلکه ورزش ابزاری است برای رسیدن به اهداف دیگر. مدیران سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به منابع نیاز دارند. از جمله مهمترین منابع در هر سازمانی منابع انسانی است. متخصصان ورزشی، منابع انسانی بسیار خوبی برای سازمانهای ورزشی محسوب می‌شوند. اما به دلیل اینکه اغلب متخصصان ورزشی به اصول مربوط به تخصص خود پایبندند، به سادگی اهداف سیاسی مدیران سیاسی را نمی‌پذیرند و با مقاومت کردن در برابر خواسته‌های بعضاً نامعقول سیاسی مدیران سیاسی از طرف آنها کنار گذاشته می‌شوند. در ساختار ورزش ایران با جابجایی و تغییر عالیترین مقام مسئول در حوزه ورزش، این تغییرات خود تغییرات رؤسای فدراسیون‌ها و ادارات کل استانها و شهرستانها را به همراه دارد که تا پایین‌ترین سطوح مدیریت ورزش را در برخواهد گرفت. اما از سوی دیگر نتایج بعضی تحقیقات صورت گرفته نشان می‌دهد که جذب حامیان مالی، توسعه زیرساختها و تأثیر مثبت بر رسانه‌های ورزشی از پیامدهای مثبت حضور مدیران سیاسی در عرصه ورزش ایران است. در واقع توسعه زیرساختها مهمترین پیامد مثبت حضور مدیران سیاسی در عرصه ورزش ایران از دیدگاه نخبگان دانشگاهی است. ولی از سوی دیگر، فاصله گرفتن ورزش با روشهای نوین علمی، تبدیل شدن محیط ورزش به تاخت‌وتاز احزاب سیاسی، هرج‌ومرج در ورزش، ایجاد تنش و حاشیه سازی در ورزش، نتایج ضعیف در ورزش، پسرفت ورزش در سطوح قهرمانی و همگانی، از پیامدهای منفی حضور مدیران سیاسی در عرصه ورزش ایران است. همه حکومتها بدون توجه به نوع حکومت، از ورزش برای ایجاد حمایت سیاسی استفاده می‌کنند. سیاستمداران به عنوان گردانندگان حکومتها نیز از ورزش برای حمایت از خود و حکومت‌هایشان استفاده می‌کنند. شهرت و انگیزه‎های انتخابی از دیدگاه نخبگان مهمترین علل ورود مدیران سیاسی به عرصه ورزش ایران محسوب می‌شود. این روزها زیاد می‌شنویم و می‌خوانیم که ورزش را با سیاست قاطی نکنید. اما مگر می‌شود یک پدیده اجتماعی را به طور منفرد از تمام زمینه‌هایی که در آن قرار گرفته است تفسیر کرد. وقتی قرائت‌های سیاسی، دینی و ملی به ورزش وارد می‌شود و آن را تحت الشعاع قرار می‌دهد مگر می‌توان آنها را از ورزش حذف کرد و از دیدگاهی دیگر، مگر خوشحالی مردم از برد رقبای دیرینه ایران (عربستان سعودی و بحرین در ورزش فوتبال) و نفرت و انزجار از رقبای سیاسی، دینی و ملی نمونه‌ای از نفوذ سیاست در ورزش نیستند؟ پس چگونه می‌توانیم ورزش را از سیاست جدا کنیم و آن را پدیده‌ای منفرد بدانیم. ورزش در دنیای جدید به تبع تجاری شدن و نیز تبدیل شدنش به کالا از این قاعده مستثنی نیست. با همه این تفاسیر ما باید بپذیریم که نهادهای ورزشی روز به روز بیشتر دست به رفتارهای سیاسی می‌زنند، پول‌های کلانی که در این فرایند جا به جا می‌شوند و تکثر فرهنگی و برخورد فرهنگ‌ها با یکدیگر هم روز به روز به این مسئله دامن می‌زنند. ما روز به روز ردپای سیاست را بیشتر در ورزش کشور می‌بینیم. و متأسفانه فقط می‌توانیم امیدوار باشیم که روزی، مدیریت راهبردی و اجرایی ورزش کشور به اهالی فن و تحصیل کرده و متخصص ورزشی سپرده شود تا تغییرات بنیادی در ورزش کشور صورت پذیرد.

بخش۵: آقای مصطفی مصطفی‌نیا سخنرانی خود را با موضوع جنگ و ورزش ایراد کردند: با شروع تهاجم نظامی روسیه به اوکراین در واپسین روزهای ماه فوریه ۲۰۲۲ و اعمال خشونت ارتش پوتین در اوکراین که به واقع بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اروپا نظیر آن را ندیده بود، موجی از واکنش‌های منفی گریبان پوتین، ارتش روسیه و در مجموع کشور روسیه را گرفت. هر چند به عقیده عده‌ای از مردم و حتی تحلیل گران سیاسی این واکنش‌ها شدت و بازدارندگی کافی نداشتند، اما با در نظر گرفتن منافع ملی سایر کشورها می‌توان گفت، به جز کشورهایی نظیر ایران و سوریه که دوام قدرت سیاسی در آنها به رضایت کاخ کرملین از دولتمردان آنها وابسته است، اکثریت کشورها و ملل آزاد دنیا، از شرق و غرب عالم و به خصوص کشورهای غربی هر کدام به نحوی مخالفت خود با این جنگ را اعلام کردند و هر کدام به روش خود تلاش کردند اقدامات تنبیهی در خوری علیه مسکو انجام دهند. از موج تحریم‌های بانکی گرفته تا تحریم خرید سوخت و حتی خرید برخی از اقلام غذایی ضروری نظیر روغن و گندم. در این میان اهالی ورزش نیز بیکار ننشسته و از طرق مختلف تلاش کردند ضمن محکوم کردن این تجاوز، با توسل به ابزارهایی که در دست دارند، اقدامات بازدارنده‌ای در این رابطه انجام دهند. بسیاری از ورزشکاران نام آشنای اوکراینی نظیر پیدروچنی قهرمان ورزش‌های زمستانی، ویتالی و ولادمیر کلیچکو قهرمانان بوکس، اوله لوژنی مربی فوتبال، واسیل لوماچنکو برنده طلای دو دوره المپیک در رشته بوکس، ابزارها و وسایل ورزشی خود را زمین گذاشته و سلاح در دست گرفتند تا نه تنها از کشور خود بلکه از دموکراسی و ارزش‌های دنیای آزاد دفاع کنند. در این میان فدراسیون‌های ورزشی مختلف جهانی و کمیته بین‌المللی المپیک نیز با تحریم ورزش روسیه در رشته‌های مختلف تلاش کرد ضمن نشان دادن مخالفت جامعه جهانی در این رابطه، با فشار بر افکار عمومی روسیه به نحوی در پایان بخشیدن به این تجاوز تاثیرگذار باشد. از جمله این اقدامات می‌توان به لغو ریاست افتخاری پوتین از فدراسیون بین‌المللی جودو و گرفتن عنوان سفیر این فدراسیون از این شخص، محرومیت شهر سن پترزبورگ از میزبانی بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا، لغو رقابت‌های فرمول یک در شهر سوچی، عدم پخش سرود ملی روسیه و اهتزاز پرچم این کشور در مسابقاتی که فدراسیون بین‌المللی ورزش‌های دوگانه برگزار می‌کند، لغو کلیه مسابقاتی که قرار بود به میزبانی روسیه انجام شود توسط فدراسیون بین‌المللی اسکی و همچنین لغو هر رویداد ورزشی که در روسیه و بلاروس برنامه ریزی شده بود توسط کمیته بین‌المللی المپیک نام برد. علاوه بر این بسیاری از ورزشکاران و تیم‌های ملی به صورت جداگانه حضور در رقابت‌هایی که در کشور روسیه برگذار می‌گردید و یا یک طرف آن نماینده روسیه بود را تحریم کردند. فرانسوی‌ها قید حضور در مسابقات جهانی والیبال در روسیه را زدند و فدراسیون اسکی نروژ و سوئد اعلام کردند که از حضور ورزشکاران روسی در خاک کشورشان جلوگیری می‌کنند، حتی باشگاه هندبال شهر نانت فرانسه نیز اعلام کرد که از رویارویی با تیم مسکو در چهارچوب رقابت‌های جام هندبال اروپا خودداری می‌کند. این گونه واکنش‌ها علاوه بر اینکه موجبات روشن ماندن نور امید در دل شهروندان کشورهای آزاد و دموکراتیک را در پی داشت و نشان داد که انسان‌هایی که با آزادی و آزادگی خو گرفته‌اند برای دفاع از حقوق و آزادی‌های خود یکپارچه و متحد در مقابل تهدیدها واکنش نشان می‌دهند، نتایج قابل توجه دیگری نیز در پی دارند و سبب می‌شوند تا کشورهایی در صدد برهم زدن نظم و امنیت جهانی برمی‌آیند و تهدیدی برای بشریت محسوب می‌شوند، از عواقب دراز مدت تصمیمات و رفتار خود قسر در نروند. در این رابطه چفرین رئیس یوفا گفت: تحریم‌ها ضروری است. این یک بحران سیاسی نیست، بلکه بحران انسانی است. متأسفم که ورزشکاران روسی اذیت می‌شوند اما باید اتحاد خود را نشان دهیم. باید به نام صلح اتحادمان را به نمایش بگذاریم. با توجه به نقش مهم ورزش در تاریخ اخیر روسیه و اینکه ورزش ابزار قدرتمندی برای روسیه و ولادیمیر پوتین بوده است، آنچه که تحریم‌های ورزشی در پی آن است، ارزش نمادین محکمی دارد. این دور ماندن از جامعه جهانی سبب می‌شود مردم روسیه متوجه این موضوع باشند که همراهی با دولتمردان خودکامه و یا بی‌تفاوتی در مواجهه با رفتارهای وحشیانه حاکمان برای آنها نیز هزینه‌های مالی و اجتماعی در پی خواهد داشت. هر چند این نکته مهم نباید نادیده گرفته شود که حکومتهای تمامیت خواه و دیکتاتور همواره با به راه‌اندازی پروپاگاندا و اخبار دروغ تلاش می‌کنند جامعه را فریب دهند و خود و ملت را قربانی تهدیدهای خارجی نشان دهند تا بدین ترتیب برای خود مشروعیت بدست آوردند و اعمال خود را توجیه کنند. همچنین مسبوق به سابقه است که ملتها توانسته‌اند از طریق ورزش تاثیرات عمیقی بر سیاست کشور و احقاق حقوق خود بگذارند. سال ۱۹۵۹ معلمی به نام دنیس بروتوس تصمیم گرفت از طریق ورزش با نژادپرستی مبارزه کند. او می‌خواست تبعیض نژادی آفریقای جنوبی را علنی کند تا طبق اساسنامه المپیک این کشور اخراج شود. کمپین اخراج آفریقای جنوبی از المپیک ۱۹۶۴ ژاپن با نامه بروتوس از زندان شروع شد. نامه درخواست اخراج این کشور با زحمت فراوان به رئیس کمیته بین‌المللی المپیک داده شد. نامه به ناچار در کمیته طرح شد اما این درخواست رأی نیاورد. در دهه ۱۹۷۰ این کشور تقریباً از تمامی رقابت‌های ورزشی اخراج شده بود. تیر خلاص تحریم ورزشی به آپارتاید اعتراضات عمومی به قهرمان بلامنازع راگبی در انگلیس، استرالیا و نیوزلند بود. اعتراضات و فشار روانی به حدی بود که تیم پرقدرت آفریقای جنوبی به انگلیس باخت. تحریم ورزشی و فرهنگی و اعتراضات، جهان را نسبت به تبعیض و ظلم آپارتاید آگاه کرده بود. سرانجام نظام نژادپرستانه آپارتاید آفریقای جنوبی از ۱۹۹۰ عملاً از بین رفت و اولین دولت غیرنژادپرست، با انتخابات عمومی سال ۱۹۹۴ به روی کار آمد. علاوه بر این، گاهی اوقات، ورزش روشنی بخش لحظات تاریک در تاریخ معاصر بشر بوده است و به بشر کمک کرده است حتی برای لحظاتی هر چند کوتاه، دشواری مواجهه با روی خشن جنگ را از یاد ببرد. در سال ۱۹۱۴ و در آغاز جنگ جهانی اول در چنین روزی و در ایام کریسمس در خط مقدم جنگ، دو کشور آلمان و انگلیس دو کشور درگیر در جنگ برای ۲۴ ساعت آتش بس اعلام کردند تا یک دیدار فوتبال برگزار شود. قطعا این معجزه فوتبال بود که باعث شد ۱۰۵ سال پیش این اتفاق رخ دهد.

بخش۶: آقای مصطفی منیری سخنرانی خود را با موضوع ورزش وزنه برداری در سالی که گذشت ایراد کردند: در ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازم که چرا این موضوع را برای این هفته انتخاب کردم. با توجه به قدمتی که این ورزش در ایران دارد و استقبال عمومی‌ای که از این ورزش می‌شود برخود دیدم که به این ورزش بیشتر و دقیق‌تر بپردازم. همان‌طور که همگان می‌دانیم ورزش وزنه‌برداری در کنار ورزش‌هایی چون فوتبال، کشتی و والیبال از محبوبیت خاصی در ایران برخوردار است و یکی از ورزش‌هایی است که ورزشکاران کشورمان جزء بهترین‌ها در جهان می‌باشند. البته متأسفانه به دلیل سوءمدیریت‌هایی که در این حوزه صورت گرفته است، قهرمانان کشورمان هر روز سرخورده‌تر از پیش می‌شوند. در این مقال نگاهی خواهیم داشت به این‌گونه سوءمدیریت‌ها و عدم برنامه‌ریزی‌ها. اولین موضوع روز جهانی وزنه‌برداری است که با پیشنهاد عضو ایرانی کمیته مربیان و تحقیقات فدراسیون بین‌المللی وزنه‌برداری «محسن بیرانوند»، به تصویب رسید. ۲۸ مارس سال ۱۸۹۱ میلادی (۸ فروردین سال۱۲۷۰ هجری شمسی) مصادف است با برگزاری نخستین دوره رقابت‌های آماتوری وزنه‌برداری جهان. در سال پیش وزنه‌برداری ایران دو دوره‌ی مسابقات مهم را پشت سر گذاشت. اولی المپیک توکیو ۲۰۲۰ در مردادماه و دیگری مسابقات جهانی وزنه‌برداری تاشکند ازبکستان در آذرماه ۱۴۰۰. وزنه‌برداری ایران در سال ۱۴۰۰ دستاوردهای مثبت حداکثر به اندازه انگشتان یک دست داشت، اما اتفاقات زیادی در ماه‌های منتهی به پایان سال، دستاوردهای این رشته المپیکی را زیر سؤال برد! بعد از گذشت چندین سال هنوز هم پرونده آن شب کذایی که بهداد سلیمی به عنوان شانس اول کسب طلای المپیک ریو به شکلی ناباورانه از دور مسابقات حذف شد، بسته نشده است. قوی‌ترین مرد المپیک لندن که می‌خواست دومین طلای المپیکی خود را در ریو کسب کند، هنوز هم اعتقاد دارد دست‌های پشت پرده به او اجازه نداده‌اند تا بتواند روی سکوی قهرمانی تکیه بزند. بهداد سلیمی در یک لایو اینستاگرامی موضوع جدیدی را درباره حذف خود از المپیک ریو به خاطر خطا اعلام کردن حرکات دوضرب او در دسته فوق سنگین مطرح کرده است. این وزنه‌بردار ایرانی اتهام بزرگی را به تاماش آیان، رییس برکنار شده فدراسیون جهانی وزنه‌برداری وارد کرده و مدعی شده مسئولان وقت کمیته ملی المپیک شب قبل از مسابقه در جریان این اتفاقات بوده‌اند! بهداد سلیمی در این‌باره می‌گوید: یکی از مسئولان کمیته ملی المپیک وقت، فردای روز مسابقه حرفی به من زد، اما گفت اگر این حرف را از قول من جایی مطرح کنی، من آن را تکذیب می‌کنم. او می‌گفت شب قبل از مسابقه دو ساعت با آقای آیان جلسه داشتیم و حتی به او پیشنهاد دادیم که شما را ساپورت می‌کنیم تا فقط اجازه دهد بهداد کارش را روز مسابقه انجام دهد، اما قبول نکرد! این نشان می‌دهد که دست‌های کثیف پشت پرده نگذاشتند من قهرمان شوم. این ادعای بهداد سلیمی بر مبنای این مطرح شده که او معتقد است بعد از دو مدال طلایی که سهراب مرادی و کیانوش رستمی در المپیک ریو گرفتند، آیان نمی‌خواست سومین طلا هم به ایران برسد علی مرادی وزنه‌بردار سابق و رئیس فدراسیون وزنه‌برداری ایران است. در اوایل دهه هشتاد ورزش وزنه‌برداری در ایران در زمان مدیریت علی مرادی دوران طلایی خود را سپری می‌کرد که اوج آن در المپیک ۲۰۰۰ سیدنی تبلور نمود، استعدادهایی چون حسین رضازاده، کوروش باقری و شاهین نصیری‌نیا در این دوران پا به عرصه قهرمانی نهادند، دوران مدیریت علی مرادی در این فدراسیون بعد رسوایی دوپینگ ملی‌پوشان به پایان رسید و با تحویل این فدراسیون به افشارزاده که از فاسدترین مدیران ورزشی است روند رو به رشد این ورزش به آرامی متوقف شد. اما پس از آن باز مرادی در مجمع انتخاباتی فدراسیون وزنه‌برداری در اردیبهشت ۹۴ رئیس فدراسیون جانشین حسین رضازاده گردید و مجدداً در تیر ماه ۹۸ برای چهار سال دیگر به عنوان رئیس فدراسیون وزنه‌برداری ایران انتخاب شد. بار دوم انتخاب وی به عنوان رئیس فدراسیون ابطال شد. وی پس‌از ابطال انتخابات سال ۹۸، به حکم دیوان عدالت اداری اعتراض کرده و درخواست تجدید نظر داد! اما موضوعی که وزنه‌برداری ایران را در ماه‌های آخر سال به روی زبان‌ها انداخت، بازنشستگی علی مرادی بود. اول دی ماه حکم بازنشستگی مرادی تیتر اول همه رسانه‌ها شد و نهایتاً در روز ۱۴ دی ماه وی با انتشار متن خداحافظی از فدراسیون وزنه‌برداری رفت، علیرغم اینکه وی اعتقاد داشت هنوز دو سال می‌توانست در فدراسیون بماند. اما این رفتن پایان کار نبود، به طوری که مرادی خیلی زود از این اقدام پشیمان شد و ادعا کرد مشکلی برای ادامه فعالیت ندارد. مسابقات المپیک توکیو ۲۰۲۰ که به‌خاطر اپیدمی کرونا به سال ۲۰۲۱ تعویق افتاده بود در مردادماه ۱۴۰۰ برگزار شد. فدراسیون جهانی وزنه‌برداری، پیش از آنکه با افشای تخلفات گسترده تاماش آیان و تیمش انقلاب بزرگی در iwf ایجاد شود، تغییرات زیادی در روند کسب سهمیه المپیک ۲۰۲۰ توکیو ایجاد کرد. البته در ادامه در سیستم تقسیم سهمیه‌ها و مسابقات مورد نظر تغییراتی ایجاد شد اما همچنان بیش از دو سال زمان برد تا صاحبان سهمیه‌های المپیک مشخص شوند. طبق سیستم کسب سهمیه، هشت نفر اول هر وزن به همراه بهترین وزنه‌برداران هر قاره مجوز حضور در المپیک را گرفتند. این در شرایطی بود که برخی تیم‌ها از جمله ایران نیز به دلیل افزایش تعداد دوپینگی‌هایشان با جریمه کسر سهمیه مواجه شدند. سهمیه‌های المپیک ایران به دو نفر مردان و دو سهمیه زنان کاهش پیدا کرد که این برای کشورمان که در آن وقت فعالیت چشمگیری در بخش زنان نداشت و البته مدعیان المپیکی مردش خیلی بیشتر از دو نفر بودند، هرگز خبر خوبی نبود. در پایان دوره طولانی و فرسایشی کسب سهمیه المپیک که از سوی iwf تعریف شد، تیم ملی وزنه‌برداری ایران به سه سهمیه المپیک رسید. دو سهمیه در بخش مردان و یک سهمیه در بخش زنان که البته تیم ایران تنها دو ورزشکار راهی توکیو کرد. کسی فکرش را نمی‌کرد در فاصله کوتاه آغاز فعالیت وزنه‌برداری زنان، یک بانو به سهمیه برسد، اما این اتفاق برای پریسا جهانفکریان رخ داد. سهمیه‌ای که پریسا جهانفکریان گرفت، هرچند بسیار امیدوارکننده و شیرین بود، اما افسوسی بزرگ باقی ماند که چرا شانس کسب سهمیه برای او از قبل در نظر گرفته نشده بود که این ورزشکار بعد از ناامیدی از کسب سهمیه، دستش را جراحی کرده و درنهایت شانس حضور در مسابقات و ثبت افتخاری تاریخی که حضور یک بانوی ایرانی در بازی‌های المپیک منتفی شود. دستاورد دیگر این رشته در سالی که گذشت مدال‌آوری و رکوردشکنی ملی وزنه‌برداران بانوی ایرانی بود. وزنه‌برداری بانوان از بهار سال ۹۶ به صورت علنی استارت خورد. کاپیتان تیم وزنه‌برداری دختران ایران در رقابت‌های دسته ۸۱ کیلوگرم نوجوانان جهان در جده عربستان مدال نقره گرفت، سپس در مسابقات جهانی جوانان موفق به کسب مدال برنز جهان شد. مدال جمالی نخستین مدال نقره تاریخ وزنه برداری ایران در بخش زنان است. دستاورد مهم و ارزنده وزنه‌برداری ایران در سال ۱۴۰۰، کسب تک مدال علی داوودی در بازی‌های المپیک توکیو بود. با اینکه بسیاری از کارشناسان و اهالی وزنه‌برداری زیاد به کسب تک مدال نقره بازی‌های المپیک توکیو روی خوش نشان ندادند، اما می‌توان گفت که این مدال علی داوودی در دسته فوق ‌سنگین آن هم در سن ۲۲ سالگی، دستاورد بسیار پراهمیتی برای وزنه‌برداری ایران بود، آن هم در شرایطی که فقط ۲ وزنه‌بردار از کشورمان روی تخته المپیک توکیو پا گذاشتند. نکته ناراحت کننده اینکه تیمی که در المپیک ۲۰۱۶ ریو موفق به کسب دو مدال طلا در دسته‌های ۸۵ و ۹۴ کیلوگرم توسط کیانوش رستمی و سهراب مرادی شده بود، در این المپیک علاوه بر اینکه هیچ کدام از دو قهرمان المپیکش را در اختیار نداشت، شانس کسب مدال طلایش نیز بسیار ضعیف بود. کیانوش و سهراب برای کسب سهمیه تلاش زیادی کردند اما بدشانسی و اشتباه محاسباتی شانس آنها را هر روز کمتر از قبل کرد. سهراب مرادی به دلیل انتخاب وزنه سنگین در زمانی خارج از مسابقه که تصمیم درستی نمی‌توانست باشد منجر به مصدومیت‌های متوالی‌اش شد و همین امر در نهایت او را از سهمیه دور کرد. کیانوش رستمی هم علاوه بر اینکه نتوانست در یکی دو مسابقه مهم در راه کسب سهمیه شرکت کند، با انتخاب وزنه‌های اشتباه، شانس ثبت امتیاز در برخی رقابت‌ها را نیز از دست داد و به این شکل در حالیکه هر دو نفر می‌توانستند جزو مدال آوران کاروان ورزش ایران در توکیو باشند، در نهایت به سهمیه المپیک نرسیدند. ضمن اینکه کیانوش رستمی بعد از کسب دو مدال طلا و نقره دو المپیک قبلی، فرصت این را داشت که با طلای توکیو، پرافتخارترین المپین تاریخ ورزش ایران شود که این فرصت به راحتی از دست رفت. دستاورد دیگر این رشته که لازمه هر فدراسیون ورزشی است رساندن استعدادهای به سکوی قهرمانی جهان و المپیک است. در این بین تیم ملی بزرگسالان در مسابقات قهرمانی جهان در تاشکند ازبکستان که در آذر ماه ۱۴۰۰ موفق به کسب ۲ مدال طلا، ۳ نقره و ۳ برنز شد. با عملکرد مصطفی جوادی، ایران برای اولین بار به مدال مجموع دسته ۸۱ کیلوگرم رسید و در دسته ۱۰۲ کیلوگرم هم توسط رسول معتمدی و امیر حقوقی صاحب مدال طلا و برنز جهان شد. کمیته برگزاری مسابقات جهانی ازبکستان در پخش سرود ملی ایران هنگام اهدای مدال به قهرمانان دسته ۱۰۲ کیلوگرم مردان، اشتباه فاحشی را انجام داده بود و به‌جای پخش سرود ملی جمهوری اسلامی، سرود شاهنشاهی را پخش نمود. «مایکل ایرانی» سرپرست فدراسیون جهانی و «محمد جلود» دبیرکل این فدراسیون در متن نامه‌ای عذرخواهی خود را اعلام کردند. در فاصله دو روز تا اعزام به مسابقات جهانی تاشکند نگرانی در چهره ملی‌پوشان کاملا هویدا بود. مشکلات مالی فدراسیون و بحث این که اگر پول نرسد، اعزامی در کار نیست استرس را به جان وزنه‌برداران انداخته بود. مبادا قهرمانی جهان را از دست بدهند. مشکل شدید مالی فدراسیون از گوشه و کنار شنیده می‌شد حتی این که این مساله باعث شده که خود وزنه‌برداران مجبور شوند برای تامین نیازهای غذایی خود از جیب هزینه کنند و شاید آن‌ها این تصور را داشتند که در برابر هزینه‌هایی که از جیب می‌دهند حداقل قرار است در قهرمانی جهان وزنه بزنند. وزنه‌برداران می‌گفتند تنها بلیط سفر به تاشکند ازبکستان را در دست داشتند، مبلغی که لازم بود برای پرداخت هتل و ورودی مسابقات پرداخت شود، هیچ کدام تامین نبود. وزنه‌برداران صراحتا اعلام کردند این که مدال بگیریم و در فرودگاه به استقبال‌مان بیایند و گل گردن‌مان بیندازند به دردمان نمی‌خورد ما الان به حمایت مسئولان نیاز داریم. این که چرا فدراسیون وزنه‌برداری به این حال و روز افتاده نیاز به بررسی مفصل دارد اما نکته این است چرا وزنه‌برداران در آستانه اعزام باید دغدغه فکری دیگری غیر از وزنه زدن داشته باشند. در دیداری که رییس کمیته ملی المپیک از اردوی وزنه‌برداران داشت، وزنه‌برداران لب به گلایه گشودند و عنوان کردند که مشکلات مالی فدراسیون فشار زیادی را به آن‌ها وارد کرده است و شرایط به گونه‌ای بوده که حتی در تامین آب معدنی هم با مشکل مواجه بودند. اما با وجود تمام این مشقت‌هایی که در این مدت کشیده‌اند تنها نگرانی آن‌ها لغو اعزام در دقیقه ۹۰ به دلیل تامین نشدن منابع مالی است و آن‌ها خواستار این بودند که با توجه به تمریناتی که داشتن و امکان مدال‌آوری تیم، ارز لازم تهیه شود تا بتوانند در قهرمانی جهان شرکت کنند. آنچه از صحبت‌ها مشخص بود وزارت ورزش روی خوشی به وزنه‌برداری نشان نداده و حالا ماجرا هر چه که هست نباید این وزنه‌برداران قربانی شوند. مدال جهانی ممکن است زندگی آن‌ها را تغییر دهد بنابراین اعزام نشدن فقط انگیزه را در آن‌ها می‌کشد. پس از قهرمانی جهان می‌توان به این پرداخت که چرا رشته‌ای مانند وزنه‌برداری با تمام قدمت، اعتبار و مدال آوری که داشته به این حال و روز افتاده که برای تهیه صبحانه ملی‌پوشان خود مشکل داشته اما آنچه اکنون مهم است، نباید امید ۱۴ ورزشکار ناامید شود. همیشه گلایه از وضعیت میله و صفحه‌هایی بود که ملی‌پوشان با آنها تمرین می‌کردند اما اکنون کار به جایی رسیده که باید از نبود آب معدنی در اردو گلایه داشت. بهتر بود فدراسیونی که این چنین با بحران مالی مواجه است، در اعزام همراهان به مسابقات قهرمانی نوجوانان جهان تجدید نظر می‌کرد تا بی‌پولی فدراسیون دامن‌گیر تیم بزرگسالان نشود. اینکه تمام اعضای تیم مشکل تامین غذا داشتند اصلا زیبنده فدراسیون وزنه‌برداری نیست و فدراسیون باید شرایط آسایش و آرامش را فراهم می‌کرد. نه اینکه خود ملی‌پوشان به فکر تامین آب و غذای خود باشند. این انتظار هست با آغاز اردوی تیم ملی برای بازی‌های آسیایی فکر اساسی شود تا دوباره شرایط اردوی جهانی برای ملی‌پوشان تکرار نشود.

بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق مسؤلیت نسبت به جامعه (شرکت‌های سایه) آغاز گردید: خانم ستاره دژم چنین آغاز کردند دوم دی ‌ماه سال ۱۳۸۲ سازمان وقت تربیت بدنی با شعار، «حمایت و پشتیبانی موثر از قهرمانان و پیشکسوت‌های ورزش» اقدام به تاسیس شرکتی با نام «صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش» کرد این شرکت براساس تعریف اولیه‌ای که در دولت «محمد خاتمی» و دوران ریاست «محسن مهرعلیزاده» بر سازمان وقت تربیت بدنی برای آن شده بود، وظیفه داشت از ورزشکارانی که در دوران ورزش حرفه‌ای دچار مصدومیت جدی می‌شوند یا پیشکسوت‌های ورزش ایران، در دوران بازنشستگی، حمایت کند. اما این شرکت آرام‌آرام، بدون آن‌ که عملکرد روشنی در قبال ورزشکاران یا پیشکسوت‌های ورزش ایران داشته باشد، شرکت‌هایی را در زیرمجموعه خود بنا کرد که نه اساسنامه آن‌ها با وزارت ورزش یا صندوق حمایت قهرمانان هم‌خوانی دارد و نه وظیفه‌ای جز دریافت ردیف بودجه از وزارت ورزش دارند. پایه‌های یکی از آن‌ها سال ۱۳۹۲ گذاشته شد؛ شرکت «توسعه سلامت ورزشکاران پارس»، زیرمجموعه «صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان». شرکتی که مقرر شده بود زیر نظر وزارت ورزش و جوانان، برای دولت جمهوری اسلامی، واردات دارو و مکمل‌ها را برعهده بگیرد. چرا وزارت ورزش و جوانان، شرکتی را جهت واردات دارو تاسیس کرد، زیرمجموعه صندوق قهرمانان و پیشکسوت‌های ورزش ایران قرار داد، هر سال، بدون یک ریال درآمدزایی بودجه گرفت و البته مدیریت آن را به یکی از مدیران ارشد دخانیات کشور سپرد. آقای احسان احمدی خواه اشاره کردند به رانت، معافیت‌های مالی و پولشویی و فریب کاری در سایه این فعالیت‌ها، سپس آقای مصطفی مصطفی‌نیا اظهار کردند که وزیر ورزش برای گرفتن رأی اعتماد از نماینده‌ها و گرفتن پست فقط وعده‌های بی‌پایه می‌دهند. خانم زهرا رهایی گفتند: این شرکت‌ها اصولا باید به بازنشستگان و پیشکسوتان ارایه خدمت کنند ولی شرکت‌های نامرتبط در زیر مجموعه آنها قرار می‌گیرند و این بزرگترین نقض حقوق ورزشکاران است. خانم شهلا شاهسونی هم گفتند که با تاسیس اینگونه شرکت‌ها می‌خواهند نشان دهند که کار مفیدی انجام می‌دهند ولی در اصل برای سود شخصی و گرفتن وام‌های کلان این کارها را انجام می‌دهند. خانم دژم گفتند: اما صندوق ورزشکاران چیست و چرا تأسیس شد؟ شرکت با صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش، اساسا برای حمایت از ورزشکاران و قهرمانان در رشته‌های ورزشی کم‌درآمد و همین‌طور پشتیبانی از ورزشکاران و مربیان پس از دوران ورزش حرفه‌ای و بازنشستگی تأسیس شد؛ مهم‌ترین وظیفه‌اش بیمه ورزشکاران بود که هنوز آن را محقق نکرده است. در بیلان عملکرد این صندوق اما اخباری مانند «برگزاری اردوی تیم ملی بوکس»، «صدور حکم سرپرستی از سوی وزیر ورزش و جوانان» و سخنرانی‌های آیت‌الله «علی خامنه‌ای» رهبر جمهوری اسلامی به چشم می‌خورد. همین صندوق، که وظایف سازمانی‌اش مبنی بر حمایت از ورزشکاران و پیشکسوت‌های ورزشی را طی سال‌های اخیر فراموش کرده، بنا به گزارش خبرگزاری «فارس» چهار شرکت زیرمجموعه دیگر دارد؛ «شرکت قهرمان سیر ایرانیان»، «شرکت اقتصاد گستر قهرمان»، «شرکت توسعه سلامت ورزشکاران پارس» و «شرکت لیزینگ قهرمانان ایران».یکی از این شرکت‌ها به نام توسعه سلامت ورزشکاران پارس، بر اساس بندهای مندرج در اساسنامه‌اش، وظیفه واردات دارو و مکمل را برعهده گرفته است. آن‌چه هیچ ارتباطی با حوزه وزارت ورزش و جوانان ندارد. چرا وزارت ورزش، شرکت واردات دارو تاسیس کرده است؟ فروردین۱۳۹۲ شرکت «توسعه سلامت ورزشکاران پارس»، به عنوان زیرمجموعه‌ای از صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش ایران تاسیس می‌شود. این شرکت به عنوان زیرمجموعه‌ای از یک شرکت مادر به نام «اقتصاد گستر قهرمان» که سال ۱۳۸۹ تاسیس شده بود، شکل گرفت. شرکت «اقتصاد گستر قهرمان» با هدف انبو‌ه‌سازی و اخذ وام‌های بانکی تاسیس شده بود که باز هم ارتباط مستقیمی با شرح وظایف وزارت ورزش و جوانان یا صندوق حمایت از ورزشکاران نداشت. در اساسنامه‌ای که به صورت دست‌نویس نگارش شد و سپس متن آن در قوه قضاییه و روزنامه رسمی جمهوری اسلامی به ثبت رسید، «مهران بهمنی» به عنوان رییس هیات مدیره، «مهرداد شمس» مدیرعامل هیات مدیره و «پندار خمارلو» به عنوان عضو هیات مدیره هر دو شرکت معرفی شدند. نام پندار خمارلو از سال ۱۳۹۴ مورد توجه رسانه‌های ایران قرار گرفت؛ از زمانی که به عنوان مدیر روابط عمومی و مدیر رسانه‌ای باشگاه پرسپولیس منصوب شد. شرکت توسعه سلامت ورزشکاران پارس در زمینه واردات داروهای مجاز و تجهیزات پزشکی، اخذ و اعطای نمایندگی حقیقی و حقوقی داخلی و خارجی، ایجاد و راه‌اندازی داروخانه ورزشی با هماهنگی وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و تولید، توزیع، واردات و صادرات انواع مکمل‌های غذایی، فعالیت می‌کند. این شرکت، طبق اساسنامه‌اش وظیفه واردات دارو، چه از نوع مکمل‌های ورزشی و چه از نوع «داروهای خاص» را برعهده دارد. ساختمانی در محله «جردن» (بلوار نلسون ماندلا)، بالاتر از اسفندیار، خیابان انصاری، پلاک شش به نام این شرکت ثبت شده، اما در خیابان «بلوار فردوس» تهران هم دفتری دیگر دارد. هیچ نشان روشنی از چگونگی اقدامات عملی این شرکت، در زمینه واردات داروهای خاص، داروهای ورزشی یا مکمل‌های بدنسازی به چشم نمی‌خورد. این شرکت درآمد مشخصی ندارد، هزینه‌هایش در پرداخت حقوق و اداره دو ساختمان اداری در شمال و مرکز پایتخت هم سرسام‌آور به نظر می‌رسد. شرکت‌های مخفی وزارت ورزش چقدر بودجه می‌گیرند؟ آنچه ماهیت این شرکت را پیچیده‌تر می‌کند، وضعیت صورت‌جلسه‌های مالی مرتبط با سال‌‌های گذشته است. طبق اسنادی که به دست «ایران‌وایر» رسیده، این شرکت تا پایان اسفند سال ۱۳۹۸ هزینه‌هایی غیرمتعارف با میزان درآمدهایش داشته است؛ ۱۶۶ میلیون و ۳۷۲ هزار و ۲۳۸ تومان. این مبلغ بر اساس اسنادی که به تایید موسسه حسابرسی هم رسیده، «حقوق، دستمزد و مزایا»، «بیمه»، «بازخرید» و «استهلاک دارایی‌ها» شده است. شرکت توسعه سلامت ورزشکاران پارس، زیرمجموعه صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان است، اما بودجه‌اش را از وزارت ورزش و جوانان می‌گیرد. در سال ۱۳۹۸ بیش از ۱۶۶ میلیون و در سال ۱۳۹۹ بیش از ۲۹۰ میلیون تومان هزینه داشته که تمامی آن صرف دستمزد هیات مدیره‌اش شده است، این شرکت فقط ۷ کارمند قراردادی و اداری دارد. در سند دیگری که به دست ایران‌وایر رسیده است، «زیان خالص» این شرکت که قرار بود بازوی درآمدزایی وزارت ورزش و جوانان ایران باشد، در سال ۱۳۹۸، بیش از بودجه این مجموعه برآورد شده است، ۱۶۴ میلیون و ۵۶۳ هزار و ۸۵۸ تومان. در همین سند، آمده است که تنها درآمد این شرکت، از «سود حاصل از سپرده‌گذاری بانکی» به دست آمده به میزان یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان است. این یکی از شرکت‌های مخفی و ناشناخته در وزارت ورزش و جوانان است که همچنان از وزارت ورزش و جوانان دولت «ابراهیم رئیسی» بودجه می‌گیرد. مافیای دخانیات چرا برای وزارت ورزش دارو وارد می‌کند؟ شرکت «توسعه سلامت ورزشکاران پارس» وظیفه واردات دارو برای وزارت ورزش و جوانان و همین‌طور ورزشکاران ایران را برعهده دارد. مدیرعامل این شرکت، شخصی است به نام «سعید آتش‌باری». او خودش را کارشناس ارشد مدیریت اجرایی و تجارت الکترونیک معرفی می‌کند و در عین حال عضو هیات مدیره شرکت دخانیات ایران است، شخصی برای ورزشکاران مکمل و برای بیماران دارو وارد می‌کند که خودش عضو هیات مدیره شرکت دخانیات جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. سعید آتش‌باری، فقط متخصص مدیریت اجرایی، مدیر دخانیات کشور و واردکننده دارو زیر نظر ستاد اجرایی فرمان امام نیست، او هم‌اکنون مدیرعامل و رئیس هیأت مدیره پنج شرکت دیگر به نام‌های کارخانه «صنعتی و کشاورزی شیرین خراسان» و شرکت «بازرگانی تجارت شیرین خراسان» در زمینه صادرات قند و شکر، «صادرات تجهیزات و خدمات صنایع آب و برق ایران صانیر»، «اندیشه گستر فن آوران خراسان»، «ره گستر نفت» در زمینه اکتشافات میادین نفتی هم است. او همچنین در کنار شرکت دخانیات ایران، عضو هیات مدیره سه شرکت «مرکز بررسی و تحقیق و آموزش صنایع قند»، «گروه توسعه اقتصادی بصیر» و «نخ ریسی و نساجی خسروی خراسان» نیز محسوب می‌شود. از سیگار تا دارو، از نخ و ریسندگی تا نفت و از قند و شکر تا مخابرات؛ او در همه زمینه‌ها، مدیریت می‌کند. شرکت تجارت گستر قهرمانان، هیچ رد و نشانه‌ای از چگونگی واردات انواع داروهای خاص یا داروهایی با مصارف پزشکی به جا نگذاشته و البته کارکردش برای ورزشکاران یا پیشکسوت‌های ورزش ایران طی قریب به یک دهه حیاتش نامشخص مانده است. آقای احسان احمدی‌خواه به افراد چندشغله اشاره کردند و این که هیچ نظارتی وجود ندارد. آقای مصطفی‌نیا گفتند: از وزارت ورزش معمولاً برای تامین مالی بعضی از فعالیت‌های نظام انجام می‌شود. در ادامه خانم شاهسونی اضافه کردند که در حکومت ایران هیچ کس بر اساس تخصصی که دارد در محلی که باید کار کند، قرار نگرفته است و در همه امور سپاه پاسداران دخالت می‌کنند حتی در واردات دارو که امری تخصصی است. خانم رهایی گفتند: در همه جا مسابقه تخلف وجود دارد و در همه حیطه‌ها آماری داده نمی‌شود. خانم شاهسونی گفتند: مسئولین جامعه ایران به هیچ یک از وظایف و مسئولیت‌های خودشان در قبال مردم و جامعه پاسخگو نیستند. آقای احمدی‌خواه و آقای مصطفی‌نیا از عدم تخصص مسئولین کشور گفتند.

در پایان مسئول جلسه از همه دست اندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم شهلا شاهسونی و مسئولین ضبط صدا: آقایان احسان احمدی‌خواه و فرشاد اعرابی و مسئولین ادمین: آقایان مهدی کریمی، نریمان حسینی‌نژاد و محمدرسول لامعی رامندی تشکر و قدردانی کرد و جلسه در ساعت ۲۰:۴۳ به وقت اروپای مرکزی به پایان رسید. مهمانانی که در این نشست همراه بودند، عبارتند از: خانم‌ها: زهرا رهایی، زهره حق با علی، شهناز کریم‌زاده، نازنین یگانه و سمانه بیرجندی و آقایان: حمید رضایی آذریانی، امیررضا ولی‌زاده، پویا حسابی، محمدحسن حسن‌زاده مهرآبادی، مهرداد یگانه و مصطفی گودرزی مجد.

 

 

گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی آوریل 2022

کریم ناصری

جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ 0۹ آپریل ۲۰۲۲، مصادف با ۲۰ فروردین ماه سال ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاق زووم مخصوص جلسات این کمیته با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر، علاقه‌مندان و مهمانان برگزار گردید. نخست مسئول جلسه خانم نرگس مباشری فر ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.

بخش۱:خانم زهرا رهایی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در اسفند ماه ۱۴۰۰ را ایراد فرمودند: خبر: زرتشت احمدی راغب، فعال مدنی صبح روز دوشنبه ۲ اسفندماه توسط نیروهای امنیتی در منزل خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. مأموران در زمان بازداشت اقدام به تفتیش منزل کرده و شماری از وسایل شخصی او را ضبط کرده و با خود بردند، این خبر طبق مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده۳. حق حیات برای همه،ماده۶. ارزش انسانی در همه جا،ماده۸. رعایت حقوق انسانی توسط قانون،ماده۹. عدم توقیف حبس یا تبعید غیرقانونی را نقض می‌کند. خبر: کامران تکوک شاعر و فعال مدنی کرد اهل کرمانشاه که دیماه امسال توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود، به ۲۸ ماه حبس محکوم شد. بر طبق حکم صادره نامبرده به اتهام «توهین به رهبر» به تحمل ۱۶ ماه حبس و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به تحمل ۱۲ ماه حبس تعزیری محکوم شده است که بر طبق قانون تجمع احکام حکم اشد یعنی حکم ۱۶ ماه حبس وی قابل اجرا می‌باشد. خبر: یک زوج جوان عضو انجمن فرهنگی اجتماعی نوژین هم زمان با روز جهانی زبان مادری و در حین پخش تراکت و پوسترهای ویژه این روز، توسط نیروهای امنیتی در سنندج بازداشت شدند. زهرا محمدی مسئول انجمن نوژین پیشتر توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران به پنج سال حبس محکوم شده و هم اینک در بند عمومی کانون اصلاح و تربیت سنندج دوران محکومیت خود را سپری می‌کند. این خبر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۱۹. حق آزادی بیان،ماده۲۱. حق دموکراسی،ماده۲۲. حق امنیت اجتماعی را نقض می‌کند. خبر: یک کولبر اهل مریوان در حین کولبری در مرز سروآباد با شلیک مستقیم نیروهای هنگ مرزی زخمی شد. این خبر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده۳. حق حیات،ماده۲۲. حق امنیت اجتماعی،ماده۲۳. حق امنیت کار را نقض می‌کند. خبر: علی موسی نژاد فرکوش، فعال مدنی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، در بیست و هفتمین روز اعتصاب با افت فشار و کاهش وزن شدید مواجه شده است. آقای موسی نژاد فرکوش از تاریخ ۱۲ بهمن ماه با درخواست آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی دست به اعتصاب غذا و دارو زده است. او از بابت اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی/خارجی» محکوم شده است.

بخش۲:آقای صادق فرخی قصرعاصمی بررسی هدف۱۱ از سند۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد فرمودند: سند مقدمه‌ای دارد مبنی بر این که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا سال ۲۰۳۰، به فقر، گرسنگی، خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش بهداشت، تامین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع فرهنگی، حمایت از اقشار آسیب پذیر، مردم سالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق روستایی، توسعه آموزش‌های عمومی و فنی و حرفه‌ای، ترویج تفاهم، اشتغال‌زایی، و نظایر اینها حرکت کنند. هدف یازدهم: تبدیل شهرها و سکونت‌گاه‌های انسانی به مکان‌های همه شمول، مقاوم و پایدار تضمین دسترسی عمومی به مسکن ایمن و مقرون به صرفه و نوسازی محله‌های فقیر. خرید مسکن برای تقریبا نیمی از مردم ایران رویایی غیرقابل تحقق است. جمعیت زیر خط فقر مسکن در ایران ۱،۸ برابر نرخ متعارف جهانی است. بیش از۴۰ درصد خانوار‌های ایرانی زیر خط فقر مسکن هستند. با استناد به تعریف جهانی از «فقر مسکن» «خانوار‌هایی که بیش از ۳۰ درصد از هزینه ماهانه یا سالیانه خود را صرف تامین مسکن می‌کنند زیر خط فقر مسکن هستند». در تهران این شامل حال ۷۰ درصد ساکنان شهر می‌شود. بیش از دو سوم تهرانی‌ها هزینه اجاره‌ بهای‌شان بالاتر از کشور‌های مختلف جهان است و برای یک زوج در این شهر «۶۶ سال طول می‌کشد» تا صاحب مسکن شوند. آن هم اگر دستمزدها متناسب با رشد تورم افزایش داد شوند. این مدت در سایر نقاط ایران ۳۰ الی ۳۳ سال است، در حالی که صاحب خانه شدن در سایر کشورها برای یک خانواده حدود ۱۰ تا ۱۲ سال طول می‌کشد. چهار میلیون و ۵۰۰ هزار مسکن خالی سال اول دولت ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران «سال طلایی» برای او است و اگر او نتواند مشکل مسکن را حل کند «مطالبات سنگین‌تر» می‌شود. دولت وعده ساخت سالی یک میلیون مسکن را داده است. اما این یک میلیون خانه در سال با کدام منابع مالی باید ساخته شوند؟ زیرا سال «طلایی» رئیسی با کسری بودجه ۴۰۰ هزار میلیارد تومانی شروع شده است. روشن نیست ساخت این خانه‌ها چند سال طول بکشد و قانون نیز نتوانسته مشکل بازار مسکن را حل کند. در بازار مسکن ایران چهار میلیون و ۵۰۰ هزار خانه خالی و یا خانه دوم وجود دارد که «مردم قرار بود بتوانند ظرف ۶ ماه اول سال گذشته از خانه‌هایی که بلا استفاده هستند استفاده کنند. » مالیات بر خانه‌های خالی دولت رئیسی وعده داده است که با اخذ مالیات بخشی از مشکل مسکن را حل کند. اما در قانون مالیات بر خانه‌های خالی یک استثنا وجود دارد، آنهم این که «اگر کسی در تهران خانه دارد و در یک شهر دیگر خانه خالی دارد»، آن خانه خالی از مالیات معاف است. بخشی از خانه‌ها در قالب اقامت دوم به عنوان تفرجگاه مورد استفاده قرار می‌گیرد». خانه‌هایی که بخش زیادی از آنها در مناطق گران قیمت شهر است و «عرضه آنها می‌تواند کمک کند تا به صورت پلکانی خانه‌هایی که در پایین دست هستند ارزان‌تر شود». قانونی نیز به نام «قانون جهش تولید مسکن» تصویب شده است که بر اساس آن همه دستگاه‌ها موظف شده‌اند زمین‌های خود را ظرف دو ماه در اختیار وزارت راه و شهرسازی قرار دهند و ظاهرا «برای این موضوع ضمانت اجرایی هم تعیین شده است». مشاور وزیر راه و شهرسازی گفته اگر «در برخی از استان‌ها همکاری نکردند یک ماه سازمان‌ ثبت فرصت دارد تا زمین‌ها را به نام وزارت راه و شهرسازی کند». او تأکید کرده است که «شخص رئیس جمهور پای این موضوع است. » بحث واگذاری زمین در حالی مطرح می‌شود که فساد در نحوه اداره کلا‌ن‌شهرها در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. محمدباقر قالیباف، شهردار سابق تهران و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی، پرونده‌ای قطور در این زمینه دارد. در شهریور ۹۵ اسنادی جنجال ‌برانگیز در رابطه با واگذاری «املاک نجومی» در دوران ریاست قالیباف بر شهرداری تهران و «فساد»، «تخلف و ناکارآمدی» در این نهاد منتشر شد. نقش احمدی نژاد در مسکن مهر سر پل ذهاب با وقوع زلزله در غرب ایران، یکبار‌ دیگر بحث درباره کیفیت پایین و عدم ایمنی «مسکن مهر» در رسانه‌های ایران بالا گرفته است. به گزارش رسانه‌های ایران ساخت «مسکن مهر» سر پل ذهاب که در زلزله اخیر بخشی از آن تخریب شد، در زمان ریاست‌ جمهوری محمود احمدی‌نژاد آغاز و در زمان ریاست‌ جمهوری حسن روحانی تکمیل و افتتاح شده بود. فراهم‌سازی دسترسی به حمل و نقل ایمن به ویژه برای زنان، دختران و معلولان متن قانون حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت مصوب سال ۱۳۹۷ بدین شرح است: قانون فوق مشتمل بر 34 ماده و 29 تبصره در جلسه علنی روز یکشنبه‏ مورخ بیستم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و شش مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۷ به تأیید شورای نگهبان رسید. فصل اول کلیات فرد دارای معلولیت: شخصی است که با تأیید کمیسیون پزشکی توانبخشی تعیین نوع و تعیین شدت معلولیت سازمان بهزیستی کشور با انواع معلولیت‌ها در اثر اختلال و آسیب جسمی، حسی (بینایی، شنوایی)، ذهنی، روانی و یا توأم، با محدودیت قابل توجه و مستمر در فعالیت‌های روزمره زندگی و مشارکت اجتماعی، مواجه می‌باشد. فصل دوم مناسب ‏سازی، دسترس ‏پذیری و تردد و تحرک فصل سوم خدمات بهداشتی، درمانی و توانبخشی. اوتیسم یک بیماری نیست بلکه یک اختلال رشد در عملکرد مغز است. افراد مبتلا سه نوع علامت را نشان می‌دهند: روابط اجتماعی ضعیف، مشکلاتی در ارتباط کلامی و غیرکلامی، و نیز علائق و فعالیتهای محدود. این علائم در سه سال اول زندگی بروز می‌کند و به نظر می‌رسد که در سرتاسر زندگی ادامه پیدا می‌کند. اگرچه داروی خاصی برای درمان اوتیسم وجود ندارد، ولیکن شروع زودتر آموزش، ضروری است چرا که ممکن است موجب بهبودی رشد اجتماعی و کاهش رفتارهای نامطلوب گردد. و احتمال دارد افراد اوتیسم بتوانند زندگی نرمالی داشته باشند. فصل چهارم امور ورزشی، فرهنگی، هنری و آموزشی فصل پنجم کارآفرینی و اشتغال بیکاری یکی از چالش‌های اصلی فرا روی معلولین جویای کار است که موجب انزوا و سرخوردگی آنان و عدم حضور اثرگذارشان در جامعه است به طور متوسط نرخ بیکاری معلولین (نابینایان، ناشنوایان، معلولین جسمی – حرکتی، معلولین ضایعه نخاعی، بیماران روانی مزمن ) بیش از 63 درصد است. فصل ششم مسکن بر اساس این آیین نامه، سازمان بهزیستی کشور موظف است براساس امتیازبندی مربوط، نسبت به اولویت‌بندی و معرفی سی هزار نفر از معلولین در هر سال اقدام کند. همچنین دولت بانک مرکزی را موظف کرده است به منظور افزایش توان معلولین در بازپرداخت تسهیلات دریافتی، نسبت به پرداخت تسهیلات قرض‌الحسنه تأمین مسکن با کارمزد چهار درصد (4درصد)، افزایش دوره زمانی بازپرداخت تسهیلات به بیست سال،‌پرداخت تسهیلات دویست میلیون ریالی به منظور ساخت هر واحد مسکونی و معافیت از پرداخت تمامی هزینه‌های مربوط به تسهیلات اقدامات لازم را انجام دهد. بر این اساس، معلولینی که در طرح مسکن مهر ثبت‌نام کرده‌اند با معرفی سازمان بهزیستی کشور و با انصراف از طرح یادشده با اولویت مشمول این آئین‌نامه قرار گیرند و یا با تغییر قراردادها از امتیازات این آئین‌نامه بهره‌مند می‌شوند. فصل هفتم فرهنگ‌سازی و ارتقای آگاهی‌های عمومی ماده۲۰ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شهرداری‏ها و سایر سازمان‏ها و نهادهای دارنده سالنهای نمایش فیلم، مکلفند بدون اخذ هزینه، امکان نمایش آگهی (تیزرهای) آموزشی مورد تأیید سازمان در خصوص حقوق افراد دارای معلولیت و چگونگی تعامل با این افراد را فراهم آورند. ماده۲۱ـ سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مکلف است حداقل پنج‌ ساعت از برنامه‌های خود را در هفته به صورت رایگان در زمانهای مناسب به برنامه‌های سازمان و تشکل‌های مردم نهاد حامی افراد دارای معلولیت به ‌منظور آشنایی مردم با حقوق، توانمندی‏ها و مشکلات این افراد اختصاص‌ دهد و نسبت به زیرنویسی فیلم‏ها و برنامه‏های شبکه‏های مختلف سیما، استفاده از رابط ناشنوایان و نیز پخش توصیف شنیداری فیلم‏ها جهت افراد نابینا اقدام نماید. فصل هشتم حمایت‏های قضائی و تسهیلات مالیاتی فصل نهم – معیشت و حمایت‏های اداری و استخدامی فصل دهم برنامه‏‌ریزی، نظارت و منابع مالی حفظ میراث فرهنگی و طبیعی، ایران کشوری است غنی از موارث فرهنگی اما حفظ و نگهداری آن‌ها دغدغه‌ای همیشگی بوده چراکه ارزش این میراث در ایران به درستی تعریف و درک نشده است. غمباد قدیمی «عشرت‌آباد»،خانه «جلال آل احمد» قصه مدرسه «قصه‌های مجید» به سر رسید مدرسه «حلبیان» اصفهان عمارت «قائم مقام» در محله سرخاب تبریز، خبری تکراری برای گورستان‌های تاریخی قبرستان‌های قدیمی ارامنه و پیشنهاد تغییر نام این قبرستان ۱۷۰ ساله به «بهشت مریم» هم داده شد «آتش‌سوزی در بازار تبریز» گردنه حیران، حیران وضعیت آشفته‌اش است «چشمه علی» شهر ری تخریب خانه تاریخی در اهواز خانه پدری «احمد محمود» نویسنده خوزستانی آب‌ انبار تاریخی محمودی یکی از بناهای تاریخی بازمانده دوره قاجار و پهلوی در روستای محمودی یزد است. بیمارستان تاریخی «مسیح مرادیان» یک بیمارستان قدیمی و شاید جزو یکی از نخستین بیمارستان‌ها در ایران و در غرب کشور یکی دیگر از اماکنی تاریخی مورد تعرض است که چهارشنبه سوری سال گذشته بخش‌هایی از آن به صورت عمدی در آتش سوخت کاهش مرگ‌ومیر ناشی از بلایای طبیعی توجه به کیفیت هوا و مدیریت زباله‌ها گسترش فضای سبز عمومی، ایمن و فراگیر به ویژه برای زنان و کودکان و سالمندان و معلولان برقراری پیوند بین مناطق شهری و حومه و روستایی حمایت از ساخت بناهای مقاوم با استفاده از مصالح محلی و ارائه کمک‌های مالی و فنی به آنها اصل 3 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بند 4: تقویت روح بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه‏های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان. بند 12: پی‌ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‏های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه. اصل 22 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز می‌کند. اصل ۲۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید. اصل ۲۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بی‌سرپرستی، در راه‏ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی ‌درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یکایک افراد کشور تأمین کند. اصل ۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. اصل 43 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بند 1 تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه بند 2: تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه‏های خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورت‏های حاکم بر برنامه‌ریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد. بند 4: رعایت آزادی انتخاب شغل، و عدم اجبار افراد به کاری معین و جلوگیری از بهره‏کشی از کار دیگری.

بخش۳:آقای محمد رسول لامعی رامندی سخنرانی خود را با موضوع حقوق زندانیان سیاسی ایراد فرمودند: در ابتدا مقدمه‌ای از آزادی بیان و در ادامه اسامی تعدادی از زندانیانی که مورد نقض قرار گرفته‌اند می‌خوانم. آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقیده به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است برای رساندن اندیشه و عقیده به دیگران، در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر ظهور دنیایی که در آن افراد در بیان عقیده آزاد و از ترس فارق باشند، به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده. آزادی بیان معیار اساسی برای هر نوع جامعه چند صدایی و دموکراتیک است و نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر می‌شود. امروزه آزادی بیان به صورت گسترده‌ای یکی از حقوق بشر تلقی می‌شود بدین معنی که انسان‌ها به خاطر انسان بودنشان حق آزادی بیان دارند و به صورت تاریخی هم مفهوم حقوق بشر ریشه در مفهوم حقوق طبیعی دارد. قوانین طبیعی مجموعه‌ای از اصول و قوانین رفتاری مناسب تصور می‌شوند که وجودی ذاتی و طبیعی برای آنها فرض می‌شوند و معمولا مشروعیت خود را از آنکه توسط خدا و نه انسان‌ها وضع شده‌اند کسب می‌کنند. یکی از شعب آزادی، آزادی در بیان قلم و اظهار نظر در مورد مسائل اجتماعی و غیره است. از زمان تشکیل جمهوری اسلامی ایران، صدها زندانی گفته‌اند که حقوقشان بارها نقض شده، از زمان بازداشت و بازجویی گرفته تا زمان دادگاه و زندان، از شکنجه تا عدم دسترسی به درمان گرفته تا نداشتن حق استفاده از وکیل و عدم دسترسی به امکانات اولیه در زندان. ولی در صورت اینکه اصل بیستم قانون اساسی بیان کرده همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. ولی زندانیان عقیدتی سیاسی در ایران با آزار و اذیت محکومیت‌های طویل المدت و انتقال به زندان‌هایی با شرایط خطرناک و نگران کننده صدها کیلومتر دورتر از خوانواده‌هایشن روبه‌رو هستند. تعداد زیادی از زندانیان در ایران هدف آزار و اذیت و زندانیان زن آزار جنسی و حتی تجاوز به عنف قرار گرفته و در مواردی از دسترسی آنها به دارو و درمان جلوگیری شده، در ماه‌های گذشته تعداد بیشتری از زندانیان که به اتهامات سیاسی و حقوق بشری زندانی هستند بدون اعلام قبلی از زندان اوین در تهران به زندان‌هایی در خارج از پایتخت ایران منتقل شده‌اند، عدم دسترسی به امکانات درمانی در داخل و خارج زندان نقض مواد 102، ۱۰۳، ۱۱۳، 115 و آئین‌نامه اجرایی سازمان زندان‌ها است. براساس این قوانین مسئولان زندان مکلفند به وضعیت زندانیان بیمار رسیدگی کنند و آنها را در بهداری زندان و در صورت لزوم در خارج از زندان معالجه کنند. از جمله زندانیان سیاسی که به خاطر حق داشتن آزادی بیان و انتقال اندیشه و عقیده زندانی هستند می‌توان به خانم‌ها نسرین ستوده صبا کرد افشاری زینب کرد جلالیان که زینب کرد جلالیان با حکم حبس ‌ابد، سنگین‌ترین حکم در میان زندانیان سیاسی زن در زندان به سر می‌برد. دو زندانی در اصفهان، توسط دادگاه انقلاب و دادگاه کیفری این استان، از بابت اتهام قتل یک مامور آگاهی به اعدام در ملاء عام محکوم شدند. رئیس دادگاه فولادشهر با بیان اینکه حکم اعدام در ملاء عام این زندانیان توسط شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان و شعبه یک دادگاه کیفری این استان صادر شده است، گفت: این شهروندان متهم هستند که یک مامور پلیس آگاهی شهرستان لنجان به نام احسان نصیری را در جریان یک درگیری به قتل رسانده‌اند. بر اساس گزارش سالانه دستکم ۲۹۹ شهروند اعدام شدند و ۸۵ تن دیگر به اعدام محکوم شدند. از جمله اعدام شدگان باید به اعدام ۴ کودک مجرم اشاره کرد. بنابر همین گزارش بیش از ۸۸ درصد اعدام‌های صورت گرفته در ایران توسط دولت یا نهاد قضایی اطلاع رسانی نمی‌شوند که نهادهای حقوق بشری اصطلاحا آن را اعدام «مخفیانه» می‌خوانند. یکی از زندانیان زن به نام نازنین محمد نژاد است که وی متولد ۱۳۶۷ شهر ماهشهر دانشجوی کارشناسی رشته زبان روسی از دانشگاه علامه طباطبایی و از فعالان دانشجویی سابق دانشگاه تهران پس از بازداشت همچنان در بازداشتگاه سپاه موسوم به بند دو الف زندان اوین به سر می‌برد، محمد نژاد هجده آذر 1399 در منزل شخصی خود در تهران بازداشت شد، که به 3 سال و 4 ماه حبس تعزیری محکوم شد. آقای ارژنگ داوودی ۶۹ ساله، شاعر، معلم، نویسنده است و در طی ۱۸ سال گذشته بدون یک روز مرخصی و برخورداری از حداقل حقوق یک زندانی سیاسی در زندان‌ها و بازداشتگاه‌های متعددی دوران حبس خود را گذرانده است. آخرین خبر از این زندانی سیاسی به اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ باز می‌گردد و کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی اطلاع داد که ارژنگ داوودی از زندان زابل ابتدا به زندان تهران بزرگ و سپس به قرنطینه زندان رجایی‌شهر منتقل شده است. پیش از این خبر نیز بیش از دو سال بود که هیچ اطلاعی از وضعیت و محل نگهداری این زندانی در دست نبود و تنها خبر مربوط به بهمن ‌ماه ۱۳۹۷ بود که هرانا، مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گزارش داده بود او در یک «اتاقک تاریک و نمور» در بند قرنطینه زندان زاهدان و جدا از بقیه زندانیان نگهداری می‌شود که فاقد تأسیسات گرمایشی و تهویه مناسب است. و همین طور خانم ناهید تقوا ۶۶ ساله دوتابعیتی ایرانی و آلمانی فارغ‌التحصیل رشته معماری از دیگر زنان بازداشتی بوده است. وی در سال 1399 بازداشت شده، خانم تقوا که مبتلا به بیماری دیابت بود و به گفته دخترش وضعیت سلامتش رو به وخامت بوده است، این در حالی است که در سال‌های اخیر شهروندان دوتابعیتی بارها به اتهامات اثبات نشده بازداشت شده‌اند. شمار دیگری از زنان و مردانی که به دلیل فعالیتهای صنفی یا سیاسی و همراه شدن با اعتراض‌های گوناگون در شهرهای مختلف ایران دوران حبس خود را پشت سر می‌گذارند عبارتند از خانم افسانه عظیم زاده فعال مدنی و از اعضای دفاع از کودکان کار و خیابان از دیگر بازداشتی‌های رژیم جمهوری اسلامی است. عماد جعفری پور، فرزند علی مراد، حدوداً ۴۱ ساله، نویسنده و ساکن هشتگرد است این شهروند در بهمن ‌ماه ۹۷ توسط مأموران اداره اطلاعات هشتگرد بازداشت و پس از ۱۰ روز به ندامتگاه مرکزی کرج منتقل شد، عماد جعفری پور نهایتا توسط شعبه ۲ دادگاه انقلاب کرج از بابت اتهامات “تبلیغ علیه نظام، توهین به بنیانگذار، توهین به رهبری و توهین به مقدسات و انبیا به ۱۲ سال و ۳ ماه حبس تعزیری و خلاصه‌نویسی از کتابهای اصول اعتقادی، ولایت فقیه و عدالت اثر جوادی آملی محکوم شده بود. این محکومیت در مرحله تجدیدنظر توسط شعبه ۶ دادگاه تجدیدنظر استان البرز تأیید و با حذف مجازات تکمیلی و اصلاح مجازات اشد ۵ سال و ۱۵ روز زندان در خصوص وی اجرا شد. به گزارش خبرگزاری هرانا، احمد یزدانی پور، زندانی عقیدتی سیاسی دوران محکومیت خود را در زندان اوین سپری می‌کند. احمد یزدانی پور مبتلا به بیماری آسم مقاوم به درمان است و پزشک معالجش، حضور مداوم وی در فضاهای بسته را منع کرده است. یک منبع مطلع در این خصوص به هرانا گفت: بیماری احمد یزدانی پور نسبت به سال‌های قبل پیشرفت کرده و به ریه‌های ایشان آسیب جدی رسانده است. با توجه به تشخیص پزشک معالج بیماری وی ادامه حضور احمد یزدانی پور در زندان می‌تواند خطرات جانی برای ایشان در پی داشته باشد. صدور احکام و زندانی شدن دگراندیشان و اقلیت‌های مذهبی هم در این مدت ادامه داشته و بازداشت و محرومیت سیستماتیک آنان نیز به قوت خود باقی است. خانم نرگس محمدی هم در روز ۲۵ آبان مورد ضرب‌ و‌ شتم قرار گرفته و ماموران امنیتی بسیار به او فحاشی‌ کردند و واژه‌های بسیار رکیکی به او گفته‌اند: «کلت روی او کشیدند، در داخل ماشین، در حالی که دست‌هایشان دستبند داشته در میان نیروهای امنیتی نشاندند و جلو و پشت ماشین‌های امنیتی اسکورت می‌کردند. خانم محمدی یکی از برجسته ترین فعالان حقوق بشری هستند که از سال ۱۳۸۹ تا حالا به دلیل عنوان کردن بیان اندیشه و عقیده خودشان و حمایت از زنان، کارگران و مردم که این حق آزادی بیان و عقیده و اندیشه است در دادگاه‌ها و زندان‌های جمهوری اسلامی در رفت و آمد می‌باشد. بر اساس اصل 38 قانون اساسی هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. خانم نرگس محمدی در کتاب شکنجه سفید روایت‌های ۱۲ زندانی زن را به تصویر کشیده است که بسیاری از آنها هنوز در زندان هستند، روایت‌هایی از زنان زندانی که به شکنجه، اذیت و آزار حبس طولانی مدت در سلول‌های انفرادی، نگهداری در سلول‌های آلوده و تهدید جنسی زنان در زندان اشاره دارد. از سوی دیگر شیوع ویروس کرونا در زندان‌ها با توجه به تراکم بالای جمعیت و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی تهدیدی جدی برای جان بسیاری از زندانیان بوده. از جمله زندانی زن به نام فاطمه علی‌زاده در بند زندان زنان ارومیه به دلیل ابتدا به ویروس کرونا و عدم انتقال به موقع به بیمارستان جان خود رو از دست داد. پس نتیجه‌گیری می‌کنیم که حقوق بشر و حقوق شهروندی جز حقوق ذاتی و طبیعی انسان‌هاست و کسی نمی‌تواند این امتیازات یا بخشی از آنها را اعطا و یا حذف نماید. حقوق بشر و حقوق شهروندی، حقوقی هستند که انسان به صرف انسان بودن و نه به دلیل موقعیت خاص یا ویژگی خاص دارا می‌باشد. به عبارتی این حقوق حق مسلم تمامی افراد فارغ از نژاد، رنگ، جنس، زبان و مذهب است. حقوق بشر به کرامت انسانی می پردازد و بدین سبب وصف جهانی بخود می گیرد. به درستی می‌توان اظهار کرد که انجام اصول و قواعد حقوق بشری بر اساس بینش و تشخیص حاکمان نمی‌باشد که بخواهند بخشی از آن را مورد پذیرش قرار دهند و یا کل آنرا حذف نمایند. مقوله حقوق بشر و حقوق شهروندی زمانی به درستی تحقق می‌یابد که اکثریت اعضای آن جامعه و یا کشور آشنا به حقوق مدنی، اقتصادی و سیاسی خود بوده و حکام کشورها نتوانند ملت‌ها را از بخش و یا کل این حقوق محروم نمایند.

