آرشیو نشریه بشریت
فهرست مطالب ماهنامه بشریت شماره ۲۴۹
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه: سردبیر: شبنم رضاوند امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند صفحهآرا: مصطفی منیری طرح روی جلد و پشت جلد: محسن سبزیان ، فرزاد داربوئی ویرایش: مینا آقابیگی، نرگس مباشریفر، سارا فلاح، لیدا اسدیفر، پوریا طالبزاده، ندا غفاری گوندغدویی، لیلا ابوطالبی آدرگانی چاپ و توزیع: مصطفی حاجی قادر مرحومی chap@bashariyat.org آدرس: VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامهریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، با اعتقاد راسخ به:
۱- آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
۲- برابری حقوق زنان و مردان
۳-جدایی دین از دولت
۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.
۱- آگاهیرسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینهها
۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی به منظور آگاهیرسانی و افشاگری
۳-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت مینماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامهریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام میگردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
- اگر به خاطر فیض خدا نبود
اثر: جویس مایر، موضوع این کتاب «فیض» است. جویس مایر در این کتاب جملات برانگیزانندهای را درباره فیض با شما در میان میگذارد. تا با مورد تأمل قرار دادن این جملات باعث شود، که عملاً راه رفتن شما با خداوند تغییر کند. فیض، قدرت خداست که برای برآوردن نیازهای ما بدون هیچ هزینه ای در اختیار ما قرار دارد. دستیابی به آن به جای تلاش انسانی فقط با باور به آن میسر میشود. اگر ما اجازه دهیم فیض خدا تماماً در زندگی ما حکومت کند، هیچ چیز در ما غیر ممکن نخواهد بود. همانطور که پولس براى ایمانداران زمان خود نوشت: که هر چیزى که ما هستیم، و هر چیزى که انجام مىدهیم و داریم، همه بواسطه فیض خداست.
- 2. زبده تاریخ کرد و کردستان (جلد اول)
اثر محمد امین زکى بیگ و ترجمه یدالله روشن اردلان است. مترجم این کتاب را به عنوان معتبرترین منابع و مأخذ تاریخ کرد و کردستان مىداند. این کتاب به زبان ترکى بوده که تدوین آن از سوى مؤلف سالها به طول انجامیده و کتاب حاضر در دو جلد تدوین یافته است. در مجلد اول کتاب، تاریخ قوم کرد و پراکندگى جغرافیاى این قوم از بدو پیدایى تا روزگار مؤلف، مورد بحث واقع شده و سیر تحولات حادث بر این قوم در طول دوره اسلامى در قالب تاریخ ایران مورد بررسى قرار گرفته است. با وجود این که تحقیقى کلاسیک و مربوط به سال 1931م است؛ اما به لحاظ جامعیت مطالب و بهرهگیرى از منابع و مأخذ بىشمار و معتبر، در زمره کتب مفید و جامع راجع به تاریخ کردستان قرار میگیرد. از جمله ویژگىهاى اساسی این کتاب از یک سو جامعیت مباحث آن است که تقریبا سیر تحولات سیاسى فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایى، زبانشناسى و… قوم کرد و طول تاریخ و فرهنگ قوم کرد را در قالب پیوستگی مدام با تاریخ ایران و سلسلههاى مختلف آن مورد بررسی قرار داده است. به واقع نوعی پیوستگی خاص بین تاریخ قوم کرد و تاریخ ایران در سرتاسر نوشته حاضر یافت میشود.
- در ابتدا خدا
اثر: درک کیدنر مترجم: دکتر مهرداد فاتحى، نویسنده در مقدمه نسبتاً مفصلی که بر تفسیر خود نوشته، جنبههای مختلف تاریخی و ادبی نگارش کتاب پیدایش را با توجه به آرا و عقاید رایج مورد بررسی قرار داده که این شاید برای کسانی که با چنین مباحثی اصلاً آشنایی ندارند تازگی داشته باشد و فهم چنین مباحثی سخت باشد. ولی حسن این کتاب در این است که اینگونه مباحث فنی تا حد امکان در مقدمه کتاب و ضمیمههایی که به بعضی از فصول آن اضافه شده از پاره شدن رشته کلام در تفسیر خود متن تا حدود زیادی جلوگیری به عمل آورده است.
- فرزند پنجم
نویسنده: دوریس لسینگ، ترجمه ی مهدی غبرائی، این کتابی است از دوریس لسینگ که در سال ۱۹۸۸ توسط جاناتان کیپ منتشر گردید. رمان بن در جهان، ادامه این کتاب است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. این کتاب، قصه زوجی را تعریف میکند که معنای خوشبختی را در تشکیل زندگی، بچهدار شدن، مهمانی گرفتن و خلاصه سرگرم بودن میدانند. همه چیز همانطور که میخواهند در زندگیشان پیش میرود تا اینکه پنجمین فرزند خانواده که به هیچ وجه نرمال نیست ، به دنیا میآید. تولد این فرزند زندگی آنها را از مسیر اصلی خارج میکند.
- بازگشت به خانه
نویسنده: هارولد پینتر مترجم: اختر شریعت زاده، برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات است که برای اولین بار در سال 1965 انتشار یافت. در خانه ای قدیمی و نیمه مخروب در شمال لندن، خانواده ای از مردها زندگی می کنند: مکس، بزرگترین فرد خانواده که پیرمردی پرخاشگر است، برادر جوانتر و به درد نخور او، سَم و دو تا از سه پسر مکس که هیچ کدام ازدواج نکردهاند. بزرگترین فرزند مکس، تدی نام دارد که شش سال گذشته را صرف تدریس فلسفه در آمریکا کرده و اکنون همسرش، روث، را برای اولین بار به خانه ی پدریاش می آورد. با پیشروی داستان و آمدن تدی و روث به خانه، همه چیز شکل دیگری به خود می گیرد و اتفاقات عجیب و غریب زیادی به وقوع می پیوندد.
- 6. سپیدهدم شادى بىزوال
اثر: جان پایپر ترجمه و نشر: محفل انجیل، میلاد مسیح یکی از پرجنب و جوشترین فصلهای سال است. اما فصل تأمل و تفکر نمودن بر این روز خاص هم هست. فصل مهیا شدن برای آمدن عمانوییل است. فصل از راه رسیدن خدای ازلی و ابدیمان در جسم شکننده و زودآسیب ما انسانها است. جان پایپر در این اثر بیست و پنج متن کوتاه را براى به آماده شدن جشن میلاد مسیح به نگارش درآورده است. این بیست و پنج متن از اول دسامبر آغاز میگردد و تا روز میلاد مسیح ما را با خود همراه میکند.
- 7. به کی سلام کنم؟
نویسنده: سیمین دانشور نام مجموعهای شامل داستانهای کوتاه، که چاپ نخست آن در سال ۱۳۵۹، وارد بازار نشر و کتاب شد. برخی از داستانهای این مجموعه پیشتر در نشریههایی در ایران پیش از انقلاب ۵۷ به چاپ رسید که نخستین آنها تیله شکسته بود و در سال ۱۳۵۲ چاپ گردید. عنوان این کتاب از داستان سوم آن برگرفته شده است. به نظر تقیزاده، در میان مجموعهی داستانهای کوتاه دانشور، «به کی سلام کنم؟» با درونمایه نقد رویدادهای اجتماعی و استبداد حاکم بر جامعهی آن ایام، از همه پرداختهتر است. داستان «سوترا» در این مجموعه، داستانی است با قوه تخیل نیرومند در دنیای جادویی پریان و با نثری استوار و تأثیرگذار که پایان امیدوارانهای دارد. همچنین خود داستان «به کی سلام کنم؟» هم داستان قوامیافتهای است که نویسنده در آن توانایی خود را در نمایش ذهنیتهای زنانه نشان داده است.
- 8. دعای برخاسته از دل
اثر: آنتونى بلوم،عبادت واقعى چگونه است؟ چگونه میتوان دعایی که از اعماق وجود سرچشمه مى گیرد، داشت؟ لحظاتى مى رسد که دعاى ما خود به خود و به راحتى از وجود ما سرچشمه مىگیرد و لحظاتى هم هست که براى دعا احتیاج به کلمات نداریم و در سکوت دعا مىکنیم. اصولاً دعا یک دیدار است، دیدار روح آدمى با خدا، و لازمه این دیدار صداقت و راستى است. آنتونی بلوم در این کتاب دعا را با توجه به معیارهاى کتاب مقدس بسط داده و به اعماق رابطه صمیمی با خداوند می پردازد و اشتیاق دعا کردن را در خواننده احیا مىکند.
- 9. قلعه مالویل
نوشته روبر مرل ترجمه محمد قاضی، این کتاب در سبک علمی تخیلی نوشته شده است. داستان آن الهام گرفته شده از بمب گذاری اتمی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکا بوده است. سیر داستانی این کتاب اما بسیار جذاب است و #روبر_مرل جوری به شخصیتهای داستانش پرداخته است که شما را به شدت مجذوب داستان میکند. او نویسنده فرانسوی (۲۰۰۴-۱۹۰۸) است که در الجزایر بدنیا آمده و دوران کودکی خود را در آن کشور که هنوز از فرانسه مستقل نشده بود، سپری کرد. پدرش را در جنگ جهانی اول از دست داد و خود نیز در طی جنگ جهانی دوم توسط نیروهای آلمانی اسیر شد. پس از آزادیاش به نوشتن روی آورده و قلعه مالویل یکی از آثار درخشانش را به رشته تحریر درآورد. روبر مرل تحت تاثیر دورانی که گذرانده است با تصور یک بمب اتمی، بستری برای جنگ جهانی سوم تصور میکند و در این شرایط به کالبدشکافی شخصیتی و اجتماعی انسانها پرداخته و سعی در نشان دادن ذات واقعی انسان دارد. در قسمتی از متن پشت جلد کتاب قلعه مالویل روح داستان به نمایش گذاشته شده است: این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد. زندگی مثل کار میماند، پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند، نه اینکه که هر جا مشکل شد، نیمهکاره ولش کند.
- عزاداران بیل
نویسنده: غلامحسین ساعدی، عزاداران بیل او، شامل هشت قصه کوتاه است که درباره فلاکتهای مدام مردمان روستایی به نام بیل است. گفتنی است که عزاداران بیل از سال 1342 تا سال 1356، دوازده بار در سال چاپ شد و بعد از گذشت سالها، جز چندین اثر خواندنی تلقی می شود که جریان را در خود پدید آورده است. چنانکه شاملو در مورد آن میگوید: ” ما عزاداران بیل را داریم از ساعدی، که به عقیده من پیشکسوت گابریل گارسیا مارکز است.
- 11. قلبی فروزان
اثر جان بیور، او نویسنده سرشناس و معلم کتاب مقدس، شما را به معاوضه یک رابطه معمولى و ولرم با خدا، با یک رابطه آتشین و پرشور با او، به چالش مىکشد. کتاب قلبى فروزان با دیدگاهها و برداشتهاى بسیار جذاب در آمیخته با تعلیمى استادانه، شور و اشتیاق قلبى به خدا را در شما مشتعل نموده و در حفظ آن به شما کمک خواهد نمود. مهم نیست که در سلوک خود با خدا در چه مرحله اى مىباشید، با پذیرش قلبى مباحث این کتاب زندگى شما دچار تغییر خواهد شد.
- 12. داستانهای ایران باستان
نوشته دکتر احسان یارشاطر، کتابی است پر از ایران. پر از داستان. پر از داستانهای خیلی دور ایرانی که در میان اهل ادب، بسیار شهرت دارند و عناصر طبیعی، اسطورهای و تاریخی ایران را در بر می گیرد. داستانهایی از دل غنی ترین منابع ایرانی، درباره ایران و ایرانیان. کتابی با نگارش و ویرایشی خوب؛ و پاروقیهایی که مانند یک راهنمای دلسوز، گام به گام، دست خواننده را می گیرند و او را یاری می کنند. کتابی پر از عکسهای زیبا؛ از «کتیبه داریوش بزرگ» و «کاخ آپادانا» گرفته، تا «سرستونهای تالار شورا». کوتاه بگویم. کتابی که هیچ، کم ندارد و می توان بارها به آن بازگشت، خواند و آموخت. برای آشنایی با شیوه نگارش این کتاب، کوتاه شدهای از مقدمه آن را به قلم توانای نویسندهاش بخوانید: «داستانهایی که در این کتاب گرد آمده، داستان های کهن سال ایران باستان است که از روزگار قدیم به یادگار مانده. اصل این داستان ها به زبانهایی است که امروز دیگر رایج نیستند و مدتها است مردم ایران آنها را ترک گفتهاند. داستان های ایران باستان، محدود به داستانهای شاهنامه، یا آن چه در کتابهای تاریخ فارسی و عربی آوردهاند، نیست. در آثار کهن ایران، افسانهها و داستانهای دلکش بسیار هست که تاکنون، ما به سبب غفلت از فرهنگ ایران باستان، از آنها بیخبر ماندهایم».
گزارش آماری قتلهای قانونی؛ اسفند ۱۴۰۰
نرگس مباشریفر
ردیف | استان | صدور اعدام بهمن | صدور اعدام اسفند | اجرای اعدام بهمن | اجرای اعدام اسفند |
1 | آذربایجان شرقی | ۰ | ۰ | ۲ | ۰ |
2 | آذربایجان غربی | ۰ | ۲ | ۱ | ۲ |
3 | اردبیل | ۰ | ۰ | ۲ | ۰ |
4 | اصفهان | ۰ | ۰ | ۳ | ۴ |
5 | البرز | ۰ | ۰ | ۱ | ۱۰ |
6 | تهران | ۴ | ۳ | ۰ | ۰ |
7 | گیلان | ۰ | ۰ | ۱ | ۰ |
8 | خراسان رضوی | ۰ | ۰ | ۱ | ۱ |
9 | یزد | ۲ | ۰ | ۰ | ۱ |
10 | زنجان | ۰ | ۰ | ۰ | ۱ |
11 | سیستان و بلوچستان | ۱ | ۳ | ۳ | ۲ |
12 | فارس | ۰ | ۱ | ۳ | ۱2 |
13 | قزوین | ۰ | ۰ | ۱ | ۱ |
14 | کرمانشاه | ۰ | ۰ | ۱ | ۰ |
15 | لرستان | ۰ | ۰ | ۱ | ۱ |
16 | کرمان | ۰ | ۱ | ۰ | ۱ |
17 | خوزستان | ۰ | ۰ | ۰ | ۲ |
18 | ایلام | ۰ | ۰ | ۳ | ۱ |
برای آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از38 خبر منتشر شده در اسفند ماه تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی که از رسانههای داخلی و خارجی مانند: شبکه حقوق بشر کردستان؛ هرانا؛ سازمان حقوق بشر، حالوش؛ جوانهها؛ ههنگاو؛ روزنامه اعتماد؛ خبرگزاری صدا و سیما؛ رکنا؛ ایسنا؛ ایرنا؛ رسانک؛ خبرگزاری میزان؛ خبرگزاری مهر؛ عصر ایران؛ آفتاب نیوز؛ رادیو زمانه؛ سازمان محیط زیست و جوان آنلاین جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است.
اعضایی که در گردآوری اخبار اعدام اسفند ماه همکاری نمودهاند عبارتند از: صادق فرخی قصرعاصمی، میلاد ترغیبی، زهرا رهایی، ندا فروغی، کریم ناصری، افشین مهردار، لیلا ابوطالبی آدرگانی، ایرج دانای طوس، بختیار عبدالهی، مجید رئوفی، ابراهیم یوسفی، امین بلوردی بهمن، محمدرسول پورتندرست، نوید بهداد، نرگس مباشریفر، پریسا نیکونام نظامی، آراز کرمی، سجاد اسدبیگی، نریمان حسینی نژاد، آرش احمدی، مصطفی حاج قادر مرحومی، حسن حمزهزاده، محمدرسول لامعی رامندی، امیررضا ولیزاده، محمد فلاحی، امید لاجوردی.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://aghvam.bashariyat.org/
گزارش آماری نقض حقوق کار و کارگر؛ اسفند ماه 1400
رسول عباسی زمان آبادی، آذر ارحمی
اسفند | بهمن | موضوع | ردیف |
14 | 3 | اخبار عمومی | 1 |
1 | 0 | تعدیل نیرو | 2 |
13 | 14 | تجمعات | 3 |
21 | 29 | حوادث | 4 |
5 | 21 | بازداشت و زندانیان | 5 |
9 | 7 | کولبری و سوختبری | 6 |
21 | 11 | معوقات مزدی | 7 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 84 خبر که در طول ماه اسفند 1400 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا؛ مشرق نیوز؛ رکنا؛ رادیو زمانه؛ هرانا؛ ایرنا؛ ایلنا؛ رادیو صدای آمریکا؛ رادیو بیبیسی؛ ایران؛ قطره؛ رادیو فردا؛ سازمان حقوق بشر ایران؛ باشگاه خبرنگاران جوان؛ خبرگزاری مهر؛ خبرگزاری خراسان؛ روزنامه قانون؛ تسنیم؛ کمپین فعالان بلوچ جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است.
اعضایی که در گردآوری اخبار اسفند1400باما همکاری کردند عبارتند از خانمها: مهناز ترابی، آذر ارحمی، پریا ترابی، مهرنوش ایمانی چگنی، پریسا نیکونام نظامی، مریم افتخار، شکوفه دهبزرگی، ریحانه فکری، آقایان: صادق نوری، رسول عباسی زمانآبادی، مهدی افشارزاده، احسان احمدیخواه، حمید رضایی آذریانی، احمد مرادی ساکی، محمد حسام فانی امیرحسین فانی صادق فرخی قصرعاصمی علیرضا امامی محمد عبیری آرین توسلی بهنام شیر محمدی.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://kar-kargar.bashariyat.org/?p=15572
گزارش آماری نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی؛ اسفند ماه 1400
ابراهیم یوسفی
اسفند | بهمن | عنوان | ردیف |
۳۷ | ۴۱ | اخبار عمومی شامل: اطلاعیه نهادهای بینالمللی، بیانیههای بینالمللی و موارد نقض حقوق و اخبار زندانیان | ۱ |
۲۶ | ۴۹ | بازداشتها | ۲ |
۸۱ | ۱۱ | احضار به دادگاه و بازجویی | ۳ |
۵۹ | ۳۵ | احکام صادر شده و تودیع یا صدور وثیقه | ۴ |
۲۷ | ۴۷ | زندان و زندانی شامل: ضرب وشتم، مرگ در زندان، اعتصاب غذا، جلوگیری از درمان و مرخصی، انتقال زندانی، مرگ زیر شکنجه، ناشی از مین | ۵ |
۳۳ | ۱۰ | کولبران کشته و مجروح توسط نیروها | ۶ |
۲۸ | ۱۴ | تیراندازی به مردم | ۷ |
۸ | ۱۵ | موارد پنهان نقض حقوق بشر شامل: عدم بهداشت و درمان و خودکشی و قتلهای ناموسی | ۸ |
برای آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از ۲۱۰ خبر در اسفند ماه 1400 تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی که از رسانههای داخلی و خارجی مانند: هرانا؛ کُردپا؛ ههنگاو؛ ایسنا؛ امتداد؛ شبکه حقوق بشر کردستان؛ ایرنا؛ خبرگزاری صدا و سیما؛ حالوش؛ دیده بان ایران؛ کمپین فعالین بلوچ؛ رسانک؛ رادیو زمانه؛ کردانه؛ ایرانوایر؛ جوانهها جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است.
اعضایی که در گردآوری اخبار نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در اسفند ماه 1400 همکاری نمودهاند عبارتند از: صادق فرخی قصرعاصمی، میلاد ترغیبی، زهرا رهایی، ندا فروغی، کریم ناصری، افشین مهردار، لیلا ابوطالبی آدرگانی، ایرج دانای طوس، بختیار عبدالهی، مجید رئوفی، ابراهیم یوسفی، امین بلوردی بهمن، محمدرسول پورتندرست، نوید بهداد، نرگس مباشریفر، پریسا نیکونام نظامی، سجاد اسدبیگی، نریمان حسینینژاد، آرش احمدی، مصطفی حاج قادر مرحومی، حسن حمزهزاده، محمدرسول لامعی رامندی، امیررضا ولیزاده، آراس کرمی، امید لاجوردی، محمد فلاحی.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
گزارش آماری نقض حقوق پیروان ادیان؛ اسفند ۱۴۰۰
سیدشایان حسینی برزی، مهرنوش ایمانی چگینی، آرشا کچوئیان، کریم ناصری
اهل سنت
جدول گزارش نقض حقوق اهل سنت، اسفند ۱۴۰۰
بهمن | اسفند | موضوع | ردیف |
1 | محرومیت از حقوق شهروندی | ۱ | |
1 | عدم دسترسی به وکیل یا دادرسی عادلانه | ۲ | |
1 | آزادی موقت با قرار وثیقه | ۳ | |
5 | 3 | احضار و بازجویی | ۴ |
1 | پایان مرخصی | ۵ | |
1 | محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی | ۶ | |
4 | محکومیت به حبس | ۷ | |
16 | شکنجه | ۸ | |
3 | صدور حکم اعدام | ۹ | |
1 | 1 | اعتصاب غذا | ۱۰ |
1 | تفهیم اتهام | ۱۱ | |
1 | جلوگیری از انجام مناسک مذهبی | ۱۲ | |
2 | محرومیت از مرخصی یا سایر حقوق زندانیان | ۱۳ | |
1 | پایان اعتصاب غذا | ۱۴ | |
8 | محاکمه | ۱۵ | |
1 | مرخصی زندانی | ۱۶ | |
1 | بلاتکلیفی افراد بازداشت شده | 17 | |
9 | 44 | جمع | 18 |
بهاییان
جدول گزارش نقض حقوق پیروان بهائیان، اسفند ۱۴۰۰
بهمن | اسفند | موضوع | ردیف |
2 | آزادی زندانیان با توجه به اتمام دوران محکومیت | ۱ | |
1 | محرومیت از تحصیل | ۲ | |
2 | 1 | محکومیت به حبس | ۳ |
3 | بی خبری از افراد بازداشت شده | ۴ | |
3 | 1 | آزادی موقت با قرار وثیقه | ۵ |
4 | بلاتکلیفی افراد بازداشت شده | ۶ | |
1 | احضار و بازجویی | ۷ | |
1 | ضبط وسایل | 8 | |
5 | آغاز دوران محکومیت | 9 | |
16 | 8 | جمع | 10 |
مسیحیان
جدول گزارش نقض حقوق مسیحیان، اسفند ۱۴۰۰
بهمن | اسفند | موضوع | ردیف |
2 | محرومیت از مرخصی یا سایر حقوق زندانیان | ۱ | |
1 | تخریب اماکن | ۲ | |
2 | آزادی موقت با قرار وثیقه | 3 | |
2 | عدم دسترسی به وکیل یا دادرسی عادلانه | 4 | |
1 | محکومیت به حبس | 5 | |
1 | 53 | احضار و بازجویی | 6 |
1 | بی خبری از افراد بازداشت شده | 7 | |
2 | آزادی زندانیان با توجه به اتمام دوران محکومیت | 8 | |
2 | بلاتکلیفی افراد بازداشت شده | 9 | |
11 | 9 | محاکمه | 10 |
8 | جلوگیری از انجام مناسک مذهبی | 11 | |
2 | تفهیم اتهام | 12 | |
4 | محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی | 13 | |
9 | صدور حکم تبرئه | 14 | |
31 | 79 | جمع | 15 |
دراویش
جدول گزارش نقض حقوق دراویش، اسفند ۱۴۰۰
بهمن | اسفند | موضوع | ردیف |
5 | اجرای حکم حبس | 1 | |
2 | محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی | 2 | |
0 | 7 | جمع | 3 |
پیروان سایر ادیان
جدول گزارش نقض حقوق پیروان سایر ادیان، اسفند ۱۴۰۰
بهمن | اسفند | موضوع | ردیف |
1 | اعتصاب غذا | 1 | |
1 | 0 | جمع | 2 |
جدول گزارش آماری موارد نقض حقوق ادیان در ماه اسفند 1400
موارد نقض حقوق ادیان | اهل سنت | بهاییان | مسیحیان | دراویش |
محرومیت از حقوق شهروندی | 1 | |||
عدم دسترسی به وکیل یا دادرسی عادلانه | 1 | |||
آزادی موقت با قرار وثیقه | 1 | 1 | ||
احضار و بازجویی | 3 | ۵۳ | ||
محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی | 1 | ۴ | 2 | |
محکومیت به حبس | 4 | 1 | ۱ | |
شکنجه | 16 | |||
صدور حکم اعدام | 3 | |||
اعتصاب غذا | ۱ | |||
محرومیت از مرخصی یا سایر حقوق زندانیان | ۲ | ۲ | ||
پایان اعتصاب غذا | 1 | |||
محاکمه | 8 | ۹ | ||
مرخصی زندانی | 1 | |||
بلاتکلیفی افراد بازداشت شده | 1 | |||
ضبط وسایل | 1 | |||
آغاز دوران محکومیت | ۵ | |||
اجرای حکم حبس | ۵ | |||
تخریب اماکن | ۱ | |||
صدور حکم تبرئه | ۹ | |||
جمع کل | 44 | 8 | ۷۹ | 7 |
برای آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 34 خبر که در طول ماه اسفند 1400 تهیه شده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق پیروان حقوق ادیان که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا؛ هرانا؛ ایسنا؛ هرانا؛ ایرنا؛ ایلنا؛ هنر آنلاین؛ باشگاه خبرنگاران جوان؛ خبرگزاری فارس؛ کیهان؛ همشهری آنلاین؛ مهرنیوز؛ سازمان ماده 18؛ کردپرس؛ کردپا؛ کمپین فعالین بلوچ؛ ههنگاو؛ بیبیسی فارسی؛ جمعآوری گردیده، تهیه شده است.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق ادیان در اسفند ماه همکاری کردند خانمها و آقایان: سید شایان حسینی برزی، عباس رضایی سالاروند، مریم افتخار، ندا غفاری، میلاد کیان آرا، کریم ناصری، امین ظهیری، غلامعلی نوروزپور، امین بلوردی بهمن، لیلا ابوطالبی، سینا تقوی، رضا عباسی زمان آبادی، شراره هادی زاده رئیسی، محمود غفوریان پیرنیا، هستی عبدالهی اصل، سمانه بیرجندی، بردیا رساپور، سجاد اسدبیگی، مهرداد یگانه، شهناز کریم زاده، محمد مهدی خسرو پناه، مریم حبیبی، عباس رهبری، سارا اسدی، اسفندیار سنگری، رسول عباسی زمان آبادی، حسین اریس،آرشا کچوئیان میباشند.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://adian.bashariyat.org/?p=36617
گزارش نقض کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان اسفند1400
آذر ارحمی، حمید رضایی آذریانی
اسفند | بهمن | موضوع | ردیف |
8 | 14 | اخبار عمومی: حمایت از کودکان و سقط جنین و فروش نوزادان و آسیبهای اجتماعی و کودکان فقر | 1 |
5 | 3 | کودکان کار | 2 |
1 | 2 | بازداشت کودکان و نوجوانان | 3 |
24 | 10 | آموزش و پرورش | 4 |
1 | 1 | اعدام کودکان | 5 |
0 | 1 | کودکآزاری | 6 |
5 | 2 | کودکهمسری | 7 |
3 | 14 | خشونت علیه کودکان و نوجوانان | 8 |
2 | 3 | خودکشی کودکان و نوجوانان | 9 |
1 | 14 | بیماریهای کودکان و نوجوانان | 10 |
1 | 3 | کودکان و نوجوانان بیهویت | 11 |
آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 51 خبر که در طول ماه اسفند ۱۴۰۰ تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان که از رسانههای داخلی و خارجی مانند ایسنا؛ مشرق نیوز؛ رکنا؛ رادیو زمانه؛ هرانا؛ ایرنا؛ ایلنا؛ رادیو صدای آمریکا؛ رادیو بیبیسی؛ ایران؛ قطره؛ رادیو فردا؛ سازمان حقوق بشر ایران؛ باشگاه خبرنگاران جوان؛ خبرگزاری مهر؛ خبرگزاری خراسان؛ روزنامه قانون؛ تسنیم؛ کمپین فعالان بلوچ جمعآوری گردیده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تأیید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملاً نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است
اعضایی که در گردآوری اخبار اسفند1400با ما همکاری کردند عبارتند از: خانمها: لیدا اشجعی اسالمی، آذر ارحمی، معصومه بهمنیراد، زهره حق باعلی، ندا فروغی، شهناز کریم زاده، پریا ترابی، مهناز ترابی، مینا آقابیگی آقایان: حمید رضایی آذریانی، ابوذر خادمی، حسین مرادیزاده، محمدحسن حسنزاده مهرآبادی، آرش احمدی، مهدی افشارزاده، نجمه شیروانی.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://koodak.bashariyat.org/?p=42557
گزارش نقض حقوق زنان؛ اسفند ماه 1400
لیدا اسدی فر، سپیده عشقی، شهلا شاهسونی
موضوع | اسفند | بهمن |
بهداشت | 0 | 7 |
سرپرست خانوار | 0 | 1 |
خشونت خانوادگی | 6 | 8 |
اطلاعیه نهادهای بینالمللی | 1 | 3 |
اخبار عمومی | 27 | 21 |
خودکشی | 2 | 1 |
بازداشت | 9 | 15 |
احضار به دادگاه | 10 | 5 |
احکام صادر شده توسط دادگاه | 10 | 7 |
زندانیان | 36 | 23 |
احضار و بازجویی | 2 | 0 |
اعدام | 0 | 1 |
آگاهی بیشتر:
این گزارش آماری از میان104 اخبار منتشر شده از سایت کمیته دفاع از حقوق زنان در ماه اسفند تهیه شده است.
این اخبار از رسانه های داخلی و خارجی مانند ایسنا؛ هرانا؛ ایرنا؛ ایلنا؛ باشگاه خبرنگاران جوان؛ خبرگزاری فارس؛ کیهان؛ همشهری؛ مهرنیوز؛ جمعآوری گردیده است.
آمار فوق عمدتا از گزارشات رسانه های داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمع آوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ در صد واقعیتهای جامعه باشد.
اعضایی که در گردآوری اخبار اسفند1400 با ما همکاری کردند عبارتند از: مرضیه مهدیه، شهلا شاهسونی، فرشته امیراحمدی، معین محسنزاده، سپیده عشقی، شراره هادیزاده رئیسی، ریحانه فکری، آیلار اسماعیلی، لیدا اسدی فر، مینا آقابیگی، سید علیرضا امامی، شهین تاج فتحزاده، محمد لامعی.
برای اطلاعات بیشتر میتوانید از سایت کمیته از طریق لینک زیر بازدید فرمایید:
گزارش نقض حقوق محیط زیست اسفند ماه ۱۴۰۰
مینا آقابیگی، ساناز تنهائی
اسفند | بهمن | موضوع | ردیف | ||
۴۲ | ۳۷ | آلودگی هوا | ۱ | ||
۱۸ | ۱۶ | آلایندههای زیست محیطی | ۲ | ||
۶ | ۳۲ | آتشسوزی و از بین رفتن مراتع ، جنگل و اراضی ملی | ۳ | ||
۴۵ | ۴۸ | بحران آب، آلودگی و خشکیدگی تالاب، دریا و رودخانه | ۴ | ||
۲۲ | ۱۶ | ورود فاضلاب و پسماند به منابع آبی – دپو نامناسب و ریختن زباله به طبیعت | ۵ | ||
۱۷ | ۲۳ | صید و شکار غیر مجاز | ۶ | ||
۴ | ۷ | طرحها و پروژههای عمرانی مخرب محیط زیست | ۷ | ||
۱۲ | ۱۴ | ضرب و شتم، مصدومیت و به قتل رساندن محیط بانان،
دستگیری و صدور حکم علیه فعالین محیط زیست |
۸ | ||
۵۲ | ۴ | گونههای جانوری در معرض خطر انقراض | ۹ | ||
۷ | ۲۳ | بازداشت و احکام صادره شکارچیان | ۱۰ | ||
۰ | ۱ | حیوان آزاری و احکام صادره | ۱۱ | ||
۲ | ۲ | آبزیان | بیماری، مسمومیت و حوادث منجر به مصدومیت و تلف شدن حیوانات | ۱۲ | |
۰ | ۱ | پرندگان | |||
۳ | ۴ | پستانداران – دوزیستان | |||
۲۸ | ۴۶ | کمبود امکانات و تجهیزات محیط زیستی | ۱۳ | ||
۱۲ | ۴ | قاچاق چوب ، خاک و حیوانات | ۱۴ | ||
برای آگاهی بیشتر:
این گزارشات آماری از میان بیش از 270 خبر دراسفند ماه تهیه شده است.
این گزارشات از سایت کمیته دفاع از حقوق محیط زیست که از رسانههای داخلی و خارجی مانند هرانا؛ ایلنا؛ ایرنا؛ دیدهبان؛ ایسنا؛ مهر؛ خبربان؛ قطره؛ تسنیم؛ تی نیوز؛ انصاف؛ پایگاه خبری محیط زیست و حیات وحش؛ جمعآوری گردیده، تهیه شده است.
آمار فوق از گزارشات رسانههای داخلی و خارجی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران جمعآوری شده و عملا نمیتواند بیش از ۲۵ تا ۳۰ درصد واقعیتهای جامعه باشد.
همکارانی که در گردآوری این موارد خبری نقض حقوق محیط زیست در اسفند ماه همکاری کردند عبارتند: از خانمها و آقایان: سلمانی یزدانپناه، مینا آقابیگی، ایرانداخت کیا، علیرضا جهانبین، اسکندر اسکندری، رزا جهانبین، ساناز تنهایی قلی بیگلو، اکبر قبادی چقا کبودی، محمدعلی محمودزاده رحیمآبادی، حمیدرضا امینی، علی برومند، احسان حیاک، ندا فروغی، مجید رئوفی.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشاهده است:
https://mohitzist.bashariyat.org/?p=30475
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان فوریه ۲۰۲۲
آیلار اسماعیلی
جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ مصادف با ۸ اسفند ماه ۱۴۰۰ در ساعت ۱۴:۰۰ به وقت اروپای مرکزی، با حضور مسئول و اعضا، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم یوتیوپ و اپلیکیشن و تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: خانم سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در بهمن ماه ۱۴۰۰ ایراد کردند.
بخش۲: خانم مریم حبیبی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ۱۶ از اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: همانطور که میدانیم این سند مجموعهای از ۱۷ هدف اصلی و۱۶۹ هدف ویژه میباشد که رؤسای دولتها و نمایندگان بلند پایه نهادهای تخصصی سازمان ملل متحد و جامعه مدنی در سپتامبر ۲۰۱۵ گرد هم آمدند و در مجمع عمومی سازمان ملل متحد دستور کار توسعهی پایا ۲۰۳۰ را با هدف بهبود سطح زندگی مردم سراسر جهان و دستیابی به این اهداف تا سال ۲۰۳۰ میلادی تصویب کردند. اولین بند هدف ۱۶ کاهش چشمگیر تمامی انواع خشونت و نرخ مرگومیرهای ناشی از آن در همه جا میباشد. خشونت به دو دسته کلامی و غیرکلامی یعنی فیزیکی صورت میگیرد و اصلیترین علت خشونت را باید در روح و روان فرد جستجو کرد. گاهی عوامل روانی خشونت ریشه در یک تعارض حل نشده دارند یعنی فرد در مقابل یک مسئله دچار احساس دوگانگی است و این دوگانگی اغلب خود را به صورت طغیانهای پرخاشگرانه در مقابل دیگران نشان میدهد از رایجترین انواع خشونت که بعضاً به مرگومیر خاتمه مییابد. میتوان به مواردی همچون خشونت علیه کودکان مثل کودکهمسری عدم تحصیل کار کودک تجاوز و همچنین خشونت علیه زنان مثل حجاب اجباری تجاوز ختنه سازی عدم در اختیار داشتن بعضی حقوق مثل خروج از کشور و تحصیل و کار و همچنین خشونت اقتصادی مثل بیکاری و عدم پرداخت حقوق معوقه و همچنین خشونت فیزیکی مثل ضربوشتم و همچنین خشونت خودمحور مثل خودکشی و خود آزاری و در آخر خشونت علیه جنس سومیها اشاره کرد. که بروز این معضلات ریشه در فرهنگ و مدیریت ضعیف دولتمردان کشورها دارد امروزه در واقع خشونت تحمیل شده از سوی دولت و قدرتمندان به مردم یک کشور و گاهی سطح طمع و قدرتطلبی در بین دولتمردان به حدی افزایش پیدا میکند که بروز خشونتها به سطح برون کشوری و در قالب جنگ و درگیریهای مسلحانه بروز پیدا میکند که قربانی اصلی آنان شهروندان آن کشورها میباشند از همین رو مهار و کنترل خشونت در سطح جهانی بسیار حایز اهمیت هست و سازمان ملل متحد در کنوانسیونهای متعددی همچون کنوانسیون پیشگیری و مبارزه با خشونت علیه زنان و کنوانسیون حقوق کودک و کنوانسیون بینالمللی علیه گروگانگیری و کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی به این موضوع توجه خاصی کرده است متأسفانه در ایران شاهد گونههای مختلفی از خشونت هستیم و در سالهای اخیر با افزایش معضلات اقتصادی و در نتیجه کاهش سطح رفاه مردم بروز خشونت به میزان زیادی رشد کرده و زندگی و امنیت را از هموطنانشان سلب کرده است و از همین رو همواره شاهد اعتراضات مردمی در سراسر ایران بودهایم که نتیجهای جز سرکوب بازداشت حبس و در نتیجه آن شکنجه خودکشی اعدام و بروز انواع بیماریها برای زندانیان به همراه داشته است اما در راه دستیابی به هدف ۱۶ چه کاری میتوانیم انجام دهیم قدم اول و اصلی شناخت حق خود و دیگران است یعنی اگر ما به عنوان یک انسان با حقوق ذاتی که بصورت برابر و به دور از هرگونه تبعیض برای همه از بدو تولد وجود دارد و در قانون اساسی هم به همه آنها اشاره شده اما متأسفانه عمل نشده آگاه باشیم قطعاً در مواجهه با مسایل گوناگون میتوانیم برخورد مناسبتری از خود نشان دهیم و به حق دیگران تعرض نکنیم. قدم دوم و سادهترین کاری که ما میتوانیم به عنوان یک عضو از یک جامعه جهانی انجام دهیم افزایش سطح علم و آگاهی خود نسبت مسائل پیرامون خود و در نتیجه آن برخورد مناسب و منطقی با معضلات میباشد که این توانایی از طریق افزایش سرانه مطالعه براحتی بدست خواهد آمد و اگر ما بتوانیم خشم خود را درقبال خود و دیگران مدیریت کنیم قطعاً میتوانیم به مرور زمان به جامعهای بدور از خشونت دست یابیم و شاهد اتفاقات ناگواری همچون قتلهای ناموسی تجاوز و ضربوشتم نمیشویم و صد البته میتوانیم در این راه از متخصصین این حوزه که غالباً تحت عنوان مشاور خانواده یا روانپزشک مشغول فعالیت هستند کمک و راهنمایی گرفت. دومین بند از هدف۱۶ پایان دادن به سوء استفاده و استثمار کودکان براساس ماده ۱ کنوانسیون حقوق کودک تمامی افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشوند و یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین قشر در هر جامعه و کشور کودکان هستند کودک سالم و توانمند آینده خود را بدست میگیرد و در پی آن میتواند در آینده کشور خود نقش مؤثری داشته باشد کودکانی که با آگاهی از حق کودک در جامعه و خانواده خود پرورش مییابند، نسبت به حفظ کرامت انسانی خود و مقابله با هر گونه سوء استفاده روحی و جسمی آشنایی دارند و تا حدودی در برابر مسائل مختلف برخورد مناسبتری از خود نشان میدهند شرکت در جنگ و مناقشات مسلحانه ازدواج و یا کار اجباری عدم بهرهمندی از آموزش و پرورش خشونت خانگی و تجاوز و خودکشی تنها نمونههایی از سوء استفاده و استثمار است که یک کودک ممکن است در معرض آن قرار بگیرد جامعه جهانی بخوبی از اهمیت کودکان برای آینده این کره خاکی آگاهی دارد و به همین علت سیستم آموزش و پرورش کشورهای پیشرفته جز ارکان اصلی یک کشور محسوب میشود و سازمان ملل متحد در کنوانسیونهای متفاوتی همچون کنوانسیون حقوق کودک و کنوانسیون شماره ۱۳۸ درباره حداقل سن کار و کنوانسیون شماره ۱۰۵ درباره ممنوعیت کار اجباری و کنوانسیون مربوط به حداقل سن ازدواج و پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در خصوص شرکت کودکان در جنگ و اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ۱،۲،۲۵،۲۶ و سند ۲۰۳۰ یونسکو هدف ۱۶ و موارد دیگر به صراحت از کشورها درخواست نموده که حق کودکان را به رسمیت بشناسند و از آن دفاع کنند. اما وضعیت رعایت حقوق کودکان در ایران چگونه است چقدر حقوق ذاتی و شهروندی کودکانمان را میشناسیم و آن را رعایت میکنیم. در اصل ۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از کرامت و ارزش والای انسانی صحبت شده و در اصل ۴ کلیه قوانین و مقررات مدنی و جزایی و مالی اقتصادی و اداری و فرهنگی نظامی و سیاسی براساس موازین اسلامی استوار شده است یعنی آنکه حق کودک براساس موازین اسلامی تعیین میشود نه اصل و روش تربیتی بر اساس کنوانسیونهای بینالمللی که در کشورهای روبه رشد و پیشرفته بکار گرفته میشود و این مسأله و نحوه برخورد با کودک براساس دین و مذهب و به دور از پایه و اساس علم و کنوانسیونهای بینالمللی به میزان بسیار زیادی بر معضلات کودکان میافزاید و مقابله کردن با آنان را دشوار میکند باید بدانیم که فارغ از قوانین درون و برون کشوری خانوادهها در تربیت صحیح کودکان نقش پررنگی ایفا را میکنند اگر خانوادهها با حقوق ذاتی و شهروندی خود و کودکان آشنا باشند میتوانند برای رعایت آن و حتی اصلاح قوانین کشوری که همسو با مصلحت کودکان نیست تلاش کنند بد رفتاری با کودک در کوتاه مدت و بلند مدت میتواند عواقب ناخوشایندی را برای آنان داشته باشد و بروز آن در کودکان مختلف متفاوت است به طوری که در بعضی از آنها هیچگونه علایم بالینی دیده نمیشود وعدهای دیگر با علایم اختلالات روان شناختی مانند افسردگی و اضطراب و مصرف مواد مخدر و پرخاشگری و انزوا و گوشهگیری مواجه هستند یادمان باشد که اگر ما به عنوان فرد بزرگسال سهم سلامتی شادی و آموزش و پرورش را از کودکان بگیریم با فقدان سلامت اجتماعی و ناهنجاری یک جامعه روبه رو میشویم کودکان آینده جامعه ما هستند پس برای رعایت حقوق کودکانمان تلاش کنیم و در آخر باید درمورد خلاءهای قانون درمورد کودکان بگویم که اصلاح نشدند و همچنان به صورت سنتی و فرهنگ جامعه قدیم ماندهاند که نمونه آن حق خون فرزند برای پدر و جد پدری است و با این قانون پوسیده شاهد روزانه چندین مرگ فرزندان و کودکان کشورمان بدست پدرانشان هستیم بدون اینکه مجازاتی برای پدران در نظر گرفته شود.
بخش۳: آقای اسفندیار سنگری سخنرانی خود را با موضوع دموکراسی یا ایدوئولوژی دینی ایراد کردند: بشر در طی تاریخ پنج هزار سالهی مدونش، انواع حکومتها را برای ادارهی امور عمومی خودش تجربه کرده. حکومتهای جهان شایان نظیر چنگیز، تیمور، آتیلا، حکومتهای نظامی در کل آمریکای لاتین؛ حکومتهای رهبران دینی نظیر حکومتهای خلفای راشدین، بنیامیه، بنیعباس تا عربستان سعودی امروزی، جمهوری اسلامی ایران و قرون وسطای اروپا و همچنین حکومتهای کمونیستی نظیر حکومتهای لنین، استالین در شوروی سابق و بعد حکومتهای دموکراتیک در طی این چهارصد سال گذشته به تدریج بشر این نوع حکومتها را تجربه کرده. در بین مواردی که اشاره گردید حکومتهای با ایدئولوژی دینی و ایدئولوژی کمونیستی، خطرناکترین حکومتها برای افراد انسان بودهاند. برای این که به خواستهای افراد هیچ توجهی نداشتهاند. در مقابل، حکومتهای دموکراتیک بر محور اهمیت به فرد انسان بوده و قوانینش از ارادهی افراد ناشی شده. به این ترتیب حاکمیت قانون، مالکیت خصوصی، تقسیم کار بر مبنای مزایای نسبی و همکاری اجتماعی، ذیل این حکومتها رواج و گسترش یافت. از قرن نوزدهم به این طرف، یک تمایز عمده در درک از دموکراسی هست، بخصوص در اروپا و کشورهای غربی، آن هم این است که لیبرالها که در واقع میراث دار این ایده هستند، یقین دارند که دموکراسی امری کاملاً سیاسی است و آن عدالت و اعمال قدرتی که معنای دموکراسی در آن است، نباید به عرصه اقتصاد تسریع داده شود و اقتصاد را اصولا باید به منطق و پویایی خود بازار واگذار کرد. یعنی توزیع ثروت و توزیع فرصتهای اقتصادی را و اما از آن طرف سوسیالیستها معتقدند که دموکراسی باید شامل عرصه اقتصادی و اجتماعی هم بشود و برای عادلانهتر کردن توزیع ثروت در یک جامعه، دولت حق دارد که وارد عرصه اقتصادی هم بشود. این دو دیدگاه در واقع در جهان معاصر روبروی هم ایستادهاند. اغلب کارشناسان و مردم جهان به عنوان سیستمهای سیاسی در دنیای متمدن امروزی به دموکراسی اعتقاد و گرایش دارند، زیرا در دنیای امروز بهترین شکل از حکمرانی محسوب میشود. با این حال، هنوز هم ما شاهد بسیاری از انواع دیگر حکومت هستیم، مانند دیکتاتوری و استبداد حکومتهای پادشاهی و حکومتهای دینی یا ایدئولوژیک. شاید از دیدگاه عموم مردم تفاوت چندانی بین دیکتاتوری و استبداد وجود ندارد، اما در جمعبندی لغوی میتوان اینطور تعریف کرد، که دیکتاتوری میتواند حاکمیت یک حزب یا طبقه خاص باشد در حالی که، در استبداد، همیشه یک فرد واحد است، که در رأس امور است و تصمیمگیری میکند. فرد دیکتاتور در قبال کسی پاسخگو نیست و هیچ کدام از اقدامات وی قابل بازپرسی قضایی نیست. و نیز یک دیکتاتور غالباً استبداد هم میکند، زیرا میداند که برای هیچ یک از حرکات یا سیاستهای خود نیازی به توجیه ندارد و حاکم بر زندگی و سرنوشت همه مردم آن کشور میباشد. جامعهای که از اشتباهات خود درس نگیرد و یا اشتباهات خود را فراموش کند، محکوم به تکرار تاریخ است. بارها و بارها در تاریخ کشورهای بخصوص منطقه خاورمیانه حکومتها برانداز شدهاند و حکومتها و جمهوریهای جدیدی با شعارها و توقعاتی که مردم از آینده خود و کشورشان داشتند بر سر کار آمدند. شعارهایی که اکثریت ملتها خواستار اجرایی شدن آنها در کشورهای خودشان بودند، اما مشکل کجای کار بود که بعد از گذشت سالهای متمادی هنوز دولتهای متمدن و به نوعی مردم نهاد نتوانستند خواسته یا ناخواسته به این آرمانها دست پیدا کنند؟ که به طور مثال در کشور ایران ما در دو دوره حکومتهای سلطنتی پهلوی و جمهوری اسلامی هر دو با شعارهای کرامت و ارزشهای انسانی یکی با شعار مردمی و دیگری با شعار دینی بر سر کار آمدند اما هر یک به نوبه خود در فراهم ساختن جامعهای یکسان و عدالت محور و مرفه در حد و اختیارات دولت خود برای مردم عاجز ماندهاند. جمهوری اسلامی با شعار استقلال و آزادی برای تمامی اقوام و ملل ایرانی و سایر پیروان ادیان و دگراندیشان و همچنین با این شعار که حکومت پهلوی آزادی سیاسی را از مردم سلب کرده است به روی کار آمد اما طولی نکشید که بعد از شش ماه پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعار دیگری در اذهان عمومی شکل داده شد و آن هم نه شرقی و نه غربی بود که به واسطه اسلام و قرآن تمام احزاب و گروههای سیاسی و دینی مخالف خود را به بند کشیدند و به بهانه محاربه با خدا و اسلام تا آنجا که میتوانستند کشتند و سر به نیست کردند، و نیز از سال ۱۳۶۰ در واقع حکومت و جمهوری اسلامی ایران فوندانسیون و پایه حکومت ایدوئولوژی دینی را بنا نهاد. سال ۱۳۶۷ کشتار دیگری صورت گرفت و تمام مخالفین و منتقدین به نحوه کشور داری را از اقصی نقاط ایران جمع کردند و در تهران قتل عام کردند، جنگی میان ایران و عراق صورت گرفت و قرار بر این بود ۶ ماهه به پایان برسد اما هشت سال به طول انجامید و به قول آقای خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، درخت اسلام بار دیگر با خون مردم ایران آبیاری شد، اما داستان در همین جا ختم نمیشود. این کشتارها در سایه ایدئولوژی دینی، بارها و بارها به دست خود دولتهای جمهوری اسلامی ادامه یافت، کوی دانشگاه، کشتار سال ۱۳۸۸ در جریان انتخابات ریاست جمهوری و قتلعامی دیگر در سال ۱۳۹۶، کشتار مردم در آبان ۱۳۹۷ در اعتراضات به گرانیهای کمرشکنی که از سوی دولت تحمیل شده بود، و تا به امروز که به هزاران دلیل مردم ایران را به بند میکشند و شکنجه میکنند، همچون تفاوت عقیده، ملیت و نگرش سیاسی، مردمی که تنها خواستهشان آزادی برای همه به دور از نژاد و رنگ و زبان و دین بوده است. اگر نگاه کوتاهی به انقلاب معاصر کشورهای منطقه بیندازیم و سرگذشت دیکتاتورهایی که پایان داستانشان به اعدام و یا فرار از کشورشان انجامید، میتوان دریافت که این ملتها تنها از فساد و اختلاف طبقاتی ناراضی بوده و سعی در به وجود آوردن شرایطی مناسب برای تمامی اقشار کشور داشتند و تا روز آخری که این دیکتاتورها در مسند قدرت قرار داشتند شرایط کشورها به گونهای قلمداد میشده که همه چیز در کنترل دولتها قرار دارند و مردم با تمام نارضایتیها، حکام و سردمداران خود را به عنوان مسئول و حاکم کشور قبول دارند، اما به یکباره ورق برگشته و هیچ قدرتی نمیتوانست که جلوی انقلاب یا خشم عمومی را بگیرد. معمر محمد قذافی در لیبی، صدام حسین در عراق، و یا دیکتاتور رومانیایی نیکولای چائوشسکو که هر کدام به نوبه خود به مجازات رسیدند. اما شخصاً به عنوان یک فعال حقوق بشر و مدافع اعلامیه جهانی حقوق بشر به طور قطع با اعدام و هرجومرج مخالف بوده و هستم تنها مقصود از نشر و سخنرانی این است که به عنوان یک شهروند ایرانی یادآور حقوق عامه مردم کشور ایران باشم و اینکه تاریخ نشان داده است که حکومتهای دیکتاتوری یا استبدادی در جهان هیچ موقع دائمی نبودهاند و همیشه این مردم کشورها هستند که دیر یا زود برای آینده خود و کشورشان تصمیم میگیرند. متأسفانه در ایران بعد از انقلابی که قرار بود انقلابی مردمی باشد پس از گذشت ۴ دهه شاهد یکی از فاسدترین انقلابها و دولتهای منطقه هستیم که از اعتماد مردم و اعتقادات دینی مردم سوء استفاده کرده و منطق کشور داری را به سیاست دیکتاتوری دینی تغییر داده است. بدیهی است تا زمانی که بجای کارشناسان و مسئولان دلسوز، ولایت فقیه و دلواپسانشان که همگی منطق دین سالاری و ایدئولوژی دیکتاتوری دینی را بر مردم سالاری و عدالت ترجیح دادهاند، روز به روز آتش خشم مردم ایران را بیشتر میکنند که در نهایت، خود در این آتش خواهند سوخت. اما با روند پیش رو که مردم ایران در دهه اخیر پیش گرفتهاند میتوان امیدوار شد و نتیجه گرفت که با رشد روزافزون تکنولوژی، اخبار رسانهها و آگاهیرسانیهای مستمر فعالان حقوق بشری و مدنی، ملت ایران روز به روز بر حقوق حقه خود آگاه شده و نیز آگاهتر از قبل خواهان عدالت اجتماعی و کرامت انسانی در تمامی سطوح کشور خواهند شد. و در آخر سخنانم، امید به رسیدن به آزادی بیان عقیده و برابری اجتماعی و دموکراسی در تمامی زمینهها برای ملت عزیز ایران.
