آرشیو نشریه بشریت
روی جلد | پشت جلد |
فهرست مطالب ماهنامه ی بشریت شماره ۲۴۴
لیست تازه های کتابخانه اینترنتی کانون |
مهدی گلسفیدی
|
4
|
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا دسامبر |
محمد حسام فانی
|
5
|
گزارش جلسه سخنرانی کمیته جوان و دانشجو دسامبر |
آزاد بهرامی
|
10
|
گزارش جلسه سخنرانی کمیته ورزش و ورزشکاران دسامبر |
مصطفی مصطفی نیا
|
15
|
گزارش جلسه سخنرانی کمیته هنر و هنرمندان دسامبر |
سمانه بیرجندی
|
19
|
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه جنوب آلمان نوامبر |
آیلار اسماعیلی
|
23
|
گزارش جلسه سخنرانی کمیته اقوام و ملل ایرانی دسامبر |
نرگس مباشری فر
|
27
|
گزارش جلسه سخنرانی کمیته پیروان ادیان دسامبر |
کریم ناصری
|
32
|
هشدار کارشناسان سازمان ملل درباره نقض حقوق زنان ایران، در قانون جمعیت و احتمال اعدام |
عباس رهبری
|
36
|
حق مردم و مصلحت نظام |
محسن سبزیان
|
36
|
اعتراض مدنی اصفهان و سرکوب خشونت بار جمهوری اسلامی ایران |
سمانه بیرجندی
|
37
|
ابوالقاسم صلواتی کیست؟ |
آذر ارحمی
|
38
|
اعلامیه جهانی حقوق بشر از منظری دیگر |
زینب منزه
|
39
|
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه: سردبیر: شبنم رضاوند امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند صفحهآرا: مصطفی منیری طرح روی جلد و پشت جلد: محسن سبزیان ، فرزاد داربوئی ویرایش: نرگس مباشری فر، آذر ارحمی، سارا فلاح، لیدا اسدی فر، پوریا طالب زاده، ندا غفاری گوندغدویی، مینا آقابیگی چاپ و توزیع: وحید حسن زاده ابراهیمی
آدرس: VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامهریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روزافزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، با اعتقاد راسخ به:
۱- آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
۲- برابری حقوق زنان و مردان
۳-جدایی دین از دولت
۴- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است.
۱- آگاهیرسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینهها
۲- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ، گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میز اعتراضی به منظور آگاهیرسانی و افشاگری
۳-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
۴- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
۵- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت مینماییم که با پیوستن به این کانون، در افشای موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامهریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام میگردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم.
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
۱. قصه های شاهنامه برای کودکان: نویسنده محدثه قربانی، متن کتاب تا جایی که امکان دارد، ساده شده و حتی برای کودکانی که تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته اند نیز مناسب است. برای این سن و سال علائم نگارشی به نوعی به کار گرفته شده است؛ تا به تنهایی و بدون نیاز به کمک گرفتن از بزرگ تر ها کتاب را بخوانند. این کتاب علاوه بر کودکانی که می توانند بخوانند، برای خردسالانی که خواندن بلد نیستند هم عالی است. بزرگ تر ها می توانند برای آن ها کتاب را بخوانند. حتی گزینه ی مناسبی برای قصه های شب است تا کودکان با شخصیت های شاهنامه و داستان های گوناگون آن آشنایی پیدا کنند. در همه ی صفحه ها در هر داستان، عکاس به کار گرفته شده است تا داستان جذاب تر باشد .
۲. نگاه عمیق تر به پایگاه داده ها: این کتاب یکی از کتاب های سی جی دیت معلم بزرگ پایگاه داده است که برای کسانی که قصد کار عملی و حرفه ای در این زمینه را دارند و همچنین به عنوان مرجعی برای درس پیاده سازی پایگاه داده ها مفید است. ترجمه این کتاب قبلا بوسیله این جانب باصورت چاپی منتشر شده و اکنون پس از گذشت سالها از آن این کتاب را بطور الکترونیک ی و رایگان در اختیار علاقمندان می گذارم.
۳. خانواده بزرگ افتخار: نویسنده : فریدون دوستدار، این مجموعه شامل 10 داستان با عناوین زیر می باشد : پرده که کنار رفت / گنبد فیروزه ای / زمین مرده شهر / ناگهان / از درون تیرگی ها / انبوه درختان که می گریستند / بر شیشه پوشیده از بخار / اتفاقی نیفتاده بود / خانواده بزرگ افتخار / نشانه های مبهم شهر غریب
۴. سفرنامه خوزستان و مازندران زندگی و خاطرات رضا شاه پهلوی: سخنان رضا شاه پهلوی به خامه فرج الله بهرامی در تاریخ روزگار ایران هیچ کس مانند رضاشاه ترور شخصیت نشده است. سه نسل از روشنفکران و سرآمدان فرهنگی و کوشندگان سیاسی، بیشترشان، از چپ و مذهبی و ملی کوشیدند از او چهره ای زشت بنگارند. خدمت های او خیانت و میهن پرستی اش وطن فروشی به قلم رفت. آنچه را نیز که نمای شاد از پیشرفتهای دوران او انکار کرد یا نادیده گرفت، ساخته دست بیگانگان و جبر تاریخ شمردند.
۵ . مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران: جان فوران، تحولات ساختار اجتماعی ایران را از روی کارآمدن خاندان صفویه تا جنبش های اجتماعی قرن بیستم ردیابی می کند و با توجه به مباحث جاری جامعه شناسی توسعه، ارزیابی جدیدی از رویارویی ایران با غرب در پرتو طیفی از نظریه های علوم اجتماعی و ازجمله نظامهای جهانی، وابستگی و فرهنگ سیاسی ارائه می نماید. این کتاب بعد از بیان مقدمه، به بررسی نظریات توسعه پرداخته و یک نظریه تلفیقی از آنان به دست می دهد.
۶. پشت پرده های انقلاب اسلامی: اعترافات جعفر شفیع زاده، محافظ آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو و تهران، داستان کتاب مربوط میشود به خاطرات شخصی بنام جعفر شفیع زاده که برای شاخ دیگری بازگو شده و او آن خاطرات را روی کاغذ آورده. جعفر شفیع زاده، فرمانده پیشین واحد مخصوص انقلاب اسلامی و محافظ آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس بود . در خاطرات آقای شفیع زاده، از سال 1354روستای قهدریجان اصفهان آغاز می شود و تا روزهای نخستین بعد از پیروزی انقلاب57 در تهران ادامه می یابد بعد نا تمام باقی می ماند. عده ای این کتاب را تخیلی خواندند و عده دیگری توطئه ساواک یا نهادهای امنیتی شرقی دانستند. اما برخی محتویات آن از جمله شخصیت ها و برخی از اتفاقات انکار نشدنی است و کاملا منطبق بر تاریخ است.
۷. انقلاب یا اصلاح: گفتگو با هربرت مارکوزه و کارل پوپر، ترجمه هوشنگ وزیری، این کتاب حاصل دو گفتگوی جداگانه با مارکوزه و پوپر است که به صورت کتاب کوچکی منتشر شده است و دیدگاه های این دو متفکر برجسته درباره جامعه مطلوب و راه های رسیدن به آن را با توجه به واقعیت های موجود روشن میسازد. مارکوزه و پوپر دو پیشوای دو جریان بزرگ فلسفی عصر ما که هدفشان تغییر جامعه بوده است، حداقل تا زمان انتشار این کتاب با یکدیگر روبرو نشده بودند و با هم بحث جدی نکرده بودند اما به علت اهمیت بحث های این دو صاحب نظر، رادیوی باواریا کوشید تا مقابله آنها را که در واقع روی نداده بود از طریق میانجی گری تلویزیون شکل دهد. ناشر این متون هار دو فیلسوف سیاسی را در محل سکونتشان بطور جداگانه به پرسش گرفت و پاسخ هایشان را برابر هم نهاد.
۸. نون والقلم: نوشته جلال آل احمد، در اکثر داستان های آل احمد من نویسنده حضور پررنگی دارد. در هر داستان آل احمد می شود جلال را دید. بعضی از آن ها مثال مدیر مدرسه و بعضی از داستان های کوتاهش مانند گل دسته ها و فلک و جشن فرخنده اساسا خاطرات شخصی نویسنده است که بدون هیچ تخیلی برای خواننده نقل می شود. در بعضی دیگر مانند همین کتاب نون والقلم نویسنده به طور غیر مستقیم عقاید و حتی مسایل شخصی خودش را در داستان نقل می کند. کتابهای آل احمد در یک نمای کلی مانیفست زندگی او هستند.
۹. ازواج رسول الله: نوشته دکتر امیرحسین خنجی، در این کتاب، علاوه بر خدیجه و سوده دختر زمعه که محمد پیامبر در مکه گرفته بود، با دیگر زنانش آشنا خواهیم شد که محمد در هشت سال آخر عمرش در مدینه گرفت: عایشه دختر ابوبکر، زینب دختر خزیمه، حفصه دختر عمار، ام سلمه مخزومی، ریحانه، زینب دختر جحش، جویریه، صفیه، ام حبیبه دختر ابوسفیان، ماریه قبطیه، میمونه، ربیحه، ملیکه لیثیه، فاطمه کلابیه، غزیه دختر جابر، اسماء دختر نعمان، شنباء دختر عمرو، عالیه دختر ظبیان، خوله دختر حکیم، صفیه دختر بشامه، عمره دختر یزید . همچنین داستان ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش، داستان افک عایشه، و داستان ماریه قبطیه و درگیری های عایشه و حفصه با محمد بر سر او و….
۱۰. بلندی های بادگیر: نوشته امیلی برونته، ترجمه فریده قرجه داغی که در ایران به نام عشق هرگز نمیمیرد و واترینگ هایتز نیز شناخته می شود یکی از رمان های شاخص دوره ویکتوریا است که امیلی برونته آن را در سال 1847 با نام مستعار آلیس بال منتشر کرده است. این کتاب که تنها رمان به جا مانده از امیلی برونته و یکی از عجیب ترین و شورانگیز ترین آثار ادبیات انگلیس است؛ در زمان خود به دلیل ساختار جدیدی که در آن بکار رفته بود و همچنین لحن شاعرانه راوی داستان مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و با گذشت زمان به یکی از محبوب ترین رمان های دنیا تبدیل شد.
۱۱. آگاهی و جامعه: نوشته هنری استیوارت هیوز ترجمه عزت الله فولادوند، آشنایی با جریانهای عمده تفکر و نظریه پردازی در یکی از دوره های پر اهمیت تاریخ اندیشه بشری، یعنی از نیمه های سده نوزدهم تا نیمه های قرن حاضر میلادی مهم است. هدف این کتاب، بررسی تاریخ سیر اندیشه ها از نظرگاه اجتماعی در یکی از حساس ترین دوره های تاریخ غرب است . برای پی بردن به راز این سیر، افکار بزرگانی مانند دورکیم و وبر و برگسون و فروید و یونگ و ژید و پروست و توماس مان، که شکل دهندگان روح معذب و خودستیز ولی کاوش گر و سرکش نسل کنونی بوده اند، مورد مطالعه و تحلیل قرار می گیرد.
۱۲. تاریخ در ترازو، درباره تاریخ نگری و تاریخ نگاری: نوشته دکتر عبدالحسین زرین کوب، مولف طرح موضوع تاریخ را با پرسش از فایده و تعیین قلمروهای مطالعه و ابزارهایی که در آن به کار گرفته می شود آغاز کرده و ضمن بیان دیدگاه های مختلف مورخان گوناگونی سبک ها و موضوعات تاریخ را تشریح می کند و برای اینکار از مشهورترین وقایع تاریخی و اقوال معروف بزرگان بهاره می گیرد. در فصول پایانی مولف به مسائل مربوط به نقد و شناخت منابع وارد شده و زوایای این امر را باز کرده است.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه اروپا دسامبر 2021
محمد حسام فانی
در روز یکشنبه ۱۲ دسامبر ۲۰۲۱ در ساعت ۱۳.۰۰ به وقت اروپای مرکزی جلسه نمایندگی منطقه اروپا با حضور مسئول و اعضای نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و پخش زنده در کانال یوتیوب کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای مهرداد یگانه ضمن خوش آمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان جلسه را آغاز نمودند.
بخش ۱: سرکار خانم پریچهر سهرابی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در ایران در آبان ماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: همزمان با دومین سالگرد آبان 98 فشار نهادهای امنیتی به منظور جلوگیری از برگزاری مراسم و خانواده جانباختگان این اعتراضات افزایش یافته است. نقض ماده 9 و 12 را در بر دارد. تبلیغات اسلامی مالکان طی نامه ای خطاب به مدیران چاپخانه ها دفتر خدمات کامپیوتری نوشتن اسامی زنان در اطلاعیه های مجالس ممنوع است نقض ماده 5، 6 را در بردارد. دانش آموز از توابع ایلام توسط معلم مورد تنبیه قرار گرفت نقض ماده3،5 هست. 2 زندانی سیاسی دست به اعتصاب غذا زده اند نقض3،7 هست. سهیلا حجاب در زندان قرچک ورامین به زندان سنندج تبعید شد نقض ماده 6،18،19 هست.
بخش ۲: سرکار خانم نازنین فانی سخنرانی خود را با موضوع بررسی و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند: توضیحی در ارتباط با هدف هفتم سند ۲۰۳۰ یونسکو خواهم داشت، هدف هفتم سند ۲۰۳۰ یونسکو چیست : تضمین دسترسی به انرژی ارزان قیمت، قابل اعتماد، پایدار و مدرن برای همه، تضمین دسترسی به خدمات مقرون به صرفه انرژی .افزایش انرژی های تجدید پذیر و بهره وری در حوزه انرژی. گسترش زیر ساخت های انرژی. کشور ایران از جمله کشورهایی است که از منابع فراوان انرژی برخوردار است و بعد از سال ۱۹۱۳ همواره به عنوان یکی از صادر کنندهای اصلی نفت محسوب میشدهاست. با توجه به اینکه در میان دو منبع بزرگ انرژی جهان (دریای خزر در شمال و خلیج فارس در جنوب) قرار دارد، از جایگاه ویژهای در سطح بین المللی برخوردار است. وابستگی به سوخت های فسیلی (نفت، زغال سنگ، مازوت، گازوئیل و…) افزون بر هزینههای اقتصادی، پیامدهای زیستمحیطی مخربی به دنبال داشته؛ تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین از اثرات مستقیم مصرف سوختهای فسیلی است که به زعم کارشناسان محیط زیست، سبب تغییر الگوی بارش ها، افزایش درجه حرارت و تبخیر و رطوبت و تشدید خشکسالی میشود. در پی تشدید بحرانهای زیستمحیطی، اقبال جهانی به انرژی های نو ازجمله انرژی خورشیدی، بادی و آبی رو به افزایش است و پیش بینی میشود که آینده از آن کشورهایی باشد که در این حوزه سرمایهگذاری کردهاند. در ایران، سازمان انرژی های تجدید پذیر و بهرهوری برق (ساتبا) وابسته به وزارت نیرو عهدهدار توسعه انرژی های تجدید پذیر و مدیریت طرحهای این حوزه است. امروزه تقریباً در همه کشورها، هدف گذاری جهت توسعه تجدیدپذیرها صورت پذیرفته و این منبع انرژی اکنون گزینه ای برای تأمین انرژی پایدار، سالم، مقرونبه صرفه و حافظ محیط زیست و همچنین پایه و اساس توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورها درنظرگرفتهمیشود، درحالی که همزمان در جلوگیری از تغییرات آبوهوایی و آلودگی هوا بسیار تأثیرگذار است. انرژی تجدید پذیر انرژی سودمندی است که از منابع تجدید پذیر بهدست میآید، که در مقیاس زمانی انسانی بهطور طبیعی دوباره جایگزین میشوند. از جمله این منابع میتوان به منابع خنثی کربنی (منابعی با انتشار کربن صفر) مانند: نور خورشید، باد، باران، جزر و مد، امواج و گرمایش زمین گرمایی اشاره کرد. این اصطلاح بیشتر زیست توده را نیز در بر میگیرد که وضعیت خنثی کربن آن مورد بحث است. این گونه از منبع انرژی در برابر سوختهای فسیلی قرار دارد که بسیار سریعتر از تجدید مصرف میشوند. باد، خورشید، و برق آبی سه منبع انرژی تجدید پذیر هستند. انرژیهای تجدید پذیر بیشتر، انرژی را در چهار زمینه مهم تأمین میکنند: تولید برق، گرمایش و سرمایش هوا و آب، ترابری و خدمات انرژی روستایی. انرژی های تجدید پذیر در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ به ترتیب ۱۹٫۳ درصد در مصرف انرژی جهانی انسان و ۲۴٫۵ درصد در تولید برق آنها نقش داشته است. سرمایهگذاری جهانی در فناوریهای تجدید پذیر در سال ۲۰۱۵ بیش از ۲۸۶ میلیارد دلار بوده است. در سال ۲۰۱۷، سرمایهگذاری جهانی در انرژی های تجدید پذیر بالغ بر ۲۷۹٫۸ میلیارد دلار بود که چین با ۱۲۶٫۶ میلیارد دلار ۴۵٪ از سرمایهگذاریهای جهانی را به خود اختصاص داده است. همچنین ایالات متحده ۴۰٫۵ میلیارد دلار و اروپا ۴۰٫۹ میلیارد دلار بر روی انرژی های تجدید پذیر سرمایهگذاری انجام دادهاند. در سطح جهان ۱۰٫۵ میلیون شغل در ارتباط با صنایع انرژی های تجدید پذیر وجود دارد که فتوولتائیک خورشیدی بزرگترین کار فرمای این صنعت میباشد. بررسی متوسط سهم مصرف انرژی های تجدید پذیر از کل انرژی ها در طول دوره زمانی مورد بررسی در کشورهای منطقه حاکی از این است که کشورهای پاکستان و عربستان با دارا بودن متوسط سهم 70 درصدی و 0.01 درصدی به ترتیب بیشترین و کمترین میزان مصرف انرژی تجدید پذیر را دارا هستند. همچنین متوسط سهم انرژی های تجدید پذیر در این منطقه برابر با 10.36 درصد است و کشور ایران با داشتن سهم حدوداً یک درصدی در مصرف انرژی های تجدید پذیر، رتبه نهم را در اختیار دارد که بههیچعنوان جایگاه مناسبی نیست. در توجیه انرژی های نو باید این نکته را مورد توجه قرار داد که کشور ایران در کمربند تابشی انرژی خورشید قرار دارد و بر این اساس در کشور ایران پتانسیل بالایی از انرژی خورشیدی از خراسان شمالی تا تبریز وجود دارد. جنوب کشور نیز از این نظر در شرایط خوبی قرار دارد. در کشور ایران سالانه ۳۰۰ روز آفتابی داریم. در چنین شرایطی نیاز به لوله گذاری برای انتقال گاز نیست. هر جایی که اراده کنید میتوانید از انرژی خورشیدی برای تولید برق استفاده کنید. منابع بسیار زیادی برای بهرهبرداری از انرژی باد در کشور وجود دارند که متاسفانه نیروگاه های بادی در این مناطق وجود ندارند. اکنون بیش از دوسوم ظرفیت نیروگاههای فسیلی را که از نفت و گاز استفاده میشود را میتوان از انرژی بادی تامین کرد و این منبع نفت و گاز صرفهجویی شده منبع ارزشمندی است که میتواند ارزش افزوده چند صد برابری ایجاد کند که میتوان در حوزه پتروشیمی و صادرات از آن بهره گرفت. اگر کشور ایران بتواند در این مسیر حرکت کند در عین حال که میتوان امنیت انرژی را تامین کند و پیامدهای زیستمحیطی ناشی از مصرف سوختهای فسیلی را به حداقل رسانده و از افزایش درجه حرارت زمین و اثرات جوی پیشگیری شده، می توان در مصرف انرژی صرفهجویی کرد. کشور عزیزمان ایران با توجه به پتانسیل بالا در استفاده از انرژی های تجدید پذیر متاسفانه به دلیل بی توجهی مسئولین کشور و نادیده گرفتن این حقیقت که نفت و گاز (سوخت های فسیلی ) تجدید ناپذیر هستند. تنها به بازار جهانی سوخت فسیلی و فروش انرژی تجدید ناپذیر فکر میکنند و آینده کشور را در نظر نمی گیرند. بر اساس قوانین و مقررات انتقال پروانه احداث و قرارداد خرید تضمینی برق از سوی متقاضیان سرمایهگذاری در نیروگاههای تجدید پذیر در ایران بدون رضایت سازمان ساتبا ممنوع بوده و در صورت کشف، موجب ابطال کلیه مجوزها و امتیازات خواهد شد. همچنین اینکه پس از صدور پروانه احداث و یا مبادله قرارداد خرید تضمینی برق تا مرحله بعد از اعلام آمادگی برای شروع بهره برداری انتقال بیش از ۲۵ درصد سهام شرکت دارنده پروانه ممنوع می باشد. اعتبار مجوزهای صادره برای احداث نیروگاه های تجدیدپذیر حداکثر شش ماهه بوده و در صورت عدم پیشرفت پروژه، مجوز صادره باطل خواهد شد. دراصل چهل و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهای عمومی، کوهها، درهها، جنگلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهولالمالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نماید. تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معین میکند. همچنین در اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میگردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است. همان گونه که در اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده: استفاده از منابع انرژی ایران حق کودکان نسل آینده نیز هست اما با بی تدبیری مسئولین ایران آینده ای تاریک و نامعلوم در انتظار ایران است، هم اکنون با مشکل کم آبی مواجه هستیم و دراکثر استان های مناطق مختلف ایران، این مشکل به چشم میخورد و چرخه ی کشاورزی را مختل کرده است. با فروش بی رویه ی نفت و گاز با قیمت ارزان تر نه تنها سرمایه ای برای ایران کسب نمیشود بلکه از منابع انرژی تجدید ناپذیر ایران روز به روز کاسته میشود و در ۳۰ سال آینده ممکن است با مشکل جدی کمبود انرژی در کشور مواجه شویم. با توجه به فروش مناطق شمال ایران به روسیه و منطقه جنوب به چین در آینده ای نزدیک دیگر چیزی از ثروت ملی ایران باقی نخواهد ماند که نسل آینده از آن استفاده کنند. برنامه هستهای مطرح شده از جانب دولت جمهوری اسلامی که مرکب از ۲۰ نیروگاه و تولید ۲۳۰۰۰ مگاوات توان برق است، به ترتیب برای ۲ و ۶ سال کفایت می کنند. شایان توجه است که عمر متوسط نیروگاههای هستهای ۴۰ تا ۵۰ سال است. به این ترتیب، انرژی هستهای تولید شده از منابع داخلی به هیچ وجه نمی تواند پاینده تلقی شود. نگاهی به منابع موجود و مصرف در جهان نیز نشان میدهد که تا سال ۲۰۳۵ اندکی کمتر از نصف منابع جهان مصرف خواهند شد و پس از آن، بسته به میزان گسترش انرژی هستهای، منابع شناخته شده کنونی (۶۳۰۶۰۰۰ تن) تنها برای ۲۲ تا ۳۶ سال دیگر کفایت میکند. نتیجه این که با تکیه به منابع بیرونی نیز نمیتوان پایندگی انرژی هسته ای را حفظ کرد. هرچند تلاش برای جلوگیری از ورود مواد رادیواکتیو به محیط زیست جدی باشد، باز هم بخشی از رادیوایزوتوپها در روند کار عادی نیروگاه و بهویژه در جریان پسمانداری، وارد فضای زیستی میشود. به هنگام استخراج منابع اورانیوم، نقل و انتقالات گسترده خاک صورت میگیرد و در پی آن، پوسته زمین شکافته میشود؛ به طوری که این عمل باعث پخش این مواد رادیواکتیو در محیط میشود. این مواد رادیواکتیو میتوانند از یک سو وارد محصولات کشاورزی شوند و از سوی دیگر، ساکنان نواحی مجاور را در معرض پرتوهای رادیواکتیو قرار دهند. منابع اورانیوم ایران نیز که سال هاست بر سر آن مذاکره میشود، علاوه بر هزینه زیادی که باید صرف استخراج انرژی از آن کرد بسیار برای محیط زیست خطرناک است، با امید بر اینکه مسئولین ایران، به ایران و کودکان ایران کمی بیشتر بیاندیشند و امید بر اینکه با توجه به شرایط بد زیست محیطی ایران در حال حاضر، تا چند سال آینده شاهد از بین رفتن ایران عزیزمان نباشیم وهمچنان آباد ببینیمش.
بخش ۳: جناب آقای احسان حیاک سخنرانی خود را با موضوع ریشه یابی خشونت در جامعه ایران ایراد کردند: اگر به صورت دقیق تر به موضوع خشونت توجه کنیم، میتوانیم بگوییم که خشونت در واقع جلوه ظاهریی هست از خشم. و خشم یکی از غریزه هایی هست مثل شادی یا غم و یا آرامش و غیره که انسان از بدو تولد دارای آن میباشد. خشم به تنهایی تا زمانی که به صورت خشونت ظاهر نشده است مشکل زا نیست البته در صورتی که فرد در رابطه با برطرف کردن این خشم به صورت درست و منطقی اقدامی کند و این حس را تلنبار نکرده و سرکوب نکند. بروز احساس خشم را میتوان در اثر مسائل اجتماعی از جمله محرومیت های اجتماعی، بی عدالتی، آشفتگی های اجتماعی، تعاملات بی ضابطه درون اجتماعی، رویکرد های نادرست نظام آموزش و پرورش، عوامل خانوادگی، فقر و مخاطرات اقتصادی و همچنین عدم ارائه برنامه و کارکرد صحیح از جانب سیستم مرکزی مشاهده کرد. در واقع خشونت را میتوان زور فیزیکی یا روانی و اجتماعی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواسته شان، تعریف کرد و آن را به انواعی نیز از جمله خشونت جسمی، روحی، جنسی و خشونت در زبان تقسیم بندی کرد. و متاسفانه دیالکتیک تاریخی، تکامل ژنتیکی و مشاهدات عینی روزانه ما (چه از جانب عموم مردم و چه از جانب دستگاه حاکمیت) پاراگرافهایی برای توجیه و ترویج خشونت در رسیدن به هدف ارائه میکند که زمینه ساز خشونت است، جنبهی دیگر بروز خشم تخلیه ناخودآگاه بار روانی سرکوب شده انسانها ناشی از آسیبهای روانی است که این نیز خشونت را در بطن جامعه می پروراند و کودکان نخستین قربانیان خشونت در جامعه هستند چون به سرعت آن را درونی می کنند و سپس در اشکال مختلف بروز می دهند. در واقع زمانی که کودکان خشونت را تجربه میکنند خواه یا ناخواه در آینده ان را بروز میدهند چه از لحاظ فیزیکی و یا لسانی و یا اخلاق و رفتاری. متاسفانه نگاه بخش گسترده ای از جامعه ایران خشونت را مثله یک سیکل و پایه در نظر میگرند و حتی دیده میشه که افرادی که حتی خودشان مستقیما متوسل به خشونت نمیشوند سعی میکنند به نحوی از پدیده خشونت از طریق به کارگیری افراد خشونت طلب تغذیه کنند و برای نیل به هدف آنان را به کار گیرند و اینها در موازات جامعه و حاکمیتی رخ میدهد که هر دو در به وجود آوردن و گستراندن آن نقش اساسی دارند، نتیجتا درصد کمی از جامعه ایران خود را از به کارگیری خشونت مبرا میبیند و حتی این پدیده به اقشار تحصیل کرده و تکنوکرات مثل پزشکان و اقشار آکادمیک نیز سرایت کرده است و همه اینها در صورتی است که مؤسسه گالوپ در سال ۲۰۱۹ برای دومین سال پیاپی ایران را در رده عصبانی ترین کشور دنیا قرار داد و حالا بپردازیم به روایت توجیه و ترویج خشم و خشونت از درجات بالا به پایین در جامعه ایران: اینجا منظور از درجات بالا خشونت سیستماتیک و دولتی است از جمله ترویج خشم و خشونت از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران میتوان به اعدام ها و یا شلاق در ملاء عام و یا چرخاندن فرد متهم در شهر و تنبیه فرد در حضور انظار عموم که متاسفانه بخشی از این حضار کودکان هستند، اشاره کرد. در واقع این عمل تنبیه فرد خاطی را موجه نشان میدهد و این امر باعث میشود که والدین از این امر ناصحیح تنبیه بدنی در جهت تربیت فرزندان خود استفاده کند که مشخصا نتیجه ی عکس دارد و باعث میشود که کودک سرخورده شود و خود را با شرایط وفق بدهد و همینطور این خشم و خشونت را در خود ذخیره کرده و آن را در آینده بروز بدهد. همچنین میتوان به شعار های ایدئولوژیک حاکمیت با مضمون مرگ خواهی برای دیگر ملتها که نمو بارز آن شعار مرگ بر آمریکا یا اسرائیل در نماز جمعه ها یا مراسم های سیاسی اشاره کرد، از طرفی دیگر عدم تربیت مناسب و کافی پرسنل دستگاه بوروکراتیک کشور از جانب سیستم مرکزی انعکاس نامناسبی در پی داشته و مشاهدات حاکی از تاثیر روند مذکور بر تندخویی و عدم احترام و الزاما همچون کاتالیزور در تشدید خشونت تاثیر گذار است. مورد دیگر ترویج خشونت متاثر از باورهای دینی-مذهبی فارغ از شاخه های مختلف آن و تفاسیر صحیح یا غلط از ارائه دین، بستر خشونت در جامعه را بیش از پیش به ویژه با وجود حاکمیت دینی فراهم میسازد، به عنوان مثال مراسم قمه زنی بین مسلمین شیعه یکی از راه های آموزش خشم و خشونت میباشد، در واقع برخی از والدین نه تنها کودک را در چنین شرایطی قرار میدهند بلکه بعضی حتی کودکان را تشویق به زدن قمه میکنند. همچنین مجازاتهایی همچون مجازات تنبیه بدنی مجرمان در جامعه ودر موازات آن کودکان در خانواده، تسهیل قوانین زن ستیزانه از جانب حاکمیت و بازگذاشتن دست مردان جامعه برای اعمال خشونت بدون ترس از تبعات قانونی آن در واقع نابرابری جنسیتی مصداق قراردادن افراد در شرایط بر خلاف خواسته هایشان است و روند مذکور نیز به نوعی آغشته به خشونت است. در رابطه با خلأ نابرابری جنسیتی هدف ۵ سند ۲۰۳۰ تاکید بر رسیدن جامعه جهانی به درجهی برابری جنسیتی افراد جامعه است. یکی از موارد برجسته خشونت در فرم روانی آن منع افراد از حقوق شهروندی آنها از جمله آزادیهای شخصی، حریم خصوصی و حق انتخاب افراد در زندگی شخصی و اجتماعیشان است که حاکمیت جمهوری اسلامی نه تنها از جانب خود مرتکب نقض حقوقهای برشمرده میشود، بلکه بخشهایی از جامعه را تیز با خود همراه میکند و از جنبه روانی عموم جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد و این مورد نیز به گونهایی غیر ملموس بازده خشونت باری به همراه میآورد. از جمله این موارد میتوان به گشت اخلاقی یا ارشاد و یا امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد. در اینجا لازم است که یادآور مواد ۱۲ تا ۱۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر باشیم که در آن به حقوق فردی در جامعه میپردازند (از جمله مواردی مانند حق آزادی حرکت). مواد ۱۸ تا ۲۱ به آزادیهای سیاسی، عمومی و روانی از جمله آزادی اندیشه، نظر، دین، وجدان، حرف و آزادی انجمن میپردازند. طریقه ی غلط آموزش و پرورش و همینطور تربیت کودکان مورد بعدی هست که خشم را پرورش میدهد و به درجه ی خشونت می افزاید، به عنوان مثال در دوران مدرسه که دوره ی پی ریزی کودکان هست به خوبی میدانیم که تنبیه بدنی را یکی از ابزار تصحیح کردن ایرادات میدانند ولی برعکس، این امر فرد را از درس و یادگیری دلزده کرده و عقده هایی برجای میگذارد که به سالها زمان برای درمان این عقده ها وقت نیاز هست، خوشبختانه این مورد در سالهای اخیر خیلی کم شده اما به نظر میرسد در مواردی هنوز هم رخ میدهد، به دلیل با اهمیت بودن آموزش و پرورش صحیح ما میبینیم که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در ماده ی 26 در رابطه با حق تحصیل رایگان صحبت شده است و در سند 2030 یونسکو در هدف 4 تاکیدات بسیاری در رابطه با آموزش و پرورش صحیح شده است. همانطور که عرض کردم قرار دادن افراد جامعه در شرایطی برخلاف خواسته هایشان میتواند زمینه ی خشم را محیا کند و طی 10 سال اخیر با توجه به شرایط بد اقتصادی و فشار های متعدد بر اقشار و اقوام و ملل ایرانی ما شاهد اعتراض هایی بودیم که متاسفانه جمهوری اسلامی ایران از نهایت قدرت و نیروی خود برای سرکوب این اعتراضات استفاده کرده که معترضین به دلیل مطالبهگری حقوق خود به نشانه ی اعتراض به خیابان ها آمده بودند، که جمهوری اسلامی با نهایت خشونت با معترضین برخورد کرده و دفتری از جلوههای خشم را بر روی شهروندان خود گشوده است، وهمه اینها در صورتی است که ماده ی 20 اعلامیه جهانی حقوق بشر حق آزادی تجمعات و تضاهرات را حق همگان دانسته است و همینطور در قانون اساسی جمهوی اسلامی ایران دراصل 26 و 27 اشاره شده است ولیکن ما جز نقض حقوق انسان ها شاهد چیز دیگری نبوده و این عمل هم به صورت خودکار زمینه ی خشم را در جامعه فراهم میکند. و اما فقر: فقر به دو بخش تقسیم میشود 1 فقر مالی و اقتصادی و 2 فقر آگاهی و فرهنگی که این دو مورد بسیار اساسی هستند که در جامعه موجب بروز خشم و خشونت میشود. فقر، فرد را در شرایطی قرار میدهد که دست به کاری بزند که میلی در آن ندارد. بگذارید با ذکر مثالی برایتان توضیح بدهم تاثیر نمونه ی فقر مالی را در جامعه. فرض کنید جامعه ی ایران البته بغیر از ژن های خوب و یا آقا زاده ها و یا متصلین به سیستم، چون آنان فقط فقر آگاهی را تجربه میکنند نه فقر مالی، اگر جامعه ی ایران را به یک خانواده تشبیه کنیم که از والدین و دو فرزند خود شده و این خانواده به دلایلی چون عدم دریافت حقوق ماهیانه یا نبود کار یا دلایلی از این قبیل دچار معضل فقر هستند، میتوانیم ببینیم که پدر در اثر بحرانها و شرایط ناپایدار مالی به فردی عصبی تبدیل شده و به دلیل نداشتن شرایط ساخت زندگی استاندارد برای همسر و فرزندانش ،به معنای دیگر قرار گرفتن در شرایطی که بر خلاف خواسته هایش هست احساس درماندگی کرده و احساس بروز خشم میکند و این احساس به درجه ی خشونت میرسد در زمانی که به عنوان مثال همسرش از او درخواست میکند که راه و چاره ای برای مدیریت این شرایط پیدا کند و در چنین شرایطی اکثر اوقات مرد دست به خشونت لفضی یا به صورت شدید تری که خشونت جسمی یا عملی هست میزند.کودکان به صحنه ی دعوای والدین و در واقع کتک خوردن مادر نگاه میکنند و هیچ کاری ازشان بر نمیآید و در واقع در شرایطی برخلاف خواسته هایشان قرار گرفته اند که این موقعیت تحت هیچ شرایطی عواقب خوبی نخواهد داست. پدر و مادر مجبور به طلاق و کودکان مجبور به ترک تحصیل و بروز کودک کار و متاسفانه در برخی موارد، وارد کار های خلاف که نشات گرفته از فقر هست میشود، زیرا فرد دست به هر کاری میزند تا از این معضل بیرون بیاید. فراموش نکنیم که متاسفانه این شرایط سازنده ی زمینه ی اعتیاد و یا در مواقعی خود فروشی هست که برابر با نابودی و ابجکت خشونت. تمامی افرادی که با افراد این خانواده سروکار دارند به نوعی درگیر خشونت میشوند چرا که اینان تماما قربانی خشونت هستند.اما جمهوری اسلامی ایران در رسانه های خود به این موضوعات اشاره میکند که کمتر خوردن مفید هست و اگر بر فرض مثال مردم مرغ نخورند چه میشود و بعضا توجیهات از جنس نظام منزه آسمانی می آورند و یا از زبان آسیب دیدهگان شرایط لب به گزافه گویی گشوده و نقل میکنند که مردم به خاطر نظام منزه آسمانی آنها حاضر به تحمل شرایط سخت خواهند بود. در صورتی که هدف1 و 2 سند 2030 یونسکو و ماده ی 25 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر اشاره به تضمین دسترسی همگان به زندگی استاندارد،غذای سالم و ریشه کنی فقر دارد، زمانی که فردی نتواند برای کودکان خود چنین موقعیتی فراهم سازد مسلم است که زمینه ی خشونت را برای افراد جامعه فراهم میکند. فکر میکنم تا به اینجا دلیل خشم و خشونت در جامعه را حس کرده اید زیرا این خانواده ی چهار نفری مثالی از شرایط نیمی از افراد جامعه امروز هست که با این چنین مشکلات دست و پنجه نرم میکنند دستاوردی که حاکمیت یا آن را کتمان میکند یا آن را به توجیهات دینی و ایدئولوژیک گره میزند میتوان جمع بندی کرد که علت بیش از نیمی از بسترهای خشونت همواره از سوی سیستم حکومتی پرورانده میشود که نتیجه ی آن قتل های ناموسی،خودکشی ها، طلاق ها، ترک تحصیل، کوک کار، تجاوز ها و غیره می باشد. فقر آگاهی یا همان نبود اگاهی و اطلاعات هم دلیل دیگر از بروز خشونت میباشد زیرا اگر فرد با آگاهی کامل اقدامی در رابطه با خشم خود انجام دهد به مرحله ی خشونت نخواهد رسید که متاسفانه با توجه به نبود یک آموزش و پرورش صحیح در ایران بخشهای کثیری از مردم درگیر فقر اگاهی هم هستند. فقر آگاهی باعث میشود که فرد از حق و حقوق ذاتی شهروندی و قانونی خود بیخبر باشد و برای یک زندگی با کیفیت بهتر شرافتمندانه تر و انسانی تر تلاش نکند و یا اگر هم تلاش کند نتواند تدوین صحیحی در مطالبهگری خود ارائه دهد ودر پیدا کردن چشم انداز صحیح برای نیل با هدف زندگی بهتر و عاری از خشونت ناکام بماند داشتن آگاهی از اعلامیه جهانی حقوق بشر میتواند به توانمند سازی جامعه برای تدوین زندگی بهتر و عاری از خشونت کمک کند. بنده معتقدم با آگاهی رساندن به همگان از حق و حقوق ذاتی خود و آموزش صحیح میتوان درصد خشونت را کاهش داد. با استفاده از رسانه و تشویق عموم به مطالعه و آگاهی از حقوق ذاتی و قانونی میتوان جهت افکار عموم را تغییر داد و به این ترتیب در بهتر کردن زندگی جامعه تاثیر چشم گیر داشته باشد
بخش ۴: سرکار خانم ستاره دژم سخنرانی خود را با موضوع بهداشت و درمان در ایران با محوریت بیماری های ویروسی ایراد کردند: برای برقراری عدالت در زمینه سیاست های درمانی، لازم است درک صحیحی از « سلامت » به عنوان یکی از حقوق بشر وجود داشته باشد و جامعه عادلانه جایی است که در آن حقوق بشر به رسمیت شناخته شده و به کار گرفته می شود در ایران عدالت اجتماعی بسته به فرهنگ و شرایط اقتصادی و تاریخی متفاوت و متنوع است، بطوری که نمی توان بر عدالت در مورد تک تک افراد تمرکز کرد، بلکه باید دید عدالت برای کل جامعه چیست. ایران کشوری بزرگ، شامل یک منطقه جغرافیایی وسیع و متنوع در آسیای جنوب غربی است و جمعیت آن پراکنده اند. تنوع در آب و هوا، فرهنگ، بلایای طبیعی، و زیرساخت هایش، بهداشت و درمان کشور را شکل داده اند. ویژگی های خاص وضعیت جغرافیایی ایران، و مهاجرت دسته جمعی از افغانستان و عراق، جنگ هشت ساله با عراق، جنگ همسایگان در عراق و افغانستان و ناامنی پس از این جنگ در منطقه، و قاچاق مواد مخدر از مرزهای شرقی با پاکستان و افغانستان، همگی نظام سلامت در ایران را تحت تاثیر قرار داده است. همه این موارد، بارِ ناکارآمدی ساختاری در سیستم بهداشت و درمان ایران را سنگین ترمی کند .بهداشت از حقوق بشر جهانی است، و این حق دولتها را موظف می کند تا به همه افراد جامعه شان خدمات بهداشت و درمان ارائه دهند. حداقل خدمات بهداشتی باید مناسب و ارزان و در دسترس باشد. از نقطه نظر این مقاله، بهداشت و تندرستی لازمه ی تعامل معنی دار در فعالیت های مختلف زندگی، دستیابی به سعادت و خوشبختی و استفاده از حقوق بشر است. بنابراین، به تبع سایرکارشناسان و فعالان اجتماعی، ما حق را به سلامت از حقوق طبیعی در نظر می گیریم. در ماده 12 میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی آمده است« کشورهای طرف این میثاق حق هر کس را به تمتع از بهترین حال سلامت جسمی و روحی ممکنالحصول به رسمیت میشناسند». ایران به در سال 1966 به این کنوانسیون پیوست. بهداشت و درمان در ایران ماده 29 از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این مفهوم را چنین تصریح می کند : « نیاز به خدمات بهداشتیدرمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی..» وظیفه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تحقق این هدف از طریق طراحی و پیاده سازی سیاست های بهداشتی در سطح ملی است. در سال 1985،آموزش پزشکی به وظایف نظام سلامت در سطح ملی ادغام شد. بنابراین، وزارت بهداشت به (وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ) گسترش داده شد. در سطح منطقه ای، دانشگاه علوم پزشکی و در سطح محلی، شبکه بهداشت تشکیل شد که مسئول بهداشت و آموزش جامعه بودند، با استفاده از تشکیلات «خانه های بهداشت» با کارکنان بهداشتی درمانی روستایی (به نام بهورز) به عنوان صف مقدم ارائه مراقبت های بهداشتی به راه افتاد. شاخص های سلامت در تمام زمینه ها در دو دهه نخست پس از اصلاحات، موثر بودن این نظام بهداشت و درمان ایران را در دستیابی به اهداف تعیین شده نشان می دهد.بهداشت، به عنوان یک حق اساسی بشر، یکی از عوامل توسعه در هر جامعه ای محسوب می شود. عدالت در سلامت یکی از مهم ترین اجزای توسعه است که با کیفیت بهداشت عمومی، توزیع عادلانه خدمات سلامت در طبقات مختلف اجتماعی، و همچنین، سطح حمایت از مردم محروم در برابر عوامل آسیب زا اندازه گیری می شود. عوامل اجتماعی سلامت (SDH) نقش بسیار مهمی برای تامین سلامت و حفظ سلامت افراد در جامعه ایفا می کند. برابری، به عنوان یک ارزش فراگیر، بوسیله این عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار می گیرد. فرصت های نابرابر بر مبنای موقعیت اجتماعی و اقتصادی، نژاد / قومیت، جنسیت، معلولیت، جغرافیا و نیز نشان دادن تفاوت های گروهی به عنوان عامل تفاوت شاخص های سلامت در نقاط مختلف کشور، منجر به نابرابری می شوند. نمونه هایی از بی عدالتی بهداشت در ایران شامل؛ متوسط نرخ مرگ و میر مادران (MMR) در 2004-2006 در 24.7 در هر 100000 تولد بود، اما این ترخ بین 61.3 تا 6.30 در استان های مختلف ایران تفاوت داشت. این به وضوح توزیع ناعادلانه و نابرابری های سلامت را نشان می دهد. همچنین، میزان بی سوادی، از عوامل مؤثر بر سلامت، حدود 15٪ (2008 تخمین)، با توجه به توزیع جنسیتی (19.3٪ در زنان در مقابل 10.7٪ در مردان) و موقعیت جغرافیایی (حداقل 6.4 و حداکثر 38.9) نامساوی است. دیگر شاخص های مهم بهداشتی از قبیل نرخ مرگ و میر نوزادان (IMR)، امید به زندگی (LE)، کیفیت زندگی (QALY) و شاخص های ترکیبی مانند شاخص توسعه انسانی (HDI) توزیع نابرابری داشت و نیز در گروه های اجتماعی و جمعیت شناختی سراسر کشور متفاوت بود. در ارتباط با سلامت، موضوع مهم دیگر شیوع بالای سوء مصرف مواد، به ویژه اعتیاد به مواد مخدر است. رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر ایران (DCHQ) به تازگی اعلام کرد 3 میلیون معتاد به مخدر در ایران وجود دارد. با این حال، منابع غیر رسمی تا 6 میلیون نفر مبتلا به اختلال مصرف مواد در ایران را تخمین می زند. عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی ایران به تازگی اعلام کرد زیان های ناشی از استفاده از مواد مخدر 200000 میلیارد ریال در سال برآورد شده، که برابر با کل بودجه خدمات بهداشتی و درمانی سالانه ایران است. در حالی که بیش از 24000 نفر مبتلا به HIV در ایران شناسایی شده است، تخمین های فعلی UNAIDS نشلن می دهد 90000 نفر HIV مثبت در کشور زندگی می کنند. اگر چه تزریق مواد مخدر (IDU) اولین عامل انتقال بیماری تشخیص داده شده، بنظر می رسد انتقال از طریق روابط جنسی دومین طریق آلودگی به HIV است. در واقع با میزان شیوع کمتر از 1٪، در میان عموم مردم (به جز میزان شیوع بیش از 5٪ در میان معتادان تزریقی) رتبه ایران درزمره کشورهای با وضعیت اپیدمی در آمده است. اگر چه میزان ابتلا به بیماری های واگیر به بیماری های غیر واگیر (NCD) در ایران طی سال های اخیر تغییر کرده، شیوع بیماری های مسری در مناطق محروم هنوز یکی از مهمترین دغدغه ها است. همچنین، تفاوت در وضعیت تغذیه، خود را بصورت سوء تغذیه و مصرف بیش از حد غذا نشان می دهد و در سراسر کشور و گروه های اجتماعی و اقتصادی مختلف بطور قابل توجهی وجود دارد. نقص پوشش بیمه و هزینه های درمان یکی دیگر از دغدغه ها به خصوص برای قشر کم درآمد است. برنامه چشم انداز توسعه ایران این هدف را تعیین کرد که هزینه های درمان را تا 30٪ در سال 2008 پایین بیاورد. با این حال، هنوز نزدیک به 55٪ از هزینه های بهداشت و سلامت صرف درمان می شود. با وجود مداخلات سیاست با هدف کاهش این قبیل هزینه ها، تحقیقات در مورد تغییر در هزینه کمرشکن سلامت و نابرابری در مواجهه با چنین هزینه هایی در جوامع کم درآمد در ایران هیچ تغییر قابل توجهی را نشان نمی دهد. هر راه حلی برای مساله هزینه های کمرشکن سلامت باید شامل مداخلاتی هدفمند بر عوامل موثر بر هزینه ها ( CHE) باشد. برای افزایش عمق پوشش بیمه های اجتماعی، گسترش دامنه نیازهای اساسی و کاهش سهم پرداخت بیمار ضروری است علاوه بر مسائل ذکر شده در بالا، چالش های دیگر در سطح ملی، از قبیل تغییر الگوهای جمعیت، سالخوردگی جمعیت، تأثیرات اقتصادی، و همچنین چالش های جهانی شدن، تحول و ظهور الگوهای بیماری، مهاجرت، و موقیت جغرافیای سیاسی ایران باید از مهمترین مسائل در هر برنامه ریزی استراتژیکی باشد. همچنین، بی عدالتی ها اجتماعی و اقتصادی در شاخص های سلامت از جمله مرگ و میر نوزادان و کودکان MMR، IMR مشکلات ناشی از بیماری و جراحات (QALY / DALY)، امید به زندگی درکل کشور، وضعیت عدالت را بحرانی نشان می دهد. صرف نظر از پیشرفت های قابل توجه در جنبه های مختلف برنامه های بهداشت و درمان و پیشگیریهای اولیه در ایران، چالش های آینده ی سیستم بهداشت و درمان ایران از منظر عدالت اجتماعی» را به بخش های زیر تقسیم کرده اند: تامین بودجه بهداشت و درمان : تامین مالی سیستم های بهداشت و درمان در سراسر جهان، یک چالش واقعی است. به گفته مقامات بهداشتی ایران، میزان بودجه های عمومی اختصاص داده شده به سلامت کافی نیست. در سال های اخیر، دولت ایران تصمیم گیری های کلیدی برای افزایش سهم «مالیات سلامت» از طریق مالیات بر توتون و بخشی از بیمه وسایل نقلیه گرفته، اما از آنجا که سیستم بطور بنیادین با کمبود منابع مالی مواجه شده است، این اقدامات کاری از پیش نمی برند. ناکارآمدی مدیریتی و هزینه های بالای اداری نیز بر این مشکل می افزاید و هزینه های درمان بالغ بر 70٪ مجموع هزینه های مراقبت های بهداشتی در ایران برآورد می شود. نیروی انسانی ماندگار در نظام سلامت با وجود این که توسعه منابع انسانی که در سه دهه گذشته ارتقا یافته و تعداد متخصصان در زمینه بهداشت و درمان افزایش یافته است، ماندگاری نیروی کار مناسب، عاملی برای نگرانی است. نابرابری های قابل توجه در زمینه بهداشت و درمان در نقاط مختلف کشورآمار نشان می دهد در ایران تفاوت وضعیت سلامتی و توزیع عوامل بهداشتی در گروه های مختلف بالا است. به عنوان مثال، تفاوت بین امید به زندگی در بین استان های مختلف 24 سال است و نابرابری های سلامت در زنان، اقلیت ها، مصرف کنندگان مواد مخدر تزریقی (IDU)، کارگران جنسی و کودکان کار و خیابان دیده می شود. دوران گذار اپیدمیولوژیک: ایران در دوره گذار اپیدمیولوژیک است و با فشار مضاعف بیماری ها روبه روست. تهدیدات جدید در حال بروز مانند تب کریمه ی کنگو و سندرم تنفسی خاورمیانه (MERS) باید در نظر گرفته شود. این مسئله به عوامل مهمتری تبدیل خواهد شد زمانی که ایران بصورت منسجم تری وارد اقتصاد جهانی شود و در صورتی که تنش زدایی فعلی با ایالات متحده ادامه پیدا کند. همانطور که پیشتر توضیح دادیم، با توجه به این که در مراکز جمعیتی بزرگتر بیماری های مسری کمتر شده، الگوهای جدید می توانند به راحتی تضعیف شوند. این گذار اپیدمیولوژیک می تواند برتغییر الگوی مرگ و میر از بیماری های غیر واگیر به مشکلات مرتبط با سالخوردگی جمعیت تاثیر بگذارد. به گفته وزارت بهداشت، بارعمده ای از بیماری بطور کلی و به ویژه در کلان شهرها، بیماری های غیر واگیر از جمله بیماری های قلبی عروقی، سرطان و جراحات است. خدمات ناکافی در زمینه بهداشت روانی: در هر دو سطح اولیه و ثانویه بهداشت و درمان چالش هایی وجود دارد. یکپارچه سازی در سیستم های اولیه بهداشت و درمان و برنامه، نارسایی برنامه پزشک خانواده، تامین مالی هزینه های خدمات بهداشتی روانی با کیفیت خوب، ارائه خدمات گسترده برای رفع نیازهای متنوع بالینی و اقدامات پیشگیرانه، و فقدان مرجع واحد برای سیاست گذاری سلامت روان و برنامه ریزی استراتژیک مسائل قابل توجه در این زمینه است. سلامت الکترونیک: با وجود تحقیقات پایلوت که، با پوشش دهی بالا- نزدیک به یک میلیون نفر از استان گلستان- در ایران انجام شد، جمع آوری اطلاعات مبتنی بر کامپیوتر و توسعه سلامت الکترونیکی موثر نیست. سیستم های نظارتی ضعیف: این سیستم ها عبارتند از: برنامه ثبت سرطان، ایدز، سوء مصرف مواد مخدر، بیماریهای مقاربتی، خشونت علیه زنان و خودسوزی. بیمارستان ها و درمانگاه ها: با توجه به نظر کمیسیون مشترک اعتباربخشی سازمان های بهداشتی- درمانی، نظام بهداشت و درمان ایران یکی از « پیچیده ترین سیستم ها» با متغیرهای فراوان و غیر قطعی است. مدیریت این سیستم به مدیران آموزش دیده نیاز دارد. یکی از کمبودهای فعلی در ایران فقدان افرادی آموزش دیده برای مدیریت بیمارستان است. مدیران بهداشت مراکز معمولا پزشکانی هستند که برای این کار دوره گذرانده اند. خشونت سیاسی ساختاری و سیستم زندان ها: در نهایت، باید از مسائل مربوط به خشونت سیستماتیک سخن گفت مانند آنچه در حوادث پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری سال 2009 و رفتار با زندانیان سیاسی، و همچنین ارائه مراقبت های بهداشتی در زندان دیده شد. در پیمان بین المللی که ایران عضو آن است تاکید بر رعایت استاندارد رفاه زندانیان، بیش از کسانی است که محبوس نیستند. ایران یک کشور غنی با منابع انسانی و اقتصادی قابل توجه، برای ایجاد ساختاری توانمند در پاسخگویی به دغدغه های مرتبط با عدالت اجتماعی است. همچنین در گذشته ایران در کنترل جمعیت و راه اندازی برنامه بهورز بسیار موفق ظاهر شده است. بر اساس چشم اندازتوسعه، آینده، ایران باید بتواند تا سال 2025 پیشرفته ترین کشور منطقه از نظر سیستم بهداشت و درمان باشد. با وجود این، در مساله سلامت نابرابریهایی بین دو گروه از مردم قابل توجه است. این تبعیض های ناعادلانه در وضعیت سلامت، بر زندگی مردم تاثیر عمیقی می گذارد. میزان ریسک ابتلا به بیماری توانایی آنها را برای دسترسی به اقدامات پیشگیرانه (قیل از بیماری) و درمان ( در زمان بیماری) را مشخص می کند. دولت ایران علاقه زیادی به کاهش توزیع ناعادلانه بهداشت نشان داده، اما هیچ تغییر استراتژیکی برای دستیابی به این هدف صورت نگرفته است. ضروری است که سریعا به مسائل مربوط به برابری و عدالت توزیعی در زمینه بهداشت ومراقبت های پزشکی رسیدگی شده و عدالت به عنوان یک اولویت مهم برای نظام سلامت ایران در نظر گرفته شود. سیاستگذاری، آموزش، پژوهش و ایجاد ابزار و رهنمود، گام های ضروری برای کاهش نابرابری و بی عدالتی در سلامت مناطق مختلف است. هپاتیت یک بیماری شایع است که به علت التهاب کبد ایجاد میشود این بیماری ناشی ازعوامل مختلف میباشد و در اثر انواع ویروسها، داروها، الکل و جایگزینی بافت چربی و … در کبد ایجادمی شود وعلائم کلینیکی متفاوتی دارد بطوریکه این بیماری می تواند کاملاً ازنظرکلینیکی خفیف و یا بدون علامت باشد وگاهی آنقدر شدید است که باعث مرگ بیمارخواهد شد دراغلب موارد بیماری خود به خود خوب میشود وعارضه ای بجای نمی گذارد ونوع B وC گاهی بطرف مزمن شدن پیشرفت میکند و حتی گاهی بیما ری در قسمتهای دیگر غیر از کبد تظاهر میکند.یکی از عوامل مهم هپاتیت های ویروسی، هپاتیت B میباشد. اهمیت هپاتیت B شیوع زیاد این بیماری و همچنین عوارض مهم کبدی و خارج کبدی است، در حال حاضر سه چهارم مردم دنیا در نواحی با شیوع بالای آلودگی هپاتیت B زندگی میکنند. بعدازدوره کمون بیماری تکثیرویروس به حداکثرمیزان خود میرسد وبه دنبال آن ویروس در مایعات وترشحات بدن ظاهرمیشود ونکروز سلولهای کبدی همراه با پاسخ التهابی وتغییرات در آزمایشهای عملی کبد وعلائم ونشانه های آسیب کبدی خود را نشان می دهد. پاسخ ایمونولوژیک بدن رل مهمی را درمورد این بیماران ایفاد میکند ولی نقش آن درپاتوژنز بیماری کاملاً شناخته نشده است. سالانه حدود ۱.۷ میلیون نفر در دنیا به ویروس HIV آلوده میشوند هرچند در گزارش جدید برنامه مشترک ملل حد در زمینه ایدز هشدار داده شده که در نتیجه شیوع کرونا ویروس ممکن است تا پایان سال ۲۰۲۲ حدود ۲۹۳ هزار مورد جدید دیگر ثبت شود. طبق اعلام سازمان جهانی بهداشت ۸۱ درصد از افراد آلوده به HIV از وضعیت خود اطلاع دارند، ۶۷ درصد آنان درمانهای آنتی رتروویرال دریافت میکنند و تنها ۵۹ درصد از این گروه به سرکوب ویروس دست پیدا کردهاند که سیستم ایمنی بدن آنان میتواند عملکرد خود را داشته باشد و از بیماری پیشگیری کند. از زمان شیوع بیماری کووید -۱۹ اوضاع در کشورهایی با بالاترین میزان افراد آلوده به HIV در جهان از جمله کشورهایی مانند کنیا، مالاوی، نیجریه و اوکراین رو به وخامت رفته است. طی هشت ماه گذشته مراکز ارائه خدمات پیشگیری از ویروس HIV تعطیل شدهاند، تعداد تستهای تشخیصی کاهش پیدا کرده و ذخایر مهم داروهای آنتی رتروویرال نیز کم شده است. تخمین مبتلایان زنده اچ آی وی در کشور ایران حدود ۶۰ هزار نفر است. تا آخر شهریور ماه سال نود و نه، ۲۲ هزار و ۴۰۶ نفر مبتلای زنده به اچ آی وی ثبت شدند که از این تعداد نزدیک به ۱۶ هزار نفر به مراکز درمانی متصل شدند و خدمات درمانی دریافت میکنند. ۷۱ درصد از مبتلایان به اچ آی وی که شناخته شدند در سال اخیر به صورت فعال برای مراقبت و درمان مراجعه کردند، سطح ویروس در بدن ۶۴ درصد از کسانی که دارو دریافت میکنند به حدی کاهش پیدا کرده که قابلیت انتقال به دیگری را ندارد.در کل موارد شناسایی شده سهم زنان ۱۸ درصد و سهم مردان ۸۲ درصد بوده است. در سال گذشته ۲۹ درصد موارد جدید شناسایی شده خانمها بودند و در ۶ ماهه نخست امسال هم حدود ۳۰ درصد موارد زنان بودند. از کل موارد تشخیص داده شده مبتلا به بیماری ۵۹ درصد احتمال انتقال بیماری از طریق اعتیاد تزریقی است و انتقال از طریق رابطه جنسی ۲۳ درصد گزارش شده است. همچنین ۱.۷ درصد انتقال از طریق مادر به جنین است. موارد جدید تشخیص داده شده ما در سال گذشته نیز نشان دهنده ۴۷ درصد انتقال جنسی و ۲۷ درصد اعتیاد تزریقی بوده است. همچنین در شش ماه نخست امسال نیز حدود ۵۰ درصد انتقال بیماری از راه جنسی و ۲۳ درصد از طریق اعتیاد تزریقی بوده است. اگر اتفاقی برای کسی رخ دهد و یا در معرض رفتارهای پرخطر قرار گیرد، باید پیش از سپریشدن ۷۲ ساعت از وقوع حادثه، که زمان طلایی درمان است به مرکز مشاوره مراجعه کند و با انجام مشاوره و آزمایش رایگان، تحت درمان قرار بگیرد اما اگر بعد از ۷۲ ساعت مراجعه کند، درمان تأثیری نخواهد داشت. اهمیت بیماری در منطقه : عفونت هپاتیت یک مشکل عمده بهداشتی در سراسر دنیاست. باتوجه به شیوع رفتارهای پر خطر جنسی در معتادان تزریقی، اعتیاد تزریقی بصورت عامل موثری جهت گسترش بیماری هپاتیت در سایر گروههای در معرض اجنماعی عمل میکند بنا براین خطر بیماری هپاتیت در معتادان تزریقی فقط به خودشان محدود نیست در درجه اول شامل شرکای جنسی و فرزندان آنان و سپس سایر گروههای اجتماعی هم میشود. عفونت حاد و مزمن هپاتیت B سالانه منجر به بروز ۵۰۰۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰۰۰ مرگ در دنیا می گردد. بیش از ۲ میلیارد نفر از جمعیت دنیا با ویروس هپاتیت B آلوده شده اند و در حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ میلیون نفر از آنها ناقل HBV می باشند. در مناطقی از دنیا که شیوع بیماری کم است بیماری بیشتر نوجوانان و جوانان را درگیر می نماید. براساس طرح ملی سلامت و بیماری که در سال ۱۳۷۸ در کشور ما انجام گردید ۷/۱ درصد جمعیت عمومی HBsAg مثبت داشتند. بر اساس مطالعات انجام شده ایران جزء کشورهای با شیوع متوسط محسوب می گردد و به نظر می رسد ۳۵% ایرانیان با HBV برخورد داشته و ۲ تا ۳ درصد جمعیت ناقل مزمن می باشند. اما در مناطق مختلف پراکندگی یکسانی ندارند.شیوع HBV دربررسی اهداکنندگان خون در قزوین ۰۸/۱ درصد بوده است. شیوع هپاتیت D در جمعیت عادی ۴/۲ درصد، در اهداکنندگان خون ۵/۲ درصد و در هپاتیت مزمن ۵ تا ۶ درصد است. در مجموع HBV یکی از شایع ترین علل بروز هپاتیت حاد و مزمن در بالغین و همچنین سیروز وهپاتوسلولارکارسینوما در ایران می باشد.اچپیوی (ویروس زگیل تناسلی) .دکتر مینو محرز، رئیس مرکز تحقیقات ایدز، ایران میگوید اچپیوی (ویروس زگیل تناسلی) در ایران فوقالعاده شیوع پیدا کرده است. ویروس پاپیلومای انسان (HPV) یکی از علل اصلی سرطانهای دهانه رحم است، بیش از نود درصد موارد سرطان دهانه رحم به این ویروس مربوط است. اچپیوی در آقایان هم ممکن است موجب سرطان شود. راه انتقال این ویروس پوست و مخاط (پوشش مرطوب اعضای داخلی بدن) است. مهمترین راه تماس جنسی است، به ویژه از راه واژن و مقعد. انتقال ویروس از راه دهان هم امکانپذیر است. دکتر محرز به تندرستنیوز گفت: “این ویروس به هیچ عنوان درمان قاطع ندارد، فقط زگیلهای تناسلی ناشی از ابتلا به این ویروس را با لیزر یا محلولهای مخصوص میسوزانند، در بسیاری از مواقع هم این زگیل ها خودبخود از بین میرود اما مسئله این است که در حالت هایی ویروس در بدن میماند و از بین نمیرود، گاهی عود میکند و منتقل هم میشود.”دکتر محرز گفت واکسن ضد این ویروس (گارداسیل) تا چندی پیش یک میلیون تومان قیمت داشته اما مشخص نیست که با افزایش قیمت ارز اکنون چقدر قیمت دارد. پس از فراخوان سازمان بهداشت جهانی در سال ٢٠٠۶ برای مبارزه با این ویروس، در دوازده سال گذشته واکسیناسیون ضد اچپیوی در هشتاد کشور دنیا انجام میشود. ماه پیش دکتر تدروس ادهانوم، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی، دوباره از جامعه جهانی خواست برای مبارزه با این ویروس اقدام به واکسیناسیون کنند: وی تاکید کرد که “اگر الان دست به کار نشویم تا سال ٢٠٣٠ مرگ به علت سرطان دهانه رحم پنجاه درصد افزایش خواهد یافت.”دکتر محرز در باره واکسن اچپیوی گفت: “این واکسن کاملا موثر است و برای مردان تا ۲۶ سال و برای زنان ۳۵ تا۴۰ سال حتما باید تزریق شود.”در ایران توصیه شده این واکسن از دوازده سالگی برای دختران تزریق شود. در بریتانیا این واکسن به رایگان به تمام دختران ١٢ تا ١٨ ساله تزریق میشود و نوبت دوم تزریق شش تا دوازده ماه بعد انجام میشود. در برخی کشورها مثل آمریکا توصیه میشود تمام خانمهای زیر ٢۶ سال واکسن اچپیوی بزنند. به گفته دکتر محرز، “این واکسن به هیچ عنوان عوارض ندارد، فقط فرد باید بعد از تزریق نیم ساعت در محلی که تزریق صورت گرفته است بنشینند و بعد آنجا را ترک کند.”متوسط شیوع جهانی این ویروس بین ۹ تا ۱۳ درصد است اما در ایران آمار دقیقی از شیوع این بیماری وجود ندارد. به گفته دکتر محرز “چندی پیش مطالعهای در باره کارگران جنسی در یکی از مناطق تهران انجام شد که ۳۱ درصد زنان مبتلا به اچ پی وی بودند.