بخش۴:خانم لیلا ابوطالبی آدرگانی سخنرانی خود را با موضوع کولبر و کولبری ایراد فرمودند: اینجا مرز است و جنگ برای نان و زندگی، این داستان غم انگیز و پرغصه زندگی «کولبران» واقعی است که هر روز در آن سوی مرزهای کردستان تکرار می‌شود، دوباره، صد باره و هزار باره. سایه مرگ، گام به گام در تعقیب مردمان این دیار محروم دیده؛ همان مردمانی که به غفلتی یا لغزشی، یا جان از کف می‌دهند یا یک قطعه از تن خود را معلول می‌کنند. کولبر در مناطق کردنشین ایران به کسی گفته می‌شود که جهت امرار معاش و رهایی از بیکاری در نقطه‌ی صفر مرزی با بستن بار بر پشت خود اقدام به انتقال کالا و عبور دادن آن از پاسگاه‌های مرزی می‌کنند. آنها در قبال این کار دستمزد ناچیزی دریافت می‌کنند. این کولبران تنها وسیله‌ای برای انتقال کالا هستند و برای این‌ کار از نیروی جسمی خود مایه می‌گذارند. کولبری بیشتر در میان مرزنشینان استان‌ها کرمانشاه، کردستان و آذربایجان‌ غربی رواج دارد. استان‌هایی که به لحاظ سرمایه‌گذاری در حد نصاب بسیار پایینی قرار دارند و کمتر مورد توجه حکومت مرکزی قرار گرفته‌اند. کولبری شغلی مطلوب و به باب طبع کولبران هم نیست، بلکه آنها تنها از روی اجبار و نبود فرصت‌های شغلی دیگر به این شغل کاذب روی می‌آورند. آنها علاوه ‌بر قبول مسئولیت باری که بر دوش می‌کشند باید کیلومترها راه را تا رسیدن به مقصد بپیمایند و خطر جانی این راه را که هر لحظه شاید نیروهای نظامی و انتظامی دولت ایران به کمین آنها نشسته باشند، به جان بخرند. آنان سالیان درازی است که از مرزِ جان گذشته‌اند و اینجا مردمان را نمی‌توان به جوان و پیر تشخیص داد. زن و کودک، مرد جوان و کهنسال، دانش آموز، دانشجو، ورزشکار، دیپلم، لیسانس و غیره؛ کمرها خمیده است و امروز این قصه همان داستان تکراری و همیشگی کولبران است. باید گفت که «کولبری» نمادی شده از بیکاری و رنج بشریت، که این نماد در سرزمینی محروم به دنیا آمده است و نمادی از رنج پدر و مادری که نمی‌خواهند به خاطر بیکاری و بی‌پولی سر شرمندگی جلو فرزندانشان خم کنند. اما و افسوس که مسئولان چه می‌دانند غم نان در سفره خالی چیست؟ چه می‌دانند سرمای تا مغز استخوان سوز کوه‌های بی‌رحم کردستان چگونه است؟ چه می‌دانند خطر افتادن از صخره و راه‌های کوهستانی به چه معناست؟ چه می‌دانند هر بار رفتن و برگشتن یعنی مصون ماندن از شلیک گلوله، از پرت شدن، از سرما، از نرفتن روی مین و غرق شدن در رودخانه، و چه می‌دانند که کولبری و بار ده‌ها کیلویی بر پشت حمل کردن برای تنها چند هزار تومان دقیقا یعنی چی؟ هرچند سرما هست و برف و یخبندان، هرچند ترس از مرگ چه با شلیک گلوله و چه پرت شدن از کوه و چه مدفون شدن و چه و هزاران چه دیگر که به دنبال دارد، هر لحظه همه هست و نیست شان که جانشان باشد را تهدید می‌کند و بد نیست که بدانیم تمام دارایی کولبر تنها بدن او هست که به او توان حمل سنگین بار را می‌دهد. گاه مرگ نصیب انسان می‌شود و در مسیرهای سخت و دشواری که حتی چهارپا هم از آن توان گذر ندارد، کشته می‌شود. مردمان شریف و دردمندی که برای به دست آوردن روزی حلال از کوه‌های سخت میان گرمای جهنم، سرما و برف و بوران طاقت‌فرسا و استخوان سوز از جان خود مایه می‌گذارند، همسران و پدران زحمت کشی که نمی‌خواهند سر شرمندگی جلوی زن و بچه‌هایشان خم کنند، از این رو به کولبری روی می‌آورند. اما آنان «کولبرانِ مرگ‌اند» و رنج بردگان عالم. باید این را بدانیم که کولبران «دردمندان مرگ و نان هستند»، دردمندانی که هم صحبت کوهستان‌های بی‌رحمی‌اند و نان خود را از این کوهستان‌ها تمنا می‌کنند. دردمندانی که هیچ گاه طمع داشتن پول زیادی نداشته‌اند و فقط خواهان نانی حلال برای خانواده خود هستند، دردمندانی که زندگی امروز خود را برای نان فردای خانواده‌اش به کوهستان می‌فروشد تا شاید با فدا کردن و تقدیم این زندگی بتواند نانی برای فرزندانش که چشم انتظار برگشتش است، به دست آورد ولی کوهستان دانسته یا ندانسته کاری می‌کند که زندگی‌اش خیلی ارزانتر از نان برایش تمام شود و در این میان سخت‌ترین و کم درآمدترین شغلی است که کولبران برای تأمین معاش زندگی خود و خانواده‌شان مجبور به روی آوردن به آن می‌شوند. جمهوری اسلامی برای توجیه چنین اقدامات ضد انسانی در حق کولبران مناطق مرزی کردستان، تلاش می‌کند تا آنان را قاچاقچی و مجرم معرفی کند، آنان را متهم به حمل کالایی می‌کند که حق قانونی و گمرک آن پرداخت نشده است. مردمان کرد به خوبی در این باره آگاهند و می‌دانند که این کولبران انسان‌های شریفی هستند که صرفا جهت امرار معاش و لقمه‌ای نان جان شان را نثار گلوله می‌کنند. این پدیده در ایران که با به جان خریدن بسیاری از مخاطرات از مناطق ناهموار و کوهستانی همراه است و با امکان تیراندازی مستقیم نیروهای وابسته به سپاه و انتظامی به فرد کولبر نیز همراه می‌شود. تا به حال هیچ مقامی در درون بدنه حکومت، پاسخگوی کشتن انسان‌های بی‌گناه کولبر نبودند. ده‌ها خانواده بی‌نان‌آور و بی‌سرپرست‌‌ ماندند و یا ده‌ها کودک و خردسال را یتیم کرده‌اند، ولی هیچ مرجع و مقامی از آنان پشتیبانی نکرد و بلکه همان فرزندان یتیم را به حال خود رها کرده و در نهایت آنها را قاچاقچی نامیدند. امکان دائمی جان باختن کولبر در حین کار، این شغل را به یکی از پر خطر ترین مشاغل در ایران تبدیل کرده است، اما از سوی دیگر فقر اقتصادی و نیازمندی شهروندان کرد به کسب حداقل درآمد برای معیشت، آنها را به این مخاطره وادار می‌کند. جمهوری اسلامی در هر شرایط، هر روزه کولبران مرزی را به اتهام قاچاقچی مورد حمله خود قرار می‌دهد و از آنان قربانی می‌گیرد و هر روز خانواده‌ای را داغدار می‌کند. تدوام کشتار کولبران کرد در مرزهای مناطق کردنشین غرب ایران به امری عادی و روزانه تبدیل شده است. این کولبران در نقاط هم‌مرز با عراق مورد شلیک مستیقم نیروهای انتظامی و مرزبانی ایران قرار می‌گیرند، و کسی هم جوابگوی این مسئله نیست. از یک سو شهروندان کم درآمد و بیکار مرزنشین در تلاش برای امرار معاش سینه‌ی خود را سپر می‌کنند و از دیگر سو نیروهای نظامی و انتظامی دولت ایران برای حفظ امنیت به هر سینه‌ای شلیک می‌کنند، حتی یک کولبر بی‌دفاع. البته تنها نیروهای نظامی ایران عامل تهدیدی برای کولبران نیستند، بلکه مین‌های برجای مانده از دوران جنگ و وضعیت آب و هوایی منطقه نیز برای آنها ایجاد خطر می‌کند. بارها کولبران قربانی مین‌ها شده‌اند و یا بر اثر سرما و حتی بهمن جان باخته‌اند. برخی از آنها که زمانی نان‌آور خانواده بوده‌اند به دلیل ناقص العضو بودن به مشکلی برای خانواده نیز تبدیل شده‌اند. برخی از زخمی شدگان و آسیب دیدگان کولبری، بر اثر حوادث مسیر راهی که می‌پیمایند عضوی از بدن خود را از دست می‌دهند. مناطق مرزی ایران بنا به دلایل گوناگونی توسعه پیدا نکرده و می‌توان گفت که در فقر اقتصادی و سرمایه‌گذاری به سر می‌برند. نبود امنیت، سیاست‌های تبعیض‌آمیز دولتی، جنگ‌ها و درگیری‌های متعدد عواملی هستند که راه توسعه در این مناطق را سد کرده‌اند. فقر و تبعیض نظام که از طرف اقلیت حاکم بر اکثریت مردم ایران اعمال می‌شود، گوشه‌ای از بروز خود را در کشتار روزانه کولبران در مناطق مرزی غرب و شمال غرب کشور نشان می‌دهد؛ نیروی اصلی اعمال کننده این اقدام غیرانسانی و در این شرایط تنها سپاه پاسداران است، نامی که هرگز از یاد نمی‌رود. فقر تنها به بزرگسالان محدود نشده است. بلکه فقر، کودکان را نیز به سوی کولبری سوق داده تا بتوانند در تأمین معیشت خانواده و یا حداقل تأمین برخی مایحتاج خود سهیم باشند. برخی از مرزهای ایران از مرزهای شمال غربی تا جنوب غربی و مرزهای جنوب شرقی مرکز زد و خوردهای گوناگون میان نیروهای نظامی ایران با مخالفان دولت مرکزی و حتی دشمنان ایران بوده است. هشت سال جنگ در غرب و جنوب غربی، جز ویرانی، از بین رفتن زیر ساخت‌های اقتصادی، بیکاری، فقر چیزی بر جایی نگذاشت. در مرزهای جنوب شرقی وجود گروه‌های مسلح قومی و قاچاقچیان مسلح، امنیت در این مناطق را زدوده است. عوامل مختلفی همچون جنگ‌ها و برخوردهای مسلحانه گروه‌های مسلح تحت هر عنوانی صورت گرفته باشد موجب از بین رفتن امنیت شده است. با وجود این که احزاب مسلح کرد سال‌ها است که مشی مسلحانه را کنار گذاشته‌اند ولی همچنان و به شکلی بالاقوه خطری برای امنیت در مناطق کردنشین محسوب می‌شوند. این وضعیت باعث شده است تا امنیتی پایدار به وجود نیاید. سیاست‌های تبعیض‌آمیز دولت مرکزی در ایران نیز یکی از عوامل مهم در عدم توسعه یافتگی و رشد سرمایه و عقب ماندگی مناطق مرزی است. دولت ایران به شکلی متعددی سیاست‌های تبعیض‌آمیز در مناطق مرزی که اغلب مناطقی قومی هستند را به کار گرفته است. تبعیض به قوانین، برنامه، سیاست، و یا مجموعه برخوردهایی گفته می‌شود که دولتی، حکومتی، حزبی، گروهی. بر علیه گروه‌های نژادی دیگر، جنس مخالف، غیره حزبی‌ها و اعمال می‌کنند و آنها را از حقوقشان محروم می‌کنند. اعمال تبعیض‌آمیز با معیارهای دمکراتیک در تضاد است و باعث تضعیف ارزش‌های دمکراتیک در هر جامعه‌ای خواهد شد. اقدامات مسلحانه در مناطق مرزی به یاری سیاست‌های تبعیض‌آمیز دولت مرکزی آمده است تا فقدان سرمایه‌گذاری و عدم تلاش در راستای توسعه و پیشرفت این مناطق را توجیه نماید. دولت نبود امنیت در این مناطق را بهانه‌ای برای اعمال تبعیض علیه آنها کرده است. در سالیان اخیر اقدامات مسلحانه شاخه‌ی ایرانی حزب کارگران کردستان ترکیه حزب حیات آزاد کردستان بهانه‌ای شده است تا دولت ایران مناطق کردنشین را تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دهد و با هر اقدامی به عنوان حرکتی ضد امنیتی برخورد شدید نماید. بنابراین عوامل متعددی موجب شده است تا مناطق مرزی ایران در عقب ماندگی شدید رنج ببرند و مردم مرزنشین صرفا برای امرار معاش به کار طاقت ‌فرسا و پر از مخاطره‌ی کولبری روی آورند. رنج و خطرات ناشی از انتقال کالاها را کولبران به جان می‌خرند و سود و نفع آن به جیب کسانی دیگر می‌رود. این کولبران برای قاچاقچیانی دراین یا آن سوی مرزهای ایران کار می‌کنند، که زندگانی مرفه و بدون دغدغه‌ای دارند و ابایی از کشته شدن کولبرانی ندارند که برای ادامه حیات سینه‌ها را سپر می‌کنند.

بخش۵:آقای نریمان حسینی٬نژاد سخنرانی خود را با موضوع زنان در اقوام ایرانی ایراد فرمودند: کودکی بسیاری از مردمان غیرفارس به مدرسه رفته در ایران پر است از خاطراتی که شاید تا آخرین روز زندگی ذهنشان را رها نکند. خاطره‌ای از معلمی که به زبانی غریبه سعی بر آموزش ذهن پریشانشان داشت. خاطره‌ای از معلمی که بر درک ناقصشان از دستوراتش خشم می‌گرفت. خاطره معلمی که ناتوانی زبانی شاگردانش را حمل بر حماقت و کودنی‌شان می‌کرد و بیزاری و انزجار را در چشمانش ساده می‌شد خواند، معلمی که در بهترین حالت بر بیچارگی و گمراهیشان دل می‌سوزاند بی‌آنکه بفهمد و یا بخواهد که بفهمد که چرا فقط این گروه از شاگردانش هستند که «کودن‌اند»، چرا فقط این گروهند که درسهای کلاس را چون دیگر شاگردانش دنبال نمی‌کنند، چرا فقط این گروهند که متفاوتند. مثل طیف‌های مرکز گرادراپوزیسیون ایرانی، مثل این معلم ناآگاه است که خود را علامه کلاسی می‌داند پر از شاگردانی «زبان نفهم» و نادان. معلمی که به خود حتی زحمت تغییر زاویه نگاهش را نمی‌دهد شاید که ببیند و بفهمد که مشکل از کجاست. این آقا یا خانم معلم حق خود م‌ داند که تصمیم بگیرد که عقب ماندگی درسی این کودکان از حماقتشان است. تصادفاً این حجم بزرگ از حماقت و کودنی در کودکان عرب، کودکان ترک، کودکان کرد و کودکان بلوچ و لر و ترکمن متمرکز شده است. نگاه جنبش مرکزگرای زنان ایران به مبارزات هویت طلبانه زنان غیرفارس نیز همواره چون نگاه معلمی بوده است که شاگردش را ناتوان از فهم و درک می‌بیند. بر همین اساس هم از موضع بالا سعی بر هدایتش به راه راست دارد. در این راه «راست» از زن عرب و ترک و کرد انتظار می‌رود همه ذهن و روح و عقلشان را از تمامی فاکتورهای فرهنگی و زبانی و تاریخی «آزاد» کنند و معجزه‌وار مفاهیم رهایی بخش مرکز محور را در آغوش بکشند. بر همین اساس هم پیشروان جنبش زنان ایران با تلاشی ناشیانه سعی دارند که ریشه فعالیت‌های هویت طلبانه را نه در راستای احقاق حقوق شهروندی که در نتیجه نارسایی عقلی و نابالغی سیاسی زن غیرفارس جلوه دهند. در همین راستا نیز به غلط به مخاطب ناآگاه و بی تجربه القاء می‌کنند که فعالان زن عرب و یا غیرفارس به دلیل رویکرد سیاسی‌شان مشکل اساسی زن یعنی «برابری جنسیتی» را به آینده موکول می‌کنند و در عوض با جنبشهای سیاسی همراه می‌شوند که هدفشان تغییراتی است که منافع زنان را تامین نمی‌کند. اساس این نقد مبهم تحقیر درک و شعور سیاسی فعالان زن غیرفارس است و هیچ گونه مصداقی ندارد. همان گونه که در مثال معلم و شاگرد آورده شد این نقد برخاسته از نگاهی تک بعدی است که همیشه آموخته است رویکرد خود را بر دیگری تحمیل کند بی آنکه شرایط و ویژگی‌های خاص این دیگری برایش اهمیتی داشته باشد. این رویکرد همان رویکرد مرکز گرا است. اما آیا، فارغ از همه شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی، «برابری جنسیتی» خواست همه زنان نیست؟ شاید این سؤال مطلق جلوه کند ولی نمی‌توان پاسخی مطلق برایش داشت. برابری جنسیتی می‎تواند خواسته بالقوه همه زنان بی توجه به پیش زمین‌های خاص هر کدام باشد، اما در عمل چنین نیست و چنین نمی‌تواند باشد. در اینجا از آن دسته از زنان قربانی مردسالاری که از خود هویتی مستقل ندارند و هر آنچه در راستای برابری زن و مرد است را به دلیل سرکوبی که متوجه آنان است رد می‌کنند سخن نمی‌گویم. مسئله عمیق تر از این است. یکی از شرایط ویژه زندگی زنان به حاشیه رانده شده عرب و بلوچ و کرد ساختار اجتماعی قبیله‌ای در سطح کل جامعه است. در این جوامع زنان در حاشیه‌ای دیگر زندگی می‌کنند. در مالکیت مردانشان هستند و حیات و مماتشان در گرو رضایت مردان است. گذر زمان شاید از حدت و شدت قوانین سرسخت قبیله‌ای کم کرده است اما این ساختار اجتماعی به لطف بی‌توجهی دولت مردان همچنان به قوت خود باقی است. ساختار قبیله‌ای چون زندانی است که حرکت و برکت را از دنیای زن گرفته است. زندانی که اگر زن سعی کند از آن فرار کند یا مجبور به خودسوزی می‌شود و یا گردنش بریده می‌شود. هزینه فرار از این زندان گزاف است. اکثریت غالب جامعه عرب ایران تحت تاثیر این ساختار قبیله‌ای قرار دارند. نظام‌هایی که پی درپی بر ایران معاصر حاکم بوده‌اند نه تنها چاره‌ای برای برون رفت زن عرب از این بن‌بست نیندیشیده‌اند بلکه به بهانه‌های امنیتی و یا با دغدغه حفظ منافع مادی متمرکز شده در منابع نفت استان خوزستان، قبیله گرایی را به شیوه‌های گوناگون تقویت کرده‌اند. بسیاری از فعالان فرهنگی عرب که برای احقاق حقوق زن تلاش‌هایی کرده‌اند با اعمال فشار و تهدید دستگاه اطلاعات مجبور شده‌اند که فعالیتهای فرهنگی خود را محدود و یا حتی متوقف کنند. از دیگر سو کاندیداهای ریاست جمهوری و یا مجلس در دوران تبلیغات انتخاباتی به جای مخاطب قرار دادن عامه عربها و تلاش برای حل مشکلات اجتماعی ناشی از قبیله‌گرای، برای جذب آرای عربها به سراغ شیوخ قبایل می‌روند که خود نماد سیستم مردسالار و زن ستیز قبیله هستند. مطرح شدن مسئله برابری زن و مرد گر چه تعارضی با هویت عربی ندارد، اما در تعارض کامل با ساختار قبیله‌ای جامعه عرب است. هیچ نظامی در ایران این جرات را نداشت که با عادات و رسوم مردم در بیفتد. به عنوان مثال سیاست کشف حجاب رضاخان با اعتراض گسترده عربها روبرو شد و جنگی تمام عیار میان ارتش ایران و قبایل عرب در دشت میسان در گرفت. جنگی که بیش از ده روز ادامه یافت. گرچه تعدی نظام رضاخان به زمین‌های قبایل عرب یکی از ریشه‌های این جنگ بود اما هیچ‌‍کس نمی‌تواند منکر شود که کشف حجاب نقشی اساسی در وقوع این جنگ داشته است. انتشار گسترده زندگی حاشیه نشینی فقیرانه در حومه شهرها مشکل حاد دیگری است که دامنگیر زنان عرب ایران است. بنا به آمار رسمی جمهوری اسلامی (دانشگاه شهید چمران اهواز) در حدود نیم میلیون عرب در شهر اهواز(۳۵ درصد جمعیت اهواز)و صد هزار نفر در ماهشهر( جمعیت کل ۲۵۸ هزار نفر) و ارقامی مشابه در دیگر شهرهای اقلیم اهواز حاشیه نشین هستند. در کل می‌توان گفت که در حدود یک سوم جمعیت کل عربهای اهواز حاشی‌ نشین شهرها هستند. فقر شدید، بی‌سوادی همه‌گیر، نبود هیچ گونه امکانات بهداشتی و درصد بیکاری بیش از پنجاه درصد همگی شاخص‌هایی هستند که قبل از هر گروهی زنان وکودکان را تحت تاثیر قرار می‌دهند. علاوه بر حاشیه نشینی که خود نتیجه سیاست‌های استعماری نظام در حق عربهای ایران است دیگر اشکال تبعیض دولت مرکزی ایران علیه جامعه عرب را می‌توان در تقسیم ناعادلانه فرصت‌های شغلی و امکانات آموزشی و رفاهی و بهداشتی در مقایسه با دیگر شهروندان غیرعرب دید. این امر کل جامعه عرب چه شهری و روستایی و چه حاشیه را شامل می‌شود. درصد بیکاری در مناطق شهری برحسب اظهارات مسئولان نظام بیش از ۳۰ درصد است که این نسبت در میان مردم عرب از ۴۰ و یا ۵۰ درصد نیز فراتر می‌رود. تاثیر مستقیم این شرایط حاد اجتماعی و اقتصادی بر وضعیت زن عرب غیرقابل انکار است. از سوی دیگر زنان عرب و یا زنان غیرفارس به شکل عام وضعیتی را تجربه می‌کنند که زنان فارس به هیچ وجه با آن مواجه نبوده و نخواهند بود. و آن حجم فرهنگی برنامه‌ریزی شده دولت مرکزی است که با هدف محو هویت فرهنگی ملل به حاشیه رانده شده اعمال می‌شود. این امر به نوبه خود باعث تقویت ساختار قبیله‌ای جامعه عرب شده است که برای ایستادگی در برابر این حجم فرهنگی به قبیله و قوانین قبیله پناه برده‌اند. پیاده‌سازی ده‌ها سیاست غیرانسانی از سوی دولتهای مرکزی ایران در استان خوزستان، سبب شده است تا مرکز در دیده عربها نماد سیاهی باشد. در دیده مردم عرب هرآنچه که از مرکز به سویشان بیاید در حقیقت برای حفظ منافع مرکز است و در راستای مصادره منافع آنان. چه رسد به تغییری که بخواهد نظم درون خانواده و یا قبیله را دچار دگرگونی کند. این عوامل هر کدام به تنهایی باعث شده‌اند تا مقاومت خیلی شدیدی در مقابل مطرح شدن برابری جنسیتی از سوی اکثر جوامع غیرفارس صورت گیرد. ترکیب این عوامل طرح مسئله برابری جنسیتی به تنهایی را غیرممکن ساخته و امکان ایجاد تغییراتی حتی ساده تر را نیز با مشکل مواجه ساخته است. به راستی چگونه می‌توان برای کشاورز بی‌سواد عرب که طرح توسعه نیشکر زمین او را مصادره کرده و در حاشیه فقیر اهواز بدون هیچ امکاناتی زندگی می‌کند و پایبند سرسخت قبیله است از برابری جنسیتی گفت؟ طرح خواسته برابری جنسیتی شرایط اجتماعی خاصی را می‌طلبد. مرکز به دلیل داشتن فرصت‌های کافی برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به مرحله‌ای از بلوغ رسیده است که این زمینه برای زنان مهیا باشد که برای برابری جنسیتی مبارزه کنند. این شرایط به هیچ وجه در اهواز و بلوچستان و کردستان و دیگر نقاط حاشیه ایران مهیا نیست. به همین دلیل است که زنان حاشیه می‌خواهند به شیوه خاص خود و نه به شیوه مرکزگراها، در تغییر وضعیت زنان این مناطق بکوشند. برچیدن نگاه امنیتی مرکز به حاشیه و مساعد کردن شرایط برای فعالیتهای فرهنگی و تأسیس مؤسسات فرهنگی و اجتماعی حامی حقوق زن، برچیدن تبعیض همه جانبه بر ضد شهروندان غیرفارس، ارتقای وضعیت اقتصادی زن و مرد، توقف سیاستهای غیرانسانی مرکز علیه حاشیه، توقف سیاستهای تغییر ترکیب جمعیتی مناطق غیرفارس و ایجاد فضایی آرام بدون نگرانی از نابودی هویت ملی عرب، بلوچ، کرد، لر، ترک و ترکمن و. . . برخی از اهدافی هستند که زنان ملل غیرفارس به دنبال آنند تا بتوانند به همان شرایطی دست بیابند که اکنون زن مرکزنشین تجربه می‌کند. آماده ساختن زمینه برای مطرح ساختن برابری جنسیتی و دستیابی کامل زنان به حقوقشان فقط در صورتی ممکن است که موانع ذکر شده بر سر راه توسعه وضعیت اجتماعی زن غیرفارس از میان برداشته شود. در همین راستا بر پیشروان جنبش زنان است که خلعت معلمی را از تن به درآورند، در کنار غیرفارس‌ها بایستند، چشمها را بشویند و تفاوتها را ببینند. اگر آن معلمان درمانده که دلیل عقب ماندگی شاگردانشان را در کودنی ذهنشان می‌دیدند، می‌خواستند بفهمند مشکل واقعی در کجاست چه بسا که وضعیت کنونی زن عرب و ترک و کرد و بلوچ بسیار متفاوت بود از آنچه که الان هست. تک‌تک آنان که طعم تلخ این تجربه را چشیده‌اند، براین ادعا گواهی می‌دهند. هدف تاکید فعالان زن غیرفارس بر توسعه وضعیت اجتماعی و اقتصادی عرب‌ها، کردها، ترک‌ها و بلوچ‌ها، محیط‌سازی زمینه مساعد برای رسیدن به برابری جنسیتی است و نه تعطیلی آن. مثلا به عنوان نمونه موقعیت کنونی زنان عرب، در هم تنیدگی ستم‌های طبقاتی، جنسیتی و ملی را رو در روی ما قرار می‌دهد. واقعیت جاری در مناطق حاشیه‌ای و عرب نشین خوزستان این حقیقت را که بر عربها ستم و تبعیض اقتصادی، سیاسی و فرهنگی روا داشته می‌شود به شکلی عریان نمایان می‌سازد که می‌توان آن را به مثابه نمودی از ستم ملی در نظر گرفت. علاوه بر ستم ملی، زنان عرب، آماج ستم جنسیتی هم هستند. نظام زن ستیز جمهوری اسلامی با به کارگیری ایدئولوژی اسلامی در جهت سیطره بر جامعه و فرهنگ و قانون و سیاست ایران، بارها در صدد تقویت بخشی از مناسبات ارتجاعی و مذهبی به جامانده از سنت‌های عشیره‌ای برای تقویت رویکرد زن ستیزانه خود برآمده است. جمهوری اسلامی با باز تولید روابط عشیره‌ای، به نوعی بستر سرکوب و سلطه بر زنان را فراهم کرده است. سوی دیگر اما تلاش‌ها و بگیر و ببندهای بسیاری در راستای محو و از بین بردن تاریخ، فرهنگ و زبان قومیت‌های مختلف از جمله عربهای خوزستان صورت گرفته است. موقعیت تمام زنان به خصوص زنهای عرب شکننده است. یک زن عرب به طور کلی چهار لحاظ اجتماعی و چه اقتصادی در نظام مردسالار و ضد زن جمهوری اسلامی باچالش‌ها، دردها و مشکلاتی رو به روست. وضعیت هر زن، در هر قومیتی در جامعه با سایر زنان قومیت‌های دیگر مشابه است. خارج از مألوف نیست اگر بگوییم زن عرب بیشتر از زنی از مناطق مرکزی، رنج می‌برد و مورد تبعیض قرار می‌گیرد. نظریه‌های زنان فمنیست سیاه در آمریکا چنین چیزی را ثابت می‌کند. در دهه ۷۰ میلادی، زنان آمریکایی درخواست‌های فمنیستی خود را ارائه می‌دادند، زنان سیاه هرچند که تلاش داشتند که با این جنبش فمنیستی همراه شوند، احساس نمی‌کردند که با زن سفید برابر هستند و هموار تصور می‌کردند از جانب زنان سفید مورد ظلم و نژادپرستی قرار می‌گیرند. به همان میزان هم وقتی وارد جنبش‌های مدنی و حق خواهی سیاهان می‌شدند، متوجه طبیعت مردسالارانه مردان سیاه می‌شدند و احساس نمی‌کردند که به حق و حقوق‌شان احترام گذاشته می‌شود. موقعیت زنان قومیت‌های مختلف در ایران نیز به همین ترتیب است. فرقی نمی‌کند این زنان، عرب، کرد یا بلوچ باشند چراکه طبیعت جامعه، مردسالار است. این زنان از سویی به خاطر زن بودنشان مورد تبعیض واقع می‌شوند که این درد مشترکشان با سایر زنان از جمله فمنیست‌های مناطق مرکزی یا فارس در ایران است. ولی از سوی دیگر، این زنان مورد تبعیض لایه‌ای دیگر از ستم نیز قرار دارند و آن هم به خاطر قومیت آنان است و از این رو با تبعیض مضاعفی مواجه‌اند. به عنوان مثال در مقام مقایسه، اگر زنی از مناطق مرکزی ایران، پایتخت و شهرهای بزرگ بازداشت شود، می‌بینیم که فشار رسانه‌ای و فشار مدنی و حتی فشار از خارج از کشور بر جمهوری اسلامی برای پاسخگویی بسیار بیشتر است. در مقابل اگر زنی از منطقه‌ای حاشیه‌ای و یا زنی از قومیتهای مختلف بازداشت و زندانی شود، فشارهای به جمهوری اسلامی به همان میزان نیست. زیرا نظام جمهوری اسلامی می‌تواند به راحتی به آنها تهمت‌هایی بزند که افکار عمومی و مردم را قانع کند که بازداشت و زندان سزاوار آنهاست. تهمت‌هایی نظیر تجزیه طلبی، وهابیت و ارتباط با نیروهای مخالف در خارج از کشور. از این رو زنان عرب فعال هم با مردسالاری جامعه خود و سنت‌های ارتجاعی و هم با قانون مردسالارانه دولت جمهوری اسلامی و همچنین متأسفانه احساسات نژاد پرستانه‌ای که بر برخی فعالان مدنی و رسانه‌ای حاکم است، باید بجنگند. آنچه که جمهوری اسلامی انجام می‌دهد، در حقیقت رشوه دادن به قبیله است چرا که حکومت ایران همواره سعی دارد از نفوذ خود در جهت پایداری و حفظ سنت‌ها و ارزش‌های مردسالارانه استفاده کند. این در حقیقت تلاش‌های حکومت ایران برای رشوه دادن به سران طوایف است. به عنوان مثال به خاطر می‌آورم که در سال ۹۴ حکم ارتقای چندین زن در شهرداری‌های استان از طرف استانداری ارائه و ابلاغ شده بود اما از طرف وزارت کشور با شهردار شدن این هفت زن مخالفت صورت گرفت. بعدها علت رد ارتقای شغلی این زنان را به گردن سنت‌های عشیره‌ای منطقه می‌اندازند که مخالف چنین مقام‌هایی برای زنان است. این در صورتی بود که عشیره و طوایف و همچنین همسران این زنان هیچ مخالفتی با موضوع نداشتند. دولت با مشاهده تغییر در ارزشهای جامعه و تلاش زنان در اثبات خود، دست به دامن سنت‌های ارتجاعی می‌شود و سعی می‌کند به مردانی که هنوز از تغییر ساختار جامعه در جهت برابری ترس دارند، رشوه دهد و از باقیمانده‌های سنتی و عشیرهای ضد زن سوء استفاده کند و در حقیقت مردان جامعه را علیه زنان بشوراند. در چنین شرایطی جمهوری اسلامی با تطهیر دستان خود در عقب مانده نگه داشتن موقعیت زنان در جامعه، تمامی بار آن را به گردن عقب افتادگی مردم منطقه می‌اندازد. قبلا وقتی فعالان سیاسی را بازداشت می‌کردند، تهمت‌های مختلفی همچون اراذل و اوباش بودن یا تجزیه‌طلبی یا مبارزه مسلحانه به آنان می‌زدند. حتی مواردی بوده که خود نیروهای اطلاعاتی در خانه متهمان، اسلحه جاسازی کرده و به عنوان جرم در پرونده آنها ثبت می‌کردند. در بسیاری موارد، فعالان سیاسی را با اتهامات مربوط به جرایم به مواد مخدر اعدام می‌کردند. اما در حال حاضر جمهوری اسلامی متوجه شده که مردم روشهای مبارزاتی خود را تغییر داده‌اند. نوک پیکان بازداشت و زندان به سمت الیت و فرهنگیان و فعالین مدنی جامعه است. جمهوری اسلامی از تغییر جامعه وحشت‌زده و مستأصل است و اشخاصی همچون خانم فاطمه تمیمی را بازداشت می‌کند که فعالیتش در زمینه گردآوری سرودها و شعرهای کودکانه‌ای‌ است که از مادربزرگ‌ها نقل شده. از طرف دیگر حکومت، زبان عربی را به صورت اجباری به عنوان کتاب درسی رسمی در مدارس آموزش می‌دهد اما زمانی‌ که مردم عرب منطقه می‌خواهند شعرهای کودکانه بخوانند، مخالفت صورت می‌گیرد. در این بازداشت‌ها، زبان عربی تهدید علیه امنیت ملی محسوب میشود. چون نمی‌توانند به آنها تهمت مبارزه مسلحانه یا تجزیه‌طلبی بزنند و به نظر می‌رسد چون خودشان و آقازاده‌هاشان به پولشویی و فساد مالی عادت دارند، به این زنان هم اتهام پولشویی و فساد مالی زده‌اند. کسی که با هزینه شخصی خود کتابی را منتشر کرده و با هزینه شخصی خود پای سخن پیرزنان و پیرمردان نشسته و قصه‌هایی را به چاپ رسانده یا آوازی و سرودی خوانده، چگونه پولشویی کرده است؟! پولشویی کار آقازاده‌هایی است که در دبی و ترکیه برای جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران فعالیت می‌کنند. به جز مواردی نظیر خانم خدیجه نیسی که به علت اعتراض به سلب مالکیت زمینهای روستای جلیزی شعرخوانی کرده بود و به همان دلیل هم بازداشت و روانه زندان شد، تا پیش از این اگر خبری از زنان زندانی عرب منتشر می‌شد، غالبا به واسطه فعالیت همسرانشان یا اعضای خانواده‌شان بود که احکام زندان و بازداشت دریافت کرده بودند وضعیت خانم فاطمه تمیمی و خانم عامری کمی متفاوت به نظر می‌رسد. این دو زن، محدودیتهای اجتماعی را کنار زده و به کنش مستقل خود شکل بخشیدند. در حقیقت این دو زن در جهت تغییر ساختار، عاملیت داشته‌اند. آنها درصدد این بودند تا یک سری آثار ناملموس و شفاهی را به ثبت برسانند و از آن حفاظت کنند. حقیقت این روند، فرهنگ‌کشی است. این مردم به صورت فیزیکی کشته نمی‌شوند اما همین که افراد را از لباس و پوششان خارجش می‌کنیم، زبانشان را می‌بریم، فرهنگشان را سلب می‌کنیم، داستانها و قصه‌هایشان را حذف می‌کنیم، تحقیرشان می‌کنیم، در حقیقت شخصیتشان را می‌کشیم. بخشی از شما و شخصیتتان می‌میرد و شما مجبور می‌شوید برای زنده ماندن و پیشرفت کردن، برای مدرسه رفتن و برای پیدا کردن کار، آن قسمت از شخصیت خود را که مطلوب حکومت نیست، بکشید. البته در حال حاضر به خاطر وجود شبکه‌های اجتماعی و گردش اطلاعات، تغییراتی را مشاهده می‌کنیم. دیگر آن بلوچ از پوشیدن لباس بلوچ خود شرمسار نمی‌شود، دیگر آن بندرعباسی لباس خود را راحت به تن می‌کند و دیگر آن عرب هم از لهجه عربی خود خجالت نمی‌کشد.

بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق حیات و امنیت اجتماعی (روز جهانی مبارزه علیه مین) آغاز گردید: خانم نرگس مباشری فر بحث آزاد را این چنین آغاز کردند: مین، تنها کِشته‌ای است که درو نمی‌شود مگر به قیمت جان انسان و یا بخشی از جسم یک انسان! مثل دست یا پا و یا سر و صورت انسانهای بی گناه. حالا فرقی نمی‌کند این شخص مرد باشه یا زن یا کودک یا پیر! سازمان ملل متحد، روز چهارم آوریل را «روز جهانی روشنگری درباره خطرات مین» نام گذاشته است. در این روز پیمانی یادآوری می‌شود که برای حفظ جان صدها هزار نفر در سراسر کره خاکی بسته شد: «پیمان ضد مین»؛ و ۱۶۲ کشور جهان این پیمان را امضا کرده‌اند. در روز جهانی روشنگری درباره خطرات مین، سازمان ملل متحد از همه کشورها می‌خواهد که از برنامه مبارزه با مین‌گذاری حمایت کنند. اما اگر بخواهیم درباره مین‌های به جا مانده از دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق، صحبت کنیم باید بگوییم که طبق برآورد کارشناسان مساحت مناطق آلوده به مین‌های باقی‌مانده از جنگ در کشور چهار میلیون و 200 هزار هکتار از مناطق مرزی است؛ و اگر بخواهیم بر اساس تفکیک اراضی آلوده به مین صحبت کنیم باید بگوییم که در استان‌های مرزی غرب و جنوب غرب کشور مین‌های زیادی وجود دارد که از این تعداد یک میلیون و 700 هزار هکتار در استان ایلام، یک میلیون و 500 هزار هکتار در استان خوزستان، 700 هزار هکتار در استان کرمانشاه و استان‌های کردستان و آذربایجان غربی هر کدام 150 هزار هکتار آلوده به مین هستند؛ و اگر بخواهیم از نظر تعداد بگوییم: «به گزارش مرکز حامیان حقوق بشر در طول جنگ ایران و عراق ۲۰ میلیون مین در داخل خاک ایران کاشته شده که از این تعداد بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون مین همچنان در مناطق مرزی ایران وجود دارند»؛ که می‌شود گفت تنها یک چهارم این مین‌ها پاکسازی شده است. یک کارشناس مین‌های جنگی عنوان می‌کند که: «یک درصد اراضی باقی مانده از مین‌های جنگی شامل مناطق صعب‌العبور کوهستانی هستند که دسترسی به آنها بسیار دشوار است. مین‌ها در این مناطق در شیب‌ها، پرتگاه‌ها، باتلاق‌ها، مراب‌ها، نیزارها و ماسه‌زارها قرار گرفته‌ و یا در عمق زمین فرو رفته‌اند. با این حساب می‌شود گفت ‌میلیون‌ها مین خنثی‌ نشده‌ای که روی زمین، باقی مانده در انتظار هستند که به نحوی جان ‌میلیون‌ها انسان دیگر را بگیرند. با توجه به آمارهایی که خدمتتان عرض کردم پس چرا این مین‌ها چرا پاکسازی نمی‌شود؟ آمار دیگری که می‌خواهم خدمتتان عرض کنم بر اساس آماری است که در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ در اختیار «رادیو زمانه» قرار گرفته شده است، انفجار مین‌ها و مهمات به جا مانده از جنگ هشت ساله ایران و عراق فقط در سال ۱۴۰۰ دست‌کم ۱۱ کشته و ۲۵ مصدوم در استان‌های غربی و جنوب غربی بر جای گذاشته؛ و در این میان استان ایلام با پنج کشته و ۱۲ مصدوم در صدر آمار قربانیان مناطق آلوده به مین قرار دارد و استان‌های کرمانشاه با چهار کشته و هشت مصدوم و کردستان با دو کشته و سه مجروح، رده‌های بعدی را به خود اختصاص داده است‌. طبق آخرین اظهارنظرهای رسمی، ایران در میان ۷۰ کشور (پس از گذشت ۳۳ سال از تمام شدن جنگ با عراق) همچنان دومین سرزمین آغشته به مین است و طبق اعلام منابع رسمی، بزرگ‌ترین قربانی مین‌های زمینی در جهان محسوب می‌شود. این در حالی است که نهادهای دولتی در سال‌های گذشته نه تنها از تشکیل هرگونه نهادهای مردمی در زمینه پاکسازی میادین مین و کمک‌رسانی به قربانیان مین جلوگیری کرده، بلکه با انحصاری کردن پروژه‌های پاک‌سازی مناطق آلوده به مین و نپیوستن به کنوانسیون‌ها و معاهدات بین‌المللی مین‌زدایی، گام‌هایی جدی و اساسی برای حفظ جان شهروندان خود و پاک‌سازی مناطق مرزی برنداشته‌اند و روزانه جان بسیاری از شهروندان، به ‌ویژه مرزنشینان را تهدید می‌کند. خوب است بدانید که این مین‌ها فقط در مرز غرب ایران وجود ندارد بلکه در مرزهای شرقی ایران هم هست‌ در حالی که در مرزهای شرقی ایران در سال‌های گذشته، جنگی واقع نشده تا بهانه‌ای برای مین‌گذاری از سوی نیروهای نظامی باشد. به ‌نظر می‌رسد مین‌گذاری در مرزهای شرقی و جنوب شرقی کشور، بیشتر با هدف بستن مرزها انجام شده است. اما آمار دقیقی از شمار قربانیان مین در مناطق شرقی و جنوب شرقی ایران در دست نیست مین‌گذاری در مرزهای شرقی و جنوب شرقی ایران در حالی است که نقشه این مین‌گذاری‌ها هیچ گاه در اختیار شهروندان مرزنشین قرار نگرفته و همین امر جان آنها را در معرض خطر جدی قرار داده است. گفته می‌شود در برخی موارد مناطق مرزی ایران در عمق ۱۵ کیلومتریِ داخل کشور بدون نصبِ نقشه راهنما یا هر گونه تمهیدات پیشگیری از خطرات، توسط نهادهای نظامی و امنیتی مین‌گذاری شده است. سؤال من اینجاست چرا جان انسان‌ها برای دولتمردان جمهوری اسلامی مهم نیست؟ و چرا مردم نباید در امنیت و آرامش زندگی کنند؟ و چرا اقدامی جهت پاکسازی مین‌ها صورت نمی‌پذیرد؟ آقای ایرج دانای توس فرمودند: من می‌خواهم در رابطه با مین‌هایی که جدیدآً کار شده صحبت کنم چند مدت پیش یکی از خبرگزاری‌ها به صورت مستند عکس مین‌های تازه کاشته شده در مرز نوسود را منتشر کرد و همین طور اگر که دوستان دیده باشند در مناطقی که در کرمانشاه مین کار گذاشته شده بود از زمان جنگ ایران و عراق، قبلا آن مناطق بسته بود و امکان دسترسی به آن وجود نداشت ولی الان این مناطق باز شده و متأسفانه دامدارانی که دامشان را برای چرا به آنجا می‌برند جان خودشان و دامشان را از دست می‌دهند. آقای امین بل‌وردی بهمن فرمودند: بعضی از کشورها برای حفاظت از مرزهایشان مین‌گذاری انجام می‌دهند مثل مرز آمریکا و مکزیک ولی در آنجا دور این مناطق حصار کشیده شده است و با تابلوهای بسیار زیادی علامت‌گذاری شده است. خانم رهایی فرمودند: برای حفاظت از مرزها نیازی به مین‌گذاری نیست و اکثر کشورهای اروپایی بدون هیچ مرزی و به راحتی تردد می‌کنند و بسیار هم امن است ولی متأسفانه مین‌گذاری که در مرزهای ایران انجام می‌شود باعث کشته شدن بسیاری از مردم محلی همان مناطق شده است. آقای صادق فرخی فرمودند: در مناطق شرقی کشور هم متأسفانه این مین‌گذاری انجام شده و دقیقا در مسیری که سوختبران در رفت و آمد هستند و جمهوری اسلامی برای کنترل این مسئله و جلوگیری از سوخت‌بری اقدام به مین‌گذاری می‌کند. آقای امیررضا ولی‌زاده فرمودند: هدف جمهوری اسلامی از مین‌گذاری از بین بردن کولبران و سوختبران است و اینکه می‌خواهند از مرزهایشان محافظت کنند همه بهانه است. آقای کریم ناصری فرمودند: این عمل مین‌گذاری یک عمل خلاف حقوق بشری و یک عمل غیرانسانی است و مهم نیست که چه کشوری این کار را انجام می‌دهد و یک اشاره‌ای هم می‌خواهم بکنم به مسبب این که جمهوری اسلامی است و با دشمن تراشی‌هایی که انجام داده است مجبور شده که دور تا دور کشور را حصار بکشد که نه کسی وارد شود و نه کسی خارج. آقای نوری‌زاده فرمودند: بیشتر این مین‌گذاری‌ها در مناطق محروم قرار داده شده و مردم این مناطق به خاطر امرار معاش مجبور به کولبری و یا سوخت‌بری می‌شوند و وقتی دچار مصدومیت می‌شوند تا به مراکز درمانی برسند مدت زیادی طول می‌کشد و ممکن است که جانشان را در را از دست بدهند. خانم رضاوند فرمودند: قطعاً هر کشوری که ضعیف باشد ممکن است که کشورهای همسایه به فکر تهاجم بیافتند ولی جمهوری اسلامی در توهمات خودش دشمن تراشی کرده و فکر می‌کند که همه به فکر تجزیه ایران هستند و اگر ایران قرار است از مرزهایش محافظت کند می‌تواند از راه حل‌های دیگری به جای مین‌گذاری استفاده کنیم. آقای سنگری فرمودند: وظیفه دولت اشتغال‌زایی است که هر کس بتواند معاش خود و خانواده‌اش را تامین بکند که مجبور به کولبری نگردند که متأسفانه به تبع آن وقتی در این راه قدم می‌گذارند با خطرات زیادی که یکی از آن مناطق مین‌گذاری شده است روبه‌رو می‍گردند. در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از سخنرانان و فعالین و مهمانان و منشی جلسه آقای کریم ناصری، صدابرداران آقای محمدرسول پورتندرست، امین بل‌وردی بهمن و ادمین‌ها آقای ایرج دانای طوس،آقای حسن حمزه‌ زاده و آقای احمد حاجی قادر مرحومی. تشکر و قدردانی‌ کردند و در ساعت ۱۶:۴۰ نشست به پایان رسید. مهمانانی ‌که ما را همراهی ‌کردند خانم‌ها و آقایان: میلاد ترغیبی، لیلا ابوطالبی، اسفندیار سنگری، بختیار عبداللهی، امیررضا ولی‌زاده، محمد فلاحی، فرشاد اعرابی، ابراهیم یوسفی، مصطفی مصطفی‌نیا، سجاد اسد بیگی، آرش احمدی، سحر حاجی قادر مرحومی، گلبهار زرین پور، عارف نصاری، افشین مهرداد.

 

 

جلسه سخنرانی ‌کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان آپریل ٢٠٢٢

لیلا ابوطالبی

جلسه سخنرانی ‌کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان در تاریخ ۱۰ آپریل ۲۰۲۲ مصادف با ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ در ساعت ۱۷:۰۰ به وقت اروپای مرکزی ‌با حضور مسئول و اعضای ‌کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای‌ کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.

بخش۱: مریم حبیبی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق پیروان ادیان در اسفند ماه١۴٠٠ را ایراد کردند: خبر: مصطفی عبدی، درویش گنابادی محبوس در زندان تهران بزرگ به کرونا مبتلا شده است. علیرغم بروز علائم تنفسی تاکنون با اعزام وی به بیمارستان و یا مرخصی درمانی موافقت نشده است. او سه بار در زندان به بیماری کرونا مبتلا شد. و هر سه بار علیرغم پیگیری‌های مکرر، با اعزام وی به مرخصی درمانی و یا انتقال به بیمارستان خارج از زندان موافقت نشده است. مصطفی عبدی، از مدیران وب‌سایت مجذوبان نور بود. وی توسط دادگاه انقلاب تهران به ۲۶ سال و سه ماه حبس تعزیری، ۱۴۸ ضربه شلاق، ۲ سال تبعید به سیستان و بلوچستان، ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور و ۲ سال محرومیت از عضویت در گروه‌ها و احزاب و دسته‌جات سیاسی و اجتماعی و فعالیت رسانه‌ای محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۷ سال و نیم حبس تعزیری قابل اجرا است. خبر: عفو بین‌الملل ۱۱ اسفند با انتشار بیانیه‌ای هشدار داد که هفت زندانی کرد اهل سنت در زندان رجایی‌ شهر کرج در خطر اعدام قرار دارند. هویت آنها، انور خضری، ایوب کریمی، داوود عبداللهی، فرهاد سلیمی، قاسم آبسته، کامران شیخه و خسرو بشارت، عنوان شد که در خرداد ۹۷ در دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام‌هایی مانند «افساد فی‌الارض» به اعدام محکوم شدند. عفو بین الملل، محاکمه‌ این هفت شهروند را «به شدت ناعادلانه» خواند و اشاره کرد که صدور رأی دادگاه بر اساس «اعتراف‌هایی» که به گفته این زندانیان، تحت شکنجه از آن‌ها گرفته شده، انجام گرفته است آنها به عضویت در گروه‌های سلفی متهم شدند، اما آنها این اتهام را رد کرده‌اند. قاضی دادگاه حتی وکیل این هفت تن را از حق دفاع منع کرده بود. انور خضری در بهمن‌ماه ۱۳۹۷ نوشت که پس از تحمل نزدیک‌ به دو ماه شکنجه پس از دستگیری، از جمله کوبیدن و ضربه مکرر به سینه، سر و کف پا در بازداشتگاه وزارت اطلاعات که او آن را «شکنجه‌گاه» وزارت اطلاعات خوانده است اقدام به خودکشی نافرجام کرد. خبر: محمدکریم بارکزایی اکسون، محمد براهویی انجمنی و ادریس بیلرانی متهمان امنیتی سنی مذهب محبوس در زندان زاهدان توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب این شهر هر یک از بابت اتهام «عضویت در یک گروه باغی به ۱۵ سال حبس و از بابت اتهام افساد فی‌الارض از طریق مشارکت در اقدام تروریستی» بر اساس ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی به اعدام محکوم شدند. این شهروندان به مدت ۱۸ ماه به صورت بلاتکلیف در زندان زاهدان محبوس بودند. خبر: زندانی عقیدتی سیاسی قاسم آبسته محبوس در زندان گوهردشت بدلیل ممانعت از رسیدگی‌های پزشکی دچار عود مجدد سرطان شده و در شرایط بسیار سخت و پر فشاری به سر می‌برد.۱۷ اسفند ۱۴۰۰، ایشان که مدت ۱۲ سال است در زندان به سر می‌برد و از ۴ سال قبل به دلیل سرطان تیروئید تحت عمل جراحی قرار گرفت، ضمن چهار سال گذشته از هرگونه رسیدگی و چکاپ ضروری و دوره‌ای سرطان محروم بوده، قاسم آبسته روز ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ به مدت یک ماه در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به مشکلات جسمی‌اش دست به اعتصاب غذایی زد. خبر: نه تن از زندانیان سنی مذهب از زندان وکیل آباد مشهد، طی نامه‌ای به جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، خواستار رسیدگی به وضعیت خود شدند هویت آنها عیسی عید محمدی، فرهاد شاکری، عبدالحکیم عظیم گرگیج، عبدالرحمان گرگیج، حبیب پیرمحمدی، عبدالباسط اورسن، محمدرضا شیخ احمدی، مرتضی فکوری و عبدالله حسینی است که در نامه خود با اشاره به شکنجه جهت اعترافات اجباری و صدور احکام اعدام و حبس‌های طولانی با اتهامات کذب، خواهان رسیدگی به پرونده خود شده اند. ماده ۵ شکنجه ممنوع، ماده ۶ ارزش انسانی در همه جا، ماده ۸ رعایت حقوق انسانی توسط قانون، ماده ۹ عدم توقیف حبس یا تبعید غیرقانونی، ماده۱۰ حق محاکمه قانونی برای همه، ماده ۱۸ حق ازادی عقیده

بخش۲:خانم مریم افتخار سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ۴ سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: هدف چهارم از اهداف ۱۷ گانه‌ی توسعه‌ی پایدار عبارت است از: تضمین آموزش با کیفیت، برابر و فراگیر و ترویج فرصت‌های یادگیری مادام العمر برای همه. مهم‌ترین اقداماتی که دولتها باید برای تحقق این هدف انجام دهند به این شرح است. ۱- تضمین اینکه همه‌ی دختران و پسران تا سال ۲۰۳۰، دوره‌های آموزش ابتدایی و متوسطه را به صورت کیفی، منصفانه و بدون پرداخت هیچ‌ گونه شهریه به طور کامل و با دستیابی به نتایج مؤثر در حوزه‌‌ی یادگیری به پایان برسانند.۲- تضمین دسترسی همه‌ی دختران و پسران به آموزش پیش‌ دبستانی و مراقبت و رشد کیفی در آن کودکی، به منظور آماده‌ سازی آن‌ها برای آموزش ابتدایی تا سال ۲۰۳۰. ۳- تضمین دسترسی برابر همه‌ی زنان و مردان به آموزش عالی و دانشگاهی و آموزش فنی و حرفه‌ای مقرون‌ به‌ صرفه و کیفی تا سال ۲۰۳۰. ۴- افزایش چشمگیر تعداد جوانان و بزرگسالان دارای مهارت‌های مرتبط، از جمله مهارت‌های فنی و حرفه‌ای لازم برای اشتغال، یافتن شغل شرافت‌مندانه و نیز کارآفرینی تا سال ۲۰۳۰. -۵ریشه‌کنی نابرابری‌های جنسیتی در آموزش و تضمین دسترسی برابر به همه‌ی مقاطع آموزش و تربیت فنی و حرفه‌ای برای قشرهای آسیب‌پذیر، از جمله معلولان، افراد بومی و کودکانی که در شرایط آسیب‌پذیر زندگی می‌کنند و یا خود آسیب‌پذیر هستند، تا سال ۲۰۳۰. ۶- تضمین اینکه همه‌ی جوانان و تعداد قابل ملاحظه‌ای از جوانان و بزرگسالان، اعم از زن و مرد، به سواد خواندن، نوشتن و حساب کردن دست یابند، تا سال ۲۰۳۰. تضمین اینکه همه‌ی فراگیران، به دانش و مهارت‌های لازم برای ترویج توسعه‌ی پایدار دست یابند؛ به ویژه از طریق: آموزش برای توسعه‌ی پایدار و آموزش و ترویج شیوه‌های زندگی پایدار، حقوق بشر، تساوی جنسیتی، ترویج فرهنگ صلح و نبود خشونت، شهروندی جهانی و احترام به تنوع فرهنگی و مشارکت فرهنگ در تحقق توسعه‌ی پایدار تا سال ۲۰۳۰. خوب آنچه که واضح و آشکار هست این است که، آموزش و پرورش یکی از اساسی‌ترین و ابتدایی‌ترین و در عین حال مهم‌ترین حقوقی است که هر انسانی از بدو کودکی باید از آن برخوردار باشد. حق بر آموزش به این معنا است که اعضای یک جامعه حق دارند از امکانات آموزشی برخوردار شوند. این حق طبق ماده ۲۶ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر دارای ۳ ویژگی است:۱.« اجباری بودن: به این معنا که حق آموزش و پرورش ایجاب می‌کند که اولیاء اطفال، الزاماً فرزندان خود را از سنین معین و برای مدت مشخص به مدرسه بسپارند.»۲ « رایگان بودن: به این معنا که معمولا آموزش و پرورش تا سطوح مشخصی باید رایگان باشد. رایگان بودن آموزش و حق اعضای جامعه در برخورداری از امکانات آموزشی این تکلیف را برای دولت به همراه دارد که آموزشی مناسب، با کیفیت و رایگان برای اعضای جامعه ارائه دهد.» ۳ آزادی آموزش: به این معنا است که افراد در انتخاب موسسه‌ی آموزشی، محتوای آموزش و تأسیس مؤسسات آموزشی آزاد باشند. این نوع از آزادی از زیر شاخه‌های آزادی اندیشه به شمار می‌رود. مفهوم آزادی آموزش، در منشور ملل متحد و قوانین اساسی کشورها مورد توجه قرار گرفته است. جامعه بین‌المللی اهمیت آموزش و پرورش و آموزش عالی با کیفیت در بهبود شرایط زندگی افراد و جوامع مختلف را در اعلامیه‌ها و کنوانسیون‌های جهانی حقوق بشر مورد توجه قرار داده است. آموزش و پرورش یکی از عوامل موثر در ایجاد جهان امن، پایدار و وابسته به یکدیگر می‌باشد..حق بر آموزش به طور صریح در ماده ۱۱ میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی، مواد ۲۳ و۲۷ کنوانسیون حقوق کودک و همچنین ماده ۲۴ کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت مورد شناسایی قرار گرفته است. دسترسی برابر و بدون تبعیض به آموزش و پرورش نیز بر پایه‌ی کرامت ذاتی انسانها از ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر استنباط می‌شود که می‌گوید: «هر کس بدون ‌هیچ‌ گونه تمایزی از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقاید سیاسی یا غیرسیاسی، اصل و منشأ ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از کلیه حقوق و آزادی‌های مذکور در این اعلامیه برخوردار خواهد بود.» و ادامه می‌دهد، هرگونه تمایزی مبنی بر وضعیت سیاسی، قضایی یا بین‌المللی کشور یا سرزمینی که شخص به آن وابسته است، مجاز نخواهد بود. هدف چهارم سند ۲۰۳۰ یونسکو در پی این است که اطمینان حاصل شود که تمام کودکان، نوجوانان و بزرگسالان به ویژه آنهایی که بیشتر محروم و آسیب پذیر هستند دسترسی به آموزش و پرورش و آموزش مناسب با نیازهای خود در زندگی را داشته باشند. در همین راستا، حقوق برابر برای زنان و دختران در زمینه آموزش نیز در ماده ۱۰ کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان مورد تاکید قرار گرفته است. اهمیت تعلیم و تربیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم قید شده و بر اساس بند ۲ اصل سوم، دولت موظف است همه‌ی امکانات خود را در مورد« آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی» به کار برد. همچنین، به موجب اصل سی‌ام: « دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازند و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خود کفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد ». طبق ( اصل نوزدهم قانون اساسی ): « مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود » و مطابق با ( اصل بیستم قانون اساسی) : « همۀ افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همۀ حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند ». در ظاهر، این اصول فراگیر، تمام محدودیت‌ها و سختگیری‌های نامعقول را از پیش پای ملت، در برخورداری از حقوق و آزادی‌ها، برداشته و راه را برای هر گونه توجیه تبعیض آمیزی بسته است. پس، هیچ محدودیت قانونی برای آموزش و پرورش از نظر سن، جنس و مرام و مسلک و یا عقاید دینی و مذهبی پذیرفته نیست. اما در عمل هر روزه شاهد نقض این حق پایه و اساسی هموطنان ایرانی‌مان هستیم. اولین و مشهورترین گروهی که در بحث تحصیل محرومیتشان در ایران شهره خاص و عام هست پیروان دیانت بهایی هستند. کسانی که هر ساله بعد از کنکور دانشگاه‌ها سیل عظیمی از اسم‌هایشان را می‌شنویم که با عبارت « نقص پرونده» با وجود کسب رتبه‌های بالا در کنکور از ادامه تحصیل محروم می‌شوند یا حتی اگه در حال تحصیل هم باشند به محض شناسایی شدن از مدرسه یا دانشگاه اخراج می‌شوند. محصلان بهایی علاوه بر ممنوعیت اتمام تحصیلات عالی دانشجویی در دانشگاه‌های ایران، از تحصیل آنلاین هم محروم هستند، بسیاری از معلمان و دانشجویان یا افرادی که با موسسه آموزش عالی بهائی (BIHE) ارتباط داشتند در سالهای اخیر دستگیر شده و به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده اند. خانم بانی دوگال، نماینده ارشد جامعه بین المللی بهائی در سازمان ملل متحد در یکی از گزارش‌هایشان که در سایت رادیو فردا هم منتشر شد اعلام کردند که « کودکان دبستانی مجبور می‌شوند تا مذهب خود را در کلاس درس اعلام کنند، باید به توهین‌ها و دشنام‌های معلمان و مسئولان مدارس علیه باورهای مذهبی خود یا والدین خود گوش دهند، به اخراج از مدرسه تهدید و حتی در برخی موارد به فوریت از مدرسه اخراج می‌شوند و از آنان خواسته می‌شود که به اسلام تغییر دین بدهند» اجبار به بیان اعتقادات مذهبی در کلاس درس به برخی معلمان و مسئولان مدارس فرصت می‌دهد تا دانش آموزی را تنها به دلیل اعتقادات مذهبی او از دیگران جدا کرده و با بیان تاریخ تحریف شده دین او به عنوان متن درسی، دانش آموزان دیگر را علیه او برانگیزند و کودک و نوجوانی را در حساس‌ترین دوران سنی خود به زندگی در فضائی که به زهر کینه و تحقیر آلوده هست، محکوم کنند. در گزارش نماینده ارشد جامعه بین المللی بهائی در سازمان ملل متحد به کاربرد برخی متون آموزشی مدارس از جمله کتاب درسی «تاریخ ایران» در سرکوب پیروان دیانت بهائی اشاره شده است. در این کتاب که همه دانش آموزان مکلف به مطالعه و یاد گرفتن آن هستند، تاریخ و باورهای دینی بهائیان تحریف، دین بهائی یک دسیسه استعماری علیه اسلام، فرهنگ و استقلال ایران توصیف می‌شود و بنیان‌گذاران و رهبران بهائی، عوامل فاسد بیگانه معرفی می‌شوند. البته گستره محرومیت از تحصیل در ایران تنها محدود به بهاییان ایران نیست. با آنکه بر اساس بند ۲ اصل سوم و اصل سی‌ام قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در بالا به آن اشاره کردیم منظور من بحث تحصیل رایگان هست، اما در عمل بسیاری از کودکان ایران تنها به دلیل ناتوانی مالی والدین‌شان در پرداخت شهریه‌های میلیونی مدارس و بی‌توجهی دولت بر کنترل این مسئله، به ناچار از تحصیل باز می‌مانند. این مطلب را که الان خدمت شما اعلام می‌کنم در سایت خبری ایسنا که مورد تایید خود دولت جمهوری اسلامی است خواندم: سرپرست اداره کل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان در جلسه شورای آموزش و پرورش استان در مورد موضوع بازماندگان از تحصیل اعلام کرد: در کل کشور ۹۸۰ هزار و ۸۷۱ بازمانده از تحصیل شناسایی شده‌اند که ۱۵ درصد این جمعیت با رقم ۱۴۷ هزار و ۲۸۴ نفر در سیستان و بلوچستان هستند. معضل بعدی و در راستای همین مسئله، با شیوع ویروس کرونا و تعطیلی مدارس در ایران اتفاق افتاد. وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که آموزش دانش آموزان را از طریق اینترنت و با استفاده از بستری به نام «شاد» از سر می‌گیرد. این بستر آنلاین که دسترسی به آن به اینترنت نیاز داشت، از ابتدای شروع، مورد انتقاد معلمان و فعالان جامعه مدنی قرار گرفته است. مشکلاتی از جمله: عدم دسترسی به اینترنت قابل اعتماد، در بسیاری از مناطق کشور به ویژه در مناطق روستایی و عدم توانایی مالی دانش آموزان و خانواده‌های آنها جهت تهیه دستگاه‌های لازم برای این نوع آموزش: مانند تلفن‌های هوشمند از جمله این انتقادات بود. یکی دیگر از جنبه‌های عمده تبعیض آمیز در دولت جمهوری اسلامی ایران، راه اندازی پلت فرم «شاد» بود. که دانش آموزان را ملزم به ثبت نام با شماره شناسایی ملی خود می‌کرد، این امر کودکان بدون سند را بدون دسترسی به آموزش ابتدایی و مقدماتی رها کرد. و اما کودکان بدون سند چه کسانی بودند: از یک طرف همه باورمندان ادیان مختلف بجز مسلمان، مسیحی، یهودی و زرتشتی، البته نه نوکیشان را. و از سوی دیگر کودکان ساکن مناطق روستایی و عشایر. این کودکان به دلیل نبود زیرساخت‌های اتصال به اینترنت مناسب، مجبورند به نقاط بلند نزدیک محل‌های سکونت خود مانند کوه و تپه‌ها صعود کنند تا بتوانند به شبکه شاد متصل شده و در کلاس‌های بدون سقف زیر باران یا نور شدید خورشید شرکت کنند. و خیلی وقت‌ها هم بخاطر برخورد صاعقه در آن ارتفاعات جانشان را از دست می‌دادند . طبق گفته انجمن آمایش سرزمین ایران، تا سال ۲۰۲۰، ۴۵٪ از جمعیت ایران در خانه‌های واقع در محلات فقیرنشین یا حاشیه شهرها زندگی می‌کردند. به گفته مسئول این انجمن، «اگر ۴۵ درصد از ۸۵ میلیون جمعیت کشور را محاسبه کنیم، امروز ۳۸ میلیون نفر در حاشیه شهرها یا در مسکن‌های بد زندگی می‌کنند.» با توجه به این آمار، تقریبا نیمی از جمعیت کشور در شرایطی زندگی می‌کنند که آموزش آنلاین را برای آنها غیرقابل دسترسی یا با دشواری میسر می‌کند. سخنرانی امروز خود را با اشاره کوتاهی به تجمعات اعتراضی معلمان و فرهنگیان در اقصی نقاط ایران به پایان می‌بریم. با اینکه معلمی از مشاغل بسیار مهم و اثرگذار در اجتماع است اما مشکلات و نیازهای آنها در حکومت ایران همچون دیگر اقشار جامعه، هرگز مورد توجه قرار نگرفته است و در مقابل هر انتقاد و یا اعتراضی از جانب معلمان، تنها پاسخ حکومت بازداشت، تنبیه، زندان و اجبار به سکوت است. قشر زحمت‌کشی که نقش اساسی در زندگی نسل آینده ما بازی می‌کنند و بار آموزش و پرورش تمام کودکان و نوجوانان ایران برعهده آنها است و مشکلات و نیازهای آنها در حکومت ایران، هرگز مورد توجه قرار نگرفته است و متاسفانه مجبورند به جای حضور با آرامش در کلاس‌های درس، به خیابانها بیایند و برای احقاق حقوقشان فریاد بزنند و نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران هم با کمک قاضیان دست به امضاء، اتهامات مشق‌واری همچون تجمع و تبانی علیه نظام، نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام و صدها اتهام از این قبیل را به ناحق به آنها بچسبانند و آنها را به حکم حبس‌های طولانی مدت و آزار و شکنجه راهی زندان‌های ایران کنند. یک وقت هست که تاوان یک اشتباه فقط متوجه یک نفر یا یک خانواده می‌شوند اما این بار این بها خیلی سنگین‌تر و در واقع غیرقابل جبران هست چرا که بهای این مسأله را نه تنها معلمان، بلکه تمام جامعه‌ای که بدون این معلمان فلج و بیسواد خواهند شد، پرداخت می‌کنند. و تنها مسئول و باعث و بانی این فاجعه دولت جمهوری اسلامی ایران است.

