آرشیو نشریه بشریت
روی جلد | پشت جلد |
فهرست مطالب ماهنامه ی بشریت شماره ی ۲۴۰
مدیر مسئول: منوچهر شفائی
هیئت تحریریه: سردبیر: شبنم رضاوند امور فنی و اینترنت: حسین بیداروند صفحهآرا: مصطفی منیری طرح روی جلد و پشت جلد: محسن سبزیان ویرایش: : سارا فلاح، ندا غفاری، آذر ارحمی، مهسا شفوی چاپ و توزیع: وحید حسن زاده ابراهیمی
آدرس: VVMIran e.V. Vereinigung zur Verteidigung der Menschenrechte im Iran e.V. Postfach: 52 42 30052 Hannover – Germany Tel.: +49163 2611257 Email: mahnameh@bashariyat.org Website:www.bashariyat.org توضیحات 1-ماهنامه بشریت ارگان رسمی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشدکه زیر نظر مدیر مسئول و هیئت تحریریه که منتخب هیئت مدیره کانون می باشند، منتشر میشود. 2- هزینه انتشار نشریه به عهده کانون دفاع از حقوق بشر در ایران میباشد و هیچ گونه نفع و سود شخصی ندارد. 3- با توجه به منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران نشریه کاملا آزاد و ناشر کلیه آثار و سخنرانی های اعضا کانون میباشد. 4- با اعتقاد راسخ به آزادی بیان و اندیشه نشر هرگونه ایده و عقیده ای در ماهنامه آزاد بوده و مسئولیت مقالات به عهده نویسنده آن است و بیانگر دیدگاه کانون نمیباشد. ماهنامه بشریت |
منشور کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
با توجه به نقض مستمر و برنامه ریزی شده حقوق بشر در ایران و فشارهای روز افزون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به مردم ایران توسط دولت جمهوری اسلامی
ایران، کانون دفاع از حقوق بشر در ایران متشکل از فعالان حقوق بشر،
ایرانیان آزاده و مستقل که با پذیرش قاطع اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن، با اعتقاد راسخ به:
1- آزادی های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
2- برابری حقوق زنان و مردان
3-جدایی دین از دولت
4- حقوق پیروان ادیان، اقوام و ملل ایرانی
و اقدامات زیر را در دستور کار خود قرار داده است .
1- آگاهی رسانی با معرفی حق ذاتی و شهروندی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینه ها
2- برگزاری جلسات سخنرانی پرسش و پاسخ گفتگو بصورت حضوری و فضای مجازی و برگزاری میزاعتراضی به منظور آگاهی رسانی و افشاگری
3-همکاری و همیاری با دیگر نهادهای حقوق بشر
4- مبارزه با انواع تبعیض ( راسیسم )
5- دفاع از حقوق پناهجویان، پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی
ما دست شما آزادگان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت می نماییم که با پیوستن به این کانون، در افشا موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامه ریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام می گردد، در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر همراه و همگام هم باشیم .
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
لیست تازههای کتابخانه اینترنتی کانون
مهدی گلسفیدی
۱. اسلام و مسلمانی: نویسنده ابن وراق، در پایه رویدادهای ثبت شده در تاریخ، با اطمینان خلل ناپذیر می توان گفت که در این مدت چهار هزار سالی که بشر تاریخ نوشته دارد، هیچ پدیده ای در زندگی او به اندازه دین و مذهب کاربرد نداشته و با همان درجه اطمینان نیز می توان گفت که هیچ دیدمانی در زندگی بشر به اندازه دین و مذهب سبب همنوع آزاری و کشت و کشتار نشده است. اگر پدیده دین و مذهب اندیشه گری بشر را گمراه نمی کرد، امروز ما دنیای متفاوتی می داشتیم و از زندگی آسوده تر و دلخواه تری بهره می بردیم.
۲. تاریخ تمدن ۱۱ جلد: نویسنده ویلیام جیمز دورانت، فلسفهدان، تاریخنگار و نویسنده آمریکایی است. بر خلاف دیگر تاریخ نگاران که تنها تمرکزشان روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدنساز در طول تاریخ نیز توجه میکند. در این باره از او نقلقولی دارد که چنین است: تمدن رودی است با دو ساحل. این نقل قول بطور ضمنی به این مساله اشاره دارد که تاریخ نگاران اغلب نهایت توجه و دقت خود را صرف رودخانه در جریان تاریخ نمودهاند که معمولاً پرآشوب و پرهیاهوست و اجازهی برداشتها و تفاسیر صحیح را نمیدهد. در مقابل او دیدگاه دیگری را مطرح میکند که در آن حواشی تاریخ و تمدن -ساحلها- میتوانند به اندازه خود متن تاریخ مهم باشند. به نظر او، همه مردمانی که در طول تاریخ خانه و مجسمه ساختند شعر سراییدهاند هم در شکلگیری تمدن نقش داشتند
۳. آیا قرآن کلام آفریدگار است؟: خاموش، کلیه نوشته های این کتاب بر پایه قرآن می باشد و از پایه گذاری به هر منبع دیگر تا حد امکان خودداری شده است. اولین حرفی که مسلمانان در مورد قرآن میگویند اینکه، تو نمیتوانی قرآن را بفهمی چون نیاز به تفسیر دارد در حالیکه بارها در سوره های مختلف قرآن تأکید شده که قرآن را برای پندآموزی آسان کردیم.
۴. آموزش اتوکد: نام نرمافزاری است که برای ترسیم نقشههای مهندسی و صنعتی به کار میرود. این نرمافزار از محصولات شرکت اتودسک است. کاربران اتوکد امکان استفاده از محیطهای دو و سه بعدی را دارند. در اتوکد نقشه کش می تواند اندازه های خود را دقیق بنویسد زاویه بندی عالی و طرح های آماده و شکل های بسیاری در این نرم افزار قوی وجود دارد.این نرم افزار برای رسم و طراحی دقیقی که می توان به وسیله ی آن انجام داد مورد استفاده ی مهندسین قرار می گیرد و چون مهندسی عمران و مکانیک خالی از طراحی و نقشه کشی نیست برای آنان نیز از اهمیت بالای برای یادگیری قرار دارند.
۵. معمای هویدا : نویسنده دکتر عباس میلانی، کتاب معمای هویدا یکی از تک نگاری های شاخص در حوزه تاریخ نگار معاصر است. میلانی 6 سال برای گردآوری اطلاعات دربارهی این کتاب وقت گذاشت است و سرانجام با مصاحبههای مختلف و مراجعه به منابع گوناگون و پیدا کردن اسناد و اطلاعات درجه اول از همه کسانی که در این باره مطلع بوده اند، معمای هویدا را نوشته است. دکتر عباس میلانی در مقدمهی این کتاب نوشته است: به این نتیجه رسیدم که باید تاریخمان را از نو بخوانیم و بسنجیم. پذیرفتم که به نوعی خانه تکانی تاریخ محتاجیم. به نظرم رسید که فرضیات و گمانها و جزمیات پشیین را وا باید گذاشت و شناخت هر کس را از نو با پیروی از روش پیشنهادی دکارت بیاغازیم. او می گفت در جستجوی روش علمی لازم دانستم که همه فرضیات کتاب آمده است مطابقت دارد: خاطره میگوید: چنین کردم. غرور میگوید: ممکن نیست چنین کرده باشم بالاخره خاطره چارهای جز تسلیم ندارد. کتاب معمای هویدا یکی از تک نگاریهای شاخص در حوزه تاریخنگار معاصر است. میلانی 6 سال برای گردآوری اطلاعات درباره این کتاب وقت گذاشت است و سرانجام با مصاحبه های مختلف و مراجعه به منابع گوناگون و پیدا کردن اسناد و اطلاعات درجه اول از همه کسانی که در این باره مطلع بوده اند، معمای هویدا را نوشته است.
۶. جامعهشناسی سیاسی تشیع اثنیعشری: نویسنده دکتر علی شریعتی، تقیه در محیط پر خفقان حکومت خلفاء و سلاطین موجب شد تا تشیع جعفری روز بروز از تشیع علوی دورتر شود. روشن خواهد شد که صفویه چگونه تشیعی را رسمیت بخشیده است. اینگونه تشیع در یک تاریخ پانصد ساله ساخته شده بود و صفویه آن را به ارث بردند و سهم آنان و روحانیت وابسته به آنان تنها مدون کردن اصول این تشیع است نه ساختن آن.
۷. اندیشههای طالبوف : نویسنده فریدون آدمیت، این رساله فصلی است از تاریخ اندیشههای جدید اجتماعی و سیاسی ایران. تحقیق من در تاریخ افکار اجتماعی و سیاسی قرن گذشته که در چند کتاب انتشار یافته و با ایدئولوژی نهضت مشروطیت تمام میشود، بررویهمرفته چند جهت مشخص دارد: بررسی اندیشههای متفکران اجتماعی به طور اخص ؛شناخت شیوه تفکر کلی روشن اندیشان و نو آوران افکار ؛ تحول فکر سیاسی درون نظام کهن ؛ و ریشههای فکری حرکت مشروطه خواهی.
۸. دوبیتیهای بابا طاهر: نویسنده باباطاهر همدانی معروف به باباطاهر عریان، عارف، شاعر و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱میلادی) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میداده اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است. برخی معتقدند ترانه ها یا دو بیتیهای باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لری سروده شده است. برخی محققان زبان وی را راژی و یا راجی و رازی دانسته اند که از گویشهای قدیمی اهالی ری هستند. گویش او از گویش های کهن و سرشار از واژه های پهلوی همدانی است. دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است. از خاندان و تحصیلات و زندگی بابا طاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست اما بنا به نوشته راوندی در راحه الصدور و آیه السرور، بابا طاهر در سال ۴۴۷ هجری با طغرل سلجوقی دیدار کرده و مورد احترام او نیز قرار گرفته است. در یکی از دوبیتی های مشهورش سال تولدش را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه توسط میرزا مهدی خان کوکب به سال ۳۲۶ هجری رسیده است. باباطاهر پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته است.
۹. پول خون: اری بن مناشه، گفتارهای این کتاب بیانگر بخشی از رویدادهای دردناک تاریخی سالهای 1980 ایران می باشد. این کتاب یکی از سندهای گویا و آشکار خیانتهای بارز دولتمردان حکومت آخوندیسم ایران میباشد. گفتارهای این کتاب از چهره سالوس پیشه و نیرنگ باز و فاسد دولتمردان حکومت آخوندیسم، نقاب بر می دارد و به روشنی نشان می دهد که ملایان حکومت جمهوری اسلامی ایران، برای دفع حمله عراق مبلغ 80 بیلیون دلار از اسرائیل جنگ افزار خریداری کردند و از بخش مهمی از این پول به نفع خود سوءاستفاده و آن را به حسابهای خود در بانکهای خارجی واریز کردند.
۱۰. شیر و خورشید: دکتر ناصر انقطاع، نشان قدیمی، تاریخی، و بسیار زیبای شیر و خورشید متأسفانه به دلیل استفاده گروههای معین از آن و تبدیل شدن به نشانۀ خاص آن گروهها، مورد کملطفی و بیاعتنایی مخالفان آن گروهها قرار گرفته و چندان تمایلی برای ورود به بحث پذیرش این نشان وجود ندارد. اما با طرح تاریخ این نشان و ملاحظۀ اهمیّت آن به عنوان سمبل کشور ایران از دورانهای قدیم تاکنون، باید حصار گروهی که به دور این نشان کشیده شده است را شکست و آن را به نشان اکثریت مردم ایران و ایراندوستان تبدیل کرد. شاید اگر بحث گروههآ در میان نبود، میشد مانند بازگرداندن نام کرمانشاه، این نشان را نیز حتی اگر نه به عنوان نشان پرچم و نشان ملی که دستکم به عنوان نشان شیر و خورشید سرخ در مقابل هلال احمر یا صلیب سرخ مجدداً مطرح کرد. افسوس که تنگنظریها و لجاجتها و عداوتها مانع چنین امری میگردد. ما فعلاً به تاریخ این نشان میپردازیم بلکه اذهان ناآشنا با آن آشنا شود و مردم ناآگاه آن را نشان یک گروه خاص نپندارند.
۱۱. رباعیات خاقانی: افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی: شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان – ۵۹۵ قمری در تبریز) از جمله نامدارترین شاعر ایرانیتبار و بزرگترین قصیدهسرایان تاریخ شعر و ادب فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حسان العجم میباشد. آرامگاه او در شهر تبریز است.
۱۲. آدم آدم است: نام نمایشنامهای اثر برتولت برشت، نویسنده آلمانی است که مضمون آن جنگ و هویت بشری است. نگارش این نمایشنامه در حدود سال ۱۹۲۶ به پایان رسیده است. برشت در این نمایشنامه به وضعیت موجود زندگی بشر و بلاهایی که بر سر او میآید میپردازد. او در این نمایشنامه زندگی فردی را به تصویر میکشد که در برابر نیروهای بیرونی قطعه قطعه میشود و حتی تا جایی پیش میرود که خودش نیز بر خود رحم نمیکند و خود او نیز بر خویشتن خویش ضربه میزند. او شاید هزاران بار میمیرد اما هیچ اعتراضی نمیکند. در پایان برتولت برشت پیشنهاد میکند که مردمان باید این وضعیت را تحمل یا به گونهای دیگر بینش خود را نسبت به زندگی متحول کنند تا در برابر سیل حوادث در هم نشکنند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از محیط زیست ، اکتبر 2021
رزا جهان بین
در روز جمعه مورخ 8 اکتبر ساعت 18 بوقت اروپای مرکزی با حضور مسئول و اعضای کمیته, سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم کمیته دفاع از محیط زیست برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای محمدعلی محمودزاده ضمن خوش آمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش اول: خانم ایراندخت کیا “گزارش و تحلیل نقض حقوق محیط زیست در ایران در شهریور ماه 1400” را ایراد کردند: خبر: آتش سوزی دو هکتار از جنگلهای منطقه گلیل و سرانی در شیروان، دو هزار و۵۰۰ مترمربع از اراضی منطقه پناهگاه حیات وحش شیرکوه، آتش سوزی درمنطقه الموت شرقی و اراضی ملی در مسیر شهر معلم کلایه، آتش سوزی در پارک ملی بمو و منطقه حفاظت شده مله گاله، بیش از۵۰ هکتار از رویشگاه های منطقه جهان نما کردکوی، ۵۰ هکتار از تالاب گروس مهاباد ، آتش سوزی در اراضی پیت زار حاشیه تالاب نئور اردبیل ، آتش سوزی در تالاب انزلی و از بین رفتن ۷ هکتار از اراضی آن، حریق در منطقه حفاظتشده سفیدکوه. خبر:در بخش آبها ، تالابها و سرابها به خشک شدن و کم شدن حجم ابهای موارد زیر می توانیم اشاره کنیم: کم شدن آب تالابها و رودخانه کرمانشاه و سراب زنده کرمانشاه که تا یک ماه دیگر خشک میشود، ۴ درصد تالاب هورالعظیم و شرایط زیست آبزیان تالاب که رو به نگرانی است و تنها راه حل جلوگیری از مرگ و میر گسترده ماهیان، اختصاص حق آب تالاب است، کاهش ۴۰ درصدی حجم آب دریاچه ارومیه طی امسال، کاهش ۱.۹۶ میلیارد مترمکعبی آب دریاچه ارومیه در یک سال گذشته، خشک شدن بخش اعظمی از تالاب هامون جازموریان در شهرستان دلگان که آسیب های زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را برای مردم به وجودآورده است، تالاب صالحیه به دلیل کاهش بارندگی در سال جاری و نرسیدن آب از رودخانه کردان تقریباً خشک شده و هیچ آبی ندارد، بیش از ۷۰ درصد تالاب بینالمللی “کانی برازان” مهاباد خشک شده. خبر: دو گروه متخلف شکار پرندگان وحشی در سیرجان، عوامل کشتار ۱۷ پرنده زنبورخوار توسط سم ، فروشنده پرنده شکاری در فضای مجازی، گروه متخلف شکار و زندهگیری پرندگان وحشی در جیرفت، یک تیم شکار غیر مجاز در سیستان و بلوچستان نیز دستگیر شدند (تضاد با کنوانسیون حفاظت از گونه های وحشی و هدف 14 و 15 از سند 2030 یونسکو). خبر: مدیریت پسماند و زباله در شهرهای مختلف ایران از جمله معضلاتی هست که باعث آلودگی محیط زیست بسیاری از شهرهای کشور شده که در این رابطه می توان به موارد زیر اشاره کرد: شهرداری خرمآباد در قبال مدیریت پسماند شانه خالی میکند، فاضلاب؛ مشکل همیشگی «سیاه منصور»دزفول است، دفن غیربهداشتی پسماندهای بیمارستانی در خرمدره، دفع غیراصولی زبالههای ییلاقات تفت در استان یزد، آلودگی نفت که جزایر خارگ و خارگو را تهدید میکند، آتشسوزی لنجها، جان محیطزیست دریایی را میگیرد، حتی دفع پسماند شهر تهران که یک کلانشهر هست نیازمند طرحهای جدید می باشد.