بخش ۵: جناب آقای پویا طالب زاده سخنرانی خود را با موضوع نگاهی به خطوط مسافربری هوایی ایراد کردند: سالهاست که شرکتهای هواپیمایی بهخصوص ماهان ایر با اتخاذ تدابیر پیچیدهای اقدام به دور زدن تحریمها و خرید هواپیماهای مسافربری میکنند. در مقایسه با خریدهای گذشتهٔ شرکت هواپیمایی ماهان، خرید اخیرشش فروند هاوکر ۴۰۰ ایکسپی برای شرکت سرمایهگذاری غدیر پیچیدهترین در نوع خود است. پیشتر، در ۱۵ سال گذشته، این شرکت در مجموع پنج فروند هواپیمای تشریفاتی در سه نوع بیزینس جت، باریکپیکر و پهنپیکر وارد ایران کرده است؛ هواپیماهایی که علاوه بر استفاده توسط مقامات جمهوری اسلامی، مورد استفادهٔ فرماندهان سپاه قدس در جریان پروازهای رسمی به کشورهای عراق و سوریه قرار گرفتهاند. پرواز دو فروند هواپیمای ناشناس بر فراز آسمان ایران و خاموش شدن فرستندههای موقعیتنمای آنها پیش از فرود در نزدیکی تهران در بامداد سوم مرداد ۱۴۰۰ برابر با ۲۵ ژوئیه ۲۰۲۱ توجه ها را به خود جلب کرد.نتیجهٔ تحقیقات نشان داد که هواپیماهای موردنظر آخرین دو فروند از شش هواپیمای تشریفاتی هاوکر ۴۰۰ ایکسپی خریداریشده توسط شرکت هواپیمایی ماهان است که بنا بر گفتههای یکی از کارکنان سابق آن، بهسفارش شرکت سرمایهگذاری غدیر وابسته به علی خامنهای، رهبر رژیم جمهوری اسلامی و همچنین نزدیک به بنیاد تعاون سپاه پاسداران به کشور وارد شدهاند. شرکت هواپیمایی ماهان جهت خریداری و وارد کردن این هواپیماها به ایران اقدام به ثبت یک شرکت صوری در کشور بوروندی در آفریقا کرده و ضمن دریافت علائم ثبت کشوری آن برای مثال 9U-TKR و 9 U-TKN برای آنها تحت گواهی صلاحیت فعالیت پرواز شرکت موردنظر و صادرشده توسط اداره عالی هوانوردی این کشور کوچک، توانست آنها را سرانجام در سه هفته به تدریج وارد ایران کند.برای مخفی نگه داشتن خرید و روند تحویل این هواپیماها، ورود آنها در نیمهشب صورت گرفته و کارکنان شرکت ماهان به محض فرود هواپیماها علائم ثبت کشوریِ بروندی را با زدن رنگ سفید بر روی آنها پنهان کردهاند. از دیگر اقدامات جهت مخفی نگه داشتن خرید هواپیماهای هاوکر 400 ایکسپی توسط ماهان ایر، نگهداری این هواپیماها در چهار فرودگاه متفاوت در شهرهای تهران، اصفهان، زاهدان و مشهد است. ازمیان شش فروند هواپیما، سه فروند در فرودگاه مهرآباد تهران به سر میبرند. محل نگهداری آنها ابتدا رمپ گمرک فرودگاه بود، اما با توجه به عبور و مرور کارکنان شرکتهای هواپیمایی از نزدیکی آنها امکان افشا شدن هویت هواپیماها وجود داشت، برای همین تصمیم گرفته شد تا آنها را در تاریخ دوم اوت ۲۰۲۱ (۱۱ مرداد) به رمپ گردان فوکر ۲۷ نیروی هوایی ارتش در جنوب فرودگاه مهرآباد منتقل کنند.در سال ۱۳۹۸، یک شرکت وابسته به نیروی هوافضای سپاه پاسداران یک فروند هواپیمای تشریفاتی بمباردیِر سیآرجِی-۲۰۰اِلآر را جهت استفادهٔ یک شرکت هواپیمایی به نام پارسایرکیش خریداری کرد. این هواپیما در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ (سوم مارس ۲۰۲۰) با یک توقف در غازان روسیه و یک توقف در آکتاو قزاقستان وارد فرودگاه مهرآباد شد. شرکت هواپیمایی ماهان نیز خود یکی از قدیمیترین واردکنندگان هواپیماهای تشریفاتی به ایران است. در شهریور ۱۳۹۵، این شرکت یک فروند هواپیمای سسنا ۵۲۵آ سایتیشن جت سی جِی ۲ ساخت ایالات متحده آمریکا را از طریق یک شرکت واسطهٔ ارمنستانی از یک شرکت آلمانی خرید و وارد ایران کرد. البته ماهان ایر هرگز نتوانست، بهدلیل مسائل امنیتی، مجوزهای لازم جهت استفاده از این هواپیمای هفتنفرهٔ تشریفاتی را کسب کند.پس از عدم موفقیت ماهان در کسب مجوز بهرهبرداری از هواپیماهای جت تشریفاتی سبک، این شرکت دست به خرید هواپیماهای تشریفاتی بزرگتر زد. همهچیز از خرید هواپیمای پهنپیکر ایرباس آ۳۱۰-۳۰۴ سابق صدر اعظم آلمان، آنگلا مرکل، در سال ۱۳۹۰ آغاز شد. خرید هواپیمای پهنپیکر ایرباس آ۳۴۰ توسط شرکت هواپیمایی معراج جهت استفاده آشیانه جمهوری اسلامی به منظور سفرهای فواصل دور مقامات رژیم جمهوری اسلامی سبب بلااستفاده ماندن ایرباس آ۳۱۰-۳۰۴ تشریفاتی سابق نیروی هوایی آلمان در ماهان ایر شد و در نهایت این شرکت توانست برای آخرین بار در اسفند ۱۳۹۳ و فروردین ۱۳۹۴ از این هواپیما برای چند مأموریت سپاه قدس استفاده کند. این هواپیما در تاریخ یکم اسفند ۱۳۹۳ بهدلیل دارا بودن مخازن سوخت اضافی و توانایی پرواز مستقیم و بدون توقف از تهران به صنعا جهت انتقال فرماندهان سپاه قدس و مقامات شبهنظامیان حوثی استفاده شد.پروازهای این هواپیما به یمن ادامه یافت و سرانجام با واکنش منفی دولت عربستان سعودی مواجه شد تا جایی که در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴، جهت جلوگیری از فرود آن در فرودگاه بینالمللی صنعا، ابتدا دو فروند جنگندهٔ رهگیر اف-15سی نیروی هوایی سلطنتی عربستان سعودی آن را بر فراز یمن رهگیری و با هشداردادن به ان آن، بهزاد صداقتنیا، تلاش کردند وی را از پرواز به صنعا باز دارند و در نهایت پس از بی توجهی او، باندهای پروازی فرودگاه و برج مراقبت آن توسط شماری دیگر از جنگندههای عربستانی بمباران شد. پس از آن، این هواپیما دیگر مورد استفادهٔ سپاه قدس واقع نشد و زمینگیر و تبدیل به منبع لوازم یدکی شد. بر اساس اطلاعات منتشرشده توسط وزارت خزانهداری آمریکا، شرکت سرمایه گذاری غدیر مهمترین نهاد مالی متعلق و یا دستکم وابسته به رهبر رژیم جمهوری اسلامی است. در این راستا در سال ۱۳۹۲، این شرکت تحت تحریم وزارت خزانهداری آمریکا قرار گرفت؛ تحریمهایی که بهدنبال توافق هستهای موسوم به برجام ملغی شد و بهمدت دو سال به این شرکت اجازه داد تا بتواند دست به انعقاد چندین قرارداد تجاری مهم بینالمللی بزند. اما دیری نپایید که این شرکت بهعنوان یکی از اولین و مهمترین نهادهای مالی رژیم جمهوری اسلامی و رهبر آن بار دیگر در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۹۷ تحت تحریمهای شدید وزارت خزانهداری آمریکا واقع شد. استفادهٔ شرکت سرمایهگذاری غدیرازهواپیمایی ماهان که خود نیز به علت تعلق سهامش به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وهمچنین فراهم کردن هواپیماهایش جهت انتقال تسلیحات و نیروهای سپاه قدس به سوریه سالهاست تحت تحریمهای شدید آمریکا قرار دارد، باعث نگرانیهای شدیدی در مورد نوع و چگونگی استفاده از هواپیماهای تشریفاتی هاوکر ۴۰۰ شده است.استفاده مکرر نیروی قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی از هواپیماهای مسافربری ماهان برای انتقال فرماندهان و شبهنظامیان وابسته به سپاه قدس به سوریه، عراق و یمن، به تحریمهای آمریکا علیه ناوگان هواپیماهای مسافربری ماهان منجر شده است، تحریمهایی که امروز به زمینگیری بخش اعظمی از ناوگان هواپیماهای جت منطقهای ماهان و کاهش درآمد این شرکت هواپیمایی منجر شده، بهطوری که آن را به یک شرکت ضررده تبدیل کرده است و در صورت قطع کمکهای بلاعوض چند هزار میلیارد تومانی دولت، ورشکسته خواهد شد.سایت هیات اطلاع رسانی رزمندگان ایران خاطرهای از امیر اسداللهی، خلبان هواپیمای ماهان از سفر با قاسم سلیمانی منتشر کرده است که در آن به حمل ‘بار ممنوعه’ به دمشق در پرواز مسافربری ماهان اشاره شده است. این مطلب موجب واکنش کاربران فضای مجازی شده است. خلبان در این روایت که مربوط به سال ۹۲ است بر قدرت تصمیمگیری و سرعت عمل خودش تاکید دارد اما نکتهای که برای کاربران در این خاطره برجسته شده اذعان خلبان به استفاده از پروازهای مسافربری هواپیمایی ماهان برای انتقال “محمولههای نظامی” به سوریه است. البته راوی در این روایت تنها به عبارت ‘محموله ممنوعه’ بسنده کرده که عدهای از کاربران آن را محمولههای نظامی برای کمک به سوریه دانستهاند و برخی میگویند از هواپیمای مسافربری به عنوان “سپر انسانی” استفاده شده است. در این خاطره خلبان امیر اسداللهی تعریف میکند که به همراه قاسم سلیمانی و ۲۰۰ مسافر و ۷ تن “محموله ممنوعه”، به سمت دمشق پرواز میکرده است اما برج مراقبت بغداد که ‘در دست آمریکاییها’ بوده، اجازه ورود به آنها نداده است و آنها را مجبور کرده برای بازرسی هواپیما در بغداد فرود بیایند. او اضافه میکند که آنها در دفعات پیشین که بار ممنوعه داشتند، اگر اجازه عبور نمیگرفتند به تهران برمیگشتند. اما این بار برج مراقبت به آنها گفته اگر فرود نیایند به هواپیمای آنها شلیک میکنند.خلبان تعریف میکند قبل از فرود برای اینکه قاسم سلیمانی شناسایی نشود از مهندس پرواز خواسته است که لباس نظامی قاسم سلیمانی را بپوشد و قاسم سلیمانی هم لباس مهندس پرواز را با کلاه و عینک بپوشد و به جای او در کابین خلبان بنشیند. آقای اسداللهی توضیح میدهد که بعد از فرود خودروهایی با نشان افبیای و استخبارات عراق به هواپیما نزدیک شدند. او گفته ماموران با دوربین فیلمبرداری از مسافران تصویر برداری میکردند و در بین مسافرها به دنبال قاسم سلیمانی بودند. به گفته آقای اسداللهی ماموران آمریکایی پس از ناکامی در پیدا کردن آقای سلیمانی هواپیما را ترک کردند اما ماموران عراقی خواستار بازرسی بار هواپیما شدند. خلبان ماهان میگوید هنگامی که یک مامور به جعبهای برای بازرسی اشاره کرد، او کیف پولش را با دلارهای داخلش نشان مامور داد و اسکناسها را که نمیدانسته چقدر بوده است، کف دست او گذاشت. آنها پس از این ماجرا در نهایت به طرف دمشق پرواز کردند. شرکت هواپیمایی مسافربری ماهان بارها توسط آمریکا ‘حامی تروریسم’ خوانده شده و متهم شده است که محمولههای نظامی را به همراه مسافران به دمشق منتقل میکرده است. این هواپیمایی از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما از طرف آمریکا تحریم شده است و تاکنون چند کشور اروپایی با تشویق آمریکا، مجوز رفت و آمد پروازهای ماهان را متوقف کردهاند. ایران اتهام استفاده از هواپیمای مسافربری ماهان برای ارسال تجهیزات نظامی را کرده است اما نصرت الله حسینی پور، یکی از فرماندهان نیروی قدس، شاخه برون مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، انتقال نیروهای نظامی به سوریه در پروازهای هواپیماهای ماهان را تایید کرده است. اخیراً در نتیجه حمله سایبری به شرکت هواپیمایی ماهان اسناد به دست آمده از هکرها نشاندهنده جزئیات جدیدی از همکاریهای شرکت هواپیمایی ماهان و سپاه قدس است؛ همکاریهای برای جابهجایی نیروهای نظامی سپاه قدس و نیروهای نیابتی آنان و همچنین تسلیحات سبک با هواپیماهای مسافربری این شرکت از تهران به دمشق. شرکت هواپیمایی ماهان سالها است که به حملونقل کارکنان سپاه قدس و نیروهای نیابتی آن در قالب مسافران عادی مشغول است؛ امری که با دو هدف پنهان نگه داشتن فعالیتهای سپاه قدس در سوریه در وهله اول و استفاده از مسافران غیرنظامی هواپیماهای ماهان بهعنوان سپر انسانی، در وهله دوم، صورت میگیرد.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق درمان و خدمات اجتماعی (روز جهانی معلولان) به بحث گذاشته شد: در ابتدا جناب آقای یگانه توضیحاتی در این رابطه دادند و از همراهان جلسه خواستار اشتراک گذاری نظراتشان شدند و همراهان حاضر در جلسه نظرات خودشان را در این رابطه ایراد کردند. در پایان مسئول جلسه جناب آقای یگانه ضمن تشکر از سخنرانان و منشی جلسه: جناب آقای محمد حسام فانی، ادمین ها: آقایان هادی درتومی ، آزاد بهرامی، محمد حسام فانی و سرکار خانم هستی عبدالهی اصل، صدابرداران: آقایان هادی درتومی و اسکندر اسکندری و فعالین و میهمانان حاضر در جلسه: بانوان و آقایان: حمید رضایی آذریانی، محمد حسام فانی، آزاد بهرامی، اسکندر اسکندری، هادی درتومی، مهرداد یگانه، احسان حیاک، علیرضا حجتی، علیرضا جهان بین، امیرحسین فانی، پریچهر سهرابی، محمود حوالات، مهران آهنگر، نرگس مباشری فر، نازنین فانی، پوریا طالب زاده، ستاره دژم، شبنم رضاوند، ختم جلسه را در ساعت ۱۵.۵۵ دقیقه به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته جوان و دانشجو دسامبر ۲۰۲۱
آزاد بهرامی
در روز یکشنبه مورخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۱ ساعت ۱۶:۰۰ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئول کمیته جوان و دانشجو و جمعی از فعالین کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در فضای مجازی زووم، یوتیوب و اپلیکیشن کانون( پخش مستقیم از تلویزیون) برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای مازیار پرویزی، ضمن خوش آمد گویی خیرمقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمود.
بخش ۱: خانم هستی عبدالهی اصل، گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق جوان و دانشجو در آذر ماه ۱۴۰۰ را ارائه دادند:
بخش ۲: آقای پوریا طالب زاده، بررسی هدف ۴ سند۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ارائه دادند: در دستور کار ۲۰۳۰ برای توسعه پایدار در هدف چهارم که به مسائل آموزشی اشاره دارد به مواردی همچون شیوههای زندگی پایدار، حقوق بشر، فرهنگ صلح و شهروند جهانی اشاره شده است. در سپتامبر ۲۰۱۵(شهریور ۹۴)، اهداف دستور کار مبانی توسعه پایدار ۲۰۳۰ که ۱۷ هدف اصلی و ۱۶۹ هدف فرعی دارد برای اقدام عملی همه کشورها برای تحقق حکومت یکپارچه در سازمان ملل ارائه شد. ایران نیز از کشورهای شرکت کننده در این اجلاس بود که متعهد به اجرای این سند شد و پس از آن سند ملی آموزش ۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران با مدیریت و برنامهریزی دفتر یونسکو در ایران با تشکیل ۳۰ کار گروه تخصصی تدوین و آماده و در تاریخ ۲۰ آذر ۹۵ رو نمایی شد. رهبران کشورهای عضو سازمان ملل، در سپتامبر ۲۰۱۵ در اجلاس عالیرتبه سازمان ملل تعهد کردند دستور کار جهانی توسعه پایدار ۲۰۳۰ را در سیاستگذاریهای کلان خود در سطح ملی از اول ژانویه سال ۲۰۱۶ اجرایی کنند، بر این اساس در بخش اهداف آموزشی موضوع آموزش و یادگیری مادامالعمر با کیفیت، برابر و فراگیر برای همه با محوریت یونسکو تعیین شده که ایران نیز متعهد به اجرای آن است. مؤلفههای کلیدی در برنامه آموزش ۲۰۳۰ عبارتند از: برابری و فراگیر بودن، دسترسی برابر، عادلانه و با کیفیت، برابری جنسیتی، کیفیت آموزش و یادگیری مادامالعمر. در چارچوب عمل به ۲۰۳۰ به واژههایی همچون شهروند جهانی و برابری جنسیتی اشاره شده است که این مباحث از سوی برخی صاحبنظران و کارشناسان به ویژه در شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی مورد نقد است و حتی برخی معتقدند که تصویب و اجرای این سند دگرگونیهای بسیاری را در آموزش کشور ایجاد خواهد کرد که از جمله آن میتوان به حذف کلیشههای جنسی و ارائه آموزشهای جنسی به کودکان و حذف برخی مفاهیم قرآنی و ارزشی از کتابهای درسی به بهانه ترویج صلح و نبود خشونت اشاره کرد. رهبر ایران در دیدار با فرهنگیان کشور با اشاره به سند آموزش ۲۰۳۰ اشاره کردند: جمهوری اسلامی ایران تسلیم سندهایی مانند ۲۰۳۰ یونسکو نخواهد شد. به چه مناسبت یک مجموعه به اصطلاح بینالمللی که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای دنیاست این حق را داشته باشد که برای ملتهای دنیا تکلیف مشخص کند؟ اصل کار غلط است اینکه سندی را امضا کنیم و بعد بیاییم بی سروصدا آن را اجرا کنیم، نخیر، مطلقاً مجاز نیست. اما در دستور کار ۲۰۳۰ برای توسعه پایدار در هدف ۴ به موضوع تضمین آموزش با کیفیت، برابر و فراگیر و ترویج فرصتهای یادگیری مادامالعمر برای همه اشاره شده است. اهداف تعیین شده در حوزه آموزش بدین شرح هستند: (۴-۱)- تضمین اینکه همه دختران و پسران تا سال ۲۰۳۰ دورههای آموزش ابتدایی و متوسطه را به صورت کیفی، منصفانه و بدون پرداخت هرگونه شهریه بهطور کامل و با دستیابی به نتایج مؤثر در حوزه یادگیری به پایان برسانند. (۲-۴)- تضمین دسترسی همه دختران و پسران به آموزش پیش دبستانی و مراقبت و رشد کیفی در اوان کودکی به منظور آمادهسازی آنها برای آموزش ابتدایی تا سال ۲۰۳۰، (۳-۴)- تضمین دسترسی برای همه زنان و مردان به آموزش عالی و دانشگاهی و آموزش فنی و حرفهای مقرون به صرفه و کیفی تا سال ۲۰۳۰، (۴-۴)- افزایش چشمگیر تعداد جوانان و بزرگسالان دارای مهارتهای مرتبط، از جمله مهارتهای فنی و حرفهای لازم برای اشتغال، یافتن شغل شرافتمندانه و نیز کارآفرینی تا سال ۲۰۳۰، (۵-۴) ریشهکنی نابرابریهای جنسیتی در آموزش و تضمین دسترسی برابر به همه مقاطع آموزش و تربیت فنی و حرفهای برای اقشار آسیبپذیر، از جمله معلولان، افراد بومی و کودکانی که در شرایط آسیبپذیر زندگی میکنند و یا خود آسیبپذیر هستند، تا سال ۲۰۳۰، (۶-۴)- تضمین اینکه همه جوانان و تعداد قابل ملاحظهای از جوانان و بزرگسالان، اعم از زن و مرد، به سواد خواندن، نوشتن و حساب کردن دست یابند، تا سال ۲۰۳۰، (۷-۴)- تضمین اینکه همه فراگیران، به دانش و مهارتهای لازم برای ترویج توسعه پایدار دست یابند؛ بهویژه از طریق آموزش برای توسعه پایدار و آموزش و ترویج شیوههای زندگی پایدار، حقوق بشر، تساوی جنسیتی، ترویج فرهنگ صلح و نبود خشونت، شهروندی جهانی و احترام به تنوع فرهنگی و مشارکت فرهنگ در تحقق توسعه پایدار تا سال ۲۰۳۰، ۴(الف) ایجاد و بروزرسانی امکانات آموزشی مناسب برای کودکان، معلولان و زنان و مردان و تأمین فضاهای یادگیری مؤثر، فراگیر، بهدور از خشونت و امن برای همه. ۴(ب) افزایش چشمگیر تعداد بورسهای اعطا شده در جهان به کشورهای در حال توسعه، بهویژه کشورهای دارایی پایینترین سطح توسعه یافتگی، کشورهای جزیرهای کوچک در حال توسعه و کشورهای آفریقایی برای ثبت نام در مقاطع مختلف آموزش عالی، از جمله در حوزه آموزش فنی و حرفهای، فناوری اطلاعات و ارتباطات، رشتههای فنی مهندسی و علمی در کشورهای توسعه یافته و سایر کشورهای درحال توسعه تا سال ۲۰۲۰، ۴(ج) افزایش قابل ملاحظه تأمین معلمان واجد شرایط، از جمله از طریق همکاریهای بین المللی برای تربیت معلم در کشورهای درحال توسعه بهویژه کشورهای دارای پایینترین سطح توسعهیافتگی و کشورهای جزیرهای کوچک در حال توسعه تا سال ۲۰۳۰، سند و یا برنامه آموزشی ۲۰۳۰ توسط کمیسیون ملی یونسکو تدوین و در کشورهاى مختلف از جمله ایران بومی سازی شده است. سند بومی سازی شده در ایران، بهعنوان «سند ملی آموزش» مطرح و مشتمل بر هفت بخش میباشد: ۱- پیشگفتار، ۲- مروری بر شاخصهای اقتصادی- اجتماعی و جمعیت شناختی ایران و ارتباط آن با آموزش، ۳- معرفی ساختار آموزشی ایران (از پایه تا عالی)، ۴- ساختار و راهبردهای کلان ملی برنامه آموزش ۲۰۳۰ در جمهوری اسلامی ایران، ۵- اهداف هفتگانه آموزش، ۶- عوامل مؤثر در تحقق اهداف آموزش ۲۰۳۰، ۷- نظام نظارت و ارزیابی برنامه آموزش ۲۰۳۰، بر اساس اهداف اعلام شده توسط سازمان ملل، از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۳۰ همه کشورهای عضو سازمان ملل باید تلاش کنند تا به اهداف و شاخصهای توسعه پایدار با همکاری و تعامل با یکدیگر، در سه سطح ملی، منطقهای و بینالمللی دست یابند. ۳- اجمالاً آنچه درباره این سند گفتنی است از دیدگاه جمهوری اسلامی ناهمخوانی آن با روح فرهنگ اسلامی و آموزهها و معارف دینی است. ۱- هر چند هدف چهارم یعنی آموزش ۲۰۳۰ دستور کار سند توسعه پایدار بود، اما بیانیه اینچئون با صراحت اعلام کرد که صرفاً به اهداف آموزشی محدود نمیشود، بلکه در تحقق اهداف دیگر از جمله امور بهداشتی، اقتصادی و الگوهای تولید و مصرف و تغییر اقلیم، نقش اساسی ایفا میکند. این بیانیه بر این باور است که آموزش قادر است تحقق هر یک از اهداف توسعه پایدار، از جمله برابری جنسیتی (هدف پنجم) را تسریع کند. ۲- یونسکو بهعنوان متولی و راهبر رویداد مهم آموزش ۲۰۳۰ می باشد. اجلاس یونسکو، اراده سیاسی منعکس شده در پیمان نامههای متعدد بینالمللی در زمینه حقوق بشر را که حق آموزش و ارتباط و پیوند آن با سایر حقوق بشر را تصریح میکند، تأئید می کند. از آنجا که معلمان از پایههای اساسی تحقق و تضمین آموزش با کیفیت به شمار میآیند، لازم است برای توانمندسازی، استخدام نیروهای کافی، تأمین حقوق مناسب و مکفی، ارتقای مهارتهای آنها و نیز حمایت از آنان در قالب نظامهای آموزشی مؤثر، کارآمد و مجهز تلاش شود، همان طور که اشاره شد یکی از بندهای ماده ۴ سند ۲۰۳۰ افزایش قابل ملاحظه تامین معلمان اشاره دارد، ولی امروزه معلمان و اساتید با مشکل های شدیدی در داخل کشور روبرو هستند یکی از این مشکلات، حق التدریس بودن استادان و معلمان میباشند که این روزها با کاهش ۱۰ برابری ارزش پول ملی رسماً به بیگاری کشیدن از این عزیزان تبدیل شده. اعتراضات اخیر معلمان به خوبی گواه این موضوع است که حقوق کم آنها کفاف زندگیشان را نمیدهد، متاسفانه جمهوری اسلامی به این مساله توجه ندارد که افزایش حقوق معلمان و بهبود سطح معیشتی آنان یک نوع سرمایه گذاری برای آینده کشور در حوضه آموزش و پرورش است. ما امروز شاهد نقض بند ۱۲۵ قانون مدیریت خدمات کشوری هستیم، بنا به این ماده قانونی اضافه حقوق، هر ساله باید حداقل به اندازه نرخ تورم رسمی باشد، که متاسفانه اینطور نبوده وسال به سال از قدرت خرید بخش بزرگی از فرهنگیان کاسته میشود. علاوه بر مشکلات جاری آموزش و پرورش در ایران همچون مسائل مالی، آزمایشگاهی، کارگاهی، بهداشت، ساختار ناصحیح و عدم اجازه فعالیت مناسب به فعالان صنفی معلم که مطالبات این قشر عظیم و بستر ساز را نمایندگی می کند دلیلی شده است بر تداوم مشکلات این جامعه فرهنگی که بدیهی ترین تاثیر آن ناکارآمد ماندن سیستم آموزش و پرورش کشور خواهد بود. از جمله موارد دیگری که میتوان به آن اشاره کرد نقض قانون اساسی و همچنین سند۴، ۲۰۳۰ یونسکو در مورد حق تحصیل رایگان است. اصل ۳۰ قانون اساسی: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دورهی متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد». با این وجود متاسفانه شاهد آن هستیم که به جای آن که برنامههای حمایتی ویژه جهت حفظ کودکان محروم در مدارس و توانمندسازی و حمایت از آنها طراحی شود، سیاست پولیسازی آموزش و پرورش در این مناطق نیز اجرا میشود و آسیبهای مضاعف را در پی میآورد. این در حالی است که برخی مدارس با شهریههای کلان و امکانات آموزشی بسیار خاص در حال فعالیت هستند و هیچ مسئولیت اجتماعی برای این مدارس در قبال مدارس محلههای محروم وجود ندارد. شیوع ویروس کرونا نه تنها دانشآموزان را از مدرسه رفتن محروم کرد بلکه بستر بازماندن از تحصیل بسیاری از آنها در فضای مجازی مدارس را نیز به وجود آورد و ما شاهد ترک تحصیل ۳ میلیون دانش آموز در دوران همه گیری کرونا به دلیل در دسترس نبودن اینترنت و ابزار اموزش آنلاین بوده ایم. موضوع مهم مشکل بازماندن از تحصیل در این شرایط کرونایی برای مردم مشهودتر شده است و در محل زندگی خود شاهد افزایش تعداد کودکان و نوجوانان کار شدهاند، افزایش تعداد کودکان کار که به علت وضعیت بد اقتصادی خانوادهها به سمت فروشندگی، جمعآوری پسماند، پاک کردن شیشه خودروها، نظافت ساختمان و سایر فعالیتهای که توان انجام آن را داشته باشند، روندی نگران کننده دارد.
بخش ۳: آقای اسفندیار سنگری، سخنرانی خود را با موضوع امنیت دیجیتال و مردم ایران مطرح کردند: از بخش قابل توجهی از زندگی امروزی بسیاری ازهمه مردم در دنیای دیجیتال سپری میشود و به محض باز کردن قفل گوشی هوشمندی یا هر دستگاه دیگر که در دست داریم بلادرنگ وارد زندگی دیجیتالی میشویم که قوانین، عرف، عادتها، نیازمندیها، چالشها و راهکارهای خاص خودش را میطلبد. عمر این دنیای دیجیتال برای ما طولانی نیست اما میزان تأثیر آن بر زندگیهایمان به قدری است که بخش قابل توجهی از ساعات شبانهروزی را خواسته یا ناخواسته در آن میگذرانیم اطلاعات مهم و محرمانه و شخصی مان را در تلفن همراه، تبلت یا کامپیوتر شخصی نگهداری یا بایگانی کرده و هم چنین اخبار و اطلاعات مؤثر و نیازمند زندگی را از آنجا میگیریم و نیز تحت تأثیر اطلاعاتی که از دستگاههای دیجیتالی کسب میکنیم، تصمیمهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی برای خود نیز میگیریم یا اتخاذ میکنیم. لذا بدون تردید مقوله «امنیت» در زندگی دیجیتالی اهمیتی فزاینده دارد و بدون ارائه یک راهبرد جامع درباره مفهوم امنیت نمیتوان از اطلاعات خود و زندگی دیجیتالی مان محافظت کنیم. امنیت دیجیتال در دنیای امروز را در یک راهبرد جامع میتوان به سه سطح اصلی تقسیم کرد؛ امنیت حسابهای دیجیتالی، امنیت ذهن و روان، و امنیت اطلاعات و اخبار. شاید در گذشته امنیت دیجیتال صرفاً در حوزه امنیت حسابهای دیجیتالی مانند امنیت ایمیل، شیوههای شناسایی و تشخیص فیشینگ، استفاده از پسورد قوی، داشتن نسخه پشتیبان و بک آپ از اطلاعات مهم، استفاده از آنتی ویروس امن، بروز رسانی اپلیکیشنها و نرمافزارها و مواردی از این دست خلاصه میشد اما امروزه زندگی دیجیتالی آنچنان با پیچیدگی همراه شده که امنیت حسابهای دیجیتال صرفاً در حد قفل زدن بر درِ خانه و گاوصندوق تلقی و محسوب میشود و یک قفل محکم و معتبر تضمین نمیکند که شما بیرون از خانه و در جامعه هم امنیت داشته باشید. در خصوص موضوع امنیت حسابهای دیجیتالی تا همین قدر بسنده کرده به موارد بحث امنیت ذهن و روان و امنیت اطلاعات و اخبار میپرازیم. موضوع امنیت ذهن و روان که با اذیت و آزار آنلاین به خطر میافتد، مقولهای حساس و چند وجهی است که میتواند به آسانی دستاویز کسانی قرار بگیرد که از این مفهوم سنگری برای پیشبرد اهداف سیاسی یا اجتماعی میسازند.همچنین موضوع آزار آنلاین ارتباط تنگاتنگی با آزادی بیان دارد و بخشی از دغدغهمندان آزادی را نگران میکند تا مبادا میدان دادن به مفهوم آزار آنلاین در نهایت منجر به نقض آزادی بیان شود و ابزاری باشد که به جای یک بستر رهایی بخش، فضای خفقان به بار آورد. چنین پیچیدگیهایی نیاز به واکاوی هرچه بیشتر موضوع آزار آنلاین را نشان میدهد . آزار پدیدهای است که واجد ویژگیهای مشخصی است. از جمله آنکه باعث برانگیخته شدن احساسهای ناخوشایند از جمله تحقیر، شرم، ترس و شبیه به آن شود و ادامهدار باشد یا به هر نحوی تکرار شود. آزار آنلاین هم شامل همین ویژگیهاست و با کمک همین شاخصها میتوانیم تشخیص دهیم که دست به آزار زدهایم یا هدف آزار قرار گرفتهایم. بهطور معمول اگر کسی به واسطه سن، معلولیت جسمی، جنسیت، نژاد، تمایلات جنسی، اندام و فیزیک، رنگ پوست، وعقیده و امثال هم هدف احساسهای ناخوشایند قرار بگیرد، یعنی مورد آزار قرار گرفته است. زندگی دیجیتالی، قاضی و دادگاه ندارد که اگر آزار رساندیم، محاکمه شویم و یا اگر آزار دیدیم، شکایت به جایی ببریم. مفهوم آزار آنلاین متاسفانه یک مسئله غلط فرهنگی و عرفی است که تا رسیدن به نقطه تعادل نیازمند آموزش و تمرین و آگاهی فراوان دارد. ایجاد حس شرم و تحقیر در دیگران بهطور عمومی امر ناپسندی بوده و نباید ویژگیهای شخصی افراد را دستمایه حمله به آنها قرار داد. آزار آنلاین درست مانند اذیت و آزار در دنیای غیر دیجیتال تأثیر مستقیم و جدی بر روح و روان و زندگی افراد میگذارد. از طرفی نیز باید تأکید کرد که هدف آزار قرار گرفتن مساوی با حقانیت و درستی سخنان فرد آزاردیده نیست. در فضای سیاسی اجتماعی کنونی ایران که حکومت در نقطه افراطی و ورای تصور از خشونت علیه مردم ایستاده، با تمام توان بر شیپور اذیت و آزار مردم میدمد و تنها پاسخش به هر دیالوگی سرکوب خشونت بار است، انتظار واکنشی آرام و عاری از خشونت به گفتمانهای مجازی حامی جمهوری اسلامی تصوری آغشته به جهل یا فریب است. حوزه امنیت اطلاعات و اخبار است که از آن با «دانش یا سواد رسانهای» هم یاد میشود. ما به لطف شبکههای اجتماعی روزانه در معرض حجم بسیار زیادی از اطلاعات و اخبار هستیم که مستقیماً بر تحلیل ما از اوضاع و احوال جامعه و واکنش احتمالی مان به آن تأثیر میگذارد. اگر نتوانیم اطلاعات درست را از دروغ رسانی (دیساینفورمیشین) و نیز غلطرسانی (میساینفورمیشن) تشخیص بدهیم، در مسیر نا امن و پر از تلههای تحلیلی خواهیم افتاد که میتواند هم زندگی دیجیتالی و هم زندگی آفلاین و روزمره ما را به درگیر یا به خطر بیندازد. راه کسب سواد و دانش رسانهای تمرین مداوم در داشتن نگاه انتقادی به اطلاعات و اخبار، اطمینان از منبع خبر، آشنایی با گفتمانهای مختلف سیاسی و اجتماعی از همه مهم تر و مؤثرتر آشنایی با مغالطههاست. معمولاً هر خبر جعلی یا تحلیل حاوی دروغ رسانی بر بستر یک یا چند مغلطه رخ میدهد که با شناسایی آنها میتوان مشت بازگو کننده و راوی خبر دروغ را باز کرد. بر اساس منابع معتبر، چهار شاخص برای تحریف واقعیت میتوان در نظر گرفت. از آنجا که حکومت وقت مهمترین تهدید شهروندان برای امنیت اطلاعات و اخبار به زبان فارسی است، به چهار شاخص را که به وفور در رفتار و گفتار حامیان جمهوری اسلامی به صراحت یافت میشود توضیح می دهم. ۱- برچسب زنی برای بیاعتبار کردن مخالفان و در نتیجه زیر سؤال بردن گفتار آنها: حامیان جمهوری اسلامی تلاش میکنند مخالفان شان را به شیوههای مختلف بیاعتبار کنند تا از این طریق، گفتار ایشان بیاعتبار شود و از تأثیر بیفتد مثلاً به دروغ میگویند فرزاد کمانگر مبارزه مسلحانه کرده بود، نوید افکاری قتل کرده بود، اپوزیسیون جنگ طلب است، کشتهشدگان آبان اموال عمومی را تخریب کرده بودند، یا انتشار دروغهای اخلاقی درباره مخالفان حکومت، یا اینکه رسانههای مخالف وابسته به غرب هستند و خائناند و امثالهم. ۲- منحرف کردن افکار عمومی: هر زمانی که جمهوری اسلامی با موضوعاتی که افکار عمومی و مردم درباره آنها حساس شده، تلاش میکند با ایجاد حواسپرتی و انتشار موضوعات انحرافی و موازی فضا را گلآلود کند و با هیاهو آن را به سود خود تغییر دهد. بطور مثال در اوج هشتگ «نه به اعدام» موضوع بازتأیید جنسیت محمدرضا فروتن مطرح میشود این یکی از شیوههای نهادهای امنیتی است که نوعی سانسور و فریب محسوب میشود در این شیوه کاری خبر اصلی به حاشیه برده میشود و در کنار آن افکار عمومی درگیر حاشیه و سردرگمی میشود و یا مثلاً در یک موضوع مشابه دیگران را متهم میکنند. همه جا برق قطع میشود همهجا حکومت مخالفانش را میکشد، همه جا قشر فقیر هست همه جا زندانی سیاسی هست و بسیاری نمونههای و مثال های دیگر ۳- ایجاد فضای رعب و وحشت: از نمونههای مشهور، ایجاد فضای رعب و وحشت، گراهای امنیتی دادن علیه فعالان مدنی و سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در داخل کشور است، بطور مثال تهدید کردن فعالان رسانهای از سوی حسامالدین آشنا که به موضوع حمله سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی و قتل ۱۷۶ نفر پرداخته بودند یا تهدید روزنامه نگاران مستقل و آزار و اذیت خانوادههای آنان یا ربودن روزنامه نگاران و فعالان مدنی و سیاسی مانند روح الله زم، محاکمه و قتل آنها همگی مثالهایی هستند تا از اطلاع رسانی واقعیت، تکثیر و انتشار اطلاعات درست جلوگیری شود. ۴- تحریف واقعیت: هر زمانی که جمهوری اسلامی و حامیانش از واقعیت و اخباری که بر خلاف نظریات خود برخورد یا مشاهده می کند، سریعا آن را تحریف میکنند. یک نمونه از تحریف واقعیت، راهاندازی روایتهای موازی و جعلی است. بطور مثال بزرگراههای تهران به دلیل اعتراضات آبان ۹۸ بسته شده بود اما حکومت اعلام گردید بارش برف و تصادف زنجیره ای بزرگراهها را مسدود کرده است، هواپیمای اوکراینی را با موشک زدند و ۱۷۶ نفر بی گناه را کشتند اما اعلام شد امکان ندارد هواپیمایی که با موشک زده شود به آن شکل سقوط کند و نیز میگویند حجاب اجباری فرهنگ ایرانیان است و آنها خودشان انتخاب کردهاند این چنین زندگی کنند، همه این مثالها که اشاره گردید در واقع نوعی تحریف واقعیت هستند که بخشی از واقعیت با دروغ آمیخته میشود تا یک روایت مطلوب حکومت ساخته، پرداخته و تبلیغ شود. و اما سخن پایانی: در هر سه سطح امنیت دیجیتال که عنوان گردید و شامل: حسابهای دیجیتالی، امنیت ذهن و روان، امنیت اطلاعات و اخبار در حکومت فعلی ایران خطرناکترین تهدید به حساب میآید چرا که هم انگیزۀ کافی برای به خطر انداختن امنیت دیجیتال را دارد و هم با سوءاستفاده از اموال ملی توان لجستیکی آن را دارد که علیه مخالفانش کمپینهای بدنامسازی و تخریب شخصیت راهاندازی کند و هم با تحریف واقعیت و ارائه روایتهای دروغین و مطلوب خود فضای گفتگوهای مردمی را کنترل و نیز به انحراف بکشاند. برای مقابله با چنین تهدیدهای باید شیوههای مخاطبین را شناخت و با چشمان باز و بینش و دانش صحیح در مسیر خنثی کردن این تهدیدها گام برداشت و اقدام کرد. این فرایند نیاز به تمرین و صبر و همدلی دارد و مسیری است پرپیچوتاب و دشوار که فقط با آگاهی روزافزون و دانش رسانه ای مردم، میتوان از آن عبور کرد و مسلط گردید.
بخش ۴: خانم سمانه بیرجندی، سخنرانی خود را با موضوع هویت ملی در نوجوانان و جوانان مطرح کردند: بسیاری از پژوهشهای سالهای اخیر پیرامون هویت جمعی و ملی در ایران، بهویژه در میان جوانان، به موضوع بحران هویتی اشاره میکنند. چرایی، چند و چون و دامنه این بحران موضوع بحثهای فراوانی در نوشتههای دانشگاهی است. به نظر میرسد بحران هویتی از جمله به نوع رابطه و همزیستی هویتهای گوناگون جمعی (ملی، دینی، قومی، منطقهای و فرهنگی) و نیز تجربههای فردی و جمعی هویتی، در چارچوب یک حکومت دینی (شیعه) بازمیگردد. نوشتههای پژوهشی پیرامون هویت جمعی در ایران از جمله نشان میدهند که مسائل هویتی، مانند هر کجای دیگر دنیا، فقط بحثهای انتزاعی آکادمیک، روشنفکری و یا گفتمان رسمی هویتی نیست. بخشی از این بحران به روندها و تجربههای جامعهپذیری جوانان و کسب و درونی کردن هویت جمعی مربوط میشود. هدف ما بررسی گفتمان هویتی نظام آموزشی، به عنوان یکی از اصلیترین نهادهایی که در ساخت و پرداخت هویت جمعی مشارکت میکند و نیز نوع رابطهای که جوانان با این نهاد دارند را دنبال میکند. هویت، اشارهای است به یک مرجع، چیزی که میان تخیل و واقعیت، میان زمان تاریخی (دوران) و زمان تجربه مشخص فردی و میان فرد و اجتماع واقع شده است و این واژهها، مفاهیم و نشانههای هویتی در وجه نمادین تعریف فرد را ممکن میکنند. در این نظم تخیلی است که افراد، خود و عناصری را که به آنها اجازه میدهند هویت گروهی، فرهنگی، قومی، ملی و یا منطقهای خود را در این دنیا تعریف کنند، مییابند. میزان بستگی، تعلق و وفاداری افراد به این عناصر و نمادها، نمایانگر احساس هویت ملی آنهاست. هویت ملی بخشی از هویت فردی را هم تشکیل میدهد. برای مثال ایرانی بودن در خون کسانی که به عنوان ایرانی بهدنیا میآیند نیست. ما ایرانی بهدنیا نمیآییم؛ ما در فرایند تجربههای اجتماعی و شخصی خود ایرانی میشویم. به گفته دیگر، ایرانی بودن به معنای یادگرفتن ایرانی بودن در زمان و مکان خاصی است و این یادگیری برای همگان به یک گونه اتفاق نمیافتد. ایرانیها وجود دارند به این خاطر که کشوری بنام ایران با پیشینه، جغرافیا و فرهنگ ویژه خود وجود دارد. این بدان معناست که هویت، پدیدهای پویاست و تحول آن در طول زمان، از جمله، نتیجه رابطه دیالکتیکی است که میان نهاد هویت جمعی و تجربههای شخصی و ذهنیتی وجود دارد. ازهنگام پیدایی دولت-ملتها، آموزش رسمی به عنوان نهاد کنترل اجتماعی در همه دنیا، به یکی از اصلیترین بازیگران روندهای هویتیابی نسل جدید تبدیل شده است. مدرسه و دانشگاه، تاریخ و جغرافیای کشورها، میراث فرهنگی و زبان، شخصیتهای مهم، ساختار سیاسی و حقوقی، و نشانههایی که از گذشتههای دور و نزدیک وجود دارند را در قالب برنامه درسی به نسل جوان میآموزد. یکی از نخستین کتابها نامه خسروان به قلم جلالالدین فرهاد میرزا قاجار (۱۸۶۷) نام داشت که در بمبئی چاپ شده بود. نویسنده در دیباچه کتاب که داستان پادشاهان پارس است، انگیزه خود از نوشتن آن را آشنایی نسل جوان با گذشتههای دورترمیداند. تاریخ سلاطین ساسانی یکی دیگر از کتابهای منتشر شده پیش از انقلاب مشروطیت است. این کتاب بخش مربوط به ساسانیان (کتاب هفتم) مجموعه “پادشاهیها بزرگ دنیای قدیم” نوشته جرج رالینسون بود که محمد حسین فروغی، پدر محمد علی فروغی، آن را به زبان فارسی برگردانده بود. خود این واقعیت تاریخی نشان میداد که تاریخ نگاری در شکل امروزی و آکادمیک آن در ایران پیش از نیمه دوم قرن نوزدهم وجود نداشت. اولین کتاب درسی تاریخ به معنای واقعی کلمه را محمد علی فروغی با عنوان “دوره ابتدایی از تاریخ عالم [جلد اول] تاریخ ایران” برای تدریس در مدرسه علوم سیاسی که به تازگی بنا شده بود نوشت. این کتاب بعدها برای استفاده دوره ابتدایی، ساده نویسی شد و با عنوان “تاریخ مختصر ایران” (سوم و چهارم ابتدایی) و “تاریخ مختصر ایران و عالم” (پنجم و ششم ابتدایی) در دسترس دانش آموزان قرار گرفت. همه این کتابها در آن زمان بسیار تازگی داشتند، چرا که به جز آثار ادبی مانند شاهنامه، متن آموزشیای برای آشنایی با تاریخ گذشته ایران وجود نداشت. دوران رضا شاه را باید زمانه نهادی شدن رمان ملی ایران و گفتمان هویت ملی در نظام آموزش در حال گسترش با تکیه بر تمدن ایرانی دوران باستان نامید. پژوهشها بر روی کتابهای درسی دوره رضا شاه، همگی بر جایگاه هویت ملی و تاریخ ایران باستان تکیه میکنند نشان میدهد که داوری کتابهای درسی پیرامون حمله اعراب به ایران و خلافت اسلامی نه دین اسلام و مشروعیت قدسی آن، که به نوع رابطه حاکمان خلافت اسلامی با ایرانیان و منافع آنها بستگی داشته است. در کتاب فارسی سال چهارم دبستان (۱۳۴۹، ص۱۶) در درسی بنام گنج نامه از سفر آموزشی گروهی از دانش آموزان یاد میشود که برای دیدن سنگ نوشتههای هخامنشیان به کوههای الوند در اطراف همدان میروند. معلم با اشاره به متن سنگ نوشته ” منم داریوش، پسر ویشاب هخامنشی، پادشاه بزرگ، پادشاه پادشاهان، پادشاه کشورهای فراوان، کشورهایی با مردمان گوناگون” به دانشآموزان یادآوری میکند که در هر گوشه از خاک وطن ما از این قبیل آثار و یادگارهای باستانی وجود دارد : “آین آثار پدران ماست. گفتمان نظام آموزشی در سالهای پس از ۱۳۵۷ پیرامون هویت جمعی شاهد چرخش مهمی است که بیشتر به رابطه آن با هویت دینی بازمیگردد در بازنویسی کتابهای درسی، هویت دینی (اسلامی-شیعی) جایگاه برتری پیدا میکند و در برابر، هویت ملی مورد بیمهری قرار میگیرد. در گفتمان حکومت اسلامی، هویت ایرانی به عنوان یک واقعیت و داده تاریخی-سیاسی پذیرفته شده، ولی همزمان کوشش میشود تا تعلق به سرزمینی به نام ایران، با هویت اسلامی-شیعه ادغام شود. به عبارت دیگر، برخلاف سالهای پیش از ۱۳۵۷، هویت مستقل ایرانی، جدا از هویت اسلامی یا وجود ندارد و یا به گونهای منفی معرفی شده است. از همین رو، به نظر میرسد که کتابهای درسی با وسواس فراوان خواستهاند با فرهنگ و ذهنیت سالهای پیش از ۱۳۵۷ در برخورد با هویت ملی فاصله بگیرند. هجوم اعراب به ایران در دوران صدر اسلام و از هم پاشیدن امپراطوری ساسانی از جمله رویدادهای تاریخی حساسی است که برخورد با آن، نحوه نگرش به هویت ملی را تا حدود بسیاری آشکار میکند. در حالیکه در کتابهای درسی پیش از ۱۳۵۷ هجوم اعراب به ایران بهعنوان یک تراژدی ملی قلمداد میگردید، در کتابهای تاریخ پس از ۱۳۵۷، پیروزی اعراب به گونهای مثبت ارزیابی میشود: “خسرو پرویز مردی خودخواه بود. پیامبر بزرگ اسلام (ص)، نامهای برای او نوشت و او را به دین اسلام دعوت فرمود، امّا خسروپرویز نامه پیامبر را پاره کرد” (تاریخ سال چهارم دبستان، ۱۳۷۳ ص۱۲۴). در ادامه درس به سقوط ساسانیان و علل آن، بیآنکه سخنی از حمله “اعراب” به میان آید، اشاره میشود: “هنگامی که یزدگرد سوم به پادشاهی رسید، اوضاع کشور آشفته بود. جنگهای طولانی ساسانیان و رومیان سبب ناتوانی دولت ساسانی شد و جز فقر، بیماری و گرسنگی نتیجهای برای مردم نداشت. در همین هنگام کمکم خبر ظهور اسلام به گوش ایرانیان نیز رسید. سرانجام در جنگی که ساسانیان با مسلمانان کردند، مسلمانان پیروز شدند، زیرا ایمان اسلامی به آنها قدرت زیادی داده بود. مسلمانان وقتی که ایران را فتح کردند، برای مردم یگانهپرستی، آزادی و برادری را به ارمغان آوردند”. (ص۱۲۶). مقایسه تاریخ نویسی پیش و پس از سال ۱۳۵۷ نشان میدهد که قهرمانان و شخصیتهای مثبت و منفی رمان ملی ایران گاه بسیار متفاوتند و چند و چون بیان رویدادها هم دستخوش دگرگونی شده است. کتابهای درسی دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ نگاه منفی خود به دوره پیش از اسلام را پنهان نمیکنند و روایت جدیدی از تاریخ ایران باستان و نقش شخصیتهای اصلی آن طرح میشود: “سران مادها، مانند بسیاری از پادشاهان دیگر، هنگامی که به پیروزی رسیدند به مردم ستم کردند. مردم نیز از کمک به آنها خودداری کردند. پارسها از این ضعف استفاده کردند و به جنگ با مادها برخاستند و آنها را با رهبری شخصی به نام کوروش شکست دادند” (تاریخ سال چهارم دبستان، ۱۳۷۳، ص۱۰۷). در درس بعدی همین کتاب درباره انوشیروان گفته میشود: “انوشیروان به وضع کشور، آن طور که خود میپسندید، سر و سامان داد. دانشگاه جندیشاپور را برای شاهزادگان و درباریان تأسیس کرد. از بناهای معروفی که به دستور انوشیروان ساخته شد، طاق کسری است. او هزینه زیادی برای ساختن این بنا، صرف کرد. وی از مردم این هزینه را به زور میگرفت” (ص۱۲۳).از دهه ۱۳۸۰ کتابهای درسی تا حدودی در برخورد خود با هویت ایرانی پیش از اسلام تعدیل کردند بی آنکه این بازبینی به معنای بازگشت به گفتمان ناسیونالیستی سالهای پیش از ۱۳۵۷ باشد. هویتی اسلامی در همهجا حضوری پررنگ دارد وهویت ایرانی بیشتر در وجه فرهنگیاش مورد توجه قرار میگیرد: “پس از ورود اسلام به ایران، عقاید و ارزشهای اسلامی دگرگونی بزرگی در فرهنگ ایرانیان پدید آورد. البته دستهای از رسوم و آیینهای ایرانیان مانند جشن نوروز که مغایرتی با تعالیم اسلام نداشتند، بر جا ماندند و ادامه یافتند. پذیرش اسلام، ایران را به جهان اسلام پیوند زد و ایرانیان با بهرهگیری از تعالیم اسلام در شکوفایی و گسترش ایرانیان از دین اسلام نیرو و حیات گرفتند” (تعلیمات اجتماعی، سال نهم، ۱۳۹۶، ص ۱۲۴). آثار باستانی پیش از اسلام بار دیگر در کتابهای درسی مورد توجه قرار میگیرند:”پاسارگاد در حدود ۱۳۰ کیلومتری شیراز قرار دارد. وقتی اتومبیل به پاسارگاد رسید، همه پیاده شدند. پویا به اطراف نگاهی کرد و گفت: ببینید، آرامگاه کوروش در اینجا قرار دارد… علیرضا پرسید: کوروش که بود؟ پویا جواب داد: کوروش مردی از قوم پارس بود. او پس از جنگهای فراوان با مادها آنها را شکست داد و حکومت قدرتمند هخامنشیان را به وجود آورد. کوروش پادشاهی خردمند و باهوش بود. او با مردم سرزمینهایی که فتح میکرد با احترام و مهربانی رفتار میکرد” (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۵۱). توجه به هویت ایران باستان، در همه جا همراه است با یادآوری تعلق به هویت اسلامی: “بازدید از موزه تازه تمام شده بود که صدای اذان از بلندگوها به گوش رسید. سپس همگی به نمازخانهای که در نزدیکی موزه بود، رفتند و در آنجا نماز خواندند” (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۴۹).نسل جدید کتابهای درسی با وجود برخورد معتدلتر با تاریخ ایران باستان، همان نگاه دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ را به حمله اعراب، شکست نظامی ساسانیان و فتح ایران دارند: ” در اواخر حکومت ساسانی، مردم روز به روز ناراضیتر میشدند؛ زیرا مجبور بودند مالیات زیادی بپردازند تا هزینههای جنگ با رومیها تأمین شود. از سوی دیگر، پادشاهان به فکر خوشگذرانی بودند و به مردم توجّهی نداشتند و یا پیام دین اسلام برادری و برابری بود. وقتی عربهای مسلمان به قلمرو ایران حمله کردند و سپاه ساسانی را شکست دادند، مردم نواحی مختلف ایران به تدریج اسلام را با آغوش باز پذیرفتند (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۶۲). یکی دیگر از نکاتی که در پژوهشها بر روی کتابهای درسی مورد توجه قرار گرفته است، کمتوجهی به تاریخ پیش از اسلامِ ایران است. به نظر صالحی عمران، عابدینی بلترک و منصوری، کتابهای درسی کمتر به قهرمانان قبل از اسلام میپردازند. یکی از دلایل این امر میتواند ناشی از جهتگیری سیاسی برنامهریزان درسی و همچنین جهتگیری دینی آنها باشد. بنابراین به عنوان نمونه؛ به ندرت جشنهای ملی از جمله عید نوروز و آداب و رسومی چون هفتسین و سیزده به در، که در شکل دادن به هویت ملی نقش اساسی دارند، در کتابهای مورد بررسی بحثی به میان آورده شده است (صالحی عمران، عابدینی بلترک و منصوری،۱۳۹۷، ص۳۰).بررسی دو دوره تاریخی (پیش و پس از ۱۳۵۷) در ایران قرن چهاردهم خورشیدی، بهروشنی نشان میدهد که چینش هویتی در گفتمان رسمی، نوعی تصمیم سیاسی-ایدئولوژیک نهادهای حکومتی است و آنها هستند که میخواهند از بالا به روندهای هویتپذیری جوانان سمت و سو دهند. مطالعه موردی رابطه جوانان با نهاد آموزش در آنچه به هویت ملی مربوط میشود، نشان از وجود شکاف میان هویت انتصابی از سوی نهادهای رسمی (آموزش) و تجربههای هویتی شخصی جوانان در سالهای پس از ۱۳۵۷ دارد. این شکاف، همانگونه که در شماری از پژوهشهای میدانی هم بهروشنی به آن اشاره شده، یکی از منابع اصلی تنشها و سردرگمی هویتی در میان جوانان هم به شمارمیرود. بازخوانی ادبیات پژوهشی پیرامون هویت جوانان حکایت از این میکند که روندهای هویتپذیری آنها در جامعه امروز ایران، بر بستر سه تنش مهم شکل میگیرد. تنش اول، بیاعتبارشدن نسبی نهادهای رسمی مانند آموزش است که در روندهای هویتیابی جوانان نقش فعالی به عهده دارند. کاهش مشروعیت این نهادها بهویژه به فلسفه و سمت و سوی گفتمان آنها، تلاش برای تحمیل یک هویت بسته و عبوس از بالا، روشهای سختگیرانه و آمرانه مربوط میشود. تنش دوم به بحران هویت جمعی در کشوری با یک حکومت دینسالار مربوط میشود. حضور دین حداکثری در همه عرصههای اجتماعی از آموزش تا حوزههای دیگر فرهنگی و اجتماعی و نیز در رسانههای جمعی، سبب شکلگیری شکافهای آشکار و پنهان میان جوانان و دین دولتی و گفتمان دینی میشود. حکومت دینی در عمل رابطه با امر قدسی و معنویت را آسیبشناسانه کرده است چرا که همه این مقولهها از وجه شخصی، معنوی و اخلاقی تهی شدهاند و به صورت امری هنجاری و تحت نظارت دولت درآمده و گاه شکل تحمیلی و اجباری به خود گرفتهاند. دولتی شدن دین و دینِ دولتی با تحولات ذهنیتی جامعه ایران و تنوع روزافزون رابطه با امر قدسی، معنویت و دین و دینداری (و بیدینی) همسو نیست و خود این موضوع در بدبین کردن و سرخوردگی جوانان از نظام آموزشی مؤثر است. تنش سوم به آشفتگیها و سردرگمی در رابطه میان منابع و مراجع (رفرنسهای) اصلی هویتی در گفتمان رسمی باز میگردد. اگر در دوران پیش از ۱۳۵۷ نوعی انسجام گفتمانی در نظام آموزشی ایران و سایر نهادهای رسمی پیرامون هویت ملی وجود داشت، در چهار دهه گذشته، این انسجام در شکل و محتوا جای خود را به نوعی اغتشاش و ابهام گفتمانی داده است. نظام آموزشی در وجه گفتمانی و نیز در فعالیتهای جمعی، هویت دینی را وجه اصلی هویت جمعی به شمار میآورد، برای هویت ملی نقشی تکمیلی و ثانوی قائل است و هویتهای قومی را به حاشیه میراند. در درک و فلسفه نظام آموزشی هویت جمعی از نوعی مشروعیت دوگانه (شیعه و ملی) برخوردار است و هویت ملی جدا از هویت دینی وجود ندارد. مشروعیت دوگانه هویتی به معنای تعادل و همسنگی میان این دو هویت نیست، چرا که دو رفرنس بهگونهای نامتعادل مطرح میشوند، ناپیوستهاند و همواره سمت و سوی یکسانی ندارند. گاه هویت دینی برجسته و اصلی میشود و زمانی هر دو هویت در کنار یکدیگر وجود دارند. همزمان مصداقها و نشانههای این دو هویت به یکسان مورد توجه قرار نمیگیرند چرا که موضوعات دینی حضوری نظاممند (سیستماتیک) در برنامه آموزشی دارند و در همه جا حتی در کتابهای علمی هم مطرح میشوند. تکیه بر هویت دوگانه همراه است با نادیده گرفتن و یا به حاشیه راندن کامل هویتهای جمعی دیگر بهویژه در آنچه به هویت قومی و یا اقلیتهای دینی باز میگردد.تنشهای هویتی در تجربه جوانان، هم ریشه در تناقضات و تضادهای درونی نهادی مانند آموزش دارد و هم به این موضوع مهم مربوط میشود که گفتمان آموزشی بهجای حرکت از نیازها، مطالبات هویتی و واقعیتهای جامعه بیشتر به دغدغههای ایدئولوژیک و سیاسی حکومت توجه میکند. نتیجه این چینش و سلسله مراتب هویتی نوعی بلاتکلیفی و آشفتگی هویتی در میان جوانان است که به اشکال گوناگون در تجربههای هویتپذیری آنها بازتاب مییابد. بازخوانی پژوهشهای گوناگونی که پیرامون موضوع هویت جمعی (ملی، دینی و قومی) صورت گرفته نشان میدهد که نسل جدید در تجربههای هویتیابی خود با مجموعه این تنشها دست و پنجه نرم میکند. تنشهای هویتی گوناگون که در پژوهشهای بر روی جوانان از آن سخن به میان میآید نشان میدهند که هویت ملی و یا سایر هویتهای جمعی، موضوعات انتزاعی و جدا از تجربههای مشخص جامعه نیستند. نهادهای رسمی هویتساز از بالا نمیتوانند بهگونهای آمرانه و یکسویه، جامعه را به پذیرش و درونی کردن نوع خاصی از هویت وادار کنند. هویت جمعی نتیجه نوعی کنش ارتباطی متقابل و “بده بستان” مداوم میان نهادها، گفتمانها و کسانی است که بطور مشخص در تجربههای هویتی شرکت میکنند. اگر در جامعه مقاومت هویتی در برابر خوانش رسمی هویت جمعی شکل میگیرد، برای درک آن باید به سراغ شکافهایی رفت که در تجربههای روزمره و مشخص وجود دارند.