بخش۳: آقای آرش کچوئیان سخنرانی خود را با موضوع باورمندان مذهبی ایران در سال ۱۴۰۰ ایراد کردند: در سال ۱۴۰۰، بیش از ۶۳۲ خبر نقض حقوق پیروان ادیان در کانون دفاع از حقوق بشر در ایران ثبت شده است. طبیعتاٌ پوشش تمامی این اخبار و جزئیات در قالب یک سخنرانی نمی‌‎گنجد. لذا این موضوع را به چندین سخنرانی تقسیم کردیم. با نظر به حوزه تخصصی که نوکیشان مسیحی است، موضوع را با مهمترین اخبار نقض نوکیشان مسیحی در سال ۱۴۰۰ شروع می‌کنیم، همچنین از همکارانی که در حوزه‌های دیگر تخصص دارند دعوت می‌کنم که بحث را در سایر موارد ادامه دهند، اگر هم داوطلبی نبود، خودم در سخنرانی‌های بعدی بحث را تکمیل خواهم کرد. گزارشات نقض منتشر شده معمولا بر پایه اعداد و ماه‌های سال استوار است. اگرچه این گزارشات از حیث آماری برای مبنای تصمیم‌گیری سایر ارگان‌های حقوق بشری و سازمان‌ها یک منبع با ارزش است، ولی تعداد زیاد اعداد و اخبار تیتروار پشت سر هم معمولا برای خواننده یا شنونده جذابیتی ندارد. لذا کمتر کسی حوصله می‌کند که یک گزارش نقض را از ابتدا تا انتها بخواند. این مشکل یکی از مهمترین اهداف کانون دفاع از حقوق بشر در ایران را که همان اطلاع رسانی است نادیده می‌گیرد. چطور انتظار داریم مطلبی آگاهی رسانی کند، وقتی خوانده نمی‌شود؟ من در اینجا همان گزارش نقض را به شیوه‌ای که برای شنونده جذابیت داشته باشد عنوان می‌کنم. یعنی به جای ذکر اعداد طولانی و اخبار بر مبنای تاریخ وقوع، به معرفی مشهورترین نوکیشان مسیحی در ایران می‌پردازم و بعد ذکر می‌کنم که اصلا این افراد چرا در ایران مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. بعدا ذکر می‌کنم که در سال ۱۴۰۰، چطور حقوق این افراد نقض شده است. هدف این سخنرانی این است که نشان دهد گزارشات نقض حقوق بشری موجود صرفا عدد نیستند، بلکه هموطنان‌مان هستند، که زندگی عادی خود را می‌کردند و بدون ارتکاب جرمی، توسط دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. لازم به ذکر است که تعداد نوکیشان مسیحی که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند بسیار بیشتر از موارد ذکر شده است، در اینجا من فقط به معرفی تعدادی از افراد شناخته شده در منابع مورد تایید کانون می‌پردازم. خانم سارا احمدی و همسرش همایون ژاوه زوج مسیحی با اتهام عضویت در «مسیحیت تبشیری صهیونیستی» و «اقدام علیه امنیت ملی» هستند. این زوج مسیحی در ۲۴ خرداد ۹۸ در آمل در حین سفری تفریحی و خانوادگی بازداشت شدند. خانم سارا احمدی متهم به اداره کردن دسته‌جات، شبه دسته‌جات و گروه‌های غیرقانونی از طریق «مسیحیت تبشیری صهیونیستی»، برای «برهم زدن امنیت ملی» شده ‌است. در حکم اولیه دادگاه او به ۱۱ سال زندان محکوم شد اما با رأی دادگاه تجدید نظر این مدت به ۸ سال کاهش یافت. آقای همایون ژاوه نیز که از بیماری پارکینسون رنج می‌برد، با اتهام عضویت در دستجات و گروه‌های غیرقانونی برای «اقدام علیه امنیت ملی» از طریق عضویت در «مسیحیت تبشیری صهیونیستی»، به سه سال زندان محکوم شده‌ است. مأموران لباس شخصی به خانه‌ای که آنها کرایه کرده بودند یورش بردند، ساعت‌ها خانه را مورد تفتیش قرار داده و از آنها بازجویی کردند. این زوج نوکیش مسیحی ممنوع‌ الخروج شدند و طبق حکم دادگاه از عضویت در حزب‌ها و گروه‌های اجتماعی به مدت دو سال منع شده‌اند. دادگاه همچنان آنها را مجبور کرده به مدت شش ماه، روزی چهار ساعت خدمات عمومی رایگان به معلولان ذهنی و آن هم تحت نظارت حراست آسایشگاه ارائه دهند. در سال ۱۴۰۰ این زوج برای معرفی به زندان خوانده شدند و به وثیقه‌گذارانشان اخطار داده‌اند که در صورت عدم معرفی، وثیقه ضبط می‌شود. نوکیش مسیحی بعدی آقای مجیدرضا سوزنچی کاشانی‌اند که در فروردین سال ۱۴۰۰ از زندان تهران بزرگ (فشافویه) به مرخصی اعزام شد. وی در آبان ۱۳۹۶ به همراه خانم فاطمه محمدی در منزل یکی از مسیحیان، در منطقه تهران‌ پارس توسط وزارت اطلاعات دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند. این زندانی در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی احمدزاده به اتهامات «عضویت در گروه‌های تبشیری» و «تبلیغ علیه نظام» محاکمه و به پنج سال حبس محکوم شد. آقای سوزنچی در مراحل بازجوئی از دسترسی به وکیل مدافع محروم بوده است. در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۹۷ پرونده او در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران با حضور قاضی بابایی بررسی شد. این دادگاه حکم او را به دو سال حبس کاهش داد. آقای سوزنچی در جریان بازجویی‌های عقیدتی در وزارت اطلاعات به «قتل» نیز متهم شد. یکی از افرادی که از نزدیک این پرونده را دنبال می‌کند تفهیم اتهام قتل را «ناگهانی، شوکه ‌کننده و در راستای اعمال فشار به زندانی عقیدتی‌ که دستگیری او مبنای قانونی و عقلانی ندارد» می‌داند. وی گفته است: «وزارت اطلاعات پس از بازداشت و بازجویی آقای سوزنچی به اتهام عضویت در گروه‌های تبشیری مسیحی، تلاش کرد که برای اعمال فشار بیش‌تر بر او اتهام قتل را نیز وارد پرونده کند.» او در مورد جزئیات این اتهام می‌گوید: «آقای سوزنچی مدتی قبل از بازداشت، فردی را که از کوه به پایین پرتاب شده بود به بیمارستان میلاد منتقل کرده است. این فرد متاسفانه پس از چند روز کما از دنیا می‌رود. بازجویان آقای سوزنچی را به اداره آگاهی می‌فرستند تا او را وادار به پذیرش اتهام قتل کنند.» به گفته وی: «آقای سوزنچی یک ماه در اداره آگاهی به شدت شکنجه شده تا اتهام قتل را به گردن بگیرد، اما نهایتاً از این اتهام تبرئه شده است.» همچنین این فرد در مورد اتهام سرقت به آقای سوزنچی گفت: «پس از آنکه این فعال مذهبی مسیحی از اتهام قتل تبرئه شد وزارت اطلاعات او را به سرقت متهم کرد. استناد آن‌ها برای این اتهام، کمک انسان‌ دوستانه آقای سوزنچی به این مصدوم بوده است.» این فرد مطلع در این مورد ادامه داد: «پس از انتقال مصدوم به بیمارستان، برای پذیرش او نیاز به ارائه یک کارت شناسایی بوده است و آقای سوزنچی با اجازه کتبی مأمور بیمارستان اقدام به باز کردن درب ماشین و برداشتن کارت ملی مصدوم و تحویل کارت ملی به بیمارستان کرده است. اما وزارت اطلاعات این اقدام آقای سوزنچی را مصداق سرقت قلمداد کرده و قاضی نیز او را به دو سال حبس محکوم کرده است. این دو سال حبس جدای از دو سال حبس دیگر او به اتهام تبشیر مسیحیت است. همچنین درخواست اعتراض آقای سوزنچی مدت‌ها است بلاتکیف در دیوان عالی کشور مسکوت مانده است و به این ترتیب نه تنها عدالت در مورد او اجرا نشده است بلکه راه برای آزادی او هم بسته شده است و او از امکان عفو نیز محروم شده است. دیگر نوکیشان مسیحی آقایان اسماعیل نریمان‌پور، محمدعلی ترابی و علیرضا ورک شاه اند که توسط ماموران وزارت اطلاعات در دزفول بازداشت شدند. ماموران هنگام بازداشت، اقدام به تفتیش منزل آنان کرده و برخی وسایل شخصی از جمله تلفن همراه را ضبط کرده و با خود بردند. نامبردگان ۳۰ فروردین ۱۴۰۰ توسط نیروهای وزارت اطلاعات در دزفول بازداشت شدند. این افراد سپس مورد تفهیم اتهام قرار گرفته، منزلشان تفتیش شده و وسایل شخصیشان ضبط شده است. همچنین از آنها تعهد گرفته شد که در فعالیتهای و مراسم مسیحی شرکت نکنند. سه نوکیش مسیحی، بنام‌های آقایان امین خاکی، میلاد گودرزی و علیرضا نورمحمدی متهم به «فعالیت تبلیغی و آموزشی انحرافی مغایر شرع مقدس اسلام» شده‌اند. این سه نفر پس از حضور در شعبه چهارم دادگاه انقلاب کرج، اطلاع یافتند که هر کدام به پنج سال زندان و پرداخت ۴۰ میلیون تومان جزای نقدی محکوم شده‌اند. شعبه ۱۲ دادگاه تجدیدنظر استان البرز مدت حبس هریک را به سه سال تقلیل داد. نامبردگان برای تحمل مجموعاً ۹ سال حبس در آبان ماه ۱۴۰۰ احضار شدند. اتهام وارده به این سه شهروند مسیحی، براساس تغییراتی است که اخیراً به ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی افزوده شده و اواخر بهمن ماه سال ۱۳۹۹ از سوی دولت برای اجرا به قوه قضاییه و وزارت دادگستری ابلاغ شده‌ است. به نظر می‌رسد این نخستین بار است که این قانون جدید برای مجازات شهروندان مسیحی به اجرا در می‌آید. طبق این ماده «ارتکاب هر فعالیت و آموزشی یا تبلیغی انحرافی دیگر مغایر یا مخل به شرع مقدس اسلام در فضای که واقعی یا مجازی یا ایجاد تسلط روانی و جسمی بر انسان در قالب فرقه یا هر گروه مجرمانه سازمان‌ یافته دیگر جرم محسوب می‌شود.». همه این افراد متعلق به کلیسای خانگی موسوم به «کلیسای ایران» هستند و هم اکنون با قید وثیقه ۲۵۰ میلیون تومانی در حال حاضر آزاد هستند ولی مجبوراند که به مدت شش ماه، هر هفته خود را به پلیس امنیتی معرفی کنند. در این بین مأموران لپ تاپ، موبایل و کتاب مقدس و کتاب‌های مسیحی متعلق به این شهروندان را توقیف کرده که موبایل و لپ‌تاپ‌های توقیف شده به این شهروندان بازگردانده شده ولی کتاب مقدس و کتاب‌های مسیحی همچنان در اختیار وزارت اطلاعات باقی مانده‌ است. نوکیش مسیحی غیرتثلیثی، آقای حامد عاشوری مورد بعدی است. وی در سال ۱۳۹۹ توسط شعبه ۴ دادگاه انقلاب کرج به ریاست قاضی شعبانی و به اتهام «تبلیغ علیه نظام از طریق تبلیغ مسیحیت تبشیری» به یک سال و شش ماه حبس و دو سال ممنوع الخروجی محکوم شده بود که حکم صادره توسط دادگاه تجدید نظر استان البرز به ۹ ماه حبس و دو سال ممنوع الخروجی تقلیل یافت. وی ۳۱ ساله و ساکن فردیس کرج است. آقای عاشوری در سال ۱۴۰۰ خود را برای تحمل حبس به زندان کرج معرفی کرد. آقای ناصر نورد گل‌تپه، ۶۰ ساله و نوکیش مسیحی، که از اواخر دی ماه ۹۶ به دلیل فعالیت صلح آمیز عقیدتی، برای تحمل ده سال حبس، زندانی شده است، روز اول تیرماه ۱۴۰۰، اطلاع یافت که مقامات قضایی تقاضای آزادی مشروط وی را رد کرده‌اند. این در حالی است که دادستان تهران به صورت کتبی زیر درخواست آزادی مشروط این شهروند مسیحی، به ضابطین قضایی دستور داده تا با این درخواست موافقت کنند. یک منبع نزدیک به این شهروند مسیحی گفت رد درخواست توسط خود دادستان تهران صورت گرفته است. وی پیشتر در حضور خبرنگارها و عکاس‌ها طی ملاقاتش با آقای نورد گل‌تپه به او وعده رسیدگی و احتمال موافقت با درخواست آزادی مشروط داده بود. ولی در بررسی پرونده با توصیه ضابطین قضایی (بازجویان وزارت اطلاعات) نه تنها با آزادی مشروط بلکه با مرخصی هم که پیشتر موافقت شده بود، مخالفت کرده است. همچنین در این سال وی در حبس به کرونا مبتلا شده ولی به خدمات پزشکی مناسب در اختیارش قرار نگرفته است. وی عضو کلیسای کلمه حیات بوده و به اتهام تأسیس یا اداره تشکل غیرقانونی – ماده ۴۹۸ ق.م.ا حکم به ده سال زندان دریافت کرده است. قضات صادر کننده این حکم ناقض حقوق بشری در دادگاه‌های بدوی، تجدید نظر و دیوان عالی آقایان ماشاالله احمدزاده، حسن بابایی و عباس جعفری دولت‌آبادی می‌باشند. در مورد بعدی در سال ۱۴۰۰، دادگاه تجدیدنظر استان تهران عبدالرضا علی حق نژاد، بهنام اخلاقی، شهروز اسلام دوست، مهدی خطیبی، بابک حسین زاده، خلیل دهقان پور، حسین کدیور، کمال نعمانیان و محمدرضا وفادار، ۹ نوکیش مسیحی را از اتهام مطروحه تبرئه کرد. این شهروندان پیشتر توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران با اتهام اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی – ماده ۶۱۰ ق.م.ا هر یک به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده بودند و مدتی هم از حبس خود را کشیده بودند. این افراد که عضو کلیسای ایران هستند، به احکام قضات محمد مقیسه و عباس جعفری دولت‌آبادی محبوس شده اند. ماموران امنیتی در ۱۴ شهریور ماه ۱۴۰۰، سه نوکیش مسیحی را در یورش به یک کلیسای خانگی در شهر رشت بازداشت کردند. این سه شهروند مسیحی عبارتند از احمد (یوحنا) سرپرست ۲۶ ساله، ایوب پور رضازاده و مرتضی مشودکاری. همگی آنها عضو کلیسای خانگی موسوم به «کلیسای ایران» در رشت محسوب می‌شوند. هر کدام از این افراد سپس با قید وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی به طور موقت آزاد شدند. اتهامات مطروحه فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروه‌های مخالف نظام می‌باشند. در ۲۷ مهر ۱۴۰۰، ژوزف شهبازیان، سمیه (سونیا) صادق و مینا خواجوی قمی شهروندان مسیحی در بازپرسی دادسرای اوین تفهیم اتهام شدند. این افراد با قید وثیقه در آزادی موقت به سر می‌برند و ضابطین پرونده از تحویل وسایل شخصی موکلان و خانواده آنها خودداری می‌کنند. آقای زمان (صاحب) فدایی که ۴۰ سال سن دارد، نوکیش مسیحی ایرانی، بیش از سه سال را به دلیل رهبری یک کلیسای خانگی در زندان اوین گذرانده است، وی از آزادی مشروط محروم شده است. آقای صاحب (زمان) فدایی، در واکنش به ادعاهای اخیر محسن اژه‌ای درباره توجه و دفاع از حقوق بشر، در فایل صوتی که در اختیارقرار گرفته، با اشاره به عدم اجرای دستور دادستان در مورد پرونده اش، می‌گوید «من به خاطر ایمانم به مسیح در زندان هستم، آزادی و حق انتخاب را از من سلب کرده‌اند.». وی سه بار و با اتهامات گوناگون محکوم شده است و تمامی احکام قطعی شده‌اند. اتهامات و احکام: تشویق به فساد ماده ۶۳۹ ق.م.ا ،تبلیغ علیه نظام ماده ۵۰۰ ق.م.ا، «شرب خمر» و شرکت در مراسم عبادتی مسیحیان و نیز تأسیس یا اداره تشکل غیرقانونی ماده ۴۹۸ ق.م.ا می‌باشند. که این احکام به ترتیب، ۷ سال و ۶ ماه حبس در تبعید، ۸۰ ضربه شلاق، حکم بعدی ۱ سال و شش ماه حبس در تبعید و حکم بعدی ۶ سال حبس می‌باشد. قضات صادر کننده این احکام ناقض حقوق بشری آقایان عباس جعفری دولت‌آبادی، بابایی (شعبه ۵۴ تهران)، ماشاالله احمدزاده، علی القاصی‌مهر و علی مصطفوی‌نیا می‌باشند. لازم به ذکر است که حکم شلاق ایشان نیز اجرا شده است. نوکیشان مسیحی ساسان خسروی و حبیب حیدری، در سال ۱۴۰۰ برای تحمل حبس به زندان بوشهر احضار شدند. هر یک بخاطر « تبلیغ علیه نظام – ماده ۵۰۰ ق.م.ا» به یک سال زندان محکوم شده‌اند. قضات صادر کننده این آرای ضد حقوق بشری آقایان حسین یزدان شناس و علی حسین پور می‌باشند. بانو ماهرخ (رخساره) قنبری، نوکیش مسیحی ساکن کرج، در چهاردهم دی ماه ۱۴۰۰ به دادگاه انقلاب احضار شده و با اتهام مبنی بر تبلیغ علیه نظام ماده ۵۰۰ ق.م.ا به یکسال حبس محکوم شد. وی به دلیل حبس انفرادی بلند مدت و عدم دسترسی به وکیل تحت فشار شدید قرار گرفت. آقای مهدی اکبری، نوکیش مسیحی زندانی، در هشتم دی ماه مطلع شد که امیرعلی، پسر ۱۸ ساله‌اش درگذشته است. وی نتوانست هنگامی که فرزندش زنده بود و همچنین در مراسم خاکسپاری فرزندش شرکت کند. حکم وی ۱۰ سال حبس با اتهام تشکیل کلیسای خانگی که طبق تأسیس یا اداره تشکل غیرقانونی – ماده ۴۹۸ ق.م.ا توسط قاضی محمد مقیسه در تهران صادر شده است. آقای عبدالرضا (ماتیاس) علی حق‌نژاد، نوکیش مسیحی، که به تازگی با قرار وثیقه از زندان آزاد شده، پس از آنکه دیوان عالی، حکم دادگاهی را که ماتیاس و دو نوکیش مسیحی دیگر را تبرئه کرده بود، پس از هفت سال نقض کرد در انزلی زندانی شد. این نوکیش مسیحی بارها به دلیل باور و فعالیت مسالمت آمیز دینی بازداشت شده ‌است. اتهامات ایشان «اقدام علیه امنیت ملی»، «تبلیغ دین مسیحیت خارج از کلیسا» و «اطلاع دادن به معاندین جمهوری اسلامی» بوده، و وی به شش سال زندان در تبعید داخلی، در میناب محکوم شده بود. وی عضو کلیسای ایران می‌باشد.و در آخر آقایان منصور و محمود مردانی خراجی ۴۲ ساله و ۴۰ ساله، نوکیشان مسیحی که در دی ماه ۱۴۰۰ دستگیر شدند، از زمان دستگیری کماکان در بازداشت و بی‌خبری به سر می‌برند. این افراد در یک کلیسای خانگی در فولادشهر اصفهان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. به نظر اینجانب واقعا صدور چنین احکامی خجالت‌آور است و برای نظامی که با ادعای عدالت بر سر کار آمده وهن آور است. این احکام نقض تعهدات جمهوری اسلامی در مورد آزادی دین و عقیده بوده و خط بطلانی است بر ادعاهای جمهوری اسلامی که کسی به دلیل دین و بارورش مورد اذیت و آزار قرار نمی‌گیرد. من از فعالان حقوق بشر در سراسر جهان می‌خواهم که در تلاش برای پایان دادن به این ظلم و ستم متحد شوند.

بخش۴: آقای غلامعلی نوروز پور سخنرانی خود را با موضوع جایگاه دین در دنیای امروز ایراد کردند: تا به حال نزدیک به چهار هزار سال است که از پیدایش ادیان و مذاهب در دنیا می‌گذرد همه این ادیان سعی داشتند تا انسانهای درمانده را در پناه خودشان بگیرند و باید و نبایدهای زندگی را برایشان روشن کنند. انسان این باور را پذیرفته بود کره زمین، مرکز هستی عالم است و‌ جهان آفریده شده تا انسان را مورد آزمودن قرار بدهد. اما با ورود به عصر علم و تکنولوژی، دانش و اطلاعات متفاوتی از عالم هستی بدست آمد که با شناخت قبلی انسان بسیار تفاوت داشت. دیگر طبیعت یک عامل ناشناخته نبود که از آن ترسی در دلها وجود داشته باشد، تعداد زیادی از انسانها دیگر جهان را خیلی بزرگتر و قدیمی‌تر از آن می‌دانند که قبلا تصور می‌کردند . به این ترتیب اینکه این جهان با عظمت تنها برای آزمون تعدادی انسان که دوره‌ای روی یک سیاره کوچکی به نام زمین زندگی می‌کردند زیر سؤال رفته است و با شنیدن افکار و نظرات افرادی مثل فروید، داروین، مارکس ‌و فون باخ این شک و تردیدها به نوعی افزوده شد. افکار جدید، سوالات جدیدی را هم بدنبال داشته است. آیا انسانهای امروز که برای بسیاری از پدیده‌های طبیعی دلایل علمی قابل اثبات یا انکار دارند، هنوز نیازی به دین دارند؟ دینی که در طی دوران پیدایش خود باعث شده آتش تعصبات و جنگ‌ها جریان داشته باشه آیا هنوز در زندگی انسان می‌تواند نقش قابل قبولی داشته باشد؟ علیرغم همه تحولاتی که در اندیشه و درک انسان به وجود آمده است هنوز تعداد کثیری از جمعیت دنیا همچنان خدا و آخرت را بزرگترین عامل امید در زندگی می‌دانند و معتقدند تنها دین می‌تواند بزرگترین عامل اخلاقی زیستن، عدالت، صلح و کمک به هم‌نوع در جهان باشد. تا کنون حدود ده هزار دین و آئین در جهان شناسایی شده است و بیش از ۸۴٪ مردم جهان هنوز معتقد به یکی از ادیان بزرگ هستند. ۵۵٪ مردم جهان پیرو ادیان ابراهیمی هستند و در خوشبینانه‌ترین حالت جمعیت خدا‌ناباورها کمتر از ۷٪ جمعیت جهان است. این یعنی اینکه هنوز بخش بزرگی از مردم دنیا به خدا باور دارند و به یکی از ادیان اعتقاد دارند . اما در کنار این تغییرات، یک تغییر دیگر هم در دنیا در حال شکل‌گیری است آن هم اینکه در خیلی از کشورها تلاش می‌شود تا دین را از صحنه علوم، قانونگذاری و سیاست که نیازمند آگاهی‌ها و تخصص‌های خاص خودش هست دور کنند و یا حداقل آن را کاهش دهند. اما عکس این تفکر در برخی از کشورها، خصوصا در خاورمیانه و از جمله ایران اتفاق افتاده است. در این کشورها نه تنها این نقش کم رنگ و کنترل شده نیست بلکه اثر بزرگی بر سرنوشت و زندگی افراد جامعه ایفا می‌کند. بعد از آن هم محمد علی شاه بنا به خواست و پافشاری مذهبیون و راهبرد شیخ فضل اله نوری ناچار شد مذهب شیعه جعفری اثناعشری به عنوان دین رسمی وارد قانون اساسی ایران کند. با انقلاب ۱۳۵۸ و کنار رفتن دولت پادشاهی تمایل به تغییرات بنیادی در قوانین و سیاستها موجب شد تا اولین پیشنویس قانون اساسی را دولت موقت تهیه کند. در این پیش‌نویس دین رسمی ایران اسلام و مذهب جعفری ذکر شده بود، اما در آن نه به غیرقابل تغییر بودن مذهب رسمی کشور اشاره شده بود و نه اختیاراتی برای رهبر در آن وجود داشت و نه وظائف و اختیارات گسترده‌ای در امر نظارت برای شورای نگهبان در نظر شده بود. این پیش‌نویس مورد اعتراض پاره‌ای از مراجع قرار گرفت و منجر شد مجددا تغییراتی در متن آن به وجود بیاد، از جمله اینکه مذهب رسمی کشور شیعه اثنا عشری و غیرقابل تغییر تعیین شد و همچنین شرط شیعه بودن رئیس جمهور و وزرا به شرایط تصدی مسئولیت اضافه شد. این متن که برای آگاهی مردم در جراید منتشر شده بود، مورد اعتراض مراجع اهل تسنن قرار گرفت چرا که آنها آن را مخالف وعده‌هایی که پیش از انقلاب درباره تساوی حقوق شیعه و سنی به آنها داده شده بود، می‌دانستند. در مقابل این اعتراضات اما مراجع و علما شیعه بیشتر مصر به ذکر رسمیت مذهب تشیع اثنا عشری در این قانون بودند. مجلس خبرگان در ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ متن پیش‌نویس قانون اساسی را کلاً کنار گذاشت و از ابتدا اقدام به تدوین قانون اساسی جدیدی کرد که در متن آن نقش ولایت فقیه و شورای نگهبان که قبلا از حدود اختیارات آنها حرفی به میان نیامده بود به متن قانون اساسی وارد شد. این قانون ابتدا به تصویب مجلس خبرگان رسید و در همه پرسی آذر ۵۸ نیز رای لازم را کسب کرد. در اصل ۱۲ قانون اساسی دین رسمی ایران مذهب جعفری اثنا عشری تعیین شده که الی الاباد غیرقابل تغییر خواهد بود ایران جزء معدود کشورهایی است که در چهل و چند سال گذشته با تأکید بر برتری مذهب رسمی کشور ،هم قوانین و مقرارت داخلی خود را براین پایه تغییر داد و هم بخش قابل توجهی از بودجه کشور را صرف حمایت تام و تمام داخلی و خارجی از مسلمان و علی‌الخصوص شیعیان کرد. با این هدف که ضمن گسترش اسلام، به عنوان محور اصلی در جهان اسلام شناخته شود و سالها است که برای این هدف منابع و بودجه هنگفتی صرف کرده است. در کنار این اقدامات حتی برای اجرای بند بند احکام اسلامی از حجاب گرفته تا سایر احکامی که وجود آنها را بین افراد جامعه ضروری تصور می‌کرده است، تشکیلات عریض و طویل بسیاری با هزینه‌های گزاف به وجود آورده تا مسئولیت نظارت و کنترل بر آنها را عهده‌دار باشند. قطعا میزان این مخارج به قدری قابل توجه بوده و هست که اگر آن را در اهدافی مثل پیشگیری و برخورد با مفاسد واقعی جامعه هزینه می‌کرد. الان شرایط داخلی کشور می‌توانست به مراتب بهتر از شرایط فعلی باشد. برای اطمینان خاطر دادن به غیرمسلمانان هم در اصل ۱۴ قانون اساسی آمده است: مسلمانان موظفند که نسبت به غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. البته این شرط منوط به آن جایز دانسته شده است که غیرمسلمان، رفتار ضد اسلامی نداشته و با جمهوری اسلامی ابراز مخالفت نکرده باشد. در بیشتر اصول قانون اساسی بر رعایت اجرای اصول و قوانین بر طبق موازین اسلامی و حدود شرعی تأکید شده است، بنابراین کلیه قوانین و مقرراتی که بعد از انقلاب تهیه و تدوین شد بر رعایت احکام و شریعت اسلام توجه دارد و سعی دارد تمامی حقوق شهروندی افراد جامعه را متناسب با احکام تنظیم کند. در نتیجه خواه ناخواه زمینه برتری و ویژگی برای حقوق مسلمان شیعه نسبت به سایر پیروان ادیان به وجود می‌آید و مسیر حرکت نظام دین سالار به سمت تبعیض تغییر جهت پیدا می‌کند .همین امر موجب شده که با گذشت بیش از چهل سال از حاکمیت جمهوری اسلامی جمعیت غیرشیعه کشور همچنان از فشار و انزوای حاکم، نداشتن آرامش و حق برابر نسبت به مسلمانان شیعه ابراز شکایت کنند. احساس وجود بی‌عدالتی حتی در میان افراد مسلمان شیعه هم گسترش داشته است، نمونه‌های متعددی برای آن قابل ذکر است که بارزترین آن را در نابرابری میان حقوق زن و مرد می‌توان دید. با همه اینکه ادعا می‌شود زن و مرد در جمهوری اسلامی از حقوق برابر برخوردارند اما در قوانین اجرائی از این برابری اثر چندانی دیده نمی‌شود و برتری حقوق مردان نسبت به زنان کاملا بارز است و با همه اعتراضات و مخالفت‌هایی که نسبت به این قوانین وجود داشته و دارد هیچ‌ اقدامی در جهت اصلاح این قوانین اتفاق نیفتاده است. هر گاه سخن از غیرقابل اجرا بودن احکام صدر اسلام در دنیای امروز مطرح می‌شود، مراجع مدعی هستند که این احکام بنا به شرایط روز قابل تغییر و اصلاح هستند اما به نظر می‌رسد عزمی برای اصلاح این احکام در میانشان وجود ندارد. درصورتیکه روحانیون و مراجع سالها است که در زمینه‌های مختلف امور زندگی انسانها از درمان گرفته تا اصول اقتصادی، اجتماعی و سیاستی نه تنها خود را صاحب نظر می‌داند، بلکه از ابراز نظر کارشناسانه و تخصصی هم ابائی ندارد اما در جائی که هم وظیفه دارند و هم از آنها انتظار می‌رود تا مانع بی‌عدالتی شوند و در اصلاح امور قدمی اساسی بردارند سکوت اختیار می‌کنند. اما دنیای جدید، در حال تغییر در نگرش‌های گذشته است و در قانون اساسی اغلب کشورها دیگر توجه و تاکید ویژه نسبت به مذهبی خاص وجود ندارد و دولتها برای حفظ و گسترش مذهب بخصوصی از بودجه‌های قابل توجه استفاده نمی‌کنند و حتی خودشان را از پشتیبانی و حمایت از عقاید مذهبی دور کرده‌اند . با تدوین قوانینی حتی مقامات و یا مراکز تصمیم‌گیری را از هرگونه محدودیت و یا ممنوعیت برای عبادت، آزادی بیان و ابراز عقیده و انتشار مطبوعات و برگزاری اجتماعات آرام منع کرده‌اند. در دنیای امروز نگاه اغلب کشورهای دنیا نسبت به مذهب و نقش و جایگاه آن در عرصه‌های علمی، قانونگذاری و سیاسی تغییر اساسی کرده است. اولین و اساسی‌ترین قدم بر داشته شده در پیشبرد این نیاز، تغییر و توجه در متن قانون اساسی است. این کشورها توجه دارند که با تدوین قوانین لازم مانع هرگونه ویژگی، برتری و یا محدودیت شوند. شروع این تغییر و دگرگونی در نگاه کشورهای مترقی را می‌توان در قانون اساسی فرانسه ببینیم، در اصل دوم قانون اساسی این کشور، فرانسه را یک جمهوری غیرقابل تجزیه، غیرمذهبی، دمکراتیک و اجتماعی تعریف می‌کند و یا در نمونه دیگری از آن در قانون اساسی آمریکا، کنگره حق ندارد در خصوص استقرار یک مذهب خاص و یا سلب پیروی آزادانه از مذهبی و یا محدود ساختن آزادی بیان یا مطبوعات قانونگذاری کند. عملا بیشتر کشورهای مترقی و در شرف پیشرفت ضمن پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر و کلیه میثاق‌های بین‌المللی پذیرفته‌اند که باید رفته رفته مردمان کشورشان را در انتخاب و پایبندی به باورهای مذهبیشان آزاد بگذارند و از هیچ باور و اعتقاد دینی و مذهبی جانبداری و حمایت نکنند چراکه پذیرش این اصل گام اولی است که می‌تواند منجر به برقراری برابری بین انسانها و رفع تبعیض میان آنها شود هرچند شاید این روند بطور تام و تمام شکل نگرفته باشد ولی همین‌قدر‌ هم می‌تواند زمینه آزادی بیشتر برای مردم دنیا فراهم کند و دین و مذهب جایگاه و ارج و منزلت خود را پیدا کند و انسانها رفته رفته یاد بگیرند که می‌توانند با باورها و اعتقادات متنوع در کنار همدیگر در صلح و آرامش زندگی کنند و از مواهب عالم هستی برخوردار شوند.

بخش۵: آقای محمد مهدی خسروپناه سخنرانی خود را با موضوع سرکوب و اثرات روانی آن بر پیروان سایر ادیان در ایران ایراد کردند: همان طور که می‌دانید ایران جمعیتی دارد بالغ بر ۸۰ میلیون نفر و از کشورهای است که در سطح جهان دارای تنوع مذهبی بسیار زیادی است در ایران متأسفانه از پیروان سایر ادیان به عنوان اقلیت نام برده می‌شود و این یکی از بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر که درمورد پیروان ادیان با توجه به تعداد جمعیت کمی که است در نظر گرفته می‌شود شاید بسیاری از شما با شنیدن واژه اقلیت به نوعی از اساس کوچک بودن و خورد بودن فکر بکنید اما با توجه به این جمله که همیشه باب بوده که اقلیت تابع اکثریت باشد همین جا درمورد پیروان ادیان در ایران به همین شکل قوانین و قانون دارد صدق می‌کند پس از انقلاب ۵۷، خود کامگی و تبعیض در ایران همه‌گیر شد در اولین قدم‌ها، این رویکرد در خط‌‌ کشی‌های سیاسی مشاهده شد و پس از آن، تا مباحث عقیدتی پیش رفتای منش و رویکرد انقلابی دو گروه را شکل داد که یک سوی ماجرا، انقلابی‌های سال ۵۷ با محوریت شخص روح‌الله خمینی و گروه دیگر هر آنکه‌ در مقابل و یا عدم تأیید جناح به ‌قدرت‌ رسیده باشد. آنچه روح‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو فرانسه درباره آزادی عقیده و مذهب گفت و خبرنگاران آن را ثبت کردند هرگز در ایران شکل عملی به خود نگرفت و برعکس، برخوردها و تنگ‌ نظری‌های شاعران مذهبی با شدت و حدت افزایش یافت. عصبانیت خمینی هویدا شد و چهره انقلاب با محوریت شیعه دوازده‌ امامی معتقد به اصل ولایت مطلقه فقیه، رخ نشان داد هر ‌چند تصویر زنی معتقد به آیین مسیحیت در صف صندوق رای همه‌ پرسی ۱۲ فروردین ۵۸ در حال گفت‌و‌گو با گزارشگر بارها از صدا و سیمای جمهوری‌ اسلامی پخش شد و آن فرد از آزادی مذهب ‌گفت، پس از اعلام نتایج و استقرار کامل جمهوری‌ اسلامی، سرکوب دگراندیشان آغاز شد. کلیسا‌ها آن آزادی گذشته را نداشتند متأسفانه بعد از انقلاب ۵۷ فشار براین دسته از شهروندان در ایران وارد شده است می‌توان به قتل عام کشیش‌های در ایران که از آن به عنوان قتل‌های زنجیره‌ای نام برده می‌شود نام برد آقایان مهدی دیباج، هائیک هوسپیان مهرو تنی چند از کشیش‌های دیگر از کشیش‌های آرامنه در ایران بودن به قتل رسیدن بهائیان که از ۱۳۴۲ زیر شماتت روح‌الله خمینی بودند و آن‌ها را «فرقه ضاله» می‌نامید بیش از دیگر دگراندیشان مذهبی زیر فشارسهمگین بودند. دست‌کم ۱۲۵ بهائی کشته و اعدام و چند هزار بهائی به زندان محکوم شدند. انقلابی‌ها اعضای سه محفل مدیران جامعه بهائی ایران را ربودند و اعدام کردند. حکومت اموال بسیاری از بهائیان را که بالغ بر میلیون‌ها دلار بود مصادره کرد و از هیچ‌ گونه آزار و اذیت آن‌ها کوتاهی نکرد. بهائیان که بزرگ‌ترین ادیان مذهبی در ایران به شمار می‌روند بیشترین آزار را دیدند. شهروندان بهایی در ایران متاسفانه از مظلوم‌ترین پیروان ادیان هستند که آنها به صرف عقیدتی بارها و بارها با سرکوب ‌و مجازات شدید مواجه شدند بسیاری از آنها مورد آسیب زیادی قرار می‌گیرند و حتی به قتل می‌رسند نمونه آنها آقای عطااله رضوانی اشاره کرد که در سال ۲۰۱۳به ضرب گلوله به قتل رسید و هستند موارد زیادی از شهروندان ایرانی به صرف مسائل عقیدتی به قتل رسیدن در ایران ،که همگی ریشه در مسائل و تفکرات افراطی بعضی از شهروندان در ایران دارد که این نوع تفکر از طرف دولت جمهوری اسلامی و با پشتیبانی این دولت دین سالار که عزیزان می‌توان گفت یک دولت دین سالار غیرمردمی واقع است که مردم هم از این دولت دل خوشی ندارند اما دگراندیشان مذهبی دیگر هم از جمله منادئیان، زرتشتی‌ها .اهل حق. دراویش و غیره و حتی اهل سنت، که همچون شیعه شاخه‌ای از اسلام است، مورد آزارواذیت سازمان ‌یافته انقلاب و دولت جمهوری‌ اسلامی قرار گرفتند. در دیگر فشارهای امنیتی که بر پیروان سایر ادیان در ایران وارد می‌شود ما می‌توانیم به نوع تفکر و دیدگاه که نصبت به قوانین اسلامی و اهل سنت است می‌توانیم به دستگیری و سرکوب شهروندان اهل سنت در ایران اشاره کنیم که این دسته از پیروان ادیان متأسفانه بخاطر نگرش منفی که نصب به آنها است تحت یک فشار و سرکوب امنیتی شدیدی قرار دارند. جمهوری‌ اسلامی با تمام دگراندیشان برخوردی خشونت‌آمیز و دور از رعایت حقوق شهروندی دارد، باورمندان بهائی ،نوکیشان مسیحی و شهروندان آتئیست در وضعیت متفاوت و رادیکال‌تری زیر فشار و آزارند. بهائیان درسطح کلان هم از حقوق شهروندی محروم‌اند و افراد بی‌دین نگران زندان و حتی احکام اعدام‌اند .اتهام سب‌النبی بارها در دادگاه‌های جمهوری‌ اسلامی و حتی دیوان عالی تأئید شده است و تعدادی از متهمان اعدام شده‌اند. حکم این پرونده‌ها، که با واکنش‌های گسترده‌ای روبه‌رو بوده‌اند، همواره با مقاومت مقام‌های قضایی به اجرا گذاشته‌ شده و متهم بر اساس ماده ۲۶۲ قانون مجازات اسلامی اعدام شده‌ است. هر ‌چند طبق ماده ۲۶۳ قانون مجازات اسلامی، متهم می‌تواند به‌ جای حکم اعدام، ۷۴ ضربه شلاق و تخفیف حکم بگیرد، با وجود این، بیشتر دادگاه‌های انقلاب اسلامی با نظر و رأی قاضی، متهمان را بر اساس همان اصل ۲۶۲ محاکمه می‌کنند. انگار آزار و اذیت جز وظایف آنان است مبلغان اهل سنت نیز همواره در مناطق محروم تحت آزار دستگاه امنیتی‌اند. این رویکرد امنیتی به شیوه‌های مختلف در مورد دگراندیشان مذهبی که شیعه معتقد به دوازده‌ امام نباشند وجود دارد، که نمونه‌اش نوکیشان مسیحی‌اند. این گروه از دگراندیشان مذهبی نیز عمدتاً با برخورد دستگاه امنیتی و قضایی محکوم به زندان و اعدام می‌شوند. علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری‌ اسلامی، پیش‌تر کلیساهای خانگی را به «خانه فساد» تشبیه کرده‌ بود، و به عنوان ولی فقیه دستور برخورد یا همان آتش به اختیار با دیگر پیروان ادیان مثل نوع کیشان مسیحی و یا شهروندان بهائی را می‌دهد و می‌توان استناد کرد به صحبت‎های علی خامنه‌ای در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰و یا شهروندان بهائی را جاسوس می‌شمارند و عامل صهیونیسم می‌دانند. و هر نوع دگراندیش بودن را با حبس و بازداشت و انفرادی پاسخ می‌دهند که می‌توان به موارد زیادی اشاره کرد که در بازداشت هستند از شهروندان بهایی و نوکیشان مسیحی و دیگر ادیان که در زندان هستند و در اینجا اضافه می‌کنم این شهروندان با مشکلات اقتصادی بسیار عدیده‌ای و سنگینی که به واسطه محدودیت‌های که برای آنها پیش آمده دسته پنجه نرم می‌کنند چطور می‌توان انتظار داشت که شرایط روحی مناسبی داشته باشند وقتی احساس امنیت نمی‌کنند در آن اجتماع خشونت عقیدتی حکومت صرفا برای تثبیت اقتدار مذهبی و به‌ دلیل تنگ‌نظری دینی مقام‌های جمهوری‌ اسلامی است. آنان دین را به مباحث سیاسی گره زده‌اند و معتقدند مردم باید «امت» خوانده شوند و تابع دین رسمی کشور باشند. حکومت تلاش دارد گستره فکری خود را بر محور شیعه چنان قوت ببخشد که مدعی پرچم‌داری جهان اسلام شود. مقام‌های جمهوری‌ اسلامی با تنگ‌نظری به دنبال شبیه‌سازی وهمسان‌سازی جامعه با تفکر شیعه سیاسی‌اند و به همین دلیل، تفکراتی را که در تضاد با این ایدئولوژی باشد به چشم «دشمن» و «حریف جنگی» می‌بینند. مادامی که قدرت در اختیار این حکومت باشد، دگراندیشان مذهبی از لحاظ اقتصادی‌ ‌معیشتی و عقیدتی در خطر سرکوب قرار دارند.نمونه‌های آزار حکومت به قصد سرکوب یا کسب سود به‌ قدری زیاد است که ذکر آن در این جلسه امکان‌پذیر نیست. با این حال، می‌توان به مصادره اموال دگراندیشان اشاره کرد. جمهوری‌ اسلامی حتی به قوانین مندرج در قانون‌ اساسی نیز بی‌توجهی می‌کند و اموال باورمندان ادیان رسمی را ضبط می‌کند، ادیانی که طبق اصل ۱۳ قانون اساسی جزو مذاهب رسمی محسوب می‌شوند اختناق اقتصادی و مصادره اموال بهائیان در تاریخ جمهوری‌ اسلامی نشان از کارنامه‌ای سیاه دارد. مصادره مؤسسه‌ها و شرکت‌های متعلق به جامعه بهائی که هر کدام سرمایه‌ای هنگفت داشتند نمونه‌ای دیگر است که تخمین زده می‌شود ارزش مالی آن مؤسسه‌ها در همان اوایل انقلاب بالغ بر میلیون‌ها دلار بود. حکومت نه تنها تشکیلات جامعه بهائی بلکه دارایی شخصی افراد حقیقی را نیز مصادره کرد که نمونه‌اش ضبط اموال هژبر یزدانی و حبیب‌الله ثابت پاسال است. این رویکرد در مورد تاجران یهودی نیز عینا تکرار شد. این برخوردها نشان داد که تجارت دگراندیش‌ ستیزی سود کلانی را نصیب‌‌ دولت کرده است.پیروان ادیان و نحله‌های عقیدتی دیگر در ایران زیر شدیدترین فشارهای روانی و روحی از طرف جمهوری اسلامی قرارگرفتن چرا که این دولت در مواقعی که منافع خودش را در منظر حقوق بشر بین‌المللی در خطر می‌بیند اقدام به ایجاد آزادی‌های کذب و کاذب به شهروندان در ایران می‌کند که اینها فقط به صرف این هست که بخواهد وجهه نمایی بکند.از موارد مهمی که از نظر روانی تاثیرگذار هست بر پیروان سایر ادیان نبودن آزادی عقیدتی است در جامعه ایران ،که همین مسئله سبب مهاجرت اجباری در بسیاری از موارد ایجاد محدودیت‌های روحی و روانی شدیدی در بین شهروندان به وجود آورده. وقتی چند شهروند به صرف یک سری فعالیتهای مذهبی که هیچگونه آسیبی به کسی هم نمی‌رسانند مورد حمله و سرکوب و بازداشت و محکومیت‌های کیفری و قضایی قرار می‌گیرند چگونه می‌توانند پیروان سایر ادیان در ایران احساس امنیت اجتماعی بکنند. وقتی فردی بدون اینکه جرمی کرده باشد و فقط به صرف عقیده نتواند در یک جامعه آزادانه رفت و آمد بکند و احساس امنیت ‌و حمایت دولت مطبوع خودش را نداشته باشد در نتیجه راهی جز دوری جستن از آن کشور و سرزمین برایش باقی نمی‌ماند و هر آن زمان جان خود را در خطر می‌بیند. وقتی در کشوری شهروندان را به صرف دگراندیش بودن تحت فشار قرار می‌دهند مسلم است که آن جامعه از نظر روحی و روانی دچار بحران می‌شود. و افراد به صرف عقیده و دگراندیش بودنشان متأسفانه در ایران از تحصیل باز می‌مانند مثل شهروندان بهایی عده ای از کار خود اخراج می‌شوند. بخاطر همین مسائل هر لحظه احساس می‌کند مورد حمله و بازداشت و یا مورد شکنجه روحی قرار می‌گیرند وقتی در کشوری قانون اساسی خود ذکر می‌کند دین رسمی در کشور وجود دارد به این معنی است که دیگر عقاید و ادیان درآن کشور و دولت غیررسمی است و رسمیتی ندارند و احترامی برایشان قائل نیستند و حق و حقوقی در عمل برای آنها قائل نیستند. وقتی غیررسمی هستند پیروان آن دین جایگاهی در ساختار اجتماعی و عقیدتی در آن جامعه متأسفانه ندارند و می‌بینیم که چگونه با آنها برخورد می‌شود و همین مسئله بزرگ‌ترین و مخربترین تأثیرهای روانی را بر پیروان سایر ادیان در ایران ایجاد می‌کند. وقتی در دین اسلام افراد غیرمسلمان «کافر»هستند و مواکدن از آنها به عنوان مرتد یاد می‌کند و خون آنها را مباح میبیند حال شما فکر کنید چطور یک شهروند مسیحی، بهائی، یهودی و دیگر نحله‌های فکری می‌توانند آزادانه در آن جامعه رفت و آمد بکند و کارو زندگی عادی خود داشته باشند و فرزندان آنها چه ضربه‌های روحی سختی متحمل می‌شوند. و در اینجا اضافه می‌کنم این شهروندان با مشکلات اقتصادی بسیار عدیده‌ای و سنگینی که به واسطه محدودیت‌های که برای آنها پیش آمده دسته پنجه نرم می‌کنند چطور می‌توان انتظار داشت که شرایط روحی مناسبی داشته باشند وقتی احساس امنیت نمی‌کنند در آن اجتماع دولت جمهوری اسلامی با به زنجیر کشیدن شهروندان سعی می‌کند که عقاید خود را به آنها تحمیل کند و پایه‌های دولت خود را محکم بکند متأسفانه دولت جمهوری اسلامی بازی روانی را خوب بلد است. کما اینکه بارها دیده شده که نمایندگان جمهوری اسلامی که با وقاهت تمام منکر همه موارد نقض حقوق شهروندان ایرانی و پیروان سایر ادیان ،اقوام و همه شهروندان می‌شود و جای خوشبختی است که با اطلاع رسانی شهروندان که به عنوان فعالین مدنی و فعالین حقوق بشر یاد می‌شوند در داخل کشور و فعالیت‌های مستمری که سایر عزیزان در خارج از کشور دارند نقاب از چهره این دولت مردم فریب برداشته و حقایق را آشکار می‌کند. حال در اینجا وظیفه ما است به عنوان فعالین حقوق بشر در جهت آگاهی و بازکردن افکار بسته بر کسانی که نمی‌دانند که در ایران چه بر سر شهروندان در حال آمدن است و یا آگاهی از جامع ایران ندارند تلاش بکنیم ما می‌توانیم تفکر صحیح و احترام متقابل را به شهروندان ایران در مورد مسائل که در مورد حقوق بشر است به آنها منتقل بکنیم باید به شهروندان ایران این آگاهی را برسانیم که ماهیت دولت جمهوری اسلامی چیست که برای تحمیل کردن یک عقیده مذهبی بر دیگر عقاید مذهبی در ایران تلاش می‌کند و حق شهروندان ایران است که با آگاهی داشتن و مطلع شدن از مسائل روز سعی در یک انقلاب فکری و یک نگرش نصبت به جامع پیرامون خودشان داشته باشند و در آخر عرایض‌ خود را با یک شعر از سعدی به پایان می‌رسانم بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار، تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی.

بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق تحصیل آغاز گردید: حق تحصیل یکی از حقوق ابتدایی و اساسی که باید برای همه افراد مخصوصاً برای کودکان یعنی از دوران کودکی هر فرد به صورت رایگان در دسترس همه باشد و حق تحصیل یکی از اصول اولیه شهروندی به حساب می‌آید در همین مورد می‌توانیم به اعلامیه جهانی حقوق بشر، اشاره کنیم، که در ماده ۲۶ اون آمده که هر کس حق دارد، که از آموزش و پرورش بهره‌مند باشد و آموزش باید به صورت رایگان در اختیار افراد قرار بگیرد و در آن به حق برخورداری از آموزش و تساوی و بر اساس استعدادهای هر فرد اشاره شده است و به جز این اعلامیه در میثاق بین‌المللی هم به حق تحصیل پرداخت شده است. جمهوری اسلامی نه تنها به این کنوانسیون‌های بین‌المللی پیوسته بلکه در قانون اساسی کشور هم حق برخورداری از آموزش و تحصیل را برای همه شهروندان به رسمیت شناخته است و در اصل ۳۰ قانون اساسی آمده است که دولت باید وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش بدهد. اما با وجود این قوانین شفاف و واضح چرا محرومیت از تحصیل سالها است که در ایران وجود دارد و همچنان به جای این که روند کاهشی داشته باشه، برعکس این روند رو به افزایش است. بنده به چند مورد کوتاه اشاره می‌کنم و بعد بحث را با شما دوستان و همکاران ادامه می‌دهیم. در مورد اول می‌خواهیم به فقر اشاره کنیم. همگی می‌دانیم نداشتن موقعیت مالی مناسب در ایران، باعث آسیب به خیلی از موارد می‌شود، که یکی از این موارد تحصیل است. درست است که در قانون به صراحت آمده که تحصیل باید رایگان باشد، اما فکر نمی‌کنیم هیچ کدام از ما چیزی به اسم تحصیل رایگان در عمل دیده باشیم . حتی آن دسته از مدارسی که به اسم دولتی هم هستند، پول را به روش‌ها و اسم‌های مختلفی از خانواده‌ها طلب می‌کنند. و جنبه‌ی دیگری از همین فقر، که باعث می‌شود از همان کودکی، کودکان از تحصیل محروم گردند، کار کردن کودکان از سنین پایین، که به دلیل اینکه خانواده‌ها در پایین‌ترین سطح مالی قرار دارند، به ناچار کودکان خود رو مجبور به کار کردن می‌کنند و یا آنها را به دلالان برای کار اجاره می‌دهند که نتیجه آن را در خیابان‌های کشورمان به خوبی شاهد هستیم. بد نیست اشاره‌ای کنیم، به محله‌های حاشیه‎نشین در شهرها، که ارتباط مستقیمی به فقر دارد. بخش عمده‌ای از جمعیت در حاشیه شهرها و در شرایط بسیار بد زندگی می‌کنند، که به طبع کودکانی که در این شرایط زندگی می‌کنند به طور ناعادلانه‌ای از تحصیل محروم می‌مانند، و همین کودکان به نوعی نسل جدیدی هستند، که قرار است جامعه آینده ایران را تشکیل بدهند، که متأسفانه به خاطر وجود سیستم ناکارآمد این افراد نه تنها از تحصیل جدا می‌شوند، بلکه از خیلی از حقوق انسانی خودشان هم محروم می‌مانند. مورد بعدی می‌خواهم به کسانی اشاره کنم، که شناسنامه و هیچ مدرک شناسایی ندارند، که این موارد را می‌توانیم بیشتر در مناطق مرزی ایران مثل سیستان و بلوچستان ببینیم، که یکی از دلایل وجود این مشکل سنی بودن اکثریت این مناطق، و دلیل دیگر آن هم می‌تواند فقر فرهنگی، که در بعضی از این مناطق وجود دارد باشد و در نتیجه کسی که هیچ مدرک شناسایی نداشته باشد، امکان تحصیل در هیچ مقطعی برای آن وجود ندارد، که باز در اینجا یک عده‌ای دیگری در کشور از تحصیل محروم می‌گردند و همچنین افرادی که در روستاها و مناطق عشایری زندگی می‌کنند هم از حق تحصیل محروم هستند، چرا که هیچ زیرساخت و امکاناتی برای این مناطق از طرف دولتها در نظر گرفته نشده است و بیشتر این افراد توسط افراد خیر در چادرها و یا ساختمان‌های بسیار فرسوده و قدیمی بدون هیچ امکاناتی در سطح بسیار پایینی مجبور هستند که تحصیل کنند، که آنها هم با مشکلات بسیاری در طول روند همین تحصیل نصفه و نیمه مواجهه هستند. اما همه این مواردی که خدمت شما عرض کردیم با آمدن کرونا و شروع این پاندمی این محرومیت از تحصیل سرعت بیشتری گرفت، چرا که مدارس تعطیل شدند و آموزش به صورت آنلاین و از طریق یک پلت فرمی به نام شاد توی کشور راه افتاد. و تمام این افراد که شاید در حد کمی امکان تحصیل داشتند، دیگر این امکان ناچیز هم برایشان مهیا نبود، چرا که دولت گفت، آموزش فقط از طریق آنلاین انجام بشود، اما بررسی نکرد، چه افرادی امکان دسترسی به اینترنت و وسایل دیجیتالی را دارند و افرادی که امکان دسترسی برایشان مهیا نیست را تحت پوشش قرار دهند، در نتیجه به تعداد کسانی که از تحصیل محروم بودند، در این پاندمی اضافه شد و بسیاری از این کودکان در این هرج و مرج‌های موجود دچار افسردگی، سرخوردگی و در بعضی از موارد شاهد خودکشی کودکان به دلیل محروم دانستن خودشان از تحصیل بودیم. تحصیلات دانشگاهی در ایران با برگزاری آزمون سراسری شروع می‌شود و همین نحوه گزینش و سهمیه بندی‌هایی که وجود دارد چقدر پر از ایراد و با تبعیض است. تدین به دین اسلام، یکی از شروط مهم برای پذیرش در دانشگاه‌ها است.. حال می‌خواهم بحث رو با شما دوستان با دو سؤال ادامه بدهم، اول این که من در صحبت‌هایم به کمبود زیرساخت‌ها و خدمات اشاره نکردم و می‌خواهم که نظرات شما دوستان رو در این مورد شنوا باشم که چه مشکلاتی در زیرساخت‌ها و امکانات موجود در مورد حق تحصیل در ایران می‌بینید؟ و مورد دیگر این است که، اگر شما دوستان در جایگاهی بودید، که می‌توانستید در این مورد تصمیم‌گیری کنید و کاری انجام بدهید، اولین چیزی که تغییر می‌دادید، چه چیزی بود؟ آقای امین بل‌وردی بهمن فرمودند: تمام این اتفاق‌ها در ایران برنامه ریزی شده است و ما مشکلات زیادی برای تحصیل داریم اعم از مشکلات ساختاری و زیرساختاری کشور، طبق گفته منابع آموزش و پرورش در ایران در کنکور سال ۹۹ بیش از ۸۰ درصد از کسانی که در آزمون کنکور در هر رشته‌ای مؤفق به کسب قبولی شدند این نشان می‌دهد که ساختار تعلیم و تربیت آموزش برای درک‌های پائین جامعه یک چیز فاجعه باری است. آقای آرش کچوئیان فرمودند: هر سیستمی که در آن سرمایه‌گذاری نکنیم این سیستم رفته رفته فرسوده خواهد شد و از رده خارج می‌شود. آموزش و پرورش جزء بخش‌هایی است که سالها در آن سرمایه‌گذاری صورت نگرفته است وبه تمام زیر ساخت‌ها از اینترنت تا سیستم‌های گرمایشی و سرمایشی در مدارس توجهی نشده است. آقای مازیارپرویزی فرمودند: در بحث آموزش و پرورش در ایران ما حدود ۳۳ هزار مدرسه در تهران مشکل فرسودگی دارند و دیگر قابل استفاده نمی‌باشد. ولی در عین حال در همان کلاس‌ها تدریس ادامه دارد و دانش آموزان سرکلاس هستند. آقای محمد مهدی خسروپناه فرمودند:آموزش و پرورش مخالف نامش متأسفانه در دوران کرونا آموزشی اصلا برای محصلین انجام نداد چون خیلی‌ها به دلیل نداشتن وسایل ارتباطی نتوانستند در کلاس‌های آنلاین مدرسه شرکت کنند. در پایان مسئول جلسه از همهٔ دست‌ اندرکاران منشی جلسه و ضبط صدا و تصویر: کریم ناصری، اسفندیار سنگری. ادمین‌ها: امین بل‌وردی بهمن، سمانه بیرجندی، عباس رهبری تشکر و قدردانی‌ کردند و در ساعت ۱۹:۱۵ نشست به پایان رسید. مهمانانی ‌که ما را همراهی ‌کردند عبارتند از: شهناز کریم‌زاده، سیاوش، آذر ارحمی، امیررضا شاداب، امیراصغری زادگان، محمد رسول لامعی، علی فروتن، شراره هادی زاده رئیسی، حسین اریس، احمد کشاورز مویدی، مهرنوش ایمانی چگینی ،ناصر نوروزی، سعید پورمند، افشین مهردار، هادی درتومی، هستی عبدالهی، مهدی کرباسیان.

 

 

 

گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کار وکارگر آپریل۲۰۲۲

آذر ارحمی

جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کار وکارگر در تاریخ شنبه ۲اپریل ۲۰۲۲ در ساعتپ۱۶:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته دفاع از کار وکارگر و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم و پخش زنده در کانال یوتیوب کانون دفاع از حقوق بشر در ایران واپلیکیشن برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای بهنام شیر محمدی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.