بخش۴: خانم نیلوفر جلیلی سخنرانی خود را با موضوع شعارهای انقلاب ۵۷ و دستاوردها ایراد کردند: در علم جامعهشناسی، بررسی شعارهای انقلاب ای مردمی بسیار حائز اهمیت بوده چرا که علل نارضایتی مردم از شرایط فعلی و خواستههای واقعی مردم در آنها نمود پیدا میکند. ثبت و ضبط شعارهای یک انقلاب، علاوه بر جامعهشناسان، به همه اقشار جامعه کمک میکند تا دلایل انقلاب را از یاد نبرند و همواره بتوانند مقایسهای بر وضعیت پیش از انقلاب و پس از آن، داشته باشند تا بتوانند عملکرد دولتمردان و دستاوردهای آنان را ارزیابی کنند. حتی میتوان روند و جهتگیری یک انقلاب را از طریق شعارهای سر داده شده بررسی کرد. قطعاً وقتی تغییری به بزرگی یک انقلاب در یک کشور روی میدهد، احزاب و قدرتهای بسیاری تلاش میکنند تا نتیجه انقلاب را به نام خود کنند. این دقیقاً همان نقطه سرنوشتسازی است که میتواند از انقلاب مردمی، حکومتی سازنده و دموکراتیک و عادلانه و یا در تقابل آن، حکومتی سرکوبگر و غیرانسانی بسازد. وقتی عموم افراد یک جامعه، ناآگاه و بدون اطلاعات کافی از شرایط فعلی و تصوری واضح از آنچه میخواهند، دست به انقلاب بزنند، نتیجه، مسلماً به آنچه آنها تصور میکردند، حتی نزدیک هم نخواهد بود و حتی ممکن است در تقابل با اهداف انقلاب مردمی برخیزد. انقلاب ۵۷ هم از این قاعده مستثنی نبود. مسلماً مردم از حکومت پهلوی به تنگ آمده بودند و عموم شعارها رنگ و بوی اعتراضی به دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور را داشت. در شعارهایی که قبل از پاییز ۵۷، توسط مردم و بخصوص دانشجویان استفاده میشده، کمتر نام خمینی و جنبش او به گوش میخورد. نمونهای از شعارهای مردم به این شکل بوده است: نصر من الله و فتح قریب، مرگ بر این سلطنت پرفریب. ما میگیم شاه نمیخوایم، نخستوزیر عوض میشه! ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خرعوض میشه! نه شاه میخوایم نه شاپور، لعنت به هر چی مزدور! ما شیر و موز نمیخوایم، ما شاه دزد نمیخوایم (در مدارس). اما میتوان سیر تغییرات شعارها را پس از پاییز ۵۷ به خوبی مشاهده کرد. جایی که احزاب با شعارهای خود به میدان آمدند و حمایت خود را از خمینی اعلام کردند. بطور مثال: حزب توده ایران، برنامه انقلابی آیتالله خمینی را مورد تأیید قرار میدهد. «درود بر چریکهای مسلمان و فدایی امام خمینی» درود بر خمینی رهبر ما مجاهدین رهبر نهضت آزادگان است آیتالله خمینی انقلابیترین مرد جهان است آیتالله خمینی. به گفته احمد سلامتیان، نماینده اولین مجلس شورای اسلامی، نه تنها شعارها، بلکه پلاکاردها و عکسهای دیده شده در دست مردم، قبل و بعد از پیروزی انقلاب متفاوت است. پیش از انقلاب در پلاکاردهای گروهها و دستههای مختلف عکسهای محمد مصدق، علی شریعتی یا عکسهای قربانیان سرکوب دیده میشود ولی پس از انقلاب جز عکس روحالله خمینی و پلاکاردهای بزرگ و پرچمهای مذهبی باقی نماند. مورد دیگری که از شعارهای انقلاب میتوان استخراج کرد، سطح فرهنگی جامعه در زمان خود هست. این که مردم با چه سطح دانش و فکری و با چه میزان آگاهی، دست به چنین حرکت بزرگی زدند؟ ایرانیان به داشتن فرهنگ شفاهی، همیشه زبانزد بودهاند و به همین دلیل شعر در تاروپود تاریخ ایران بافته شده. دقیقاً به همین دلیل میتوان سطح سواد و فرهنگ عمومی را از طریق همین شعارها که از دل کوچه و بازار، چه برای مخالفت با شاه، یا فرح و یا افراد دیگر سلطنت زائیده شدند را تخمین زد. مسلماً کیفیت یک انقلاب مردمی را، آگاهی و سطح سواد اجتماعی و مدنی و حتی حقوقی معترضین تعیین میکند، که با اندکی جستجو در بین عموم شعارها به ضعف این آیتمها در میان معترضین به خوبی پی میبریم و نتیجتاً، انقلاب با هزینه خون و جان آحاد مردم، اما نه برای مردم و خدمت به مردم، پیروز میشود. از معروفترین شعارهایی که در انقلاب ۵۷ به گوش میرسید« استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی » بود. شاید زیبندهترین و فریبندهترین شعار انقلاب هم همین باشد. سه کلمه اساسی که میتوانست پایههای دموکراسی را بنا کند. خمینی در تعریف اهداف این شعار اینگونه گفت: استقلال، آزادی یعنی با کمال صراحت، مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردن آن (علت مخالفت) کوشا باشید و در غیر این صورت، روی استقلال و آزادی را نمیبینید. جمهوری و یا مشارکت یعنی باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید و از رژیم غیراسلام و غیراسلامی که در رأس آن رژیم منحط پهلوی است، تبرا کنید و اسلامی یعنی، سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به این هدف محال است. تولی و تبرا دو اصل اساسی اسلام است. شعارهای زیادی در باب استقلال بر زبان ملت بود، از جمله: نفت رو کی برد؟ آمریکا گاز رو کی برد؟ شوروی «پولش رو کی خورد؟» پهلوی؛ مرگ بر این سلطنت پهلوی. میتوان گفت، جمهوری اسلامی که ترکیبی از مردم و اسلام بود نقطه عطف انقلاب و تقابل اصلی مردم با حکومت سلطنتی پهلوی بود که مردم نقشی در آن نداشتند و حکومت بر اساس پایههای دینی و اسلامی اداره نمیشد و بنظر میرسد ملت ایران در آن زمان اعتقادی به جدایی دین از سیاست نداشتند. در جایی که رهبران جمهوری اسلامی معتقدند که در نیم قرن گذشته پس از انقلاب، به پیشرفتهای چشمگیر در حیطه استقلال و آزادی و جمهوریت دست پیدا کردهاند، بنظر میآید ملت ایران امروز، خشمگینتر و با نفرت و بیاعتمادی بیسابقه نسبت به حکومت، درصدد تکرار تاریخ است. اعتراضات پیدرپی در ایران با فاصلههای زمانی کمتر و با شدت بیشتر اتفاق میافتد، شعارها در دوران انقلاب، عموماً به فضای سیاسی اشاره داشت، حال آنکه شعارهای امروز در وهله اول حول محور معیشت و حفظ بقا میگردد. علاوه بر این نسل جدید ایران، با ابزار تحصیلات، سواد و همچنین فضای مجازی، نگاهی متفاوت به خواستههای خود دارند. آنها استقلال کشور را در قالب ابراز تنفر و سر دادن شعارهای نفرین آلود بر دیگر کشورها نمیبینند بلکه خواهان صلح در خاورمیانه و جهان، در قالب گفتمان و ارتباط و احترام متقابل هستند. آنها صرفاً انتخابات فرمالیته را نمیپذیرند و آزادی را در قالب آزادی بیان و عقیدهطلب میکنند. حکومت جمهوری اسلامی که دم از آزادی و امنیت مدنی میزند، همچنان مثل اوایل انقلاب، با وحشیگری زنان را مجبور به حفظ حجاب اجباری میکند، اما زنان امروز، با زنان دیروز بسیار متفاوت هستند و شرایط به گونه ایست که هر روز زنان زیادی در مقابل این زور و اجبار مقاومت میکنند و با رسانهای کردن آن، دیگران را نیز به این حرکت اجتماعی دعوت میکنند. با وجود اینکه حکومت، از تمام منابع خود برای ممانعت کردن از ارتباط فکری نسل جوان ایرانی با فضای خارجی و کسب آگاهی و سواد اجتماعی استفاده میکند، اما شانسی در برابر قدرت بینهایت پیشرفت تکنولوژی امروز در زمینه فناوری اطلاعات نخواهد داشت. پس از انقلاب، مردم به واقع شاهد افول ارزشهای انسانی بودهاند به طوری که هیچ کسی از حضور خود برای رقص و پایکوبی پیروزی انقلاب ۵۷ حرفی نمیزند. نسل پیشین ایران، با نگاهی پشیمان و خجالت زده به نقش خود در انقلاب نگاه میکنند و آن را زاده شور میخوانند و نه شعور و آگاهی. آنها پا به پای جوانان در اعتراضات اخیر شرکت میکنند تا شاید مرهمی بر این عذاب وجدان گذارند. استقلال ایران در دو دهه اخیر به طرز فاجعه باری مورد تعرض قرار گرفته است. اگر منابع ایران دیروز در دستان آمریکا و انگلیس بود، ایران امروز، لانه دوم چین و روسیه شده است. توافق نامههایی که حتی بسیاری از اسناد و مفاد آن علنی نشده. در جایی که حکومت ایران معتقد است که با دعوت چین و روسیه به توافق نامههای این چنینی، سیلی محکمی به آمریکا زده است، مردم ایران هر روز بیش از پیش با بحرانهای معیشتی دست و پنجه نرم میکنند. گرچه نگاه خمینی به استقلال، قطع وابستگی از غرب بود حالا فرزندان انقلاب دست همسایگان شرقی را به سفرههای مردم کشاندهاند. مسأله اینجاست که ماهیت این همکاریهای دوستانه بلند مدت چین و روسیه با کشورهای کوچکتر که بخصوص ضعیفتر شدهاند همان استعمار است، طرحهای غیرنظامی و به اصطلاح عمرانی این قراردادها که عموماً بسیار بلندمدت هست و عموماً نیمهکاره رها میشود، نیز برای حفظ ظاهر بوده تا طبیعت نظامی-امنیتی این همکاریها را بپوشاند. و گرنه اگر بحث توسعه کشور بود، چه نیازی به این توافق نامههای پنهانی وجود داشت. در بحث آزادی نیز، میتوان گفت، اگر خود شخص خمینی، امروز بالای منبر میرفت و سخنرانی خود را ایراد میکرد، قطعاً وی را زندانی یا سر به نیست میکردند. نتیجه انقلاب در بعد آزادی، تنها به خفقان و سرکوب ختم شد. اگر دیروز ساواک شکنجه میکرد، امروز ارگانهای متعدد نظام این کار را حتی بدون پنهان کاری انجام میدهند. و بحث جمهوری اسلامی که خود در مفهوم پارادوکس دارد. جمهوریت بر مبنای مردم سالاری، آزادی فعالیت احزاب، عدم سانسور مطبوعات و انتخابات شفاف و واقعی بنا میشود و در مفهوم اصلیتر آن، قدرت نباید در دستان یک نفر، برای مدت طولانی باقی بماند. حال آنکه، جمهوری اسلامی، عدالت، صداقت و مروت، را نیز به آن اضافه میکند. اما در ایران، متأسفانه دولتمردان پس از انقلاب، نه تنها به هیچ یک از این موارد پایبند نبودند، بلکه حتی در عموم موارد، در خلاف جهت این مسیر حرکت کردهاند. فساد اقتصادی، دزدیهای کلان از بیتالمال و عدم پاسخگویی به مردم، اختلاس، توافق نامههای ننگین، نظام پلیسی و نظامی، تغذیه گروههای تروریستی منطقه و بیتوجهی به وضع معیشت مردم در داخل کشور، سوق دادن نظام آموزش و پرورش به سمت فضای دینی اسلامی و ایدئولوژیک و تلاش در جهت دور نگه داشتن افکار و اذهان عمومی از کسب آگاهی و سواد مدنی و اجتماعی از عرصههای بینالمللی، گوشهای کوچک از دستاوردهای انقلاب ۵۷ بود. چه کسی فکرش را میکرد؟ عبارتی که تنها ریشه در عدم احساس مسئولیت افراد جامعه پیش از انقلاب دارد. سؤال اینجاست، اگر جامعه قبل انقلاب ۵۷ را افرادی تشکیل میدادند که تاریخ را خوانده بودند، درک متوسطی از مبانی دموکراسی و جمهوریت داشتند و بیش از آنکه خود را فدایی رهبر خود بدانند، از برنامهها و شیوه وی برای جامه عمل پوشاندن به آنها سؤال میکردند و به این اصل واقعاً باور داشتند که دولتمردان باید در خدمت مردم باشند، آیا اصلا انقلابی صورت میگرفت؟ آیا شرایط امروز ایران این چنین بود؟
بخش۵: آقای عباس رهبری سخنرانی خود را با موضوع تغییر دین در ایران ایراد کردند: اسلام شاید تنها دین مهمی در جهان باشد که تغییر دین از اسلام به مذهب یا عقیده دیگری که به آن نام ارتداد داده است را با مرگ مجازات میکند. حال معنی لغوی ارتداد چیست: ارتداد یعنی بازگشت، ترک کردن؛ بازگشت از دین اسلام، در واقع در معنای اصطلاحی. ارتداد زمانی تحقق پیدا میکند که شخص مسلمان پس از رسیدن به سن بلوغ خود را مسلمان معرفی کند و پس از آن، از اسلام روی گردانیده و کافر شود که آیه ۲۱۷ سوره بقره مستند قرآنی این امر محسوب میشود. مطابق با اصل ۱۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دین رسمی کشور اسلام، و مذهب شیعه میباشد و در کنار دین اصلی کشور، سایر ادیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی مورد شناسایی قرار گرفتهاند. با این توضیح اگر یک فرد ایرانی که در ایران متولد شده و به پیروی از پدر و مادر خویش مسلمان محسوب شود و به سن بلوغ برسد و آداب دینی شیعی را انجام دهد، پس از آن، کارها را ترک کند، یا اینکه دین دیگری را انتخاب کند و از دین اسلام روی گرداند، و این مورد را آشکارا اعلام کند به نحوی که سایر مسلمانان از این موضوع آگاهی پیدا کنند، ایشان مرتد شناخته میشود ارتداد امری است که مراجع تقلید باید ان را شناسایی و شخصی را بعنوان مرتد معرفی نمایند که از جمله مثال واضح آن سلمان رشدی است که توسط فتوای خمینی، حکم ارتداد سلمان رشدی صادر شد. به طور کلی ارتداد به دو قسمت تفکیک شده که ابتدا برای هر یک مجازاتهای جدایی در نظر گرفتهاند. مرتد فطری: یعنی شخصی که از بدو تولد مسلمان بوده و بعد از رسیدن به سن بلوغ همچنان بر دین اسلام تأکید و احکام آن را انجام میداده است، سپس از دین اسلام روی گرداند و به دین دیگری متمایل شود. در این صورت شخص مرتد است و حکم آن مرگ است. البته تفکیکی جنسیتی قائل شدهاند، بدین صورت که اگر زنی چنین شرایطی را داشته باشد، و توبه کند، توبه زن مرتد پذیرفته میشود ولی اگر توبه نکند، مجازاتش مرگ هم نیست بلکه به حبس ابد محکوم میشود. تبعیضی مثبت که نه از سر حمایت از زنان، که در مبحثی که به اندیشه و عقل و خرد ارتباط دارد، به دلیل اعتقاد به «ناقص العقل» بودن آنان اعمال میشود اما در کشتارهای گسترده زندانیان سیاسی در سالهای ۶۰ و ۵۷ جان برخی از زنان زندانی سیاسی غیرمسلمان را از مرگ نجات داد. در این شرایط اگر مردی مسلمان مرتد شود، زن او میتواند برای جدایی اقدام و باید عده وفات نگه دارد و در مقابل اگر زنی مسلمان مرتد شود، مرد میتواند جدا شود. مرتد ملی: شخص از بدو تولد مسلمان نبوده است، و حتی پدر و مادر ایشان نیز مسلمان نبودهاند ولی بعد از رسیدن به سن بلوغ اسلام آورده است، که پس از اینکه مسلمان شده است، دوباره از اسلام روی گردانیده و دین دیگری یا به دین قبلی خود رجوع کرده است، که در این صورت مجازات مرگ در انتظار شخص مرتد ملی است ولی سه روز به او فرصت میدهند اگر توبه کند و به دین اسلام بازگردد، توبه ایشان پذیرفته شده و حکم اعدام منتفی میشود. دادگاههای ایران در ۴ دهه گذشته، صدها انسان را به اتهام ارتداد به مرگ محکوم کردهاند، اما در قانون مجازات اسلامی و دیگر قوانین جزائی ایران تا کنون مادهای مشخص و اختصاصی در مورد ارتداد وجود نداشته و دادگاهها در صدور حکم اعدام تنها به شرع و متون فقهی استناد کردهاند. اعدام و مجازات مرتدان فطری و ملی. اما با یکی از مهمترین آموزههای اسلامی در تضاد است. در اغلب متون اسلامی تأکید شده است که اختیار و گزینش دین روندی آزادانه است که پس از تحقیق و بررسی و تفکر و پرسش رخ میدهد. تضاد بین گزینش آزادانه و محققانه دین با ممنوعیت تغییر دین. اما با این فرض فقهای مسلمان حل میشود که هر تحقیق بیطرفانه و درست دربارهی ادیان به ناچار و به ضرورت به گزینش اسلام منجر میشود حکومت اسلامی ایران نیز با قانونی کردن مجازات اعدام برای ارتداد در لایحه جدید مجازات عمومی، هراس حکومت گران را از رونق گرایشهای غیراسلامی در جامعه نشان داده و این برداشت را تأیید میکند که در۴ دهه گذشته بخشهای مهمی از جامعه ایرانی به دلیل سرخوردگی از حکومت به مذاهب و گرایشهای غیرمذهبی روی آوردهاند. از آمار کل افرادی که به دلیل تغییر دین در ایران دستگیر شدهاند، اطلاع دقیقی در دسترس نیست. اما آن چه به وضوح به چشم میآید، در چند سال اخیر، تعداد قابل توجهی از نوکیشان مسیحی و بهائیان در کشور دستگیر شدهاند. موج دستگیری این افراد پس از سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی و هشدار او نسبت به افزایش کلیساهای خانگی شروع شد. این در حالی است که مطابق با ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر انسانی حق داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی عقیده، تغییر مذهب، و آزادی آشکار کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، عبادت و برگزاری آن در محیط عمومی یا خصوصی است و هیچ فردی حق توهین و تعرض به فرد دیگری به لحاظ اختلاف اندیشه ندارد. اما قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مطابق بر اعلامیه حقوق بشر نیست، بلکه این قانون بر اساس فقه شیعه بنا شده است. دلیل این موضوع را هم خطرات و عوارض اجتماعی گسترش تغییر دین در جامعه اسلامی عنوان میکنند. از این رو چون تزلزل در جامعه اسلامی خطر تلقی میشود، حکم مرگ را مجازات فرد مرتد میدانند. چرا گرایش به تغییر دین در ایران افزایش یافته است؟ به دلیل فشارهای اجتماعی و خفقان فرهنگی که با استناد به دین اسلام صورت گرفته، بسیاری از مردم ترجیح دادند تا مسیر دینی خود را تغییر دهند. دینی که آزادی اجتماعی آنان را تضمین کند و فشار روانی حاصل از آزادی رفتارهای عرفی را بکاهد. همچنین سیاست آمیخته با دین در جمهوری اسلامی و ناکارآمدی حکومت باعث شده تا فقر و ناهنجاریهای اجتماعی در کشور، افراد بسیاری را نسبت به عملکرد اجتماعی دین ناامید کند. تفسیرهای مختلفی از دین سیاسی در این چهار دهه بیان شده که هیچ کدام نتوانسته زندگی مرفه، آزاد و امنی را برای مردم پدید آورد. به همین دلیل رویگردانی از دین اسلام و تغییر آن را میتوان تا حد زیادی به پای حکومت نوشت. از طرف دیگر ما وارد قرن ۲۱ شدیم. جهانیسازی و عصر اطلاعات. مردم را با ظرفیتها و کاستیهای عقاید قبلی مواجه کرده و امکان مقایسه را فراهم کرده است. در ایران نیز با توجه به اخبار دستگیری نوکیشان مسیحی، مشخص است که وضعیت به همین شکل است. همچنین تلویزیونها و وبسایتهای اینترنتی اجازه دسترسی شهروندان به اطلاعات را در مورد سایر ادیان فراهم کرد. به عبارت دیگر تبلیغ دین دیگر از انحصار روحانیت شیعه خارج شده است و معتقدان به ادیان دیگر نیز این امکان را یافتند تا دین خود را تبلیغ کنند. با وجود اینکه این که دین مسیحیت به عنوان یکی از ادیان رسمی در ایران شناخته میشود، اما تا مدتها فروش انجیل و کتاب مقدس در ایران به شکل قاچاق صورت میگرفت. همچنان جاذبهی مسیحیت برای افراد بسیار زیاد است. سؤال دیگری پیش میآید، برخی گزارشها نشان میدهد که در بعضی از مناطق کشور شیعیان تغییر مذهب داده و سنی شدهاند. آیا تغییر مذهب هم مانند تغییر دین ارتداد محسوب میشود؟ گفته میشود دولت با برخی از این افراد به بهانه اینکه طرفدار وهابیت هستند برخورد میکند با توجه به اینکه تسنن نیز داخل در اسلام است تغییر مذهب از شیعه به سنی تغییر دین محسوب نشده و ارتداد محسوب نمیشود. ارتداد زمانی است که یک مسلمان از اسلام خارج شود. در قوانین ایران و همچنین در فقه شیعه هیچ ممنوعیتی برای تغییر مذهب و رفتن به سمت تسنن وجود ندارد. برخورد حکومت ایران با این امر به این صورت است که دستگاههای امنیتی و سیاسی سعی میکنند این گونه اشخاص را در قالب مجرمین علیه امنیت مطرح کنند بدون اینکه در ظاهر عنوان کنند که دلیل برخورد با آنها بخاطر رفتن به سمت تسنن بوده است. این در حالی است که به موجب اندیشه حقوق بشر غربی و برخی از اسناد بینالمللی حقوق بشر، جرم انگاری ارتداد با حقوق بنیادین و اولیه بشری در تعارض بوده و فرد باید در کنار حق انتخاب دین و مذهب دارای حق تغییر دین و مذهب نیز باشد. این دو رویکرد متفاوت نسبت به مسأله ارتداد برآمده از جایگاه و محدودهی آزادیها از جمله آزادی تفکر، آزادی عقیده و آزادی دین و مذهب در هر یک از حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر بینالمللی است.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق دنیای زیبا و آزاد (خشونت در جامعه ایران) آغاز گردید: در مورد حق دنیای زیبا و آزاد برای همه، اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم من اشاره میکنم به ماده ۲۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آمده است که هر شخص حق دارد برقراری نظم را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بینالمللی، حقوق و آزادیهایی را که در این اعلامیه آمده است تأمین کند و آنها را به مورد عمل بگذارد، الان این به چه معناست: به این معنی که برای رسیدن و عملی شدن این ماده در جوامع باید تمامی قوانین موجود در اعلامیه جهانی حقوق بشر اجرا شود و میتوان گفت، که برای داشتن دنیای زیبا و آزاد راهی جز عملی شدن بقیه موارد نیست. در واقع هر ۳۰ ماده باید اجرا شود تا ما دنیایی زیبا و آزاد داشته باشیم. که همهی ما با یک مرور کلی از وضعیت کشورها و همچنین ایران میتوانیم ببینیم که در عمل چه دولتهایی توانستند برای اجرایی کردن این قوانین قدمهای درست و رو به جلو بردارند. این در مورد ماده ۲۸ اما یک نگاهی هم بیندازیم به خشونت در جامعه کشور خودمان. اگر بخواهیم یک تعریف خیلی کلی و کوتاه از خشونت را بگوییم، این است که خشونت یک پدیده مخرب اجتماعی است که میتواند جامعه را دچار ناهنجاری و هرجومرج زیادی کند. همه ما چه وقتی که در ایران بودیم و چه الان که بیرون از ایران هستیم، شاهد وجود خشونت، تند خویی، پرخاشگری و از کوره در رفتن آدمها بودیم و متأسفانه الان هم شاهد افزایش این خشونتها در کشورمان هستیم. شرایطی که نشان میدهد که آستانه تحمل مردم در جامعه کاهش پیدا کرده و یک روند نزولی دارد و طبق آماری که وجود دارد خشونت در جامعه ۲۱ درصد افزایش پیدا کرده است. این کاهش آستانه صبر و تحمل مردم ارتباط مستقیمی با اتفاقات جامعه دارد، مشکلاتی مثل بیکاری، اختلاف طبقاتی در جامعه، مشکلات اقتصادی که باعث به وجود آمدن شکاف بین درآمد و مخارج میشود، داشتن احساس محرومیت، اضطراب، افسردگی که همه این موارد مثل یک زنجیره به هم وصل هستند و وجود تنها یکی از این موارد خود به خود، بقیه موارد را به دنبال دارد. به طور مثال اگر یک فردی نتواند کاری پیدا کند پس به طبع نمیتواند امرار معاش کند و خودش و خانوادهاش را تأمین کند و در ادامه دچار اضطراب و افسردگی میشود و همین موارد زمینه وجود خشونت و پرخاشگری را ایجاد میکند و به دنبال آن میبینیم، که دزدی، اعتیاد و مسائل اجتماعی از این دست رو به افزایش است و مورد دیگری که ما در حال حاضر میبینیم کاهش میانگین سنی خشونت در جامعه است، که این مورد هم ارتباط مستقیمی با مواردی که گفته شد دارد. اما یک مورد دیگر نیز هست که بهتر است راجع به آن هم در اینجا با هم گفتوگو کنیم و آن عدالت است، الان همه میدانیم وجود عدالت در یک جامعه باعث اعتدال در آن جامعه شود و باعث کاهش خشم میشود اما عدالت در جامعه را فقط به وسیله قانون میتوانیم اجرا کنیم، در این جا هست که حکومتها و قوانین موجود در کشور و مهمتر از آن درست اجرا شدن قوانین در جامعه میتواند یک جامعه را به اعتدال و آرامش برساند. نظر من این است که، باعث وجود این همه خشونت و خشم در جامعه، قانونگذاران و سیستم فاسد جمهوری اسلامی است. سیستمی که خودشان رانت، فساد، اختلاس و کشتار جزئی از حکومتشان بوده است و باید این نکته را هم در نظر بگیریم قوانین موجود در جمهوری اسلامی که همچنان هم در حال اجرا هستند همه قوانین بر پایه خشونت است، مثل حکم شلاق، حکم اعدام حکم قطع عضو، همه این قوانین در حال اجرا هستند، یک مثال دیگر عرض کنم: یک کودک وقتی در جامعهای بزرگ میشود و شاهد اجرایی شدن این احکام خشن در سطح جامعه باشد و این یعنی، این کودک با یک حس خشونت و انتقامگیری بزرگ میشود؛ و در واقع خشونت جزیی از زندگی آن فرد میشود که خوب به طبع تبعات آن را در سالیان بعد، به وضوح میشود دید. مردم وقتی بیعدالتی و کاهش آزادی را توسط جمهوری اسلامی میبینند به تبع دچار سرخوردگی میشوند و در سطح جامعه نسبت به یکدیگر خشونت نشان میدهند. شما چه چیزی فکر میکنید درمورد این نوع از ترویج خشونتی که توسط جمهوری اسلامی به طور سیستماتیک از ابتدا در حال اجرا بوده و فکر میکنید که آیا امیدی برای دست پیدا کردن به یک جامعه آرام و بدون خشونت با چنین حکومتی امکان پذیر است یا خیر؟ آقای سید علیرضا امامی بیان کردند: درد در جامعه ایران بسیار زیاد است که باعث زشتی جامعهی ایران شده است، ریشهی زشتی جامعهی ایران از نظر اجتماعی در فقر نهفته است. از شدت فقر شغلی در مناطق مرزی ایران به وجود آمده است به نام گردنگیر، اگر اشخاصی که کالاهای قاچاق را حمل میکنند توسط مأموران دستگیر شوند، افراد گردنگیر از شدت فقر راضی میشوند در قبال دریافت مبلغی ناچیز جرم دیگر اشخاص را به گردن بگیرند. آقای مهدی کریمی بیان کردند: فقر یکی از اصلیترین دلایل بروز خشونت در جامعه ایران است و عوامل دیگر فرهنگ و سنت هستند که ما امروزه نیز شاهد قتلهای ناموسی هستیم. متأسفانه در این رابطه شاهد هیچ اقدامی از جانب جمهوری اسلامی ایران نبودهایم و در حال حاضر کشور ما جزو خشمگینترین کشورها در جهان است. آقای داوود لطفی بیان کردند: اگر جامعه ایران را یک خانواده و رهبر ایران را پدر خانواده در نظر بگیریم، زمانی که پدر خانواده خشمگین است خواه ناخواه دیگر اعضای خانواده نیز خشمگین میشوند و همچنین باورهای غلط مذهبیای که در آموزش کشور ما گنجانده شده است باعث بروز خشم در جامعه میشود. خانم شهلا شاهسونی بیان کردند: بخشی از مشکلات امروزهی جامعهی ایران نشأت گرفته از قوانین غلط حاکم در جامعهی ایران است. از جمله این قوانین میتوان به اعدام و حق شلیک تیر در مناطق مرزی ایران که باعث داغدار شدن تعداد زیادی از خانوادههای کولبران در منطق مرزی شده است اشاره کرد. آقای احسان احمدیخواه بیان کردند: یکی دیگر از مشکلات اساسی جامعه ایران، تابوهای فرهنگی حاکم در جامعه است. بهتر هست که مردم جامعه ایران کمی با درک بهتر بر باورهای خود اسرار بورزند. آقای اکبر محمدی بیان کردند: از نظر ایشان ریشه اصلی خشونت در جامعه ایران ظلم و بیعدالتی است. هر شخصی در هر زمینهای که شاهد ظلم بوده است و توان پاسخگویی نداشته به دنبال فرصتی است که بتواند ظلم را تلافی کند. آقای محسن سبزیان بیان کردند: متأسفانه مردم ایران در تلاش هستند که زنده بمانند و زندگی نکردهاند. آقای آرشا کچوئیان بیان کردند: خشونت دارای یک بخش درونی نیز هست، که انسانها باید بخشش را یاد بگیرند و بخشیدن را به دیگران نیز آموزش بدهند. خانم مهرنوش ایمانی چگینی بیان کردند: حق دنیای زیبا و آزاد برای همه و خشونت در جامعه با یکدیگر تناقض دارند. زمانی که ۵۰ درصد جامعهی ایران را بانوان تشکیل میدهند و آنان را نادیده میگیرند و کوچکترین حق انسانها که حق آزادی انتخاب است را دارا نیستند. نمیتوان دنیایی زیبا و آزاد را با توجه به شرایط فعلی جامعه ایران برای ایران ترسیم کرد. خانم درگاهی بیان کردند: انواع خشونت عبارتند از، خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان، خشونتهای اقتصادی، خشونتهای فیزیکی، خشونتهای خودمحور و علیه جنس سومیها همه و همه در جامعه ایران وجود دارد. ریشه اصلی این خشونتها در فرهنگ ما نهفته است و مدیریت ضعیف جمهوری اسلامی ایران. خانم شهناز کریمزاده بیان کردند: آمار خشونت در جامعه ایران بسیار بالا است و روزبهروز بر این آمار افزوده میشود. فقر، بیکاری، تبعیض، بیعدالتی از عوامل بروز خشونت هستند. زمانی که رئیس یک اداره، در میان کارمندان خود تبعیض قائل میشود، این خشونت در وجود شخصی که مورد تبعیض قرار گرفته است نهادینه میشود. خانم سمانه بیرجندی بیان کردند: نبود سیستم قضایی مستقل در کشور ما یکی از معضلات مردم جامعه ایران است. فقر و جهل و خرافهپرستی و تقدسگرایی در جامعه ما حکم فرماست که به فرهنگ ما باز میگردد. همچنین شکاف طبقاتی نیز یکی دیگر از عوامل بروز خشونت در جامعه است خانم ترابی بیان کردند: تا زمانی که حکومت جمهوری اسلامی ایران با محوریت اسلامی در تلاش بر حکمرانی بر مردم است وضعیت جامعه ایران همین گونه باقی خواهد ماند. به طور خلاصه راهکارهایی که میتوانیم به آن اشاره کنیم بالا بردن استانداردهای اجتماعی در جامعه است، با بالا رفتن استانداردهای اجتماعی امنیت روانی مردم هم بالا میرود، که این کار باید به دست دولت انجام شود و راهکار دیگری که باید توسط نهادهای دولتی انجام شود و به آن اهمیت داده شود در آموزش و پرورش است؛ که باید از کودکی به کودکان مدیریت کنترل خشم آموزش داده شود، تا در بزرگسالی افراد بتوانند خشم خود را کنترل کنند؛ که نتیجهی آن چیزی جز داشتن یک جامعه آرام نیست، که مستقیماً مسئولیت تمامی این کارها به عهده دولت است.
در پایان مسئول جلسه از همه دستاندرکاران و منشی و ضبط صدا و تصویر: آقای احسان احمدیخواه، آقای پویا حسابی، ادمینها: آقای آرشا کچوئیان، خانم شهلا شاهسونی، خانم مرجان شعباننژاد تشکر و قدردانی کردند و در ساعت ۱۷:۰۰ نشست به پایان رسید. مهمانانی که ما را همراهی کردند عبارتند از: فرشاد اعرابی، نوید بهداد، نگار سمنار، سمیرا فیروزه بویاغچی، ستاره دژم، شراره هادیزاده رئیسی، احمد مرادی ساکی، شهینتاج فتحزاده، زهره چگینی، حسین اریس، ریحانه فکری، بهنام شیرمحمدی.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته پژوهش فوریه 2022
نرگس مباشریفر
جلسه هماندیشی کمیته پژوهش به مناسبت آغاز بیست و 3ومین سال فعالیت کانون و مروری بر فعالیتهای ۲2 ساله کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در روز شنبه مورخ 26 فوریه 2020 ساعت ۱۵:۰۰ به وقت اروپای مرکزی و با حضور مهمانان و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشری به صورت پرسش و پاسخ در فضای مجازی زووم و یوتیوب کانون، همچنین به طور زنده از تلویزیون و اپلیکیشن برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای مازیار پرویزی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی مهمان ویژه آقای منوچهر شفایی جلسه را آغاز نمودند.
آقای مازیار پرویزی فرمودند: امروز در خدمت آقای منوچهر شفایی یکی از بنیانگزاران کانون دفاع از حقوق بشر در ایران هستیم که از ایشان درخواست کردیم در مورد فعالیتهای 22 سال گذشته کانون توضیحاتی را ارائه دهند. همین طور که میدانید تکتک اعضایی که در این جمع هستند هر کدام به نحوی سهمی در پیشبرد اهداف 22 ساله کانون داشتهاند که خوشبختانه کانون به جاهایی رسیده است و کارهایی انجام میدهد که هم ویژه و هم خاص است چون ما صرفاً جهت آگاهیرسانی و فعالیتهای حقوق بشری فعالیت میکنیم و این بسیار خوب است؛ زیرا نیاز جامعه امروز کشور ماست.
آقای شفایی فرمودند: ضمن تبریک به همکاران در کانون و همه دوستانی که از ابتدا همراه ما بودند و با توجه به کارهای دیگری که داشتند در بین راه رفتند؛ زیرا با تلاش این همکاران باعث شد که این کانون یواشیواش شکل بگیرد و طبیعتاً بتواند مشکلات را حل کند و بتواند به مرحلهای برسد که الآن خودتان میتوانید ببینید که یک تیم بسیار قوی و منسجم و با تلاش شدهاند. من میخواستم در انتها به همه تبریک بگم اما در ابتدا تبریک گفتم چرا که حقیقتاً تیمی شدهایم که عملاً 22 سال تجربه را پشت سر گذاشته است و با این همه تجربه توانسته است این همه اطلاعات جمعآوری کند و نگهداری کند. الان اکثر ارگانها، سازمانها و کسانی که علاقمند به تحلیل هستند و دوست داشته باشند راجع به ادیان، زنان، کودکان و… در ایران ببینید چه اتفاقی در تاریخ افتاده است به راحتی میتوانند از این مجموعه ما اطلاعات جمعآوری کنند. چه از اطلاعاتی که از سال 2012 وارد سایت شده و چه اطلاعاتی که از سال 2006 یا 2007 که در سایت قبلی کانون هست و حتی سایتی که از ابتدا روی آن کار شده از سال 2001 که هنوز بخشی از آن وجود دارد و هم به صورت بایگانی و هم در سایتها موجود است. یعنی میشود مجموعهای از اطلاعات از وضعیت نقض حقوق بشر در ایران را در این سایت مشاهده کرد و این یکی از افتخارات کانون دفاع از حقوق بشر در ایران است و یک مجموعهای که فعالیت میکند و یک تاریخی را ثبت کردیم. از یک نگاه.
آقای پرویزی فرمودند: فکر کنم تمام پروسه و مراحلی که در کانون طی شده همه در خود سایت و آرشیو وجود دارد که دوستان میتوانند مشاهده کنند. سپس از آقای شفایی سؤال کردند که چه اتفاقی افتاد که شما تصمیم گرفتید که کانون را راهاندازی کنید؟
آقای شفایی فرمودند: کانون در نیمه 2000 در شهر برمن به ثبت رسید البته تاریخی از قبل هم دارد؛ یعنی 1996 گروههای چپ در تلاش بودند که از طریق حقوق بشر در واقع در قسمتی با آدمها ارتباط برقرار کنند به خصوص با جامعه پناهجو که بتوانند جذب نیرو کنند و کانون دفاع از حقوق بشر در ایران هم جزو همان برنامههایی بود که یک گروهی توسط یکی از نمایندگایشان که توسط خانمی که دوست ندارم نام ایشان فاش شود رهبری میشد؛ تشکیل شد و 3 یا 4 سال این کار را انجام دادیم و بعد از اینکه به آلمان آمدم و مجبور شدم اعلام پناهندگی کنم همان ماه اول متوجه شدم وضعیت به هم ریختهای در جامعه پناهجویان به خصوص در بین ایرانیان هست. چند مسئله مهم وجود داشت: 1. با کسی حرف نزنید؛ همه جاسوس هستند. 2. با تلفن صحبت نکنید زیرا به حرفهای شما گوش میدهند. 3. با هر کسی مخصوصاً ایرانی راه نروید. این چیزهایی که در هایمها بود و همه آشنا هستیم و میدانیم. حقیقتاً بسیار ناراحت شدم و متوجه شدم در اینجا انسانیت و دوستی و رفاقت وجود ندارد، یعنی باید از همه دوری کنم و هر کس بخواهد با من صحبت کند باید از او فرار کنم و این طرز همکاری و زندگی کردن اصلاً مورد قبول من نبود و این مورد در خارج از کشور است و اگر روزی بخواهیم به کشورمان برگردیم چگونه میتوانیم با هم زندگی کنیم و این برای من یک سؤال بود و خوشبختانه یک هماتاقی داشتم که عضو این گروه بود و به من گفت که با این گروه کار میکند و این گروه یک گروه حقوق بشری است. خوب به طبع من هم خوشحال شدم و خواستم ببینم در این گروه چه خبر هست؟ من در ماه نوامبر وارد کشور آلمان شده بودم و در اولین جلسه در ژانویه شرکت کردم و در همان جلسه عنوان کردم که این گروه را به ثبت برسانیم و آنها توضیح دادند که برای ثبت نیاز باید هشت نفر عضو میباشد و چه مقدار اعتبار مالی میخواهد و مشکلات دیگری که گفته شد، اما من در همان جا اصرار کردم که این کار انجام شود و در ماه فوریه اعلام کردیم که ما میخواهیم این کانون را به ثبت برسانیم و در همان جا دو نفر دیگر از افراد حاضر در هایم درخواست کردیم تا با ما همکاری کنند و اقدامات اولیه برای ثبت را شروع کردیم. این شروع کار بود و یکی از مواردی که از ابتدا عنوان کرده بودیم این بود که حتماً سه نفر از اعضا که جزء هیئت رئیسه هستند باید اجازه اقامت داشته باشند. در نتیجه سه نفر از همکاران مسئولیت را پذیرفتند و کانون شروع به فعالیت کرد. اما از آنجایی که جامعهی ایرانی هنوز حقوق بشر را نمیشناخت و از حقوق بشر اطلاعات چندانی نداشتند و بحث و گفتگو میشد؛ حتی به مراحلی رسیده بود که مثلاً مسئول گروه یا کانون میگفت: «ما حقوق بشر هستیم و چپ» که مورد اعتراض من قرار گرفت و او به من گفت: « نه، اگر ناراحتی برو» اما به او جواب دادم: «نه من هستم و ما اساسنامه داریم؛ اگر شما ناراحت هستید، میتوانید بروید؛ زیرا ما چپ نیستیم.» در این گفتگو آنها را قانع کردم که ما از چپ فاصله داریم. چرا؛ چون وقتی میگوییم حقوق بشر و بعد میگوییم چپ؛ یک سری اتفاقاتی میافتد. در چپ مالکیت خصوصی وجود ندارد، پس این عدم مالکیت خصوصی یک سری از حقوقی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر گفته شده این آزادیها از بین میبرد. در ضمن ماده 17 اعلامیه جهانی حقوق بشر این بحث را عنوان میکند. به همین دلیل کمی تنش ایجاد شد و باعث فاصله بین اعضا گردید که به مرور زمان بدون اینکه بخواهم مسئولیتی داشته باشم و کاری انجام داده باشم باعث اختلاف بین مسئولان و افراد عضو شد. در آن زمان تعداد افراد عضو کمکم اضافه شدند تا بعد از مدتی که مسئولان هر کدام جابجا میشدند و اتفاقات ویژهای به وجود آمد که نمیخواهم وقت و انرژی شما را بگیرم. من مسئول روابط عمومی بودم تا سال 2003 که مسئول کانون شدم. در اینجا به یاد یک خاطره بامزه افتادم که مسئول قبلی وقتی از کانون رفته بود مطرح کرده بود: «یکی از افتخارات من این است که در طی دو سالی که با شفایی کار کردم اجازه ندادم کمیتههایی که راهاندازی کرده بود، کار کند.» در آن زمان ما کمیته زنان، کمیته روابط عمومی، کمیته تبلیغات را راهاندازی کرده بودیم ولی آن شخص نگذاشته بود ما کار کنیم. با توجه به تعداد اعضا که حدوداً 14 یا 15 نفر بودند و رأیگیری انجام شد و من مسئول شدم دیگر دستم باز شده بود و حالا میتوانستم شروع به فعالیت کنم. در ابتدا نمایندگیها را درست کردیم و سپس کمیتهها را راهاندازی کردیم؛ بلافاصله نمایندگی اولدنبورگ، هامبورگ، آسلار، زاکسن، زاکسن آنهالت و تورینگن به راه افتاد و اینها نمایندگیهای داخل آلمان محسوب شدند. و از همان ابتدا اصرار و سبک کار این بود که در اولین یکشنبه هر ماه دور هم جمع شویم من این دورهمی را به مجمع تبدیل کردم؛ زیرا این دور هم جمع شدن و نوشیدن چای که فایدهای نداشت؛ پس ما یک اپوزیسیون و یک قاعده به آن میدهیم که بتوانیم کار بهتری انجام دهیم. در ابتدا که نمایندگیها تشکیل شد به علت داشتن مکان مناسب قرار شد همه به شهر برمن بیایند و جلسات در آنجا تشکیل شود. یواشیواش نمایندگیها وسعت پیدا کرد و هر نمایندگی برای خود جای مخصوصی در نظر گرفت و در این زمان جلسه مجمع را تقسیم کردیم. مثلاً این ماه در شهر هانوفر و ماههای بعد در شهرهای مختلف مثل: اولدنبورگ، گوستاو، برانشوایک، زاکسن و … جلسه را برگزار میکردیم و حتی در تورینگن که از ما دور بود به صورت حضوری شرکت میکردیم و به این سبک ادامه میدادیم. حدود یکی دو سال به این روش ادامه دادیم و بعد دیدیم اعضا به حدود 60 تا 70 نفر رسیده و برای رفت و آمد با این همه افراد به مشکل برخورد میکنیم. پس یک طرح دیگری را برنامهریزی کردیم و قرار شد در سال چهار جلسهی عمومی در پایان هر فصل داشته باشیم و بقیه جلسات را فقط مسئولین و هیئت مدیره انجام دهند. مسئول کمیتهها و نمایندگیها که حدود 20 تا 27 نفر دور هم جمع میشدیم و هر ماه در یک شهر بود و رؤسا برای ماه آینده تصمیمگیری میکردند و با این روش تا سال 2008 و حتی 2009 عملاً هر ماه اعضا و مدیران همدیگر را از نزدیک میدیدیم و سپس اینترنت وارد شد وبا برنامه پالتاک شروع شد که هم به صورت حضوری و هم به صورت اینترنتی و از طریق پالتاک جلسات انجام میشد و بعد از آن برنامه زووم وارد شد و در حال حاضر به این شکل هست که همهی جلسات به صورت آنلاین برگزار میگردد. ما در یک دورهای از فعالیتمان بیش از 30 نمایندگی داشتیم و هر نمایندگی هم به طبع میخواست در ماه یک جلسه برگزار کند پس ما باید در 24 ساعت شبانهروز در جلسات مختلف شرکت میکردیم. پس نمایندگیها را به ایالت تبدیل کردیم مثلاً: نیدرزاکسن، زاکسن آنهالت نوردراین وستفالن، اشتوتکارت که ایالتی در جنوب آلمان است و چند کشور که اعضای بیشتری داشت مثل: دانمارک، سوئد، نروژ و اتریش هر کدام یک نمایندگی تشکیل دادند؛ که همه مستحضر هستید که در سال گذشته در همین موقع باز دیدیم که به یک بنبست رسیدیم. چون دیدیم که باز حدود 17 یا 18 تا نمایندگی داریم و جمع کردن این همه نمایندگی سخت است چون با این همه نمایندگی و 9 تا کمیتهای که داریم باز هم نزدیک به 24 یا 25 جلسه در ماه داریم. در نتیجه با توجه به گسترش کانون متوجه شدیم که شدنی نیست؛ پس تغییرات جدیدی دادیم و نمایندگیها را منطقهای کردیم. که ما بتوانیم بهتر جلسات را اجرا کنیم. این توضیحات را که خدمتتان عرض کردم منظور و هدفم این بود که بگویم این حاصل حرکت است، ما یک حرکت مستمر داشتیم و به مرور اشکلاتمان را پیدا کردیم تلاش برای برطرف کردن مشکلات کردیم تلاش برای پیدا کردن راههای بهتر کردیم و این در واقع رشد کانون را نشان میدهد. یعنی میخواهیم بگوییم این کانونی که با 7 یا 8 نفر در یک شهر کوچک برمن جلسات آن تشکیل میشد و حرکت خود را شروع کرده در حال حاضر به این عظمت رسیده است و در خیلی جاها هستیم و در هر منطقه بین 70 تا 80 نفر عضو در حال فعالیت هستند. این در واقع خودش گویای یک حرکت منطقی است. میخواهم بگویم که حاصل یک سری تجربیات هست و این در تمام بخشهای کانون به همین نحو هست یعنی چون ما 22 سال به طور مستمر افراد تلاش کردند، کار کردند، فکر کردند، بالا و پایین رفته است و عیوب آن برطرف شده است و این امتیازی است که در کانون به وضوح دیده میشود و معتقد هستم که به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. یعنی اگر ما حرکت دیگری انجام دهیم و مشکلی پیش بیاید بلافاصله با همفکری و پیشنهادهای یکدیگر میتوانیم مشکل را برطرف کنیم. من تعمداً این بحث اولیه را به این سبک شروع کردم که شما دوستان بدانید که ما چه حرکتهایی کردیم و چه تکانهایی خوردیم و چه صدماتی دیدیم. در اینجا یک خاطرهی بامزه برایتان تعریف کنم. چون ما جلسات را حضوری میگذاشتیم و من آدمی زودرنج هستم و باید همیشه همه چیز تمیز و مرتب و هر چیز سر جای خود و به موقع انجام شود وقتی به اعضا اطلاع میدادیم که مثلاً جلسه در شهر اولدنبورگ و در ساعت 2 برگزار میشد دوستان باید حداقل ساعت یک؛ یکونیم در محل جلسه حضور میداشتند. ما حتی برای همه کسانی که قرار بود در جلسه حضور داشته باشند از قبل تدارک غذا و امکانات آمادهسازی میشد. اگر کسی دیر میآمد ناراحت و کلافه میشدم و همه هم میدانستند که عصبانی میشوم. در آن جلسه میخواستیم جلسه را شروع کنیم اما گروه برمن هنوز نرسیده بود مسئول برمن شخصی به نام علی بود که با وی تماس گرفتم و بعد از دو یا سه بار تماس گرفتن پشت تلفن به او گفتم: علی لامصب کجایی؟ یک ربع جلسه به تأخیر افتاده هنوز در راه هستی؟ چرا نیامدی؟ علی که هول کرده بود و ترسیده بود گفت: آقا به خدا قطار پنچر شده. یعنی میخواهم بگویم کار من بد بود و من کار خود را تأیید نمیکنم ولی آن تعصب برای اجرای کار و آگاه کردن همکاران برای اینکه نشان دهیم که با تعصب و انرژی خودمان میتوانیم موفق شویم و با بیخیالی نمیتوانیم به هیچ جایی برسیم و اگر پیش خود بگوییم: «حالا نشد که نشد» موفق نخواهیم شد. اینها را برای تجربه تعریف کردم و اینکه وقتی علی آمد من از او عذرخواهی کردم چون در ان موقع فریاد میزدم و ماجرا تمام شد. البته به مرور خود من هم تغییر کردم الان دیگر فریاد نمیزنم هر کسی به جلسه آمد که آمد هر کسی هم که نیامد نیاید. ولی الان خوشحال هستم که به جایی رسیدیم که دوستان سر ساعت مقرر و نهایت با 3 یا 4 دقیقه تأخیر خود را به جلسه میرسانند. تمام جلسات مجمع ما سر ساعت 2 شروع میشود و این خودش یک افتخار برای ما است و با اینکه ما خودمان را میکشتیم که چرا شما دیر آمدید با وجود اینکه از جاهای دوری به محل برگزاری جلسات میآمدند الان سر ساعت جلسه شروع میشود و ما پذیرفتهایم که باید انضباط داشته باشیم اینهایی را که در واقع مثال میزنم برای این است که بدانید ما میتوانیم چگونه روزبهروز غنیتر و بهتر شویم. غیر از داستان به وجود آمدن مجمع عمومی تشکیل شدن کمیتهها هم خیلی جالب است که دوست دارم برایتان عنوان کنم. در گروهی که تشکیل داده بودیم عملاً 50 درصد از اشخاص خانمها بودند و ما اولین کاری کردیم چون خودم مسئول روابط عمومی بودم علاوه بر روابط عمومی کمیته دفاع از حقوق زنان را راهاندازی کردیم و مسئول انتخاب کردیم اما عملاً تا زمانی که من مسئول کانون نشده بودم هیچ کاری انجام نمیدادیم بعد از اینکه مسئول کانون شدم کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان رو به راه انداختیم و حدود دو سال بعد کمیته کودک را راهاندازی کردیم و سپس جوان و دانشجو را راهاندازی کردیم. راهاندازی کمیته جوان و دانشجو خیلی جالب شکل گرفت چون ما از ابتدا وقتی کسی ابراز تمایل میکرد که کاری انجام دهد ما به او اجازه میدادیم و از او میخواستیم که بیاید؛ یک دوستی که دانشجو هم بود تازه به آلمان آمده بود و من به او کمک کردم تا پاس و اقامت بگیرد آمد و گفت من دانشجو هستم و میخواهم کمیته جوان و دانشجو را راهاندازی کنم. وی جلسه اول آمد، ولی جلسه دوم نیامد و جلسه سوم هم نیامد و بعد از مدتی متوجه شدیم که بچههای شاهنشاهی آمدهاند و او را بردهاند و به او تلویزیون دادهاند و گردش بردند و آن موقع هم باید یک حق عضویت به ما پرداخت میکرد که دیگر رفت و پیش ما نیامد و خوب به طبع یک کمیته روی دست ما ماند و کماکان هنوز هم دوستان در این کمیته مشغول فعالیت هستند و از آن به بعد تصمیم گرفتیم اگر کمیتهای میخواهد شکل بگیرد باید خودش دارای عضو باشد و نمونه بارز آن آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی دوست ما که خودشان کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران را راهاندازی کردند و در واقع با همت ایشان این کمیته به ثمر رسید. البته من علاقهای نداشتم نه اینکه به کمیته ورزش علاقه نداشته باشم خیر؛ علاقه نداشتم کار جدیدی شروع کنم. چون این کار جدید نیرو میخواهد و اگر نیرو نداشته باشد ایست میکند و ما نمیخواهیم باعث بدنامی ما شود. بعد از کمیته جوان و دانشجو، کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی راهاندازی شد و چند سال بعد کمیته هنر و سپس محیط زیست و کار و کارگر. اینهایی که من میگویم حاصل تجربه است و شما میدانید که برای تشکیل این کمیتهها نیاز به نیرو و امکانات است و نیاز به سایت و آموزش دارد و این چیزی است که به خوبی و زیبایی در حال اتفاق افتادن است و باید ادامه پیدا کند و این را شما بدانید هر کاری که انجام میدهید با حرکتهای شما هست که دانهدانه به جلو حرکت میکند. اگر آقای حسنزاده نامی پیشنهاد کمیته ورزش را نمیداد الان ما کمیته ورزش نداشتیم. اگر آن آقای دانشجو پیشنهاد کمیته دانشجو را نمیداد ما الان کمیته جوان و دانشجو نداشتیم یا حتی کمیته ادیان. خانم آریانپور بود که باعث شد کمیته کودک راهاندازی شود هر کدام از اینها عملکرد تکتک شماهاست. یعنی همین الان هم که شما در کانون حضور دارید و تلاش میکنید و خودتان دارای ایده هستید و ایدههایتان را منتقل کنید تا بر اساس ایده شما بتوانیم رشد کنیم. پس تشکیل این نمایندگیها، کمیتهها و جلسات مجمع عمومی حاصل همین تلاشها است. و ما حتی همین مجمع عمومی که داریم انجام میدهیم همین طوری انجام میشد تا سال 2007 که یک جلسه در هانوفر راهاندازی کردیم که حدود 27 یا 28 نفر شرکت کردند و اسم آن را کنگره نامگذاری کردیم که اتفاقاً در آن جلسه آقای گلزار را هم دعوت کردیم و در آن جلسه به تعدادی از اعضا لوح تقدیر دادیم و سال بعد هم این کار را انجام دادیم و رسیدیم به جایی که سه سال بیش 118 نفر در آن جلسه به صورت حضوری در آن جلسه حضور داشتند؛ غیر از آنهایی که در خارج از کشور حضور داشتند و از طریق اینترنت ما را همراهی میکردند. میخواهم بگویم اینها هستند که باعث کمک کردن به رشد و آگاهی بیشتر ما میشوند و به دادههای ما به بیرون کمک بیشتری میکنند. ما در این دورههایی که گذراندیم اتفاقات جالبی هم روی داده است. یکی از این اتفاقات سال 2004 دادگاهی در شهر برمن برگزار شد و یکی از دوستان در این دادگاه حضور داشت و این دادگاه به دوستمان رأی مثبت دادند اما Bondes Amt «اداره مهاجرت آلمان» این فرد را رد میکند و میگوید اینها گروههایی هستند که فقط در شهر هانوفر فعالیت میکنند و دو تا عکس میگیرند و به شما نشان میدهند و شما هم به آنها پاسپورت میدهید و به این روند اعتراض کرد و در این اداره 24 گروه را که اعضا هم داشتند، رد کردند. یعنی این گروهها و سازمانها دیگر اعتباری ندارند یعنی این گروهها در دادگاهها اعتباری نداشت سپس دادگاه عالی برگزار کردند که من را به عنوان نماینده کانون دعوت کردند و در آنجا از آن شخصی که رد شده بود خیلی سؤال کردند و دو تا سه ساعت این سؤال و جواب به طول انجامید آن شخص که نمیخواهم نامش را در اینجا عنوان کنم به من توهین کرده بود و جزء آدمهایی بود که از کانون بیرون کرده بودیم او فردی بود که گاهی اوقات مواد مصرف میکرد و متوجه نمیشد و فحاشی میکرد و حرفهای نامربوط میزد و به همین دلیل با مشورت هیئت رئیسه وی را اخراج کرده بودیم. اما وکیل به من نامه داد و من هم گفتم: «برای من شخص مهم نیست بلکه برای من کانون مهم است و حالا اگر در این میان به آن شخص هم کمک شود که چه بهتر.» بعد من را که به عنوان شاهد دعوت کرده بودند اولین سؤالی که پرسیدند این بود که: «آیا این آقا را میشناسید؟» گفتم: «بله.» پرسیدند: «آیا ایشان فامیل شما هستند؟» گفتم: «خیر.» سؤال کردند: «آیا دوست شما هستند؟» گفتم: «خیر.» گفتند: «آیا از قدیم ایشان را میشناختید؟» گفتم: «خیر.» سؤال کردند: «چطور با هم آشنا شدید؟» پاسخ دادم: «این آقا عضو کانون شدند و من با ایشان آشنا شدم.» پرسیدند: «آیا این فرد رئیس کمیته تبلیغات هستند؟» گفتم: «خیر.» چون رئیس کمیته تبلیغات در جمع افرادی که حدود 30 یا 40 نفر از اعضای کانون در آن جلسه دادگاه حضور داشتند، حضور داشت و نشسته بود و درآنجا به دادگاه نشان دادم که این آقا که در جمع نشستهاند رئیس کمیته تبلیغات هستند. دوباره پرسیدند: «آیا ایشان رئیس کمیته تبلیغات نمایندگی برمن هستند؟» در اینجا من نمیتوانستم بگویم هست یا نیست. زیرا این فرد در این سمت نبود. اما حتماً او چیزی گفته بود و من تنها چیزی که گفتم، این بود که: «نمیدانم.» در اینجا پنج قاضی نشسته بودند یکی دیگر از قاضیها گفت: «شما مدت یک ماه و نیم هست که از برمن رفتهاید به هانوفر؛ چطور است که نمیدانید؟» در آنجا پاسخ دادم: «به نظر شما مدیر یک جریانی، باید از سمت همه اعضا مطلع باشد. ما 24 یا 25 تا نمایندگی داریم و چند تا کمیته داریم. در ضمن ارگانها و سازمانهای مختلفی هستند که ما با همه آنها همکاری میکنیم. شش ماه پیش به کنگره دانمارک رفتم و این متن سخنرانی بنده است و در کنگره سوئد شرکت کردم و این هم متن سخنرانی کنگره سوئد و همچنین متن سخنرانی کنگره بلژیک، که هر سه متن را به زبان فارسی و انگلیسی و آلمانی ترجمه شده بود، به قاضیها تحویل دادم و به آنها گفتم کار من این است و سخنرانیهای مختلف ار انجام میدهم و من نمیدانم که مثلا فلان شخص مسئول کمیته نمایندگی برمن هست یا خیر؟ من خیلی بتوانم وقت کنم هر دو ماه یکبار مسئول یک نمایندگی را ببینم و بتوانم با وی به مدت 3 یا 4 دقیقه حرف بزنم. اصلاً جو عوض شد و خوشبختانه حرفهای من را پذیرفتند و بنده به گروههای دیگر کاری ندارم ولی از آن گروههایی که رد شده بودند فقط گروه ما در دادگاه عالی پذیرفته شد و شما هم آن حکم دادگاه عالی را دارید و دیدید. میخواهم بگویم که عملکرد سالم، پشتکار، پیگیر بودن و حواسجمع بودن میتواند آن چیزی که شماها و من دلمان میخواهیم داشته باشیم و همینها باعث شده است که ما وقتی که کار میکنیم از نظر اعتماد به نفس به خودمان اعتماد داشته باشیم و خودمان را باور کنیم.