بخش ۵: آقای احسان احمدی خواه، سخنرانی خود را با موضوع مهاجرت جوانان مطرح کردند: چون بگوییم برای ایران بمان پاسخ میشنویم مگر ایران برای همه ایرانیان است؟ وقتی بگوییم بمان تا ایران را بسازیم میگویند مگر میگذارند؟ نخبگان دلیل محکم برای رفتن اقامت میاورند که اگر بمانیم کسی تحویلمان نمیگیرد و با سالها تحصیل مجبور به مسافرکشی میشویم و جوان آسوپاس هم که از هیولای فقر میترسد همه زندگی خود و گاهی خانواده را میفروشد که برود و دنبال خوشبختی بگردد! بیکاری بیداد میکند و از آن بدتر عدم امنیت شغلی حتی شاغلان را به فکر رفتن میاندازد. اگر بشود همه این دلایل را پاسخ داد حداقل در یکجا خجل و سرافکنده میشویم و جز پایان گفتگو راهی جلویمان نمیماند. اگر ایران برای درس و تحصیل و کار و زندگی خوب است چرا آقازادهها که اتفاقا از هر کدام بهترینش را در اختیار دارند، نمیمانند؟ آنها که پدرهایشان شعارهای تند ضد امریکایی داده و میدهند و دایما دلار میفرستند که عزیرکردهشان در صفایی که میکند کم نیاورد چرا از بردن سرمایههای کشور پرهیز نمیکنند؟ این روزها دوباره تب و تاب مهاجرت در ایران بالا گرفته است. شواهدی هست که نشان میدهد، ایرانیان زیادی به مهاجرت فکر میکنند. یک آمار تخمینی هست که میگوید نزدیک هفت تا شاید هشت میلیون از جمعیت ایران به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. این آماری است که دبیرکل شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور در سال ۱۳۹۷ اعلام کرده است. بیشترین مهاجران ایرانی در آمریکا هستند. چیزی نزدیک به دو میلیون از جمعیت مهاجر ایرانی در ایالات متحده زندگی می کنند. بعد از آمریکا، امارات متحده عربی و ترکیه پذیرای ایرانیان زیادی هستند. ترکیه مخصوصا در سالهای اخیرمیزبان بسیاری از مهاجران ایرانی بوده است کانادا هم ایرانی کم ندارد و بسیاری از ایرانی ها در دهه گذشته تمایل زیادی برای مهاجرت به کانادا نشان داده اند. استرالیا و سوئد و آلمان و هندوستان هم همینطور هستند. سوئد فعلا میزبان بزرگترین جامعه ایرانی های مقیم اروپا می باشد. مرکز افکار سنجی کیو (کیو آنالتیکز) چهارشنبه ۲۴ آذر (۱۵ دسامبر) نتایج یک نظرسنجی با موضوع تمایل به مهاجرت را منتشر کرد که هدف آن بررسی میزان میل به مهاجرت در میان ایرانیان و انگیزههای آن عنوان شده است. این مرکز کار خود را “نشر و بازنشر دقیقترین آمار ممکن از منابع معتبر ایران و جهان” توصیف کرده و میگوید این نظرسنجی را در آذرماه انجام داده است. بر پایه این نظرسنجی ۳۳ در صد از پرسششوندگان گفتهاند، مایلند از ایران مهاجرت کنند و ۸۰ درصد آنها دستیابی به موقعیت اقتصادی بهتر یا خروج از موقعیت بد اقتصادی را انگیزه تمایل به این کار عنوان کردهاند. جالب اینکه اغلب این نوع از مهاجران مقصدشان امریکاست! بله کار به جایی رسیده که سخنگوی طالبان به ما طعنه میزند که اگر در ایران هواپیمایی به رایگان افراد را به امریکا ببرد آیا صحنههایی مثل ماجرای فرودگاه کابل به وجود نمیآید؟ او البته خبر ندارد که مشتاقان اصلی جلای وطن یعنی آقازادگانی که پدران متنفذ دارند شیک و مجلسی با سلام و صلوات تشریف میبرند و نیاز ندارند که دنبال هواپیمایی بدوند تا نفس گرم و شیرینشان به شماره بیفتد . اما به نظر میرسد که مشکل اصلی در این رابطه عدم نگرانی متولیان و تصمیمگیران و سیاستگذاران از تشدید مهاجرتهاست. گاهی نه تنها چنین نگرانی مشاهده نمیشود که به صورت غیرمستقیم تشویق هم میکنند که هرکس اوضاع کنونی را نمیپسندد میتواند بار و بنهاش را بردارد و برود! شاید عدهای چنین تصور میکنند که با مهاجرت جوانان و خصوصا تحصیلکردهها از مزاحمها کم میشود و کشور آنقدر نیرو و امکانات دارد که آقایان امور خود را بچرخانند و نیازی به مدعیان و متوقعان و کرامتجویان و احترامطلبان و حقوقخواهان نباشد! اما این نگاه اگر در کوتاهمدت برای حکمرانی آسان مفید باشد برای ایران و فرزندانش مهلک و ریشهسوز است. کشور به همه اتباعش با هر عقیدهای نیازمند است و دیر یا زود خلأ نخبگان و سرمایههای انسانی آسیبهای وارده خود را نشان خواهد داد. این هنر حکومت است که از نیرو و فکر و سرمایه همه افراد جامعه برای ساختن ایران سود جوید و با حس وطندوستی روی همکاری و ابتکار و دلسوزی ایرانیان سرمایهگذاری کند. ملاک و معیار برای خدمت به کشورعقیده افراد نیست، یک خلبان، یک پزشک، یک مهندس، یک نویسنده، یک طبیعتدوست و یک کارگر میتواند و حق دارد با هر عقیدهای و فقط تعهد به کشور و امنیت و سربلندیش تخصصش را تقدیم هموطنان خود کند و شاد و مطمئن و ایمن باشد. این غم را کجا ببریم که مغزها و نخبگان ایرانی در حساسترین مراکز تحقیقاتی در ردههای بالای علمی دانش خود را تقدیم بیگانگان میکنند ولی مردمشان از هر جهت به دانش آنها نیازمندند؟ سرمایههای مالی عظیم ایرانیان برای دیگران کارآفرین و سازنده شده است در حالی که ایران ما هماکنون بیش از هر زمان دیگری میتوانست بهشت سرمایهگذاری داخلی و خارجی باشد. چه کسی مسئوول این خسارتهای عظیم و غیرقابل جبران است؟ “بر اساس پیمایش وضعیت اجتماعی فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران” در سال ۹۵ نزدیک به ۳۰ درصد ایرانیان برای مهاجرت ابراز تمایل کرده بودند و تعداد این افراد اکنون بیش از سه درصد افزایش یافته است. 18 دسامبر (۲۷ آذر) روز جهانی مهاجرت نامگذاری شده و مطابق گزارشها تمایل به مهاجرت در سراسر جهان و به علتها و با انگیزههای مختلف رو به افزایش است. با وجود این، مطابق آماری که مرکز افکارسنجی کیو منتشر کرده تمایل به مهاجرت در میان ایرانیان بیش از هر کشور دیگر است. برپایه این آمار به طور میانگین ۱۵ درصد شهروندان جهان برای مهاجرت ابراز تمایل کردهاند. پس از ایران بالاترین میزان با ۲۷ درصد در آمریکای لاتین ثبت شده و در کشورهای غرب آسیا نیز که بسیاری از آنها درگیر جنگ داخلی و فقر شدید هستند ۲۴ درصد شهروندان تمایل به مهاجرت دارند. گرچه مهاجرت کادر درمان در دوران پاندمی کرونا افزایش یافته و پیامدهای آن نگرانکنندهتر شده این روند سابقهای طولانی دارد. در دو ماه اول سال مهاجرت پرستاران ۳۰۰ درصد افزایش یافته است. تمایل بیشتر جوانان و تحصیلکردگان به مهاجرت: ساکنان تهران و مرکز استانها، جوانان و افراد با تخصیلات دانشگاهی تمایلی بیشتری به مهاجرت دارند و ۶۷ درصد افراد گفتهاند مهاجرت دائم را ترجیح میدهند. مهاجرت از ایران و به خصوص خروج نخبگان و تحصیلکردگان موضوع تازهای نیست و درباره آن گزارشهای زیادی منتشر شده است. “واقعیت تلخ” افزایش مهاجرت پزشکان به گفته حسین عبده، اقتصادان و مشاور وزیر راه و شهرسازی، ۱/۵ میلیون ایرانی در صف مهاجرت به کانادا و استرالیا قرار دارند. این عدد، در مقایسه با هر عدد و رقم دیگری، تاملبرانگیز است. ۱/۵ میلیون نفر تقریبا معادل ۲ درصد جمعیت کل ایران و ۴ درصد جمعیت جوان زیر ۳۰ سال است. یعنی از هر ۱۰۰ جوان ایرانی ۴ نفر در صف مهاجرت به کانادا و استرالیا ایستاده و پرونده باز مهاجرت به این دو کشور دارد. این عدد همچنین بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت کل مهاجران ایرانی است که طی ۴۰ سال گذشته از کشور خارج شدهاند. از این گذشته تعداد متقاضیان ایرانی مهاجرت به کانادا و استرالیا، در مقایسه با آمارهای این کشورها نیز عجیب به نظر میرسد. رکورد یک ساله مهاجرت به کانادا ۳۲۰ هزار مهاجر طی سالهای ۲۰۱۱۵ و ۲۰۱۶ بوده است. آمار کل مهاجران استرالیا نیز در سال ۱۶-۲۰۱۵ کمی بیش از ۱۸۰ هزار نفر بوده است. با این حساب بر مبنای مدارکی و اسنادی که آقای عبده تبریزی دیده، صف ایرانیان متقاضی مهاجرت، ۳ برابر کل ظرفیت مهاجرپذیری دو کشور است. این تازه آمار متقاضیان مهاجرت قانونی به کشورهایی است که شرایط سخت اقتصادی یا تخصصی برای مهاجرت تعیین کردهاند. میتوان با قطعیت گفت تقریبا همه متقاضیان مهاجرت به این دو کشوریا صاحب تخصص ویژهاند یا صاحب سرمایه. به جز این دو کشور و به جز این ۱/۵ میلیون نفرحتما کسان دیگری هم هستند که به ترک وطن فکر کرده و برای آیندهشان نقشه مهاجرت کشیدهاند. اگر بخواهیم تصویر دقیقی از تمایل به مهاجرت در شرایط کنونی داشته باشیم، باید جمعیت کسانی را که از راههای دیگر دنبال مهاجرت به این دو کشور و کشورهای دیگر میگردند به این آمار اضافه کنیم، ایرانیانی که برای کار یا زندگی به کشورهای منطقه مثل امارات یا ترکیه و گرجستان میروند، ایرانیان زیادی که متقاضی سفر و اقامت در اروپا هستند، کسانی که خیال اقامت در آسیای جنوبی دارند و کسانی که هر سال با هزار امید و آرزو فرم لاتاری ایالات متحده آمریکا را پر میکنند. نمیتوان به طور دقیق نرخ تمایل به مهاجرت ایرانیان را محاسبه کرد، اما تردیدی وجود ندارد که بخش عظیمی از جامعه معاصر ایران، در سالهای اخیر به دنبال راهی برای خروج از کشور میگردد، اما چرا؟ امواج سهمگین مهاجرت پدیده مهاجرت به معنی معاصر آن، بعد از انقلاب اسلامی آغاز شده و در چند مقطع تاریخی شتاب گرفته است. تحلیلگران معمولا پدیده مهاجرت را در دورههای مختلف دستهبندی میکنند: برخی تحلیلگران سیاسی مهاجرت ایرانیان را به چهار دوره تقسیم میکنند. دوره اول مهاجرت آریستوکراتهای دوره پهلوی در آستانه انقلاب؛ دوره دوم، مهاجرت گروههای انقلابی در پی تسویه حسابهای سیاسی و ایدئولوژیک دهه ۶۰؛ دوره سوم، مهاجرت اجتماعی دهه ۷۰ به امید زندگی در شرایط بهتر و دوره چهارم، مهاجرت پس از وقایع سال ۱۳۸۸. از نظر این تحلیلگر سیاسی، از میان چهار موج مهاجرتی، سه تا ماهیت و انگیزه سیاسی دارند. تردیدی در دو دوره اول نیست، اما شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد مهاجرت پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، بیش از انگیزه بهانه سیاسی داشته و ماهیت آن بیشتر اجتماعی بوده است. چنانکه مهاجران یک دهه گذشته، بیش از آنکه مانند مهاجران دوره اول و دوم همواره منتظر لحظه موعود برای بازگشت به وطن باشند، بیشتر شبیه مهاجران دوره سوم، چمدانها را باز کرده و بساط زندگیشان را به طور کامل در کشور جدید پهن کردهاند. در تحلیل دیگری، جامعه شناسی ده موج مهاجرتی را تاریخ مهاجرت معاصر ایرانیان برمیشمرد: “موج اول سیاسی بود، موج دوم اجتماعی و فرهنگی، موج سوم اقتصادی و موج چهارم به اقلیتهای قومی مثل هموطنان کرد، بلوچ، آذری برمیگردد. موج پنجم اقلیتهای مذهبی است موج ششم مهاجرت برای کسب دانش است که روز به روز آمار و ارقام این موج بیشتر می شود، موج هفتم مهاجرت تجارت است که کسانی که در ایران نمی توانند آزادانه تجارت کنند و دست به مهاجرت میزنند، موج بعدی مربوط به مهاجرت هنرمندان است که اساسا حجم خیلی بالایی را تشکیل میدهد و موج بعدی هم مهاجرت مقامات رژیم است، لایههایی که در دهه ۶۰ و ۷۰ در حاکمیت مدیر بودند و در دهه ۹۰ حاکمیت آنها را تحمل نکرد و دست به مهاجرت زدند و بالاخره موج مهاجرین حوادث و اتفاقات طبیعی و محیط زیستی…” این تحلیل، برخلاف تحلیل اول که مبنای آن تحولات سیاسی پس از انقلاب است، بر اساس جامعهشناسی مهاجران و مطالعه در انگیزههای مهاجرتی مطرح شده است. در این الگوی تعریف شده، هر چه جلوتر میآییم، نقش انگیزههای اقتصادی و اجتماعی و زیستی پررنگتر از انگیزههای سیاسی میشود. در این شرایط طبیعی است که همزمان با بالا گرفتن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی، نرخ مهاجرت و تمایل به مهاجرت نیز افزایش پیدا کند. تمایل به مهاجرت یا میل به بقا کسانی که سراسر دهه ۶۰ به دلایل سیاسی ناگزیر به جلای وطن شدند، به امید بازگشت از مرزهای ایران گذشتند و هنوز هم -حتی گاهی به طور فعال درگیر تحولات سیاسی ایرانند، اما مهاجران یک دهه اخیر در وضعیت ناامیدی ایران را ترک کردند. وقایع سال ۱۳۸۸، برای بسیاری نه یک شکست سیاسی، بلکه از بین رفتن امید اصلاح سیاسی و اقتصادی ایران بود. بسیاری از مهاجران عمدتا از طبقه متوسط در روزهای سخت خود را با این تصور که فرزندان خود را از وضعیت پیچیده اقتصادی و سیاسی ایران نجات دادهاند دلداری دادهاند، اگرچه به خصوص بعد از تحولات سیاسی نسبتا امیدوارکننده در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴، بعضا دچار تردید شده باشند. اما تداوم و تشدید بحرانهای سیاسی، همزمان با بالا گرفتن بحرانهای اجتماعی و اقتصادی از یکسو و اضافه شدن مخاطرات زیستی و تشدید بحرانهای طبیعی (مثل بحران آب یا بحران آلودگی هوا و ریزگردها و بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله) از سوی دیگر، سبب میشود که انگیزه و میل به مهاجرت، تبدیل به میل به بقا شود و هست و نیست زندگی ایرانیان، به مهاجرت گره بخورد. در سال های اخیر، بسیاری از ایرانیان در اوج ناامیدی نسبت به بهبود وضعیت زندگی در ایران چمدانهای خود را میبستند، اما حتی ناامیدترین ایرانیان سال ۸۸ هم تصور نمیکردند، شرایط به اندازه امروز پیچیده شود. ترکیب بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در ابعاد تظاهرات سراسری و شورشهای خیابانی ظهور پیدا کرده است. این روزها حتی مقامات رسمی عالیرتبه هم در سطح رییسجمهوری یا رییس مجلس خبرگان نسبت به وقوع انقلاب هشدارمیدهند. از سوی دیگر ایرانیان سایه سنگین جنگ را روی سر خود احساس میکنند. علاوه بر همه اینها بلایای طبیعی مثل بحران آب، زلزله، خشکسالی، ریزگردها، رویدادهای شدید آب و هوایی، سیل، فرسایش خاک، فرونشست دشتها و مرگ طبیعی زیستگاههای تاریخی، روز به روز عرصه زندگی را در ایران تنگتر میکند. در چنین شرایطی، طبیعی است که کسانی که تخصص، توانایی مالی یا موقعیت مناسبی داشته باشند، خود را در صف مهاجرت به کشورهای دیگر جا بدهند و بقیه هم دنبال صفوف دیگری برای خود بگردند. خسارات و مخاطرات مهاجرت، به خصوص در ابعاد گسترده برای کشوری مثل ایران، پدیدهای زیانباراست. درباره یک وجه خسارتهای مهاجرت در ایران زیاد گفته شده، اما درباره وجه دیگر کمتر صحبتی شده است. ۱- هزینههای اقتصادی: هزینههای کلان اقتصادی در یک معامله پرضرراست. در واقع ایران نیروی انسانی گرانقیمتی را که هزینه زیادی صرف تولید آن کرده، به صورت رایگان به خارج صادر میکند. برآوردهای زیادی درباره خسارت سنگین فرار سرمایهها (مهاجرت سرمایهداران) فرار مغزها (مهاجرت نخبگان و متخصصان) انجام شده که برخی از آنها از سوی منابع رسمی تایید شده و برخی نشدهاند. اگرچه تا چند سال پیش مقامات دولتی در ایران از نرخ مهاجرت ۱۵۰ هزار نفری تحصیلکردگان و برآورد زیان سالانه ۱۵۰ میلیارد دلاری سخن میگفتند، اما چندی جریانی در تکذیب فرار مغزها به راه افتاده که با زیر سوال برد آمارهای ارائه شده در رسانهها، منکر وجود چنین پدیدهای میشوند. به عنوان مثال میتوان به اظهارات اخیر مسئولان دولتی در ایران اشاره کرد با تردید در وجود آمارهایی مانند “گزارش صندوق بینالمللی پول” مدعی میشود نشانهای غیرطبیعی از مهاجرت نخبگان ایرانی وجود ندارد. اگرچه بخشی از این ادعاها مثل عدم وجود گزارش صندوق بینالمللی پول یا بعضی آمار درباره جمعیت دانشجویان و مهاجران، درست به نظر میرسد، اما نکته اینجا است که تنها بخشی از آمار اشاره میشود. به عنوان مثال گفته شده “در سال ١٣٩۴ تعداد دانشجویان مهاجر ایرانی ٢٣۵۴ نفر بوده که در رتبه ١٢ تعداد دانشجویان خارجی در کانادا قرار گرفته است.” این آمار اگر غلط نباشد، حتما کامل نیست و تصویر ناقصی از واقعیت ارائه میکند. طبق اطلاعات آخرین سرشماری کانادا، طی سالهای تعداد مهاجران ایرانی کانادا در بازه ۵ ساله اخیر (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶) به نسبت ۵ سال قبلتر (۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰)، ۶۰ درصد زیاد شده، در حالی که آمار کل مهاجران تنها ۴ درصد افزایش داشته است. این نشان میدهد که افزایش چشمگیر نرخ مهاجرت ایرانیان، دقیقا مصادف با ورود کسانی است که بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ اقدام به مهاجرت به کانادا کردهاند. طبق آمار رسمی دانشجویان خارجی در کانادا، ایران به فاصله اندکی بعد از چین بیشترین آمار دانشجویان خارجی را در مقطع دکترا دارد. از هر ۱۰۰ دانشجوی خارجی در مقطع دکترا، ۱۶ نفر چینی و ۱۵ نفر ایرانیاند و آمریکا و فرانسه و هند و عربستان در رتبههای بعدی قرار دارند. در مقطع فوقلیسانس هم ایران با سهم ۵ درصدی در جایگاه ششم قرار دارد، اما در مقطع لیسانس نام ایران در میان ۱۰ رتبه اول نیست. که با توجه با در نظر گرفتن تفاوت چند برابری جمعیت ایران با چین، هند و حتی امریکا عمق بیشتر فاجعه را نشان می دهد. خود این آمار یک نشانه قطعی از وجود پدیده فرار مغزهایی است که هزینه زیادی برای آمادهسازی آنان برای تحصیل در مقاطع عالی شده است. نمیتوان با قطعیت نشان داد که دانشجویان نخبه ایرانی پس از اتمام تحصیلات در مقاطع دکترا و کارشناسی ارشد به ایران بازمیگردند یا به احتمال زیاد بخت خود را برای ادامه زندگی در یک کشور مدرن و صنعتی خواهند آزمود. مسئولان دولتی در ایران گفتهاند: “در سال ١٣٩۶ تعداد کل مهاجران ایرانی در کانادا شش هزارو ۴٨۵ نفر بوده که نسبت به تعداد مهاجران سال ١٣٩۵ (١١هزارو ۶۶۵ نفر) کاهش چشمگیری داشته است.” این آمار اگرچه غلط نیست، اما اشاره نشده که دلیل این کاهش، بیش از آنکه نتیجه عدم تمایل ایرانیان به مهاجرت باشد، در اثر تغییر برنامه مهاجرت و شیوه مهاجرپذیری اتفاق افتاده است که شانس ایرانیان را برای پذیرش کمترمیکند. به جز ایران در سال ۲۰۱۶ تعداد مهاجران سایر کشورها نیز به نسبت سال ۲۰۱۵ کمتر شده است. ایران در سال ۲۰۱۵ در مقام چهارمین کشور مهاجراول قرار داشته است. به جز این طبق اطلاعات آخرین سرشماری کانادا، طی سالهای تعداد مهاجران ایرانی کانادا در بازه ۵ ساله اخیر (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶) به نسبت ۵ سال قبلتر (۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰)، ۶۰ درصد زیاد شده، در حالی که آمار کل مهاجران تنها ۴ درصد افزایش داشته است. این نشان میدهد که افزایش چشمگیر نرخ مهاجرت ایرانیان، دقیقا مصادف با ورود کسانی است که بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ اقدام به مهاجرت به کانادا کردهاند. اینها تازه صرف نظراز محدودیتهای سیاسی و اقتصادی است که مهاجران ایرانی به نسبت مهاجران سایر کشورها با آن مواجهاند. ۲- هزینههای اجتماعی : این هزینه ها بر خلاف صورت اول چندان آشکار و قابل اندازهگیری نیست. دومین خطر و خسارت موج سهمگین اخیر، میتواند سرخوردگی عدم موفقیت کسانی باشد که تازه اقدام به مهاجرت کردهاند. در این بحث ، به صف ۱/۵ میلیون نفری ایرانیان برای مهاجرت به کانادا و استرالیا اشاره شد، در حالی که آمار سالانه مهاجرت ایرانیان به این کشورها، تا به الان کمتر از مرز ۱۰ هزار نفر در سال گذشته است. علاوه بر اینها، وضعیت پیچیده سیاسی و اجتماعی در جهان، اصولا مهاجرت را سختتراز گذشته کرده است. وضعیت پناهجویان سالهای اخیر خاورمیانه از یک سو و ایجاد التهابهای ملی و حساسیتهای ناسیونالیستی در کشورهای غربی سبب، شده ظرف اروپا و آمریکا برای مهاجرت پر شده باشد. آن قدر که به نظر نمیرسد جای زیادی برای مهاجران ایرانی باقی مانده باشد. در چنین شرایطی بار سرخوردگی حاصل از شکست برنامه مهاجرتی نیز روی سایر سرخوردگیهای جامعه اضافه خواهد شد و طبیعتا ابعاد بحرانها در ایران فزونی خواهد گرفت. برآورد مخاطرات و زیان های احتمالی چنین وضعیتی کار چندان آسانی نیست، اما یک نگاه گذرا و سردستی هم کافی است که به هر کسی بقبولاند آیندهای نامعلوم و نه چندان امیدوارکننده در انتظار جامعه ایرانی است، مگر آنکه نهاد دولت و ملت هر چه زودتر، به یک توافق ضمنی دست پیدا کند و اصلاحات بزرگ سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی را با هم به پیش ببرد. این اصلاحات البته نه برای جامعه و نه برای حکومت کار سادهای نخواهد بود، بهخصوص آنکه تضمین قطعی برای موفقیت آن وجود نخواهد داشت.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق آگاهی اجتماعی (توافق ها و مذاکرات دولتمردان) بود: در ابتدا آقای مازیار پرویزی، اشاره داشتند به مذاکرات برجام و توافق هسته ای که چندی پیش در وین(اتریش) برگزار شد، برجامی که مدتهاست مردم ایران با این موضوع و مشکلات درگیر شده اند منتظر این بودند که با این مذاکرات و توافقات با کشورهای دیگر انجام میشود مشکلاتی از مردم کاسته شود اما متاسفانه برعکس این اتفاق افتاده است و تورم و مشکلات اقتصادی باعث آسیب به جامعه و اقشار مردم ایران شده است، و در ادامه این را بیان کردند که در این جلسه مذاکرات که در ۸ آذر ماه در وین(اتریش) برگزار شد حدوداً نزدیک به چهل نفر از دولتمردان ایران به این اجلاس تشریف برده اند که این افراد نه تنها با این کار مشکلاتی از تورم و برجام را برطرف نکرده اند بلکه هزینه های زیادی هم به وجود آورده اند، اما با این وضعیت میبینیم که فقر، گرانی، معیشت و تورم اقتصادی مردم ایران و تمام اقشار مردم را دچار بحران کرده است و افرادی هم که زیر خط فقر بودند از گرسنگی و نداشتن نان شب تلف میشوند. بعد از ایشان خانم سمانه بیرجندی، هم در بحث شرکت داشتند ایشان به این اشاره کردند که معیشت، سفره و مواد غذایی (گوشت، مرغ، برنج، سبزیجات، میوه جات و …) که از نیازهای ضروری مردم ایران است کم شده و هر روز فقر و عدم مواد غذایی جامعه مردم ایران را نابودی میکشاند، و اینکه دولتمردان ایران این همه دنبال انرژی هسته ای هستند و مردم را در فقر و فلاکت گذاشتند آیا نتیجه ای هم داشته برای مردم؟ آیا بجای این توافقات و مذاکرات هسته ای به مشکلات و مطالباتی که مردم ایران دارد رسیدگی کرده اند؟ آیا مردمی که دنبال رفاه، حق آزادی و زندگی نرمالی که باید در هر کشوری باشد رسیده اند؟ باید گفته شود که متاسفانه دولت جمهوری اسلامی ایران نه تنها آرامش و رفاه را از مردم گرفته بلکه فقر را هم به سفره های مردم اضافه کرده و هر روز برای بقای خود مردم ایران را به نابودی میکشاند. در ادامه آقای احسان احمدی خواه، هم در بحث شرکت کردند و ایشان هم اشاره کردند به بحث مذاکرات برجام و توافق هسته ای و آگاهی رساندن مردم از این مذاکرات، که آیا این مذاکرات منفعت برای مردم ایران دارد یا باعث متضرر در جامعه میشود. و در پایان بحث آزاد آقای اسفندیار سنگری، هم شرکت داشتند و ایشان اشاره کردن به اینکه حکومت جمهوری اسلامی ایران از ابتدا حکومتش در فکر گسترش رفاه و امنیت برای مردم ایران نبوده و هر روز مردم را به زیر خط فقر میکشاند، طبق آماری که فعالان مدنی و فرهنگی داشتند خط فقر در ایران به ۷۰ درصد رسیده است و مردم حتی نیازهای معمولی و ساده زندگی خود را نمیتوانند تامین کنند و این متاسفانه یک فاجعه است. در پایان جلسه آقای مازیار پرویزی ضمن تشکراز تمامی سخنرانان و فعالین و مهمانان، منشی جلسه: آزاد بهرامی، ادمین ها: آرش احمدی، عباس منفرد، آزاد بهرامی، ضبط صدا و تدوین: احسان احمدی خواه، در ساعت ۱۷:۵۰ ختم جلسه را اعلام کردند.
گزارش جلسه کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران دسامبر ۲۰۲۱
مصطفی مصطفی نیا
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران در تاریخ ۱۱ دسامبر ۲۰۲۱مصادف با ۲۰ آذر ۱۴۰۰ در ساعت ۱۸ به وقت اروپای مرکزی با حضور مسول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای محمد حسن حسن زاده مهرآبادی ضمن خوشامدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش 1 : بانو پریچهر سهرابی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در ایران در آبان ماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: گلاره کاظمی کاندیدای بهترین داوران زن فوتبال جهان درسال۲۰۲۱ نقض ماده ۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر.درگیری2 ملی پوش بدنسازی درمسیر فرودگاه اسپانیا نقض ماده29. هشدارمجدد فیفا برای حضورزنان ایرانی در ورزشگاه ورود آنها نباید گزینشی شدنقض ماده1،6،8 دربردارد. اقدام توهین آمیز فدراسیون فوتبال اردن علیه تیم ملی بانوان ایران نقض ماده های1،6،8،22،23 رادارد. جودوکار ناشنوایی که دستفروشی می کند نقض ماده6،8،22،23،29انیسیتو کشتی 10 سال دوره های مربیگری رایک روزه برگزار می کردن ماده 22،23،29 رادارد. هر560 دانش آموز ایرانی یک معلم ورزش نقض ماده 6،8،19،22،23،29رادربردارد. کیفی سازی ها باید در بخش مردان انجام دهیم نه زنان نقض ماده22،23. بلیت فروشی آنلاین ممنوع، زنان خودشان به آزادی نمی آیند؟ نقض ماده 6،8،18،19 غیرقانونی بودن زیبنده چوگان نیست تلاشیم شأن این ورزش روحفظ کنیم نقض ماده1،2،22،23،25 دربردارد.
بخش 2: بانو زهره حق باعلی سخنرانی خود را با موضوع نگاهی اجمالی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مناسبت روز جهانی حقوق بشر ایراد کردند: روز جهانی حقوق بشر یک رویداد سالانه است که در ۱۰ دسامبر، برگزار میشودو این روز توسط یونسکو نامگذاری شدهاست. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر چیست؟ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک سند بینالمللی با 30 ماده است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیدهاست. این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهانی بیان میدارد، در نتیجه حقوق بشر به حقوقی گفته میشود که همگان در همه زمانها و مکانها از آن برخوردارند. اعلامیهٔ مذکور شامل سی ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه ،حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی را که تمامی انسانها در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کرده است. فاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزامآور بوده و از اعتبار حقوق بینالملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود. کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجاندهاند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران : قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۷۷ اصل تصویب شده و همان سال به همهپرسی گذاشته شد و نتیجه آن با رأی مثبت ۹۸٫۲ درصد اعلام شد. در تمامی دنیا اهمیت وجود قانون در هر کشور بر همگان واضح است. و بدون آن، اداره کشور وحکومت امکان ناپذیراست. وجود قانون سبب جلوگیری از ناهنجاری های اجتماعی می شود و به افراد کمک می کند تا در سایه ی قانون به حقوق ذاتی و شهروندی خود دست یابند. برای نظارت بر کشورها و عملکرد یکدست آنها در تحقق حقوق شهروندان ، قوانین جهانی از جمله قوانین حقوق بشر به عنوان مبنای سنجش تدوین شده است که سبب نظارت برعملکرد کشورها در رعایت حقوق مردم می شود. اما اینکه قوانین اساسی برپایه چه اصولی در هر کشور تدوین می شوند و تایید درستی این قوانین به دست چه مراجع ذیصلاحی انجام می گیرد هم خود جای مباحثه دارد. همانطور که گفته شد بعضی از کشورها قانون اساسی خود را بر اساس اعلامیه ی جهانی حقوق بشر تنظیم کرده اند که به تایید کارشناسان بین المللی رسیده است. اما کشور ما ایران قانون اساسی دارد که به تایید مراجع دینی اسلام گرا و شیعه رسیده است. بنابراین می توان حتی قبل از خواندن آن، جهت گیری فکری افرادی که این قانون را به تصویب رسانده اند متوجه شد. متاسفانه در تنظیم قانون اساسی ایران جای متفکران و دانشمندان جامعه شناس، خالی است و هر آنچه در مضمون قانون به تصویب رسیده بر گرفته از قوانین اسلامی است که همانطور که می دانید خیلی از قوانین را مراجع از طریق تفسیر آیات و روایات اسلامی ابداع کرده اند پس می توان به قطعیت گفت که تفسیرقوانین مطابق با ذائقه ی نظام دیکتاتوری حاکم ،امری اجتناب ناپذیر است. به همین خاطر است که بر خلاف قانون اساسی کشور های مدرن در مقدمه قانون اساسی زن را با وظیفه خطیر مادری گره می زنند و اورا در سایه ی قانون اساسی از کالا بودن به مقام والای انسانی در اسلام می رسانند در حالیکه همین قوانین اسلام، زن را آفریده شده برای مرد تلقی می کند و مرد است که به دلیل برتر انگاشته شدن و عاقل تر بودن می تواند به اسم تعدد زوجات، زن را به بردگی خود در آورد. در حالیکه در قانون اساسی گفته شده است که بنیان خانواده بسیار مهم و جایگاه زن در این نظام اجتماعی کوچک بسیار با اهمیت است اما آنچه قابل مشاهده است تنها نقش فرزند آوری زنان است که اهمیت دارد و این با نگاه اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به زنان کاملا در تضاد است چرا که ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر همه افراد را برابر می داند و معتقد است همه آزاد و برابر به دنیا آمده اند و ماده 2 بیانگر این است که نباید تبعیضی به لحاظ جنسیت بر افراد روا داشته شود. این در حالی است که نه تنها به لحاظ جنسیتی به زنان ظلم می شود بلکه مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی، تنها بعضی از ادیان به رسمیت شناخته می شوند و در امور دینی خود آزادند و بقیه افراد با فشارها و مشکلات زیادی که هر روزه دیکتاتوری حاکم به آنها تحمیل می کند دست و پنجه نرم می کنند و از آزادی اولیه یک انسان یعنی حق آزادی عقیده و حق آزادی بیان که در ماده 18 و ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر به آن اشاره شده محروم اند. در حالی که اصل بیست و سوم قانون اساسی مبنی بر این است که: تفتیش عقاید ممنوع است وهیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد. همچنین باید به این نکته توجه داشت که: در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران صدا و سیما با نظر مستقیم رهبر اداره می شود بنابراین به جای اینکه جایی باشد برای انتشار عقاید مختلف و تریبونی باشد در دست تمامی افراد با گرایشات فکری گوناگون و وظیفه اش اگاهی رسانی وافزایش سواد عمومی جامعه باشد. جایی است برای تبلیغ ایدئولوژیک مطابق ذائقه نظام دیکتاتوری حاکم که در بودجه جدید دولت ابراهیم رئیسی بودجه صدا و سیما افزایش چشمگیری داشته است چرا که صدا و سیما برای انتشار آمار دروغین و موجه جلوه دادن وجهه جمهوری اسلامی در جوامع بین المللی و فریب افکار عمومی است و به جای افزایش سواد عمومی جامعه افکار مردم را به چند همسری و یا عدم وجود کرونا و تشویق به شرکت درانتخابات منحرف می کند. که اینها مشتی از خروارها جنایات این تریبون دروغ پراکنی است. نشریات و مطبوعات هم همگی با سانسور شدید خبری مواجه اند و نشریاتی اجازه فعالیت دارند که تنها به تمجید و حمایت از نظام فاسد حاکم بپردازند. با اینکه در اصل بیست و چهارم قانون اساسی آمده است که: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد و تفصیل آن را قانون معین میکند. لازم به توضیح است که بسیاری از قوانین مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را همین جمله آخر یعنی (حدود آن را قانون معین می کند) از وجهه قانونی مدون ،خارج می کند و آن را به یک قانون من در آوردی مستبدانه تبدیل میکند، چرا که این حدود و تعریف آن ها را مجریان قانون که هر جور دوست دارند قانون را تفسیر می کنند، بدعت می گذارند و این خود خلاء قاطعیت قوانین در قانون اساسی را به وضوح نمایش می دهد و نشان می دهد که قانون اساسی ایران تنها ویترینی برای موجه نمایش دادن حکومت است و با چنین جملاتی مفرهایی برای دور زدن قانون، آنطور که نظام فاسد حاکم می خواهد وجود دارد. در حالی که قانون تصویب می شود که با کمک آن حکام بتوانند به مردم در اخقاق حقوق خود کمک کنند ولی در ایران قانون تصویب شده، اگرهم نوشته شده باشد، اجرا نمی شود زیرامجریان قانون به فکرمنافع شخصی خود هستند نه منافع عمومی مثلا : اصل سی ام قانون اساسی می گوید : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. وایل سی و یک می گوید : داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. همچنین در اصل چهل و سوم قانون اساسی داریم : برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشهکن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوارمیشود: 1. تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه. 2. تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد. اگر کمی دقت کنیم، متوجه می شویم که این ها همان مواد قانونی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است: ماده 22: حق امنیت اجتماعی ماده 23: حق امنیت کار ماده 24: حق استراحت و فراغت ماده 25: حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه ماده 26: حق تحصیل رایگان برای همه، که فقط برای نمایش موجه بودن حکومت نا کار آمد ایران، به تحریر در آمده ولی ضمانت اجرایی ندارد و نظام دیکتاتوری حاکم بر ایران خود را ملزم به اجرای آن نمی داند و به دلیل منافع شخصی سردمداران حکومت، بودجه کشور به جای این که صرف مردم و آبادی کشور شود در اختلاسها ناپدید می شود و سهم مردم از ثروت هنگفت ایران، نبود حمایت از روشنفکران، و ورزشکارن و بلکه محدودیت ایجاد کردن برای این اقشار است. زباله گردی، عدم امنیت اجتماعی، بیماری سرطان و ترک تحصیل به دلیل فقر، کودک همسری، اعتیاد و فحشا و خشکسالی و فرار مغزها و هزاران معضل اجتماعی دیگر، حاصل اداره حکومت با قوانین مستبدانه ی منافی حقوق بشر در ایران است. و مردم برای هر کدام از این حقوق از دست رفته که اعتصاب و تجمع کنند پاسخ جز، حکومت نظامی و گلوله و حبس نیست در حالیکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده 20 به حق آزادی تجمع و تظاهرات و ماده 21: به حق دموکراسی اشارهکرده اند و اصل 43 قانون اساسی تضمین کرده است که اقتصاد اسلامی پویا، رفاه حال مردم را به ارمغان بیاورد. هر چند که ایده اسلامی سازی علوم نیز خود جای مباحثه مفصل دارد. در پایان از اینکه ایران اجازه نمی دهد گزارشگر ویژه حقوق بشر آقای جاوید رحمان، به کشور وارد شود و از نحوه ی اجرای حقوق مدون جهانی در ایران گزارش تهیه کند می توان به این نتیجه رسید که نقض حقوق بشر گسترده در نظام دیکتاتوری و سردمداران ناقض حقوق بشر از جمله ابراهیم رییسی تهدیدی برای بقای این نظام فاسد هستند و لذا آنها تا جایی که بتوانند از دادن چنین گزارشهایی یا اجازه چنین بازدیدهایی طفره می روند و سعی می کنند هر روز باحربه های جدید دیوارهای بلند تری به دور مرزهای ایران بکشند و مردم را از آگاه شدن محروم کنند که این در افزایش تصاعدی عوارض خروج از کشور در بودجه امسال دولت ابراهیم رئیسی هم قابل درک است چرا که دیدن کشورهای آزاد دیگر مرم را مطالبه گر می کند و تهدید بزرگی برای حکومت نامشروع و دیکتاتوری بی کفایت ایران است. بنابراین، این جاست که نقش فعالان حقوق بشر و گزارشهای مردمی که از دوربین های تلفن های همراه شهروندان، به دنیا مخابره می شود بسیار در نمایش چهره واقعی جمهوری اسلامی ایران به دنیا اهمیت دارد تا همگان در ایران خواهان بازیابی حقوق از دست رفته خود شوند و از حمایت و همراهی های سازمانهای حقوق بشری بین المللی نیز در این راه بهره جویند.