بخش دوم: خانم سمیه حسین زاده ثانی سخنرانی خود را با موضوع “بررسی کنوانسیون حمایت از میراث های فرهنگی و طبیعی و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی (بخش سوم)” ایراد کردند: میراث طبیعی هر ملتی مکمل میراث فرهنگی آن و جدا نشدنی از آن می باشد. امیراث طبیعی و فرهنگی برای تداوم زندگی و بقای این کره خاکی ضروری هستند، .اما متاسفانه ،دائماً در معرض خطرات تخریبی ناشی از اعمال غیر مسئولانه افراد، فرسایش، تغیرات آب وهوائی، آلودگی، شهر سازی گسترده و توریسم گروهی و همگانی است. هدف این کنوانسیون فوق ،معرفی، حفظ، نگه داری، عرضه و انتقال ارزشمندترین میراث های بشری به نسل های آینده است که برای دستیابی به این هدف هر کشور عضو ملزم به رعایت مفاد کنوانسیون می باشد. کشورهایی که به این معاهده پیوسته اند متعهد می شوند که به میراث های جهانی واقع در قلمرو دیگر کشورها نیز احترام بگذارند و برای حراست از این میراثها به کشورهایی که فاقد امکانات لازم هستند کمک مالی کنند. محیط زیست بستر طبیعی و تاریخی حیات، رشد و بالندگی انسان در گذشته، حال و آینده است و حیات و زندگی در روی کره زمین منوط به حفظ و بقاء محیط زیست می باشد.در ۱۶ نوامبر ۱۹۷۲ در پاریس به تصویب رسید. از زمان تصویت آن ۱۹۱ کشور این کنوانسیون را امضا کردهاند. بر اساس این کنوانسیون کشورهای امضاکننده ملزم به حفافظت از میراث جهانی شناخته شده فرهنگی و طبیعی هستند. همه ما ایرانی ها از اینکه ایران هم جزو کشورهای مطرح جهان از نظر داشتن آثار تاریخی و فرهنگی بسیار است، به خود می بالیم. بر طبق آماری که توسط سازمان جهانی یونسکو ارائه شده، ایران جزو ۱۰ کشور دارای بیشترین آثار ثبت شده در فهرست یونسکو است. در واقع من در ایندقسمت به وضعیت اثار فرهنگی یه توضیحات مختصری خواهم گفت: مجموعه فرهنگی روستای میمند: این روستا در استان کرمان است که تاریخی به اندازه دوران زرتشت دارد. مردم این روستا، سنگ ها را کنده و تراشیده اند و برای خود خانه و حتی کوچه ساخته و یکی از توریست پذیرترین نقاط ایران است. این مجموعه فرهنگی در فهرست میراث فرهنگی یونسکو ایران به ثبت رسیده و رتبه نوزدهم را دارد.روستای میمند نمونه همزیستی مسالمت آمیز انسان و طبیعت است . پس از ثبت جهانی روستای صخره ای میمند، تعداد گردشگران و بازدید کنندگان افزایش قابل توجهی بویژه در ایام نوروز داشته که امکانات و زیر ساخت های موجود جوابگو نیست و موجب بروز مشکلاتی برای میهمانان می شود. رعایت نکردن حریم اهالی بومی و ایجاد برخی مزاحمت ها رنجش اهالی این روستای چند هزار ساله را در پی دارد و همچنین تخریب بافت تاریخی و بی نظیر روستا توسط افراد نا آشنا نیز از عواملی است که الزامات ثبت جهانی میمند را با خطر روبرو می کند. با اینکه اهالی این روستا بارها از مسئولین خواستار برنامه ریزی و بررسی بیشتر ومحافظت از بافت تاریخی و بناها برای این مجموعه ی تاریخی فرهنگی داشتند . اما تا به امروز هیچ فعالیتی مبنی بر حمایت از این روستای تاریخی انجام نشده است که نشان دهنده نقض ماده،۵۰٫۴۸از قانون اساسی جمهوری اسلامی که در بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان استانها و مناطق مختلف کشور، باید تبعیض در کار نباشد، به طوری که هر منطقه فراخور نیازها و استعداد رشد خود، سرمایه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد. در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میگردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است و همچنین نقض اهداف ۶،۷،۸،۱۱،از سند ۲۰۳۰یونسکوکه دسترسی به منابع انرژی ،رشد اقتصادی پایا،زیر ساخت خوب و نواوری،و متوقف کردند روند تخریب منابع طبیعی را نشان میدهد. شوش: شوش از قدیم ترین شهرهای باستانی ایران است که ما شاهد کتیبه ها و معماری شهرسازی به صورت گسترده در این شهر باستانی هستیم، مردمان شوش در تاریخ ایران، مردمانی فرهیخته و دانش آموخته و دارای خط ایلامی بودند. این منطقه باستانی، هم در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده است. قائم مقام اداره کل میراث فرهنگی خوزستان گفت: آثار زیادی داریم که در انبار شوش در حال از بین رفتن هستند و رمز گشایی نشدند و توجه به آنها نشده است. نابودی آثار تاریخی شوش گامی برای تحریف تاریخ منطقه خواهد بود متاسفانه بافت میدان شوش اکنون مرده است ودر حال تبدیل شدن به محیطی برای پاساژ سازی است . بیش از 20 هزار بنا و اثر تاریخی با حداقل قدمت 2000 سال در استان خوزستان وجود دارد که با امکانات، تسهیلات و بودجه موجود مدیریت آنها اگر ناممکن نباشد، سخت دشوار است. نقش عیلامی خونگ اژدر که کاملاً محو شده و چیزی از آن دیده نمیشود که در واقع نشان دهنده نقض ماده ۴۸و ۵۰از قانون اساسی میباشد که بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان استانها و مناطق مختلف کشور، باید تبعیض در کار نباشد،در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میگردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است. گورستان چگا سفلیدر شهرستان بهبهان: نگرانیها نسبت به نابودی این محوطه تاریخی در شهرستان بهبهان افزایش یافته است؛ این گورستان تاریخی قدمتی شش هزار ساله دارد و در زمره اولین گورستانهای بشری است که نشان میدهد اجساد اقوام مختلف ساکن در نواحی اطراف در شش هزار سال پیش ،به این مکان آئینی آورده و دفن شده است. در چند دهه گذشته و در پی عملیاتهای برداشت از معادن، ساختساز، بهسازی کانالهای زهکشی و.. این منطقه تاریخی دچار تخریبهای متعددی چگاسفلی به بهانههای ریز و درشت دهیاری روستا مبنی بر آسفالت کردن جاده روستا، ساخت سیستم فاضلاب، ایجاد تاب و سرسره برای کودکان «نداشته» روستا، ناتوانیهای متولیان و برخی حمایتها از سوری مسولان محلی، به طور کامل از بین رفته عدهای دیگر به بهانه زنبورداری در اطراف محوطه تجمع کردهاند تا گورستان ها را حفاری کنند برای خارج کردن اشیا تاریخی از گورستان که در واقع نشان دهنده نقض مواد ۴۸و۵۰از قانون اساسی میباشد که در بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان استانها و مناطق مختلف کشور، باید تبعیض در کار نباشد، به طوری که هر منطقه فراخور نیازها و استعداد رشد خود، سرمایه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد. در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی میگردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است.
بخش سوم: خانم رزا جهان بین سخنرانی خود را با موضوع “بررسی و تحلیل اعلامیه جهانی حقوق حیوانات” ایراد کردند: با رشد فرهنگ و افزایش سطح دانش انسان ها در سال های های اخیر، توجه بیشتری به حقوق حیوانات شده است و به همان میزان اذیت و آزار حیوانات به بهانه های مختلف نیز بیشتر شده است که در نتیجه اعلامیه جهانی حقوق حیوانات و کنوانسیون های متعددی توسط سازمان های جهانی تهیه و از کشورها درخواست شده که نسبت به اجرایی شدن آن در کشورهای خود اقدام نمایند. بخش اعظم محیط زیست را حیوانات تشکیل می دهند که به مانند انسان ها دارای حقوق مختص به خود مانند ؛ حق زندگی ، حق درمان ، حق زیست جمعی ، حق زیست بدون خشونت ، پرهیز از نسل کشی، حق استفاده از حیات وحش و امثال این ها هستند. براساس اینکه تمام موجودات زنده، حقوق طبیعی دارند و احترام و رعایت حقوق آنان امری لازم و ضروری است، اعلامیه جهانی حقوق حیوانات در 15 اکتبر 1978 توسط یونسکو در پاریس تصویب شد. متن این اعلامیه توسط اتحادیه ی بین المللی حقوق حیوانات در سال ۱۹۸۹اصلاح و در سال ۱۹۹۰توسط سازمان یونسکو متن نهایی آن منتشر شد . با اشاره به اینکه بی توجهی و حتی جهل آشکار نسبت به حقوق حیوانات باعث آسیب جدی به طبیعت و منجر به ارتکاب جنایت علیه حیوانات شده است و با توجه به اینکه همزیستی گونه ها در جهان نیازمند شناسایی حقوق سایر گونه های حیوانی توسط انسان است و با اشاره به این موضوع که احترام به حیوانات توسط انسان از احترام به انسان ها به همدیگر جداناشدنی است، اعلامیه را باهم مرور می کنیم. این اعلامیه در10 ماده تهیه و تدوین شده است. ماده 1: همه حیوانات حقی برابر بر زندگی در یک چارچوب بیولوژیکی متعادل دارند. ماده2: همه حیوانات حق بر احترام دارند. (میتونیم با استناد به همین ماده کلیه حیوان آزاری هایی که انجام میشود را محکوم کنیم) ماده 3. *هیچ حیوانی نباید در معرض برخورد نامناسب یا اعمال بی رحمانه قرار گیرد.* اگر کشتن حیوانی لازم باشد، باید لحظه ای، بدون درد و بدون هیچ دلهره ای صورت گیرد. *باید با مرده حیوان برخورد مناسب صورت گیرد. ماده 4: * حیوانات وحشی حق زندگی و تولیدِ نسلِ آزادانه در محیط زیست طبیعی خویش را دارند. *محرومیت طولانی مدت از این آزادی و همچنین شکار و صید و هرگونه استفاده از حیوانات وحشی برای مقاصد غیر حیاتی برخلاف چنین حقی است. ماده 5: *حیوانی که به انسان وابسته است، حق مراقبت و توجه ویژه دارد. * چنین حیوانی نباید به هیچ وجه رها شده یا به ناحق کشته شود.*هر نوع پرورش حیوان یا بهره برداری از آن باید مناسب با فیزیولوژی و موقعیت حیوان باشد. (حیوانی که به انسان وابسته است. منظور حیوان خانگی هست. خب باتوجه به اینکه داشتن حیوان خانگی در ایران با معضلاتی همراه است و نمی شود به درستی از آن نگهداری کرد این ماده عملا در ایران به صورت اتوماتیک نقض می شود که اگر بخوام به یکی از محدودیت های اعمال شده اشاره کنم. همان بحث گرداندن حیوانات در خیابان ها یا پارک ها هست که ممنوع می باشد و صاحب حیوان اجازه این کار را ندارد )ماده 6: * آزمایش بر روی حیوانات موجب رنج فیزیکی و روانی و نقض حقوق حیوانات است. *روش های جایگزین باید توسعه یافته و بگونه ای نظام مند اجراء گردد. ماده 7: *هر فعل غیر ضروری منجر به مرگ حیوانات و هر گونه تصمیم منجر به چنین عملی جنایت به حساب می آید. ماده 8: هر گونه فعلی که منجر به خطر افتادن گونه های وحشی گردد وهر قسم تصمیم منجر به چنین افعالی، نسل کشی، یعنی جنایت علیه گونه ها تلقی می شود. ماده 9: *شخصیت حیوانات و حقوق آنها باید به موجب قانون مورد شناسایی قرار گیرد. *باید نمایندگانی در نهادهای دولتی برای دفاع و حمایت از حیوانات وجود داشته باشد. ماده 10: از دوران طفولیت باید آموزش و پرورش عمومی به منظور راهنمایی انسان جهت توجه، درک و احترام به حیوانات وجود داشته باشد. قشنگ ترین و امیدوارکننده ترین ماده این اعلامیه به نظرم همین ماده 10 هست. آموزش می تواند چراغ رهایی از سیاهی و جهل، باشد. بچه ای که از کودکی با محیط زیست و حیوانات آشنا شود و حتی در خیابان و پارک ها حیوانات را ببیند ناخوداگاه نسبت به آنان علاقه و محبت پیدا می کند اما با نگاهی به کتاب های علوم و زیست مدارس در ایران متوجه می شویم که تنها در خصوص مسائلی مثل چرخه تغذیه واینکه کدام حیوان دیگری را میخورد صحبت شده است یا در خصوص نجاست بعضی از حیوانات مثل سگ و خوک صحبت شده است. چه انتظاری از شخصی که از بچگی تحت آموزش خشم و خشونت بوده است میتوان داشت؟ در پایان اضافه می کنم که علاوه بر این اعلامیه جهانی و کنوانسیون های متعدد در مورد حمایت از حقوق حیوانات، سازمان ملل متحد روز10 دسامبر روز جهانی حقوق حیوانات و 4اکتبر را روز ترویج فرهنگ حیوان دوستی در نظر گرفته اما متاسفانه این اقدامات برای حفظ جانداران از آسیب های انسانی بسیار محدود است چرا که در بسیاری از کشورها که دین و مذهب قدرت بسیاری در نحوه اداره کشور دارد و مراسم های مذهبی بسیاری با استفاده از قربانی کردن حیوانات اجرا می شود و آموزش به رابطه دوستانه و حیوان دوستی از کودکی در مدارس و سیستم آموزش و پرورش کشور جا ندارد، قطعا اگر هزاران کنوانسیون و اعلامیه هم تهیه و تدوین شود فایده ای ندارد.