آقای مهرداد یگانه فرمودند: برای بنده خیلی جالب است که هر وقت ما یک دورهمی داریم آقای شفایی خاطراتی را تعریف میکنند که تکراری نیست و قبلاً شنیده نشده است. اگر بخواهند کل این 22 سال را به تحریر بیاورند به یک کتاب پرمحتوی تبدیل خواهد شد و پرسیدند: چطور هست که شخصی 22 سال این همه مشکل را پشت سر میگذارد، این همه سختی میکشد، این همه انرژی صرف میکند، ولی باز هم خسته نمیشود و به سمت جلو حرکت میکند؛ بالاخره هر شخص صبری دارد و با وجودی که اتهاماتی به شما زده میشود که مثلاً شما از نیروهای جمهوری اسلامی هستید ولیکن این مسائل باعث دلسردی و عقبنشینی شما نشده است؟
آقای پرویزی هم از آقای شفایی خواستند در مورد کمیته آموزش و پژوهش هم توضیحات جامعی بدهند و چطور شد که به فکر کمیته آموزش و پژوهش افتادید؟
آقای شفایی پاسخ دادند: آدمهایی که هدف دارند به دنبال هدف خود میروند و این یک چیز غیرعادی نیست و خیل از آدمها این طور هستند و در اینجا دو مطلب اضافه کنم یکی اینکه همان اوایل وقتی که به عنوان پناهنده وارد برمن شدم ماه سوم یا چهارم پس از ورود، حدوداً در ماه مای که به مسئول کانون در سال 2000 پیشنهاد کردیم که یک نشریه برای کانون درست کنیم. چون هر ماه یک برگه کاغذ از طرف گروه راه کارگر میآورد به نام تکبرگی؛ و برای ما میخواند و آگاهی به ما میداد. خوب همان موقع من هم پیشنهاد دادم که خود ما از همین تکبرگیها بزنیم، چون کاری ندارد و یک برگ کاغذ هست و اطلاعات در آن مینویسیم ولی خودم عنوان نکردم و به یکی از دوستان به نام سعید که حدود 18 سال داشت؛ گفتم: «تو بگو من آمادگی درست کردن نشریه را دارم.» وقتی سعید عنوان کرد چنان حملهای به او کردند که مگر میشود نشریه درست کرد الان نشریه را باید افراد قوی درست کنند. همین تکبرگی میدانید چقدر افراد مختلف در تلاش هستند تا آماده شود و مگر شدنی است. من به او اعتراض کردم و گفتم: «خانم لطفاً به او بگو برو و نشریه را درست کن؛ بعد آن را ببین و همه هم نگاه میکنند و هر جای آن که ایراد داشت تصحیح میکنند و کامل میکنند و بعد تولید میکنند و این چیز عجیب و غریبی نیست. مگر همهی روزنامهنگاران از همان روز اول روزنامهنگار به دنیا آمدهاند. ولیکن آن خانم گفت: «خیر، من اجازه این کار را نمیدهم که به نام کانون یک نشریه درست شود. من با همان آقا سعید و دوست دیگری به نام کامران یک نشریه درست کردیم به نام آزادگی. یعنی از ماه ششم سال 2000 نشریه آزادگی با 36 صفحه به چاپ رسید هر ماه ادامه پیدا کرد تا به امروز که ماهنامه آزادگی شماره 394 را به چاپ رسانده است. من میخواهم این را عنوان کنم که در فرهنگ ما این ترمزها وجود دارد اما بیایید و این ترمزها را کنار بگذارید همراه و کنار همدیگر باشیم. اگر من یا دوستان من هم مثل آن خانم فکر میکردیم الان ما هم در سر جای اول خود بودیم و در خانه خود مشغول خوردن چای بودیم و اسمی به نام کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و یا حتی ثبت شدهی کانون هم نبود. این هست که باید به صورت جدی خواسته خود را دنبال کنیم یعنی اگر از خود ضعف نشان بدهیم خاصیت انسان بودنمان را از دست میدهیم. اما همین نشریه بشریت را بعد از استعفای آن خانم توانستیم شروع کنیم یعنی حدود یک سال و نه ماه بعد نشریه بشریت شروع به فعالیت کرد و این فقط به خاطر این بود که مسئول اجازه تهیه نشریه را نمیداد. اما به محض اینکه آن خانم استعفا داد ما از ماه مارس 2001 نشریه بشریت به راه افتاد و تا به الان نشریه 246 به چاپ رسیده و در حال حاضر بسیار بهتر، زیباتر، غنیتر و شکیلتر شده است. با کمک همکاران جدیدی که اطلاعات و پیشنهادات خودشان را دراختیار ما قرار میدهند و این خیلی کار قشنگی شده است. در واقع ایده، هدف، پشتکار و پیگیری باعث جلو رفتن کار میشود و الان دو نشریه به چاپ میرسد. یکی آزادگی و دیگری بشریت. در اینجا میخواهم توضیح دهم که زمانی که شروع کردم به نوشتن نشریه، در همان برمن که تمام جلسات برگزار میشد یک ضبط صوت با کاست گرفته بودم و یک دوربین عکاسی هم تهیه کرده بودیم و بعد عکس میگرفتیم و بعد صدای ضبط شده را تایپ میکردیم و به عنوان گزارش جلسات در نشریه چاپ میکردیم. یواشیواش به ما تهمت زدند که این شخص نماینده جمهوری اسلامی هست و از ما فیلم و عکس میگیرد. یعنی در یک دورهای از نظر آدمها به عنوان نماینده ایران شناخته شدم بعد از آن که به هانوفر آمدم باز هم من را به عنوان نمایندهی CIA میشناختند. دوستی که در دفتر من کار میکرد و یک شخص آلمانی بود به من گفت: «این خانم به من گفته شما نماینده CIA هستی و به من گفتهاند که ما با شما کار نکنیم؛ و او هم پاسخ داده: «آیا شما مدرک دارید؟» و جواب دادهاند: «خیر، مردم گفتن.» من به او گفتم: «شما به آن خانم بگویید اگر مأمور CIA ظرف مدت یک سال شناخته شود وای به حال CIA.» خصلت همیشگی من اینگونه است که همیشه باید رو به جلو حرکت کرد. یعنی وقتی شما یک دوچرخه دارید، چوب لای چرخ شما میگذارند. سنگ جلوی شما میاندازند، فحاشی میکنند، لگد میزنند و سربه سر شما میگذارند؛ اما وقتی که شما پا میزنید و به جلو بروید از همهی آنها رد میشوید ولیکن آنها ماندهاند و شما آنقدر از شما دور شدهاند که صدای آنها را نمیشنوید و آنها هم خسته میشوند و از پا میافتند. این تجربیاتی هست که در طی این چند سال کسب کردهام و هر آنچه که دیگران میخواهند بگویند، بگذارید بگویند. ما هدف و کارمان مشخص است و رو به جلو در حال حرکت هستیم. با وجودی که افرادی وارد کانون میشوند که مشکلاتی را به وجود میآورند و ما مجبور میشویم مثل سال گذشته آنها را اخراج کنیم و یا افرادی هستند که ایراداتی دارند چون همهی آدمها مثل هم نیستند اما سعی کردیم که با همهی کسانی هم که مشکل دارند کار کنیم چراکه ما یک هدف را دنبال میکنیم که فرهنگ جامعه ایرانی را به جلو ببریم و یک ایرانی، ایرانی دیگر را باور کند، نه اینکه با دیدن یک شخص ایرانی رویتان را برگردانید و از او فرار کنید. این کار قشنگی نیست. ما ایرانی هستیم و دوست و هموطن و از همه مهمتر همزبان هستیم. هر کاری که بخواهیم انجام دهیم، میتوانیم با هم مشورت کنیم. این وظیفه تکتک افرادی است که در کانون دفاع از حقوق بشر به عنوان یک فعال حقوق بشر در حال فعالیت هستند میباشد. سال 2002 پیامی از طرف آقای ماهوتیان گرفتم که گفته بود: میخواهیم یک گروه حقوق بشری در کشورهای مختلف راهاندازی کنیم و به من پیشنهاد دادند که آیا شما آمادگی همکاری با ما را دارید و من چون نام حقوق بشر در آن عنوان شده بود به آنها جواب مثبت دادم. در نتیجه شش نفر از کشورهای بلژیک، نروژ، هلند، آلمان، فرانسه و کانادا دور هم جمع شدیم و مجموعهای به نام فعالین دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی تشکیل دادیم. اولین کاری که در این مج موعه انجام دادیم جمعآوری گزارشات موارد نقض حقوق بشر بود که البته همکاران در سوئد مثل آقای امیر نیلو و دوستان دیگر که نامشان را فراموش کردهام بیشترین فعالیت را انجام میدادند. اولین بار به من اعلام کردند که ما میخواهیم در ژنو و در جلو سازمان حقوق بشر مراسمی را برگزار کنیم. من هم با کلی قرض کردن و بدهکاری تعدادی نشریه و اطلاعیه آماده کرده و در ماشین گذاشتم و رفتم؛ و خیلی جالب به خاطر اینکه پول هتل نداشتیم در حیاط یک هتل درجه یک ماشین را پارک کردم و در خود ماشین خوابیدم و صبح هم وارد هتل شدم و خود را آماده کردم و بعد به میدانی که قرار بود دور هم جمع شویم رفتم. قرار بود ساعت 9 صبح همه به آن مکان بیایند که به یکباره دیدم از سمت راست خیابان یک هیئتی حدود 30 نفره با لباسهای سفید و روشن و از سمت چپ افرادی با ویلچر و ریشدار به سمت من میآیند. پیش خود گفتم عجب داستانی هست؛ فعالین حقوق بشر از یک سمت و نمایندگان جمهوری اسلامی از طرف دیگر؛ در اینجا یکه خوردم، چون در آن زمان واتساپ و یا برنامههایی که بشود یکدیگر را دید نبود و من آنها را ندیده بودم. خلاصه من به طرف گروهی که لباسهای روشن داشتند و میدانستم جزء فعالین حقوق بشر هستند رفتم و با آقای ماهوتیان احوالپرسی کردم که دیدم آن گروه دوم هم به ما پیوستند و از افرادی هستند که در ایران و در زندانها مورد ضربوشتم و شکنجه قرار گرفتند و همهی آنها از سوئد اتوبوس گرفته بودند و همه با هم به آنجا آمده بودند و در آنجا جلسه را برگزار کردیم و از همان سال به بعد هر سال ما در همان مکان جلسه تشکیل میدادیم و به 16 گروه ارتقا پیدا کرده بودیم و به همین علت به مدت 3 یا 4 روز جلسات کنگره برگزار میکردیم و اتفاقات خوبی هم افتاد و حتی قرار شد جزء سازمان ملل متحد شویم. اما باید سالی 30 هزار دلار پرداخت میکردیم تا بتوانیم در سازمان ملل متحد مثل دیده بان حقوق بشر اسم داشته باشیم و در جمع ما نمیتوانستیم 3 هزار دلار جمعآوری کنیم چه برسد که بخواهیم 30 هزار دلار جمعآوری کنیم. ما اولین گروهی بودیم که گزارش نقض حقوق بشر را صادر میکردیم و اولین شعار ما این بود که در ساعت 8 مورد نقض حقوق بشر در ایران صورت میگیرد که متأسفانه در حال حاضر هر 2 دقیقه این اتفاق میافتد. و از همان زمان ثبت گزارشات نقض را بنیادی کردیم. تا سال 2008 که گروههایی مثل هرانا وارد شدند و گزارشات نقض صادر کردند و به خاطر اینکه گزارشات آنها کاملتر بود دیگر گزارشات نقض صادر نکردیم. در آن زمان به علت نبود اینترنت مجلات و روزنامهها را از ایران میخریدند و پست میکردند تا بتوانند موارد نقض را پیدا کرده و ثبت کنند. من در سال بعدی که قرار بود دوباره برای جلسه به ژنو بروم آقای ماهوتیان با بنده تماس گرفتند و گفتند: «امسال کخ میخواهید بیایید آیا تنها هستید یا با فرد دیگری میآیید؟» که پاسخ دادم: «خیر، تنها هستم.» و به من پیشنهاد کردند که ما دوستی داریم که ماشین دارد و شما میتوانید با وی همراه شوید که من هم خوشحال شدم. بعد به من گفتند: « شخصی به نام گلیان به دنبال شما خواهد آمد.» بعد که منتظر ماندم و آن شخص به دنبال من آمدند دیدم که این شخص همان آقای جهانگیر گلزار هستند که در زمانی که جلسات در برمن برگزار میشد از آقای گلزار هم به عنوان سخنران دعوت میشد و من از آنجا وی را میشناختم و از اندیشه و افکار وی اطلاع داشتم و با هم به ژنو رفتیم و دوستی ما بیشتر و بیشتر شد و تا به الان هم ادامه پیدا کرده است. یک تجربهای که دوست دارم شما بدانید در زمانی که ما این گروه 16 نفره داشتیم یکی این بود که زمانی که فردی میخواست به جمع ما اضافه شود از او میپرسیدیم که کجا کار میکرده و یا در کدام حزب مشغول فعالیت بوده است؟ که من رسماً اعتراض کردم و گفتم شما اجازه ندارید که تفتیش عقیده کنید و هر کسی که میخواهد وارد این گروه شود قدمش به روی چشم و هر شخصی میتواند حتی با اسامی غیرعادی وارد این مجموعه شوند که پیشنهاد من پذیرفته شد و دیگر اینکه اگر ما تیمی کار میکنیم باید برای تصمیمگیریها رأیگیری انجام شود و باید برای هر تصویب 80 درصد آرا کسب شود. یعنی اگر هر تصمیمی یا هر اطلاعیهای میخواهد انجام شود باید 80 درصد اعضا بپذیرند زیرا عملاً از مثلاً 16 عضو، 2 نفر مخالف وجود دارد و همین الان هم در کانون همین قانون هست و 60 به 40 است و در این میان هر شخص کار خود را انجام میداد اما برای کار جدید 80 درصد آرا نیاز بود و همین موضوع با وجودی که به خاطر دوری جلسات باعث شده که هنوز ما با هم دوست هستیم.
آقای صمد جعفری پرسیدند: آقای شفایی آیا از عملکرد کانون راضی هستید؟ و چطور میشود سرعت رساندن اطلاعات به ایران را افزایش داد؟ زیرا تا زمانی که بنده در ایران بودم اطلاعات بسیار کمی داشتم.
آقای شفایی پاسخ دادند: در ابتدا در مورد کمیته آموزش و پژوهش توضیح میدهم؛ در یک زمانی وقتی کمیتهها تشکیل شد در یک جایی احساس کمبود کردیم و دیدیم که کمیتهها فعالیت میکنند اما نقصی در کار است و ما باید یک مرجع داشته باشیم. مایی که کنوانسیونها، اعلامیه جهانی حقوق بشر را میشناسیم و تحلیل میکنیم. در مورد آنها فیلم درست میکنیم و در جلسات در مورد آنها بحث میکنیم پس تصمیم گرفتیم کمیتهای درست کنیم به نام آموزش و پژوهش؛ آموزش به معنایی که الان وجود دارد نبود و آموزش و پژوهش قرار بود مثل یک مرجعی باشد که کلیه اطلاعاتی که قرار بود در کانون منتشر و تحلیل شود، مثل کنوانسیونها و مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی در آن درج شود. (البته آن موقع خبری از سند 2030 یونسکو نبود.) از سال 2008 یکی از کارهای ما چاپ و نشر قانون اساسی جمهوری اسلامی بود و این باعث شد که ما این کمیته را به راه بیاندازیم تا دو سال پیش که متوجه رشد کانون شدیم و دیدیم که افراد جدیدی میخواهند وارد کانون شوند در نتیجه تلاش کردیم که فاصله بین کمیته آموزش و پژوهش ایجاد کنیم. در اینجا کمیته پژوهش کار قبلی خودش را ادامه دهد ولیکن کمیته آموزش کار آموزش را برای افرادی که وارد کانون میشوند انجام دهند. که در حال حاضر کمیته آموزش شکل تکمیلتری به خود گرفته است که طی این یک سال و نیم 8 واحد گذاشتیم که دوستان باید این مرحله را رد کنند تا بتوانند وارد کانون شوند. کمیته پژوهش هم که دریچهای رو به آگاهی و همچنین مصاحبه با مسئولین و جلساتی که خودش برگزار میکرد و نیز جلسه هماندیشی و کارگاه آموزشی داشتند که تعداد جلسات زیاد بود که الان به یک جلسه تبدیل شده است. در جواب آقای جعفری در ابتدا هم عرض کردم که من افتخار میکنم که کانون هست و من هم با این کانون هستم و کاملاً رضایت دارم. دلی آن هم این است که هر روز خوشحالتر از روز قبل هستم چون هر روز یک اتفاق جدید بوقوع میپیوند و یک کار تازهتری دیده میشود. یعنی همین که یک سخنران متن سخنرانی خود را میخواند خودش یک حرکت نو است. دوستان یک کنوانسیون یا یک ماده را تحلیل میکنند و اینها نشانه حرکت و رشد کانون است و من لذت میبرم. خوب حالا چه کاری انجام دهیم که در ایران و جامعه جهانی ما را بیشتر بشناسد و بالاتر برویم؟ من به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام دهم این کار را باید همه با هم انجام دهیم. وقتی میگویم همه یعنی این 20 هزار و خوردهای که وارد کانون آمدهاند و رفتهاند اما به صورت باطل رفتهاند یعنی به خانههایشان رفتهاند و به ما هم ربطی ندارد. اما تکتک ما مسئول هستیم و باید وبلاگ داشته باشیم و در وبلاگمان کارهایمان را انجام دهیم و وبلاگمان را به بقیه منتقل کنیم. در رسانههای کانون به صورت جدی همکاری کنیم و به بقیه هم معرفی کنیم. در یوتیوب کانون عضو شویم و به همه معرفی کنیم. ما در یوتیوب حدود 700 عضو داریم و این غلط است، زیرا آن 20 هزار نفری که آمدهاند کجا هستند؟ اما من علاقهای به پافشاری ندارم زیرا این مسائل باید درک شود و از درون ما صادر میشود. من باید حقوق بشر را قبول داشته باشم من باید همکاری و فعالیتی که اتفاق میافتد را باور داشته باشم و این باور هست که باعث ایجاد رشد میشود. در کانون کتابخانهای وجود دارد که بیش از 5000 کتاب در آن وجود دارد. اما با وجود این همه تلاش من به شما قول میدهم که در همین اتاق که 30 نفر حضور دارند 3 نفر هم به کتابخانه نرفتهاند. شخصی در یک مصاحبه از من پرسید: «چرا ما شما را نمیشناسیم؟» در جواب گفتم: «شما اگر خودت به دنبال حقوق بشر باشید ما را پیدا میکنید و اگر کسی نتوانست ما را پیدا کند خودش علاقهای به حقوق بشر ندارد. چون شما هر جایی که نام حقوق بپر را بنویسید سایت کانون در رأس نوشته میشود. پس علاقه شما باعث دیده شدن بیشتر ما میشود. الان در فیسبوک نزدیک به 4 هزار friend دارم اما وقتی یک پست میگذارم فقط 10 یا 15 like میخورد. اما اگر یک رقص جدید گذاشته شود هزاران like میخورد. چراکه افراد به دنبال حقوق بشر نیستند. اما من اصراری ندارم و فقط به دنبال رشد طبیعی هستم نه رشد مصنوعی؛ یعنی دوست دارم افراد با درک وارد شوند و دوستانی که حضور دارند از سخنرانیها لذت ببرند و شما اگر فعال حقوق بشر هستید باید کار خود را معرفی کنید و اطلاعات خود را منتقل کنید. در رسانه ما کار انجام میشود مطالب مهم گذاشته میشود و شما را وادار میکند که اطلاعات شما بالا برود. دوستان الان چند کانال رادیویی دارید و قدر رادیو را بدانید و یا اپلیکیشن کانون؛ و دست آقای صمد رضایی درد نکند بابت ساخت اپلیکیشن و دست سایر اعضا درد نکند بابت به جلو راندن این اپلیکیشن. این باید از افتخارات شما باشد که بگویید در گروهی هستید که اینقدر امکانات دارد و این همه فعالیت در اینجا انجام میشود. در اینجا ما آکادمی داریم که وقتی برای افراد تعریف میکنیم متعجب میشوند و از ما پرسوجو میکنند که ما میتوانیم وارد آکادمی شویم؟ اما همکاران ما توجه نمیکنند. چون افرادی هم که در ایران هستند میتوانند از آکادمی استفاده کنند. همهی شما میتوانید از زووم و یوتیوب و اپلیکیشن به طور مداوم و زنده در ارتباط باشید و اطلاعات کسب کنید و من مطمئن هستم تا سال آینده 30 درصد رشد خواهد داشت. در کانون حتی پنل رأیگیری وجود دارد تا شما افراد مورد علاقه خود را انتخاب کنید. شما حتی مسئولین نمایندگی و کمیتهها را انتخاب میکنید. در صورتی که قبلاً به این روش نبود و عدهای دور هم جمع میشدیم زمان رأیگیری با هم رودرواسی داشتند و نمیتوانستند رأی واقعی خود را بدهند اما الان خیلی بهتر شده است و صندوق رأیگیری وجود دارد و هم اعضا و هم در هیئت رئیسه و در مجمع عمومی میتوان فردی که به عنوان مسئول نمایندگی و یا کمیته و یا هر مسئولیت دیگری که انتخاب شده است عزل گردد. اگر شما با روال سازمانها و ارگانهای دیگر آشنا شوید محال است که بتوانید این چنین سیستمی را پیدا کنید. همه میگویند شفایی حرف زور میزند و دیکتاتور است، راست میگویند چراکه من زیر بار حرف نادرست نمیروم. مثلاً اگر فردی در کانون بخواهد به عنوان یکی از اعضای هیئت رئیسه باشد و از طرفی جزء یکی از اعضای هیئت رئیسه یک گروه سیاسی هم باشد معلوم هست که من زیر بار نمیروم چون شخصی که میخواهد جزء فعالین حقوق بشر باشد و فعالیت حقوق بشری میکند دیگر نمیتواند جزء گروه سیاسی هم باشد چون یک فعال حقوق بشر برای براندازی یک حکومت فعالیت نمیکند اما یک فعال سیاسی به دنبال براندازی است و شما در هیئت رئیسه هر دو گروه هستید پس چطور میتوانید در هر دو حضور داشته باشید. اما من این را قبول ندارم و از نظر دیگران بنده دیکتاتور قلمداد میشوم. کانون همیشه در حال رشد بوده و هست؛ همانطور که میبینید در 6 کمیته افرادی مسئول شدهاند که بعد از ورود یک سال تا یک سال و نیم این مسئولیتها را پذیرفتهاند و خود اعلام کاندیداتوری کردند و رأی هم کسب کردند و در حال حاضر به فعالیتشان ادامه یدهند و اگر دچار مشکلی میشوند به توسط اعضای قدیمیتر و هیئت رئیسه به آنها کمک میکنیم تا به جلو حرکت کنند. این جزء افتخارات شماست و شما هستید که باید با کانون همراه باشید، در جلسات حضور داشته باشید مشکلات را بشنوید و برای مشکلات، طرح و پیشنهاد بدهید و اگر با ایده شما مخالفت شد دلیل بر این نیست که شما را نپسندیدند و یا از شما خوششان نمیآید. در اینجا نکتهای را میخواهم یادآوری کنم؛ ما باید در اینجا با یکدیگر دوست باشیم؛ اگر نتوانستیم با هم همکار باشیم و وظیفهی همکار بودن را رعایت کنیم؛ باز هم نتوانستیم حداقل همراه باشیم و از همدیگر بدگویی نکنیم و این دوستی و همکاری و همیاری باعث پیشرفت میشود. متأسفانه جلسات به علت وجود بیماری کرونا مدام به صورت اینترنتی انجام میشود و امیدوارم تا ماه مارس که قرار است جلسه کنگره برگزار گردد کمی اوضاع بهتر شود تا بتوانیم جلسه را به صورت حضوری برگزار کنیم و باعث شود همکاران از نزدیک یکدیگر را ملاقات کنند و از دیدن یکدیگر لذت ببریم و احساس دوستی بیشتر داشته باشیم. ما سه سال پیش که جلسه کنگره داشتیم با دوستانی که از جمع ما جدا شدهاند هنوز در ارتباط هستیم و خاطراتمان را مرور میکنیم. در سایت عکسی از من هست که با لباس قرمز و به دست گرفتن پرنده است من این را مدیون همکاران کانون در ایالت تورینگن هستم. آقای عنایت، آقای بهادری، آقای ایازی و چند نفر از دوستان دیگر چنان فعالیتی در این ایالت کردند و به پیشنهاد همکارانی که در این ایالت فعالیت میکردند این پرنده طلایی به اصطلاح پرواز کرد و به کانون تحویل داده شد و در اینجا جا داشت از این همکاران تشکر و قدردانی شود. میدانید که این پرنده در موزه مترو پولیتین نیویورک قرار دارد و 30 پرنده به درخواست سازمانها و ارگانهای معتبر داده میشود و حتی به خانم شیرین عبادی، آقای دالای داما، آقای کوفی عنان و… داده شده است و این خیلی باارزش بود. ما جلسهای در آپریل سال 2011 ترتیب دادیم و دوستان شرکت کردند و به مدت یک ماه این پرنده مهمان ما بود و از افتخارات کانون محسوب میشود. در اینجا یک خاطره بامزه تعریف کنم؛ وقتی که به هانوفر آمدم و دوستان که در نمایندگی هانوفر قبولی گرفتند و رفتند؛ در سال 2008 تنها من و خانم صدیقه جعفری ماندیم. خوب به طبع نمایندگیها و کمیتهها و مجمع هر ماه باید جلسه برگزار میکرد و جلسه ما روز شنبه بود و کسی هم حضور نداشت فقط ما دو نفر بودیم. ما میز را میگذاشتیم، پرچم را هم وصل میکردیم، خانم جعفری پشت میز مینشست و جلسه شروع میشد و من هم جلسه را ضبط میکردم؛ بعد خانم جعفری اعلام میکرد سخنران آقای منوچهر شفایی با این موضوع و خانم صدیقه جعفری با این موضوع و بعد میگفت: از آقای منوچهر شفایی دعوت میکنم سخنرانی خود را ایراد کنند و بعد دوباره خودش عنوان میکرد از خانم صدیقه جعفری دعوت میکنم سخنرانی خود را ایراد کنند. ما دو نفره سه ماه به همین منوال جلسه برگزار کردیم، چرا؟ چون هدف داشتیم، چون باید این کار را انجام میدادیم. بعد از سه ماه خانم جعفری فردی را معرفی کرد و گفت این شخص پناهنده هست و تصمیم گرفتیم او را دعوت کنیم تا حداقل او مسئول جلسه شود و سخنران را معرفی کند و من و خانم جعفری سخنرانی کنیم. اینجا خیلی بامزه است؛ فراخوان را نوشتهایم و به دستش دادیم و گفتیم شما شروع کن و از روی متن بخوان. حالا جلسه را با کلمات پس و پیش شروع کرد و عنوان کرد از آقای صدیقه شفایی دعوت میکنم سخنرانی خود را آغاز کنند. به او گفتم: «آقای محترم منوچهر شفایی اشتباه خواندید.» پاسخ داد: «بله، منوچهر صدیقی.» یعنی آن شخص نمیتوانست مطالب را بخواند. در آنجا به خانم جعفری گفتم: «این فرد مواد مخدر مصرف کرده است و نمیتواند بخواند و شاید هم سواد خواندن و نوشتن ندارد.» این را تعریف کردم که بدانید ما برای پیشبرد هدفمان این مراحل را طی کردیم. در اینجا ما یک کار تیمی انجام میدهیم و در هیچ کجا کار تیمی به این مرتبی وجود ندارد. ما نمیگوییم صددرصد هستیم اما زیر 90 درصد هم نیستیم. زیرا بالاخره مشکلاتی هم هست ممکنه سخنرانی در جلسهای حاضر نشود یا گزارشی ارسال نشود ولیکن باز هم همه در کنار هم به جلو حرکت میکنیم و من در اینجا از همه قدردانی و تشکر میکنم.
آقای پرویزی فرمودند: همان طور که اشاره کردید در مدت عمر کانون بیش از 20 هزار نفر وارد کانون شدند و اگر بخواهم کانون را تشبیه کنم میتوانم بگویم کانون خودش مثل یک دانشگاه است و افرادی که حتی اگر مدت کوتاهی در کانون بودهاند باز هم مطالب جدیدتری یاد گرفتهاند و بعد رفتهاند و این خودش یک حسن است و باعث میشود اطرافیان خود را هم آگاه کنند و این بسیار تأثیرگذار است و میبینیم که افرادی که قبلاً در کانون بودند و الان نیستند ولیکن در جاهای دیگری در حال فعالیت هستند و خودشان به تنهایی توانستهاند سایتهایی راهاندازی کنند و منشأ آن کانون دفاع از حقوق بشر بوده است و همیشه خودشان هم این موضوع را عنوان کردهاند. حالا غیر از مقوله آکادمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران که در حال فعالیت هست. از نظر من رسانه کار بسیار خوبی را انجام میدهد و باید مورد حمایت قرار گیرد و اگر حمایت نشود بیانصافی هست چون فعالیت شبانهروزی همکاران به طور واضح دیده میشود و اخبارها و برنامههایی که شما در یوتیوب، تلگرام، اینستاگرام و توئیتر میبینید حاصل کار همکاران رسانه هست که ماحصل تلاشهای شبانهروزی همکاران رسانه است و جای تقدیر دارد و یک تیم منسجم دارند. در رادیو هم به همین منوال است و امروز برنامه پانصدویکمین از برنامههای رادیو هفتگی را منتشر کردیم که این پانصدویک برنامه هر کدام به تنهایی شامل هفت بخش است که انصافاً یک همت میخواهد و به این نقطه رسیده است و این تلاش بیش از 50 نفر از همکاران است که ویسها را اجرا و ارسال و به مرحله انتشار میرسانند؛ که این فقط بخشی از آن است و وقتی به مرحله بخشبندی میرسد شاید 12 تا 15 ساعت زمان میبرد تا به مرحله انتشار برسد. در حال حاضر رادیو لایو و ایستگاههای رادیویی و همه و همه در تلاش هستند تا بهترین کار با بهترین کیفیت و بهروزترین برنامهها انجام شود و میتوانید جدیدتریت اخبار را از رادیو کانون بشنوید. یک سؤال داشتم: جناب شفایی سال 1389 تعدادی کتاب توسط کانون منتشر و به چاپ رسید. اگر امکان دارد درباره این موضوع توضیح دهید؟
آقای محسن سبزیان فرمودند: چرا ما بخشی به عنوان بخش بینالملل نداریم؟ شاید دلیل خاصی داشته باشد اما خواستم بدانم آیا تاکنون فکری در این مورد شده است؟ درست است که ما در مورد ایران صحبت میکنیم اما این حمایت بینالملل هم شاید کمکی به ما بکند. مثل آن شخص سیاهپوست که مورد ضربوشتم قرار گرفت و کل دنیا حمایت کردند و اتفاقاتی که در ایران هر روز اتفاق میافتد متأسفانه خیلیها نمیدانند و وقتی که ما برای آلمانیها تعریف میکنیم که خانمها حق انتخاب همسر را ندارند و یا حق خروج از کشور ندارند و یا خیلی از حقهای دیگر را ندارند بسیار متعجب میشوند.
آقای شفایی پاسخ دادند: در حال حاضر ماهانه 14 جلسه برگزار میشود اما در گذشته در ماه بین 20 تا 25 جلسه برگزار میشد و در هر جلسه غیر از بحث آزاد 5 سخنران داشتیم که صحبت میکردند و وقتی یک محاسبه میکنیم، میشود سالی 1200 متن سخنرانی و اگر ده سال گذشته را در نظر بگیریم 12 هزار مطلب عنوان شده است و این اعتبار ما را نشان میدهد. در سال 1388 کمیتهها اطلاعات را بروز با تحلیل در سایت قرار میدادند و ما برای اینکه این اطلاعات را مدون کنیم سایت را تخلیه کرده و وارد کتاب کردیم و 5 کتاب از کمیتههای اقوام بالغ بر 500 صفحه، کودک و نوجوان، زنان، ادیان و جوان و دانشجو چاپ کردیم و به کتابخانه ایرانیان در هانوفر بردیم و تحویل دادیم، که خیلی مورد استقبال قرار گرفت و به ما گفتند که ما به دنبال یک کتاب مرجع میگشتیم تا در مورد درگیریهای 1388 مطالب مفیدی داشته باشیم. سال بعد هم این کار را انجام دادیم اما کمیته اقوام به 1400 صفحه رسیده بود و این چاپ کتاب هزینهای حدود 20 تا 25 یورو داشت و سنگین بود. در مورد بخش بینالملل بگویم که ما خیلی دلمان میخواهد در این بخش فعالیت کنیم اما این فقط دلخواستن نیست بلکه نیاز به توانایی دارد. ما الان توانایی کار برای ایران را پیدا کردیم، روحیهاش را داریم، همزبان داریم و میتوانیم بنویسیم و بخوانیم و مقاله ارسال کنیم و همهی امکانات برای زبان فارسی ایجاد کردیم. اما برای ورود به جامعه بینالملل، اول باید 3 زبان زنده دنیا را به طور کامل بلد باشیم. زبان لاتین، فرانسوی، انگلیسی و در کنارش آلمانی از زبانهای اصلی هستند که جامعه بینالملل جواب سلام ما را بدهد. برای مورد دوم در دسامبر 2013 مراسمی در شهر هانوفر برگزار کردیم و دکتر لاهیجی را جهت قدردانی از پنجاهمین سال فعالیت حقوق بشری، دعوت کردیم و همزمان خانم دکتر شیرین عبادی هم تشریف آوردند و شهردار هانوفر هم در این جلسه شرکت کرد و بیش از 200 نفر در این مراسم شرکت کردند و همکاران کانون هم بسیار زحمت کشیدند و دوستمان آقای توکل برای اولین بار رادیو کانون را راهاندازی کرد و ما رادیو زنده داشتیم و به صورت زنده پخش میکردیم و از همان موقع بود که رادیو ما ماندگار شد و هنوز هم هست و پانصدویکمین برنامه آن هم انتشار یافت و حاصل 10 سال فعالیت همکاران کانون است و به همین علت است که میگویم ما یک تاریخچه داریم. در زمان خداحافظی جناب دکتر لاهیجی از جمع فعالین کانون بسیار تشکر و قدردانی کرد و در آنجا از من دعوت کرد که عضو کنفدراسیون جهانی حقوق بشر شوم. کنفدراسیون جهانی حقوق بشر شامل 174 کشور است و در آن موقع جناب لاهیجی رئیس هیئت مدیره یا سخنگوی آن کنفدراسیون جهانی بود و دو سال بعد به عنوان عضو افتخاری کنفدراسیون جهانی منصوب شدند و گفتند: « ما (آقای لاهیجی و خانم شیرین عبادی) میتوانیم شما را تأیید کنیم که عضو این کنفدراسیون جهانی شوید.» ما هم خیلی خوشحال شده بودیم و لذت میبردیم. یعنی اگر ما حرفی میزدیم یک لشکر حقوق بشری پشت و پناه ما هستند. اما در اینجا یک شرط برای ما گذاشتند، ما باید سالیانه 5000 دلار حق عضویت میپرداختیم. در اینجا ما مجبور شدیم که ترمز کنیم زیرا در آن موقع ما در سال 2500 تا 3000 یورو میتوانستیم جمع کنیم. ما برای مراسم هانوفر 3000 یورو به چند نفر بدهکار شدیم و چند نفر خیر به ما کمک کردند و برای ما ماشین مجانی گرفتند و حتی پول هتل دادند تا توانستیم مراسم را برگزار کنیم، و تا یک سال و نیم بعد بدهیها را کمکم پرداخت کردیم و این را توضیح دادم که بدانید یکی از دلایل کمبود نقدینگی است. ما میخواستیم با فعالین حقوق بشر به سازمان ملل ورود کنیم ولی در آنجا هم باید سالی 30 هزار دلار باید پرداخت میکردم و هیچکدام در توان ما نبود و علت این است که ما میخواهیم استقلال خودمان را داشته باشیم، همین الان هم میتوانیم به دولت آلمان درخواست کمک مالی کنیم ولی این کار را نمیکنیم. چرا؟ به این دلیل وقتی از یک حزب یا ارگان یا دولت یا سازمانی کمک دریافت میکنیم او از ما خواستههایی خواهد داشت و ما نمیتوانیم خواستههای آنها را برآورده کنیم. زمانی در کانون دوستانی داشتیم که با آمریکا مکاتبه کرده بودند. (آن زمان آمریکا به کسانی که دموکراسیخواه بودند بودجه پرداخت میکرد.) آنها هم سایت ما را دیده بودند و پسندیده بودند و به من عنوان کردند و بنده هم مخالفت کردم و به مجمع رفتیم و در مجمع عنوان کردند و گفتند: رأیگیری کنیم. من با رأیگیری موافقت کردم ولی گفتم قبل از رأیگیری چند سؤال دارم. (در آن موقع آمریکا قرار بود به ایران حمله نظامی کند.) 1. الان آمریکا میخواهد به ایران حمله کند و ما از آمریکا حقوق میگیریم. حالا ما به عنوان فعالین حقوق بشر آیا باید بگوییم زنده باد آمریکا؛ یا باید بگوییم چرا به ایران حمله کردید؟! که هر دو اینها نشدنی است. دو سه نفر از آنها در جواب گفتند: «راحت، ما دیگر به دنبال آنها نمیرویم.» پاسخ دادم: پس از الان شما میخواهید کلاهبرداری کنید. اما من کلاهبردار نیستم و همه متقاعد شدند و در زمان رأیگیری فقط 4 نفر از آن جمع 45 نفره با نظر من مخالف بودند. ولی در آنجا عنوان کردم اگر به جای شما 4 نفر همهی 45 نفر هم با من مخالف بودند باز هم بنده اجازه کمک مالی از امریکا را قبول نمیکردم، چون ما باید به عنوان فعال حقوق بشر مستقل باشیم. نکته بعد فرض بر اینکه امکانات مالی داریم، زبان هم بلد هستیم؛ چند نفر نیرو لازم داریم؛ چون میخواهیم درباره دنیا حرف بزنیم. ما الان در هر کمیته که فقط مربوط به یک موضوع است حداقل 15 عضو داریم و هنوز نیرو کم دارد. حالا اگر بخواهیم یک جریان بینالملل هم اضافه کنیم باید 20 تا 30 نفر انتخاب کنیم همه زبان بلد باشند و بعد تقسیمبندی کنیم که مثلاً شما 10 نفر شرق آسیا، شما خاورمیانه، شما جنوب آمریکا و… چون ما باید قدرت داشته باشیم و بتوانیم حرف بزنیم. استدلال کنیم و اگر اطلاعیهای یا اعلامیهای دیدند، ما بتوانیم صاحب نظر باشیم و واقعاً در توانمان نمیبینم. ما دو سال پیش میخواستیم کمیته روابط عمومی را تقویت کنیم و تقویت هم کردیم و جا دارد در اینجا از خانم ایراندخت کیا تشکر و قدردانی کنیم و ایشان زحمت کشیدند و تمام گروهها را آماده کردند اما همهی کسانی که قرار بود در این کمیته فعالیت کنند غیب شدند، منظور از غیب شدن به معنای بدی نیست، منظور این است که نتوانستند در این کمیته فعالیت کنند. ولی تمام اطلاعات را جمعآوری کردیم و شاید لیست بیش از 200 ارگان را آماده کردیم و الان را داریم. ولی توان انجام یک کار بینالملل را نداریم. زیرا باید آدمها روی آن کار کنند و به آن زبانها م کاتبه شود و حتی به زبان فارسی مکاتبه کنند. در اینجا دوست دارم یک خاطره تعریف کنم. در اینجا از ابتدا به من تهمت میزدند که من جاسوس جمهوری اسلامی هستم. تا زمانی که در برمن بودم و بعد که به هانوفر آمدم که به من میگفتند شما نماینده CIA هستید اما به این مطالب اهمیت نمیدادم و به کار خود ادامه میدادم. یک روز دوستی که در کلن زنگی میکرد با من تماس گرفت و به من گفت فیلمی درست شده به نام: «با من از دریا بگو» و در اینترنت جستجو کنید و یک فیلم سینمایی است که آقایی در انگلیس این فیلم را درست کرده است و داستان دختری به نام دریا است که در زندان متولد میشود و زندگینامه این دختر را به تصویر کشیده است؛ و گفتند: ما شنیدهایم که شما امکانات دارید و ما میخواهیم این فیلم را در هانوفر نمایش دهیم و بلیط فروشی کنیم و اگر جایی را به ما معرفی کنید هزینه آن را هم میدهیم و ما گفتیم: «نه، مهمان ما باشید و ما برای شما سالن میگیریم و تشریف بیاورید.» سپس ما سالن گرفتیم و پوستر تهیه کردیم و تبلیغ کردیم و خودشان هم تبلیغ کردند و در ابتدا قرار بود خود فیلمساز بیاید ولیکن نیامد و همان دوستمان تشریف آوردند و میزی هم گذاشتیم تا این شخص بلیطهایش را هم بفروشد. در همین موقع به یکباره متوجه شدم که حدود 30 نفر از بچههای برمن آمدند؛ همان افرادی که در برمن علیه من صحبت میکردند و من را جاسوس میدانستند و دور من را گرفتند و من را بوسیدند و گفتند: «تنها کسی که هنوز در حال کار و فعالیت هست تو هستی.» این موضوع مربوط به سال 2014 هست یعنی این دوستان بعد از 10 سال که از برمن آمده بودم آمدند و عذرخواهی کردند و دلیل آن چه بود؟ این بود که کار خودم را انجام میدادم و کاری به کار کسی نداشتم ولی اگر میخواستم توضیح بدهم و یا توجیه کنم فایدهای نداشت و باید آنها خودشان متوجه میشدند. الان هم شما در حال انجام کار در یک تیم هستید و در این تیم، سایت شما نقش شماست و نگاه و تصویر شماست و باید با افتخار به آن کنید. این همه اطلاعات عمومی و کلیپ آموزشی درست و ثبت شده است و این هم نظمی که دارد. همین آقای محسن سبزیان یکی از لطفهایی که به ما کرده است این است که به همراه آقای داربویی که الان در مالزی هستند تقویم سالیانه ما را طراحی کردهاند و در حال حاضر تقویم روزهای جهانی را برای هر کمیته تهیه میکنند. اینها همه ارزشهای شما را نشان میدهد که شما در مجموعهای در حال فعالیت هستید که در هر زمان هر چیزی که اراده کنید میتوانید پیدا کنید. هر جایی از سایت مشکلی پیدا کند همهی اعضا مثل عقاب روی سرش میریزند و سریع درستش میکنند. حالا آقای سبزیان، یا آقای بیداروند، یا آقای صمد رضایی، یا آقای حجتی و یا آقای پرویزی هستند که هر کدام به نوبه خود مثل برق خودشان را میرسانند و سریع کار را درست میکنند. من در کل به همه تبریک عرض میکنم از همان ابتدا که 8 نفر بودیم و به همهی اعضایی که در این چند سال به جمع ما پیوستند و رفتند و به همهی کسانی که در حال حاضر در کنار ما هستند. زیرا هر کدام به نوبه خود اثری از خود به جای گذاشتهاند. حتی آن شخصی که اسم ما را پسوپیش میخواند. همان هم در ما اثر گذاشت چون وقتی به یادش میافتم بیاختیار میخندم و باعث شادی من میشود . این حاصل یک عمر تجربه هست و من لذت میبرم و از تکتک همه عزیزان کمال تشکر را دارم. مرسی
آقای پرویزی گفتند: من هم به نوبه خود به شما و به همه اعضای کانون خسته نباشید میگویم و قطعاً این همه موفقیت بدون تلاش همهی این عزیزان امکانپذیر نبوده است. من یک تشکر ویژه کنم از نشریه بشریت که هر ماه بهتر از ماه قبل خود را نشان میدهد.
آقای شفایی فرمودند: من آنقدر خوشحال هستم که در کنار دوستان و یاران به این خوبی فعالیت میکنم فراموش کردم که راجع به آینده صحبت کنم. ما امسال یک تیم بسیار قوی در هیئت رئیسه داریم و مسئولین کمیتهها همه با انرژی هستند یعنی دلشان میخواهد که کار کنند و دوست دارند که رو به جلو حرکت کنند و من همین را به عنوان یک پایه میگیرم و نگاه من در سال 2023 اینگونه است که در زمان انتخاب مسئولین کمیتهها افراد بیشتری کاندید شوند و در انتخابات بین اعضا رقابت وجود داشته باشد و حتی در هیئت رئیسه 15 تا 20 نفر اعلام آمادگی کنند و حتی دوست دارم هیئت رئیسه 9 یا 11 نفر باشند تا بتوانند هر کدام گوشهای از کار را به دست بگیرند و سرپرستی کنند. چون سرپرستی کردن باعث نوآوری است. الان خانم شبنم رضاوند در قسمت کتابخانه زحمت کشیدند و دو ایده دادند و وقتی که مطرح شد باعث شد دیگران هم شروع به کار کنند و دو ماه دیگر شما کتابخانه را طوری خواهید دید که عاشق کتابخانه خواهید شد و با وجودی که من در آن روز جلسه به دلایلی حضور نداشتم اما با خواندن صورتجلسه بسیار خرسند شدم و این نشانه رشد کانون است و باور من این است که ما در سال 2023 درجه 1 خواهیم بود و آن موقع است که منوچهر شفایی در کنار شماست و فقط شما را نگاه میکند. چرا که گروهی در حال کار هستند که همه با وجود و با عشق در حال فعالیت هستند و در حال حرکت به جلو هستند و آن چیزی است که اگر قبلاً میگفتم سیصد سال طول میکشد که رشد کنیم الان میگویم 100 تا150 سال بیشتر طول نمیکشد. چون افراد آگاه جامعه بیشتر میشوند و این چیزی است که واقعاً اتفاق خواهد افتاد و از شما میخواهم از حالا خودتان را برای مسئولیت در کمیتهها و نمایندگیها و هیئت رئیسه و بخشهای دیگر آماده کنید و ایده و طرحهای جدید ارائه دهید.
آقای پرویزی فرمودند: ما هم به نوبه خود از شما به خاطر این همه فعالیت قدردانی و تشکر ویژه میکنیم که این همه با هدف و پرقدرت تلاش کردید و اگر پافشاری و اصرار و هدف شما نبود شاید الان چیزی به عنوان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران وجود نداشت و این مجموعهی به این زیبایی و منسجم با هم کار کنند. من اشارهای کنم به اینکه ما غیر از کارهای حقوق بشری از نوروز 1400 کار دیگری را آغاز کردیم و در مناسبتهای مختلف و هر سه ماه یکبار و به صورت فصلی سعی کردیم که جشنهایی را برگزار کنیم که هم برای اعضای کانون هست و هم برای کسانی که بعداً فیلم را در یوتیوب نگاه میکنند و در سایتهای کانون قرار داده میشود و جا دارد که اعلام کنم که در نوروز امسال هم ما این جشن را داریم و از قبل از تحویل سال تا یکی دو ساعت بعد از آن ادامه خواهد داشت و در خدمتتان هستیم و فقط یک جشن را برگزار نکردیم که به علت اتفاقاتی بود که در خوزستان روی داد و با این کار میخواستیم شاد بودن را هم به رسمیت بشناسیم و فقط از مشکلات سخن نگوییم. زیرا شاد بودن حق هر انسانی است.
آقای صمد جعفری فرمودند: به نظر من اگر جشن نوروزی به صورت حضوری باشد خیلی بهتر است.
آقای پرویزی پاسخ دادند: قرار هست یک کنگره در ماه مای به صورت حضوری برگزار گردد که حتماً در صورت نبود محدودیت به صورت حضوری برگزار خواهد شد ولی برای جشن این امکان وجود نخواهد داشت.
در پایان مسئول جلسه از همهی دستاندرکاران، منشی جلسه و مسئولین ضبط صدا و تدوین: خانم سمانه بیرجندی و آقای مصطفی منیری و ادمینها: آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی، خانم منصوره کاویانی و خانم رزا جهانبین تشکر کرده و نشست در ساعت 17:00 به پایان رسید. مهمانانی که ما را همیاری کردند عبارتند از؛ خانمها و آقایان: پویا حسابی، لیلا ابوطالبی آدرگانی، آذر ارحمی، صادق فرخی قصرعاصمی، ساناز تنهایی، ستاره دژم، صادق نوری، اسکندر اسکندری، سعید نوریزاده، امید لاجوردی، مینا آقابیگی، مریم حبیبی، فرشید اعرابی، علیرضا حجتی، مجید قادرینژاد، نادیا مشرف، ایراندخت کیا، حمید رضائی آذریانی، علی برومند، ناصر نوروزی، زهرا رهایی، اسفندیار سنگری.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان فوریه 2022
مهناز ترابی
جلسه سخنرانی کمیته کودک و نوجوان در تاریخ جمعه 25 فوریه ۲۰۲۲ در ساعت 19:00 به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضا و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و پخش زنده در کانال یوتیوب کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و اپلیکیشن برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای مهدی افشارزاده ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: آقای آرش احمدی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق کودک و نوجوان اسفند ماه ۱۴۰۰ ایراد نمودند: خبر: فقدان سرویس مدارس: دانشآموزان دختر بلوچ با تراکتور به مدرسه میروند و نبود امکانات آموزشی مناسب، کمبود نیروی انسانی و مسافت طولانی برای تحصیل از عوامل اصلی ترک تحصیل دانشآموزان بلوچ در استان بلوچستان و سیستان است. به گزارش رصد بلوچستان به نقل از کمپین فعالین بلوچ، نبود سرویس مدارس در بخش ایرندگان شهرستان خاش باعث شده تا دانشآموزان با استفاده از تراکتور به مدرسه بروند. فقدان سرویس مدارس، نبود فضای آموزشی مناسب و استاندارد و حتی نبود معلم در بسیاری از مناطق بلوچستان و سیستان از دلایل اصلی ترک تحصیل دانشآموزان در این استان است. به گفته سرپرست اداره کل آموزش و پرورش بلوچستان و سیستان، مدارس این استان با کمبود ۱۲ هزار و ۴۲۳ معلم روبرو هستند. مهرالله رخشانی رییس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور گفته که استان بلوچستان و سیستان با ۱۷۴ مدرسه خشتی و گِلی در بین استانهای کشور دارای بیشترین مدارس خشتی و گِلی است. گفتنی است مقامات جمهوری اسلامی هر ساله جشن خداحافظی مدارس خشتی و گِلی را در بلوچستان و سیستان برگزار میکنند اما این مدارس همچنان وجود دارند. خبر: قتل دختر نوجوان توسط برادرش به دلیل انتشار تصاویر در فضای مجازی خبرگزاری هرانا، روز یکشنبه ۳ بهمن ماه، یک دختر نوجوان با ضربات چاقو توسط برادرش به قتل رسید. متهم دلیل این اقدام را انتشار تصاویر خواهرش در فضای مجازی عنوان کرده است. در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب (قتلهای ناموسی) میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند. خبر: مراغه؛ کشف نوزاد رها شده در زبالههای بیمارستانی خبرگزاری هرانا دوشنبه ۱۱ بهمن ماه، یک نوزاد یک ماهه دختر که دی ماه امسال بین زبالههای یکی از بیمارستانهای شهرستان مراغه پیدا شده بود، به شیرخوارگاه احسان تبریز تحویل داده شد. خبر: کهگیلویه و بویراحمد، ترک تحصیل ۳۳۳ دانشآموز مقطع متوسطه اول و دوم در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱. خبرگزاری هرانا بنابر اعلام مدیرکل آموزش و پرورش کهگیلویه و بویراحمد، دستکم ۳۳۳ دانشآموز مقطع متوسطه اول و دوم در این استان در سال تحصیلی جدید به دلیل مشکلات متعدد از جمله فقر و نبود امکانات ترک تحصیل کردهاند. به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از تسنیم، پدیده ترک تحصیل یکی از معضلات بزرگ آموزش و پرورش و جامعه بوده که همه ساله به میزان زیادی امکانات، منابع و استعدادهای بالقوه انسانی و اقتصادی را تلف کرده و تأثیرات غیرقابل جبرانی در ابعاد فردی و اجتماعی به جای میگذارد. در استان کهگیلویه و بویراحمد به ویژه در مناطق محروم این استان هر ساله دانشآموزان زیادی به خاطر مشکلاتی از جمله نبود امکانات، فقر مالی، نبود سرانه آموزشی، اصرار والدین از ادامه تحصیل خودداری میکنند. بیشتر آنها کودکان یا نوجوانانی بوده که یا به ابزار هوشمند مثل موبایل و تبلت دسترسی نداشته یا در مناطقی زندگی میکردند که آنتندهی اینترنت در آنجا وجود ندارد.