بخش ۱: آقای احسان احمدی خواه سخنرانی خود را با موضوع کسب وکارهای دانش بنیان ایراد کردند: در ابتدا برای درک بهتر از شرکت های دانش بنیان لازم است کمی در رابطه با مفاهیم و دسته بندی شرکت های دانش بنیان شرخ دهم. شرکت دانش‌بنیان یا شرکت متمرکز بر دانش، به شرکت‌هایی گفته می‌شود که دانش و فناوری، جزئی جدایی‌ناپذیر ازدارایی آن‌ها باشد. دانش‌بنیان در ایران شرکت یا مؤسسه خصوصی یا تعاونی است که به منظور هم‌افزایی علم و ثروت، توسعه اقتصاد دانش‌محور، تحقق اهداف علمی و اقتصادی شامل گسترش، کاربرد نوآوری و تجاری‌سازی نتایج حاصل از تحقیق و توسعه در حوزه فناوری‌های برتر، با ارزش افزوده فراوان و براساس معیارهای موردنظر قانون تایید می‌شود. معیارهای کالاها و خدمات دانش‌بنیان مورد تایید۱- سطح فناوری: کالاها و خدمات باید در حوزه فناوری‌های بالا یا متوسط به بالا باشند به این معنا که دانش فنی طراحی و ساخت نمونه آزمایشگاهی یا دانش فنی فرآیند تولید محصول به دلیل پیچیدگی فنی: الف- به سختی قابل کپی‌برداری بوده و کسب آن از موانع اصلی ورود شرکت‌های دیگر به بازار باشد. ب- نیازمند تحقیق و توسعه قابل توجه، توسط گروه فنی خبره برای کسب آن باشد. ج- منجر به ایجاد خواص یا کارکردهای پیچیده ای در محصول، شده باشد. ۲- مرحله تولید: کالاهای ارایه شده، باید درحال تولید بوده یا حداقل در حد نمونه آزمایشگاهی با قابلیت بررسی فنی ساخته‌شده باشند، همچنین خدمات، باید دارای اسناد فروش باشند. ۳- طراحی مبتنی بر تحقیق و توسعه : شرکت باید طراحی اساسی و قابل توجهی مبتنی بر فعالیت‌های تحقیق و توسعه انجام داده باشد: الف- طراحی زیرسیستم(بخشی از محصول که علاوه بر داشتن سطح فناوری ۳۰ درصد از قیمت فروش مربوط به آن باشد) اصلی کالا و خدمت. ب- طراحی یک پارچه سازی کالا و خدمت. ج- طراحی فرآیند تولید کالا و خدمت، مشروط به پیچیدگی این فرآیند. با توجه به سه معیار گفته شده محصولات یا خدمات شرکت‌های دانش‌بنیان پس از بررسی (تخصصی و هم ترازی محصولات) در فهرست کالاها و خدمات دانش‌بنیان سطح ۱ یا ۲ قرار می‌گیرد. با توجه به اینکه برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری در اقتصاد دانش‌بنیان، راه حل بسیاری از مشکلات کشور است، این شرکت ها می‌تواند راه حل مبارزه با فساد، تولید مولد و برون رفت از وضعیت کنونی کشور باشد؛ چرا که تولید و علم یک پیوند بسیار پررنگ‌تری پیدا می‌کنند و علم به کمک اقتصاد خواهد آمد. اقتصاد دانش‌بنیان می‌تواند از حداقل امکانات، حداکثر بهره‌وری را داشته باشد، نقطه ضعف و پاشنه آشیل کشور، موضوع بهره‌وری است. اکنون در یک فرآیند بهره‌وری ناقصی به سر می‌بریم که اقتصاد دانش‌بنیان این مشکل را حل می‌کند. تغییرات با سرعت رخ می‌دهند و دستاوردهای پژوهشی در شرکت‌های دانش‌بنیان نقش بسزایی در ارتقای کیفیت زندگی بشر و توسعه سطح رفاه جامعه و تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. مهم‌ترین بحث در فرآیند تجاری‌سازی دستاوردهای این گونه موسسات توان حضور در بازارهای گوناگون کسب‌و‌کار، تمرکز بر بهبود کارآیی و اثربخشی تلاش‌های بازاریابی است. امروزه بسیاری از شرکت‌های نوآور با محدودیت‌های بودجه‌ای بسیاری در عرصه تجاری مواجهند و باید قابلیت آن را بیابند تا با حداقل منابع و سرمایه‌گذاری حداکثر، سود لازم را برای بقا و پوشش هزینه‌های تحقیق و ثبات خویش در بلندمدت کسب کنند. رابطه معنادار و مستقیمی میان شبکه فن‌بازار موثر و روند مثبت تجاری‌سازی دستاوردهای نوین در شرکت‌های دانش‌بنیان وجود دارد. بیشترین مشکلات شرکتهای دانش بنیان در بخش شرکت های نوپا بوده که بنیه اقتصادی قدرتمندی ندارند اما بنیه علمی و فناوری آنها قوی است. تنها بخشی از شرکت های دانش بنیان نوپا می توانند در بازار حضور یابند در حالی که اگر از آنها حمایت شود، می توانند بازدهی مناسبی داشته باشند. در حوزه دانش بنیان چالش های فراوانی وجود دارد که شاید با حضور موثر استارت آپ ها این چالش ها از جمله بنیه ضعیف مالی شرکت های دانش بنیان رفع شود. فناور در عرصه تولید تنهاست به طوری که وقتی محصول تا مرحله یک قدمی رسیدن به بازارهای داخلی و خارجی و کسب درآمد می رسد، مورد حمایت قرار نمی گیرد. دومین مشکل این بخش نداشتن مدیریت فناوری و بازار محققان است بنابراین باید مدل هایی مناسب ترسیم شود که همزمان با توسعه بنیه علمی، مدیریت فناوری محققان نیز رشد یابد. شرکت های دانش بنیان می توانند در کاهش بیکاری جامعه به ویژه فارغ التحصیلان دانشگاهی نقش موثری ایفا کنند. تعداد شرکت های دانش بنیان در ایران را سه هزار شرکت اعلام شده است. درواقع باید شرایطی فراهم شود تا ایده های نشئت گرفته از فعالیت های پژوهشی به فناوری مبدل شود تا از دل آن یک محصول به دست آید و وارد عرصه کسب و کار شود. بخش تولید در کشور رها شده و بسیاری از صاحبان استارتاپ، تولید را امری غیرضروری در وضعیت اقتصادی کشورمی‌دانند. بارها در جوامع استارتاپی به بحث و گفتگو با آنها در این مورد پرداخته شده است، چرا که بسیاری از آنها شرکت‌های دانش‌بنیان را صرفا استارتاپی برای پخش واشاعه سیستم‌های خارجی و تولیدات خارجی می‌دانند. حتی بانک‌ها به جای آنکه دربخش تولید سرمایه‌گذاری کنند، به سمت سرمایه‌گذاری در بخش‌های تجاری، خدماتی و بازرگانی رفته‌اند و شرکت های دانش بنیان نوپا را در نمی‌یابند و به شرکت‌های دانش‌بنیان توجه چندانی نمی‌کنند. برخی از سرمایه‌گذاران هم صرفا به خاطر فرار مالیاتی به سرمایه گذاری روی شرکت‌های دانش‌بنیان روی می‌آورند. شرایط دامپینگ یا همان کاهش قیمت فراتر از نرخ واقعی را یک چالش سخت داخلی برای شرکت های دانش بنیان است که از نظر صاحب نظران، برخی شرکت‌ها با وارد شدن به آن فقط به فکر سود کوتاه مدت هستند و بازار کلی را خراب می‌کنند. دامپینگ قیمتی سیاستی وسوسه‌انگیز است که تازه‌کاران تجارت را تحریک به اعمال آن در برنامه کاری خود می‌کند، غافل از اینکه این سیاست در بیشتر موارد منجر به ورشکستی یا قهر سرمایه‌گذار با شرکت می‌شود. حجم زیادی از محصولات دانش بنیان تولید شده در شرکت‌های دانش بنیان داخلی با کالاهای تولید شده در برابر سطح بین‌المللی کیفیت قابل قبول و حتی بهتری دارند که به جای افتخار به این مسئله، سیاست‌های نادرستی وارد کار می‌شود که از پایه شرکت‌ها را نابود می‌کند. متاسفانه برخی شرکت‌های داخلی با سیاست قلع و قمع کردن رقیب خود وارد کارزار می‌شوند. البته این مساله تا حدودی در بازار داخلی حل شده و حالا شرکت‌های خارجی که توانمندی ساخته‌های ایرانی را حس کردند اقدام به دامپینگ می‌کنند. اگر روند شرکت‌های خارجی ادامه یابد، شرکت‌های دانش بنیان نوپای بومی در زیر چرخ‌های بزرگ شرکت‌های چند ملیتی خرد خواهند شد و همانطور که دیگر اثری از صنایع نساجی در کشور باقی نمانده است، در آینده دیگر خبری از دیگر صنایع مطرح ایران نیز نخواهد بود. دو چالش اصلی راه اندازی شرکت مبتنی بر تحقیق و توسعه است. برای راه اندازی چنین شرکتی، «ریسک سرمایه گذاری» و «تیم سازی علمی و اجرایی» وجود دارد؛ معمولاً یک نخبه در ابتدای کار تشکیل شرکت نیاز به هم تیمی‌های علمی و اجرایی نخبه دیگری دارد که این به خودی خود دشوار و هزینه بر است. علاوه بر تشکیل یک تیم که بتوانند با هدف پیش روند، یافتن سرمایه گذار نیز چالشی است. سرمایه گذاری که بتواند برای مدت طولانی سرمایه خود را صرف یک پروژه کند. مشکل دیگر راه اندازی شرکتهای دانشی اینست که قبل از پروسه دانش بنیانی باید یک شرکت ثبت شود که اقدامات مربوط به ثبت آن زمان بر است. در پروسه ثبت شرکت، اقدامات اداری، مالیات، دریافت کد اقتصادی، اجاره محلی برای استقرار تجهیزات شرکت، ایجاد آزمایشگاه، پرسنل، دریافت خدمات، تبلیغات و … از جمله راه‌هایی هستند که باید قبل از دانش بنیانی طی شوند. معمولاً یافتن سرمایه گذاری که صرف نظر از زمان، مطمئن به سود در یک پروژه فناورانه نباشد واقعاً کار سختی است؛ سرمایه گذاران معمولاً به سوددهی در زمان کم توجه دارند. به همین دلیل وارد پروسه واردات یک محصول می‌شوند و این نشان می‌دهد که هنوز مبادی واردات می‌تواند سوداورتر از سرمایه گذاری روی طرح‌های دانش بنیان شود. بنابراین شرکتی که تصمیم به دانش بنیان شدن دارد پروسه طولانی را باید بگذراند و این از عهده محققی که پتانسیل انجام پروژه‌های علمی را دارد بر نمی‌آید زیرا آموزشی در خصوص ثبت شرکت و روند اداری ندیده است. به همین دلیل است که بسیاری از محققان هنوز در صدد حفظ جایگاه استادی خود هستند و ترس از ورود به راه اندازی شرکت و دانش بنیان شدن دارند. بسیاری از آنها بودجه‌ای ندارند که صرف این اقدامات کنند بنابراین از فعالیت خود دست می کشند و به کار تدریس ادامه می‌دهند. دلیل شکست بسیاری از واحدهای فناور عدم آشنایی با الفبای کسب و کار است و اغلب با ورود به عرصه بروکراسی اداری دچار چالش شده و با شکست مواجه می‌شوند به همین جهت وقتی یک شرکت در پارک علم و فناوری مستقر می‌شود نباید بگوییم که به بلوغ رسیده است. پیش بینی می شود در آینده باید تمام مشکلات کشور را از طریق مجموعه‌های دانش بنیان حل کنیم و همه دستگاه‌ها و نهادهای متولی مشکلات خود را به سمت این مجموعه‌ها هدایت کنند و از آنان راه حل بخواهند. اگر زیرساخت‌های لازم ایجاد و آموزش‌های صحیح به شرکت‌های دانش بنیان ارائه شود و مورد حمایت قرار گیرند قطعاً این شرکت‌ها به بلوغ و رشد خواهند رسید و آن زمان است که می‌توانیم مشکلات را به آنان ارجاع دهیم تا راه حل ارائه کنند. برای ایجاد زیرساخت‌های مورد نیاز شرکت‌های دانش بنیان، آموزش و پرورش باید وارد میدان شود و دانش آموزان را از دوران دبیرستان با مفهوم دانش بنیان آشنا کند و علاوه بر آن استعدادیابی نیز باید انجام شود تا افراد با توجه به استعدادی که دارند آموزش‌های لازم را دریافت کرده و رشد پیدا کنند. وقتی به بخش دانش بنیان توجه کنیم جوانان برای ورود به این عرصه انگیزه پیدا خواهند کرد بنابراین با حمایت، هدایت، راهبری و ریل‌گذاری مناسب می‌توانیم تعداد شرکت‌های دانش‌بنیان را افزایش دهیم. رانت خواری سیتماتیک و زد و بند های رایج در بازارهای تجاری و اقتصادی ایران تفاوت فاحشی با گفته های مسئولان مبنی بر حمایت و پشتیبانی از صنعت بخصوص شرکت های دانش بنیان دارد، که خود ذاتا شرکت های با ریسک بالای سرمایه گذاری دارند و به دلیل نوپا بودند و استفاده از نیروی جوان و تحصیل کرده و عدم داشتن تجربیات کسب و کارهستند هرگونه رانت و رقابت ناسالم می تواند به ورشکستگی و انحلال سریع اینگونه شرکت ها منجر بشود. عدم توجه به ذات وجودی شرکت های دانش بنیان و درک آن که همانا استفاده از نیروی دانشی که به واقع نیروهای فوق العاده با ارزشی برای این نوع از کسب و کارها هستند توسط مسئولین دولت گاها باعث کدورت ایشان و مهاجرت به خارج کشور ویکی از دلایل فرار از شرایط اجتماع و محدودیت های فردی و اجتماعی است. در تمامی کشورهای مدرن و پیشرو به آزادی فردی و اجتماعی افراد بخصوص چنین نیروهایی احترام خاصی می گذارند و سعی بر جذاب کردن محیط کسب و کار همانطور که این نیروها می پسندند می کنند، ولی شوربختانه در ایران توجه به تفکر رهبران مذهبی و کسب رضایت آنها از هر چیزی مهم تر است خواه چه نیروی گرانبها و غیر قابل جایگزینی دانشی و چه ورزشکاران، هنرمندان و…

بخش ۲: امیر حسین فانی سخنرانی خود را با موضوع کارگران فصلی ایراد کردند: درآمد یکی از دغدغه های اصلی کارگران فصلی است که هر ساله با فرا رسیدن فصل سرد سال بیشتر می شود. اما این بارکرونااست که باعث بیکاری ۲میلیون کارگرساختمانی فصلی شده است. با فرارسیدنفصل پاییز، و رسیدن فصل سرد سال، همچنین همزمان با فراگیرشدن بحران کرونا در کشور، به نظر می‌رسد کارگران فصلی، اعم از کارگران ساختمانی، روزمزد و کشاورزی، منابع درآمدی خود را از دست خواهند داد از سوی دیگر به دلیل تبعات اقتصادی کرونا، تورم فراگیر و بیکاری فزاینده در فصل‌های گرم سال یعنی در تابستان و بهار، میزان درآمد این بخش از کارگران کشور از ابتدای سال جاری با کمبود و نزول شدیدی مواجه شده است. از این جهت، بخشی مهم از کارگران کشور در خطر سقوط معاش و مهلکه فقر قرار دارند. با این حال انتظار این کارگران حمایت است تا بتوانند از این وضعیت نجات یابند. دهه‌ها است که نرخ بیکاری و میزان اشتغال به عنوان یکی از مهم‌ترین شاخص‌های توسعه در کشورها مطرح و در ارتباط با سیاست‌گذاری‌های کلان در حوزه اشتغالزایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. دولت‌ها در سراسر جهان همواره در راستای تحقق عدالت اجتماعی در مسیر توسعه، اشتغالزایی را در برنامه‌ریزی ‌های بلندمدت مورد تمرکز قرار می‌دهند. درحوزه اشتغال تقسیم بندی رسمی و غیر رسمی، تعاریف متفاوتی داشته و با توجه به شرایط اقتصادی و در مسیر توسعه بودن کشورها، بخشی از اشتغال در جهان بصورت غیررسمی است که دستفروشان نیز در حوزه آمار غیررسمی قرار می گیرند اگر حتی دستفروشی را در قالب اشتغال پنهان یا اشتغال غیررسمی به عنوان فعالیت در راستای درآمد کافی برای گذران امور بدانیم، باز هم این بخش از جامعه که بدلایل متفاوت از جمله مسائل معیشتی به این شغل روی‌آور شده اند با مشکلات بسیارعدیده ای روبرو هستندبخش بزرگی از مشکلات دستفروشان در حوزه اقتصادی و معیشتی و نیز در ارتباط با مسائل بیمه ای و عدم ساماندهی در ارتباط با فعالیت آنها است که نیازمند سیاست گذاری در بخش های مختلف دولت، بخش خصوصی و شهرداری ها است. درمیان قشر کارگر، کارگران فصلی یا ساختمانی در شرایط کاری سخت‌تری نسبت به سایر کارگران به سر می‌برند. درصد زیادی از این افرادی به صورت کارمزد و بدون هیچ قرارداد، بیمه و مزایایی کار می‌کنند. به گونه‌ای در یک سال گذشته و با رکود شرایط کار در جامعه و جولان گرانی‌ها قادر به تهیه مرغ و گوشت برای خانواده خود نبوده‌اند و همه‌گیری ویروس کرونا نان و روزی اندک‌شان را آجر کرده است. براساس برآوردهای صورت گرفته مشخص شده که میزان خط فقر برای یک خانواده سه نفره ۷ میلیون و ۴۰ هزار تومان است. این در حالی است که حداقل حقوق کارگران برای سال ۱۴۰۰ تنها با افزایش۳۹ درصدی به ۲ میلیون و ۶۵۵هزار تومان رسیده است. همچنین بن کارگری ۶۰۰هزار تومان، بن مسکن ۴۵۰هزار تومان، پایه سنوات ۱۴۰هزار تومان و حق اولاد ۳۴۵هزار تومان تعیین شد. دیگر سطوح درآمدی نیز ۲۶درصد افزایش یافت. درمجموع حداقل حقوق برای یک خانواده سه نفره ۴ میلیون و ۱۹۰هزار تومان برآورد می‌شود. در زیر توجه شما را به صحبت یکی از این کارگران جلب میکنم: شغل اصلی من جوشکاری است اما در یک ماه اخیر تنها سه روز سرکار رفته‌ام. کارنیست و مجبور هستم کارساختمانی انجام دهم اما چندین وقت است که همان کار ساختمانی هم نصیبم نشده است. وضعیت زندگی برای قشر کارگر بسیار سخت شده است. حتی توانایی خرید مرغ را ندارم. وقتی کار می‌کنم بیمه نمی‎شوم. اکثر کارها کوتاه مدت است و درآمد روزانه‌ام بیشتر از۱۵۰هزار تومان نیستوی در مورد وضعیت سخت زندگی خودش می‌گوید: دو فرزند دارم و در یک خانه سرایه‌داری ۱۲ متری زندگی می‌کنیم. همسرم در آنجا نظافت انجام می‌دهد و ماهیانه ۵۰۰ هزار تومان دستمزد می‌گیرد. در این ایام عید هیچ کاری وجود ندارد، وقتی به خانه برمی‌گردم دستانم خالی است و نمی‌توانم خواسته‌ها و نیازهای فرزندانم را برآورده کنم این کارگر ادامه می‌دهد: اگر در روستای مرزی خودمان در کنار مرز دوغارون آب داشتیم به همان کار کشاورزی ادامه می‌دادم و در کنار پدر و مادر خود زندگی می‌کردم و ۸ سال آواره مشهد نمی‌شدم. یکی از مشکلات دیگر این قشر کارگری سرکوب آنها توسط نیروهای شهرداری می‌باشد سوال اینجاست که دستفروشانی که با هزار زحمت نانی در‌می‌آورند، چه ضرری به دیگران می‌زنند. سماجت نیروهای شهرداری برای برچیدن بساط آنها به اسم زیباسازی شهر به چه معنی است؟ براستی ضربه‌ای که دستفروشان به اقتصاد کشور وارد می‌کنند با کدام طرح نابودکننده اقتصاد، توسط سران حکومت قابل مقایسه است؟ سرقت و چپاول ثروت‌های عمومی کشور، مردم را وادار به دستفروشی کرده است. بسیاری از دستفروشان، جوانان فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌ها با مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد و حتی دکترا هستند. دستفـروشان به عنوان نیروی کار پنهانی هستند که بدلیل سونامی بیکاری مجبور به پهن کردن بساط شده‌اند. اما از همه دردناک‌تر، دیدن دسـتفروشان کهنسال در سطح خیابان‌ها است. آن هم در جامعه‌ای که اکثریت آن رو به پیری می‌روند. بسیار سخت است که مردم نظاره‌گر دستفروشی پدران‌شان باشند. آنهایی که بدلیل نداشتن بیمه و حمایت مالی مجبور به تامین هزینه‌های زندگی در سال‌های پیری باشند. سوالی که همه مردم از سران حکومت در رابطه با دسـتفروشان دارند مشخص استدولت برای رفع بیکاری جوانان چه اقداماتی انجام داده است؟ برای تامین هزینه‌ زندگی سالمندان و بازنشستگان، دولت چه کار کرده است؟ دولت چه اقدامی برای تامین زندگی مردم بخصوص دسـتفروشان انجام داده است؟ این سوالات یک از هزار خواسته‌های مردم از سران دیکتاتوری حاکم است. براستی تا زمانی که برای رفاه مردم ودستفروشان قدمی برداشته نشود، چه انتظاری برای ثبات حکومت خود دارند. تجربه فروپاشی شوروی نشان داد که بمب اتم و اولین ارتش دنیا، در مقابل بحران‌های اقتصادی و اجتماعی هیچ کارایی ندارد. سران این حکومت هم باید منتظر سرنوشتی مانند سران شوروی باشند

بخش ۳: بحث آزاد با موضوع امنیت اجتماعی آغاز گردید:در ابتدا اقای بهنام شیرمحمدی با بیان اینکه امنیت یک نیاز اولیه، اساسی و هدفی متعالی برای زندگی اجتماعی است. نظام اجتماعی به میزان برخورداری از امنیت، مشروعیت، مقبولیت و کارآمدی پیدا می‌کنند؛ بالعکس نظام‌هایی که گرفتار ناامنی در اعمال اقتدار و تداوم و پایداری بقای سیاسی و اجتماعی خود هستند، دچار چالش‌ها و بحران اساسی می‌شوند. از این منظر، امنیت اجتماعی جزء اصلی حقوق شهروندی می‌باشد و در جوامع امروزی از مهم‌ترین وظایف و تکالیف حکومت‌ها به حساب می‌آید. به طور کلی، امنیت اجتماعی در تعامل فرد با جامعه و در دو سطح عینی و ذهنی تجلی می‌یابد. شاخص امنیت اجتماعی به حوزه‌های فکری، جانی، اقتصادی، روانی، زیستی، بهداشتی، اخلاقی، شهری و… تقسیم و تفکیک می‌شودعناصر اصلی امنیت اجتماعی در ایران با فرض نسبی بودن، تنوع، قابل کنترل بودن، تغییر و چند وجهی بودن مفهوم امنیت اجتماعی در ایران، مهمترین دغدغه‌های ایرانیان (در سطح فردی و گروهی) به ترتیب وزن و نقش موثر، عبارتند از: فقر اقتصادی اعتیاد خشونت خانوادگی فساد و فحشا بی‌اعتمادی هویت خواهی تبعیض نظام تأمین اجتماعی جنایات سازمان یافته مسائل زنان بیماریها و اختلالات روانی امنیت اجتماعی و مولفه‌های آن مانند انسجام گروهی، نظم عمومی، سلامت و مهارت افراد، امید به زندگی و امنیت هویت، نقش مهمی در بقاء و بالندگی ملتها دارند سپس اقای جعفری با بیان اینکه معمولا یک وضعیت مطلوب است که انسان میتواند به این ارامش برسد بدون تعرض به حقوق فردی اش در این بین میتواند یک سری تهدید ها وجود داشته باشد که این حق را پایمال میکند از قبیل پرداخت نشدن به موقع حقوق کارگران وهمچنین بیمه وحق عایله مندی وحق بیمه بیکاری وهمچنین قرار دادهای طولانی مدت که هر کارگر نیازمند است برای ارامش فکری وبدون هیچ گونه تهدیدی به زندگی خود ادامه دهد ومتاسفانه قرار دادهای کاری که در ایران انجام میشود زیر سه ماه است واین موضوع یک تهدید بزرگ برای کارگر است واین با عث میشود که کارفرما هر زمان وبه طور دلخواه برای ادامه همکاری کارگر تصمیم بگیرد. سپس اقای شیر محمدی با بیان اینکه حق امنیت اجتماعی یک سری شاخص ها دارد که یازده مورد است ویکی از انها فقر اقتصادی است که متاسفانه در ایران وجود دارد ودر ادمه اقای احسان احمدی خواه با بیان این موضوع که وقتی سطح درامد با لا میرود توقع انسانها از زندگی نیز بالا میرود واگر در مواردی با کاهش ان مواجه شویم عواقب سختی را هم در پیش رو داریم وکارگران برای انکه در زمان کسری بودجه مجبورند به نوعی ان را تامین کنند وان هم از طریق قرض گرفتن است که خودش با مشکلات زیادی روبه رو میشود کارگر واز دیگر مشکلات قشر کارگری همین قردادهای موقت است بدون هیچ نوع رعایت قانون اجرا میشود وکارگر همیشه در معرض خطر وتهدید مالی وجانی است وهمین موضوع با عث بیانگیزه بودن کارگر ونداشتن ارامش فکری اوشده ویا اینکه شغل هایی را انتخاب میکنند که در آنها هیچ پیشرفتی نیست اما برای اینکه قرارداد انها میتواند طولانی مدت تر باشد به کار مشغول میشوند بدون اینکه اینده ای برای انها تضمین باشد سپس خانم مهناز ترابی با بیان اینکه اگر امنیت اجتماعی وامنیت ملی همسو نباشد جامعه دچار فاصله شده واعتراضات واشوبها واغتشاشات بوجود میاید وهمچنین حق برابری زن ومرد وجود ندارد در ادامه اقای شیر محمدی با بیان اینکه عناصر اجتماعی در ایران با فرض نسبی بودن تنوع وقابل کنترل تغییر وچند وجهی بودن امنیت اجتماعی در ایران مهمترین دغدغه های ایرانیان رادر سطح گروهی و فردی میتوانیم به این ترتیب نام ببریم فقر اقتصادی و اعتیاد و خشونت خانگی و فسادو فحشا و بی اعتمادی در ادامه خانم مهرنوش ایمانی چگنی با مطرح کردن این موضوع که بزرگترین معضل در ایران فقر مالی است که باعث شده امنیت اجتماعی به طور بسیار زیادی از جامعه دور شود واگر مردم در تامین مالی باشند دزدی وغارت وقتل واعتیادو سرقت و… از جامعه دور میشود زیرا فقر زمینه تمام پیش امدهای جامعه است در ادامه اقای امامی با بیان اینکه امنیت اجتماعی را خود جمهوری اسلامی نقض کرده وشده است دزد سر گردنه وبه این موضوع اشاره کرد اقای قالیباف با بیان اینکه که از سلامت روانی برخوردار نیستند را ازاد و در استخدام شهرداری در اورده اند برای ایجاد رعب ووحشت برای اقشار ضعیف وکم در امد جامعه مثل دستفروش های کنار خیابان و از این قشر ضعیف جامعه رشوه گرفته تا اجازه کا در کنار خیابان را داشته باشند ودر انتها اقای شیرمحمدی با بیان اینکه یازده مورد که باعث نقض امنیت اجتماعی میشود وانسانها باید برای اینکه به این حقوق اجتماعی برسند باید این اصل را مطالعه کنند وبه آن اگاه باشند واگاهی رسانی کنند تا عموم از حق وحقوق خودشان واقف شوند تا بتوانند بدون مشکل ودر ارامش زندگی کنند وبه امید اینکه ما این حق را بشناسیم و به ان عمل کنیم واین تبعیض را رفع کنیم ودر آخر مسئول جلسه با تشکر از ادمینها محمد حسانم فانی وداوود واحدی پور وصادق فرخی قصر عاصمی ومسئول ضبط صدا احسان احمدی خواه و منشی جلسه آذر ارحمی تشکر و پایان جلسه را در ساعت 18:20اعلام کردند همکارانی که در این نشست همراه ما بودند امیرحسین کریمی، شهناز کریم زاده، صادق فرخی، مهناز ترابی، پریا ترابی، مهدی کریمی، شهلا شهسوانی، مهران اهنگر، پویا حسابی، صادق نوری، صمد جفری، احمد کشاورز معیدی، اکبر محمدی، علیرضا جهانبین، سمانه بیرجندی پژمان احمدی، حمید رضایی آذریانی

 

 

گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی اروپا آپریل ۲۰۲۲

امیرحسین فانی

جلسه سخنرانی نمابندگی اروپا در روز یک‌شنبه به تاریخ۱۰ آپریل ۲۰۲۲ مصادف با ۲۱ فروردین‌ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۳:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای مهرداد یگانه ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.

بخش ۱- خانم هستی عبدالهی اصل سخنرانی خود را با موضوع گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در ایران اسفند ماه۱۴۰۰ آغاز نمودند: خبر: هشدار وزارت بهداشت به طغیان سرخک در ایران/ لزوم تکمیل واکسیناسیون کودکان علیه سرخک. طغیان شدید سرخک در افغانستان همچنان ادامه دارد و از ابتدای سال ۲۰۲۱ تا کنون ۴۸ هزار و۳۶۶ مورد ابتلا و۲۵۰ مورد مرگ را به همراه داشته که از این تعداد ۱۴۲ مورد مرگ در کودکان بوده است. خبر: قتل یک مرد جوان توسط پدرش در بابلسر. براساس گزارش او ۲۶ ساله بوده است. بنا بر برخی گزارش ها در شبکه های اجتماعی هویت او رضا تاجیک” عنوان شده و گفته میشود که با اسلحه شکاری به قتل رسیده است. سرهنگ حسین زارع، فرمانده انتظامی بابلسر در این خصوص گفته است: با تلاش پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی شهرستان بابلسر قاتل که در یکی از شهرستان‌های شرقی مازندران مخفی شده بود، کمتر از یک ساعت، دستگیر و به آگاهی شهرستان منتقل شد. ”به گفته برخی منابع محلی، پدر این شهروند در مراحل بازجویی اذعان کرده است: او را کشتم چون ضدنظام بود و به رهبری و مقدساتمان توهین می‌کرد. اظهارات متهم در خصوص انگیزه قتل واکنش بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی به همراه داشته است. این خبر نقض ماده ی ۳ حق حیات برای همه و ماده ی ۱۸ حق ازادی عقیده میباشد.

بخش ۲- پوریا طالب زاده هدف ۱۱ سند ۲۰۳۰ ومقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند:این هدف اشاره دارد به تبدیل شهرها و سکونت گاه‌های انسانی به مکان‌های همه شمول، مقاوم وپایدار، که شامل چندین بند می‌شود، به طور خلاصه سعی می‌کنم اشاره‌ای داشته باشم به این بندها و تمایزش با قوانین جمهوری اسلامی ایران:۱- تضمین دسترسی عمومی به مسکن ایمن و مقرون به صرفه و نوسازی محله‌های فقیر: دراین هدف داشتن مسکن مناسب با قیمت معقول از جمله وظایف یک دولت است که برای شهروندانش باید این حداقل را فراهم کند. داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. متن بالا اصل ۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که حق هر فرد و خانواده ایرانی را در خصوص داشتن مسکن مطرح می‌کند که بر اساس این اصل، دولت‌ها موظف به تأمین آن شده‌اند. از آن‌جا که حق مسکن هم یکی از حقوق اساسی هر فرد در جامعه محسوب می‌شود، اصل ۳۱ قانون اساسی بر این امرتصریح داشته و به خصوص در مورد اقشار نیازمندتر بر اجرای آن تاکید کرده است. بازار مسکن در کشور همواره دچار نابسامانی‌های فراوانی در حوزه عرضه و تقاضا و مهم‌تر از آن افزایش قیمت بی‌رویه و بی‌برنامه بوده است که طی سال‌های گذشته رویکرد مناسبی هم در کنترل این روند اتخاذ نشده و یا اگر هم شده است چندان تأثیر مثبتی برای رفع این معضل نداشته است. با توجه به نوسانات اقتصادی اخیر کشور نیز این مسأله بحرانی‌تر شده و داشتن مسکن مناسب را برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی تبدیل به رؤیایی دست نیافتنی کرده است. با بیان اینکه تا زمانی که مسکن کالا محسوب شود، مشکلات این حوزه مرتفع نخواهد شد، دولت در هر جامعه متولی و متصدی اداره کشور به عنوان نماینده ملت تلقی شده و مجموعه امکانات جامعه برای اجرای وظایف محوله به این نهاد واگذار می‌گردد. در واقع بین دولت و ملت در تمام دنیا یک قرارداد نانوشته و در عین حال نوشته‌ای وجود دارد. این رابطه حقوقی به صورت نانوشته در ذات و طبیعت خود حقی برای آحاد مردم تحت حاکمیت و تکلیفی برای دولت ایجاب می‌کند و در چارچوب عقد اجتماعی یا میثاق ملی که حقوق‌دانان آن را در چارچوب قانون اساسی منعکس می‌دانند، تکالیف مشخصی برای دولت تعیین می‌کند که متقابلاً به عنوان حقوق و آزادی‌های ملت از آن نام می‌برند. تأمین مسکن یعنی با لحاظ شرایط فردی، اقتصادی، طبقات اجتماعی و تعداد عائله یا بستر سازی برای ایجاد تعهد، یک مسکن مناسب با فرهنگ و سایر پارامترها برای مردم تأمین شود که متأسفانه دولت به چنین وظیفه‌ای به درستی عمل نکرده است. هر چند در دولت سابق قدم‌هایی بدون توجه به اعمال نظرات جناحی و سیاسی به صورت عینی در چهارچوب خانه‌های مهر انجام شد، اما ظاهراً علت عدم آسیب شناسی، عدم ارزیابی نیازها و عدم تناسب جغرافیایی یا طبقات اجتماعی و اقتصادی نیاز مردم برطرف نگردید. در کلان شهرهایی مانند تهران، نهادهای عمومی با فروش زمین و هوا و انسداد شریان حیاتی و تنفسی شهر و از بین بردن منابع طبیعی، باغات و انفال بستری برای ساخت مسکن به وجود آوردند، اما ظاهراً مسکنی که نه برای رفع نیازها بلکه به عنوان کالا تلقی شد و وسیله ثروت اندوزی بسیاری و فقر عده‌ای دیگر شد به گونه‌ای که تهران وارد مهاجرت معکوس گردید. نکته قابل توجه در جامعه شناسی این است که برای داشتن یک زندگی متعادل و متعارف نیاز به مؤلفه‌های کار، مسکن، آموزش و بهداشت داریم، این چهار اولویت که نیازهای حداقلی به آنها اطلاق می‌شود جز لازمه زندگی یک انسان متعارف است، انسانی که در جوامع غیر مسلمان با رعایت حقوق انسانی این احتیاجات مورد توجه قرار گرفته و خانه‌هایی با قیمت مناسب ساخته شده و در اختیار مردم نیازمند قرار می‌گیرد، ولی در کشور ما با وجود اینکه داعیه عدل علوی و آزادی داریم عملاً آموزش، بهداشت، کار، اشتغال و مسکن به عنوان رویاهای دست نیافتنی برای بخشی از مردم تبدیل شده و امکانات مربوط به مسکن، آموزش و بهداشت به خانواده‌های مرفه و عمدتاً ثروتمند شده بعد ازانقلاب اختصاص یافته‌است. هر چند مسکن کالا تلقی نمی‌شود اما سیاست حاکم بر این بخش در کشور آن را تبدیل به کالا نموده و تا زمانی که از این حالت خارج نشویم و سرمایه‌ها به بخش تولید هدایت نشود، عملاً تحقق حقوق طبیعی و اساسی مندرج در قوانین ما برای ملت میسر نخواهد شد و ادامه این سیکل با سفته بازی و دلالی که در تمام بخش‌ها بر مردم فشار آورده، این حرمان و محرومیت از حقوق اساسی را دو چندان خواهد نمود و نتیجه منفی آن عدم ازدواج، طلاق، مهاجرت، افسردگی، خودکشی و اعتراض خواهد بود. ۲- حفظ میراث فرهنگی و طبیعی: لایحه اصلاح قانون حمایت از مرمت و احیای بافت‌های تاریخی و فرهنگی در جلسه هیئت وزیران به منظور تسهیل انجام مأموریت‌های وزارت میراث‌فرهنگی تصویب شد. به موجب لایحه مذکور، در راستای حمایت از مالکان و متصرفان قانونی خصوصی آثار غیرمنقول و بافت‌های تاریخی و فرهنگی ثبت شده در فهرست آثار ملی، تاریخی، فرهنگی و با ارزش کشور، وزارت میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی مکلف است برای اعطای تسهیلات کم‌بهره به مالکان، متصرفان قانونی و بهره‌برداران خصوصی آثار و بافت‌های تاریخی و فرهنگی به‌منظور تعمیر، مرمت، احیا و بهره‌برداری آن‌ها، بودجه و تسهیلات لازم را پیش‌بینی کرده و با هماهنگی سازمان برنامه و بودجه کشور، نسبت به پیش‌بینی اعتبار لازم در این باره اقدام کند. اما متأسفانه بر خلاف لایحه مذکورامروزه شاهد کاستی‌های بی شماری در راستای حفظ میراث فرهنگی هستیم، این کاستی‌ها نه تنها در قسمت مرمت و نگهداری بلکه شاهد تخریب به بهانه ساخت و ساز بوده‌ایم. ۳- توجه کیفیت هوا و مدیریت زباله‌ها: در کشورهای مختلف بهره‌گیری مجدد از پسماندها در قالب بازیافت رواج دارد و بخش بسیار کمی از پسماندها دفن می‌شوند، ولی در ایران پدیده پسماند با مسائلی مواجه شده است. بر اساس آمارهای ارائه‌شده در قرن بیست‌ویکم، به دلیل افزایش جمعیت در شهرها، این سکونتگاه‌های انسانی از اهمیت به‌سزایی برخوردار می‌گردند و به دنبال گسترش این مراکز تمدنی، میزان ارائه خدمات به وسیله نهادهای مربوطه اعم از نهادهای حوزه دولتی و حوزه خصوصی افزایش می‌یابد. به شکل طبیعی، میزان ارائه خدمات شهری به شهروندان بر اساس درصد توسعه‌یافتگی آن جوامع، وضعیت مدیریت شهری و میزان مشارکت بخش خصوصی، گروه‌های مردم ‌نهاد و شهروندان متفاوت خواهد بود و بر اساس میزان، نحوه و کیفیت ارائه خدمات، شهرها قابل‌ارزیابی و طبقه‌بندی هستند. به علاوه پدیده جهانی ‌شدن و گسترش رسانه‌های ارتباط جمعی و شبکه‌های مجازی به طور همزمان می‌تواند به مثابه فرصت و تهدید تلقی گردد، چرا که از یک سو، شهروندان بیشتر و بهتر به کسب اطلاعات و در پی آن، مقایسه و قضاوت در رابطه با وضعیت شهر خود از منظرهای گوناگون همچون امکانات موجود، اقتصاد شهری، کیفیت مسکن، بهداشت، وضعیت محیط زیست و جز آن می‌پردازند و این مقایسه زمینه خرسندی یا ناخرسندی آنان را از کیفیت شهر خود و وضعیت مدیریت شهری شکل می‌دهد و این امر در شرایطی که شهر فاقد استانداردهای لازم زیست‌پذیری باشد، می‌تواند به عنوان چالش و تهدید جدی محسوب گردد. زباله یا پسماند به مجموعه مواد ناشی از فعالیت‌های انسان که به طور معمول به صورت جامد بوده و غیرقابل ‌استفاده و بی‌مصرف باشد، اطلاق می‌گردد. رشد شهرها همراه با تراکم جمعیت موجب مصرف مواد متعدد و در نتیجه، تولید پسماند شده است. به علاوه، توسعه صنایع که خود بی‌تردید ناشی از شکل‌گیری الگوی مصرف‌گرایی در جامعه بوده، سبب افزایش کمی مواد زائد از یک سو و تنوع این مواد از سوی دیگر شده است. به این ترتیب، از مهمترین مسائل شهرهای مدرن کنونی و به ویژه شهرهای بزرگ، مدیریت پسماندهای شهری همچون جمع‌آوری، دفع و بازیافت آنها می‌باشد. پسماندها چهره‌ای نازیبا و نامناسب به شهرها می‌دهند و می‌توانند به بروز بیماری‌های گوناگون منجر گردند. به علاوه، پسماندها با آلوده‌کردن آب، خاک و هوا و نیز اثرات گلخانه‌ای خود خسارت‌های زیادی را به سکونتگاه‌های شهری وارد می‌آورند. بر اساس آمارهای موجود، در ایران روزانه بیش از ۲۵ هزار تن زباله در شهرها تولید می‌گردد که هر روز با هزینه‌ای حدود 22 میلیون تومان به‌وسیله 530 شهرداری کشور با استفاده از لوازم و ماشین‌آلات نامناسب، جمع‌آوری و به محل دفن در خارج از شهرها منتقل می‌شوند. به علاوه، در ایران مسأله مربوط به پسماندها در مقایسه با بسیاری از کشورها از اهمیت چندانی برخوردار نیست. در کشورهای مختلف بهره گیری مجدد از پسماندها در قالب بازیافت رواج دارد و بخش بسیار کمی از پسماندها دفن می‌گردند، ولی در ایران پدیده پسماند با مسائلی مواجه شده است که در ادامه به ذکر تعدادی از آنها می‌پردازیم: ۱) عدم تفکیک زباله‌ها ۲) عدم محدودیت در تولید زباله ۳) محدودبودن قوانین و مقررات مشوق- بازدارنده در زمینه مدیریت پسماند ۴) اطلاع رسانی، آموزش و فرهنگ‌سازی نابسنده ۵) فقدان توجه به مسأله پسماند از سوی دولت و شهروندان، با توجه به رویکرد ضعیف دولت در این زمینه متاسفانه شاهد مشکلات جدی در کنار مشکلات آلودگی هوا و ریز گردها خواهیم بود، آلودگی هوا با توجه به پیامدهای زیان‌بارش به یکی از ملموس‌ترین مشکلات زیست‌محیطی تهران، پایتخت ایران و چندین شهر دیگر ایران تبدیل شده‌ است. آمارها نشان می‌دهد که در روزهای افزایش آلودگی هوای تهران، شمار بیماران تنفسی «تا ۶۰ درصد» افزایش می‌یابند. بیشترین عامل مرتبط با زیاد شدن بیماری‌های سیستم قلبی و عروقی و ریوی، افزایش آلاینده‌های دی‌اکسید گوگرد، ذرات معلق و منواکسید کربن است، به‌گونه‌ای که «آلودگی هوا در تهران به‌طور متوسط موجب کاهش ۵ سال از عمر تهرانی‌ها شده‌است». بنابر نظر برخی از کارشناسان محیط زیست، نخستین زنگ خطر جدی دربارهٔ آلودگی هوای تهران، در سال ۱۳۷۴ به صدا درآمد. در آن هنگام نزدیک به یکصد نفر از کارشناسان و مدرسان محیط زیست، جغرافیا و شهرسازی در پی نشستی در سالن اجتماعات پارک شهر تهران، متنی موسوم به بیانیه «هوای تهران ۷۴» منتشر کردند که در آن برای نخستین بار از آلودگی هوای پایتخت به عنوان یک «بحران ملی» که راه مقابله با آن «عزم ملی» است، نام برده شد. این شهر پس از جاکارتا پایتخت اندونزی هفتمین شهر آلوده جهان شمرده می‌شود. بر پایهٔ گزارشی در میانهٔ آبان ۱۳۹۹، تهران از ابتدای این سال، تنها ۱۵ روز هوای پاک داشته‌است. همچنین علاوه بر استفاده از ناوگان حمل و نقل فرسوده و احتراق سوخت مازوت درنیروگاه‌ها باعث انتشار آلاینده‌های گازی شده و تبعات زیست محیطی جدی به همراه خواهد داشت. آلودگی‌های اخیر و هر ساله در شهرهای صنعتی و پر جمعیت، تنفس مردم را دچار مشکل کرده است؛ درگیری مسئولان زیر ربط و در واقع شوت کردن توپ به زمین حریف و به جای حل مشکل در حال پیدا کردن مقصر هستند. این موضوع تکراری است، همچنان فصل سرما به پایان می‌رسد و فراموش می‌شود که باید این معضل برای همیشه حل شود. استنباط این است که استفاده از مازوت در نیروگاه‌ها و کارخانه‌های بزرگ، جنبه مادی دارد، زیرا سوختی ارزان و قابل دسترس برای نیروگاه‌ها است. در کنار این مشکلات وقتی شاهد این هستیم که دولت امسال هم مثل پارسال هر گونه اعتبار برای مقابله با ریزگردها هم حذف کرده، متأسفانه باید بگوییم جان و سلامتی مردم برای این غارتگران در کمترین درجه اهمیت قرار دارد و به چیزی جز ثروت اندوزی و چپاول فکر نمی‌کنند. ۴- گسترش فضای سبز عمومی، ایمن و فراگیر به ویژه برای زنان و کودکان و سالمندان و معلولان: پارک‌ها و فضای سبز شهری به عنوان بخشی از فضاهای شهری و با دارا بودن ابعاد زیست محیطی، کالبدی، اجتماعی و فرهنگی نقش مهمی در افزایش و بهبود کیفیت زندگی شهری، ایجاد شادابی برای شهروندان و تفریح و سرگرمی، اوقات فراغت و استفاده از فرصت‌های زیبایی شناختی دارند. پارک‌ها در بهبود کیفیت هوای شهری، تنوع زیستی، محافظت از فرسایش خاک، جذب بارش و آلودگی‌های هوایی، ایمنی و سلامتی ساکنین شهر نقش ایفا می‌کنند. پارک‌ها و فضای سبز شهری، فضایی را برای بحث و تعاملات اجتماعی و فرهنگی، ایجاد آسایش، پرورش کودکان و درمان برخی بیماری‌ها فراهم می‌آورد. با توجه به روند رو به رشد شهرنشینی و افزایش تعداد شهرها در جهان و ایران، رشد و توسعه شهرنشینی با گسترش کالبدی شهرها رابطه مستقیم داشته و دوری از طبیعت و قطع رابطه انسان با محیط طبیعی را سبب شده است. با افزایش میزان جمعیت شهرها، فضای سبز شهری تبدیل به سطوح بتنی شده است؛ این روند به ویژه در کشورهای در حال توسعه و کشورهای جهان سوم نمود جدی‌تر دارد. فضای سبز بخشی از سیمای شهری است؛ اهمیت فضای سبز در محیط شهری تا آن حد است که به عنوان یکی از شاخص‌های توسعه یافتگی جوامع مطرح است. در مقایسه با استانداردهای شهرسازی، علاوه بر پایین بودن سطح کاربری فضای سبز در شهرهای مختلف ایران، پراکندگی نامناسب آن نیز مشکلاتی را به وجود آورده است که از جمله آن می‌توان به عدم توزیع عادلانه فضای سبز در شهر و مشکلات دسترسی شهروندان اشاره کرد. امروزه در تمامی کشورها شاهد توسعه فضای سبز و مکان‌های تفریحی و استفاده راحتتر از آنها، به خصوص زنان و کودکان و کم توانان هستیم، وبرعکس در کشورمان با ارائه طرحی مانند دیوار کشیدن و زوج وفرد کردن مکان‌های تفریحی به دنبال خدمات به مردم هستند، این تحجر و توحش تا این حد پیش می‌رود که در شروع قرن جدید همچنان ممانعت از ورود بانوان به ورزشگاه به هر طریقی انجام می‌شود حتی با حرکات وحشیانه و پاشیدن اسپری فلفل بر صورت بانوان. 5- فراهم سازی دسترسی به حمل و نقل ایمن به ویژه برای زنان، دختران و معلولان: در این بند تأکید برای فراهم سازی دسترسی به حمل و نقل به ویژه برای زنان و معلولان اشاره شده متأسفانه در ایران معلولین ویلچر نشین مشکلات زیادی از نظر تردد دارند. آن‌ها از جاهایی که پله دارد محروم هستند. باید تمام مکان‌ها را برای معلولین مناسب سازی کنند تا آنها نیز بتوانند به جاهایی که دوست دارند به راحتی بروند. یکی از وظایف مسئولان شهری مناسب سازی شهرها است. با امکانات توانبخشی می‌توانیم زندگی راحتی را برای معلولین فراهم بسازیم. با کارها مختلفی می‌توانیم مکان‌هایی که معلولین نمی‌توانند بروند را مناسب سازی کنیم. یک از کارهایی که می‌توانیم انجام بدیم گذاشتن رمپ کنار پله‌ها است. با این کار معلولین می‌توانند به جاهایی که پله دارند بروند. اما نباید شیب رمپ‌ها زیاد باشد. در مکان‌هایی مانند پاساژها که پله دارند باید آسانسور بگذارند.. فراهم ساختن شرایط حضور معلولین در جامعه و انجام فعالیت‌های مختلف یکی از مهمترین حقوق شهروندی جامعه محسوب می‌شود. یکی از وسیله‌های عمومی برای حمل و نقل معلولین قطار شهری یا همان مترو است. تمامی ایستگاه‌های مترو پله دارند برای همین معلولین ویلچر دار نمی‌توانند از مترو استفاده کنند. باید تمامی ایستگاه‌های مترو را برای معلولین مناسب سازی کنند. باید آسانسور یا رمپ برای رفت و آمد معلولین بگذارند. با گذاشتن آسانسور علاوه بر معلولین افراد سالمند نیز می‌توانند از مترو استفاده کنند. اما در ایران نبود امکانات کافی، باعث دور ماندن این قشر عزیز از جامعه شده است، دقیقاً برعکس کشورهای پیشرفته که با قرار دادن امکانات صحیح و کافی مشارکت فعال آن‌ها را در مسؤلیت‌های اجتماعی و زندگی روزمره تحقق بخشیده است.

بخش ۳- خانم نادیا مشرف قهفرخی روز جهانی زمین گذاری و قربانیان مین در ایران سخنرانی خود را ایراد کردند:۴ آپریل برابر با ۱۵ فروردین، «روز جهانی روشنگری درباره‌ی خطرات مین» است. این روز در سال ۲۰۰۶ توسط مجمع عمومی سازمان ملل تعیین شد تا در خدمت حساس‌سازی افکار عمومی نسبت به خطرات ناشی از مین‌ باشد. میلیون‌ها انسان در بیش از ۷۰ کشور جهان ناچارند روزانه با خطری به نام مین، بمب خوشه‌ای یا دیگر جنگ‌افزارهای انفجاری زندگی کنند. این جنگ‌افزارها هر روز در کشورهای مختلف جهان حدود ۲۰ تن را به کام مرگ می‌کشند یا برای همه‌ی عمر معلول می‌کنند. ایران یکی از این کشورهاست و در کنار افغانستان و مصر بیشترین مناطق آلوده به مین را دارد. مین‌های بازمانده از جنگ هشت ساله با عراق، در مناطق مرزی غرب کشور کماکان قربانی می‌گیرند. کاشته‌ای که درو نمی‌شود، اما درو می‌کند! مین اگر چه در حوزه‌ی نظامی از مرگبار‌ترین ادوات جنگی نیست، اما بی‌تردید از محیلانه‌ترین آنهاست. استفاده از مین بویژه از آن جهت مناقشه‌برانگیز است که مین‌ها‌ میان نظامیان و غیرنظامیان تفاوتی قائل نمی‌شوند. مین زمینی، جنگ‌افزاری انفجاری است که غالبا زیر سطح زمین بطور پنهانی کار گذاشته و در اکثریت قریب به اتفاق موارد نیز توسط خود قربانی فعال می‌شود. بنابراین می‌توان آن را به معنای گسترده‌ی کلمه، نوعی «تله‌ی انفجاری» نامید. مین‌های زمینی تا مدتها پس از فروکش کردن منازعات نظامی، همچنان به عنوان خطری جدی برای غیرنظامیان باقی می‌مانند. مین‌ها، بمب‌های خوشه‌ای و دیگر جنگ‌افزارهای انفجاری، تقریبا هر روز در سراسر جهان قربانی می‌گیرند. خنثی‌سازی آنها بویژه در مناطقی اهمیت دارد که در آنجا پس از منازعه‌ای نظامی آرامش برقرار شده و آوارگان به سرزمین خود بازگشته‌اند. به گزارش سازمان ملل، انفجار مین ‌در ۳۰ سال گذشته به کشته شدن بیش از یک میلیون نفر در جهان انجامیده است. ۸۰ درصد کشتگان، غیرنظامیانی بوده‌اند که پس از پایان منازعات نظامی جان خود را از دست داده‌اند و یک سوم آنان نیز کودک بوده‌اند. مین‌ها انواع گوناگونی دارند و انفجار آنها اگر به مرگ منجر نشود، آسیب‌های سنگین و جبران‌ناپذیر جسمی به قربانیان وارد می‌سازد. یکی از آسیب‌های رایج، قطع شدن پا و دیگری از دست دادن قدرت شنوایی است. بویژه مین‌های کوچک به عنوان تله‌ی انفجاری قابل تشخیص نیستند و کودکان بیش از بزرگسالان در دام آنها می‌افتند. مین اصولا برای کودکان پدیده‌‌ای ناشناخته ‌است. بسیاری از آنان که کنجکاوی زیادی هم دارند، معمولا در ویرانه‌ها در پی وسیله‌ای برای بازی می‌گردند و مین را تکه ‌فلزی می‌پندارند که می‌توان با آن بازی کرد. مین‌گذاری آسان و مین‌زدایی دشوار است. در منازعات نظامی و بویژه جنگ‌های نامتقارن و نیز جنگ‌های داخلی، کارگذاری مین نسبتا آسان و کم‌هزینه است، اما بر عکس، جمع‌آوری و خنثی‌سازی آنها وقت و هزینه‌ی زیادی می‌طلبد. در این‌گونه منازعات نظامی معمولا مناطق وسیعی بدون نقشه‌برداری مین‌گذاری می‌شوند و بدین‌سان عملا «میدان‌های گسترده‌ی مین» بر جای می‌ماند. این میدان‌های مین غالبا در محل‌های مسکونی هستند و بیشترین قربانیان را نیز از میان غیرنظامیان می‌ربایند. عملیات مین‌زدایی کاری دشوار و خطرناک است. پاکسازی این میدان‌ها از مین معمولا با دو هدف انجام می‌گیرد: یا برای هدف‌های نظامی در منازعات و در خدمت پیشروی نظامی، یا به دلایل بشردوستانه و برای اینکه مناطق مین‌گذاری شده دوباره قابل سکونت شوند. بنابراین پاکسازی‌هایی که در خدمت هدف‌های بشردوستانه‌اند، باید با دقت ویژه‌ای انجام گیرند. از شمار مین‌های پراکنده در سراسر جهان اطلاع دقیقی در دست نیست. اما طبق برآورد سازمان ملل، پیش از آنکه در «پیمان اتاوا» در مورد ممنوعیت مین‌های موسوم به «مین ضد نفر» توافق شود، حدود ۱۱۰ میلیون مین زمینی در بیش از ۷۰ کشور جهان پراکنده بوده است. در سال ۱۹۹۷ بخش بزرگی از کشورهای عضو سازمان ملل در اتاوای کانادا گردآمدند و در مورد ممنوعیت «مین‌های ضد نفر»، یعنی مین‌هایی که بطور هدفمند برای آسیب‌زدن به افراد ساخته شده‌اند، به توافق رسیدند. تا کنون ۱۶۲ کشور جهان «پیمان اوتاوا» را امضا کرده‌اند، اما ۳۱ کشور و از جمله ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین، ایران، اسرائیل، هند و عربستان سعودی هنوز به آن نپیوسته‌اند. البته گفتنی است که در پیمان اوتاوا، ممنوعیت شامل مین‌هایی نمی‌شد که برای آسیب‌زدن به انواع گوناگون خودروها و نفربرها و تانک‌ها ساخته شده‌اند. یک خطر دیگر برای غیرنظامیان همانگونه که در بالا به آن اشاره شد، بمب‌های خوشه‌ای هستند که در صورت انفجار، مواد منفجره‌‌ی دیگری را آزاد می‌کنند که به نوبه‌ی خود به ترکش‌های خطرناکی تبدیل می‌شوند. این‌گونه سلاح‌های انفجاری معمولا در ساختمان‌های ویران شده و مزرعه‌ها جاسازی می‌شوند و ۹۴ درصد قربانیان آنها غیرنظامیان هستند. اگر چه بمب‌های خوشه‌ای در سال ۲۰۰۸ از سوی بخش بزرگی از کشورهای عضو سازمان ملل ممنوع اعلام شدند، اما با توجه به اینکه از ۱۰ تا ۴۰ درصد بمب‌های خوشه‌ای پس از اصابت به زمین عمل نمی‌کنند، می‌توان گفت که بمب‌های عمل نکرده هم‌اکنون حکم مین‌های زمینی را دارند. مین‌ها، بمب‌های خوشه‌ای و سایر جنگ‌افزارهای انفجاری باید با کار پرزحمت و طاقت‌فرسای کارشناسان مواد منفجره، پاکسازی یا خنثی شوند. این روندی بسیار خطرناک و دشوار است که گاهی سال‌ها به درازا می‌کشد. بسیاری از قربانیان مین کودکان هستند. آلمان از سال ۱۹۹۲ به این سو در ۴۲ کشور جهان از پروژه‌هایی پشتیبانی کرده که برای مین‌روبی یا آگاه‌سازی از خطرات مین دنبال شده‌اند. هزینه‌ی این پشتیبانی بر ۲۱۷ میلیون یورو بالغ می‌شده است. از سال ۱۹۹۷ و امضای پیمان اوتاوا برای ممنوعیت مین‌های ضدنفر، تلفات ناشی از انفجار مین در کشورهای جهان، بطور چشمگیری کاهش یافته است. با این حال طبق آمار سازمان ملل، در سال ۲۰۱۵ این رقم نسبت به سال پیش از آن افزایش نشان می‌دهد. در سال ۲۰۱۵ شمار قربانیان مین در سراسر جهان ۶۴۶۱ نفر بود، در صورتی که این رقم در سال پیش از آن ۳۶۰۰ تن بود. ایران دومین کشور آلوده به مین. ایران پس از افغانستان، دومین کشور آلوده به مین است. طبق نظر کارشناسان بین‌المللی سازمان ملل، در جریان جنگ هشت ساله، عراق ۱۶ میلیون مین در مناطق وسیع مرزی با ایران کاشته است. پس از جنگ، پاکسازی این مناطق از مین آغاز شد، اما هنوز مناطقی وجود دارند که پاکسازی نشده‌اند. تراکم مین در این مناطق بسیار بالاست. از زمان شروع عملیات پاکسازی تا کنون ۱۰ هزار تن از هموطنان بر اثر برخورد به مین جان خود را از دست داده یا مجروح شده‌اند. خوزستان، ایلام، کرمانشاه، آذربایجان غربی و کردستان جزو استان‌های آلوده به مین هستند. طبق آمار، یک سوم زمین‌های آلوده به مین در خوزستان قرار دارد. در مناطق مرزی این استان‌ها تراکم مین به اندازه‌ای است که ممکن است در هر گامی دامنگیر یک نفر شود. به گفته‌ی مسئولان جمهوری اسلامی، یک مشکل دیگر این است که عراق تا کنون نقشه‌های مناطق مین‌گذاری شده را در اختیار ایران نگذاشته است و همین امر شمار قربانیان را افزایش می‌دهد. به گفته‌ی رئیس مرکز مین‌زدایی کشور، تا کنون دو تفاهم‌نامه در این زمینه با عراق به امضا رسیده است، ولی از نقشه‌ها هیچ خبری نیست. یک مشکل دیگر این است که بر اثر بارش‌های شدید و تشکیل گل و لای در مناطق کوهستانی، بعضی از مین‌ها همراه گل و لای به مناطق مسکونی مردم منتقل شده‌اند. این امر زندگی مردم این مناطق را با خطری دائمی روبرو می‌کند. مسئولان این استان‌ها می‌گویند که به‌رغم برخی آموزش‌ها و آگاهی‌رسانی‌ها، ساکنان این مناطق هنوز از خطرات مین‌های به جا مانده از جنگ شناخت درستی ندارند و هنوز روستاها و مناطقی یافت می‌شود که ساکنان آنها در مواجهه با مین ابتدایی‌ترین آموزش‌ها را هم ندیده‌اند. در بسیاری از مناطق آلوده به مین، هنوز تابلوهای اخطا ردهنده نصب نشده است. در گزارش رسانه‌ها آمده است که پس از گذشت‌ سال‌ها از پایان جنگ ایران و عراق، انفجار مین در این مناطق همچنان قربانی می‌گیرد و این موضوع منطقی نیست و اگر پاکسازی‌ها هر چه زودتر پایان نیابد، تلفات همچنان ادامه خواهد داشت. «پیمان اتاوا» ساخت و ذخیره‌سازی و خرید و فروش و نگهداری مین‌های ضد نفر را برای کشورهای عضو ممنوع کرده است. همچنین این کشورها خود را موظف کردند که ذخایر مین خود را منهدم کنند. به‌رغم این که ایران خود یکی از آلوده‌ترین کشورهای دنیا به مین است، مقامات جمهوری اسلامی تا کنون به بهانه‌ی «حفظ همه‌ی ظرفیت‌های نظامی»، از امضای پیمان اتاوا خودداری کرده‌اند. آنان معتقدند که مین‌گذاری می‌تواند از حرکت نیروهای نظامی دشمن و عبور از مرزهای کشور جلوگیری کند. اما کارشناسان نظامی معتقدند که امروزه با توجه به شیوه‌های مدرن جنگی و استفاده از جنگ‌افزارهای پیشرفته، میدان‌های مین نمی‌توانند خللی در پیشروی سریع نظامی ایجاد کنند. ضرورت آگاهی‌رسانی. آوارگان جنگی که پس از منازعات نظامی به سرزمین‌های خود بازمی‌گردند، گاهی برای بقا ناچارند در مزرعه‌هایی کار کنند که هنوز مین‌روبی نشده است و این برای بسیاری از کشاورزان با خطر مرگ یا آسیب‌های جسمی همراه است. برای حفاظت از غیرنظامیان برنامه‌های آگاهی‌رسانی و روشنگری درباره‌ی خطرات مین‌ها و بمب‌های خوشه‌ای برگزار می‌شود. در این برنامه‌ها برای مردم توضیح داده می‌شود که در صورت مواجهه با سلاح‌های انفجاری باید چگونه رفتار کنند و چه واکنشی نشان دهند. بویژه آموزش کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است. باید به آنان آموخت که چگونه می‌توان مین را تشخیص داد و در قبال آن از خود محافظت کرد. بخش مهم دیگری از کارزار مبارزه با مین، یاری رساندن به کودکانی است که بر اثر انفجار معلول شده‌اند. بسیاری از قربانیان مین کودکان هستند.

بخش ۴- خانم فیروزه دهبزرگی در مورد مدیریت بحران سخنرانی خود را ایراد کردند: بحران یعنی آشفتگی، آشوب، چالش، سراسیمگی، خطر و تلاطم و متضاد آن آرامش است. بحران پیشامدی است که بصورت ناگهانی و گاهی فزاینده رخ می‌دهد و به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه یا جامعه می انجامد و شرایطی را بوجود می آورد که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است. بحرانها بر حسب نوع و شدت متفاوتند، در اصل بحران یک فشارزایی بزرگ و خاصی است که باعث در هم شکستن تصورات متعارف و واکنش‌های گسترده می‌شود و آسیبها، تهدیدها، خطرها و نیازهای خاص وتازه ای را بوجود می آورد. بحران غیر قابل پیش‌بینی است که کی و در کجا اتفاق بیافتد و یک وضعیت اضطراری و آنی است که می‌تواند پویا یا متغیر باشد. بحران شناسی بخش مهمی برای اجرای مدیریت آن و پژوهش‌های مربوط به آن است و شناخت دقیق تر بحران، مثل هر بخش دیگر مدیریتی برای کنترل و هدایت و مدیریت هر چه موثر تر و بهتر آن بحران موثر بخش تر خواهد بود. بحران انواع متفاوت دارد: شخصی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، بین المللی، زیست‌ محیطی. شواهد و بررسی تاریخ ومدیریت بحران در طول تاریخ : در حال حاضر با وجود دسترسی انسانها به فن آوریهای علمی، تحقیقاتی، سیاسی، حتی تجربه های رشد و شکست‌های اقتصادی، انقلابها، جنگها، بلایای طبیعی مثل آتش سوزی جنگلها، خشکسالی ها و… که باعث می‌شود طراحان و برنامه ریزان در هر شرایط بیشتر با استفاده از این تجربه ها و مخاطرات بوجود آمده برای پیش بینی و پیشگیری مجدد این پیشامد ها تدابیری را بیاندیشند تا حداقل آسیب وارده بوجود آید. البته حوادث تاریخی نظرات و دید وسیع تری را به ما می‌دهد اما متاسفانه اغلب مردم به طور طبیعی به مشکلات کوتاه مدت و مقطعی توجه میکنند درحالیکه بحران‌های بوجود آمده در طول تاریخ در کل دنیا افق دید وسیع تری را می‌طلبد. مدیریت بحران: فرآیند پیش بینی و پیشگیری از وقوع بحران، برخورد و مداخله در بحران و سالم سازی بعد از وقوع بحران را مدیریت بحران می‌نامند. سازمان مدیریت بحران کشور در ایران از زیر مجموعه وزرات کشور است و در حال حاضر دکتر محمد حسن نامی رئیس این سازمان در زمان ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی است که البته در فروردین ۱۴۰۱محمدحسن نامی به همراه روسای دیگر سازمان‌ها و ادارات در طی جلسات متعدد با رئیس دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در جهت باز توانی و بازسازی و حتی آموزش مدیران و مسئولان ستادی در ایران از طرف سازمان ملل و نهاد های بین المللی گفتگوها و هماهنگی هایی انجام شد، اما متاسفانه به دلایل بی کفایتی مدیران و وزرا و مسئولان جمهوری اسلامی ایران با وجود فراهم بودن بستر از طرف بنیادهای جهانی برای آموزش و پیشگیری و بازسازی هر بحران بوجود آمده در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ همچنان شاهد تلاطم های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و به طبع آن نارضایتی مردم و نبود رفاه عادلانه اجتماعی برای عموم ملت ایران هستیم. هنوز برخی از مردم ایران بعد از وقوع انقلاب ۵۷ در شُک بودند و عده ای بدلایل شغلی، سیاسی، اعتقادی، فرهنگی و… مجبور به مهاجرت به اروپا و آمریکا شدند، در تلاطم انقلاب و تغییرات اساسی جامعه وبا دستورات روح الله خمینی برای تشکیل حکومت اسلامی و حجاب اجباری و اعدام های مخالفان انقلاب که همه ی اینها خود بحران بوجود آمده برای ملت ایران بود، کشور با بحران جنگ روبرو شد و جنگ ایران و عراق با بوجود آوردن خسارات و از دست رفتن خانه و کاشانه مرزنشینان و کشته شدن مردمان در این جنگ هشت ساله خود بحرانی دیگر برای ملت ایران بود، پس از اتمام جنگ جمهوری اسلامی در جهت منافع بقای خود بلکه نه در جهت امنیت و رفاه حال شهروندان ایران ملاحظات سیاسی سختگیرانه و قطع ارتباطات سیاسی و اجتماعی با آمریکا و انگلیس و اسرائیل و غرب را شروع می‌کند و تا به امروز پس از گذشت ۴۳ سال از بحران انقلاب ۵۷، جمهوری اسلامی آسیب ها و بحران‌های چشمگیر بسیارِ جسمی و روانی و اجتماعی و اقتصادی و حتی فرهنگی زیادی را به تک تک ملت ایران وارد آورده، حتی در روابط سیاسی بطور مثال: اجاره دادن دریای خزر به کشور چین و… با تخریب عمدی جنگلها و مراتع، ساخت و ساز بی رویه و غیر اصولی و غیر تخصصی مسکن و ویلاها وشهر سازی توسط سپاه و مدیران و مسولان دولتی، سد سازی‌های غیر اصولی و خشکاندن رودخانه ها و دریاچه ها و تالاب‌ها، نابودی کشاورزی و تولیدات گوشتی و دامی، تولید محصولات بی کیفیت صنایع از جمله خودرو سازی و به خطر انداختن سرمایه و جان مردم ایران، اختلاس ها و دزدی های کلان توسط مدیران ارشد دولت، سرکوب و اعدام و بازداشت معترضان به حقوق انسانی خود توسط جمهوری اسلامی در ایران، گرفتن کرامت انسانی و عزت نفس و هویت واقعی تک تک انسانها، گرفتن آزادی بیان، عقیده، انتخاب و تصمیم گیری های هر شخص برای سبک زندگی خود در قالب قوانین انسانی نه اسلامی، تبعیض ها و نابرابری جنسیتی در تمام ابعاد مختلف جامعه و حقوق نابرابر زنان و مردان و سایر شهروندان درجایگاه سیاسی، اجتماعی، ورزش، تحصیل، شغل و حتی خانواده، همه اینها نمونه هایی از بحران‌هایی است که خود دولت جمهوری اسلامی ازابتدا همراه انقلاب ۵۷ برای ایران و ایرانیان به ارمغان آورده، وقتی وجود دولت جمهوری اسلامی ایران که خود هم برای مردم ایران و هم برای سایر کشورهای جهان یک بحران است، چطورمیتوان انتظار داشت مدیریت بحران را از مدیران و مسئولان نالایق و غیر متخصص که شاید فقط برخی از آنها تحصیلات حوزوی دارند از جمله ابراهیم رئیسی رئیس جمهور وقت که تا ششم ابتدایی بیشتر سواد ندارد و آن هم با لابی و پروپاگاند های روح الله خمینی وعلی خامنه‌ای و با داشتن سابقه دراعدام مخالفان انقلاب به مقام ریاست جمهوری رسیده است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران خود بحران بزرگ تاریخ معاصر است برای ایران و دنیا !