بخش چهارم: آقای محمدرضا شریفی راد سخنرانی خود را با موضوع “آلودگی صوتی و نقش آن در سلامت شهری” ایراد کردند: رشد بی رویه جمعیت توأم با توسعه صنعت و تکنولوژی در کلانشهرها، مشکلات عدیدهای را برای تمام موجودات زنده به ارمغان می آورد که از این نوع آلودگی محیط زیست میتوان به آلودگی صوتی به عنوان یکی از مهم ترین آلاینده ها اشاره نمود. معمولا وقتی درباره آلودگی حرف میزنیم، تصاویری از آلودگی هوا و شهرهای پردود، سواحل پر از زباله و آبهای آلوده در ذهنمان شکل میگیرد. ایجاد آلودگی در ساحلها با ریختن زباله، شاید ملموسترین نوع آلودگی باشد که قابل مشاهده است اما نوعی آلودگی وجود دارد که با چشم قابل مشاهده نیست (آلودگی صوتی). کمتر کسی آلودگی صوتی را هم یکی از انواع آلودگی به حساب میآورد. این درحالی است که ما هر روز در معرض صداهای غیرقابل تحملی قرار داریم که به سلامت جسم و روانمان آسیب میرساند. آلودگی صدا ، یکی ازمعضلات مدیریت شهری دربخش حفاظت محیط زیست است. علاوه بر مخاطراتی که آلودگی صوتی بر روی زیست انسان ها و حیوانات می گذارد، مهمترین دلیل اتلاف انرژی توسط منابع مختلف شهری وصنعتی هم است و ازدیدگاه بهینه سازی مصرف انرژی نیز باید این موضوع مد نظر قرار گیرد. تعریف : از دیدگاه علمی، «آلودگی صدا» به سطحی از وجود امواج صوتی اطلاق می شود که بتواند سبب اختلال در آسایش یا سبب آزار عصبی، روانی، اختلالات فیزیولوژیک یا بیماری هر نوع موجود زنده گردد. حد مجاز آلودگی صوتی که استاندارد آلودگی صوتی هم نامیده می شود، عبارت است از میزان و مشخصات ویژه ای که با توجه به اصول حفاظت محیط زیست و بر مبنای واحد اندازه گیری صدا برای منابع مولد آلودگی صوتی وفضای مورد انتشار و محیط های مختلف تعیین می شود.منابع و منشا : دو نوع منبع مهم و ریشه ای دارند :منابع متحرک : حمل و نقل عمومی ، خودروهای سواری، موتورسیکلت ها، حمل ونقل هوایی، حمل و نقل دریایی، حمل ونقل زمینی(مترو). منابع ثابت: نیروگاهها، پالایشگاه ها، کارخانه ها، کارگاهها، فرودگاهها، پایانه های حمل و نقل ، توقفگاه های و تعمیرگاههای وسایل نقلیه عمومی و موتوری، بندرها، میادین تیر،پایگاه های موشکی ، ژنراتورها و موتورهای تولید برق .صنعت: عمده ترین ایجاد صوت در سطح وسیع صنعت ماشینی است ازجمله: شیرهای تخلیه فشار، پنکه ها و……ترافیک جاده ای: مهمترین عامل آن وسایل نقلیه هستند که از موتور یا برخورد اصطکاکی بین وسیله نقلیه، جاده و هوا حاصل می شود. آلودگی صوتی حاصل از ترافیک جاده ای به میزان ترافیک، سرعت ماشین ها، درصد وسایل نقلیه سنگین و موتورسیکلت ها بستگی دارد. ترافیک ریلی: قطارها سروصدایی با فرکانس بم تولید می کنند که محتوای ویژگی آن به نوع موتور، واگن ها و جنس ریل وابسته است. ترافیک هوایی:عملیات هوایی ، تیک آف و فرود هواپیماها مشکلات عدیده ای را درخصوص آلودگی صوتی و آثار ارتباطی و اجتماعی آن ایجاد می کند. مانند دیوار صوتی که یک سیستم موج ضربه ای است که درحین پرواز هواپیما با سرعتی بیش از سرعت صوت حاصل می شود. کارهای ساختمانی و عمومی:ساخت خانه یا کار بر روی زمین سروصدای قابل ملاحظه ای ایجاد می کند وسایل مختلف ساختمان سازی ، مولد سروصدای زیادی عبارتند از: میکسر، دستگاه جوشکاری، جرثقیل، وسایل حفاری و ماشین آلات ساختمانی و …. منابع داخلی: انتقال صدا از اتاقی به اتاق دیگر ازطریق کانالهای تهویه، واحدهای تخلیه زباله و کوره ها. منابع گوناگون:مکانهای تفریحی و ورزشی، وسایل از جمله ماشین چمن زنی و….، صدای آژیر و وسایل امداد و اورژانس ، سروصدای محیط های نظامی بخصوص میدان تیر، مراکز آموزشی، آزمایشگاهها، کارگاهها و مراکز گردشگری .از بین این موارد درشهرهای بزرگ مهمترین عوامل ایجاد آلودگی صوتی سیستم حمل ونقل شهری است. که از این عوامل می توان به استفاده از وسایل نقلیه مانند سواری، اتوبوس، کامیون، موتورسیکلت اشاره نمود وبا افزایش تعداد خودروها براین معضل افزوده می شود. از سویی آلودگی صوتی درشهر باکاربری شهری رابطه مستقیمی دارد به این ترتیب که برخی از کاربری ها به دلیل آلودگی صوتی بیش از حد نمی توانند در محدوده شهری واقع شوند مانند: فرودگاهها، صنایع سنگین ، کارخانجات صنعتی ، پالایشگاه ها و از این قبیل. درشهرتهران منابع آلاینده صوتی عبارتند از: وجود دو فرودگاه عمده در محدوده شهر تهران، شبکه راه آهن درجنوب تهران که از مناطق مسکونی عبور می نماید، وجود کارگاههای پراکنده صنعتی در سطح شهر نظیر: نجاری، تراشکاری، صافکاری و آهنگری در مجاورت مناطق مسکونی، آموزشی و بهداشتی- درمانی،ساخت سازه های بلند مرتبه مانند برج ها، چون هرچه ارتفاع ساختمان هابیشتر شود ، اثر آلودگی صوتی و میزان آن بیشتر خواهد بود.به دلیل اینکه صوت بدون برخورد به مانع می تواند برساختمان اثر گذارد. به طور کلی : آلودگی صوتی مانند سایر آلودگی ها بر انسان، گیاهان، جانوران و اجسام بی جان آثار منفی متعددی دارد. یکی از مهمترین اثرها کاهش قدرت شنوایی است و اثرات غیر مستقیم آن بر روی انسان شامل کاهش ضربان قلب، حساسیت عصبی، گرفتگی عضلانی، خستگی روحی و جسمی، سرگیجه، از دست دادن تعادل بدن، امراض قلبی و در نهایت مجموع این اثرها در انسان ایجاد خستگی و بی حوصلگی نموده و از بازدهی فکری وجسمی می کاهد. نتا یج زیانبار آلودگی صوتی بر انسان در دراز مدت بطور مستقیم با اثر گذاری بر دستگاه عصبی انسان ایجاد می گردد. بر روی گیاهان : تحقیقات نشان داده است که رشد گیاهان بر اثر صوت بلند کاهش چشمگیری می یابد. بعنوان یک تحقیق اثر آلودگی صوتی حاصل از حمل و نقل ریلی بر روی ساختار گونه های گیاهی واقع در اطراف ریل و مسیر قطار را مورد بررسی قرار می دهیم. بررسیها نشان داده که آلودگی صوتی حمل و نقل ریلی، باعث تغییر در ساختار تشریحی ساقه گیاهان مورد نظر نسبت به گیاهان شاهد بوده است. اهمیت این یافته ها آن است که آلودگی صوتی حرکت قطارها بر روی موجودات مجاور خط آهن خصوصا گیاهان بومی مناطق مختلف و حتی مزارع اطراف که بطور دائم در معرض این تنش قرار دارند، تاثیر میگذارد و ساختار طبیعی آنها را دچار تغییر میکند. بر روی جانوران : مهاجرت بی موقع حیات وحش و پرندگان، سقط جنین، خونریزی گوش، بی اشتهایی، بروز حالت پرخاشگرانه، کاهش شیر در حیوانات شیرده و کوتاه شدن طول عمر ازجمله اثرات آلودگی صوتی بر جانوران است. جانوران شکاری که از اصوات استفاده می کنند هم چون جغد ها ، برخی از گوشت خواران و پستانداران نخستین ، شامل میمون هایی که دارای فعالیت شبانه هستند و بسیاری از گونه های خفاش ها که گونه های شکار را توسط گوش دادن به فعالیت های حرکتی و جابجایی و برقراری ارتباط با هم گونه های خود که وابسته به صوت می باشد شناسایی و تعیین موقعیت می کنند، پتانسیل اثر پذیری و کاهش توانایی و کارایی تغذیه ای شان در نتیجه اصوات وجود خواهد داشت. به این خاطر که صداهای ناخواسته می تواند باعث هم پوشانی علایم صوتی ساطع شده توسط گونه های شکار گردند. با توجه به این که بسیار ازگونه های شکار و مورد تغذیه خفاش ها خود نیز از گونه های شکارگر هستند که از سایر گونه ها به عنوان طعمه استفاده می کنند، اثر صوت بر کارایی تغذیه ای خفاش ها می تواند تاثیرات پیچیده ای بر چرخه غذایی و در نهایت ثبات و پایداری اکوسیستم ها داشته باشد. شرایط مشابه ای هم برای سایر گونه های با اهمیت بالای اکولوژیکی و شکارگران بهره بردار از حس شنوایی که در لیست گونه های حفاظت شده می باشند و در معرض خطر انقراض نسل قرار گرفته اند همانند گونه هایی از جغد ها صادق می باشد. بر روی آبزیان و حیوانات دریایی : محققان و متخصصان، منطقهای در زیر دریا کشف کردند که آلودگی صوتی آن در وضعیت بحرانی قرار دارد و بر همین اساس نسبت به افزایش پیامدهای منفی حاصل از آلودگی صوتی که توسط انسان ایجاد میشود و بر محیط زیست تاثیرات منفی میگذارد، هشدار دادند. آلودگیهای صوتی که منشا آن فعالیتهای انسانی است میتواند بر حیات زیردریا تاثیرات منفی جبران نشدنی بگذارد، از جمله این آلودگیهای صوتی میتوان به صدای موتور سیکلتها، انفجارها و حفاریها اشاره کرد. با این حال آقای مایکل آندره، مهندس و زیست شناس در این باره توضیح داد: «همزمان با افزایش فعالیتهای صنعتی بشر تعداد 20 هزار صوت به این آلودگیهای زیردریایی افزوده شد». آندره به همراه تیمش، آلودگی صداهای زیردریا که کشتی مین گذار آلمانی ساخته شده در سال 1941 و دیگر اصوات مربوط به فعالیتهای دریایی ایجاد میکنند را بررسی کردند. نتیجه تحقیقات بدست آمده که آلودگیهای صوتی ناشی از کارهای تجاری و صنعتی به همان اندازه آلودگی حاصل از فعالیتهای نظامی است،ناشی میشود. «تعداد 20 هزار صوت در زیر دریا برای اکوسیستم واقعا خطرناک است و بر تعادل زندگی آنها تاثیر بدی میگذارد. از جمله جانورانی که آلودگی صوتی بر آنها تاثیر منفی میگذارد میتوان به ماهیها و نرم تنان دیگر اشاره کرد. ناقص الخلقه شدن، مشکلات ناشی از تولید مثل و حتی مرگ و میر جانوران دریایی با تاثیرات این نوع آلودگی به وجود میآید. یکی از اصول مهم تئوری جستجوی غذا در حیوانات می باشد که وقتی در محیطی قرار می گیرند که میزان آلودگی صوتی آن فراتر از استاندارد های محیط زیستی است ، باعث کاهش میزان هوشیاری و درنتیجه آن اختلال در شناسایی دقیق گونه های شکارگر در زمان انجام فعالیت های تغذیه ای و عدم تمرکز و جهت یابی مناسب جهت یافتن مواد غذایی خود قرار می گیرند و در نتیجه گونه مورد نظر در معرض خطر شکارشدن قرار می گیرد. در نتیجه ممکن است بسیاری از گونه ها ، صداهای ناشی از نزدیک شدن سایر جانوران به محل زندگی آن ها، صداهای ناشی از مواجهه سایر گونه های شکار با شکارچی، اصوات تولید شده نشان دهنده خطر سایر هم گونه ها و یا غیر هم گونه ها را به عنوان هشدارهای اولیه نزدیک شدن شکارگران به خود را احساس نکنند.از جمله تاثیراتی که صداهای بسیار بلند روی حیوانات میگذارد ، میتوان به فلج شدن، رعشه و تشنج موضعی از تاثیرات صداهای با شدت ۱۶۰–۱۵۰ دسیبل نام برد که این موارد برای آنها کشنده و مرگبار میباشد. در گذشته نزدیک سطوح صدا در محیط اقیانوسها و دریاها به حدی پایین بود که وال ها به راحتی برای ارتباطات با یکدیگر در تمام حوزه اقیانوس از صدای خود استفاده می کردند اما امروزه با وجود آلودگی صوتی در زیر آب این ارتباطات برای وال ها مشکل تر از هر زمانی به نظر می رسد. یکی از مهمترین منابع آلودگی صوتی در آب ناشی از آلودگی های صوتی منابع انسان ساز است. منابع آلودگی صوتی با منشا انسان از منابع مثل کشتی های مسافربری و صیادی ، حرکت پروانه شناورها تجهیزات زیردریایی ،اکتشاف های زیر دریایی در پیدا کردن منابع نفتی و غیر نفتی ، زیردریایی های هاورکرافت و تجهیزات نظامی مثل موشک ها و راکت های زیر آبی ناشی می شود. مثلاً دستگاههای عمقی آب بدینگونه کار میکنند که ابتدا پالس های کوتاه از ارتعاشات صوتی را به طور عمودی به طرف کف دریا می فرستند. سپس کف دریا این پالس های صوتی را منعکس می کند و بعد از مدت زمانی که متناسب با عمق دریا است، بازگشت مربوط به این پالس ها توسط یک گیرنده که در شناور نصب شده دریافت میشود. در این مدت زمان پالس های صوتی مسافتی مساوی با دو برابر فاصله بین زیر شناور و بستر دریا را طی کردند . به عنوان مثال کشتیهای نفتکش یا همین قایقها موج صدای تقریبا زیادی بین ۱۶۰ تا ۱۷۰ دسیبل تولید می کنند که آنها یک دیوار مجازی صوتی به نام صدای سفید تولید میکنند که یک بلندی صدایی دائمی دارند. این دیوار صوتی می تواند ارتباطات بین نهنگها را مسدود یا محدود بکند. پستانداران دریایی از جانوران شاخص تولید کننده صوت هستند .برای نمونه دلفین ها برای موقعیت یابی از صوت های با فرکانس های بالا استفاده می نمایند. آواز وال گوژپشت یکی از بارزترین نمونه های تولید صوت که شاید جالب ترین پدیده تولید صوت در طبیعت باشد .آواز وال دارای یک سری نوت ها عبارت خاصی بوده که در یک فرکانس واحد ایجاد شده و منحصر به فرد می باشد .ایجاد آلودگی صوتی چندهزار دسیبل سبب مرگ و میر و مهاجرت بسیاری از نهنگ ها و دلفین ها ،کوسه ها ،گاوهای دریایی و سایر پستانداران شده است. پدیده خودکشی دستهجمعی نهنگها و دلفین ها می تواند ناشی از این دخالت های بی رویه بشر باشد. این موجودات قدرت دریافت بالایی در جذب فرکانس ها دارند. فرکانس های دریافتی از درون ناوگان ها، زیردریاییها ،کشتی های مسافربری و نفتکش ها با فرکانس های ارسال شده توسط آنها باعث سردرگمی و گیجی در این حیوانات می شود. در نتیجه این حیوانات مسیر خود را گم کرده و اشتباهاً به سمت سواحل آبهای کم عمق میروند. به علت عمق کم آب میان شن ها گیر می کنند و با تمام تلاش که انگوها ارگانهای مربوطه برای نجات این حیوانات انجام میدهند اما متاسفانه تعداد زیادی از آنها به این صورت از بین میرود. افزایش تلاش های صیادی در دریای خزر اعم از اطراف ایران و کشورهای تازه استقلال یافته در صید ماهیان خاویاری و استخوانی در سال های اخیر و توسعه بهره گیری از موتورهای دریایی با حداقل قدرت ۴۸ دستگاه بخار ،عملیات جستجو حفر چاه های نفتی ، تردد قایق ها و شناورهای تفریحی و نظامی ، تردد روز افزون کشتی های تجاری احداث بنادر و ترافیک دریایی ایجاد شده در این دریاچه از مسائلی هستند که در آینده نزدیک حتی در زمان حاضر باعث نابودی و انقراض آبزیان و جانوران دریایی می گردد که بدون شک آلودگی صدا در ردیف اول حتی جلوتر از سایر انواع آلودگی های مخرب دیگر قرار دارد و موجب نابودی ذخایر دریای خزر می شود . بر روی پرندگان : توسعه شبکه جاده ای شهری همراه با افزایش حمل و نقل شهری نیز در شهرها گسترش پیدا کرد به صورتی که در حال حاضر شاهد افزایش ترافیک شهری نیز هستیم. حجم ترافیک شهری می تواند با تولید آلودگی هوا و صوتی همراه باشد که تاثیرات منفی بر محیط زیست شهری بگذارد. یکی از تاثیرات منفی آن می تواند بر رفتار و بقا بسیاری از گونه های جانوری و به خصوص پرندگان شهری تاثیر گذار باشد. در کلان شهرها که غرق در آلودگی های صوتی هستند مناطق امنی وجود دارند که آلودگی های صوتی کمتری در این مکان ها دیده می شود . فضاهای سبز شهری مانند پارک های عمومی به دلیل عدم آلودگی های صوتی و وجود شرایط اکولوژیکی مناسب می تواند مکان های مناسبی برای زیستن پرندگان باشند. پارک های شهری مانند جزایری در میان آلودگی های صوتی شهر محاصره شده اند و وجود جاده ها و کاربری های مختلف در حاشیه پارک ها باعث شده آلودگی های صوتی زیادی وارد این پارک ها شوند و کیفیت محیط زیستی شهری را کاهش بدهند. این مناطق یکی از بهترین زیستگاه های پرندگان شهری است که در سال های اخیر با افزایش آلودگی های صوتی شهری در این مناطق تاثیرات زیادی بر روند زیستن پرندگان گذاشته است. چرا آلودگی صوتی در بین جانوران بر روی پرندگان بیشتر تاثیر می گذارد؟ در بین جانوران پرندگان نسبت به آلودگی صوتی حساس تر می باشند و بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند. از دلایل عمده ای که آلودگی صوتی تاثیرات زیادتری بر روی پرندگان نسبت به گونه های دیگر میگذارد می توان به موارد زیر اشاره کرد: پرندگان در بیشتر از اوقات ابزاری مانند صوت را برای گفتگو بین خود استفاده می کنند . پرندگان طیف گسترده ای از فرکانس صوتی را برای ارتباطات صوتی خود انتخاب می کنند. وجود تنوع گونه ای زیاددر پرندگان. بعضی از پرندگان آستانه تحمل بیشتری به آلودگی صوتی دارند و بعضی دیگر از پرندگان آستانه تحمل کمتری به صوت زیاد دارند که همراه با واکنش هایی میباشد . این واکنش ها میتواند شامل افت شنوایی، بالا رفتن آستانه تحریک شنوایی، ناتوانی در شنیدن صداهای طبیعی اطراف و صدا های دیگر حیوانات، افزایش ضربان قلب و تنفس و عکس العمل های تند عصبی باشد. به طورکلی آلودگی صوتی که بیشتر منبع آن جاده و ترافیک شهری است می تواند پیامدهای منفی زیر را برای پرندگان به همراه داشته باشد. آلودگی صوتی نظیر سروصدای ترافیک حتی در حد متوسط هم باعث میشود پرندگان مهاجر زیستگاههایی را که توقفگاه آنها هستند، ترک کنند و به مرور زمان احتمال بازگشت آنها به این زیستگاهها بسیار ضعیف میشود. آلودگی صوتی جادهای نیز میتواند تاثیرات جدی و گسترده روی پرندگان مهاجر داشته باشد. مهاجرت، بازه زمانی استرسزایی برای پرندگان است و بنابراین هر گونه صدای غیرقابل پیشبینی در توقفگاههای طبیعی آنها میتواند روی زمانی که صرف تغذیه میکنند و در نتیجه روی وضعیت سلامتیشان تاثیر منفی بگذارد.نتیجه گیری : جستجوی غذا و انجام فعالیت های مرتبط با تغذیه به طور طبیعی در تمامی گونه های جانوری صورت می گیرد و جهت بقا و تولید مثل آن ها بسیار ضروری و لازم می باشد. افزایش میزان سطوح صوت و همینطور افزایش میزان آلودگی های زیستی در محیط ها و زیستگاه های آبی می تواند بر رفتارهای تغذیه ای جانوران به سه روش مختلف تاثیر گذار باشد که متقابلا منحصر به فرد نمی باشند. راه حل ها و پیشنهادات : تولید و ساخت تمامی وسایل حمل و نقل اعم از عمومی یا شخصی، زمینی یا هوایی ،طبق استانداردهای جهانی و مطابق با ضوابط محیط زیست و سازگار با آن ها که باید تنظیم ، اجرا و نظارت بر این قوانین توسط دولت تدوین شود. تبدیل به احسن نمودن خودروهای فرسوده. به علت قدیمی و یا فرسوده بودن خودروها صدای تولیدی از اجزای مختلف آن ها مثل موتور، اگزوز و سیستم انتقال نیرو در حد بالایی قرار دارد. به عبارتی چنانچه خودروهای قدیمی با خودروهای جدید جایگزین گردند علاوه بر کاهش آلودگی هوای منتشره از آنها میزان صدای تولیدی نیز در حد قابل توجهی کاهش می یابد. استفاده از سدهای آکوستیکی. جلوگیری از تردد خودروهای سنگین در خیابان های فرعی در شب. استفاده از پوشش گیاهی. استفاده از آسفالت های متخلخل.