بخش۲: خانم شهناز کریم زاده سخنرانی خود را با موضوع بررسی ماده 21 کنوانسیون حقوق کودک و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: قانون اجازه الحاق دولت ایران به قراردادهای بینالمللی پاریس و ژنو راجع به جلوگیری از رفتار جنایتآمیز نسبت به زنان و کودکان مصوب 14 دی ماه 1310 شمسی ماده واحده مجلس شورای ملی اولاً الحاق قطعی دولت ایران را به مقاولهنامه بینالمللی 18 مه 1904 مطابق 27 اردیبهشت 1283 که مشتمل بر نه ماده و در پاریس برای جلوگیری از رفتار خلاف اخلاق و جنایتآمیز نسبت به زنان و کودکان به امضاء رسیده است و همچنین قرارداد بینالمللی پاریس که در تاریخ 12 اردیبهشت 1289(مطابق 4 مه 1910) راجع به همان مقصود مذکوره در فوق که در پاریس امضاء شده است به دولت ایران اجازه میدهد ثانیاً قرارداد بینالمللی الغاء خرید و فروش زنان و کودکان مشتمل بر 14 ماده را که در تاریخ 30 سپتامبر 1921 (مطابق با 7 مهر ماه 1300) در ژنو به امضاء رسیده است تصویب و به دولت اجازه میدهد نسخ صحه شده آن را به دارالانشاء جامعه ملل تسلیم نماید این قانون که مشتمل بر یک ماده است در جلسه چهاردهم دی ماه یک هزار و سیصد و ده شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید طی سالهای اخیر باورها در مورد کرامات انسانی روزبهروز رنگ باخته و تأسفبارتر آن که واژه فقر، منشأ برخی تخلفات شده است. این عوامل به کمک عوامل دیگر سبب شده تا در برهه کنونی زندگی اجتماعی، فروش جنین و نوزاد رواج پیدا کند که در این میان ردپای زنان کارتنخواب، معتاد به مواد مخدر سنتی و صنعتی و قربانی آسیبهای اجتماعی را مشاهده میکنیم از آنجایی که این کار جرم است و مخفی انجام میشود، آمار رسمی در دست نداریم مگر اینکه از طریق دستگیریها و شکایات انجام گرفته آن را مورد بررسی قرار دهیم تا به یک عدد تقریبی برسیم با توجه به شرایط اقتصادی نابسامانی که وجود دارد شاهد خرید و فروش نوزاد و حتی بچههای بزرگتر نیز هستی دلیل خرید و فروش کودک در کشور ما فقر عمومی و عدم آگاهی است که برای رفع این مشکل ابتدا باید این دو عامل برطرف شود کودکان زیبا، خانوادههای سوء استفادهگر ضربه والدینی که از فرزندشان پول در میآورند بدنامی بهتر از گمنامی است. شاخهای مجازی دست پرورده جامعه این نماینده مجلس شورای اسلامی بیان کرد: در هر کشوری که فقر وجود دارد خرید و فروش بچه مشاهده میشود در کشور ما هم فقر عمومی باعث شده خرید و فروش نوزاد و کودک افزایش پیدا کند او افزود: در کشورهای خارجی سعی میکنند از طریق مدارس، مساجد، تلویزیون، فضای مجازی و. به مردم آموزش دهند تا افراد مبادرت به این دست کارها نکنند نماینده مردم تهران گفت: برای مثال زنده به گور کردن دخترها مشکلی بود که قبل از اسلام وجود داشت که از طریق کرسی دین از بین رفت و فرهنگ مردم تغییر کرد بنابراین اطلاع رسانی و آموزش به مردم یکی از بهترین کارهایی است که نهادها باید انجام دهند تا با این اقدامات مقابله شود عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی با اشاره به برده داری نوین عنوان کرد: بنده کسی را میشناسم که کودکی را از فنلاند خریداری و برای بزرگ کردن به تهران آورد این مسئله در تمام جهان رواج دارد که باید مراقب بود فرزندخواندگی تبدیل به برده داری نوین نشود او افزود: در بحث فرزندخواندگی باید یک سری اصول خاصی رعایت و کودکی که بیسرپرست است به خانواده مطمئنی سپرده شود نه اینکه هر کسی در فضای مجازی به خرید و فروش کودک بپردازد و مشخص نشود این کودک در چه خانوادهای قرار است بزرگ شود جلودارزاده با اشاره به اقدامات صورت گرفته در مجلس جهت جلوگیری از خرید و فروش نوزاد گفت: خرید و فروش کودک جرم شناخته شده و مجازات دارد بنابراین هرگونه خرید و فروش که صورت گیرد، خلاف قانون است فرد مجازات میشود مجازات خرید و فروش کودک در ایران چیست؟ خرید و فروش کودک به طور فراوان انجام میگردد و این را مسئولین نیز تأیید میکنند. باید بررسی کنیم که خریدوفروش کودکان چه جرمی دارد. کودک فروشی در ایران هنوز آمار ندارد، اما تاکنون چندین دستگاه تائیدش کردهاند و زنگ خطرش، چند سالی هست به صدا درآمده. با این حال، آنها که باید اقدامی در این اساس کنند آن را نشنیدهاند یا شنیدهاند اما قدمی برای برخورد با آن برنداشتهاند یکی از آنها که کودکفروشی به چشمش آمده و در موردش هشدار داده هست یحیی کمالیپور هست، نایب رئیس دوم کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس که پیش از آمدنش به منزل بهارستانیها، 20 سال بر مسند قضا نشسته هست. کمالیپور با تکیه بر همین سابقه طولانی قضاوت، اعتقاد دارد نه تنها به قانونی شفاف و روشن برای برخورد با کودکفروشی احتیاج داریم بلکه باید شرایط قانونی واگذاری سرپرستی کودکان به متقاضیان تسهیل شود تا دیگر کسی سراغ قانونشکنی نرود تکاندهترین حادثههایی که میتواند روح عمومی جامعه را جریحهدار کنند، جرائم علیه کودکان است. جرائمی که گاه مثل آتنا و بنیتا کودکان را هدف قرار میدهند و گاه اطفال به سان یک کالا مورد تجارت سیاه قرار میگیرند. دو روز قبل که رئیس پلیس تهران بزرگ خبر از بازداشت اعضای باندی داد که در اینستاگرام اقدام به فروش کودک میکردند، حساسیت زیادی درباره چرایی حادثه و مجازاتهای پیشبینی شده برای آن ایجاد شد. مجازاتهایی که تحمل آن برای مرتکبان به سان آب خوردن است سرویس حوادث جوان آنلاین: براساس خبر سردار حسین رحیمی رئیس پلیس تهران اعضای یک باند خرید و فروش کودک با تبلیغ در اینستاگرام اقدام به فروش نوزاد میکردند. متهمان اطفال را به قیمت ۵ میلیون تومان از افراد بیبضاعت خریده و به بهای ۵۰ میلیون تومان به فروش میرساندند. براساس تحقیقاتی که پلیس فتای تهران انجام داده بود، تصاویری از فروش نوزادان در اینستاگرام دست به دست میشد که مأموران پلیس در این باره تحقیق کردند. بررسیها حکایت از این داشت که گردانندگان این صفحات با انتشار تصاویر نوزادان و اعلام قیمت در حال تجارت هستند. بعد از به دست آمدن این اطلاعات بود که مأموران موفق شدند یکی از متهمان را بازداشت و دو نوزاد دو ماهه و ۲۰ روزه را از مخفیگاهش کشف کنند. مرد ۲۷ ساله که مهدی نام داشت، وقتی مورد تحقیق قرار گرفت به جرمش اعتراف کرد و گفت: من از مدتها قبل بیکار بودم تا اینکه وارد چرخه فروش نوزاد شدم. البته افراد دیگری هم در این چرخه حضور داشتند که من آنها را نمیشناختم، اما با آنها در ارتباط بودم. متهم ادامه داد: ما خانوادههای بیبضاعتی را که دارای نوزاد بودند شناسایی میکردیم و بچههایشان را به ۵ میلیون تومان میخریدیم. بعد از خرید طفل تصاویرشان را در صفحهای که ایجاد کرده بودم، منتشر میکردم و منتظر تماس خریداران میماندم. وقتی تماس میگرفتند با آنها قرار ملاقات میگذاشتم و شرایط واگذاری را مطرح میکردم. از شرایط واگذاری این بود که آنها نباید صاحب. فرزند باشند یا مشکلی در فرزندآوری داشته باشند. بعد از به دست آوردن اطمینان با آنها وارد معامله میشدیم و نوزادهای خریداری شده را به قیمت ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان به فروش میرساندیم تا زندگی بهتری داشته باشند نگاه قانون تا این جای کار بر اساس اطلاعات ارائه شده یک سوی ماجرا خانوادههایی بیبضاعت هستند که به دلیل فقر مالی فرزندان خود را به فروش میرسانند. آن سوی ماجرا خانوادههایی هستند که قادر به فرزندآوری نیستند و به جای تمسک قانونی برای قبولی سرپرستی فرزند از سوی سازمان بهزیستی دست به رفتاری پرخطر میزنند و زندگی خود و طفل را با خطر مواجه میکنند. ضلع سوم ماجرا، اما سوداگران هستند که تجارت سیاه آنها سالهاست که زیر پوست شهر در جریان است و مجازات پیشبینی شده برایشان در حد یک سیلی خوردن است حسن تردست، قاضی پیشکسوت و وکیل دادگستری میگوید: به موجب ماده ۳ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان هر گونه خرید، فروش، بهرهکشی و به کارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ممنوع است و مرتکب به شش ماه تا یکسال حبس، جبران خسارت یا جزای نقدی محکوم میشود و به موجب ماده ۸ همین قانون اگر در قانون دیگری مجازات شدیدتری برای اعمال موضوع این قانون باشد مجازات اشد قابل اجراست وی درباره مجازات پیشبینی شده برای فروشندگان کودک هم میگوید: ماده ۴ قانون حمایت از کودک مصوب سال ۸۱ مجازات سه تا شش ماه حبس را برای فروشندگان کودک پیشبینی کرده است که این موضوع هم تبدیل به جریمه شده و حبس آن هم منتفی میشود. وی ادامه میدهد: فروش کودک در صورتی که منجر به آزار جسمی و روحی شود قابل تعقیب است و در غیر این صورت از شمول آن خارج میشود. این وکیل دادگستری درباره مجازات پیشبینی شده برای خانوادههایی که اقدام به فروش نوزادان خود میکنند هم میگوید: در صورتی که خانوادهای بخواهد طفل را به دلیل فقر به غیر واگذار کند، از شمول آزار و اذیت خارج و این موضوع عنوان مجرمانه مجزایی ندارد و قابل تعقیب نیست.
بخش۳: آقای حسین مرادی زاده سخنرانی خود را با موضوع حقوق کودکان در مدرسه ایراد کردند: مدارس باید مکانهایی امن و دوستدار کودک باشند و همه کودکان حق دارند از آموزش بدون خشونت برخوردار شوند. ماده 28 پیماننامه حقوق کودک سازمان ملل میگوید که همه کودکان از حق آموزش برخوردارند و اینکه تربیت در مدرسهها باید به کرامت انسانی کودکان بینجامد. همانطور که نام آموزش و پرورش گویای این مطلب است که در کنار آموزش باید به پرورش اخلاقی و فکری و شخصیتی کودک پرداخت و اولیای مدرسه عهدهدار این مسئولیت هستند ولی متأسفانه در همان جایی که باید شخصیت کودک شکل بگیرد و توسط همان افرادی که مسئول این مهم هستند شخصیت کودک با برخوردهایی غلط خرد میشود و گاه علاوه بر صدمات روحی غیرقابل جبران، صدمات جسمی نیز به دانشآموزان وارد میشود. تنبیه بدنی عادت رایج در بعضی مدرسههاست. معلمها میتوانند ظالم باشند و کودکان را تحقیر کنند و موید این ادعا انعکاس یکی از هزاران برخورد غلط اولیای مدرسه در بخش حوادث روزنامههاست که گاه توجه ما را به خود جلب میکند. از یاد نبردهایم که در اوایل اردیبهشت ماه (علی نوروزی) دانشآموز کلاس چهارم ابتدایی شهر لالی استان خوزستان از سوی معلم خود مورد تنبیه قرار گرفت. این دانشآموز هنگام بازگشت به خانه از هوش رفت و از ناحیه پاها فلج شد. خشونت وقتی اتفاق میافتد که کسانی عمداً و نه به صورت تصادفی از زور و قدرتشان برای آسیب رساندن به دیگری استفاده میکنند. تهدید به خشونت که احتمالاً یا عملاً باعث آسیب شود نیز خشونت به حساب میآید. این آسیب میتواند به ذهن یا سلامت عمومی و همچنین جسم فرد مربوط باشد. اما انواع خشونت در مدرسه چگونه نمود مییابد؟ رفتار تحقیر آمیز بعضی از معلمان: معلمان ممکن است بر سر دانشآموزان فریاد بکشند یا به آنها القاب منفی بدهند. خشونت از سوی سایر دانشآموزان که کنترل و جلوگیری از این مورد نیز بر عهده اولیای مدرسه است. چه کسانی ممکن است بیشتر در مدارس مورد خشونت قرار بگیرند؟ خشونت در مدارس ممکن است در هر سنی رخ دهد. حتی کودکان خردسال ممکن است کتک بخورند یا انواع دیگر خشونت را چه از طرف معلمان یا سایر کودکان تجربه کنند. اذیت کردن و مارک زدن مشکلاتی هستند که بر دانشآموزان تأثیر میگذارد مخصوصاً اگر کودکان ناتوانی داشته باشند یا به خاطر ظاهرشان ممکن است در مدرسه در معرض خطر خشونت قرار بگیرند. نباید پنداشت خشونت علیه کودکان منحصر به همین مواردی است که در بخش حوادث منتشر میشود بلکه خشونتهای زیادی هنوز گزارش نشده و دلایل زیادی برای مخفی ماندن این خشونتها وجود دارد برای مثال: ترس؛ خیلی از کودکان میترسند که خشونت را گزارش کنند و دوباره مورد آزار قرار گیرند. لکه ننگ: کودکان ممکن است بترسند که اگر دیگران از خشونت مطلع شوند آنها را سرزنش کرده و یا طرد کنند. عادی بودن: بعضی وقتها خشونت روشی عادی برای انجام کارهاست و از خشونت برای انضباط استفاده میکنند. طبق قواعد و اصول تربیتی و انضباطی اگر دانشآموزی مدرسه را به هر نحو به هم ریخت نمره انضباطش باید کم شود یا به اولیای او خبر داده شود تا او را تأدیب کنند، یا دهها روش و سازوکار تربیتی دیگر، ولی در کنار این قواعد که نوعی برخورد با دانشآموز است و در عین حال در راستای تربیت دانشآموز و نظم مدرسه باید باشد برخوردهایی میشود که نه تنها کودک را تربیت نکرده بلکه زمینه شخصیتی و فکری او را آماده قانونگریزی میکند. این نوع تربیت به آنها یاد میدهد که خشونت روش خوبی برای حل مشکلات است اما به آنها ارزشهایی مثل مدارا و عدالت را یاد نمیدهد. در مدارس ما به راحتی به دانشآموز در جلوی جمع توهین میشود و گاهی که معلم نمیتواند رفتار دانشآموز را تحمل کند با او برخورد فیزیکی میکند و غیرمستقیم به او یاد میدهد که اگر با کسی مشکلی پیدا کردی و یا دیدی که فردی به ضوابط و قوانین محیط توجهی ندارد با توهین و برخورد فیزیکی جلوی او را بگیر! دانشآموز یا فکر میکند که کتک خوردن و شنیدن الفاظ رکیک نوعی برخورد تربیتی است، اگر هم بداند که این برخوردها قانوناً غلط است اعتراض او راه به جایی نمیبرد چون بر فرض که این مسئله را به اولیای خود منتقل کند نبود سازوکار مؤثر برای پیگیری و دردسر و اطاله دادرسی مانع از برخورد با آن معلم یا ناظم میشود و این خود باعث آن میشود که با وجود قانون که توهین و ضربوجرح را منع کرده و فرد مرتکب را مجرم شناخته و نیز ابلاغهای هر از چند گاه وزارت آموزش و پرورش در مورد عدم تنبیه بدنی دانشآموزان، باز معلم و ناظم به کار خود ادامه دهند و دانشآموزان باید ساکت بمانند، مگر آنکه بخشنامهها ضمانت اجرایی داشته باشند و سازوکار قانونی مناسب و مؤثری برای برخورد با این رفتارهای غلط که منجر به تباه ساختن آینده دانشآموز میشود وجود داشته باشد خشونت میتواند اثرات فراوانی روی کودکان داشته باشد که تا سالها بعد احساس شود. این تأثیرات ممکن است شامل موارد زیر باشد: مشکلات سلامت جسمی از قبیل تغییر رشد مغز، جراحات، کوفتگیها و شکستگیها مشکل در برقراری ارتباط با سایر افراد. مشکلات یادگیری. مشکل در بیان احساسات. افزایش احتمال در معرض خطر قرار گرفتن مثل استفاده از مواد مخدر. پرخاشگری افسردگی و افت تحصیلی. واکنش دانشآموزان شامل رفتارهای متقابل از جمله گریه، اهانت متقابل، اظهار تنفر از تنبیهکننده، بیزاری از مدرسه و خمودگی، احساس اضطراب یا برعکس پرخاشگری و ناسازگاری است. پیشنهادها پیشبینی قوانین و اجرای آن به طوری که هر کس مرتکب خشونت علیه کودکان شود مطمئن باشد که مجازات خواهد شد. آموزش به معلمان در مورد تدریس و مدیریت بدون خشونت در کلاس. مدرسهها باید حقوق کودکان و پیمان نامه حقوق کودک سازمان ملل را به کودکان آموزش دهند. دولت باید روشن کند که تنبیه بدنی غیر قابل قبول است و همه باید آگاه باشند که اعمال خشونت و یا مشاهده آن چه آسیبهایی به کودکان وارد میکند. ترویج رفتارهای عاری از خشونت بین مردم از طریق رسانهها: همه افرادی که با کودکان کار میکنند باید دستورالعملهای رفتاری و راهنمای مکتوبی در اختیار داشته باشند که تأکید کند خشونت علیه کودکان به هیچ وجه قابل قبول نیست و نیز آنچه این افراد باید انجام دهند یا اجازه انجام آن را ندارند را مشخص کند، آموزش درباره کودکان باید جزئی از کار این افراد باشد. اگر کودکان به دادگاه بروند باید خدمات قضایی دوستدار کودک را دریافت کنند، یعنی از کمک وکیل و مشاوران حقوقی برخوردار شوند. دولت باید گزارش کردن خشونت علیه کودکان را برای همه آسان کند. بنابر توصیه سازمان ملل باید مرکز کمک رسانی تلفنی وجود داشته باشد که بتوان خشونت علیه کودکان و دانشآموزان را گزارش کرد. وقتی کسی به خاطر خشونت علیه کودکان مجرم شناخته شد نباید به او اجازه داد دوباره با کودکان کار کند نه اینکه منطقه تدریس او را عوض کرد چرا که با این کار فقط منطقه مورد آسیب از آن فرد را تغییر داده و مسئله حل نخواهد بود. چه خوب است هنگام جذب افراد برای تدریس در مدارس بیش از آنکه به درجه و مدرک علمی آنها توجه شود به وضعیت روحی و روانی و شخصیتی فرد توجه شود.
بخش ۴: خانم معصومه بهمنی راد سخنرانی خود را با موضوع قانون همجنسگرایی در ایران ایراد کردند: همجنسگرایی در ایران بعد از انقلاب سال ۵۷ هیچگاه به رسمیت شناخته نشده و به دلیل قانون شرعی ایران، همواره با آن، مقابله شده است؛ به گونهای که حتی سیاستمداران ایرانی هم از به کار بردن لفظ همجنسگرایی، خودداری کرده و با واژه توهینآمیز همجنسبازی از آن، یاد کردهاند. برای نمونه، محمود احمدینژاد در طی سفری که به سازمان ملل داشت، دربارهٔ همجنسگرایی گفت: (در ایران، همجنسباز نداریم)؛ این سخن وی که ابتدا آن را در دانشگاه کلمبیا مطرح کرده بود با واکنش شدید حضار، مواجه شد. همچنین وی اظهار داشت که پیامبران نیز با این مقوله، مخالفت جدی داشتند. سیاستمداران ایران و حاکمان این سرزمین با رجوع به قوانین منسوخ شده شرعی که جایی در دنیای متمدن امروزی ندارد برای جان و هویت فرزندان ما تصمیمی میگیرند که چیزی جز رنج و مرگ در پی ندارد تنها به جرم اینکه اسلام با این مسأله مشکل دارد قانون شرعی که جز ستم و تبعیض از آن چیزی عاید فرزندان سرزمین من نشده است به کدامین گناه؟ به کدامین جرم این فرزندان باید از حق حیات حق زندگی سالم و امنیت اجتماعی محروم شوند؟ در مقدمه مایلم عنوان کنم تعریف اقلیتهای جنسی و جنسیتی یا الجیبیتیها از منظر حقوقی چیست و در قانون اساسی ایران چه جایگاهی دارند و اصلاً جایگاهی برای این اقلیت تعریف شده است؟ از منظر بینالمللی تمامی کسانی که گرایش جنسی یا هویت جنسیتی متفاوتی دارند جزوی از اعضاء جامعه الجیبیتی هستند. از نظر موازین حقوق بشر تمامی انسانها حقوق پایهای و بنیادینی دارند که تحت هیچ شرایطی نباید به دلیل تفاوتهایشان نقض شود که این تفاوتها ممکن است نژادی، زبانی، مذهبی، سیاسی و. و همینطور این تفاوتها میتواند مربوط به گرایش جنسی و هویت جنسیتی باشد. از نظر حقوق بشر این تفاوتها نباید مبنای تبعیض قرار بگیرد. وقتی درمورد حقوق اقلیتهای جنسی و جنسیتی صحبت میکنیم درباره اصل عدم تبعیض حرف میزنیم، یعنی هیچ اقلیتی به دلیل متفاوت بودن با اکثریت جامعه نباید که از حقوق اولیه انسانی محروم شوند. در ایران تبعیضی نهادینه شده برای این گروه وجود دارد. به طور روشن میتوانم بگویم که در میان گروههای تحت تبعیض در ایران اعضاء جامعه الجیبیتی در پایینترین سطح برخورداری از حقوق قرار دارند. یعنی به حاشیه راندهترین و محرومترین گروه تحت تبعیض هستند. اگر قانون برای افراد از نظر برخورداری از حقوقشان به شکل هرم باشد در بالای این هرم مرد شیعه فارس قرار دارد، چون طبق قانون اساسی ایران تنها مردی که شیعه هم باشد میتواند رئیسجمهور شود و در پایینترین سطح هرم از نظر من اعضاء جامعه الجیبیتی قرار دارند. در خودِ جامعه الجیبیتی هم جمعیت ترنسها یا فراجنسیتیها تحت بیشترین تبعیض قرار دارند چون جامعه جنسیتی ایران و قوانینش بر این بنا شده که همه انسانها یا زن هستند یا مرد و هیچ کسی میان زن و مرد به رسمیت شناخته نمیشود و به تبع حقوقش هم به رسمیت شناخته نمیشود. به همین دلیل میگویم که تحت تبعیضترین گروههای تحت تبعیض اعضاء جامعه الجیبیتی هستند؛ البته اقلیتهای تحت تبعیض دیگری هم وجود دارند که به دلیل مذهب و قومیتشان از حقوق عادلانه برخوردار نیستند مثل بهائیها یا بلوچها. اما فرقی که وجود دارد این است که مثلاً اگر فردی به دلیل بهائی بودنش دستگیر شود و یک کُرد به خاطر فعالیتهای اتنیکیاش، خانواده و اطرافیانش میتوانند اعلام کنند که این شخص برای مثال عضو جامعه بهائیت بوده و دستگیر شده است، اما در مورد اعضاء جامعه الجیبیتی به دلیل جرم بودن تمامی اشکال زندگی خصوصی این گروه از نظر قوانین ایران، نزدیکان و حتی خودِ این شخص هم نمیتوانند اعلام کنند چون به محض اینکه بگویند که همجنسگرا هستند یا برای حقوق همجنسگرایان فعالیت میکنند خودش جرم است و به معنای این است که خودت مدرک جرم را به دست سیستم قضائی دادهای. پس وقتی این افراد حتی نمیتوانند در مورد شخصیترین وجهه زندگیشان در عموم صحبت کنند خیلی بیشتر از سایر اقلیتها تحت تبعیض هستند. آیا برخورد سیستم قضائی ایران به تمامی گروههای جنسیتی مثل ترنسها، گیها، لزبینها و یکسان است یا بین همین اقلیت هم متفاوت استروابط همجنسگرایانه به طور کلی در قوانین ایران جرم شناخته شده و برایش مجازات تعیین شده است. در این قوانین رابطه جنسی مبتنی بر رضایت دو مرد بزرگسال عملی مجرمانه است. با توجه به پُزیشن جنسی که فرد در رابطه دارد طبق چیزی که فاعل یا مفعول گفته شده مجازاتش تعیین میشود. برای مرد مفعول در رابطه جنسی حکم اعدام در نظر گرفته میشود و برای مرد فاعل مجازات شلاق است. در رابطه جنسی همراه با رضایت بین دو زن بزرگسال نیز مجازات صد ضربه شلاق برای هر دو طرف در نظر گرفته شده؛ نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که چه در مورد مردی که در رابطه جنسی بین دو مرد در پُزیشن فاعل قرار دارد و چه بین دو زنی که در رابطه قرار دارند درست است که مجازات اولیه شلاق است اما اگر این مجازات شلاق سه بار اجرا شود یعنی به اصطلاح سه بار حد جاری شود برای بار چهارم مجازات اعدام خواهد بود همچنین قوانین بسیار سختگیرانهای درمورد مُبدلپوشی برای ترنسها در قوانین ایران وجود دارد. یعنی پوشیدن لباسی که بر خلاف جنسیت بیولوژیکی فرد است. اینگونه پوشش در منظر عمومی جرم است و به عنوان عملی خلاف عفت عمومی است و مجازات برایش تعیین شده اکنون این سؤال پیش میآید که یعنی به طور خاص ماده قانونی برایش مشخص شده است؟ نه. به طور کلی تحت عمل خلاف عفت عمومی تعریف شده و بارها و بارها در پروندههای مختلف این مجازات برای ترنسها اعمال شده است. مثلاً اگر با جنسیت دختر به دنیا آمده باشید و بعد در انظار عمومی با لباسی که پسرانه شناخته میشود ظاهر شوید شما را برای رعایت نکردن حجاب بازداشت میکنند و برعکس آن اگر از نظر بیولوژیکی پسر به دنیا آمده باشید و با پوشش دخترانه در انظار عمومی ظاهر شوید برای عمل خلاف عفت عمومی بازداشت و مجازات میشوید. پرسش بعدی این است با توجه به اینکه اقلیتهای جنسیتی در منشور حقوق شهروندی ایران هیچ جایگاهی ندارند، اگر از طرف خانواده یا حتی همراه و پارتنر خودشان دچار خشونتهای خانگی شوند نهاد و سازمانی برای حقخواهی و دفاع از خود برایشان وجود دارد؟ این مسئله موضوعی بسیار مهم است برای اینکه وقتی هویت جنسی فردی جرم شناخته میشود هر نوع خشونت یا تبعیضی که آن شخص تجربه کند چه در خانواده و چه از جانب همراه و چه در جامعه که مبتنی بر گرایش جنسیتی فرد باشد او را کاملاً بیدفاع میکند چون حتی نمیتواند پایش را در نیروی انتظامی بگذارد و بگوید که در خانواده به من خشونت کردند چون متوجه شدهاند که روابط همجنسگرایانه دارم. یا از جانب پارتنرم مورد تجاوز قرار گرفتهام. این اتفاق بارها و بارها افتاده و این افراد متأسفانه حتی از حق بیان اینکه به چه دلیلی مورد خشونت قرار گرفتهاند محرومند چون به محض اینکه دلیلشان را بیان کنند از نگاه قوانین ایران علیه خودشان اعتراف کردهاند و همانجا است که جای متهم و شاکی عوض میشود. از نظر قوانین ایران هم در اینگونه موارد هیچ احتیاجی به شاکی خصوصی نیست و خود دادستانی میتواند پرونده علیه آن تشکیل دهد و به راحتی مجازاتش کنند چون اقرار کرده است. به همین دلیل این افراد در مقابل انواع خشونت کاملاً بیدفاع و بیپناه هستند. خود این مسئله عامل مهمی برای تشدید خشونت علیه آنها و وخیمتر شدن وضعیتشان به شمار میرود برای اینکه هیچ مرجع و فریادرسی وجود ندارد. اگر نام این ظلم نیست پس چیست اگر این خود توحش نادانی سرکوب ستم حقکشی بیعدالتی و جرم و جنایت نیست پس چیست؟ این جاست که دوباره انگشت تقصیر را به سوی مسئولان حکومتی و حکومت گردانان دینی میگیریم همانهایی که جیبشان را پر میکنند از دزدی، دروغ، تهمت و با استناد به قانون شرع و پیغمبر ریسمانی میبافند برای گردن مردم جهت بندگی و گاهی همین ریسمان محکمتر کشیده میشود اگر حقخواهی کنید و یا اعتراض کنید تا جایی که جان تو را بگیرد. جامعه بینالملل حقوق بشر در طول این سالها جمهوری اسلامی ایران را به خاطر نقض حقوق زندانیان و معترضان سیاسی و زنان و کودکان و همجنسگرایان در قالب اعدام و شکنجه و سرکوب مورد نقد قرار داده و پیوسته از ایران خواسته است به پیماننامههایی که در این زمینه امضاء کرده است وفادار بماند و بدانها عمل کند. قانون جدید مجازات اسلامی (۱۳۹۰-۹۱) گویا محصول چنین فشاری است؛ جمهوری اسلامی ایران ادعا میکند در این قانون جدید توانسته است سازشی بین اسلام شیعی و حقوق بشر برقرار کند و به عنوان نمونه مدعی شده که مجازات سنگسار حذف شده، تبعیض جنسیتی برطرف شده و اعدام کودکان متوقف شده است. پیداست که اقدامات و فشارهای جامعه مدنی و بینالمللی بر این سیاست تغییر قانون مجازات اسلامی تأثیر گذاشته است. در واقع این نشان میدهد با چنین حرکتهای سیاسی و مخالفتگرایانهای، میتوان بر نظامی تأثیر گذاشت که همواره گفته است خاستگاهی خدایی و ثابت و تغییرناپذیر دارد. آیا قانون جدید مجازات اسلامی به راستی با قانون قبلی تفاوت دارد؟ آیا موازینِ بیشتری از ارزشهای جهان شمول حقوق بشر را در خود گنجانده است؟ آیا فعالان گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی (مخالفان سیاسی، زنان، کودکان، همجنسگرایان و اقلیتهای دینی) وقتی به این قانون جدید نگاه میکنند میتوانند همانند مقامات جمهوری اسلامی و نویسندگان قانون جدید ادعا کنند که (این قانون صد در صد مترقیتر از قانون قبلی است)؟ یا همانطور که منتقدین قانون جدی مجازات اسلامی معتقدند مقدمات سرکوب بیشتر را فراهم کرده است؟ دیدهبان حقوق بشر در نقد قانون جدید مجازات اسلامی نوشته است: (برخی از اصلاحات انجام گرفته در متن جدید، حقوق متهمان و محکومان را حتی بیش از گذشته زیر پا میگذارد و به قضات اجازه میدهد تا به صدور احکامی مبادرت ورزند که حقوق متهمان و محکومان را نقض میکند، در حالی که قانونگذاران و مقامات قضایی ایران این اصلاحات را تلاشی جدی برای انطباق با تعهدات بینالمللی ایران نسبت به رعایت حقوق بشر توصیف کردهاند) و معاون مدیر بخش خاورمیانه دیدهبان حقوق بشر نیز اظهار کرده است که نسخه جدید قانون مجازات اسلامی به دولت اجازه میدهد تا منتقدان را حبس و شکنجه و اعدام کند. البته جای شگفتی نیست از این که هنوز هم نگاه تبعیضگرانه و مردمحورانه به زن در این قانون وجود داشته باشد؛ از سن مسئولیت کیفری گرفته تا دیه، هیچ تغییری را شاهد نیستم. حتی در مورد (حذف سنگسار) نیز گفته میشود سنگسار را حذف نکردهاند بل صرفاً آن را در قانون جدید مسکوت گذاشتهاند. نباید البته از نظر دور داشت که جرمانگاری همجنسگرایی در نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران بزرگترین چالش برای فعالان حقوق بشری و حقوق همجنسگرایان است و تغییرات خردی نظیر حذف ظاهری حکم اعدام برای مساحقه و تفخیذ نباید ذهن ما را از مسئله کلانتر که همان (جرم زدایی از همجنسگرایی) است دور نگهدارد. چنانچه در ادامه این نوشتار خواهیم دید، جمهوری اسلامی ایران همواره کوشیده تا از پاسخگویی نسبت به مسئله همجنسگرایان و حقوق مدنی آنها شانه خالی کند و از پاسخی سرراست و قاطع دوری جوید. حذف ظاهری (یا بهتر است بگوییم مسکوت گذاشتن) حکم اعدام برای مساحقه یا همجنسگرایی زنان از شگفتیهای این قانون جدید است؛ در قانون قدیمی (ماده ۱۳۱) تأکید شده بود که (هر گاه مساحقه سه بار تکرار شود و بعد از هر بار حد جاری شود، در مرتبه چهارم حد آن قتل است)، اما در قانون جدید شاهد چنین اشارهای نیستیم (و این بحث مسکوت گذاشته شده است) و به جای آن آورده شده است که (هر گاه دو یا چند زن از روی شهوت و بدون ضرورت به صورت برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند، به مجازات تعزیری به تناسب جرم و شخص مجرم تا ۹۹ ضربه شلاق محکوم میشوند و در صورت تکرار تعزیر، در مرتبه سوم و بالاتر به یکصد ضربه شلاق به عنوان حد محکوم خواهند شد) همچنین حذف یا مسکوت گذاشتن حد اعدام برای تکرار بیش از سه بار تفخیذ (یا رابطه جنسی بدون دخول) که در نسخه قدیم وجود دارد، میتواند گمراه کننده باشد و ذهن را به این سو بکشاند که جمهوری اسلامی نسبت به کاهش موارد اعدام و مدارا با جامعه همجنسگرا اقدام کرده است. در اصل اما ما فقط با (مسکوت گذاشتن) برخی از احکام نسخه قبلی مواجه هستیم که با توجه به خوانش جدید از همین قوانین، میتواند با نظر قاضی از سکوت درآید و وارد مرحله اجرا شود. قانون جدید اما از آن رو میتواند گمراه کننده باشد که ماده ۲۲۰ آن تصریح میکند: (در مورد حدودی که در این قانون ذکر شده است، بنابر اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی عمل میشود)، و اصل ۱۶۷ قانون اساسی نیز میگوید: (قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر حکم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانه سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد.) این یعنی دست قاضی برای حکم در مواردی که در قانون مجازات اسلامی ذکر نشده است باز است و با توجه به اختلاف آرا در منابع اسلامی و تفاسیر از منابع اسلامی، هرگز شاهد رویه یکسانی نخواهیم بود. حالا آیا ما در ایران واقعاً همجنسگرا داریم؟ شاید معروفترین جمله همجنسگرا ستیزانهای که در سطح جهان از مقامات ایرانی شنیده میشود همان جمله معروف محمود احمدینژاد باشد که در دانشگاه کلمبیا و در پاسخ به پرسشی درباره حقوق همجنسگرایان در ایران گفت: (ما همجنسگرا در ایران نداریم.) اگر احمدینژاد در دوربین جهان نگاه کرد و مغرورانه اعتراف به رسمیت نشناختن و ندیدن همجنسگراها کرد اما خامنهای رهبر ایران و دیگر مسئولان هم با نگاه در چشمان مادران نگران فرزندان آنها را تنبیه، توبیخ زندان و اعدام کرد صرف اینکه اینها نمیخواهند قبول کنند قانون شرعی که در آن مرگ و کشتن وجود دارد منسوخ است و نمیشود به آن رجوع کرد. قانون قدیمی مجازات اسلامی نیز دقیقاً بر همین اساس نوشته شده بود. یعنی قانون قدیمی میپنداشت هیچ کسی وجود ندارد که در سراسر عمرش و در اعماق قلبش احساس کند که همیشه همجنسگراست و علاقه عاطفی و جنسی به همجنس خود دارد، بلکه کسانی هستند که بنا به دلایل نامعلوم و موقتیای به اتفاق همجنس خود دست به عمل جنسی گناه آلود و منحرف لواط یا مساحقه میزنند. برداشت قانون قدیم مجازات اسلامی از فرد همجنسگرا همانا فرد در کنش بود، و از این نظر تغییر مهمی که در قانون جدید مجازات اسلامی اعمال شده افزودن مادهای است که میگوید (همجنسگرایی انسان مذکر در غیر از لواط و تفخیذ از قبیل تقبیل (بوسیدن) و ملامسه (لمسکردن) از روی شهوت موجب تعزیر به تناسب جرم و شخص مجرم تا ۷۴ ضربه شلاق است). عللهایی مثل بوسیدن از روی شهوت یا لمسکردن بدن کسی از روی شهوت قطعاً به اندازه دخول (فرو کردن آلت) اثباتپذیر یا سنجشپذیر نیست؛ یعنی به راحتی و بدون میانجیگری سنجه دیگری، نمیتوان فرق بین بوسیدن از روی شهوت و بوسیدن از روی شادی و هیجان و بوسیدن از روی تمسخر را مشخص کرد. پس فقط کسانی میتوانند از روی شهوت (همجنسگرایانه) یکدیگر را ببوسند که ظاهری همجنسگرایانه داشته باشند، یعنی فرد از قبل همجنسگرا باید باشد تا بتواند بوسهای از روی شهوت انجام دهد. در اینجا بحث بر سر وارد شدن هویت همجنسگرایی در فقه حکومتی اسلامی است (که در قانون مجازات اسلامی تبلور یافته است) یعنی هویت جنسی و گرایش جنسی که تا قبل از این از سوی حکومت اسلامی یا انکار میشد یا نادیده گرفته میشد، اینک به عنوان جرم تلقی میشود. عجیب نیست که محمدجواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، خرداد ماه ۱۳۹۰ برابر با ژوئن ۲۰۱۱ در نشست تخصصی حقوق بشر با نمایندگان مجلس آلمان با بیان اینکه برخی از معاهدات غرب را به عنوان بحث حقوق بشر پذیرفتهایم، ولی این دلیل نمیشود که تفسیرآن را به عهده غربیها بگذاریم، همجنسگرایی را اما (بیماری) میداند و تأکید میکند که غرب باید اجازه دهد ایران نسبت به همجنسگرایان بر اساس تفسیر خودش از این پدیده اقدام کند. فشار غرب برای جرمزدایی از همجنسگرایی و پرداخت حقوق مدنی به این گروه، لاریجانی را واداشته است تا بر رویکرد سی ساله جمهوری اسلامی ایران خط بطلان بکشد و همجنسگرایی را همان (بیماری) ای بداند که غرب نزدیک به سی سال پیش آن را از فهرست بیماریهای جنسی حذف کرده است. با این مقایسه گویی لاریجانی میخواهد بگوید نظام فکریاش نزدیک به سی سال عقبتر از نظام فکری جوامع پیشرفته غربی است یا که فعلاً باید عقبتر بماند. (هرچند، لاریجانی بیان نکرد که چگونه میخواهد مفهوم بیماری بودن همجنسگرایی را با گناه بودن همجنسگرایی آشتی دهد. این خود نوشتاری جدا میطلبد.) پس بیدلیل نیست که نگران حذفها و اضافههایی باشیم که به باب لواط و مساحقه در قانون جدید مجازات اسلامی اعمال شده است. این حذفها و اضافهها همگی نشان از آگاهی جمهوری اسلامی ایران از تلاش جامعه همجنسگرای ایرانی و بینالملل برای بهبود وضعیت مدنی جامعه همجنسگرای ایرانی دارد. زمانی جمهوری اسلامی از این سر باز میزد که اذعان کند (مانند غرب) همجنسگرا دارد و کسانی در ایران زندگی میکنند که تمایل مادرزاد و طبیعی به همجنس خود دارند و بر اساس همین میل جنسی است که هویتشان شکل گرفته است و آگاهی اجتماعی در این زمینه ایجاد شده، اما حالا با دیدن این شواهد میتوان با قوت گفت که جمهوری اسلامی ایران نگران چنین خیزش اجتماعی است و یک گام در جهت سرکوب جنبش همجنسگرایی در ایران برداشته است. اعدامها و زندانها و فرار این افراد خود گواه ظلم و سرکوب حکومت جمهوری اسلامی است یکی دیگر از خطرات نهفته در قانون جدید مجازات اسلامی، در ماده ۲۷۸ است که مربوط به جرم افساد فیالارض یا ترویج فساد میشود و میتواند مایه نگرانی کلیه فعالان اجتماعی و از جمله فعالان حقوق همجنسگرایان شود؛ این ماده به جرمهایی اشاره میکند که کاملاً صلحآمیز بوده و به هیچ وجه نمیشود با محاربه بودن مقایسهشان کرد، جرمهایی مانند (نشر اکاذیب)، (دایر نمودن یا اداره مراکز فساد و فحشا)، یا اعمالی که (در نظم عمومی یا امنیت ملی اخلال جدی به وجود آورد). جمعبندی قانون مجازات اسلامی که اساساً همجنسگراستیز است و همجنسگرایی را جرم تلقی میکند، بعد از تغییرات سال ۱۳۹۰-۹۱ یا همان نسخه جدید نیز نه تنها از همجنسگرایی جرمزدایی نکرده، که با جرم سازی از بوسیدن و لمس کردن همجنس نیز هویت جنسی و رفتار جنسی همجنسگرایانه را وارد این قانون کرده و فصل تازهای از مبارزات همجنسگرا ستیزانهای را رقم زده است. جمهوری اسلامی ایران به خوبی از فشارهای جامعه بینالملل حقوق بشر نسبت به رعایت حقوق مدنی همجنسگرایان در ایران آگاه است و این تغییرات بیتردید در همین مسیر بوده تا بتواند ساختمان جنسی جنسیتی فقه حکومتی را استوارتر سازد. خطر این افزوده و نگاه تازه در آن است که حکومت اسلامی میتواند کنترل بیشتری بر جامعه همجنسگرای ایرانی داشته باشد و این خبر از سرکوب بیشتر نیز میدهد. همچنین فعالان جامعه همجنسگرایی نیز نگران افزودهای هستند که فعالیت اجتماعی آنها را جرم تلقی کرده و به تفسیر قاضی میتواند حکم مرگ به دنبال داشته باشد. در پایان برای نجات و رهایی این جمعیت اَقلیت ستم دیده راهی به جز مبارزه با قانون شرعی حاکم بر نظام ایران وراه انداختن کارزارهای مدنی در جهت حمایت از این اقلیت و مبارزه با فقر فرهنگی و همجنسگرا ستیزی جامعه نیست به امیدی روزی که همه اقشار مردم از هر هویت جنسی دینی و عقیدهای بتوانیم در کنار هم آزادانه زندگی کنیم.