بخش 3: جناب آقای محمد رسول پورتندرست سخنرانی خود را با موضوع ورزش زنان، توانمندیها و تبعیضات آن در حکومت اسلامی ایران ایراد کردند: سازمان ملل در بیانیههای مختلف خود به نقش و اهمیت ورزش در زندگی زنان پرداخته است. بر طبق کنوانسیون منع هر گونه تبعیض علیه زنان، دولتها باید همه موانع برای توسعه و پیشرفت زنان را از میان بردارند و دسترسی زنان به ورزش را به صورت برابر به عنوان یکی از حقوق لازم بشری فراهم کرده و تسهیل کنند. در بند اول فصل مربوط به توانمندسازی فیزیکی زنان در یونسکو نیز بر اهمیت حضور زنان در فعالیتهای فیزیکی به صورت برابر نیز پرداخته شده است. با این همه حضور زنان در ورزش همواره با محدودیتهای فراوانی همراه بوده است، اما رفته رفته زنان توانستند بر این محدودیتها فائق آیند و امروزه در اکثر کشورهای پیشرفته، زنان همانند مردان در تمام رشتههای ورزشی حضور دارند. حضور زنان در رشتههای ورزشی گوناگون و همچنین تمرینهای مختلف ورزشی میتواند باعث تقویت روحیه و اعتماد به نفس در زنان شود و در نتیجه قدرت انطباق با محیط اجتماعی را در بسیاری از زنان افزایش دهد. این تقویت اعتماد به نفس، از دیدگاه جامعه شناسانه میتواند موجب توانمند کردن زنان در سطح روابط اجتماعی شود و از سوی دیگر به زدودن کلیشههای جنسیتی علیه زنان، از جمله افسانه مرد قوی و زن ضعیف، کمک کند. زنان با حضورشان در ورزشهای حرفهای به خصوص در جوامع سنتی و مردسالاری مانند ایران که با محدودیتهای بسیاری مواجه هستند، میتوانند توانایی نفوذ خود را در بستر جامعه و در روابط مختلف افزایش دهند. می توان گفت که حضور زنان در ورزش یک از ابزارهای قوی و به عنوان کاتالیزوری برای شکستن و نفوذ به درون قدرتهای سیاسی –اجتماعی و اقتصادی است. همین امر میتواند دلیل روشنی برای تقویت حضور زنان در ورزش به منظور توسعه این قدرت باشد. بررسی این نکات نشان میدهد که هر چه قدر زنان در ورزشهای گروهی و حتی فردی فعالتر شوند، میتوانند تاثیر مثبتتری بر سایر افراد جامعه بگذارند. این مساله به خصوص در مورد دختران جوان اهمیت بیشتری دارد، چرا که موقعیتهای اجتماعی و روحیه اعتماد به نفس خیلی زودتر و پیش از آنکه وارد روابط اجتماعی شوند، در آنها افزایش مییابد. حضور زنان در ورزش ایران نیز از این امر مستثنی نبوده است. با وجود بیانیههای مختلف کنوانسیون منع رفع تبعیض علیه زنان و همچنین منشور اولیه ورزش در کشورها در خصوص دستیابی برابر به ورزش، حضور زنان ایرانی در ورزش از سالهای اولیه انقلاب اسلامی با دشواریها و چالشهای فراوانی همراه بوده است. با وجود عدم توجه مسؤولان به ورزش زنان، در سالهای اخیر زنان ورزشکار ایرانی توانستهاند دستاوردهای بسیاری را برای ورزش ایران به ارمغان آورند. درعین حال وعدههای مسوولان به زنان ورزشکار حکایت از دیده شدن تلاش آنها دارد، هرچند که عمل به وعدهها همچنان ناقص است. به عنوان مثال حسن روحانی، رییس جمهوری پیشین در سخنرانیاش، در مورد حضور زنان اینگونه گفت: «بانوان ما در سالهای گذشته از کیمیا تا زهرا و ساره چه نشاطی را در جامعه ما ایجاد کردند، اینها زنان و مردان ما و همه را خوشحال کردند. بسیار مهم است که زنان ما در باشگاههای ورزشی و مسابقات مربوط خودشان در قهرمانیهایشان در سطح جهانی حاضر شوند. » هرچند با وجود اذعان به این مساله، متاسفانه وی مساله حجاب زنان ورزشکار را اولویت حضور زنان در سطح خارجی میداند: «وقتی میبینیم که یک بانوی با عظمت ایرانی که آشنا به تکنیکهای ورزشی است، تلاش و زحمات خود را به منصه ظهور میرساند و همراه با آن عفاف و حجاب و فرهنگ ایرانی و اسلامی را به دید جهانیان میرساند، این افتخار بزرگی برای ماست.» با این حال برخی دیگر از مسوولان هم بر تقویت ورزش زنان، تاکید میکنند. سیده فاطمه ذولقدر، نماینده مجلس، اخیرا با اشاره به تصویب ماده ۱۰۹ در لایحه برنامه ششم توسعه، مبنی بر اختصاص درصدی از مالیات بر ارزش افزوده به ورزش بانوان ،گفته است که کمیته «زن، خانواده، تربیت بدنی و جوانان» کمیسیون فرهنگی مجلس، به کمیسیون تلفیق پیشنهاد داد تا درصدی از مالیات بر ارزش افزوده به بانوان اختصاص یابد که این پیشنهاد در تلفیق رای آورد و خوشبختانه نمایندگان در صحن علنی مجلس نیز با آن موافقت کردند. این نماینده مجلس شورای اسلامی با اشاره به ضرورت ورزش، علیالخصوص ورزش بانوان تصریح کرد: «بانوان کمیسیون فرهنگی مجلس، بر این پیشنهاد در کمیسیون تلفیق پافشاری کرده و با همکاری فراکسیون ورزش توانستیم ماده مذکور را به تصویب برسانیم.» او گفت که تصویب ماده ۱۰۹ باعث میشود بودجه خوبی به امر ورزش اختصاص یابد؛ همینطور باعث میشود بسیاری از پروژههای نیمه تمامی که در استانها هستند و به دلیل نبود بودجه هنوز به بهرهبرداری نرسیدهاند و تاکنون پیشرفت ۳۰، ۴۰ درصدی و متوسط داشتند، به سامان برسند. نمایندگان دیگری همچون سالار احمدزاده، بر در دستور قرار داشتن جدی ورزش بانوان تاکید کردهاند. از دیگر مسوولان میتوان به محمدرضا داورزنی، رئیس فدراسیون والیبال اشاره کرد که در حاشیه تمرینات تیم والیبال دختران جوان ایران درمجموعه ورزشی آزادی تهران گفته: «فدراسیون والیبال در فراهم کردن امکانات و برنامهها بین دختران و پسران جوانان تفاوتی قائل نمیشود. باور دارم فرقی میان دختران و پسران والیبالیست از نظر اجرای برنامهها و امکانات وجود ندارد.» دیگر مسوولان، همچون حمید سجادی، وزیر جدید ورزش نیز همچنان بر اهمیت ورزش زنان تاکید میکنند، اما در عمل بسیاری از زنان در ایران از امکانات ورزشی برابر در همه رشتهها محرومند. در خبرهای ورزشی مربوط به زنان نمونههای زیادی از این اخبار منتشر شده که بر وضعیت کمبود امکانات وعدم توجه کافی به ورزش زنان با وجود استعدادهای فراوان تاکید دارند. نمونه این بیتوجهیها را میتوان در کمبود مربی خارجی برای زنان ورزشکار دید. تیمهای والیبال، فوتبال و فوتسال زنان همچنان درگیر بودجه برای دعوت مربیان خارجی هستند. کمبود بودجه برای برگزاری مسابقات، اعزام زنان به مسابقات خارج از کشور، احداث ورزشگاههای مختص زنان و همینطور کمبود امکانات ورزشی به خصوص در مورد زنان از نمونه بارز این مشکلات هستند. همین مشکلات موجب شد که به عنوان مثال تیم ملوان زنان که سابقه درخشانی هم در بازیهای لیگ زنان داشت، منحل شود و مسوولان حتی از ابراز دلیل انحلال این تیم خودداری کردند. کمبود بودجه ورزش زنان علاوه بر آن موجب شده است که همین نگاه محدود به ورزش زنان، تنها محدود به شهرهای بزرگ نباشد و بسیاری از شهرستانها از این امکانات ورزشی محروم بمانند. تیمهای ورزشی در شهرهایی مثل لرستان، گناباد، ایلام، بهبهان، بیجار و سایر شهرستانها که زنان در خصوص آموزش ورزش و امکانات ورزشی همچنان با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنند. برای مثال، رئیس امور بانوان در فرمانداری دشتخوار، به این مطلب اشاره کرده که زنان این منطقه همچنان از امکانات ورزشی محروم هستند و حتی با وجود استعدادهای فراوانی که در این شهرستان در زمینه ورزش بانوان وجود دارد، همچنان زنان بسیاری از حق استفاده از ورزشگاهها محروم هستند. او همچنین به کمبود امکانات ورزشی در حوزه زنان این شهرستان پرداخته که باعث افزایش افسردگی شدید در میان زنان شده است. از دیگر مشکلاتی که به آن اشاره شده، نداشتن نیروهای مجرب ورزشی در رشتههای ورزشی است. در موردی دیگر، فاطمه اسکندری، عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر کرج نیز با اشاره به مشکلات زنان در حوزه ورزش در کرج نیز به مشکلات زنان در ورزش اشاره کرده است. به گفته اسکندری، دختران و بانوان استان البرز از کمبود امکانات ورزشی رنج میبرند. شهناز کرد، نایب رئیس فدراسیون شمشیر بازی هم ضعف عملکرد روسای فدراسیون را در تخصیص بودجهها از عوامل اصلی برکناری زنان از رشتههای ورزشی میداند و مطابق گفته او، ۷۰ درصد از منابع مالی در اختیار مردان است و زنان سهم زیادی ندارند.موارد مشابه در رشته ورزش کبدی زنان دیده میشود. از مهمترین مشکلات اساسی کبدی بانوان به عنوان مثال در شهر قزوین نداشتن سالن تمرین مخصوص کبدی و نداشتن حق پخش و عدم توجه رسانه در معرفی این رشته ورزشی به جامعه است. لیلا محمدقلیها نایب رئیس هیأت کبدی استان قزوین کمبود بودجه، ابزار و تجهیزات را از مشکلات این رشته ورزشی دانسته و گفته که توجه مسؤولان به رشته کبدی عامل جذب بیشتر ورزشکاران برای قهرمانی است. در کنار همه این مشکلات، زنان ایران همچنان از رفتن به استادیوم و تماشای مسابقات ورزشی هم محروم هستند. اخیرا در این مورد هم وعدههایی از سوی نمایندگان مجلس داده شده است، برای مثال، سیده فاطمه ذوالقدر، اظهاراتی مبنی بر اینکه حضور زنان در ورزشگاهها به ارتقای فرهنگ تماشاگران و حضور بیشتر خانوادهها در این فضا کمک میکند، در صحن علنی مجلس بیان کرده است: «اگرچه مسئولان ورزشی و ورزشکاران بارها به این نکته اذعان داشتهاند که حضور بانوان در ورزشگاهها نقش موثر و مثبتی در الفاظ و رفتار آقایان حاضر در ورزشگاه دارد و حتی در زمان حضور آنها در ورزشگاه برای مشاهده تمرینات تیمهای باشگاهی نیز الفاظ زشتی شنیده نمیشود اما متاسفانه برخی از افراد با اعمال سلیقه شخصی مانع از حضور بانوان در ورزشگاهها میشوند؛ این درحالی است که هیچ منع قانونی برای این مهم وجود ندارد.» اینها تنها چالشهای زنان ایرانی برای شرکت در مسابقات نیست. در کنار کمبود امکانات و ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها، مساله پوشش زنان نیز از دیگر چالشهایی است که حضور بسیاری از زنان را در رشتههای مختلف ورزشی با دشواری مواجه کرده است. به خصوص مواردی که فدراسیونهای جهانی با پوشش اسلامی زنان موافقت نمیکنند، زنان ایرانی نمیتوانند به این دلیل در مسابقات شرکت کنند و حتی اگر به صورت مستقل بی حجاب شرکت کنند از تیمهای ملی حذف میشوند که نمونه اخیر آن، درسا درخشانی، قهرمان شطرنج بود که به دلیل نداشتن پوشش در خارج از ایران، از تیم ملی حذف شد. از طرف دیگر، تندروهای حکومتی در ایران همانند آیتالله علم الهدی و آیتالله جوادی آملی نیز که فضیلت زن را در خانهداری میدانند، از دیگر موانع بر سر راه زنان ایرانی در ورزش هستند که حتی حرفهای ریاست جمهوری هم به مذاقشان خوش نمیآید و باعث شده اند معضل ورزش زنان با وجود دستاوردهای فراوان همچنان به قوت خود باقی بماند. پیش از این، روحانیون نسبت به بسیاری از موضوعات دیگر نیز واکنشهای مشابهی داشتهاند و هرگونه اقدام جدیدی ازسوی زنان، بهعنوان حرمتشکنی، گناه و خلاف شرع تلقی میشود، گرچه بهتدریج افراد تندرو ناگزیر میشوند از مواضع پیشین خود کوتاه بیایند و دیدگاههای متعادلتری درباره حضور زنان در جامعه ابراز کنند، ولی محافظهکاران مذهبی رادیکال همچنان برروی عدم حضور زنان در استادیومهای ورزشی و به ویژه فوتبال پای میفشرند و فکر میکنند که انجام این کار، عبور از خط قرمزی است که میتواند مرزهای اخلاقی رابطه زنان و مردان را جابهجا کند. به عنوان نمونه دادستان کل کشور، بهعنوان نماینده این جریان فکری در حاکمیت، حضور زنان در ورزشگاه آزادی را یک آسیب و حریمشکنی در حوزه عمومی برشمرده و آن را گناهی دانسته است که هیچ توجیه شرعی ندارد. او میگوید حضور زنان در استادیوم، از این بابت گناه است که وقتی خانمی به ورزشگاه میرود، با مردانی با لباس ورزشی و نیمهلخت مواجه میشود. او تهدید کرد که با هر مدیری که بخواهد بستر حضور بانوان در ورزشگاه را با بهانههای مختلف فراهم کند، برخورد خواهد شد. دادستان کل کشور افزود: «قرار نیست چهارنفر با هر هدفی، حریمها را بشکنند و ما ساکت بمانیم؛ ابتدا نصیحت میکنیم، بعد برخورد میکنیم.»علی مطهری، نایبرییس مجلس شورای اسلامی نیز که در حوزه فرهنگی، اندیشه گرایشهای سنتی-مذهبی را نمایندگی میکند، گفته است که حضور بانوان بهعنوان تماشاچی در مسابقاتی مثل شنا، کشتی، بسکتبال و والیبال مردان اشکال شرعی دارد، اما در مسابقات فوتبال، بدن مردان تقریبا کاملا پوشیده است و نیمهعریان نیستند و در مسابقات فوتبال، بدن مردان از فاصله دور دیده میشود و لذا قاعدتا حضور بانوان در مسابقات فوتبال نباید اشکال شرعی داشته باشد. اظهارات دادستانی درخصوص گناهآلود بودن حضور زنان در محلی که مردان به شکل نیمهعریان حضور دارند و تایید مطهری در این خصوص، غیر از اینکه نشان میدهد این اظهارنظرها در یک فضای ذهنی مجرد و بدون شناخت از فضای اجتماعی صورت میگیرد، توجیه دیگری ندارد. در قرن بیستویکم که انواع و اقسام راهها برای برقراری ارتباط بین زنان و مردان وجود دارد، متهمکردن زنان به اینکه از دیدن مردان با شلوارک ورزشی در میدان ورزشی و از فاصله چندصد متری تحریک میشوند، جز توهین به زنان و نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی امروز جامعه نیست. معضل دیگر، تعریف ورزش زنان در کنار خانهداری و تربیت فرزندان است. برای مثال، «کمیته زن، خانواده، تربیت بدنی و جوانان» حضور زنان را در ورزش در کنار مادر ماندن و همسر بودن تعریف میکند. این رویکردها شکاف میان وعدههای مسوولان و حضور زنان در ورزش را بیشتر میکند. با وجود حذف سیستماتیک زنان در ورزش و تضاد در عمل و رفتار مسوولان ایرانی، به نظر میرسد برای بسیاری از زنان این حضور و تقاضا برای آن به نوعی کنش در برابر محدودیتهای اعمال شده، تبدیل شده است. کسب مقامهای قهرمانی در المپیک نشان داده که زنان ایرانی عزم خود را برای حضور در عرصههای ورزشی با وجود هجمه اصولگرایان و تندروهای حکومتی جزم کردهاند. با تمام این مشکلات در پاسخ به این تندرویها و محدودیتها، ورزش به عنوان یک فعالیت موثرتر و اجتماعی میتواند کنشی موثر در برابر محدودیتهای جامعه باشد و در عین حال پتانسیلهای زنان و تواناییهای آنان را به صورت بارزتری به جامعه ایران نشان دهد. خود مسئولان نیز به این مساله، یعنی تقویت نیروهای زنان و تقویت روح و روان زنان در جامعه از طریق فراهم کردن امکانات اشاره کردهاند، اما تضاد در رفتار و عمل نیروهای حکومتی از یک سو و از سوی دیگر فشار محافظهکاران برای بسته نگه داشتن فضای ورزشی که عموما به ضرر زنان است، موجب شده که مساله ورزش زنان همچنان چالشی جدی باقی بماند.
بخش 4: جناب آقای مصطفی گودرزی مجد سخنرانی خود را با موضوع ارزش و اخلاق در ورزش ایراد کردند: متاسفانه در ورزش ما باب شده که وفاداری، اخلاق و رعایت معنویات یعنی حضور در مراسم مذهبی که بعضا از روی اجبار انجام می گیرد. در جمهوری اسلامی فقط به تنها چیزی که یک ورزشکار باید به اجبار در آن حضور داشته باشد مراسم مذهبی است، که اگر شرکت نکند ورزشکار از دید مسئولین یک شخص بی اخلاق نامیده میشود. متاسفانه تمام هم و غم مسئولان و دست اندرکاران ورزشی خلاصه شده کسب مدال! در صورتیکه اگر کسب مدال در کنار روح پهلوانی و رفتار جوانمردانه و توام با اخلاق و مذهب باشد ورزشکار بیشتر در دل جامعه جای می گیرد. ورزشکاران و قهرمانان ملی بیشماری در کشور در طول سالیان دراز مدال های رنگارنگ و متعدد کسب کردند و به اصطلاح اشتهار و معروفیت خاص برخوردار بودند اما تنها یک نفر از آنان تختی شد و در میان مردم محبوب شد و رفت در گنجینه دل تاریخ! قهرمانان ماندگار و محبوب در جامعه کسانی بودند. عده ای بودند هم در زمینه ورزش قهرمانی و هم با اخلاق و روح پهلوانی و فتوت توانستند در دل جامعه رسوخ پیدا کنند. چه بسیار قهرمانانی بودند که بیش از تختی مدال های جهانی و المپیک کسب کردند اما چون در مراسم مذهبی در ایران شرکت نکردند رسانه ملی ایران نام آنها را از ذهن مردم پاک کرد، مردم و در حافظه تاریخیشان چیزی از آنها جز یک “اسم تنها” به خاطر نمانده است. تنها چیزی که جمهوری اسلامی نهادینه کرده است در ایران، زور گویی و حق خوری در حق ورزشکار است. اگر ورزش را به عنوان یک پیشه و حرفه در نظر بگیریم اخلاق ورزش گونه ای، اخلاق حرفه ای است. به تعبیر دیگر همانطور که ما در پزشکی، مهندسی، تجارت و اقتصاد نیاز به پیروی از هنجارهایی داریم، ضرورت پیروی از هنجارها در اینجا هم حس میشود. عده ای شعار ورزش قهرمانی را برترین، بهترین، سریعترین و چابکترین و .. ذکر کرده اند. ورزش قهرمانی بخشی از منظومه کلان تری است که جهان ما را در بر گرفته و آن اقتصاد آزاد نام دارد. در این گستره هر کسی باید کالاهای خود را عیان کند و برترین کالا طبیعتاً ارج و قرب بیشتری دارد. در این میان نیرو و توان و بدن انسان هم به عنوان یک کالا که باید ارزیابی شود مورد توجه قرار می گیرد. از الزامات ورزش قهرمانی، آوردن حداکثر فشار و انرژی برای ثبت استاندارها و معیارهای بهتر است. اما پرسشی مهم در اینجا سر بر می آورد و آن این است که چه محدودیتهای اخلاقی در این زمینه باید وجود داشته باشند. اولاً موضوع اخلاق رابطه است و رابطه صرفاً رابطه با رقیب محسوب نمیشود. موضوع اخلاق رابطه با هم تیمی و حتی با خود هم هست. هیچ قانونی ورزشی نمی تواند به یک بازیکن فوتبال بگوید چگونه با یار خودی رفتار کند و چگونه حب و بغضهای شخصی را در رابطه ای ورزشی و انسانی که با هم تیمی اش دارد دخالت ندهد. از سوی دیگر معرفت اخلاقی علاوه بر آنکه از جنس ارتباط است از جنس معرفت هم هست یعنی چیزی بر معارف ما میافزاید. اینکه در یک مسابقه تنها یک تیم قهرمان می شود و اینکه ورزش علاوه بر قهرمانی کارکردهایی دیگر برای سلامت روح و جسم دارد و اینکه ورزش یک زندگی فشرده شده است، ورزش غیرحرفه ای البته شاید به اندازه ورزش حرفه ای به اخلاق ویژه نداشته باشد. اخلاق حرفه ای اخلاق یک پیشه و یک حرفه است و همانطور که تجارت، اقتصاد، فکر، تکنولوژی، پزشکی و رسانه نیز به اخلاقی خاص خود نیاز دارند ورزش حرفه ای نیز بدین اخلاق نیاز دارد. در این میان دغدغه متفکران اخلاق ورزش حرفه ای آن است که به معیارها و کدهایی اخلاقی توسل جویند که میان همه فرهنگها و هویتها مشترک است هرچند که پاره ای معتقد هستند این امید را باید کمرنگ کرد چرا که تفاوتهای فرهنگی تأثیر خود را بر تفاوتهای معیارهای اخلاقی ورزش حرفه ای هم خواهند گذاشت. با این همه مدافعان یک اخلاق ورزش حرفه ای عام و جهانشمول تأکید دارند اگر معیاری بتواند این جهانشمولی را به وجود آورد همان قاعده طلایی است. به نظر این افراد این قاعده است که نه تنها همه ورزشکاران حرفه ای باید بر طبق آن رفتار کنند که اینگونه هم رفتار می کنند. به طور مثال اگر فوتبالیستها از قاعده بازی جوانمردانه پیروی می کنند مبتنی بر قاعده طلایی از آن پیروی می کنند. این قاعده با گونه ای فایده گرایی هم قابل توجهی است. اینکه اگر تو به این حرکت دست نزنی طرف مقابل تو هم همین شیوه را اتخاذ خواهد کرد. ورزش کردن فقط برای سلامتی بدن نیست!امروزه جایگاه ورزش در میان کشورهای جهان از ویژگی خاصی برخوردار است و به عنوان یک پدیده فرهنگی و اجتماعی مطرح شده و گستره آن از حیطه های فردی به حیطه های اجتماعی رسیده است. به همین دلیل مطالعه ورزش و بررسی ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن امری لازم و ضروری به نظر می رسد. اکثر کشورها به دلایل مختلف از جمله شناساندن فرهنگ و تمدن کشور خود به دیگر کشورها و جذب گردشگران و توسعه صنعت توریسم، درصدد برپایی المپیکها، جامهای جهانی و غیره می باشند و رقابت نزدیکی برای گرفتن سهمیه و برگزاری مسابقات ورزشی در کشورشان با کشورهای دیگر دارند. در کنار موارد و مزایای مطرح شده، ورزش کردن عاملی برای تحرک جامعه و شادی و نشاط اجتماعی است. زیرا کم تحرکی و عدم ورزش، موجب افسردگی افراد جامعه می شود. ورزش می تواند نقش مهم و بسزایی در هویت ملی و انسجام ملی ایفا نماید و از طریق آن می توان بر اختلافات فائق آمد. تقریباً در هر جامعه ای، ورزش یک نهاد اجتماعی بسیار برجسته به شمار می رود. باید به این نکته مهم توجه داشت که ورزش کردن فقط برای سلامتی بدن نیست، بلکه به منظور سلامتی روح و روان افراد نیز می باشد. در نتیجه یک ورزشکار می بایست در کنار تقویت بنیه بدنی به فکر سلامتی روحی و روانی خود باشد و این کار زمانی محقق می شود که اخلاق در ورزش گسترش و تعمیق یابد. یکی از نتایج تجاری شدن ورزش، کاهش آماتورگرایی و رشد حرفه ای گرایی است. از ویژگیهای خاص آماتور این است که مشارکت در آن به جهت عشق و علاقه به ورزش است و نه به دلیل پاداشهای بیرونی؛ ولی در ورزش حرفه ای برعکس این موضوع است. متأسفانه با افزایش روند ورزش حرفه ای در کشور، برخی ورزشکاران فقط به فکر کسب مقام قهرمانی در رشته خود بوده و کمتر به اخلاق حرفه ای توجه می کنند. این موارد مختص به یک کشور خاص نمی شود، بلکه ورزشکاران سایر کشورها نیز با این موضوع درگیر هستند. مسئله توجه به پرورش تن و ورزش در دنیای امروز به صورتی فراگیر شده است که کمتر جامعه یا مللی را می توان یافت که در امور ورزش و پرورش تن هزینه نکند و شاید بتوان ادعا کرد که بیش از نیمی از جمعیت جهان به عناوین مختلف با آن سروکار دارند. برخی از آنها ورزشکارند و برخی دیگر طرفدار و ورزش دوست هستند و برای دیدن مسابقات ورزشی حاضرند ساعتها وقت صرف کنند وهزینه نمایند؛ به همین دلیل دولتها برای آن تدارک فراوان دیده اند. از دیگر روشهای تثبیت اخلاق در ورزش، نقش و جایگاه رسانه هاست. رسانه ای جمهوری اسلامی فقط تبلیغ نظام و ورزشکارانی که برای اسم نظام جمهوری اسلامی ایران مبازه و گوش به فرمان هستند را فقط حمایت میکند، تنها چیزی که باب شده است نا برابری و تبعیض است، رسانه ها از سویی با معرفی ورزشکاران متخلف و بد اخلاق و با ارائه توصیه هایی می توانند نقش عمده ای را در ایجاد سیاستهای اعمال قانون و ایجاد نظم داشته باشند؛ و از سوی دیگر می توانند با بزرگ و برجسته نمودن یک ورزشکار، موجب غرور نابجا و کاذب وی شده واو را به سمت وسوی تفکر در قهرمانی منهای اخلاق نمایند. در نتیجه داشتن اخلاق ورزشی در تمامی ورزشکاران، امری ضروری است و این موضوع در ورزشکارانی که قصد شرکت در مسابقات ورزشی خارج از کشور را دارند، بیشتر نمود پیدا می کند، چرا که هنگامی که ورزشکاری پا به عرصه مسابقات بین المللی می گذارد، در مقابل دیدگان میلیونها بیننده وتماشاگر به عنوان نماینده یک ملت و سفیر فرهنگ و تمدن کشورش، محسوب می شود. بحث ورزش و اخلاق از زوایای مختلفی قابل بحث است و می توان جنبه های تربیتی، انسانی، تاریخی و حتی مردم شناختی آن در فرهنگ عامه از گذشته تا امروز را مورد بررسی قرار داد. ما اخلاق حرفه ای را تا حدی بخشی از اخلاق شهروندی می دانیم و معتقدیم که اخلاق حرفه ای با اخلاق ورزشی و انسانی ارتباط دارد؛ هر چند هر یک از اینها بر اساس هنجارهای جمعی پذیرفته شده، با یکدیگر متفاوتند.در ورزش، مرحله نخست اخلاق حرفه ای وجود دارد که در آن، بازیکنان بر اساس مقررات موجود بازی کرده و هیچ کس از قوانین تخطی نمی کند. این بازی و رفتار منصفانه نام می گیرد. مرحله دوم، اخلاق جوانمردانه است که در مواقعی، یک بازیکن یا یک تیم به تیم یا بازیکن مقابل امتیازی می دهد. مرحله سوم، رفتاراخلاقی صحیح شناخته می شود که عمیق تر از دو دسته قبلی بوده و تا جایی پیش می رود که ممکن است در اثر آن، بازی به تیم مقابل واگذار شود. طبق نظریاتی که در تاریخ نقلی وعقلی هم وجود دارد، رفتار اخلاقی صحیح به واسطه روح ورزشکاری بازیکنان، تماشاچی ها و دیگر عوامل، به اجتماع نیز منتقل شده و در عرصه فعالیت های اجتماعی هم نوعی فداکاری و امتیاز دادن به دیگران شناخته می شود. در تقسیم بندی ها در رابطه با رفتار اخلاقی یا قانونی بازیکن، سه سطح مختلف وجود دارد. به عنوان مثال، گاهی بازیکن به دلیل ترس از جریمه خلاف نمی کند که این از نظر مدارج اخلاقی، پایین ترین سطح قرار دارد. در حالت دیگر، بازیکن معتقد است که باید حق دیگران را رعایت کرد و به همین دلیل خلاف نمیکند. وقتی در ورزش اخلاق را تعریف می کنیم، باید منابع و فلسفه آن را نیز بشناسیم و مورد توجه قرار دهیم. این در حالی است که زمانی که ورزش در بردگرایی و با هدف کسب پول و شهرت خلاصه می شود، دیگر بحث از اخلاق موضوعیتی ندارد. در ورزش رقابتی، مربی کاری به تفکر و اخلاق بازیکن ندارد. بدین ترتیب، گفته می شود که ورزش و ارزش در دنیای امروز تناسب و پیوند چندانی با هم ندارند. این در حالی است که در چنین شرایطی، دانشگاه و رسانه، هر یک به سهم خود، باید به مسئله اخلاق در ورزش پرداخته و در این زمینه فرهنگ سازی کنند. در مورد رعایت یا عدم رعایت اخلاق و هنجارهای اخلاقی، دو دسته نظریه جامعه شناختی وجود دارند؛ نخست، نظریه فایده گرایان که هنجارهای اخلاقی را تابع مفاسد یا مصالحی در پس آنها می داند و بر این اساس معتقدند که اخلاق و هنجار دائمی معنا ندارد .اگر هنجاری برای جامعه مفید باشد، اخلاقی بوده و اگر ضرر داشته باشد، غیر اخلاقی است. این در حالی است که دسته دوم نظریات، هنجارهای اخلاقی را به عنوان نوعی تکلیف معرفی می کنند ،بر اساس آن چه گفته شد، باید دید در جامعه ما کدام یک از وجوه تعهدآور اخلاق ضعیف شده که اخلاقیات رو به افول رفته است. بدین ترتیب و در همین راستا، می توان علت افول اخلاق ورزشی و اخلاق حرفه ای را هم مورد بررسی قرار داد. از سوی دیگر، باید در نظر داشت که اخلاق حرفه ای در ورزش می تواند در اخلاق عمومی هم تأثیرگذار باشد. امروزه ورزش در زندگی مردم دنیا نقش مهمی دارد و میلیونها نفر نیز به آن اشتغال دارند. از اینرو توجه به اخلاق ورزش در میان تمام دست اندرکاران ورزش مسئله ای حائز اهمیت است. برخی ورزش را آن دسته فعالیتها یا مهارتهای عادی جسمانی دانسته اند که بر پایه یک رشته قوانین همگانی به هدف تفریح، مسابقه، نشاط شخصی، دست یابی به ورزیدگی، مهارت جویی یا آمیزه ای از این اهداف صورت می گیرد. در این جا ورزش بر اساس هدف از آن تعریف شده است. پس بر اساس این دیدگاه ورزش به شمار آمدن یک فعالیت با هدف و منظور از آن فعالیت سنجیده می شود. ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به صورت یک حرفه و فعالیت درآمده است و تعداد بی شماری از ورزشکاران حرفه ای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت و رفاه رسیده اند. این یکی دیگر از خصوصیات ورزش است. پرسشها و مسائلی که در عرصه اخلاق ورزش مطرح می شود از این قرار است: چرا ما به ورزشکارها به عنوان الگوی رفتار اخلاقی نگاه می کنیم؟ اصول اخلاقی ورزش از کجا می آید؟ آیا باید میان انواع اخلاق ورزش هم تمایز گذاشت؟ آیا موازین و الزامات اخلاقی در فضای ورزش آماتور با دنیای ورزش حرفه ای یکسان است؟ در خیلی از کشورها نیروی ورزشکار کالایی گرانبها است که صاحبش آن را به بهترین خریدار می فروشد. ورزشکارها خرید و فروش می شوند و حتی خود برچسب یا مارکی برای فروش می شوند که کالاهای دیگر را با نام آنها بتوان فروختند. برخی از مهمترین موضوعات اخلاق ورزش که در کتابهای اخلاق کاربردی به آنها توجه شده، ارزشها در ورزش؛ ورزش اخلاق و هویت؛ورزش و تعلیم اخلاقی؛ توسعه اخلاقی در ورزش؛ فلاسفه در میدان ورزش؛ جوانمردی به مثابه مقوله ای اخلاقی؛ رقابت و همکاری؛ بازی منصفانه؛ تقلب؛ ورزش، مواد نیروزا و مواد مخدر؛ ارزش ها و خشونتها در ورزش امروز؛ ورزش و جنسیت؛ ورزش و موضوعات نژادی هستند. جان بوکسیل در پاسخ به برخی از این پرسشها به تعریف خود از ورزش پرداخته و مدلی ایده آل در ورزش را مطرح کرده است. او معتقد است بررسی شکل ایده آل ورزش می تواند به اهمیت مثبت و منفی اخلاقی آن کمک کند و برای آن چهار ویژگی را ذکر می کند: اختیاری و گزینشی باشد؛ مبارزه فیزیکی و جسمانی داشته باشد؛ رقابتی و برتری جویانه باشد. اینکه ورزش فعالیتی اختیاری است و در حیطه آزادی شخص قرار دارد، موجب نفی از خود بیگانه کنندگی ورزش و معنادار شدن آن می گردد. البته هر ورزشکاری به طور قطع دارای اهدافی است و مثلا فردی که بسکتبال بازی می کند هدفش بردن است، ویژگی دومی که برای شکل ایده آل ورزش ذکر شد قاعده مند بودن آن است. دراینجا دو دسته قواعد متفاوت از هم درباره ورزش وجود دارد که هر دو اهمیتی اساسی دارند: قواعد نزاکت و بازی منصفانه؛ قواعد تأسیسی. دسته اول قواعدی هستند که مربوط به نزاکت، امنیت و بازی منصفانه اند. در صورت عدم رعایت این دسته قواعد بازیکن جریمه می شود. قواعد بازی منصفانه شامل جرایم درون مسابقه نیز می شود. قواعد نزاکت منعکس کننده معیارهای اصیل اخلاق اند. قواعد تأسیسی نیز قواعدی هستند که از تیم و حرکتهای مجاز دفاع می کند. این قواعد برای پیشبرد و نمایش انواع مهارتها و توانایی های وضع شده اند و در مجموع ایجاد انظباط می کند و چارچوبی برای ابتکار، خودنمایی و خود شکوفایی افراد فراهم می کنند.از نظر بوکسیل سومین ویژگی ورزش ایده آل این است که ورزش توأم با مبارزه ای فیزیکی باشد .این ویژگی ورزش را از بازیهای فکری و رایانه ای جدا می سازد. این بازیها نیز مانند ورزش قاعده مند هستند، اما همیشه بر مبارزه فیزیکی و برتری جسمانی تاکید ندارند. آخرین ویژگی ورزش ایده آل این است که باید مستلزم رقابت باشد. در همین رقابت است که مهارتهای جسمی و روحی، تواناییها و هماهنگیها با هم جمع می شوند و این مسئله موجب رشد جسمی و روحی ورزشکار می گردد. تمام فاکتور های که ذکر شده در بالا هیچ کدام در ایران رعایت نمیشود، فقط چیز ی که خوب یاد ورزشکار ما می دهند، با سرداران سپاه پاسدارن نشستن و دیدار برای خود نمایی و نشان دادن سپاه به مردم که آنها در دید و جایگاه اول باشند و هیچ درسی ازاخلاق دیده نمیشود تنها دو روی و جهل در جامعه و ورزش جمهوری اسلامی ایران دیده می شود.
بخش 5: جناب آقای پیمان صادقی سخنرانی خود را با موضوع ورزش بدنسازی ایراد کردند: همانطور که می دانیم امروزه ورزش بدنسازی جزوی از زندگی مردم شده و شاید بیش از هر رشته ورزشی در دنیا مردم رو به باشگاه های بدنسازی میبرند. مراجعه کنندگان به باشگاه های بدنسازی جزو دسته های مختلف هستند:الف. افرادی که به توصیه پزشکان به باشگاه ها مراجعه میکنند ب. افرادی که برای کاهش وزن بدن و کاهش چربی به باشگاه ها میروند پ. افرادی که برای صرفا سلامتی و مقداری تحرک و ورزش به باشگاه میروند ج. افرادی که جزو ورزشکاران حرفه ای در رشته های دیگر هستند و برای دسترسی به بدنی متناسب با رشته خود به باشگاه ها میروند چ . و در نهایت افرادی که برای قهرمانی در رشته های خود بدنسازی به باشگاه ها میروند که تعداد این افراد خیلی کمتر از گروه های دیگر است که در ادامه مبحث امروز به دلیل آن هم میپردازیم. قبل از هر چیز باید بگویم در دنیای ورزش حرفه ا ی امروز تقریبا در تمامی رشته ها ورزش بدنسازی جزئی از ورزش حرفه ای آنها میباشد. میشود به عنوان مثال به تمامی فوتبالیستها، کشتی گیرها، وزنه بردارها، رزمی کارها و حتی دونده ها اشاره کرد دلیلش هم مشخص هست هر ورزشی تیپ بدنی خودش را مطلبد که در کار با وزنه و دستگاه های بدنسازی دسترسی به آن تیپ بدنی راحت تر است. همیشه گفته میشد ورزش دو میدانی مادر تمام رشته هاست اما با نگاهی به دنیای ورزشی امروز میبینیم که حتی قهرمانان دو میدانی از ورزش بدنسازی برای آماده سازی های خود بهره میبرند. موضوع دیگری که همه گیری ورزش بدنسازی را نشان میدهد اشاره به حتی سوپرمارکت ها در اروپا و آمریکا هست که اکثر سوپرمارکت های معروف الان حداقلی از مکمل ها را در خود جا داده اند و در تمامی محصولات غذایی ما مواد غذایی رژیمی هم میبینیم و در پشت بسته بندی تمامی محصولات تقریبا جدول کالری و مقدار پروتئین و چربی و کربوهیدرات و …. وجود دارد و این نشان دهنده علاقمندی بیشتر مردم این زمانه به بدنی سالم تر هست. اما چرا ورزش بدن سازی انقدر محبوب شده است. اگر خلاصه بخواهم بگویم جوابش این است که مردم همانطور که به خاطر مرتب کردن موهای خوب به آرایشگاه میروند یا دوست دارند لباسی بپوشند که زیبا باشد همانطور هم تمایل آن ها به داشتن بدنی زیبا تر برای آنها کاملا منطقی هست. اما بپردازیم به ورزش حرفه ای بدنسازی به خصوص رشته پرورش اندام : متاسفانه تعداد زیادی از مردم فکر به دلیل نداشتن اطلاع ازین رشته فکر میکنند این رشته خیلی ساده است و با مقداری دارو یک شخص میتواند قهرمان این ورزش شود در صورتی که اگر اطلاع کامل ازین رشته داشته باشند متوجه میشوند که یکی از سخت ترین رشته ها هست. رشته ای که بسیار بسیار سخت و طاغت فرسا هست و با علم و دانش و هوش و تیزبینی خاصی باید همراه باشد. دلیلش هم ذکر میکنم اما قبل از آن باید بگویم هر کس که به باشگاه میرود بدنساز نیست همون طور که هر کس که به کوچه میرود برای گل کوچیک فوتبالیست نیست پس نمیشود همه را بدنساز خطاب کرد این را گفته به دلیل اینکه خیلی ها میگویند ما هم آشنای بدنساز داریم وقتی از آن ها میپرسیم خوب این آشنای شما چه عناوین و مدال هایی کسب کرده جوابی ندارد. این را به این خاطر عرض کردم که کامل تفاوت ورزش حرفه ای و مسابقه را در نظر بگیرید. در ورزش حرفه ای شخصی که میخواهد حرفه ای کار کند در واقع ۲۴ ساعت خود را باید با برنامه بگذراند و همین امر باعث میشود ما بگوئیم یکی از سخت ترین رشته ورزشی. حال چرا ۲۴ ساعت شبانه روز؟ مقدار خواب شما باید با برنامه باشد حتی ساعت خواب شما. مقدار آب مصرفی شما باید با برنامه باشد.مقدار غذای شما در کل روز. تعداد وعده ها حداقل ۵ تا ۶ وعده در دوز و همه آن باید با علم صحیح چیدمان بشود. و اما تمرین در فصل مسابقه یعنی ۱۲ تا ۱۶ هفته مانده به مسابقه ممکن است حتی به دو تا سه وعده در روز برسد. همه اینها را کنار هم بچینید میبینید که یک ورزشکار حرفه ای مسابقه ای باید تمام انرژی خود را معطوف هدف خود کند. ما در خیلی از رشته ها شاهد افرادی بوده ایم که حتی با وجود اعتیاد توانسته بودند ستاره و محبوب شوند نمونه اش مارادونا ستاره فوتبال. اما در رشته بدنسازی چنین چیزی امکان پذیر نیست به خاطر اینکه بدن شخص نه به رشد کافی میرسد و نه در روز مسابقه میتواند نمایش خوبی داشته باشد. اکثر مردم وقتی عکس یک بدنساز را روی استیج میبینند در نهایت میگویند چه بدن زیبایی و فکر میکنند تمام تلاش این بدنساز به این نمایش و نحوه فیگور گیری آن شخص روی استیج است اما نمی دانند که این چیزی که دارند میبینند حاصل یک عمر ریاضت است ریاضت حساب شده بر مبنای علمی که اگر ذره ای در آن اشتباه باشد نتیجه بین نفر اول و دوم متفاوت میشود. در بدنسازان حرفه ای هفته آخر مانده به مسابقه به عنوان پیک ویک یا هفته سرنوشت به حساب می آید. قبل از این هفته در صد چربی بدن باید به حداقل خود رسیده باشد که فقط با تمرینات و رژیم های خیلی سخت امکان پذیر است در صد چربی زیر ۵. اینجاست که کنترل آب زیر پوست مهم است. همانطور که میدانیم هفتاد در صد بدن هر انسان از آب تشکیل شده آبی که در سراسر بدن وجود دارد. در هفته آخر با چیدمان صحیح یون های بدن که شامل سدیوم پتاسیوم منیزیم میباشد بدنسازان آب زیر پوست را به داخل عضله هدایت میکنند تا پوستی بسیار شفاف تر وعضلاتی تفکیک تر را نمایش دهند. هر اشتباه کوچکی درهفته آخر در برنامه ریزی مربیان ممکن است نتیجه ای که میخواهیم حاصل نشود پس میبینیم که بسیار بسیار باید در برنامه ریزی ها تیز بین بود. مقدار آب مصرفی در سه روز آخر مانده به مسابقه کاهش میابد تا بدن ورزشکار به کمتری سطح چربی و آب زیر پوست برسد. بهتر است اشاره ای بکنیم به اینکه داوران به چه رای میدهند؟ از نگاه مردم فکر میکنند داوران به ورزشکاری رای میدهند که از همه حجیم تر باشد. اما اینطور نیست داوران معیارهای خیلی زیادی دارند که قسمتی از آن را برایتان میگویم :الف. حجم عضلات ب. تفکیک عضلات که نشان دهنده الگوی صحیح تغذیه و تمرین شما جهت آماده سازی بوده است. ج. بالانس عضلات که از همه مهم تر است یعنی تناسب بین عضلات شما. یعنی کسی که همه عضلاتش با هم همخوانی داشته باشد. نه اینکه مثلا بالاتنه بزرگ و پاهای کوچک و یا بازوی بزرگ و سرشانه کوچک و یا پای بزرگ و ساق کوچک.در واقع کسی که اول میشود تناسب بیشتری نسبت به بقیه افراد در عضلاتش دارد که نشان دهنده سالها زحمت و تلاش با برنامه صحیح میباشد. در واقع این ورزش در بحث حرفه ای ورزشی است صفر یا صد. یعنی اگر کسی میخواهد نتیجه بگیرد باید صد در صد خودش را بگذارد. باید دانش تغذیه خود را بالا ببرد باید دانش تمرین خود را بالا ببرد باید از نظر فیزیولوژی ورزشی دانش کافی داشته باشد و در نهایت باید بسیار بسیار سخت با صد در صد توان خود تمرین کند تا بتواند نتیجه دلخواه را کسب کند .
بخش 6: بحث آزاد با موضوع رعایت ارزش انسانی در همه جا آغاز گردید: در ابتدا آقای محمدحسن حسن زاده مهرآبادی با عنوان این مطلب بحث را آغاز کردند و نظر حاضرین در جلسه را در این مورد خواستند که از نظر عزیزانی چون بانو نگار سنمار و بانو پریچهر سهرابی و سایر شرکت کنندگان در بحث آزاد اینطور نتیجه گیری می شود که برای اینکه افراد متوجه اشتباهات خود شوند، باید واکنش نشان داد اما متاسفانه بسیاری از مردم برای مراعات حال دیگران، سکوت میکنند و این رفتار در جامعه همه گیر شده است و به همین دلیل دولت و حکومت نیز به خود اجازه میدهد کرامت انسانی ایرانیان را نادیده بگیرد. در انتهای بحث آزاد نتیجه گیری و جمع بندی شده که آگاهی وجه مشترک افراد مختلف با واکنش های مختلف در مقابل نقض کرامت انسانی است و هر شخص با توجه به آگاهی خود از تعریف کرامت انسانی نسبت به رفتارهای نا خوشایند دیگران واکنش نشان میدهد. ارزش های انسانی رعایت نمیشود مگر اینکه خود انسان به آن پی برد و مدافع آن ارزش در تمام جوانب باشد. کسی که در مقابل ظلم سکوت میکند نه تنها خود بلکه اطرافیان خود را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق هنر وهنرمندان دسامبر 2021
سمانه بیرجندی
در روز پنجشنبه مورخ 16 دسامبر2021 ساعت 18:00 بوقت اروپای مرکزی جلسه کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان با حضور مسئول و اعضای کمیته, سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم ویوتیوب کانون به طورمسقیم واپلیکیشن کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان برگزار گردید. در ابتدا مسئول جلسه خانم سمتاره دژم ضمن خوش آمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش 1.خانم فاطمه غلامحسینی با گزارش و تحلیل نقض حقوق هترو هنرمندان درآبان ماه1400 سخنرانی خود را آغاز نمودند: در ابتدا می پردازیم به اخبار مربوط به بازداشت شدگان، آقایان توماج صالحی (خواننده رپ اعتراضی)، کیوان صمیمی (سر دبیر نشریه ایران فردا) ، قاسم بهرامی (شاعر منتقد ساکن مشهد) و سجاد شربتی( فعال رسانه ای اهل درگز ) که این اخبار نقض کننده ماده ی ۷،۹،۱۰،۱۸،۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر است. اخراج خانم زهرا جلوداریان ، خبرنگار اهل کاشان توسط علی هاشمی طاهری رئیس شورای شهر کاشان که این خبر مغایرت دارد با ماده ۶،۸،۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر. ممنوع الانتشار شدن کتاب های آقای سعید مدنی ، جامعه شناس، نویسنده و پژوهشگر ارشد اجتماعی که این خبر نقض ماده ۱۸و ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد. پاک شدن نام چهار نویسنده بزرگ تاریخ ادبیات ایران از خیابان های تهران ، آقایان هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، مهدی آذری یزدی و صمد بهرنگی از جمله نویسندگان حذف شده هستند.
بخش 2.خانم سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع بررسی قانون الحاق ایران به کنوانسیون حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آغاز نمودند: میراث طبیعی هر ملتی مکمل میراث فرهنگی آن و جدا نشدنی از آن می باشد. این میراث از نظر علوم و بقای گونه های نباتات و حیوانات که خود تشکیل دهنده منابع غیر قابل تجدید و ضروری برای تداوم زندگی و بقای این کره خاکی هستند، اهمیتی اساسی دارد. این میراث، دائماً در معرض خطرات تخریبی ناشی از اعمال غیر مسئولانه افراد، فرسایش، تغیرات آب وهوائی، آلودگی، شهر سازی گسترده و توریسم گروهی و همگانی است. در برابر چنین خطرات موجود و رو به تزاید، به وجود آوردن آگاهی جدی از نیاز به حفاظت از این میراث و حرکتی نوین برای مشارکت فعالانه در نگه داری و در اختیار علوم قرار دادن در سطح جهان، احساس شده است. در نتیجه کنوانسیون میراث جهانی (۱٩٧٢) به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ همکاری بین المللی در همه نقاط جهان برای بر طرف نمودن این خطر مورد استقبال قرار گرفته است. معاهده مذکور ابزاری قانونی است که طبق آن دولت ها خود را داوطلبانه متعهد می کنند از مناطق قلمرو خود که به دلیل ارزش چشمگیر جهانی مورد توجه تمامی بشریت قرار دارند، حفاظت کنند. هدف کنوانسیون فوق معرفی، حفظ، نگه داری، عرضه و انتقال ارزشمندترین میراث های بشری به نسل های آینده است که برای دستیابی به این هدف هر کشور عضو ملزم به رعایت مفاد کنوانسیون می باشد. کشورهایی که به آن معاهده پیوسته اند متعهد می شوند که به میراث های جهانی واقع در قلمرو دیگر کشورها نیز احترام بگذارند و برای حراست از این میراثها به کشورهایی که فاقد امکانات لازم هستند کمک مالی کنند. بر همین اساس کنوانسیون مذکور در طول ۴٠ سال گذشته فعالیت های گسترده ای داشته و پاسخگوی نیازی جهانی برای حفظ آن دسته از دارایی های طبیعی و فرهنگی است که در مجموع خود از آن تمامی بشریت بوده و میراث جهانی را تشکیل می دهند. ذکر این نکته ضروری است که کنوانسیون ۱٩٧٢ در حالی که بر اختیارات مستقل ملی احترام می گذارد، اعضاء را تشویق می کند که به حفظ این میراث ها متعهد شوند. در مواقع ضروری زمینه اقــدامات بین المللی را نیـز فـراهـم می سازد، که این آینده نگری های حساب شده حاکی از برقراری تعادل ظریفی میان اقتدار ملی و دخالت بین المللی است، چنانچه از یک سو دولت های ملی صریحاً مسئول و پاسخگوی حفظ جایگاهای میراث جهانی محدوده اقتدارشان هستند و از سوی دیگر جامعه بین المللی از طریق کمیته میراث جهانی نگرانی خود را در مورد تهدید پروژه های توسعه بر میراث های جهانی را رسماً ابراز داشته و در بسیاری از موارد دولت های ملی را وادار کرده است تا با اتخاذ تصمیمات صحیح در برابر انتقاد کمیته میراث های جهانی از خود واکنش مثبتی نشان دهند و برقراری همین تعادل ظریف یکی از عوامل اصلی توفیق کنوانسیون میراث های جهانی به شمار می رود. در ایران نیز این کنوانسیون در حوزه میراث فرهنگی نسبتاً خوب عمل کرده اما در حوزه میراث طبیعی ما با خلائی ۴٠ ساله مواجه هستیم که در این مقاله سعی شده با توجه به نقایص موجود پیشنهاداتی جهت ثبت مناطقی از مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست در فهرست میراث جهانی(میراث طبیعی) ارایه گردد، که در صورت محقق شدن، کمکی به حفظ موثرتر از میراث طبیعی کشور به عنوان الهام و زیبائی با کمک حرکتی نوین برای مشارکت فعالانه محسوب می گردد. میراث جهانی که از آن به عنوان میراث مشترک بشریت نیز یاد میشود، در برگیرنده دو بخش به نام های میراث فرهنگی و میراث طبیعی میباشد. آنچه درمجموع میراث فرهنگی تلقی میگردد در برگیرنده آثار، مجموعهها و محوطههای با ارزش جهانی میباشد که عبارتند از: آثار: آثار معماری، مجسمه سازی یا نقاشی در بناها، عوامل و بناهایی که جنبه باستانی دارند، کتیبه، غارها و مجموع عواملی که از نظر تاریخی، هنری و علمی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند. مجموعهها : مجموعه بناهای مجزا یا مجتمع که از نظر معماری، منحصر به فرد بودن، یا بستگی و موقعیت آن ها دریک منظره طبیعی، به لحاظ تاریخی، هنری وعلمی دارای ارزش جهانی استثناسی هستند. محوطهها : آثار انسانی یا آثاری که توامأ به وسیله انسان و طبیعت ایجاد شده است و نیز شامل مناطق و محوطههای باستانی می باشد که به لحاظ تاریخی، زیبایی شناسی، نژاد شناسی یا مردم شناسی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند. آثار طبیعی متشکل از ترکیبات فیزیکی و زیست شناسی یا مجموعهای از این نوع ترکیبات که از نظر زیبایی شناسی یا علمی حایز ارزش جهانی استثنایی هستند. ترکیبات ارضی و جغرافیایی طبیعی و مناطق کاملاً مشخص که زیستگاه حیوانات و منطقه رشد گیاهان مورد تهدید بوده، از نظر علمی و حفاظت حایز ارزش جهانی استثنایی هستند. محوطه طبیعی یا مناطق طبیعی دقیقاً مشخص شده که به لحاظ علمی، حفاظت یا زیبایی طبیعی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند(٢و٣). در آغاز دهه هفتاد میلادی سه روند باعث پدید آمدن کنوانسیون میراث های جهانی گردید : ١- دردهه ۱٩۶٠ این خطر وجود داشت که با احداث سد بلند آسوان بر روی رودخانه نیل، یادمانهای، نوبیا برای همیشه زیر امواج نیل فرو روند. جامعه بین المللی متوجه شد که زیر آب رفتن این یادمان ها خساراتی جبران ناپذیر نه تنها برای مصر و سودان بلکه برای کل بشریت به بار می آورد. از طرف دیگر مشخص بود که تامین منابع موردنیاز برای نجات این یادمان ها از عهده هر دوکشورخارج است. ٢- دومین حادثه، پافشاری شدید جامعه بین المللی به هنگام تشکیل کنفرانس ملل متحد به سال ١٩٧٢ دراستکهلم، در مورد اتخاذ تدابیر فوری به منظور حفاظت از محیط زیست طبیعی و آثار ناشی از نبوغ خلاق بشری بود که باز تاکیدی داشت بر مسوولیت دسته جمعی ملل نسبت به محیط زیستی که در معرض خطر قرار دارد.٣- سومین روند این بود که تمامی کشورهای جهان خواستار آن هستند که هویت فرهنگیشان مورد تائید و احترام قرارگیرد. کنفرانس عمومی سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یوسنکو) منعقد در پاریس این تفکر را جا انداخت که میراث فرهنگی ومیراث طبیعی نه تنها بر اثر عوامل عادی تخریب ، بلکه به علت تحول زندگی اجتماعی و اقتصادی با پدیدههای زیانبار و مخرب بیش از پیش در معرض تهدید قرار میگیرند . توجه به این ویرانی یا انهدام هر قسمت از میراث فرهنگی و طبیعی موجب فقر شدید میراث همه ملل جهان میگردد. هم چنین با توجه به این که حمایت از این میراث در سطح ملی غالباً به خاطر کثرت وسایل مورد نیازوکمبود منابع اقتصادی علمی و فنی کشوری که اموال مورد حمایت در قلمرو آن است کافی نیست، لازم دانست که جامعه بین الملل با بذل کمک جمعی که جای اقدامات دولت مربوطه را نمیگیرد، لیکن کمک موثری برای آن به شمار میرود، درامر حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی دارای ارزش جهانی استثنایی به عنوان میراث جهانی بشریت شرکت جوید. کنفرانس عمومی یونسکو طی شانزدهمین اجلاس خود تصمیم گرفت که این امر موضوع یک کنوانسیون بین المللی واقع شود و در تاریخ ١۶ نوامبر ۱٩٧٢ (آبان ماه ١٣۵١) آن را مشتمل بر یک مقدمه و ٣۸ ماده به تصویب هفدهمین اجلاس کنفرانس عمومی رسانید. شایان ذکر است که از سال ۱۹٧٨ تا کنون به طور متوسط هر ساله ٣٠ میراث به فهرست میراث های جهانی اضافه شده است. این رشد شتابان و فزاینده، توفیق چشمگیر کنوانسیون میراث جهانی را نشان میدهد و از همین رو بی دلیل نیست که این معاهده محبوبترین کنوانسیون یونسکو به شمار میآید(۴ و٢). کنوانسیون شامل سه رکن اصلی میباشد که عبارتند از: این کمیته جهت حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان که دارای ارزش استثنایی جهانی هستند تاسیس گردیده است و هریک از دولت های متعهد در حد امکان باید فهرستی از کلیه اموال میراث فرهنگی و طبیعی واقع در قلمرو خود را که در خور ثبت است به این کمیته تحویل دهند که شامل مدارک لازم درباره محل، موقعیت و اهمیت اموال مورد نظر می باشد. این فهرست جامع تلقی نمیشود، درنتیجه کمیته وظایفی را به عهده دارد که اهم آن ها به قرار زیر میباشد. تهیه، تکمیل و انتشار فهرست میراث جهانی و فهرست میراث جهانی در خطـر که نجات آن ها مستلزم عملیات عظیـم می باشد. کمیته درخواست های کمکهای بین المللی را که به وسیله دولت های متعاهد کنوانسیون دریافت میدارد، مورد بررسی قرار میدهد و فهرست اموالی را که کمک بین المللی آن ها فراهم شده، منتشر می نماید. هدف از این تقاضاها ممکن است حمایت، حفاظت، شناساندن یا احیای این اموال باشد. کمیته در مورد استفاده از منابع صندوق تصمیم گیری کرده و وسایلی را برای افزایش منابع صندوق تامین میکند و در این موارد کلیه تدابیر سودمند را اتخاذ می نماید. کمیته با سازمان های بین المللی، ملی، دولتی و غیر دولتی که دارای مقاصد مشابهی با هدف های کنوانسیون هستند، همکاری میکند. کمیته وظایف دیگری نیز از قبیل تدوین دستورالعملهای اجرایی، آیین نامه داخلی کمیته، ترتیب وتشکیل جلسات و ارایه گزارش در اجلاس عمومی کشورهای عضو معاهده بر عهده دارد. فقدان یک تعبیر واحد از عبارت «ارزش جهانی» در فرهنگ جوامع مختلف جهان میتوانست عملاً دایره مشمول معاهده ۱٩٧٢ را به اغلب آثار فرهنگی – تاریخی و طبیعی جهان گسترش دهند. این توسعه هرچند به لحاظ فرهنگی و نظری میتواند ارزشمند تلقی شود، ولی در ایجاد تفاهم فرهنگی بین ملت ها و تمدن ها مؤثر واقع نشده و به لحاظ اجرایی، مشکلات عدیدهای را فراهم می آورد که عملاً میتوانست معاهده ۱٩٧٢ را از اهداف خود دور ساخته و آن را به سندی متروک مبدل سازد. به همین علت کمیته بین الدول میراث جهانی که فعالیت خود را از سال ۱٩٧۶ آغاز و اولین جلسه آن در سال ۱۹٧٧ برگزار گردید، به منظور ایجاد وحدت نظر درخصوص دایره شمول معاهده ۱٩٧٢ از نظر وجود و نحوه احراز ارزش های استثنایی جهانی در یک اثر واحد، دستورالعلملهایی را منتشر کرده و با توجه به تجارب ناشی از اجرای آن مکررأ مورد بازنگری و اصلاح قرار داده است. آخرین دستور العمل اجرایی که از سوی کمیته بین الدول درفوریه ۱٩٩۶ منتشر شده است، شرایطی را برای شمول تعریف « میراث فرهنگی جهانی » بر یک اثر خاص، بیان کرده است که مکمل تعریف مندرج درمعاهده به شمار میرود و ابهامات موجود را تا حد زیادی بر طرف کرده است. کمیته بین الدول میراث جهانی، میراث فرهنگی و طبیعی را از جمله ثروت های ملی بی نظیر و منحصر به فرد میداند که نه تنها به ملت ها بلکه به عنوان بخشی از میراث جهانی، به تمامی بشریت تعلق دارد. سابقه عضویت ایران در کنوانسیون: ایران از جمله کشورهای آغاز گر و پیشرو پیوستن به کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان بوده، چنان چه تاریخ عضویت ایران در این کنوانسیون به بیست و ششم فوریه یکهزار و نهصد و هفتاد و پنج میلادی بر میگردد. پس از تصویب آن در جلسه روز یکشنبه هشتم دی ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و سه شمسی در مجلس شورای ملی، کنوانسیون فوق الاشاره در ایران لازم الاجرا گردید. مرجع ملی کنوانسیون در ایران:سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و سازمان حفاظت محیط زیست، مرجع ملی کنوانسیون مذکور در ایران میباشند که هریک بنا بر حیطه کاری خود در زمینه میراث های فرهنگی و میراث های طبیعی عمل مینمایند. در خصوص نحوه اجرای کنوانسیون میراث جهانی در ایران در زمینه میراث فرهنگی، شرایط به گونهای است که در طول ۴٠ سالی که ایران عضویت در کنوانسیون ۱٩٧٢ یونسکو را پذیرفته و با توجه به پیشینه تاریخی ایران ( قریب به ۶٠٠٠ سال تاریخ مدون )، هفده اثر فرهنگی – تاریخی ایرانی (از جمله پرسپولیس، چغازنبیل، میدان امام اصفهان ، تخت سلیمان، بم، پاسارگاد، سلطانیه، بیستون، باغ ایرانی،کاخ گلستان و … ) در فهرست میراث جهانی ثبت شده که سه اثر اول مشتمل بر پرسپولیس (تخت جمشید) دراستان فارس، میدان امام (میدان نقش جهان) در استان اصفهان و چغازنبیل دراستان خوزستان در سال ١٣۵٨( ١۹٧۹ میلادی) به ثبت رسیده است. و با یک خلاء زمانی ٢۴ ساله، از سال ١٣٨٢ (٢٠٠٣ میلادی) تا به امروز چهارده اثر فرهنگی در این فهرست ثبت شده است (٧). لازم به توضیح است که سازمان حفاظت محیط زیست با وجود آن که متولی ملی کنوانسیون مذکور در زمینه حفاظت از میراث طبیعی میباشد امّا در زمینه تحقیقات و مطالعات در این زمینه کوتاهی کرده، چنان چه در طی ۴٠ سال که از عضویت ایران درکنوانسیون مذکور می گذرد هیچ فعالیتی در زمینه معرفی میراث طبیعی صورت نپذیرفته و ایران حتی دارای یک اثر طبیعی ثبت شده در فهرست میراث جهانی در کنوانسیون نمیباشد. این درحالی است که شرایط جغرافیایی و طبیعی ایران به گونهای است که درصورت توجه به این مقوله میتوانستیم حداقل همپای آثار فرهنگی – تاریخی خود آثار طبیعی درفهرست کنوانسیون به ثبت برسانیم.تنها موردی که از طریق سازمان حفاظت محیط زیست جهت ثبت یک اثر طبیعی جهانی میتوان نام برد، تلاش هایی است که جهت به ثبت رساندن پارک ملی گلستان (محمد رضا شاه سابق) در سال های قبل از انقلاب صورت پذیرفت که به علت وقوع انقلاب اسلامی، تحولات اجتماعی و تغییر دیدگاه ها و مطالبات و در ادامه آغاز جنگ تحمیلی هیچ گاه عملی نگردید و در نیمه راه متوقف ماند. شایان ذکراست از سال ٢٠٠٧ تا کنون، سازمان میراث فرهنگی کشور اقدام به پیشنهاد تعدادی از آثار طبیعی کشور را در فهرست تجربی خود ارایه داده و یک سال قبل از تسلیم داشتن نامزدی به دبیرخانه تحویل داده اند ولی متاسفانه هیچ یک از این پیشنهادها برای ثبت تاکنون موفقیت آموز نبوده از جمله می توان به منطقه حاظت شده ارسباران (٠٩/٠۸/٢٠٠٧)، دماوند (٠۵/٠٢/٢٠٠۸)، جنگل های هیرکانی (٠۹/٠۸/٢٠٠٧) اشاره کرد.