بخش پنجم: آقای علی احمدی ملک سخنرانی خود را با موضوع “اثرات برداشت غیرمجاز از آب های زیرزمینی” ایراد کردند: همه ما با مقوله بحران آب تقریبا آشنا هستیم مخصوصا در چند سال اخیر که بیشتر سر زبانها افتاده و بحرانهای کمبود آب حتی برای نوشیدن در چند استان به شدت بر اذهان عمومی تاثیر گذاشت و همه را تقریبا به فکر فرو برد و عمق فاجعه تا حدی برای مردم روشن شده است. واقعیت این است که مردم هر چقدر برای این موضوع فکر و نگرانی داشته باشند کاری درعمل بعنوان مصرف کننده نمی توانند انجام دهند چون دولت و مسئولان باید در جهت ساماندهی و هماهنگی برنامه هایی مدونی را اجرا کنند و مردم در سمت و سوی آن حرکت کنند پس در واقع مشکل اصلی در برنامه ریزی و مدیریت هست که موجب بروز بحران آب در چند دهه اخیر شده است که مهمترین مورد در آن به انتصاب مدیرران نالایق و ناکارآمد و بیسواد و در اکثر مواقع تحصیلات نامرتبط باعث بروز این مشکلات شده است. بعنوان مثال ما در دشت فامنین همدان یونجه می کاریم و به امارات متحده عربی صادر می کنیم و بعد فکر می کنیم داریم پول تولید می کنیم. بعد همین دشت فامنین بر اثرفرونشست زمین در خطرناک ترین حالت ممکن قرار دارد. ما بیشتر از این که نگران خشکسالی های طبیعی باشیم نگران خشکسالی مدیریتی هستیم. اگر مدیران درستی در این کشور داشتیم چنین حماقت های آشکاری را مرتکب نمی شدیم.» ما در منطقه خشک و نیمه خشک جهان زندگی می کنیم. بدون تردید دوره های بازگشت متعدد خشکسالی ۵، ۱۰، ۲۰ و ۳۰ سال در طول تاریخ تمدن خود داشته ایم. نیاکان ما با توجه به همین شرایط طبیعی، سازه بسیار خارق العاده ای مثل قنات را به وجود آوردند که بتواند متناسب با شرایط اقلیمی که در آن قرار داشتند نیازهای آبی شان را برطرف کند. بنابراین این مسئله جدیدی نیست. بر اساس گزارشی که در مجله نیچر که مجله علمی بسیار معتبری است با استفاده از داده های متوسط ماهانه سطح آب زیرزمینی موجود در دسترس عموم در ۴۷۸ زیر حوضه از ۳۰ حوضه در ایران به دست آمده است، بیشترین میزان تخلیه مربوط به حوضه دریاچه نمک بوده که 20.35 کیلومتر مکعب در طول ۱۴ سال تحلیل رفته است. حوضه ای که ۲۶ درصد جمعیت ایران از جمله پایتخت را پوشش می دهد. کمترین میزان تخلیه نیز مربوط به حوضه هراز-قره سو است با میزان تحلیل 0.01 کیلومتر مکعب که ۴ درصد جمعیت ایران را شامل می شود. مدیریت منابع آب چه از طرف مسئولین و چه از طرف خود مردم، ۶۰ ، ۵۰ سال است آن طور که باید و شاید پویا نبوده است لذا ما همیشه برای افزایش میزان بهره برداری از توان و پتانسیل آبخوان هایمان مشکل داشته ایم و نتیجه هم این شده است که بیش از ۴۰۹ دشت از ۶۰۹ دشتی که در کل ایران داریم دارای بیلان منفی است یعنی تجدید پذیری اش عملا از بین رفته و ما داریم از ذخایر ثابت خودمان استفاده می کنیم . قانونی در سال ۸۵ در اعطای مجوز به چاه هایی که به صورت غیر مجاز حفر شده بودند تصویب شد بدین صورت که تمام چاه هایی که قبل از این سال مجوز بهره برداری نداشته است، حالا می توانند مجوز حفر و بهره برداری بگیرند. غافل از این که چاه هایی که حتی قبل از انقلاب و قبل از سال ۸۵، وزارت نیرو به آن ها مجوز داده بود، بالاتر از توان و پتانسیل آبخوان های کشور آب را تخلیه می کردند. بنابراین ما با همان ها نیز دچار مشکل بودیم چه برسد به این که متاسفانه آن قانون را مجلس وقت تصویب کرد و ده ها هزار حلقه چاه بدین وسیله مجوز دار شدند. متاسفانه آن قانون ضررهای جبران ناپذیری بر گرده آب های زیر زمینی کشور وارد کرد. وضعیت حوضه مرکزی ما که پر جمعیت ترین شهرهای ایران در آن قرار گرفته اند، بسیار بسیار نگران کننده است و احتمال خشک شدن سطح خاک، افزایش چشمه های تولید ریزگرد و افزایش آلاینده های کوچک تر از ۲۵/۲میکرون برای مردم شهرهایی همچون اراک، قم، اصفهان، تهران و حتی کرج و قزوین و از آن سو سمنان فوق العاده زیاد است. چنانچه می خواهیم این مشکل را حل کنیم باید به سمت ارتقا نرم افزای بخش کشاورزی حرکت کنیم و اجازه ندهیم ضایعات در بخش کشاورزی همچنان ۵ تا ۶ برابر استانداردها یعنی حدود ۳۰ درصد باشد. این یعنی ما ۷/۲۶ میلیارد مکعب از آبی را که با این هزینه های گزاف، با این سدسازی ها، با این طرح های انتقال آب در اختیار بخش کشاورزی قرار می دهیم عملا به غذا برای سفره مردم تبدیل نمی شود. زیرا به خاطر بسته بندی های ضعیف، نداشتن سردخانه، تکنیک های بدوی حمل کالا به مغازه ها برای فروش و به خاطر روش های غلط دپو، این محصولات قبل از رسیدن به دست مصرف کننده نابود می شوند. راندمان آبیاری ما در کشاورزی بسیار پایین تر از حتی منطقه است. در حال حاضر بیشتر دشتهای کشور ایران همچون دشتهای استان فارس، هرمزگان، تهران و… دارای بازده منفی، و کیفیت آب زیرزمینی نیز به گونه ای است که در برخی مناطق برای شرب انسان و دام و حتی آبیاری زمینهای کشاورزی مناسب نیست. اضافه برداشت از منابع آبی طی سالهای گذشته پیامدهای محیطی و اقتصادی نامطلوبی از جمله خسارت به زمینهای کشاورزی و کاهش تولید و تلف شدن دام، طیور و حیات وحش، افزایش خسارتهای ناشی از نشست سطح زمین، افزایش سیل خیزی، افزایش مصرف انرژی، هزینه استحصال، انتقال آب شرب و کشاورزی، هزینه دفع فاضلابها و زباله ها، افزایش بیماری بر اثر استفاده از آبهای ناسالم و غیره را به دنبال داشته است و چنانچه اقدامات جدی و عملی به منظورکاهش برداشتهای بی حساب و به تعادل رساندن سفره های آب زیرزمینی صورت نگیرد، علاوه بر تشدید این پیامدها، شاهد اختلال در روند فعالیتهای کشاورزی و دامپروری و کاهش فراوردههای زراعی و دامی، تهدید امنیت زراعی و دامی، تهدید امنیت غبایی، عدم تخمین آب شرب کافی، اختلال در بهداشت عمومی، اختلال درامور صنعتی، گسترش بیکاری، کاهش تولید و درامد و در نهایت افزایش فقر عمومی و به دنبال آن بروز ناآرامیها و منازعات روستایی و بحرانهای اجتماعی ازجمله نزاع بر سر آب در جهت کنترل افت سطح آبهای زیرزمینی، پدیده فرونشست و کاهش خسارتهای احتمالی، لازم است در گام نخست هر چه سریعتر نسبت به کاهش بهره برداری از آب زیرزمینی و اعمال مدیریت صحیح منابع آب اقدام لازم باید انجام شود؛ بنابراین به منظور استفاده بهتر از منابع آب و سفره آب زیرزمینی و جلوگیری از نشست زمین چند پیشنهاد که از مقاله ای از فصلنامه مدیریت بحران ارائه میدهم: کاهش بهره برداری از منابع آب زیرزمینی بویژه در مناطقی که با افت زیاد روبه رو است. جلوگیری از برداشت شن و ماسه در مناطق بالادست و در داخل محدوده فرونشست. تغییر الگوی کشت و استفاده از روشهای نوین آبیاری مانند آبیاری تحت فشار، قطرهای و بارانی، کشت گلخانهای، عدم کشت محصولات غیر راهبردی. تغییر الگوی مصرف آب در بخش صنعت و استفاده از چرخه های بسته آب. تهیه ترازنامه آب با دقت زیاد و در نظر گرفتن نقش ساختارهای زمین شناختی و مرزهای آب زمینشناختی به منظور اعمال مدیریت منابع آب. پایش پیدرپی سازههای مهم شریانهای حیاتی در پیرامون و داخل محدود فرونشست تا زمان کنترل این پدیده در جهت کاهش مخاطرات ناشی از تخریب شریانهای حیاتی.
بخش ششم: بحث آزاد با موضوع “روز جهانی زیست گاه ها”: در ابتدا آقای محمدعلی محمود زاده با عنوان این مطلب بحث را آغاز کردند که زیستگاه یک محیط بکر و طبیعی می باشد که یک گونه جاندار (گیاه یا حیوان) در آن می تواند زندگی نماید و به حیات خود ادامه بدهد که می توان از زیستگاه بیشه زار خوزستان به عنوان یکی از بهترین زیستگاه های موجود در ایران نام برد سپس آقای سلمان یزدان پناه نظر خود را اینگونه اعلام کردند که رشد جمعیت، رشد تکنولوژی و راحت طلبی انسان ها باعث تخریب زیستگاه ها و به خطر انداختن محیط زیست و انقراض گونه های حیوانی و گیاهی می شود و استفاده از پلاستیک را به عنوان یکی از مضرترین عوامل تخریب زیستگاه ها نام بردند سپس آقای محمدعلی محمودزاده اضافه کردند که استفاده از کود و سموم شیمیایی استفاده شده در کشاورزی نیز یکی دیگر از علت های به خطرافتادن زیستگاه ها می باشد و در ادامه آقای اسکندر اسکندری از خشکسالی و عدم مدیریت صحیح کنترل آب های زیر زمینی و جاری و تبخیر آب های پشت سد به عنوان اصلی ترین دلیل به خطر افتادن زیستگاه ها نام بردند.در پایان مسئول جلسه ضمن قدردانی از حضور و مشارکت فعالان حقوق محیط زیست، مهمانان و همچنین خانم ها و آقایان ایراندخت کیا،سمیه علیمرادی، رزا جهان بین، حمیدرضا امینی و علیرضا جهان بین که مسئولین اجرایی جلسه بودند، در ساعت 21 به وقت اروپای مرکزی ختم جلسه را اعلام کردند.