بخش ۵: خانم پریا ترابی سخنرانی خود را با موضوع زندگی روزمره کودکان و نوجوانان در ایران ایراد کردند: چندین قرن است که کره زمین ما به بخشهای مختلفی به نام کشور تقسیم بندی شده است، اما با این تفاوت که امروزه این کشورها به صورت چشم گیری از نظر فرهنگ، سواد، اقتصاد و ساخت و ساز و نوع حکومت و روش زندگی با هم فرق کردهاند. این فرقها باعث شده که کشورها به سه دسته بین جهان اول و جهان سوم تقسیم بندی شوند. امروز من میخواهم یکی از اصلیترین سببهایی که ایران متأسفانه جزو جهان سوم است را برسی کنیم. آیا تا به حال به این فکر کردهاید که مهمترین و اصلیترین عامل عقب ماندگی یک کشور یا بلعکس مهمترین عامل پیشرفت و استقلال یک کشور نوجوانان و کودکان آن کشور هستند. زندگی کودک تا ۷ سالگی و بخش بعدی زندگی او یعنی مدرسه و انتخابهای او تعیین کنند آینده یک کشور است. بعد از انقلاب اسلامی نوع تدریس و مطالب تدریسی در مدارس و دانشگاهها به کلی تغییر کرده و ما امروزه مشاهده میکنیم که با این تغییر ملتی نا آگاه، خرافاتی و جاهل داریم که حتی دست به فرزند کشی نیز میزنند. برای جلوگیری از ادامه این اتفاقات باید فرزندانمان را دانا و مستقل بزرگ کنیم و به آنها یاد دهیم که با چیزی که حقشان نیست مقابله کنند. کودکان و نوجوانان امروزه، در امکانات زیاد و شرایط مرفهتری نسبت به کودکی بزرگسالان کشورمان بزرگ شدهاند. و آنها آگاهتر و خلاقتر شدهاند. آنها بخاطر وجود تکنولوژی و دیدن جهان اول، از حقهای اولیه خود آگاه هستند بنابراین با والدینشان که معمولاً در یک فضای خرافی و مذهبی و خیلی سخت بزرگ شدهاند مقابله میکنند. در دهه شصت یا قبلتر حتی کمی بعدتر برای نوجوانان کلاسهای متنوع و آزادی و حق بیانی تقریباً وجود نداشت. تفریح آنها با توپ و سنگ و عروسک بود. آنها با توجه به نوع زندگیشان همیشه ترس از پدر و مادر و اینکه نباید اظهار نظر کنند را به همراه داشتهاند. اما امروزه این روش روی کوکان و نوجوان امروزی تأثیری ندارد. اما این فقط قسمت خوب ماجراست. حال با هم زندگی یک کودک ۱۰ ساله امروزی را برسی کنیم. معمولاً زمانی که اسم کودک به گوشمان میرسد، ذهنمان به سمت توپ، عروسک و کتابهای داستان میرود اما الان همه چیز تغییر کرده است. پدر مادرها در ۷ سالگی بچه یا حتی کوچکتر، برای آنها مبایل و تبلت میخرند برای آنها پلی استیشن میخرند. به نظر من یکی از دلیلها این است که بچه یک گوشه بنشیند و به قول معروف شیطونی نکند و اعصاب پدر مادرش را خورد نکند یا یکی دیگر از دلایل این است که پدر و مادر خودشان همیشه در فضای مجازی سپری میکنند یا کودک در دست کودکی دیگر مبایل میبیند و اون نیز مبایل میخواهد. من به شخصه نمیگویم کودکانمان را از تکنولوژی دور نگه داریم ولی وقتی یک بچه ۱۰ ساله تمام روزش را در کامپیوتر یا مبایل سپری میکند و در آنها بازیهای خشن انجام میدهد، آن زمان باید در روش تربیت بچمان تغییر بزرگی ایجاد کنیم. حتی در این سالها در مغازه اسباب بازی فروشیها نیز پر از تفنگها و شمشیرها و شخصیتهای انیمیشن خشن است که شخصیت بچه را به یک انسان خشم گین تبدیل میکند. در این دوره حتی برای کارتون دیدن فرزندانمان نیز باید نگران باشیم چون در آن کارتونها بیشتر چیزی جز خشم، جنگ، و کشت و کشتار و شخصیتهای منفور و ترسناک دیده نمیشود. صد در صد در این شرایط نمیتوانیم انسان نرمالی به جامعه تحویل دهیم. یکی دیگر از مسائلی که کودکان در طول روز با آن دست و پنجه نرم میکنند دعوا و بحث پدر و مادر درباره مسائل مالی و جمله معروفی به اسم پول ندارم است. این جمله یک دلیل بزرگ برای استرس گرفتن کودک و احساس نا امنی کردن است. کودکی که صبح تا شب تنها تفریحش تلفن همراهش است و با خانوادهای زندگی میکند که سالی یک بار هم او را بیرون نمیبرند، چگونه انتظار داریم که در آینده زندگی سالمی داشته باشد. کودکان امروزه با طبیعت آشنایی ندارند. آنها در کوچه فوتبال بازی نکردند. قلدری نکردند. دعوا نکردند و در نتیجه یاد نگرفتند خودشان را با جامعه وقف دهند. آنها همیشه زیر پر و بال پدر مادر بودهاند، پدر مادری که حتی اجازه نمیدهد بچه، ظرف غذای خود را از میز بردارد، چون ممکن است بشکند و ست چینی ارزشمندتر از روان بچه، مادر ناقص شود. یک کودک ۱۰ ساله در خانواده نرمال اولین کاری که صبح بعد از بیدار شدن انجام میدهد چک کردن گوشی یا یک دست بازی کردن است تا زمانی که مادر به زور صبحانه او را با بیمیلی سر سفره بکشاند. در این روزهای کرونایی که مدرسهها مجازی شدهاند، وضع بدتر شده است. کودکان تنها ایدهای که از تفریح دارند داشتن یک سیدی بازی کامپیوتری جدید است. یکی از راههای جلوگیری از این موضوع برنامه ریزی روزانه در خانواده است. برنامه ریزی روزانه شامل برنامهای است که خانوادهها برای انجام کارهایشان، گذراندن وقت با یکدیگر و لذت بردن از زمان، از آن استفاده میکنند. هر خانوادهای برنامه مشخص خود را دارد. برنامه ریزی روزانه به خانوادهها کمک میکند که بدانند چه کسی باید چه کاری را در چه زمانی، به چه ترتیبی و هر چند وقت یکبار انجام دهد. برای مثال ساعت ۷ شب کل خانواده کنار هم باید بازی فکری کنند و ساعت ۸ شب ساعت مطالعه است. هر کسی کتابی دست میگیرد و شروع به خواندن میکند و در آخر هر شخص از خانواده درباره موضوع کتابشان توضیح میدهند. یا مثالی دیگر، هر روز هفته یک شخص باید به همراه مادر برای کمک کردن به آشپزی به آشپزخانه برود و مهمتر از همه باید تمام جمعهها را به تفریح در بیرون از خانه اختصاص دهیم. از این قبیل برنامهریزیها باعث میشود کودک از مبایل دورتر شود و بیشتر بتواند استعدادهایش را شکوفا کند یکی دیگر از فعالیتهایی که باید در زندگی روزمره کودکانمان باشد ورزش کردن است. و حتی مدیتیشن کردن اگر خودمان شروع به مدیتیشن کنیم کوکان نیز به طور خودکار از رفتار ما الگو برداری میکنند. مدیتیشن باعث میشود که کودک بر خلاف بازیهای و اسباب بازیهای خشن این روزهای جامعه بتواند به تعادل روحی برسد. از کودک خود سؤال کنیم و بگوییم که به چه کلاسی غیر از مدرسه علاقه دارد که برود. حتماً کودکان را به کلاسهایی مثل موسیقی و نقاشی یا زبان یا ورزش بفرستیم تا هم بتواند در آینده در جامعه حرفی برای گفتن داشته باشد و هم بتواند با هم سنهایش بیشتر ارتباط برقرار کند. اما این مسائل برای نوجوانان صدق نمیکند. نوجوانان را نمیشود یا یک تیتاب و شیر کاکائو گول زد. نوجوانان باید برای خود حق انتخاب داشته باشند اما این دلیل نمیشود که آنها را به طور کامل رها کرد. یک نوجوان امروزی که با حقوق خود بیشتر از یک نوجوان دهه شصتی آشنا است و خواهان آزادی خود است، معمولاً در ایران مخصوصاً نوجوانان دختر آزادی خود را به دست نمیآورند. فشار پدر و مادر در خانواده و فشار درسهای اجباری باعث میشود نوجوانان آزادی خود را در بین چیزها یا اشخاص دیگری بگردد. وقتی خانواده به شخصیت نوجوانان احترام نگذارند و به او آزادی که حقش است ندهد او به سمت مواد مخدر و مشروبات الکلی، دیوانه بازی در خیابان و حتی فاحشگی روی میآورد. بیتوجهی به نوجوانان میتواند باعث شود، احترام و عشقی که یک نوجوان در خانوادهاش نتوانست پیدا کند را در بغل یک مرد ۳۰ ساله پیدا کند. یا نوجوانی که غیر از تلفن همراه خود تفریح دیگری ندارد رو به انزوا و خشم کشیده میشود و حتی ممکن است منجر به خودکشی نیز شود. پس خیلی مهم است که زندگی غیر از مدرسه یک نوجوان، یک زندگی شاد باشد و در آن بتواند به خودشناسی و درک افراد بپردازد. یکی از پراهمیتترین کارها این است که نوجوانان با هم سن و سالان خود در ارتباط باشد و غیر از زمان مدرسه نیز بتواند با آنها در شرایط و زمان مناسب دیدار داشته باشد. وقتی یک نوجوان در کودکی هیچ کلاس بخصوصی نرفته و نوجوانان دیگر توانستهاند استعدادهای خودشان را کشف کنند، باید به نوجوانمان بگوییم که هنوز دیر نشده است. کشف استعداد حتماً نیازی به پول کلان و شهریههای کلاسهای مختلف ندارد. کشف استعداد با یک توپ و یا یک دفتر نقاشی و مداد رنگی و با کمترین امکانات نیز میسر است. فقط باید در این مسیر نوجوانمان را پشتیبانی و حمایت کنیم. اگر وضعیت مالی مناسبی دارید حتماً نوجوانان خود را به کلاسهای مختلف ببرید. حتماً با او به تئاتر و سینما بروید یا یک روز غذایی که در خانه میخورید را با خود به کوه ببرید و بخورید. به او پرورش گل و گیاه یاد دهید و یا حتی با بنشیند و سریال یا فیلم تماشا کنید. اینگونه احتمال خیلی کمتری خواهد بود که او به سمت خلاف برود. تفریحات مورد علاقه فرزند خود را شناسایی کرده و به آنها اهمیت دهید. درست همانطور که اثر انگشت هر یک از ما با دیگری متفاوت است، علایق و تفریحاتمان نیز با یکدیگر تفاوت دارند و این مسأله در مورد نوجوانان نیز صدق میکند. وقت گذرانی با دوستان، رفتن به مهمانی، بازی کردن و رفتن به کلوپهای بازی، چت کردن و گشتن در فضای مجازی، تماشای فیلم و یا حتی خواندن کتاب و رمان، تمرین برای انجام حرکات ورزشی در پسران از جمله محبوبترین کارهایی هستند که نوجوانان در اوقات فراغت خود آنها را انجام میدهند. شما به عنوان پدر و مادر، باید تلاش کنید تا فعالیت محبوب و مورد علاقه فرزندتان را شناسایی کرده و با جهت دهی مناسب آنها را به مسیری هدایت کنید که کمترین آسیب را به همراه داشته و منتهی به پیشرفت و موفقیت نوجوان میشوند با هم آشپزی کنید. برای وقت گذرانی در کنار هم، لازم نیست حتماً هزینه زیادی صرف کرده و یا کار خیلی خاصی انجام دهید. گاهی تنها با صرف زمان در کنار هم و درست کردن یک غذای مورد علاقه و یا حتی یک خوراکی جدید، میتوان از اوقات فراغت به بهترین شکل ممکن بهره برد. زمانهایی را به بازی کردن با هم اختصاص دهید. بچهها در تمامی سنین به بازی کردن علاقه خاصی دارند. امروزه بازی با وسایلی همچون گوشی، پلی استیشن، کامپیوتر، تبلت و… در میان نوجوانان بسیار محبوب هستند. اما بد نیست در کنار امتحان کردن این بازیها، بازیهای فکری و یا حتی بازیهای سادهای مثل اسم فامیل، مار و پله، منچ و.. را نیز به دایره فعالیتهای اوقات فراغت خود اضافه کنید. با هم ورزش کنید. چه در منزل و چه در پارک، فرقی ندارد. مهم انجام دادن فعالیتهای بدنی در کنار یکدیگر است. به وقت گذرانی فرزند نوجوانتان با دوستانش احترام بگذارید. این طبیعی است که نگران تأثیر همسالان بر فرزند خود باشید، اما نباید فراموش کرد که بچهها به وجود چنین روابطی نیاز دارند. بنابراین به جای مقابله و مخالفت کردن، تلاش کنید تا به صورت نامحسوس بر اوضاع نظارت داشته باشید. به عنوان مثال در منزل خودتان مهمانی ترتیب داده و دوستان فرزندتان را دعوت کنید، یا اینکه حتی به مرور و با بیشتر کردن رفت و آمدها با دوستان فرزندتان صمیمی شده و به آنها نزدیکتر شوید. با این کار اعتماد نوجوان خود را جلب کرده و از میزان نگرانیهایتان نیز کم میشود. در کنار همه این موارد، به یاد داشته باشید که حتماً پیش از انجام هر کاری برای پر کردن اوقات فراغت نوجوانان، با فرزند خود در مورد آن صحبت و برنامهریزی کنید. دلبند شما دیگر یک کودک کوچک نیست و برای خود نظرات و عقایدی دارد که قابل احترام هستند. بنابراین، با هم برای پر کردن اوقات فراغت برنامهریزی کنید تا به بهترین نتیجه برسید. بررسی گروه سنیهای مختلف و تفریحات آنها تفریحات گروه سنی الف (سالهای قبل از دبستان) این گروه سنی معمولاً چون کاری جز بازی کردن چه به صورت انفرادی و چه جمعی، ندارند، میتوان به تفریح آنها لقب «سرگرم سر خود» داد و تفریحات این دسته از افراد جامعه، هیچ هزینهای در بر ندارد تفریحات گروه سنی ب و ج (سالهای دبستان) بچههایی که در این رنج سنی قرار دارند، به نسبت بچههای قدیمی خیلی به روزتر شده و سرگرمیها و بازیهای کودکانه و تقریباً بدون هزینه را کنار گذاشتند. البته بچههایی هم هستند که هفت سنگ، گُرگم به هوا، استپ هوایی، قلعه بازی، خاله بازی، نون بیار کباب ببر، قایمباشک، لیلی، خروس جنگی، اوستا بازی، الک دولک و کلی بازیهای دوران بچگی که همهشان، هم باعث شادی است و هم باعث سلامت بدن را هنوز دوست دارند و انجام میدهند. دسته جدید بچهها، اما از پدرها و مادرهایشان جلو زدند و به بازیهای رایانهای و بازیها و ورزشهای پرهزینه روی آوردهاند. پدرها و مادرها هم برای اینکه بچههایشان سالم و بدون هیچ عقدهای بار بیایند، از هیچ هزینهای دریغ نمیکنند. بعضی از این تفریحات عبارتند از: بازی با ماشینهای کنترلی، اسکیت، پلی استیشن، شنا، گیمنت، کلاسهای موسیقی و هنری و غیره. اگر کسی بخواهد برای فرزندش اسکیت و اسکیت بورد تهیه کند باید هزینهای به طور میانگین 300 هزار تومان کنار بگذارد. قیمتهای اسکیت از 130 هزار تا یک میلیون و 500 هزار تومان نوسان دارد؛ اسکیت بوردها هم به صورت میانگین با قیمت 50 هزار تومان قابل تهیه هستند کلاسهای موسیقی و هنری به غیر از تهیه ساز و وسایل مربوطه، هزینه ساعتی از ۱۲ تا ۲۵ هزار تومان در بر خواهد داشت. برخی از نوجوانان هم هستند که به این نوع تفریحات راضی نمیشوند و از والدینشان، دستگاههای کامپیوتری و پیشرفته بازی تقاضا میکنند، مثل «آی پد» که قیمت این نوع دستگاهها از 500 هزار تا 3 میلیون تومان در بازار وجود دارد. گیمنتها، که از دیگر تفریحات نوجوانان امروزی به شمار میآید و معمولاً هم تا همین سنین دوام میآورد، در شهرهای مختلف هزینه متفاوتی دارد. در تهران، برای استفاده ساعتی از یک دستگاه کامپیوتر در گیمنتها، از هزار و 500 تا 2 هزار تومان هزینه خواهد داشت. اما در کرج ساعتی 700 الی 800 تومان میتوان در گیمنتها بازی کرد تفریحات گروه سنی د، ه، ف، م و… (سالهای راهنمایی و دبیرستان به بالا) تمام تفریحاتی که در گروه سنی ب و ج وجود دارد، برای جوانان و سنین بالاتر هم وجود دارد، البته خواستههای آنها در درجه بالاتری نسبت به گروه سنی قبلی قرار میگیرد. برای مثال بازیهایی مثل پینتبال و بازیهای رایانهای در گیمنتها و در اینترنت (آنلاین) از جمله آنهاست. البته اسکیت و ماشینهای رادیو کنترلی هم تبدیل به کارتینگ، اتومبیلرانی و بانجیجامپینگ میشوند. برای بازی پینتبال در باشگاه توچال، برای 2 ساعت بازی با 75 توپ پینتبال، اجاره تجهیزات و ورودیه زمین مبلغی بالغ بر 10 هزار تومان و این قیمت در باشگاه ورزشی انقلاب 15 هزار تومان هزینه در بر دارد. هر 6 دقیقه کارتینگ هم که نوع پیشرفته ماشین بازی محسوب میشود، هزینه 15 هزار تومانی دارد. برای استفاده از کارتینگ حتماً باید گواهینامه رانندگی داشته باشید. بانجیجامپینگ هم که فقط مختص به استفاده آقایان بالای 16 سال است، از 30 تا 50 هزار تومان برای هر پرش هزینه خواهد داشت. ماشینهای رادیو کنترلی هم که این روزها تب آن به راه افتاده و در نقاط مختلف پیستهای مخصوصی وجود دارد، از 350 هزار تا 2 میلیون تومان موجود است. پاراگلایدر یکی دیگر از تفریحات گران قیمتی است که این روزها جوانان زیادی را به خود جذب میکند. پاراگلایدر جزو ورزشهای هوایی محسوب میشود که باید حتماً با یک همراه که خلبان است، آن را انجام داد. هزینه خرید پاراگلایدر 3 میلیون و 400 هزار تومان است و ثبتنام در تمام کلاسهای آموزشی آن، 690 هزار تومان هزینه خواهد داشت. البته پرش تفریحی برای این نوع ورزش هم وجود دارد که 20 دقیقه آن، 40 هزار تومان هزینه دارد. یکی از تفریحات جوانان امروزی که میتوان آن را جزو تفریحات بدون هزینه به شمار آورد، «پارکور» است. پارکور مجموعهای از حرکات از پیش تعریف شده و هدفمند است که به (تعقیب و فرار) معروف است. تراسورها (افرادی که این ورزش را انجام میدهند) در محیطهای شهری مانند سالنهای ورزش، پارکها، زمینهای بازی و سازهها و ساختمانهای رها شده، تمرین میکنند که نشانههایی ازآن در پارکهای مختلف شهر تهران دیده میشود. البته برای آموزش آن در تعدادی از ورزشگاهها، 100 هزار تومان هزینهای دریافت میکنند. برای یادگیری پارکور، باید جلسهای 10 هزار تومان پرداخت کنند.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق حیات (کودک همسری و قتلهای ناموسی) آغاز گردید: در ابتدا آقای مهدی افشارزاده با بیان ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد راجع به قتلهای ناموسی و انواع آن و عوامل بروز آن آغازگر این بحث بودند. آقای امیرحسین کریمی با بیان اینکه سنتگرایی و نداشتن اطلاعات کافی باعث این مشکلات میشود و خانم شهلا شاهسونی در ادامه عامل بروز قتلهای ناموسی را فقر و مشکلات اقتصادی و کودکهمسری که مانع حق تحصیل و انتخاب و آزادی و حق کار دختران کودکهمسر بیان کردند و نیز بروز مشکلات اخلاقی دختران، اگر در خانه پدر بمانند و اعتقادات افراطی شیعه. خانم اشجعی نیز بدین گونه نظر دادند که فقدان آموزش و پرورش صحیح را عامل اصلی کودکهمسری و قتلهای ناموسی میدانند. وجود فرهنگ صحیح و سرگرمیهای سالم و آموزش و پرورش صحیح و امکانات آموزشی و فرهنگی را مانع بروز چنین مشکلاتی میدانستند. خانم آذر ارحمی بیان کردند که 12 درصد قتلهای ناموسی دنیا در ایران اتفاق افتاده و عوامل فقر مالی و فرهنگی و نبود ارزشهای معنوی و به تملک کشیدن زنان توسط مردان میدانستند. آقای مهدی کریمی عامل قتلهای ناموسی را ضعف نظام قضایی جمهوری اسلامی که به نفع قتلهای ناموسی رأی میدهند. خانم شهناز کریمزاده هم از قوانین جمهوری اسلامی ایراد گرفتند که به نفع قتلهای ناموسی است. آقای حسین مرادیزاده دلایل مختلفی را برای این قتلها بیان کردند ازجمله: فقر و محرومیت، فقر فرهنگی، رسم و سنت و شرع، نبود قوانین حمایتی از زنان و دختران و قربانیان قتلهای ناموسی، و نبود قوانین بازدارنده از کودکهمسری و قتلهای ناموسی، و عدم حمایت سیستم قضایی از قربانیان این قتلها. خانم شبنم رضاوند هم پسران را نیروی کار و نانآور و دختران را سربار خانواده از نظر بسیاری از خانوادههای کودکهمسر بیان کردند. آقای حسین مرادیزاده هم فقر اقتصادی و فرهنگی و رسوم پوسیده شرع را از عوامل کودکهمسری و قتلهای ناموسی بیان کردند. و جدایی قوانین دینی از قوانین اساسی و انجام کارهای فرهنگی و فقرزدایی را از راهکارهای مبارزه با این مشکل میدانستند. خانم رضاوند معتقدند که قوانین برای تغییر در یک جامعه نیاز به زمان دارند. و از عوامل قتلهای ناموسی، قهرمانپنداری قاتلان ناموسی و ناموس پرستی و غیرت انگاری میدانند. آقای افشارزاده با توضیح در مورد داد و ستد کودکان به عنوان همسر و نبود عواطف خانوادگی به دلایل فقر اشاره کردند.
در پایان مسئول جلسه ضمن بیان تشکر از حاضرین جلسه و منشی و ادمینها: خانم مینا آقابیگی و خانم آذر ارحمی و آقای داوود واحدیپور، مسئول ضبط صدا و تدوین: آقای حمید رضائی آذریانی و آقای پویا حسابی، نشست را به اتمام رساندند. همکارانی که در این جلسه حضور داشتند عبارتند از: خانمها و آقایان منوچهر شفایی، فرشاد اعرابی، هومن شعری تهرانی، سمیرا فیروزی بویاقچی، مرجان شعباننژاد، پاتریک سپنتا، ماریا بابایی، صمد جعفری، سمانه بیرجندی.
گزارش سخنرانی کمیته دفاع از حقوق زنان فوریه 2022
سید علیرضا امامی
در روز شنبه ۲۶ فوریه ۲۰۲۲ در ساعت ۱۹:۰۰ به وقت اروپای مرکزی جلسه کمیته دفاع از حقوق زنان با حضور مسئولین و اعضای کمیته و سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و پخش زنده در کانال یوتیوب کانال دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه خانم شهلا شاهسونی ضمن خوش آمدگویی و خیرمقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان جلسه را آغاز نمودند:
بخش۱: خانم نازنین فانی گزارش و تحلیل موارد نقض کمیته زنان در بهمن ماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: یک زن در تهران، با انگیزه ناموسی، به دلیل صدمات ناشی از ضربه به سر، توسط همسرش به قتل رسید. متهم به قتل دلیل این اقدام را ظن او نسبت به خیانت همسرش عنوان کرده است. در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب «قتلهای ناموسی» میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند. در این خبر اهدافی از سند ٢٠٣٠ یونسکو: هدف ۵: دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران. هدف ١۶: ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه و ایجاد نهادهای موثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح و موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۲:عدم تبعیض. ماده ۳:حق حیات برای همه. ماده ۱۰:حق محاکمه قانونی برای همه. ماده ۲۲:حق امنیت اجتماعی، فرهنگی و مالی، نقض شده است. خبر: خانواده نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر با گذشت چند روز قادر به تأیید شنیدههای در خصوص محکومیت جدید او شدند. براساس این حکم که توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و ابلاغ شده است، نرگس محمدی به ۸ سال و ۲ ماه حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق، ۲ سال تبعید، ۲ سال محرومیت از عضویت در گروههای و دستهجات سیاسی و ۲ سال محرومیت از حضور و فعالیت در شبکههایی اجتماعی و مخابراتی محکوم شده است. در این خبر اهدافی از سند ۲۰۳۰ یونسکو: هدف ١۶- ترویج جوامع صلح جو و دسترسى به عدالت براى همه و ایجاد نهادهاى مؤثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح. و موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ٨-رعایت حقوق انسانى توسط قانون. ماده ٩-عدم توقیف، حبس یا تبعید غیرقانونى. ماده ١٠-حق محاکمه قانونى براى همه. ماده ١٩-حق آزادی بیان. ماده ٢٢-حق برخورداری از امنیت اجتماعی و مالی، نقض شده است. خبر: شهره حسینی، مترجم و فعال مدنی شنبه ۹ بهمن ماه پس از حضور در واحد اجرای احکام دادسرای اوین جهت تحمل حبس بازداشت و راهی زندان اوین شد. خانم حسینی پیشتر جهت اجرای حکم حبس به شعبه ۱ واحد اجرای احکام دادسرای اوین به ریاست قاضی امیرحسین تاریان احضار شده بود. شهره حسینی ۲۹ دیماه ۹۹، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری محاکمه و از بابت اتهامات «اجتماع و تبانی به قصد به هم زدن امنیت» و «عضویت در گروههای معاند و تبلیغ علیه نظام» به چهار سال و دو ماه حبس تعزیری محکوم شد که در نهایت این حکم به ۳ سال و ۳ ماه کاهش یافت. با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۲ سال و ۷ ماه زندان در خصوص اتهام «اجتماع و تبانی» برای وی قابل اجرا است. در این خبر اهدافی از سند ۲۰۳۰ یونسکو: هدف۱۶- ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه و ایجاد نهادهای موثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح، و موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون. ماده ۹-عدم توقیف، حبس یا تبعید غیرقانونی. ماده ۱۰-حق محاکمه قانونی برای همه، نقض شده است. خبر: روز یکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰، یک دختر نوجوان به دلیل انتشار تصاویر خود در فضای مجازی، با ضربات چاقو توسط برادرش به قتل رسید. بر اساس این گزارش، یکشنبه هفته گذشته ماموران پلیس بندرعباس با تماس یکی از بیمارستآنهایی شهر در جریان فوت مشکوک دختر نوجوانی قرار گرفتند. با حضور ماموران در بیمارستان مسئولان بیمارستان اعلام کردند یک دختر نوجوان که به خاطر اصابت ضربات نوک تیز در بیمارستان بستری شده بود جانش را از دست داده است. در این خبر اهدافی از سند ٢٠٣٠ یونسکو: هدف۵: دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران. هدف ١۶: ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه و ایجاد نهادهای موثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح، و موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده ۲:عدم تبعیض. ماده ۳:حق حیات برای همه. ماده ۲۲:حق امنیت اجتماعی، فرهنگی و مالی، نقض شده است.
بخش۲: خانم مهرنوش ایمانی چگینی با موضوع حجاب اجباری و قتلهای ناموسی سخنرانی خود را ایراد نمودند: طبق اصل ۲۰ همه افراد ملت اعم از زن و مرد، در برابر قانون برابرند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند، طبق اصل۲۱، دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید، آیت الله خمینی قبل از پیروزی انقلاب وعده برابری زنان و مردان را داده بود. از جمله او در گفتگو با نمایندگان پارلمان بریتانیا در پاسخ به این مسأله که دشمنان شما ادعا مىکنند، که حقوق زنان در حکومت اسلامى از بین میرود گفت: زنها در حکومت اسلامى آزادند؛ حقوق آنها مثل حقوق مردها. اسلام زن را از قید اسارت مردها بیرون آورد و آنها را هم ردیف مردها قرار داده است. اسلام همه حقوق و امور بشر را تضمین کرده است. الآن از فشار حکومت در ایران، آزادى نه براى مرد است و نه براى زن؛ در اسلام براى همه هست، آیتالله طالقانی طی سخنانی اعلام کرد که حجاب اجباری نخواهد شد و خمینی هم بلافاصله گفت که نظرش همان نظر طالقانی است. اگر چه خمینی عقب نشینی کرد، اما این عقبنشینی موقت بود. او در ماههایی بعد بارها از سبک زندگی زنان انتقاد کرد، اما برای کم کردن حساسیتها دیگر از حجاب سخنی نمیگفت و فقط از لخت بودن زنها حرف میزد برای نمونه، هفتم تیر ماه سال ۱۳۵۸، طی سخنانی گفت: اسلام جلوی شهوات را میگیرد؛ اسلام نمیگذارد که لخت بروند در این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند! و این آغاز رواج خشونت علیه زنان در ابتدای سال ۵۷ بود. غیر از تحقیر هر روزه ناشی از سر کردن روسری یا چادر برای زنان و دخترانی که از سر اجبار حجاب دارند حتی رنگ و طراحی و مدل آن هم در قلمروهایی اجباری است، تذکرات گشت ارشاد و بسیجیان و لباس شخصیها و روحانیون، توصیههای پدر و مادر یا شوهر برای درست کردن وضعیت حجاب جهت پرهیز از تذکر مامور بسیج یا نیروی انتظامی یا توقف اتومبیل برای این موضوع، حجاب ضایعه بزرگ برای زنان در پی داشته، از جمله استفاده زیاد از لوازم آرایش شیمیایی و صنعتی با نازلترین کیفیت که اصولاً برای سلامتی و بهداشت زنان مضر است، سپردن خود به دست جراحان زیبایی و پرداخت هزینههای بالا برای عمل بینی یا بوتاکس و دیگر روشهای دستکاری در صورت تنها بخشی از بدن که میتوانند نشان دهند برای زیباسازی، پرداخت هزینه اضافی برای لباسهایی که هیچ کارکردی به جز گریز از سرکوب حکومت ندارند، اشتغال محدودتر، و مشکلات بهداشتی ناشی از پوشش دائمی بدن و موی سر در فضای عمومی با وجود تصویب اجباری شدن حجاب، این مسأله هیچگاه در ایران به سرانجام مورد نظر حکومت منجر نشد و زنان حاضر به پذیرش کامل حجاب به این شکلی که توسط دستگاههایی حکومتی دیکته می شد نبودند. به همین دلیل بود که فشارها و تهدیدهای رسمی و غیررسمی گام به گام گسترش یافت. حمله به زنان اصفهان که به مانند بسیاری از اقدامات مشابه در طی دهه گذشته، از مدل ایجاد وحشت و ناامنی برای زنانی که توسط مقامات حکومتی و مذهبی بدحجاب نامیده میشود تبعیت میکند، اسیدپاشی به زنان بیحجاب در اصفهان توسط گروههایی خودسر و با هدف برنامههای ارعاب و سرکوب زنان: از قتلهای سریالی تا اسیدپاشی صورت گرفته از جمله قتلهای کرمان که هجده نفر به قتل رسیده بودند محسن عامری وکیل مدافع یکی از متهمان قتلهای کرمان، که بعدها سرپرست بسیج کانون وکلای دادگستری مرکز شد، در دفاعیات خود از متهمان نوشته بود: سابقه و شخصیت مثبت متهمان و استخارهها و دعاهای قبل و بعد از انجام اقدامات یاد شده، نشاندهنده انگیزه آنها از بزههای ارتکابی و عقیده آنها به مهدورالدم بودن مقتولین است او در بخش دیگری از دفاعیاتش فاش کرد طبق ابلاغیه دفتر مقام معظم رهبری در موارد احکام قصاص صادره از محاکم، در مورد ماموران و بسیجیانی که در مقام انجام وظیفه شرعی یا اعتقاد به مهدورالدم یا تحت عنوان نهی از منکر مرتکب قتل عمدی شده یا میشوند، مقرر فرمودهاند هر مورد از این قبیل با تکیه بر جهتی که شایسته است موجب تبدیل قصاص به دیه شود در میان قربانیان این محفل جنایتکار، چند تن از زنان کرمان هم بودند که از دیدگاه قاتلان متهم به فساد اخلاقی شده بودند، اعترافات قاتل در یکی از این قتلها، مقتول زنی به نام جمیله بود که افساد اخلاقی داشت. پس از ربودن وی، او را خفه نکردیم بلکه چالهای کندیم و با روش سنگسار او را به قتل رساندیم، بعد جسد این زن را به بیابانهایی اطراف کرمان بردیم و در آنجا انداختیم تا طعمه حیوانات شود. قاتلین عضو فعال بسیج و سپاه پاسداران بودند و یکی از آنان فرمانده پایگاه مقاومت بسیج واقع در میدان ارگ کرمان بود. آنها معتقد بودند که مقتولان مهدورالدم بوده و برای اصلاح جامعه باید کشته شوند. قاتلان با وجود اعتراف به انجام این قتلها، بارها در دادگاههایی مختلفی که تشکیل شد، تبرئه شدند قتلهای زنجیره ای زنان در مشهد: اجرای فرمان خدا، سعید حنایی در آخرین گفتگویش اعلام کرد که با کشتن زنان خیابانی، ماموریتی مقدس را برعهده گرفته و ناحیه اطراف حرم مقدس در مشهد را از آلودگی پاک کرده است اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰، آیتالله سید احمد خاتمی در جلسهای با طلاب قم گفته بود: به نظر میرسد دیگر با کار فرهنگی نمیتوان جلوی بدحجابی در جامعه را گرفت و فکر میکنم برای حل این مسأله باید خونهای پاکی ریخته شود تا این معضل از جامعه ما ریشه کن شود و ما شاهد در هستیم که گونه تریبونهایی ایران به جای رسمی قاتلان و جنایتکاران قربانیان حوادث را ملامت میکنند اما هم جهت بودن قتلهای ناموسی با خشونت و قتلهای حجاب اجباری، اکثر جنایات ناموسی مکتوم میمانند و مرگ طبیعی، تصادف یا خودکشی جلوه داده میشوند، خاورمیانه و کشورهای اسلامی کانون این قتلها هستند، آنجا که شرف مرد در گرو پاکدامنی زن است و شرع، پدرسالاری، فقر فرهنگی و روابط نابرابر، زن ستیزی و زنکشی را توجیه و بازتولید میکند. قتلهای ناموسی برای پاک کردن لکه ننگ، اعاده حیثیت خانواده یا جبران شرمندگی اجتماعی انجام میشوند و فصل مشترک آنها، مناسبات جنسی و عشقی خارج از عرف و شرع است. بیش از همه، پاکستان، افغانستان، ترکیه، عراق و ایران صحنه چنین جنایاتی هستند. بر اساس آمار، از هر دو زنی که در ایران کشته میشوند، یک نفر قربانی قتلهای ناموسی است. به گفته کارشناسان، چالشهای اخلاقی و فرهنگی و همچنین قوانین مجازات اسلامی از جمله زمینههای بروز و تداوم خشونتهای ناشی از غیرت مردانه هستند. جنایتهای ناموسی یا قتل ناموسی به ارتکاب خشونت و اغلب قتل زنان یک خانواده به دست مردان خویشاوند خود گفته میشود. این زنان به علت ننگین کردن شرافت خانواده خود مجازات میشوند. این ننگ موارد گوناگونی را شامل میشود از جمله خودداری از ازدواج اجباری، قربانی یک تجاوز جنسی بودن، طلاق گرفتن حتی از یک شوهر ناشایست، رابطه با جنس مخالف، یا ارتکاب زنا. برای اینکه فردی قربانی جنایتهای ناموسی شود، فقط اینکه گمان برده شود او آبروی خانواده را بر باد داده است کافی است در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب قتلهای ناموسی میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند. ماده ۳۰۱ قانون مجازات عملاً دست پدر و اجداد پدری را برای قتل زن و دختر باز میگذارد. ساختار حقوقی به کمک نظم مردسالار و سنتهایی ارتجاعی رفته و گفتمانی ناموسی از تعریف زنان و نگاه به زن و حقوقش وارد ساختار جامعه میکند. با نگاهی به ماده ۳۰۱ و آمار بالای قتل دختران به دست پدران و خانواده پدری متوجه میشویم که قتل دختر به طور گسترده معنا و ریشه متفاوتی داشته، تهدید آبرو. طور کل در ایران، حکومت مجوز خشونت صادر میکند. رسانههای قتل زنان را تحریف میکنند. خشونت جرم انگاری نشده و نبود خانه امن برای زنان و عدم رسیدگی قضائی به خشونتهای عرصه را علیه زنان تنگ کرده و آمار خشونت را روز به روز بالاتر برده، به گونهای که شاهد همدستی نظام سیاسی، قانونی و مردسالار علیه زنان هستیم. به مجموعه قوانین ایران در مورد زنان متوجه میشویم که در نظام حقوقی ایران، زن به دلیل جنسیت به عنوان موجودی مستقل به رسمیت شناخته نشده و این پیشاپیش راه را بر خشونتی میگشاید که به طور سیستماتیک مجوزهای قانونی را برای خشونت در تمامی اشکال و خصوصاً حادترین نوع آن یعنی زن کشی فراهم میکنند. ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی میگوید: پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود و تنها به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد. ایران یکی از چهار کشوری است که به کنوانسیون سازمان ملل برای رفع هر گونه تبعیض علیه زنان نپیوسته است. مطابق ماده ۳۰۲ قانون مجازات اسلامی در صورتی که شوهری، زن خود را هنگام رابطه جنسی با مرد بیگانه مشاهده کند و یقین داشته باشد که این رابطه جنسی، ناشی از اجبار غیرقابل گریز مانند تجاوز، زنای به عنف نیست، میتواند با به قتل رساندن همسر خود و مرد بیگانه، از مجازات در امان باشد. بنفشه جمالی روزنامهنگار و فعال حقوق زنان در توییترش متهم ردیف اول پرونده قتل مونا حیدری را حکومتی دانسته که اینگونه قتلها را مجاز میشمارد. حکومتی است که ازدواج یک دختربچه ۱۲ساله را میسر میسازد. متهم ردیف اول این جنایت حکومتی است که مادر شدن دختربچه ۱۲ساله را ترویج میکند. متهم ردیف اول حکومتی است که قوانینش تماما علیه زنان آن کشور است. اما خیلی از زنها وقتی عرصه فشار مرد و خانواده را به خود تنگ میبینند، خودکشی میکنند. خودسوزی روش خیلی رایجی در استانهای کردستان، لرستان ایلام و کرمانشاه است. آیا این اعتراضی است علیه فشارها؟ خودسوزی فریادی است برای رهایی. خودسوزی آخرین اعتراض و آخرین راه حلی است که به نظر زنان میرسد. حتی در برخی گزارشات برخی مردها، زنهایشان را بیحس میکنند و بعد او را آتش زده و میگویند خودکشی کرده است. زمینههای بروز این خشونتها در چیست؟ علاوه بر مسائل اقتصادی فرهنگی، مذهبی، اما فرهنگ طبقاتی و مردسالارانه در قتلهای ناموسی مؤثرترند. در این فرهنگها، زن کالاست و مرد صاحب کالا. دید مردسالارانه میگوید: مال من مال خودم، مال دیگران هم مال من، اما مال من و شرف و ناموس من، باید به هر ترتیب حفظ شود. دختری ۱۳ ساله در روستایی از توابع آستارا، قربانی قتل ناموسی در ایران است. مقتول از خانه فرار کرده بود اما قاضی او را به پدرش تحویل داد. پدری که سر فرزندش را بریده اما قانون او را از مجازات مصون میدارد. خانه پدری ای که امن نیست، یا قتل فجیع مونا (غزل) حیدری دختر ۱۷ ساله به دست شوهرش با انگیزه ناموسی و گرداندن سرش در شهر، انتقادهای افکار عمومی را متوجه قوانین حمایتگرانه جمهوری اسلامی از قاتلان در پروندههای قتلهای ناموسی کرده است. خبرگزاری فارس زیرمجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفتگوهایی که با پدر مونا و مادر شوهرش داشته، تلاش نموده تا قتل را موجه جلوه دهد و حتی به نوعی به تأیید قتل با انگیزههای ناموسی و غیرت است. تا زمانی که خانوادههای مذهبی و سنتی و ناآگاه از پشتیبانی حقوقی جمهوری اسلامی برخوردارند، چنین قتلهایی تکرار خواهد شد و اشد مجازات برای هر کدام از این مردان نیز هیچ نقشی در تغییر این فرهنگ واپسمانده و قرون وسطایی و همچنین پیشگیری از جنایت علیه زنان بازی نمیکند. بسیاری از موارد قتلهایی ناموسی، پلیس و مراجع قضائی سهل انگارانه رفتار میکنند. عملکرد آنها مجوزی است برای وقوع قتل نمونههایی بارز آن را در قتل رومینا اشرفی و مونا حیدری در جامعهای که اصول و قواعد علم و مبتنی بر قانون جایگزین نباشد و یک سری باورها بر مبنای علوم انسانی جاری و ساری باشد بجای حاکمیت قانون و منطق جهل و تعصب حاکم میباشد. در توصیف این احوال بدین نکته بسنده میکنم که اگر در هر گوشه دنیا یک نفر با شما در مورد اینکه ۲+۲ میشود ۵ بحث کند سعی میکنید تا دوستانه و از روی دلسوزی او را از جهل و نادانی خویش آگاه سازید که حاصل ۴ میشود؛ اما در توجیه الهیات و باورهای سنتی و دینی همین بس که هر یک از ادیان خدا را از آن دین خود میخوانند و چنانچه در جهت رد یا نفی تفکرات و باورهایشان کوشش نمایید شما را مستفیض نموده و تا مرز ارتداد و کفر پیش خواهند برد. برای همین امر باید دیدگاهها و باورهای غلط رد شود و تفکرات نواندیشانه و مترقی در جامعه رواج یابد که با اصول انسانی و حقوق اجتماعی انسانها در تناقض نباشد کلماتی در فرهنگ واژگان ما کمکم در حال منسوخ شدن هستند کلماتی نظیر غیرت تعصب کلماتی که دیگر نمیتوان برای نوامیس و حتی زنها از آن استفاده کرد هنوز یک زن مجرد باید نگاه سخت اطرافیان را تحمل کند. هنوز یک زن یا دختر نمیتواند آن طور که دوست دارد شاد باشد و راحت و آزاد زندگی کند و این نگاههای سنگین بر روح و جسمش خدشه وارد میکند هنوز این واژه غیرت و تعصب در تضاد با آزادی آنهاست. هنوز در تعریف و توصیف مفاهیم ساده دموکراسی و حقوق اجتماعی بازماندهایم و نیاز به سالها تفکر و تأمل در بازخوانی سنتهای دیرین داریم باید کنکاشی در ذهنمان کنیم و برخی عقاید و رسومات کهنه و مضمحل و باطل را دور بریزیم تا خدایی ناکرده تفکرات تعصب گرایانهمان را متضاد با آزادی زنان سرزمینمان نیابیم، باید داشتههایمان را ارج نهیم و برای حقوق و کرامت دیگران احترام قائل شویم به امید فرداهایی بهتر در سایه مطالعه و تعقل بیشتر. و خانم فریبا مرادیپور به قتلهای زنجیرهای اشاره کردند و ریشه این فجایع را تربیت خانوادگی و فرهنگ غلط قاتلین دانسته است و اشاره کردند که بعضاً حتی خانوادههای قاتلین به وی افتخار میکند و او را شهید راه اسلام خطاب میکنند مثل سعید حنایی قاتل زنجیرهای در مشهد که پسر و مادر وی او را فردی درستکار و خداجو میدانستند و روی سنگ قبر او شهید سعید حنایی نوشته شده است.
بخش۳: خانم آیلار اسماعیلی با موضوع سقط جنین سخنرانی خود را ایراد نمودند: سقط جنین، به معنای پایان یافتن بارداری در هر مرحلهای است که زندگی نوزاد در جریان است، اگرچه غالباً به لحاظ تخصصی، خاتمه یافتن بارداری به واسطه جراحی یا خارج کردن جنین یا رویان از رحم (پیش از آن که قادر به ادامه حیات باشد) را سقط جنین میگویند. مرگ جنین اگر به صورت خود به خود رخ دهد به آن سقط ناخواسته گفته میشود. نخستین و مهمترین منبع شریعت و حقوق یهود، یعنی تورات، به سقط جنین عمدی اشارهای نکرده است. در این کتاب فقط در یک مورد به مسئله سقط جنین اشاره شده و آن سقط شدن جنین زنی در جریان نزاع است. در اینجا ضارب باید برای سقط جنین غرامت مالی بپردازد. در دومین منبع مهم شریعت یهود، یعنی تلمود، از سقط جنین عمدی سخن به میان آمده است. در این گنجینه شریعت یهود گرچه سقط جنین عمدی ممنوع دانسته شده، برای ساقط کننده آن مجازات قصاص تجویز نشده است. به رغم ممنوعیت سقط جنین در تلمود، در مباحث حقوقی این کتاب در مواردی سقط جنین روا شمرده شده است. براساس قانون تلمود، اگر زن در هنگام زایمان دچار مشکل شود و بیم آن رود که مرگ، وی را تهدید کند اگر جنین هنوز در رحم باشد باید با کشتن جنین جان مادر را نجات داد؛ اما اگر سر یا بخش بزرگ تر جنین از رحم خارج شده باشد نمیتوان جنین را سقط کرد. چرا که در اینجا دو موجود زنده قابل بقا وجود دارند و کسی نمیتواند بگوید جان مادر از جان فرزند مهمتر است. با این همه، خود مادر حتی اگر قسمت اعظم جنین به دنیا آمده باشد، می تواند با استناد به قاعده حقوقی پذیرفته شده دفاع مشروع، با سقط جنین جان خود را نجات دهد. در برخی از منابع یهودی آمده است که اگر سقط جنین برای درمان مادر لازم باشد انجام آن مجاز است و این حکم حتی شامل مواردی نیز میشود که جنین خود منشا مستقیم بیماری مادر نباشد و خطر مرگ مادر را تهدید نکند. از مباحث بحث انگیز در حقوق یهودی درباره جواز یا عدم جواز سقط جنین، آنجا است که زن از زنا باردار شده باشد. بسیاری از عالمان یهودی بر این عقیدهاند که زن شوهرداری که از راه زنا باردار شده باشد میتواند جنین خود را سقط کند؛ اما اگر دختر بیشوهری این گونه باردار شود سقط جنین وی روا نیست؛ چرا که بر طبق شریعت یهود، فرزند متولد از زنای زن شوهردار حرام زاده است؛ اما فرزند دختر بیشوهر حرامزاده شمرده نمیشود. از موارد جواز سقط جنین در تلمود آنجا است که بخواهند مجازات اعدام را درباره زنی که از راه زنا باردار شده است به اجرا در آورند. در این مورد میتوان و حتی گفتدهاند که باید، جنین زن را پیش از اجرای مراسم اعدام سقط کرد، مگر آنکه عملیات وضع حمل آغاز شده باشد. بحثی که بیشتر در دوران جدید مطرح شده است آنجا است که خطر معلولیت کودک را تهدید کند. بیشتر حقوق دانان یهودی می گویند حتی در این صورت نیز نمیتوان جنین را سقط کرد. با این همه، برخی از حقوق دانان جدید یهودی در این باره رویکرد منعطفتری اتخاذ کردهاند و در مواردی سقط جنین را اجازه دادهاند. به اعتقاد کلیسای کاتولیک رم، جنین از لحظه انعقاد نطفه، انسانی کامل است و حق حیات دارد، از این رو این کلیسا از آغاز پیدایش جنین، هرگونه اقدام به سقط جنین را نکوهش کرده است. در دیداخه، یکی از نخستین کتابهایی راهنمای تعالیم مسیحی، چنین آمده است: کودک را با سقط کردن نکش و باعث هلاکت نوزاد نیز نشود. در یکی دیگر از اسناد مسیحی، سقط جنین از (گناهان نفرت انگیز) شمرده شده است. گرچه برخی از دانشمندان، دمیده شدن روح را، ملاک جواز یا عدم جواز سقط جنین می دانستند، کلیسای کاتولیک در قرن نوزدهم رسما این دیدگاه را رد کرد و اعلام کرد که جنین در هر مرحلهای که باشد، سقط آن ناروا است و ساقط کننده جنین به مجازات شرعی طرد محکوم میشود. یکی از مهمترین اشکالاتی که به این عقیده کلیسای کاتولیک وارد شده این است که جنین ممکن است زندگی مادر را در خطر مرگ قرار دهد. مسیحیهایی کاتولیک در پاسخ به این ایراد قاعده (نتیجه دوگانه) را برای حفظ جان مادر پیشنهاد کردهاند. بر طبق این قاعده، برای مثال، اگر زن بارداری به سرطان رحم مبتلا باشد، پزشک میتواند برای نجات جان وی رحم سرطانی را بیرون بیاورد. در اینجا پزشک و مادر، مرگ جنین را قصد نکردهاند، بلکه یک عمل مشروع را برای درمان بیماری وی انجام دادهاند. در مقابل دیدگاه کلیسای کاتولیک، بسیاری از دانشمندان پروتستان و ارتدوکس و دیگر فرقههایی مسیحی به ویژه در دوران اخیر جنین را انسان بالقوه شمردهاند، که دارای حقوقی بر گردن زن باردار و دیگران است؛ با این همه در مواردی سقط آن نیز قابل توجیه است (مانند زمانی که جان مادر در خطر باشد). در دین اسلام اعتقاد بر این است که جنین پس از ۱۲۰ روز حاملگی به یک جان زنده تبدیل میشود و سقط جنین پس از آن مرحله غیرمجاز تلقی میشود. بسیاری اندیشمندان اسلامی، استثناهایی را در این قانون برای شرایط خاص تشخیص میدهند. دانشمندی بیان میکند که اکثر دانشمندان مسلمان سقط جنین را مجاز میدانند، اگرچه نظرشان درباره مراحل رشد جنین که این امر را ممنوع میکند متفاوت است. در عمل، دسترسی به سقط جنین بین کشورهای اکثریت مسلمان بسیار متفاوت است. در کشورهایی مانند ترکیه و تونس، سقط جنین در صورت درخواست، کاملاً قانونی است. از طرف دیگر، در ۱۸ کشور از ۴۷ کشور دارای اکثریت مسلمان، از جمله عراق، مصر و اندونزی، سقط جنین فقط در صورتی مجاز است که زندگی مادر توسط بارداری در خطر باشد. دبیر مرکز مطالعات جمعیت در ایران سقط جنین را یکی از متغیرهای بسیار تعیین کننده در تعداد تولدها عنوان و اعلام کرد: براساس حداقل آمار مورد تأیید وزارت بهداشت و سازمان پزشکی قانونی در ایران سالانه بیش از ۴۰۰ هزار سقط جنین انجام میشود. به گزارش خبرگزاری «ایسنا»، وی با بیان اینکه اجرای درست قانون جوانی جمعیت میتواند باعث کاهش محسوس آمار سقط جنین شود، افزود: طی پنج سال گذشته تعداد موالید با روند کاهشی همراه بوده است. تعداد یک میلیون و ۵۷۰ هزار تولد در سال ۹۴ به یک میلیون و ۱۰۰ هزار تولد در سال ۹۹ رسیده است و در بهار و تابستان سال جاری نیز روند کاهشی تولدها همچنان ادامه دارد. وی با اشاره به اینکه حدود ۳ درصد از این سقطهای ناشی از روابط خارج از عرف یا به تعبیری غیرمشروع است، اظهار کرد: ۹۶ درصد از این سقطهای نیز در نهاد قانونی و شرعی خانواده رخ میدهد که حدود ۱۰ درصد از این سقطها به سقطهایی غیرارادی و مشکلات پزشکی که در مادر اتفاق میافتد مربوط میشود اما مابقی سقطها، سقطهایی ارادی است که بخشی با مجوز پزشکی قانونی و بخش دیگری بدون مجوز پزشکی قانونی که تحت عنوان سقط جنایی و غیرقانونی از آنها یاد میکنیم، رخ میدهد. در ماده ۳۰۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره سقط جنین قبل از دمیدن روح ان چنین بیان شده است: جنایت عمدی بر جنین، هرچند پس از پیدایش روح باشد، موجب قصاص نیست. در این صورت مرتکب علاوه بر پرداخت دیه به مجازات تعزیری محکوم میشود. طبق ماده ۵۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سقط جنین در ماههایی حرام را مانند دیه فرد بالغ در ماههایی حرام دانسته است و در این باره میگوید: سقط جنین اگر بعد از دمیده شدن روح باشد حکم تغلیظ شامل آن میشود. دیههایی که برای سقط جنین در نظر گرفته شده است بر اساس میزان رشد جنین است. در ماده ۷۱۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این باره میگوید: طفلی که در رحم مستقر شده است، دو صدم دیه کامل علقه که در آن جنین به صورت خون بسته درمیآید. چهار صدم دیه کامل مضغه که در آن جنین به صورت توده گوشتی در میآید شش صدم دیه کامل، عظام که در آن جنین به صورت استخوان درآمده اما هنوز گوشت روییده نشده است هشت صدم دیه کامل، جنینی که گوشت و استخوان بندی آن تمام شده ولی روح در آن دمیده نشده است یک دهم دیه کامل و دیه جنینی که روح در آن دمیده شده است اگر پسر باشد، دیه کامل و اگر دختر باشد نصف آن و اگر مشتبه باشد سه چهارم دیه کامل. در صورتی که به مادر آسیبی وارد شود و بر اثر آن سقط جنین صورت گیرد، ماده ۷۱۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این باره میگوید: هر گاه در اثر جنایت وارد بر مادر، جنین از بین برود، علاوه بر دیه یا ارش جنایت بر مادر، دیه جنین نیز در هر مرحلهای از رشد که باشد پرداخت میشود. مادر خود نسبت به جنین مسئولیت دارد و باید تمام تلاش خود را برای سالم ماندن او بکند، ماده ۷۱۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این باره میگوید: هر گاه زنی جنین خود را، در هر مرحلهای که باشد، به عمد، شبه عمد، یا خطا از بین ببرد، دیه جنین، حسب مورد توسط مرتکب یا عاقله او پرداخت میشود. این ماده یک تبصره دارد که مربوط به زمانی است که نگه داشتن جنین برای سلامت مادر مضر باشد در این زمان دیگر قانون دیه برداشته میشود. در ماده ۶۲۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد مجازاتهایی که برای سقط جنین در نظر گرفته شده است بیان شده است: هر کس عالماً و عامداً به واسطه ضرب یا اذیت و آزار زن حامله، موجب سقط جنین وی شود، علاوه بر پرداخت دیه یا قصاص، حسب مورد به حبس از یک تا سه سال محکوم خواهد شد. گاهی اوقات شخصی از روی دشمنی مادهای را به مادر میدهد و به واسطه آن جنین سقط شود فرد مجرم به شش ماه تا یک سال حبس محکوم میشود. حال اگر خود مادر چه به صورت عمدا و چه سهوا مادهای را مصرف کند و موجب سقط جنین شود به سه ماه تا شش ماه زندان محکوم خواهند شد مگر زمانی که جنین برای مادر ضرر داشته باشد و این ادعا ثابت شده باشد. افراد و پزشکانی در جامعه هستند که به صورت غیرقانونی جرم سقط جنین را انجام میدهند این کار غیرقانونی است و قانون گذار برای آنهایی قوانینی را در نظر گرفته است. ماده ۶۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این باره می گوید: اگر طبیب یا ماما یا دارو فروش و اشخاصی که به عنوان طبابت یا مامایی یا جراحی یا داروفروشی اقدام میکنند و وسایل سقط جنین را فراهم سازند یا مباشرت به اسقاط جنین کنند، به حبس از دو تا پنج سال محکوم خواهند شد و حکم به پرداخت دیه مطابق مقررات مربوط صورت خواهد پذیرفت. پس از سخنان بیسابقه آقای خامنهای درباره ضرورت افزایش جمعیت که در آن گفتند سیاست محدود کردن جمعیت «اشتباه» بوده و از خدا خواست این اشتباه را ببخشد. نمایندگان مجلس در خرداد ماه ۱۳۹۲ طرح «جامع جمعیت و تعالی خانواده» را در صحن مجلس مطرح کردند. این طرح که هدف آن افزایش نرخ باروری به ۲. ۵ کودک برای هر زن بود، پس از هفت سال با تغییرات بسیاری در مجلس یازدهم به تصویب رسید. امیرحسین بانکیپورفرد رئیس کمیسیون مشترک طرح جوانی جمعیت به خبرگزاری خانه ملت (مجلس) گفت طرح جدید که بررسی آن ۹ ماه به طول انجامید «یکی از اقدامات بسیار مهم در تاریخ قانون گذاری» ایران است. با این حال دو ماده ۵۳ و ۵۶ این مصوبه به طور خاص با انتقاد و هشدار جامعه پزشکی و فعالان جامعه مدنی مواجه شده است. ماده ۵۳ از وزارت بهداشت میخواهد تا در دستورالعملهای فعلی مرتبط با سقط جنین بازنگری کند و ماده ۵۶ هم به معنا تشکیل کمیسیونی جدید متشکل از فقها و پزشکان است. بنابر ماده ۵۳ «طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده» وزارت بهداشت مکلف است دستورالعملهای صادره که در آنها کادر درمانی و یا مادر را به سقط جنین توصیه میکند را مورد بازنگری قرار دهد. مجلس در پیشنویس اولیه ماده ۵۳، به طور کامل خواستار حذف طرح غربالگری شده بود که بعدتر این عبارت از این ماده حذف شد. با این حال، ماده ۵۳ همچنان مورد انتقاد پزشکان قرار دارد. در ماده ۵۶ مصوبه «طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده»، سازمان پزشکی قانونی مکلف شده پس از ابلاغ این قانون، دستورالعمل اجرایی آن را تهیه کند. این ماده تصریح کرده که از این پس دستورالعملها و رویههایی مربوط به بارداری و سقط در شورایی متشکل از پزشکان و فقها گرفته خواهد شد. بند سوم این ماده نیز تأکید کرده که مراکز پزشکی مکلف هستند موارد مربوط به سقط جنین را به کمیسیونی متشکل از «یک قاضی ویژه، یک پزشک متخصص متعهد و یک متخصص پزشکی قانونی» ارجاع کنند. در پایان تبصره سوم این ماده واحده آمده که کمیسیون با رعایت اصل عدم جواز سقط در موارد تردید، براساس دستورالعمل فقهی مربوط، با اکثریت آرا مشروط به اینکه قاضی عضو کمیسیون موافق آن باشد، اقدام به صدور رأی نماید، این رأی قطعی است. اعظمالسادات موسوی، رئیس انجمن متخصصان زنان و مامایی در انتقاد از پیشنهادهای مرتبط با طرح غربالگری و سقط جنینهایی که با مشکل ژنتیک مواجدهند به روزنامه همشهری گفته است بر اساس طرح جدید، شورایی در سازمان نظام پزشکی قانونی متشکل از ۲ فقیه، یک قاضی و چند پزشک تشکیل خواهد شد. حرج مادر را نیز قاضی تعیین میکند؛ یعنی اگر مادر بگوید امکان نگهداری کودک معلول را ندارد، کافی نیست و در نهایت قاضی باید به این تشخیص برسد. به طور کلی استدلال مخالفان غربالگری، جلوگیری از سقط کردن کودکان سالم است. اما از نظر موافقان، این نگرانی وجود دارد که در صورت تأیید مصوبه مجلس در شورای نگهبان، شمار نوزادانی که با نقص کروموزومی به دنیا میآیند بیشتر شود. محمد اکرمی، رئیس انجمن علمی ژنتیک پزشکی ایران نیز میگوید تبدیل شدن طرح مجلس به قانون نیز به معنا تولد سالانه ۹ هزار فرزند معلول خواهد بود. پیشتر مرضیه وحید دستجردی که زمانی وزیر بهداشت بود و خود متخصص زنان است در مصاحبهای به خبرگزاری فارس گفته بود آمار کودکانی که به دلیل نقص کروموزومی سقط درمانی شدهاند در مقابل کودکانی که سالم به دنیا آمدهاند کمتر از یک درصد و فقط ۶۴ صدم درصد است. طرح جدید مجلس در واقع در ادامه سیاست کلی جمعیتی که رهبر جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده است، تلاشی برای افزایش جمعیت و تشویق خانوادهها به فرزندآوری و قطع برنامههای تنظیم خانواده. مخالفت با طرح مجلس در حالی صورت میگیرد که وزارت بهداشت ایران نیز برنامه تشویق زنان به جلوگیری از بارداری ناخواسته و توزیع رایگان وسایل جلوگیری از حاملگی را متوقف کرده است. این نگرانی وجود دارد که محدودیت بیشتر سقط جنین قانونی در ایران و همچنین توقف برنامههای مربوط به جلوگیری از بارداری ناخواسته باعث افزایش موارد سقط جنین ناامن شود. غیرقانونی بودن سقط جنین و غیراخلاقی دانستن آن مختص ایران یا کشورهای خاورمیانه نیست و در بسیاری از کشورها، از آمریکا و اروپا گرفته تا آفریقا و آسیا انتخاب پایان دادن به بارداری برای زنان غیرقانونی است. اما این مسئله در بسیاری مواقع باعث میشود که زنان از راههای خطرناکی دست به اینکار بزنند و حتی گاهی جان خود را از دست بدهند. بنابر اعلام سازمان جهانی بهداشت سالانه حدود ۱۰ درصد از مرگومیرهای مادران در جهان به دلیل سقط جنین ناامن است. سازمان بهداشت جهانی سقط جنین ناامن را به عنوان روشی برای پایان دادن به حاملگی تعریف که میکند که توسط فردی فاقد مهارتهایی لازم انجام میشود، یا در محیطی انجام گیرد که مطابق با حداقل معیارهای پزشکی نباشد و یا نه فرد مهارت داشته باشد و نه محیط مناسب باشد. سقط جنین ناامن در مکانهایی که سقط جنین غیرقانونی است، شایع است. تقریبا نیمی از سقط جنین در سرتاسر جهان ناامن است و تقریباً تمام سقطهایی نا ایمن در کشورهای در حال توسعه رخ میدهد. در کشورهای در حال توسعه سقط جنین نا ایمن دلیل اصلی مرگ و میر مادران است. زنانی که سقط جنین نا ایمن دارند در معرض مشکلات جدی پزشکی از جمله سقط جنین ناقص، خونریزی شدید، عفونت، سوراخ شدن رحم و آسیب به دستگاه تناسلی و اندامهایی داخلی ( با قرار دادن اشیاء خطرناک مانند چوب، سوزن بافندگی یا شیشه شکسته در مهبل یا مقعد) قرار دارند. هر سال حدود ۷ میلیون زن به دلیل عوارض سقط جنین ناامن در بیمارستانهای بستری میشوند و بین ۷. ۴٪ تا ۱۳. ۲٪ از مرگ و میر مادران را میتوان به سقط جنین ناامن نسبت داد. عوارض سقط ناایمن عبارتند از: ۱. پارگی رحم: این عارضه ناشی از سوراخ شدن رحم توسط یک شیء تیز (که برای خروج کیسه بارداری وارد رحم میشود) است. اغلب افرادی که سقط غیرقانونی انجام میدهند، به علت نداشتن تحصیلات کافی، درک دقیقی از اندازه رحم در سنین مختلف بارداری نداشته و به راحتی با وارد کردن میله یا چوب به رحم مادر باعث پارگی رحم و یا حتی پارگی اعضای مجاور آن مانند رودههای و مثانه میشوند. خونریزی ناشی از پارگی رحم، از علل مرگ زنان پس از سقط نا ایمن است. ۲. عفونتهایی رحمی و اندومتریت: اغلب سقطهایی ناایمن در مکانهایی غیربهداشتی و فاقد تجهیزات کافی انجام میشوند و ریسک انتقال آلودگی در محیط به رحم افزایش مییابد. محیط رحم پس از سقط بسیار مستعد عفونت است و با ورود حجم کمی از میکروب به سرعت دچار عفونت رحم میشود. عفونت رحم در صورتی که گسترش یابد میتواند سبب عفونت خون و حتی مرگ شود. ۳. خونریزی: آسیب به بافت رحم می تواند منجر به خونریزیهایی غیرقابل کنترل شده و سبب مرگ مادر شود. ۴. چسبندگیهایی داخل رحمی و نازایی: دستکاریهایی غیراصولی بافت رحمی منجر به آسیب دیواره رحم میشود. در نتیجه دیواره رحم بطور غیرعادی شروع به رشد کرده و رشتههایی از آن کل محیط داخلی رحم را پر میکنند. محیط رحمی که با رشتههایی بافت رحمی پر شده است، دیگر قابلیت باروری نخواهد داشت و تنها با انجام جراحی و خروج این بافتهای، امکان بارداری مجدد فراهم میشود. جنبشهای سقط جنین، همچنین به عنوان جنبشهای طرفدار انتخاب، از دسترسی قانونی به خدمات القای سقط جنین حمایت میکنند. موضوع سقط جنین اقتضای زندگی اجتماعی است که با استدلالهای تکراری بر سر آزاد سازی یا محدود کردن دسترسی به خدمات سقط جنین قانونی، همواره باقی است. خود حامیان سقط جنین اغلب بر اساس نوع خدمات سقط جنین، که باید در دسترس باشد، و شرایط سقط (مثلاً در سقط دیرهنگام جنین که ممکن است محدودیت دسترسی وجود داشته باشد)، تقسیم میشوند. در آفریقای جنوبی سقط جنین بر اساس تقاضای فرد در مورد پایان دادن به حاملگی قانونی است. با این حال، در اکثر کشورهای آفریقایی، سقط جنین ممنوع است، مگر در مواردی که زندگی یا سلامت زن در معرض خطر است. تعدادی از سازمانهای بینالمللی حقوق سقط جنین، قوانین سقط جنین را تغییر دادهاند و خدمات برنامهریزی خانواده در کشورهای جنوب صحرای آفریقا و کشورهای در حال توسعه را در اولویت قرار دادهاند. از آنجا که آرژانتین در برابر سقط جنین بسیار محدود است، گزارش قابل اعتماد در مورد میزان سقط جنین در دسترس نیست. آرژانتین یک کشور قوی کاتولیک است و گروههای خواهان آزادی سقط جنین در سال ۲۰۱۳ اعتراضات را به سمت کلیسای کاتولیک هدایت کردند. آرژانتین، مبدا سازمان ضد خشونت است که در سال ۲۰۱۵ برای اعتراض به قتل دایانا گارسیا تشکیل شد که مخالف نقض حق زن برای انتخاب تعداد و فاصله حاملگی است. سقط جنین در جمهوری ایرلند غیرقانونی است، مگر زمانی که شرایط تهدید کننده زندگی (از جمله خطر خودکشی) وجود داشته باشد، از رفراندوم سال ۱۹۸۳ (همان اصلاحیه هشتم قانون اساسی ایرلند) قانون اساسی ایرلند با توجه به شرایط تغییر کرد. اصلاحات بعدی در سال ۱۹۹۲ حق سفر به خارج از کشور (برای سقط جنین) و توزیع و به دست آوردن اطلاعات «خدمات قانونی» موجود در کشورهای دیگر را تضمین کرد. در انگلستان قانون سقط جنین در سال ۱۹۶۷ میلادی، سقط جنین را در موارد زیادی از موارد (به جز در ایرلند شمالی) قانونی کرد. در بریتانیا طبق قانون امکان ختم بارداری تا هفته ۲۴ وجود دارد به شرطی که: زندگی خانم باردار را در معرض خطر قرار دهد. تهدیدی بر سلامت روانی و جسمی زن باردار باشد. سلامت ذهنی و جسمی جنین در خطر باشد. شواهدی از اختلالات شدید جنین وجود داشته باشد مثلاً کودکی که خطر معلولیت شدید فیزیکی یا ذهنی پس از تولد و در طول زندگی او را تهدید کند.