بخش ۵- بحث آزاد با موضوع حقوق و مشکلات اجتماعی دگرباشھا در ایران را مهرداد یگانه اینگونه آغاز کردند: شاید یک تابو باشد و آن چیزی که در دین و قوانین جمهوری اسلامی ایران هست اینگونه میباشد که اگر کسی از تمایلات جنسی خود سخن بگوید جامعه و قانون برخورد مناسبی با آن فرد نخواهد داشت و حالا این خانواده دگرباشها از آن تعریفی که از امیال جنسی در جامعه و جمهوری اسلامی ایران به عنوان امیال نرمال و طبیعی ار آنها یاد شده است متفاوت تر میباشد و به آنها غیر معمولی گفته میشود و در ادیان مختلف نیز به این افراد کافر گفته میشود، در صورتی که گرایشات جنسی کاملا طبیعی میباشد که هیچ ارتباطی با دین وباورها ندارد. همانطور که در جوامع همه دنیا این افراد وجود دارند، در ایران نید تعداد این افراد کم نیست که متاسفانه در جامعه ایران از این افراد با الفاظ نا متعارفی یاد میشود که این اتفاق شرم آور میباشد. خانواده دگرباشان جنسی متشکل از:لزبینها، یعنی خانمهایی که گرایشات جنسی آنها به خانمها میباشد. گی ها، یعنی مردانی که گرایشات جنسی آنها به مردها میباشد. تبی ها، کسانی که گراسشات جنسی آنها به هر جنسیت میباشد. ترنسها، افرادی که از نظر ظاهری به جز اندام تناسلی آنها کاملا مانند خانمها میباشند ولی تمایلات جنسی آنها متفاوت میباشد. کوییرها، اینترها و آها که گرایشات و باورهای دیگری دارند. در ادامه آقای درتومی از سختیهای این افراد فرمودند که با توجه به اینکه در عصر جدید به سر میبریم متاسفانه بسیاری از کشورهای جهان حقوق انسانی این افراد را زیر پا میگذارند که حتی در پنج کشور هم مورد اعدام قرار میگیرند، این خانواده از نظر کاریابی و یافتن مسکن و دسترسی به خدمات بهداشتی مشکلات بسیاری را دارند که نقض حقوق آنها میباشد و از آنها حمایت نمی شوند و از جامعه و حتی از خانواده هاس حود نیز ترد میشوند و دیده میشود که به آنها به چشم بیمار نگاه میشود که خانواده هایشان این باور را دارند که با درمان آنها به حالت عادی برمیگردند که در واقع این تعریف از عادی بودن کاملا اشتباه میباشد و آنها از دیدگاه دین و باورهای غلط آنها را غیر عادی میدانند در صورتی که این خوانواده به این صورت کانلا طبیعی به دنیا میایند. آنها به پذیرفته شدن در جامعه نیاز دارند تا بنوانند از تمامی حقوق ذاتی و شهروندی خود برخوردار باشند که همانطور که در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیر دکر شده است، تمامی انسانها میبایست صرف نظر از جنسیت آنها از تمامی حقوق ذاتی خود بهره مند باشند. متاسفانه ایران یکی از کشور هایی میباشد که حق حیات این افراد را از آنها میگیرد و آنها را اعدام میکند و در بعضی کشورها خوشبختانه آنها مانند دیگران کاملا از تماما حقوق خود برخوردار میباشند. آقای مهرداد یگانه همچنان اشاره کردند به این موضوع که این افراد در سنین مختلف از تمایلات جنسی خود مطلع میشوند، در ادامه خانم ساناز تنهایی فرمودند که این افراد نه تنها حقوق شهروندی ندارند بلکه ار آنها حق حیات هم گرفته میشود، با توجه به اینکه تمایلات جنسی کاملا خصوصی و سلیقه ای میباشد. اما در ایران برخوردهایی که به نام دین با این افراد میشود نیز با دین اسلام حتی همخوانی ندارد، در جمهوری اسلامی ایران قوانین طوری پایه گذاری شده است که در آفرینش خدا نیز دخالت شده و زیرا آنها طبیعتشان در بدو تولد به همین صورت میباشد و در واقع جمهوری اسلامی ایران حتی خدا را نیز در عمل نقض میکند و این افراد از آزادی های خود محروم مانده. آسیبهای اجتماعی که این افراد به دلیل ظاهر خود در ایران می بینند کم نیست. در ادامه خانم شهناز عیدان با اشاره به کشته شدن این افراد به دست خانواده هایشان اشاره کردند و حتی اشاره به فسادهایی که دررژیم جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که آنها را مخفی کرده و در رسانه ها بروز نمیدهند، مانند قاری قرآن بیت رهبری (سعید طوسی) که تجاوز به پسربچه ها داشته است و یا آمار خودکشی هایی که در بین این افراد میباشد و یا علی فاضلی منفردجوان ۲۰ ساله ای که به دست برادر و پسر عمو خود به قتل رسید. در پایان مسئول جلسه از ادمینها : ساناز تنهایی، هادی درتومی و شهناز عیدان مسئولین ضبط صدا و تصویر: محمد حسان فانی و نازنین فانی دیگر عزیزان آقایان حمیدرضا تقی پور، علیرضا بنی هاشم، علیرضا جهان بین، امیرعسگری زادگان، امیررضا شاداب و خانم فرشته خیام تشکر کرده وختم جلسه را در ساعت ۱۵:۵۰ اعلام کردند.

 

گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان آپریل ۲۰۲۲

شهلا شاهسونی

جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان در تاریخ ۲۴ آپریل ۲۰۲۲ مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ در ساعت ۱۴:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسؤلین و اعضای نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم، یوتیوب، اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدا جلسه مسؤل جلسه آقای کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین در جلسه، با معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.

بخش۱: آقای مهدی کریمی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در ایران در فروردین ۱۴۰۱را ایراد کردند. خبر: هزار کاج خشکیده در کاشمر نقض هدف ۱۵ سند ۲۰۳۰یونسکو. خبر: وضعیت جسمانی زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد در زندان سمنان رو به وخامت می باشد نقض ماده ۸، ۹، ۱۰ و ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: چشمه کوهرنگ که آب پنج شهر را تامین می کرد، خشک شد، نقض هدف ۶ سند۲۰۳۰ یونسکو خبر: ششصد روز بازداشت، گزارشی از آخرین وضعیت جمشید شارمهد، نقض ماده۸، ۹ و۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: با انگیزه ناموسی، بازهم فاجعه قتل ها توسط خویشاوندان نزدیک، نقض ماده۲، ۳، ۶، ۲۲ و۲۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: بازداشت نوکیشان مسیحی توسط نیروهای امنیتی و محکومیت آنان به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، نقض ماده ۹، ۱۰، ۱۸ و۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر. خبر: ادامه بازداشت موقت دو دانشجوی نخبه بیش از دو سال، نقض ماده ۸ رعایت حقوق انسانی توسط قانون، نقض ماده ۹ عدم توقیف، حبس یا تبعید غیر قانونی و نقض ماده 22 حق امنیت اجتماعی، فرهنگی و مالی.

بخش۲: آقای امیرحسین کریمی سخنرانی خود را با موضوع بررسی کنوانسیون حذف تمامی اشکال تعصب و تبعیض بر مبنای دین یا عقیده و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: قطعنامه ۳۶/۵۵ در مورخ ۲۵ نوامبر۱۹۸۱ مجمع عمومی اعلام شده است. درادامه متن کنوانسیون را برایتان میخوانم: مجمع عمومی، با توجه به این که یکی از اصول اساسی منشور ملل متحد مربوط به شرافت و مساوات ذاتی در همه انسانها است، و این که همـه کشورهای عضو متعهد شده اند اقدام مشترک و جداگانه با همکاری سازمان ملل بـه منظـور حمایـت و تشـویق احتـرام همگـانی بـرای حقوق بشر و آزادیهای بنیادی برای همه و رعایت این حقوق و آزادیها بدون تمایز از نظر نژاد، جنسیت، زبان یا دین به عمل آورند، با در نظر گرفتن این که اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بین ا لمللی حقوق بشر، اصول عدم تبعیض و برابـری در برابـر قـانون و حق آزادی اندیشه، وجدان، دین وعقیده را اعلام میدارند، با توجه به این که بی اعتنایی و نقض حقوق بشر و آزادیهای بنیادی، به ویـژه حـق آزادی اندیشـه، وجـدان، مـذهب یـا هـر اعتقـادی، مستقیم یا غیرمستقیم جنگها و رنجهای عظیمی برای انسان، به ویژه در جایی که از آنها بـه عنـوان وسـیله مداخلـه در امـور داخلـی کشورهای دیگر استفاده میشود و منجر به ایجاد نفرت بین اقوام و ملتها میشوند، به بار آورده اند، با در نظر گرفتن این که دین یا عقیده، برای هر کسی که به داشتن هر یک اعتراف می کند، یکی از عناصر بنیادی در تصور او از زنـدگی است و به آزادی دین یا عقیده باید به طورکامل احترام گذاشته و تضمین شود، با توجه به این که ارتقای درک، تسامح و احترام به مسائل مربوط به آزادی دین و عقیده ضـروری اسـت و تضـمین ایـن کـه اسـتفاده از دین یاعقیده برای مقاصد متضاد با منشور ملل متحد، سایر اسناد و مصوبه های سازمان ملل متحـد و مقاصـد و اصـول اعلامیـه حاضـرغیرقابل قبول است، با اطمینان به این که آزادی دین وعقیده باید به دستیابی به هدفهای صلح جهانی، عدالت اجتماعی ودوستی بین اقـوام و بـه حـذف ایدئولوژیها یا شیوه های استعمارگری و تبعیض نژادی مساعدت کند، با توجه رضایتمندانه به تصویب چند کنوانسیون و به اجرا در آمدن بعضی از آنها، زیرنظر سازمان ملل متحـد و کـارگزاریهـای تخصصـی، برای حذف اشکال گوناگون تبعیض، با نگرانی از نشانه های تعصب و وجود تبعیض در مسائل مربوط به دین یا عقیده که همچنان در بعضی نواحی جهان آشکار است، با تصمیم به انجام کلیه تدابیرلازم برای حذف سریع چنین تعصباتی در تمامی اشکال و نشانه های آن و پیشگیری و مبارزه با تبعیض در زمینه دین یا عقیده، این اعلامیه حذف تمامی اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر دین و عقیده را اعلام میدارد. ماده ١: شامل سه بند است که اشاره دارد به اینکه همه باید حق آزادی اندیشه، دین و عقیده داشته باشند وهیچکس نباید در معرض اجبار باشد. ١- هر کس باید حق آزادی اندیشه، وجدان و دین داشته باشد. این حق باید شامل آزادی برخورداری از دین یا هرعقیده ای بـه انتخـاب شخص و آزادی، اعم از فردی یا اجتماعی با دیگران و به طورعمومی یا خصوصی، برای ابراز دین یا عقیده خود بـه صـورت عبـادت، بـه جا آوردن اجرای مراسم و تعلیم دین باشد. ٢ـ هیچکس نباید در معرض اجباری قرار گیرد که به آزادی او برای داشتن دین یا عقیده انتخابی وی لطمه بزند. ٣ – آزادی ابراز دین یا عقیده انسان ممکن است فقط در معرض محدودیتهایی قـرار گیـرد کـه در قـانون معـین شـده و بـرای حمایـت از ایمنی، نظم، سلامت یا اصول اخلاقی یا حقوق وآزادیهای بنیادی دیگران ضروری است. در قانون اساسی جمهوری‌اسلامی اصل سیزدهم نوشته شده؛ ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصی و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند و در اصل بیست و ششم نوشته شده، اقلیتهای دینی آزادند مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور کرد. ولی ما میدانیم که این قوانین که قانون‌گذاران نوشتند درعمل به نحو دیگری به اجرا درمیاد! بطور مثال حتی مسلمانان اهل تسنن هم حقوق برابر ندارند چه رسد به پیروان ادیان دیگر و یا دیگر عقاید! از این رو میتوان به دستگیری بهائیان، دستگیری نوکیشان مسیحی و از بین بردن کلیسا های خانگی، نظارت شدید دستگاه های اطلاعاتی بر کلیساها و کنیسه ها، دستگیری خدا ناباوران و… همچنین اجبار معلمان و کارمندان بهایی بر تغییر دین خود جهت استخدام و دانش آموزان بهائی جهت تحصیل در دانشگاه در جمهوری اسلامی اشاره کرد که به طور کامل ماده 1 این کنوانسیون را نقض میکند. ماده ٢: دو بند دارد که به صورت خلاصه اینطورمیگوید؛ هیچ کس نباید در معرض تعصب و تبعیض در زمینه های دینی یا عقیده قرار گیرد. ١ـ هیچکس نباید در معرض تبعیض هیچ کشور، موسسه، گروه اشخاص، یا شخصی در زمینه های دینی یا عقیده دیگر قرار گیرد. ٢ – برای مقاصد اعلامیه حاضر، عبارت «تعصب و تبعیض برمبنای دین یا عقیده» به معنی هر تمایز، محروم سازی، محدودیت، یا رجحان برمبنای دین یا عقیده است. مقصود یا تاثیر آن خنثی کردن یـا تضـعیف شناسـایی، برخـورداری یـا اعمـال حقـوق بشـر و آزادیهـای بنیادی برمبنایی برابر باشد. در قانون‌اساسی اصل سوم، نوشته رفع تعصبات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی واصل دوازدهم ذکر شده به داشتن احترام و حقوق برابر اما همانطور که مطلع هستید نه تنها امکانات عادلانه ای فراهم نشده بلکه در خصوص تدریس، ازدواج، کسب و کار تبعیض و نابرابری وجود دارد و حتی مقبره های آنها را تخریب کردند که گسترده ترین آن تخریب گورستان بهائیان شیراز و تبدیل به فرهنگسرا بود. از این رو میتوان به اجبار نوکیشان مسیحی به اعتراف به ندامت و پشیمانی از تغییر دین در غیر این صورت محکوم به مرگ یا حبس ابد به جرم ارتداد هستند و همچینین ممنوعیت ازدواج زنان مسلمان با مردان غیر مسلمان را که از مثال های نقض آشکارای ماده دو کنوانسیون حذف تمامی اشکال تعصب و تبعیض بر مبنای دین یا عقیده است، اشاره کرد. ماده ٣ : در ماده سه این کنوانسیون آمده که تبعیض بین انسانها بر مبنای دین و عقیده بی حرمتی به حیثیت انسانی و نقض حقوق بشر است که در میثاق های بین‌المللی مربوطه به عنوان مانعی در روابط دوستانه و مسالمت‌آمیز بین ملتها محکوم می‌شود. تبعیض بین انسانها برمبنای دین یا عقیده بی حرمتی به حیثیت انسانی و انکار اصول منشور ملل متحد است، و باید به عنوان نقـض حقوق بشرو آزادیهای بنیادی که دراعلامیه جهانی حقوق بشر و به تفصیل درمیثاقهای بین المللی مربوط بـه حقـوق بشـر اعـلام شده، و به عنوان مانعی در برابر روابط دوستانه و مسالمت آمیز بین ملتها محکوم شود. همینطور در اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۲۲حق امنیت اجتماعی هم اشاره شده. وقتی ما یک جستجوی ساده در اینترنت میکنیم میبینیم که در مدت ۴۳ سال بسیاری اخبار و شواهد و مدارک وجود دارد که نقض این ماده رو به آشکار ‌نشان میدهد. از این رو میتوان به نامیدن یهودیان و بهائیان به صهیونیست و نجس دانستن آنان وهمچنین جمله «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» از زبان مسئولان و رهبر ایران بوده ایم که این جمله مصداق بارز یهودی ستیزی است وهمینطور فشارهای روز افزون از طرف سازمان های جمهوری اسلامی ایران بر پیروان ادیان اشاره کرد. ماده ۴: دو بند دارد و کشورها را مخاطب قرار داده و ذکر شده همه کشورها باید برای پیشگیری و حذف تبعیض بر مبنای دین وعقیده هر جا ضروری باشد قوانینی را در تمامی حوزه های مدنی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وضع یا لغو کنند. ١- همه کشورها باید برای پیشگیری و حذف تبعیض برمبنای دین وعقیده، در جهت شناسایی، اعمال و برخـورداری از حقـوق بشـر وآزادیهای بنیادی در تمامی حوزه های زندگی مدنی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقدامات موثر انجام دهند. ٢- همه کشورها باید هر جا ضروری باشد هر کوششی برای وضع یا لغو قوانین به منظور پیشـگیری از هـر تبعیضـی در ایـن زمینـه بـه عمل آورند و برای مبارزه با تعصب و عدم تسامح در زمینه های دین یا سایر اعتقادات در این مساله، تمـامی اقـدامات مناسـب را انجـام دهند. در هدف ۱۶ یونسکو هم در همین راستا ذکر شده؛ ترویج جوامع صلح‌طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه و ایجاد نهادهای موثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح. در مقدمه قانون اساسی آمده؛ قانون اساسی زمینه تداوم این انقلاب را فراهم میکند به ویژه در گسترش روابط بین‌المللی با دیگر جنبش‌های بین‌المللی وهمینطور اصل سوم و شانزدهم نوشته شده تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان. یعنی روابط بین‌المللی فقط بر اساس منافع حکومت هست نه ملت ایران! از بازیهای المپیک و فعالیت های ورزشی تا روابط دیپلماتیک با کشورهای مسیحی و دیگر پیروان ادیان. از رو میتوان به گزینش کردن ادیان توسط جمهوری اسلامی و برای مثال عدم حمایت از مسلمانان چین، داغستان، شیعیان افغانستان، سنیان کردستان، مسیحیان اوکراین و دیگرمستضعفان دنیا و حمایت از دولت های متجاوز وجنایت کار چین، روسیه، فلسطین و… اشاره کرد که نقض صریح ماده ۴ این کنوانسیون است. ماده ۵: پنج بند دارد که خلاصه این بندها این چنین هست که کودکان که شامل گروه های سنی زیر ۱۸ سال هستند حق دارند مطابق با دین والدین خود پرورش یابند و نباید وادار شوند تحت آموزش دین یا عقیده بر خلاف کمال والدین یا اولیای قانونی قرار گیرند و همچنین از کودک باید در برابر هر شکل تبعیض ناشی از دین یا عقیده حمایت شود. ١- والدین یا برحسب مورد، اولیای قانونی کودک حق دارند زندگی در خانواده را مطابق با دین یـا عقیـده خـود سـازمان دهنـد وآن نـوع آموزش اخلاقی را در نظر داشته باشند(واعمال کنند) که معتقدند کودک باید براساس آن پرورش یابد. ٢- هر کودکی باید از حق دسترسی داشتن به آموزش در مساله دین یا عقیده مطابق کمال والدین یا، برحسـب مـورد، اولیـای قـانونی خود برخوردار باشد و نباید وادار شود تحت آموزشی درباره دین یا عقیده برخلاف کمـال والـدین قـانونی خـود قـرار گیـرد، و در ایـن مـورد تامین بهترین منافع کودک باید مدنظرباشد. ٣- از کودک باید در برابرهرشکل تبعیض ناشی ازدین یا عقیده حمایـت شـود. او بایـد بـا روحیـه همـدلی و تفـاهم، مـدارا و تسـامح، دوستی بین مردم، صلح و برادری همگانی، احترام به آزادی دین یا عقیده دیگران، و با آگاهی کامل نسبت به این که نیـرو واسـتعداد اوباید وقف خدمت به همنوعانش باشد، پرورش یابد. ۴- در مورد کودکانی که تحت مراقبت والدین یا اولیای قانونی خود قرار ندارند، باید توجه لازم بـه خواسـته هـای ابـراز شـده آنـان یـا هـر مدرک دیگر از خواسته های آنان در مساله دین یا عقیده مبذول شود و در این مورد تامین بهترین منافع کودک مدنظر باشد. ۵ ـ عمل به مراسم دین یا عقیده ای که کودک با آن پرورش داده میشود، با در نظر گرفتن ماده یـک، پـارگراف ٣، اعلامیـه حاضـر نبایـد برای سلامت جسمی یا روانی یا رشد کامل او مضر باشد. جالب است که بدانید با در نظر گرفتن ماده یک، پاراگراف سه اعلامیه حاضر نباید عمل به مراسم دینی برای سلامت جسمی یا روانی کودک مضر باشد. سوال اینجاست! پس چرا کودکان دختر از۹ سالگی و پسران از۱۴ سالگی مجبور به نماز خواندن و روزه گرفتن هستند؟ چرا تبعیضاتی در خصوص دانش آموزان بهائی مثل شعارنویسی و انواع خشونت بر علیه سایر پیروان ادیان در ایران وجود دارد؟ دانش آموزان باید هویت دینی خودشان را پنهان کنند و خطر محرومیت از درس را دارند. اصل ۷ اعلامیه جهانی حقوق کودک هم بر حق آموزش و پرورش تائید دارد و اصل دهم این اعلامیه خواهان حمایت از آنها در برابر تبعیض مذهبی میشود. در رابطه با این موضوع میخواهم خاطره ای ازهمکلاسی ارمنی خودم و پیشنهاد معلمم به وی تعریف کنم که در زمان تحصیلم معلم دینی مدرسمان همکلاسی ارمنی ما را تهدید کرد که اگر مسلمان شود نمره کامل درس دینی را به او میدهد ولی اگر بخواهد امتحان دینی مسیحیت بدهد، به او نمره نمیدهد و او آن درس را نمیتوانست قبول شود که با اعتراض و اعتصاب من و برخی ازهمکلاسی هایم همراه بود وهمچنین این موضوع تهدید ما را توسط مدیر مدرسه به علت اعتراض و اعتصاباتمان به همراه داشت. ماده۶: اشاره میکنه به نه دسته از آزادیهای ضروری که براساس ماده یک اعلامیه حاضر، و به پیروی از مفاد مـاده یـک، پـاراگراف ٣، حـق برخـورداری از آزادی اندیشـه، وجـدان، یـا عقیـده بایـد متضمن، از جمله، آزادیهای زیر باشد: الف) عبادت یا اجتماع در ارتباط با دین یا عقیده، و ایجاد و نگهداری اماکنی برای این مقاصد؛ ب) ایجاد و نگهداری موسسات خیریه یا انساندوستانه مناسب؛ ج) ساختن، اکتساب و استفاده به میزان کافی از مواد و مطالب لازم برای انجام مراسم یا تشریفات دین یا عقیده؛ د) نوشتن، انتشار و پخش نشریات مربوطه در این زمینه ها؛ ه) تعلیم دادن مذهب یا عقیده در اماکن مناسب برای این مقاصد؛ و) خواستن و دریافت مساعدتهای مالی داوطلبانه و کمکهای دیگر از افراد و موسسات؛ ز) تربیت کردن، انتصاب، انتخاب یا معرفی از طریق جانشـینی رهبـران مناسـب مـورد نیـاز براسـاس ضـروریات و معیارهـای هـر دیـن یـا عقیده؛ ح) رعایت ایام استراحت و بزرگداشت تعطیلات و مراسم براساس احکام دین یا عقیده انسان؛ ت) برقراری و حفظ ارتباطات با افراد و جوامع در مسائل دینی و ایمانی در سطوح ملی و بین ا لمللی. ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر هم به حق دموکراسی اشاره میکند. در مقدمه قانون‌اساسی جمهوری‌اسلامی نوشته شده؛ وسایل ارتباط جمعی باید در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرد و از برخورد سالم اندیشه های متفاوت بهره جوید و از اشاعه و ترویج ضد اسلامی پرهیز کند. به صراحت میتوانیم بگیم که پرواضح هست که بجز مسلمانان شیعه سایرین هیچ حقی در رسانه های کشور ندارند که این هم یک نمونه بارز تبعیض محسوب میشود. ماده ٧: حقوق و آزادیهایی که در اعلامیه حاضراعلام شده باید چنان با قوانین ملی سازگار باشد که هر کس بتواند در عمل از چنین حقـوق و آزادیهایی برخوردار شود. ما چهارده فصل قانون اساسی که ۱۷۷ اصل دارد کاملا تناقض دارد و همسو نمی‌تواند باشد. پاراتاید دینی در ایران واشکال تبعیض بر بهائیان، مسیحیان و سایر ادیان: در حکومت جمهوری اسلامی، خداناباوران، دین‌ناباوران، بهائیان، دراویش گنابادی، یارسانی‌ها، شیطان‌پرستان، مندائیان، سیک‌های ایران، رائلیان وهمهٔ مسلمانانی که به کیشِ دیگری بگروند (نوکیشان اسلام‌ناباور)، فاقدِ هرگونه حقوقِ شهروندی، قانونی و بشری هستند. ۱-زرتشتیان: آنان همچنین از تبعیض در نظام حقوقی رنج می‌برند. دیهٔ آنان کمتر و مجازات‌های آنان سنگین ترازمسلمانان است. مردان مسلمان می‌توانند با زنان غیر مسلمان ازدواج کنند اما مردان غیرمسلمان قادربه ازدواج با زنان مسلمان نیستند. ۲- یهودیان و یهودی ستیزی: در ایران بارها شاهد جمله «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» از زبان مسئولان و رهبر ایران بوده ایم که این جمله مصداق بارز یهودی ستیزی است همچنین حمایت جمهوری اسلامی ایران از گروهک های تروریستی ضد اسرائیل و یهودیت مثال دیگری بر یهودی ستیزی است. ۳- مسیحیان: در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۹۷ گفته‌ شده است که حکومت ایران، بی‌رحمانه پیروان مسیحی را در جمهوری اسلامی سرکوب می‌کند و این افزایش شدید دستگیری‌ها، به شدت، نگران کننده‌است همچنین طبق فتوای علمای شیعه مسیحیان و یهودیان و بهائیان همه نجس و کافر هستند. از دیگر موارد میتوان به وادار کردن زندانیان ارمنی‌زاده به نماز خواندن در زندان های جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد. در جمهوری اسلامی ایران، مسلمانانی که مسیحی شوند( نوکیش) به اعدام یا زندان…، محکوم می‌شوند. ۴- سنیان و سنی ستیزی در ایران: در این مورد شاهد ترویج فرهنگ سنی ستیزی در رسانه های جمهوری اسلامی ایران و کمبود امکانات در مناطق سنی نشین ایران از جمله در کردستان و سیستان بلوچستان و بی توجهی به آنان هستیم. ۵- دراویش گنابادی: آزادی مذهبی درویشان گنابادی از دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد در ایران، مورد تهدید و آزار بیشتری قرار گرفت تا جایی که چند حسینیه این سلسله درشهرهای گوناگون ویران شد. همچنین بیش از۳۰ تن ازکارکنان خبرگزاری تارنمای مجذوبان نور وابسته به سلسله نعمت‌اللهی گنابادی بازداشت و زندانی شدند. گسترده‌ترین سرکوب مذهبی درجمهوری اسلامی هم در رابطه با دراویش در خیابان پاسداران تهران رخ داد. این درگیری‌ها و اعتراضات دراویش گنابادی منجر به اعدام یک نفر و کشته شدن ۶ نفر از هر دو طرف درگیر ماجرا شد. همچنین نورعلی تابنده پس از این حوادث در حصر خانگی قرار گرفت و پس از گذشت دو سال در حصر درگذشت. ۶- بهاییت و بهایی ستیزی: بخش عمده مدارکی که در «خانه اسناد بهائی ستیزی در ایران» منتشر شده است به چهاردهه گذشته، یعنی از تشکیل جمهوری اسلامی ایران باز می‌گردد. پدیده ثابتی، در اشاره به آنچه بر بهائیان ایران بعد از انقلاب اسلامی رفته است به کیهان لندن می‌گوید: «با جمهوری اسلامی ایران، تبعیض و خشونت علیه بهائیان شکل دیگری به خود گرفت. در این دوران این خشونت و تبعیض سازماندهی شده اعمال می‌شود و این‌بار حکومت در رأس آن قرار دارد. » سخنگوی جامعه بهائیان ایران، اشاره به بیش از ۲۰۰ شهروند بهائی می‌کند که در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند. پدیده ثابتی یادآوری می‌کند که «در این سال‌ها کلیه مراکز بهائی تعطیل و گورستان‌ها تخریب شدند. تبعیض همه‌گیر و گسترده شد. نه تنها بهائیان را از مشاغل بسیاری اخراج کردند و در دانشگاه‌ها را به روی جوانان بهائی بستند، بلکه امروز با نوعی آپارتاید اقتصادی مجوز‌های کسب و کار آزاد و خصوصی پیروان دیانت بهائی را نیز باطل می‌کنند. » دستگیری، زندان و شکنجه درجمهوری اسلامی ایران؛ مصادره اموال و دارایی‌ها در نظام جمهوری اسلامی ایران بخش کوچکی از رفتار های تبعیض آمیز علیه بهائیان است، همچنین میتوان به عدم حق تحصیل بهائیان اشاره کرد همانطور که مسال با اعلام نتیجه کنکور دانش‌آموزان بهائی متوجه شدند برای آنها عنوان “نقص پرونده” درج شده و ازانتخاب رشته محروم هستند. ماده ٨: هیچ موضوعی دراعلامیه حاضر نباید به گونه ای تفسیر شود که حقوق تعریـف شـده دراعلامیـه جهـانی حقـوق بشـر و میثـاقهـای بین ا لمللی حقوق بشر را محدود یا از اهمیت آنها کم کند. ما میبینیم که در تمامی قوانین جمهوری‌اسلامی قید شده طبق موازین اسلامی باشد، بر طبق قوانین الاهی باشد و با تشخیص رهبر باشد و واژه‌هایی این چنینی. ایران یکی از امضا کنند گان این منشور ها و بسیاری از میثاقهای بین‌المللی است که بر مبنای حقوق بشر تصویب شده است. معنای حقوقی این تعهدات بین‌المللی آن است که همه شهروندان ایرانی و یا کسانی که در ایران زندگی میکنند نیز باید بتوانند بدون هیچ تبعیضی از این حقوق طبیعی بهره ببرند. به امید روزی که هموطنانمان بتواند بدون هیچگونه تبعیضی زندگی کنند.

بخش۳: خانم آیلار اسماعیلی سخنرانی خود را با موضوع تحصیل دانش آموزان روستایی ایراد کردند: دلایل بسیاری برای ترک تحصیل دانش‌آموزان ذکر شده اما مهم‌ترین آن‌ها شامل: مشکلات اقتصادی، تعصبات فرهنگی و دسترسی نداشتن به مدرسه است. این ۳ مورد از جمله مواردی هستند که مسئولین مدام به آن‌ها اشاره می‌کنند و بر روی آن‌ها تأکید دارند. حتی معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش نیز درباره‌ی این مسئله می‌گوید: برخی از محصلان به دلیل مشکلات اقتصادی درگیر کار هستند. در اغلب موارد نیز تعصبات خانوادگی و مسائل فرهنگی به خصوص در مناطق مرزی کشور از دلایل ترک تحصیل دختران محسوب می‌شوند. در سال گذشته آمار کودکان بازمانده از تحصیل ۱۴۰ هزار نفر اعلام شده است. آموزش و پرورش باید توضیح دهد آیا برای تعصبات فرهنگی که از تحصیل دختران جلوگیری می‌کنند، اقدامی انجام داده است؟ اغلب والدینی که در این یک دهه‌ی اخیر مانع ادامه تحصیل کودکانشان شدند درهمین نظام آموزشی تحصیل کرده‌اند. این مسئله نشان‌دهنده‌ی وجود نقص جدی در اقناع و تربیت افراد در نظام آموزش و پرورش کشوراست. با استناد به این موضوعات می‌توان دریافت که آموزش و پرورش هیچ اقدام مثبتی جهت تغییر عقاید انجام نداده است یا در انتخاب مکان مدرسه دچارخطای جدی هستند. زیرا همچنان بسیاری نقاط کشور و استان‌ها مدرسه ندارند. ترک تحصیل در دوره‌ی ابتدایی به ویژه برای دختران عشایری از دیگر مسائل نگران کننده است که از علل آن می‌توان به استفاده از دختران به عنوان نیروی کمکی برای خانواده‌ها وازدواج زودرس آن‌ها اشاره کرد. البته در کنار فقر فرهنگی، کمبود امکانات و فضای آموزشی نیز از موارد تأثیرگذار دراین موضوع به شمارمی‌روند. آمار رسمی می‌گوید ۲۱۶ روستای فارس زیر پوشش اینترنت نیست، این موضوع برای دانش‌آموزان این نواحی بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که در اعداد و ارقام بگنجد، سختی‌های تحصیل در وضعیت کرونایی ممکن است برخی از آن‌ها را وادار به ترک تحصیل کند، مشکلی که تبعاتش از کرونا هم بدتر خواهد بود. در زمان شیوع کرونا، در روزهایی که همه برای در امان ماندن از بیماری به خانه‌ نشینی وادار شده‌اند، یکی از کارگردانان مستندساز شیرازی در صفحه شخصی‌اش پیامی ناشی از استیصال منتشر کرد، او از همه دوستانش و کسانی که احتمالا دستشان می‌رسد، درخواست کرده بود که پویشی برای تامین نیازهای دانش‌آموزان روستای جوزاربکش از توابع بخش مرکزی ممسنی فارس راه بیندازند تا بتوان برای آن‌ها گوشی هوشمند تهیه کرد. راه سخت گذروجاده‌های پیچ‌ در پیچ شوسه در۶۰ کیلومتری نورآباد مرکز شهرستان ممسنی، با وجود زیبایی‌هایی که در بیشتر صفحه‌های مجازی با جست‌وجوی نام این روستا قاب شده است، به جایی ختم می‌شود که تعدادی از دانش‌آموزانش حتی پیش از شیوع کرونا هم باید برای رفتن به مدرسه ۲۰ کیلومتر طی می‌کردند. ناتوانی برخی اهالی روستا از تهیه گوشی هوشمند و تبلت به کنار، منطقه پوشش اینترنتی هم ندارد، می‌گویند اینترنت خانگی هست؛ اما از سرعت کم همان نبودنش بهتر. کلاس‌های نیمه حضوری بچه‌ها، با آنکه دو ماه از سال تحصیلی می‌گذرد، به‌دلیل ابتلای برخی اهالی روستا به بیماری، تعطیل شده است و حالا عملا دستیابی به آموزش در دشوارترین حالت ممکن است. یکی از اعضای شورای اسلامی روستا، علی شفیعی با تایید مطالب یادشده، می گوید: درجوزاربکش ۲۰۰ خانوار زندگی می‌کنند، حدودا ۱۰۰۰ نفر جمعیت روستاست؛ البته در سرشماری جمعیت را ۶۰۰ نفر زده‌اند که با شرایط امروز نمی‌خواند. در حال حاضر ۶۵ دانش‌آموز ابتدایی، ۳۳ دانش‌آموز متوسطه اول و ۱۵ دانش‌آموز متوسطه دوم داریم؛ البته دخترهایی که به مقطع متوسطه دوم می‌رسند، باید به روستای جویجان بروند که در۲۰ کیلومتری اینجاست؛ ولی حالا که با تعطیلی مدارس مواجهیم، درسشان مانده روی زمین، سال آینده تعداد دختران دبیرستانی بیشترهم می‌شود و باید دید اوضاع آن زمان چگونه خواهد شد. شفیعی بیان کرد: روستا مثل شهرنیست، برای دختربچه‌ها خیلی سخت است در زمستان و در مسیرهای نامناسب بروند مدرسه، گاهی سرویس نمی‌آید گاهی هم هزینه بیشتری می‌گیرد که در توان برخی خانواده‌ها نیست، به همین دلیل خطر بازماندگی از تحصیل برای دخترهایمان بیشتر از پسرها وجود دارد. این عضو شورای روستای جوزاربکش ادامه داد: مشکل امروز، نبود کلاس درس دختران نیست؛ چون مدرسه‌ها مجازی شده‌اند و این روستا پوشش اینترنتی ندارد و کلاس‌های حضوری هم تشکیل نمی‌شود، وضعیت مدرسه رفتن همه بچه‌ها سخت‌تر از قبل شده است. او مشکلات امروز برای درس خواندن بچه‌ها را در مقایسه با مشکلاتی که در سال‌های قبل داشتند، بسیار بیشتر توصیف کرد و افزود: قبلا باید برای خانواده‌های بی‌بضاعت نوشت‌افزار تهیه می‌کردیم، پیگیر اختصاص معلم می‌بودیم و نگران رفت و آمد دخترها؛ اما امسال نگرانی‌ها فراتر از اینهاست، می‌ترسیم بچه‌ها از مدرسه باز بمانند. درباره وضعیت تحصیلی دانش‌آموزان روستای جوزاربکش با رئیس آموزش و پرورش شهرستان ممسنی گفت‌وگو کردیم، او همه مشکلات را تایید کرد و مساله اصلی روستا را در حال حاضر دسترسی نداشتن به اینترنت دانست. طبیعی است که در وضعیت بحرانی شهرستان به علت شیوع کرونا، امکان برگزاری کلاس حضوری نباشد؛ به همین دلیل در حال تهیه درسنامه برای دانش‌آموزان ابتدایی هستیم، تعدادی از خیران نیز یاری کرده‌اند و به زودی این درسنامه‌ها را به جوزاربکش می‌رسانیم. در حال حاضر از ۲۳۳۸ روستای بالای ۲۰ خانوار فارس ۲۱۶ روستا یعنی کمتر از ۱۰ درصد دسترسی به اینترنت سیار و ثابت ندارند. این روایت، یگانه ماجرای دانش‌آموزان فارس نیست؛ مثلا دانش‌آموزان روستای چاه‌طلا از توابع شهرستان خنج یا کمی آنسو تر روستای گاوبست در بخش صحرای باغ شهرستان لارستان هم به دلیل نبود اینترنت، ناچارند کوه پیمایی کنند تا به محتوای آموزشی دست یابند. پیش از این نیز کلاس درس دانش‌آموزان روستای دشتک از توابع مرودشت در گردنه‌ای دور از روستا برگزار میشد. طبق آمار در استان سیستان و بلوچستان ۱۴۱ هزار بازمانده و ترک تحصیلی وجود دارد که این آمار از سال ۹۲ مدام تکرار می‌شود. نزدیک به ۵۰ درصد از دانش آموزان استان بازمانده و ترک تحصیل کرده اند. در استان سیستان و بلوچستان برای دانش آموزانی که گرایش بیشتری به رشته ریاضی دارند خیلی به لحاظ فضا مشکلی نداریم اما متاسفانه با کمبود نیروی متخصص این رشته روبه رو هستیم و به طور طبیعی افرادی که در این رشته تدریس می‌کنند نیمه مرتبط اند که این موضوع بدون شک تاثیر مستقیم در یادگیری دانش آموزان می گذارد. بیشترین شهرستان‌هایی که با کمبود رشته ریاضی فیزیک در مناطق مرزی مواجه‌اند عبارتند از بم پشت، سیب سوران، مهرگان، دشتیاری، سرباز، راسک که اکثرا به صورت محدود و در حد یکی دو کلاس برگزار می‌شوند. در رشته فنی حرفه ای و کاردانش هم کمبود معلم و فضا وجود دارد و در سطح استان و در اکثر شهرستان‌ها این رشته ها وجود ندارد؛ تقریبا از دو سال اخیر از ۳۲ شهرستان ابتدا ۱۸ و هم اکنون به ۲۴ شهرستان این رشته افزایش یافته است. در بسیاری از مناطق سیستان و بلوچستان مسائل فرهنگی باعث ترک تحصیل دانش آموزان می شود. وقتی دختران به سن قانونی می رسند موضوع ازدواج آنها به میان می‌آید که مجبور به ترک تحصیل می‌شوند. بیشتر آنها در دوره متوسطه اول ترک تحصیل می‌کنند و در متوسطه دوم آمار ترک تحصیل این دانش آموزان افزایش می‌یابد. عده ای از دانش آموزان پسر نیز به دلیل فقر و کسب درآمد برای خانواده ناگزیر به ترک تحصیل می شوند. برخی خانواده‌ها نیز به خاطر کلاس‌های مختلط و مسائل فرهنگی اجازه تحصیل به دختران را نمی دهند. بخشی از ترک تحصیل ها نیز به دلیل عدم حضور معلم زن در کلاس های درس است. به همین دلیل دختران در کلاس درس حضور نمی یابند. تعدادی نیز به دلیل انتخاب رشته ریاضی فیزیک ترک تحصیل می کنند چرا که دبیر تخصصی برای این رشته در برخی از مناطق استان وجود ندارد. به همین دلیل آن دسته از دانش آموزانی که علاقمند به رشته ریاضی فیزیک هستند و می خواهند در این رشته ادامه تحصیل دهند ترک تحصیل می کنند. آمار ترک تحصیلی دانش‌آموزان در مناطق مرزی بالاتر است زیرا که خدمات رفاهی در این مناطق کمتر بوده و اکثر معلمان برای استخدام این مناطق را انتخاب نمی‌کنند. حتی معلمان بومی نیز بعد از یکی دو سال خدمت، متقاضی انتقال به شهرهای مرکزی می شوند. طبق آمارهایی که تاکنون بدست آمده حدود ۴۰۰ هزار دانش آموز در سطح استان سیستان و بلوچستان گوشی هوشمند و تبلت ندارند و این به معنای بازماندن از تحصیل است. به نمونه هایی از مشکلات دانش آموزان روستایی پیش از شیوع کرونا در استان خوزستان می پردازیم : تردد اهالی ۳۷ روستای شهرستان باوی از استان خوزستان با قایق انجام می شود. فرماندار این منطقه اعلام کرده است، «کاری از ما ساخته نیست باید منتظر اقدام ارتش باشیم. » روستاهای شهرستان باوی در استان خوزستان به دلیل نداشتن پل عابر، با قایق تردد می کنند. سوار شدن در لنج و قایق هایی که هیچ گونه ایمنی ندارد، با شروع شدن فصل پاییز و بارندگی برای رفتن به کار و مدرسه خطر جانی برای اهالی این روستاها در بر دارد. پس از سیل ابتدای سال ۹۸، که ۳۱ استان ایران را در بر گرفت مشکلات استان خوزستان تمامی ندارد. سیلاب باعث نابودی بسیاری از زیر ساخت های شهری و روستایی شده است و نمونه بارز آن شکستگی لوله های فاضلاب شهری اهواز و جمع شدن فاضلاب در سطح خیابان ها است. حال نیز جمع آوری پل شناور شهرستان باوی باعث قطع شدن راه ارتباطی ۳۷ روستای استان خوزستان در این شهرستان شده که با قایق مجبورند تردد کنند. با آغاز سال تحصیلی جدید دانش آموزان و معلمان مجبورند هر روز از قایق برای رسیدن به مدرسه استفاده کنند. حدود ۲۰۰ دانش آموز در روستای شری مری با مشکل تردد مواجه هستند و امسال با افزایش ۲۰درصدی ترک تحصیل دانش آموزان منطقه مواجهیم. ۱۰درصد جمعیت این ۳۷ روستا را معلمان تشکیل می دهند که مجبورند برای رفت و آمد به مدرسه با قایق تردد کنند. بعضی از کلاس ها هم دایر نمیشوند و بسیاری از معلمان به دلیل همین مشکل از منطقه مهاجرت کرده اند. امین الهایی مدیر یکی از این مدارس در این باره گفت، «تا کنون بارها به مسئولان استانی و شهرستانی برای نبود پل برای تردد روستاییان شرق شهرستان باوی مراجعه کرده ایم ولی متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. » شهناز علیپور مدیر مدرسه شهید خزاعل روستای تنگه درباره وضعیت بد اقتصادی بسیاری از دانش‌آموزان آبادانی گفت: امسال دانش آموزانم حتی توان مالی پرداخت ۵ هزار تومان هزینه چاپ کارنامه شان را هم نداشتند. این دانش آموزان تنها تماس می‌گرفتند که قبول شده اند یا خیر و وقتی از آن‌ها می‌خواستم که به مدرسه مراجعه کنند و کارنامه شان را بگیرند در جواب می‌گفتند خانم پول گرفتن کارنامه نداریم. علیپور افزود: بسیاری از دانش آموزان ما کفش ندارند و در باران و سرما با دمپایی به مدرسه می‌آیند. اکثر اهالی این روستا فقیرند و از ۱۵۳ دانش آموزش ۸۰ نفرشان نیازمندند. بیشتر اهالی این روستا کارگر فصلی‌اند و هنگام برداشت خرما کار می‌کنند و مابقی سال بیکارند و وقتی برای کمک به خانه‌های شان می‌روم از وضع زندگی شان معلوم است در تنگنای مالی قرار دارند. گاهی مادران این دانش آموزان به مدرسه برای گرفتن مقداری چای وقند به من مراجعه می‌کنند. پارسال هزینه کتاب ۶۵ دانش آموز را خودم پرداختم که ۱۰ نفر آن‌ها یتیم و خانواده بقیه هم به لحاظ مالی فقیر بودند. مردم اینجا صورت شان را با سیلی سرخ نگه داشته‌اند. بسیاری از اهالی منطقه دام‌ها و زمین‌های کشاورزیشان را به دلیل بی آب از دست دادند؛ حالا نیز با شروع سال تحصیلی جدید خانواده‌هایی با توان مالی کم برای هزینه‌های مدرسه فرزندانشان کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته‌اند. مشکلات تهیه لوازم التحریر و ثبت نام دانش آموزان فقیر برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی در شرایط بد اقتصادی امروز به مشکل تبدیل شده است. خانواده‌هایی که به نان شب محتاج بوده و از تهیه لوازم مورد نیاز تحصیل فرزندانشان عاجزند. در این میان والدین دانش آموزان خوزستانی نیز با مشکلات بیشتری روبروهستند. مادران روستایی در شرق اصفهان از نیاز فرزندانشان در خصوص برخی تحقیقات دانش آموزی و پا گذاشتن به فضای مجازی اینگونه بیان کردند: نیازدانش آموزان امروزی به ثبت نام کنکور و رفتن به کافی نت خلاصه نمی شود بلکه برای برخی پروژه های درسی فرزند ما باید وارد فضای اینترنت شود و جدا از اینکه امکانات روستا به حد مطلوب نیست توان خرید از دست خانواده های روستایی خارج است و می طلبد تا با تجهیز بیشتر مدارس روستا به کامپیوتر نظارت و ورود دانش آموز به اینترنت به داخل مدارس ورود پیدا کند. برخی مادران به پایین بودن سطح سواد رسانه ای اشاره کردند: نا آشنایی با برخی نرم افزار های موبایلی و یا عدم سواد کافی در استفاده از اینترنت در بین اکثر پدر و مادر های محیط های روستایی وجود دارد و تکنولوژی جدا از مزیت ها به دغدغه ای بزرگ برای نداشتن قدرت کافی برای کنترل فرزندان برای خانواده ها را سبب می شود که نیاز به دید کارشناسانه ی مسئولان و شناخت محرومیت ها و محدودیت ها ی مدارس روستایی در برابر مدارس بزرگ شهر را می طلبد. روستای کلاته علی طبس مسینا، روستایی محروم در۳۶ کیلومتری مرکز شهرستان درمیان و ۱۲۰ کیلومتری مرکز استان خراسان جنوبی (بیرجند) که اکنون دانش آموزان دبیرستانی این روستا نه مدرسه دارند و نه تلفن همراه برای شرکت در کلاس‌های مجازی. طی کردن کیلومتر‌ها مسیر برای رسیدن به مدرسه آن هم در روستا‌های مرزی و دورافتاده حکایت ادامه تحصیل دانش‌آموزان برخی از روستاهاست. دانش‌آموزانی که به دلیل جمعیت کم روستا، مدرسه‌ای برایشان ساخته نشده است و به همین دلیل برای رسیدن به مدرسه در روستا‌های مجاور باید هر روز مسافت طولانی را طی کنند؛ مسافتی چند کیلومتری که به دلیل نبود سرویس رفت و آمد باید پیاده طی شود. در برخی مناطق، دانش‌آموزان به شوق درس خواندن در برف و باران با پای پیاده و از کنار جاده برای رسیدن به مدرسه گام برمی‌دارند و گاهی نیز به دلیل مسافت طولانی مسیر، تنها مدرسه شبانه روزی منطقه را انتخاب کنند. یکی از دانش آموزان پسر روستای کلاته علی می‌گوید: اینجا ۲۵ دانش آموز دارد و فقط تا کلاس ششم مدرسه داریم و برای رفتن به دبیرستان با پای پیاده باید حدود ۲ ساعت راه برویم. یکی از دختران روستا هم مسافت ۲ ساعته تا دبیرستان را تأیید کرد و گفت: با توجه به اینکه اغلب مردم روستا کشاورز هستند، امکان اینکه مدام در این راه ما را همراهی کنند، وجود ندارد. یکی دیگر از دانش آموزان از خاطره بد خود از مسیر می‌گوید: در طی این مسیر گاهی ممکن است حیوان وحشی به ما حمله کند یا به دلیل سرمای استخوان سوز منطقه، دست‌های ما یخ بزند و نتوانیم ادامه مسیر دهیم. با آمدن کرونا آموزش‌ها مجازی شده و حال گرفتاری‌های تحصیل و غصه نبود گوشی هم به دغدغه‌های دانش آموزان اضافه شده است. دانش آموزان این روستا نگرانند، آن‌ها می‌گویند: در این روستا ۲۵ دانش آموزبا یک گوشی هوشمند کارمی‌کنند و همیشه نگران خراب شدن این یک گوشی هستیم. الیاس با چشمانی اشک بار می‌گوید: کاش مسئولان کمی به فکر ما باشند تا غیر از تحصیل، نگران موضوعات دیگر نباشیم. محمد هم دانش آموز کلاس دوازدهم روستای کلاته علی است، او می‌گوید: در روستای ما پوشش اینترنت بسیار ضعیف است و مجبوریم برای دانلود فایل‌های آموزشی به ارتفاعات روستا و مناطقی که پوشش آنتن اینترنت وجود دارد برویم. در روستای علی آباد هم دانش آموزان دغدغه نبود مدرسه در مقطع متوسطه دوم را داشتند. علی از دانش آموزان مقطع متوسطه این روستا می‌گوید: روستای ما هم تا کلاس ششم بیشتر ندارد و ما مجبوریم برای رفتن به مدرسه یک ساعت و نیم با پای پیاده تا شهر طبس مسینا راه برویم. او دندان شکسته اش را نشان می دهد و می‌گوید: دندان من در همین مسیر بر اثر تصادف شکسته و کج شده است. روستای محمد آباد در فاصله ۴ کیلومتری روستای کلاته علی قرار دارد. آن جا هم دانش آموزان دردشان مشترک بود و از نبود مدرسه در مقاطع بالاتر (متوسطه) می‌گفتند. قصه تلخ حوادث در مدرسه گاه با آتش سوزی، گاه ریزش سقف، گاه با اردو‌های دانش آموزی و نظیر آن تمامی ندارد، قصه‌های پر غصه و درد آور که گویی عمده آن در مناطق کمتر برخوردار جولان می‌دهد و تلخی تحصیل در جغرافیای محرومیت تمامی ندارد. گویی هرچه از عدالت آموزشی، بهبود اوضاع و برپایی انواع و اقسام پویش‌های رنگارنگ و پر زرق و برق برای رسیدگی به فضای آموزشی و پرورشی دانش آموزان به ویژه مناطق محروم گفته می‌شود، روی کاغذ رنگ و لعابی پیدا می‌کند و در عمل عایدی چندان برای ذینفعان ندارد. کافی است تا مروری به حوادث دردناک چند سال اخیر که رسانه‌ای شده است بیندازیم تا فاصله حرف تا عمل پیگیری اوضاع و احوال مناطق کمتر برخوردار مشخص شود، همان اقداماتی که بیشتر در شاکله آروزهای دور و دراز خودنمایی می‌کند. درمناطق روستایی و عشایری شرایط متفاوت است، کلاس‌های درس کم و بیش به سبب شرایط نسبتا کم خطر از حیث بیماری کرونا جریان دارد، اما خطری دیگر همچنان گریبانگیر دانش‌آموزان مناطق روستایی و عشایری است و آن هم نبود ایمنی لازم در کلاس‌های درس یا به عبارتی بهتر چهاردیواری‌هایی آهنی به نام کلاس است. فضا‌هایی موسوم به فضای آموزشی که نه شرایط بهداشتی در آن رعایت شده است و نه الزامات آموزشی برایش برقرار است، آنطور که چندی پیش محمدرضا سیفی مدیر کل دفتر توسعه عدالت آموزشی و آموزش عشایر گفته بود ۶ هزار و ۱۳۷ مدرسه عشایری کشورمیزبان دانش آموزان است و از این تعداد ٢ هزار و ۹۴۲ مدرسه فاقد آبخوری و بیش از ۷۰۰ مدرسه فاقد سرویس بهداشتی هستند و بیشترین میزان محرومیت هم به مدارس استان‌های خوزستان، کرمان و لرستان تعلق دارد. دانش‌آموزانی که جبر جغرافیایی آن‌ها را محکوم به درس خواندن در سایه ترس کرده است و هرازگاهی هم بهای تحصیل کردنشان جانشان است. همین که مروری بر حوادث مربوط به روند آموزش و پرورش دانش آموزان مناطق روستایی و عشایری داشته باشیم کم نبودند اتفاقاتی که به بهای جان آن‌ها تمام شد. اتفاق تلخ برای دختران شین آبادی، فوت کودکان مدرسه غیردولتی اسوه حسنه، سوختن دانش آموزان مرزن آبادی، فوت دنیا ویسی ٧ ساله بر اثر ریزش بخشی از دیوار حیاط مدرسه روستایی به علت فرسوده بودن بنا، مصدومیت ۶ دانش آموز به دلیل ریزش دیوار حیاط یک مدرسه ابتدایی واقع در روستای سادات آباد سمیرم، فوت آقا معلم برای نجات دانش آموزانش از زیر آوار تخریب دیوار مدرسه در سیستان و بلوچستان و واژگونی خودروی حامل معلمان در تنگ درکش ورکش شهرستان اردل گوشه‌ای از اتفاقاتی است که در مدرسه یا مسیر رفت و آمد دانش آموزان و معلمان رخ داده است. آتش‌سوزی کانکس کلاسی در منطقه سردشت دزفول هم که در سکوت نسبی رسانه‌ای رخ داد نمونه‌ای دیگر از حوادث تلخی است که وجه مشترک همه آن‌ها کمرنگ بودن مفهوم ایمنی در مدارس به ویژه مناطق روستایی و عشایری است. آتش‌سوزی کلاس کانکسی هم یکی از سهل انگاری‌هایی است که آموزش و پرورش در برابر این اتفاق که کم و بیش می‌توانست احتمال بروزش را به صفر برساند، حادثه ای که در برابرش سکوت کرد و حتی از دید آقای وزیر مغفول ماند؛ مسئولی که معمولا برای هر اتفاقی واکنشی هرچند مجازی در صفحات شخصی خود دارد، موضع سکوت پیشه کرد. نتیجه سهل انگاری و نادیده گرفتن نکات ایمنی مصدومیت و سوختگی شدید سه معلم و سه نوجوان حاضر در محل حادثه بود که البته آقای وزیر حتی وقت نکرد به مصدومان و قربانیان ناشی از کمبود فضای استاندارد خوزستان سر بزند و از آن‌ها دلجویی کند. با این وجود آنچه موجب نگرانی بوده وقوع حوادث تلخی دیگر در مدارس با مضامین مشابه است که معلوم نیست متولی نظارت بر عمل به آن وجود دارد یا خیر، آیا جلوتر از طرح‌های پر زرق و برق روی کاغذ با هدف تامین شرایط آموزشی و پرورشی دانش آموزان فکری به حال استانداردسازی فضای آموزشی و ایمن سازی آن به ویژه در مناطق محروم شده است. مشکلات دانش آموزان روستایی در ایران بیش از این حرف هاست با شیوع کرونا مشکل نبود و کمبود اینترنت و تلفن همراه و ضعف نظام آموزشی در این باره به صورت واضح نمایان شد، اما مشکلات آموزشی در آموزش و پرورش که مهم ترین بخش از نظام دولتی هر کشور است بیش از این حرف هاست. سال هاست با آموزش و پرورش غلط، افکار و روان دانش آموزان در ایران را به مسیر خودخواهانه ی خود سوق داده اند که اکنون شاهد رفتارهای وحشی گرایانه و خارج از انسانیت، از یکسری از انسان ها به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر هستیم و یا فهماندن این باور غلط که انسان ها برابر نیستند و کسی بر دیگری برتری دارد. امیدوار هستم مشکلات دانش آموزان روستایی در جای جای ایران برطرف شود و دانش آموزان بتوانند با خیالی آسوده تنها به تحصیل بپردازند.

بخش۴: خانم مریم افتخار سخنرانی خود را با موضوع فعالیت حقوق بشر در ایران ایراد کردند:سخنرانی امروزم رو با تعریف کلمه فعال حقوق بشر شروع میکنم. فعال حقوق بشر یا مدافع حقوق بشر اصطلاحی است که در توصیف کسانی به‌کار می‌رود که به صورت صلح‌آمیزو بدون خشونت به صورت انفرادی یا با همکاری کسانی دیگر، در راستای ترویج و دفاع از حقوق بشر گام برمی‌دارند. در نگاه یک فعال حقوق بشر، جهان هیچ مرزی ندارد و انسانها در نگاه او براساس بند های اول و دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر، برابر و غیر قابل تبعیض هستند. یک فعال حقوق بشر، دیده بان جامعه و در کنار مردم است و برای رعایت و تامین حقوق انسانها در جامعه تلاش و با شناسائی موارد نقض حقوق بشر و ارائه گزارشات خود، وظیفه رعایت آن را به حکومت یادآوری می کند و با دیدن آنچه که حاوی نقض حقوق بشر است و با مقایسه قوانین داخلی با اعلامیه جهانی حقوق بشری و میثاق‌ها و کنوانسیون‌ها رفتار حکومت را در آن عمل خاص نقد می‌کند. در واقع هر آنچه که به گونه ای ارتباط مستقیم با زندگی آدمی و قوانین تاثیر گذار بر آن دارد در حوزه توجه و عملکرد یک فعال حقوق بشر می باشد. و اما حقوق بشر از جمله مسائلی است که حیطه ی آن چنان وسیع است که به سختی میتوان برای آن مرز و محدوده ای تعیین کرد. حقوق بشر هیچ مرزی جز انسانیت نمی شناسد؛ حقوق بشر یعنی حمایت از همه ی انسانها در همه جا؛ از فقیرترین کشورها تا پیشرفته ترین آن ها، بی ثبات ترین تا امن ترین کشورها، دیکتاتوریترین تا دموکرات ترین کشورها در همه ی حالات جنگ و صلح، حقوق بشر لازم الرعایه است و در همه ی جوامع بزرگ و کوچک لازم است که فعالان حقوق بشر برای ترویج و حمایت از حقوق بشر برای رسیدن به وضعیتی بهتر و انسانی تر بکوشند. در ۹ دسامبر ۱۹۹۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، اعلامیه ای را تصویب کرد تحت عنوان اعلامیه ی حقوق و مسئولیت افراد، گروه ها و نهادهای اجتماعی در ترویج و حمایت از حقوق بشر جهانی و آزادی های بنیادین” که به طور اختصار، اعلامیه ی مدافعان حقوق بشر (Declaration on Human Rights Defender)” خوانده می شود و به همین نام مشهور است. این اعلامیه، دستاورد تلاش های جمعی سازمانهای حقوق بشری به همراه برخی از نمایندگان دولتی است که یک سند مهم و بسیار کاربردی در مجموعه اسناد حقوق بشری سازمان ملل متحد به شمار می رود. شاید مهم ترین اهمیت آن این است که اعلامیه، نه فقط دولت ها و مدافعان حقوق بشر، بلکه همه ی افراد انسانی را مورد خطاب تعهدات خودش قرار می دهد. مهم ترین حقوقی که این اعلامیه برای مدافعان بر میشمارد عبارتند از: حق بر ترویج و حمایت از حقوق بشر در سطح ملی و بین المللی، حق بر تشکیل انجمن و سازمانهای غیر دولتی برای دفاع از موضوعات مختلف حقوق بشر، حق بر تشکیل اجتماعات وگردهماییهای مسالمت آمیز، حق بر کسب و انتشار اطلاعات راجع به مسائل حقوق بشر یا نقض آن حق بر انتقاد از قوانین و رویه های اجرایی و قضایی دولت و ارائه ی پیشنهادات سازنده جهت اصلاح آن قوانین و سیاست ها برای بهبود وضعیت حقوق بشر و در نهایت حق برخورداری از حمایتهای دولتی در تامین امنیت در حین فعالیتهای حقوق بشری و تضمین آزادی پس از آن با گذشت بیش ازچهل سال از به روی کار آمدن جمهوری اسلامی شهروندان ایرانی همچنان از بدیهی‌ترین حقوق خود محروم هستند. بسیاری از مفاد میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و همچنین اعلامیه جهانی حقوق بشر که هر سه به تصویب ایران رسیده‌اند، به طور روزمره در ایران نقض می‌شوند. از یک سو رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای منصوب وی با شدت در برابر خواسته‌های شهروندان ایرانی مقاومت کرده و دست به سرکوب آنان میزنند و و حق آزادی بیان را از آنها نقض میکنند و از سوی دیگر اصلاح‌طلبان، که در دو دهۀ گذشته برگفتمان سیاسی ایران سیطره داشته‌اند، با پایین آوردن سطح مطالبات جامعۀ ایران به عادی‌سازی استبداد و نقض حقوق بشر در ایران مبادرت ورزیده‌اند. در این میان متاسفانه هیچ چشم‌انداز و امیدی برای رعایت حقوق بشر در ایران وجود ندارد. از اعدام‌های شتابزدۀ آنهایی که مجازاتشان سلب حق حیات نبوده و نیست و به عنوان «ضد انقلاب» متهم میشوند تا تیراندازی به کولبران مرزی و کشتن آنها بدون دادرسی عادلانه ومجازاتهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیزی همچون تجاوز به زنان و مردان در زندانهای ایران و قطع دست و شلاق در مله عام و همچنین نهادینه شدن تبعیض های مذهبی و جنسیتی. قوانین شرعی جمهوری اسلامی ایران قائل به برابری حقوق زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان نیستند و این نابرابری در قوانین جمهوری اسلامی به ثبت رسیده و اجرا میشود. واقعیت این است که تحقق تعهدات بین‌المللی ایران در زمینۀ حقوق بشر با ساختار سیاسی جمهوری اسلامی غیرممکن است. ۳۰ ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر بالاخص در حوزه حق حیات، حقوق زنان، حق آزادی عقیده و آزادی بیان در یک حکومت مذهبی و دیکتاتوری همچون دولت ایران امکانپذیر نیست. و از آنجا که فعالین حقوق بشر هرروزه با افشای گسترده نقض حقوق بشر در ایران عرصه را بر کشور ایران در سطح بین المللی و در میان دیگر کشورهای بشردوست و مدافع حقوق بشر تنگتر میکنند، لذا دولت ایران با جدیت تمام به دنبال شناسایی این افراد در داخل و خارج از کشور و سرکوب گسترده این فعالین با حبس های طولانی مدت و آزار و شکنجه آنها و اتهامات کذبی همچون جاسوسی و همکاری با دول مخاصم، ارتباط با دولت متخاصم بیگانه آمریکا، تبلیغ علیه نظام و اهانت به رهبری بر کار خود مهر قانونی و شرعی میزند. زندان، شلاق، شکنجه‌های مستقیم جسمی و روحی، محرومیت از خدمات پزشکی و درمانی، نگه‌داری وشکنجه در سلول‌های انفرادی، تبعید به زندان‌های دور از محل اقامت، تهدید خانواده‌ها، اخراج از محل کار و تحمیل وثیقه یا جریمه‌های سنگین مالی… از جمله مجازات‌های خشن و تحقیرآمیزی است که مقامات جمهوری اسلامی برای فشار به زندانیان استفاده می‌کنند. با وجود تمام این مصایب و سدها، مدافعان حقوق بشر در ایران خود را در معرض خطر قرار داده‌اند تا شرایط زندگی را برای خود و انسان‌های دیگر بهبود بخشند. انتشار تصاویر و روایت مدافعان حقوق بشر نه تنها باعث می‌شود سازمان ملل، دولت‌های خارجی و مردم خارج از ایران نسبت به این موضوع حساس شوند بلکه باعث می‌شود، «دولت‌هایی همچون دولت‌های اروپایی وقتی با جمهوری اسلامی در حال مذاکره هستند، نتوانند از جرمی که بر مدافعان حقوق بشر در ایران روا می‌شود چشم پوشی کنند. در ادامه صحبتم بخشی از گزارش جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران را که در ۱۸ مارس ۲۰۲۲ یعنی ماه پیش صادر شده براتون میخونم. جاوید رحمان، پنج‌شنبه 17مارس، طی سخنانی در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو، نسبت به افزایش چشمگیر شمار اعدام‌ها درایران، به ‌ویژه متهمان پرونده‌های مربوط به «مواد مخدر» درسال گذشته میلادی وهمچنین «کودک‌مجرمان»، زنان و اقلیت‌ها در نبود دادرسی عادلانه ابراز نگرانی کرد. این گزارشگر ویژه با اشاره به سرکوب خشن اعتراضات مسالمت‌آمیز، ۲۷۵ مورد اعدام در یازده ماه، افزایش مرگ زندانیان و گسترش بازداشت‌‌ها در ایران گفت: «در جمهوری اسلامی ناقضان حقوق بشر مصونیت دارند و جامعه بین‌الملل باید این حکومت را در قبال نقض حقوق بشر پاسخگو کند. بر اساس گزارش رحمان، تنها در سال ۲۰۲۱، چهل شهروند بلوچ و ۵۰ شهروند کُرد اعدام شدند. ایران پس از چین، دومین کشور جهان از نظر شمار بالای اعدام‌هاست. جاوید رحمان در گزارش خود، به سرکوب اعتراضات به بی‌آبی در تابستان سال گذشته در بیش از۲۰ شهر استان خوزستان را به‌عنوان نمونه‌ای از به‌کارگیری خشونت و زور نیروهای حکومتی علیه حق تجمع مسالمت‌آمیز مردم اشاره کرد. چیزی که نه تنها دردل همه ما فعالین حقوق بشر بلکه همه مردم ایران هست را از زبان این گزارشگر ویژه اعلام میکنم. از یک سو، مردم ایران در ساختار حکومت نقشی در تصمیم‌گیری ندارند و از سوی دیگر زمانی که حقوقشان نقض می‌شود امکان دادخواهی به آنها داده نمی‌شود. نمایندگان کشورهای مختلف از جمله اسرائیل، بریتانیا، آلمان، سوئیس و نماینده اتحادیه اروپا در نشستی با تاکید بر فوریت لغو مجازات اعدام در ایران خواستار محکومیت نقض حقوق بشر از سوی ایران شدند و طبق معمول همیشه سخنگوی وزارت خارجه ایران، در واکنش به این گزارش، آن را «مغرضانه»، «جانبدارانه» و «مملو ازاطلاعات نادرست» خواند. جمهوری اسلامی به گزارشگران ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد، اجازه بازرسی از کشور نمی‌دهد و آنها را متهم به «سیاه‌نمایی» در ارائه گزارش‌های سالانه خود می‌کند. همه ما میدونیم که تعداد بیشماری از فعالین حقوق بشرکه اسم شان در رسانه ها شناخته شده است تا کسانی که هیچ نام و نشانی از آنها تا به الان یاد نشده، اکنون در زندانهای ایران در سخت ترین شرایط برای اهدافشون با استقامتی وصف ناپذیر دارند میجنگند و من به احترام تک تک آنهایی که اسم و نشانی از آنها نیست در این سخنرانی اسمی از هیچ یک از این فعالین در بند نبردم تا حقی از دیگری سلب نکرده باشم. سخنرانی ام را با این سوال از دولت جمهوری اسلامی ایران به پایان میبرم که اگر این گزارشها و آمارها سیاه نمایی و کذب است پس چرا به سازمان های حقوق بشری اجازه نمیدهد تا از زندانهای ایران و زندگی مردم ایران بازدید کنند تا به همه ثابت شود که همه دروغ میگویند و او راست.