بخش .3 خانم مرضیه مهدیه سخنرانی خود را با موضوع آوای زاینده رود آغاز کردند: نوشتن از زایندهرود و اصفهان کار آسانی نیست به این دلیل که زایندهرود تنها یک رودخانه نیست که بگذرد و فقط آب کشاورزی و نوشیدنی مردم را فراهم آورد. اصفهان با معجزه زایندهرود به وجود آمد و حال نیز به قوت زایندهرود باقی است، در تاریخ این شهر هم بسیار خواندهایم که اصفهان را زایندهرود، اصفهان کرد. زایندهرود نه تنها شهر را آفرید بلکه پلهایی آفرید که نه در روزگار قدیم خود که در زمان حال هم خاطرهها ساخته است و چه بسا که در آیندهای دور هم به یادگار خواهند ماند، پابرجا به مانند کوهی که از ازل بوده و تا ابد نیز میماند و این اهمیت نه فقط به سبب مواد و مصالح این پلها است که به واسطه آب رودخانه هر روز محکمتر از دیروز خواهد شد، بلکه به دلیل تفکری است که در زمان آفرینش اثری جاودان در ذهن هنرمندش وجود داشته است، همچون اندیشههایی در زمان خلق شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و نیز اسطورهها و داستانهایی که گرچه بسیاری هیچگاه نوشته نشدند اما در دل هزاران مردم زنده ماندند. آنچه این پلها را از دیگر پلهای صفویان برای گذر از دیگر رودها در دیگر شهرها، جدا و خاص میکند، همین اندیشهای است که از سالها قبل ایجاد شده، زایندهرود هم آن را زنده نگه داشته است و مردم شهر هم با آنها، خاطرهها ساختهاند. تک تک پلهای قدیمی زایندهرود در شهر اصفهان، خاطرههایی در دل مردم این شهر زنده میکند. هر کدام در امتداد باغی بوده و در کوچهباغها، خانه و کاشانه اهالی شهر جای گرفته بود، مردم در این باغها، زیر پلها و در کنار زایندهرود، قدم میزدند، عاشق میشدند و آواز زندگی و خوشی سر میدادند و بدین سان روزگار میگذراندند. در اذهان بزرگان فرهنگ و هنر این شهر، صدای آوازخوانان، زیر پلها نقش بسته است، چنانکه حکایت ها از استاد آواز سبک اصفهان، مرحوم استاد تاج اصفهانی وجود دارد که در زیر پل خواجو صدایش را برای مشتاقان و دوستداران و یاران خود، از سر دادن آواز و به شوق آوردن جمعیت، دریغ نمیکرده است. هنوز صدای شبنشینان زیر هر پل از تک تک خشتهای آنان به گوش میرسد، آوازهایی که چه شاد و چه غمگین، روایت میکرد زندگی مردم قدیم را. هرچند که هر آغازی پایانی دارد، اما این پلها را چهارصد سال پیش تا کنون پایانی نبوده، چه بسا که شاهد به اتمام رسیدن بانیان خود بوده باشند و هرچند کوچهباغها به برجهای بلند تبدیل شده باشند و حتی زمانی که آدمها، نام همسایههای خود را هم نمیدانند، اما پلها ماندهاند تا اگر زایندهرود هم نفسی نداشت، یادآور روزهای گذشته باشنند. این روزها زاینده رود دیگر نفسی برای جاری شدن ندارد… و رنگی بر چهره ی اصفهان باقی نمانده که مردم دلهایشان را به ان خوش کنند. کمی از زاینده رود بشنویم: زاینده رود بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران است که از کوه های زاگرس مرکزی به ویژه زردکوه بختیاری سرچشمه گرفته و در کویر مرکزی ایران به تالاب گاوخونی منتهی می شود. زاینده رود در مسیر خود از سرچشمه تا انتها حدود ۳۶۰ کیلومتر پیش می رود و از استان های چهارمحال و بختیاری و اصفهان عبور می کند. این رودخانه نقش اساسی در ایجاد تمدن اصفهان و مناطق مجاور آن داشته و از گذشته تاکنون اقتصاد منطقه به ویژه کشاورزی به آن وابسته بوده است. در چند دهه گذشته، دولت مداخلات گسترده ای در این رودخانه داشته است که شامل اجرای پروژه های سازه ای و ایجاد مصارف جدید در بخش های مختلف کشاورزی، شرب و صنعت است. این حوضه از گذشته تاکنون درگیر کمبود آب بوده است، اما مداخلات چند دهه اخیر باعث شده کمبود آب به خشکی های مستمر بستر زاینده رود و تالاب گاوخونی تبدیل شود و مشکلات تامین آب مردم مختلف به خصوص کشاورزان و به دنبال آن، مسائل گسترده اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی ایجاد شود. مسئله دسترسی به آب برای شرب، صنعت و کشاورزی یکی از مطالبات عمومی مردم است، حدود ۲۵ سال ایران با خشکسالی رو به رو بوده است که این موضوع منجر به کم آبی در بیش از ۳۰۰ دشت کشور شده و از منابع آبهای زیر زمینی هم در این سالها بیرویه بهرهبرداری شده است. و این در حالی است که متوسط بارندگی در ۲۳ سال گذشته بسیار پایینتر از میانگین ۵۰ ساله کشور است. در سالهای اخیر دولت باید به تولید انرژیهای تجدیدپذیر اهمیت بیشتری میداد زیرا با این کار میتوان علاوه بر مهار و تولید آب و برق، با مهار گازهای فلر چاههای نفت و استفاده از آن در آب شیرین کنها، آب دریای عمان و خلیج فارس را به استانهای مختلف ارسال کرد، این در حالی است که کشورهای غرب آسیا از این فناوری بهره برده و برخی کشورهای عربی بیش از ۴۰ سال است به کمک آب شیرین کنها کشاورزی میکنند، ولی مسئولین ما در این چهل و چند سال متأسفانه هیچ گونه سرمایه گذاری در این جهت نکرد. علاوه بر این طرحهای آبخوان داری و آبخیز داری هم مورد توجه قرار نگرفته که منجر به سیلابهای ناشی از بارانهای موسمی با وجود شرایط خشکسالی و کمبود آب، شده است، سرمایه گذاری نکردن در زیرساختهای تولید، مهار، توزیع و تنظیم تقاضای آب و همزمان با آن تولید انرژیهای تجدید پذیر و بهرهوری بهینه از انرژیهای تجدید ناپذیر از بیتدبیری دولت بوده است. مردم اصفهان نیز چند سالیست که زاینده رود را بیشتر اوقات سال بدون آب میبینند. و با این خشکسالی دست و پنجه نرم میکنند. اعتراضاتی نیز در تاریخ جمعه ۲۸ آبان سال ۱۴۰۰ خورشیدی بهصورت گسترده و مسالمتآمیز بر بستر خشک زایندهرود در اعتراض به خشکسالی و قطع حقآبه شکل گرفت. این اعتراضات با استقبال گسترده مردم اصفهان مواجه شد و هزاران نفر در محل تجمع حاضر شدند. این اعتراضات در ابتدا روندی بدون خشونت و آرام داشت اما روز پنجشنبه پس از حمله یگان ویژه به معترضان و کشاورزان اصفهانی در بستر زایندهرود و آتشزدن چادر آنها، اعتراضات به خشونت کشیدهشد. در پی فراخوان برای تجمع صبح روز جمعه ۵ آذر سال ۱۴۰۰ خورشیدی از طرف مردم اصفهان و حضور گسترده مأموران یگان ویژه، لباس شخصی و بسیج و برخوردهای خشنی از سوی حکومت درگیریها بالا گرفت و روند آن از اعتراض به بیآبی گذر کرد و به اعتراض علیه حاکمیت بدل گشت. در ادامه برخورد خشن نیروهای پلیس و امنیتی جمهوری اسلامی با مردم معترض در شهر اصفهان که گزارشها و ویدئوها حکایت از شلیک گلولههای ساچمهای به سوی مردم و درگیری معترضان با این نیروها دارد. در ان چند روز اعتراض و برخورد نیروها با آن از بستر زاینده رود به خیابانهای شهر کشیده شد: در یک خیابان موتورسیکلت به آتش کشیده شده و در خیابانی دیگر معترضان با نیروهای امنیتی برخورد میکنند. در همین حال ویدئوهایی هم در شبکههای اجتماعی منتشر شده که شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به سوی مردم را نشان میدهد. روزنامه شرق نیز در حساب توییتر خود به نقل از «شهروندان اصفهانی و شاهدان عینی» از قطعی اینترنت همراه در بخشهای مرکزی شهر اصفهان خبر داد و نوشت «اینترنت اپراتور همراه اول در محدوده خیابان شهدا و خیابان بزرگمهر و خیابانهای اطراف پل خواجو قطع است.» در جریان این اعتراضات در شب پنجم آذر ۱۲۰نفر بازداشت شده اند. اعتراضات برای زاینده رود و اب اصفهان پیش از اینها نیز بوده است. میتوان گفت در این مورد شاهد نقض مواد ۹-۱۰-۱۹-۲۲ و ۲۸ میباشیم که شامل عدم حبس، توقیف و تبعید خودسرانه- حق محاکمه ی قانونی- حق آزادی بیان- حق امنیت اجتماعی وحق دنیای زیبا و آزاد برای همه، میباشد. نارضایتی کشاورزان اصفهانی اما محدود به چند ماه گذشته نمیشود. این سلسله اعتراضات ابتدا به انتقال آب زایندهرود به یزد شروع شد و در سال ۹۱ گروهی از آنان اقدام به شکستن لولههای انتقال آب کردند که منجر به درگیری با نیروی انتظامی و مجروح شدن تعدادی از آنها شد. در آبان چندسال گذشته نیز تراکتورهای خود را به نشانه اعتراض در ورودی شهر اصفهان مستقر کرده بودند و ۱۸ اسفند ۹۶ در پی اعتراض کشاورزان ورزنه اصفهان و انداختن دو تیر برق از سوی برخی از معترضان، جریان انتقال آب به استان یزد قطع شد. تا این لحظه هیچکدام از مسوولان جز دادن وعده نسبت به پرداخت حقآبه و خسارت نکاشتن محصول هیچ اقدام موثری برای رفع مشکل کشاورزان انجام ندادهاند که همین امر خشم کشاورزان را بیشتر کرد. ایا خشکی زایندهرود عمدی است یا اقلیمی؟ مناطق شرقی اصفهان متشکل از شهرها و مناطقی از جمله زیار، جرقویه، ورزنه، هرند، برآن و خوراسگان است که اغلب این افراد به کشاورزی اشتغال دارند که خشکسالیهای اخیر، آنان را به شدت در معرض مشکلات شغلی و معیشتی قرار داده است. سهم کلی حقآبهای که کشاورزان شرق اصفهان از زاینده رود دریافت میکنند حدود ۴۰۰ میلیون مترمکعب است که این میزان در سالهای اخیر اختصاص نیافته و با وجود جریان یافتن زایندهرود در مقطعی از سال گذشته، تنها حدود ۴۰ درصد از ۱۰۰ هزار هکتار زمینهای کشاورزی شرق اصفهان، زیر کشت رفته است. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که آیا خشکسالی سالهای اخیر در اصفهان ناشی از تغییرات جوی است یا طرحهایی که دولت چند سالی میشود دست به اجرایی کردن آنها زده؟ بسیاری از کشاورزان معتقدند کمآبی و خشکسالی زایندهرود به دلیل برداشتهای غیرمجاز در مناطق بالادست رودخانه و استان چهارمحال و بختیاری، توسعه صنعت در استانهای اصفهان و یزد و توسعه فضای سبز، دست به دست هم داده تا کشاورزی در شرق اصفهان را به نابودی بکشاند. ولی تمام این اتفاقات ناشی از بی تدبیری دولت و غارت حق مردم از سوی دولت است که باعث شده بین مردم چهارمحال و اصفهان اختلافاتی پیش بیاید. دولت است که در گوشه ی دیگر این آب را به تاراج گذاشته و به نفع خودش و اطرافیانش از این آب بهره برداری میکند و گوشه ای دیگر مردم این دو استان را با ساختن داستان و برنامه ریزی های قبلی به اختلاف وادار کرده است. ولی واقعیت چیز دیگریست. در کشور ما واقعیت همیشه برعکس چیزیست که دولت نشان میدهد. در اعتراضات اخیر اصفهان مسئولین از تجمع مردم در صدا و سیما حرف میزد. شهرداری اصفهان با حمایت عجیبی عکس بنر هایی با تشویق کردن مردم به گرفتن حقشان مردم را دعوت به تظاهرات میکرد. از آن طرف امام جمعه ی اصفهان مردم را تشویق میکرد و در نهایت چیزی که اتفاق افتاد کشتار چندین جوان بی گناه و به خاک و خون کشیدن بستر زاینده رود بود. این دولت همیشه برای منافع شخصی خودش از بهترین سوژه ها سو استفاده میکند و مردم را مثل مهره های شطرنج اینور و آنور میکشاند. تمام این اتفاقات نشان میدهد. مردم ما حق اعتراض به هیچ کدام از ناعدالتی ها را ندارند. هدف مسئولین عادت دادن ما به وضعیت کنونی است و ما به محض اعتراض با سرکوب های شدید رو به رو میشویم و این خانه از پایبست خراب است.
بخش 4. خانم رزا جهان بین سخنرانی خود را با موضوع هنر فمنسیتی آغاز کردند: جریان فمینیسم نشات گرفته از حقوق نابرابر بین زنان و مردان است و در واقع به عبارت ساده تر همان بحث تبعیض هست که در ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر به صورت مفصل در مورد آن صحبت شده است. ریشه جریان فکری فمنیسم یا عدالت خواهی درباره حقوق زنان در قرن نوزدهم در اروپا به صورت رسمی شکل گرفت و به سایر حوزه ها از جمله هنر نیز راه پیدا کرد. و از نیمه دوم قرن بیستم، در کشورهای پیشرفته شاهد شکل گیری هنر فمنیستی هستیم. همیشه در مباحث هنری و زیبایی شناسی این مسئله که باید هنر زنان در خلق آثار هنری و ادبی به رسمیت شناخته شود مطرح بود. فعالان حوزه حقوق زنان بر این نکته تاکید داشته و دارند که خلاقیت هنری زنان در طول تاریخ نادیده گرفته شده و در حق زنان و پرورش و شکوفایی استعداد زنان اجحاف شده است و پیرو این طرز فکر جنبش فمنیسم در حوزه هنر راهکارهای مختلفی را در خلق آثار هنری به کار برده و با ورود تفکرات و ایدئولوژی های متفاوتی سعی در بروز و ظهور این مسئله داشته است. همانطور که میدانید یکی از شیوه های استفاده از هنر فمنیستی نمایش اندام برهنه بانوان در آثار هنری مثل مجسمه سازی یا نقاشی یا چوب بری و عکاسی و … بوده و هنرمندان معتقد بودند که با استفاده ازفرهنگ برهنگی میتوانند از این دیدگاه که نمایش اندام زن جنبه اروتیک یا همان جنسی دارد فاصله بگیرند و هدف این بود که با نمایش اندام زنان بتوانند تابوی این مسئله را در فرهنگ مردسالارانهی قالب بر دنیا از بین ببرند و به برابری جنسیتی بین زن و مرد دست پیدا کنند و یا حتی به نوعی باعناوینی و واژه های مثل جنس دوم که برای زنان اتلاق میشه مبارزه کنند که البته تا حدودی هم در روشن فکری و کاهش نگاه های صرفا جنسی به اندام زنان موفق بودند اما برخی از منتقدین و حتی هنرمندان استفاده از نمایش بدن زن در خلق آثار هنری را افراط گری میدانند و به همین علت معتقدند که در استفاده نامعقول از هنر فمینیستی به دلیل بی توجهی به شخصیت حقیقی زن و عدم واقع گرایی و نیز افراطی گری در ارائه راهکارها، نه تنها به کاهش ستم به زنان در عرصه هنر کمک نکرده، بلکه زمینه ساز ظهورگونه های دیگر از ستم بر زنان شده است اما هنر جدید فمینیستی اختلاف عمیقی با آن نوع هنر بدن گرایی که در دهه های گذشته رایج بوده دارد. هنر فمینیستی امروزه سعی میکنه مسائل و معضلات عمیق تری از زنان را بازگو کند مشکلاتی مثل تجاوز، خشونت علیه زنان، حجاب تحمیلی، نابرابری حقوق زن با مرد در اشتغال و ازدواج، ختنه زنان و …. که با نگاهی به مجموع آثار هنری هنرمندان فمنیستی امروزه قطعا می توانیم پیامی که هنرمند قصد دارد به مخاطب خود منتقل کند را ببینیم.
بخش 5. خانم پریسا سخایی در بخش فرهنگی کتاب «مانیفست حزب کمونیست» نوشته کارل مارکس و فریدریش انگلس را معرفی کردند: مانیفست حزب کمونیست اثری سیاسی است که در قرن نوزدهم توسط کارل مارکس و فردریش انگلس نوشته شده است. این کتاب اولین بار در ۲۱ فوریه ۱۸۴۸ منتشر شد و از آن هنگام تاکنون یکی از تاثیرگذارترین متن های سیاسی دنیا به شمار می رود. اکثریت قریب به اتفاق کمونیست های دنیا این کتاب را پرچم و برنامه خود می دانند. مانیفست در واقع برنامه اتحادیه کمونیست بود که توسط مارکس و انگلس منتشر میشد. تز اصلی این برنامه چگونگی سرنگونی سرمایه داری با عمل انقلابی پرولتاریا و حرکت به سوی جامعه ای بی طبقه است. مانیفست این گونه آغاز می شود: شبحی در حال تسخیر اروپاست: شبح کمونیسم. تمام قدرت های اروپای کهن ـ پاپ و تزار، مترنیج و گیزو و جاسوس های پلیس آلمان ـ برای راندن این شبح اتحادی مقدس تشکیل داده اند. کجاست آن حزب اپوزوسیونی که دشمنان بر مسند قدرت نشسته اش به بهانه کمونیست بودن آن را به باد دشنام نگرفته باشند؟ کجاست آن اپوزوسیونی که داغ ننگ کمونیسم را چه بر احزاب مترقی تر اپوزوسیون و چه بر رقیبان مرتجع خود نزده باشد؟ از این امر دو نتیجه به دست می آید : اکنون دیگر تمام قدرت های اروپایی کمونیسم را قدرتی به شمار می آورند. زمان آن فرا رسیده تا کمونیست ها نظرات، اهداف و گرایش های خود را آشکارا در برابر تمام جهان انتشار دهند و در قبال افسانه هایی که پیرامون شبح کمونیسم بافته می شود با مانیفست حزب خود پاسخ دهند. بدین منظور کمونیستهای کشورهای گوناگون در لندن گرد هم آمده و مانیفست زیر را نگاشته اند تا به زبان های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، فلاندری و دانمارکی انتشار یابد”.کارل هاینریش مارکس، متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعه شناس، تاریخ دان، اقتصاددان آلمانی و از تاثیرگذارترین اندیشمندان تمام اعصار است. او به همراه فردریش انگلس، “مانیفست کمونیست” که مشهورترین رساله تاریخ جنبش سوسیالیستی است را منتشر کرد. مارکس همچنین مولف “سرمایه” مهم ترین کتاب این جنبش است. این آثار به همراه سایر تالیفات او و انگلس، بنیان و جوهره اصلی تفکر مارکسیسم را تشکیل می دهد.”تاریخ همه جوامع تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است. از مشهورترین جملات مارکس درباره تاریخ است که در خط نخست مانیفست کمونیست خلاصه شده است. مارکس بعد از تبعید از آلمان و فرانسه در سال پر جنجال ۱۸۴۸ که انقلابی خونین در فرانسه آغاز شده بود به پاریس بازگشت و مرام نامه کمونیسم را در جزوه ای منتشر کرد که با استقبال فراوان رو به رو شد. مانیفست کمونیست” بیانیه ای بود که کارل مارکس و فردریک انگلس در سنین جوانی طی آن برنامه نخستین سازمان مدرن کارگران کمونیست را اعلام کردند. نویسندگان این بیانیه با تفسیری ماتریالیستی از تاریخ و تاکید بر نقش طبقات و مبارزات طبقاتی معتقد بودند برای رسیدن به جامعه بی طبقه و تحول سوسیالیستی جامعه، طبقه کارگر باید چنان قدرتی را در دست خود متمرکز کند که بتواند هرگونه مانع سیاسی در سر راه خود به سوی نظام جدید را به کلی خرد و نابود کند. به زعم آن ها تنها در این صورت، یک طبقه حاکم به نام #پرولتاریا یا جمع بزرگی از تمامی ملت تنها دموکراسی واقعی یا “دموکراسی پرولتاریا” را ایجاد می کند. در مانیفست کمونیست، نظام سرمایه داری به علت ایجاد وقفه در رشد نیروهای تولیدی محکوم می شود.مانیفست در واقع برنامه “اتحادیه کمونیست” بود که از سوی مارکس و انگلس منتشر شد. تز اصلی این برنامه چگونگی سرنگونی سرمایه داری با عمل انقلابی پرولتاریا و حرکت به سوی جامعهای بیطبقه است. اثری منظم و به اصطلاح علمی، که عهده دار تبیین مطالبات اجتماعی ـ سیاسی کارگرانی بوده است که با وجود کثرت جمعیت، همواره مطالباتشان از سوی بورژوازی (که به واقع اقتدار سیاسی و اقتصادی خود را مدیون این طبقه بود) پشت گوش انداخته میشد. این بیانیه از آن جا که تبیین گر مطالبات اجتماعی ـ سیاسی کارگران جهان به شمار می آمد، بسیار ساده به تمایزات فاقد مشروعیت پرداخته است. خواست هایی برحق در سمت و سوی آزادی و زندگی متعالی که در آن امنیت از هر حیث، حقی همگانی فهمیده می شود اما چنانکه مانیفست تصریح کرده است، این مطالبات تنها زمانی عملی خواهد بود که ساختارهای موجود قدرت و ثروت به کلی دگرگون شوند. یعنی مشروط به زمانی است که پرولتاریا یا همان طبقه کارگر هم از نقش انقلابی خویش آگاه شده باشد و هم در عین حال فراموش نکند که در حین از بین بردن “شرایط موجودیت تضادهای طبقاتی، و به طور کلی تمام طبقات، و بدین سان سلطه خویش را هم به عنوان یک طبقه از میان بردارد. به واقع پرولتاریای انقلابی خواهان جامعه ای است که کمک می کند تا تمامی انسان ها بدون هرگونه تبعیضی به بلوغ فکری خویش دست یابند. به جای جامعه کهنه بورژوازی با طبقات و تضادهای طبقاتی اش، اجتماعی خواهیم داشت که در آن تکامل آزاد هر فرد شرط تکامل آزاد همگان است”.مارکس، سوسیالیسم را جانشین منطقی کاپیتالیسم می داند که خروج آن از صحنه (به زعم مارکس؛ نابودی اش) اجتناب ناپذیر است. مارکس نابودی کاپیتالیسم را نتیجه جنگ طبقاتی دانسته که این طبقات اجتماعی، خود زاییده کاپیتالیسم (نظام سرمایه و بازار آزاد) هستند و سرمایه دار (صاحب منابع تولید و کارفرما) را برتر و بالاتر از دیگران می کند، این عملی مغایر نظام طبیعت است. مارکس کاپیتالیسم را گرفتار تضاد از درون می بیند و این تضاد نابودی آن را تسریع می کند. وی اشاره دارد هرچه که شکاف (جدایی) میان دارا و نادار بیشتر شود و اکثریت به حقوق انسانی خود واقف شود جدال طبقاتی شدید تر و انقلاب نزدیک تر می شود. به باور مارکس، این جدال طبقاتی به پیروزی طبقه زحمتکش، محروم و استثمار شده خواهد انجامید که زحمت و رنج این طبقه است که تولید ثروت می کند و در نظام کاپیتالیستی، این طبقه زحمتکش (کارگر) کم ترین سهم را از این ثروت می برد و این ثروت است که میان انسان ها که مساوی به دنیا می آیند فاصله می اندازد. هر چه سطح فهم و آگاهی های افراد طبقه زحمتکش که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند افزایش یابد تحمل کاپیتالیسم و زنجیر استثمار سست تر و انفجار اجتماعی نزدیک تر می شود. یکی از معروف ترین جمله این کتاب است که نه تنها شعار احزاب کمونیستی مختلف بوده است که بر مقبره کارل مارکس در هایگیت نیز نوشته شده است.
بخش 6. بحث آزاد با موضوع حق آزادی بیان آغاز گردید: پس از مشاهده یک فیلم باموضوع هنر معاصر – مارینا آبراموویچ خانم دژم نظر خود را اینگونه اعلام کردند که در واقع در این فیلم با سبک کاری و هنر ایشان اشنا شدیم. این هنرمند هنر خود را در غالب پرفورمنس آرت اجرا میکند .وبه گفته این هنرمند هنر او در بدن او میباشد. به این معنی که از بدن خود برای کارهای هنری خود استفاده میکند. ما به عنوان هنرمند یا هنر دوست میتوانیم برای احقاق آزادی بیان و احقاق حق خود از این سبک مفهوهی استفاده کنیم. خانم بیرجندی در ادامه گفتند خیلی خوب است که ما انسانها از خود شروع کنیم و با شناخت یکدیگر فضایی برای همدلی ها و همبستگی فراهم کنیم و ایران آباد و آزاد را بسازیم. و همانطور که میدانید حق آزادی بیان در کشور ما ایران از مردم گرفته شده وحتی به تازگی ورود الات موسیقی به کشور را ممنوع کرده اند. هنر موسیقی خود یک نوع بیان است. خانم جهان بین اشاره کردند به اجرای 6 ساعته این هنرمند که با در اختیار گذاشتن اشیا مختلف اجازه میدادند هرفرد هرگونه برخوردی که میخواهد با وی داشته باشد. در واقع کارهای ایشان بحث روانی نیز دارد زیرا موضوعات کارشده او احساسی و قابل درک برای مردم است. و این تجربه سختی است که عشق و محبت و ترس و خشونت را با هم تجربه کنید.آقای گلسفیدی در ادامه به علاقه خود نسبت به این هنرمند و کارهای هنری وی پرداختند و همچنین در موردد کتاب هنر اجرا صحبت کردند. نویسنده این کتاب کلیه اتفاقات پیرامون را هنر اجرا میداند و بزرگترین موضوع آن گروگان گیری سفارت آمریکا در ایران عنوان شده است. نویسنده گفته است که در ایران هر هفته یک پرفورمنسی در حال اجرا است وخیلی جالب نیست اما نماز جمعه هر هفته یک جور پرفورمنس است. در ایران دولت جمهوری اسلامی از این هنر برای ایدئولوژی خود استفاده می کند. دربخش پایانی خانم ستاره دژم مسئول جلسه ضمن تشکر از اعضا و مهمانان و منشی جلسه خانم سمانه بیرجندی، ضبط صدا و تدوین: خانم رزا جهان بین و ادمین ها : خانم فاطمه غلامحسینی و خانم پریسا سخایی و خانم مرضیه مهدیه ختم جلسه را درساعت 20:15 به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه سخنرانی 30 نوامبر 2021 نمایندگی منطقه جنوب آلمان
آیلار اسماعیلی
در روز یکشنبه ۲۸ نوامبر۲۰۲۱ ساعت ۱۴.۰۰ به وقت اروپای مرکزی جلسه نمایندگی منطقه جنوب آلمان با حضور مسئول و اعضای نمایندگی، سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم و پخش زنده در کانال یوتوب کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه جناب آقای محسن سبزیان ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان جلسه را آغاز نمودند.
بخش ۱: جناب آقای اسفندیار سنگری گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در ایران در آبان ماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: اخبار و گزارشات نقض حقوق بشردرخصوص اعدامها : آبان ماه، با قریب به ۱۸ مورد اعدام در شهرهای تهران ، کاشان ، کرج ، کرمانشاه ، زاهدان و مشهد همچنان بازگو کننده نقض حق حیات در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران است. بنابر گزارش نهادهای بینالمللی، ایران به تناسب سرانه جمعیت و میزان اعدام، متاسفانه رتبه نخست اعدام شهروندان خود در دنیا را دارد. بیش از ۷۵ درصد اعدام های صورت گرفته درایران توسط دولت یا نهادهای قضایی اطلاع رسانی نمیشوند که نهادهای حقوق بشری اصطلاحا آن را اعدام “مخفیانه” میخوانند. درخصوص گزارشات اعدامها که مغایر است با اعلامیه جهانی حقوق بشر که شامل : ماده 8 رعایت حقوق انسانی توسط قانون ، ماده 10حق محاکمه قانونی برای همه و ماده 11 حق و اصل برائت . اخباروگزارشات نقض حقوق بشر در مورد آزادی بیان و مطبوعات : در آبان ماه، طبق ماههای گذشته بازداشت ، محکومیت و احضار متهمان بصورت متعددی گزارش شد که ازمیان این گزارشات میتوان به بازداشت ۸ نفر، محکومیت و حبس ۷ نفر ، احضار به دادگاه 10 نفر را در شهرهای مختلف اشاره کرد . هم زمان با دومین سالگرد اعتراضات آبان ۹۸ ، فشارنهادهای امنیتی به منظورجلوگیری ازبرگزاری مراسم توسط مردم و خانواده جانباختگان این اعتراضات افزایش یافت . دراین خصوص چهارشنبه ۱۲ آبان ماه، سحر بهشتی، گوهر عشقی و مصطفی اسلامی، همزمان با سالگرد جان باختن ستار بهشتی توسط نیروهای امنیتی بازداشت و بعد از گذشت چند روز آزاد شدند. همچنین، پدر و مادر نوید افکاری، همزمان با روز بزرگداشت کوروش روز جمعه ۷ آبان، توسط شماری از نیروهای امنیتی بازداشت و ساعاتی بعد آزاد شدند. لازم به ذکر است، آرش گنجی، مترجم و منشی هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و منوچهر آقایی سردبیر پایگاه خبری میاندوآب پرس به ترتیب به زندان های اوین و میاندوآب منتقل شدند . علاوه بر این، در تصویر حکمی با مهر “محرمانه” که در فضای مجازی منتشر شده، دفتر محاکم انتظامی وکلا و کارشناسان قوه قضاییه، پروانه وکالت علیاکبر گرجی را به جهت ابراز عقیده سیاسی و اجتماعی ، اظهار نظر در خصوص حجاب اجباری و مطالب اعتراضی ، لغو کرد. ازسوی دیگر، هیئت نظارت بر مطبوعات ، مجوز انتشار روزنامه کلید را نیز لغو کرد. دلیل لغو مجوز این روزنامه، ترسیم طرح خط فقر که به دست آیتالله خامنهای ، و انگشتر وی شباهت داشت. بر اساس گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز ، طی ۴ دهه ایران یکی از سرکوب گرترین کشورهای جهان در سرکوب خبرنگاران بوده است. بعد از انقلاب 1357 تاکنون دست کم ۸۶۰ روزنامهنگار و خبرنگار در ایران زندانی یا اعدام شدهاند. و نیز ایران در آزادی رسانه ها در بین 180 کشور جهان ، در رتبه 174 قرار دارد. گزارشات و اخبار ذکر شده در خصوص نقض آزادی بیان مغایر است با : ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص حق آزادی بیان و اندیشه که در مفاد ۱۸ و ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی صراحتا بدان تاکید شده است.
بخش ۲: جناب آقای احمد مرادی ساکی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف ششم سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قوانین جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: همانطور که دوستان اطلاع دارن هدف ششم سند 2030 مشخصا در مورد، تضمین در دسترس بودن و مدیریت پایدار آب و فاضلاب برای همه است .هدف اصلی شامل 5 هدف ویژ هست که به بررسی موارد مهمش میپردازیم : ابتدا میخوام در مورد معنی آب آشامیندنی صحبت کنم که هر آب شیرینی جزو دسته آبهای آشامیدنی محسوب نمیشود و قابل خوردن نیست.آب آشامیدنی به آب بهداشتی قابل خوردن و گوارایی گفته میشود که فاقد میکروب و آلودگی و عوامل بیولوژیکی، شیمیایی و فیزیکی در آن به میزان استاندارد باشد. همچنین مصرف این آب برای انسان عوارض سوء و بیماری ایجاد نکند. با این وجود به گزارش سازمان ملل بیش از دو میلیارد نفر از آب سالم محروم هستند. بر اساس این گزارش افراد یا گروههایی که از نظر وابستگیهای قومی، دینی، جنسیتی یا مادی مورد تبعیض هستند کمتر از دیگران به آب آشامیدنی دسترسی داردند. وضعیت آب آشامیندی در ایران طی سال های اخیر از محدوده هشدار گذشته و تبدیل به یک بحران فراگیر شده به طوری که تقریبا سراسر ایران حتی استان های همجوار دریای خرز هم دچار این بحران شده اند.در ادامه بررسی میکنیم وضعیت آب چند استان ایران رو: خوزستان : استانی که سالهاست درگیر مسئله آب است استانی که در خاکش پنچ رودخانه بزرگ مثل کرخه، کارون، دز، جراحی و مارون جاریان دارد. کارون یکی از بزرگترین رودخانههای ایران است که حتی قابل کشتیرانی است. اما سوال این است که ما با این رودخانهها و منابع آب چه کردیم؟وضعیت کنونی خوزستان رو چندین سال قبل کارشناسان وبوم شناسان و فعالان محیط زیست گوشزد کرده بودن و هشدار داده بودند که عدم بهبود وضعیت مدیریت آبی میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد.کارشناسان میگویند مقصر حال و روز امروز این استان نه کمبود طبیعی آب بلکه سیاستهای مدیریتی اشتباه در سالهای گذشته است که باعث شده تابستان به تابستان آب کمتری از سدهای قرار گرفته روی پنج رودخانه این استان به خانههای مردم و مراتع کشاورزی برسد.سدهایی که بی رویه و غلط احداث شده اند. نمونه ای از یک احداث غلط سد گتوند بود که با وجود اینکه کارشناسان به صورت جدی هشدار داده بودن از ابگیری این سد به دلیل نزدیکی آن به معدن نمک گچساران و احتمال حل شدن 100 میلیمون تن نمک با اب رودخانه جلوگیری شود ولی این هشدار ها جدی گرفته نشد و باعث شور شدن کل آب سد کتوند و غیر قابل مصرف شدن آن شد.انتقال آب کارون نیز یکی از عوامل موثر در بی آبی خوزستان بشمار میاید. شهروندان خوزستانی و برخی کارشناسان معتقدند تصمیماتی مثل اجرای طرحهای انتقال آب برای صنایع به استان های کویری سبب کم شدن آب کارون و نرسیدن آن به پایین دست و هورالعظیم میشود.یکی دیگر از متهمانی که گفته می شود باعث مشکلات کنونی خوزستان شده نفت در تالاب هورالعظیم است. از سال ۸۷ روند تخریب شدت گرفت به طوری که در این سال وزیران عضو کمیسیون اقتصاد در مقابل دیدگان سازمان حفاظت محیط زیست بیش از هفت هزار هکتار از اراضی تالاب را برای ۳۰ سال به وزارت نفت واگذار کردند تا عملیات اکتشاف و بهره برداری انجام دهد و از آن زمان هر روز خبر جدیدی از تخریب هور به گوش می رسد.همه ی این اتفاقات نشان از ضعف مدیریت و تصمیمات اشباهی بوده که تاکنون گرفته شده است شاید این صحبت محمد درویش فعال محیط زیستی در خصوص خشکسالی خوزستان بی راه نباشد که گفته: «دو سال پیش اگر اجازه میدادند هورالعظیم پر شود، امروز به این فلاکت نمیافتادیم، ما با حماقت مدیریتی روبهرو هستیم، من اسم این بحران را خشکسالی مدیریتی گذاشته ام.»استان سیستان و بلوچستان محروم ترین و مظلوم ترین استانها . استانی در مجاروت دریای عمان است ولی درگیر با بی آبی سیستان و بلوچستان اکنون در یک شرایط خشک و بیآبی بهسر میبرد طوری که تالاب هامون وضعیتی نگرانکننده دارد و اصلاً از روی نقشه جغرافیایی حذف شده یا در شرف حذف است و از طرفی هم مهاجرت از منطقه سیستان طی چندسال اخیر بهدلیل همین خشکسالیها شدت گرفته است و با وجود این شرایط بهزودی شما شاهد خشک شدن کامل سفرههای آب زیرزمینی در این استان خواهید بود،کمبود آب، ضعف مدیریت و بیاعتنایی مسئولان واقعاً زندگی را برای کشاورزان و ساکنین استان بهویژه در روستاها و شهرهای کوچک سخت کرده است که اگر همین وضعیت ادامه پیدا کند من تصور میکنم روزی فریاد همین کشاورزان و همه افرادی که به آب آشامیدنی و سالم دسترسی ندارند به اعتراض و خشم تبدیل شود.این روزها سرزمین ایران نیازمند یک مدیریت هماهنگ و منسجم است و این یک دید و مدیریت غیرسیاسی و غیرامنیتی را برای حل این معضلات میطلبد.شاید تا به حال اسم «هوتگ» به گوشتان خورده باشد . هوتگ گودالی است که آب باران در آن جمع میشود و انسان و حیوانات بهطور مشترک از آن استفاده میکنند. بسیاری از مردم روستایی در جنوب استان سیستان و بلوچستان به همین هوتگها ستهاند. سه دختربچه در یکی از روستاهای بخش «پلان» چابهار برای برداشت آب در همین هوتگها غرق شدند. حوا دختربچه 10ساله که به همراه خانواده برای برداشتن آب بهرودخانه رفته بود، مورد تهاجم و حمله گاندو قرار گرفت و دستش را از دست داد. در چند سال اخیر حدود 20 کودک در جنوب سیستان و بلوچستان بر اثر غرق شدن در هوتگها و همچنین حمله گاندوها جان خود را از دست دادهاند. این آمار فاجعه بار است.شنیدن نام سد «پیشین»، داغ دل روستاییان منطقه را تازه میکند. این سد که در 9 کیلومتری جنوب غربی پیشین و در نزدیکی مرز پاکستان قرار دارد، 175 میلیون متر مکعب ظرفیت دارد و از جمله اهداف ساخت آن، تأمین آب کشاورزی و آشامیدنی قید شده است. مسأله اینجاست که 25 سال از افتتاح سد پیشین میگذرد ولی روستاهای پایین دست تشنه یک قطره آب هستند.سد «زیردان» هم در شهرستان قصرقند در جنوب بلوچستان واقع شده و یکی از مهمترین سدهای منطقه بلوچستان است. این سد 207 میلیون متر مکعب ظرفیت دارد. شبکه سد زیردان در سال 90 برای آبرسانی و شبکهدار کردن 100هزار نفر جمعیت روستایی بیآب در پایین دستش به بهرهبرداری رسیده اما تابحال شبکه آبرسانی آن هنوز تکمیل نشده است. در حالی انتقال آب دریای عمان به استان خراستان مطرح است که چابهار در کنار آبهای آزاد واقع شده اما مردم در این استان و حتی شهر چابهار به آب آشامیدنی دسترسی ندارند. با درنظر گرفتن این موارد میتوان گفت در استان موضوع بحران بیآبی و کمبود آب چندان مطرح نیست بلکه مدیریت آب است که وضعیت آبرسانی را بحرانی کرده است و معلوم نیست چند سقای کوچک دیگر باید قربانی شود تا مشکل حل شود؟در ادامه نگاهی کوتاه به وضعیت نگران کننده تالاب انزلی داریم که این روزها وضعیت نگران کننده ای دارد.ورود فاضلابهای صنعتی، خانگی،بیمارستانی، سموم کشاورزی و پسماندها، رشد و نفوذ گیاهان مهاجم وقتی در کنار سیاستگزاریهای غلط دولتی و کم آبی قرار میگیرد، سبب میشود یکی از مهمترین تالابهای کشور به ورطه نابودی بیفتد.تالاب انزلی با مساحتی ۲۰ هزار هکتاری یکی از بزرگترین زیستگاههای طبیعی جانوران ایران است که در طول سالیان یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری شمال کشور بوده است.در یک دهه گذشته، روند خشک شدن این تالاب شدت گرفته و کارشناسان بارها در خصوص عواقب نابودی این تالاب هشدار دادهاند.با آغاز روند خشک شدن تالاب انزلی، تصور بر این بود که کاهش میزان بارش دلیل اصلی این مسئله است، اما با تحقیقات صورتگرفته روشن شد تصمیمهای غیرکارشناسی و عدم نظارت بر شرایط زیستمحیطی بیش از هر چیز به این تالاب آسیبزده است.و در اخر به امید روزی که با مدیریتی کار آمد و البته سپردن امور کشور به افراد کاردان شاهد آبادانی کشور باشیم.
بخش ۳: جناب آقای هومن شعری طهرانی سخنرانی خود را با موضوع کولبران و جدال با مرگ ایراد کردند: شرایط بد اقتصادی و آمار بالای بیکاری در استانهای غربی کشور، مرزنشینان را مجبور به کولبری کرده و آنان ناچارند برای گذران معیشت به اینکار سخت و طاقتفرسا تن دهند.بارها شنیدهایم که از کولبری به عنوان شغلی غیرقانونی یاد میشود و به اشتباه، کولبران را قاچاقچی خطاب مینامند، اما حقیقت این است که کولبران از سر ناچاری به این شغل کاذب روی میآورند. این روزها کولبری محدود به جنسیت و سن خاصی نیست و مرزنشینان به دلیل وضعیت بد اقتصادی و بیکاری ناچارند که به اینکار سخت و طاقتفرسا تن دهند و در سرما و گرما جان خود را برای بدست آوردن لقمه نانی، کف دستشان بگذارند و تمام خطرات عبور از مسیرهای مرزی غیرقانونی را به جان بخرند تا فقط امرار معاش کنند و شرمنده خانوادههایشان نشوند.استان کردستان از نظر تعداد کولبر در صدر آمارها قرار دارد؛ اما به غیر از آن، استانهای کرمانشاه، ایلام و آذربایجانغربی هم دارای تعداد زیادی کولبر هستند که روز به روز بر تعداد آنان اضافه میشود. زندگی فاجعهبار کولبرها تلخ است. بر اساس اطلاعات سازمانهای حقوق بشری مستقر در ایران، تنها در سال ۲۰۲۰، ۵۶ کولبر کشته و ۱۶۷ نفر از آنها زخمی شدند.حملونقل کالا در مرزهای ایران به منبع درآمد هزاران نفر تبدیل شده است. کولبرها کالاهایی با وزن ۲۵ تا ۱۲۰ کیلوگرم را در راههای کوهستانی خطرناک و مناطق مرزی مینگذاریشده، روی پشت خود حمل میکنند.کولبرها در اربیل و چندین نقطه دیگر در کردستان عراق، محصولات الکترونیکی، سیگار و پارچه میخرند و آنها را در محلهای جمعآوری، به بازرگانان ایرانی تحویل میدهند.بازرگانان پس از بررسی کالاهای دریافتی، دستمزد کولبرها را میدهند. کولبرها به ازای هر ۱۰ تا ۱۲ ساعت بارکشی، بین ۷ تا ۱۲ دلار دریافت میکنند. کولبرهایی که در ماههای زمستان از مسیرهای کوهستانی پوشیده به یک متر برف عبور میکنند، با خطر مرگ و یا آسیبهای جدی روبرو هستند. تعداد قابل توجهی از کولبرها، بین ۱۵ تا ۷۵ ساله، تحصیلات دانشگاهی دارند. مشکلات اقتصادی و بیکاری آنها را به این مسیر پرچالش سوق میدهد. پزشکان و مهندسان بیکار نیز در میان کولبرها پیدا میشود.لیلا حسنپور، هماهنگکننده شبکه حقوق بشر کردستان، کولبر بودن را یک مشکل اقتصادی، سیاسی و امنیتی میخواند. «ما از طریق فعالان خود، منطقه را رصد میکنیم و پیگیر اتفاقات هستیم. بحران اقتصادی جدیای در آنجا وجود دارد. در شهرهایی که کولبرها کار میکنند، خبری از صنعتیسازی، کشاورزی و گردشگری نیست.بومیان منطقه یا باید به شهرهای توسعهیافته در ایران نقل مکان کنند یا کولبری کنند. تا زمانی که ایران، این مسئله را امنیتی قلمداد کند، مرگ کولبرها همچنان ادامه خواهد داشت. اگر برای رفع این مشکل گامی برداشته شود، اگر رفاه اقتصادی مردم منطقه بهبود یابد، کولبرها هم ناپدید میشوند.»حمید رضاپور، جامعهشناس ایرانی ۴۱ ساله، در گفتگو با روزنامه ایندیپندنت ترکی گفت دلیل ظهور کولبرها، بحران اقتصادی حاکم در کردستان ایران، آذربایجان غربی و کرمانشاه است. «در این منطقه، کارخانهای وجود ندارد که مردم بتوانند در آن کار کنند. در بین کولبرها معلمان، پزشکان و مهندسان بیکار، همچنین کودکان زیر ۱۸ سال و افراد بالای ۷۰ سال، پیدا میشوند. نادر محمدی، ۳۳ ساله، از کودکی کار کولبری را آغاز کرد. او در سال ۲۰۱۳، هنگام کولبری در مرز سردشت از ناحیه پشت مورد اصابت گلوله مرزبانان قرار گرفت. او هفت سال است که تحت درمان است. «ما چارهای جز کولبری نداریم و باید این کار را انجام دهیم. من در منطقه خودمان، سردشت، موقع هدایت کولبرها و سوار بر اسب تیر خوردم. مرزبانان ایرانی تیراندازی کردند. دو گلوله به پشتم خورد. معالجاتم هنوز ادامه دارد. سه بار جراحی کردم و هزینههایم را برادرهایم تأمین میکنند. اگر درمانم به پایان برسد دوباره کولبری میکنم. در این منطقه، منبع درآمد دیگری برای تأمین معاش خود نداریم. او همچنین افزود بسیاری از کولبرها بر اثر حملات نیروهای مرزبانی فلج شده و بسیاری روی صندلی چرخدار هستند.کولبران برخی اوقات دستهجمعی، در یک کاروان هزار نفری حرکت میکنند، گاهی هم ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفری میروند که در زمستان با خطر یخزدگی یا گیر افتادن زیر بهمن، در مناطق کوهستانی روبرو هستند.بررسیها نشان میدهد که عدم وجود کارخانجات، صنایع و مجموعههای تولیدی در مناطق مرزی از جمله اصلیترین دلایلی روی آوردن مردم مرزنشین به کولبری است. کردستان در حالی بیشترین تعداد کولبران را در خود جای داده که از ظرفیتهای منحصر به فردی در حوزه کشاورزی، معادن و منابع آبی برخوردار است؛ اما متاسفانه به دلیل بیتوجهی به این ظرفیتها و فراهم نکردن زمینههای اشتغال نیروهای بومی در صنایع و معادن استان، این منطقه دارای بیشترین آمار بیکاری در کشور است.آمارهای رسمی حاکی از این است که زندگی و امرار اش بیش از ۶۵۰۰ خانوار کردستانی در سالهای اخیر وابسته به مرز بوده و آنان با کولبری روزگار میگذارنند که این ناشی از عدم سرمایهگذاری در بخشهای زیرساختی، کشاورزی، صنایع و معادن است.آنچه مسلم است، کولبری شغل نیست و کولبر هم قاچاقچی نیست؛ چرا که شرایط موجود، آنان را وادار به تردد در مسیرهای مرزی غیرقانونی کرده است؛ وگرنه هیچ انسانی از سر رضایت، سختیهای این مسیر را که ممکن است در طول آن دچار نقص عضو، از کارافتادگی و یا حتی مرگ شود، به جان نمیخرد.گاهی نیز کولبران دستگیر شده و کتک میخورند و دادگاهی میشوند و مجازات زندان و یا جریمه نقدی به آنها تعلق میگیرد. اما مهمترین خطر کولبری کشته شدن توسط شلیک مستقیم نیروهای امنیتی و مرزبانی رژیم ایران است.اینکه زندگی بخشی از مردم استان کردستان و سایر مناطق مرزنشین کشور به مرز و کولبری وابسته است، حقیقتی غیرقابل انکار است. بعد از بسته شدن بازارچههای مرزی، اوضاع این مناطق به حدی وخیم شده که امروزه بجای تلقی کردن مرز به عنوان یک ظرفیت اقتصادی مطلوب برای کسب درآمد، به عنوان یک تهدید از آن یاد میشود و هر از چند گاهی شاهدیم عدهای در این مسیر جان خود را از دست میدهند و مسئولان هم غیر از وعده و وعید دادن، در عمل اقدام خاصی برای رفع این مشکل انجام نمیدهند. بازگشایی بازارچههای مرزی با ساز و کار قانونی، ایجاد اشتغال، جذب سرمایهگذاران و… از جمله راههایی هستند که مسئولان و دولتیها برای حذف کولبری میتوانند به کار ببرند؛ اما متاسفانه شاهدیم که غیر از برخورد قهری مرزبانان با کولبران و اظهارنظرهای بیاثر برخی مسئولان، نه تنها در در عمل کار خاصی برای حذف این شغل کاذب که جزو سختترین مشاغل و دور از شأن انسان است، صورت نگرفته است بلکه شلیک مستقیم نیروهای انتظامی مرزبانی و سپاه پاسداران از جمله دلایل مرگ کولبرها در راههای مرزی است. تیراندازی این نیروها به شهروندانی که از فقر و تبعیض رنج میبرند، این به ظاهر شغل غیرانسانی و طاقتفرسا را به کابوسی مرگبار تبدیل کرده است.کولبران میگویند که مأموران مرزبانی و امنیت حکومتی اهمیتی برای جان آنها قائل نیستند و درحالیکه کولبران بار سنگینی به پشت دارند و اصلاً امکان فرار و گریختن ندارند، بیملاحظه و بیهشدار، به سر و سینهی آنان شلیک میکنند.علاوه براینها مأموران حکومتی، به اسبها و قاطرهای کولبران شلیک میکنند و آنها را میکشند. گذشته از اینکه کشتن حیوانات بیزبان به خاطر باری که حمل میکنند جنایت است، با کشتن این حیوانات، زندگی خانوادههایی هم که بارکشی این چارپاها تنها وسیلهی درآمد آنان است به خطر میافتد. در مواردی مأموران امنیتی حتی اسب و قاطرهایی را که در حال باربری نبودهاند و در حال چرا بودهاند به صورت دستهجمعی کشتار کردهاند. هدف آنها معمولا باجگیری از کولبران و کاروانهاست. در بسیاری از مناطق مرزی نیروهای امنیتی با قاچاقچیانی که کولبران را استخدام میکنند بر سر عبور کالاها قراردادهایی دارند و از آنها باجگیری میکنند. آنها برای بالابردن مبلغ باج دست به تیراندازی و ناامن کردن مسیرعبور کولبران میزنند.اما در نهایت امیدواریم وعده و وعیدهای مسئولان برای حل مصائب کولبران به زودی تحقق پیدا کنند و دیگر شاهد فعالیت هیچ کولبری در مناطق مرزی نباشیم.