بخش۴: خانم معصومه بهمنی راد با موضوع زن و قانون مجازات اسلامی در ایران سخنرانی خود را ایراد نمودند: به حقوق مربوط به جرم و مجازات، حقوق کیفری گفته میشود قانون مجازات اسلامی، قانونی است که به جرم و مجازات میپردازد. این قانون مهمترین قانون کیفری ایران درباره جرم و مجازات در کشور ماست که۷۲۱ ماده دارد و در سال ۱۳۹۲ تصویب شده است. در قانون مجازات اسلامی مشخص شده است که هر جرم چه مجازاتی دارد، چگونه میتوان یک جرم را ثابت کرد، چگونه مجازات یک جرم را میتوان کاهش یا افزایش داد و در ادامه من به دو مورد از این قانون که نتیجه اعدام و مرگ را که قویأ نشان از خشونت و تبعیض را به خصوص برای زنان دارد اشاره میکنم مجازات مرگ آن هم در دنیای متمدن امروزی که اعلامیه حقوق بشر را دارد آری ما از مرگ یک موجود سخن میگوییم در دین اسلام که مبنای شروع قانون گذاری جمهوری اسلامی است میتوان مرگ را برای خطا در نظر گرفت به جز قانون که در جاهایی اجازه دارد جان بگیرد متل سنگسار و اعدام پدران همسران و برادران هم میتوانند در جوار بی عدالتی همان قانون مفتوحانه جان بگیرند در گزارش همین ماه دوستان از موارد نقض حقوق زنان چند قتل ناموسی داشتیم؟ به چه جرمی خواندن یک زن میتواند مجازات داشته باشد؟ مگر نسرین ستوده جز درخواست اجرای بندهایی حقوق بشر چه میخواهد که باید محبوس شود در این سخنرانی من به دو مرد از متن مجازاتهایی قانون جمهوری اسلامی میپردازم تا ابتدا از نفس قانون باخبر شویم و در پایان خوانش بار دیگر به این نتیجه میرسیم که چرا با هم در این کمیته به نقد و اعتراض بر موارد غیرانسانی این مجازاتهای مینشینیم و بحث میکنیم اولین موضوع به سنگسار میپردازم روزنامه شرق در تاریخ پنجم آذر ۹۸ در گزارشی نوشت که بر اساس قانون پیشین مجازات اسلامی در ایران، حاکم شرع بعد از تشخیص ضرورت اعمال سنگسار، باید مردم را از اجرای حکم سنگسار آگاه میکرد و دستکم سه نفر از مؤمنان در سنگسار شرکت میکردند اما اجرای این مجازات چهره حقوق بشری ایران را در جهان مخدوش میکرد. بر این اساس در زمان ریاست محمود هاشمی شاهرودی بر قوه قضاییه، دستورالعملی به قضات ابلاغ شد تا تلاش کنند سنگسار با روشهای دیگر سلب حیات جایگزین شود. نظر به ارجحیت قانون بر بخشنامه، دستورالعمل و توصیه اما صدور حکم سنگسار همچنان ادامه داشته است. به همین دلیل در سال ۹۲ و در اصلاح قانون مجازات اسلامی در مجلس، سنگسار از مجازاتهای سالب حیات حذف شد که شورای نگهبان با آن مخالفت کرد و پس از ۹ ماه رفت و برگشت لایحه اصلاح قانون مجازات اسلامی میان این شورا و مجلس، در نهایت سنگسار در قانون باقی ماند. به این ترتیب در ماده ۲۲۵ قانون جدید مجازات اسلامی آمده است که حد زنا برای زانی محصن و زانیه محصنه رجم (سنگسار) است، گرچه در ادامه این ماده، تغییراتی به این صورت ایجاد شده است که «در صورت عدم امکان اجرای رجم با پیشنهاد دادگاه صادرکننده حکم قطعی و موافقت رئیس قوه قضاییه، چنانچه جرم با بینه ثابت شده باشد، موجب اعدام زانی محصن و زانیه محصنه است و در غیر این صورت موجب ۱۰۰ ضربه شلاق برای هر یک میباشد. «حاصل این تغییر و تحولات این شد که قانونگذار ملزم به حفظ مجازات سنگسار در قانون -به دلایل شرعی شد اما رویه قضایی به سمت صدور مجازات جایگزین رفت. ببینید دقیقا اینجا همانجایی است که حکومت دینی با استناد به دین و شرع نمیتواند حقوق بشر را اجرا کند چون شرع این محدودیت و ممنوعیت را برقرار کرده اینجا همانجایی است که ما مخالفیم. اینکه مقامات قضایی ایران به جای لغو کامل مجازاتهایی همچون سنگسار در قوانین ایران، به روز کردن آییننامه اجرای احکام حدود را در دستور کار گذاشتند واقعا هولناک است و یک بار دیگر نشان میدهد نظام کیفری حاکم بر ایران تا چه اندازه بیرحمانه و غیرانسانیست. اظهارات مقامهای ایرانی نشان میدهد که آنها مایل به استفاده از مجازات سنگسار هستند. قوه قضاییه و حاکمان ایرانی صرفا از بابت ترس وبه دلیل فشارهای بینالمللی نمیتوانند از مجازاتهایی مثل سنگسار استفاده کنند و الان تا زمانیکه قانون وجود دارد یعنی عملی شدن آن و از آنجایی که حاکمان ایران خشونت و تبعیض و سرکوب جزو لاینفک حکومتگردانیشان میباشد جای شکی نیست که به شکلهایی دیگر سلب حیات عملی میشود. معین خزائلی، حقوقدان مقیم سوئد هم میگوید توقف اجرای این حکم به دلیل تغییر نگرش نظام قضایی ایران یا فقهای شیعه نسبت به غیرانسانی و وحشیانه بودن حکم سنگسار نیست، بلکه به این دلیل است که در شرایط فعلی آنها اجرای این مجازات را سبب فشار سیاسی بر جمهوری اسلامی میدانند یا آنچه که خود «وهن اسلام» میخوانند: «به محض اینکه از نظرشان شرایط فراهم شود، تردید نکنید که اجرای این مجازات را به سرعت دوباره در پیش خواهند گرفت. »اما سنگسار چیست؟ در منابع فقهی درباره سنگسار چنین آمده است: سنگسار یا رجم، مجازاتی است که در آن محکوم را تا کمر یا سینه در زمین قرار میدهند و سپس به او سنگ میزنند تا بمیرد. سنگسار از حدود به شمار میرود و مجازات زنای محصنه، یعنی زنای مرد یا زن شوهردار و همچنین در صورت تشخیص حاکم شرع، مجازات لواط است. اثبات و اجرای سنگسار شرایطی دارد ازجمله داشتن همسر دائم و امکان آمیزش زناکار با همسر خود در زمان زنا. برخی از مراجع تقلید به سبب اینکه امروزه اجرای سنگسار به مصلحت اسلام نیست، به اجرای مجازات جایگزین آن فتوا دادهاند. معین خزائلی میگوید: «مجازات رجم یا همان سنگسار که مجازات تعیین شده برای جرم زنا است، مجازاتی حدی است. یعنی میزان، کیفیت، شرایط و نوع اجرای آن توسط شارع اسلامی مشخص شده و به هیچ وجه قابلیت تغییر یا حذف ندارد مجازات یا شکنجه؟ با توجه به شکل و نحوه در نظر گرفته شده برای اجرای سنگسار، آیا چنین مجازاتی عین و مصداق شکنجه نیست؟ قوه قضاییه ایران همواره شکنجه را تحت عنوان عدالت علیه بازداشتشدگان و زندانیان اعمال میکند: مقامات ایرانی با چنین اقداماتی و با حفظ مجازاتهای بیرحمانه و غیرانسانی همچون سنگسار که مصداق شکنجه هستند به طور مشخص قوانین بینالمللی مرتبط با ممنوعیت اصل شکنجه را زیر پا میگذارند. این نکته را هم باید یادآوری کنم که تمام قامات قضایی و دادستانی که در صدور و اجرای مجازاتهای بدنی از سنگسار گرفته تا شلاق و قطع عضو نقش دارند، عاملان و آمران شکنجه هستند و میتوان آنان را بازخواست و محاکمه کرد و قطعا روزی میرسد که در دادگاه جهانی آنان را محاکمه کنیم چرا که در حال حاضر شکنجه یک جرم بینالمللی است و کشورهایی که متعهد به اصل «صلاحیت جهانی» هستند، اگر افراد مظنون به اعمال شکنجه را در حوزه جغرافیایی خود مشاهده کنند، میتوانند تحت پیگرد کیفری قرارشان دهند. بر اساس قوانین بینالمللی از جمله میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران هم به آن پیوسته و همچنین قوانین عرفی بینالمللی، همه کشورها ملزم شدهاند تا شکنجه را به عنوان یک جرم تعریف و از اعمال آن جلوگیری کنند. به گفته رها بحرینی، سازمان عفو بینالملل سالها است از نمایندگان مجلس در ایران میخواهد برای جلوگیری از ادامه مجازاتهای بیرحمانه و غیرانسانی، قانون مجازات اسلامی را اصلاح کنند و فورا با لغو مجازاتهای بدنی، نظام عدالت کیفری را به سمتی حرکت دهند که مبتنی بر بازپروری زندانیان برای بازگرداندن آنها به جامعه باشد، به نحوی که بتوانند یک زندگی توأم با کرامت انسانی برای خود بسازند: «مقامات ایرانی با توسل به مجازاتهایی همچون قطع عضو، شلاق و سنگسار عملا هیچگونه تمرکزی بر بحث بازپروری ندارند». رها بحرینی حقوقدان و فعال عفو بینالملل میگوید یکی از دلایل اصلی نپیوستن ایران به کنوانسیون منع شکنجه و دیگر مجازاتهای بیرحمانه و غیرانسانی را همین بحث مجازاتهای بدنی میداند که مقامات ایرانی اصرار دارند با ارجاع به قوانین شریعت آنها را در قوانین کیفری حفظ کنند. او میگوید: «البته باید یادآوری کرد در حال حاضر هم به دلیل اینکه ایران عضو میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی است و همینطور در عرف بینالمللی شکنجه ممنوع شده، در واقع رفع مسئولیت از مقامهای ایرانی نمیشود اما برای بهبود وضعیت موجود مهم است که فشار مدنی و بینالمللی ایجاد شود تا ایران نیز به کنوانسیون منع شکنجه بپیوندد» سنگسار ادامه دارد؟ با توجه به اینکه سنگسار از قوانین حقوقی و جزایی جمهوری اسلامی حذف نشده، نگرانی از به اجرا گذاشته شدن آن همچنان و همواره وجود دارد. رها بحرینی در همین زمینه میگوید: «سال گذشته سازمان عفو بینالملل دستکم در جریان یک پرونده سنگسار قرار گرفت. طبق معمول در این پرونده به اتهام زنای محصنه، مجازات سنگسار صادر شده بود. دو سال پیش هم دو مورد گزارش شد اما عفو بینالملل قادر به تأیید آنها نبود». به گفته بحرینی گزارشهای رسیده بر این نگرانی دامن میزنند که زنان دیگری هم در معرض خطر صدور و اجرای حکم سنگسار باشند اما به دلیل فقر یا عدم دسترسی به مشاوره حقوقی مناسب، نتوانند درباره پرونده خود اطلاعرسانی کنند. او درباره اینکه چرا حکم سنگسار بیشتر برای زنان صادر میشود نیز میگوید: «آن طور که از تحقیقات سازمانهای بینالمللی برمیآید، علت اینکه زنان به طور غیرمتناسب جزو قربانیان این مجازات هستند این است که مردها در ایران میتوانند چندین همسر داشته باشند اما بسیاری از زنانی که قربانی مجازات سنگسار شدهاند کسانی بودهاند که در روابط خشونتآمیزی قرار گرفتهاند که به دلیل نداشتن «حق طلاق» نمیتوانستهاند از آن رابطه خشونتآمیز خارج شوند و زمانی که در خارج از چارچوب ازدواج وارد رابطه جدیدی با یک مرد شدهاند، دستگیر شده و با انتساب حکم زنای محصنه به آنها حکم رجم دریافت کردهاند». نکته دیگری که در مورد قربانیان سنگسار در ایران قابل توجه است این است که اکثر این زنان جزو زنان فقیر یا متعلق به گروههایی آتنیکی بودهاند که به زبان فارسی هم تسلط نداشتهاند و حتی متوجه نبودهاند در جریان بازجوییها با چه اتهامی روبهرو هستند. به گفته بحرینی آنان نمیدانستهاند مجازات رجم در پروندهشان به چه معناست و علاوه بر این، همچون بسیاری از پروندههای دیگر در دستگاه قضایی ایران، روند دادرسی همراه با شکنجه و رفتارهای بیرحمانه و عدم دسترسی به وکیل در دوران تحقیقات بوده و این زنان در معرض خطر بیشتری قرار گرفتهاند. علیه سنگسار چه باید کرد؟ علاوه بر لغو کامل مجازات رجم در ایران، آنچه انجامش ضروری به نظر میرسد جرمزدایی از روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج است که در مجموعه حقوق مربوط به حریم خصوصی و آزادی بیان قرار میگیرد. یعنی چنین رابطهای نباید «جرم» تعریف شود. قطعا عوامل فرهنگی در تشدید خشونت و استمرار خشونت مؤثر هستند اما در نهایت این مسئولیت مقامهای قضایی و قانونگذاران یک کشور است که با قانونگذاری صحیح و منطبق با استانداردهای حقوق بشری به تغییر ارزشهای فرهنگی در جامعه کمک کرده و از اقشار آسیبدیده جامعه حمایت کنند نه اینکه با تأکید بر ارزشهای فرهنگی زن ستیزانه و خشونتآمیز به چنین باورهایی جنبه قانونی و جزایی ببخشند. و ما مشخصا مسئولین و حاکمان را مسئول این همه جرم و خشونت میدانیم مجازاتها از حقوق الهی هستند که توسط شارع تعیین شده و از این رو تغییر آنها از توان اجراکنندگان حکم الهی خارج است. از این رو دستکم قانونگذار برای حفظ این اصل کلی هم که شده، مجازات حد مورد نظر یعنی رجم را در قانون حذف نکرده و آن را حفظ کرده و در مقابل ترجیح داده آن را اجرا نکند چون شرع دست را بسته پس الزاماً قانون شرع نمیتواند عدالت را برقرار کند قانونگذاران اما نباید به شکل رسمی و قانونی «فرهنگ خشونت» را تثبیت و نهادینه کنند که متأسفانه در حال حاضر مقامهای جمهوری اسلامی نقشی مستقیم در تثبیت خشونت علیه زنان و اقشار آسیبدیده دارند و حتی کسانی را که برای تغییر این قوانین تلاش میکنند، تحت عناوینی مانند مخالفت با اسلام، توهین به مقدسات و مورد پیگرد قرار میدهند: «حتی وقتی مدافعان حقوق بشر در چنین مواردی اقدام به اطلاعرسانی میکنند، آنها را با اتهام تبلیغ علیه نظام یا اتهام اجتماع و تبانی محکوم میکنند. به طور نمونه گلرخ ایرایی یاد میکنیم که به دلیل نوشتن یک داستان تخیلی با موضوع مجازات سنگسار متهم به توهین به مقدسات شده و حکم سنگین حبس گرفته است همچنین افراد دیگری که در طی سالهای گذشته در کارزارهای علیه سنگسار شرکت داشتهاند و برای تغییر قوانین تبعیضآمیز علیه زنان فعالیت کردهاند همواره با احضار و بازداشت و تهدید روبهرو شدهاند. و اما دومین مورد از مجازات اسلامی که مایلم در این جلسه سخنرانی به آن بپردازم مجازات قصاص قتل عمد همسرکشی و تفاوتش بین زن و مرد است در مجازات کردن و قصاص زن یا شوهری که همسر خود را عمدا به قتل میرساند، باید به برخی استثناهای تصریح شده در قانون توجه کرد. امید سلیمی بنی مجازات قتل همسر یا همسرکشی چه تفاوتهایی با سایر مجازاتهای قتل عمد دارد؟ این نکته از جایی حائز اهمیت است که ماجرای همسرکشی در ایران به دلایل ناموسی، تبدیل به نکته قابل توجهی در بین قتلهای کشور شده است که به روشنی آماری از آنها منتشر نمیشود. برخی تحقیقات حاکی از آن است که قتلهای با افتخار یا قتلهای ناموسی حدود ۱۵ درصد از قتلهای کشور را شامل میشود. نکته اینجا است که با انتشار اخباری مانند خبر دستگیری همسر «مبینا» ۱۶ ساله به عنوان متهم باز هم ذهن جامعه متوجه همسرکشیهایی ناموسی میشود و این سوال در ذهن برخی از مخاطبان این خبر تأسف بار شکل گرفت که مجازات او چه خواهد بود؟ طوری که خبرهای مربوط به قتل مبینا منتشر شده نشان می دهد در هفتم شهریور ماه جاری، زن ۱۶ ساله متأهلی به نام رومینا در شهرستان رومشکان به قتل رسید. در پی وقوع این قتل ۸ نفر مظنون از جمله برخی اعضای خانواده مقتول دستگیر شدند که پس از اعتراف همسر مقتول به قتل همه افراد بازداشت شده، آزاد شدند. مراجع رسمی تأیید کردند فرد قاتل هم اکنون در بازداشت است و رسیدگی ویژه به این پرونده توسط دادگستری و نیروهای قضایی انجام می شود. طبق اخبار منتشر شده، همسر این زن، قاتل او بوده و احتمالاً مسایل ناموسی مانند بسیاری از قتلهای دیگر در کشور، پس زمینه اصلی شکلگیری این جنایت است. حال میتوان به این نکته پرداخت که مجازات قاتل او چه میتواند باشد؟ قصاص در قتلهای ناموسی در مجازات اسلامی، قصاص، مجازات کسی است که جنایتی را عمداً بر نفس، اعضا و منافع اعضای بدن دیگری وارد کرده باشد. به جز مسایل کلی قصاص که مربوط به برابری در دین، عقل و آزادی است، در قانون، تفاوتی وجود ندارد که فرد قاتل، زن یا شوهر مقتول بوده یا بر عکس باشد. البته شرایط قصاص از جمله عمدی بودن قتل، شرایط برابر قاتل با مقتول در دین، آزادی و سلامت عقل و درخواست اولیای دم، برای اجرای قصاص باید وجود داشته باشد. با این حال در بند ث ماده ۳۰۲ قانون مجازات اسلامی استثنائات قصاص شوهر قاتل در قتل زن خود وارد شده است. این استثنا میگوید: در صورت قتل «زانی و زانیه در حال زنا نسبت به شوهر زانیه در غیر موارد اکراه و اضطرار» قصاص انجام نمیشود و دیه هم تعیین نخواهد شد. طبق این استثنا، در صورتی که شوهری، زن خود را هنگام رابطه غیراخلاقی با مرد اجنبی مشاهده کند و یقین داشته باشد که این رابطه جنسی، ناشی از اجبار غیرقابل گریز (مانند تجاوز زنای به عنف) نیست، می تواند با به قتل رساندن همسر خود و مرد بیگانه، از مجازات در امان باشد. البته شوهر باید اثبات کند که زن خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کرده و اطمینان داشته که تمکین همسرش، از روی اجبار و اکراه (مانند تجاوز یا بیهوشی یا خوراندن مایعات و همآور و مست کننده) نبوده است و همچنین اشتباه در شخصی که برقراری رابطه جنسی با او صورت میگیرد، مانند آنکه فرد به دلیل نوشیدن مشروب یا استفاده از مواد مخدر و محرک به صورت اجباری از حال طبیعی خارج شده باشد یا اجباری در استفاده از این مواد نداشته باشد ولی قصد آن را هم نداشته که با نوشیدن مشروب یا استعمال مخدر، دست به این کار بزند، این فرد نیز در حکم اجبار شده محسوب میشود. نصف دیه مرد برابر با دیه زنطبق قانون مجازات اسلامی، دیه نفس زن، نصف دیه مرد است. اگر زنی، شوهرش را عمدا بکشد، باید نیمی از دیه او را به اولیای دم بپردازد و خود نیز از این دیه که در حکم ارث است، محروم میماند. به این نصف دیه پرداختی «فاضل» یا «تفاضل» دیه میگویند. طبق ماده ۳۶۰ قانون مجازات اسلامی، اولیای دم، میان قصاص با رد فاضل دیه (دادن نصف دیه نفس به قاتل و اجرای قصاص) و گرفتن دیه مقرر در قانون (گرفتن نصف دیه کامل مرد) ولو بدون رضایت مرتکب (زنی که همسرش را کشته) مخیر است». در صورت پرداخت فاضل دیه، مرد مجازات میشود و در صورت گرفتن دیه زن، مجازات قتل از جنبه خصوصی، تمام میشود و حبس به عنوان مجازات عمومی قاتل، آغاز خواهد شد. درباره جنایتی که در شهر رومشکان انجام شده و مردی، همسر ۱۶ ساله خود را به قتل رسانده شاید بتوان به ماده ۴۲۸ قانون مجازات اسلامی هم استناد کرد. این ماده میگوید: در مواردی که جنایت، نظم و امنیت عمومی را بر هم زند یا احساسات عمومی را جریحهدار کند و مصلحت در اجرای قصاص باشد لکن خواهان قصاص تمکن از پرداخت فاضل دیه یا سهم دیگر صاحبان حق قصاص را نداشته باشد، با درخواست دادستان و تأیید رئیس قوه قضائیه، مقدار مذکور از بیتالمال پرداخت میشود. اگر احساسات مردم درباره این جنایت جریحه دار شده باشد و اولیای دم مقتوله، پولی نداشته باشند که به عنوان فاضل دیه (نصف دیه کامل) به قاتل بپردازند، دادستان از رئیس قوه قضاییه درخواست میکند که این فاضل دیه از بیتالمال پرداخت شود و با پرداخت این پول، قاتل به قصاص محکوم و حکم اجرا میشود. یکی دیگر از مواردی که درباره جنایات خانوادگی و به خصوص همسرکشی مطرح است، موضوع قتل زن به دست شوهر است و پس از اینکه قتل عمد به اثبات رسید، اولیای دم زن، قادر به پرداخت نیمی از دیه به شوهر قاتل نیستند تا بتوانند درخواست قصاص را اجرایی کند. تا پیش از قانون مجازات اسلامی جدید مصوب ۱۳۹۲ دیده شده بود که در شرایطی از این دست، قاتل به دلیل بلاتکلیفی سالها در زندان می ماند و اصطلاحا به این اشخاص در زندان «زیر حکم» میگفتند. آنها محکومانی بودند که اجرای حکم قصاصشان با مانع قانونی از جمله پرداخت نشدن فاضل دیه (نیمی از دیه) توسط اولیای دم همراه بود و تکلیفشان نامشخص میماند. در این مورد، ماده ۴۲۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، تکلیف را تعیین روشن کرد. این ماده می گوید: «در مواردی که محکوم به قصاص، در زندان است و صاحب حق قصاص، بدون عذر موجه یا به علت ناتوانی در پرداخت فاضل دیه یا به جهت انتظار برای بلوغ یا افاقه ولی دم یا مجنی علیه، مرتکب را در وضعیت نامعین رها نماید، با شکایت محکوم علیه از این امر، دادگاه صادرکننده حکم، مدت مناسبی را مشخص و به صاحب حق قصاص اعلام میکند تا ظرف مهلت مقرر نسبت به گذشت، مصالحه یا اجرای قصاص اقدام کند. در صورت عدم اقدام او در این مدت، دادگاه میتواند پس از تعیین تعزیر بر اساس کتاب پنجم «تعزیرات» و گذشتن مدت زمان آن با اخذ وثیقه مناسب و تأیید رئیس حوزه قضائی و رئیس کل دادگستری استان تا تعیین تکلیف از سوی صاحب حق قصاص، مرتکب را آزاد کند. »به بیان دیگر، در صورتی که شوهری زنش را عمدا کشت و اولیای دم زن، پولی برای پرداخت فاضل دیه نداشتند و شوهر، بلاتکلیف در زندان باقی ماند، قاتل می تواند به دادگاه صادر کننده حکم قصاص شکایت کند که من بلاتکلیفم، یا قصاص کنید یا رهایم کنید. در این شرایط، قاضی صادر کننده حکم به اولیای دم مدت معینی را (فرضاً چند ماه) مهلت میدهد تا فاضل دیه را به قاتل بپردازند و در صورتی که این پول فراهم نشد، قاتل آزاد میشود که شرایط آزادی قاتل هم در قانون آمده است. او باید وثیقه مناسب که معمولا به اندازه نیمی از دیه و معادل دیه زن به قتل رسیده را از قاتل گرفته و با تأیید رئیس حوزه قضایی (شهرستان) و رئیس کل دادگستری استان، قاتل را آزاد کند تا اولیای دم، تکلیف او را روشن کنند. روشن است در این شرایط، قاتل شانس آن را دارد با گفتگو با اولیای دم، از گذشت آنها برخوردار شود یا با پرداخت پولی معادل دیه زن یا بیشتر از دیه، گذشت آنها را کسب کند. شرایط قصاص زنی که شوهرش را کشته است، باید توجه داشت که بند ث ماده ۳۰۲ قانون مجازات اسلامی تنها استثنا را متعلق به شوهری دانسته که زن خود را هنگام زنا با مرد بیگانه ببیند و این استثنا شامل زنی نیست که شوهرش را هنگام عمل جنسی با زن بیگانه ببیند. به عبارت دیگر، زن نمیتواند پس از قتل شوهر خود در هیچ حالی از قصاص رها شود و در صورت جمع بودن شرایط و درخواست اولیای دم شوهر، او بلافاصله به قصاص محکوم و حکم اجرا میشود. با این توصیفهای از قوانین ناعادلانه و خشن جمهوری اسلامی متوجه میشویم در کشورهایی متمدن و پیشرفته دنیا قانون حامی مردم است و مردم از ناقضان حقوق شهروندی به قانون و مجریان و ناظران قانون شکایت میکنند اما در جمهوری اسلامی ایران قانون خود سیاهه نقض حقوق شهروندی و مجریان قانون خود ناقضان حقوق ملت هستند در پایان باز متذکر میشویم که قانون شریعت و ظلم و زور قوه قضاییه نمیتواند زندگی آزاد انسان را به بهای جرم بگیرد مجازات مرگ از نوع اعدام و سنگسار چیزی جز توحش و ظلم آشکار نیست بخصوص که دادگاههایی ایران از استاندارد اجرایی و عدالت بویی نبرده و ما قاطعانه به این قوانین متحجر و بی عدالت اعتراض داریم و تا گرفتن حق و برقراری عدالت آنرا فریاد خواهیم زد.
پخش۵: بحث آزاد با موضوع حق آزادی و امنیت شخصی و طرح فرزندآوری آغاز گردید: در ابتدا خانم شهلا شاهسونی طرح اجباری فرزندآوری زنان را به کالای درجه دوم تنزل میهد و اینکه زنان برای خودشان هیچ حق تصمیمگیری ندارند را مورد انتقاد قرار دادند. خانم سمیرا فیروز بویاغچی در مورد نقض حقوق انسانی این طرح صحبت کردند و افزودند که بارداری مسئله کاملاً شخصی است و هیچ کس حق ارائه نظر در این مورد را به هیچ زن و زوجی ندارد. خانم مهرنوش ایمانی چگینی فرمودند جمهوری اسلامی میخواهد طرح فرزندآوری را مثل حجاب اجباری کند چرا که جمهوری اسلامی میخواهد فشار بر روی زنان آورده تا نفوذ و تسلط مردانه اسلامی را بر زنان به اجرا کند. خانم شهناز کریمزاده طرح جوانسازی را یک طرح ضد حقوق بشری خواندند و اینکه این طرح از نگرانیهای بزرگ رهبر جمهوری اسلامی ایران میباشد زیرا جمعیت ایران رو به پیری است و تأکید وی بر ازدواج و فرزندآوری است در حالیکه مردم ایران مشکلات بسیار زیادی دارند و چرا جمهوری اسلامی مشکلات دیگر مردم ایران را رفع نمیکند. و با تصویب این طرح لوازم جلوگیری از بارداری به فروش نمیرسد و نتیجه عدم فروش آنها افزایش بیماریهایی جنسی مثل ایدز و هپاتیت و بیماریهای دیگر است، و همچنین با تصویب طرح فرزندآوری و جوانسازی جمعیت ایران غربالگری جنین لغو گردید که نتیجه آن زاد و ولد نوزادهای ناقص از لحاظ جسمی و مغزی در ایران بسیار زیاد خواهد شد اما برای دولت جمهوری اسلامی ایران هیچ یک از اینها اهمیتی ندارد زیرا بعد از آن از هیچ کس حمایتی نخواهد کرد و فقط به فکر ازدیاد جمعیت است تا از این وسیله بتواند نیروی جنگی برای نظام زیاد کرده باشد که در زمان جنگ برای آنها به جنگ بروند. آقای سید علیرضا امامی اضافه کردند سیاست کثیف جمهوری اسلامی همیشه برای بدبخت نمودن مردم بوده و هست و هیچ وقت فکر رفاه و سلامت مردم نبودهاند و حال که فرزندآوری را اجباری کرده اصلاً به فکر شأن و منزلت ایرانیان نیست که یک فرد به آموزش و رفاه نیاز دارد. اما به جای رفع پایهای مشکلات کنونی ایرانیان و ارائه تمهیدات لازم تا جوانان بتوانند راحت ازدواج و زندگی کنند ولی در عوض مردم ایران را رها کرده تا در مشکلات خود دست و پا بزند و باقی بمانند تا به مسائل و مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران کاری نداشته باشند. هدف از این طرح و همچنین طرحهایی دیگر جمهوری اسلامی در ۴۳ سال حکومتش فقط و فقط گرفتار و بدبختی مردم ایران میباشد. آقای صمد جعفری گفتند که اولین وسیله پیشگیری از بارداری دو هزار سال قبل به نام مازو اختراع شده است و این نشان دهنده از این است که پیشگیری از بارداری طرحی علمی بوده است و الان در قرن بیستم با پیشرفت علم و تکنولوژی تمامی افراد تحصیل کرده دنیا رویکرد و بسیار منفی در مورد این تصمیم و طرح جمهوری اسلامی دارند. آقای مهدی کریمی در مورد فتوای عزل منی شرح دادند و محصول سیاسی جمهوری اسلامی را کاملاً مخرب و خودخواهانه دانستند و جمهوری اسلامی را دزد آشکار حقوق بشر مردم ایران خطاب کردند.
در پایان مسئول جلسه ضمن تشکر از فعالین و دست اندرکاران برگزاری این جلسه، منشی و مسئولین ضبط و تدوین صدا: خانم ماریا هری و خانم مهرنوش ایمانی چگینی ادمینها: خانم آذر ارحمی و خانم مینا آقابیگی، و تمامی مهمانانی که ما را همراهی کردند تشکر کردند و در ساعت ۲۱:۴۰ به وقت اروپای مرکزی خاتمه این نشست را اعلام فرمودند. مهمانانی که ما را همراهی کردند عبارتند از خانمها و آقایان : پویا حسابی، علیرضا حجتی، بهاره بلورچی، مرضیه مهدیه، معین محسنزاده، محمدجواد احمدی، سپیده عشقی، شهین فتحزاده، سارا آسیابان، شراره هادیزاده رئیسی، ریحانه فکری، امیرحسین کریمی، منوچهر شفایی، محسن سبزیان.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر فوریه 2022
امیر حسین فانی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کار و کارگر در تاریخ شنبه ۵ فوریه ۲۰۲۲ در ساعت 1۶:00 به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم و پخش زنده در کانال یوتیوب کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و اپلیکیشن برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای رسول عباسی زمانآبادی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: آقای داوود واحدیپور سخنرانی خود را با موضوع تحلیل و گزارش موارد نقض حقوق کار و کارگر دی ماه ۱۴۰۰ ایراد نمودند: خبر: دوشنبه ۶ دی ماه در سایه فقدان ایمنی محیط و شرایط کار ۴ کارگر در شهرهای گرگان، فردیس و بهار حین انجام کار دچار حادثه شدند طی این حوادث ۲ کارگر مصدوم و ۲ تن دیگر جان خود را از دست دادند. ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده که رتبه بسیار پایینی است. خبر: به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایرنا مدیر کل پزشکی قانونی استان همدان گفت که وقوع حریق در یک واحد کارگاهی شهرستان بهار منجر به مرگ جوان ۳۶ ساله شاغل در این واحد شد. آرتین کمالی افزود: به رغم حضور نیروهای امدادی و خاموش کردن آتش این مرد جوان به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد. به گفته وی بر اساس بررسی و اعلام نظر کارشناسان مربوطه نقص فنی بخاری این کارگاه عامل اصلی بروز این حادثه و آتشسوزی بوده است. خبر: مرگ یک کارگر در فردیس به گزارش رکنا یک کارگر در شهر فردیس در پی سقوط از ارتفاع جان باخت فرمانده انتظامی شهرستان فردیس با اعلام این خبر بیان داشت در پی علام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر سقوط یک کارگر ساختمانی از طبقه چهارم یک ساختمان نیمهکاره در فلکه سوم شهر فردیس بلافاصله مأموران کلانتری ۱۱ مرکزی برای بررسی موضوع به محل حادثه اعزام شدند. کامران ملکی افزود: با حضور مأموران در محل حادثه مشخص شد یک کارگر ساختمانی در حین کار به دلیل بیاحتیاطی از طبقه چهارم به پایین سقوط کرده و در دم جان خود را از دست داده است. خبر: مرگ و مصدومیت ۱۱ کارگر در سایه فقدان ایمنی کار خبرگزاری هرانا روز چهارشنبه ۸ دی در سایه فقدان ایمنی محیط و شرایط کار وقوع حادثهای در یک محل کسب در تبریز منجر به مرگ و مصدومیت دو کارگر شد. همزمان در پی واژگونی یک دستگاه وانتبار حامل کارگران در محور دزفول به شوش ۹ کارگر دچار مصدومیت شدند. ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده که رتبه بسیار پایینی است.
بخش۲: آقای محمد حسام فانی سخنرانی خود را با موضوع بررسی کنوانسیون قانون تشدید مجازات کارگران زیر 12 سال در کارگاههای فرشبافی و مقایسه آن با قانون اساسی ایراد کردند: هر کس اطفال کمتر از 12 سال تمام را به هر عنوان در کارگاههای فرشبافی به کار گمارد به حبس از شش ماه تا یک سال و پرداخت غرامت محکوم خواهد شد. در صورت تکرار مجازات، مرتکب به سه سال حبس و پرداخت غرامت محکوم میباشد. دولت مکلف است موجبات تشکیل شرکتهای تعاونی فرشبافان و برخورداری کامل کارگران قالیبافی را از مقررات قوانین کار و بیمههای اجتماعی را فراهم سازد. قانون فوق مشمول بر یک ماده و یک تبصره است که به تصویب مجلس شورای ملی رسیده بود. در جمهوری اسلامی ایران بسیاری از کودکان در بخش قالیبافی به عنوان کارگر روستایی به کار اشتغال دارند. در روستاهای ایران هر ساله صدها هزار کودک از سنین ۴ الی ۵ سالگی در کنار پدران و مادران محروم و زحمتکش خود به کار پر رنج قالیبافی با سر انگشتان کوچک و کودکانه خود به گل انداختن بر قالیها میپردازند. کارهای قالیبافی در روستاها، طوری سازمان یافتهاند که همه روستانشینان مرد، زن، میان سال و کودک میبایست برای بقای خانواده به سختی تمام روز را کار کنند. بسیاری از اسناد، مدارک و واقعیتهای موجود کشور نشان میدهد که استثمار و بهرهکشی از کودکان در ایران سابقه دیرینه دارد و فقـط مختص حکومت اسلامی ایران نیست. صنعت قالیبافی ایران، قرنهاست که به ویژه با سرانگشتان ظریف و کوچک کودکان زیر 10 سال چرخیده است. در بسیاری از مناطق کشورمان، کودکان مجبورند ساعتها در این کارگاههای نمور و تاریک قالیبافی در مقابل دار قالی نشسته و گره بر گره زنند. آنها در این کارگاههای قالیبافی، بینایی و شادابی خود را از دست میدهد و دچار آسیبهای جسمی میشوند. در اکثر کارگاههای قالیبافی (طبق آمار رسمی در حدود دو میلیون کارگاه در ایران وجود دارد) حداقل یک یا چند کارگر بین ۶ تا 1۵ سال به کار اشتغال دارند. در واقع اکثر کسانی که در کارگاههای قالیبافی اشتغال دارند، کودکان زیر 1۴ سال هستند. در قانون کار جمهوری اسلامی به کار گماردن کودکان زیر 1۵ سال ممنوع است و کارفرمایانی که این قانون را رعایت نکنند طبق قانون کار مجازات خواهند شد. هر چند که تشدید مجازات در کاهش استفاده از کودکان کارگر در کارگاههای قالیبافی میتواند مفید واقع شود. اما این برخورد به تنهایی کافی نیست زیرا در حال حاضر فـقر در میان روستاییان چنان شدید است که باعث میشود بیش از گذشته کودکان به این قبیل کارها بپردازند. در ضمن علاوه بر این موضوع باید این را هم طرح کرد که آیا در شرایط بد اقتصادی، قانون کار میتواند مانع کار کودکی شود که در واقع تنها نان آور خانواده است؟ کودک میداند که اگر روزی به کار مشغول نشود، خانواده اش چیزی برای خوردن نخواهند داشت؟ کودکان در این جور کارگاههای قالیبافی در بدترین شرایط بهداشتی و جسمی روزی بین 12 تا 1۴ ساعت کار میکنند. در این کارگاهها هیچ امنیت و قانونی حکم فرما نیست و همه این کارگاهها، به دور از چشم بازرسان وزارت کار وجود دارند. در ضمن ارگانهای مجری قانون کار، غالباً قادر به اجرای تعهدات خود در روستاها و شهرهای ایران نیستند. متأسفانه به دلیل عدم وجود اتحادیهها و سندیکاهای مستقل کارگری، با وجود امکان کنترل و تحت فشار قرار دادن حاکمیت و ارگانهای وابسته به آن در سطح وسیع اما اینکار انجام نمیشود. کارفرمایان این گونه مراکز، بــا دایر نمودن کارگاههای قالیبافی در منازل و روستاهای کوچک توانستهاند خود را از کنترل بازرسین وزارت کار خلاص کنند و بدین طریق با خیال آسوده به استثمار کودکان و زنان کارگر میپردازند. بعضی از کارفرمایان در روستاهای ایران کار را به جایی رساندهاند که گاهی حتی قبل از متولد شدن کودکان، هم چون دوره بردهداری آنها را از والدین شان پیش خرید میکنند تا بلکه از این طریق از سنین بسیار پایین و در شرایط بسیار غیرانسانی، بتوانند از نیروی کار این خردسالان نهایت استفاده را کنند. متأسفانه والدین این کودکان اغلب به دلیل عدم توانایی در فراهم آوردن نیازهای اولیه خانواده، مجبور به فروش ارزان و گاه رایگان نیروی کار فرزندان خود میشوند. و این معضل حل نخواهد شد مگر اینکه شرایط کاهش فقر اقتصادی برای اقشار محروم جامعه فراهم شود. چنانکه میبینیم، کودکان به وسیله کارفرمایان در روستاها و شهرهای کوچک به طرز وحشتناکی استثمار میشوند و کسی هم نیست به رنج و غم آنان برسد. این افراد در دوران کودکی مهربانی، نوازش، عشق، امنیت و حمایت را هرگز تجربه نکردهاند. در گوشه و کنار روستاهای ایران بسیار کودکانی هستند که در دوران کودکی شان هرگز بازی نکردهاند. آنها فقـط و فقـط کار کردهاند. جای این خردسالان در مدرسه و پشت میزهای درس است و نه در پشت دستگاه و دار قالی. خطرات، بیماریها و عوارض ناشی از کار در شرایط غیربهداشتی. بیشتر بیماریها و ناراحتیهای جسمی نزد قالیبافان مربوط به بینایی و ناراحتیهای اسکلتی عضلانی است. نتیجه معاینات به عمل آمده نشان میدهد که ۵2.9 درصد ناراحتیهای قالیبافان مربوط به ضعف بینایی و 12.1 در صد ناراحتیهای اسکلتی عضلانی ۵.8 درصد موارد بیماریهای پوست و مو و ۵.3 درصد عوارض عصبی 3.1 درصد بیماری واریس 4.1 درصد بیماریهای تنفسی 7.1 مربوط به سایر بیماریهاست. عوامل خطر به صورت زیر میباشد. پشم جور کنی، چون جور کردن پشم با دست صورت میگیرد اگر پشمها ضدعفونی نشده و آلوده باشد ممکن است شخص به سیاه زخم مبتلا شود. همچنین گرد و غبار پشم سبب ناراحتی ریوی و چشمی خواهد شد بیماریهای نظیر سل و تب مالت و آلودگی به قارچها نیز سلامت قالیباف را تهدید میکند. شستن پشم، در اغلب کارگاهها به وسیله کارگر و تماس مستقیم با دست انجام میگیرد لذا این تماس مستقیم سبب انواع بیماریهای پوستی و تحریک ریه خواهد شد. رنگرزی، استفاده از رنگهای شیمیایی که دارای سرب و سایر مواد سمی هستند عوارض پوستی، اگزما و ناراحتیهای چشمی را موجب خواهد شد. سوزش و خارش چشم و گوش و دستها به علت تماس رنگها ایجاد خواهد شد. طراحی و نقشهکشی، خطرات این مرحله از کار عبارتند از :کم شدن قدرت بینایی به علت خیره شدن به نقشه و خرابی لثهها و دندانهای شاغلین به علت فرو بردن قلم موی آغشته به رنگهای سربی به دهان. سیاه زخم و ناراحتیهای ریوی به دلیل تماس با خامه یا استنشاق گرد و غبار، پوکی استخوان به علت کمی نور آفتاب و تاریکی محل کار، ضعیف شدن چشمها و کاهش دید چشم در اثر کار مداوم روی قالی، کمبود نور، خیره شدن کارگر به منطقه بافت و نزدیکبینی در اثر کار در محدوده کوتاه. تغییر شکل دادن استخوانهای زانو به صورت کج شدن آن، ورم مفاصل پا، ورم مفاصل انگشتان، تغییر شکل آنها در اثر گرفتن تارها با دست و جلو کشیدن و گره زدن خامهها، به غیر از عوارض قید شده مشکلاتی از قبیل شکنجه و آزار و اذیت در محیط کار و ندادن دستمزد کافی و نداشتن بیمه و قرار داد همه از دیگر مشکلات آنهاست. در ماده 23 اعلامیه جهانی حقـوق بشر بیان شده: هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد. همچنین در ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر عنوان شده :همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دریافت کنند. همچنین در ماده سوم بیان شده هر کسی که کار میکند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق میشود که زندگی او و خانوادهاش را موافق شئون انسانی تأمین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی تکمیل نماید. در خصوص مادههای مذکور، نیاز به هیچ گونه توضیح اضافی نیست زیرا به اندازه کافی گویا و روشن است که جمهوری اسلامی ایران، طبق روال همیشگی به قوانین بینالمللی عمل نمیکند. لازم به تأکید است که حکومت جمهوری اسلامی ایران به اعلامیه اسلامی حقـوق بشر که در سال 13۶9، در قاهره به تصویب رسیده و خود او نیز در آن کنفرانس شرکت داشته و از امضاکنندگان آن اعلامیه محسوب میشود، احترام نمیگذارد. در ماده 13 اعلامیه اسلامی حقـوق بشر در رابطه با آزادی در انتخاب شغل میخوانیم: «کار حقی است که باید دولت و جامعه برای هر کسی که قادر به انجام آن است، تضمین کند و هر انسانی، آزادی انتخاب کار شایسته را دارد به گونهای که هم مصلحت خود و هم مصلحت جامعه برآورده شود. هر کس حق دارد از امنیت و سلامت و دیگر تأمینهای اجتماعی برخوردار باشد و نباید او را به کاری که توانش را ندارد واداشت یا او را از کاری اکراه نمود یا از او بهرهکشی کرد یا به او زیان رساند و هر کارگری بدون فرق میان زن و مرد، حق دارد که مزد عادلانه در مقابل کاری که ارائه میکند سریعاً دریافت نماید و نیز حق استفاده از مرخصیها و پاداشها و ترفیعات استحقاقی را دارد و در عین حال موظف است که در کار خود اخلاص و درست کاری داشته باشد و اگر کارگران با کارفرمایان اختلاف پیدا کردند دولت موظف است برای حل این اختلاف و از بین بردن ظلم و اعاده حق و پای بندی به عدل بدون جهتگیری به نفع یکی از طرفین دخالت نماید. با گذشت چهار دهه از عمر حکومت جمهوری اسلامی ایران، متأسفانه هنوز کنوانسیون حقـوق کودک رعایت نمیشود و برای اولین بار تنها در سال 83 بود که گزارشی از وضعیت کودکان ایران تهیه و توسط حکومت به ارگانهای بینالمللی ارائه شد. اصلیترین دلیل عمده کار کودکان را میتوان فقر شدید اقتصادی دانست. در چنین شرایطی کودک مجبور است برای گذراندن زندگی خود و خانوادهاش از سنین خیلی پایین به کار مشغول شود. درآمد ناچیز کودک چنان میتواند مؤثر باشد که خانواده را از گرسنگی برهاند و حداقل اینکه غذای بخور و نمیری را فراهم سازد. چنین کودکانی محکوم به زندگی در وضعیتی آکنده از رنج و محرومیت هستند. این کودکان از همان سالهای تعیینکننده کودکی با تحمل فشارهای شدید کار، دچار آسیبهای جدی از لحاظ رشد جسمی، روانی، اجتماعی و عاطفی میشوند. فقر به یک عبارت محرومیت آشکار از رفاه عمومی است که در ابعاد مختلف اجتماعی میتواند بازتاب داشته باشد. معمولاً فقر را بصورت نسبی به معنی محرومیت مادی تعریف میکنند. به علاوه به راحتی میتوان دید که فقر درآمدی در اکثر موارد با فقر انسانی، یعنی آموزش و بهداشت اندک که حاصل درآمد پایین میباشند، همراه است. فقر درآمدی و انسانی با محرومیتهای اجتماعی مانند آسیبپذیری شدید در مقابل رویدادهای ناهنجار، عدم تأثیرگذاری بر اغلب نهادهای مدنی و اجتماعی و ناتوانی در بهبود شرایط زندگی همراهند، در کشورهای در حال توسعه از هر چهار کودک زیر پنج سال، یکی بر اثر فقر و گرسنگی در معرض مرگ قرار دارد. بر طبق آمارهایی که وجود دارد ایران نیز یکی از این کشورهاست. مطابق برآوردها بین 2۵ تا 30 درصد جمعیت ایران از فقر خشن و شدید رنج میبرند و بیش از 20 درصد مردم (طبق آمار بانک مرکزی در سال 98، در حدود 20 میلیون نفر) زیر خط فقر زندگی میکنند. گذشته از جمعیت بزرگ بیکاران، شاغلان نیز وضع مطلوبی ندارند. در حالی که خانه کارگر با انتشار نتایج پژوهشی که به تازگی انجام داده است خط فقر در کلان شهرها 11میلیون تومان است. با توجه به این پژوهش که قیمتهای آن مستند رسمی دارد و با حداقل قیمتها تهیه شده، خط گرسنگی برای بهمن سال 1398در حدود مبلغ یک میلیون تومان به دست آمده که سرانه روزانه آن 3 میلیون و 300 هزار ریال خواهد شد. حداقل هزینه یک خانوار چهار نفره برای زندگی در سال 1399، 11میلیون تومان است. به دلیل اینکه هزینه زندگی در کلان شهرها 20 درصد بیش از سایر نقاط است و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و با توجه به تورم بدون کنترل برای خانوادههایی که زیر خط فقر هستند کودکان هم باید منبع درآمد باشند تا از گرسنگی در امان باشند. بتوانند کمک حال خانواده خود باشند در مقابل این همه تبعیض و آسیب.
بخش۳: خانم مهرنوش ایمانی چگنی سخنرانی خود را با موضوع بیکاری ایراد کردند.