گزارش سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی، اکتبر ۲۰۲۱
نرگس مباشریفر
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۱ ، مصادف با ۱۷ مهر ماه سال ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاق زووم مخصوص جلسات این کمیته و یوتیوب و اپلیکیشن کانون و با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر، علاقهمندان و مهمانان برگزار گردید. نخست مسئول جلسه آقای کریم ناصری ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: خانم ندا فروغی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در شهریور ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: سه متهم در شهرستان نقده واقع در استان آذربایجان غربی با دستور دادستان این شهرستان و چند متهم در خرمآباد بر خلاف اصل حفظ کرامت انسانی توسط نیروی انتظامی در خیابانهای این شهرها گردانده شدند. در سالهای اخیر نیروهای انتظامی هر از گاهی اقدام به چرخاندن متهمان در سطح شهر میکنند. اقدامی که مغایر با مفاد حقوق بشری، قوانین داخلی و کرامت انسانی است. دادستان عمومی و انقلاب یاسوج، از بازداشت یک شهروند در این شهرستان به دلیل آتش زدن مجسمه قاسم سلیمانی خبر داد. به گفته وی، متهم پس از بازجوییها روانه زندان شده است. علی ملک حسینی در این خصوص گفت: پس از انتشار فیلم آتش زدن تندیس قاسم سلیمانی در فضای مجازی، نیروهای امنیتی شناسایی عامل این اقدام را در دستور کار خود قرار دادند. وی ادامه داد: متهم پس از بازجویی و اقرار صریح به این موضوع، روانه زندان شد. در این گزارش به هویت و محل نگهداری این شهروند اشارهای نشده است. نقض ماده ۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هیچ کس نباید مورد توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه قرار گیرد و نقض ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر: احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد و ماده۶: ارزش انسانی در همه جا. هر انسانی سزاوار و محق است تا همه جا در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شود. خبر: یک کولبر در مرزهای مریوان با شلیک مستقیم نیروهای هنگ مرزی به قتل رسید و یک کولبر نیز در ارتفاعات مرزی نوسود در اثر سقوط از ارتفاع به شدت مجروح شد. نیروهای هنگ مرزی در ارتفاعات مرزی مریوان با شلیک به سوی شماری از کولبران یک کولبر را با هویت “سیروان گلزاری” اهل روستای “جشنیآباد” این شهرستان به قتل رساندند. از سوی دیگر یک کولبر ۵۱ ساله با هویت “حسین سلکانی” اهل روستایی از توابع شهرستان روانسر در حین کولبری در ارتفاعات مرزی نوسود در اثر سقوط از ارتفاع به شدت مجروح شده است. به گفته یک منبع نزدیک به خانواده آقای سلکانی، این کولبر از ناحیه سر به شدت آسیب دیده و جهت مداوا به مراکز درمانی کرمانشاه منتقل و مورد عمل جراحی قرار گرفت است. یعنی: نقض ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: حق حیات برای همه. نقض ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید، شرایط منصفانه و رضایتبخشی برای کار، خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد. خبر: در پی تیراندازی نیروهای نظامی در شهرستان خاش واقع در استان سیستان و بلوچستان، یک سوختبر کشته شد. خداداد شهنوازی (مهیم زهی) فرزند “جنگی خان” اهل بخش پشتکوه در شهرستان خاش واقع در استان سیستان و بلوچستان در پی تیراندازی نیروهای نظامی در شهرستان خاش، جان باخت. نیروهای نظامی در حوالی فلکه بیمارستان خاش بدون هشدار قبلی خودروی این شهروند را مورد هدف تیراندازی قرار داده که بر اثر اصابت گلوله، وی جان خود را از دست داده است. یعنی نقض ماده ۲۲: حق امنیت اجتماعی. ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر: احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری باشد.
بخش۲: خانم زهرا رهایی بررسی هدف ۶از اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی را ایراد کردند: همانطور که همه میدانیم سند مبنی بر این است که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا سال ۲۰۳۰، به فقر، گرسنگی، خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش بهداشت، تأمین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع فرهنگی، حمایت از اقشار آسیبپذیر، مردمسالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق روستایی، توسعه آموزشهای عمومی و فنی و حرفهای، ترویج تفاهم، اشتغالزایی، و نظایر اینها حرکت کنند. سپس بر لزوم تلاش همه دولتها برای رسیدن به اهداف توسعهای ۲۰۳۰ تأکید شده است و باز هم همانطور که همه در جریان هستیم علی خامنهای با این سند از همان ابتدا مخالفت خود را اعلام کرد و آن را قبول نکرد و امسال با روی کار آمدن رئیسی، رئیس جمهور وقت و قاضی مرگ معروف این سند کامل لغو شد. امروز ما به بحث و بررسی هدف ششم از این سند(متأسفانه) لغو شده در ایران میپردازیم: مطابق با دستور کار اهداف ۱۷ گانهٔ توسعهٔ پایدار هدف شمارهٔ شش عبارت است از: تضمین در دسترس بودن و مدیریت پایدار آب و فاضلاب برای همه. مهمترین اقداماتی که دولتها باید برای تحقق این هدف انجام دهند به این شرح است :۱–۶- تحقّق دسترسی جهانی و منصفانه به آب آشامیدنی سالم و مقرون به صرفه برای همه تا سال ۲۰۳۰. ۲–۶- دستیابی به بهداشت کافی و منصفانه برای همه و پایان دادن به انجام قضای حاجت در ملاء عام، و بذل توجه خاص به نیازهای زنان و دختران و افرادی که در شرایط آسیبپذیر زندگی میکنند، تا سال ۲۰۳۰. ۳–۶- بهبود کیفیت آب از طریق کاهش آلودگی، ریشهکنی تخلیهٔ زباله در منابع آب و به حداقل رساندن آزادسازی مواد و ترکیبات شیمیایی خطرناک در آب، با هدف کاهش منابع آبهای آلودهٔ تصفیه نشده به نصف و افزایش قابل ملاحظهٔ فعالیتهای بازیافت و مصرف امن مجدد مواد در سراسر جهان تا سال ۲۰۳۰. ۴–۶- افزایش قابل ملاحظهٔ کارایی مصرف آب در همهٔ حوزهها و تضمین استخراج پایدار آب و عرضهٔ آب شیرین، برای رویارویی با مشکل کمبود آب و کاهش قابل ملاحظهٔ تعداد افرادی که از مشکل کمبود آب در رنج هستند، تا سال ۲۰۳۰. ۵–۶- مدیریت پایدار منابع آب مشترک (یا بین مرزی) در همهٔ سطوح، از جمله از طریق همکاریهای مناسب فراملّی تا سال ۲۰۳۰. ۶–۶ حفاظت و احیای بومسازگانهای آبی (یا مرتبط با آب)، از جمله کوهها، جنگلها، تالابها، رودخانهها، سفرههای آب زیرزمینی و دریاچهها تا سال۲۰۳۰. ۶-الف- گسترش همکاریهای بینالمللی و حمایت از کشورهای در حال توسعه برای ظرفیتسازی در برنامهها و فعالیتهای مرتبط با آب و بهداشت، از جمله در حوزههای استحصال آب، شوریزدایی، ارتقای بهرهوری و کارایی آب، تصفیهٔ فاضلاب و فناوریهای بازیافت تا سال ۲۰۳۰. ۶-ب- حمایت و تقویت مشارکت جوامع محلی در بهبود مدیریت آب و بهداشت، وقتی از «حق برآب» به مثابه حقوق بشر سخن به میان میآوریم، یعنی تمام آحاد بشر بتوانند بدون تبعیض و به میزان کافی به آب آشامیدنی سالم برای مصرف دسترسی داشته باشند. در این موضوع چند مؤلفه قابل بحث است: کیفیت، کمیت، قابل دسترس بودن و نبود تبعیض. مسئله کمیت به میزان آب اشاره دارد؛ دولتها متعهدند کمیت قابل قبولی از آب را برای آشامیدن، فاضلاب شخصی و لباس شستن و بهداشت برای شهروندان تأمین کنند. مسئله کیفیت به این معناست که دولتها باید با در اختیار گرفتن تکنولوژی تصفیه، آب را از میکروبها، عفونتها و آلایندهها پاک کنند و در اختیار شهروندان بگذارند. در این بخش سازمانهای مدنی باید با حضور جدی در کنترل رعایت این مسئله نقشی جدی ایفا کنند. مسئله دسترسی به این معناست که امکان دسترسی فیزیکی شهروندان به آب در فاصله کوتاه زمانی و مکانی ممکن باشد و آنها از عهده تأمین هزینه اقتصادی آب نیز برآیند. نبود تبعیض در حق بر آب به این موضوع باز میگردد که برای گروههای مختلف اجتماعی و بخشهای مختلف کشور ازجمله روستاهای دورافتاده هیچ تبعیضی در جهت تأمین آب ایجاد نشده باشد. آب مایه حیات است و از همین رو حق بر حیات اولین حق بشری است که رابطهٔ تنگاتنگی با دسترسی به آب آشامیدنی سالم و مقرون به صرفه دارد. در حالیکه آب به صراحت به عنوان یکی از حقوق مستقل بشری در معاهدات بینالمللی شناخته نشده است، اما قوانین بینالمللی حقوق بشر در بردارنده الزامات مشخصی در رابطه با حق دسترسی افراد به آب آشامیدنی سالم هستند. این الزامات از دولتها میخواهد تا از دسترسی شهروندان به میزان کافی آب آشامیدنی سالم جهت مصارف شخصی و خانگی-یعنی آب برای آشامیدن، بهداشت شخصی، شست و شوی لباسها، پخت غذا و آب لازم برای حفظ بهداشت فردی و خانه، اطمینان حاصل نمایند. متأسفانه حیات، تمدن و بقای ایرانی نیز به دلیل شرایط آبی کشور در معرض «تهدید» است. مردم عزیزمان در سرتاسر ایران با مشکلات کمآبی، بیآبی، آب آشامیدنی ناسالم، فاضلاب، (که متأسفانه این موضوع در اکثر شهرهای جنوب ایران پر واضح نمایان است. مثل فاضلابهای بالا آمده در شهرهای اهواز، آبادان و خرمشهر و یا بوی نامطبوعی که در ساعاتی از شبانهروز از آبهای مصارف خانگی ساطع میشود و همچنین آبهای غیرقابل مصرف خوراکی که در تمام نقاط ایران به چشم میخورد و یا حتی روستاهایی که کلاً فاقد آب برای نوشیدن و مصرف خانگی هستند، مردم عزیزمان در سیستان و بلوچستان هم که همیشه تیتر خبری از دست دادن جان عزیزشان برای رسیدن به آبهای غیربهداشتی برای نوشیدن هستند، فکر کنم ذکر همین چند مورد اساسی که اشاره شد نشان دهنده عمق فاجعه بحران حیاتیترین مایه حیات بشر در ایران که زندگی و آرامش را از مردم صلب کرده است، باشد. همین چند وقت قبل همگی شاهد تظاهرات به حق مردم عزیز جنوب کشور برای حیاتیترین عنصر حیات بودیم که متأسفانه مثل همیشه سرکوب، خفقان و کشتار مردم بیگناه و پرت کردن افکار مردم به مسئلهای دیگر را به دنبال داشت. دریاچهها ، تالابها و رودها یک به یک خشک میشوند و از بین میروند و جان میلیونها انسان در خطر است ، بحران شدید خشکسالی و فقر آبی تهدیدی جدیست که شاید تا کمتر از ده سال آینده ایران را به بیابانی خشک و غیرقابل سکونت تبدیل کند، (البته کسی چه میداند شاید این تصمیم، فکر پلیدی باشد که سران حکومت برای بهرهبردای و چپاول هر چه بیشتر و بهتر از ثروتها و منابع زیرزمینی و یا حتی خاک گرانبهای سرزمینمان ایران را داشته باشند). متأسفانه ایران بدلیل کمبود آب اقتصادی که به معنی مدیریت ضعیف منابع آب کافی موجود است دچار کمبود آب فیزیکی یا مطلق شده، ایران در حال تجربه مشکلات جدی آب است. خشکسالیهای مکرر توأم با برداشت بیش از حد آبهای سطحی و زیرزمینی از طریق شبکه بزرگی از زیرساختهای هیدرولیکی و چاههای عمیق، وضعیت آب کشور را به سطح بحرانی رسانده است. از نشانههای این وضعیت خشک شدن دریاچهها، رودخانهها و تالابها، کاهش سطح آبهای زیرزمینی، فرونشست زمین، تخریب کیفیت آب، فرسایش خاک، بیابانزایی و طوفانهای گرد و غبار بیشتر است. تهران، پایتخت و بزرگترین شهر، به زودی میتواند مرکز این بحران باشد. طبق جدیدترین برآورد «مؤسسه منابع جهان» در «اطلس خطرات آبی» ایران در رده چهارم بعد از قطر، اسرائیل و لبنان در نزدیک شدن به «روز آخر» یعنی روزی که منابع آبی در آن ممکن است به پایان برسد، قراردارد. به عنوان نسبتی اندازهگیری شده از «برداشت از منابع آبی» و «موجودی آب در دسترس»، سه حوضه از هفت حوضهٔ تحت تنش جهان در ایران قرار دارند (قم، هریرود، هیرمند). متأسفانه این مشکل هم مانند تمام مشکلات کشورمان به دلیل بیکفایتی، بیتدبیری و بیتوجهی مدیران و سران حکومت است که تنها توجهشان به پر شدن جیب مبارکشان است و همیشه انگشت تقصیر را به سمت مردم نشانه میروند. اما به راستی سهم مردم در بروز بحرانهای آبی چیست؟ طبق گفتههای مقامات دولتی بیشترین مصرف آب ایران در بخش کشاورزی است و با توجه به سهم اندک مصرف آب خانگی، مردم ایران نقش قابل ملاحظهای در بحران آب ندارند. همچنین طبق آمار ۴۰ درصد شبکه توزیع آب کشور فرسوده است و باید بازسازی شود. طبق قانون اساسی ایران، مسئول حفظ و نگهداری از منابع طبیعی حکومت است که قاعدتاً باید مسئولیت وارد آوردن چنین خسارتهای بزرگی به ایرانزمین را بر عهده بگیرد. همانطور که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز در اصل چهل و پنجم، انفال و ثروتهای عمومی از قبیل معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهای عمومی در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نماید. علاوه بر این از آنجایی که مطابق با اصل چهل و چهارم، بخش دولتی در نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران شامل تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی شده و به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است، دولت موظف به پاسخگویی در برابر عدم تحقق حق دسترسی برابر به آب آشامیدنی سالم و بهداشتی است، چرا که عرصه را بر حضور مردم و بخش خصوصی در زمینه مدیریت تأسیسات آب و فاضلاب بسته است. همچنین دسترسی برابر و عادلانه به آب را در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می توان از اصل ۴۸ استنباط کرد. مطابق با این اصل: در بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان استانها و مناطق مختلف کشور، باید تبعیض درکار نباشد، به طوری که هر منطقه، فراخور نیازها و استعداد رشد خود، سرمایه و امکانات لازم در دسترس داشته باشد. اما متأسفانه در عمل نیز حتی به هیچکدام از قوانین اساسی خود نیز عمل نمیکند.