بخش ۴: سرکار خانم نیلوفر جلیلی سخنرانی خود را با موضوع طلاق در ایران و تبعات بعد از آن ایراد کردند: بحث داغ این روزها در میان دولتمردان جمهوری اسلامی ، کاهش جمعیت و ابراز نگرانی از کمبود نیروی جوان در آینده هست . بطور قطع در جامعه ایران ، مساله جمعیت و فرزندآوری، ارتباط مستقیم با شرایط ازدواج و طلاق دارد و طبیعی ست بدون بررسی و ساختن شرایطی مناسب جهت تشکیل خانواده و تداوم آن ، این مهم برآورده نخواهد شد . این که چرا امروزه نرخ ازدواج بسیار کاهش یافته و طلاق با سرعت بسیار بالایی رو به افزایش است ، نیازمند بررسی های اجتماعی ، اقتصادی ، روانشناسی و آموزشی ست و چه بسا تا این مشکلات بنیادی ، بصورت درست و ریشه ای حل نشود ، بالا رفتن نرخ ازدواج های موفق ، قطعا توقعی واهی خواهد بود. اما نگاه این مقاله به سیر تغییرات ازدواج و طلاق در چند دهه گذشته و تبعات آن برای جامعه و بخصوص زنان اجتماع میباشد . در زمان پیش از انقلاب ، بطور متوسط از هر 14 ازدواج ، یکی به طلاق می انجامید . امروزه از هر سه ازدواج یکی به طلاق ختم میشود . آهنگ تغییرات جمعیتی در خصوص طلاق در طول سال های گذشته ، یکسان و خطی نبوده . مثلا در دوران جنگ این نسبت جمعیتی به کمتر از 10 رسید و در سال 1372 با رسیدن به عدد 16 افزایش یافت . ولی پس از آن ، روند نزولی را در پیش گرفت و نهایتا در دوران کرونا به عدد 3 رسید . یعنی از هر سه ازدواج ، یک طلاق! این یک زنگ خطر اجتماعی هست که همین الان جامعه جوان ایران با آن دست به گریبان است . بطور کلی در ده سال گذشته ، آمار ازدواج 36 درصد پایین آمده و آمار طلاق با افزایشی دو برابری نسبت به کمتر از ده سال پیش ، به حدود 33 درصد رسیده است . مشکلات اقتصادی ، عدم اعتماد به آینده و بسیاری از مسائل فرهنگی و اجتماعی ، باعث ایجاد این طرز فکر شده است که ازدواج کردن بدون داشتن پشتوانه محکم مالی و امکانات زندگی نسبتا آسان ، یک بی مسئولیتی و بیفکری بزرگ است . و خب سوال اینجاست با چنین شرایط اسف بار اقتصادی ایران و تورم روز افزون ، چند درصد جوانان توانایی مهیا کردن حداقل های یک زندگی مشترک را دارند . بطورکلی ، دنیای امروز ، دنیای گزار از سنت به مدرنیته است . با افزایش تحصیلات ، ارتباطات با دنیای بیرون حتی در فضای مجازی و تعریف ارزش های جدید فردی و بنیادی و استقرار ایده های جدید باعث بازخوردهای بسیار گسترده ای میشود که مانند هر تغییر دیگری با خودش امتیازات و معایبی را به دامان جامعه میکشاند . زمانی که سنت حول محور “کانون گرم خانواده ” میچرخید ، طلاق تابویی بزرگ بود . حتی اگر زوج ، خوشحال نبودند و حتی با این که گاهی مورد آزار و خشونت نیز قرار میگرفتند . دنیای مدرن امروز با پرچم ” یک طلاق خوب ، بهتر از ماندن در یک زندگی زناشویی آزاردهنده است ” وارد جامعه جهانی شده و ارزش های فرهنگی و اخلاقی جامعه سنتی مثل ایران با طوفانی بزرگ مواجه کرده است . این که آیا مدرنیزه به سیستم ارزش گذاری خانواده و در مقیاس بزرگ تر ، جامعه ، خدمتی کرده است یا نه ، بحث بسیار عمیقی ست که از موضوع مورد بررسی ما خارج است . اما طلاق چه تبعاتی برای جامعه دارد و با اندک نگاهی جزئی تر ، چگونه شکل و شیوه زندگی زنان را تغییر میدهد . قشری که بطور مسلم ، شهروند درجه دو در جامعه بحساب می آیند . طلاق تبعات منفی احساسی بسیاری برای هر دو طرف دارد ، بخصوص وقتی که بصورت جنگی قانونی و پرهزینه درمیآید . آمارها میگویند ، پس از مرگ عزیزان ، طلاق با دومین رتبه بحران استرس زا ، ضربه سهمگینی به مرد و زن وارد خواهد کرد . اضطراب ، استرس ، افسردگی ، ترس از پس زده شدن توسط جامعه و دوستان و نزدیکان و حتی گاها عذاب وجدان ، فرد را به سمت گوشه نشینی و عدم اعتمادبنفس سوق میدهد . در این میان ، زنان فشار بیشتری را پس از طلاق متحمل میشوند . ترس از سرزنش شدن ، حتی بازگشت به خانه پدری را غیرممکن و پرتنش میکند و اگر زنی فرزندی نیز داشته باشد ، شرایط حتی وخیم تر خواهد بود چرا که وی یک تنه باید با قوانینی در بیفتد که ذره ای از حق و حقوق زن صیانت نمیکند و چنانچه موفق به گرفتن حضانت فرزندان خود نشود ، به بدترین شکل ممکن توسط جامعه ، مورد قضاوت قرار میگیرد و همه این ها زنان را به سمت افسردگی و اضطراب پس از طلاق سوق میدهند . در جایی که میبینیم مردان مطلقه به راحتی مجددا با زنان مجرد ازدواج میکنند ، پذیرش زنان مطلقه بخصوص آنهایی که با فرزندان خود زندگی میکنند ، امری بسیار سخت و دشوار است. از طرفی جامعه نیز حاضر به پذیرش دوباره این افراد در کانون خانواده نیست همواره افراد جامعه خودشان را محق میدانند که این زنان را قضاوت کنند و زندگی با آنها را چالش برانگیز قلمداد کنند . از آنجا که هیچ پشتیباتی قانونی ، اجتماعی و مالی برای این گروه از زنان در ایران وجود ندارد ، چنانچه زنان از استقلال و پشتوانه مالی بهره مند نباشند ، شرایط سخت تر هم میشود و متاسفانه گاها زنان در این نقطه مجبور میشوند برای تامین زندگی کودکان خود ، برابر کار کنند و در صورت عدم توانایی ،اجبارا دست به هر عملی بزنند . علاوه بر این ، در جامعه سنتی ایران ، بخش بزرگی از هویت زنان با همسر آنها گره خورده است و زمانی که این جدایی اتفاق می افتد ، در بسیاری از موارد پایه های های هویتی و منزلت اجتماعی آنها فرو میریزد و این باعث میشود آنها تنهاتر و منزوی تر شوند ،زیرا در باور غلط مردم زن مطلقه، تهدیدی برای روابط و زندگی خانوادگی دوستان و خویشان خود محسوب می شود. بسیاری از زنان ، برای رهایی از فشارهای مالی و اقتصادی و اجتماعی ، تن به ازدواج های بدون عشق میدهند چرا که با برچسب زن مطلقه در ایران ، هر کسی به خودش اجازه میدهد پیشنهاد ازدواج موقت و … را با آنها درمیان بگذارد. در خیلی از موارد حتی نپذیرفتن این پیشنهادات ، زنان را با تهدیدات و آسیب های بسیاری رو به رو میکند . بعنوان نتیجه گیری ، طلاق آثار مخربی در لایه های مختلف اجتماع دارد ، در این میان زنان و کودکان ، در صورت حمایت نشدن ، آسیب بیشتری میبینند . زنان امروز ، مادران جامعه را تشکیل میدهند و سلامت روان آنها ، نقش بسیار پررنگی در سلامت روان کل جامعه فردا را بازی میکند . اگر قوانین ازدواج و طلاق به جای شریعت اسلامی ، ریشه در برابری و عدالت واقعی ، فارغ از جنسیت ، داشت ایا زنان با چنین مشکلاتی در طلاق مواجه بودند ؟ اگر قانون اسلامی ، تمام قد ، از مردسالاری پشتیبانی نمیکرد ، و اگر بانوان در انتخاب شرایط زندگی آزاد بودند ، اگر آنها از حمایت دولت و قانون ، چه پیش از ازدواج ، چه در زندگی مشترک و حتی طلاق برخوردار بودند ، چند درصد زنان حاضر بودند در زندگی زناشویی خود بمانند؟ آیا قوانین اسلامی در طلاق ، ناقض حقوق اولیه اجتماعی زنان به حساب نمی اید ؟ آنها که برای حفظ فرزندان و جایگاه خود ، از خوشبختی خود میگذرند و حتی خشونت های خانگی را متحمل میشوند . آیا هنوز وقت آن نیست حضور و حقوق زنان در قوانین و جامعه ایران به رسمیت شناخته شود؟
بخش ۵: سر کار خانم سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع تسخیر سفارت آمریکا هزینه ها و دستاوردهای ایران ایراد کردند: در روز سیزدهم آبانماه ۱۳۵۸ خبرگزاریهای جهان ازحادثه ای بزرگ در ایران خبر دادند: گروهی بنام دانشجویان پیرو خط امام به سفارت امریکا در تهران وارد شدند و کارکنان آنرا به گروگان گرفتند. این روز در ایران، هر ساله می¬آید و می¬رود اما چیزی که از آن هنوز در جامعه ایران پابرجا مانده، اثرات ویران کننده آن است. این اتفاق در تاریخ ایران، روز بسیار ملال آوری بود. روزی که نشانگر غلبه احساس بر منطق، بی اخلاقی بر اخلاق، شکستن قانون به¬جای پاسداری حرمت قانون و نهایتا غرور کاذب در مقابل بصیرت است. خبر چنین بود که آنان خواستار استرداد شاه واموال او هستند. واگر شاه و اموالش به ایران بازگردانده نشوند گروگانها بعنوان جاسوس محاکمه و مجازات خواهند شد. این نوع برخورد و مبادله گروگانها بسیاری را دچار شگفتی کرد و آن را تهدیدی توخالی دانستند. پرسش این بود چرا دولت ایران در حالیکه میتوانست از روشهای منطبق با قوانین بینالمللی برای رسیدن به مقصود استفاده کند اقدام دانشجویان پیرو خط امام را تائید میکند. اعلام ملی کردن اموال شاه وخانوادهاش – اعلام قطع رابطه با امریکا در صورت بازنگرداندن شاه – تهدید به قطع صدور نفت به امریکا و طرح شکایت در مراجع جهانی راههائی بود برای استرداد شاه واموالش. درحالی که گروگانگیری کادر دیپلماتیک سفارت آمریکا عملی مخالف موازین حقوق بینالملل بود. اکثر کشورهای جهان این عمل را محکوم کردند. اما درکوچه و خیابانهای تهران توده مردم تحت تاثیر هیجانات تبلیغاتی که از سوی صاحبان قدرت و احزاب و گروههای چپ اسلامی آنان که به اسلام فقاهتی باور داشتند و یا آنانکه آمیزهای از اسلام و مارکسیسم را بنام جامعه بیطبقه توحیدی تبلیغ میکردند، مجاهد و فدائی و تودهای همگی اشغال سفارت را اقدامی ضد امپریالیستی مینامیدند و در ارتباط گروه خود با گروگانگیری داد سخن میداد ند. بنظر میرسد تنها گروهی که گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا را یک نوع کودتا از سوی جناحی از حاکمان برای انحصار قدرت تلقی کرد جبهه ملی ایران بود.در ابتدا باید گفت که دو فرد کلیدی که برای این بی¬بصیرتی مطلق برنامه ریزی کرده بودند، آقایان موسوی خوئینی¬ها و احمد خمینی بودند. اگر چه این دو فرد نقش¬های مختلفی را برای عملی کردن این طرح ایفا کرده بودند اما هرکدام نقش¬شان برای کاری که در این طراحی انجام داده¬اند کلیدی¬ست. آقای خوئینی¬ها در این طراحی نقش ایجاد یک شبکه در بین دانشجویان و افراد چپ برای عملی کردن این طرح را بر عهده داشت. آقای احمد خمینی کوشش کرده بود که آیت الله خمینی را با این عمل همراه کند. اما چرا نقش احمد خمینی در این فاجعه بسیار قابل بررسی است؟اول؛ در پاریس یکی از بحثها بین آیت الله خمینی و به طور مشخص مشاور بالای او مرحوم ابراهیم یزدی این بود که در صورت توفیق انقلاب نباید اجازه داد که ایران، بعد از انقلاب با همسایگان در منطقه و یا قدرت¬های بزرگ وارد تنش گردد. یزدی و همراهان روشنفکر مذهبی او نهایتا کوشیدند که در مقابل کنش انحلال ارتش بایستند تا بتوانند کشور را در مقابل چالش¬های بزرگ امنیتی قرار ندهند. آنها همچنین تلاش کردند تا قانون اساسی کشور در پاریس تدوین یابد تا صحنه سیاست بعد از انقلاب دستخوش نوسانات سیاسی داخلی نگردد. وقتی اولین بار چند هفته بعد از انقلاب، سفارت آمریکا در تسخیر چپیها قرار گرفت، آیت الله خمینی با مشورت مرحوم یزدی و افراد دیگری در شورای انقلاب خواست که این افراد از سفارت بیرون ریخته شوند و شدند. اینبار وقتی دکتر یزدی بعد از ورود از الجزایر به قم میرود، باز آیت الله خمینی قانع میشود که این دانشجویان باید از سفارت خارج شوند اما فردای آن روز ملاقات، رسانه ها اعلام میکنند که آیت الله خمینی این عمل را «انقلاب دوم» مینامد. احمد خمینی توانسته بود که بعد از این ملاقات، تصمیم رهبر انقلاب و پدر خود را در این رابطه تغییر دهد.در طرح اشغال سفارت بنا بوده که دانشجویان به محوطه سفارت آمریکا رفته، اعلامیهای را قرائت کنند و به داخل ساختمان سفارت وارد نشوند. اما معلوم نیست که چه کسانی بعد از بالا رفتن از دیوار سفارت و رفتن به درون صحن آن، تصمیم گرفتند که به داخل سفارت روند و دست به گروگان گیری بزنند. این سئوالیست که به جز آقای موسوی خوئینی ها فرد دیگری نمیتواند جواب دهد. آیا این تصمیم در لحظه آخر و با توسل به جو احساسزده گرفته شد و یا دستی از بیرون و یا حتی بیرون از مرزهای کشور میخواست که دانشجویان گروگانگیری کنند.اشغال سفارت ضربات بزرگی را در ایران به صحنه سیاست بعد از انقلاب، امنیت و اقتصاد کشور وارد کرد و خرابی یک جنگ هشت ساله با عراق را تحمیل کرد. بدون شک تسخیر سفارت آمریکا را، که حول و حوش چگونگی طراحی آن سئوالات زیادی مطرح است، میتوان بزرگترین ضربه به انقلاب دانست. کسانی که دست به چنین عملی زدند، لزوما به فکر منافع ملی و کشور و در کل عمل¬شان یک عمل سیاسی بود که تبعات مخرب آن تا به امروز بر ایرانِ پس از انقلاب سایه افکنده است. گروگان¬های آمریکا را ۴۴۴ روز در ایران نگه داشتیم و بیش از ۴۰ سال است که گروگانِ این گروگانگیری شده¬ایم. آقای ابراهیم اصغرزاده یکی از دانشجویان گروگانگیر است؛ کسی که روزی شجاعت آن را داشت که بگوید این کارِ غلطی بود. او گفت که گروگانگیری نهایتا گروگانِ گروگانگیری شد. اما خود این واژه گروگانگیری در صحنه روابط بین الملل بسیار مشکل زاست. مفهوم گروگان (Hostage) هم ردیف اسیر(Captive)، زندانی (Prisoner) و یا اسیر جنگی (Prisoner of War) است که خود، هم بار قانونی داشته و هم در روابط بین-الملل بار منفی دارد. اما آنچه قابل ذکر است این است که گروگانگیران هم ابایی نداشتند آن¬را گروگانگیری خطاب کنند، که هم در روابط بین الملل غیر قانونی است و هم بار منفی اخلاقی دارد.جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا در برابر خواستهای گروگانگیرها گفت: « رژیم تروریست ایران باید حساب این عمل خود را پس بدهد و از یاد نبرد که حتا با آزادی گروگانها رژبم ایران از مجازات معاف نخواهد شد.» امریکا فقط تهدید نکرد بلکه سالهاست به این بهانه به مبارزه با دولت ایران ادامه میدهد. در عینحال امریکا از گروگانگیری دستاوردهای فراوان داشت که به چند مورد آن به اختصار اشاره میشود: ۱- دولت امریکا پس از شکست ویتنام با بیاعتمادی مردم امریکا مواجه شد و مردم از اقدامات دولت حمایت نمیکردند. با گروگانگیری اعضاء سفارت امریکا جو مناسبی ایجاد شد که امریکائیان بار دیگر برای ورود به سیاست تهاجمی آماده شدند. با استفاده از گروگانگیری دولت امریکا در توجیه دخالتهای خود در کشورهای دنیا موفق گردید. و فروش و ارسال اسلحه فزونی گرفت. ۲- محافظهکاران جمهوریخواه به تضعیف دولت دمکراتها پرداختند و در نهایت رونالد ریگان نماینده افراطیترین جناح حزب جمهوریخواه به پیروزی دست یافت و در پی مذاکراتی که از نظر ملت ایران پوشیده بود ۴۴۴ روز گروگانگیری با انتخاب ریگان خاتمه یافت و قرارداد الجزایر در سیام دیماه ۱۳۵۹ همزمان با آغاز ریاست جمهوری ریگان به امضاء رسید. ۳- بهترین فرصت برای آمریکا بدست آمد تا نیروی نظامی خود را در خلیج فارس مستقر نماید و از آن روز تا کنون دهها ناو جنگی امریکا در پهنه خلیج فارس حضور دارند و کمکهای نیروی دریایی امریکا در تجاوز عراق به ایران و نابود کردن سکوهای نفتی ایران از خاطرهها محو نشده است. به بهانه گروگانگیری منافع ملی ایران در خلیج فارس به کلی نادیده گرفته شد. ۴- با گروگان گیری نه فقط دولت ایران منزوی شد بلکه نگاه مردم جهان نسبت به ایرانیان ساکن در نقاط مختلف دنیا تغییر کرد و فراوان بودند ایرانیانی که مورد توهین واذیت وآزار واقع میشدند۵- اعتبارات و وجوه دولت ایران در بانکهای امریکا و بعضی کشورهای دیگر جهان بسته شد و امریکا توانست موافقت دولتهای صنعتی دنیا را برای محاصره اقتصادی ایران بدست آورد. ۶- امریکا با فشارهای روز افزون پس از ۴۴۴ روز بموجب قرار داد الجزایر موفق به آزادکردن گروگانها شد وایران نتوانست به آنچه که علت گروگانگیری میگفت دست یابد. با اینکه نه استردادشاه عملی شد ونه دولت ایران به اموال شاه وخا نواده اش دسترسی یافتند صاحبان قدرت درایران گروگانگیری را انقلاب دوم نام دادند.روزنامه جمهوری اسلامی درشماره ۴۳۷ پیروزیهای بدست آمده در گروگانگیری را چنین خلاصه میکند:اولین و گرانبهاترین نتیجه ادامه مسئله گروگانهای جاسوس در محدوده مسائل داخلی این است که قدرت از دست لیبرالها و جبهه ملی خارج شد و بدست مذهبییون مخالف هرگونه سازش با غرب و شرق افتاد.یادآوری این نکته ضروریست که بعداز انقلاب هیچگاه قدرت در دست جبهه ملی نبود.روزنامه جمهوری اسلامی در ۲۹ دیماه ۱۳۵۹ با تیتری درشت در صفحه اول نوشت: «امریکا تسلیم خواستههای ایران شد.» و این دروغی بزرگ بود. دولت ایران رسما گروگانها را جاسوس خواند آیا اینان به علت جاسوسی محاکمه شدند؟ آیا پیروزی این بود که امریکائیها دارائیهای ایران را توقیف کنند در خلیج فارس استقرار کامل نظامی یابند و با ایران قطع رابطه سیاسی نمایند؟ و پس از ۴۴۴ روز موافقت نمایند سپردههای توقیف شده به اقساط و شرایط خاصی به ایران بازگردد؟ گروگانگیری سالها تنش و بحران در ایران و جهان در پی داشت.گروگانگیری مسیر تاریخ ایران را عوض نمود و در دوران جنگ تحمیلی هشت ساله عر اق و ایران امریکا ازعراق حمایت کرد. آتشی که در سیزدهم آبان ۱۳۵۸ با گروگانگیری شعلهور شد همچنان زبانه میکشد و تاثیر منفی گروگانگیری در روابط بینالمللی دولت ایران همچنان برجاست. و تا روزی که اعتماد کشورهای دنیا جلب نشود افزایش خسارتهای اقتصادی سیاسی واجتماعی ملت ایران اجتناب ناپذیر خواهد بود.یکی دیگر از سیاستهای غلط جمهوری اسلامی وجهالمصالحه قرار دادن منافع ملی ایران در دریای مازندران است زیانهای جبران ناپذیری بر کشور ایران وارد میسازد و در صورت پذیرفتن پیشنهادات روسیه، ایران بسوی تجزیه پیش خواهد رفت.در هنگام فروپاشی اتحاد شوروی که فرصتهای مناسبی برای کسب حقوق از دست رفته ایران بوجود آورده بود که صاحبان قدرت ازآن در راستای منافع ملت ایران بهره نبردند. دیدیم که در گروگانگیری برنده اصلی آمریکا بود و در شرایط پیش آمده در شوروی سابق هم سیاست نابخردانه حکومت ایران نه فقط جزئی از حقوق حقه ایران را باز نگرداند بلکه روسیه که بسرعت در پی دوباره به قدرت رسیدن بود. قراردادهای ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ را نیز نادیده گرفت وبا انعقاد قرار دادهای دوجانبه با سه کشوری که قبل از فروپاشی بخشی از اتحاد شوروی بودند حقوق ایران را در دریای مازندران پایمال نمود. روسیه میخواهد با دولتی درایران مذاکره کند که در مجامع جهانی به انزوا کشیده شده است قراردادهای دوجانبه روسیه با کشورهای تازه استقلال یافته سابق اتحاد شوروی حقوق واقعی و تاریخی ایران را میان روسیه وآن سه دولت دیگر تقسیم کرده است.اما به جز نتایج داخلی این پدیده شوم در تاریخ بعد از انقلاب، نتایج خارجی آن ابتدا از جنگ بین ایران و عراق شروع شده تا اینکه کشورما تا به امروز بهعنوان کشوری که برای قوانین و نهادههای بین المللی احترامی قائل نیست، شناخته شده است. شاید بهجز گروگانگیری که یک قانون شکنی روشن در عرصه قوانین بین المللی است، مخفی کاری در برنامه هسته ای کشور، برخوردهای احمدینژاد با مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد، عدم قبول FATF در طول چند سال گذشته و همچنین اکراه جمهوری اسلامی برای همکاری با سازمان بین المللی انرژِی هسته ای، نمونه های مختلفی است که جامعه بین الملل از آن زاویه جمهوری اسلامی ایران نگاه میکند. حمله نظامی عراق به ایران بهطور قطع اولین نتیجه گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران است. گروگانگیران دولت معتدل کارتر را بر نتابیدند تا اینکه دولت ریگان، یک جمهوریخواه افراطی بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا نشست. بهجز کمک ریگان به عراق در این جنگ، ریگانیسم منشاء قدرت بخشیدن به کنشهای سیاسی افراطی در سراسر دنیا گردید.رهبر فعلی جمهوری اسلامی ایران، اقای خامنه ای، شاید یکی از بزرگترین بهره گیران از گروگانگیری در ایران باشد. با انقلاب دوم خواندن این عمل توسط آیت الله خمینی، اقای خامنه ای با تکیه بر نیروهای نظامی کشور آرام آرام پایه گذار یک دکترین در سیاست خارجی شد که در مرکز ثقل آن آمریکاستیزی جای گرفت. اگرچه در سطح رهبری در نظام سیاسی کشور و در زمان حیات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، ایشان و روحانی بحث آمریکا ستیزی، سود و زیان آن را با آقای خامنه ای درمیان گذاشته و نظرشان این بود که این کنش نه تنها تنش افرین است که به ضرر ایران هم تمام میشود اما آقای خامنه ای آنرا نپذیرفته بود. اینکه آقای خامنه ای توانسته است حرف آخر را بهعنوان یک فرد در عرصه سیاست کشور بزند، محصول همین جو رادیکالیزه شده اشغال سفارت آمریکا ست که چپ به راست افراطی در زمین بازی سیاست ایران داده تا قدرت در دست یک فرد متمرکز شده و با تکیه بر ایدئولوژی آمریکا ستیزی نهایتا تصمیات کلی را در عرصه سیاست خارجی به خود اختصاص دهد.اشغال سفارت پس از ۴۴۴ روز به پایان رسید اما به جز زیانهای سیاسی داخلی و خارجی، ضررهای اقتصادی عظیمی هم برای حمهوری اسلامی در برداشته و دارد. به جز اینکه نهایتا مقابله جمهوری اسلامی با آمریکا در حیطههای مختلف به اعمال تحریمها انجامید، که در زمان آزادی گروگانها، میلیاردها دلار برای جبران خسارت و یا پرداخت وامهای خاندان پهلوی به نهادهای مالی آمریکا در این کشور ماند. حدس زده میشود که جمعا حدود ده میلیارد دلار در امریکا ماند و وقتی از مذاکره کننده جناب آقای بهزاد نبوی سوال شد که چه شد که به چنین مذاکره ننگینی تن داده شد، ایشان جوابشان این بود که چرتکه نیاندازید.از ابتدا تا پایان اشغال سفارت آمریکا در ایران برای کشور ما خسارت بود. به جز ضررهای اقتصادی، اخلاق سیاسی، جمهوری اسلامی از درون لگد مال شد و فرصت طلبان جای بهترین فرزندان شایسته این کشور را در عرصه سیاست گرفتند. جو رادیکالی که اشغال سفارت در ایران ایجاد نمود، بهترین سرمایه های انسانی ایران را پایمال کرد. اشغالگران سفارت آمریکا در ایران یک بی اخلاقی بزرگتری هم مرتکب شدند که شاید در هیچ جای دنیا سابقه نداشته باشد.گروگانگیری ۴۲ سال پیش در ایران شکل گرفت اما اثرات شوم این خیانت به حقوق بسیاری و منافع ملی ایران هنوز در کشور پابرجا مانده است. قصه مذاکره برای آزادی گروگانها هم قصه شکست مردان سیاسی کشور در مذاکرات بعدی در جنگ و مذاکرات هسته ایست. گویی سایه شوم این خیانت هنوز در صحنه سیاست، روابط بین المللی و مذاکره با دوست و دشمن کشور ما گستره مانده است. اشغال سفارت نمایش احساسات و یک نادانی در مقابل تعقل و اندیشه بود. هنوز زمامداران ما با احساسات بر کشور حکومت میکنند.ملت ایران بهیچوجه برموافقت نامهها ویا قراردادهایی که در چنین شرایطی امضاء شود صحه نخواهد گذاشت . همچنانکه گروگانگیری ۴۴۴ روزه امریکاییها جز زیان ارمغانی نداشت و به اعتراف گردانندگان آن جریان بمنظور تحکیم پایههای قدرت مذهب سالاران بود در روزگاری که برقدرت نشستگان همچنان در ایران به بقای خود میاندیشند و نه بمنافع ملی، انعقاد قرارداد برای آینده دریای مازندران حافظ منافع ملت ایران نبوده و مورد تایید مردم نخواهد بود.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق حیات ( قتل های زنجیره ای ) به بحث گذاشته شد: در ابتدا جناب آقای سبزیان توضیحاتی در این رابطه دادند و از همراهان جلسه خواستار اشتراک گذاری نظراتشان شدند و همراهان حاضر در جلسه نظرات خودشان را در این رابطه ایراد کردند. جناب آقای شمسی زاده بیان کردند: بیان گذار قتل های زنجیره ای آقای رفسنجانی بودند که با دستور ایشان زیر دستهایشان قتل ها را انجام میدادند و کشتن انسان های بی گناه ابزاری است برای ترساندن. جناب آقای یزدان پناه اشاره داشتند: بعضی مواقع قتل های زنجیره ای برای ابراز قدرت از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران است که گاهی مواقع به ضرر خودشان تمام میشود، ترس دولت جمهوری اسلامی ایران از اتحاد و همبستگی مردم است، که دیگر تهدید ها و ترساندن مردم کارساز نباشد که تمامی مردم حتی ارگان های دولتی در مقابل دولت جمهوری اسلامی ایران بایستند. جناب آقای احمدی خواه بیان کردند: حکومت ایران حکومت ولایت فقیه است که بر اساس گفته و باور مسئولین نظام ،برگرفته از انتخابات شدن توسط خداوند است. قطعا شخصی که خودش را فرد برگزیده از طرف خداوند میداند انتقاد پذیر نیست. جناب آقای گلزار اشاره کردند: استبداد تنها یک ترس را درون مردم ایجاد نمی کند بلکه ترس های مختلفی را که نیاز دارند در جامعه نهادینه میکنند تا جامعه ترس پیدا کند از اینکه نمی توان جلوی استبداد ایستاد زیرا که استبداد عمر ابدی دارد.
در پایان مسئول جلسه جناب آقای محسن سبزیان ضمن تشکر از سخنرانان ، منشی جلسه: سرکارخانم آیلاراسماعیلی، مسئول نمایندگی: سرکار خانم محبی, ادمین ها : جناب آقای کریم ناصری، جناب آقای احسان احمدی خواه و جناب آقای حمید رضایی آذریانی، صدابرداران: سرکارخانم آذر ارحمی و جناب آقای کریم ناصری و فعالین و میهمانان حاضر در جلسه: بانوان و آقایان: آرش کچوئیان، کریم ناصری ، آذر ارحمی، محسن سبزیان، اسفندیار سنگری، آیلار اسماعیلی، حمید رضایی آذریانی، احمد مرادی ساکی، علی برومند، بختیار عبداللهی، بهنام شیر مرادی، احسان احمدی خواه، حسن حمزه زاده، هومن شعری طهرانی، مریم حبیبی، مینا آقابیگی، محمد علی محمودزاده، نگار سمنار، نیلوفر جلیلی، پریا ترابی، پروین اسماعیلی، سمانه محبی، سلمان یزدان پناه، سمانه بیرجندی، شهین تاج فتح زاده، شهلا شهسوانی، شراره هادی زاده، شکوفه ده بزرگی، سمیه حسین زاده ثانی، زهره چگینی، ختم جلسه را در ساعت۱۷.۱۶ به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش سخنرانی کمیته اقوام و ملل ایرانی دسامبر ۲۰۲۱
نرگس مباشریفر
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۱۱ دسامبر ۲۰۲۱ مصادف با ۲۰ آذر ۱۴۰۰ در ساعت ۱۴:۰۰ بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان حقوق بشر و مهمانان دیگر در فضای مجازی زووم و یوتیوب و اپلیکیشن کانون و پخش مستقیم از تلویزیون کانون دفاع از حقوق بشر در ایران برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز کردند.
بخش۱: آقای آرش احمدی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی «آبان ۱۴۰۰» را ایراد کردند: خبر: یک شهروند اهل سنندج توسط نهادهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. بر پایه گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری ههنگاو، شامگاه سهشنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ (۲۶ اکتبر ۲۰۲۱)، نیروهای امنیتی در روستای “میراو” به منزل یک شهروند با هویت “شعیب محمودی” ۴۳ ساله هجوم و اقدام به بازداشت وی کردهاند. خبر: سعید سنگر، زندانی سیاسی کرد پس از گذراندن ۲۱ سال حبس بدون مرخصی در روز شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ از زندان آزاد شد. خبر: حکم یک زندانی بلوچ به نام محمد رئیسی که با اتهام «قتل عمد» به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود در زندان مرکزی شیراز به اجرا درآمد. بر اساس گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران، دستکم ۲۱۱ اعدام از بین ۲۶۷ اعدامی که سال ۲۰۲۰ در ایران اجرا شد، با اتهام «قتل عمد» بوده است. خبر: ایرج عبادی، روزنامهنگار، شاعر و نویسنده کُرد از بازداشت آزاد شد پنجشنبه بیستم آبان ماه، ایرج عبادی، روزنامهنگار، شاعر و نویسنده کُرد از بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج آزاد شد. خبر: سازمان حقوق بشری اواخر شهریور ماه امسال گزارش داده بود که دو نفر از پنج شهروند کُرد که اوایل شهریور در شهرستان نقده بازداشت شده بودند، زیر شکنجه نیروهای اطلاعات سپاه ارومیه جان باختهاند، که این خبر به تازگی رسماً به خانوادههای آنها اعلام شد. این اخبار مغایرت دارد با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر: ماده۳: حق حیات برای همه، ماده۵: شکنجه ممنوع، ماده۸: رعایت حقوق انسانی توسط قانون، ماده۹: عدم توقیف، حبس یا تبعید غیرقانونی و ماده۱۹: حق آزادی بیان.
بخش۲: خانم لیلا ابوطالبی آدرگانی بررسی هدف ۸ از سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: سند مقدمهای دارد مبنی بر این که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا سال ۲۰۳۰، به فقر، گرسنگی، خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش بهداشت، تأمین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع فرهنگی، حمایت از اقشار آسیبپذیر، مردمسالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق روستایی، توسعه آموزشهای عمومی و فنی و حرفهای، ترویج تفاهم، اشتغالزایی، و نظایر اینها حرکت کنند. سپس بر لزوم تلاش همه دولتها برای رسیدن به اهداف توسعهای ۲۰۳۰ تأکید شده است. ۱۷ هدف اصلی سند ۲۰۳۰، بیان شدهاند که در اینجا در مورد اصل هشتم از سند ۲۰۳۰ صحبت میکنیم. هدف هشتم: ترویج رشد فراگیر و پایدار اقتصادی، اشتغال کامل و مولد و شغل مناسب برای همه. افزایش رشد اقتصادی کشورها به حداقل ۷ درصد افزایش سطح بهرهوری حمایت از اشتغال شرافتمندانه، کارآفرینی، خدمات کوچک و متوسط و کاهش بیکاری و ریشهکنی کار اجباری و بردهداری نوین جداسازی رشد اقتصادی از تخریب محیط زیست. دستیابی به اشتغال شرافتمندانه و سودآور برای همه و تحقق دستمزد مساوی برای همه فعالیتهای دارای ارزش یکسان امنسازی فضاهای کار به ویژه برای زنان مهاجر ترویج گردشگری که بتواند به تولید کار و ترویج فرهنگ و تولیدات محلی کمک کند. افزایش ظرفیت مؤسسات مالی داخلی مهمترین اقداماتی که دولتها باید برای تحقق این هدف انجام دهند به این شرح است: تثبیت سرانه رشد اقتصادی متناسب با شرایط ملی، به ویژه حداقل ۷ درصد رشد سالیانه محصول ناخالص داخلی برای کشورهای کمتر توسعه یافته. دستیابی به سطوح بالاتر بهرهوری اقتصادی از راه افزایش تنوع، ارتقای فناوری و نوآوری، از جمله از راه تمرکز بر ارزش افزوده بالا و بخشهای وابسته به نیروی کار. ترویج سیاستهای مبتنی بر توسعه و حامی فعالیتهای تولیدی، ایجاد کار شرافتمندانه، کارآفرینی، خلاقیت و نوآوری، ترغیب به رشد بنگاههای خرد، کوچک و متوسط و رسمیت بخشیدن به آنها از جمله از راه دسترسی به خدمات مالی. بهبود مستمر بهرهوری منابع جهانی در تولید و مصرف تا ۲۰۳۰ و تلاش برای قطع پیوند میان رشد اقتصادی و تخریب محیط زیست در راستای چهارچوب برنامههای ۱۰ ساله تولید و مصرف پایدار به رهبری کشورهای توسعه یافته. دستیابی به اشتغال کامل تولیدی و کار شرافتمندانه برای تمام زنان و مردان، از جمله برای جوانان و افراد دارای معلولیت، و دستمزد برابر برای کار با ارزش یکسان تا ۲۰۳۰. کاهش چشمگیر نسبت جوانان بیکار، تحصیل نکرده یا آموزش ندیده تا ۲۰۲۰. اتخاذ تدابیر فوری و مؤثر برای ریشهکن ساختن کار اجباری، پایان بخشیدن به بردهداری نوین و قاچاق انسان، تأمین ممنوعیت و حذف بدترین اشکال کار کودک شامل جذب و استفاده از کودکان سرباز؛ همچنین تا ۲۰۲۵ پایان بخشیدن به کار کودکان در تمامی اشکال آن. حمایت از حقوق کار و ترویج محیط کاری امن و ایمن برای همه کارگران، از جمله کارگران مهاجر، به ویژه زنان مهاجر و آنانی که به کارهای پرخطر مشغولند. طراحی و اجرای سیاستهایی برای ترویج گردشگری پایدار تا ۲۰۳۰ که ایجاد شغل نموده و فرهنگ و محصولات محلی را رواج دهد. تقویت ظرفیت مؤسسات مالی محلی به منظور تشویق و توسعه دسترسی به خدمات بیمه، مالی و بانکداری برای همه. افزایش حمایت «کمک به تجارت» برای کشورهای در حال توسعه به ویژه کشورهای کمتر توسعه یافته، از جمله به وسیله «چهارچوب ارتقا یافته یکپارچه برای کمک فنی مرتبط با تجارت به کشورهای کمتر توسعه یافته». توسعه و عملیاتی کردنِ راهبردی جهانی برای اشتغال جوانان و اجرای «پیمان جهانی مشاغل» سازمان بینالمللی کار تا ۲۰۳۰. کمبود مداوم فرصتهای شغلی مناسب، سرمایهگذاریهای ناکافی و تقاضای پایین، پایه قرارداد اجتماعی در جوامع دموکراتیک -که همه باید در این پیشرفت سهیم باشند- را از بین میبرد. با وجود اینکه رشد متوسط سالانه سرانه تولید ناخالص ملی در جهان هر سال افزایش مییابد، همچنان کشورهایی در دنیای در حال توسعه هستند که نرخ رشدشان را کند میکنند و از هدف نرخ رشد ۷ درصدی تعیین شده برای سال ۲۰۳۰ دور میشوند. در حالی که میزان اشتغال کم میشود و نرخ بیکاری بالا میرود، معیارهای زندگی با توجه به مواجب و حقوق پایین، کاهش پیدا کردهاند. جامعه به عنوان یک مجموعه زمانی سود میکند که همه افراد با بهرهوری برای رشد کشور تلاش کنند. اشتغال سودآور و «شغل مناسب» دو عنصر کلیدی برای رسیدن به جهانیسازی عادلانه و کاهش فقر هستند. همچنین، بیکاری میتواند باعث آشوب و اختلال در آرامش شود؛ البته اگر کسی آن را مطرح نکرده باشد. شغل مناسب به معنای فرصت شغلی برای همه با درآمد مناسب و سودآوری، امنیت در فضای کاری و حفاظت اجتماعی خانواده، چشمانداز بهتری برای پیشرفت فردی و یکپارچهسازی اجتماعی است. همچنین بسیار مهم است که زنان و مردان در محیط کاری از فرصتهای یکسانی برخوردار باشند. رشد اقتصاد پایدار نیازمند این است که جوامع شرایطی را فراهم کنند تا افراد بتوانند مشاغل باکیفیتی داشته باشند که باعث تحریک اقتصاد بدون ضرر زدن به محیط شوند. فرصتهای شغلی و شرایط کاری مناسب نیز برای جمعیت کارمند نیاز است. همچنین نیاز دسترسی بیشتر به خدمات مالی برای مدیریت درآمدها، انباشتن داراییها و سرمایهگذاریهای ثمربخش وجود دارد. تعهدهای بیشتر به تجارت، بانکداری و زیرساخت کشاورزی نیز به افزایش بهرهوری و سودمندی و کاهش بیکاری در فقیرترین مناطق دنیا کمک میکند. رشد اقتصادی به بیانی ساده عبارت از افزایش ظرفیتهای اقتصاد کشور برای تولید کالا و خدمت طی یک دوره زمانی معین است. اهمیت هدف هشتم از آنجایی است که تحقق سایر اهداف توسعه پایدار به طور مستقیم در گرو تحقق این هدف میباشد. کاهش رشد اقتصادی، عوارض مختلفی در پی خواهد داشت که مهمترین آنها، افزایش نرخ بیکاری، کاهش درآمد سرانه، کاهش درآمدهای دولت و افزایش فاصله با سایر کشورها است رشد اقتصادی و بیکاری رابطهای مستقیم دارند. اشتغال و رشد اقتصادی نقش مهمی در مبارزه با فقر دارند. ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر حق بر برخورداری از شرایط کاری مناسب و مطلوب را مورد تأکید قرار میدهد. طبق این ماده: هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و آزادانه شغل خویش را انتخاب کند، شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و سزاوار حمایت در برابر بیکاری است. هر انسانی سزاوار است تا بدون هیچ تبعیضی برای کار برابر، مزد برابر دریافت نماید. هر کسی که کار میکند سزاوار دریافت پاداشی منصفانه و مطلوب برای تأمین خویش و خانوادهٔ خویش موافق با کرامت انسانی باشه. اصل بیست و هشتم قانون اساسی ایران نیز میگوید که هر کس حق دارد شغلی را که میخواهد و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست انتخاب کند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید. همچنین طبق اصل بیست و نهم، برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، درراهماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی-درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یکایک افراد کشور تأمین کند. اصل بیست و ششم نیز میگوید که احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناختهشده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. علاوه بر این، در کنوانسیونهای بینالمللی به ممنوعیت بردهداری، کار اجباری و قاچاق افراد نیز اشاره شده است. مطابق با ماده۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچ احدی نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشته شود و بردگی و دادوستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی باید بازداشته شده و ممنوع شود. ماده۶ کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان نیز به صراحت بر ممنوعیت بردهداری، کار اجباری و قاچاق افراد تأکید میکنند. ماده۶ قانون کار نیز بردگی را ممنوع و اعلام میکند. اصل بیست و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اجبار افراد به کار معین و بهرهکشی از دیگران ممنوع و مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان سبب امتیاز نخواهد بود و همه افراد اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و هر کس حق دارد شغلی را که به آن مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. حقوق برابر برای زنان در رابطه با اشتغال و ممنوعیت تبعیض جنسیتی در حقوق کار موضوع دیگری است، اصل بیستم قانون اساسی ایران بیان میدارد که همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. نیز حقوق زن را مورد تأکید قرار داده و میگوید که دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او را ایجاد نماید. به طور خلاصه میتوان گفت که روشهای اصلی دستیابی به هدف۸ عبارتند از: ترویج رشد اقتصادی پایدار؛ بهبود بهرهوری منابع در تولید و مصرف؛ اشتغال کامل و کارآمد و کار مناسب برای همه؛ ریشهکن کردن کار و قاچاق اجباری و کودک؛ حفاظت از حقوق کارگران از جمله کارگران مهاجر؛ و در نهایت افزایش دسترسی به خدمات مالی. دستیابی به اشتغال شرافتمندانه، کامل و سودآور برای همهٔ زنان و مردان، از جمله برای جوانان و معلولان و همچنین تحقّق پرداختهای مساوی برای فعالیتهای کاری دارای ارزش یکسان سالیان سال است که زنان در کنار مردان در جامعه نقشی پررنگ بر عهده دارند و توانستهاند با شغل و فعالیت و تأثیرگذاری بر رشد و توسعه اقتصادی جایگاه مطمئنی در سراسر دنیا برای خود ایجاد کنند، هر چند از نظر میزان درآمد و مزایای شغلی همچنان چندین قدم از مردان عقبتر مانده و شرایط برابری با مردان ندارند. زنان نه تنها از محدودیتهای فضای کاری رنج میبرند، بلکه نابرابری حقوق و مزایا با وجود کار یکسان دردی است که برای آنان بسیار آزاردهنده است. هر چند زنان نیز برای ورود به عرصه کار و رفع نیازهای مادی خود مجبور به تن دادن به نابرابریهای شغلی چون دریافت دستمزد پایینتر بودند و همین امر با گذشت زمان به رویهای عادی تبدیل شده است. پرداخت دستمزدها و مزایای کمتر به زنان شاغل، آن هم در شرایطی که شاهد افزایش حضور زنان تحصیلکرده در جامعه هستیم و این مسأله با کمبود اشتغال نیز همراه شده است، موضوعی که در عین حال باعث سرخوردگی و ناکامی زنان شاغل میشود. البته میتوان از نگاه دیگری به این موضوع نیز نگاه کرد؛ موضوعی که در کارگران و قشر متوسط جامعه بیشتر وجود دارد. زنانی هستند که پابهپای مردان در کارخانهها، کارگاهها و شرکتهای مختلف کار میکنند، در صورتی که میزان درآمد آنها با همان مردانی که کنارشان کار میکنند، یک اندازه نیست. بسیاری از این زنان، زنان سرپرست خانواده هستند و متأسفانه باید با درصد قابل توجهی دستمزد کمتر یک تنه خانواده را بچرخانند و در کنار آن به وظایف مادری خود نیز برسند. دستمزد زنان در ایران مانند سایر نقاط جهان کمتر از مردان است. این تفاوت تبعیضآمیز در بخش دولتی و خصوصی نشانههای متفاوتی دارد. زنان به دلیل مختصات زیستشناختی و جسمی چون پتانسیل بارداری معمولاً سختتر استخدام میشوند و در صورت استخدام دستمزد پایینتر و امنیت شغلی کمتری دارند. تقسیم کار جنسیتی و محدودیتآفرینی نقشهای وابسته به زنان میتواند دلیل دیگری برای تفاوت نرخ دستمزد زنان و مردان باشد. از آنجا که زنان به طور تاریخی و سنتی مسئول کار خانگی، تربیت فرزندان یا مراقبت از سالمندان شمرده میشوند، بنا بر فشارهای هنجاری جامعه وادار میشوند که برای ساعات مشخص و کوتاهتری کار کنند، کمتر دور از محیط خانواده باشند و یا مأموریتهای کمتری را بپذیرند. خشونتهای جنسیت محوری است که زنان در محل کار با آن مواجه میشوند. این خشونتها باعث میشوند که زنان مایل نباشند در محیطهای جدید مشغول به کار شوند یا به دستمزد پابین رضایت بدهند اما در جایی که احساس امنیت بیشتری دارند، کار کنند. ایجاد فرصتهایی که افراد جوان بتوانند شغلی مناسب داشته باشند نیاز به سرمایهگذاری در آموزش و تعلیم با بیشترین کیفیت، ایجاد مهارتهایی بر اساس نیاز بازار کار در جوانان، بهرهمندی آنها از محافظت اجتماعی و خدمات ساده بدون توجه به نوع قراردادشان دارد؛ همچنین تراز کردن میدان برای اینکه جوانان مشتاق بتوانند به مشاغل سودآور بدون توجه به جنسیت، میزان درآمد و پیشزمینه اجتماعی-اقتصادیشان، دست پیدا کنند. دولت میتواند برای رسیدن به نظامهای اقتصادی پویا، پایدار و مردم-محور با اشتغالزایی برای جوانان و توانمندسازی اقتصادی زنان و ایجاد شغل مناسب برای همه، تلاش کند. مسئولین و اجتماعات محلی میتوانند با برنامهریزی برای شهر و توافقهای مردمشان، به پرورش پیوستگی جامعه و تحریک نوآوری و اشتغالزایی برسند. بیکاری امروزه به معضل اصلی کشور تبدیل شده است. این مشکل به صورت تقریبی همه خانوادهها را درگیر کرده است. کمتر خانوادهای وجود دارد که این روزها دغدغه اشتغال فرزندان خود را نداشته باشد. اکثر جوانان این روزها برای فرار از بیکاری یا به سمت تحصیل در مراتب بالاتر علمی هستند و امید دارند که در مرحله بعدی در صف جویندگان کار نباشند و شغل مورد نظر خود را پیدا کنند. تعداد دیگر از جوانان که هم توان مالی برای ادامه تحصیل را ندارند و هم شرایط معیشتی برای آنها به گونه ای است که ضرورت کسب درآمد را میطلبد، وقتی کار مناسبی متناسب با شرایط خود پیدا نمیکنند به سمت مشاغل کاذبی مانند راننده آژانس یا تاکسیهای اینترنتی و دستفروشی میروند.
بخش۳: آقای میلاد ترغیبی سخنرانی خود را با موضوع ادیان واقوام (آتئیسم در ایران) ایراد کردند: مقدمه: انسانها روزگاری در طبیعت خشن به مانند سایر جانداران کره زمین زیست داشته و به حیاط خود تا به امروز چالشهای زیادی را پشت سر گذاشته است. تکامل انسان و برتری گونه انسان خردمند نسبت به سایر گونههای انسانی و دیگر جانداران در طول هزاران سال به دلیل رشد بسیار زیاد قشر جلو پیشانی این فرصت را برایش فراهم آورد که سلطه بیچون و چرای خود را بر نژادهای دیگر انسانی و جانداران کل کره زمین اثبات و حتی تعدادی از گونههای مختلف را به علت زیادهخواهی به نابودی بکشاند. قشر جلو پیشانی این قدرت را در انسان به وجود آورد که در مورد خویش دروننگری کند و سؤالات زیادی را برای او مطرح کرد که این سؤالات را قشر جلوی پیشانی به قسمتی از مغز به اسم قشر سینگولیت قدامی داده مغز را مجبور میکند که به دنبال جواب باشد. همین رشد ناگهانی از اصلیترین عواملی بود که باعث شد انسان خردمند خود را از چمنزارهای آفریقا به آسمانخراشهایی در سراسر کره خاکی منتقل کند. اهمیت قشر جلو پیشانی در این جاست که فشار وارده به مغز را تا جایی به قسمتی از مغز وارد میکند که اگر مغز جوابی برای سؤالات پیش آمده پیدا نکند دچار حالتی میشود که آن را افسانهسرایی مینامند. نتایج به دست آمده چه درست باشد و چه غلط اهمیت چندانی ندارد، در هر دو حالت مغز جوابی برای سؤال پیدا کرده است. یکی از این نتایج غلط که بشر به آن دست یافت در مقایسه با حیوانات بود که خود را دارای روحی جدا از آنها میدانست و تا زمانی که مشخص نشد که نتایج غلط به دست آمده انسانها به دنبال سلسله مراتب میگشتند و همین باعث شد تا انسان بر همین فکر و باور غلط باقی بماند. در نتیجه این باور غلط یا افسانهسرایی خدا را آفرید و خودش را دستساز خدا کرد و گفت من را خدا جداگانه در روز ششم خلقت از خاک رس ساخته و آن قدر غرور به او دست داد که گفت مخلوقات دیگر خدا منجمله شیطان که باز هم زاده تفکر خودش بود باید در مقابل او سجده کنند. این فکر و باور غلط برای انسان کافی نبود و تا قبل از کپرنیک بر این باور بود که زمین مرکز عالم و بشر در مرکز این هستی قرار دارد. این خودخواهی در بشر تا زمانی ادامه پیدا کرد که علم ثابت کرد نه تنها انسان در مرکز عالم نیست بلکه در ادامه سایر جانوران بر روی زمین در اثر دگرگونش (تکامل) به وجود آمده است. تعریف و ریشهها: تاریخچه: ریشه کلمه آتئیسم به زبان یونانی باستان بازمیگردد. در این زبان کلمه (ἄθεος) آتئوس به معنی «بدون خدا(یان)» برای تحقیر کسانی که پرستش خدایان مورد قبول جامعه را رد میکردند، استفاده میشد. کلمه آتئیسم با کاربرد فعلی در قرن ۱۶ میلادی برای اولین بار به کار گرفته شد. پس از رواج آزاداندیشی و شکگرایی علمی و در نهایت نقد ادیان، از این کلمه نیز به طور محدودی استفاده گردید. برای اولین بار در قرن هجدهم، در جریان عصر روشنگری، افرادی خودشان را علناً آتئیست خطاب کردند. انقلاب فرانسه، و آتئیسم بیسابقهای که به همراه آن آمد، نخستین جنبش سیاسی مهم در تاریخ که هدف آن برتری عقل بشر بود به حساب میآید. آتئیست به مانند ادیان یک چهارچوب محدود ندارد. به زبان عملی میتوان گفت ایدئولوگ نیست. بر خلاف تمام ادیان چندخدایی و تکخدایی که ایمان به خدا و خدایان اولین گام برای پیوستن به آنها میباشد، آتئیست بودن نه تنها هیچ ایمانی را برنمیتابد بلکه اختیار این را در قوانین اثبات شده علمی و روزمره شک، آنها را تشریح و رد کند و برای این کار خود جایزهای به نام نوبل دریافت کند. ایدئولوژی: مجموعهٔ سامانمند باورها و اندیشههای ثابت سیاسی و اجتماعی از جمله سیستمهای فکری، فلسفی و مذهب که فرد، گروه یا جامعه دارد و در تعیین خط مشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی-اجتماعی مؤثر است. خاصیت ایدئولوژی: دفاع از ریخته شدن خون، بدون اینکه ذرهای در شرافت، وجدان و اخلاقش تغییری ایجاد شود و دردی احساس کند. تعریف اعتقاد پذیرفتن چیزی بدون دلیل عقلی و صرفاً با احساس. رشد خداناباوری در سایه سرکوب حکومت اسلامی ولایت فقیه: در عصر حاضر و به لطف تکنولوژی و علم و آموزش در زمینههای و علوم مختلف موج گذر از موهومات گذشته بر جهان حاکم شده که دکانداران دین در کشورهای با حکومت دینی دیکتاتوری به مانند جمهوری اسلامی، قدرتی در برابر این موج برای مقابله ندارند ولی همچنان به سرکوب افراد جامعه میپردازند غافل از اینکه حقیقت را نمیتوان با کشتن و خونریزی ثابت کرد. سرکوب و زندانی کردن افراد خداناباور در طول ۴۳ سال حکومت جمهوری اسلامی نه تنها تعداد این افراد را کاهش نداده بلکه بیش از نیمی از جامعه ایران را از دین اسلام خارج و به خداناباوری و ندانمگرایی و دیگر باورها شخصی سوق داده است. در این مورد به آماری که از مؤسسه گمان در خرداد ماه سال ۱۳۹۹ ثبت شده اشارهای خواهم داشت. در این نظرسنجی بیش از ۵۰ هزار پاسخدهنده شرکت کردند و حدود ۹۰٪ پاسخدهندگان ساکن ایران بودهاند. حدود نیمی از جامعه اظهار داشتهاند که از دینداری به بیدینی رسیدهاند. نتایج نظرسنجی نشان میدهد که حدود ۶۱٪ افراد جامعه در خانوادههای «خداباور و مذهبی» و ۳۲٪ جامعه در خانوادههای «خداباور اما غیرمذهبی» بزرگ شدهاند. کمتر از ۳٪ جامعه در خانوادههای «خداناباور» یا «ضدمذهبی» رشد کردهاند. بیش از ۷۳٪ جامعه مخالف حجاب اجباری هستند. آنچه که در این نمودار به وضوح دیده میشود. رشد روز افزون خدا ناباوری در ایران و به خصوص در بین جوانانی میباشد که علاقهمند به وجود حقیقت هستند تا وعدههای بدون دلایل محکم و تنها بر پایه اعتقاد که در زندگی بعد از مرگ در ادیان به آن اشاره شده است. این آمار در حالی به دست آمده که آخرین نظرسنجی که در این سطح انجام شده به سال ۱۳۵۴ و قبل از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران برمیگردد که ۹۴ درصد از شرکتکنندگان در آن نظرسنجی خود را نمازخوان معرفی میکنند. علل خدا ناباوری: دلایل گوناگونی در ایران برای عدم باور به خدا و ادیان در چهار دهه گذشته وجود دارد به صورتی که نمیتوان پاسخ مشخصی برای این سؤال در نظر گرفت. با وجود تعداد قابل توجه آتئیست در جهان و در بین اقوام ایرانی شاید به ندرت بتوان دو آتئیست را با خصوصیات یکسان پیدا کرد، این بدان علت است که آتئیست بودن هیچ خط مشی و دستور یکسانی را برنمیتابد و بر خلاف ادیان که کتاب و دستورات مشخصی دارند، هیچ کتاب و منبع مشخصی برای مجموعه آتئیست وجود ندارد. دلایل شخصی و منحصر به فردی و گاهی تجربیات باعث این عدم باور به وجود قدرت متافیزیکی میشود. هر چند دلایل این عدم باور در یک شخص آتئیست شاید برای شخص آتئیست دیگر بی معنی باشد، ولی نتیجه یک چیز مشخص میباشد، عدم باور به قدرت متافیزیکی به نام خدا یا خالق و وجود دنیای بعد از مرگ از جمله عوامل مهمی که میتوان به آنها اشاره کرد به شرح زیر میباشد: ۱.وجود ادیان مختلف و مذاهب و فرقهها: بسیاری از کسانی که به خدا ناباوری روی میآورند در خانوادههای مذهبی رشد میکنند و تحت تأثیر خانواده و محیط به این نتیجه میرسند که دین و مذهب آنها برترین در بین کل ادیان و مذاهب میباشد و راه سعادت و خوشبختی همانی است که طبق تکرار و عادت والدین و محیط اطراف وی انتخاب شده است. ولی به مرور زمان و با دسترسی به منابع گوناگون در عصر ارتباطات این امکان را به شخص میدهد که قوانین دین و مذهب خود را با ادیان و مذاهب دیگر مقایسه و از دین خود به دلیل سطح آگاهی بالاتر نسبت به آن و شاید دستورات نامنطبق با عصر حاضر از دین خود خارج و به قدرت متافیزیکی به نام خداناباور شود. ۲.پیشرفت علم و دسترسی آسانتر به منابع: پیشرفت در علوم گوناگون و بخصوص در علومی همچون ژنتیک، زیستشناسی، زمینشناسی، نجوم و سایر شاخههای مختلف علم باعث شده که مردم جامعه ایران و بخصوص جوانان و نوجوانان علاقه زیادی به علوم گوناگون پیدا کنند. این امر بدون وجود علم ارتباطات میسر نمیشد، بیشتر این دسترسی در قالب کتابهای الکترونیکی یا همان ایبوکها میباشد. در بین ایرانیان آثار نویسندگانی به مانند ریچارد داوکینز، زیستشناس مشهور بریتانیایی، دنیل دنت، ﺳﻢ ﻫﺮﯾﺲ، ﮐﺮﯾﺴﺘﻮﻓﺮ ﻫﯿﭽﻨﺰ به گسترش روزافزون بیخدایی در ایران منجر شده است. این نوع بهرهمندی از علم و شناخت و آگاهی بیشتر مردم جامعه نسبت به جهان پیرامون و همچنین یافتن پاسخهای معقولتر، کابردی و از همه مهمتر قابل آزمایش به دفعات زیاد و دریافت جوابهای یکسان نسبت به پاسخهای تخیلی و گاه کودکانه در کتابهای دینی شخص را وادار میسازد که علم را انتخاب و زندگی شاید هر چند کوتاه خویش را بر پایه آن بنا کند. در اصطلاح به این نوع خداناباوری، آتئیست علمی میگویند. ۳.تجربیات آزاردهنده از دین و مجریان آن: از آنجایی که ادیان دارای قوانینی هستند که به دلیل گذشت زمان تاریخ مصرفی برای آنها باقی نمانده، قرار دادن آنها و اجرای آن برای مردم به عنوان قوانین و مقررات بر جامعه مدرن انسانی قرن ۲۱ کاربردی نیست. به دلیل وجود احکام وحشیانه و غیر انسانی مانند اعدام و سنگسار و شلاق به دلایلی هر چند عادی به مانند مصرف مشروبات و یا خوردن چیزی در ملاء عام در ماه رمضان در دین اسلام انسان را از مایحتاج روزانه خود محروم میکنند و فرد یا افرادی که این قوانین بر آنها اجرا میشود یا در ملاء عام میبینند دین خود را مورد انتقاد قرار میدهند و به تدریج اعتقاد خود نسبت به دین و به طبع آن باور به خدای خویش از دست میدهد. ۴.چراهای نوین فلسفی: از گذشتههای بسیار دور، خداباوران برای اثبات وجود خداوند یا خدایان از برهان و استدلالهای فلسفی استفاده میکردند. که از مهمترین آنها میتوان به برهان نظم و برهان علیتهای فلسفی اشاره کرد، برهان و یا بهتر بگوییم مغلطههایی که پیچیدگی جهان هستی را به یک ناظم و یا پیدایش جهان را به یک خالق نسبت میدهند. برهانهای فلسفی و علمی که برای رد این ادعا ارائه شد، بسیاری از روشنفکران دینی را نسبت به عقاید و باورهای خود دچار شک و تردید کرده است که این موضوع نیز خود دلیلی برای رد و انکار وجود خدا میشود. مهمترین نکتهای که باید آن را در نظر گرفت این است که عدم اعتقاد به خدا و ناباوری به صورت پیش فرض موضع تمامی انسانهاست. هیچ انسانی با باور و اعتقاد زاده نمیشود بلکه این فرهنگها، آداب، رسوم و نحوه آموزش و پرورش یک انسان است که این باورها و اعتقادات را در آن شکل میدهد و در نتیجه توجیه خداناباوری و عدم اعتقاد به خدا بر عهده یک آتئیست نیست بلکه وظیفه یک خداباور و انسان مؤمن و دیندار است که باورش به خالق و آفریننده را توضیح و معقول نشان دهد در غیر این صورت باید خداباوری را بیاساس و حتی نامعقول در نظر گرفت. بنابراین به جای اینکه چرا مردم اعتقادشان را به خدا از دست میدهند؟ بهتر است این سؤال را مطرح کنیم که “چرا مردم وجود یا خالق فراطبیعی را باور میکنند؟” ۵.جرم اندیشه خود مرگ است: ارتداد چیست؟ ارتداد در لغت به معنی مرتد شدن، الحاد و یا کافر شدن است و به طور کلی اگر شخصی از دین اسلام خارج شود و به خداناباوری (آتئیسم) و یا حتی سایر ادیان روی آورد به او مرتد یا کافر گفته میشود. انواع ارتداد از دیدگاه فقیهان اسلام: ارتداد در اسلام به دو دسته تقسیم میشود: دسته اول کسانی هستند که از پدر یا مادر مسلمان متولد شده باشند و بعد از بلوغ از اسلام خارج شوند که به این دسته مرتد فطری میگویند. دسته دوم کسانی هستند که از پدر و یا مادر کافر (منظور از کافر مسیحیان، یهودیان، … و تمام اشخاص غیر مسلمان است) متولد شوند و بعد از گرایش فرد به اسلام، دوباره از اسلام خارج شود که به این دسته مرتد ملی میگویند. برای مثال فرد مسیحی به اسلام روی آورد و دوباره به مسیحیت برگردد. چگونگی ارتداد: اگر شخص عاقل مسلمان به سن بلوغ رسیده باشد و با قصد و اختیار خود هر یک از موارد زیر را انجام دهد، مرتد خواهد شد.-انکار یکی از اصول دین اسلام (توحید، نبوت، معاد و …)- انکار ضروریات دین اسلام مانند نماز، روزه، حج و یا امامت (برای مسلمان شیعه)- دشنام و یا تمسخر کردن خدا، پیامبر، ملائکه، کتابهای آسمانی و یا هر یک از ضروریات دین-شهادت دو مرد بر ارتداد یک شخص. حکم ارتداد در اسلام بر پایه منابع فقهی مسلمانان، در صورتی که فرد مرتد مرد باشد میبایست کشته شود و اگر مرتد زن باشد باید زندانی شود تا زمانی که بمیرد یا اینکه توبه و ابراز پشیمانی نماید (در اینجا باید توجه شود که صدور این حکم به دلیل احترام به زن نیست و تنها دلیل آن ناقصالعقل شمردن زن میباشد). ارتداد باعث نجاست فرد مرتد میشود و هیچ یک از مسلمانان اجازه ازدواج با او را نخواهد داشت، حتی اگر فرد بعد از عقد ازدواج مرتد شود، ازدواج او باطل خواهد بود و حق حضانت فرزندان خود را نخواهد داشت و میبایست مهریه را پرداخت نماید. همچنین اموال فرد مرتد نیز تصرف خواهد شد. در سالهای اخیر با توجه به رشد گسترده آتئیست یا خداناباور در بین اقوام مختلف ایران و رصد اطلاعاتی و کنترل افراد درون مرزهای ایران توسط نهادهای دولتی از جمله وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی متأسفانه تعداد زیادی از این افراد یا به چوبه دار سپرده شدند یا به حبسهای بلندمدت محکوم شدهاند و در برون مرز نیز به صورت وحشیانهای توسط باندهای تبهکار در خدمت جمهوری اسلامی حذف میشوند. در تازهترین مورد یوسف مهرداد و سید صدرالله فاضلی زارع از جمله کسانی هستند که به جرم توهین به پیامبر اسلام یا “سبالنبی” به اعدام محکوم شدهاند و حکم اعدام آنها در اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ به آنان ابلاغ شده است. سینا دهقان و محمد نوری به همراه چند تن دیگر از دوستانشان که در شبکه اجتماعی لاین فعالیت داشتند، از کسانی هستند که در سال ۱۳۹۴ دستگیر و محکوم به اعدام شدند که خوشبختانه به دنبال تلاشهای جهانی برای لغو حکم اعدام سینا دهقان و محمد نوری توسط فعالین و نهادهای حقوق بشری حکم اعدام لغو ولی متأسفانه به حبس بلندمدت ۳۰ سال محکوم شدند. از موارد ترور آتئیست در برونمرز میتوان به ارسلان رضایی مدیر کانال تلگرامی خرافاتکده ساکن کشور ترکیه اشاره کرد که در آذر ماه سال ۱۳۹۹ با ضربات چاقو در خانه شخصی خویش توسط نیروهای ترور جمهوری اسلامی به قتل رسید.