بخش۴: خانم ریحانه فکری سخنرانی خود را با موضوع ایمنی کار ایراد کردند: پیش از هر چیز، وقوع حوادث حین کار ناشی از عواملی همچون سوء مدیریت مسئولان در قانونگذاری، نظارت، بازرسی و پیشگیری از حوادث و عدم آموزش کارگران است. از سویی دیگر عدم تصویب و اجرای قوانین حمایتی لازم، عدم امنیت شغلی و وجود مشکلات معیشتی کارگران جزء عوامل وقوع حوادث کار محسوب میشوند که امنیت روانی و تمرکز کارگران در محیط کار را کاهش داده و سبب بروز حوادثی میگردد که جان آنها را به خطر میاندازد. سوء مدیریت مسئولان در اجرا، نظارت، بازرسی و پیشگیری از حوادث کار در حالی رخ میدهد که در ماده ۸۵ قانون کار آمده است: « برای صیانت از نیروی انسانی و منابع مادی کشور رعایت دستورالعملهایی که از طریق شورای عالی حفاظت فنی (جهت تأمین حفاظت فنی) و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (جهت جلوگیری از بیماری حرفهای و تأمین بهداشت کار و کارگر و محیط کار) تدوین میشود، برای کلیه کارگاهها، کارفرمایان، کارگران و کارآموزان الزامی است. » سندیکاها و اتحادیههای کارگری، به عنوان تشکلهای مدافعان حقوق کارگر، همیشه با برگزاری اعتراضات و انتشار بیانیههایی نسبت به افزایش حوادث کار در ایران هشدار داده و با تأکید بر اینکه عدم تصویب و اجرای قوانین حمایتی لازم و عدم رعایت ملاحظات ایمنی نوعی جنایت علیه نیروی کار بشمار میرود، خواستار ایجاد تشکلهای مستقل کارگری برای تأمین حقوق کارگران و بهبود شرایط کار شدهاند. ایمنی در محیط کار در حفظ سلامت کارکنان بسیار مهم و ضروری است. از همین رو کارفرمایان موظف هستند کارکنان را از هر گونه خطری که سلامتی و زندگی او را تهدید میکند، حفظ کنند. در برخی از کارها همواره فرد با دستگاهها، ابزار و یا محیطی سر و کار دارد که ممکن است سلامتی و جان او را به خطر بیندازند. از همین رو حفظ ایمنی از درجهی اهمیت بالایی برخوردار خواهد بود. وقوع هر حادثهای علتی دارد. بنابراین باید علل حوادث تعیین و با آموزش، تدابیر فنی، رعایت نظم و انضباط و نظارت دقیق از آن جلوگیری شود. حوادث ناشی از کار چیست؟ طبق تعریف قانون کار و تأمین اجتماعی حوادث ناشی از کار به رویدادها و اتفاقاتی گفته میشود که ممکن است برای فرد در حین انجام وظیفه رخ دهد. منظور از حین انجام وظیفه ساعات کاری است که فرد بیمه شده در کارگاه، مؤسسه، ساختمان یا محوطه در حال کار کردن باشد. زمان رفت و آمد فرد بیمه شده از منزل به محل کار و بالعکس نیز شامل این زمان میشود. حادثه میتواند به دلایل مستقیم، غیرمستقیم و مبتنی بر علل پایه برای فرد رخ دهد. منظور از علل مستقیم، موادی است که در صورت تماس با فرد موجب تحت تأثیر قرار گرفتن سلامتی او میشود. در حالت غیرمستقیم شرایط و اعمال ناایمن موجب صدمه دیدن فرد خواهد شد. شرایط ناایمن محیط کار همانطور که گفته شد شرایط ناایمن در محیط کار موجب بروز حوادث برای افراد حاضر در آن محل خواهد شد. مهمترین علل حوادث در اثر شرایط ناایمن محیط کار عبارتند از لبهها و پرتگاههای بدون حفاظ عدم وجود علائم هشداردهنده وجود مواد خطرناک و سمی وجود ابزار و دستگاههای معیوب بینظمی و ریختوپاش در کارگاه دستگاههای بدون حفاظ و پوششهای ایمنی وجود عوامل زیانآور فیزیکی و شیمیایی در محیط کار فقدان یا نقص در سیستم تهویه، فقدان وسایل خاموشکننده، حریق، لبهها و پرتگاههای بدون حفاظ، کلیه قسمتهایی از کارگاه که امکان سقوط در آن وجود دارد مانند چاله آسانسور، لبه پرتگاهها و طبقات ساختمان، کلیه چالهها و گودالهای باز بایستی توسط حفاظ مناسب محفوظ و محصور شوند. به نحوی که از ورود افراد به داخل محدوده خطر جلوگیری کرده و توسط علائم هشداردهنده به فرد هشدارهای لازم داده شود. در خصوص خطر سقوط و نسبت به لزوم پرهیز از نزدیک شدن به محوطه خطرناک، اطلاعرسانیهای لازم انجام شود. توجه به این نکته ضروری است که حفاظ باید از استحکام کافی برخوردار باشد تا از سقوط افراد و ورود آنان به محدوده خطر جلوگیری نماید. وجود مواد خطرناک یکی از مهمترین عواملی که موجب ایجاد شرایط ناایمن در محیط میشود، مواد خطرناکی است که ممکن است فرد با آنها در تماس باشد. آزبست، سرب، بنزین و حلالها، مواد شیمیایی قابل اشتعال و انفجار از جمله این عوامل هستند. برای ایمن سازی محیط بهتر است حتیالامکان این مواد خارج از محیط کار قرار بگیرند. اگر این امکان وجود دارد که بتوان از مواد کمخطرتر به جای آنها استفاده کرد، جایگزینی میتواند بهترین راهکار باشد. در نهایت باید هشدارها و آموزشهای لازم به کارگران داده شود تا کمترین خطر متوجه آنها گردد. بینظمی و ریختوپاش در کارگاه وجود بینظمی و ریختوپاش در کارگاه میتواند باعث ایجاد حادثه شود، در واقع کارگاهی که بینظم باشد بیشتر مستعد ایجاد حوادث است. هرگز نباید منظم و مرتب کردن کارگاه را به زمان آینده و در وقت مناسب موکول کرد. بارها دیده شده که وجود قطعات و ابزار رها شده در کف کارگاه باعث برخورد به افراد و ایجاد حادثه شده است. دستگاههای بدون حفاظ و پوششهای ایمنی یکی دیگر از عواملی که موجب ایجاد شرایط ناایمن در محیط میشود، وجود دستگاههای متحرک است که در اثر رفت و برگشت یا چرخش ممکن است با دست یا بدن فرد اپراتور برخورد کند. از همین رو باید به درستی حفاظگذاری شده تا از ورود دست یا بدن یا حتی قسمتی از لباس که منجر به کشیده شدن بدن به داخل دستگاه شود، جلوگیری نماید. در هنگام کار نیز باید همواره از حفاظهای تعبیهشده دستگاه به نحو مطلوب استفاده کرد. وجود عوامل زیانآور فیزیکی و شیمیایی در محیط کار هر کارگاه باید از لحاظ وجود عوامل زیانآور فیزیکی مانند سروصدا، ارتعاش دست و بازو و ارتعاش تمام بدن، نور، عوامل جوی و سرما و گرما و هوای نامناسب و غیر قابل تحمل و… و عوامل شیمیایی مانند گازها و بخارات سمی، حلالها و عناصر مضر شیمیایی و عوامل ارگونومیکی و سایر عوامل زیانآور بررسی شود و نسبت به رفع عوامل زیانآور آن اقدامات لازم گردد. فقدان یا نقص در سیستم تهویه در صورتی که عوامل شیمیایی نظیر گازها و بخارات و گردوغبار در اثر فعالیت دستگاهها و عوامل تولید در کارگاه وجود داشته باشد، بایستی تمهیداتی اندیشیده و اجرا شود تا از پخش آن در کل کارگاه جلوگیری و نسبت به خروج سریع آن از کارگاه توسط سیستم تهویه مناسب، اقدامات لازم انجام گردد. در این حالت مواد شیمیایی مضر نباید از محدوده تنفسی کارگر عبور کند و وارد دستگاه تنفسی کارگر نشود. سیستم تهویه مناسب سیستمی است که در آن مواد آلاینده و زیانآور را از نزدیکترین محل تولید آن به خارج از محیط کار منتقل نموده (تهویه موضعی مکشی) و هوای تمیز را جایگزین میکند. سپس هوای سالم وارد دستگاه تنفسی کارگر خواهد شد ( سیستم تهویه مکشی- دهشی). در صورتی که قدرت مکش هواکشها و طراحی و اجرای مسیر عبور مواد آلاینده و هوای تمیز به صورت صحیح و دقیق محاسبه نگردد، ممکن است علیرغم کار هواکشها، سیستم تهویه عملکرد صحیحی نداشته و عملا کمکی به خروج مواد آلاینده ننماید یا هنگام خروج مواد آلاینده، کماکان از مسیر تنفسی کارگر عبور کرده و وارد سیستم تنفسی کارگر شود. بنابراین همواره باید این موارد مورد توجه قرار گیرد تا سلامت کارگر به خطر نیفتند. فقدان یا نقص در سیستم اطفای حریق تهیه و نصب وسایل خاموشکننده دستی و خودکار متناسب با خطرات موجود در کارگاه و در فواصل مناسب آموزش همگانی برای واکنش در برابر حریق آموزش و تمرین برای استفاده از خاموشکنندههای دستی نکات ایمنی در محیط کار از انجام تعمیرات ضروری و مناسب در ساختمانهای محل کار اطمینان حاصل کنید. در حفظ و نگهداری تجهیزات ایمنی موجود در محل کارتان دقت لازم را داشته باشید، تا ایمنی و بازدهی مورد نظر، همواره قابل دستیابی باشد. هر گونه عیب و نقص در محیط کاری را سریعاً برطرف نمایید، یا اقدامات لازم برای حفظ جان افراد در معرض خطر را به انجام برسانید. احتیاطهای لازم برای جلوگیری از سقوط افراد یا اشیاء، از لبهها و کنارههای باز همانند، نردهها و حفاظها را داشته باشید. هر گونه حفره در کف محل کار را با حفاظ بپوشانید. فضای کافی برای حرکت و دسترسی ایمن داشته باشید. اگر لازم است، از شیشههای نشکن استفاده کنید. استفاده از تجهیزات ایمنی استفاده از تجهیزات ایمنی یکی از مهمترین اصول ایمنی در محیط کار است. کارفرما باید تجهیزات ایمنی را متناسب با نوع کار فراهم آورد و کارگران و مهندسان نیز باید تمامی آنها را مورد استفاده قرار دهند. از این تجهیزات میتوان به لباس کار، کلاه ایمنی، دستکش ایمنی، عینک ایمنی، گوشی ایمنی، ماسک ایمنی و کفش ایمنی اشاره داشت. این تجهیزات برای هر حرفه خصوصیات و مشخصات خاصی دارد. بهتر است از بهترین انواع تجهیزات ایمنی و مطابق با استانداردهای جهانی استفاده کنید تا در حین کار خطری شما را تحدید نکند. شناخت انواع تجهیزات ایمنی و تهیه آن به عهده کارفرما میباشد. از دیگر تجهیزات ایمنی که باید در محیط کار فراهم باشد تجهیزات ایمنی محیط کار است. یک محیط کار باید از لحاظ ایمنی برای انجام کار آماده باشد. برای مثال باید از تجهیزات کار در ارتفاع، تجهیزات ایمنی مورد نیاز برای امن کردن محیط کار استفاده شود. این تجهیزات شامل تجهیزاتی ایمنی عمومی نیز میشود. هر فردی که برای کار و یا نظارت به محیط کار مراجعه مینماید باید تجهیزاتی استفاده نماید تا از بروز خطرات احتمالی پیشگیری شود. این تجهیزات شامل کلاه ایمنی، کفش ایمنی، در صورت نیاز دستکش ایمنی، لباس ایمنی و عینک ایمنی نیز میشود. از عدم وجود موانعی همانند کابلها در کف ساختمان محل کار، راهروها و پلهها اطمینان حاصل کنید. سیستمهای مناسب برای تخلیه آب و رطوبت نصب نمایید. از باز و بسته شدن و تنظیم پنجرههای باز شونده، اطمینان حاصل کنید. تمام پنجرهها، مخصوصا پنجرههای سقفی باید به گونهای طراحی و ساخته شده باشند، که تمیز کردن آنها با ایمنی کامل همراه باشد. خطر ریزش برف و تگرگ را در تمام مسیرهای محیط باز به حداقل برسانید. به عنوان مثال با پاشیدن نمک یا شن و تمیز کردن این مسیرها. روشنایی در محیط تاریکی دیگر از نکات ایمنی محیط کار توجه به روشنایی تمامی محیطهای باز و بسته میباشد. پلهها و راهروها از نور کافی برخوردار باشند. در هر کجا که امکانپذیر است، از نور طبیعی استفاده کنید. انواع مختلف و مناسبی از تجهیزات روشنایی، نورپردازی اضطراری در نظر داشته باشید. در صورت نیاز، روشنایی و نوردهی در محلهای مختلف محیط کار را به صورت موضعی، به سطح خیلی خوبی برسانید. مکانهای واقع در محیط باز نیز، برای عابران پیاده و کمک به فعالیتهای کاری همانند بارگیری و تخلیه در شب، از نوردهی و روشنایی مناسب برخوردار باشند.
بخش۵: آقای بهنام شیرمحمدی سخنرانی خود را با موضوع کارگران دوشغله در ایران ایراد کردند: در سالهای گذشته به دنبال اعمال سیاستهای بازار کار و دستمزد و شکاف عمیقی که میان درآمدها و هزینههای خانوار ایجاد شده، پدیدهای به نام دوشغلهها شکل گرفته است؛ این پدیده اگر چه تا مدتها قبل به شکل پنهانی بود و اعداد و ارقام خاصی از آن توسط دستگاههای متولی ارائه نمیشد، اما با گسترش تعداد دوشغلهها به تدریج جدی گرفته و به آن پرداخته شده است. در طرح آمارگیری نیروی کار، افرادی که اظهار کردهاند که کار دیگری هم داشتهاند، چندشغله به شمار میروند. ملاک در نظر گرفتن شغل اصلی یا شغل دوم، تشخیص فرد است و اگر فرد نتواند شغل اصلی خود را تشخیص دهد، شغلی که ساعت کاری بیشتری را به خود اختصاص داده است، به عنوان شغل اصلی در نظر گرفته میشود و در صورت مساوی بودن ساعات کار همه مشاغل، آن شغلی را که فرد در آن سابقه بیشتری داشته به عنوان شغل اصلی وی در نظر گرفته میشود. بیش از حدود ۹۰۰۰ هزار نفر از شاغلان اظهار کردهاند که بیش از یک شغل داشتهاند. بیشترین درصد چندشغلهها هم در گروه کارکنان مستقل قرار داشته است. کارکنان مستقل در واقع کسانی هستند که برای انجام فعالیتهای شغلی خود حقوق بگیر کسی نیستند و هیچ حقوقبگیری هم در استخدام ندارند. به عبارتی این عده، زیردست و کارفرما ندارند و فعالیتهای شغلی خود را به شکل مستقل دنبال میکنند تا آزادی عمل بیشتری داشته باشند. در گذشته تعداد کارکنان مستقل کم بود و دولتها معمولا آنها را نادیده میگرفتند یا غیرمتعارف میدانستند ولی امروز تحت تأثیر معادلات اقتصادی و شرایط حاکم بر اقتصاد در محاسبات آماری به بازی گرفته میشوند. در توضیح چرایی تمایل افراد به داشتن دو شغل و بیشتر باید گفت : امروز شرایط زندگی به شکلی پیش میرود که دیگر کار کردن یک نفر در خانواده نمیتواند هزینههای زندگی را پوشش دهد. متأسفانه حقوق سرپرست خانوار به تنهایی پاسخگو نیست و در بیشتر خانهها زنان هم دوشادوش مردان و پا به پای آنها کار میکنند تا بلکه چرخ زندگی کمی بچرخد. با اشاره به افزایش هزینههای خوراک، درمان، تحصیل و آموزش و ایاب و ذهاب، در سالهای اخیر پایین بودن دستمزدها، افزایش هزینهها و فاصله بین تورم و دستمزد باعث شده تا بیشتر خانوادهها فقیرتر شوند و این امر در میان خانوارهای کارگری نمود بیشتری پیدا کرده به نحوی که با افت شدید قدرت خرید و کوچک شدن سفرههای کارگری روبهرو هستیم. افرادی که مدرک تحصیلی آنها تناسب چندانی با شغلشان ندارد، معمولا سعی میکنند شغل دوم خود را بر اساس تخصص و تواناییهای خود پیدا کنند. یک فعال حوزه کار اشارهای هم به پیامدهای دوشغله بودن کرده و گفته است: داشتن شغل دوم باعث میشود افراد ساعتهای طولانی را دور از اعضای خانواده و بیرون از خانه سپری کنند در نتیجه ارتباط عاطفی با همسر و فرزندان لطمه میبیند؛ از طرفی به دلیل اشتغال به کار در ساعات طولانی دچار خستگی و مشکلات جسمی و روحی فراوانی میشوند و فارغ از این امر فرصتهای شغلی جوانان جویای کار را اشغال میکنند. در حال حاضر بسیاری از کارشناسان مهمترین دلیل گرایش افراد به مشاغل دوم را پایین بودن دستمزد در شغل اصلی، نبود امنیت شغلی، ازدیاد قراردادهای موقت و فاصله میان حداقل دستمزد و هزینههای سبد معیشت عنوان میکنند. به زعم آنها، مشکلات اقتصادی و تلاش برای تأمین هزینههای زندگی اصلیترین دلیلی است که افراد ناگزیرند به شغل دوم روی آورند. فراموش نکنیم که دوشغله یا چندشغله بودن افراد هر چند ممکن است وضعیت معیشتی یک خانواده را بهبود بخشد، اما قطعاً بر میزان بهرهوری، سلامت جسمی و روحی افراد، میزان تعامل با اعضای خانواده و امید به زندگی تأثیرگذار خواهد بود، از سوی دیگر انجام چندین شغل توسط یک فرد، میتواند موجب سلب فرصتهای شغلی از افراد فاقد کار شود. به نظر میرسد تعادل میان درآمد، نرخ تورم و پایداری شغلی تا حد زیادی از روی آوردن افراد به انجام چند شغل جلوگیری کند. در حالی حدود ۸۵ درصد کارگران مشمول قانون کار دوشغله هستند که دلیل اصلی آن فاصله بین حداقل دستمزد با رقم سبد هزینه خانوارهای کارگری است، اما در چنین شرایطی خبری از برنامهریزی دولت برای تقویت قدرت خرید کارگران نیست. در همین راستا که مشمولان قانون کار که دوشغله هستند که اکثر آنها به سمت مشاغل کاذب روی آوردهاند که مهمترین دلیل آن فاصله بین حداقل دستمزد با رقم سبد هزینه خانوارهای کارگری است. در شرایطی که بخش عظیمی از چندشغلهها به خاطر عدم کفاف مخارج زندگی با حقوق دریافتی در شغل اول گرایش به سمت شغل دیگر دارند، مشاهده میکنیم که خبری از برنامهریزی دولت همچنان در سال جاری برای جبران قدرت خرید کارگران نیست. وضعیت کارگران به گونهای است که دیگر با فعالیت در 2 شغل هم نمیتوانند از بس هزینههای زندگی بر آیند. اگر در گذشته درآمد یک نفر در خانواده میتوانست تمام هزینهها را تأمین کند، امروز دیگر نمیشود به نان بازوی یک نفر تکیه کرد. اگر در بازه زمانی یک سال گذشته مشاهده میکنیم که تعداد افراد دوشغله بیشتر شده است که بررسی سبد هزینهها نشان میدهد که تمام قیمتها در بازه زمانی کوتاه مدت گذشته چند برابر شده است. هر روز شاهد افزایش قیمتها و کمبود بعضی از کالاها در بازار هستیم و این در حالی است که تأثیر نوسان نرخ ارز نیز در این موضوع بیتأثیر نمیباشد و عدم مدیریت در بعضی از کالاها، فشار زیادی به قشر ضعیف جامعه میآورد و هر روز شاهد کاهش قدرت خرید کارگران میباشیم. در حال حاضر مطالبه اصلی کارگران از دولت جدید هم عدم توجه به مشکلات معیشتی و عدم برگزاری جلسه شورای عالی کار است. با وجود ممنوعیت دوشغله بودن افراد با توجه به تصویب قانون ممنوعیت کارکنان دولت در دو شغل و اجرایی شدن آن برای تمامی دستگاههای اجرایی کشور, امّا این موضوع هنوز به عنوان یکی از معضلات کشور محسوب میشود. اگر چه طبق قانون ممنوعیت دوشغله بودن که مبتنی بر اصل ۱۴۱ قانون اساسی است، هیچ فردی نمیتواند بیش از یک شغل داشته باشد، امّا استثناءهایی در اصل این قانون وجود دارد. بسیاری از کارشناسان اذعان میکنند که قانون ممنوعیت دوشغله بودن میتواند خط قرمزی روی رانتخواری و سوء استفاده از مقام و موقعیت شغلی باشد و باعث کاهش هر چه بیشتر نرخ بیکاری شود. در همین راستا میتوان چندشغله بودن برخی از مدیران به عنوان یکی از معضلات مهم جامعه, بیان کرد: در سالهای اخیر چندشغله بودن برخی از مدیران، بزرگترین ضربه اجتماعی و اقتصادی را بر پیکره جامعه وارد کرده است که اگر چه توجه دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و حراستی از نظام اداری باعث شده جامعه تا حدی با آرامش نسبی روبرو شود، امّا به منظور جلوگیری از انتصاب مدیرانی که شایستگی مدیریت در سطوح مختلف اجتماعی را ندارند باید گفت که دستگاههای ذیربط باید شرایط انتصاب و ویژگیهای انتخاب در حوزه مدیریت را به طور مجدد بازنگری کرده و افراد لایق را انتخاب کنند. یکی از مشکلات اساسی حوزه مدیریت در همه سطوح اداری چندشغله در حقیقت پذیرش چند پُست و داشتن چند شغل به هیچ عنوان منطقی نیست، امّا متأسفانه در برخی از بخشها هنوز شاهد چنین مشکلی هستیم، در بخش مدیران هم به طور مثال فردی همزمان، علاوه بر اینکه رئیس شبکه بهداشت یکی از شهرستانهاست، رئیس بیمارستانی در شهرستان دیگری با فاصله زیاد است. اگر چه پدیده چندشغله بودن مدیران و کارگران، ضربات جبرانناپذیری را بر پیکره جامعه وارد میکند و بدون شک بسیاری از ناکارآمدیهای اداری مرهون این معضل در نظام اداری کشور است، امّا متأسفانه معضل چندشغله بودن برخی از مدیران و کارگران همچنان وجود دارد. در سالهای گذشته با وجود افزایش 9 تا20 درصدی حداقل دستمزد کارگران و مشمولان قانون کار در هر سال، خانوارهای کارگری میتوانستند تناسب نسبی بین هزینهها و درآمدها ماهانه خود ایجاد کنند اما طی چند سال اخیر با جابه جا شدن یکباره قیمتها وضعیت به صورت چشمگیر بدتر شد. اگر تا چند سال گذشته یا بهتر بگوییم نیمه اول دهه 80، خانوار کارگری میتوانست از طریق دریافت حداقل دستمزد ماهانه بخشی از زندگی خود را تأمین کند و به تنهایی نانآور خانواده باشد رفتهرفته به ویژه با آغاز دهه90 این رویه کاهش یافت و در حال حاضر از یک خانواده ۴نفره هر کس به طریقی تلاش بر تأمین امرار معاش خانواده دارد. اما با توجه به اینکه بیکاری در کشور وضعیت بحرانی دارد در خوشبینانهترین حالت فرد اگر موفق به یافتن شغلی با درآمد مطلوب نشود، به سمت کارهای پاره وقت گرایش مییابد یا اینکه شروع به کارهای دستفروشی میکند، همین فقیرتر شدن باعث شده است که خانوادهها با پدیده چندشغلی روبرو هستند. اکثر خانوادهها در این بخش با پدیده چند شغلی یا اشتغال زنان در کنار مردان روبرو هستند. اما با توجه به اینکه آمار بیکاری در کشور غوغا میکند خانوادهها برای گذراندن امورات زندگی خود مجبور به انجام شغلهایی خارج از استاندارهای قانون کار هستند. به طور مثال مشاهده میشود اکثر زنان که در کنار مردان خانواده مسئولیت تأمین بخشی از هزینههای زندگی را عهدهدار شدهاند، در مشاغلی بدون قرارداد و با کمتر از استاندارد تعیین شده حقوق کار میکنند چرا که حقوق مردان به تنهایی پاسخگوی نیاز خانواده نیست. البته ناگفته نماند که اگر مردی به تنهایی مسئولیت خانواده را داشته باشد بدون شک جز دسته شاغلان دوشغله یا چندشغله (حتی مشاغل کاذب) قرار دارد. بخشی از این فقیر شدن در کارگران دوشغله ناشی از بیکاری و بخشی دیگر ناشی از عدم افزایش دستمزد واقعی است. مردم با حقوق اندک هم باید هزینه مسکن، درمان، رفاه، تفریح و خوراک را بپردازد و هم قدرت پسانداز داشته باشند که این برایشان غیرممکن است. در راستای بحران اقتصادی قیمت اجناس را بیشتر از تورم افزایش داده است و مردم توان پوشش هزینهها را ندارند. در شرایط فعلی بیشتر از یک سوم دستمزد کارگران صرف پرداخت اجاره بهای مسکن میشود. با یک نگاه ساده به بازار دوشغله کار با بیان اینکه حدود 7۵ درصد افراد جامعه دوشغله هستند میتوان اضافه کرد : مهمترین دلیل گرایش به مشاغل کاذب و شغل دوم رواج قراردادهای موقت، فقدان امنیت شغلی و فاصله بین حداقل دستمزد با رقم سبد هزینه خانوارهای کارگری است. زمانی که بیکاری افزایش مییابد اثرات آن در بازار حس میشود چرا که زمانی که تعادل عرضه و تقاضا بهم میخورد به صورت طبیعی دستمزد کاهش مییابد. به همین دلیل است که قرار داد سفید امضا و شفاهی در کشور توسعه یافته است. کارشناسان اقتصادی رابطه مستقیمی را بین قراردادهای موقت نبود امنیت شغلی و چندشغله بودن پیدا کردهاند. یعنی معتقدند که بسیاری از کارگران در راستای قرارداد موقت بیکار و در راستای بیکاری و نداشتن منبع درآمد فقیر میشوند.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع امنیت کار آغاز گردید: در ابتدا آقای رسول عباسی با بیان ماده 23 اعلامیه جهانی حقوق بشر حق امنیت کار هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید، شرایط منصفانه و رضایتبخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دریافت نمایند هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایتبخشی ذیحق میشود که زندگی او و خانوادهاش را موافق شئون انسانی تأمین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی، تکمیل نماید؛ شروع کرد. هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیهها نیز شرکت کند سپس خانم شهلا شاهسونی به سلامت وروان کارگران با توجه به دو و سهشغله بودن و با اینکه بیکار هستند و از نظر سلامت روانی مشکلات زیادی دارند و بعضی افراد در جمهوری اسلامی بیش از 30 شغل دارند و به همین دلیل بازدهی مناسبی ندارند. خانم مهناز ترابی فرمودند: وقتی فردی کار میکند باید ار لحاظ درآمد و مزایا و بیمه در شرایط خوبی بسر ببرد و قرارداد دائم داشته باشد تا بتواند به دور از استرس فعالیت کند که متأسفانه در ایران چنین تضمینی نیست آقای عباسی فرمودند: اگر تضمینهای شغلی وجود داشته باشد جامعه سالمتری داریم. آقای مهدی افشارزاده فرمودند: تشکلهای کارگری به نوعی وابسته به گروههای سیاسی هستند و اینکه چقدر توانایی دارند به فضای سیاسی آن کشور بستگی دارد و با اینکه در ایران تشکلهای کارگری زیادی وجود دارد ولی هیچ کارایی ندارد و اگر اعتراض هم صورت گیرد با آنها به بدترین شکل ممکن برخورد میشود. آقای احسان احمدیخواه به این موضوع اشاره کردند که نصف عمر ما در زمینه کار میگذرد و اینکه شغلی که داریم با علاقه و اشتیاق انجام شود بهتر میتوانیم به پیشرفت برسیم و اینکه وقتی امنیت شغلی نیست و تعدی برای زندگی هم نیست واز نظر تولیدات ملی هم دچار مشکل میشویم آقای بهنام شیرمحمدی فرمودند: متأسفانه قراردادهای شغلی دست کارگر نیست ودست کارفرما است وهر وقت کارفرما بخواهد میتواند آن را اخراج کند و کارگر هم نمیتواند اعتراض کند. آقای صمد جعفری گفتند: این مشکلات را از قانون اساسی جمهوری اسلامی خواند و با بیان اینکه کارگران هیچ اختیاری از خود ندارند و مجبورند به خاطر امرار معاش تن به هر نوع شرایط کاری بدهند. آقای امیرحسین کریمی بیان کردند: فرهنگ جامعه هم باعث شده از قشر ضعیف سوء استفاده کنند و کارگران هم که از قشر ضعیف و آسیبپذیر جامعه هستند و اینکه از حق خودشان هم مطلع نیستند از آنها سوء استفاده میشود. خانم شهناز کریمزاده بیان کردند شغل پرستاری که شغلی پر زحمت است هم در آن امنیت شغلی وجود ندارد و همچنین با قراردادهای کوتاه مدت از پرستاران سوء استفاده میکنند. آقای شیرمحمدی فرمودند: در ایران هیچ امنیت شغلی صددرصدی وجود ندارد وعدم آگاهی از حقوق شهروندی باعث بروز چنین مشکلاتی میشود.
در پایان مسئول جلسه با تشکر از ادمینها: آقای مهدی افشارزاده وخانم آذر ارحمی و مسئولین ضبط صدا: حمید رضائی آذریانی و احسان احمدیخواه و منشی پایان نشست را اعلام کردند همکارانی که در این نشست همراه ما بودند عبارتند از: صادق فرخی قصرعاصمی، پریا ترابی، مهدی کریمی، مهران آهنگر، پویا حسابی، صادق نوری، صمد جعفری، احمد کشاورز مؤیدی، اکبر محمدی، علیرضا جهانبین، سمانه بیرجندی پژمان احمدی.
صیانت یا خیانت
مهدی کریمی
کمیسیون مشترک مجلس که تحت عنوان «حمایت از حقوق کاربران در فضای مجازی» فعالیت میکند، با ۱۸ رای مثبت و یک رای منفی کلیات طرحی را که در راستای محدودسازی حداکثری اینترنت و افزایش کنترل نظامیان بر اینترنت تهیه شده است، تصویب کرد.جلسه بررسی این طرح که عنوان آن « «طرح نظام تنظیم مقررات خدمات فضای مجازی» اعلام شده و به طرح «صیانت» نیز مشهور است، روز سهشنبه سوم اسفند در حالی تشکیل شد که مجلس ایران درگیر بررسی بودجه سال آینده است و برخی نمایندگان اصرار داشتند که جلسه کمیسیون پس از پایان رسیدگی به بودجه تشکیل شود، ولی این درخواست مورد قبول نمایندگان حامی محدودیت اینترنت قرار نگرفت.طرح صیانت پس از آن در دستور کار مجلس قرار گرفت که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در سخنرانیهای متعدد، فضای مجازی در ایران را «ول و رها» خواند و از محدود نکردن آن توسط نهادهای مسئول انتقاد کرد.خبرگزاری ایسنا در گزارشی نوشته که در جلسه کمیسیون مشترک، جلال رشیدی کوچی، نماینده مجلس، گفته است: «عدهای برای موافقت با این طرح با من تماس میگیرند و من را تهدید میکنند. این در حالی است که بعد از گذشت مدتی از آغاز به کار کمیسیون مشترک مردم هنوز نگران تصویب این طرح هستند.مخالفان «طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی» هشدار دادهاند که موضوع محدود به تحدید پیام رسانهای خارجی مهم مانند اینستاگرام نیست و در صورت تصویب این طرح، تغییرات بنیادین در نحوه فعالیت کاربران، نظارت بر اینترنت و پهنای باند ایجاد خواهد شد و هدف از آن اعمال محدودیت شدید در زمینه دسترسی به اینترنت است.در صورت تصویب این طرح به عنوان قانون، که در متن آن آمده است، از آن پس «همه دادهها نیز ضبط و نگهداری خواهند شد» و طبق این طرح، «ذخیره سازی و پردازش دادههای کاربران ایرانی مطابق مصوبات شورا و ضوابط و مقررات مربوط» یک روال عادی خواهد بود.بنابر این متن، همچنین مقرر شده که ایجاد و نگهداری و بهرهبرداری از گذرگاههای مرزی اینترنتی از سوی بخش خصوصی و غیردولتی بعد از لازمالاجرا شدن این قانون ممنوع شود و این امر به دست نظامیان سپرده خواهد شد.این طرح به دنبال اعمال فیلترینگ گستردهتر و پس از آن جایگزینی برخی اپلیکیشنها هستند. یکی از اپلیکیشنهای پیشنهادی اپلیکیشن روبینو است که قرار است جایگزین اینستاگرام شود.این اپلیکیشن را یک شرکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان امام اداره میکند. ستاد اجرایی فرمان امام، بزرگترین هلدینگ اقتصادی وابسته به دفتر رهبر جمهوری اسلامی است.برنامهریزی و سرمایهگذاری دولت ایران برای محدودیت بیشتر اینترنت در حالی صورت میگیرد که «خانه آزادی» در گزارش تازه خود مربوط به سال ۲۰۲۱، شاخص آزادی اینترنت کشورهای جهان را اعلام کرد و در این جدول ایران یکی از بدترین کشورها با کمترین آزادی اینترنت -حتی پایینتر از کشورهایی همچون بلاروس، ازبکستان و پاکستان- ردهبندی شده است.حکومت ایران، به موازات پیگیری برای تصویب این طرح، سالها است که به دلایل امنیتی و برای کنترل اعتراضها و سرکوبها یا سانسور وقایع سرکوبها، تحت عنوان راهاندازی «شبکه ملی» درصدد جدا کردن اینترنت داخلی (اینترنت) از اینترنت جهانی است. این طرح که از آن به عنوان «کلید قطع ارتباط با اینترنت جهانی» نام میبرند، قرار است تا پایان سال ۱۴۰۲ نهایی شود.برخی مقامهای حکومت ایران پیشنهاد دادهاند که در مسیر ایجاد شبکه ملی اطلاعات از تجربه کشورهایی چون روسیه و چین استفاده شود.از سوی دیگر، در روزهای اخیر گزارشهای متعددی درباره کاهش عامدانه سرعت اینترنت برای اختلال در دسترسی به شبکههای اجتماعی پرطرفدار مانند اینستاگرام منتشر شده است.در همین زمینه، روز گذشته وبسایت زومیت که اخبار حوزه فناوری را پوشش میدهد، در گزارشی نوشت که برخی شرکتهای اینترنتی گفتهاند پهنای شبکههای خارجی مانند اینستاگرام، واتساپ، تلگرام و کلابهاوس به عمد کم شده است.روزنامه «اعتماد»، چاپ تهران، نیز روز دوم اسفند در گزارشی نوشت که یکی از اهداف کاهش سرعت در اینترنت محدود کردن دسترسی به شبکههای اجتماعی پرطرفدار است و به نظر میرسد اتفاقی که برای پیامرسان وایبر در سال ۹۴ افتاد، قرار است برای اینستاگرام نیز رخ دهد و پهنای باند آن به قدری کاهش یابد که عملاً کاربران فراموش کنند که شبکه اجتماعیای به نام اینستاگرام وجود داشته است.دلی باید گفت: این اینترنت نیست که جامعه را به فساد میکشاند، این فساد مسئولان است که اینترنت آن را آشکار میکند.اگر اینترنت نبود، چگونه فساد چند هزار میلیاردی فرماندهان سپاه در این مقیاس بزرگ منتشر میشد و دل خامنهای و یارانش را به درد میآورد که دست آخر رهبر جمهوری اسلامی بگوید اینها (لجن پراکنی) است؟!باور بفرمایید اگر طرح صیانت دو سال زودتر تصویب شده بود، هواپیمای اوکراینی به دلیل نقص فنی سقوط کرده بود و بسیاری از ما هم با توجه به نداشتن دانش فنی لازم و سابقه سقوط هواپیماهای مختلف در جمهوری اسلامی، میپذیرفتیم.در عصر متاورس، در ایران ۱۹ نفر طی ۲۰ دقیقه برای محدود کردن ارتباط ۸۰ میلیون نفر با بقیه دنیا طرح صیانت تصویب نمایندگانی که خود را انقلابی معرفی کردند و شعارشان شفافیت و مبارزه با ظلم و فقر در جامعه بود حدود ۲ سال هست که حتی عرضه تصویب شعار انتخاباتی خودشان یعنی طرح شفافیت آرا را ندارند، برای تصویب طرح صیانت که ناقض حقوق اولیه ملت است، و تصویب ممنوعیت همراه داشتن سگ و گربه و فرزند آوری مردم به زور دست و پا میشکنند، کشور ایران دهها مشکل اساسی برای رسیدگی دارد از وضعیت بحران آب تا مشکلات جدی معیشتی، بعد اینها مشغول قدرتنمایی جناحی هستند.با این طرح نظارت بر رفتار کاربران تشدید خواهد شد که همین امر منجر به کاهش بیشتر آزادیهای سیاسی و اجتماعی آنها منجر میشود. کمیتهای انتصابی برای اینترنت تصمیم خواهد گرفت که هر وقت بخواهند اینترنت را مدیریت کنند میتوانند با مبنای قانونی اینترنت را قطع و وصل کنند و یا سرعت و پهنای باندش را کم یا زیاد کنند و همه این کارها به اسم قانون انجام خواهد شد. ابزارهای ارتباطی میان مردم آن هم در شرایط همهگیری کرونا، بیش از پیش مختل خواهد شد. آزادی مردم در استفاده از ابزارهای فناورانه بیش از پیش نقض خواهد شد. دسترسی به فیلترشکنها دشوارتر خواهد شد و ممکن است دسترسی به تلگرام و توئیتری که از طریق آن همین متنهای اعتراضی نوشته میشود بیش از پیش مختل شود و سازوکارهای فساد برانگیز به اسم حمایت از پیامرسانهای داخلی و صیانت از کاربران فضای مجازی شکل خواهد گرفت و برخی افراد و گروههای خاص از این امر منتفع خواهند شد.تصویب طرح صیانت یک بار دیگر نشان داد که مجلس انقلابی، نه منافع عامه مردم که منافع گروهی خاص را دنبال میکند؛ رأی بسیار پایین اکثر نمایندگان این مجلس و فرایند انتخابشان نیز مؤید همین امر است.
لایحه صیانت، کرامت و تأمین امنیت بانوان در مقابل خشونت- قسمت دوم
مریم حبیبی
در بسیاری از کشورهای اروپایی از مله سوئد، نروژ، آلمان و فرانسه چارچوب حقوقی به منظور پیگیری خشونتِ جسمی و یا جنسی، مورد بررسی قرار گرفته و مسئولیتهای عاملان خشونت و منافع قربانیان خشونت روشن گردیده است. در کشور سوئد بر اساس قانون، کتک زدن یا تهدید زنان حتی اگر در داخل خانه انجام گیرد جرم محسوب میشود. اجبار به همخوابگی، تجاوز به عنف و جرم محسوب شده و مستوجب مجازات است، که این امر در خصوص همسران نیز صادق است. سازمان عفو بین الملل اخیراً با اشاره به خشونت خانگی علیه زنان در جوامع سنتی جهان گفت؛ در کشوری مانند افغانستان که سنتهای زندگی فیؤدالی بسیار ریشه دار است، به زن به چشم دارایی نگاه میکنند و تجاوز به حقوق آنان بدون مجازات میماند، بنا به گفته سازمان عفو بین الملل، تعدد زوجات نیز میتواند به خشونت خانگی دامن زند، زیرا بر خلاف دستورات اسلامی، مردها به طور عموم برای ازدواج مجدد، اجازه همسر اول را جویا نمیشوند و مشاجره در این باره در خیلی از مواقع به خشونت منتهی میشود. تعدد زوجات و یا چندهمسری اکنون در کشور عراق به یک موضوع سیاسی تبدیل شده است. در ایران نیز در کنار دیگر مسائل مربوط به حقوق زن، افزایش آمار چندهمسریِ مردان موجب گردیده است تا زنان به ویژه در گروههای سنی بالاتر، بیش از گذشته نسبت به حقوق خود دغدغه داشته و برای حفظ آن اقدامهای حقوقی نمایند. در حالی که «ارزشهای سنتی» در ایران، در وحدت خود با بنیادگرایی مذهبی به خشونت جسمی و روانی علیه زنان مشروعیت میبخشد و زنان را از حقوق سیاسی و اجتماعی خود محروم میکنند. قوانین تبعیضآمیز علیه زنان در ایران که در بسیاری از موارد موجب تشدید خشونت علیه آنان میشود، کشتن و به قتل رساندن زن به دلیل داشتن ارتباط با مرد دیگر، اجبار زن به برقراری جنسی با شوهر، کتک زدن زن توسط شوهر، محدود کردن رفت و آمدهای زن، ایجاد ممانعت و جلوگیری از ادامه تحصیل و اشتغال زن، داشتن رضایت نامه کتبی از شوهر مبنی بر خروج و سفر زن به خارج از کشور و یا جلوگیری از خروج زن از کشور توسط شوهر و بسیاری خشونتهای دیگر را مجاز و قانونی کرده است. احکام تازیانه. سنگسار در قانون مجازات اسلامی خود بیانگر رفتار خشونت بار با زنان است. حال آنکه پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، نیروهای امنیتی با زنان که بخش عمده معترضان را تشکیل میدادند با خشونت برخورد کردند که به کشته و زخمی شدن شمار بسیاری از آن ها انجامید و برخی نیز مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. مشروط شدن حاکمیت پدر در نهایت موجب بازتولید شکلی دیگر از پدرسالاری شد که به حیث ماهیت یکی، اما در شکلِ بروز آن متفاوت است که آن را میتوان، تفکیک کرد زیرا که مطلقگرایی برای حفظ خود ناچار بود به بیش از یک فرد(همان پدر)تکیه کند که اینجا جریانی ظهور کرد که به جای یک پدر، پدرهای تکثر یافته ی ایدیؤلوژیک حاکم شدند و از همین جا بنیادگرایی آغاز شد و اگر در جریان انقلاب مشروطه، این سلطنت بود که به وسیله ی قانون محدود میشد، پس از بهمن57 این قانون است که به وسیله ی شریعت محدود میشود. مشکلات ناشی از تعارض حقوق زنان با مبانی فقهی رایج در جمهوری اسلامی سبب شده که لایحه مورد نظر مصوب گردد که البته به ایرادات و نواقص آن میپردازیم:/ از جمله مسائل اصلی و قابل توجه این لایحه آن است که شاید بیشتر برای زنانی با سطح اطلاعات بالا و آگاه از قوانین و حقوق خود نوشته شده است؛ و پرسش این است که چگونه میتواند از حقوق زنان روستایی و یا کسانی که از حقوق اولیه خود محرومند حمایت کند؟ آیا نباید این لایحه جامع و برای تمام زنان کشور نوشته شده باشد؟ از دیگر ایرادات عدم وجود تعریف دقیق و شفاف عباراتی نظیر توهین، تحقیر، خروج از عدالت و… است؛ که تشخیص وقوع جرم و ظلم به زن را دچار اشکال مینماید. همچنین در فصل سوم این لایحه که به وظایف نهادها اشاره شده است نبودن توضیح دقیق و شفاف سازی ها، امکان برداشتهای متفاوت و رد مسئولیتها را فراهم میکند. در بخشی از فصل چهارم به جرائم و مجازاتها اشاره کرده است، حال آنکه در قوانین موجود در کشور و پیشتر به این موارد پرداخته شده بود. و اساساً پرسش این است که هدف اصلی از این لایحه چیست؟ آسیبها و مشکلات اصلی کجا هستند و چرا قوانین تاکنون نتوانسته اند مانعی برای رفع این ظلمها شوند؟/ البته قوانین خود نباید عامل ایجاد مشکل در سایر بخشها باشد و در واقع اگر زن را انسانی دارای نقشهای گوناگون در جامعه و خانواده بدانیم این قوانین باید جامع باشند که صرف برطرف کردن ظلم در یک نهاد منجر به برهم زدن آرامش سایر بخشها نشود. ساختار غیر اجرایی تعریف شده نیز در این لایحه مورد ایراد است. حضور افراد متعدد و با اولویتهای جدا از هم اعم از معاونین وزرا، نمایندگان مجلس و. . . خود تشکیل و به سرانجام رسیدن این لایحه را در هالهای از ابهام قرار میدهد و میتوان اینطور گفت که بدون وجود تضمینی برای کارآمدی یک تشکیلات این قوانین تبدیل به نوشتههایی بر روی کاغذ میشوند در حالی که کاربرد هر قانون به «اجرایی» بودن آن است…
حقی به نام عدالت اجتماعی
کریم ناصری
عدالت اجتماعی عبارت است از، برقراری وضعی که همه افراد یک اجتماع بتوانند از اسباب آسایش و رفاه برخوردار باشند و قوانین، اعم از حقوقی و جزایی درباره همه افراد اجتماع بدون هیچگونه تبعیضی اجرا گردد. از همین رو سازمان ملل یک روز در سال را به نام عدالت اجتماعی نامگذاری کرده است و از کشورهای عضو دعوت کرده، که با اختصاص روز عدالت اجتماعی برای ترویج فعالیتهای ملی مطابق با اهداف اجلاس جهانی توسعه اجتماعی گام بردارند و در ریشهکن کردن فقر، ارتقا اشتغال کامل و کار مناسب، دسترسی به رفاه اجتماعی و برابری جنسیتی و عدالت تلاش کنند. برقراری عدالت اجتماعی آرزوی بشریت بوده و هم اکنون هم هست. برقراری عدالت در اجتماعات بشری باعث سعادت و خوشبختی انسانها میشود و وجود این کلمه در دنیای بشری امروزه، باعث داشتن حس برابری، تعادل و سعادت میشود. وجود عدالت اجتماعی در جوامع بشری قرار است از گسترش فقر جلوگیری کند و برای ریشهکن کردن آن تلاش کنند و همچنین موقعیتهای اجتماعی از طریق آموزش را افزایش دهد و از طریق ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر و تقسیم عادلانه درآمد شانسهای اجتماعی بیشتری در اختیار افراد قرار گیرد و از طریق برقراری نسبتاً عادلانه میان سطح درآمد و هزینههای اجتماعی همانند بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و امنیت اجتماعی را در جوامع فراهم کند. اما با پیشرفت هر چه بیشتر بشر در جهان و افزایش هر چه بیشتر دانش و آگاهی انسان امروزی نابرابری، تبعیض و فقر در بسیاری از جوامع نیز بیشتر دیده میشود. البته که بسیاری از کشورهای جهان درصدد محقق کردن عدالت اجتماعی، گامهایی بسیار بلند، درست و هدفمند برداشتهاند و در این راستا موفقیتهای بسیاری هم در سطح جوامع خود داشتهاند. اما کشورهایی که در آنها دیکتاتوری حکومت میکند و مردم در سایه ترس و خفقان دیکتاتور ناچار به زندگی هستند، عدالت اجتماعی معنای دیگری پیدا کرده و معنای کلمه عدالت از لفظی زیبا، که باید در درون خود تمام خوبیها، سعادت و تعادل را داشته باشد، تبدیل به زیر پا گذاشتن تمامی حقوق انسانی شده است و فقط در حد یک شعار باقی مانده است. ایران امروز که زیر چتر جمهوری اسلامی قرار دارد، یکی از آن دسته کشورهایی است، که عدالت اجتماعی در آن معنایی ندارد انقلاب اسلامی ایران با هدف تحقق و بهبود شاخصهای عدالت اجتماعی شکل گرفت و تحقق عدالت اجتماعی در دولتهای ایران یکی از شعارهای مهم سیاستمداران جمهوری اسلامی بوده است. اما این موضوع خیلی زود جای خودش را به فساد، رانتخواری، تبعیض در ابعاد طبقاتی، جنسیتی، مذهبی، قومی و حتی موقعیت جغرافیایی که افراد در ایران هستند داد. در بسیاری از نقاط جغرافیایی کشورمان، ساکنانی که در آن مناطق زندگی میکنند، حتی از وجود آب شرب سالم هم محروم هستند. امکانات موجود در شهرهای بزرگ و متوسط با شهرهای کوچک و روستاها برابری نمیکند شهرهای کوچک و روستاها از امکانات بهداشتی و آموزشی بهرهمند نیستند و حتی در شهرهای بزرگ هم افراد نمیتوانند سیستم بهداشتی یکسانی در دسترس داشته باشند. بیمارستانهای خصوصی و دولتی یک درمان و حتی یک رفتار یکسانی با بیماران ارائه نمیدهند و تمکن مالی افراد در این زمینه مهم است نه رعایت حقوق انسانی. کودکان هم در ایران با وجود چنین حکومت فاسدی در امان نیستند و شاهد افزایش روزافزون کودکان کار در سطح کشور هستیم، که این خود نشان دهنده نبود عدالت اجتماعی در تمام سطوح جامعه میباشد. در جمهوری اسلامی حتی در زمینه تحصیل کردن و انتخاب شغل افراد همیشه با مشکلات تبعیضآمیز و نبود عدالت روبهرو هستند و افراد با چالشهایی از جمله رانت و تبعیضهای مذهبی مواجه میشوند. تمامی این موارد حتی با وجود قوانینی در قانون اساسی جمهوری اسلامی که در اصل ۲۸، ۲۹ و ۴۸ به صراحت به آن پرداخته شده است، کماکان در حال اتفاق افتادن در جامعه ایران است. جمهوری اسلامی برای برقراری عدالت اجتماعی هیچگاه هیچ برنامهای نداشته است و هیچگاه درصدد از بین بردن این نوع بیعدالتیها نبوده است، زیرا که بنا و بقای خود را روی این بیعدالتیها ساخته است. عدالت برای مردم ایران تبدیل به یک آرزوی دست نیافتنی و کلمهای غریب تبدیل شده است و تنها چیزی که برای افراد جامعه در ایران باقی مانده است، بیاعتمادی و ناامیدی به آینده است. تنها زمانی یک جامعه میتواند به عدالت اجتماعی دست پیدا کند، که مردم به یک وحدت ملی و همبستگی برسند و هر چه افراد از سطح رفاه اجتماعی، دانش، فرهنگ، آموزش و بهداشت بیشتری برخوردار باشند، توانایی بیشتری برای تصمیمگیری در سرنوشت خود پیدا میکنند و میتوان آن را مطالبهگری مردم از حکومت قلمداد کرد. همچنین حاکمان کشور باید تصمیم بر بازنگری سیاستهای کشور در سطوح اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی بگیرند، و در این راه به دور از تبعیضات و تعصبات و رانت، قدمهایی بردارند تا بتوانند با استفاده از تمام موقعیتهای موجود در کشور و تنها با تکیه بر استفاده از استعدادها، تلاش و یکدلی، عدالت را برای تمامی اجتماع شکل دهند.
حقوق بشر و جنگ اوکراین
علی برومند
صلح جهانی در خطر است. تاریخ بار دیگر در حال تکرار شدن است و همه تلاشها برای ایجاد نظم بینالمللی با صلح و سازش نقش بر آب شدند و توافقنامههایی که انتظار میرفت مانع جنگ و درگیری شوند، نتوانستند از وقوع جنگ در هیچ جای جهان جلوگیری کنند. تجاوز و تصرف کشوری مستقل، نوپا و آزاد به نام اوکراین، توسط قدرتی جهانی به نام روسیه، برای هر انسان خیر خواه و صلحطلبی ایجاد نگرانی میکند. اگر بخواهیم از زاویه قانونی و بدون نگاه سیاستی و گرایشهای تعصبی این پدیده را قضاوت کنیم، به ناچار باید با خودمان رو راست باشیم و به سؤالهای اساسی پاسخ صادقانه دهیم. البته ابعاد حقوقی این سؤالها، بسیار فنی و گسترده است. عقل سالم اعتقاد دارد که اصل و اولویت در زندگی بشر، صلح است و جنگ تحمیلی بر صلح است. امروزه با وجود سازوکارهای حقوقی و دیپلماتیک، آغاز جنگ و خشونتورزی مربوط به ذهنهای بیمار، خودخواه و زیاده طلب است که به ناچار دفاع قربانیان جنگ را به دنبال دارد و باعث رنج بیهوده بشریت و شعله ور کردن آتش خصومت، خونریزی، ویرانی، آوارگی و فقر میشود. و گرنه، وجدان بشری در مسیر و در آرزوی صلح است. ملتها، چه در شرق و چه در غرب عالم، زندگی و زیبایی را در صلح میجویند نه در جنگ. پس دولتها و قدرتها اگر هنری دارند، درخت صلح و دوستی بکارند که صلح مقدم و اصیل است. ملتهای مختلف دنیا شاهد بدبختی، آوارگی، رنج و تعب مردم اوکراین پس از هجوم نظامی همه جانبه زمینی، هوایی ارتش روسیه علیه آن کشور هستند. نیاز به توضیح نیست که تحمیل جنگ علیه کشور و ملت اوکراین با جنگهای داخلی و نیابتی فرق اساسی دارد، بدون تردید، نقض آشکار صلح جهانی است و هیچ کمکی به امنیت مردم اوکراین، منطقه، جهان و خود روسیه نمیکند. نفس اقدام به حمله همه جانبه به مرزهای یک کشور، تجاوز و جنایت بینالمللی است. کشتار فجیع انسانهای بیدفاع، زنان، کودکان، سالمندان، بیماران و همه اشخاص غیرنظامی، یا نسلکشی و پاکسازی قومی و نژادی هم هر کدام در زمره جنایت جنگی است و مرتکبین آن مشمول مجازات سنگین هستند. اکنون روسیه با تجاوز نظامی تمام عیار به اوکراین، خود به عنوان یکی از بنیانگذاران اولیه سازمان ملل و عضو اصلی و دائمی شورای امنیت، مقررات منشور و وظایف شورای امنیت را نادیده گرفته و صلح جهانی را به خطر انداخته است. تردیدی نیست که روسیه در این مسیر بازنده اصلی است. چون کاخ کرملین ایده نوین و مثبتی را به جهان عرضه نمیکند و افکار عمومی جامعه جهانی به هیچ قیمتی حاضر نمیشود دستآوردهای مثبت بشری را نادیده بگیرد. این که آقای پوتین اعلام کرده که بر اساس ماده ۵۱ منشور به اوکراین حمله نظامی کرده، ادعای باطلی است. چون ماده ۵۱ منشور فقط و فقط در صورت وقوع حمله نظامی اجازه مشروط برای دفاع مشروع صادر میکند. دنیا شاهد است که اوکراین مرتکب جنگ و تجاوز به خاک روسیه نشده است. امروز مقاومت مردم اوکراین، دفاع مشروع است. چون روسیه آغازگر جنگ است. حکام مسکو بر این اقدام غیرقانونی خود هر اسمی بگذارند، متجاوز و محکوم هستند. بر خلاف خواست عمومی مردم، موضعگیریهای فعلی دولتمردان ایران در قبال اقدامهای ناهنجار و تجاوزگرانه روسیه، دستآوردهای تاریخی و بشردوستانه ملت ایران را خدشه دار میکند. این در حالی است که شواهد تاریخی و حقوقی چند قرن اخیر نشان میدهد که موضع ملت ایران همواره در جهت حمایت از صلح و دفاع از قربانیان و مظلومان جنگ، تجاوز و اشغال بوده است. آرمانهای انقلاب ۵۷ و قانون اساسی جمهوری اسلامی به شکل آشکارتری این خواست عمومی ملت ایران را بازتاب میدهد. اشغال اوکراین قبل از هر چیز، جنگ همه جانبه صدام علیه ایران را برای ایرانیان تداعی میکند که دست بر قضا، با تشویقها و حمایتهای گسترده حکام کرملین و دیگر قدرتهای جهانی صورت گرفت. رزمندگان، ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران در قضیه جنگ تحملیلی عراق، درس بزرگی را در تاریخ به ثبت رساندند. با ایستادگی در مقابل متجاوز، نهایت سعی را در رعایت اصول انسانی و حقوق غیرنظامیان به نمایش گذاشتند که دست آورد کمی نیست. حفظ دستآوردهای انسانی ملت از وظایف دولت است. منافع ملی در گرو این خواست عمومی است و هر اقدام و موضع گیری و رأی آن، مغایر منافع و امنیت ملی است. هیات نمایندگان ایران در نشست فوری مجمع عمومی سازمان ملل درماه مارس سال ۲۰۲۲،در حالی به قطعنامه محکومیت جنگ روسیه علیه اوکراین رأی ممتنع (خنثی) داد که حکومت جمهوری اسلامی ایران خود همیشه، رعایت تعهدات منشور ملل متحد، رعایت حقوق بشر و حمایت از مظلومان جهان را شعار خود قرار میدهد. در واقع، حاملان پیام مردم ایران، آرمان ملت را شعار خود قرار ندادند و در عمل به نفع اقدام غیرقانونی و غیرانسانی روسیه گام برداشتند. و این یک رسوایی و ننگ بزرگی بود برای حکومتی که همیشه خود را حامی حقوق بشر میداند. وقتی در اشغال کریمه توسط روسیه سکوت میکنید، وقتی جنگ علیه اوکراین را با صراحت و صلابت محکوم نمیکنید، آیا خودتان دچار معیارهای یک بام و دو هوا نشدهاید؟ بعد از این، کشتار مردم مظلوم یمن توسط سعودی یا اشغال فلسطین توسط اسرائیل را با کدام معیار محکوم میکنید؟ این سیاست دوگانه با کدام اصل قانون اساسی و آرمان دیرینه ملت ایران سازگار است؟ ملت ایران (نه حکومت ایران) ثابت کرده که استقلال، توان و قدرت اقتصادی و دفاعی خود را در کنار حمایت از مظلوم و طرد زورگویان و ناقضان صلح میخواهند نه حمایت از ظالم پس این دولتمردان ایران بیایید تا بیش از این دیر نشده، موضع خود را تغییر دهید و همگام با اکثریت جامعه از صلح و مظلوم حمایت کنید.