بخش۳: خانم لیلا ابوطالبی اردگانی سخنرانی خود را با موضوع بررسی و تحلیل چالشهای امنیتی مرزهای سیستان و بلوچستان ایراد کردند: کشور ایران به دلیل واقع شدن در منطقه خاورمیانه با مخاطرات، چالشها و تحولاتی عمده در محیط امنیتی خود رو به رو است. واقعیت است که محیط راهبردی ایران، از جمله امنیت ملی در معرض حوزههای متعدد ژئوپلیتیک بیرونی قرار دارد؛ در عین حال فضای سرزمینی ایران به سبب آن که مکمل راهبردهای جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیکی کشورها و قدرتهای پیرامونی است، تهدیداتی چون مهاجرتهای غیرقانونی، قاچاق مواد مخدر و سلاح های غیرمجاز، جنایات سازمان یافته، ورود کالاهای ممنوعه، ناامنی نواحی مرزی و حمله به پاسگاههای مرزبانی و غیره در کنار تحرکات قومی-مذهبی است. مناطق بیثبات همجوار ایران به خصوص در شرق کشور باعث دغدغهها و نگرانیهای اساسی شده و فقدان رشد دموکراسی و ناپایداری دولتهای پیرامونی و گسترش اقتدار قومی آنها و نیز وجود بزرگترین قطب تولید مواد مخدر و انواع قاچاقها در مرزهای سیستان و بلوچستان بر آسیبپذیری مرزهای جغرافیایی و امنیتی ایران افزوده است. معمولاً حاشیههای مرزی محل تجمع گروههای نژادی، مذهبی و زبانی است و از این نظر سیستان و بلوچستان از شرایط ویژهای برخوردار است. گذشته از همه، موقعیت جغرافیایی استان و حضور تعداد کثیری از اتباع بیگانه سبب تشدید عملیات تروریستی در این استان گردیده و در نهایت نبود ثبات و بروز چالشهای امنیتی را برای منطقه سیستان و بلوچستان و کشور به ارمغان آورده است. تأمین امنیت یکی از دغدغههای اساسی و دائمی انسان در طول تاریخ بوده است. تاریخ شاهد این ادعا است که انسان در طول زمان برای بدست آوردن امنیتی پایدار به راهکارها و شیوههای مختلفی متوسل شده است. مرزها حدود ملتها و کشورها را مشخص کرده و بنابراین معرف کشور-ملتها هستند. مرزها به طور همزمان، ابزار سیاست کشور، تجلی و وسیله قدرت و تعیین کننده امنیت ملی هستند. مرزهای سیاسی به پدیدهای فضایی اطلاق میشوند که منعکس کننده قلمرو و حاکمیت یک دولت بوده و مطابق قواعد خاصی در مقابل حرکت انسانها، انتقال کالا یا نشر افکار مانع ایجاد کنند یا دست کم آنها را محدود سازند. در تاریخ ایران به دلیل وجود حکومتها و دولتهای متعدد با سطوح مختلف قدرت، شاهد انواع قلمروها، حریمها، پیشرویها و عقبنشینیهای جغرافیایی بوده است. که بر این اساس مرزهای جنوب شرقی ایران شامل دو قسمت است یکی مرز ایران و افغانستان و دیگری مرز بلوچستان ایران و بلوچستان پاکستان میباشد که بر اساس حکمیتهای گلداسمید و مکماهون تعیین حدود گردیده است. بر این اساس، سیستان و بلوچستان خطهای است مرزی که بیشتر از آن که داشتهها و باورهایش در اذهان عمومی انعکاس پیدا کند، چهرهای منفی از آن انعکاس پیدا کرده است. داشتههایی که طی چندین سال اخیر تحتالشعاع مسائل فرامرزی قرار گرفته است. چالشهای عمده امنیتی-مرزی استان سیستان و بلوچستان را میتوان در مؤلفههایی چون توسعهنیافتگی، حاشیهای بودن و دوری از مرکز، فعالیت اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در داخل و آن طرف مرزها، فعالیت گروههای تروریستی، حضور اتباع بیگانه غیرمجاز، قاچاق، جرائم سازمانیافته، حضور نیروهای خارجی در منطقه، ضعف حاکمیت دولتهای همسایه در مرز، و … برشمرد. توسعه و امنیت دارای رابطه متقابل میباشند. از یک سو هر جا که امنیت باشد، توسعه پایدار میشود و فراهم آمدن امنیت ملی، یکی از بسترهای مناسب جهت توسعه ملی میباشد؛ از سوی دیگر هر جا که توسعه باشد، امنیت وجود دارد. توسعه و حرکت به سوی آن، به تقویت مبانی قدرت ملی و در نتیجه، امنیت ملی در کشور میانجامد. زمانی که در یک جامعه امنیت نباشد، امکان سرمایهگذاری وجود نخواهد داشت و کاهش سرمایهگذاری موجب تعمیق عقبماندگی خواهد شد. وجود بیعدالتیهای جغرافیایی و توسعه نامتوازن بخشهای جغرافیایی کشور موجب آسیب همبستگی و وحدت ملی شده و منجر به بروز تحرکات واگرایانه به ویژه در مناطق قومی شده است. عدم تعادل، شکاف و نابرابریهای منطقهای در کشور را حتی چیزی بیش از ده برابر دانسته و اعلام کردهاند که در توسعه کشور الگوی مرکز-پیرامون حاکمیت شدیدی دارد، به طوری که بیشتر شهرستانهای عقبمانده در نواحی حاشیهای و مرزی کشور و در مناطق کوهستانی واقع شدهاند. مناطق شرقی کشور که دچار محرومیت واقعی و توسعهنیافتگی است، بیشتر حالت حاشیهای پیدا کرده است، حتی جمعیت و نیروی انسانی در این مناطق چون توسعه به حاشیه رانده شدهاند. مشکلات فرهنگی زیر همراه ساختار اجتماعی منطقه-اقتصاد عقبمانده، و استفاده ناقص از ظرفیتهای موجود استان سیستان و بلوچستان از تنگناهای حاضر در فرآیند توسعه آن است: وجود فرهنگها، قومیتهای مختلف و ناهمگنی فرهنگی و اجتماعی در منطقه؛ مشکل بیکاری، عرضه نیروی کار با کیفیت نازل، و نبود تخصصهای لازم و رواج اشتغال غیر قانونی؛ بیمیلی سرمایهگذاران بومی به سرمایهگذاری در فعالیتهای مولد که معمولاً دیربازده است. این بیمیلی (بویژه با وجود امکان بهرهگیری سریع و با نرخ بازده خیلی زیاد برای سرمایهگذاریهای غیر قانونی) تشدید شده است؛ وجود زمینههای مناسب برای فعالیتهای غیرقانونی اعم از قاچاق کالا و مواد مخدر حجم وسیعی از امکانات استان را به مبارزه با قاچاق واداشته و نیروهای مؤثر در فرآیند توسعه استان را به خود مشغول ساخته است. قاچاق کالا-فقر و بیکاری: وجود محرومیتهای شدید اقتصادی و میزان بالای بیکاری در مناطق مرزی، تأثیر شگرفی در افزایش عبور غیرقانونی انسان و به تبع آن، قاچاق کالا، مواد مخدر، اسلحه، سوخت، دام و سایر اموری که مخل امنیت مرزها محسوب میشوند، دارد. ساکنان مناطق مرزی اغلب افرادی هستند که زمینههای مساعد برای اشتغال سالم را ندارند؛ لذا برای کسب درآمد به قاچاق و فعالیتهای غیرقانونی، روی میآورند. در این بین، سودآوری بالای قاچاق کالا از مهمترین دلایل گرایش به این امر است. این سود، ناشی از تفاوت قیمتهای بین بازار داخل با کشورهای همجوار است. وضعیت جغرافیایی مهمترین عاملی است که سبب گسترش قاچاق کالا در کشور، خصوصاً استان سیستان و بلوچستان شده است؛ وجود هزاران کیلومتر راه آبی و خاکی در مرزها و نیز همجواری با کشورهای بیثبات باعث شده که سرمایهگذاری مولد در مناطق مرزی دچار کاهش شود؛ هم چنین این امر موجب عدم رونق بازارچههای مشترک مرزی نیز شده است. قاچاق کالا عبارت است از نقل و انتقالهای مخفیانه کالاها از خارج به داخل یا از داخل به خارج از کشور، بدون پرداخت عوارض گمرکی و سود بازرگانی و بدون توجه به مقررات مربوطه. قاچاق اصولاً یک فعالیت غیرعادی است که با بروز آن در اقتصاد هر کشوری، اعتبار و منزلت اجتماعی آن کشور در جامعه تجارت جهانی خدشهدار میشود. وضعیت جغرافیای استان سیستان و بلوچستان، یا بهتر بگوییم دور بودن آن از مناطق مرکزی و توسعهیافته کشور، مشکلاتی سر راه توسعه آن گذارده و موجب آن شده که این استان در مسیر توسعه اقتصادی کشور به حاشیه رانده شود. بیشک وجود محرومیتهای شدید اقتصادی و میزان بالای بیکاری در مناطق مرزی در افزایش عبور غیرمجاز افراد، قاچاق کالا و سایر اموری که مخل امنیت مرزی محسوب میشوند، تأثیر شگرفی دارد. وانگهی، وجود مرزهای آبی با کشورهای حاشیه خلیج فارس و ارزانی کالا در این کشورها در مقایسه با کالاهای مشابه موجود در بازارهای ایران-که ورودشان از مبادی قانونی ممنوع است و جز از طریق قاچاق و راههای غیرقانونی به کشور وارد نمیشود-سبب شده که سود هنگفتی نصیب قاچاقچیان شود که این امر خود مشوقی برای گرایش بیشتر به چنین فعالیتهایی محسوب میشود. ضعف زیرساختهای لازم برای توسعه، مشکلات بخش کشاورزی، جوان بودن جمعیت، تقاضای فراوان برای مشاغل ساده و غیرتخصصی و محدودیت این مشاغل را-که بخش عمده آن نیز نصیب افاغنه میشود-میتوان از عوامل اصلی گرایش به قاچاق برشمرد. به طور خلاصه، قاچاق کالا عامل مهم امرار معاش «چتربازان» مرزنشین استان است و فقر مهمترین عامل استمرار فعالیت غیرقانونی این گروه شده است. انگیزههای گرایش به قاچاق کالا در استان دلایل متعددی دارد که عمدهترین آنها عبارتند از: کمبود زمینههای اشتغال اعم از کشاورزی، دامداری، صنعتی و بالا بودن نرخ بیکاری/ تفاوت فاحش قیمت در دو سوی مرز/ سودجویی و منفعتطلبی مرتکبان/ گستردگی مرز و عدم کنترل بهینه و مطلوب آن/ وضع نرخهای سود بازرگانی بسیار بالا برای کالاهای صادراتی /پایین بودن هزینه و ریسک قاچاق و مقرون به صرفه بودن آن// گسترده بودن ابعاد قاچاق کالا و ثمربخش نبودن سیاستهای دولت در امر مبارزه عدم نظارت کافی بر سیستمهای توزیعی و واحدهای صدور مجوز/ اولویت نداشتن مبارزه در برخی از دستگاههای متولی با توجه به تعدد وظایفی که بر عهده دارند/کمبود کالاهای مورد نیاز مردم در داخل کشور یا پایین بودن کیفیت آنها. کولهبر یا کولبر، نام افرادی است که برای کسب درآمد به حمل اجناسی بین دو طرف خط مرزی اقدام میکنند. کولبران بیشتر در استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام مشغول به کار هستند. آنان چنانچه از نامشان پیداست اجناس را بر روی پشت خود و یا به کمک حیوانات بارکش مانند اسب از مناطق صعبالعبور میگذرانند و پس از عبور از مرز به داخل شهرها و روستاهای مرزی انتقال داده و در بازارچههای مرزی به فروش میرسانند. بیشتر این اجناس تلویزیون، کولر، بخاری، سیگار، لاستیک خوردرو، پوشاک و منسوجات هستند. فردی است که ماشین سواریاش با برداشتن صندلیها را تبدیل به ماشین باربری میکند و در تمامی فضای آن را بستههای ریز و درشت کالا جا میدهد تا با انتقال این بار و عبور دادنش از مرز که موجب افزایش ارزشش میشود امرار معاش کند. آنها پلاک ماشینهایشان را مخدوش میکنند تا به سادگی قابل ردیابی یا پیگیری نیز نباشند. شوتیها لوازم آشپزخانه، لوازم یدکی خودرو، پارچه، البسه، سیگار، نهادههای دامی و حتی دام زنده را از طریق مرزهای استانهای خوزستان یا کردستان به داخل استان لرستان میآورند و در بازارچههای محلی به فروش میرسانند. بسیاری از این شوتیها اگر از تصادفات جادهای جان به در ببرند، در تعقیب و گریز با نیروهای مرزبانی یا راهداریها کشته میشوند. واقعیت معضل بیکاری در استانهای محروم به ویژه سیستان و بلوچستان و تبعات ناگوار آن موضوعی نیست که قابل کتمان باشد. ولی اینکه دریافت مجوز قانونی قاچاق سوخت در قالب عنوان جدید «سوختبری» را یکی از اصلیترین راهکارهای موجود برای ایجاد اشتغال بدانیم به سادهترین تعبیر از چاله به چاه افتادن است. در سیستان و بلوچستان به دنبال کار سوختبری هستند و سوخت ارزان قیمت را از ایران حمل میکنند و به نزدیکی مرز میرسانند و به دلالهای آن طرف میفروشند تا بتوانند از این راه امرار معاش کنند. ظاهراً وانت نیسان مناسبترین خودرو برای حمل سوخت قاچاق محسوب میشود اما بهتر است بگوییم هر نوع وسیله نقلیهای که بتواند حتی یک گالن ۲۰ لیتری سوخت را حمل کند میتواند وسیله مناسبی باشد تا با آن به این کار پرداخت. علیرغم تصورات ما کسانی که اقدام به سوختبری میکنند درآمد اندکی از این کار نصیبشان میشود و بیشترین درآمد عاید دلالانی است که آن سوی مرز اقدام به خرید سوخت میکنند. ظاهراً مردم مناطق مرزنشین در استان سیستان و بلوچستان راه درآمد دیگری ندارند و از همین فرصتها استفاده میکنند تا درآمد اندکی برای امرار معاششان به دست بیاورند. ظاهراً نبود فرصتهای شغلی پایدار در این مناطق موجب شده است تا بیشتر اهالی این مناطق دست به چنین کارهایی بزنند که در عمل با جانشان بازی میکنند. جوانان جنوب استان سیستان و بلوچستان بعلت بیکاری و به ناچار بجای اینکه دست به سرقت، موادفروشی و راهبندانی بزنند، اقدام به سوختبری میکنند که اکثر این جوانان از خودشان خودرویی ندارند بلکه فقط راننده هستند. با توجه به اینکه سوختبران مجبورند از ترس مأمورین نیروی انتظامی با سرعت زیاد از بیراههها تردد کنند و هر روز شاهد تصادف و یا واژگون شدن خودروهای حامل سوخت شده و متأسفانه جان خودشان را از دست میدهند و در آتش زندهزنده میسوزند و برخی دست و پایشان را از دست داده و عدهای دیگر فلج شدهاند و چه فرزندان و همسرانی که یتیم و بیوه میشوند و به سختی امرار معاش میکنند. تنها امید مردم این منطقه مرز بود که متأسفانه بدلیل نامعلومی بسته شده است و تنها تقاضایمان از شما بازگشایی مرز بصورت چمدانی و ایجاد گذر مرزی همانند میرجاوه و ایجاد اشتغال از طریق مرز است تا دیگر هیچ جوانی در راه سوختبری در آتش زندهزنده نسوزد و جان خود را از دست ندهد. مهمترین اقداماتی که دولتها باید برای تحقق این هدف انجام دهند به این شرح است:ریشهکنی فقر مطلق– که اکنون با مقیاس درآمد کمتر از ۱/۲۵ دلار در روز سنجیده میشود – برای همۀ انسانها و در سراسر جهان تا سال ۲۰۳۰ حداقل، به نصف رساندن تعداد مردان، زنان و کودکانی که در فقر زندگی میکنند – با تأکید بر همۀ اشکال فقر، بنابر تعاریف ملی آن- تا سال ۲۰۳۰ ایجاد نظامهای حفاظتی-اجتماعی مناسب و انجام اقدامات اجرایی مناسب برای تحقّق آنها برای همه؛ به ویژه اقشار بسیار پایینِ جامعه و تحت پوشش قرار دادن فقرا و اقشار آسیب پذیر تا سال ۲۰۳۰ تضمین تحقّق برابریِ حق دسترسی به منابع اقتصادی و خدمات پایه، مالکیت و کنترل مالکیت از جمله در مورد: زمین و سایر اشکال دارایی، ارثیه، منابع طبیعی، خدمات مناسب جدید در حوزۀ فناوری و خدمات مالی از جمله اعطای وامهای خوداشتغالی کوتاه مدّت برای همۀ مردان و زنان، به ویژه فقرا و اقشار آسیبپذیر تا سال ۲۰۳۰ بالا بردن مقاومت فقرا و اقشار آسیبپذیر و کاهش آسیبپذیری و قرار گرفتن آنها در معرض حوادث حاد اقلیمی و سایر تکانهها و بلایای زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی تا سال ۲۰۳۰. الف- تضمین بسیج قابل ملاحظۀ منابع از خاستگاههای مختلف؛ به ویژه از طریق ارتقای همکاریهای توسعهای با هدف تأمین منابع کافی و قابل پیشبینی برای کشورهای در حال توسعه، به ویژه کشورهای دارایِ پایینترین سطح توسعهیافتگی، برای اجرای برنامهها و سیاستگذاری، به منظور پایان دادن به همۀ اشکال فقر. ب- تدوین چهارچوبهای مطمئن سیاستگذاری در سطوح ملّی، منطقهای و بینالمللی بر مبنای راهبردهای توسعۀ جنسیتمحور و راهبردهای متناسب با شرایط فقرا به منظور حمایت از سرمایه گذاری تسریع شده در اقدامات مرتبط با ریشهکنی فقر در تمام اشکال آن یکی از بزرگترین چالشهای جامعه بشری و به خصوص ایران است.