بخش۴: آقای اسفندیار سنگری سخنرانی خود را با موضوع اقوام ایرانی ایراد کردند: در عصر حاضر ” قومیت” چهارچوبی مستقل است که در قالب آن زبان، موسیقی، لباس، غذا، هنر و ادبیات محلی معنادار میشود و هویت قومی به متغیری مستقل در سیاست داخلی، منطقهای و بینالمللی تبدیل میگردد. کشورهای خاورمیانه که در طول تاریخ حملات اشغالگرانه، استعمار، مهاجرت و غیره را تجربه کردهاند و مرزهای جغرافیایی خود را نه بر اساس گروههای قومی مختلف خود، بلکه بر مبنای اشغال و استعمار ترسیم کردهاند. ایران نیز به عنوان جزئی از منطقه خاورمیانه از قدیمالایام کشوری با اقوام متنوع و سرشار از فرهنگها، شیوههای زیستی، ادیان و زبانی مختلف بوده است. بررسی تاریخ سیاسی و اجتماعی و تحولاتی که در کشورمان ایران به وقوع پیوسته گویای آن است که مناسبات میان اقوام و حکومتهای وقت به ویژه در تاریخ معاصر ایران با فراز و نشیبهای زیادی مواجه بوده است. وقتی در درون یک کشور چند قومی و با نظامی متمرکز، یکی از اقوام، حاکمیت دولتی را در دست میگیرد، مؤلفههای قومی “قوم حاکم” تسلط پیدا میکند و در مقابل، تلاش اقوام دیگر در حفظ و نگهداری فرهنگ، زبان، اقتصاد، آداب و رسوم و دیگر زمینههای هویتی خویش، کشور را دچار چالشهایی میکند. در چنین وضعیتی اقوامی که از نشر فرهنگ و آداب و رسوم و خواستههای اجتماعی خود به گونههای مختلف با محرومیت و محدودیت مواجه شوند، نارضایتیهای خود را از حاکمیت و قوم حاکم بصورت پنهان و یا آشکارا بروز میدهند. سالهای بعد از انقلاب مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان سردار سپه، سالهای بعد از ۱۳۲۰ تا کودتای ۱۳۳۲ و دو سال نخستین انقلاب ۱۳۵۷ در تاریخ معاصر ایران سرشار از تنشهای سیاسی به همراه سرکوب وسیع بود. چهار دهه از انقلاب ۱۳۵۷ میگذرد با این حال از شدت و حدت مناقشه بر سر مطالبات و خواستهای قومی و چیستی هویت ملی نه تنها کاسته نشده است که شاهد وضعیتی هستیم که میتوان آن را «هویت ملی در بحران» نامید. بحران قومی و هویت ملی مناقشهای که به آسانی و آزادی فکری کامل نمیتوان وارد آن شد، آنچنان که بدون برچسبهای سیاسی و هویتیایی مانند «خائن»، «ایرانستیز»، «ضد ایران» یا «تجزیهطلب» بتوان گفتمان مسلط هویت ملی را به پرسش گرفت و از مطالبات اقوام و ملل ایران سخن گفت. در ادامه، بطور کوتاه به وقایع و تنشهای قومی، پس از سال ۱۳۵۷ اشاره میکنم، کردستان: در دی ماه ۱۳۵۷ تنها کمتر از یک ماه قبل از به روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی در پیامی به مردم کردستان گفت: «من به دهقانان و کشاورزان محترم تذکر میدهم که گول تبلیغات بیاساس را نخورید. وحتما بدانید که حال همه طبقات و اقشار در حکومت اسلامی مثل زمان حکومت پهلوی نیست که در آن همه را از هستی ساقط نمود.» با این حال این وعده چندان به درازا نکشید و تنش میان نیروهای آزادیخواه و قوم کرد و دولت انقلابی از همان روزهای بعد از به روی کار آمدن جمهوری اسلامی آغاز شد. مذاکرات میان نیروهای کرد و نمایندگان دولت جمهوری اسلامی به نتیجه مشخصی نرسید چرا که دیدگاه احزاب و قوم کرد نسبت به آنچه هویت ملی خوانده میشد عمیقاً متفاوت از تفکر دولت و حکومت جمهوری اسلامی بود. نیروها و اقشار کرد میاندیشیدند که پس از انقلاب ۵۷ قرار است، برداشت باستانگرایانه و آریایی از هویت ملی، جایش را به برداشتی، دموکرات از هویت ملی بدهد که در آن اقوام از خودمختاری منطقهای و حق آموزش به زبان مادری برخودار باشند و برابری حقوق شهروندی و رفع تبعیضهای اقتصادی و رفاهی در اولویت قرار گیرد. با این حال نیروهای انقلابی حکومت، بطور بنیادی با این دیدگاه مخالف بودند. برچسب «تجزیهطلبی» سادهترین و در عین حال کاراترین سازهای بود که برای حذف نیروهایی که از مطالبات قومی سخن میگفتند در این دوره بکار گرفته شود . آیتالله خمینی فرمان جهاد برای حمله به کردستان را صادر کرد و جنگ داخلی در این منطقه تا سال ۵۹ ادامه یافت. در ترکمن صحرا نیز بعد از انقلاب، مطالبات و خواستهای قومی با خشونت دولت و حکومت وقت پاسخ داده شد. آیتالله خمینی برای مقابله با شوراهای خلق ترکمن چنین دستوری صادر کرد: “به مسلمین واجب است آنها را دفع کنند ولو به قتل آنها منجر شود”. همچنین در خوزستان نیز درگیریها منجر به اعزام هیأتی با عنوان «هیأت ۳۰ نفره اعزامی خلق عرب مسلمان ایران» به تهران شد که مطالبات ۱۲ بندی آنها از جمله رسمی شدن زبان عربی و تغییر نام خوزستان بود که مورد قبول قرار نگرفت و باعث درگیریهایی در خوزستان بویژه در شهر خرمشهر شد که دهها کشته و زخمی بر جای گذاشت. در آذربایجان فعالیتهای حزب جمهوری خلق مسلمان ایران در تبریز که حول شخصیت آیتالله شریعتمداری شکل گرفته بود، بویژه در اسفند ۵۸ در حال گسترش بود که با پیامهای آیتالله شریعتمداری از تبدیل شدن به یک درگیری خشونت بار قومی با حکومت مرکزی جلوگیری شد. اما این جنبش از سویههای قومی خوبی برخوردار بود با این حال گفتمان مسلط «امت اسلامی» در حکومت ایران نقش مهمی در سرکوب اعتراضات و خواستهای قومی آذربایجان در این دوره داشت و با توطئه و فتوی علمای وقت و حذف آیتالله شریعتمداری از مرجعیت عملاً خیزش آذربایجان را به خاموشی کشاند. در بلوچستان نیز گروههای سیاسی مذهبی از جمله حزب اتحادالمسلمین در زاهدان نیز خواستار خودمختاری قوم بلوچ و رسمی شدن زبان بلوچی بودند که این مطالبات نیز پاسخی جز سرکوب از سوی حکومت در پی نداشت. در این ۴ دهه رخدادهای گوناگونی برای اقوام و ملل ایرانی رقم خورده است که بیان این رخ دادها و وقایع در زمان کوتاه نمیگنجد با این حال سایه سنگین این اتفاقات هنوز بر سیاستگذاری دولت مرکزی در استانهایی قومیتی کاملاً مشهود و قابل مشاهده است. از دیدگاه برخی فعالان حقوق قومی و اجتماعی در خصوص واژه “هویت ملی” اینگونه بیان گردیده: هویت ایرانی بیش از یک پاسپورت و شناسنامه بوده، یک احساس اشتراک واقعی در مسیر و سرنوشت سیاسی و اجتماعی کشور که با باقی ایرانیها حتی در دورترین اقصی نقاط جغرافیایی ایران پیوند میدهد، آن چیزی است که همه ما را فارغ از زبان، فرهنگ و دین، که به یکدیگر تأثیرگذار هستیم و نیز ستون اصلی یک ملت واحد، مسئولیت و حس نوعدوستی نسبت به یکدیگر و اقوام دیگر است و نیز تبعیض از سوی حاکمان بین اقوام و ملل ایرانی، تأثیر مستقیم و واضحی بر این احساس دارد و بطبع باعث تضعیف هویت ملی و ایرانی میگردد. واژه “ملیت ایرانی” در واقع همان حس مشترک ایرانی بودن است که جز با عدالت در بین اقوام و اقشار مردم نمیتوان آن را تقویت کرد. متأسفانه در چهار دهه حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی همواره با سرکوب، محاکمه و اعدام به خواستههای حقوقی و بحق دیگر اقوام ایرانی را توجهی نکرده و ندارد. «برای تعدیل مسأله قومگرایی و تقویت هویت ملی ابتدا باید اصول قانون اساسی مانند: اصل۴۸ قانون اساسی که به عادلانه شدن تقسیم و توزیع بودجه در میان استانهای قومی مربوط میشود، اصل۱۵ که به تدریس زبانهای بومی اقوام میپردازد، اصل۱۹ درباره حقوق مساوی همه اقشار جامعه، و اصل۲۸ درباره برابری دسترسی به اشتغال اجرا گردد و نیز اهتمام بیشتری به آزادی سایر ادیان صورت گیرد. همچنین افزایش سرمایهگذاری و اقدامات رفاهی بیشتری در مناطق محروم قومی صورت پذیرد و حتی باید برای مدتی سیاست تبعیض مثبت بر این مناطق در نظر گرفته شود. برخی از فعالان حقوق قومی معتقد هستند که هویت ایرانی باید مورد بازخوانی ساختارشکنانه قرار گیرد و سویههای ایدئولوژیک کنار گذاشته شود و زبان فارسی و مذهب شیعه، مؤلفه هویت ملی در نظر گرفته نشوند، بلکه بر اساس اینکه یک جمعیت واحد که در یک جغرافیا زندگی میکنند که اسمش ایران است و بر اساس حقوق شهروندی این هویت ملی تعریف گردد و توسعه نامتوازن که بخشی از آن به دلیل مؤلفههای قومی است کنار گذاشته شود. به این شکل است که قادر خواهیم بود یک حس تعلق به وطن و میهن را ایجاد و حس هویت ملی را احیاء کنیم . در جمعبندی، بحران هویت ما را به این نتیجه میرساند که تحرک قومی و سازماندهی جنبشهای قومی بیش از هر چیز محصول شکاف هویتی است که بین مرکز “حکومت” و پیرامون “اقشار و اقوام” به دلیل سیاستهای متخذه و قوانین اشتباه از سوی حاکمیت ایجاد میشود. شکاف بین مرکز و پیرامون در صورتی هویتی است که، پیوند با دولت در تعارض با پیوند قومی قرار گیرد و فرد احساس کند که پیوند با دولت با هویت قومی او در تضاد است. در چنین وضعیتی گروههای قومی بطبع برای دفاع از هویت قومی خود گرد هم آمده و در جنبشها و تحرکاتی که به نام قومیت صورت میگیرد شرکت میکنند و نیز این جنبشها میتواند به آسانی به سوی معارضه با کل نظام سیاسی سوق یابد و تغییر حکومت را هدف قرار دهد. در انتهای سخن، به اعتقاد من، ایران آینده وآزاد، راهی ندارد بجز اینکه همه اتنیکها و اقوام و ملل ایرانی، بطور یکسان در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود و کشورشان سهیم گردند در غیر اینصورت در آیندهای نه چندان دور شاهد درگیریهای شدید در تمامی سطوح اقوام ایرانی با حاکمیت و حتی به تجزیه ایران خواهد انجامید.
بخش۵: خانم سحر حاج قادرمرحومی سخنرانی خود را با موضوع نقض حقوق اقوام ایران ایراد کردند: بازداشت شهروندان، صدور احکام حبس و فشار بر دانشجویان از جمله موارد نقض حقوق اقوام گوناگون ایرانی بودند. تشدید فشارها بر علمای دینی و شهروندان بلوچ ادامه پیدا کرده است و فعالان آذری در زندانها همچنان بلاتکلیف هستند. کارشناسان مسائل قومی و ملی ایران در گفتوگو با زمانه، علت تداوم چنین وضعیتی را تبعیض و عدم رسیدگی به خواستههای مدنی مردم میدانند. علیرغم اینکه شماری از شهروندان آذری با قید وثیقه از زندان آزاد شدند، همچنان تعدادی دیگر از فعالان و شهروندان در زندانها بلاتکلیف هستند و فشار بر دانشجویان ادامه دارد. واحد قرباغلی، فعال حقوق بشر در آذربایجان، در رابطه با آخرین وضیعت زندانیان سیاسی و مدنی آذربایجان به زمانه گفت: «از بیست فعال سیاسی و مدنی آذربایجانی از جمله دکتر علیرضا عبداللهی حمید فرجزاده، شهرام رادمهر، آیدین خواجهای، مهندس محمود فضلی، حیدر کریمی، نعیم احمدی، زهرا فرجزاده، یونس سلیمانی، شکرالله قهرمانیفرد، حسن رحیمی بیات، احمد آقایی، بهمن نصیرزاده، بهبود قلیزاده که از اول ماههای سال ۱۳۸۲ بازداشت بودند، در چند روز گذشته با قید وثیقههای بیست میلیونی و بیشتر از زندان تبریز آزاد شدند.» این فعال حقوق بشر در رابطه با اتهامات این شهروندان میگوید: «طبق گفته خانوادهها و وکلا، آنان با اتهاماتی اجتماع و تبانی جهت برهم زندن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و ارتباط با بیگانگان متهم شدهاند.» او ادامه میدهد: «خانواده اکبر آزاد، نویسنده و روزنامهنگار توان تودیع وثیقه سنگین دویست میلیونی را ندارند و وی کماکان در زندان تبریز به سر میبرد.» قرباغلی بر این باور است که این افراد در زندانها مورد شدیدترین شکنجهها قرار گرفتهاند و هم اکنون کوروش مهرعلی بگلی و دکتر لطیف حسنی بیش از شش ماه بدون ملاقات و داشتن وکیل در سلول انفرادی نگهداری میشوند. از سوی دیگر دانشجویان آذری نیز مورد فشار قرار گرفتند. وی به دانشجوی ستارهدار سیامک میرزایی اشاره میکند و میگوید: «این فعال دانشجویی آذربایجانی قبلاً هم در ماههای گذشته دستگیر و بعد از چندین هفته بازداشت و به قید وثیقه از زندان آزاد شده بود، اما دوباره مأموران اداره اطلاعات زمانی که او برای دیدار با خانواده از دانشگاه رشت به منزل پدریاش در پارسآباد مغان رفته بود بازداشتش کردند. میرزایی در کنکور کارشناسی ارشد امسال ستارهدار و از ادامه تحصیل در مقطع فوقلیسانس محروم شده بود.» فشار بر این دانشجو در حالی است که در دانشگاههای تبریز، اردبیل و ارومیه شماری از دانشجویان ستارهدار از تحصیل محروم شدهاند. این فعال مسائل قومی و ملی، علت این فشارها را در نوعی «تبعیض سیستماتیک» میداند و میگوید: «ترکها با توجه به اینکه بیشترین جمعیت نسبت به دیگر اقوام و ملتهای ایرانی را دارند از حق تحصیل به زبان مادری محرومند و حتی یک کتاب درسی به زبان مادری ندارند و از برخورداری رسانهای به زبان مادری محرومند.» او ادامه میدهد: «فعالان آذری که فعالیتشان کاملاً مدنی و به دور از هر گونه خشونت است، وقتی از اصل ۱۵ قانون اساسی سخن به میان میآورند و خواهان آموزش به زبان مادری میشوند، آنان را به تجزیهطلبی متهم میکنند. قرباغلی همچنین به تبعیضهای اقتصادی از سوی دولت اشاره میکند و این نوع تبعیض را عامل شکل گرفتن حرکات اعتراضی عنوان میکند. نقض حقوق بشر در آذربایجان تنها به زندانیان سیاسی و مسائل اقتصادی محدود نشده است. بر اساس گفته کارشناسان آب دریاچه ارومیه نیز طی چهار سال گذشته رو به کاهش رفته و هر سال از سطح آب آن کاسته شده است. این مسئله نگرانی و اعتراض فعالان مدنی و محیط زیست آذربایجان را به دنبال داشته است. آنها تأکید کردهاند در صورت خشک شدن این دریاچه به مرور زمان، زندگی در این مناطق غیر ممکن خواهد شد. در حالی که فشارها بر علمای دینی بلوچ همچنان ادامه دارد، طی روزهای گذشته روزنامه رسالت، مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان را متهم به صدور فتوایی کرد مبنی بر اینکه «اهل سنت از انداختن صدقه در صندوقهای جمعآوری صدقات کمیته امداد امام خمینی خودداری کنند». این خبر از سوی دفتر امام جمعه اهل سنت زاهدان به شدت تکذیب شد. پایگاه اطلاعرسانی سنینیوز که اخبار مربوط به ایرانیان سنیمذهب را پوشش میدهد، این اتهام را واهی و بیاساس و در ادامه فشار بر مولوی عبدالحمید خواند. از سوی دیگر رحیم بندویی، فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل بلوچستان، در گفتوگو با زمانه میگوید، بیشترین بازداشتها و اعدامها در مناطق بلوچستان صورت میگیرد. این تحلیلگر مسائل بلوچستان میافزاید: «ایران با احتساب جمعیت بیشترین آمار اعدام را در جهان دارد و در سطح ایران هم بیشترین اعدامها در میان مردم بلوچ به اجرا در میآید. در مواردی فعالان و شهروندان بلوچ به استانهای همجوار منتقل و در آنجا اعدام میشوند. ما با توجه به اسامی اعدام شدگان که بلوچی هستند، میتوانیم تشخیص دهیم که این افراد بلوچ بودند.» این فعال سیاسی علت بازداشتهای اخیر و تشدید فشارها بر علمای دینی را اعتراضهای مردم این منطقه نسبت به تبعیضهای حاکمیت در حوزههای مختلف عنوان میکند. بندویی میگوید: «با توجه به اینکه زمینه رشد نیروهای مذهبی در مقایسه با نیروهای دموکرات بیشتر بوده، بیشترین فشارها هم اکنون بر فعالان مذهبی است و حاکمیت هر گونه حرکت اعتراضی مردم در بلوچستان را که خواهان حقوق خود باشند در تضاد با خویش میبیند و آنها را سرکوب میکند.» وی در رابطه با خواستههای مردم بلوچ ادامه میدهد: «مردم بلوچستان به شیوههای مدنی خواستار گرفتن حقوقشان در حوزههای فرهنگی، دینی و هنری … هستند. مردم بلوچ خواهان تحصیل به زبان مادری هستند و مسلماً سنیها مانند مردم شیعه برای امامان و مذهب خویش احترام قائلند و در صورت توهین به مقدساتشان واکنش نشان میدهند.» در ادامه نقض حقوق بشر در کردستان، وضعیت جسمانی محمدصدیق کبودوند، رئیس سازمان حقوق بشر کردستان وخیم گزارش شده است. جرس در این زمینه نوشت، وضعیت جسمانی این روزنامهنگار و فعال حقوق بشری زندانی، بسیار وخیم و اضطراری است و مقامات قضایی و مسئولان زندان، نسبت به این مسئله هیچ گونه توجه و واکنشی ندارند. پیشتر پریناز حسنی، همسر این فعال حقوق بشر در رابطه با ملاقات و وضیعت جسمانی وی به زمانه گفته بود: «اجازه ملاقات حضوری به ما داده نشده و با توجه به اینکه کبودوند از بیماریهای قلبی، پروستات و سرگیجه رنج میبرد شدیداً احتیاج به عمل و مراقبت پزشکی دارد و حتی با درخواست مسئولان زندان در این رابطه هم مخالفت شده است.» محمدصدیق کبودوند، مسس و رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به دلیل فعالیتهای حقوق بشری، نوشتن مقاله در زمینه مسائل اجتماعی و تأسیس سازمان غیردولتی دفاع از حقوق بشر کردستان به بیش از ده سال زندان محکوم شده است. او اکنون چهارمین سال است که در زندان به سر میبرد. حکم این زندانی قطعی و درخواست رسیدگی مجدد به آن نیز رد شده است. افشین حسین پناهی که در شهریور ماه سال جاری به دلیل پیگیری پرونده برادرش بازداشت شده بود به یک سال زندان محکوم شد. اعضای خانواده انور حسین پناهی پس از بازداشت وی بارها از سوی نهادهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفتهاند. در روزهای گذشته آژانس خبری موکریان نیز از بازداشت دو شهروند کرد به نامهای محمد مجیدزاده و بهروز تناسبی به اتهام همکاری با احزاب اپوزیسیون کرد خبر داد. در ادامه تبعیضهای قومی و ملی در دانشگاهها، مسئولان دانشگاه شهید بهشتی امسال کمتر از سال گذشته به دانشجویان کرد خوابگاه ارائه کردهاند. مسئولان خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی در اقدامی بیسابقه به دانشجویان کرد اجازه هماتاقشدن در خوابگاهها را نمیدهند. یعنی دانشجویان کرد به هیچ وجه حق ندارند به طور دسته جمعی در یک بلوک ساختمانی و یا در یک طبقه و یا یک اتاق ساکن شوند. برای دانشجویان کرد در خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی محدودیت در رفت و آمد اعمال شده است. تلاش برای تفکیک دانشجویان کرد در دانشگاه در این شرایط صورت میگیرد. بدین ترتیب اقوام گوناگون ایرانی، در هفتهای که گذشت علاوه بر تداوم نقض حقوق انسانی، شاهد بیتوجهی به محیط زیست جغرافیایی هم بودند.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق آزادی تجمع و تظاهرات آغاز گردید: آقای کریم ناصری این طور شروع کردند که دوستان قبل از اینکه بخواهم در مورد این حق اعتراض و حق تجمع و اینکه اصلاً مردم چه حق و حقوقی دارند صحبت کنم میخواهم نگاهی کنم به اعلامیه جهانی حقوق بشر و همینطور به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. ببینیم اصلاً در این مورد چه چیزی نوشته شده است. در ماده ۲۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر به این شکل نوشته شده که هر کس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیتهای مسالمتآمیز تشکیل دهد و هیچ کس را نمیتوان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد و همین مورد هم در اصل ۲۷ قانون اساسی ایران به این شکل نوشته شده که تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حمل سلاح به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است و اصلی که به نظر من برتری دارد نسبت به اصل ۲۷ اصل ۲۶ است برای این که در اصل ۲۶ آمده است که احزاب و جمعیتها و انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی و وحدت ملی موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند و هیچکس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد و یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. این مواردی که خدمتتان عرض کردم روی کاغذ خیلی خوب بود ولی همه این موارد تناقض داشت با اتفاقات سالهای اخیر. یعنی اینکه هم نگذاشتند در اجتماعاتی که خودمان میخواهیم شرکت کنیم و همین که مجبورمان کردند در راهپیماییهایی شرکت کنیم که علاقهای به آن نداشتیم. در تمامی سالهایی که جمهوری اسلامی بوده هیچ وقت قانون اساسی را اجرا نکرده است. همیشه دستگاههای حکومتی معترضان را آشوبگر و آلت دست بیگانگان خطاب میکند و با سلاحهای جنگی دست به کشتار شهروندان ایرانی میزند. شما دوستان در مورد مواردی که در اینجا خدمتتان عرض کردم چه نظری دارید؟ شما فکر میکنید آیا قوانین موجود در مورد حق تجمعات و اعتراضات در قانون اساسی مشکلی دارند که حکومت به آنها عمل نمیکند؟ و تجمع مردم را به رسمیت نمیشناسند؟ و یا اینکه نه حکومت تفسیر دیگری از این قوانین به نفع خودش دارد که طبق قانون عمل نمیکند. چرا جمهوری اسلامی تا این حد از این تجمعات میترسد و به محض اینکه عدهای جمع میشوند و میخواهند حقشان را طلب کنند به این شکل سرکوب میکند؟ اینکه پافشاری مردم با وجود تمام این تهدیدهای حکومتی که متوجه شخص و خانواده آنها میگردد در برآورده شدن خواستههای مردم چقدر کارآمد است؟ آقای امین بلوردی فرمودند در پایان قوانین جمهوری اسلامی تصره یا بندی هست که معاند با اسلام و موازین اسلامی نباشد و آنچه که خودشان دوست دارند تفسیر میکنند. آقای مهران آهنگر فرمودند مردم ایران به خواست و مطالباتشان نرسیدند یعنی این یک معما شده که چرا نباید به این مطالبات دست پیدا کرد. جمهوری اسلامی با ترفندهای مختلف دست روی باورها و اعتقادات مردم دست گذاشته و از آن سوء استفاده میکند. آقای میلاد ترغیبی فرمودند که برای گرفتن حق و حقوق هزینه دارد ولی به نتیجه نرسیده چون متأسفانه هنز منافع شخصی خود را به منافع جامعه ترجیح میدهیم و تنها راه اتحاد بین اقوام و مردم ایران است. آقای شمسیزاده صحبتهای دوستان رو تأیید کردند. خانم مهناز ترابی فرمودند جمهوری اسلامی از آگاه شدن همه مردم میترسد ومیداند که با آگاه شدن مردم امکان انقلابی دیگر خواهد بود.آقای وحید حسنزاده هم آگاه شدن مردم صحبت کردند. در پایان مسئول جلسه: آقای کریم ناصری از همه همکارانی که در این جلسه همکاری کردند: منشی جلسه: خانم نرگس مباشریفر، ضبط صدا: حمید رضایی آذریانی، امین بلوردی بهمن ادمین: وحید حسنزاده ابراهیمی. مهمانان حاضر در جلسه عبارتند از: خانمها و آقایان: صادق فرخی قصرعاصمی، منوچهر شفایی، صادق نوری، صمد جعفری، شهناز عیدان، فاطمه، مریم حبیبی، مهدی کریمی، شهلا شاهسوندی، مصطفی حاج قادر مرحومی، فرهنگ ولی، آراز کرمی، حسین اریس، حسین قاسمی، ایرج دانای طوس، لیلا ابوطالبی آردگانی، لیدا اشجعی، محمدرسول پورتندرست، محمد حوالات، پوریا ترابی، مازیار پرویزی، مینا آقابیگی، محمد فلاحی، محمدحسن حسنزاده، مصطفی قلی بیگی عبدل آبادی، نوید بهداد، پادریک سپنتا، پریسا نیکونام نظامی، سجاد اسدبیگی، مهیار تقیزاده و حسن حمزهزاده.
گزارش سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان دسامبر ۲۰۲۱
کریم ناصری
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان در تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۱، مصادف با ۲۱ آذر ماه سال ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاق زووم مخصوص جلسات این کمیته با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر، علاقهمندان و مهمانان برگزار گردید. نخست مسئول جلسه آقای مهدی افشار زاده ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱:آقای امین ظهیری گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق پیروان ادیان درآبان ماه ۱۴۰۰ را ایراد فرمودند: خبر: به گزارش کمپین فعالین بلوچ، مولانا فضل الرحمن کوهی، روحانی بلوچ محبوس در زندان مشهد به مرخصی استعلاجی اعزام شد.دلیل مرخصی استعلاجی به مولانا کوهی، مشکل کلیوی وی اعلام شده است. خبر: زمان (صاحب) فدایی ، نوکیش مسیحی ایرانی، که 40 سال سن دارد و بیش از سه سال به دلیل رهبری یک کلیسای خانگی، در زندان اوین گذرانده است، دیروز به او گفته شد که برای بار دوم از آزادی مشروط محروم شده است. وی از ژوئیه 2018 در زندان به سر می برد. خبر:رسول حمزه پور روحانی اهل سنت، پس از گذراندن دوران محکومیت سه ماه حبس خود، از زندان نقده آزاد شد. این روحانی اهل سنت در اسفندماه ٩٩، از بابت اتهاماتی، از جمله تبلیغ علیه نظام توسط دادگاه ویژه روحانیت ارومیه به سه سال حبس تعزیری محکوم شد. وی به حکم صادره در دادگاه بدوی اعتراض کرد و پرونده به دادگاه تجدیدنظر ویژهی روحانیت ارجاع داده شد.خبر:در دادگاه تجدیدنظر یزد؛ چهار شهروند بهائی به ۳۲ ماه حبس محکوم شدند. دادگاه تجدیدنظر استان یزد امین ذوالفقاری، محبوبه میثاقیان، میترا بندی امیرآبادی وهیوا یزدان مهدی آبادی، شهروندان بهائی ساکن یزد را از بابت اتهام “تبلیغ علیه نظام” به مجموعا ۳۲ ماه حبس تعزیری محکوم کرد.
بخش۲:خانم سمانه بیرجندی اطلاعیه مربوط به حقوق اشخاص متعلق به پیروان ملی، قومی، دینی وزبانی و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را ایراد فرمودند: مجمع عمومی، با تاکید بر این که یکی از هدف های اساسی سازمان ملل متحد، همچنان که در منشور اعلام شده، ترویج و تشویق احترام به حقوق بشر و به آزادی های بنیادی برای همه، بدون تمایز از نظر نژاد، جنسیت، زبان یا دین است، با تکرار اعتقاد به حقوق بشر بنیادی، حیثیت و ارزش انسان، حقوق برابر مردان و زنان و ملت های بزرگ و کوچک، با آرزوی ترویج تحقق اصول ذکر شده در منشور،اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل کشی، کنوانسیون بین المللی حذف تمامی اشکال تبعیض نژادی، کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و مدنی، کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، اعلامیه حذف تمامی اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر دین یا عقیده، و کنوانسیون حقوق کودک، و سایر اسناد بین المللی مربوطه که در سطح جهانی یا منطقه ای به تصویب رسیده واسنادی که بین تک تک کشورهای عضو سازمان ملل متحد منعقد شده، با الهام از مفاد ماده ٢٧ معاهده بین المللی حقوق سیاسی و مدنی مربوط به حقوق افراد متعلق به پیروان قومی، د ینی و زبانی، با توجه به این که ترویج و حمایت از حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی به ثبات سیاسی و اجتماعی کشورهایی که در آنها زندگی می کنند، مساعدت می کند،با تاکید بر این که ترویج و تحقق مداوم حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی، به عنوان بخشی لازم از توسعه جامعه به طور کلی و در چارچوبی دموکراتیک مبتنی بر حکومت قانون، به تقویت دوستی و همکاری بین مردمان و کشورها مساعدت خواهد کرد، با در نظر گرفتن این که سازمان ملل متحد در رابطه با حمایت از پیروان نقشی مهم برای ایفا دارد، با توجه به اقداماتی که تاکنون در نظام ملل متحد انجام شده، به ویژه به وسیله کمیسیون حقوق بشر، کمیسیون فرعی پیشگیری از تبعیض و حمایت از پیروان و نهادهایی آن به پیروی از معاهدات بین المللی حقوق بشر و سایر اسناد بین المللی مربوط به حقوق بشر در زمینه ترویج و حمایت از حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی تشکیل شده، مهمی با به حساب آوردن اقدامات که به وسیله سازمان های بین دولتی و غیردولتی در زمینه حمایت از پیروان و ترویج و پشتیبانی از حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی انجام می شود، نیب با شناخت ضرورت تضمین اجرای حتی موثرتر اسناد بین المللی حقوق بشر با توجه به حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی، این اعلامیه مربوط به حقوق افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی را اعلام می کند:ماده ١: کشورها باید از موجودیت و هویت ملی یا قومی، فرهنگی، دینی و زبانی پیروان در سرزمین های خود حمایت ایجاد شرایط را برای ارتقای این هویت تشویق کنند. کشورها باید قوانین مناسب و تدابیر دیگر برای نیل به این هدف ها تصویب کنند. ماده ٢: افراد متعلق به پیروان ملی یا قومی، دینی و زبانی (که از این پس به آنان به عنوان افراد متعلق به پیروان اشاره میشود ) حق دارند در نهان و به طور علنی، آزادانه و بدون مداخله یا هر شکل از تبعیض، از فرهنگ خاص خود بهره مند و برخوردار شوند، دین خود را اعلام و به آن عمل کنند، و به زبان خاص خود سخن بگویند. افراد متعلق به پیروان حق دارند به صورتی موثر در زندگی فرهنگی، دینی، اجتماعی، اقتصادی و عمومی مشارکت کنند. افراد متعلق به پیروان حق دارند به صورتی موثر در تصمیم گیری های مربوط به پیروان که به آن تعلق دارند یا به منطقه ای که در آن زندگی می کنند، به شیوه ای که با قوانین ملی ناسازگار نباشد در سطح ملی و، هر جا مناسب باشد، منطقه ای شرکت کنند. افراد متعلق به پیروان حق دارند انجمن های خاص خود را تشکیل دهند و حفظ کنند. افراد متعلق به پیروان حق دارند بدون هیچ تبعیضی با سایر اعضای گروه خود و با افراد متعلق به گرو ههای دیگر تماس های آزاد و مسالمت آمیز برقرار و حفظ آنند و با شهروندان سایر آشورها که با آنان پیوندهای ملی یا قومی، دینی یا زبانی دارند تما س های فرا مرزی برقرار آنند.ماده ٣: افراد متعلق به پیروان می توانند حقوق خود را، از جمله حقوقی که در اعلامیه حاضر اعلام شده، به صورت انفرادی و همچنین در اجتماع با سایر اعضای گروه خود، بدون هیچ تبعیضی اعمال کنند در نتیجه اعمال یا عدم اعمال حقوق اعلام شده در اعلامیه حاضر هیچ زیانی نباید به هیچ شخص متعلق به یک پیرو وارد شود.ماده ۴:کشورها، هر جا که لازم باشد، باید برای تضمین این که اشخاص متعلق به پیروان بتوانند تمام حقوق بشر و آزاد ی های بنیادی خود را بدون هیچ تبعیض و برابری کامل در مقابل قانون، به طور کامل و موثر اعمال کنند، تمهیداتی به عمل آورند. کشورها باید برای ایجاد شرایط مناسب به منظور توانمند ساختن اشخاص متعلق به پیروان به ابراز ویژگیهای خود و توسعه فرهنگ، زبان، دین، سنت ها و رسوم آنان تمهیداتی انجام دهند، مشروط بر این که روش ها و اعمال ویژه مغایر قانون ملی و متضاد با معیارهای بین المللی نباشد. کشورها باید تمهیدات لازم انجام دهند تا هر جا ممکن باشد، اشخاص متعلق به پیروان بتوانند امکانات کافی برای یادگیری زبان مادری خود یا برای داشتن دستورالعمل هایی به زبان مادری خود داشته باشند. کشورها باید، هر جا مناسب باشد، تمهیداتی در زمینه آموزش انجام دهند تا شناسایی تاریخ، سنت ها، زبان وفرهنگ پیروان موجود در سرزمین خود را تشویق کنند. کشورها باید تمهیدات مناسب انجام دهند تا اشخاص متعلق به پیروان بتوانند به طور کامل در پیشرفت و توسعه اقتصادی کشورشان شرکت کنند.ماده ۵: سیاست ها و برنامه های ملی باید با توجه لازم برای منافع مشروع اشخاص متعلق به پیروان برنامه ریزی و اجرا شود. برنامه های همکاری و یاری بین کشورها باید با توجه لازم برای منافع مشروع اشخاص متعلق به پیروان برنامه ریزی و اجرا شود.ماده ۶:کشورها باید در مسائل مربوط به اشخاص به پیروان ، از جمله، مبادله اطلاعات و تجربه ها، به منظور افزایش تفاهم و اعتماد متقابل همکاری کنند.ماده ٧:کشورها به منظور حمایت از احترام به حقوق اعلام شده در اعلامیه حاضر باید همکاری کنند.ماده ٨: هیچ موردی در اعلامیه حاضر نباید مانع از اجرای تعهدات بین المللی کشورها در ارتباط با اشخاص متعلق به پیروان شو د.کشورها، به ویژه، باید تعهدات و الزاماتی را که براساس معاهدات و توافق نام ههای بین المللی که عضو آنها هستند برعهده گرفته اند، با حسن نیت انجام دهند. اعمال و اجرای حقوق اعلام شده در اعلامیه حاضر نباید برخورداری همه اشخاص را از حقوق بشر و آزاد ی های بنیادی که در سطح جهانی به رسمیت شناخته شده اند، تحت تاثیر قرار دهد. تمهیداتی که برای تضمین برخورداری موثر از حقوق اعلام شده در اعلامیه حاضر به وسیله دولت ها انجام می شود، نباید با اصل برابری تصریح شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر متضاد باشد. هیچ موردی در اعلامیه حاضر نباید چنان تفسیر و تعبیر شود که فعالیتی مغایر با هدف و اصول سازمان ملل متحد، از جمله برابری حاکمیت، تمامیت ارضی، و استقلال سیاسی آشورها را مجاز بداند.ماده ٩:کارگزاری های تخصصی و سایر سازمان های نظام ملل متحد باید به تحقق کامل حقوق و اصول اعلام شده در اعلامیه حاضر، در حوزه های صلاحیت مربوط به خود، مساعدت کنند.یکی از جهت رعایت حقوق انسانی آنان و عدم تبعیض در برخورداری از حقوق و آزادیهای اساسی و دیگری حق داشتن و حفظ هویت ملی، قومی، زبانی و مذهبی خود، بسیاری از اسناد بین المللی و نهادهای بین المللی که دولت ایران هم به برخی از آنها ملحق شده، این مهم را به عهده دارند و به آنها اشاره خواهیم کرد:قبل از تشکیل سازمان ملل متحد و در زمان جامعه ملل، پس از جنگ جهانی اول یک نظام بین المللی حایت از اقلیتها بوجود آمده بود. بدین صورت که در معاهداتی که بین دولتها بسته می شد مقرر می گردید، دولتهایی که در آنها اقلیت هایی وجود دارند، نسبت به آنها تبعیض روا ندارند و حق استفاده از زبان و مذهب خود را به آنها بدهند.جامعه ملل به عنوان ضامن اجرای این تعهدات محسوب می شد و یک کمیته سه نفره از سوی جامعه ملل برای بررسی ادعاهای مربوط به نقض حقوق اقلیتها تشکیل شده بود.پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل، اسناد مختلف به نحو عام و یا به صورت خاص مسئله رعایت حقوق اقلیت ها را مورد توجه قرار دادند.در منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر، نامی از اقلیت برده نشده، ولی بر تساوی همه افراد بشری و برخورداری آنان از حقوق و آزادی های اساسی بدون تبعیض از حیث نژاد، جنس، زبان یا مذهب تصریح شده است (مقدمه و مواد 13.55 و 76 منشور ملل متحد و ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر).همین عنوان عام و کلی در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب سال 1966 مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است (ماده همانطور که در ابتدا نیز اشاره شد، امروزه حقوق اقلیتها از دو جهت مطرح و مورد توجه است: یکی از جهت عدم تبعیض در اعمال حقوق و آزادی های اساسی نسبت به آنها و دیگری از جهت حفظ هویت قومی و فرهنگی و مذهبی آنها، بحثها و مناقشاتی هم که در مورد تعریف اقلیت و صدق عنوان اقلیت بر گروههائی از افراد وجود دارد، عمدتا ناظر به همین شق دوم یعنی شناختن حفظ هویت خاص آنهاست و گرنه از لحاظ عدم تبعیض و برخورداری از حقوق و آزادی های اساسی از لحاظ اسناد بین المللی نسبت به همه افراد بحثی وجود ندارد.برای نمونه، نقل دو ماده 26 و 27 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی که اولی ناظر به حکم کلی رفع تبعیض و دومی وجهه دیگر حقوق اقلیت ها را بیان مینماید، خالی از فایده نیست. ماده 26: «کلیه اشخاص در مقابل قانون متساوی هستند و بدون هیچگونه تبعیض، استحقاق حمایت بالسویه قانون باید هرگونه تبعیض را منع و برای کلیه اشخاص حمایت موثر و متساوی علیه هر نوع تبعیض خصوصاً از حیث نژاد، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و عقاید دیگر، اصل و منشاء اصلی یا اجتماعی، مکنت، نسبت یا هر وضعیت دیگر تضمین نماید.»
بخش۳:آقای اسفندیار سنگری سخنرانی خود را با موضوع مطبوعات و آزادی عقیده در ایران ایراد فرمودند: آزادی مطبوعات از ارکان اصلی مردم سالاری است و آزادی بیان از اصولی است که بر اساس بند نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر باید در همه جوامع رعایت گردد ، آزادی مطبوعات و رسانه ها به مردم این احساس را می دهد که حکومت به حق آزاد بودن آنها احترام می گذارد و پر واضح است که آزادی مطبوعات و رسانه ها تنها برای نهادینه شدن مردم سالاری کافی نیست و دولت ها نیز باید در برابر مردم و اقشار جامعه پاسخگو باشند. ماده 18: اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص حق آزادی عقیده آمده است هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود .این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است ، هرکس می تواند از این حقوق به طور خصوصی یا به طور عمومی بر خوردار باشد وهمچنین ماده 19: درخصوص حق آزادی بیان آماده است ، هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد. در ماده ۲۸ منشور حقوق شهروندی جمهوری اسلامی ایران آمده است که «شهروندان از حق نقد، ابراز نارضایتی ، دعوت به خیر ، نصیحت در مورد عملکرد حکومت و نهادهای عمومی برخوردارند و دولت موظف به ترویج و گسترش فرهنگ انتقادپذیری و تحمل و مدارا میباشد ». اما به نظر میرسد که نهادهای حاکمیتی به جای «گسترش فرهنگ انتقاد پذیری، تحمل و مدارا» بیشتر در صدد یافتن راهی برای توجیه سرکوب و مجازات منتقدان و معترضان هستند. درواقع آنچه در کارنامه چهار دهه حقوق بشری ایران به وفور یافت میشود موارد حمله، بازجویی، حبس و حتی اعدام شهروندانی است که «عقیدهای» غیر از آنچه در اصل ۱۲ تعیین شده است دارند. ایران نه تنها اعضا و پیروان سایر ادیان دینی، اعم از آنان که به رسمیت میشناسد و آنان که عقایدشان به رسمیت شناخته نمیشود را به کام مرگ فرستاده است ، بلکه تعداد کثیری از مسلمانی که عقایدشان با مذهب جعفری اثنیعشری مغایرت دارد نیز با مجازات مرگ مواجه شده اند. شهادت بازماندگان ، بازجوییها و زندانیان حاکی از این واقعیت است که در موارد بیشماری افراد به منظور برخورداری از حقوق شهروندیشان از جمله حق زندگی ، حق آموزش یا کار ، ناگزیر به انکار عقایدشان شدهاند و یا به زور به اعتراف اجباری یا شهادت دروغ علیه خود تن در دادهاند. اقداماتی اینچنین از سوی حاکمیت همزمان ناقض حقوق آزادی بیان و عقیدهی شهروندان محسوب میگردد. به عبارت دیگر پیوند بنیادینی که میان حق آزادی بیان و عقیده برقرار است از سوی حاکمیت به عنوان ساز و کاری واحد در جهت منکوب کردن گفتار و کردار افراد و جوامع ، و نقض حقوق سلب ناشدنی مختلف آنها به کار گرفته میشود. بنا بر قوانین بینالمللی حقوق بشر دولتها حق استفاده از مذهب را به عنوان توجیه اعمال محدودیت بر حقوق بنیادین [شهروندان] را ندارند. در حقیقت دولتها موظفاند تا در راستای حمایت از تنوع عقاید و جهانبینیها کوشا باشند. عدمِ به رسمیت شناختن سایر پیروان ادیان [از سوی دولت] و برخورد هدفمند با افرادی که از مذهب رسمی پیروی نمیکنند اجحاف در حق پیروان سایر ادیان تلقی میشود. اما بررسی دقیق تر سیاست های دولتی مربوط به قوانین و دستورالعمل های ناظر بر حق آزادی بیان و عقیده حاکی از این واقعیت است که جمهوری اسلامی حقوق اکثریت شهروندانش را نیز نقض میکند. به خطر افتادن امنیت ملی از دیگر دلایلی است که حکومت های مستبد در کشورهای در حال توسعه و ایران از آن برای محدود کردن مطبوعات و آزادی عقیده استناد می کنند. در بسیاری از کشورهای خود کامه تعریف دقیقی برای امنیت ملی وجود ندارد زیرا ، از این واژه تنها برای سرپوش گذاشتن بر فساد گسترده در دستگاه های حکومتی خود سوء استفاده می شود. و اما مصادیق سرکوب آزادی بیان و عقیده در ایران چیست ؟ چرا حاکمیت همچنان مسیر بیان نظرات و دیدگاه های مخالف خود را به خشن ترین شکل ممکن مسدود میکند ؟ بی تحمل بودن حاکمیت در شنیدن صدای مخالفت و انتقاد چگونه مسیر سرکوب آزادی بیان و برخورد با عقاید مخالف را مهیا میکند. قربانیان این سرکوب چه کسانی هستند؟ صدور احکام سنگین قضایی برای نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی و برخورد با هر صدای انتقاد آمیزی از وضع موجود، گوشه ای از روش های حاکمیت در سرکوب آزادی بیان و عقیده است. بسیاری از نویسندگان و فعالان حقوق بشری تنها به دلیل ابراز عقایدی مخالف حاکمیت و یا بیان انتقادات از وضع نا به سمان اقتصادی و اجتماعی موجود ، با اتهام «تبلیغ علیه نظام» روبرو میشوند و فضای ابراز عقیده و انتقاد روزبه روز تنگ تر و محدود تر از قبل میشود. هرچند در قوانین موجود بارها به حق شهروندان برای آزادی بیان تاکید شده اما به نظر میرسد حاکمیت، این «آزادی بیان و عقیده » را تنها در چارچوب مطلوب خود میبیند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا به امروز حکومت ایران از مطبوعات و رسانه های تحت نفوذ خود برای برچسب زنی ، اتهام ، نفرت پراکنی و نیز تغییر اذهان عمومی در خصوص آزادی قلم و مطبوعات ، پیروان سایر ادیان و اقوام ایرانی بطور هدفمند اقدام کرده و میکند . در واقع ، بر چسب زنی و اتهام از طریق مطبوعات و رسانه ها مهم ترین تولید ماشین سرکوب ، در خصوص آزادی بیان و عقیده در حکومت ایران میباشد . دستگاه رسمی تبلیغاتی رژیم ایران یک واژه نامه مشخص برای برچسب زنی به مخالفان و منتقدان خود دارد. این واژه نامه رسما گرد آوری ، مدون و ابلاغ نشده است اما همه نیروهای درون حکومت میدانند که برای حیات حکومت باید آن را به کار گیرند. اگر چه در گذر زمان و در تاریخ پر فراز و نشیب اجتماعی و سیاسی ایران ، مطبوعات و رسانه های تحت نفوذ حکومت ها توانسته اند در اذهان عمومی تاثیر گذار باشند ، اما در عصر حاضر با روند فزاینده سازمانها ، کمیته ها و کانون های مدافع حقوق بشری از طریق رسانه ها و مطبوعات بین المللی صدای آزادی خواهی و بیان خواسته های بحق اقشار مردم ، اقوام و ایرانی و پیروان سایر ادیان را به گوش جهانیان برسانند و نیز در ماهنامه های مستقل با نشر و چاپ آخرین اخبار و گزارشات نقض حقوق بشری آگاهی رسانی نمایند . در جدیدترین آمار رده بندی سازمان گزارشگران بدون مرز ، در میان ۱۸۰ کشور مورد بررسی ، ایران در برخورد با آزادی قلم و مطبوعات در جایگاه ۱۷۰ قرار دارد و همچنین در چهار دهه گذشته یکی از «سرکوبگرترین» حکومتها برای مطبوعات ، رسانه ها و خبرنگاران بخاطر درج حقایق بوده است و علاوه بر قوه قضائیه ، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را نیز مسئول این سرکوبها و خفقان میداند. و نیز سازمان گزارشگران بدون مرز در گزارشی اعلام داشته ، اعدام زندانیان عقیدتی که در برگیرنده روزنامه نگاران نیز هست ، سخت ترین گونه سرکوب آزادی بیان است. زمان آن فرا رسیده است که جمهوری اسلامی ایران به این مجازات سنگدلانه و قرون وسطایی پایان دهد. در انتها به یک قانون مطبوعاتی اشاره میکنم، این که در برخی حکومت ها گفته میشود چه مطالبی را شما اجازه ندارید بنویسید یا منتشر کنید ، اما در قانون مطبوعات ایران گفته شده که شما چه چیزها و چه مطالبی باید بنویسید .
بخش۴:خانم شهناز کریم زاده مقدم سخنرانی خود را با موضوع تاریخچه و اندیشه اهل حق (یارسان) ایراد فرمودند: اهل حق یا یارسان به پیروان دین یاری گفته میشود که به طور عمده در دو کشور ایران و عراق زندگی میکنند. دین یاری دینی است با مناسک عرفانی که تاریخ دقیق شکلگیری آن مشخص نیست، ولی پیروان آن به ازلی و ابدی بودن آیین خود باور دارند. این دین در دوره های مختلف تاریخی مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. اگر چه قدمت قدیمی ترین متون مذهبی دین یاری تا سدهٔ دوم هجری و قدمت برخی از نیایشگاه های آن به پیش از اسلام نیز میرسد، اما ساختار کنونی آن از سده هفتم هجری و توسط سلطان سهاک بنیان نهاده شده است که در اعتقادات مردم یارسان بالاترین جایگاه را در نظم هستی دارد. اگر چه مجموعه ای از اعتقادات خاص در میان اهل حق مشترک است، اما بسته به اینکه سرسپرده کدام یک از خاندانهای ۱۱ گانه باشند، آداب و رسوم و باورهای متفاوتی در میان آنها وجود دارد. دین یاری نشانههایی از تأثیر آموزههای ادیان مختلف را نشان میدهد و شباهتهایی با مذاهب دیگر از قبیل مهرپرستی، مانویت، یهودیت، مسیحیت، تشیع و … در این مذهب به چشم میخورد. بر طبق کلام سرانجام (کتاب مقدس اهل حق)، این مسلک آیین از روز ازل وجود داشته و تعلیماتش به صورت سِر نزد انبیا و اولیا بوده و در هر دوران به گروه معدودی از یاران محرم منتقل شده است. تا اینکه در قرن هفتم هجری، سلطان سهاک آن اسرار ازلی را به صورت قانون به یارانش ابلاغ کرد، از این رو، بنیانگذار این مسلک محسوب میشود. تاریخچه سیاسی؛ با توجه به عقاید آیین اهل حق و بر اساس آموزههای دین اسلام، این آیین کافر شناخته شده و رسمیت ندارد از این رو در انجام امور مربوط به مذهب و مرام خویش یا تبلیغ عقاید و اعتقادات خود آزادی ندارد و بسیاری از حقوق و امتیازاتی که در مورد سایر ادیان رسمی وجود دارد در مورد این دین وجود ندارد؛ به عنوان نمونه نمیتوانند دفاتر ازدواج و طلاق بر اساس تعالیم خودشان داشته باشند یا قواعد ارثی را غیر از قواعد رسمی کشور اجرا کنند یا مدرسه تأسیس نمایند و همچنین بر اساس ماده ۱۴ قانون استخدام کشوری، از استخدام پیروان این دین و امثال آن در دستگاههای دولتی جلوگیری میشود. حال آن که در این قبیل امور و احوال شخصی و در تعلمیات دینی، ادیان رسمی آزاد هستند. پیروان این کیش آداب و آیینهای خود را در خفا به جا می آوردند و در طول تاریخ از فعالیت در امور سیاسی پرهیز کردهاند با این حال، طی قرنها شاهد موارد زیادی از فشار و آزار و اذیت اکثراً از جانب مسلمانان یا حکومتها بودهاند. آنها میگویند پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، فشار بر جامعه یارسان افزایش یافته و پیروان این کیش دچار محرومیتها و تبعیضهای زیادی شدهاند. یک گزارش تحقیقی که به تازگی در فصلنامه «امنیت ملی»، وابسته به دانشگاه دفاع ملی، منتشر شده به خوبی این نگاه امنیتی به دراویش و سایر آیینهای عرفانی – صوفیانه را واکاوی کرده و نشان داده که چرا جمهوری اسلامی به آنها نگاه بدبینانه ای دارد و مانع از فعالیت آنها میشود. این تحقیق که با عنوان «تبیین تهدیدات فرقه اهل حق» منتشر شده، تلاش کرده تا نشان دهد چگونه پیروان «دینِ یاری» یا همان «اهل حق» یا «یارسانها» تبدیل به «تهدیدی امنیتی» شدهاند. «اهل حق» یک مذهب باطنی است که معتقدان آن بیشتر در غرب ایران زندگی میکنند و به تناسخ و حلول اعتقاد دارند. گاهی نیز از آنها به تسامح با عنوان «علیاللهی» یاد میشود. این گزارش تحقیقی که از سوی یک دانشگاه نظامی منتشر شده، به صراحت از «اهل حق» یا سایر جریانهای عرفانی یا دینی در ایران به عنوان فرقههایی نام برده که «کارکرد انتظام دین را مختل میکنند، یکپارچگی عقیدتی را برهم زده، روی ثبات سیاسی اثر میگذارند، مشکلات امنیتی ایجاد کرده و موجب گسترش خشونت میشوند» و به همین خاطر باید «مدیریت» شوند. این گزارش با چنین پیشفرض و ادعایی سراغ «یارسانها» رفته و تلاش کرده نشان دهد آنها در سال ۱۳۹۲ با تشکیل «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان» تبدیل به «تهدید امنیتی» شدهاند. این مجمع سال ۱۳۹۲ پس از خودسوزی اعتراضی برخی از «یارسانها» در ایران و با هدف تحقق مطالبات «اهل حق» اعلام موجودیت کرد. آن طور که در این گزارش آمده، جمعیت «یارسانها» حدود پانصد هزار نفر است که بیشتر آنها در غرب ایران ساکن هستند. یارسانها همچون پیروان سایر مذاهب و آیینها در ایران تحت فشار سیستماتیک هستند و برای مقابله با محدودیتها و نقض حقوق اولیه خود، اقدام به تشکیل مجمعی کردهاند تا بتوانند همزمان با پیگیری مطالبات خود، مانع از افزایش این فشارها و محدودیتها شوند. اما گزارش فصلنامه «امنیت ملی» مدعی است فعالیت پنج سال گذشته این مجمع «تهدیدی علیه امنیت ملی» شده است؛ ادعایی که پیشتر از سوی سایر مقامهای انتظامی به طور تلویحی مطرح شده بود. این گزارش ادعا کرده فراخوان این مجمع برای برگزاری تجمعات اعتراضی «اهل حق» و درخواست از حاکمیت برای توقف اهانت به «یارسانها» از مهمترین مصادیق اقدامهای «ضد امنیتی» بوده است. این فصلنامه همچنین حمایت «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان» از دراویش گنابادی و نامهنگاری با آیتالله علی خامنهای به منظور تحقق مطالبات و خواستههای خود را از دیگر اقدامات «ضد امنیتی» آن معرفی کرده است. در این گزارش همچنین از محتوای برخی بیانیههای عام این مجمع در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی انتقاد شده است. این گزارش همچنین با بررسی ۴۹ موضع این مجمع در سالهای اخیر، ادعا کرده که «یارسانها» دچار دگردیسی شده و با «تغییر رویکرد زیستی» اقدام به «طرح مطالبات غیرمنطقی از نظام سیاسی» میکنند. «ورود تدریجی تفکرات افراطی»، «حذف عناصر میانه رو» و «گسترش ارتباط با مناطق کردنشین عراق» در بدنه این مجمع، سه نشانه دیگری هستند که به ادعای تهیه کنندگان این گزارش، گویای «دگردیسی» این آیین است. سال ۱۳۹۲ هم فصلنامه «عملیات روانی» سازمان بسیج با انتشار گزارشی علیه «یارسانها»، ادعاهایی مشابه علیه پیروان آن مطرح کرده بود. این فصلنامه ادعا کرده بود که «جمعیت اهل حق موجب افزایش ناهمگونی مذهبی در استان کرمانشاه» شده و «اختلاف» آنها با اهل سنت و شیعیان، میتواند منجر به تشدید «نا امنی ها» شود. تسلط چنین نگرش بد بینانه و متوهمانه ای بر ساختارهای مدیریتی و امنیتی در سطوح مختلف حاکمیتی در جمهوری اسلامی است که در ۴۰ سال گذشته منجر به نقض گسترده حقوق اقلیتهای مذهبی و آئینهای عرفانی در ایران شده است. روحانیون حاکم بر ایران که خود را مروج مذهب شیعه میدانند، حتی به شعبه دیگری از اسلام به نام اهل تسنن که در ایران جمعیت قابل توجهی دارد نیز اجازه فعالیت مذهبی آزادانه نمیدهد و حقوق آنها را نقض میکند. آنها هر مذهب، آیین و مکتبی را که گمان کنند میتواند به رقیبی برای مذهب شیعه تبدیل شود محدود کرده و اجازه فعالیت آزاد به پیروانش را نمیدهند. جان باختن بهنام محجوبی که در پی آزارها و شکنجهها به اغما رفت و جان باخت، بار دیگر فشارهای سیستماتیک جمهوری اسلامی بر دراویش را علنی کرد. اما فقط دراویش گنابادی نیستند که هدف سرکوب قرار دارند؛ جمهوری اسلامی هر مذهب، آیین و مکتبی را از بیم آنکه به رقیبی برای مذهب شیعه تبدیل شود مورد بیشترین محدودیتها و فشارها قرار میدهد. یکی از این آیینها «یارسانها» یا «اهل حق» هستند که نشریه ای نظامی در جمهوری اسلامی به صراحت آنها را تهدید امنیتی خوانده است. پیکر بهنام محجوبی، درویش گنابادی زندانی، سرانجام هفته گذشته چهارم اسفندماه تحت تدابیر شدید امنیتی در روستای زادگاهش در کرمان به خاک سپرده شد. محجوبی یکی از هزاران درویشی بود که مورد آزار سیستماتیک جمهوری اسلامی قرار داشت و به بهانه وقایع گلستان تهران زندانی شد. وقایع محله گلستان تهران مربوط به حمله نیروهای پلیس و نیروهای بسیج به تجمع گروهی از دراویش در اسفند سال ۱۳۹۶ مقابل خانه نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی، است که طی آن دهها درویش بازداشت و زندانی شدند. پس از این واقعه بود که رابطه حاکمیت با دراویش گنابادی خصمانه تر از گذشته شد تا جایی که محمد ثلاث، یکی از دراویش حاضر در این تجمع، را به اتهام قتل اعدام کرد و گروه دیگری از آنها را به زندان انداخت. دراویش در دو دهه نخست پس از انقلاب آزادی محدودی برای انجام آیین های خود داشتند؛ اما از سال ۱۳۸۴ یکباره ورق برگشت و حاکمیت با سرکوب همه جانبه دراویش، همان آزادی نیم بند برگزاری مراسم را نیز از آنها گرفت. دراویش در ایران، همچون بسیاری دیگر از گروه ها، از نظر مقام های حکومتی به پدیده ای امنیتی تبدیل شده اند و اقدامات و رفتارهای آنها میتواند در زمره تهدیدی امنیتی تلقی شود و مجازات زندان برای آنها در پی داشته باشد. طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۱۸ هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی عقیده، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و برگزاری آن در محیط عمومی یا خصوصی است و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد دیگری به لحاظ تمایز و اختلاف اندیشه ندارد.