خشونت نمادین علیه اقلیتهای دینی
معصومه بهمنی راد
در نگاه بخش بزرگی از مسئولان در ایران هر حکومتی حق دارد دین مورد نظر و اصول آن را به همه مردم تحمیل کند. دستگاههای تبلیغاتی حکومتی هم پیوسته این گزاره نادرست را تکرار میکنند که گویا در همه دنیا در به روی همین پاشنه میچرخد و نظامهای سیاسی دیگر هم به این گونه با شهروندان خود رفتار میکنند. این تبلیغات نادرست سبب شده همین باور ضد دموکراتیک برای بخشی از افکار عمومی ایران هم به وجود آید که گویا همه حکومتها نماینده یک دین خاص هستند و تحمیل یک دین در مدرسه، دانشگاه و عرصه عمومی امری طبیعی و عادی است. درست به همین دلیل است که گاه سمتگیریهای بسیار مذهبی (شیعه)-ایدئولوژیک نظام آموزشی و تبعیضهایی که به اقلیتهای دینی «قانونی» و «غیرقانونی» یا کسانی که باور دینی خاصی ندارند تحمیل میشود کمتر در جامعه مورد بحث قرار میگیرد. در ایران اقلیتهای به رسمیت شناخته شده (سنیها، مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان) اجازه دارند مدارس خاص خود را داشته باشند. اما همزمان اقلیتهای پنهان مانند بهاییها، به رسمیت شناخته نمیشوند یا دانشآموزانی که به دین خاصی گرایش ندارند ناچار هستند در کنار دانشآموزان دیگر، کلاسهای دینی دانشآموزان مدارس شیعه را دنبال کنند. واقعیت این است که حتی دادن حق آموزش دینی به اقلیتهای رسمی هم همه مشکل تبعیض و تحمیل دینی در مدارس ایران را حل نمیکند. چرا که نظام آموزشی ایران برای تبلیغات گسترده مذهبی فقط به کلاسهای درس دینی بسنده نمیکند و بخشی از مطالب دروسی مانند تاریخ، فارسی و تعلیمات اجتماعی و حتی گاه کتابهای علمی هم به موضوعات و تبلیغات دین شیعه اختصاص دارد. در نتیجه دانشآموزان غیر شیعه ناچار هستند مطالب دینی را که با باورهای آنها متفاوت است به اشکال متفاوت در کلاسهای دیگر یاد بگیرند. در کنار مطالب درسی بخشی اصلی فعالیتهای فوق برنامه اجباری یا اختیاری مضمونی دینی و سیاسی-ایدئولوژیک دارند. به این گونه است که دانشآموزان بدون داشتن حق انتخاب نوعی خشونت نمادین نظاممند (سیستماتیک) را در حوزه آموزش دینی زندگی میکنند. سهم بهائیان از تبعیض و محرومیت قابل مقایسه با سایر اقلیتهای دینی یا دانشآموزان دگرباش نیست. در کنار فشارها و تبعیضهای آشکار و پنهان، متون درسی یا فعالیتهای روزمره فوق برنامه برخوردی بسیاری خصمانه و منفی با آنها دارند. بهائیان در کتابهای درسی و در تربیونهای رسمی آشکارا مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند و به آنها برچسب «نجس»، «ضد دین»، «کافر» و «جاسوس بیگانه» زده میشود. در کتاب تاریخ سال سوم راهنمایی سال ۱۳۹۱ (صفحه ۳۷) در درسی به عنوان «فرقهسازی استعمار» گفته میشود: «حکومتهای انگلیس و روس از وحدت مسلمانان در ایران به شدت وحشت داشتند. از این رو کوشیدند تا در میان مردم تفرقه بیندازند و یگانگی آنان را از میان ببرند. یکی از کارهای آنها در تفرقهاندازی، حمایت از مذاهب ساختگی جدید بود. از جمله این مذهبهای دروغین، بابیگری و بهائیگری بود. ابتدا سید علی محمد بنیان گذار فرقه بابیه ادعای بابیت کرد … ادعای سید علی محمد باب سبب ایجاد فتنه بزرگی بنام فتنه باب شد و فرقه بابیه را ایجاد کرد که از طرف روسیه و انگلستان، مورد حمایت واقع شد». نویسنده پس از اشاره به اعدام سید علی محمد باب به میرزا حسینعلی نوری اشاره میکند و ادامه میدهد که «میرزا حسینعلی نوری که به خود لقب بهاء داده بود مدتی بعد خود را پیامبری جدید خواند و فرقه بهائی را بوجود آورد که این نیز مورد حمایت انگستان بود». نسل جوان ایران با چنین ادبیات و گفتمانی آموزش میبیند و شاید کمتر فرصت مییابد با تاریخی غیرایدئولوژیک، غیرسوددار، آکادمیک و عینی از وقایع گذشته ایران آشنا شود و با فرهنگ و ارزشهای جامعه چند هویتی خو بگیرد. در برابر دانشآموزان بهایی به عنوان قربانیان اصلی این برخوردها در مدارس از چه حقوق و امکانی برای دفاع از خود و گفتن روایت خود از تاریخ برخوردارند؟ آیا میان سکوت و فرو خوردن خشم درونی ناشی از این تحقیر دائمی یا عطای این آموزش را به لقایش بخشیدن راه دیگری هم برای آنها باقی میماند؟ آنان قربانیان بدون دفاع این گفتمان کینهتوزانه و تبعیضآمیز و ظلم و خشونت نهادی هستند که کمتر کسی از آن با خبر میشود. در برابر گفتمانی که هنوز در حال و هوای دنیای قرون گذشته است، رؤیای جامعه تکهویتی مذهبی را در سر میپروراند، مفهوم شهروندی و کثرتگرایی هویتی را نمیپذیرد و قادر به دست برداشتن از کینهها و دشمنیهای تاریخی نیست باید از حق آموزش و از حق آموزش بدون تبعیض برای همگان و آموزش مبتنی بر احترام به هویتهای دیگر دفاع کرد. چگونه میتوان در دنیایی که شهروندی و حقوق انسانی عام و جهانشمول صرف نظر از باورهای دینی، جنسیت، نژاد، موقعیت اجتماعی یا سبک و سیاق زندگی به یک اصل بنیادی تبدیل شده افراد را بر اساس هویت مذهبی از یکدیگر متفاوت کرد؟ این حق جهانشمول به این معناست که حتی پرسش درباره دین دیگران هم میتواند به معنای نوعی تفتیش عقاید و دخالت در امور خصوصی افراد باشد. حکومت دینی که به دین مردم کار دارد، از دریچه دین به شهروندان خود نگاه میکند و میخواهد بداند هر کسی چه دینی دارد یا نوع خاصی از دینداری را به آنها تحمیل کند در عمل تبعیض در جامعه را بر پایه هویت دینی و نوع دینداری ساختاری میکند. تجربه ایران مصداق روشن کارکرد یک حکومت دینی بسته است که مردم را بر پایه دین تقسیم میکند و هر روز به بهانههای گوناگون از مردم درباره دینشان میپرسد، به خاطر دینشان آنها را مجازات میکند یا از آنها میخواهد به گونهای که او میخواهد دیندار باشند حکومت دینی در عصر ما در عمل معنایی جز اعلام جنگ مذهبی به شهروندانی که با ایدئولوژی حکومتی همساز نیستند ندارد. در این جنگ سرد طرفهای درگیر نیروی برابر ندارند، یکی در حکومت است و سرمست از قدرت، اشکال گوناگون خشونت را به نام قانون دینی یا با بیقانونی علیه غیرخودیها اعمال میکند. طرف مقابل اما قربانی تبعیض عریان و خشونت ساختاری است و از حق دفاع از خود محروم است چرا که در این بازی نابرابر و یک سویه حکومت دینی و نهادهای رسمی هم طرف دعوا هستند و هم داور. ظلم و فشارهای جمهوری اسلامی بر کسی پنهان نیست ظلمی که مسئولیت مستقیم آن به عهده شخص خامنه ای است فشار بر اقلیتهای مذهبی و دینی و نژادی و فراری دادن آنها به دیگر کشورهای همسایه و پناه بردن به سازمان ملل و اسکان شدن آنها در کشورهای اروپایی و غیر… چرا که هویت رژیم برایشان آشکار بود و عدهای از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ پناه می بردند برای رهایی از ظلم و ستم، چرا که هویت آنها در شهرهای کوچک شناخته شده بود به همین دلیل مهاجرت کرده و فروش ملک و املاک خود به قیمتی ناچیز بسنده میکردند. حقه بازی و ریاکاری اوجش زمان انتخابات و گول زدن اقلیتهای دینی و مذهبی هست ایران همواره از نیروی انسانی آنها در فرایندهای مختلف انتخابات به نفع خود استفاده کرده و برای بدست آوردن رای مورد نیاز برای کاندیداتوری مورد انتخاب خویش با استفاده از نفوذ در میان بزرگان اقلیتها تحت فشار در آوردن آنها و عده و وعیدهای باطل نظرات آنها را جلب کرده و به سود خویش کارزار را به عهده گرفته و موفق به انجام هر انتخاباتی شدند. در این چهل سال گذشته چه کسانی بر ما حکومت میکنند؟ سؤالی که همواره بیشتر مردمان سرزمینمان از خودشان هزاران بار پرسیده اند به راستی که اینان بر ما حکومت میکنند کیستند همواره سیاستهای رژیم در این بوده که اسلام تحمیلی را بر مردمانش تحمیل تر کند و آنها را به معنویات فرا خواند و همواره شکم آنها را خالی نگه دارد در این میان به سیاستهای کثیف خود ادامه دهد و قدرت نمایی بی فایده برای جامعه خویش در اذهان آنها وارد کند فقط ادعای قدرت خاور میانه در ذهن مردمانش جای داده و از دیگر حقوق بشری و انسانی آنها را دور کرده و همواره حق حاکمیت بر تعیین سرنوشت خویش را از آنها گرفته حق آزادی بیان حق انتخاب دین حق زندگی اینها ابتداییترین حقوق انسانی است که رژیم سرکوبگر ایران از مردم خود غصب کرده. به امید رهایی از چنگال ظلم و استبداد.
اهواز: کسی صدایمان را میشنود؛ ما نه آب داریم نه هوا؛ ولی هنوز زندهایم
مینا آقابیگی
مینویسیم؛ مینویسیم؛ میخوانیم و میخوانیم؛ هر روز تجزیه و تحلیل میکنیم؛ اما هر روز ایران تیره و تیرهتر !!!!خوزستان شهری در دل نخلستان با مردمی خون گرم و دوست داشتنی؛ شهری که با دارا بودن رودهای کارون؛ دز؛ مارون؛ کرخه؛ و بهمنشیر یکی از پرآبترین مناطق ایران است؛ که تمدنهای بزرگی در کنار آنها شکل گرفته؛ شهری که یک سوم منابع آبی ایران را دارد؛ از بیآبی در حال تلف شدن است؛ استانی غرق در طلای سیاه که دولتمردان نفت آن را پمپاژ میکنند و همه جا میفروشند و سود آن را میبرند؛ شهری که با ثروتش کل دخلوخرج ایران را میدهد؛ اما مردم خودش از ابتداییترین حقوق که همانا آب و هوا است؛ هیچ ندارد سدسازی که یک صنعت مستمر پولساز و یک منبع پایدار درآمد برای سازندگان آن یعنی دولتمردان ایران است. طوری که این درآمد از مطالعه تا اجرا و تعیین محل سد شروع شده و با فعالیتهایی مانند لایروبی، تعمیر، حفظ و نگهداری همواره ادامه دارد. علاوه بر سودهای دائمی و هنگفت، ارگانهای حکومت نیاز به آب دارند بخصوص صنایعی با مصرف آب بالا که عمدتا نظامی هستند و تعدادی از این سدها برای تأمین آب برای این سیستمها میباشد در نتیجه دولت برای سود و در آمد خودش، محیط زیست را به نابودی کشانده است. یکی دیگر از ضررهای سدسازی این است که آب رودخانهها پشت دیواره سد جمع و تماسش با هوا زیاد میشود، نتیجه این امر هم تبخیر بالای آب است به طوری که الان ۹۰ میلیارد متر مکعب آب مصرف میکنیم که ۳۰ میلیارد متر مکعب آن تبخیر میشود. دولت نابخرد وضعیت آب را در خوزستان که یک سوم رودهای ایران به آن میریزند و پرآبترین و بلندترین رود ایران را دارد با چنان بیآبی روبرو کرده است حدود ۱۱ شهر استان خوزستان در بحران خشکسالی و بیآبی قرار دارند و۶۶۰ روستا فاقد آب میباشند. این بار گرد و غبار گسترده در خوزستان زندگی و سلامت مردم این استان را مختل کرد؛ با توجه به شرایط کمبارشی و کمآبی، تکرار پدیده گرد و غبار بیشتر میشود، آیا میشود تصور کرد در گرمای سوزان و شرجی خوزستان کودکی که از فرط بازی نفس در سینهاش بند آمده و صورتش پوشیده از گرد و غبار است؛ یا مادری که نفسش به شماره افتاده و پدری که زیر گرمای داغ و سوزان راه گلویش بسته شده؛ چه دردآور است که مشاهده میکنیم؛ چشمهای خوزستانیها میسوزد و میسوزد و میسوزد و لبهایشان همچنان خشک و خشک از بیآبی؛ باز ما نظارهگریم؛ قلبمان به درد میآید؛ چطور و چگونه به خوزستان تنها و مظلوم میشود کمک کرد. آخرین باری که گرد و غبار گسترده در خوزستان زندگی و سلامت مردم این استان را مختل کرد پنج سال پیش بود. در روزهای اخیر اما به نظر میرسد تکرار این رویداد و حتی بدتر از آن بسیار نزدیک است. رودخانه دجله یکی از مهمترین منابع آبگیری تالاب بینالمللی هورالعظیم است که از یک سو سدسازیهای ترکیه بخش عراقی آن را خشک و به شدت مستعد برخاستن گرد و خاک کرده و در سوی دیگر نیز بارشهای اندک باران در بالا دست رودخانه کرخه این تالاب را با خطر خشکی مواجه کرده. دولت بیکفایت هیچ تدبیری برای خوزستان ندارد. و تنها نفت آن را استخراج کرده و به تاراج میبرد. حال نه تنها خوزستان آب ندارد؛ هوا ندارد؛ دیگر تاب هم ندارد.
بحران خشونت و عوامل آن در جامعه ایران
اسفندیار سنگری
بسیاری مردم ایران را مردمانی خشن با آستانه تحمل پایین میدانند. مردمانی که ادبیات محاوره آنها مهربانانه نیست و دائم با هم درگیر هستند، حتی سعی میکنند تعاملات و کنشهای عادی روزمرهشان را با روشهای خشن انجام دهند. چرا مردم ایران در فرایند اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری تبدیل به انسانهای خشن شدند و در کوچکترین اتفاقی از خودشان رفلکسهایی نشان میدهند که طبیعتاً رفلکسهای شایستهای نیست. کارشناسان یکی از بزرگترین معضلات جامعه ایران که باعث میشود، آستانه صبر مردم پایین بیاید و خشونت را اعمال کنند، این است که نمیدانند، بین سنت و مدرنیته کدام بهتر است. آنها همچنین دین گریزی و سرخوردگی را از عوامل بروز رفتارهای خشن میدانند و میگویند در زمینه رفتارهای خشونتآمیز در مرز فاجعه هستیم و در صورتی که نگاه نسبی گرایانه به جامعه بیاید و اندیشه حاکم شود، میتوانیم آینده خوبی را پیشبینی کنیم. بحث خشونت و پرخاشگری بحثی است که هم از لحاظ جامعهشناسی و هم کردارشناسی باید ابتدا تیپولوژی آن مشخص شود؛ باید ابتدا به این مسئله بپردازیم که بحث خشونت و پرخاشگری که امروز در جامعه ما وجود دارد، یک معضل ذاتی و فطری است یا یک معضل اکتسابی و اجتماعی؟ پس از آن لازم است که این مسأله را آسیبشناسی و کالبدشناسی کنیم. در بحثهای جامعهشناسی و کردارشناسی معتقد هستیم که بحث پرخاشگری، خشونت یا جملات سخیفی که بین مردم وجود دارد و متأسفانه آستانه تحمل مردم ما در رفتارهایشان پایین آمده، مسألهای دو سویه است؛ یعنی هم به نوعی ذاتی و فطری و هم به نوعی اکتسابی و اجتماعی است. اندیشمندان متعددی در این زمینه نظر دادهاند، افرادی مثل فروید، لورنس و اریک فروم معتقدند که پرخاشگری در ذات انسانها وجود دارد و انسانها زمانی که احساس کنند از لحاظ طبیعی خواستهها و غرایزشان مورد تهدید قرار میگیرد اتوماتیک این وضعیت پرخاشگری در آنها ظهور پیدا میکند، اما تعدادی از اندیشمندان هستند که معتقدند خیر، این وضعیت خشونت در انسانها پدیده یا مسئلهای است که اکتسابی میباشد. یعنی افراد در روند جامعه پذیر شدن و حتی در روند فرهنگ پذیریشان در آن بستری که زندگی میکنند چه خانواده، چه تعامل با گروه همسالان یا مدرسه باشد، اینها آموزش میبینند که خشن شوند یعنی خشونت تنها اکتسابی نیست. افرادی مثل دورکیم و مرتون در نظریههایی که دادهاند معتقدند که بحث خشونت بحثی است که انسانها از جامعه کسب میکنند. حال باید ابتدا ببینیم که در جامعه ما چه اتفاقاتی رخ داده است، چه عاملی باعث شده که مردم ما در فرایند اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری تبدیل به انسانهای خشن شدند؟ انسانهایی با آستانه تحمل پایین! در کوچکترین اتفاقی از خودشان رفلکسهایی نشان میدهند که طبیعتاً رفلکسهای شایستهای نیست. بسیاری، مردم ایران را مردمانی خشن، مردمانی غمگین و مردمانی با آستانه تحمل پایین میدانند. مردمانی که ادبیات محاورهایشان هم ادبیاتی است که مهربانانه نمیباشد. مردمی هستند که خوشحال نیستند و دائم با هم درگیر هستند، حتی سعی میکنند تعاملات عادی و کنشهای عادی روزمرهشان را با روشهای خشن انجام بدهند. به نظر من ابتدا باید این مسأله بررسی شود که چه عواملی باعث میگردد که مردم به سمت خشونت در رفتارهایشان گرایش پیدا کنند؟ انسانها اگر در زندگی اجتماعی و زندگی فردی خود شاخص نداشته باشند دچار ناهنجاری میشوند مخصوصاً در جوانان ما میبینیم این پدیده ناهنجاری، پدیده بیاعتقادی و تقدسزدایی را به وجود میآورد. این تقدسزدایی در شرایطی صورت گرفته است که کارگزاران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی هدفشان این بوده که جامعه دینی شود. هدف این بوده که جامعه بیشتر دینی شود. جامعه ما جامعه ام القرای جهان اسلام شود. چه شد که نشد و چیز دیگری شد؟ این نیاز به تحلیل جامعی دارد. ما باید نگاه کنیم که با چه توانی میخواستند جامعه را مدیریت کنند؟ داشتهها چه هست؟ ما میبینیم افراد میآیند شعار میدهند مردم هم راه میافتند. توده مردم آن دانش سیاسی اجتماعی را ندارند، اما روشنفکران، جامعهشناسان نگاه میکنند، میگویند با این داشتهها نمیشود چنین پروژههایی را پیش برد. ما به دنبال چه بودیم و اکنون به کجا رسیدیم. آنچه که خیلی مهم است بوجود آمدن شکافهای خیلی عمیق طبقاتی، اقتصادی، اجتماعی، و متأسفانه فرهنگی است در حال حاضر در جامعه ما هست. جامعه ما در یک گذاری بین سنت و مدرنیته گیر کرده است. آن قفس آهنی و اکنون تبدیل به جاگرنات شده است! جاگرنات میگوید مدرنیته مثل یک چرخه ویرانگر میماند، ما نمیدانیم این میچرخد و میرود و به کجا خواهد رسید؟ مردم ما آنجا گیر کردند، بعضیها هنوز دایه سنت را دارند. بعضیها هنوز معتقد هستند که برای این که ما در آن چرخه جاگرنات مدرنیته شدن نابود و خرد نشویم باید به سنتها بچسبیم، برخیها که قشر جوان جامعه و قشر غالب جامعه را تشکیل میدهند نمیخواهند تابع سنتها باشند، میخواهد مدرن باشند. اما مدرن شدن با مدرنیزه هم تفاوت خودش را دارد. بنابراین یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما که باعث میشود آستانه صبر مردم پایین بیاید و خشونت را اعمال کنند در زندگی این است که در این گذار ماندن بین سنت و مدرنیته کدام بهتر است، کدام ما را به سرمنزل مقصود میرساند و تاکنون نیز متأسفانه ما نتوانستیم نه تنها آن را کم کنیم بلکه شاهد هستیم که بسیار هم بیشتر شده مسأله شکاف است. شکاف اقتصادی بسیار عمیق. معضلات اقتصادی و بغضهای فروخورده. شاید من که در آستانه میانسالی هستم و یا پدر و مادر من بتوانند این مسئله را تحمل کنند اما شاید دختر نوجوان من یا دیگری به عنوان فردی که ابتدای جوانی هستید نتوانید این مسئله را به عنوان بغضهای فروخورده و خواستههای درست و حقیقی و حیاتی شما تحمل کنید. وقتی که خواستهها انجام نپذیرد و شما توانایی رسیدن به آنها را از مسیرهای مثبت نداشته باشید، به هر حال در هر شرایطی شما انسان خشن میشوید و این خشونت باعث میشود که اعتماد اجتماعی شما از بین برود. ما در جامعهای زندگی میکنیم که دایه اسلام مداری داریم اما میبینیم که تضاد طبقاتی چقدر زیاد شده است. فاصله اقتصادی چه قدر زیاد است. اینها معضلاتی است که باید به آنها رسیدگی شود. وقتی که فاصله طبقاتی زیاد میشود و وقتی که مردم از لحاظ طبیعی نتوانند به طبیعیترین و اساسیترین خواستههایشان از راههای معقول و صحیح دست پیدا کنند، ناخودآگاه به این میاندیشند که دیگران از چه راهی توانستند به این مسیر برسند! این مسایل در انسانها موجب بروز خشم میشود، بغضهای فرو خورده! خواستههایی که برآورده نشدند. از لحاظ فرهنگی هم همینطور است. ما در جامعهای زندگی میکنیم که متأسفانه خیلی از جوانان ما در حال حاضر نمیدانند خوب و بد چیست، ما باید برای مردم فرهنگ سازی کنیم و این را برای آنها جا بیاندازیم که فرهنگ خوب و مثبت الزاماً ثروتمند بودن و الزاماً سوار اتومبیل خوب شدن نیست. اما در حال حاضر میبینیم که در جامعه ما این گونه نیست بنابراین آن جوانی که نمیتواند خانه خوب داشته باشد، اتومبیل خوب سوار شود و بر حسب مد روز پوشش خود را تنظیم کند، وقتی میبیند جوان دیگری از تمام این امکانات برخوردار است حالا به عناوین مختلف یا توسط پدرانی که امکانات داشتند یا حالا از طریق راههای معقول یا غیرمعقول این فرد به چه نقطهای رسیده، این جوان احساس سرخوردگی در جامعه میکند. سرخوردگی باعث بروز رفتارهای خشن میشود. ما باید این شکافها را در نظر بگیریم، باید بیاییم تکلیف خودمان را بین سنت و مدرنیته مشخص کنیم، باید بیاییم تکلیف خودمان و خصوصاً جوانانمان را روشن کنیم، باید برای جوانان کار کنیم، باید برای جوانان یک فرهنگ درست، اصیل، بدیع مشخص کنیم که سلامت زندگی کردن و خوب زندگی کردن چیست. کودکان ما با دیدن آموزش میبینند، نه با شنیدن. کودکی که نگاه میکند پدرش پشت فرمان برای سبقت گرفتن از دیگری چراغ قرمز را رد میکند و مادرش به پدرش لبخند به پدرش میزند و او را به چشم یک قهرمان میبیند، پدر آن برای آن بچه یک قهرمان میشود. قهرمانی که چراغ قرمز را رد کرد برای این که از دیگری سبقت بگیرد. آن بچه نه تنها در آینده چراغ قرمز را رد میکند بلکه تمام خطوط قرمز جامعه را هم رد خواهد کرد و برای خودش قهرمان میشود. آن موقع فردی که یاد گرفته و در خانواده فرهنگی بزرگ شده و یاد گرفته است که نباید خطوط قرمز را رد کند، نباید چراغ قرمز را رد کند هیچ وقت نمی تواند مثل آن یکی بچه به خواستههایش برسد، چون یاد گرفته که با نظم، انضباط و سامان مند زندگی کند. آن فرد اتوماتیک یک فرد خشن و یک فرد بیاعتماد نسبت به همه موازین اجتماعی میشود. ونیز وقت اکثریت مردم جامعه ما برای کار کردن است در حالی که اگر قرار بود وقتی برای کار، وقتی برای تفریحات سالم باشد و این در قانون اساسی ما بدین گونه پیشبینی شده بود اما میبینیم همهی اوقات برای کار است. این شکاف طبقاتی باعث شده است که انواع ناهنجاریها، پرخاشگریها، خشونتها، به طرق مختلف در جامعه وجود داشته باشد و بسط پیدا کند یک مسئله دیگر هم هست که این مسئلهی پرخاشگری را دامن میزند، این هست که جامعهی ما کجا باید آموزش ببیند؟ خانواده! خانوادهای که به خاطر مسائل مختلف که مسئله اقتصادی یکی از مهمترین آنهاست در مقطع فعلی دچار تنش است. فرد یا افرادی که در خانوادهای پرتنش که توام با انواع پرخاشگری کلامی و حتی فیزیکی مواجه هستند این پرخاشگری را در خانواده یاد میگیرد و بعد به مدرسه میروند و در مدرسه میبیند که معلم هم با حداقل حقوقی که دارد زندگی میکند و حوصله تدریس ندارد و آستانه تحملش پایین است و با کوچکترین مسئلهای آستانهی تحملش پایین میآید و به دانش آموزان توهین یا را کتک میزند، ما موارد متعددی را در فضای مجازی میبینیم و این مسأله تأسفآور است. خب این یاد میگیرد و با دوستانش هم راحتترین کار را انتخاب میکند یعنی خشونت را انتخاب میکند خشونت اینقدر گسترده میشود، آستانه تحمل در جامعه پایین میرود که با نگاه کردن همدیگر هم مسئله ایجاد میشود، یعنی تحمل نگاه همدیگر را هم ندارند و مسئله به خشونت کلامی کشیده میشود. با توجه به ارتقای سطح سواد و بالا رفتن میزان تحصیلات در جامعه، اما گویا میزان پرخاشگریها و بد اخلاقیها در جامعه نسبت به قبل بیشتر شده است، علت این مسأله چیست؟ و اینکه در فضای مجازی هم شاهد کاربرد کلمات زشت و فحاشی هستیم، در فراگیری بیادبیها و پرخاشگریهای کلامی، فضای حقیقی و مجازی تفاوتی با یکدیگر دارند؟ موضوع و بحث خشونت هیچ ارتباطی به طبقه تحصیلاتی و اقتصادی ندارد. ابراز خشونت و انجام خشونت خصوصاً از ناحیه آقایان در خانواده نسبت به کودکان، نسبت به بانوان و متأسفانه به کهنسالان و این سه قشر اجتماعی هیچ ارتباطی به طبقه، میزان تحصیلات و طبقه اقتصادی ندارد. تحقیقات به عمل آمده نشان داده است که حتی آقایانی که سطح سواد فوقالعاده بالایی قرار دارند و از امکانات مالی خیلی بالایی برخوردارند، اعمال خشونت در خانواده نسبت به همسر، فرزند یا سالمندان داخل منزل دارند؛ این مسأله برمیگردد به آن قضیه که آستانه تحمل مردم پایین آمده است… ادامه دارد
مادران آفرینندگان دنیای واحد
فریده کرمی شیرازی
تبلور و زایش دنیای واحد و جدید مثل به دنیا آوردن فرزند با درد و رنج همراه است ما مادران سرزمین کهن ایران با آمادگی کامل دست در دست همفکران خود در جایی از این کره خاکی علی رغم اشتباهاتی که در طول تاریخ در تربیت فرزندانمان داشتیم میخواهیم از نو سرزمین واحد و آرمانی اجدادمان را بسازیم ما فرزندان کوروش طلایهداران اولین منشور حقوق بشر دنیا بزرگترین سمبل انسانیت و برابری، هدفمند و پرقدرت بر خلاف گذشته بدون هیچ ترس و هراسی میخواهیم بشریت ایدهآل را پایهگذاری کنیم. الفبای ما قوانین و اعلامیه حقوق بشر، خط مشی ما سند بیست و سی یونسکو و دامنه و برد اهداف ما فراگیری جهانی واحد و بدون مرز را دارد. اتحاد ما قدرت ماست، همفکری و عقیده ما آیین ما و زایش دنیای واحد انگیزه ماست؛ دنیایی که در آن مرزها در هم شکستهاند و همه جای کره خاکی سرای همه ما است؛ سرزمین آفتابگیر ایران، اتحادیه بدون مرز و پرباران اروپا، آفریقای گرم و استوایی، چین، آمریکا و کانادا، استرالیا و همه و همه سرای همه و مستحق بشریت و بشریت مستحق انسانیت و بخشش و لذت از طبیعت و برابری هستند. با صبر و استقامت مادرانهای که نه ماه فرزند خود را به بار مینشیند صبوری پیشه میکنیم و آرام آرام با موارد نقض حقوق بشر مبارزه میکنیم فساد جوامع و سرزمینهای اجدادی خود را هر کدام به نوعی پاک میکنیم و مطهر و آراسته به فرزندانمان تحویل میدهیم. فسادی که مثل موریانه تمام زیر ساختهای سیستمهای اداری، دولتی، قضایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی را در بر گرفته است این سیستم ناکارآمد و خراب، بدون نیروی متخصص با ایجاد خفقان در جامعه فساد را مثل سرطان به همه جا پخش کرده است و سیستمی که از ریشه خراب باشد به مرور زمان درست نمیشود بلکه به نابودی بیشتر نزدیک میشود در دولتی که به خاطر نداشتن حجاب اجباری باید جریمه مالی شوید و به خاطر نوع رفتارشان شأن و کرامت انسانی تو زیر سؤال برود و شخصیتت تخریب شود چگونه میتوان زندگی کرد. تو را ناقض قوانین حاکم بر جامعه میدانند قوانینی که منطبق بر قوانین و اعلامیه حقوق بشر و آزادیهای فردی نیست به شخصیترین مسائل تو کار دارند و حقوق زنان را به شدت پایمال میکنند. زن را بیشتر به عنوان وسیلهای برای تمکین شوهرش در قبال نفقه میدانند با تفسیر به نفع خودشان و سوء استفاده از نام اسلام و دستآویزی دین و آموزههای دینی و اجتماعی من درآوردی است غلطی که به خورد دختران سرزمین ما میدهند آنها را همانند ماشینی خدمتکار به خانه و شوهر بار میآورند؛ این به خاطر نوع تربیت و نگرش، قوانین حاکم بر جامعه، زن ستیزی و سرکوبی زنان و محدودیتهای موجود است. چگونه میتوان در این خفقان و نظام احساس امنیت کرد. زنان سرزمین من فراموش شدهاند آنها خودشان را نیز فراموش کردهاند. اما اینک وقت بیداری است زنان، مادران و دختران هم اندازه مردان حق زندگی دارند حق رشد، حق پیشرفت، حق تفریح، حق شکفتن، حق پویایی، حق برابری. صراحت و وقاحت گفتارشان در آفرینش زن، همسرانی از جنس مردان برای به آرامش رساندنشان در کنارشان است و از زن به عنوان آرامش دهنده مرد نام میبرند اما تا کنون دیدهاید مردی زنی را زایش کند، اگر از جنس شما هستیم پس چرا از ما زاده شدهاید ما شما را از جنس خودمان زایش کردهایم. مرد از جنس زن و تکهای از وجود زن است بخشی از وجود زن جدا میشود نام مرد را به یدک میکشد در دامان مادرش بزرگ میشود و مردانگیاش را با زن خطاب کردن مادرش (کنایه به اینکه زن از مرد کمتر است) به سخره میکشد. اختیارات بیشتر را از آن مرد میدانند ارث بیشتری را برای مردم میخواهند دیه زن را کمتر میبینند چون او را کمتر میدانند تعالیم و تفاسیر دینیشان را به نفع خودشان تمام میکنند تا به زن تعرض کنند خطبههای عقد نکاحشان را بر اساس مبلغ تعیین شده برای زن میخوانند روی او قیمت میگذارند و با عقد و بیعی معامله مانند به نام خودشان درمیآورند؛ آیا احساسات و عشق و محبت یک زن را میتوان قیمت گذاشت و خرید. در اوج ناسپاسی بدون هیچ خضوع و فروتنی این همه تفاوت و تبعیض جنسیتی را به اسم اسلام و مذهب برای من مادر، من زن، متصور میشوند چرا زیباییها و موهای من باید پوشانده شود چرا مرد نباید موهایش را بپوشاند چرا من ملزم و مجبور به حجاب اجباری هستم ولی مرد نیست مگر زیبایی و جذابیت فقط از آن زنان است مگر مرد جذابیت و اندام زیبا ندارد مگر خداوندگار دنیا همانگونه که مرا زیبا آفریده مرد را زیبا نیافریده دلیل این تبعیض آیا ضعیفتر بودن من مادر است. دل نازکتر بودن من است، مهربانتر بودن من است، مظلومتر بودن من است، چرا من ملزم به پوششم ولی او نیست چرا و هزاران چرای دیگر. این احساس سرشکستگی و حقارت و شرمساری که به خاطر جنسیت دختران ما در وجودشان نهادینه شده است واقعاً بیانصافی است مگر زنان ما نقشی در انتخاب جنسیتشان داشتند انتخاب طبیعی بوده؛ برچسب زنی جنسیتی که درست کردهاند فقط به این خاطر است که جنس زن را سرخوردهتر مطیعتر منزویتر و خاموش کنند و از شکوفا شدن آن جلوگیری کنند تا بتوانند او را به بردگی بگیرند بلایی به سر زنان سرزمین من آوردهاند که حجاب را تاج بندگیشان میدانند این تاج بردگی است نه بندگی. با یکسری خزعولات و توجیهات و خرافاتی مثل حجاب، غیرت و … فقط میخواهند ذهن زنان ما را درگیر بدن و ظاهرشان کنند تا از پرداختن به روح و روان و جنبههای مهم زندگی و درونیشان و شکوفاییشان دورشان کنند و میدان را برای خودشان باز بگذارند بله شکی در این نیست که زنها عاطفی هستند و هراسی از بروز احساساتشان ندارند،؛ در بیشتر موارد عشق مادری سر تسلیم فرود میآورد در برابر خواستههای به ناحق اطرافیان برای بقای فرزندانشان. این است که با نهایت قساوت قلب بدترینها را در قبالشان انجام میدهند. این نابرابری و عدم توازن در تربیت و رشد فرزندان مانع نهادینه شدن تواضع و فروتنی محبت و فداکاری و خدمت در وجود مردان ما میشود و به جای آن حس برتری و خود بزرگ بینی و متفاوت بودن در وجود آنها نهادینه و ایجاد میشود زن قلب خانواده است پس وقتی در خانواده تکریم نشود و احترام نبیند و بزرگ نشود آرامش در آن جامعه حکمفرما نمیشود و فساد زیرساختهای همه سیستمها را بدین گونه در بر میگیرد چون بدین واسطه ما غرور کاذبی را در رگ و پی پسرانمان جاری کردهایم که با حس برتری و خود بزرگ بینیشان، خودمختار و افسار گسیخته جولان میدهند و اعمال قدرت میکنند بدون در نظر گرفتن حاشیههای امن ارتباطی و مشورتی و برابری و اصل شایسته پروری من دارای غنیترین و کهنترین فرهنگ دنیا هستم کشورم با منابع غنی و ثروتهای اندوخته بسیاری است این وظیفه ما مادران و زنان و فرزندان ایران است که اذهان عمومی را آگاه کنیم به مردم بفهمانیم چگونه دولت و مسئولین همانگونه که ثروت و منابع ملیشان را به تاراج گذاشتهاند زیرساختهای تربیتی اشتباه فرزندانمان را با آموزههای اشتباه و تفسیر غلط به نفع خودشان و سوء استفاده از نام اسلام چگونه زمام امور را از دست ما خارج کردهاند و هرج و مرج بوجود آوردهاند و چه حقوقی از تک تک ما ضایع کردهاند. هم اکنون وقت بیداری است.
روز جهانی کتاب و حق مؤلف
رزا جهانبین
در سال ۱۹۹۵ سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد که آن را با عنوان سازمان یونسکو نیز میشناسیم، تصمیم گرفت که روز جهانی کتاب و حق مؤلف را در تاریخ 23 آپریل که مصادف با درگذشت ویلیام شکسپیر و سِروانتس است جشن بگیرد و همچنین 2 اپریل را به عنوان روز جهانی کتاب کودک و به افتخار زاد روز هانس کریستین اندرسن، نویسنده داستانهای کودکان نامگذاری نمود. هدف از اختصاص روزی برای بزرگداشت کتاب و حق مؤلف، تجلیل جهانی از کتاب و مؤلفین، تشویق همگان و به خصوص جوانان به کتاب خوانی، تقدیر و حمایت از کسانی که در رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه بشری نقش و سهم بسزایی داشتهاند، توسعه صنعت نشر، ترویج جریان آزاد کتاب و تضمین دسترسی عموم به آن و بالاخره جلب توجه سازمانها، انجمنها، نهادهای دولتی و خصوصی به کتاب و مطالعه که آسانترین راه کسب دانش، بیان احساس و اندیشه و قدیمیترین وسیله ارتباط معنوی و کلید توسعه آموزش پایه، مبارزه با فقر و توسعه فراگیر است، میباشد. اولین تلاش یونسکو برای ترویج نقش مهم کتاب در جهان، انعقاد موافقتنامه فلورانس در سال 1950 بود. این موافقتنامه جریان آزاد کالاها و مواد فرهنگی، آموزشی و علمی را تشویق میکند و پس از آن یونسکو جریان مطالعاتی را با عنوان «کتاب برای همه» آغاز کرد. این مطالعات، کمبود فاحش کتاب در کشورهای در حال توسعه و شکاف عمیق بین این کشورها را با کشورهای پیشرفته نشان داد و دخالت بیشتر یونسکو را در این زمینه مطرح ساخت. اما مهمترین اقدام یونسکو اعلام سال 1972 به عنوان «سال جهانی کتاب» با شعار «کتاب برای همه» بود که این اقدام با اقبال و موفقیت فراوانی روبهرو شد. بیش از 100 کشور، کمیته ملی تشکیل دادند و بودجه بخش کتاب در پارهای از کشورها افزایش یافت. هرچند امروزه بر خلاف سالهای پیش، یونسکو تنها نهادی نیست که میتواند در سطح جهان و در زمینه کتاب تغییرات مثبت ایجاد کند و سازوکارهای دیگری در این امر دخالت دارند، اما در زمینههای تحلیل بخش کتاب، سیاستگذاری، تدوین قانونهای مربوط به کتاب و آموزش و بالاخره تشویق کتابخوانی و نتایج مثبت آن، تجربیات فراوانی کسب کرده است که میکوشد آن را به سایر صنایع فرهنگی نیز بسط دهد. موفقیت روز جهانی کتاب به حمایت کلیه نویسندگان، ناشران، معلمان، کتابداران، مؤسسات خصوصی و دولتی، سازمانهای غیردولتی بشردوستانه و رسانههای عمومی بستگی دارد. ایجاد سازوکارهایی جهت سوق شهروندان به مطالعه کتاب میتواند زمینهساز توسعه کشورها باشد. در شرایطی این روز در سراسر جهان گرامی داشته میشود که وضعیت سرانه مطالعه، رعایت حق کپی رایت و امنیت شغلی نویسندگان در ایران بسیار نامناسب است. نویسندگی در کشور ما به عنوان یک شغل تعریف نشده و به همین خاطر، توجه لازم به تبیین و رعایت اصول مالکیت فکری در دستور کار قرار نگرفته است. از طرف دیگر؛ افراد نمیتوانند نویسندگی را به عنوان شغل خود انتخاب کنند؛ چرا که در ایران قانون حق مؤلف آنطور که باید، رعایت نمیشود. قاچاق کتاب، بدعهدی ناشران در عقد قرارداد با مؤلف، سرقت ادبی در خلاء نبود قانون کپیرایت در ایران و از مظاهر و آسیبهای ناشی از نادیده گرفتن و پایمال شدن حقوق مؤلف در ایران است که چالشها و درگیریهای بسیاری را برای گرفتن حقوق مشخص و روشن مؤلف در فضای نشر کشور به وجود آورده و این صنعت را با تشنج مواجه میکند. از طرفی بیاطلاعی و ناآگاهی مؤلفان از حقوق خود به هنگام عقد قرارداد با ناشر، یکی از آسیبهای جدی است که بعضا باعث تضییع حقوق مؤلف میشود. به عبارت دیگر، مؤلف در این میانه، فردی بیاطلاع و ناآگاه به مسائل حقوق است که از امضای قرارداد، متضرر میشود. به عنوان راهکار میتوانم بگویم که با حمایت نهادهای متولی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خانه کتاب و البته همراهی صنوف و تشکلهای نشر، میتوان شرایط و آسیبهای موجود را بررسی و اساسنامهها و قوانین لازم در این زمینه را تبیین و ابلاغ نمود و برای پایان بخشیدن به تضییع حقوق مؤلفان، تصویب قانون جدیدی برای رعایت حقوق مؤلف براساس تجربیات پیش آمده در حوزه نشر توسط حقوقدانان صاحب اثر و پژوهش (یعنی افرادی که هم حقوقدان باشند و هم صاحب تألیف کتابی که مشکلات تألیف و ترجمه را بداند و بر آنها واقف باشند) نیاز است.
ارتداد و جرایم مذهبی دیگر از دیدگاه قوانین فعلی ایران(بخش سوم)
سمانه بیرجندی
علیرقم آنکه دادگاههای ایران بسیاری از افراد را به جرم ارتداد گناهکار تشخیص دادهاند، هیچ مادهای در قانون مجازات اسلامی ایران وجود ندارد که این عمل را جرم تلقی کند. اما چند اصل قانونی وجود دارد که به قضات این اختیار را میدهد که متهمین را به جرم ارتداد محکوم کنند. اصل ۱۶۷ قانون اساسی ایران میگوید: قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانه سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد. بر همین اساس، ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی میگوید: در مورد حدودی که در این قانون ذکر نشده است طبق اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران عمل میشود. حدود جمع کلمه «حد» میباشد. ماده ۱۵ قانون مجازات اسلامی حد را مجازاتی تعریف میکند که موجب، نوع، میزان و کیفیت اجرای آن در شرع تعیین شده باشد. در نتیجه ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی عملاً اظهار میکند که جرایمی که بر طبق قوانین ایران قابل مجازات هستند فقط به آنهایی که در قانون مجازات اسلامی تعیین شده محدود نمیگردند. این ماده، راه را برای دادستانها و قضات باز میکند تا افراد را بر پایه جرایمی که صراحتاً در هیچ یک از قوانین ایران تعیین و یا حتی ذکر نشدهاند، متهم و محکوم کنند. ماده ۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب همچنین میگوید قضات مکلفند به دعاوی و شکایات و اعلامات موافق قوانین موضوعه و اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی رسیدگی کنند و حکم قضیه مطروحه را صادر نمایند. این اصل که در صورت فقدان قانون مدون، باید قانون شرع اجرا گردد، در مورد مسایل مدنی نیز صادق است. ۲. ۲. سبالنبی: بر خلاف ارتداد، جرم سب النبی در قانون مجازات اسلامی قید شده است. مواد ۲۶۲ و ۲۶۳ این جرم را به شرح زیر تعریف میکنند: ماده ۲۶۲ هر کس پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله و سلم و یا هر یک از انبیاء عظام الهی را دشنام دهد یا قذف کند ساب النبی است و به اعدام محکوم میشود. تبصره قذف هر یک از ائمه معصومین علیهم السلام و یا حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها یا دشنام به ایشان در حکم سب نبی است. ماده ۲۶۳ هرگاه متهم به سب، ادعا نماید که اظهارات وی از روی اکراه، غفلت، سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است ساب النبی محسوب نمیشود. تبصره هر گاه سب در حالت مستی یا غضب یا به نقل از دیگری باشد و صدق اهانت کند موجب تعزیر تا هفتاد و چهار ضربه شلاق است. دقیقاً مشخص نیست که چه مواردی، اهانت به پیامبر اسلام محسوب میشود و به احتمال قوی بسیاری از عبارات را میتوان اهانتآمیز تلقی کرد. ۲. ۳ توهین به مقدسات: کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی به تشریح جرایم مشمول تعزیر میپردازد. تعزیر به گروهی از مجازاتها گفته میشود که نمیتوان آنها را در هیچ یک از گروههای حدود، قصاص یا دیه طبقه بندی نمود و در مواقعی که برخی تخلفات مذهبی یا موارد دیگر نقض قانون اتفاق میافتد، مجازات آنها بر طبق قانون مدون اعمال میگردد. در موارد تخلفات مذهبی، تعزیر مجازات فعلی است که از جهت مذهبی ممنوع میباشد اما در متون مذهبی برای آن هیچ مجازات مشخصی تعیین نگردیده است. بر طبق کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی، توهین به مقدسات جرمی است که مشمول تعزیر میگردد. ماده ۵۱۳ میگوید: هر کس به مقدسات اسلام و یا هر یک از انبیای عظام یا ائمه طاهرین (ع) یا حضرت صدیقه طاهره (س) اهانت نماید اگر مشمول حکم سبالنبی باشد اعدام میشود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد. باید توجه داشت که مادهای که بلافاصله پس از ماده فوق آمده به افرادی اشاره میکند که به آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و آیتالله خامنهای، رهبر فعلی اهانت کنند. ماده ۵۱۴ میگوید: هر کس به حضرت امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی رضوان الله علیه و یا مقام معظم رهبری به نحوی اهانت نماید به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد. باز هم متن این دو ماده مشخص نمیکند که چه مطالبی اهانت محسوب میشوند. مجلس ایران در یک استفساریه سعی کرد این موضوع را مشخص نماید. مجلس در این یادداشت اظهار داشت: از نظر مقررات کیفری اهانت و توهین و عبارت است از بکار بردن، الفاظی که صریح یا ظاهر باشد و یا ارتکاب اعمال و انجام حرکاتی که با لحاظ عرفیات، جامعه و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی و موقعیت اشخاص موجب تخفیف و تحقیر. آنان شود و با عدم ظهور الفاظ توهین تلقی نمیگردد. توضیح فوق به طور کافی مشکل را حل نمیکند. مثلاً مرز میان توهین و انتقاد معلوم نیست. ضمناً به نظر میرسد که جمله دوم در این استفساریه با جمله نخست تناقض دارد. در حالی که جمله نخست میگوید که بعضی اعمال به خودی خود توهین تلقی میشوند، جمله دوم اظهار میدارد که تا کلمات صریحی گفته نشود، توهین تحقق نیافته است. ۲. ۴ معیارهای اثبات جرایم مذهبی: بر طبق قانون مجازات اسلامی، اثبات وقوع جرم برای جرایم مستوجب حدود به چند طریق صورت میگیرد. این بخش، روشهای رایج اثبات جرایم مذهبی که در بالا ذکر شد را مورد بررسی قرار میدهد. ۲. ۴. ۱ ارتداد: از آنجا که قانون مجازات اسلامی در باره جرم ارتداد سکوت کرده است هیچ قانون صریحی وجود ندارد که طریقه اثبات اتهام ارتداد را شرح دهد. لذا ماده ۱۶۰ قانون مجازات اسلامی روشهای متفاوت اثبات جرم را به طور کلی ذکر میکند. بر اساس این ماده اقرار، شهادت دو شاهد مرد، یا «علم قاضی» هر یک میتواند دلیل محکومیت باشد. ماده ۲۱۱ قانون مجازات اسلامی مفهوم علم قاضی را به شرح زیر توضیح میدهد: علم قاضی عبارت از یقین حاصل از مستندات بین در امری است که نزد وی مطرح میشود. در مواردی که مستند حکم، علم قاضی است، وی موظف است قرائن و امارات بین هستند علم خود را به طور صریح در حکم قید کند. فقهای اسلام درباره اینکه آیا علم قاضی به وقوع جرم در مباحث حقوقی، کافی است یا خیر، دیدگاههای متفاوتی دارند. اکثریت علما از جمله آیتالله خمینی تصریح کردهاند که علم قاضی در تمام شرایط قابل اعمال است. برخی از فقها معتقدند که علم قاضی فقط هنگامی قابل اعمال است که «حقوق خداوند» مطرح باشد. در حالی که دیدگاه دیگر این است که اعمال «علم قاضی» باید به مواردی محدود شود که حقوق مردم مطرح میباشد. ۲. ۴. ۲ سبالنبی: شروط اثبات محکومیت درباره سبالنبی همان شروط اثبات جرایم دیگر است: اقرار متهم، شهادت دو شاهد مرد، یا علم قاضی. ۲. ۴. ۳ توهین به مقدسات: معیار اثبات جرم اهانت به مقدسات مذهبی همان معیاری است که برای اثبات جرایم دیگر وجود دارد: اقرار متهم، شهادت دو شاهد مرد، یا علم قاضی.
نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی ایران
صادق نوری
نقض حقوق بشر توسط نظام جمهوری اسلامی ایران از جانب فعالان حقوق بشر، نویسندگان، و سازمانهای مردم نهاد بینالمللی مورد انتقاد قرار گرفته است. و با عبارت «جنایات جمهوری اسلامی ایران» شناخته میشود، مجموعه اقداماتی است از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران یا نیروهای نیابتی و مورد پشتیبانی آن برای حفظ و تقویت نظام جمهوری اسلامی ایران، انتقام گیری از مخالفان، یا کمک به متحدان خود، که از آغاز انقلاب ۱۳۵۷ ایران تا کنون در جریان است و باعث آسیب بسیاری به مردم و حقوق اساسی بشر شده است. نظام جمهوری اسلامی ایران از چند جهت، متهم به نقض حقوق بشر است؛ این اتهامات در برخی موارد، جنبهٔ دینی و در برخی موارد دیگر، جنبه سیاسی دارد و گاهی نیز دربردارنده هر دو. برخی از سیاستمداران، همانند محمود احمدینژاد صرفاً متهم به جنایات جنگی هستند؛ در حالیکه برخی دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی ایران، برای اتهامات تروریستی، تحت تعقیب مراجع قضایی بینالمللی، همانند پلیس بینالملل قرار دارند. از نخستین روزهای انقلاب اسلامی به بعد، نظام جمهوری اسلامی ایران، احکامی همچون: بریدن انگشتان دست، قطع دست و پا، گردن زنی، پرتاب از بلندی، سنگسار، ترورهای سازمان یافته و حکومتی، تیر باران و اعدام فردی و گروهی مخالفان با طناب دار را اجرا کرده است. از جمله ایران به گونه سختگیرانهای آزادیهای مدنی از جمله، آزادی سخنرانی را زیر پا میگذارد و مسیر آزادیهای مذهبی نیز مانع ایجاد کرده است. ایران قرارداد عضویت در دیوان کیفری بینالمللی را رسما نپذیرفته است. برخی این سیاست عدم پذیرش ایران را ناشی از ترس دولت مردان ایران از محاکمه در این دادگاه دانستهاند. جمهوری اسلامی ایران به همراه بازوی سیاسی، نظامی آن که سپاه پاسداران است. به اعدام دسته جمعی زندانیان عقیدتی، سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷،قتلهای زنجیرهای ایران، عملیاتهای تروریستی خارجی، همکاری با رژیم بشار اسد، یهود، ستیزی، سادات سالاری جنگافروزی در سوریه، عراق و یمن و چند کشور دیگر و همچنین سرکوب اعتراضات و نقض حقوق مردم ایران و مواردی از این دست، مجمع عمومی سازمان ملل متحد به جز دو سال، همه ساله قطعنامه ای در مورد نقض حقوق بشر به وسیله حکومت جمهوری اسلامی، صادر کرده است. در قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در فروردین ۱۳۸۹ منتشر شد. این مجمع ایران را در بسیاری موارد محکوم کرد.
سکوت کردی چرا ایران!!
ترانهسرا: مهدی کرباسیان
عروسک رو زمین ، یک لنگه ی کفش
یه آلبوم عکسی از عروس و داماد
خبر، غمگین و سنگین بود دی ماه
پدر بغضش شکست ، فریاد سر داد
یه تصویری که از دی ما به جا بود
که رگبار و گلوله خون بپا کرد
دوباره یک جووُن از خونه کم شد
دوباره حاکمیّت کودتا کرد
پرنده از قفس پر زد ولی باز
با زخم ِ تَرکشی افتاد از پا
یه کودک رو زمین آروم جوُن داد
خبر پیچیده بود تُو کل ِ دنیا
با فرمانی که گفت آتش
صد و هفتاد و شش انسان
دوباره دی دوباره خون
سکوت کردی چرا ایران !!
تن ِ زاینده رود خشکید
تَرَک برداشت لب هامون
ببین قحطی زده هر جا
تا رگ های خود ِ کارون
بپاخیزید ای مردم
کی با من اینجا هم درده
کی می خواد عشق و آزادی
به این ایران……… برگرده