ما اینک با احترام به اهداف ۱۷ گانه به اولین هدف همانا ریشهکنی فقر توجه میکنیم. بر اساس تعاریف اسناد بینالمللی به خصوص دستورالعمل اهداف توسعه پایدار سند ۲۰۳۰، دو نوع فقر وجود دارد: فقر مطلق، که به محرومیت شدید از نیازهای اولیه مانند غذا، آب آشامیدنی سالم، امکانات بهداشتی، آموزش و اطلاعات، اطلاق میشود وفقر نسبی، که به شکلهای مختلفی چون سطح پایین درآمد، عدم اطمینان از تأمین پایدار معیشت، گرسنگی، بیماری، بیخانمانی، تبعیض اجتماعی و محرومیت یا عدم امکان مشارکت در تصمیمگیری در زندگی مدنی، اجتماعی و فرهنگی، نمود مییابد. بسیاری از انسانها برای برآوردن نیازهای اساسی خود غذا، مسکن، امنیت اجتماعی، رفاه و … در رنج و سختی هستند. بسیاری به دلیل نابرابری جنسیتی فرصتهای کاری و تحصیلی نداشته و در فقر زندگی میکنند و بسیاری به دلیل نامدیریتی، از آب، هوا و محیط آلوده استفاده میکنند.در اعلامیهها و کنوانسیونهای جهانی حقوق بشر به موارد فوق توجه ویژهای شده است. از جمله مواد ۲۲ و ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر که، برخورداری از سطح زندگی مناسب و در خور کرامت انسان و همچنین بهرهمندی از خدمات و حمایتهای تأمین اجتماعی را لازمه نیل به این هدف قلمداد میکند. دولت جمهوری اسلامی ایران در کارنامهٔ ۴۰ سالهٔ خود، علیرغم وجود تکالیف مشخص در اصول ۲، ۳، ۲۹ و ۳۱ و بندهای ۱و ۲ اصل ۴۳ اصل ۲۰ و ۲۱ و همینطور اصول ۴۶ و ۴۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نه تنها موفق به ریشهکنی فقر نشده است، بلکه با کمال تأسف بروز فاجعههایی مانند کارتنخوابی، گورخوابی، خونفروشی، کار کردن در معادن با دستمزد اندک، تنفروشی، قرنیه، کلیه، کبد و …فروشی حتی جنین و کودکفروشی را میتوان نشانگر رشد روزافزون فقر و ناکامی دولت در انجام وظایف قانونی خود دانست. تقلب و اعلام نرخ مصنوعی برای خط فقر نیز از چشم ناظران دور نمانده و بنا بر اعتراف نماینده مردم تهران در مجلس ایران در تاریخ اسفند ماه سال ۱۳۹۶، خط فقر در تهران ۵ میلیون تومان و در سایر مناطق دو و نیم میلیون تومان است و با این حساب ۸۰ درصد از جامعه ایران زیر خط فقر زندگی میکنند. فقر عامل اصلی افزایش کودکان زبالهگرد بوده که به دلیل فقر خانواده و برای امرار معاش خانواده به زبالهگردی روی آورده و در واقع مهمترین عاملی که باعث شده خانوادهها کودکان خود را برای کار به خیابانها بفرستند فقر اقتصادی است. بیکاری، بزهکاری، دور ماندن از آموزش و تحصیل، عدم تأمین مسکن، نیازهای اساسی خود و خانواده، آسیبها و عوارضی است که از ناحیه فقر متوجه اجتماع میگردد. عدم مدیریت دولت بر نرخ ارز و بیارزش شدن پول ملی کشور موجب گرسنهتر شدن، بیمارتر شدن، عصبانیتر شدن و در نهایت معتادتر شدن افراد جامعه شده است. از نظر توزیع جغرافیایی فقر در کشور، استانهای مرزی گرفتار فقر بیشتری بوده و در نقاط حاشیهای کشور میزان فقر بیشتر و توزیع آن نامتوازنتر است. اصلیترین علت ایجاد فقر در کشور نظام سیاسی و اجتماعی است. نظام سیاسی و اجتماعی به قربانیان خود برچسبهایی همچون اراذل و اوباش، حاشیهنشین، کارتنخواب، زن خیابانی و …میزند و با این برچسبزنی این افراد را عملاً در چرخهٔ فقر قرار میدهد و اینها نمیتوانند به دلیل این برچسبها شغل مناسبی بگیرند؛ در حالی که این برچسبها برای منحرف کردن افکار عمومی نسبت به شکست نهادی است که ساختار قدرت در کشور بر گروههای مختلفی از مردم تحمیل کرده است. میتوان این طور نتیجه گرفت که فقر زاییده فساد است و فساد نیز زاییده تبعیض. انباشته شدن ثروت در دست عدهای خاص فقر را به وجود آورده و صد افسوس که ارادهای نیز از سوی مقامات دولت جمهوری اسلامی ایران برای تحقق حقوق شهروندی و اساسی شهروندان و ساکنان سرزمین ایران دیده نمیشود. تنها راه ریشهکنی فقر مطلق نظام تأمین اجتماعی است و این در حالی است که نه تنها کارگران درآمد ریالی خود را با قیمتهای دلاری باید خرج کنند بلکه بازنشستگان و از کارافتادگان نیز از امنیت اجتماعی که حق اساسی هر انسانی هست بهره مند نشدهاند.
بخش۴: آقای بختیار عبدالهی سخنرانی خود را با موضوع بررسی عوامل ترس در اعتراضات ایراد کردند: دلیل من برای انتخاب این موضوع به این سبب است که در بسیاری از اعتراضاتی که ما در این سالها بر علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی در ایران شاهد بودهایم بسیاری از مردم در حمایت از اعتراضکنندگان منفعلانه عمل کرده و فقط نظارهگر بودهاند و من سعی نمودهام به بررسی این عامل بپردازم و توجه دوستان را به این موضوع جلب میکنم که عامل ترس موضوعی است که بیشتر روانشناسان به آن پرداختهاند و من هم سعی میکنم اصولاً ترس را از پایه برای شما عزیزان تشریح کنم و در انتها تشریح کنم که چرا مشاهدهگران به اعتراضکنندگان نمیپیوندند . اضطراب، ترس و نگرانی، سه سازۀ فرضی هستند که یک رشته رویدادهای ذهنی را نشان میدهند. رویدادهایی که آنها را از علائم رفتاری، پاسخهای فیزیولوژیک و گزارش اشخاص استنباط میکنیم. ترس: هیجان «ترس» هشداردهنده است و با فعال کردن دستگاه عصبی خودمختار که با حالات فیزیولوژیک مختلفی مثل عرق کردن، لرزیدن، تنیدگی عضلانی، ناراحتی معده ای–رودهای، نفسنفس زدن و تپش قلب نمود مییابد، شخص را آماده پاسخ «جنگ یا گریز» میکند؛ یعنی یا شخص میگریزد یا میجنگد (بارلو، چورپیتا و تارووسکی، ۱۹۹۶). این پاسخها با از بین رفتن تهدید واقعی یا ذهنی، محو میشوند. ترس یک واکنش انطباقی است و شخص به تجربه یاد میگیرد تهدیدهای واقعی را از محرک یا وضعیتهای بیخطر تشخیص بدهد. رشد شناختی هم بر ادراک و برداشت شخص از تهدید تأثیر میگذارد. برای مثال، کودکان در طول رشد به تدریج به محرکها و وضعیتهای مختلف، واکنش هشداردهنده نشان میدهند. هراس: تفاوت هراس با ترس عادی در این است که هراس شدید است، دوام دارد، و سازش نمیپذیرد. اضطراب بر خلاف واکنش هشداردهنده و فوری ترس، نوعی هیجان یا حالت خلقی است که مشخصهٔ آن عاطفه منفی، برای مثال، تنش و ناآرامی و بیمناکی و نگرانی است. نگرانی سازهٔ «نگرانی» درک دو مفهوم ترس و اضطراب را برای ما سختتر میکند. نگرانی بر خلاف اضطراب که پاسخ هیجانی پیچیدهای است و مؤلفههای شناختی، فیزیولوژیک و حرکتی دارد، جزء مؤلفههای شناختی اضطراب است. نظامهای دیکتاتوری و به ویژه استبداد دینی به جای امید، بر ترس بنا شدهاند. مردم تنها بر اساس ترس است که آزادیهای خود را واگذار میکنند و نظامهای استبدادی این را به خوبی میدانند. دستگاههای نظامی، امنیتی، قضایی، تبلیغاتی و آموزشی این رژیمها بر القا و درونی کردن ترس بنیان گذاشته شدهاند. آنها بیشتر بر روی ایجاد ترس و هراس از چه چیزهایی کار میکنند؟ ۱-ترس از فحشا و ابتذال و شیوع هرزگی- این ترس در میان اقشار تحصیلکردهتر، نخبگان و دینداران کارایی بیشتری دارد. در این نوع ترس، دین و اخلاق و ایدئولوژی به هم آمیخته شده و سقوط حکومت موجود، یا تضعیف آن مساوی با سقوط جامعه به ورطهٔ «ابتذال و بیاخلاقی و هرزگی و انحراف و فساد اخلاقی» معرفی میشود. فشار سپاه بر دیوان عالی کشور برای اعدام سعید ملکپور (و بعداً اعلام تشکر این نهاد از قوهٔ قضاییه برای تأیید این حکم) با هدف القای ترس از «فحشا و فساد» و معرفی حکومت به عنوان تنها سد جلوگیری از «فحشا» (اما در واقع برای ارعاب جوانان فعال در حوزهٔ مجازی) انجام میشود. گفتمان و ادبیات رسانهها و تریبونهای رژیم استبدادی مملو است از اخطار در باب آنچه «هرزگی» نام گذاشته شده است. حجاب اجباری بخشی از این اخطار است. سانسور و ممیزی و پارازیت و فیلترینگ بر اساس همین ترس توجیه میشوند. جداسازی جنسیتی و تبعیضهای جنسی نیز از جنس پیشگیری از هرزگی و فحشا به جامعه فروخته میشوند. بدین ترتیب حکومت خود را حافظ ناموس و مقوم غیرت مردان در جامعهای مردسالار معرفی میکند و چنین مینمایاند که بدون آن جامعه در فساد غوطهور خواهد شد. ۲-ترس از تجزیهٔ کشور- مجتبی ذوالنور جانشین ولی فقیه در سپاه پاسداران در مورد دیدار خود با کروبی پس از انتخابات میگوید: «به کروبی عرض کردم تو که میدانی نتیجه چیست، پس چرا عمر خود را در راهی صرف میکنید که اگر به نتیجه برسد باعث نابودی و تجزیه کشور میشود» (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۳۰ شهریور ۱۳۹۰) مقامات حکومت تلاش میکنند فروپاشی رژیم و کنار رفتن استبداد را با تجزیهٔ کشور همسان معرفی کنند تا افراد میهندوست، استبداد را به ازای حفظ تمامیت کشور پذیرا شوند. مستبدان به خوبی میدانند که افراد به اولویتبندی خواستههایشان میپردازند و اگر اولویت اول آنها در خطر باشد از اولویتهای دیگر میگذرند.۳-ترس از بیگانه- نظریهٔ توطئه اصولاً برای چنین کارکردی ساخته و پرداخته شده است، گرچه افراد تحت سلطه و افرادی که احساس ضعف میکنند نیز از همین سلاح علیه قدرتمندان استفاده کرده و آنها را مزدور یا عامل بیگانه معرفی میکنند. نظامهای دیکتاتوری به مردم تحت سلطهٔ خود میگویند اگر ما نباشیم بیگانگان شما را خواهند خورد. حکومت حتی بسیاری از شهروندان عادی را بیگانه معرفی میکند، مثل بهاییان، مسیحیان، یهودیان، اهل سنت و شیعیان مخالف و منتقد. بر اساس همین القای ترس است که صرف بهایی بودن به جرم تبدیل میشود و آنها را مثل مجرم شناسایی میکنند. ۴-ترس از هرج و مرج- ماشین سرکوب در رژیمهای استبدادی هر گونه تغییر حتی به سمت نقش بیشتر مردم در تصمیمگیریها را هرج و مرج و معترضان به وضع موجود را آشوبگر معرفی میکند. تنها با برچسب آشوبگری است که همهٔ حقوق معترضان از آنان سلب میشود و مقامات حکومت خود را حافظ امنیت (البته از نوع قبرستانی) جامعه معرفی میکنند. در عرف حاکمان مستبد تفاوتی میان معترض و آشوبگر نیست: “بالاخره یک کسی جرمی مرتکب شده و حرفی زده؛ باید مسئولیت حرفش را بپذیرد. از حرفهایی که آقایان میزنند، این است که بین معترض و اغتشاشگر بایستی فاصله قائل شد. بله، معترض معنایش این نیست که مسئول نیست؛ معترض هم مسئول است. بالاخره حرفی زده، اعتراضی کرده، باید پایش بایستد و مسئولیت آن را قبول کند.” (علی خامنهای، هفتهنامه ۹ دی، هفته اول آبان ۱۳۹۰) این معرفی با هدف سلب مشروعیت از هدف معترضان صورت میگیرد. موضوع هر چهار ترس امور موهومی هستند که دستگاه تبلیغاتی حکومت تلاش میکند آنها را واقعی جلوه دهد. نه ایران، و نه سوریه و عراق در حال تجزیه بودهاند (عراق در اوج جنگهای فرقهای سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ تجزیه نشد)، نه بیگانگان قصد چپاول کردن ایران را دارند و اگر گروههایی در دنیا هستند که چنین مقاصدی دارند به همهٔ عالم بلکه کشور خود نیز به همین دید نگاه میکنند و حاکمان امروز ایران بخشی از آنها هستند؛ نه فروپاشی یک نظام سیاسی به هرج و مرج میانجامد (نگاه کنید به ایران سال ۵۷ و مصر و تونس و لیبی در سال ۲۰۱۱)؛ و نه جامعهٔ بدون دیکتاتوری به ورطهٔ ابتذال و هرزگی میافتد. بلکه موضوع برعکس است. جامعهٔ استبدادی با سرعت بیشتری سقوط میکند. آزادی از ترس- این حق به دلایل متعددی از قبیل اعمال دیگر حقوق بنیادین و شناخته شده افراد همچون حق برابری آزادی عقیده و بیان، حق آزادی اجتماعات، حق بر ترک یا ورود به کشور و… همواره در گوشه و کنار جهان مورد تعدی و تجاوز قرار میگیرد. در بسیاری موارد، قربانیان بازداشت خودسرانه تنها به این دلیل که نظام عدالت قضایی در کشورشان ناکارآمد است، سالهای زیادی را در پشت میلههای زندان میگذرانند. در بسیاری از کشورهای جهان به علت عدم استقلال قوه قضاییه و به طور خاص عدم استقلال قضات و نیز به دلیل روند طولانی رسیدگیهای قضایی، افرادی که قربانی بازداشت خودسرانه شدهاند سالهای زیادی را هم به این ترتیب در بازداشتگاهها و زندانها سپری میکنند. این در حالی است که یکی از راهکارهای تحقق آزادی فردی، نظام قضایی شایسته و کارآمد بوده و دستیابی به امنیت و آزادی از ترس، منوط به تأمین نظام قضایی شایسته همراه با استقلال قضات و امکان دادخواهی برای همۀ مردم است. زیرا فلسفۀ اصلی شکلگیری نظام حقوقی و نهادهای قضایی به منظور