بخش۵:خانم لیلا ابوطالبی سخنرانی خود را با موضوع پیروان عرفان حلقه ایراد فرمودند: موسس این فرقه محمدعلی طاهری است که پس از ادعاى درمانگری با فرادرمانى، اقدام به انتشار کتاب «عرفان کیهانى» کرد و در آن درمانگری را مقدمه شناخت خداوند خواند. ایشان عملاً به تبیین مواضع و دیدگاههای خود درباره چگونگی تکامل معنوی انسان پرداخت و با برپایی کلاس های فرا درمانی و عرفان آن را در اختیار امور قرار داد. عرفان کیهانی ، سیرو سلوکی است که به بررسی نظری و عملی عرفان نظری میپردازد و همه انسان ها با هر نژاد، ملیت، دین، مذهب و عقاید شخصی، میتوانند جنبه نظری آن را بپذیرند و جنبه عملی آن را تجربه و از آن استفاده کنند. ایشان بر این باور است که عرفان و ورود به سلوک معنوى، ایشان بر این باور است که عرفان و ورود به سلوک معنوی، در زمینه مسائل بسیار پیچیده و دشوار است؛ پس، چارچوب عرفان عرفای ایران را برای همگان دور از دسترس میداند و مدعی است که عرفان کیهانی میتواند عرفانی ساده و همه فهم را به جامعه عرضه کند تا مشتاقان کوی حقیقت به سادگی مسائل عرفانی را درک کند و بدون استفاده از روش و تکنیکی خاص به عرفان برسند. اصل ٢٣ قانون اساسی ایران تفتیش عقیده را ممنوع کرده است و اصل ٢۴ همین قانون میگوید نشریات و مطبوعات در بیان مطالبی که مخل به مبانی اسلام و حقوق عمومی نباشند، آزادند. اصل ٢۵ قانون اساسی نیز درباره آزادی مکاتبات و ارتباطات شهروندان و عدم سانسور و یا شنود آن ها است. اصل ٢۴ را با توجه به مشروط شدن آن به قید مبهم و کشدار “مبانی اسلام”، نمیتوان تضمین کننده آزادی بیان واقعی به ترتیبی دانست که در اصل ١٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر شده است. با این حال همین اصول در صورت اجرای کامل، حداقلی از آزادی بیان و – مشروط و ناقص- را در ایران و در حوزه های بی ارتباط به خطوط قرمز مذهبی و دینی برای شهروندان فراهم می کنند. اما مشکل بزرگ این است که نظام جمهوری اسلامی حتی به قوانین خودش نیز پایبند نیست و به طور روزانه این قوانین را به ضرر شهروندان زیر پا می گذارد. روزنامه ها و کتاب ها و سایر آثار هنری و فرهنگی به طور مرتب و سیستماتیک سانسور و سایر روش های ابراز بیان و اعتراض سیاسی نیز محدود می شوند. برخورد با عرفان حلقه و تعطیل کردن جلسات و محافل این گروه و بازداشت و محکومیت اعدام برای رهبر آن، یکی از مصادیق نقض قوانین داخلی ایران است. شاهدی بر نقض آزادی اندیشه، بیان و مذهب. گروهی مذهبی/عرفانی که هیچ کدام از قوانین ایران را نقض نکرده و به دیگران آسیبی نرسانده اند، مرتکب خشونت نشده اند و نفرت پراکنی نکرده اند، چرا باید سرکوب شده و آزادی بیان و عقیده آن ها نقض شود؟ محمدعلی طاهری در سال ۸۰، موسسه ای به نام “عرفان حلقه” تاسیس کرد و در آن به فعالیت هایی مربوط به “طب مکمل ایرانی، فرادرمانی و ساینتولوژی” مشغول شد. او در سال ۱۳۹۰ بازداشت شد و تاکنون دو بار به اعدام محکوم شده است. گفته می شود آقای طاهری به استناد ماده ۲۸۶ از قانون مجازات اسلامی، محکوم به اعدام شده است. برابر با این ماده افرادی که “به طور گسترده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احتراق و تخریب، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آن ها گردند به گونه ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی، یا سبب اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع شوند”، مفسد فی الارض شناخته شده و به اعدام محکوم می شوند. مشخص نیست آقای طاهری با استناد به کدام بخش از این ماده مشمول حکم اعدام شده است. با توجه به علنی بودن شیوه فعالیت عرفان حلقه و آموزش هایی که این گروه عرفانی به اعضا خود می داده است و یقین به عدم تضاد روش و محتوای فعالیت آنان با قوانین ایران، این پرسش پیش می آید که چرا جمهوری اسلامی این گروه را سرکوب می کند؟ اگر پذیرفته باشیم که ملاک برخورد امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی با کسانی که مورد برخورد واقع می شوند نه لزوما رفتار غیرقانونی آن ها، که احساس خطر جمهوری اسلامی از جانب ایشان است، می توان درباره دلایل واقعی سرکوب گروه عرفان حلقه در ایران گمانه زنی کرد. با توجه به سابقه سرکوب گروه های مذهبی اسلامی، که قرائتی متفاوت از قرائت رسمی جمهوری اسلامی از دین اسلام دارند، می توان حدس زد که قرائت تازه گروه عرفان حلقه از راه های ارتباط با خداوند، یکی از علل برخورد با این گروه عرفانی است. به این ترتیب به خطر انداختن انحصار علما و عامه مردم، می تواند موجب برخورد جمهوری اسلامی با گروه عرفان حلقه شده باشد. نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر قرائتی فقیهانه و آخوندی از دین اسلام و راه های رستگاری است و هر جریانی که بتواند به شیوه ای موثر که متضمن کسب نسبی عمومی باشد این انحصار و این قرائت را به خطر بیندازد، دشمن تلقی شده و باید به هر طریق ممکن حذف شود. اما علاوه بر جنبه دینی، جمع شدن گروهی از مردم در فضایی که خارج از کنترل دستگاه های رسمی است نیز یکی از دلایل احساس خطر نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی است. هرگونه جمع شدن و با هم بودن، حتی در غیر سیاسی ترین و محافظه کارانه ترین شیوه ممکن که در ذات خود در خدمت سیاست زدایی از جامعه است، از سوی جمهوری اسلامی یک خطر تلقی می شود؛ چون قدرت کنترل و نظارت همه جانبه این سیستم بر همه ابعاد زندگی اجتماعی گروههای مردمی در کشور را مختل می کند. به این ترتیب، مسئله نه حقانیت و اعتبار آراء عرفانی گروه عرفان حلقه و یا حتی تضاد احتمالی این آراء با تعبیر فقیهانه از اسلام و شیوه ارتباط خالق و مخلوق در اندیشه اسلامی و یا نقض قوانین داخلی ایران از سوی این گروه، که پیدا شدن رقیبی است که متاعش در میان کسانی مشتری دارد که قرار است و یا دست کم انتظار می رود در صورت خلاء عقیدتی و نیاز به عوالم روحانی، نزد روحانیون و فقیهان بروند. این خوانش از مسئله سرکوب عرفان حلقه کمک می کند درک واقعیت نقض آزادی بیان و عقیده این گروه بهتر درک و تحلیل شود. درکی که به این پرسش پاسخ می دهد چرا در شرایطی که موارد به ظاهر حاد تری از بیان رادیکال و یا ابراز خشونت و یا حتی نفرت پراکنی در ایران با مجازات قانونی مواجه نمی شود، فعالیت مسالمت آمیز گروهی عرفانی که اساساً سیاست گریز هستند و به همین دلیل هم یکی از نتایج ناخواسته فعالیتشان ناخواسته در خدمت سیاست زدایی نظام حاکم است، تحمل نمیشود. در منابع عرفان حلقه، تعریفی مشخص از عرفان کیهانی ارائه نشده و گاه با جملاتی مانند: “نوعی سیر و سلوک عرفانی است که مباحث عرفانی را مورد بررسی نظری و عملی قرار می دهد “عرفان حلقه مکتبی درمانی است با مبانی برگرفته از مکاتب هندی، چینی، اسلامی و فیزیک و نگاهی ایده آلیسمی به جهان مادی6و نگاهی فراکل نگرانه به انسان به هدف نجات انسان امروزی از گرفتاری در خویشتن و رساندن او به نقطه ای مشترک به نام شعور کیهانی. ورود عرفان حلقه از طریق درمان بوده است. در عرفان کیهانی، ابتدا به کارگیری روش های درمانی، در میان بوده و درمان، نوعی عرفان تلقی شده7 و سپس این اندیشه به نظر رسیده که برای این گونه درمان، مبانی نظری، پی ریزی شود. در عرفان حلقه، دو گونه روش درمانی مطرح شده است: “سایمنتولوژی” و “فرادرمانی”. فرادرمانی برای درمان مشکلات جسمی روانی و روان تنی و سایمنتولوژی برای رفع مشکلات ذهن است. از آنجاییکه حکومت تمامیت خواه حاکم بر ایران از شکل گیری و گسترش هر گروه و دسته ای که در کنترل حاکمیت نباشد هراس دارد و بر هر شکل ممکن با این حرکتها برخورد و مقابله میکند، با بررسی تجربه چهل و یک سال گذشته نظام امنیتی جمهوری اسلامی، براحتی میتوان به شیوه های مختلف برخورد حاکمیت با گروههای سیاسی، علمی، عقیدتی، صنفی و …. که جهت از بین بردن و یا منحرف کردن و یا کنترل کردن فعالیتهای درونی آنها به انجام میرسد آشنا شد. حکومت ایران برای کنترل مجموعه آرام و صلح طلب عرفان حلقه و کنترل هیجانات و تجمعات اعتراضی این گروه به دلایل مختلف اعم از دلایل مدنی، امنیتی و سیاسی، ترفندهای متعددی به کار می برد: به طور مثال: یکی از عکس العمل های معمول، مقابله بازداشت و دستگیری کوتاه مدت بوده است که بیشتر جهت ایجاد ترس و دلهره و ایجاد تردید در دل افراد تشکیل دهنده گروهها انجام میپذیرد. این برخوردها بیشترین واکنش رسانه ای را به دنبال دارد، و البته حکومت نیز برای رسیدن به هدف تضعیف روحیه این سرکوب ها دامن میزند. معترضین را در اعتراضات، تجمعات عرفان حلقه و … شاهد بوده ایم .فعالیت به اصطلاح فرهنگی یک فعالیت فرهنگی بر علیه جریان های مختلف است. در این شیوه گروههای مردمی و یا نهادهای وابسته به سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی با عنوان مخالفان حوزه فکری و یا مخالفان خودجوش مردمی بر علیه گروه یا حرکت هدف سازماندهی میشوند. شکل دهی موسسه بهداشت معنوی و مذاهب وزارت اطلاعات و یا انجمن نجات از حلقه با بودجه های دولتی برای مبارزه با عرفان حلقه در زمره همین برخورد قرار میگیرند. سازماندهی بسیج مردمی، شکل دهی تجمعات اصطلاحا مردمی ولی با پشتیبانی حکومتی نوشتن کتب و مقالات معتدد در ربط دهی جنبش های دانشجویی به کشورهای غربی، پوشاندن کفن به طلبه های همسو برای مخالفت با موضوعات به طور سلیقه ای و مثال هایی از این فعالیت های فرهنگی و جعل مخالفتهای مردمی در مقابل گروهها و جریاناتی است که مطلوب حکومت نمیباشد. نیروهای اطلاعاتی و در واقع سیستم اطلاعاتی ایران، شامل اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات و همچنین اطلاعات بیت رهبری، در لباس دوست و به عنوان یکی از اعضای گروه وارد شده و برای خود جایگاهی ایجاد می کنند و گاهی تا رده های بالا میروند و در زمان لازم صدمه میزنند. حتی این افراد گاهی به عنوان فعالین گروههای هدف بازداشت شده و زندانی میشوند و اخبار مربوط به آنها با آب و تاب فراوان منتشر میکنن .این افراد معمولا وظایف مستقیمی را بر عهده دارند از جمله وظایفشان : انتقال اطلاعات داخل مجموعه به سازمانهای اطلاعات ایجاد تفرقه و چند دستگی درون گروه ها ایجاد میکنند که هدفشان ایجاد و دامن زدن به دعواهای درون گروهی به انحراف کشیدن اهداف و آموزه های اصلی و تهی کردن معنی اصلی گروهها همراه کردن و به حاشیه بردن و با فریب و ایجاد تردید در افراد. معمولا در این روش افراد اصلی و موثر و بالاتر نفی میشوند و یا در بزنگاه های تاریخی دستگیر میشوند و افراد نفوذ داده شده به جای آنان گرفته میشوند. نمونه این عمل در جریانهای اصلاح طلبی کاملا مشهود است. گروه های بسته و کوچک مثل دراویش به نسبت از این خطرها در امان تر هستند اما ملاحظه میشود نفوذ در هواداران عرفان حلقه به دلیل ماهیت عام بودن این عرفان، به مراتب کار ساده تری بوده و به طور وسیعی به انجام رسیده است. به خدمت گرفتن افراد شاخص مجموعه: در این شیوه افراد شاخص و قدیمی داخل مجموعه شناسایی شده و تحت فشار قرار میگیرند تا مجبور به همکاری با خواسته های حکومت شوند و به نوعی همان نقش نفوذی های درون مجموعه را بازی کنند. این افراد معمولا دارای پرونده های هستند که هیچگاه بررسی نمیشوند، و یا حکومت بخشی از خانواده یا دارایی و یا اطلاعات شخصی و خصوصی آنها را به گروگان گرفته و شخص را مجبور به همکاری میکند. این افراد معمولا توسط دیگر افراد نفوذ داده شده به مجموعه همواره تایید شده و رفتارهای توجیه و توضیح داده میشود. اینها معمولا کسانی هستند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم مورد توجه گروه زیادی از افراد گروهها به شمار میروند. در یک روش دیگر افراد نفوذی و یا تحت فشار، به عنوان هواداران یک جنبش با فعالین رسانه ها ارتباط برقرار کرده و آنها را تشویق به درج اخبار اشتباه و دروغین خود می کنند. انتشار این اخبار اشتباه با چند هدف صورت میپذیرد: اول اینکه با انتشار این اخبار توسط رسانه های مستقل ، به نوعی به اخبار دروغ اعتبار میدهند و دست به نوعی تاریخ سازی میزنند. ضمن اینکه با انتشار وسیع این اخبار از توجه احتمالی افراد به تناقضات خبری جلوگیری میکنند و همچنین ادعاهای افرادی که پی به دروغ و کذب بودن اخبار و روایتهای منتشر شده برده اند را در زیر اعتبار رسانه های مختلف مخفی کرده و بی اعتبار نشان میدهند. در این مرحله با کمک افراد نفوذ داده شده و یا تحت فشار گذاشته شده و همراهی فریب خورده که بعضا مورد تعرض خشن قرار گرفته اند و به اصطلاح بازداشت کشیده اند وهمچنین به ظاهر در فعالیت های فرهنگی نیز دستی داشته اند، با ارائه اخبار باطل، تکراری، دوره ای سعی بر مبانی و یا اتفاقات و یا موضوعاتی می کنند که تاریخ ان برای حکومت به پایان رسیده و یا به دنبال بی رنگ کردن آن میباشند.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق آزادی عقیده و بیان آن آغاز گردید: آقای مهدی افشارزاده بحث آزاد را اینچنین آغاز کردند. آزادی بیان همان آزادی عقیده و اندیشه است. یعنی به بیان دیگه بیان ابزاری برای رساندن اون عقیده و اندیشه به دیگران است. در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده که ظهور دنیایی که در آن افراد در بیان عقیده آزاد و از آن ترسشان فارق باشند به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده است. یعنی آزادی بیان آن معیار اساسی است. برای هر نوع جامعه ای فارق از اینکه در آن جامعه چه تعداد اندیشه متفاوت وجود دارد یا چه نظامی حاکم است آیا دموکراتیک است یا دیکتاتوری. و نقض این آزادی همواره به نقض بقیه موازین حقوق بشر منجر میشود. در بیشتر مواقع در نبود آن مصداق حکومتی است که آن را به وجود آورده و در محدودیتی ایجاد میکنه و این باعث میشه که اون آزادی به معنی درست از بین برود و استدلال های متعددی میارن برای وجود این محدودیت ها.یک استدلالی که حکومتهایی که آزادی عقیده و اندیشه را محدود میکنند این است که همیشه دانستن حقیقت خوب نیست و ممکن است آرامش جامعه را بر هم می زند. خانم ترابی فرمودند که در سیستم ایران آزادی عقیده و اندیشه وجود ندارد و این به خاطر وجود سیستم ولایت فقیه است. یک سیستمی که ما باید از یک شخصی به عنوان مرجع تقلید ،تقلید بکنیم. یعنی در واقع هیچ کس نباید از عقل خودش استفاده بکند و فقط باید همه از یک نفر اطاعت بکنند و این یک دیکتاتوری محض است و این به خاطر وجود اسلام است که جمهوری اسلامی اجازه بیان حقیقت را به هیچ کس نمیدهد امین بولواردی فرمودند: آزادی عقیده و بیان یکی از ارکان اصلی جامه بشری متمدن است و آن میسر نمیشود مگر در چهارچوب انسانیت. یعنی اینکه این آزادی عقیده تا جایی که عقیده شما آسیبی به آن جامعه وارد نکند شما آزاد هستید. آقای سبزیان فرمودند: در رابطه با آزادی عقیده و بیان جز اینکه اون حکومت این اجازه به ما نمیدهد متاسفانه ما خودمان هم این اجازه را به خودمان نمیدهیم. بارها شده است که ممکن بوده که کسی نظرش با من متفاوت بوده ولی من حاضر نبودم گوش کنم که شاید حتی نظر درستی داشته باشد. ما هیچ وقت حاضر نشدیم که نظرات دیگران را بشویم . آقای خسرو پناه فرمودند: نظام جمهوری اسلامی ایران فقط ترسش از آگاهی مردم است و با استفاده از رسانه ای که در اختیار داره نظرات و عقاید خودش را به مردم دیکته میکند آقای شمسی زاده فرمودند: البته ما هیچ وقت فکر نمیکنیم شاید ما هر چیزی را که بیان میکنیم و یا هر نظری که داریم شاید اصلا درست نباشد و شاید نظر و عقاید دیگران بسیار هم خوب باشد پس ما باید همه را گوش کنیم و فکر نکنیم که همیشه نظر ما درست است و بخواهیم آنرا به دیگران تحمیل کنیم. خانم بیرجندی فرمودند: در کلاپ هوس هم همین مشکل وجود داره و خیلی ها حاضر نیستند که گوش کنن نظرات همدیگرو. و در واقع خود مردم خودشان را سانسور میکنند و به همدیگر حتی حمله میکنند و ما نیاز به آموزش داریم که متاسفانه توی کشورمان وجود ندارد. خانم رضاوند فرمودند:خود مردم هستند که در مواقع بحرانی به جای اینکه به همدیگر کمک کنیم برعکس سعی میکنیم حداکثر سواستفاده ببریم. همیشه باید ما اول از خودمون شروع کنیم.اگر ما انتقاد پذیر باشیم قطعا میتوانیم به درستی عمل کنیم و در واقع باید تغییر بکنیم. خانم افتخار فرمودند: وقتی ما به دنیا می آیم پاک هستیم و هر آنچه که به ما آموزش می دهند ما همانگونه رفتار میکنیم در نتیجه میگویند که هر جامعه ای از خانواده شروع میشود و چون خانواده ما به درستی آموزش ندیده اند پس نمیتوانند من را هم به درستی آموزش دهند. آقای آهنگر فرمودند: ما باید نقد پذیر باشیم و ضعف های خودمان را بپذیریم و نباید بی دلیل تعصب داشته باشیم از دوران کودکی آموزش غلط به ما داده اند و ما به این شکل رشد کرده ایم و به سالها زمان و آموزش نیاز دارد. در بخش پایانی: آقای مهدی افشارزاده مسئول جلسه ضمن تشکر از سخنرانان و فعالین و میهمانان و منشی جلسه آقای کریم ناصری، صدابرداران آقای کریم ناصری و آقای رسول عباسی زمان آبادی و ادمینها خانم آذر ارحمی، خانم مریم افتخارو آقای آرشا کچوئیان ختم جلسه را در ساعت ۱۷:۵۰به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند. عزیزانی که در این جلسه همیاری کردند خانمها و آقایان: مریم حبیبی، مهناز ترابی، شهنازایدان، شبنم رضاوند، مینا آقابیگی، شهلا شهسوانی، هستی عبداللهی اصل، شراره هادی زاده رییسی، ندا غفاری، وحید حسن زاده، رضا عباسی زمان آبادی، مهران آهنگر، مهدی کریمی ،غلامرضا نوروزپور، علیرضا جهان بین، محسن سبزیان، عباس رهبری، احمد کشاورز، حسین قاسمی، مهرداد یگانه، حمید شمسی زاده، ثمیر خسروپناه، امین بولواردی.
هشدار کارشناسان سازمان ملل درباره نقض حقوق زنان ایران در قانون جمعیت و احتمال اعدام
عباس رهبری
کمیته کارشناسان سازمان ملل متحد در بیانیهای قانون “جوانی جمعیت و حمایت از خانواده” را خلاف حقوق بشر و حقوق زنان توصیف کرده و درباره احتمال مجازات اعدام برای سقط جنین هشدار دادهاند. قانون جوانی جمعیت و حمایت از خانواده در شورای نگهبان تایید و توسط دولت ایران برای اجرا ابلاغ شد. اطلاعیه کارشناسان سازمان ملل متحد درباره این قانون اولین واکنش بینالمللی به “نقض حقوق بشر و حقوق زنان” برای دسترسی به وسایل بارداری و حق سقط جنین نیست. چند روز پیش سازمان دیدبان حقوق بشر هم تصویب این قانون را محکوم کرد. کارشناسان سازمان ملل متحد ابراز نگرانی کردهاند که بر اساس این قانون اقدام به انجام عمل سقط جنین میتواند منجر به صدور حکم “افساد فیالارض” شود که مجازاتش اعدام است. این کارشناسان قانون جدید را “بیرحمانه” و “غیرانسانی” توصیف کرده و از دولت ایران خواستهاند که هرچه سریعتر آن را لغو کند. به گفته این کارشناسان اجرای این قانون به معنای گرفتن حق دسترسی آزادانه به وسایل جلوگیری از بارداری و عقیم کردن داوطلبانه، حق سقط جنین و اطلاعات مربوط به جلوگیری از بارداری است که “ناقض حقوق زنان” بر اساس قوانین بینالمللی است. دیدبان حقوق بشر: طرح حمایت از خانواده، برای زنان ایران خطرناک است:منظور از ‘اعدام’ چیست؟در چند ماده قانون جمعیت، سقط جنین غیرقانونی اعلام شده است. مثلا در ماده ۵۶ به تفصیل شرح داده شده که سقط جنین ممنوع است و چون دارای جنبه عمومی است طبق قانون مجازات اسلامی موجب دیه، زندان و باطل شدن پروانه برای پزشک و ماما و پرستار است. اما به طور خاص در ماده ۶۱ به شدیدترین مجازات اشاره و گفته شده است: ارتکاب گسترده جنایت علیه تمامیت جسمانی جنین به قصد نتیجه یا علم به تحقق آن، به گونهای که موجب ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی جنینها یا مادران در حد وسیع گردد، به طور خاص سقط جنین مشمول حکم ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی است و این ماده مربوط به توضیح موارد “مفسد فی الارض” است که مجازات آن میتواند اعدام باشد. ‘طرح جوانی جمعیت’ در ایران، راهحل یا تشدید کننده مشکلات خانوادهها در این اطلاعیه گفته شده است: “حکومت ایران به خاطر افزایش جمعیت قدمی فراتر برای نقض حقوق زنان برداشته و با جرم انگاشتن دسترسی به وسایل جلوگیری از بارداری بسیاری از زنان و دختران را مجبور به ادامه بارداری ناخواسته میکند که به شدت تبعیضآمیز است. “کارشناسان سازمان ملل متحد گفتهاند: “ما به دقت تاثیر این قانون را بر مرگ مادران ایرانی رصد میکنیم و در صورت افزایش موارد پرخطر و جلوگیری نکردن از مرگ زنان و دختران بر اثر بارداریهای پرخطر یا مرگ آنان که سقط جنین میکنند، خواستار پاسخگویی و قبول مسئولیت ایران خواهیم شد. “در قانون حمایت از خانواده عمل سقط جنین از گذشته هم محدودتر شده و تشخیص موارد مجاز آن بر عهده یک کمیته مشترک است که باید درباره احتمال خطرآفرین بودن بارداری برای مادر یا نقص جنین نظر بدهند. کارشناسان سازمان ملل متحد میگویند جرم انگاشتن سقط جنین مانع آن نمیشود که زنان از راههای دیگر به دنبال پایان دادن به بارداری خود شوند بلکه به گفته این کارشناسان این کار باعث “افزایش سقط جنین در شرایط خطرناک و پنهانی و به خطر افتادن جان زنان و دختران میشود. “بر اساس این بیانیه ممنوع کردن توزیع وسایل رایگان جلوگیری از بارداری منجر به زایمانهای ناخواسته و در نهایت افزایش نرخ مرگ و میر مادران میشود. به گفته مقامهای ایران سالانه ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار مورد سقط جنین زیرزمینی در ایران انجام میشود. مسئولان جمهوری اسلامی ایران نگران کاهش جمعیت هستند همانطور که آیتالله علی خامنهای بارها تاکید کرده سیاستهای کنترل جمعیت در دهه شصت غلط بوده و باید متوقف شود. در راستای این سیاست مجلس ایران طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده را تصویب کرد که به گفته سازمان دیدبان حقوق بشر و بسیاری از فعالان مدنی، ناقض حقوق زنان و حق دسترسی آنان به وسایل جلوگیری از بارداری است. بر اساس ماده ۵۹ این قانون، وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی دیگر باید “متخلفان فروش داروهای سقط جنین و موارد مشارکت در سقط غیرقانونی” را به نهادهای قضایی معرفی کنند. سازمان دیدبان حقوق بشر درباره این مورد ابراز نگرانی کرده و گفته قوانین “مبهم” میتواند به پیگرد افرادی منجر شود که از حقوق مشروع خود دفاع کردهاند.
حق مردم و مصلحت نظام
محسن سبزیان
حق و حقوق مردم ایران توسط ولایت فقیه رهبر جمهوری اسلامی ایران آقای سید علی خامنه ایی و زیر دستان ایشان سپاه پاسداران و اطلاعات مورد تعرض قرار میگیرد و هر اعتراضی با تیر و گلوله و زندان و اعدام و شکنجه روبرو می شود. در دنیای امروز بسیاری از رابطه ها بر اساس قدرت شکل گرفته است. قدرت ایجاب می کند که مصلحت بر حق برتری یابد. از بسیاری می شنویم که مصلحت بود که چنین کردم و یا و چنان گفتم. این مصلحت چیست ؟ چه نقشی بازی می کند ؟انسان یا عمل به حق می کند و یا عمل به حق نمی کند. توجیه عمل نکردن به حق، مصلحت اندیشی می شود. خوب که توجه کنیم متوجه می شویم که کسی که مصلحت اندیشی می کند، باید عمل خود را توجیه نماید. در عمل مصلحت به کمک آدمی می آید وقتی که عمل ضد حق انجام داده و برای توجیه عمل خود نیاز به مصلحت دارد. او می خواهد نشان دهد که عملش حق است ولی در واقع عمل و یا نظرش ضد حق است. قبل از اینکه عمل ضد حقی انجام دهیم مصلحت وجود ندارد. اینکه چگونه مصلحت اندیشی کنیم نیز نتیجه عمل ضد حقی است که می اندیشیم و بدان عمل می کنیم. کلاه شرعی که در بازار استفاده از آن متداول است از این نظر بوجود آمده است. تقدم و تاخر در حقوق باعث می شود که مصلحت بوجود بیاید. مثلا گفته می شود که توسعه اقتصادی برتری دارد بر توسعه سیاسی. و یا توسعه سیاسی تقدم دارد بر توسعه اقتصادی. یعنی بخاطر یک توسعه، توسعه دیگر را نادیده گرفتن و یا پایمال نمودن. توسعه حق است. این حق در چهار بعد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که چهار وجه یک پدیده هستند خود را بیان می کند. تقدم دادن یک توسعه بر توسعه دیگر مصلحت قدرت است. در کشور ما تقدم جستن نظریه ولایت فقیه بر استقلال و آزادی ایران و ایرانی و ناچیز شمردن انسان حقوقمند، مصلحت دولت است و با حق مردم که مسئول سرنوشت خود و کشور خود هستند در تضاد است. مثلا در دوره رفسنجانی و بعد از او می گفتند و می گویند که توسعه اقتصادی تقدم بر حقوق انسان دارد. تصور کردند که الگوی چینی را می توانند درایران پیاده کنند. کاری که در چین انجام داده اند و برای رشد اقتصادی، حقوق شهروندی و حقوق طبیعت را پایمال کرده و می کنند و بدان مشروعیت داده اند. وزیر خارجه چین گفته است که : «افراد باید حقوق دولت را بر حقوق خود مقدم بدانند»! وزیر خارجه چین برای شهروندان خود حقوق قائل است البته با تقدم حقوق دولت بر حقوق آنها. درنظام ولایت فقیه، بنابر ولایت مطلقه فقیه، در برابر این ولایت، انسان صاحب حقوق نیست. مکلف به «تکلیف» است. هرروز میشنویم و گفته می شود که مردم تکالیف دارند و رهبر برهرعملی و نظری مسلط است. دوران بعد از انقلاب را که تکلیف مدارها از آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی برآن بودند که ما متخصص نمی خواهیم بلکه آدمهای متعهد می خواهیم که ذوب درولایت فقیه باشند. این قدرت بود که به آنها دیکته می کرد که نیازش چیست. یعنی مطیع کامل قدرت حاکم بودن. مصلحت خمینی و یارانش در این بود که آدم متخصص غیر وابسته به قدرت خمینی و حزبش، بدرد آنها نمی خورد. در استبداد ها از هر نوعش به انسانها دیکته می کنند که، انسانها نیازی به فکر کردن ندارند. نیازی به آلترناتیو دارند به وضعیت فعلی کشورهای استبداد زده در حال اعتراض به وضع موجود خود در کشورهای عراق و لبنان و سودان و الجزایر نگاه کنیم. در این کشورها آلترناتیوی که از حقوق مردم دفاع کند و برنامه تحول بسوی استقلال و آزادی داشته باشد وجود ندارد. در دوران استبداد این کشورها، مصلحت نظام بر این بوده است که آلترناتیو نباشد و جامعه نیز بنا بر مصلحت در فکر ساختن آلترناتیو نبوده است. کمبودی که در کوتاه مدت نمی توان آن را ساخت. در کشورهای استبداد زده و از جمله ایران، قدرت حاکم رابطه استقلال و آزادی را یکی نمی داند و میان برخوردار شدن انسان از استقلال و آزادی خود و امنیت تضاد قائل هستند. در تعریف انسان حقوقمند، امنیت را بسط استقلال و آزادی انسان در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و برخورداری از حقوق تعریف می شود. استبدادیان در نظر و در عمل، محدود کردن استقلال و آزادی شهروندان را در هر چهار بعد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و محروم کردنشان از حقوق تعریف میکنند. امر بسیار مهمی که باید به آن توجه نمود این است که قدرت و مخصوصا قدرت مطلقه حقوق را از محتوا خالی می کند و وسیله دست قدرت می نماید. مثلا آقای خامنه ای میگوید که ایران آزادترین کشور جهان است و یا آقای روحانی از حقوق شهروندی صحبت می کند ولی در محتوا از حقوق خالی و در عمل حقوق را تابع قدرت می نماید. مصلحتی که قدرت و یا در کشور ما استبداد فقیه میسنجد ناقض حق، ضد رشد و ضد نیازهای واقعی انسان و طبیعت است. بنا بر اصول حاکم بر فکر و نظریه ولایت فقیه، فقهی میتواند ولایت پیدا کند که شرایط مرجعیت، از جمله، عالم بودن و عادل بودن و متقی بودن را داشته باشد. ا ما می بینیم که در نظام خود ساخته ولایت فقیه، مصلحت ایجاب کرد که ولایت از آن کسی همچون آقای خمینی و آقای خامنه ای بشود. بدین سبب ولایت فقیه از شرایط مرجعیت تهی شد. قبل از اینکه ولایت فقیه در ایران بخواهد حاکم باشد، متاسفانه فقه از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق ایران به مثابه عضو جامعه جهانی، خالی شدهبود و خالی است. اگر فقه مصلحت اندیشی نمی کرد و خود را از حقوق خالی نمی کرد، سازندگان ولایت فقیه نمی توانستند حقوق را زیر پا بگذارند و خشونت تمام که ضد حقوق است را بنا بر مصلحت بر دین و بر مردم حاکم کنند. یادمان نرود که در دوران جنگ خمینی به مصلحت توسل جست و گفت: جنگ ایجاب میکرد که به قانون اساسی عمل نشود. مصلحت عده ای بر آن بود که سکوت کنند و اعتراض نکنند. وقتی آقای خمینی بقیه را با خود یکی در مصلحت اندیشی دید «دادگاه ویژه روحانیت» و، در ادامه، بنام تقدم مصلحت بر احکام دین، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را تشکیل داد و دستور بازنگری در قانون اساسی را صادر کرد. بدینسان، «ولایت مطلقه فقیه» وارد قانون اساسی شد. و در ادامه عده ای گفتند که اختیارهای مندرج در قانون اساسی، کف اختیارات ولیامر است. «حکم حکومتی» خامنه ای امروز برهر قانون و حقوقی حاکم است. در عمل و نظر حقوق را روزانه می کشند و زیر پا میگذارند و مصلحت بسیاری که سکوت می کنند، به آنها اجازه می دهد که عمل خود را ادامه دهند. روحانی از روی مصلحت می گوید که بالا بردن قیمتهای بنزین به نفع مردم است و اعتراض به حق مردم را را با گلوله می دهد. به مصلحت نظام نیست که به مردم توضیح بده که با بالا بردن قیمت بنزین زندگی اقتصادی آنها چه تغییراتی پیدا می کند. حق مردم است که دولت به آنها در شفافیت پاسخ بدهند. حق مردم است که بدانند چرا و به چه دلیل قیمتها بالا می رود و اگر کسی قول داده برنامه ای پیش ببرد، چرا ناتوان بوده و دلیلش چه بوده و در مقابل مردم پاسخگو باشد. این حقوق در مقابل مصلحت نظام که باید بر مردم حاکم باشد بی معنی است. در۲۸آبان، خامنهای رجز خواند که «بر دشمن» فائق شدهاست. او سرکوب خونین مردم معترض به تولید فقر و خشونتهای نظام را و خشونت گستری و کشتار داعش وار را پیروزی بر دشمن خوانده است. مصلحت او بر این است که مردم دشمنند و حق مردم است که معترض بر استبداد سانت باشند. امروز مصلحت نظام ایجاب می کند که استبداد فقیه با خشونت تمام با افراد سرکوبگر خود به مردم که معترض به بی عدالتی هستند تیراندازی کنند. عدالت خواهی حق مردم است. نبود امنیت و خواهان امنیت قضایی، امنیت سیاسی، امنیت اجتماعی و امنیت فرهنگی بودن حق هر شهروند است. چگونه می توان در مقابل احقاق حق زندگی با گلوله پاسخ داد ؟ تنها مصلحت ماندگاری نظام توجیه می کند که کشتن و سوزاندن و تخریب جایز است. البته باید برای توجیه عمل خود بگویند که با خشونت طلبان و فریب خوردگان و با اجنبی در ارتباط بودگان برخورد شده و می شود. امروز اعتراضات در ایران در شهرهای مختلف صدای حق طلبی خود را با گوشیهای تلفن به گوش و دید جهانیان رسانده اند. حق ایجاب می کند که امروز جوانان عکس العمل خشونت استبداد فقیه نگردند و دست به خشونت نزنند. حق ایجاب میکند که شعارها، شعارهای حق طلبی باشد تا همه مردم ایران خود را در آن شعارها یگانه ببینند و از تغییر هراس پیدا نکنند. مصلحت نظام در بسط خشونت است. در این میدان می تواند صدای حق طلبی را خاموش کند. حق ایجاب می کند که صدای مردم ایران از رسانه های جهانی به گوش همگان برسد و وجدان جهانی پشتیبان مردم ایران برگردند. ایرانیانی که در خارج زندگی می کنند می توانند در این راه فعال باشند. مصلحت عده ای ایجاب می کند که از سناتورهای آمریکایی تقاضای کمک بکنند و نشان دهند که کمک خواهی از شما به معنی دوستی بعد از رسیدن به قدرت است تا آمریکاییها در بردن منابع کشور ما سهم داشته باشند. مصلحت ایجاب می کند که عده ای اصلاح طلب نظام باشند. مصلحت ایجاب می کند که عده ای مردم را از تحول بترسانند. مصلحت ایجاب می کند که مردم را مطیع و بی حق و تکلیف مدار بخوانند حق ایجاب میکند که شهروندان ایرانی آزاد و مستقل اند و حق آنهاست که در آزادی و استقلال زندگی کنند.
اعتراض مدنی اصفهان و سرکوب خشونت بار جمهوری اسلامی ایران
سمانه بیرجندی
شهر اصفهان در روز جمعه چهارم آذر۱۴۰۰ بستر درگیری بین مردم معترض به بحران آب و دیگر مشکلات با یگان ویژه نیروی انتظامی جمهوریاسلامی شد. دهها نفر از معترضان در پی شلیک گلوله و گازهای اشکآور نیروهای انتظامی و امنیتی مجروح شدند. دو نفر نیز شایع است که جان باختهاند که صحت این ادعا هنوز معلوم نیست. طبق اظهارات رسمی نیروی انتظامی اصفهان تا کنون ۶۷ نفر بازداشت شدهاند. البته طبق برخی از گزارشهای تأیید نشده شمار بازداشتیها بیش از ۲۶۰ نفر شدهاست. این درگیری بعد از پایان تحصن ۱۶ روزه کشاورزان اصفهانی بوقوع پیوست. تحصن کشاوزران اصفهانی در پی اعتراضات چندساله آنها به کمبود آب و عدم دسترسی به حقابه تاریخی با استقبال گسترده مردم اصفهان مواجه شد که آنها نیز نسبت به خشک شدن زاینده رود و تالاب گاوخونی، به خطرافتادن آینده اکوزیست اصفهان و اخلال در روند توسعه این کلانشهر مهم ایران معترض هستند. حضور هزاران نفر باعث تسخیر بستر زاینده رود و غافلگیر شدن دستگاه امنیتی شد. از این رو مسئولان محلی و دولت رئیسی سعی کردند تا در رویکردی غیرتعجیلی به تجمع مردم معترض پایان بدهند. مسئولان اداره آب و استانداری اصفهان جلسات متعددی با نمایندگان تحصنکنندگان انجام دادند و سرانجام توافقی حاصل شد که به دولت رئیسی سه ماه برای حل مشکل وقت داده شود. اما نحوه پایان دادن به تحصن مورد موافقت همه تحصنکنندگان نبود؛ در نتیجه عدهای در چادرهای شان باقی ماندند. برخی از کسانی که در تحصن حضور داشتند منتقد توافق یادشده بودند و اعتمادی به وعدههای مسئولان نداشتند. هجوم شبانه به محل تجمع باعث متشنج شدن فضا شد. آتش زدن چادرها و حضور یگان ویژه نیروی انتظامی در کنار ارسال پیام مجازی به شهروندان و هشدار به آنها در خصوص «برنامه معاندان» فضا را به سمت درگیری برد که در روز جمعه به اوج رسید. به نظر میرسد که تصوری در بین بخشی از معترضان اصفهانی شکل گرفته بود که مذاکرات با هدف زمینهسازی برای حل مشکلات نبوده بلکه پوششی برای پایان دادن به تحصن و انجام تمهیداتی برای جلوگیری از وقوع دوباره آنها بود. از این رو تصمیم به مقاومت و ایستادگی گرفتند. جمهوری اسلامی در این اتفاق از حربههای تکراری «تفکیک معترضان به مردمان مطالبهگر و ‘اغتشاشگر’»، «استفاده از قوه قهریه» و «وارونهسازی واقعیتها» برای سرکوب خشونتبار و پایان دادن به اعتراضات خشونت پرهیز استفاده کرد. تعدادی از نیروهای انتظامی یا امنیتی بمانند آبان ۹۸ با زیر پا گذاشتن موازین اخلاقی، وجدانی و دینی و حتی قانون خود جمهوریاسلامی ایران گلولههای واقعی را در خشاب تفنگها قرار داده و به صورت کنترلناشده شهروندان را آماج شلیکهای کور قرار دادند که بیپروایی از کشتن مردم معترض بیسلاح را بازتاب داد. در نهایت دستگاه امنیتی نظام به پشتوانه نهاد ولایتفقیه با استفاده گسترده از خشونت ناموجه توانست این حرکت اعتراضی را مهار کند اما سؤال جدی آن است که آیا این روش میتواند با موفقیت ادامه پیدا کند؟ یا به عبارت دیگر توان سرکوب جمهوریاسلامی نامحدود است؟پاسخ به این سؤال در پرتو دادههای موجود و وضعیت ناپایدار سیاسی در ایران که هر لحظه میتواند یک انفجار اجتماعی در آن رخ بدهد، دشوار است. آنچه مشخص است تصمیمگیران اصلی جمهوریاسلامی ایران این باور را دارند که با اتکا به سرکوب گسترده، مستمر و برنامهریزی شده در کنار گسترش عمق استراتژیک فساد در جامعه و حامیپروری میتوانند بقای نظام را تضمین کنند. علاوه بر نوسازی و تقویت همیشگی توان امنیتی و کنترل شهری سپاه پاسداران و حمایت نهادینه شده قوه قضائیه و پشتیبانی مجلس، قوه مجریه نیز در حال حاضر همافزایی حداکثری با ماشین سرکوب دارد. ابراهیم رئیسی وزارت کشور را به سردار وحیدی از چهرههای تندروی سپاه پاسداران سپرد و او نیز نیروهای سپاهی را در رأس برخی از استانداریها قرار داده است. این اتفاق نشانگر تصمیم جدید نظام در اتکای بیشتر به قدرت سخت است. اما اتفاقات اصفهان بار دیگر نشان داد تقاضا برای تغییرات بزرگ سیاسی در ایران رو به افزایش است که وضعیت را برای «گذار انقلابی» مساعد کرده است. روز به روز در بخشهای مختلف کشور و اقشار مختلف این ذهنیت گسترش مییابد که حل اساسی مشکلات مختلف کشور نیازمند دگرگونی بنیادین سیاسی و تغییر جمهوریاسلامی است. این نگاه و ناامیدی فزاینده از اصلاحپذیری جمهوریاسلامی مشوق میل به مبارزه و مقاومت است. تداوم این وضع در صورتی که نظام نتواند اقدامی برای تغییر اذهان انجام دهد به لحاظ روانی قدرت لازم برای درهم شکستن دستگاه سرکوب جمهوریاسلامی را فراهم مینماید. خشم و انزجاری که امروزه در جامعه ایران و بخصوص اقشار محروم و کمدرآمد، جوانان و زنان مشاهده میشود چالشی جدی برای تداوم کاربست موفق سرکوب است. اما تنش آبی و بحران منابع آبی معادله کارایی و یا ناتوانی سرکوب را وارد وضعیت جدیدی کردهاست. کاهش نزولات آسمانی در مشکلات کوتاه مدت و فصلی مؤثر است اما معضلات اصلی سیاستگذاریهای غلط، روشهای آبیاری قدیمی و فاقد بازده، الگوهای کشت نادرست، سدسازی بیرویه و دخالت عوامل انسانی هستند که در بستر زمان باعث شده تا استانها و مناطق متعددی در کشور دچار کمبود آب شوند. علاوه بر موضوعات زیست محیطی معیشت و شغل شمار زیادی از مردم دچار مشکل شده است. حتی تعدادیها از روستاها و بخشها در جنوب کشور درتامین به موقع آب آشامیدنی در تنگنا هستند. این موضوع باعث شده که در نقاط زمانی مختلف مناطق متفاوتی از کشور دچار بحران آب شوند. تأمین نیاز یک طرف در چارچوب ساختار توزیع منابع موجود باعث ایجاد مشکل و یا محدودیت در طرف دیگر میشود. از این زاویه جمهوریاسلامی با ناتوانی در مدیریت توزیع و مصرف منابع آبی و مکانیابی نادرستی مراکز صنعتی بخشهایی از مردم کشور را مقابل هم قرار داده است؛ ساکنان استانهای خوزستان و چهار محال و بختیاری موضع منفی نسبت به استان اصفهان دارند. اصفهانیها نسبت به انتقال آب به استانهای یزد و کرمان معترض هستند. در همین اعتراضات اخیر برای چندمین بار لولههای انتقال آب به یزد در اصفهان شکسته شدند. همه آنها از انتقال آب به مناطق مرکزی کشور شاکی هستند. در شرایطی که گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی پهنه بیشتری از دنیا را در برگرفته و متأثر ساخته است، تداوم اعتراضات ناشی از مشکلات آبی در کشور محتمل است و به صورت یک زنجیره با سیکل زمانی کوتاهمدت میتواند رخ بدهد. مردمی که نبود آب کافی سفره آنها را کوچک ساخته و آسایش را از آنها سلب کردهاست چارهای جز فریاد زدن و آمدن به خیابانها ندارند؛ انگیزه آنها اعتراض سیاسی نیست که هراس از سرکوب نقش بازدارنده داشته باشد. وقوع و استمرار این اعتراضات دستگاه سرکوب را فرسوده میسازد؛ بخصوص اگر همزمان چندین شهر بزرگ کشور دستخوش ناآرامی شود. تداوم این اعتراضات و سرکوب خشن آنها باعث میشود که به لحاظ روحی نیروهای انتظامی و امنیتی خسته شوند؛ برخی از آنها نیز نگران آینده خود میشوند. از زاویهای دیگر منابع سرکوب حکومت تمامناشدنی نیست. هر بار که از قوه قهریه به صورت گسترده استفاده میشود از ذخیره موجود کاسته شده و ممکن است که مسیر رسیدن به نقطه شکست دستگاه سرکوب کوتاهتر شود. از این رو بحران ادامهدار آب در ایران میتواند در شرایطی به سیلی ویرانگر برای دستگاه سرکوب تبدیل شود.
ابوالقاسم صلواتی کیست؟
آذر ارحمی
ابوالقاسم صلواتی مشهور به قاضی صلواتی در سال ۱۳۴۱ در تویسرکان به دنیا آمد. او پس از انقلاب وارد بسیج شد و در سالهای اولیه جنگ در جبهههای جنگ ایران و عراق حضور داشت. ابوالقاسم صلواتی از سال ۱۳۶۵ وارد پلیس قضایی شد. پلیس قضایی مأموری است که وظایفی چون اجرای احکام، دستگیری، تحقیق و توقیف اموال متهمان را از طرف قوهی قضاییه بدون نیاز به پشتیبانی نیروهای دیگر اجرا میکنددر سال ۱۳۷۰ پس از ادغام ژاندارمری، شهربانی، کمیتههای انقلاب و پلیس قضایی، ابوالقاسم صلواتی بدون داشتن تحصیلات قضایی وارد دادگاه انقلاب شد و به دلیل ارتباطات قوی با وزارت اطلاعات به عنوان قاضی و معاون دادستان در در همدان و سپس در سنندج به کار مشغول شد و احکام بیرحمانهای را علیه زندانیان، به ویژه زندانیان سیاسی صادر کرد. ابوالقاسم صلواتی همچنین به دلیل فساد اخلاقی در همدان و سنندج و سپس در تهران شهرت یافت، چنانچه، ابوالفضل قدیانی یکی از جداشدگان از جمهوری اسلامی در نامهای به همین دلیل خود را از پاسخگویی به وی معذور میداند. ابوالقاسم صلواتی در سال ۱۳۷۳ به ریاست ادارهی حراست دادگاه انقلاب منصوب شد و پس از به ریاست شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی رسید. همچنین ابوالقاسم صلواتی به عنوان دادرس علیالبدل دادگاه عمومی تهران نیز فعالیت دارد. ابوالقاسم صلواتی در طول دوران قضاوت خود در جمهوری اسلامی احکام اعدام زیادی صادر کرده است. او به ویژه احکام زیادی علیه دستگیرشدگان در اعتراضات ۱۳۸۸ صادر کرده است. وی پس از آن نیز قاضی دادگاه بسیاری از متهمان سیاسی بوده است و برای افراد زیادی چون علی صارمی، محمدعلی حاجآقایی، جعفر کاظمی، زانیار مرادی، لقمان مرادی فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی و بسیاری دیگر احکام اعدام صادر کرده است. ابوالقاسم صلواتی به قاضی صلواتی شهرت دارد. وی در سال ۱۳۴۱ در تویسرکان از شهرهای همدان به دنیا آمد. از میزان تحصیلات ابوالقاسم صلواتی هیچ اطلاعی در دست نیست. قاسم صلواتی پس از انقلاب ضدسلطنتی وارد نیروی بسیج از زیر مجموعههای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. و از این طریق به جبهههای جنگ رفت. او بدون داشتن جراحت جدی با اعمال نفوذ توانست تحت عنوان معلولیت ۴۰ از جنگ خارج شود. وی با همین پشتوانه در سال ۱۳۶۵ وارد پلیس قضایی شد. پنج سال بعد هنگامی که ژاندارمری و شهربانی و کمیتههای انقلاب و پلیس قضایی در هم ادغام شدند، برخی از شاغلان در این بخشها که نمیخواستند وارد نیروی انتظامی شوند، پس از طی یک دوره آموزشی در مؤسسهیی واقع در نزدیکی پادگان عباس آباد، جذب قوه قضاییه شدند. این مؤسسه برای کادر سازی سریع در نظام جمهوری اسلامی برای ادارهی امور ایجاد شده بود و به بسیجیها و افرادی که در جنگ سابقه داشتند این امکان را می داد که پس از یک دورهی آموزشی به عنوان دادیار یا بازپرس و حتی قاضی وارد دادگاههای انقلاب شوند. مدرسان این مؤسسه از حوزه علمیه قم بودند و در آن نه حقوق مدنی بلکه برخی آموزشها در مورد مجازاتهای اسلامی تدریس میشد. به این ترتیب قاضی صلواتی در سال ۱۳۷۰ بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی و حقوقی وارد دادگاه انقلاب شد. قاضی صلواتی همواره دارای ارتباطات قوی با وزارت اطلاعات بود. گفته میشود او همواره توصیههای وزارت اطلاعات را در صدور احکام و دستگیری به کار میگرفت و به این ترتیب با اعمال نفوذ به ریاست دادگاه همدان منصوب شد. ابوالقاسم صلواتی همچنین مدتی در اسلامآباد غرب و سپس در کرمانشاه به قضاوت مشغول بود و به گفتهی برادرهمسرش، در آن جا افراد زیادی را اعدام نمود. برادرهمسر وی، کورش کهن در مورد او میگوید ایشان اول قاصی بودند در اسلام آباد غرب بعد به کرمانشاه آمد و منزل تیمسار همدانی زندگی میکرد که اعدام کرده بود. بعد همینطور پستهای بالا بهش دادند که دلیلش اعدام بیشرمانهای بود که درکرمانشاه انجام میداد. دقیقا همان کارهایی که خلخالی کرده است و من هیچوقت به عنوان فامیل بهش نگاه نمیکردم. همه از صلواتی میترسند. بارها شده است که با افتخار از دستگیری روزنامهنگارها صحبت میکنه. همسر او ۹ سال در بیمارستان روانیها به سر میبرد. وضع مالی ایشان ۶۰ میلیون تومان در ماه قسط یک خانه را میدهد. زمین در کرمانشاه دارد. دخترش میتواند به کشورهای مختلف سفر میکند. شش هفت بادیگارد دارد. خودش اسلحه دارد فساد اخلاقی ابوالقاسم صلواتی مشهور به قاضی صلواتی در دوران قضاوت خود همواره به دلیل روابط غیراخلاقی مورد ظن قرار گرفته است. وی در موارد مختلف به تهدید همسران متهمان سیاسی پرداخته است ابوالفضل قدیانی از اعضای جداشده از نزدیکان نظام جمهوری اسلامی و از مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مورد قاضی صلواتی در نامهای به صادق لاریجانی رئیس قوهی قضائیه مینویسد:آقای صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه اخیرا قاضی صلواتی رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برای من پیغام فرستاده که مرا به زندان رجایی شهر تبعید می کند. قاضی فاسد و بدنامی مثل صلواتی کسی نیست که من او را مخاطب قرار دهم و به وی پاسخ دهم. شما حتما از انواع مفاسد این فرد زمانی که در همدان قاضی بود و سپس در تهران به گونهای دیگر در دادگاههای سیاسی آن مسیر را ادامه داده اطلاع دارید و قطعا از این موضوع نیز مطلعید که او و امثال او به دلیل همین فسادها و آلودگیها و نقاط ضعفشان به عنوان قاضی دادگاههای سیاسی منصوب شدهاند تا به راحتی تسلیم عوامل اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات باشند و بی چون و چرا احکام دیکته شده به وسیله آنها علیه نیروهای سیاسی را امضا کنند و باز به خوبی می دانید که این فرد در خود قوه قضائیه و در بین قضات به ارتکاب انواع مفاسد معروف است. اگر لازم شد من در آینده در مورد مفاسد وی توضیح خواهم داد تا مردم بدانند در دستگاهی که باید پاکترین و شریفترین افراد در مسند قضا بنشینند، چگونه افراد فاسد جایزه میگیرند و ارتقا پیدا میکنند و علیه افراد شریف و خدوم این آب و خاک حکم صادر میکنندهمچنین زینب طاهری وکیل دادگستری پس از تهدید ابوالقاسم صلواتی در سال ۱۳۹۶ به استعفا اسنادی از یک چت غیراخلاقی وی را منتشر نمود. زینت طاهری در مورد سندیت این چت توضیح داده است این چت با هماهنگی حفاظت اطلاعات قوه قضاییه برای محرز شدن فساد قاضی صلواتی انجام شده و انتساب حساب مربوطه به شماره تلفن ابوالقاسم صلواتی نیز توسط پلیس فتا اصالت سنجی شده است زینب طاهری دو سال بعد به اتهام تشویش اذهان عمومی بازداشت شد موارد نقض حقوق بشرصدور احکام اعدام و حبسهای بلندمدت برای فعالان سیاسی، مدنی، معترضان به نتایج انتخابات ۸۸ و اقلیتهای قوم ارجاع پروندههای بسیاری از فعالان سیاسی، مدنی و روزنامهنگار به قاضی صلواتی به ویژه پس از حوادث انتخابات دهم ریاست جمهوری سال ۸۸ و برگزاری «دادگاههای نمایشی» او را به پیشقراول دستگاه قضا برای یاری رسانیدن به نیروهای امنیتی در راستای سرکوب معترضان و منتقدان نظام جمهوری اسلامی ایران مبدل و صدور زیاد احکام اعدام او را به «قاضی مرگ» مشهور کردهاست. از این رهگذر به مرور خلاصه اسامی برخی از محاکمهشدگان توسط قاضی صلواتی و احکام صادر شده میپردازیم صدور حکم اعدام برای محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور، زهرا بهرامی، علی صارمی، زانیار و لقمان مرادی، محسن امیراصلانی، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، حسین درخشان، امیر میرزایی حکمتی، احمدرضا جلالی و …صدور احکام زندان برای؛محمد توسلی ۱۱ سال، امید کوکبی ۱۰ سال حبس، محمد سیف زاده ۹ سال زندان، سعید متینپور به ۸ سال زندان، سراجالدین میردامادی به ۶ سال زندان، مجید توکلی به ۸ سال و نیم زندان، مصطفی عزیزی به ۸ سال حبس، احمد زیدآبادی به ۶ سال حبس، عبدالله مومنی به ۶ سال زندان، رضا شهابی به ۶ سال زندان، رسول بداقی به ۶ سال حبس، گلرخ ابراهیمی ایرایی به ۶ سال زندان، اسماعیل عبدی به ۶ سال و محاکمه نامنصفانه؛ دادگاههای کوتاه، برخورد تند، خشن و غیرقانونی با متهمان و وکل بدرفتاری با متهمان و وکلای آنان، اقدامات فراقانونی برای تحت فشار گذاشتن متهم و برگزاری دادگاههای چند دقیقهای، صدور حکم بر اساس اعترافات اجباری متهم و بطور کلی محاکمه نامنصفانه از ویژگیهای برجسته و تکرارشونده در محاکمههای قاضی صلواتی است. صدور احکام حبس برای شهروندان بهایی به دلیل عقاید مذهبیشان ابوالقاسم صلواتی بهعنوان قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران، محاکمه و صدور نامنصفانه حکم زندان برای برخی از شهروندان بهایی به دلیل باور مذهبی آنان را بر عهده داشتهاست که در ادامه به آن اشاره می شودصدور حکم حبس تعزیری برای اساتید دانشگاه مجازی بهاییان فاران حسامی همسر به اتفاق همسرش کیوان رحیمیان و کامران رحیمیان(برادر کیوان رحیمیان) از اساتید دانشگاه مجازی بهاییان(B. I. H. E) شهریور ۱۳۹۱ دستگیر و در شعبۀ ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی از طریق تدریس در دانشگاه آنلاین بهاییان محاکمه شدند. طی این محاکمه، قاضی صلواتی برای کامران رحیمیان و فاران حسامی حکم ۴ سال و برای کیوان رحیمیان حکم ۵ سال زندان را صادر کرد دانشگاه مجازی بهاییان (B. I. H. E موسسه علمی آزادی است که اوایل دهه ۶۰ به دلیل محرومیت بهاییان از ورود به دانشگاههای ایران از ابتدای انقلاب اسلامی، توسط جامعه بهاییان ایران تاسیس شد. صدف ثابتیان نیز دیگر شهروند بهایی است که به دلیل ارتباط با دانشگاه مجازی بهاییان(B. I. H. E) و به اتهام «شرکت در جلسهای برای دفاع از حق تحصیل» توسط قاضی صلواتی به ۲ سال حبس تعزیری محکوم شدصدور احکام حبس سنگین برای دراویش گنابادی به دلیل عقاید مذهبیشان سال حبس برای ۷ تن از فعالین و وکلای دراویش گنابادی تیرماه ۱۳۹۲، قاضی صلواتی ۷ تن از فعالین و وکلای دراویش گنابادی را به اتهامات «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری»، «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی»، «تأسیس و عضویت در گروه انحرافی»، و «اخلال در نظم عمومی» به ۵۶ سال زندان محکوم کرد. بر اساس این حکم؛حمید رضا مرادی سروستانی مدیر تارنمای مجذوبان نور، تارنمای رسمی دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادیو از فعالان حقوق دراویش به ۱۰ سال و شش ماه حبس تعزیری، رضا انتصاری عکاس خبری و فعال حقوق دراویش و از مدیران تارنمای مجذوبان نور به ۸ سال و شش ماه حبس تعزیری و مصطفی دانشجو وکیل دراویش و از مدیران تارنمای مجذوبان نور، فرشید یداللهی فارسی وکیل دادگستری و از مدیران تارنمای مجذوبان نور، امیر اسلامی وکیل دادگستری و از مدیران تارنمای مجذوبان نور، امید بهروزی وکیل دراویش گنابادی و از مدیران سایت مجذوبان نور، افشین کرم پور حقوقدان و از مدیران تارنمای مجذوبان نور، هر کدام به ۷ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شدهاند. قرار گرفتن در فهرست تحریمهای حقوق بشری اتحادیه اروپا و خزانهداری ایالت متحده آمریکاابوالقاسم صلواتی در فروردین ماه ۱۳۹۰مشمول تحریم حقوق بشری اتحادیه اروپا شد. بر اساس بیانیه اتحادیه اروپا، رسیدگی به پروندههای انتخاباتی در تابستان سال ۱۳۸۸ و صدور حکم اعدام و حبسهای طولانی مدت از دلایل این تحریم عنوان شدهاست.
اعلامیه جهانی حقوق بشر از منظری دیگر
زینب منزه