بخش۵: سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع نقش سپاه پاسداران در توافق برجام ایراد کردند:در حالی‌ که مردم ایران منتظر پایان تعطیلات نوروزی و احتمال از سرگیری مذاکرات برجام و به سرانجام رسیدن آن‌اند، آمریکا در پی حملات موشکی سپاه و نیروهای نیابتی تحت حمایت این نیرو به شرکت آرامکو و اربیل عراق، تحریم‌های جدیدی علیه جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران وضع کرده است. بنا براعلام کاخ سفید، فردی در ایران و شبکه شرکت‌های او که وظیفه تهیه مواد مربوط به پیشران موشک‌های بالیستیک برای سازمان تحقیقات وجهاد خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده دارد، به فهرست افراد و شرکت‌های تحت تحریم‌ آمریکا اضافه شده‌اند؛ تحریم‌هایی که اعلام شد حتی در صورت توافق برجام، برداشته نمی‌شوند. به‌ این‌ ترتیب، سیر حوادث روزهای اخیر نشان می‌دهد که دو شرط اصلی به نتیجه رسیدن مذاکرات، یعنی لغو تحریم‌های سپاه و منافع مدنظر روسیه، هر روز با چالش‌های تازه‌تری مواجه می‌شوند. با این حال حملات موشکی به اربیل و شرکت آرامکو عربستان سعودی پیام دیگری هم دارد که می‌توان آن را دلیل تحریم‌های جدید آمریکا دانست. روسیه بدون وارد کردن فشار از طریق بالا رفتن قیمت نفت و گاز و حل نشدن مشکل تامین سوخت اروپا، برای خروج موفقیت‌آمیزاز بحران تجاوز نظامی به اوکراین راهی پیش روی خود نمی‌بیند. از این‌ رو گفته می‌شود که حملات اخیر سپاه و متحدانش به اربیل و آرامکو در واقع حامل این پیام به عربستان و کشورهای دیگر حاشیه خلیج‌فارس است که کسی جایگزین روسیه در بازار انرژی نشود!مذاکرات وین بعد از وقوع جنگ اوکراین دچار وقفه شده است. هنوزمعلوم نیست که دور هشتم مذاکرات را باید پایان‌یافته تلقی کرد و شروع مجدد دور نهم خواهد بود یا مذاکرات دور هشتم از نقطه‌ای که متوقف شده بود از سر گرفته می‌شود. در ابتدا تغییر موضع دولت روسیه توافق نهایی را که در دسترس تلقی می‌شد با مانع مواجه کرد. اما همان موقع هم معلوم بود که دولت‌های ایران و آمریکا هنوز بر سر چند موضع کلیدی به تفاهم نرسیده‌اند. علی‌رغم اینکه بعد از دیدار حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه جمهوری‌اسلامی، با سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، درمسکو اعلام شد که روسیه پیش‌شرطی متفاوت با مفاد برجام در صورت دستیابی به توافق در وین ندارد، اما بلوک ۱+۴ عملا جلسه‌ای تا کنون نداشته است. البته در آخرین دور گفتگوها انریکه مورا، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، اعلام کرد که مذاکرات به پایان کار خود رسیده و بازگشت به برجام نیازمند تصمیم‌گیری سیاسی در تهران و واشنگتن دی‌سی است. رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز در ادامه اعلام کرد که توافق علی‌رغم کاهش اختلافات هنوز دور از دسترس است. نمایندگان دولت آمریکا به طور نسبی بدبینانه‌ترین ارزیابی را اعلام کردند که خوشبین به توافق بر سر بازسازی برجام نیستند. مقامات جمهوری‌اسلامی ایران نیز دولت آمریکا را مانع به نتیجه رسیدن توافقات می‌دانند. امیرعبداللهیان مدعی است که بر روی مفاد بازگشت به برجام بین دولت‌های ایران، تروئیکای اروپا، روسیه و چین تفاهم حاصل شده است. وی مدعی شده دولت آمریکا تقاضاهای بیشتری را طرح کرده که به زعم او غیرقابل قبول است. او بار دیگر اعلام کرد که شرط مذاکره مستقیم با آمریکا اثبات حسن‌نیت این دولت با آزاد کردن برخی از منابع مالی بلوکه‌شده ایران پیش از احیای برجام است؛ خواسته‌ای که از بدو شروع به کار دولت سیزدهم پاسخ مثبت دریافت نکرده است. البته ادعاهایی در خصوص توافق بین دولت‌های ایران و آمریکا بر سر تبادل زندانی پخش شده است که در حاشیه آن برخی از منابع مالی فریز شده در بانک‌های خارجی که رقم چندان بالایی نیست قرار است آزاد شود. منتهی منابع نزدیک به دولت آمریکا این ادعا را رد کردند. ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور نظام نیزاعلام کرده که حکومت ایران، از حقوق هسته‌ای و فعالیت‌های اتمی دست نخواهند کشید و درعین حال خواهان توقف مذاکرات هم نیست. او همچنین اظهار داشت که سیاست هسته‌ای دولت راهبرد اعلامی آقای خامنه‌ای است و مذاکرات هسته‌ای را یکی از موضوعات سیاست خارجی می‌داند. ۲۵۰ نماینده مجلس نیز در نامه‌ای مکتوب ضمن حمایت از مواضع هیئت مذاکره‌کننده اتمی دولت سیزدهم خواهان مطالباتی چون اطمینان از تضمین قانونی دولت آمریکا برای برداشته شدن واقعی تحریم‌ها و عدم خروج از برجام و تصویب آن در کنگره آمریکا، استفاده از تمامی منابع بلوکه‌شده بدون محدودیت، مراودات تجاری آزاد با دنیا و جذب بدون محدودیت سرمایه خارجی، عدم اعمال تحریم جدید از سوی دولت آمریکا بعد از احیای برجام و اطمینان ازعدم فعال شدن مکانیزم ماشه در آینده شده‌اند. محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس نیز با دفاع از مضوبه مجلس یازدهم در خصوص قانون اقدام راهبردی برای صیانت از حقوق هسته‌ای مدعی شد که این قانون قفل صنعت هسته‌ای را باز کرد. او خواهان توافقی شد که انتفاع اقتصادی برای مردم داشته باشد. امیرعبداللهیان وعلی باقری، رئیس هیئت مذاکره‌کننده ایران نیز دیداری با کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس داشتند که طبق ادعای محمود عباس‌زاده مشکینی، سخنگوی این کمیسیون: «اعضا قانع شدند که در مذاکرات وین تخطی از خطوط قرمز و منافع ملی انجام نشده است. » اگرچه مجلس در ساختار تصمیم‌گیری در مذاکره غیرمستقیم با دولت آمریکا نقش خاص و تعیین‌کننده ندارد و شماری از خواسته‌ها نیز شعاری و غیرواقع‌بینانه است، اما این بیانیه دریچه‌ای برای فهم موانع موجود است. نکته جالب در آنجا است که علی‌رغم موضع‌گیری مقامات دولت و ارتش آمریکا مبنی بر ضرورت حفظ سپاه قدس در فهرست سازمان‌های تروریستی این کشور، درنامه نمایندگان مجلس به این موضوع به طور خاص و صریح اشاره نشده است. این سخن در کنار مواضع بحث‌برانگیز امیرعبداللهیان در خصوص اینکه مقامات سپاه گفته‌اند که نمی‌خواهند مانعی بر سرراه توافق بازسازی برجام باشند، این فرضیه را تایید می‌کند که اگرچه جمهوری‌اسلامی ایران تمامی تلاشش را می‌کند که سپاه کاملا از تحریم‌ها خارج شود، اما سرنوشت بازسازی برجام و خروج از تنگنای سنگین اقتصادی کنونی را به آن پیوند نمی‌زند. تکیه‌گاه نظام در این خصوص نداشتن بازدارندگی موثر تحریم‌های یکجانبه آمریکا در برابر مداخلات منطقه‌ای و فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه است. از سوی دیگر دولت بایدن موضع محکمی در مقابل انعطاف در برابر سپاه نشان داده است. تحریم سپاه در سال ۲۰۱۹ توسط دولت ترامپ تصمیمی جنجالی بود که مخالفانی در درون دولت و جمهوری‌خواهان داشت. جمهوری اسلامی علی‌رغم تهدیدات محمدعلی جعفری، فرمانده سابق سپاه، واکنش تندی نشان نداد و درعین حال در برابر فشارها بر سپاه تسلیم نشد. سپاه در ادامه روند دهه گذشته موقعیتش براساس معادلات میدانی در خاورمیانه رشد نسبی داشته و درعین حال با چالش‌های تازه‌ای در لبنان و عراق مواجه شده است. همچنین خواست‌هایش در یمن که در واقع ابزار اجرایی نهاد ولایت فقیه است، د مذاکرات با عربستان عملی نشده و در نتیجه سطح تنش را افزایش داده است. سیاست بازدارندگی نظام در برابر رویکرد تهاجمی دولت اسرائیل نیز تغییر پیدا کرده و از حالت غیرتعجیلی و دفاعی به برخوردهای ایذایی بیشتر و نزدیک به مستقیم تحول پیدا کرده است. دراین شرایط اولویت نظام عادی شدن سپاه بعد از احیای برجام است، اما دورهای هفتم و هشتم مذاکرات وین برای دولت رئیسی و در سطحی بالاتر خامنه‌ای به طور قطعی روشن کرده است که این خواسته مقدور نیست. علاوه بر آن دولت بایدن خواسته‌های فرابرجامی در خصوص تغییر رفتار سپاه در منطقه نیز دارد که برجام مقدمه‌ای برای توافق حول دیگر حوزه‌های اختلافی با در نظر گرفتن ملاحظات اسرائیل و بلوک همسو با عربستان سعودی در کشورهای عربی شود. جمهوری اسلامی تا کنون پذیرای این خواسته نبوده که در واقع قفل اصلی بازگشت به برجام را تشکیل می‌دهد. آنچه برای نظام خط قرمز تخطی‌ناپذیر به نظر می‌رسد پاسخ منفی در خصوص خواسته‌های فرابرجامی بخصوص در زمینه محدودیت در حوزه عمل برون‌مرزی سپاه است، اما ایستادگی بر سر آن هم تابعی از شرایط است که تا چه میزان دولت بایدن بر خواسته‌اش اصرار می‌ورزد و تا چه میزان جمهوری اسلامی تاب‌آوری در مورد مخاطرات تداوم تحریم‌های سنگین خواهد داشت. جنگ اوکراین موقعیت روسیه به عنوان متحد جمهوری اسلامی در مناسبات جهانی را ضعیف کرده است. امید به اینکه روسیه بتواند بحران در سیاست خارجی خود را مهار کند امری در درازمدت است که به کار رفع نیازهای کنونی جمهوری اسلامی ایران نمی‌آید. دولت آمریکا بین خود سپاه و سپاه قدس تفکیک ایجاد کرده است و این پیام را داده است که در شرایطی (تعدیل و تغییر رفتار سپاه در منطقه) حاضر است سپاه قدس را در فهرست سازمان‌های تروریستی نگه دارد، اما خود سپاه را از آن خارج کند. همچنین حداکثر بخشی از تحریم‌های سپاه برداشته می‌شود، نه تمامی آن. تغییرناپذیری سیاست دولت آمریکا و گذشت زمان به ضرر جمهوری اسلامی است و نگرانی از اینکه دولت بایدن و متحدان اروپایی‌اش به سراغ فعال کردن “پلن بی” با کنار گذاشتن برجام بروند، کارت‌های بازی نظام و توان چانه‌زنی آن را محدود کرده است. البته دولت بایدن نیز با توجه به تغییر صحنه بین‌المللی و تغییر اولویت‌ها بعد از حمله نظامی روسیه به اوکراین ممکن است بر سر خواسته‌های فرابرجامی انعطاف نشان دهد تا هر چه زودتر با تزریق نفت ایران به بازار از قدرت اثرگذاری روسیه بر اقتصادی جهانی کاسته شود. در این شرایط به نظر می‌رسد کماکان خواسته اصلی جمهوری اسلامی ایستادگی بر سر بازگشت به برجام به عنوان سقف خواسته‌ها، حفظ زیرساخت هسته‌ای و تداوم استفاده از نسل‌های پیشرفته سانتریفیوژها در تولید و محکم‌کاری برای حفظ تعهدات برجامی دولت آمریکا و اطمینان از برداشته شدن تحریم‌ها است. همچنین با اقدامات تاکتیکی و عملیاتی، اراده خود بر تغییرناپذیری سیاست منطقه‌ای و رفتار سپاه را به نمایش خواهد گذاشت. در این چارچوب دور دیگری از زورآزمایی بین دو طرف شروع شده است که زمان بازسازی برجام را تا اطلاع ثانوی به تعویق انداخته و بر پیچیدگی آن به طور نسبی افزوده است. اگرچه مذاکرات وین در آخرین سربالایی دچار تنگنا شده و حرکتش فعلا متوقف شده است، اما آنچه باعث شده هنوز رشته امید کاملا گسسته نشود، این واقعیت است که دو طرف نزاع گزینه قابل اعتنای دیگری با ریسک‌های محاسبه‌شده ندارند. سپاه پاسداران نیروی نظامی مبتنی بر اسلام گرایان است که نه تنها وظیفه حفاظت از ارزش های حکومت اسلامی در ایران را برعهده دارد که متعهد است این ارزشها را به دیگر نقاط جهان نیز صادر کند. سپاه پاسداران با ارتش کلاسیک ایران تفاوت دارد. از اوایل قرن بیستم ایران دارای ارتش منظم مطابق با معیارهای ارتش های مدرن غربی بود با این وجود پس از تحولات اسلامگرایانه سال ۵۷ ارتش ایران از سوی رهبران انقلاب به عدم انقلابی‌گری متهم شدند. در نتیجه تصمیم گرفتند یک نیروی نظامی ایدئولوژیک ایجاد کنند تا فقدان تعصب ایدئولوژیک نزد ارتش را جبران کند و به این ترتیب سپاه به وجود آمد. با این حال پیش از تحولات ۵۷ در ایران هسته اصلی سپاه از افراد تندرو اسلامی و چپها شکل گرفته بود که در جریان نبردهای داخلی و بین‌المللی در سوریه و لبنان آموزش دیده بودند و مهمترین این نبردها جنگ داخلی لبنان بود. درواقع سپاه پاسداران کار خود را به عنوان بخشی از تلاش های بین المللی ضد غربی وضد اسرائیلی آغازکرد که تا امروز نیز ادامه دارد واین یکی از دلایل اقبال برخی جریان های بین المللی به دولت اسلامی است. در جریان جنگ ایران و عراق سپاه جایگزین ارتش منظم بعنوان نیروی اصلی نظامی ایران شد. پس از جنگ که تقریباً به نفع عراق تمام شد و به دنبال جاه طلبی های اسلام گرایان در قالب دیگری ازماجراجویی های خارج از کشور، سپاه به ابزار اصلی رژیم برای صادرات امپریالیسم اسلام گرایانه به سراسر خاورمیانه و گستره گیتی تبدیل شد. نیروی بدنام قدس سپاه به صورت رسمی در اوایل دهه ۹۰ میلادی ایجاد شد تا به صورت سیستماتیک برنامه توسعه ایدئولوژی و نفوذ سیاسی رژیم اسلامی در خارج از مرزهای ایران راهدایت کند. سپاه قدس از زمان پیدایشش مطابق با وظیفه ای که برایش در نظر گرفته شده درگیر منازعات خونین در سراسر جهان از جمله جنگ بوسنی، جنگ داخلی افغانستان، جنگ حزب الله با اسرائیل و جنگ داخلی سوریه و جنگ داخلی یمن بوده است. سپاه قدس موظف است تا بازیگران منطقه‌ای مانند حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین وحوثی های یمن و شبه نظامیان شیعه در عراق سوریه و بحرین و عربستان سعودی و افغانستان را سازماندهی و پشتیبانی کند. نیروی قدس سپاه همچنین گهگداری با نیروهای سونی مانند القاعده طالبان و داعش که لزوماً هم عقیده رژیم شیعی نیستند همکاری کرده یا در عملیات پشتیبانی از آنها شرکت داشته است. در این گونه موارد اهداف مشترکی میان دولت ایران و گروههای سنی وجود داشته است که معمولا فعالیتهایی علیه غربی ها و به ویژه امریکایی ها بوده است. سپاه در ابتدا سهم اندکی در سیاست آشکار ایران داشت. روح الله خمینی رهبرو بنیانگذار حکومت اسلامی در ایران حکم صادر کرده بود که بر مبنای ان سپاه حق ورود به عرصه سیاست رانداشت با این حال پس از جنگ ایران و عراق و مرگ خمینی و رهبری خامنه‌ای نزاع بر سر قدرت در درون دولت ایران شعله ور شد و تغییراتی را در اولویت‌های استراتژیک برون مرزی به وجود آورد. که مطابق ان سپاه با آغاز ورود آشکار به عرصه سیاست ایران کرد. مانند تمام نیروهای نظامی در دولت‌های تمامیت‌خواه مانند اس اس در آلمان نازی و یا ارتش سرخ در اتحاد جماهیر شوروی و ارتش های کمونیستی چین در کوبا. آنچه مسلم است نیروی مورد علاقه و اعتماد رهبر جمهوری اسلامی ایران است. سپاه در خشکی و دریا موشک دارد. اما چشمش به فضا هم است. موشک ماهواره بر دارد فعالیت‌های اقتصادی گسترده دارد و تقریباً در هر زمینه‌ای. بیرون از مرزهای ایران هم فعالیت میکند. فرمانده سابق نیروی قدس سپاه سفیرتعیین می‌کرده است. دولت ابراهیم رئیسی بر اساس بعضی گزارش ها بیشترین تعداد نظامیان را در تاریخ جمهوری اسلامی دارد به گفته منتقدان از این جهت شباهت زیادی به دولت محمود احمدی‌نژاد دارد. جدا از وزرا دولت رئیسی بیشترین استانداران فرمانداران و معاونان نظامی را هم دارد. در ایران رئیس مجلس هم سپاهی سابق است. حالا حکومت یک دست وسپاه بی رقیب شده است. نهادی نظامی اقتصادی سیاسی و حتی فرهنگی. فرهنگی که البته باب میل همه نیست اما وصل بودن به این همه منبع ثروت و قدرت هم کافی نیست. در واقع سپاه پاسداران زیر مجموعه یک حکومت شهروندی نیست سپاه در حقیقت تجسمی ایدئولوژی انقلابی‌گری است و بر همین مبنا وظیفه خود را اجرا و پیشبرد ایدئولوژی به هر وسیله ممکن می‌دانند. در مورد سپاه به‌طور خاص ایدئولوژی اسلام گرایانه به آنها حکم می‌کند تا از طریق مغلوب ساختن دشمنان اسلام و غلبه بر کل جهان حکومت اسلامی جهانی تاسیس کند. برای تحقق این هدف سپاه پاسداران نه تنها بربخش نظامی که بربخش اقتصاد و سیاست ایران هم چیره شده است. امروزه مقامات دولت ملایان با هر ظرفیت و مقامی عضو سابق یا فعلی سپاه پاسدارن هستند. تخمین زده میشود حدود سه چهارم اعضای مجلس دولت ایران عضو سپاه پاسداران هستند یا بودند علاوه بر این تقریباً کل تجارت صنعت و سیستم بانکی ایران توسط سپاه پاسداران یا وابستگان آن اداره میشود. در همین راستا سپاه پاسداران انحصار شدیدی بر واردات و صادرات و سرمایه گذاری های برون مرزی اعمال کرده که اصلی‌ترین راهکار رژیم برای انجام عملیات پولشویی در عرصه بین‌المللی است و به این ترتیب می‌توان گفت که سپاه، ایران و شهروندان ایرانی را برای تحقق رویای خود یعنی ایجاد یک حکومت اسلامی جهانی به گروگان گرفته است. سپاه در طول تاریخ خود در راستای هدفش مبنی بر صادرات ایدئولوژی اسلامی و مطیع کردن دشمنان اسلام و ایجاد مناطق تحت نفوذ خود در سطح جهان دست به برخی از فجیع‌ترین و شنیع ترین اقدامات تروریستی در پهنای گیتی زده. عمده این عملیات‌ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم عرب‌های سُنی غرب به ویژه ایالت متحده آمریکا و یهودیان را هدف قرار داده است برخی از فجیع‌ترین این اقدامات تروریستی که توسط سپاه انجام شده یا سپاه در آنها دخیل بوده‌اند بمبگذاری در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت در سال ۱۹۸۳ در بهبوهه جنگ داخلی لبنان که ۳۰۷ نیروی امریکایی ونیروهای حافظ صلح فرانسوی در آن کشته شدند. بمب گذاری در سال۱۹۸۸ که منجر به کشته شدن ۲۵۹ مسافر پرواز ۱۰۳هواپیمای پان امریکن شد. بمب گذاری امیا در سال ۱۹۴۴درمرکز یهودیان ارژانتین، بمب گذاری در برجهای خبار در عربستان، حمله به این بنوازی در سال ۲۰۱۲ که طی آن کنسولگری آمریکا و مورد هدف قرار گرفت که موجب کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی و ۳ دیپلمات دیگر شد. علاوه بر این حملات تروریستی چشمگیر، سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن مانند حزب الله لبنان حشد شعبی عراق و طالبان افغانستان مسئول کشتار مداوم نیروهای ائتلاف در خاورمیانه و ایجاد ناآرامی وهم چنین قاچاق گسترده مواد مخدر در آمریکای لاتین، به گروگان گرفتن شهروندان غربی از جمله نیروها، شهروندان آمریکایی در خاورمیانه و جنایت جنگی در سوریه و یمن بوده است به همین دلیل دولت پرزیدنت ترامپ سپاه پاسداران را در لیست سازمان های های تروریستی قرار داد و آن را ملقب کرد به لقب تنها نیروی نظامی دولتی در تاریخ جهان که به عنوان نیروی تروریستی معرفی می‌شود.

بخش۶: آقای آرشا کچوئیان سخنرانی خود را با موضوع حق آزادی قلم و اندیشه (نویسندگان و وبلاگ نویسان) ایراد کردند: حق آزادی بیان یکی از آزادیهای اساسی بشر است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر ومیثاق های بین المللی به رسمیت شناخته شده است. یعنی دولتهای عضو میثاق های مربوط، متعهدند بدون ملاحظه امکانات موجود و یا شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر جامعه، این حقوق را تضمین و محترم بشمارند. ماده نوزده اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب سال ۱۹۸۴ می گوید: «هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد. این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و دریافت و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد». با توجه به آن که جمهوری اسلامی ایران عضو این میثاق است و با ملاحظه ماده نه قانون مدنی ایران که می گوید: «مقررات عهودی که طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد در حکم قانون است» موظف است که این حق را برای ایرانیان محترم بشمارد. این آزادی در قالب نوشتن کتاب، مقاله، انتشار مجله و روزنامه، سخنرانی، کنفرانس، وبلاگ نویسی، تهیه برنامه های رادیو و تلویزیونی و مانند آن تحقق می یابد. در اصل ۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است که: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخلّ به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند… » همچنین در اصل ۱۷۵ قانون اساسی نیز آمده است: «در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تامین گردد». با مطالعه ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر، به وضوح متوجه می شویم که در کنوانسیون به حق آزادی عقیده و آزادی بیان توأمان اشاره شده است؛ یعنی رابطه آزادی بیان و آزادی عقیده به گونه ای است که این توجه به آنها به صورت توأمان صورت گرفته است. آزادی عقیده در واقع پایه آزادی بیان است؛ یعنی اساساً مگر می توان گفت کسی از نظر عقیده آزادی ندارد؟ به این جهت که عقیده امری درونی است؛ بنابراین آزادی عقیده بدون آنکه ابراز و به تعبیر دقیق تر بیان نشود امری بی اثر و بدون خطر است. به عبارت دیگر آزادی عقیده بدواً وجود دارد و بایستی در این موضوع به منع تفتیش عقیده توجه شود و نه به صرفاً آزادی عقیده، چه آنکه از طریق تفتیش عقاید با وسیله بیان، عقاید شخص آشکار می شوند و از این پس قدم در حیطه آزادی بیان گذاشته ایم. برای آنکه به یک کشور مردم سالار برسیم، شرایطی باید محقق گردد که بدون وجود هر کدام از آنها تحقق یک حکومت مردم سالار ادعایی بیش نمی تواند باشد. به عقیده دانشمندان علوم اجتماعی، ارکان اصلی وجود دموکراسی در هر کشوری عبارتند از1. مشارکت فعال شهروندان در فرآیندهای اجتماعی ۲. شفافیت کنش های حکومت ۳. پاسخگو بودن حاکمیت. دانشمندان همچنین پس از بیان این سه رکن بنیادین، به رکن چهارم دموکراسی اشاره می کنند که مکمل سه رکن قبلی می باشد. آنها می گویند مطبوعات رکن چهارم دموکراسی به شمار می رود که در اینجا بدان می پردازیم. آزادی مطبوعات، از اهمیتی ویژه در ساختار نظام سیاسی-حقوقی حکومتها برخوردار است و از جمله معیارهایی است که به کمک آن می توان میزان مطلوبیت یک حکومت را تعیین نمود، شفافیت و پاسخگویی که از ارکان اصلی شیوه مطلوب اداره حکومت محسوب می‌گردند، در صورتی تحقق پذیر و قابل دستیابی‌اند که آزادی رسانه و مطبوعات به عنوان بسترهای آزادی بیان، امکان فعالیت آزادانه را داشته باشند. به عبارت دیگر، آزادی مطبوعات شرط لازم برای زمامداری درست و عادلانه و توسعه اجتماعی کارآمد می باشد. آزادی مطبوعات در حوزه های ذیل ایفای نقش می کنند: ۱. نقش خبری و اطلاع رسانی، که شامل: شفافیت در عرصه اطلاع رسانی و جلوگیری از فساد می باشد، ۲. نقش آگاهی دادن و آگاهی رسانی، ۳. نقش آموزش، ۴. نقش همگن سازی، 5. نقش عرصه اندیشه های نوین و بیان عقاید. رابطه آزادی بیان و آزادی قلم و اطلاع‌رسانی را در ادامه شرح می دهیم. آزادی اطلاع‌رسانی که گردانندگان وسایل ارتباط جمعی از آن برای اطلاع رساندن به خوانندگان، شنوندگان، بینندگان و کاربران بهره‌بردای می‌کنند، یکی ازشکل‌های نوین مفهوم وسیع و قدیمی “آزادی بیان” است. لازم به ذکر است “آزادی اطلاعات” به‌معنای جستجو و جمع‌آوری، انتقال، انتشار و دریافت آزادانه‌ی اخبار و عقاید از شرایط اساسی آزادی اطلاع‌رسانی به‌شمار می‌رود؛ زیرا آزادی اطلاع‌رسانی به مخاطبان، در صورت محدودیت تهیه و تأمین مواد اولیه‌ی فعالیت‌های آن‌ها، مفهوم خود را از دست می‌دهد. مطبوعات به عنوان یکی از مهم‌ترین روش‌های انتشار نظرات و بیان دیدگاه‌ها، از بارزترین جلوه‌های آزادی بیان به شمار میروند. بنابراین می‌توان گفت که آزادی مطبوعات ارتباطی مستقیم با آزادی بیان دارد و حق دسترسی تمامی افراد بشر به درست‌ترین اخبار داخلی و خارجی و همچنین انتشار دیدگاه‌ها و نظرات فردی در زمینه تحولات بین‌المللی، عقاید، اتفاقات داخلی، بیان اعتراضات و ارائه راه‌حل‌ها، از حقوق اساسی انسانی در جوامع آزاد محسوب می‌گردند. متاسفانه جمهوری اسلامی ایران به طرق مختلف در آزادی مطبوعات اخلال ایجاد می نماید، که این دخالت حکومت بر فعالیت مطبوعات و وارد کردن فشار به روزنامه‌نگارانِ مخالف حکومت، تنها محدود به تهدید و زندانی کردن و قتل روزنامه‌نگاران نبوده است. جمهوری اسلامی ایران از روشهای مختلف نظیر اختصاص سوبسید به کاغذ، خرید روزنامه‌های طرفدار حکومت، جلوگیری از چاپ، توقیف و اعمال فشار اقتصادی بر روزنامه‌های مخالف خود سعی بر آن نموده است که تیراژ روزنامه‌های طرفدار را تا حد ممکن بالا برده و از انتشار روزنامه‌هایی که کوچکترین زاویه‌ای با حاکمیت دارند، جلوگیری نماید. خصوصا در سالهای اخیر با بالا رفتن قیمت کاغذ بسیاری از روزنامه‌هایی که سعی بر آن داشتند که در این فضای خفقان‌آور سیاسی در جمهوری اسلامی، تا حدودی استقلال قلم خود را حفظ نمایند و به صورت خصوصی روزنامه خود را انتشار دهند تعطیل شده اند. امروزه همه می‌دانند که مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران، حال و روز خوبی ندارند اما کسی کاری نمی‌کند و شاید هم کسی نمی‌تواند کاری انجام دهد. شما در یک نشریه خصوصی دغدغه چاپ، کاغذ، توزیع، فروش و دیده شدن دارید اما در نشریات متصل به بودجه عمومی مهم نیست که هزینه‌هایتان چقدراست، فقط منتشر می‌شوید که باشید. مشکل دیگر نشریات بخش خصوصی این است که راحتتر از نشریات بخش دولتی در تیررس توقیف قرار می‌گیرند و به همین دلیل دست به خود سانسوری‌های گسترده می‌زنند و در عصر ارتباطات و دوره‌ای که کانالهای تلگرامی اخبار را در سیطره خود درآورده‌اند، مردم در نشریات خصوصی حتی به دنبال ارایه تحلیل هم نیستند، چرا که می دانند تحلیلِ بی سانسور نمی‌یابند. همانگونه که قبلا بیان شد، این فشارها جدای از دستگیری‌ها، شکنجه‌ها و حتی قتل‌هاییست که روزنامه‌نگاران مستقل با آنها دست به گریبانند و طبق گزارش گزارشگران بدون مرز ایران سالهاست که جزو خفقان آورترین کشورها در رابطه با زندانی نمودن روزنامه نگاران بوده است. در دهه‌های اخیر با ظهور اینترنت و فراگیر شدن آن، اشکال سنتی مطبوعات که به صورت کاغذهای چاپی در میان مردم رایج بود، در بسیاری از موارد جای خود را به صفحات اینترنتی داده‌اند و خبرنگاری که امری حرفه‌ای و تخصصی محسوب می شد به یاری تلفن های هوشمند به امری همگانی تبدیل شده وامروزه شهروند خبرنگاران زیادی را در سراسر جهان می بینم که با در دست داشتن گوشیهای همراه خود به سادگی اطلاعات مختلف و وقایع و رخدادهای متفاوت را در اینترنت در معرض دید عموم قرار می‌دهند. پیدایش رسانه‌های عمومی و شهروند-خبرنگارانی که فیلم اجتماعات مردمی و رخدادهای اجتماعی را انتشار می‌دهند، در بسیاری از موارد توانسته عدم پوشش رسانه‌های ملی را جبران نموده و صدای معترضان را به گوش مسئولین برساند و فعالیتهای خبرگذاریهای وابسته به حکومت در جهت انحراف افکار عمومی نسبت به مشکلات مردم را خنثی نمایند. از جمله پیامدهای اصلی این روند این است که دیگر حکومتهای سرکوبگر و دیکتاتور مثل جمهوری اسلامی ایران نمی توانند با زندانی کردن تعدادی از خبرنگاران حرفه‌ای و پوشش ندادن اخبار مربوط به اعتراضات مردمی، جلوی آزادی بیان و مطبوعات را به صورت کامل سد نمایند. اگر چه ارعاب و تهدید سلاح همیشگی نظام های سرکوبگر من جمله جمهوری اسلامی ایران بوده‌ است و این سلاح ها شاید باعث ترس عده‌ای شوند و جریان اطلاعات را با مخاطره همراه سازند، اما نمی‌توانند مانعی همیشگی در مقابل انتقال اطلاعات گردند. در این میان وبلاگ نویسی جایگاه ویژه ای دارد. وبلاگ شخصی است یعنی هر کسی میتواند در آن آزادانه به انتشار آراء و عقاید خود در هر زمینه ای که بخواهد بپردازد به عبارت دیگر وبلاگ‌نویس به راحتی می‌تواند ذهنیت، ذوق و سلیقه‌ی شخصی خود، دغدغه‌ها و پرسش‌های خود را در مسأله‌ای اجتماعی و گاه جهانی در آمیزد و آن را با مخاطبان‌اش به اشتراک گذارد، از طرفی موتورهای جست و جوی اینترنتی هم در این‌جا به کمک وبلاگ‌نویس‌ها می‌آیند تا از سراسر جهان افرادی با علایق و دغدغه‌های مشترک را به سوی آنان هدایت کنند. هر وبلاگ مجموعه‌ای از پیوندها (لینک) به وبلاگ‌ها و سایت‌های دیگر دارد که بدین شکل فرآیند ارتباط کامل‌تر می‌شود. به این شکل وبلاگ‌ها به یکی از مهم‌ترین و فرهنگی‌ترین نیازهای بشر پاسخ شایسته‌ای داده‌اند یعنی نیاز به بیان کردن در کنار رشد و شکوفایی مستمر. وبلاگ نویسی در ایران حکم رسانه چهارم را دارد و حتی منعکس کننده آن دسته از خبرهایی هستند که رسانه های رسمی و جریان ساز اصلی یا از آن ها جا مانده اند یا به هر دلیلی نخواسته اند یا نتوانسته اند آنها را منتشر کنند، در واقع می توان از وبلاگ به عنوان یک روزنامه شخصی در جهان مجازی نام برد. ایرانیان طی سالهای اخیر تمایل زیادی به وبلاگ نویسی پیدا کرده اند. از جمله عواملی که موجب گرایش زیاد به سمت وبلاگ نویسی شده است می توان به رایگان بودن وبلاگها، سرعت در راه اندازی آن، انتشار سریع، پیشرفت فناوری های مرتبط با مدیریت وبلاگها، تعاملی بودن و در اختیار داشتن فضایی برای بیان دیدگاهها اشاره نمود. یکی از ویژگی های وبلاگ، بازخورد است که با نقد و اظهار نظر از سوی دیگران باعث بالا رفتن آگاهی می شود. به عبارت دیگر وبلاگ ها دارای بخش نقطه نظرات بوده که خوانندگان می توانند نظرات ارائه شده توسط سایر خوانندگان را مطالعه و نظر خود را در رابطه با موضوع مورد نظر بیان نمایند. بنابراین از آن جا که وبلاگ رسانه ای است بدون محدودیت زمانی و مکانی برای اشتراک دانش و نشر اطلاعات شخصی و فضایی است برای تعامل اطلاعاتی دوسویه، دریافت سریع بازخورها و برقرار کردن ارتباط اثر بخش با افراد دیگر در زمینه های مختلف، می توان گفت وبلاگ ها از مجلات و روزنامه ها دارای کارائی به مراتب بیشتری هستند. در مقایسه وبلاگ با شبکه های اجتماعی باید گفت که وبلاگ متعلق به شما است اما شبکه اجتماعی نه! در اغلب شبکه‌های اجتماعی، در زمینه محتوا و مدت زمان ویدئوها محدودیت‌ها و قوانینی وجود دارد. شاید هزاران پست‌ را در یک شبکه اجتمای بارگذاری کنید و با یک تصمیم و قانون مدیر شبکه اجتماعی تمام این محتواها و مطالب از بین برود. در حالی که در وبلاگ اختیارات بیشتری دارید و از این بابت دستتان بازتر است. علاوه بر این، پست‌های شبکه‌های اجتماعی معمولاً کوتاه و اغلب محدود به یک عکس، متن و یا ویدیوی کوتاه است لیکن در وبلاگ می توان از پست ها برای بیان جزئیات موضوع و ارائه بینش عمیق‌تر استفاده کرد. همچنین در وبلاگ، یک پست را برای بازدید مخاطب، می‌توان برای همیشه نگاه داشت. لیکن محتوایی که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته می‌شود، معمولاً برای یک دوره کوتاه ارزش دارد و به سرعت جای خود را به آپدیت‌های دیگر که توسط خودتان و هر کس دیگری انجام می‌شود می‌دهد و پیدا کردن یک پست که شما چند ماه پیش در فیسبوک یا دیگر شبکه‌های اجتماعی قرار داده‌اید به مراتب سخت‌تر و زمانبر است. ضمنا امروزه کوچ از یک شبکه اجتماعی به دیگری بسیار دیده شده و تابع مد است، مثلا کمتر کسی امروز به یاهو ۳۶۰ سر می زند و مطالب آن را می خواند، در حالی که وبلاگ و مطالبش همواره پابرجا و خواندنی اند و با گذشت زمان نه تنها از مد نمی افتند، بلکه موتورهای جستجو بازدیدکننده بیشتری به سوی مطالب گسیل می کنند. از این نظر وبلاگ‌ها بسیار بهتر از شبکه‌های اجتماعی عمل می‌کنند و از حیث آگاه سازی و آگاهی رسانی در ایران که در آن جمهوری اسلامی ایران تمامی تلاش خود را جهت سانسور، سرکوب و مبارزه با حق آزادی بیان و مطبوعات می کند، نقشی موثر ایفا می کنند.

بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق حیات (اعدام) آغاز گردید:در ابتدا آقای کریم ناصری چنین آغاز کردند: از اعدام به عنوان مجازاتی نام برده می شود که در قوانین برخی کشورها برای اون برنامه‌ ریزی شده است و معمولاً در قبال مجرمانی این حکم اجرا میشود که برای قانون این جرم ها بسیار بزرگ و خطرناک قلمداد میشود. مجازات اعدام در بسیاری از کشورها لغو شده است و دیگر به اجرا گذاشته نمی گردد، اما اعدام در قوانین جمهوری اسلامی نشأت گرفته ازاسلام و مقررات اسلامی میباشد و نه تنها این نوع از مجازات در کشور در حال اجرا شدن است، بلکه جمهوری اسلامی بعد از چین رکورددار این موضوع در جهان است، طبق آماری که نهادهای حقوق بشری درباره وضعیت اعدام در ایران منتشر کردند، در طول فاصله زمانی این یک سال اخیر میزان اعدام‌ها ۱۰ درصد افزایش داشته، که در آمار منتشر شده تعداد بسیار بسیار زیادی از این اعدام ها متعلق به اقوام کرد و بلوچ ها بوده است و این آمار طبق داده هایی که از جمهوری اسلامی منتشر میشود، تهیه میشود و همگی ما میدانیم که در بسیاری از زندان ها بسیاری از زندانیان مخصوصاً زندانیانی، که با اتهامات سیاسی و تبلیغ علیه نظام و محاربه روبه ‌روهستند به یکباره ناپدید میشوند و هیچکس نمیفهمد که چه اتفاقی برای این افراد رخ داده است. بنابراین میشود پیش بینی کرد که آمار واقعی باید بیشتر باشد. اما اعدام و یا همون اشد مجازاتی، که جمهوری اسلامی از آن یاد میکند برای جرایمی مثل قاچاق مواد مخدر و یا سلاح، قتل، جرایم جنسی، ارتداد، مفسد فی الارض و محاربه به کار برده میشود. در بسیاری از این موضوعات دستگاه قضا فقط خودش تصمیم گیرنده در مورد دادن حکم اعدام و اجرای آن میباشد وفقط در مواردی که شاکی خصوصی وجود داشته باشد، قصاص و یا گذشت بسته به تصمیم شاکی اجرایی میشود، که این هم در جای خودش نوعی شکنجه برای فرد تصمیم گیرنده به حساب می آید و از نظر من تصمیم‌گیری و تحمل چنین موضوعی نمیتواند کمتر از خود اعدام باشد. تنها در دو مورد است که حکم اعدام صادر شده به تعویق می‌افتد. یکی در مورد کودکانی که به سن قانونی نرسیده اند، که دستگاه قضا بعد از اینکه کودکان به ۱۸ سالگی رسیدن حکم اجرا میکند و دیگری زنان باردارهستند، که اجرای حکم تا زمان پایان بارداری و پایان دوران شیردهی مادر، که موضوع تغذیه کودک از شیر مادر هم باید حتما به تایید پزشک برسد، به تعویق می افتد و بعد از اون حکم اجرا میشود. که در زمینه اعدام کودکان جمهوری اسلامی ایران رتبه اول رو دارد و نهادها و سازمان‌های حقوق بشری در این زمینه مخالفت‌های خودشان را، بارها و بارها به مقام‌های جمهوری اسلامی اعلام کردند. اما در واقعیت ما شاهد تغییر محسوسی در زمینه اعدام کودکان نیستیم. اما در پایان صحبت ها می خواهم به دو مورد اشاره کنم و بعد با شما دوستان در این باره گفت و گو کنیم. اولین مورد این است که در سال جاری سه حکم اعدام در ملا عام صادر شد، که این موضوع خودش مثل یک زنگ خطر میماند. نه اینکه این موضوع در قبل نبوده است، اما مدتی بود که خیلی به ندرت حکم اعدام در ملاء عام صادر می‌شد واین که در یک مدت زمان کوتاه شاهد به یکباره این موارد باهم‌ باشیم جای نگرانی بسیاری دارد. شما دوستان فکر می‌کنید که جمهوری اسلامی با صادر کردن این احکام می‌خواهد به مردم جامعه پیامی رو منتقل کند و اینکه هدف خاصی رو دنبال میکند؟ و در مقابل به نظر شما دوستان مردم در قبال این نوع از احکامی که صادر می گردد چه فکری می‌کنند؟ایا مردم ما آگاه تر از قبل نسبت به این مسائل هستند و دیدگاهی روشنتر و بازتر نسبت به گذشته دارند یا نه؟و در مورد دوم اینکه به نظر شما دوستان آیا وجود مجازات اعدام در یک جامعه ضروری است و ما باید این مجازات را داشته باشیم و در کنارش استثنائاتی رو هم برای آن قائل باشیم؟ یه مثال ساده در این مورد بزنم یک بخشی از جامعه همیشه استثنایی را برای اعدام در نظر می‌گیرند، مثلاً اگر یک فعال سیاسی را بخواهند اعدام کنند، این فرد یا افراد مخالف ۱۰۰% این موضوعه هستند و این حکم را غیر انسانی می دانند، اما اگر یک قاتل و یا یک قاچاقچی را بخواهند اعدام کنند، خیلی عامیانه خدمتتون عرض می کنم همین فرد میگوید، که حقش است، باید اعدام شود. دراین مورد هم میخواستم نظر شما دوستان رو هم بدونم شما همکاران عزیز تا چه حد این نوع افکار رو قبول دارید و با آن موافقید؟یا که نه؟ آقای احسان احمدی خواه به اعدام در ملا عام اشاره کردند و این که به این ترتیب می خواهند به مخالفین حکومت نشان دهند که سرنوشت شان همین است. سپس آقای محسن سبزیان گفتند که در قصاص هم تبعیض وجود دارد و اشاره کردند به نمونه های نقض حقوق بشر دراعدام دختران. اقای امیرحسین کریمی گفتند که اعدام ها هیچگونه بازدارندگی در مقابل جرم نداشته و تنها نتیجه آن افزایش خشونت در جامعه بوده است. خانم شهلا شاهسونی به آمار اعدام در سال ۲۰۱۷ اشاره کردند و اینکه ایران در اعدام رتبه نخست را در جهان دارد و حیات هیچکس نباید عمدا گرفته شود و نباید ارزش های والای انسانی با رذایل و خشونت جایگرین شوند، همچنین اشاره کردند به روند نامناسب قبل از اعدام در ایران و اینکه حتی گهگاه شکنجه و شلاق قبل از اعدام صورت می گیرد و وحشیانه ترین فرم اعدام در ایران وجود دارد. آقای داوود لطفی گفتند که در کشورهای پیشرفته برای جرایم سنگین، کیفرهای سنگین قرار میدهند و در طی مدت زندانی، سعی می کنند آنها را به جامعه برگردانند. آقای سلمان یزدان پناه گفتند تا زمانی که جمهوری اسلامی بعنوان حکومت دیکتاتوری هست، مخالفان خود را با اعدام از بین می برد و قوانین در ایران تحت الشعاع شرع هستند. آقای اکبر محمدی گفتند که این همه خشونت در ایران به فقر فرهنگی برمی گردد. آقای حمیدرضا تقی پور اضافه کردند که حدود ۱۰ سال قبل کانون مدافعان حقوق بشر یک طرحی بنام لگام یعنی لغو گام به گام اعدام را عنوان کردند ولی آنها را بازداشت کردند و می خواستند آنان را به جرم محاربه با قوانین خدا مجازات کنند، که بعد بدلیل رسانه ای شدن اینکار را نکردند. در ادامه خانم مهناز ترابی گفتند که ریشه تمام مشکلات در اسلام شیعی است. خانم کوثر ولی زاده گفتند: اعدام ترویج خشونت است و اینکه آیا دیگر هیچکاری به جز اعدام برای کودک مجرمان نمی توان انجام داد؟ خانم شهناز کریم زاده گفتند که دراعدام گاهی بدون وجود مدرک کافی، یک بی گناه اعدام میشود. آقای مهدی کریمی هم گفتند که مجازات اعدام نشانه فرهنگی خشونت زده است و به آمار اعدام سال ۱۴۰۰ در ایران اشاره کردند. آقای منوچهر شفایی اضافه کردند که آگاهی جامعه در مورد اعدام باید افزایش یابد تا با خواست مردم از اعدام جلوگیری شود. همجنین به شعار قابیل را اعدام نکنید، اشاره کردند و گفتند، اعدام عامل و استمرار خشونت است و باعث چرخه خشونت می شود. در پایان مسؤل جلسه از همه دست اندرکاران اجرایی، منشی جلسه: خانم شهلا شاهسونی و مسؤلین ضبط صدا: آقایان پویا حسابی واحسان احمدی خواه و مسؤلین ادمین: آقایان محسن سبزیان، داوود لطفی و آرشا کچوئیان تشکر و قدردانی کردند و جلسه در ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی به پایان رسید. مهمانانی که در این نشست همراه بودند، عبارتند از: خانم ها: مریم حبیبی، مرجان شعبان نژاد، بهار زرین پور، نگار سنمار، مینا آقابیگی، شراره هادی زاده رییسی، شهین فتح زاده، نیلوفر جلیلی، نازنین یعقوبی، مهرنوش ایمانی چگینی و سمانه محبی و آقایان: اسفندیار سنگری، عباس رهبری، سیدعلیرضا امامی، احمد مرادی ساکی، مجید بازداران، حسین اریس، احمد کشاورزموُیدی، کیوان کلوته، علیرضا جهان بین، امیررضا شاداب، امیر عسگری زادگان، علیرضا حجتی، مجید فلاحی، هومن شعری طهرانی.

 

گزارش جلسه سخنرانی‌ نمایندگی شمال آلمان آپریل ٢٠٢٢

محمدحسن حسن زاده مهرآبادی

جلسه سخنرانی نمایندگی شمال آلمان در تاریخ ۱۷ آپریل ۲۰۲۲ مصادف با ۲۸ فروردین ۱۴۰۱ در ساعت ۱۲:۰۰ به وقت اروپای مرکزی ‌با حضور مسئول و اعضای ‌نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و تلویزیونِ اپلیکیشن کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه خانم ماریا هری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.

بخش۱: آقای مسعود ذوالفقاری گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در فروردین ۱۴۰۱ را ایراد کردند: خبر: محمد عالیشوندی و فتح‌الله غلامی دو تن از اعضای کانون صنفی معلمان استان فارس طی ابلاغیه‌ای به دادگاه عمومی و انقلاب شهرستان فراشبند احضار شدند. از این شهروندان خواسته شده تا ظرف مدت ۵ روز از زمان صدور ابلاغیه در این شعبه حاضر شوند. خبر: دو افسر شاغل درزندان تهران بزرگ، با استفاده از الکل دستان یک زندانی را در این زندان سوزاندند. خبر: صبا کردافشاری، فعال مدنی محبوس در زندان قرچک ورامین توسط یکی از زندانیان متهم به جرائم عمومی مورد ضرب و شتم قرار گرفت که البته بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم این اقدام زندانیان بدون هماهنگی مسئولان زندان بوده باشد. این اقدامات نیز نقض آشکار مواد ۵ و۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر است.

بخش۲:خانم سپیده عشقی سخنرانی خود را با موضوع بررسی کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: کنوانسیون مبارزه با تبعیض در آموزش و پرورش در سال ۱۹۶۰ در پاریس به تصویب رسید ودرسال ۱۹۶۲ اجرایی شداین کنوانسیون در سال ۱۳۴۶ در مجلس شورای ملی و سنای رژیم پهلوی با امضای رئیس وقت مجلس سنا، آقای مهندس شریف امامی به تصویب رسید و در حال حاضر یک صد و شش کشور عضو آن هستند. کنوانسیون مشتمل بر یک مقدمه و ۱۹ ماده است. در مقدمه کنوانسیون آمده است: با عنایت به اعلامیه جهانی حقوق بشر که اصل عدم تبعیض را تأیید می‌کند و حق مسلم یکایک افراد بشر را به برخورداری از امر آموزش و پرورش اعلام می‌دارد، نظر به اینکه تبعیض در آموزش، تجاوز به حقوقی است که در اعلامیه مذکور ذکر شده است، نظر به اینکه سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) طبق اساسنامه خود وظیفه دارد همکاری بین ملل مختلف به‌وجود آورد تا حقوق بشر در تمام کشورها نسبت به همه افراد، رعایت شود و همه افراد از آموزش و پرورش به نحو مساوی برخوردار گردد. با توجه به اینکه یونسکو با رعایت تنوع نظام آموزشی در کشورهای مختلف نه تنها وظیفه دارد هر گونه تبعیض را در امر آموزش محکوم نماید، بلکه باید بکوشد هر فردی در مورد فرصت و امکاناتی که به او داده می شود و رفتاری که با او به عمل می آید از تساوی برخوردار باشد. در جهت تعهد به اتخاذ و اجرای سیاست ملی با هدف ایجاد فرصت و امکان مساوی در امر آموزش، دولت های عضو مکلف شده‌اند: آموزش ابتدایی را اجباری و مجانی کنند. آموزش متوسطه را به صور مختلف آن تعمیم داده و در دسترس همگان قرار دهند. آموزش عالیه را با برخورداری از مساوات کامل و با توجه به استعداد افراد در دسترس همه قرار دهند. این کنوانسیون ضمن بیان تعهدات مختلفی برای دولت ها در زمینه چگونگی آموزش و وضع اقلیت ها و مدارس غیر دولتی، از جمله در بند الف مقرر می‌دارد: «آموزش باید شکوفایی کامل شخصیت انسانی و تحکم احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی را هدف خود قرار دهد و تفاهم و اغماض و دوستی بین کلیه ملت ها و تمام گروههای نژادی یا مذهبی و همچنین بسط فعالیت های ملل متحد برای برقراری صلح را تسهیل نماید. » همچنین مقرر شده است که هیچ فرد و هیچ گروهی را نباید مجبور کرد تعلیمات دینی مغایر با معتقدات خود بیاموزند. شایان ذکر است که مبنای این کنوانسیون مواد ۲ و ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر، (عدم تبعیض) و (حق تحصیل رایگان برای همه) می باشد. حال سوال اینجاست: در حالی که این موارد در اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر شده اند چرا دوباره در کنوانسیونی جداگانه به تصویب رسیده اند؟ سه دلیل عمده وجود دارد: اول به خاطر اهمیت موضوع است که قصد داشته اند مورد تاکید واقع شود. هدف دوم بیان دقیق تر، مفصل تر و شفاف تر مباحث طی نوزده ماده می باشد. و سومین هدف که با اهمیت ترین آن ها در زمان خود بود، ماده هشت این کنوانسیون است که در آن مکانیزم حل اختلافی طراحی شده که اجازه مراجعه طرف شاکی به دیوان بین المللی دادگستری را می‌دهد. در آن زمان که دیوان بین المللی دادگستری حدوداً ۲۲ سال فعالیت می‌کرد، این تصور وجود داشت که این دیوان توانایی مجازات و صدور حکم مناسب در زمان مناسب را دارد. متاسفانه در حال حاضر که حدوداً ۵۳ سال از عمر تصویب این کنوانسیون در ایران می‌گذرد، دیوان بین‌المللی دادگستری در عمل نشان داده که توانایی مجازات کشورهایی نظیر ایران را که پرونده‌ای سیاه در زمینه حقوق بشر و تبعیض در آموزش و پرورش خود دارند، را ندارد. انتظار اجرای چنین کنوانسیون هایی توسط جامعه بین المللی تقریباً دور از ذهن است، هرچند که همین فشارهای کوچک بین المللی در مواردی راه‌گشا شده اند. چون مطالعه تمامی این کنوانسیون از حوصله بحث خارج است، مفاهیم مهم آن که توسط جمهوری اسلامی ایران مدام نقض می‌شوند، در ادامه ذکر می‌گردد. واژه “تبعیض” در این کنوانسیون شامل هرگونه تمایز و تفاوت گذارى، محروم سازى، ایجاد محدودیت، یا رجحان قائل شدن براساس نژاد، رنگ پوست، جنسیت، زبان، دین، عقیده سیاسى یا عقیده دیگر، منشا ملى یا اجتماعى، شرایط اقتصادى یا ناشى از ولادت است که هدف یا تاثیر آن از بین بردن یا تضعیف برابرى رفتار در زمینه آموزش و پرورش است. به علاوه در جای دیگر این کنوانسیون تاکید شده است که: کشور ها به افراد خارجی باید همان فرصت و امکانی را بدهند که اتباعشان برای دسترسی به تعلیمات دارند. موردی که به کرات توسط جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با اتباع افغان نقض شده است. در ماده دیگری نیز تاکید می شود که کشور ها موظف‌اند که موسسات آموزشی جداگانه برای ادیان و زبان های گوناگون ایجاد کنند. مشروط بر اینکه شرکت در این موسسات اختیاری و به صلاحدید والدین یا قیم فرزندان باشد. و همچنین در جای دیگر این کنوانسیون کشور ها ملزم شده اند که: تأمین آموزش دینی و اخلاقی اطفال مطابق با اعتقادات خود آنها باشد، علاوه بر آن هیچ فرد و هیچ گروهی را نباید مجبور کرد که تعلیمات دینی مغایر با اعتقادات خود را بیاموزد. قبل از مقایسه این کنوانسیون با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ماده ۳۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر مرور می گردد: ماده ۳۰: عدم تفسیر مواد به نفع دولتها: هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادی‌های مندرج در اعلامیه را ازبین ببرد و یا در آن راه، فعالیتی بنماید. این ماده به رژیم ایران اجازه نمی‌دهد با تکیه بر ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر که همان (حق دموکراسی) است، اینگونه تعریف کند که چون با دموکراسی، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسیده است، پس چون (خود مردم خواسته اند)، شرایط نقض سایر مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر، قانونا مهیاست. به عبارت دیگر این گزاره که: مردم چون خودشان جمهوری اسلامی را با این قانون اساسی انتخاب کرده‌اند. پس باید مطیع باشند، حتی در شرایطی که حقوقشان طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض گردد، یک گزاره کاملاً غیر قانونی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و سایر قوانین جاری در کشور، باید بدون هیچ بهانه ای، زیر مجموعه‌ای از اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر کنوانسیون‌های بین المللی، مثل همین کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش باشند. حال به تفصیل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بررسی می‌گردد. اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همانطور که ملاحظه می‌گردد، در اینجا به قوم و نژاد افراد اشاره شده و صحبتی در رابطه با (دین و اعتقاد افراد) مطرح نشده است. در قوانین یک کلمه می‌تواند کل قانون را تغییر دهد. همین جا ناقص بودن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بحث عدم تبعیض، در ارتباط با ادیان و اعتقادات مشهود است. البته در ارتباط با بحث عدم تبعیض در آموزش و پرورش مواد ذیل نیز موجودند: اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: بند ۱ تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده (برای همه). و اصل ۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی: بند ۳: آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان (برای همه) در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی. ملاحظه می شود که دوبار در قانون کلمه (برای همه) تاکید شده که قاعدتاً باید شامل تمامی افراد با هر دین، نژاد و حتی ملیتی بشود. این قوانین دلگرم کننده‌اند. ولی متاسفانه قوانین زیر نیز موجودند: اصل ۱۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی‌عشری است و این اصل الی‌الابد غیر قابل تغییر است … و اصل ۱۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی (تنها) اقلیتهای دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصی و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می‌کنند. مشخصاً اینجا یک تناقض وجود دارد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در جایی گفته است که همه مساوی‌اند و در جای دیگر گفته است که بعضی ها مساوی‌ترند. در این میان پیروان ادیانی مانند بهائیان نادیده گرفته شده و به کل حذف شده‌اند. جدای از این مسأله (اقلیت) یک لغت تبعیض آمیز و به منظور منزوی سازی است. حتی یک نفر با یک عقیده متفاوت، یک انسان است و حق زندگی دارد و هیچ تبعیضی نباید بین او و دیگران باشد. همچنین گزاره (تنها اقلیتهای دینی شناخته می‌شوند) به وضوح خلاف اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش است، و طبق توضیحاتی که در بالا بیان شد، اصل ۱۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کلا باطل و فاقد اعتبار است. متاسفانه همانطور که از جمهوری اسلامی ایران انتظار می‌رفت، بعد از ۴۲ سال، اصل ۳ و ۴۳ قانون اساسی را کمرنگ و کمرنگ تر کرده است و در مجلس ده ها قانون در پی اصل ۱۳ به تصویب رسانده است. تا جایی که امروز حتی در عمل مسیحیان را نیز کامل به رسمیت نمی‌شناسد. همانگونه که اشاره شد، دولت ایران در اسفند ماه سال ۱۳۴۶ با تصویب مجلسین شورا و سنا بدون قید و شرط، چنانچه مقتضای ماده ۹ کنوانسیون است به آن ملحق شده و ملزم به اجرای مفاد آن می‌باشد مگر اینکه طبق ماده ۱۶ آن را فسخ نموده و از آن خارج شود که چنین امری صورت نگرفته است.

بخش۳: خانم زهرا یزدی هاشمی سخنرانی خود را با موضوع زنان فعال حقوق بشر ایراد کردند: شکی نیست که زنان شجاع ایرانی همواره بر تاریخ کشور تأثیر گذار بوده‌اند و در بزنگاه های سیاسی پا به پای مردان جنگیده اند، اما در دودهه اخیر نسلی از بانوان مبارز ظهور کرده‌اند که دیگرنه پابه پای مردان، بلکه به تنهایی و گاها حتی برای احیای حقوق مردان می جنگند. یکی از این بانوان سپیده قلیان نام دارد. او فارغ التحصیل رشته دامپزشکی و دانشجوی رشته حقوق بود که دست از رؤیاها و اهداف خود شست و برای گرفتن حقوق کارگران هفت تپه پا به پای آنان با رژیم ایران جنگید. حالا احتمالا همه کارگران هفت تپه شغلی برای خود پیدا کرده‌اند و دوباره زندگی آنها خوب یا بد به شکلی پایدا ر و روتین در آمده است اما سپیده قلیان باید ۱۹ سال و شش ماه درزندان بماند. من فکر می‌کنم اگر سپیده قلیان به عقب برمیگشت، دوباره از کارگران هفت تپه حمایت می‌کرد. وقتی به زندگینامه فعالین و کنشگران نگاه کنیم، به روشنی میبینیم که آن‌ها بارها فرصت عقب نشینی داشته اند، بارها آزاد شده‌اند، بارها فرصت خروج از کشور را داشته‌اند، اما حاضر نیستند که چشم بر روی ظلم و ستم ببندند و مردم بی‌گناه را به حال خود رها کنند. سپیده قلیان وقتی به قید وثیقه از زندان آزاد شد، در رشته توئیت‌هایی اعلام کرد که به شدت در مدت بازداشت شکنجه شده و تحت شکنجه تن به اعترافات دروغین در مقابل دوربین داده است. او گفت که بازجوها به او هشدار داده‌اند که اگر پس از آزادی ساکت ننشیند، آن‌ها فیلم اعترافات او را در تلویزیون پخش می کنند. تقریباً یک ماه پس از این رشته توئیت ها بود که اعترافات او از تلویزیون پخش شد. از دیگر بانوانی که برای حقوق کارگران راهی زندان شده اند، می‌توان به ندا ناجی و مرضیه امیری اشاره کرد. مرضیه امیری روزنامه نگار و فعال کارگری و فعال حقوق زنان، در جریان پی‌گیری وضعیت بازداشت شدگان تجمعات روز کارگر در سال ۹۸ بازداشت شد و به ده سال و شش ماه حکم تعزیری محکوم شد. او کسی بود که گزارش مفصلی از تخلفات مالی ثامن الحجج، در روزنامه شرق نوشت. مرضیه امیری در این گزارش به ردپای برخی سلیبریتی ها اشاره کرده که میلیاردها تومان به عنوان تبلیغات برای آن‌ها هزینه شده است. از آنجایی‌که روزنامه شرق جرأت اعلام نام آن‌ها را نداشته بود، مرضیه امیری در توئیتر نام آن دو هنرمند را عنوان کرد. مهران مدیری و احسان علیخانی. نکته جالبی که در مبارزات بانوان ایرانی به چشم می‌خورد حمایت آن‌ها از یکدیگر است. وقتی ویدا موحد روی سکوی خیابان انقلاب ایستاد، ناگهان ناپدید شد. تمام نهاد های امنیتی رژیم اظهار بی اطلاعی می‌کردند. تا اینکه دختران ایران زمین در اعتراض به ناپدید شدن او یکی پس از دیگری روی سکوی خیابان انقلاب ایستادند و رژیم پس از یک ماه سکوت به ناچار اعتراف کرد که اودر بازداشت آنهاست. هزینه این پاسخ‌گویی، بازداشت بسیاری از دختران بود که روی سکو خیابان انقلاب ایستاده بودند و رژیم در حال پرونده سازی برای آن‌ها بود. نسرین ستوده با وجود هشدارها و تهدیدات وکالت آن‌ها را به عهده گرفت و توانست چند تن از آن‌ها را آزاد کند و آنقدر جنگید که خودش را با پرونده سازی به ۳۸ سال زندان محکوم کردند. از نامه‌های نسرین ستوده به فرزندانش می‌توان فهمید که او از کار خود خوشنود است و به خود می‌بالد. او قدرت و شجاعت و انسانیت را به فرزندانش آموخت. در سال ۹۹ وقتی دختر۱۹ ساله‌اش مهراوه خندان برای ملاقات با مادرش به زندان رفت ماموران زندان سعی داشتند تا با بهانه گیری در مورد پوشش، او را تحقیر کنند و مانع ملاقات او شوند که مهراوه ساکت ننشست و با مامور دچار درگیری لفظی شد، که منجر به باز شدن پرونده ای برای او شد. به گزارش پدر مهراوه قبل از جلسه دادگاه مامور زندان و نماینده قضایی زندان پیشنهاد سازش و انصراف از پیگیری پرونده را دادند اماه مهراوه نپذیرفت. کاملاً مشهود است که نسرین در نبود خود، دختری شجاع و مبارز برای جامعه به یادگار گذاشته است. توهین به زندانیان مساله ی کم اهمیتی نیست. در سال ۹۱ ژیلا بنی یعقوب، نازنین دیهیمی، مهسا امیرآبادی، بهاره هدایت، نسیم سلطان بیگی و تعدادی دیگر از زندانیان در اعتراض به توهین های زندانبانان دست به اعتصاب غذا زدند که مورد توجه افکار عمومی در ایران و جهان قرار گرفت. این اعتصاب غذا نهایتاً با تعهد مسئولان حفاظت و بازرسی زندان اوین مبنی بر تکرار نشدن این‌گونه مسائل، پایان یافت. نسرین ستوده هم در سال ۹۹ در اعتراض به برخورد های فراقانونی و بی‌اعتنایی متولیان امر به حقوق آزادی مشروط زندانیان دست به اعتصاب غذا زد. نسرین ستوده همیشه وکالت افرادی را برعهده گرفته که خط قرمز نظام بوده‌اند و هزینه زیادی برایش داشته اند. یکی از این افراد شیرین عبادی بوده است. شخصی که خود در گذشته همیشه وکالت افراد درمانده و پرونده هایی جنجالی و پر خطر را به عهده گرفته. از آنجایی که ایشان ساکن لندن هستند من نمی‌خواهم درباره او صحبت کنم، با نگاهی کوتاه به بیوگرافی او در صفحه ویکی پدیا می‌توان فهمید که چه خدمات و از خودگذشتگی هایی برای مردم کرده‌اند و البته قوانینی مثل حق حضانت کودک زیر هفت سال را ماداران مدیون او هستند. او ریس کانون مدافعان حقوق بشر ایران است و نرگس محمدی نایب ریس این کانون. فقط می‌خواهم به زنجیره ای که تمام این زنان را به یکدیگر متصل کرده اشاره کنم. به راحتی می‌توان فهمید که این زنجیره در پی فداکاری و حمایت آنان از یکدیگر به هم تنیده شده و گسستنی نیست. همه آن‌ها به خاطر حمایت و حس مسئولیت‌پذیریشان، سرنوشتشان به‌هم گره خورده است. نرگس محمدی در رشته فیزیک تحصیل کرده و جزو ۱۵ فعال سیاسی و مدنی بود که در سال ۹۶ با تأکید بر اصلاح ناپذیری جمهوری اسلامی خواستار برگزاری همه‌پرسی تحت نظارت سازمان ملل متحد برای گذار مسالمت آمیز از حکومت فعلی به یک دموکراسی سکولار پارلمانی شد. او همسر تقی رحمانی زندانی سیاسی است که همراه با دوفرزندش در فرانسه زندگی می‌کند. نرگس محمدی در سال ۹۱ به علت سمتی که در کانون حمایت از حقوق بشرداشته به ۶ سال حبس محکوم شد اما به دلیل بیماری اعصاب و روان و فلج عضلانی پس از یک ماه از زندان آزاد شد. او پس از آزادی دوباره به فعالیت‌های بشردوستانه خود ادامه داد. در کنار مادر ستار بهشتی می‌ایستاد و یا به اعدام زندانیان سنی مذهب، کودک مجرمان و افراد بی‌گناه اعتراض می‌کرد، تا اینکه در سال ۹۵ به ۱۶ سال زندان محکوم شد. نرگس محمدی در تاریخ ۱۷مهر۹۹ از زندان آزاد شد. اما در خرداد ۱۴۰۰ به اتهام تبلیغ علیه نظام، تمرد از ریاست زندان به ۳۰ ماه حبس ۸۰ ضربه شلاق و جزای نقدی محکوم شد. او درباره اتهام تمرد از ریاست زندان توضیح داد که ریاست زندان از او خواسته بود که سیگارش را روشن کند. از احکام سنگینی که حکومت برای بانوان فعال حقوق بشر در نظر گرفته است می‌توان به اهمیت فعالیت آنان و وحشت رژیم از آن‌ها پی برد. به عنوان مثال صبا کرد افشار و یاسمن آریانی در سال ۹۸ به دلیل مخالفت با حجاب اجباری به ترتیب به ۲۴ سال و۵ سال حبس محکوم شدند چندی پیش خبر ضرب و شتم هردو زندانی توسط زندانیان جرایم عمومی توجه افکار عمومی را برانگیخت. براساس گزارش شاهدین، ماموران زندان هیچ تلاشی برای جلوگیری از ضرب و شتم آن‌ها نکردند و اینطور به نظر می‌آمد که در‌واقع آن‌ها با دستورمقامات زندان آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده اند. سناریوی تکراری که بارها برای زندانیان سیاسی و مدافعان حقوق بشر در زندانها رخ داده است. نکته جالب توجه در مورد صبا کرد افشار و یاسمن آرانی این است که مادران آن‌ها به جای سکوت یا اظهار ندامت، پا در مسیر آن‌ها گذاشته و همراه با آنها زندانی شده اند. این نوع حمایت مادران از فرزندانش کمتر در گذشته دیده می‌شد و به نوعی مخصوص این دو دهه اخیر است. حتی مادر ستار بهشتی که اکنون در آستانه ۷۶ سالگی است نیزسالهاست که دیگر از قالب یک زن خانه دار بیرون آمده و در محافل سیاسی قدم می‌گذارد و چنان باعث وحشت رژیم شده که او را به قصد کشت در خیابان مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. حالا دیگر مادران داغدار سرزمین مان گوشه نشین نمی‌شوند. آن‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و از هم پشتیبانی می‌کنند تا در مقابل این رژیم جنایتکار بایستند و مسیر مبارزه فرزندانشان را زنده نگه دارند. آخرین بار ناهید شیرپیشه مادر پویا بختیاری بود که دست فرزندش را گرفت و با او در اعتراضات آبان شرکت کرد. او پس از به قتل رسیدن فرزندش اظهار پشیمانی نکرد و همراه با همسرش و دیگر اعضای خانواده به صف مخالفان سرسخت رژیم پیوست.

بخش۴: خانم فریده کرمی شیرازی سخنرانی خود را با موضوع مادران آفرینندگان دنیای واحد ایراد کردند: تبلور و زایش دنیای واحد و جدید مثل به دنیا آوردن فرزند با درد و رنج همراه است ما مادران سرزمین کهن ایران با آمادگی کامل دست در دست همفکران خود در جای جای این کره خاکی علی رغم اشتباهاتی که در طول تاریخ در تربیت فرزندانمان داشتیم می‌خواهیم از نو سرزمین واحد و آرمانی اجدادمان را بسازیم ما فرزندان کوروش طلایه‌داران اولین منشور حقوق بشر دنیا بزرگترین سمبل انسانیت و برابری، هدفمند و پرقدرت بر خلاف گذشته بدون هیچ ترس و هراسی می‌خواهیم بشریت ایده‌آل را پایه‌گذاری کنیم. الفبای ما قوانین و اعلامیه حقوق بشر، خط مشی ما سند بیست و سی یونسکو و دامنه و برد اهداف ما فراگیری جهانی واحد و بدون مرز را دارد. اتحاد ما قدرت ماست، همفکری و عقیده ما آیین ما و زایش دنیای واحد انگیزه ماست؛ دنیایی که در آن مرزها در هم شکسته اند و همه جای کره خاکی سرای همه ما است؛ سرزمین آفتابگیر ایران، اتحادیه بدون مرز و پرباران اروپا، آفریقای گرم و استوایی، چین و ماچین، آمریکا و کانادا، استرالیا و همه و همه سرای همه و مستحق بشریت و بشریت مستحق انسانیت و بخشش و لذت از طبیعت و برابری هستند. با صبر و استقامت مادرانه ای که نه ماه فرزند خود را به بار می‌نشیند صبوری پیشه می‌کنیم و آرام آرام با موارد نقض حقوق بشر مبارزه می‌کنیم فساد جوامع و سرزمین های اجدادی خود را هر کدام به نوعی پاک می‌کنیم و مطهر و آراسته به فرزندانمان تحویل می‌دهیم. فسادی که مثل موریانه تمام زیرساخت‌های سیستمهای اداری، دولتی، قضایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی را در بر گرفته است این سیستم ناکارآمد و خراب، بدون نیروی متخصص با ایجاد خفقان در جامعه فساد را مثل سرطان به همه جا پخش کرده است و سیستمی که از ریشه خراب باشد به مرور زمان درست نمی‌شود بلکه به نابودی بیشتر نزدیک می‌شود در دولتی که به خاطر نداشتن حجاب اجباری باید جریمه مالی شوید و به خاطر نوع رفتارشان شأن و کرامت انسانی تو زیر سوال برود و شخصیتت تخریب شود چگونه می‌توان زندگی کرد. تو را ناقض قوانین حاکم بر جامعه می دانند قوانینی که منطبق بر قوانین و اعلامیه حقوق بشر و آزادی های فردی نیست به شخصی ترین مسائل توکار دارند و حقوق زنان را به شدت پایمال می‌کنند. زن را بیشتر به عنوان وسیله‌ای برای تمکین شوهرش در قبال نفقه می‌دانند با تفسیر به نفع خودشان و سوء استفاده از نام اسلام و دستاویزی دین و آموزه های دینی و اجتماعیه من درآوردیه غلطی که به خورد دختران سرزمین ما می‌دهند آنها را همانند ماشینی خدمتکار به خانه و شوهر بار می‌آورند؛ این به خاطر نوع تربیت و نگرش، قوانین حاکم بر جامعه، زن ستیزی و سرکوبی زنان و محدودیت‌های موجود است. چگونه می‌توان در این خفقان و نظام احساس امنیت کرد. زنان سرزمین من فراموش شده‌اند آنها خودشان را نیز فراموش کرده اند. اما اینک وقت بیداری است زنان، مادران و دختران هم‌اندازه مردان حق زندگی دارند حق رشد، حق پیشرفت، حق تفریح، حق شکفتن، حق پویایی، حق برابری… صراحت و وقاحت گفتارشان در آفرینش زن، همسرانی از جنس مردان برای به آرامش رساندن شان در کنارشان است و از زن به عنوان آرامش دهنده مرد نام می‌برند اما تا کنون دیده اید مردی زنی را زایش کند، اگر از جنس شما هستیم پس چرا از ما زاده شده اید ما شما را از جنس خودمان زایش کرده‌ایم. مرد از جنس زن و تکه ای از وجود زن است بخشی از وجود زن جدا می‌شود نام مرد را به یدک می‌کشد در دامان مادرش بزرگ می شود و مردانگی اش را با زن خطاب کردن مادرش(کنایه به اینکه زن از مرد کمتر است) به سخره می‌کشد. اختیارات بیشتر را از آن مرد می‌دانند ارث بیشتری را برای مردم می‌خواهند دیه زن را کمتر می‌بینند چون او را کمتر می‌دانند تعالیم وتفاسیر دینی شان را به نفع خودشان تمام می‌کنند تا به زن تعرض کنند خطبه های عقد نکاح شان را بر اساس مبلغ تعیین شده برای زن می‌خوانند روی او قیمت می‌گذارند و با عقد و بیعی معامله مانند به نام خودشان درمی‌آورند؛ آیا احساسات و عشق و محبت یک زن را می‌توان قیمت گذاشت و خرید. در اوج ناسپاسی بدون هیچ خضوع و فروتنی این همه تفاوت و تبعیض جنسیتی را به اسم اسلام و مذهب برای من مادر، من زن، متصور می‌شوند چرا زیباییها وموهای من باید پوشانده شود چرا مرد نباید موهایش را بپوشاند چرا من ملزم و مجبور به حجاب اجباری هستم ولی مرد نیست مگر زیبایی و جذابیت فقط از آن زنان است مگر مرد جذابیت و اندام زیبا ندارد مگر خداوندگار دنیا همانگونه که مرا زیبا آفریده مرد را زیبا نیافریده دلیل این تبعیض آیا ضعیف تر بودن من مادر است، دل نازک‌تر بودن من است، مهربان‌تر بودن من است، مظلوم‌تر بودن من است، چرا من ملزم به پوششم ولی او نیست چرا و هزاران چرای دیگر. این احساس سرشکستگی و حقارت و شرمساری که به خاطر جنسیت دختران ما در وجودشان نهادینه شده است واقعا بی‌انصافی است مگر زنان ما نقشی در انتخاب جنسیت شان داشتند انتخاب طبیعی بوده؛ برچسب‌زنی جنسیتی که درست کرده‌اند فقط به این خاطر است که جنس زن را سرخورده‌تر، مطیع‌تر، منزوی‌تر و خاموش کنند و از شکوفا شدن آن جلوگیری کنند تا بتوانند او را به بردگی بگیرند بلایی به سر زنان سرزمین من آورده اند که حجاب را تاج بندگی شان می‌دانند این تاج بردگی است نه بندگی. با یکسری خزعبلات و توجیهات و خرافاتی مثل حجاب، ناموس، غیرت… فقط می‌خواهند ذهن زنان ما را درگیر بدن و ظاهرشان کنند تا از پرداختن به روح و روان و جنبه های مهم زندگی و درونی‌شان و شکوفایی‌شان وایفای نقش‌های علمی، اجتماعی، سیاسی و غیره دورشان کنند و میدان را برای خودشان باز بگذارند بله شکی در این نیست که زنها عاطفی هستند و هراسی از بروز احساساتشان ندارند؛ در بیشتر موارد عشق مادری سر تسلیم فرود می‌آورد در برابر خواسته های به ناحق اطرافیان برای بقای فرزندانشان. این است که با نهایت قساوت قلب بدترین ها را در قبال شان انجام می‌دهند. این نابرابری و عدم توازن در تربیت و رشد فرزندان مانع نهادینه شدن تواضع و فروتنی، محبت و فداکاری و خدمت در وجود مردان ما می‌شود و به جای آن حس برتری و خود بزرگ بینی و متفاوت بودن در وجود آنها نهادینه و ایجاد می‌شود. زن قلب خانواده است پس وقتی در خانواده تکریم نشود و احترام نبیند و بزرگ نشود آرامش در آن جامعه حکم‌فرما نمی‌شود و فساد زیرساختهای همه سیستم ها را بدین گونه در بر می‌گیرد چون بدین واسطه ما غرور کاذبی را در رگ و پی پسرانمان جاری کرده ایم که با حس برتری و خود بزرگ بینی شان، خودمختار و افسار گسیخته جولان می‌دهند و اعمال قدرت می‌کنند بدون در نظر گرفتن حاشیه‌های امن ارتباطی و مشورتی و برابری و اصل شایسته پروری. من دارای غنی ترین و کهن ترین فرهنگ دنیا هستم کشورم با منابع غنی و ثروت های اندوخته بسیاری است این وظیفه ما مادران و زنان و فرزندان ایران است که اذهان عمومی را آگاه کنیم به مردم بفهمانیم چگونه دولت و مسئولین همانگونه که ثروت و منابع ملی شان را به تاراج گذاشته اند زیرساخت‌های تربیتی اشتباه فرزندانمان را با آموزه های اشتباه و تفسیر غلط به نفع خودشان و سوء استفاده از نام اسلام چگونه زمام امور را از دست ما خارج کرده اند و هرج و مرج بوجود آورده اند و چه حقوقی از تک تک ما ضایع کرده اند. هم اکنون وقت بیداری است. راهکارهای اصلاح نظام تربیتی و چارچوب خانوادگی باید از بالا شروع شود و در متن خانواده مهمترین رکن اجتماع اعمال گردد برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان مهمترین کار در این راستا می‌باشد. پیشرفت در زمینه سیاست‌های ملی برابری جنسیتی و قانونگذاری علیه تبعیض براساس جنسیت قطعاً تفاوت های چشمگیری در عملکرد جامعه و اصلاح زیرساخت‌های موجود ایجاد خواهد کرد نیمی از زنان کل جهان و ۸۰ درصد از مردان کل جهان در نیروی کار با دستمزد هستند این رقم در طی ۲۰ سال اخیر تغییر نکرده و همچنان شکاف بزرگ دستمزد جنسیتی چندان کاهش نیافته است و زنان هنوز به طور متوسط ۲۳ درصد کمتر از مردان درآمد دارند یکی از این راهکارها حل معضل شکاف دستمزد جنسیتی است که البته تحقیقات نشان داده که بیش از ۷۰ سال طول می‌کشد تا زنان بتوانند به دستمزدی برابر با مردان دست یابند. زنان در مدیریت عالی و در مناصب رهبری سیاسی، شایستگی خود را به کرات نشان داده اند اما تنها ۵ درصد مشارکت آنها در این زمینه ها دیده می‌شود؛ در واقع از هر ۱۲ دولت در سرتاسر جهان تنها یک دولت را در اختیار دارند. برای رفع شکاف جنسیتی باید زودتر اقدام کنیم، این شکاف از دوران کودکی شروع می‌شود و در طول زندگی تشدید می‌شود در محل کار در جامعه در مدرسه در دانشگاه و غیره. برابری زنان در محل کار پیامدهایی مثمر ثمر و به نفع همه دارد؛ ما باید به مردان نشان دهیم که چرا باید بخشی از گفتگو و بخشی از راه‌ حل باشند گنجاندن مردان در استراتژی‌های برابری جنسی برای تسریع تغییرات ضروری است. تلاش برای برابری جنسیتی مربوط به همه زنان و مردان است و به نفع افراد خانواده مشاغل جوامع و اقتصاد می‌باشد. ترویج مشاغل مناسب برای زنان در حال حاضر و برای نسل بعدی امری ضروری است آینده کار باید با آینده زنان در کار نیز سر و کار داشته باشد به عنوان اهرمی برای کم کردن شکاف جنسیتی عمل کند. در این میان آموزش یک ابزار ارزشمند برای رسیدن به این مهم می‌باشد، بدون ابزار لازم شما نمی‌توانید تنها با تلاش موفق شوید این نشان دهنده اهمیت آموزش است این آموزش در ابتدا از مادران و خانواده ها باید شروع شود همانطور که در تحقیقات، والدین موافق بودند چیزهای کوچک می‌تواند در تربیت فرزندانمان تفاوت بزرگ ایجاد کند، از ایجاد خاطرات خاص با هم در نوع رفتارمان با دختران و پسران به مساوات و مشابه تا الگوبرداری از رفتارهای مهربانانه. این لحظات می‌توانند تاثیرات بزرگی داشته باشند خیلی از انتخاب های کوچک و روزمره در مورد نحوه زندگی و برخورد با فرزندان با هم جمع می‌شود و ساختار تربیتی را شکل می‌دهد پس بهتر است زمینه حل شکاف جنسیتی را مد نظر قرار داده و با آنچه انجام شدنی و درست به نظر می‌رسد شروع کنیم و بر روی آن خشت به خشت نوع تربیت فرزندان خود را بسازیم. با نگاهی اجمالی در ساخت دنیای منصفانه‌تر در زندگی روزمره از کودکی تا نوجوانی از خود بپرسیم آیا تقسیم کار برابری در خانه ما وجود دارد؟ کار مراقبت از کودکان، هنوز عمدتاً توسط زنان دربسیاری از نقاط جهان انجام می‌شود و طبق گزارشی که سازمان ملل در سال ۲۰۱۵ منتشر کرد اشاره می‌کند که به طور متوسط زنان کشورهای درحال توسعه بیش از سه ساعت بیشتر از مردان کار روزانه بدون دستمزد( کارهای خانه و مراقبت از کودکان) انجام می‌دهند در حالی که در کشورهای توسعه یافته زنان دو ساعت بیشتر از مردان کار روزانه بدون دستمزد انجام می‌دهند. از طرفی آمار بسیار بالاتری از کارهای خانه برای زنان تصور می‌شود که شانس ابتلای زنان به بیماری‌های روانی را افزایش می‌دهد علاوه بر اینکه بهره‌وری آنها در محل کار را کاهش می‌دهد و در نتیجه بر حقوق آنها تاثیر می‌گذارد و به تبع آن معضل شکاف دستمزد جنسیتی را عمیق‌تر می‌کند.

بخش۵:آقای سید سعید نوری زاده سخنرانی خود را با موضوع اشتغال زندانی در ایران ایراد کردند: هر آنکه گذرش به زندان افتاده باشد، می‌داند کار در زندان یعنی دمی بیرون رفتن از چهاردیواری که ممکن است سال‌ها یا تا ابد، خانه زندانی باشد. این نیاز زندانیانی که عموما به دلایل ناخواسته (عمدتا چک، مهریه و جرایم مالی) در زندان ماندگار می‌شوند، در سازمان زندان‌های ایران به محلی برای سودجویی مسئولان تبدیل شده است. آن‌ها که سازوکار تعریف شده تولید، درآمد و بازپرداخت جریمه در قانون را به سبک خود اجرا می‌کنند و در عمل حقوق زندانی را نقض می‌کنند. در این شرایط زندانیان به بردگانی برای تولید ثروت مسئولان زندان تبدیل شده‌اند و بند کارگری، اردوگاه کار اجباری شده است. مقامات ایرانی اظهار نظرهای نگران‌کننده‌ای مبنی بر بهره‌برداری از زندانیان به عنوان منبع نیروی کار ارزان کرده‌اند. و بر اساس همین اظهار نظرها، برخی معادن و کارگاه‌های خصوصی، برای استخدام زندانیان با سود بیشتر با زندان‌ها قرارداد بسته‌اند. پیش از این، این کارخانه‌ها کارگران افغانی را استخدام می‌کردند چون ارزان‌تر بودند، اما امروزه به دلیل پایین بودن نرخ دستمزد در ایران، زندانیان ایرانی مجبور به کار در این کارخانه‌ها شده‌اند. گفتنی است که در ایران، بخش موسوم به «خصوصی» عمدتاً از شرکت‌های وابسته به سپاه پاسداران ایران، به همراه نهادها و سازمان‌های مذهبی تحت کنترل علی خامنه‌ای‌، رهبر جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده است. تحت چنین شرایطی، نیروی کار زندانیان به بخش‌های خصوصی و دولتی پیش‌فروش و دستمزدشان توسط این نهادها غارت می‌شود. برخی از زندانیان برای پرداخت جریمه‌های سنگین و وثیقه‌های صادره از سوی دادگاه‌های رژیم، ناگزیر تن به کار اجباری می‌دهند. دیگران با قول مرخصی و آزادی مشروط مجبور به پذیرش این شرایط می‌شوند. عموم زندانیان ایرانی نه تنها بابت هزینه‌های زندان بلکه برای تأمین هزینه‌های خانواده‌های خود در خارج از زندان مجبورند به کار اجباری با دستمزد بسیار پایین روی بیاورند. مسئولان قضایی ایران به‌کارگیری اجباری زندانیان را «اشتغال‌زایی» می‌خوانند و آن را یک «اقدام مثبت» در راستای «بازپروری مجرمان» توصیف می‌کنند. اما ساز و کار فعالیت حرفه‌ای در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران چیست و زمینه‌های قانونی آن کدام است و در نهایت این‌که نگاه قانون‌گذار به کار زندانی، درعمل چه وضعیتی را برای زندانیان ناگزیر فراهم آورده است؟ بر اساس تبصره ذیل ماده ۶٨ آیین‌نامه سازمان زندا‌ن‌ها در ایران، اشتغال به کار محکومان درصورت عدم ممنوعیت در حکم، با تصویب شورای طبقه‌بندی و در صورت نیاز پس از گذراندن یک دوره حرفه‌آموزی و آموزشی، بلامانع است و محکومان بر حسب پیشینه، سن، جنسیت، تابعیت، نوع جرم، مدت مجازات، وضع جسمانی و روانی، چگونگی شخصیت و استعداد و میزان تحصیلات و تخصص، به یکی از قسمت‌های مراکز حرفه‌آموزی و اشتغال، زندان یا موسسه‌های تامینی و تربیتی معرفی می‌شوند. اما آیا از تخصص زندانیان درزندان استفاده می‌شود؟ دست‌کم درمورد دانش‌آموختگان و دارندگان تحصیلات عالی، می‌توان گفت که اغلب آنان هرگز اجازه کار پیدا نمی‌کنند و مجبورند دوران حبس خود را در چارچوب زندان و بدون استفاده بهینه از ظرفیت‌شان سپری کنند. شاهد مثال این ادعا صدها متخصصی هستند که در دهه گذشته به دلیل تلاطمات سیاسی راهی زندان های ایران شدند اما تقریبا همه آن‌ها در طول دوران حبس خود دقیقه‌ای را به امور تخصصی خود نپرداختند. به دلیل ضعف‌های ساختاری در سیستم زندان‌بانی جمهوری اسلامی ایران و سطح پایین بهداشت و تغذیه و خدمات، اغلب مایحتاج زندانیان به طور شخصی تهیه شده و قراردادهای زندان با بخش خصوصی برای تامین نیازهایی چون تغذیه، بهداشت، تعمیرات و خدمات پزشکی و…، تجارتی سیاه را پدید آورده است که هزینه آن را زندانی به چند برابر ارزش واقعی آن می‌پردازد. کسب درآمد و نگهداری پول به طور رسمی در زندان ممنوع است اما تبصره‌هایی بر این ممنوعیت‌ها وجود دارد و به طور غیر رسمی زندانیانی که به نوعی در ارائه خدمات تبحر و اشتهار دارند، با وسیله مبادله عرفی در زندان یعنی پاکت سیگار، خدمات خود را ارائه می‌کنند و این منصفانه‌ترین وجه کار در زندان‌های ایران ارزیابی می‌شود، چرا که هم کارفرما و هم کارگر دریک قرارنانوشته بر ساز و کار مبادله آن نظارت دارند و رضایت نیز معمولا حاصل است و شکل ساده و مورد قبولی هم برای حل اختلاف وجود دارد. اما موضوع زمانی پیچیده می‌شود که پای اجرای قانون و مجری آن یعنی سازمان زندان‌ها به ماجرا باز می‌شود. در این صورت کار زندانی به عنوان امتیاز، خود وسیله تجارت شده و منافع حاصل از کار او، به همه می‌رسد غیر از خود زندانی و خانواده‌اش. ماده ١٢٧ آیین‌نامه سازمان زندان‌ها تاکید دارد که محکومان و متهمان می‌توانند با موافقت رییس زندان در ساعت‌های بیکاری و فراغت در آسایشگاه خود به کارهای دستی اشتغال داشته باشند. رسمی‌ترین نوع کار برای زندانیان اشتغال در کارگاه‌ها یا تبعید به مناطق دورافتاده برای کار در معادن است. بر اساس این آیین‌نامه، مواد اولیه باید از سوی فروشگاه تامین شود اما همواره جلوی این امکان قانونی گرفته می‌شود تا در مرحله بعد، مواد اولیه این نوع کارها به‌طور انحصاری از زندان یا انجمن حمایت از زندانیان تهیه و در اختیار زندانی گذاشته شود و در این صورت، «پس از کسر هزینه تهیه لوازم اولیه، یک چهارم از سود حاصله که کارشناس زندان آن را تعیین می‌کند، به عنوان سهم سرمایه برداشت و به حساب صندوق مرکز یا زندان یا انجمن حمایت از محکومان واریز و بقیه به حساب محکوم منظور می‌گردد. » زندانیانی برای رهایی چند ساعتی از چارچوب تنگ محل حبس و کمک به تامین هزینه عائله‌ای که در بیرون زندان چشم انتظار بازگشت نان‌آور خود هستند. بر اساس این آیین‌نامه، دستمزد کارگران زندانی بر اساس مهارت و کاردانی هر یک از آنان و میزان و نوع کاری که انجام می‌دهند، به صورت کارمزدی به وسیله مدیرکل سازمان زندان‌های استان تعیین می‌شود. ماده ١٣٠ همین آیین‌نامه، پرداخت مزد ماهانه کار زندانی را به این ترتیب اعلام می‌کند: ۵۰ درصد به حساب بانکی سرپرست موقت عائله تحت تکفل محکوم واریز می‌گردد. ۲۵ درصد به حساب محکوم واریز می‌شود که در موقع آزادی به او پرداخت گردد. ۲۰ درصد به حساب خود محکوم برای مخارج ضروری پرداخت می‌شود. پنج درصد به جبران خسارت و حوادث ناشی از کار بر اساس قرارداد بین سازمان و محکومان شاغل اختصاص داده می‌شود. در صورتی که محکوم فاقد عائله تحت تکفل باشد مبلغ ۵۰ درصد دستمزد ذکر شده در بند اول هم به حساب خود او واریز می‌شود. اما واقعیت ماجرا دست‌کم در اردوگاه‌ کار بی‌مزد زندان اوین که مرکز اشتغال و بازپروری زندان خوانده می‌شوند چیز دیگری‌ست. مرکز اشتغال زندان اوین شامل یگ کارگاه سراجی و مبل‌سازی‌ست که روزانه محل کار و فعالیت زندانیان است. ١٠٠ زندانی دارای جرایم غیر‌خطرناک محبوس در سالن هفت بند هشت زندان اوین که به بند کارگری معروف شده است، قصه‌های پر غصه‌ای از کار خود دارند. آنان به دلایلی همچون بدهی‌های مختصر مالی زندگی خود را در زندان سپری می‌کنند. آن‌ها شش روز در هفته، روزی تقریبا هفت ساعت کار می‌کنند. تولیدات زندانی‌ها در کارگاه‌های زندان “ساخت چین ” می‌خورند تا ارزش واقعی آن‌ها در بازار قابل محاسبه و حساب‌رسی نباشد. کارگرانی هم که حین کار آسیب می‌بینند از چرخه کار و تولید و دریافت همان میزان درآمد اندک خارج می‌شوند و هر گونه اعتراض‌شان عواقبی وخیم برای آن‌ها به دنبال خواهد داشت. در این چارچوب، استثنائا یک بخش از قانون، نعل به نعل و خیلی سریع اعمال می‌شود: تبصره ذیل ماده ١٢ آیین‌نامه سازمان زندان‌ها تاکید دارد که اگر محکوم صلاحیت حرفه‌آموزی و کار در محل‌های یاد شده را نداشته باشد یا آن را از دست بدهد، با نظر رییس مرکز به زندان بسته اعزام می‌شود تا حسب مورد تصمیم نهایی از سوی شورای طبقه‌بندی و انضباطی گرفته شود و مراتب به قاضی ناظر زندان برای اطلاع اعلام شود. و این یعنی قطع همان درآمد محدود و بازگشت دوباره به چهار دیواری حبس است. از آنجاییکه استثمار و کار اجباری از زندانیان نوعی برده‌داری مدرن محسوب می‌شود، و بدین ترتیب شایسته است به‌عنوان بخشی مهم از نقض سیستماتیک حقوق بشر توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران مورد توجه و رسیدگی جهانیان قرار گیرد.

بخش۶: آقای محمدرسول لامعی رامندی سخنرانی خود را با موضوع وضعیت فرهنگیان در ایران ایراد کردند: معلمی، فراتر از آنکه یک شغل باشد؛ عشق است. آرامش خیال، تامین نیازها و فراهم ‌ساختن بستر لازم برای ایفای دقیق و صحیح مسئولیت معلمی توسط دولت، می‌تواند آینده‌ای بهتر را با آموزش‌ و تربیت موثرتر فرزندان این آب و خاک رقم بزند. درمورد معلمان و اموزش باید بگویم که مهم‌ترین نقش معلم یاددهندگی و تدریس فعال است و از طرف دیگر معلمان اگر با اندیشه آزاد و فکری باز به فعالیت های آموزشی بپردازند باعث می‌شود که آنها جسارت و روحیه بهتری در اموزش و تدریس داشته باشند، اما متاسفانه همونطور که همه دوستان مستحضر هستند طی سال‌های اخیر جامعه فرهنگیان کشور با مشکلات زیادی مواجه هستند که با گذشت زمان و تقییر دولت های متعدد کمتر راه حلی برای رفع آنها اندیشیده شده، همه ساله با آغاز هفته معلم همایش های متعدد در توصیف مقام معلم و ضرورت رفع مشکلات آنها برگزار می شود ولی خروجی آنها تنها محدود به حرف است تا عمل با گذشت هرسال این مشکلات با اوضاع کنونی کشور به چند برابر هم رسیده و روز به روز هم با گسترش تحریم ها و مشکلات داخلی و اوضاع بد اقتصادی بدتر شده. از طرفی هم ارتباط مستقیم بین این، مشکلات معیشتی معلمان و مشکلات آموزشی وجود دارد که این خود زمینه ساز افت تحصیلی در اموزش و پرورش کشور شده. یک معلم نه کارانه ماهیانه دارد نه اضافه کار، نه حق مسکن دارد و نه حق ایاب و ذهاب، نه حق ماموریت دارد و نه حق شیفت، نه بن خرید کالا دارد و نه کمک‌های غیرنقدی ماهیانه، نه پاداش آخر سال دارد و، نه مانند برخی از کارکنان، وام‌های چند ده‌ میلیونی با درصدهای پایین جهت خرید خودرو و آپارتمان دارد. مهم‌ترین مساله که معلمان و فرهنگیان بر آن تاکید دارند برقراری عدالت در احکام در مقایسه با سایر کارمندان دولت است. مهمترین خواسته‌های معلمان را، توجه جدی به مشکلات معیشتی خانواده فرهنگیان و میزان حقوق آنها، توجه به مشکلات مدارس و کمبود سرانه پرداختی هر دانش‌آموز، توجه جدی به اجرای نظام رتبه‌بندی معلمان از سوی وزارت آموزش‌ و ‌پرورش و تصویب این لایحه در مجلس می‌داند لازم به ذکراست که معلمان در تمامی کشورها از آزادی بیان و انتقاد از شیوه های آموزشی، مدیریت و انتقاد از عملکرد دولت رو در جهت بهبود وضعیت آموزشی رو دارند ولی این امر در کشور ما نه تنها قابل اجرا نیست بلکه جرم هم هست و چه بسا بسیاری از فرهنگیان ما در زندان ها به سر می‌برند و بسیاری هم اموالشون توسط همین دولت اختلاس شده و تمامی سرمایه آنها که سال‌ها با مشکلات دست و پنجه نرم کرده اند و برای آینده و دوران بازنشستگی پس‌انداز کردند به یغما رفته و وقتی هم پی‌گیر مطالبات خود باشند با تهدید و در نهایت بازداشت می‌شوند. در اینجا این سوال به وجود می‌آید که آیا همین معلمان نیستند که پایه گذار و ستون اصلی جامعه و یک مملکت هستند چرا در کشورهای دیگر نقش معلم در بالاترین نقطه و از بالاترین مزایا برخوردار هستند ولی چرا در کشور ما این‌گونه با معلمان و فرهنگیان رفتار می‌شود و اصلا شرایط آنها مهم نیست و از ابتدایی ترین حقوق خودشان یعنی آزادی اندیشه و بیان نیز برخوردار نیستند. مبارزات جنبش کارگری معلمان از سال ۱۴۰۰ وارد فاز جدیدی شد. کشیده شدن دامنه اعتصابات و تجمعات سراسری معلمان به بیش از۱۵۰ شهر، تجمعات بزرگ و بعضا چندین هزار نفره آنها با حضور چشمگیر زنان و خواستهای رادیکال و پیشتاز آنان توجه کل جامعه را به سمت خود کشاند و اعتراضات قدرتمند آنان حماسی شد. شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان در این سال با اتکای هر چه بیشتر به نمایندگان منتخب مجامع عمومی تشکلهای صنفی معلمان در شهرهای مختلف، به اتحاد سراسری معلمان و سازماندهی مبارزاتشان در ابعادی گسترده تبدیل شد. به این شکل بود که معلمان توانستند الگویی از تشکل سراسری و توده ای کارگری را با اتکاء به مجمع عمومی و اعمال اراده مستقیم بدنه معلمین بدست بیارند. از همین رو مبارزات آنها گامی عملی در پیشروی جنبش شورایی در سطح جامعه شد. معلمان با مبارزاتشان علیه فقر و تبعیض و نابرابری و با خواست تحصیل رایگان برای همه کودکان صدای اعتراض کل جامعه را نمایندگی کردند و بنا بر موقعیت اجتماعی خود در اتصال با جمعیت میلیونی خانواده های دانش آموزان و کل جامعه توانستند بیشترین حمایت های اجتماعی را از مبارزات خود بدست آورند. با اتکاء به این نیروی بزرگ اجتماعی بود که اعتصابات و تجمعات سراسری معلمان شکل گرفت و آنها توانستند به قطب قدرتمندی در مبارزات کارگری تبدیل شوند. از جمله، معلمان در مقابل حکومت کرونایی ایستادند و از تحصیل رایگان در همین ایام کرونایی برای نجات جان دانش آموزان سخن گفتند. بدنبال قتل مونا حیدری این قربانی قتل های ناموسی، مسببین قتل مونا حیدری را کل این نظام و قوانین ضد انسانی اش می‌خوانند، آنها علیه کودک همسری و کودک مادری فریاد اعتراضشان بلند شد و بر آموزش غیر ایدئو لوژیک و شاد و انسانی تاکید کردند. معلمان همچنین در مقابل سرکوبگری های دولت ایستادند و با شعارهای گوناگون به صدای بکتاش آبتین ها تبدیل شدند و در دفاع از همکاران خود که به دادگاه احضار می‌شدند، صحنه بیدادگاهها ی دولت را به صحنه اعتراض خود تبدیل کردند. بدین ترتیب معلمان با مبارزاتشان درسال گذشته فضای اعتراض در تمام شهرها را تحرک و قدرت بخشیدند. همه این تحولات و رویدادها و اعتراضات بسیار گسترده بخش های مختلف کارگری معلمان در سال ۱۴۰۰ چهره نوین ومتحولی به جنبش کارگری بخشیده است. این جنبشی است که پیشاپیش جامعه حرکت کرده و دیگر محدود به مطالبات صرفا “صنفی” نیست. بلکه این صدایی قدرتمند و رسا است که در دفاع از خیزشهای مردمی بلند میشود. علیه سرکوبگری های دولت می‌ایستد. در اعتراض به کشتار جمعی دولت کرونایی، کیفرخواست می‌دهد و هم‌صدا با مادران دادخواه، دادخواه است. این جنبشی است که چپاولگری های دولت مافیایی حاکم را به چالش می‌کشد. روز جهانی زن را روز خود می‌داند. به حقوق های نجومی و تبعیض ها و نابرابری ها اعتراض دارد و هر جا که سخنش شنیده نشود خود مستققیما وارد عمل شده و اعلام جنگ می‌دهد. این جنبشی است که معیشت، منزلت، حق مسلم ماست شعارش است و از آزادی و برابری سخن میگوید. و ما بازتاب همه اینها را به روشنی در بیانیه ها و قطعنامه ها و در گفتمان های هر روزه جنبش کارگری معلمان و بخش های مختلف طبقه کارگر در مدیای اجتماعی می‌بینیم. این جنبشی است که با حرکت پرشتاب خود گفتمان های چپ، رادیکال و انسانی را به گفتمان های کل جامعه تبدیل کرده و به نقطه اتحاد مبارزات بخش های مختلف جامعه برای داشتن زندگی ای انسانی تبدیل شده است. در سیر حرکت به جلو و پرشتاب این جنبش است که اعتصابات و تجمعات سراسری بخش های مختلف کارگری دارد به واقعیت های هر روزه جامعه تبدیل می‌شود. و در پایان اسامی چند یک از معلمانی که بدلیل بیان عقیده و اندیشه در زندانهای جمهوری اسلامی ایران می‌خوانم، اقای هاشم خواستارکه این معلم بازنشسته بعد از بازجویی وبازپرسی های طولانی اولین دادگاهشان در ۲۸ دی‌ماه ۹۸ درشعبه ۴ دادگاه انقلاب مشهد به ریاست قاضی منصوری برگزار شد. در این دادگاه سید هاشم خواستار به ۱۶ سال زندان و۳سال ممنوع الخروجی و ۳ سال تبعید به نیکشهر در استان سیستان و بلوچستان محکوم شد. آخرین دادگاه فرمایشی علیه این معلم زندانی ۵تیرماه ۹۹ در شعبه ۱۴۹دادگاه کیفری مشهد به ریاست «قاضی هادی رحیم آبادی» به اتهام «اخلال در نظم و آسایش عمومی» و «تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب» برگزار شد. قابل ذکراست که آقای هاشم خواستار در زمان بازپرسی و بازجویی از حق داشتن وکیل محروم بوده است. گفتنی است در هر سه دادگاهی که برای آقای هاشم خواستار برگزار شد در پرونده ایشان نوشته شده است: « به علت عجز از تودیع وثیقه فعلا در زندان هستند » در حالیکه خانواده‌ایشان اعلام کردند که آمادگی گذاشتن وثیقه برای آزادی ایشان را دارند. هاشم خواستار، روز ۱۲مهر۹۹ در پیامی از زندان به مناسبت روز معلم گفت: از هموطنان ایرانی وآزادی‌خواهان جهان وهمه رسانه های جهان تشکرمی‌کنم. وقتی ماموران اطلاعات مشهد درآبان ۹۷ مرا ازجلوی باغم ربودند و به بیمارستان روانی بردند و یا بارها دولت جمهوری اسلامی ایران مرا بازداشت و به زندان برده وهم اکنون نیز در زندانم پیوسته یار و یاور من و خانواده ام بودید که اگر شماها صدای من و خانواده ام نبودید من درصفحه روزگار نبودم. وهمچنین معلم زندانی خانم زهرا محمدی، ساکن سنندج، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد ژئوپولتیک دانشگاه بیرجند است. نیروهای اداره اطلاعات روز ۲ خرداد ۱۳۹۸ در هجوم به منزل خانم محمدی او را بازداشت کردند. وی پس از ۶ ماه با وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی و به طور موقت تا پایان اتمام مراحل دادرسی آزاد شد. زهرا محمدی نهایتاً در تیر ماه سال ۱۳۹۹ به اتهام «تشکیل گروه علیه امنیت کشور» به تحمل ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در مهر ماه همان سال به ۵ سال کاهش یافت. زهرا محمدی، معلم زبان کردی ۳۰ ساله روز شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ جهت اجرای حکم حبس ۵ سال به بند زنان کانون اصلاح و تربیت سنندج منتقل شد. با انتشار خبر زندانی شدن این معلم زبان کردی، ده‌ها نفر از مردم سنندج برای بدرقه زهرا محمدی و ابراز خشم وناراحتی از زندانی شدن او مقابل دادگستری سنندج تجمع کردند. خانم محمدی در جلوی زندان با جمع پرشوری از مردم سنندج مواجه شد که وی را بدرقه کردند. وی در این تجمع از مردم و حمایت آنها تشکر و قدردانی کرد و طی سخنان کوتاهی از جمله گفت: «من انتظار نداشتم که اینطوری با این تجمع من را راهی زندان کنید و این به من پشتگرمی بیشتری می‌دهد و مطمئن باشید که تمام لحظاتی که در زندان هستم خاک بر سر آن دشمنی است که به زندان امید بسته است. وهمین‌طور معلم زندانی اسماعیل عبدی دبیر کانون صنفی معلمان تهران در تاریخ ششم تیرماه سال ۱۳۹۴ زمانی که برای پیگیری علت ممنوع‌الخروج بودنش به دادسرای اوین رفته بود، بازداشت شد. او شش ماه بعد از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به اتهام “تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی” به شش سال حبس تعزیری محکوم شد که پنج سال آن قابل اجراست. این فعال صنفی اردیبهشت ۹۹ درحالی که در مرخصی یک ماهه به سر می‌برد و قاعدتا دوران زندانش نیز تمام شده بود، مجددا به زندان فرا خوانده شد. به گفته وکیل اسماعیل عبدی حکم ۱۰ سال حبس تعلیقی او که در سال ۱۳۹۰ به اتهام “تبلیغ علیه نظام و ارتباط با دولت متخاصم” صادر شده بود، به جریان افتاده و این فعال صنفی باید ۱۰ سال در زندان بماند. مهرماه سال گذشته درخواست اسماعیل عبدی برای اعاده دادرسی از سوی دیوان عالی کشور رد شد. تمامی این اتهامات تنها به دلیل فعالیت‌های صنفی و سندیکایی اسماعیل عبدی به او وارد شده است. او در یک پیام صوتی تاکید کرده که تنها خواسته‌اش جرم زدایی از فعالیت‌های صنفی است.

بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق مسئولیت نسبت به جامعه آغاز گردید: خانم ماریا هری بحث آزاد را این‌گونه آغاز نمود: هر سال روز ۲۲ آوریل (دوم اردیبهشت) در سراسر جهان با هدف حمایت از اقداماتی که در راستای حفاظت از محیط زیست انجام می‌شود روز زمین نام‌گذاری شده است. حق بر محیط زیست به عنوان یکی از اقلام حقوق بشر، یعنی داشتن محیط زیستی سالم همچون آزادی و برابری از حقوق بنیادین انسان ها محسوب می‌شود که دوموضوع اخیر در قالب نسل اول حقوق بشر، حقوق مدنی و سیاسی و نسل دوم حقوق بشر، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مطرح وحق داشتن محیط زیست سالم جزء مقوله سوم حقوق بشر(حقوق همبستگی) تلقی گردیده است. در راستای شناسایی و تدوین این حق ها مساله پیوند حقوق بشر با حفاظت از محیط زیست بویژه ازسال ۱۹۷۰ مورد توجه و پذیرش محافل بین المللی قرار گرفت. ابتدا دراعلامیه استکهلم ۱۹۷۲ و سپس در منشور جهانی طبیعت پیش نویس میثاق بین المللی حقوق همبستگی و اعلامیه ۱۹۹۲ ریو. اما درکنار این سلسله اسناد بین المللی غیر الزام آور منشور آفریقایی حقوق بشر و اقوام وهمچنین پروتکل الحاقی سان سالوادور معروف به کنوانسیون امریکایی حقوق بشر اگرچه محدود به حقوق بشر منطقه ای هستند. لیکن درهر حال به مفهوم حقوق بشر زیست محیطی جلوه الزام آور حقوقی داده‌اند. شناسایی حق داشتن محیط زیست سالم به عنوان یکی از مصادیق حقوق همبستگی به دلیل ویژگی این حق است ویژگی برجسته حقوق همبستگی افزایش تعداد تابعان و واضعان حقوق و تکالیف بشری و تعمیم حق و تکلیف بین المللی به اشخاصی غیر از دولت هاست. این حق دارای بعد فردی وجمعی است بهره‌مندی ازمحیط زیست سالم و بهداشتی ضمن آنکه حقی همگانی است بلکه رعایت آن نیز تکلیفی عام وهمگانی می‌باشد. بنابراین باید تلاش کرد تا با گسترش همکاری بین المللی و گذر از همکاری به همبستگی بین‌المللی، راه‌حلی جهان‌شمول برای محیط زیست را هموار ساخت و ازاین رهگذر ضمن تضمین محیط زیستی سالم و مناسب برای فعالیت های انسانی و سعادت بشری زمینه استیفای واقعی حقوق بشر را فراهم کرد…آقای بلوردی بهمن با اشاره به وظیفه هرانسان برای حفاظت از محیط زیست در بحث شرکت کردند. رعایت حقوق محیط زیست یک مبحث دو طرفه است. هم نهادها و ارگان‌های مسئول و هم تک تک اعضای یک جامعه می‌بایست حداکثر تلاش خود را بکار ببندند. اما به صورت کلان جمهوری اسلامی ایران در این چهل و سه سال گذشته نوعی دشمنی علنی نسبت به مسائل محیط زیستی، طبیعت و حیات وحش ایران داشته است. انگار که جمهوری اسلامی ایران با طبیعت ایران اعلان جنگ کرده است. شکارچیان خارجی به عنوان تورهای بین المللی از جمهوری اسلامی مجوز می‌گیرند و حیواناتی که خطر انقراض دارند را شکار می‌کنند… آقای حسن زاده مهرآبادی گفتند: در کشورهای اروپایی که به قاره سبز معروفند، خود دولت ها اقداماتی را در راستای حفاظت از محیط زیست انجام داده و در این هزینه می‌کنند و از کودکی به شهروندان خود آموزش های لازم را می‌دهند تا نتیجه این هزینه ها را در سالهای بعد ببینند. امروزه متاسفانه در کشور ایران بحث از پراکندگی زباله در صحراها و سواحل و جنگل ها فرا رفته است. فعالان محیط زیست ایران به این امر واقف شده اند که سیاست جمهوری اسلامی ایران در راستای به خشکسالی و قحطی کشاندن کل سرزمین ایران است. یک خطر اقلیمی گسترده، سراسر ایران را تهدید جدی می‌کند. عدم اعتراض جمهوری اسلامی ایران به جلوگیری از رسیدن آبهای رودخانه‌های مشترک با کشور های همسایه نشان از این دارد که خود جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک برنامه، مثل طولانی شدن جنگ ایران و عراق یا واردات و نشر ویروس کرونا در ایران، این‌بار با استفاده از قحطی و خشکسالی در صدد حکومت بر هرج و مرج و ضعف معیشت مردم ایران است… آقای منفرد آموزش را پایه ای‌ترین مقوله برای حفاظت محیط زیست دانست که این امر از وظیفه های هر دولتی می‌باشد. نظام جمهوری اسلامی ایران با صدور مجوزهای غیر‌علمی و غیر‌تخصصی حفر چاه، شکارهای حیوانات حیات وحش ایران، تمدید جواز اسلحه های شکارچیان و… نشان داده است که هیچ‌گونه آموزش و زیرساختی در جهت رعایت مسائل محیطی زیستی نداشته و نخواهد داشت. در صورت وجود آموزش، شهروندان طبیعت را مختص زمان خود نمی‌پندارند و برای نسل های بعدی هم نگران خواهند بود و حتی سیستم های نظارتی از دل خود مردم آموزش دیده به خوبی رعایت امر را کنترل می‌کنند. اما روشن و واضح است که این نظام اسلامی شخصا راغب به رعایت این اصول نیست و به عمد راه را برای داشتن یک محیط زیست سالم بر شهروندان ایرانی بسته است… آقای فرخی قصرعاصمی گفتند: سوء مدیریتی مسئولان جمهوری اسلامی ایران و عدم تخصص مناسب مسئولان محیط زیست کار را به جایی رسانده که خودشان جلوی معضلات محیط زیستی را نمی‌توانند بگیرند و اینها نتیجه‌ای جز خشکسالی و قحطی برای مردم ایران نخواهد داشت. عدم نظارت کارشناسی برای تولیدات محصولات کشاورزی داخلی هم مزید بر علت است. مثلا محصولات کشاورزی آب‌بر در محیط هایی تولید می‌شوند که فاکتورهای فراوانی آب در آنها وجود ندارد… آقای دهقان تبریزی گفتند: متاسفانه کارشناسان محیط زیست که تخصص لازم برای رسیدگی به این امور را دارند به علت طرز برخورد جمهوری اسلامی ایران از کشور خارج می‌شوند و آن متخصصانی که در کشور فعالیت دارند، مانند مراد طاهباز در زندان اوین باید باشد. یا بطور مثال مؤسسه ی پارسیان که درصدد احیای نسل یوزپلنگ ایرانی برآمد و شروع به مطالعه و تحقیق نمود، با چه اتهاماتی مسئولین این مؤسسه را روبرو کردند، و حکم‌های مختلفی علیه آنها مثل حبس و حتی اعدام صادر کردند. مبحث دیگر صنایع ایران محیط زیست را تحت خطر قرار دادند. سازمان هایی که بعد از انقلاب به اختیارات رسیدند مانند بنیاد مستضعفان و جانبازان یا ستاد اجرایی فرمان امام باغ ها و پارک های گسترده در کشور را به نابودی کشانده و زمین های آنها را طی مزایده به دیگر نهاد ها و ارگان های دولتی و نیمه دولتی واگذار کردند. برخی از باغ ها را به خاطر تعلق داشتن به پیروان ادیان مانند بهائی‌ها خشکاندند چرا که میوه‌های این باغات نجس است… آقای نوری زاده هم به مدیریت و بازیافت آب اشاره نمود. اسرائیل کشوری است که با درصد بالا مدیریت استفاده از پساب های خود را دارد و کشورهای دیگر مانند اسپانیا، استرالیا و ایتالیا نیز به این کشورها پیوستند. در پایان بحث آزاد این‌گونه نتیجه گیری شده که کشور ایران هم می‌تواند با مطالعه و ثروتی که در اختیار دارد معضلات محیط زیستی خود را بهبود بخشد. وسعت سرزمین ایران و هوای تقریبا چهار فصل آن با استفاده از تخصص غیر ایدئولوژیک به راحتی نه تنها معضلات را رفع می‌کند بلکه از معضلات بعدی نیز می‌کاهد. اما اگر قرار باشد نظام حاکم بر کشور ایران باز هم جمهوری اسلامی ایران باشد، مسلما مسئله ی محیط زیست ایران از این بحران بیرون نخواهد آمد بلکه با علوم غیر مرتبط به محیط زیست، دچار معضلات به مراتب بزرگتر و خطرناکتری دچار خواهد شد… در پایان مسئول جلسه از همه دست‌اندرکاران همانند منشی جلسه: محمدحسن حسن زاده مهرآبادی، مسئولین ضبط و تدوین صدا و تصویر: فرشاد اعرابی، ماریا هری و ادمین‌ها: لیلا ابوطالبی، نریمان حسینی نژاد و عباس منفرد تشکر و قدردانی‌ کردند و در ساعت ۲۰ : ۱۵ جلسه این ماه به پایان رسید.

 

زن در ایران

لیلا ابوطالبی

بسیار دیده و شنیده‌ایم که به زنان و دختران در کشور ما ظلم و ستم شده است. صحبت از آن می‌شود که در جامعه ما به عنوان یک کالا به زن نگاه می‌شود و هر روزه زنان و دختران ما خشمگین‌تر از گذشته نگران آینده خود هستند و نیز کاسه‌ی صبرشان از این همه ظلمی که بر آنها روا می‌شود لبریزتر. اما متأسفانه نمیتوانند کاری از پیش برده و حقوق خود را از حکومت و جامعه اسلامی و فرهنگ غالباً اشتباه و غلط حاکم بر جامعه بگیرند. در جامعه اسلامی و مردسالارانه ایران برخی از این موارد ظلم و ستم بر زنان را شرعی، قانونی و عرفی و حتی حق بلاشک و بدون تردید و بدیهی مرد می‌نامند و می‌گویند طبق رسم و رسوم قدیمیان باید اینگونه با زنها رفتار کرد! غالباً در ایران چون شرع، قانون و عرف حاکم بر مردم، به مردها این اجازه را داده که به زن به چشم مال، دارایی و ملک نگاه کنند؛ واضح و آشکار است که زنان در چه موقعیتی زندگی می‌کنند و هر لحظه‌ی آن، همانند کابوسی بر آینده‌ی تحصیلی، شغلی و تمام پایگاه‌ها و موقعیت‌های فردی و اجتماعی او تاثیر شگرف و ناگواری دارد.متاسفانه در ایران اعتماد به نفس زن را خدشه دار می‌کنند و زیر سوال می‌برند. در بعضی از خانوادهای سنتی ایرانی هنوز تعصبات قدیمی و کهنه‌پرستانه هنوز حاکم است و زنان را با این اعتقادات پوچ و بیهوده مورد سوء استفاده قرار می‌دهند.مردسالاری در ایران به صورت ریشه‌ای و قومی وجود دارد ممکن است نقش مرد سالار را پدر خانواده به عهده داشته باشد یا در صورت نبود پدر خانواده این وظیفه به فرزند ارشد «پسر خانواده» واگذار شود و باز هم زنان مورد ظلم واقع می‌شوند. مردسالاری به معنای صحیح آن نیست، بلکه مردسالاری بدین مفهوم که یک نوع دیکتاتوری کوچک در قالب خانواده، در اکثر جوامعی که هنوز نهاد خانواده چارچوب خود را حفظ کرده است و به صورت پدرسالار یا مردسالاری اداره می‌شود. این مرد یا پدر است، که حرف اول و آخر را می‌زند و دیگران حتی در مقام مشورت هم قرار نمی گیرند و در این میان به دختران و زنان که از همه محروم‌ترند، ظلم واقع می شوند.از عواملی که زن مورد ظلم قرار گرفته می‌شود عبارتند از:کارهای سخت و تکراری و طاقت‌فرسایی که در خانه باید به صورت روزانه انجام دهد و حتی این مورد در جامعه سنتی ما به عنوان شغل پنداشته نمی‌شود و بابت انجام آن نیز حقوقی دریافت نمی‌کند و این مصداق همان مثل کارگر بی اجر و مواجب است و به عنوان وظیفه شرعی و قانونی از آن نام برده می‌شود.به کارگیری زنان در کارگاه‌ها و تولیدی های مختلف و اعتقاد به اینکه زنان نیروی کار ارزانی هستند و صاحبکارها در مقابل ساعات طولانی کار آنها دستمزد ناچیزی پرداخت می‌کند.در موضوعات مختلفی همچون، دیه و خون‌بها، ارث و میراث و… در ایران در برابر مردان حقوق مساوی ندارند.گاهاً پیش آمده خانوادهای سنتی زن را از ارث محروم کرده اند و می‌گویند بردن ارث فقط حق مرد است.حق طلاق فقط با مرد است.بعد از طلاق و متارکه زنان از مردان، فرزندان با شرایط خاصی به پدر سپرده می‌شود. نهایتاً به مادر اجازه داده می‌شود هفته‌ای ١ بار فرزند خود را ببیند.حق برای زنان جزء مکروهات و برخلاف شرع و عرف است.مرد اجازه دارد چندین زن را همزمان در عقد خود داشته باشد، خواه دائم خواه موقت و به صورت صیغه‌ای.زن در ایران حق قضاوت در محاکم قضایی و دادگستری را ندارد. در بعضی مواقع حتی اجازه وکالت هم به زن داده نمی‌شود.از آنجا که ایران کشوری اسلامی است زن نمی‌تواند مرجع تقلید باشد.در جامعه ایرانی ما همیشه زنان را به عنوان ضعیفه و ضعیف خطاب کرده اند؛ به چشم حقارت به زنان نگاه می‌کنند، حقارتی که از فرهنگ، دین و مذهب، قانون و حاکمیت اسلامی سرچشمه می‌گیرد.ما زنانی داریم که به تنهای بار زندگی را به دوش می‌کشند.در ایران کسی که خواهان برابری زن و مرد باشد مجرم محسوب می‌شود و با او برخوردهای حقوقی و قانونی می‌شود. اگر کسی در زمینه‌ی حقوق زنان فعالیتی داشته باشد، مخالف نظام دشمن اسلام و محارب با خدا شناسانده می‌شود در ایران اکثر مردان از شاغل بودن زنان ترس دارند چون فکر بیمارگونه این مردان این احساس را همیشه همراه خود دارند که اگه زنی استقلال مالی داشته باشد امکان دارد کانون خانواده دچار فروپاشی شود و شوهرش را به راحتی کنار زند و به تنهایی زندگی را ادامه دهد. زن‌ از دیدگاه شرع، قانون و عرف جامعه، باید در صحنه‌ی ‌خانواده‌ همسری ‌فداکار و قانع،‌مادری‌ مهربان‌ و پر عاطفه ‌و در صحنه‌ی‌ اجتماع‌ باید با عفت ‌و حجاب ‌ظاهر شود.ریشه مشکلات زنان تنها به نقض قوانین باز نمی‌گردد؛ بلکه زیرساخت‌های ناصحیح و فرهنگ غلط حاکم بر جامعه و وجود سنت‌های نادرست نیز از عوامل عدم تحقق آزادی و جنبش‌های آزادی‌خواهانه زنان هستند

 

زن بودن جرم است.

امین بل‌وردی بهمن

زن بودن، به خودی خود جرم است کفنی سیاه بر سرش پوشاندند و زندگی را در او کشتند!! تار مویش، رویش، لبخندش، صدایش و همەی وجودش ممنوع و جرم است، حتی عکسش بر اعلامیه مرگش هم جرم است. سالانه ده‌ها زن به دست خانواده خود به نام شرافت خانوادگی به قتل می‌رسند، به دست آوردن آماری دقیق در این زمینه کار دشواری است، قتل‌ها گزارش نمی‌شوند، عاملان آن مجازات نمی‌گردند و مفهوم قتل ناموسی در جامعە‌ی ما بسیار راحت توجیه می‌شود. چنانچە هر زنی اگر بە دلایل غیرناموسی هم کشته شود بر چسب خیانتکار بە خود می‌گیرد تا خانودها بتوانند عمل خود را بهتر توجیه کنند. براساس ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، کە در بخش‌های از کوردستان هم حاکم است و از این قانون مستثنی نیست، در صورتی که پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود و به پرداخت دیه قتل به ورثه محکوم خواهد شد. یا طبق مادە ۶٣٠ قانون مجازات اسلامی هر مردی کە همسرش را در حال زنا ببیند می‌تواند همسرش را بکشد. زنی کە ناموس خود و خانوادە را بە خطر اندازد نیاز بە شاکی خصوصی ندارد و قانوناً مجازات خواهد شد. پس این دو ماده، به نوعی مجوز قتل‌های ناموسی را صادر کرده و بر اساس این دو ماده است که مقتولین زنان با کمترین مجازات روبرو شده و از چنگال عدالت می‌گریزند. باید بگویم قانونی کە بە مرد اجازە کشتن زن را جهت حفظ آبروی خانودە می‌دهد در کشورهای اسلامی کە بخشی از کوردستان نیز زیر احاطەی آن ادارە می‌شود در حال حاضر هم اجرا می‌شود کە گاهی زن را تا لبە‌ی سنگسار هم می‌کشاند در بخش‌های دیگر کوردستان هم بە دلیل سیستم قبیلەای و عشیرەای و برخورد نکردن و پیگیر نبودن جدی قانون با افراد مزمون وضع بە همین منوال است.قانون در جامعە ما در جهت منافع مردان و محدود کردن آزادی زنان تدوین یافتە است و این در حالی است کە کسانی کە خود را مالک زنان خانودە خود می‌نامند پا را کمی فراتر از این هم نهادەاند در کوچکترین مورد اقدام بە کشتن خواهر، مادر و یا همسر خود می‌نمایند بە عنوان مثال مردی همسر خود را بە خاطر یک پیامک تلفنی با کارد آشپزخانە نصف شب بە قتل می‌رساند، پدری دختر ١۵ سالە خود را بە دلیل داشتن ارتباط دوستی با پسری وادار بە خود سوزی می‌نماید. زنان و دختران می‌توانند به خاطر خیلی از کار‌ها کشته شوند: تلاش برای طلاق گرفتن، صحبت کردن با مرد نامحرم، مورد تجاوز قرار گرفتن، اجتناب از ازدواج اجباری و خشونت بە نام آبرو و ناموس یک مسئلەی خصوصی است و قانون از برخورد با آن باید دوری کند، خانوادەها و بزرگان فامیل از عمل کشتن چشم پوشی می‌کنند. متاسفانه با تجربه‌ای که وجود دارد آن کسانی که می‌کشند و مجری این فرهنگ هستند، می‌دانند که قانون با آنها هیچ کاری ندارد و حتی به نوعی مورد حمایت نیز قرار می‌گیرند، در نتیجه این فرهنگ تداوم پیدا کرده و باقی هم مانده است. آنها می‌دانند که با حکمی که روبرو شوند و با کوچکترین شانس، تبرئه می‌شوند. در این میان هیچ حمایتی از کسانی که مورد آزار قرار گرفته‌اند صورت نمی‌گیرد و حتی کسانی که در این زمینه دست به اعتراض می‌زنند، دستگیر شده و مورد بازجویی قرار می‌گیرند. در فرهنگ ما واژە ناموس بە غلط تعریف شدە است در هر جایی ناموس ارتباط مستقیم با زنان دارد، ناموس یعنی زنان یک خانودە اعم از مادر، خواهر، همسر کە وابستە بە مرد هستند، در نتیجە مردان باید همیشە مواظب ناموس خود باشند کە مبادا زنان دست از پا خطا کنند و آبروی آنان خدشە‌دار شود.بە دلیل مسایل اقتصادی ،متکی نبودن زنان بە خود، نبود پشتوانە‌ی مالی نه از طرف دولت نه از طرف خانودەها در زندگی، ترس و عدم آگاهی از حقوق خود، زنان بە این سبک زندگی تن دادە و با آن مخالفت چندانی ندارند و این واقعیت تلخ را بە عنوان سرنوشت خود قبول کرداند و آن گونە زندگی می‌کنند کە مورد پسند مردان باشند، و در بعضی از موارد مادر خانوادە کە خود او یک زن است در بە قتل رساندن فرزند دختر خود برای حفظ آبرو بە پسرانش کمک کردە است، و سرپوشی بر آن نهادە است. وقتی درخواست طلاق، پدری را بی‌ناموس می‌کند، علاقەی یک دختر و پسر غیرت و شرف برادر را جریحە‌دار می کند، امتناع از ازدواج اجباری، مردان خانواده را بی‌ناموس می‌کند روشن است کە منجربه قتل دخترکان و زنان بی‌گناە خواهد شد.در جامعەی ما ناموس فقط بە زنان مربوط می‌باشد تمام مردان خانوادە بدون در نظر گرفتن سن و سال وظیفەی نگهبانی از آنان را عهدە‌دار هستند، چنانکە جنس مذکر حق مالکیت تمام کمال زن را دارد، تعرض یا ارتباط با جنس مونث گناهی‌ است نابخشودنی، زیرا زن هویت مستقل از خود نداشتە و مانند یک کالا معاملە خواهد شد، و مالکیت خود را ندارد پس باید آنگونە رفتار کند کە مالکان آنان می‌خواهند و این اطرافیان هستند کە حدود رفتار یک زن را تعیین میکنند. اگر زن فراتر از این محدودە قدم گذارد با خطرات جدی روبرو خواهد شد. زیرا بر اساس قوانین وارونه جامعە و سنت‌های عقب افتادەی رایج در جامعه و در خانواده، زنی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، به نوعی لکەی ننگی است برای خانواده و در سطحی وسیع‌تر برای جامعه شده است و این درجامعە ما تا حدودی جا گرفتە است. کمتر خانودەای وجود دارد از این کار چشم پوشی کنند، یا خود زن را می‌کشند یا او را وادار بە خود کشی می‌کنند.در نتیجه تنها کشتن و حذف کردن زن، از طریق کشتن وی ملکه ذهن ما شده و در ذهن ما جای گرفته است. و فردی که آبروی خانواده را پس گرفته باید مورد تشویق قرار بگیرد. و با اندک مجازاتی بە زندگی عادی خود ادامە دهد بدون اینکە عبرتی گرفتە باشد یا مورد عبرت دیگران واقع گردد.زن در جامعەی یک کالا است نه یک موجود انسانی کە دارای حقوق یکسان با مرد باشد، زنان بە عنوان دارایی و اموال مردان محسوب می‌شوند و شرافت و ناموس مردان خود می‌باشند. بدن زنان آبروی خانوادگی است. بیش از این کە بدن زن متعلق بە خود وی باشد متعلق بە مردان خانوداە است. برای اینکە خشونت و قتل زنان رسمیت دادە شود دفاع از ناموس را در برابر آن قرار می‌دهند.

 

 

بی‌عدالتی زبان مادری

بهار زرین پور

زبان مادری زبانی است که از مادر، پدر و نزدیکانمان آموخته‌ایم. بنا به نظر پژوهشگران کودک در رحم مادرش با زبان مادریش آشنا می‌شود و هنگام بدنیا آمدن که گریستن آغاز می‌کند اگر به زبان مادریش با وی سخن گفته شود، گریه‌اش را قطع کرده گوش میدهد. کودک با گذشت زمان و شنیدن مکرر، زبان مادریش را آموخته آغاز به ادای آن می‌کند. کم کم با ساختن جملات کوتاه آغاز به سخن گفتن به زبان مادریش می‌کند. در طول زمان کوتاهی می‌آموزد تا به زبان مادریش احساسات و خواسته‌هایش را به اطرافیان خود تفهیم نماید. با زبان مادریش با دیگران رابطه برقرار کند. با همین زبان بازی می‌کند، می‌خندد، می‌گرید و وارد مشاجره و بگو مگو می‌شود. تنها و تنها با زبان مادریش است که قادر می‌شود دنیای پیرامون خود را بشناسد و بیان نماید. با سخن گفتن به زبان مادری از فردیت و تنهایی خویش خارج گشته از تعلق خود به گروه ویژه‌ای آگاه میشود. او با مهر و محبت، اعتماد و امنیتی که این تعلق به وی ارزانی داشته است زندگی می‌کند. اگر بخواهم یک توضیح علمی بدهیم، خواهیم گفت که سخن گفتن خود تفکری آهنگین (مصوب) است. ما هنگام تفکر خاموشانه با خود سخن می‌گوئیم. و آنگاه که لب به سخن می‌گشائیم، در حقیقت با صدا می‌اندیشیم. هنگامی که ما به زبان مادری سخن می گوئیم، بین ذهن و دهان (زبان) رابطه ای مستقیم برقرار می‌شود. در اینجا می‌خواهم مسئله را قدری بیشتر باز کرده بگویم، زمانی که ما بزبان مادریمان سخن می‌گوئیم در حقیقت بین قلب و ذهن و دهانمان (زبانمان) رابطه ای تنگاتنگ برقرار میشود. زیرا این سخنان لحظات زندگی و تجارب گذشته مان را تداعی کرده در ذهن و روانمان زنده میکند، با هر واژه‌ای احساسهای عمیقی را زندگی میکنیم، خرسند میشویم، ناخشنود می‌گردیم، حسرت می‌خوریم و انتظار می‌کشیم. با زنده شدن جملاتی که در ذهنمان شکل گرفته اند، مکنونات دلمان جان گرفته، از طریق دهان و زبان تمامی احساسات و اندیشه‌های خود را بیان و به دیگران تفهیم میکنیم. درست به همین جهت هنگامی که ما بزبان مادریمان سخن می‌گوئیم، مکانیزم سه گانه‌ای بین دهان و قلب و ذهنمان نظم و شکل میگیرد که با طبیعت انسانی سازگاری کامل و تمام دارد. لذا زبان مادری همچون کلیدی است که دنیای درونی ما را گشوده به نمایش میگذارد. حجب و حیا، عیب و هنر و تمامی مکنونات درونی مان تنها و تنها زمانی آشکار می‌گردد که ما به زبان مادریمان سخن می‌گوئیم. کودک در پنجسال اول زندگیش ۸۰% کل معلوماتی را که در تمام طول زندگیش باید بیاموزد، در خانواده‌اش کسب می‌کند و در ۷ ۶ سالگی نیز سن مدرسه رفتنش فرا می‌رسد. در این مرحله دو وضعیت مختلف پیش می‌آید: کودک در مدرسه بزبان مادریش تحصیل خواهد کرد. کودک به زبانی کاملاً بیگانه با زبان مادریش تحصیل خواهد کرد. مدرسه در شکل‌گیری شخصیت کودک نقش بسیار بزرگی دارد، زیرا مدرسه همانند پلی است بین خانواده و جامعه بزرگ، که آموخته‌های کودک در آغوش خانواده‌اش را کامل تر و علمی تر می‌کند و با پرورش جسم و روحش، وی را جهت کار و زندگی در جامعه آماده می‌کند. احساس هویتی را که کودک در آغوش خانواده‌اش کرده بود و نیز پیوند او را به خانواده و خلق تقویت می‌نماید و در عین حال وی را از مسئولیتهای که در قبال جامعه‌اش دارد آگاه می‌سازد. نخست تأثیرات روحی و شخصیتی شرایطی را بررسی میکنیم که کودک به زبان مادری خود تحصیل می‌کند: گرچه متأسفانه این شرایط برای ما آشنا نیست، اما آن چیزی است که ما پیوسته در آرزو و حسرت آن به سر برده‌ایم. نخستین باری که کودک پا به مدرسه میگذارد، از آنجائیکه نخستین جدائی‌اش از میان خانواده و نزدیکانش نیز می‌باشد، احساسات غریب و شگفت انگیزی احاطه‌اش میکند. نخستین بار در یک محیط رسمی وارد می‌شود که در آنجا کسی را نمی‌شناسد. کودک با چنین احساساتی وارد کلاس می‌شود، سپس معلم نیز وارد شده به سخن گفتن آغاز می‌کند. معلم جایگاه بسیار ارجمندی دارد. کودک هم از وی می‌ترسد و هم احترامش می‌گذارد. هر چند کودک در گیرودار این همه احساس تنهائی و بیگانگی، خانواده و نزدیکانش را در کنار خود ندارد اما او آنچنان نیروی حمایتگری با خود دارد که وی را در ایجاد رابطه با دیگران یاری میرساند و در این محیط شگفت و بیگانه گرما و نیرو می‌بخشد. این نیروی حمایت گر و نجاتبخش « زبان مادری» او است که در اختیار دارد. بیاری زبان مادری با دیگران و حتی با انسانهای نا آشنا ایجاد رابطه می‌کند. معلم را نمی‌شناسد اما زبانی را که او صحبت می‌کند به خوبی می‌فهمد و در سایه این زبان است که او احساس می‌کند معلم نیز یکی از افراد ملتش می‌باشد. دروسی را که معلم می‌آموزد، چون به زبان مادریش میباشد می تواند بخوبی بفهمد. از آنجائی که زبان گوینده بهمان زبانی است که وی بخوبی درک و احساس می‌کند، به سرعت قادر می‌شود به سئوالهای معلم جواب دهد، و این به نوبت خود به کودک حضور ذهن و آرامش روحی می‌بخشد و راه خلاقیت را برویش می‌گشاید. کودک صاحب آنچنان توان و امکانی است که گفته‌های معلم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده سئوالاتی جدیدی را طرح نماید و به همین جهت نیز نیروی تحقیق و بررسی، پرس و جو و خلاقیتش به مرحله رشد و شکوفائی می‌رسد. به علت اینکه تدریس به زبان مادریش جریان پیدا می‌کند، در وجود کودک نیز اعتماد به خود، به خانواده و جامعه‌ای که به آن تعلق دارد هر چه بیشتر و مستحکم‌تر گشته، هویتش بطور کامل شکل می‌گیرد. اگر تحصیل به زبان مادری نباشد چه پیش خواهد آمد اولاً چرا نباید تحصیل بزبان مادری باشد؟ در هر جامعه ایکه انسانها از تعلیم و تربیت به زبان مادری خود محرومند، معنی‌اش حاکمیت ظلم و استبداد سیاسی و اجتماعی در آنجا میباشد. بی‌عدالتی وجود دارد زیرا در آنجا زبانی بر دیگر زبانها و یک گروه انسانی بر دیگر گروههای انسانی در موضعی برتر و حاکم قرار دارد. این به معنی آن است که در آن جامعه استثمار انسانهای غیر حاکم و محو شدنشان از صحنه تاریخ از پیش طرح ریزی گشته است. در حقیقت از اولین روز گشایش مدارس تک زبانی، کوشش برای نیل به این هدف، یعنی نابودی ملتهای غیر فارس در ایران آغاز گردیده و ادامه دارد. کودک نخستین روز پا به مدرسه می‌گذارد. معلم وارد شده سر سخن را باز میکند. کودک چیزی از گفتار معلم نمی‌فهمد زیرا زبان او را نمی‌داند. کودک گرفتار شرایط و فضای تلخ و ناگواری می‌باشد!. زبانی که از مادر و پدرش آموخته و بدان افتخار می‌کرد، در اینجا به کار نمی‌آید و ارزشی ندارد. به او گفته بودند برای آدم درست و حسابی شدن به مدرسه برو! اما برای آدم شدن زبان او بدرد نمی‌خورد و به زبان بیگانه‌ای باید سخن گفت. برای آدم شدن باید فارس شد، این یعنی چه؟!. فارس نشده‌ها جزو آدمها به شمار نمی‌روند! بدین ترتیب کلیه کسانی که بزبان مادریش با او صحبت می‌کنند، در ذهن او از اعتبار و اعتماد می‌افتند. این گونه تفکرات تلخ هر روز و هر ساعت بر روح و روانش ضربه وارد میکند و بدین وسیله نیز هر روز و هر ساعت اعتمادی که به خانواده، زبان و فرهنگش داشت در وجودش می‌میمرد. کودک هر روز تحقیر می‌شود و پس از زمانی نه چندان دراز هویتی که از خانواده گرفته بود نابود می‌شود و بتدریج اعتماد و پیوندی نیز که به جامعه و ملتش داشت گسسته از بین می رود. کودک چون زبان معلمش را نمی‌داند، بخش عمده آموزشهای او را نیز نمی‌تواند بفهمد. گفته‌های معلم را نه می‌تواند بررسی کند، نه می‌تواند سؤالی طرح کند و نه می‌تواند درک کند. اگر هم چیزی بفهمد نمی‌تواند به زبان بیاورد و برای دیگران توضیح دهد. زیرا زبان فهم و بیانش جدا شده است.در زبان مادریش می‌فهمد اما نمی‌تواند فهمیده‌هایش را بیان کند. یعنی رابطه بین ذهن، قلب و دهان (زبان) تماماً قطع میگردد. و این زیان جبران ناپذیری برای رشد انسان بوده، تأثیر منفی بسیار بزرگی بر روح و روان و شخصیت آدمی میگذارد. با جمعبندی هم این واقعیت‌ها می‌توانیم آنچه را که به علت محرومیت از تحصیل بزبان مادریش بر سر کودک می‌آید، چنین خلاصه کنیم: بسیاری از کودکان به علت محرومیت از تحصیل بزبان مادری، اعتماد به نفس خود را از دست داده از همان ابتدا از رفتن به مدرسه امتناع می‌ورزند. به همین جهت نیز درصد بی‌سوادی در اینگونه جوامع بسیار بالاتر از جوامعی است که در آن کودکان بزبان مادری خود تحصیل می‌کنند.

 

 

قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران و ورزش و جامعه

علیرضا بنی‌هاشم ، فرشته خیام

مقدمه: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی می‌باشد. ماهیت انقلاب عظیم اسلامی ایران و روند مبارزه مردم مسلمان از ابتدا تا پیروزی که در شعارهای قاطع و کوبنده همه قشرهای مردم تبلور می‌یافت. این خواست اساسی را مشخص کرده و اکنون در طلیعه این پیروزی بزرگ، ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد. ویژگی بنیادی این انقلاب نسبت به دیگر نهضت‌های ایران در سده اخیر مکتبی و اسلامی بودن آن است. ملت مسلمان ایران پس از گذر از نهضت ضد استبدادی مشروطه و نهضت ضد استعماری ملی شدن نفت به این تجربه گرانبار دست یافت که علت اساسی و مشخص عدم موفقیت این نهضت‌ها مکتبی نبودن مبارزات بوده است. گرچه در نهضت‌های اخیر خط فکری اسلامی و رهبری روحانیت مبارز سهم اصلی و اساسی را بر عهده داشت ولی به دلیل دور شدن این مبارزات از مواضع اصیل اسلامی، جنبش‌ها به سرعت به رکود کشانده شد از اینجا وجدان بیدار ملت به رهبری مرجع عالی‌قدر تقلید حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ضرورت پیگیری خط نهضت اصیل مکتبی و اسلامی را دریافت و این بار روحانیت مبارز کشور که همواره در صف مقدم نهضت‌های مردمی بوده و نویسندگان و روشنفکران متعهد با رهبری ایشان تحرک نوینی یافت. (آغاز نهضت اخیر ملت ایران در سال هزار و سیصد و هشتاد و دو هجری قمری برابر با هزار و سیصد و چهل و یک هجری شمسی می‌باشد.) اصل بیستم: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. اصل بیست و یکم: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد: ایجاد زمینه‏‌های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او.1-حمایت مادران، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند، و حمایت از کودکان بی‌سرپرست. 2-ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده. 3-ایجاد بیمه خاص بیوه‌گان و زنان سالخورده و بی‌سرپرست. 4-اعطای قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولی شرعی. حال با توجه به اصل بیستم قانون اساسی ناگهان حادثه هفته گذشته که در شهر مقدس مشهد و در جریان بازی فوتبال بین تیم‌های ایران و لبنان در استادیوم ورزشی امام رضا مشهد اتفاق افتاد برایم سؤالات زیادی را مطرح کرد که چرا باید با عده‌ای از بانوان سرزمینم که حتی کودکانی هم در آنجا حضور داشتند اینگونه برخورد شود ؟ با گاز اشک‌آور؟ با اسپری فلفل؟ آخر چرا؟ به چه جرمی؟ باشد حتی اگر هم قرار نبود بانوان در ورزشگاه برای تماشا حضور داشته باشند فکر نمی‌کنید که راههای دیگری هم برای جلوگیری از ورود آنها وجود داشت؟! آخر این حجم از نیروی امنیتی برای مقابله با بانوانی که دین اسلام آنها را سرچشمه لطافت و مهر الهی میداند؟ آیا این همان اصل بیست قانون اساسی است ؟اصل بیستم: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. آیا بند یک اصل بیست و یک این موضوع را مطرح کرده؟ در پایان فقط به این فکر میکنم که آیا این قانون اساسی در طی این سالها در چه مواردی رعایت و اجرا شده؟.

 

دنیای تقییر یافته

محمدرسول لامعی رامندی

یک تبعه ایرانی هستم که از جمهوری اسلامی ایران فرار کردم تا بتوانم آزادانه توسعه پیدا کنم و حقوق آزادی فردی خود را مطالبه کنم اوضاع در ایران بدتر و بدتر می‌شود ، جمهوری اسلامی از زمان رهبر دینی خود روح الله خمینی استقرار یافته است و یک دیکتاتوری است . تفاوت سال 1979 با امروز این است که کشور از نظر اقتصادی ویران شده است، در ایران الیگارشی‌ها نیستند ، بلکه حامیان رژیم هستند که برخی از آنها دارایی‌های میلیاردی دارند این در مورد میلیاردها تومان، واحد پول محلی نیست، که در واقع چیز خاصی نباشد، بلکه در مورد مبالغی به یورو یا دلار است. پس از معرفی یورو، به یاد دارم که 1000 تومان و بعد در مدت زمان طولانی 4000 تومان برابر با 1.00 یورو، و درحال حاضر برای یک یورو باید 30000 تومان پرداخت کنیم. من نیازی به توضیح ندارم که این برای چه کسی صدق می‌کند ، مردم در حال مبارزه برای زنده ماندن هستند و گروه کوچکی از ثروتمندان که ساختارهای مافیایی را اداره می‌کنند ، ثروتمندتر و ثروتمندتر می‌شوند . حالا آقای پوتین با کمک رئیسی رئیس جمهور ایران به اوکراین حمله می‌کند و اعلام می‌کند که میخواهد آنها را از شر جنایتکاران شرور خلاص کند، همه می‌توانند به این موضوع فکر کنند که عجیب نیست کسانی که قرار است آزاد شوند اسلحه در دست دارند و با تمام قوا در مقابل متجاوزان روس از خود دفاع می‌کنند. تمام جهان و رهبران آن در تلاش برای باج خواهی و پیشبرد منافع خود هستند، همه چیز در مورد قدرت و شهوت قدرت است. سازمان ملل در مورد اینکه آیا روسیه مسئول حمله به اوکراین است رأی گیری کرد و کشورهای کمی با آن مخالفت کردند، عجیب نبود که کره شمالی و ایران هم مخالف باشند زیرا هیچ کس واقعاً جرأت مقابله با آقای پوتین را ندارد، زیرا این نیز تایید جنگ جهانی سوم است. ما باید کنار بایستیم و تماشا کنیم که افرادی مانند رئیس جمهور اسلامی، رئیس جمهور روسیه و سایر رؤسای جمهور بقیه جهان را تهدید کنند و آشکارا تهدید به استفاده کردن از سلاح هسته‌ای در صورت وجود هر گونه مداخله خارجی کنند. ما حتی بیشتر از این می‌ترسیم که کشورهایی مانند ایران بخواهند و بتوانند به سلاح هسته‌ای دست یابند و سپس ادعای نجات کل مردم اسرائیل را داشته باشند. ما، یعنی مردم جهان ، باید هر کاری از دستمان بر می‌آید انجام دهیم تا با رهبران ملتهایی که آشکارا به وجود این جهان اهمیتی نمیدهند بجنگیم و مشخص کنیم که این افراد در کجا قرار دارند. آنها باید حامیان خود را از دست بدهند و منزوی شوند، وقتی این اتفاق بیفتد، آنها نیز موقعیت قدرت خود را از دست می‌دهند . در این راستا من از شما می‌خواهم، دانش و آموخته‌های خود را در مورد جنایات صاحبان قدرت افشا کنید و تا حد امکان به مردم اطلاع دهید، زیرا تا کنون این افراد همیشه توانسته‌اند خود را از طریق شبکه‌های از دروغ‌ها به گونهای معرفی کنند که گویی آنها آدمهای خوب هستند و بقیه افراد متجاوز و بد. دیکتاتورهای جمهوری اسلامی ایران را سرنگون کنید و به دیوان بین المللی دادگستری بکشانید! این مقاله برای همه دوستان دموکراسی همه افرادی که این مقاله را می‌خوانند میتوانند اول فکر کنند و بعد نظر بدهند . من اهل جمهوری اسلامی ایران هستم ، من از اواخر سال 2015 در جمهوری فدرال آلمان هستم . من مسلمان به دنیا آمدم و باید مسلمان بمیرم، این یک الزام در ایران است که باید رعایت شود. من در ایران خیلی چیزها را متوجه شده بودم و باید بارها و بارها با وحشت متوجه می‌شدم که همه اعمال ناشایست به خواست خدا توجیه شده است. برای من روشن شد که چرا این اتفاق می‌افتد، اسلام به قدرتمندان و نزدیکان آنها خدمت می‌کند، من فهمیدم که رژیم مایل است به مردم بفهماند که برای مردم و رفاه آنها می‌ایستد و می‌جنگد تا مشروعیت هر کسی را که نظر دیگری دارد را سرکوب کند و این کار را با اکثریت مفروض مردم انجام میدهد. من تفاوت بین دیکتاتوری و دموکراسی را فهمیدم، من از دموکراسی چیزهای زیادی یاد گرفتم . انتخاب آزادانه دین که هرگز از سوی صاحبان قدرت در جهان اسلام و قطعاً در جمهوری اسلامی ایران مورد تایید قرار نگرفته، به معنای دموکراسی است. من فهمیدم که دموکراسی به این معناست که قدرت بر هر چیزی که بر جمعیت تأثیر می‌گذارد باید توزیع شود نه در دست یک عده باقی بماند، من فهمیدم که مهمترین کلمه در زندگی یک انسان باید آزادی باشد. در نتیجه آزادی فرد مهمترین خیر در زندگی یک فرد است هیچ کس نمی‌خواهد کسی به او بگوید که با چه کسی می‌تواند در یک خانه زندگی کند، چگونه می‌تواند در این خانه زندگی کند، چه چیزی می‌تواند صبح بپوشد، چه موسیقی را می‌تواند گوش کند، چه کلماتی را می‌تواند بر زبان بیاورد. این‌ها که گفته شد تنها تعداد کمی از معنای آزادی است. یک دیکتاتوری همیشه می‌گوید. «شما اجازه ندارید آن کار را انجام دهید، اجازه ندارید آن کار را انجام دهید و اجازه ندارید آن کار را انجام دهید» البته هر آزادی حدی دارد، اما نباید کسی، کسی را محدود کند شخصأ، من میخواهم بتوانم نظرم را بیان کنم، میخواهم بتوانم همانطور که از آن لذت میبرم خودم را هنرمندانه بیان کنم، میخواهم نظرم را آنطور که میخواهم بیان کنم اینها فقط چند نمونه کوچک هستند که باید برای هر فردی و در نتیجه هر انسانی مهم باشد انسان خودش باید تصمیم بگیرد که بی دین است یا با دین .همه اجازه دارند دین و بی دینی را تجربه کنند ، اما این نیز مانند باقی در کشور من جرم محسوب می‌شود اینها حداقل آزادی‌هایی است که هر فرد در این دنیا باید و باید بدون آن که حتی یک کلمه بحث به وجود بیاید، از آن برخوردار باشد . من با این آزادی‌ها در آلمان آشنا شدم و خوشحالم که آنها نیز بدون محدودیت به دلیل اینکه من یک خارجی هستم در دسترس من هستند من یاد گرفته‌ام برای کلمه آزادی ارزش قائل باشم و آن را بدیهی ندانم من اغلب گیج می‌شوم که چه تعداد از آلمانی‌ها متوجه بهشتی که در آن زندگی می‌کنند نیستند زیرا دموکراسی در شکل واقعی به هیچ وجه امری بدیهی نیست. همه مراقب دموکراسی باشید! به او احترام بگذارید و از وجودش خوشحال باشید. فراخوان برای رأی دادن من یک ایرانی هستم که در پاییز 2015 به آلمان آمدم و مجبور شدم اینجا بمانم. مدام می‌پرسم اشتباهم چه بود که اجازه نداشتم در کشورم بمانم از آن زمان تاکنون من فکر میکنم که آیا من کار اشتباهی برای دولت و یا کشورم انجام داده‌ام. در آلمان در مورد موضوعات مختلف اظهارات سیاسی کردم، در مورد مسائل مذهبی، در مورد مسائل آزادی هنری، آزادی بیان و برج‌های فلکی مشابه بیانیه‌هایی دادم در اینجا به من اجازه این کار داده شد ولی در کشورم ممنوع است و حق این کار را نداشتم. من دوست دارم در اینجا نظرسنجی کنم و فقط افرادی که از کشورهای اسلامی آمده‌اند میتوانند به سوالات زیر با بله یا خیر پاسخ دهند. در آلمان یک ماده 3 در قانون اساسی وجود دارد مضمون این است که همه مردم در برابر قانون برابرند و زن و مرد از حقوق مساوی برخوردارند ( ) این درست است یا غلط ؟ ( ) بله، خیر. در آلمان ماده 4 در قانون اساسی وجود دارد . در مورد آزادی مذهب صحبت می‌کند این به این معنی است که هر کسی آزادانه تصمیم می‌گیرد که کدام دین را می‌خواهد دنبال کند یا هیچ دینی را نمی‌خواهد. آیا این ادعا درست است یا غلط ؟ ( ) بله ( ) خیر سپس به مسئله آزادی تظاهرات برای همه فکر کردم، آزادی فعال بودن هنری به روشی که می‌خواهید و آنچه می‌خواهید بیان کنید. من به این نتیجه رسیده‌ام که هر انسانی این حق را دارد از شما می‌پرسم آیا موافقید که آزادی هنر، آزادی تظاهرات و غیره یک حق بشری است ؟ بله ( ) خیر من علاقه‌مندم که چند نفر در مورد این سؤالات نظر بدهند چون مجبور شدم کشورم را ترک کنم چون در داخل رأی مثبت داده بودم. هر انسانی باید از حقوق مندرج در قانون اساسی آلمان برخوردار باشد شاید من اشتباه میکنم، ولی هرچه افراد بیشتر نظر دهند و توضیح دهند، نتیجه بهتری خواهیم داشت. من از همه می‌خواهم نظر بدهند، هیچ اتفاقی نمی‌تواند برای شما بیفتد، هر ضربدر با بله یا خیر نتیجه واضح‌تری برای من می‌دهد.

 

 

۶ قانونی که زنان کارگر ایرانی باید بدانند

سید سعید نوری زاده

در حال حاضر با توجه به گستردگی کار در کشور، زنان زیادی وجود دارند که در فضای کارخانه‌ها و کارگاه‌ها مشغول به کار هستند. اما با توجه به مسائلی نظیر تبعیض جنسیتی، ممکن است حقوق زنان کارگر ضایع شود. بنابراین زنان کارگر تا حد امکان باید حقوق مهم خود را در این زمینه بشناسند. متأسفانه به دلیل اطلاع رسانی نادرست زنان کارگر زیادی از این حقوق آگاهی ندارند و برخی از کارفرماها هم از بی‌اطلاعی این گروه سوء استفاده کرده و حقوق و مزایای آن‌ها را به درستی نمی‌پردازند. بنابراین افزایش آگاهی درباره حقوق زنان کارگر بسیار مهم به نظر می‌رسد. به همین منظور در ادامه گزارش شش مورد از حقوق زنان کارگر اطلاع رسانی می‌شود اول؛ کمک هزینه عائله‌مندی: زنان هم مانند مردان در صورتی که مخارج فرزندان خود را پرداخت کنند از کمک هزینه عائله‌مندی برخوردار می‌شوند. براساس قانون اصلاح نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولت مصوب فروردین ماه 1380، مستخدمان زن شاغل یا بازنشسته که به تنهایی متکفل مخارج فرزندان خود هستند، مشمول کمک هزینه عائله‌مندی و حق اولاد می‌شوند. دوم؛ مرخصی بارداری و زایمان: طبق قوانین کار، مرخصی زایمان و بارداری زنان کارگر شش ماه اعلام شده است. بعد از اتمام این مدت زمان هم زن کارگر امکان بازگشت به کار سابق خود را دارد. این مدت زمان با تأیید سازمان تامین اجتماعی جزو سابقه خدمت زن کارگر محسوب خواهد شد. ضمنا در مدت بارداری انجام کارهای سخت و سنگین کارگری ممنوع است. سوم؛ محاسبه ساعت کاری زنان کارگر شیرده: براساس قانون کار کشور، زنان کارگری هستند که کودک زیر دو سال دارند، این امکان را دارند از هر سه ساعت زمان کاری، نیم ساعت به بچه خود شیر بدهند. در واقع این فرصت جز ساعت کاری آن‌ها محسوب شده و به ایشان حقوق تعلق می‌گیرد. چهارم؛ بازنشستگی زنان کارگر: براساس قانون تامین اجتماعی، حداکثر سن بازنشستگی زنان 55 سال است. در این شرایط فرد بیمه شده با داشتن حداقل 20 سال سابقه حق بیمه می‌تواند بازنشست شود. اما اگر زن کارگری دارای 10 سال سابقه کار و 55 سال سن باشد، متناسب با سنوات پرداخت حق بیمه امکان بازنشستگی را دارد. پنجم؛ شرایط لازم برای درخواست بازنشستگی:اگر زن کارگری 30 سال تمام کار کرده و حق بیمه مربوط به سازمان را هم پرداخته و همچنین سن وی به 45 سال رسیده باشد، امکان ارائه درخواست برای بازنشستگی را دارد. مستمری بازنشستگی بانوان مذکور براساس 30 سال سابقه کاری محاسبه و پرداخت خواهد شد. ششم؛ شرایط ویژه قانون برای بازنشستگی پیش از موعد زنان کارگر: زنان کارگری که 20 سال سابقه کار دارند و سن آن‌ها هم به 42 سال رسیده درصورتی که حق بیمه خود را پرداخت کرده باشند، می‌توانند با دریافت 20 روز حقوق بازنشست شوند.

 

کمونیسم اسلامی

مصطفی مصطفی نیا

با آغاز سال ۲۰۲۲ میلادی جهان امیدوار بود تا بعد از دو سال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مربوط به ویروس کرونا که به هر دلیلی از کشور چین کمونیست انتشار یافته بود، دوباره روی پای خود بایستد و با فراموش کردن آن روزهای تلخ و پر از مرگ ، مجددا مسیر زندگی نرمال را طی کند که ناگهان در آخرین روزهای ماه فوریه بار دیگر جهان در شوک فرو رفت. اینبار توسط دیگر کشور کمونیست یعنی روسیه. حمله روسیه به مردم صلح‌جو و آرام اکراین و تصاویر و اخباری که از آن منتشر می‌شد بار دیگر چهره زشت قدرت طلبی، ظلم و کمونیست را به جهان نشان داد. تفکری که ابتدا با وعده‌های جذاب و عوام فریبانه در اقشار ضعیف جامعه نفوذ می‌کند اما در انتها نتیجه‌ای جز فساد، رانت خواری، تنگ شدن حلقه قدرت، دیکتاتوری، دشمنی با سایر تفکرات ، ثروت اندوزی حاکمان و فرودستی مردم در بر ندارد.سالها است بر این عقیده هستم که آنچه که اجازه نمی‌دهد بشر رنگ صلح را ببیند، کمونیسم و زیر سایه آن، بنیادگرایی مذهبی که بهتر بگویم بنیادگرایی اسلامی است. همین امر سبب شد تا تصمیم بگیرم در قالب متنی کوتاه به تشابهاتی که بین این دو تفکر به ظاهر بی‌ارتباط میبینم، بپردازم.در کشاکش جنگ اکراین تمام کشورها و انسان‌های آزاده هر کدام به نوعی در مقابل این تجاوز همدردی نمودند و خود را در کنار مردم اکراین قرار دادند به جز چهار کشور که به طور مستقیم و غیر مستقیم از این حمله حمایت کردند. به جز چین که به طور مستقیم برای کمک به روسیه سرباز به میدان جنگ فرستاد، چین، سوریه و ایران نه نتها واکنشی در جهت مخالفت با این جنگ نشان ندادند بلکه هر کدام به نوعی از این تجاوز آشکار پوتین حمایت کردند. به عنوان مثال در هیچ کدام از خبرگزاری‌های رسمی ایران کلماتی چون تجاوز، جنگ، حمله اجازه چاپ پیدا نکردند و حتی هنگامی که روبرت لواندوفسکی بازیکن لهستانی بایرن مونیخ با بازوبندی که طرح پرچم اکراین بود به میدان رفت، رسانه‌های سپاه پاسداران با لحنی تند به نکوهش این بازیکن پرداختند و نوشتند که آقای لواندوفسکی جنگ اکراین به شما چه ارتباطی دارد و همچنین در اولین جمعه بعد از جنگ امامان جمعه یکی پس از دیگری با ابراز رضایت از حمله روسیه آن را نتیجه زیاده خواهی های ناتو و آمریکا دانستند.با نگاه به وضعیت کشورها با نگرش کمونیستی می‌توان گفت، تمامیت خواهی حزب حاکم، فساد مالی در سطوح مختلف حکومت، رانت‌خواری و باندبازی، عدم آزادی بیان و عقیده، زیر پا گذاشتن حقوق ذاتی و شهروندی افراد، مخالف سیستماتیک با حقوق بشر و دموکراسی ، سانسور گسترده و فشار به شهروندان برای پذیرش ایدئولوژی حاکمان و سیاسی جلو دادن هر گونه مخالفت در جهت سهولت سرکوب آن از جمله ویژگی های این نوع حکومت است.نکته جالب توجه اینکه، تمامی این ویژگی‌ها در کشورهایی در آنها حکومت اسلامی زمام‌ امور را بدست دارد نیز مشهود است. به عنوان مثال هر کس که در جمهوری اسلامی ایران زندگی کرده باشد، تمامی این ویژگی‌ها را با تمام وجود خود حس کرده است. حتی می‌توان گفت حکومت‌های اسلامی شرایط را برای شهروندان پیچیده تر نیز می‌کنند زیرا به بهانه‌ی اجرای شریعت اسلام، در خصوصی‌ترین مسائل مردم نظیر روابط و گرایش های جنسی، اعتقادات مذهبی، مواد غذایی مصرفی و تفریحات مردم نیز دخالت و اعمال محدودیت می‌کنند. اما به راستی این شباهت از کجا ناشی می‌شود و چرا حکومت‌های اسلامی و کمونیستی تا بدین حد با هم تشابه دارن برای رسیدن به پاسخ این سوال باید موضوع را از دو زاویه مختلف بررسی کرد. اول اینکه با نگاهی به تاریخ معاصر ایران و مطالعه عملکرد برخی از آخوندهای تاثیر گذار درتاریخ معاصر مثل نواب صفوی و علی خامنه‌ای و حتی میرزا کوچک جنگلی که اون نیز در دوران جوانی طلبه بود می‌توان دریافت که بسیاری از این چهره به طور شگفت انگیزی تحت تاثیر تفکرات کمونیستی بوده اند، بسیاری از آنها یا به طور مستقیم با حزب توده همکاری داشتند یا به طور غیرمستقیم تمایلات خود را به تفکر کمونیستی را عنوان می‌کردند و رفتارها و سخنانشان آشکار و پنهان در مدح ایدئولوژی چپ بوده است. بعدها در خلاء سایر نیروها و تفکرات سیاسی این نیروها توانستند با برچسب اسلامی توجه توده مردم رو به خود جلب و با حمایت مالی و سازمانی از اربابان خود قدرت را در ایران بدست گیرند و تا به امروز کشور را به ورته نابودی بکشانند.دلیل دوم این شباهت را باید درعلاقه حکومت‌های اسلامی به تمامیت خواهی و حذف دیگر جریانات سیاسی، در کشورداری دانست. با توجه به اینکه هر کدام از فرقه‌های اسلامی خود را به حق و دیگران باطل می‌داند، حذف کامل رقبا و قالب کردن تفکر خود در کل جامعه قدم اول تثبیت حکومت اسلامی می‌دانند و از آنجا که حکومت‌های کمونیستی بر خلاف کشورهای دموکراتیک ، سالهاست به سرکوب مخالفان و مردم کشور خود اهتمام می‌ورزند و تقریبا تمام روش‌های رسیدن به این هدف را ابداع کرده‌اند، به الگوی مناسبی برای حاکمان اسلامی تبدیل شده‌اند. آنچه مسلم است این است که جهان به اندازه کافی آفات این نوع نگرش را تجربه کرده است و انسانها به قدر کافی مصیبت‌های ناشی از این دیکتاتوری را که در قالب‌های مختلف ظهور می‌کند را از سر گذرانده است. شاید به توان گفت اولین قدم برای رسیدن به فردایی بهتر برای نوع بشر، آموزش نسل جدید و آشنا کردن آنها با ارزشها و حقوق انسانی و نیز بیان تجربیات تلخ بنیادگرایی و تمامیت خواهی حاکمان خودکامه و تاثیر تفکر آنها بر زندگی مردم کشورهایشان باشد.

 

 

ممنوعیت شادی برای زنان در ایران

شهلا شاهسونی

شادی به معنای شاد بودن، خوشحالی و سرور است. برای شادی چارچوب و مرز تعیین شده‌ای نمی‌توان در نظر گرفت. زیرا از دید افراد و فرهنگ‌های مختلف شادی معنا و مصادیق مختلفی دارد. در سال 2011 مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه‌ای را تصویب کرد و در آن این هدف اساسی بشر را مورد توجه قرار گرفت که پیشرفت فقط رشد اقتصادی نیست، بلکه سعادت و خوشبختی نیز هست. دو سال بعد ، در سال 2013، همه 193 کشور عضو سازمان ملل متحد موافقت کردند که روز 20 مارس به عنوان روز جهانی شادی نام گذاری شود. در سال 2015، سازمان ملل متحد پروسه‌ی دستیابی به 17 هدف توسعه پایدار را آغاز کرد که هدف آن پایان دادن به فقر، کاهش نابرابری و محافظت از سیاره زمین بود، سه جنبه کلیدی که منجر به رفاه و خوشبختی می‌شود. پژوهش ها نشان داده است که شادی رابطه ای مستقیم با مسائلی همچون پیوندها و تعامل های اجتماعی، وضعیت فرد از نظر داشتن شریک زندگی، کار، درآمد و حتی نزدیکی به انسان های شاد دارد. سازمان ملل سالها پیش روز جهانی شادی را به عنوان راهی برای تشخیص اهمیت شادی در زندگی مردم و انتشار شادی های بزرگ و کوچک و ایجاد تغییرات قابل توجه در چگونگی نگاه افراد به جهان اطراف تعیین کرد. نقش شادی در سلامت بدن و روح انکار ناپذیر است. بر اساس مطالعات انجام شده احساس شادی سبب می‌شود بدن به کمک آنتی بادی های ترشح شده که سیستم ایمنی را تقویت می‌کنند، به عوامل بیماری‌زا پاسخ بهتری دهد، شاید به همین دلیل است که افراد شاد کمتر به بیماری‌های مختلف مبتلا می‌شوند. را دارند پس شادی موجب کاهش استرس و اضطراب می‌شود. شادی با افزایش سطح آستانه درد سبب کاهش درد بیماری‌های التهابی عضلانی اسکلتی، سرگیجه، سوزش معده و بسیاری دیگر از مشکلات می‌شود. شادی موجب افزایش کاررایی، افزایش قابلیت تجزیه و تحلیل مغز، بهبود عملکرد تمرکز و حافظه می‌شود. افراد شاد دچار بیماری‌های روحی نمی‌شوند و به سلامتی خود اهمیت می‌دهند. سازمان ملل متحد در جدیدترین گزارش سالانه خود از بررسی وضعیت سعادتمندی در ۱۴۶ کشور جهان که پیش از تهاجم روسیه به اوکراین انجام گرفته بود اعلام کرد، فنلاند برای پنجمین‌ بار در جایگاه نخست و ایران در رتبه ۱۱۰ این جدول قرار گرفت. آمارهای سال ۲۰۲۰ گزارش جهانی شادی نیز نشان داده که ایران از نظر «شادکامی» در بین ۱۵۳ کشور مورد بررسی در جایگاه ۱۱۸ و از لحاظ شاخص «نابرابری جنسیتی» بین ۱۸۹ کشور، در رتبه ۱۱۳ قرار دارد .نظرسنجی های گوناکون نشان می‌دهد، مردم ایران یکی از ناشادترین مردم دنیا هستند. زنها و دختران امیدی به آینده و سازندگی ندارند، بی‌کاری، نرخ بالای تورم، تبعیض، نابرابری، فقر، فحشا، عدم وجود هر گونه تفریحات و امکانات ورزشی برای زنان وجود دارد، اما نقش روحانیون در شادی ستیزی، عزاگستری و مصیبت آفرینی را نباید نادیده گرفت. دشمنی آنان با شادی زنان، جشن در مراسم سنتی مثل نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده‌بدر، آواز، رقص، پایکوبی و اساسا هر گونه شادمانی زنان حتی برای دختر بچه ها در مدارس ممنوع است. آنان تا جایی در احوالات شحصی زنان دخالت می‌کنند که علنا با ذکر احادیثی چون: نخندید! خنده از وقار زنان می کاهد، به جنگ علیه شادی و شاد زیستن می روند. تا حدی که از ابراز شادی ورزشکاران زن در مسابقات و نیز پوشیدن لباس‌هایی با رنگ شاد برای زنان جلوگیری می‌کنند انگار که باید همیشه عزادار بود. به امید روزی که ما زنان ایرانی با شاد زیستن ، از زندگی و آزادی در حریم شخصی و خصوصی لذت ببریم. و تقدیم شعری از فریدون مشیری: غم دنیا نخواهد یافت پایان، خوشا در بر رخ شادی‌ گشایان، خوشا دل‌های خوش، جان‌های خرسند، خوشا نیروی هستی‌زای لبخند، خوشا لبخند شادی‌ آفرینان، که شادی روید از لبخند اینان، نمی‌دانی دریغا- چیست شادی، که می‌گویی: به گیتی نیست شادی، نه شادی از هوا بارد چو باران، که جامی پر کنی از جویباران.

 

چه کسی می ترسد ؟

حسین نظریانی ترک امیر

نیرو های ساده‌ای که شب با شرمندگی باید از مسیر کوچه یا خیابانی به خانه خود برگردند! که روز در مقابل اهالی آن سلاح بر دست ایستاده بودند. باید با بقال محل با همکلاسی سابق با پسر خاله و یا با برادری رو به رو شوند که مخالف حکومت است. حکومتی که خود آنها نیز بعد از دیدن عملکرد چهل ساله‌اش در اعماق وجود خود هیچ اعتقادی به آن ندارند.! اما ناگزیر از تبعیت نظامی هستند.چه کسی می‌ترسد؟ دیگر به جرأت می توان گفت از حکومتیان نشسته بر قدرت از شخص خامنه ای تا آبدارچی «آقا» از فرمانده سپاه متوهم، تا امنیتی‌های پنهان شده در تاریکی! از فرماندهان انتظامی تا فرمانده بسیجی بی‌هویت! کسی ترسوتر نیست! طنز تلخ و شیرین مبارزه مردم زمانی است که حکومتیان و فرماندهانی که امر بر سرکوب و کشتار مردم می‌دهند. خائف‌تر از همه هستند. خائف از چشم انداز گسترش دامنه اعتراضات که می‌دانند سرانجام به کجا ختم خواهد شد. خائف از آن پاسدار و بسیجی زیر دستی که شاید در زمان اعتراض‌های پراکنده به ابعاد فاجعه بار کاری که می‌کرد پی نمی‌برد. اما به هر میزان که بر میزان نارضایتی مردم از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افزوده می‌شود و حضورشان در صحنه مبارزه پر رنگ تر می‌گردد! ترس و سؤالش بیشتر می‌گردد. رو در روئی دائم نیروهای ساده دستگاه سرکوب که جزئی از همین مردم هستند و در هر قدم و هر لحظه در برابر مردمی که حال بر تعداشان افزوده می‌شود آنها را در وضعیت دوگانه‌ای قرار می‌دهد نیروهای ساده‌ای که شب با شرمندگی باید از مسیر کوچه یا خیابانی به خانه خود برگردند! که روز در مقابل اهالی آن سلاح بر دست ایستاده بودند. باید با بقال محل با همکلاسی سابق با پسر خاله و یا با برادری روبرو شوند که مخالف حکومت است .حکومتی که خود آنها نیز بعد از دیدن عملکرد چهل ساله‌اش در اعماق وجود خود هیچ اعتقادی به آن ندارند! اما ناگزیر از تبعیت نظامی هستند تبعیت سربازانی که هر میزان حضورشان در خیابان بیشتر شود شکننده‌تر خواهند بود. هر فرمانده‌ای هم می‌داند که حضور دائم و طولانی مدت سربازان در خیابان در مقابل مردم چه میزان برای آنها مسئله ساز است. شاید در شروع کار در گرما شعار، فرمان و دسپلین نظامی این ترک خوردن! به فکر رفتن احساس نشود اما به هر میزان که بر دامنه اعتراضات افزوده می‌شود به همان میزان بر میزان ترس و این که چه خواهد شد؟ چه خواهم کرد؟ حق با کیست؟ در بدنه دستگاه سرکوب افزوده می‌شود. آنها را آسیب‌پذیرتر می‌کند.آنچه که امروز حکومیان را ترسانده و در هراس افکنده است صرفا آمدن مردم به خیابان‌ها نیست. مسئله عمیق‌تر است .مسئله کارنامه و عمل کرد رژیمی است که طی چهل سال کشوری را که داشت به طرف کشورهای پیشرفته جهان می‌رفت و تلاش می‌کرد جایگاهی در خور از حیث اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای خود کسب کند را به فلاکتی کشانده که قابل توصیف نیست .طی این چهل سال عرصه‌ای از حیات اجتماعی و اخلاقی مردم نبوده که توسط این حکومت نالایق، دزد و فاسد به تاراج نرفته باشد. اگر دریچه قلب هر انسان ایرانی را باز کنید. جز کینه تلنبار شده، جز نفرت از حکومت چیزی نخواهی یافت. این بزرگترین نقطه ضعف حکومت است. حکومتی که می‌داند چه با مردم کرده و چگونه کاسه صبر مردم لبریز گردیده است. جنس اعتراضات امروز دیگر از جنس اعتراضات سال‌های قبل نیست. هر کس امروز می‌داند کیست و در کجای کار قرار گرفته است. راه برگشتی نیست. تمام ظرفیت‌های رژیم خالی شده کفگیر به ته دیگ رسیده است .گرگ‌های چمباتمه زده دور حکومت با وجود آگاهی از خطر درصدد دریدن همدیگرند. این قانون‌مندی تمام رژیم های استبدادی است که راهی برای بازگشت خود نمی‌گذارند. چرا که در ظرفیتشان نیست! خامنه‌ای و سپاهیان نشسته بر قدرت هرگز دست از قدرت بر نمی‌دارند. این قانون‌مندی تمام خیزش‌های و اعتراضات مردمی است که سرکوب شدید، فشار زندگی، نبود چشم اندازی برای تغییر در رفتار حکومت و بهتر شدن وضعیتشان آنها را به رو در رویی تا پای مرگ با حکومت می‌کشاند. مردمی که طی سالها نخست امیدوار بودند. سپس سر خوردند، برای مدتی دندان روی جگر نهاده انتظار کشیدند. در این مسیر از هم جدا شدند. شخصیت‌های فردی‌شان در ناگزیری زندگی به گنداب حکومتی آلوده شد. اما رفته رفته واقعیت زندگی، کینه از دزدان قانونی که گوهر زندگیشان را به تاراج برده و با نهادن دست بر گلوی آنها راه تنفس بر ملت بسته‌اند کار را بجایی رسانده که مردم از عمیق‌ترین لایه‌های درون خود فریاد می‌کشند یا مرگ یا آزادی! فریادی که تن می‌لرزند. فاصله‌های ایجاد شده را در هم می‌ریزد. مردم را به میدان‌گاه مبارزه می‌کشاند، هم دلی می‌آفریند. شهامت از دست رفته باز مردم به میدان آمده را در جریان مبارزه‌ای که هر روز گسترده‌تر می‌شود ‎می‌گرداند و چهار سوی کشور را فرا می‌گیرد مصمم‌تر می‌سازد. از درون خود رهبران خویش را بیرون می‌دهد. شکاف در صف دشمن می‌افکند. قدرت خویش باز می‌یابد. قدرتی که واقعیتی است و تکیه بر قلب‌های خواهان آزادی! بر عدالت، دمکراسی مبتنی بر اراده جمهور مردم دارد. انتخابی آزاد بر اساس رأی آزادانه مردم. بر اساس سکولاریسم جدا کننده دین از حکومت! زندگی صلح آمیز تمام ملیت‌های کشور و برگرداندن نظم جامعه بر پایه دستاوردهای بشری در سیمای انسان قرن بیست و یکم در سیمای انسان ایرانی تلاشگر برای یک زندگی شرافتمندانه، خلاق، پاکیزه، مصلحانه، خالی از بغض و کینه و تنفر از جنگ طلبی، بی‌قانونی، فساد، دزدی، ریا، پاچه خواری، حق‌کشی و بی‌مایگی ناشی از جهل و تعصب! عناصری که جمهوری اسلامی رواج دهنده آنها است. دور افکندن چنین جامه چرکینی که حکومت چهل ساله اسلامی به اجبار برتن مردم پوشانده امری است سخت اما لازم و ممکن.

 

وضعیت بحرانی آزادی بیان در ایران و تحت فشار بودن فعالان خبری و روزنامه نگاران

امیررضا ولی زاده

رسالت خبرنگاران و روزنامه نگاران این است که قلم آنها عدالت و برابری را رعایت کند و وقایع و رویدادها را عین واقعیت انعکاس دهند و همچنین وظیفه این فعالان خبری است که به مردم جامعه آگاهی رسانی کنند و جامعه را با عدالت و حق خود شان مطلع سازند و صدای اقشار جامعه را به مسئولان و رهبر کشور و جوامع بین‌الملل برسانند اما این امر در کشور ایران و زیر سایه جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن کاری است بسیار سخت و دشوار و پر خطر. به گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز؛ ایران در صدر زندان‌های بزرگ روزنامه نگاران به حساب می‌آید و همچنین به گفته‌ی کمیته حفاظت از روزنامه نگاران در سال ۲۰۲۱ تعداد یازده روزنامه‌نگار در ایران زندانی هستند و یا بازداشت شدند. براساس بیانیه گزارشگران بدون مرز در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۸ جمهوری اسلامی دست کم ۸۶۰ روزنامه‌نگار و شهروند روزنامه‌نگار را روانه زندان کرده‌ است روزنامه نگاران و خبرنگاران در ایران با مشکلات بسیاری روبرو هستند نمونه اول اینکه در حکومت جمهوری اسلامی خبرنگار از امنیت جانی، کاری، اجتماعی و غیره برخوردار نیست بلکه همیشه در معرض خطرهای زیادی قرار دارند به طور مثال هادی حیدری در سال ۹۴ در محل کار خود در دفتر روزنامه شهروند به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق طراحی و نشر کاریکاتور دستگیر شد و روانه زندان شد که این عمل مغایر است با اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۲۳ حق امنیت کار و یا خبرنگاران و روزنامه نگاران از ادامه فعالیت حرفه‌ای خود محروم شوند مانند ریحانه طباطبایی روزنامه نگار که در سال ۹۴ به یک سال حبس و دو سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی محکوم شد که این عمل نیز مغایر است با اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده۶ حق ارزش انسانی در همه جا و یا حتی امکان این است که گروگان گرفته شوند نمونه بارز این قضیه جیسون رضاییان خبرنگار ایرانی آمریکایی روزنامه واشنگتن پست که در خانه خود در تهران دستگیر شد به اتهام جاسوسی و براندازی نظام و بیش از یک سال در حبس بود خود این عمل نیز مغایر است با اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۹ عدم توقیف حبس یا تبعید غیر قانونی و همچنین خبرنگار و روزنامه نگاران در ایران تحت شکنجه و فشار مجبور به اعتراف های دروغین می شوند مانند مازیار بهاری و بسیاری دیگر از خبرنگاران به اجبار مقابل دوربین قرار گرفته‌اند در حالی که آنها تحت فشار شکنجه مجبور به اعتراف همکاری با کشورهای غربی شده‌اند که این نیز مغایر است با اعلامیه حقوق بشر ماده ۸ رعایت حقوق انسانی توسط قانون و سایر مشکلات و نا امنی‌ها از قبیل اینکه حتی خانواده‌های فعالان خبری نیز امنیت جانی ندارند و تحت کنترل هستند مانند پدر حسین رونقی ملکی که پس از اطلاع رسانی در مورد وضعیت وخیم پسرش در زندان محکوم به ۴ ماه حبس شد .قشر خبری در ایران امنیت جانی ندارند نمونه بارز ستار بهشتی فعال خبری در فضای مجازی که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در فیسبوک دستگیر شد و روانه زندان شد که زیر شکنجه دوران بازجویی توسط مأموران جمهوری اسلامی کشته شد که این امر بر خلاف ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر است (حق حیات برای همه است )و همیشه ترس از دست دادن جان خود را دارند آمار نشان می‌دهد در بین خبرنگاران و روزنامه نگاران دستگیر شده توسط جمهوری اسلامی اکثرا با مجازات‌های سنگین و طولانی مدت و حتی اعدام روبرو شدند که می‌توان به زهرا کاظمی اشاره کرد که در ۲ تیر ۱۳۸۲ زندانی شد و جان خود را بر اثر شکنجه از دست داد و یا عدنان حسن پور و عبدالواحد بوتیمار روزنامه نگار رسانه انجمن سبز چیا که به اعدام محکوم شدند که متناقض با ماده ۳ اعلامیه حقوق بشر حق حیات برای همه است و همچنین ماده ۵ شکنجه ممنوع ماده ۶ حفظ ارزش انسانی در همه جا و ماده ۱۰ حق محاکمه قانونی برای همه است .خبرنگاران و روزنامه نگاران ایرانی به دلیل وضعیت بحرانی آزادی بیان مجبور به ترک وطن‌شان می‌شوند پس از اتفاقات خرداد ۱۳۸۸ بسیاری از خبرنگاران و روزنامه نگاران به دلایل مختلف مجبور به ترک خاک‌شان شدند جمهوری اسلامی با تحت فشار گذاشتن خبرنگاران و روزنامه نگاران و تهدید و زندانی کردن آنها را مجبور می‌کنند که اخبار حقیقی را نشر ندهند و خلاف واقعیت بنویسند و فقط اخبار کنترل شده و مورد تایید مسئولان و رهبر ایران را پوشش دهند و خبرنگاران و روزنامه نگاران وابسته به رژیم ایران همیشه مورد حمایت دولت و نهادهای رهبری قرار گرفته‌اند، متأسفانه خبرنگاری و روزنامه نگاری در ایران نگاه حرفه‌ای از سوی مسئولان به آن نمی‌شود برای مثال خبرنگاران در نشست‌های خبری باید از چندین فیلتر اطلاعات سپاه رد شوند تا بتواند در نشست‌های مهم با مسئولین حضور پیدا کنند و اگر نقدی بر مسئولان و رهبر جمهوری اسلامی داشته باشند به آنها برچسب سیاسی می‌زنند و آنها را به جرم‌های مختلف زندانی می‌کنند این در حالی اتهامات وارده بر خبرنگاران و روزنامه نگاران هیچ وقت روشن نبوده و مراحل دادرسی قانونی نبوده همچنین در نظام جمهوری اسلامی زندانیان عقیدتی و سیاسی به‌ گونه سیستماتیک، شکنجه شده و حقوق انسانی‌شان نقض می‌شود. در سال ۲۰۱۹ ایران از نظر وضعیت آزادی رسانه‌ها در جایگاه ۱۷۰ قرار گرفت.و همچنین در سال۱۴۰۰ پانزده روزنامه‌نگار توسط جمهوری اسلامی ایران به زندان افتاده‌اند. بر اساس برخی از منابع معتبر(جمهوری اسلامی) ایران، «زندان آزادی بیان» است.

 

 

کنفرانس خبری نازنین زاغری در بریتانیا: در ایران عدالت هیچ معنایی ندارد؛ در ازای دریافت پول آزادم کردند

علیرضا امامی

نازنین زاغری رتکلیف در کنفرانس خبری روز دوشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۱:اشتراک،نازنین زاغری رتکلیف روز دوشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۱ در لندن در یک کنفرانس خبری شرکت کرد .خانم زاغری رتکلیف که برای مدت بیش از پنج سال در ایران زندانی بود، روز پنجشنبه به همراه انوشه آشوری، دیگر زندانی ایرانی-بریتانیایی، از ایران آزاد شد و به بریتانیا بازگشت.تولیپ صدیق، نماینده محل زندگی نازنین زاغری، در ابتدای این کنفرانس خبری که در یکی از سالن‌های پارلمان بریتانیا برگزار شد، با ابراز خوشحالی نسبت به آزادی خانم زاغری گفت که خواهان انجام تحقیقات درباره اتفاقات پیش آمده برای نازنین و دلیل تاخیر در آزادی او است.پس از خانم صدیق، ریچارد تکلیف همسر نازنین در سخنانی ضمن تشکر از وی و اصحاب رسانه برای پوشش خبرهای مربوط به نازنین، نسبت به آزادی همسرش ابراز خوشحالی کرد.سپس خانم زاغری از تمام کسانی که به بازگشت وی به بریتانیا کمک کرده‌اند، از جمله وکیلش در ایران و همچنین همسر و دخترش قدردانی کرد.به گفته وی، معنای آزادی تنها زمانی کامل می‌شود که همه زندانیان دو تابعیتی در ایران، از جمله مراد طاهباز، بتوانند به خانواده‌های خود بپیوندند.او افزود عدالت در ایران معنایی ندارد و نباید شش سال در ایران زندانی می‌بود.خانم زاغری با اشاره به دوران سخت زندگی در ایران گفت مسیر بازگشت وی به بریتانیا نیز بسیار دشوار بوده است. نازنین زاغری رتکلیف در کنار همسرش ریچارد رتکلیف در کنفرانس خبری روز دوشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۱.نازنین زاغری در بخش دیگری از سخنانش گفت زندانیان پرشمار دیگری در ایران هستند که برای مدت طولانی‌تری نسبت به وی در زندان بوده‌اند و کسی هم اسم آنها را نمی‌داند.خانم زاغری افزود سرنوشت زندانیان دو تابعیتی نباید به یک توافق سیاسی گره زده شود.رکسان طاهباز، دختر مراد طاهباز، نیز در سخنانی از بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا، و لیز تراس، وزیر خارجه، خواست برای آزادی و بازگرداندن پدرش به بریتانیا تلاش کنند.خانم طاهباز گفت اطلاعی از وضعیت مذاکرات درباره پدرش ندارد، و افزود که به او گفته شده بود آقای طاهباز در مرخصی نامحدود خواهد بود و ممنوعیت مسافرتی مادرش هم برداشته خواهد شد.نازنین زاغری شهروند ۴۳ ساله ایرانی-بریتانیایی است که در سال ۱۳۹۵ هنگام خروج از ایران بازداشت و سپس با ‌اتهامات امنیتی روبرو و به پنج سال زندان محکوم شد. خانم زاغری در سال ۱۳۹۹ و در جریان همه‌گیری کرونا به طور موقت از زندان آزاد شد، اما یکسال بعد دادگاه دوباره او را به مجازات دیگری محکوم کرد.وی به همراه انوشه آشوری یکی دیگر از زندانیان ایرانی-بریتانیایی که سال‌ها در ایران در حبس بودند، روز چهارشنبه ۱۶ مارس و به دنبال سفر یک روز پیشتر یک هیئت بریتانیایی به تهران، ایران را ترک کردند و در نخسین ساعات پنجشنبه ۱۷ مارس، وارد خاک بریتانیا شدند.

 

 

آزادی بیان

مهناز ترابی

آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقیده؛ به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است برای رساندن اندیشه و عقیدهای به دیگران. در مقدمه‌ی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در «بیان عقیده» آزاد و از ترس فارغ باشند، به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده است. آزادی بیان معیاری اساسی برای هر نوع جامعه چند صدایی و دموکراتیک است. نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر می‌شود (جستجوی حقیقت) مضمون این استدلال که «آزادی بیان» را به عنوان ابزاری برای جستجوی حقیقت معرفی می‌کند به شرح روبرو است: پیشرفت دانش و آگاهی مستلزم این است که افراد آزادانه قادر باشند که نظرات و اطلاعات خود را ارایه، بحث و نقد کنند. در چنین فضایی امکان اینکه حقیقت کشف شود به حداکثر میرسد.(دموکراسی) :این استدلال آزادی بیان را تنها راه برقراری حکومت مردم بر مردم (که ایده‌ی اصلی دموکراسی است) میداند. اگر قرار باشد که تصمیم‌گیریها توسط اعضای یک جامعه انجام شود، لازم است که افراد جامعه نظرات خود را بیان کرده، به بحث و مناظره و رأی بگذارند. به علاوه دموکراتیک بودن حکومت مستلزم این است که مشارکت تک به تک اعضای جامعه بسته به خواست و توانایی آنها، به ‌طور عادلانه تضمین شود. به علاوه آزادی بحث بین مردم قابل محدود کردن نباشد، مگر با تصمیم خود مردم. اما از آنجا که در شکل مدرن دموکراسی، مشارکت مردم در حکومت به شکل غیرمستقیم است، آزادی بیان باعث می‌شود که حاکمان از دیدگاههای مردم آگاهی یابند، و به علاوه جلوی سوء استفاده حاکمان از قدرت گرفته شود. ترس شهروندان از انتقاد آزادانه از دولت و سرکوب توسط دولت به عدم پاسخگویی دولت می‌انجامد. (آزادی شخصی): در این استدلال نقض آزادی بیان، بی‌احترامی به شخصیت انسانها در نظر گرفته شده، و اجازه ندادن اینکه افراد دیدگاههای دیگران را بشنوند و به نتایجی که خود دوست دارند برسند در تضاد با جایگاه اخلاقی آنها به عنوان انسان دانسته می‌شود. ارتباط آزاد یک شخص با افراد دیگر بخشی اصلی از رشد و تکامل او در نظر گرفته شده که باعث می‌شود که انسانها قادر باشند خود زندگی خود را شکل داده و تصمیمهای معناداری بگیرند. (آزادی بیان و حقوق بشر) امروزه آزادی بیان به صورت گستردهای یکی از حقوق بشر تلقّی می‌شود؛ بدین معنی که انسانها «بخاطر انسان بودنشان» حق آزادی بیان دارند. به صورت تاریخی مفهوم حقوق بشر ریشه در مفهوم «حقوق طبیعی» دارد که خود تکامل یافته مفهوم «قوانین طبیعی» است. قوانین طبیعی مجموعهای از اصول و قوانین رفتاری مناسب تصور می‌شدند که وجودی ذاتی و طبیعی برای آنها فرض میشد و معمولاً مشروعیت خود را از آنکه توسط خدا، و نه انسانها، وضع شده‌اند کسب میکردند. این مفهوم در شکل تکامل یافته‌هایش به مفهوم «حقوق طبیعی» بدل می‌شود که حقوقی برای انسانها به دلیل وجود قوانین طبیعی ایجاد میکند؛ مثلاً جان لاک معتقد بود که قوانین طبیعی خدا ایجاب میکند که هیچکس به حیات، سلامتی، اموال و آزادی دیگران تجاوز نکند و بنابراین این «حق طبیعی» هر انسانی است که کسی به حیات، اموال یا آزادیهای او تجاوز نکند.

 

سیستم آموزشی غلط در مدارس ایران

پریا ترابی

سیستم آموزش و پرورش کشور چه بلایی بر سر دانش‌آموزان آورده که به هر مسأله آموزشی دید تکلیف محور دارند و مدرسه را بیشتر شبیه زندانی می‌دانند که اجباراً باید ساعاتی در روز را در آنجا بگذارند و تکالیفی را تحویل دهند (حجم بالای کتاب‌های درسی) بالا بودن حجم کتاب‌های درسی دانش آموزان در تمام مقاطع موضوعی است که همواره مورد بحث بوده است؛ تا جایی که دانش آشتیانی در همان ابتدای وزارت خود بر متناسب سازی کتب درسی تاکید کرد. بسیاری از کارشناسان آموزشی اعتقاد دارند حجم زیاد مطالب و سنگین بودن محتوای کتاب‌ها علاوه بر اینکه موجب خسته‌گی و دلزدگی دانش آموزان می‌شود عملا فرصتی برای آموزش عمیق مطالب باقی نمی‌گذارد. (۲. عدم جذابیت محیط مدرسه و کلاس)یکی دیگر از عواملی که موجب دلزدگی دانش آموزان از مدرسه می‌شود محیط خشک و بدون جذابیت آن است بسیاری از مدارس محیطی فرسوده و با معماری خشک دارند و از نظر فضای سبز، تزئینات و رنگ آمیزی و نورگیر بودن کلاس‌ها در وضعیت نامطلوبی به سر می‌برند.اما مهم‌تر از این‌ها فضای خشک و یک‌سویه کلاسها است، تدریس به شیوه‌ای سنتی، تک‌گویی معلم، الزام پذیرش بی‌چون و چرای دانش آموز و برگزاری کلاس بدون گفتگو و نشاط جمعی از بزرگترین ضعف‌های سیستم آموزشی کشور است.(برخورد نامناسب معلمان) یکی دیگر از دلایل گریزان بودن دانش آموزان از مدرسه برخورد نامناسب معلمان است. رابطه غیر صمیمی و خشک بین معلم و دانش آموز، الزام به انجام تکالیف سنگین، بی توجهی به نظرات و احساسات دانش آموزان از جمله مسائلی است که در مدارس بسیار به چشم می‌آید. اما متاسفانه مسأله تنبیه بدنی هم هنوز در مدارس وجود دارد و هرزگاهی اخباری از برخورد خشن معلم با دانش آموزان شنیده می‌شود.(شروع کلاس‌ها در صبح زود) یکی دیگر از عواملی که موجب عدم رغبت دانش آموزان برای حضور در کلاس‌ها و بی‌علاقگی آن‌ها به مدارس می‌شود برگزاری کلاس‌های صبح زود است که علاوه بر تاثیراتی که بر سلامتی بچه‌ها دارد آن‌ها را از مدرسه بیزار می‌کند.در کشور ما ساعت شروع کار مدرسه ۷.۳۰ صبح است که گاهی به دلیل مسافت طولانی مدرسه تا خانه، دانش آموز باید صبح بسیار زود در تاریکی از خواب بیدار شود و به مدرسه برود. بر اساس یک مطالعه دانش‌آموزان به خاطر اجبار به شرکت در کلاس‌های ابتدای صبح به طور متوسط حدود ۱۰ ساعت در هفته کمبود خواب دارند (برخورد یکسان با دانش آموزان بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های ذاتی) آخرین ضعفی که از آموزش و پرورش کشور در اینجا بیان می‌شود بی توجهی به تفاوت‌ها و استعداد‌های گوناگون دانش آموزان است. بچه‌هایی که وارد مدرسه می‌شوند از طبقات اجتماعی متفاوت و با استعداد‌های گوناگون هستند، اما در مدارس کشور امکان پرورش بسیاری از توانایی‌های هنری، ورزشی و … دانش آموزان وجود ندارد. همین امر سبب می‌شود دانش آموز با درس‌های مشترکی که همه دانش‌آموزان وادار به یادگیری آن هستند، با بی میلی برخورد کند و در صورت توانایی مالی علاقه خود را در مؤسسات خصوصی دنبال کند. «زنگ خونه» یا «زنگ آخر» همچنان پر طرفدارترین زنگ در مدارس کشور محسوب می‌شود. دانش‌آموزان ایرانی به جای لذت بردن از دوران کودکی و یادگیری مهارت‌های کاربردی زندگی ناچار هستند برای گرفتن مدرک تحصیل «هفت‌خان رستم» را پشت سر بگذارند. این در حالی است که در کشورهای توسعه یافته، فرد از کودکی تا دبیرستان شادترین لحظات زندگی خود را در مدرسه می‌گذراند و نه تنها با مدرسه احساس بیگانه‌گی نمی‌کند بلکه بخش بزرگی از زیست اجتماعی خود را در آنجا تجربه می‌کند. اما چه ضعفی در آموزش و پرورش ما وجود دارد که مدارس را برای بچه‌ها به زندان تبدیل کرده است؟

 

 

کلام تصویر

امیر رضا شاداب

 

RSS
Follow by Email
YouTube
Instagram
Telegram