تأمین امنیت شهروندان است. چرا که در صورت فقدان امنیت و احساس آن در جامعه امکان تمتع از سایر حقوق و آزادیها وجود نخواهد داشت. در همین راستا، اسناد حقوق بشری با حمایت از حق بر آزادی و امنیت افراد، هر گونه بازداشت خودسرانه و غیرقانونی را ممنوع ساخته و فهرستی از اقدامات حمایتی را در جهت تضمین رهایی از بازداشت خودسرانه ارائه نموده است. اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در ماده ۹ صراحتاً به ممنوعیت بازداشت خودسرانه اشاره مینماید. ۲: میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هم ضمن شناسایی حق آزادی و امنیت شخصی، بازداشت خودسرانه را منع نموده است. همچنین اسناد و قطعنامههای دیگری در سازمان ملل به تصویب رسیدهاند که بر موازین مرتبط با حق افراد بر آزادی شخصی و رفتار با بازداشتشدگان تصریح کردهاند. در راستای تحقق آزادی از ترس و تأمین امنیت فردی اشخاص آنچه ضرورت دارد انجام تدابیر و اقدامات پیشگیرانه از جانب دولتها است. اقداماتی از جمله فراهم ساختن امکان بازدید از محلهای بازداشت و بازبینی قوانین و مقررات مربوط به بازداشت و نظارت بر عملکرد مأموران قضایی و زندانبانها از جمله تدابیری هستند که امکان وقوع بازداشت خودسرانه و سوء استفاده از وضعیت افراد بازداشتی را کاهش میدهد. جامعۀ بینالمللی هم بایستی تضمین نماید که هیچ گریزگاه امنی برای مرتکبان این رویهها و برای کسانی که تحت مسئولیت سیاسی و نظامی آنها چنین اقداماتی صورت میگیرد، وجود ندارد. ایجاد نظام قضایی شایسته و تأمین استقلال دستگاه قضایی و همچنین افزایش اعتماد افراد جامعه نسبت به دستگاه پلیسی و امنیتی، امنیت یا به تعبیری احساس امنیت را در جامعه تأمین کرده و زمینه ساز تحقق آزادی از ترس در یک جامعه است. بدون رعایت این موازین و بدون برقراری دستگاه قضایی شایسته و مورد اعتماد و مادامی که دولتها متوسل به بازداشتهای خودسرانه شده و اصول دادرسی منصفانه را زیر پا بگذارند، اشخاص تحت صلاحیت آنها هرگز نمیتوانند از آزادی از ترس بهرهمند شوند. در کنار مسئلۀ بازداشتهای خودسرانه و نقض اصول دادرسی منصفانه، یکی دیگر از تهدیدات بسیار جدی نسبت به آزادی از ترس اعمال شکنجه و سایر رفتارهای غیرانسانی و ترذیلی است. در واقع همان گونه که در گزارش برنامۀ توسعۀ ملل متحد نیز آمده است، تحقق امنیت فردی به عنوان مؤلفهای اساسی برای آزادی از ترس، متضمن در امان بودن جسم و تمامیت شخص در برابر خشونتها و آسیبهای روحی و جسمی از قبیل شکنجه و سایر رفتارهای غیرانسانی و ترذیلی است. این ابزار از گذشتههای دور نیز در سراسر جهان به عنوان مکانیسم کنترل اجتماعی و سرکوب به کار میرفته است و ابزاری مهم در چهارچوب یک استراتژی عامتر یعنی ایجاد ترس و جنگ روانی برای تمام مردم جامعه به شمار میرود. بنابراین یکی از نتایج و آثار زیانبار اعمال شکنجه تولید ترس و ناامنی در میان شهروندان و سلب آسایش و امنیت روانی مردم به ویژه گروههای مخالف در جامعه است. توضیح آنکه به طور کلی شکنجه با هر شیوه و روشی صورت گیرد سه هدف عمده را دنبال میکند. ایجاد جو ترس و ارعاب؛ اجبار به اقاریر نادرست و خلاف واقع از متهم و یا جمعآوری اطلاعات صحیح و دقیق از فرد تحت شکنجه. تردیدی نیست که شیوههای بازپرسی همراه با اجبار و خشونت برای ایجاد ترس و ارعاب و نیز کسب اقرار از فرد بسیار کارآمد هستند. از سوی دیگر یکی از اهداف شکنجه خصوصاً در حکومتهای دیکتاتوری ایجاد جو ارعاب برای سایرین است که میتواند برای صاحبان اندیشههای مخالف نشانهای باشد از اینکه حکومت با هر گونه رفتار مشابه نیز همان برخورد را خواهد داشت تا آنها در سایۀ این وحشت و ترس، فکر مخالفت و اعتراض حتی مسالمتآمیز را از ذهن خود حذف کنند، زیرا «وقتی یک حکومت از طریق توسل به شکنجه از متهم اقرار گرفته و متعاقب آن متهم را به مجازات محکوم میکند، در حقیقت از متهم به عنوان وسیلهای برای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم و نمایش قدرت خود استفاده میکند». (بنابراین هدف فوری شکنجه، نابودی شخصیت و هویت انسان مورد شکنجه است. هدف این است که شخص به نحوی تحت فشار قرار گیرد که رفتار خود را مطابق میل شکنجهگر تغییر دهد. اما در وهلۀ بعدی هدف آن است که این فرد به مثابه نمونهای از انسانی که به جهت مبارزات و مخالفتهای خود با ساختار قدرت تحت شکنجه قرار گرفته است در معرض دید افراد دیگری که عقاید مشابهی دارند قرار گیرد و به این ترتیب بافت و شبکههای اجتماعی نابود گردند و همبستگی و اعتماد در میان گروههای مخالف از بین برود بطور مثال افرادی همچون شهیدان راه آزادی فریدون فرخزاد، شاهپور بختیار، دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی ، و نمونههای اخیر همچون نوید افکاری. زیرا شکنجهای که به صورت سیستماتیک صورت میپذیرد ترس، وحشت و عدم اعتماد میآفریند و بدین طریق مقاومت متشکل در جامعه را تضعیف کرده و از آن جلوگیری میکند، و نهایتاً کل جامعه را قابل کنترل و تغییر مینماید. بنابراین اعمال شکنجه هرگز فقط بر روی یک فرد جهتگیری نکرده و هدف آن ایجاد ترس و ناامنی روانی برای شبکههای اجتماعی، گروههای سیاسی مورد نظر و همچنین خود جامعه به مثابه یک کل است. در راستای مقابله و منع شکنجه اقداماتی از گذشته تاکنون صورت گرفته است. به ویژه پس از جنگ دوم جهانی طیف بسیار گستردهای از اسناد عام و خاص حقوق بشری و دارای ماهیت الزامآور و غیرالزامآور هر یک به نوعی برای به رسمیت شناختن حق مزبور و تقویت جایگاه آن تلاش نمودهاند. ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده ۳ مشترک کنوانسیونهای ژنو ۱۹۴۹، ماده ۷میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی ۱۹۶۶، اسناد منطقهای حقوق بشری مانند کنوانسیون اروپایی حقوق بشر ۱۹۵۰، منشور حقوق بشر و خلقها در قارهٔ آفریقا و اسناد دیگر منطقهای و بینالمللی هم اعمال شکنجه را ممنوع اعلام نمودهاند. به طور کلی تعهدات در حقوق مدنی و سیاسی از جمله در مورد منع شکنجه، عمدتاً تعهد منفی یا تعهد به ترک فعل هستند، که در مورد شکنجه تعهد اصلی دولتها خودداری از اعمال شکنجه و سایر رفتارها و مجازات غیرانسانی و توهینآمیز نسبت به مردم است. اما علاوه بر وجود این نوع تعهد، میتوان گفت که دولتها تعهد مثبت یا تعهد به مداخله نیز دارند. در صورتی که تعهدات مذکور از جانب دولتها انجام نشود و از شهروندان در برابر اعمال شکنجه و رویههای خشونتآمیز حمایت نشود شهروندان هرگز نمیتوانند از آزادی و از ترس برخوردار شوند.
بخش۵: آقای محمدرسول پورتندرست سخنرانی خود را با موضوع دولت و کمتوجهی به اقوام در ایران ایراد کردند: اقلیتهای قومی و دینی و مطالبات سیاسی و فرهنگی و دینیشان همواره یکی از مسائل جدی حکومتها در ایران معاصر بودهاند. اقلیتهای ساکن در جغرافیای ایران علاوه بر مطالبات عمومی، خواستهای ویژه خود را داشته و دارند که بنابر شرایط زمانی گاه شدت گرفته و گاهی نیز فروکش مینمایند. در حوادث انقلابی سال ۱۳۵۷ که منجر به فروپاشی نهاد سلطنت و تغییر نظام سیاسی ایران شد، مناطق قومی ایران فعالانه در این تحولات حضور داشتند. شعارها و مطالباتشان نیز چندان تفاوتی با بخشهای دیگر جامعه ایران نداشت، اما پس از سقوط نظام پادشاهی در ایران فضای سیاسی در مناطق قومی تغییر کرد و رنگ هویتطلبی و خودمختاریخواهی بیشتری به خود گرفت. گسل بین مرکز و پیرامون از زمان ایجاد دولت متمرکز در ایران، همواره از گسلهای اصلی جامعه بوده و در بحرانهای اجتماعی عمق خود را نشان داده است. محمدرضا پهلوی با توجه به رفتار خود و پدرش در حق اقلیتها ، این گسل را خوب میشناخت. به همین جهت بارها برای ترساندن مخالفان مرکزگرای خود تاًکید مینمود که “اگر من نباشم ایران ایرانستان میشود”. در آستانه انقلاب به خاطر اعمال تبعیضهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر اقلیتهای زبانی و دینی و نفی حقوق آنها، توسط ارگانهای حکومتی، مخالفت عمومی با سیاستهای شاه در مناطق قومی و بومی حالت انفجاری داشت. هنوز سرکوبی خونین فرقه دموکرات آذربایجان و فرقه دموکرات کردستان در سال ۱۳۲۵ در خاطره مردم زنده بود. اکثریت زندانیان سیاسی زمان شاه، ترک آذربایجانی بودند و همچنین ترکمنها ضبط ظالمانه زمینهایشان را فراموش نکرده بودند. وقوع قیام عمومی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز که نقطه شروع تظاهرات عظیم در شهرهای دیگر تا سرنگونی شاه در۲۲ بهمن ۱۳۵۷است، نشانگر بالا بودن پتانسیل اعتراضی در این مناطق بود. در قیام تبریز که شهر یکپارچه به اعتراض برخاسته بود نه حرفی از حکومت اسلامی بود و نه نام آیتالله خمینی مطرح میشد و تنها شعار مردم “مرگ بر شاه” بود. مطرح نکردن شعارهای هویتی در تظاهرات، بیشتر به خاطر حفظ وحدت و یکپارچگی صفوف مخالفان شاه بود. در ضمن بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مبارزه با دیکتاتوری برجسته شده و شعارهای دیگر را تحتالشعاع قرار داده بود. تسلط جریانات سراسری نظیر مجاهدین خلق، فدائیان خلق، حزب توده، طیفهای جبهه ملی و هیئتهای اسلامی بر فضای سیاسی آن زمان نیز که همگی با طرح شعارهای قومیتی مخالف بودند، دلیل دیگر بود. در هیچ یک از تظاهرات عظیم با شرکت اقشار مختلف مردم، شعارهای منطقهای داده نمیشد. شعارها عموماً علیه شاه و رژیم سلطنتی بود که اغلب به زبان محلی مردم داده میشد. هدف اصلی ،سرنگونی شاه بود ومردم با انگیزه مبارزه با دیکتاتوری، فساد و بیعدالتی در تظاهرات شرکت میکردند و انتظار داشتند که با تغییر رژیم، آزادی، عدالت و حکومت مردم بر مردم برقرار گردد. زلزله انقلاب، آتشفشان خاموش احساسات قومی و بومی را بیدار و فعال کرد. مردم خود را صاحب انقلاب میدانستند و حداقل خواستههایشان از انقلاب این بود که اداره امور محلی در دست مردم محل باشد. سقوط رژیم و از بین رفتن ساواک و اختناق پلیسی ، زمینه طرح شعارهای قومی و بومی را فراهم ساخت و شعارهای حق تعیین سرنوشت، خودمختاری، خودگردانی، حکومت شورایی و حقوق زبانی و فرهنگی جایگزین شعارهای قبل از انقلاب شدند. شهرهای بزرگ مرکزی آرام شدند اما مناطق پیرامونی و استانهای غیرفارس نشین به حرکت درآمدند. احزاب و گروههای هویتطلب تشکیل و فعال شدند و برآورده ساختن خواستههای قومی و بومی را هدف اصلی خود تعیین کردند. حزب خلق مسلمان در آذربایجان، کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن در ترکمن صحرا، حزب دموکرات در کردستان و احزاب هویتطلب دیگر در سایر استانهای غیرفارس نشین با تشکیل کمیتهها و شوراهای محلی، اداره مناطق خود را در دست خود گرفتند. اما پاسخ حاکمیت برآمده از انقلاب به انتظارات و خواستههای اقلیتهای دینی و قومی در ابتدا یکسان نبود. دولت موقت تمایل به راه حل سیاسی داشت و برای رسیدگی به خواستههای کردها “هیئت حسننیت” به کردستان فرستاد تا مشکلات را از طریق مذاکره حل کند. اما مشکل این بود که دولت موقت قدرت اجرائی در اختیار نداشت. مهدی بازرگان نخستوزیر میگفت “چاقوی بیتیغه بدست من دادهاند”. در مذاکره رویارو نمایندگان دولت میگفتند “خودگردانی میدهیم” و نمایندگان کرد میگفتند “خودمختاری میگیریم”. نهایتاً نتیجهای از مذاکرات حاصل نشد. در تبریز هم حزب خلق مسلمان میگفت ما برای آذربایجان همان حقوقی را میخواهیم که دولت میخواهد به کردستان بدهد. این وضع ادامه داشت تا اینکه سفارت آمریکا اشغال شد و دولت موقت استعفاء داد و سرکوبیهای نظامی تشدید گردید. بر خلاف دولت موقت، آیتالله خمینی اعتقاد به راه حل سیاسی و مذاکره نداشت. به اعتراف صریح صادق خلخالی دادستان انقلاب، خمینی شخصاً دستور کشتن نمایندگان ترکمنها را داد و نه تنها حقوق اقوام و آزادیهای اجتماعی را به رسمیت نشناخت بلکه آزادیهای فردی موجود را نیز از بین برد. طرفداران آیتالله خمینی با شعار “حزب فقط حزبالله رهبر فقط روحالله” به سرکوبی تمام احزاب و افرادی پرداختند که در انقلاب شرکت کرده بودند. قانون اساسی جمهوری اسلامی اهل تسنن را از شرکت در حکومت کنار گذاشت و اختیارات ولی فقیه را فراتر از اختیارات هر دیکتاتور مطلقالعنان قرار داد. مردم در آذربایجان و استانهای سنینشین به قانون اساسی رأی ندادند و آیتالله خمینی با این استدلال که “کسی که رأی نداده حق نظر ندارد” راههای مبارزه مسالمتآمیز را بست و تهدید کرد که “اگر تبریز آرام نشود بمباران خواهد شد” و با استفاده از قدرت نظامی دستور سرکوبی آذربایجانیها را به خاطر مخالفت آنان با ولایت فقیه داد. چمران را برای سرکوبی به کردستان فرستاد، خوزستان را توسط دریادار مدنی سرکوب کرد. بلوچستان نیز از سرکوب برکنار نماند. سپس برای تداوم سرکوب در مناطق سنینشین شبه نظامیان مسلمان مسلح استخدام کرد و آنها را علیه گروههای هویتطلب به کار گرفت و عملاً توسط بخشی از مردم بخش دیگر را سرکوب کرد. با این وجود سرکوبی آزادیهای سیاسی در مناطق قومی و بومی با مقاومت جدی مواجه بود و چون با خلع سلاح شدن پادگانها مردم مسلح شده بودند مخالفت با سیاستهای حکومت جدید جنبه خشونتآمیز پیدا کرد و مبارزه مسلحانه برای خودمختاری و خودگردانی شروع شد. گروههای چپ آن روزگار که حکومت جدید به سرکوبی آنها پرداخته بود به این مناطق روی آوردند و جنگ در ترکمن صحرا، کردستان، آذربایجان غربی، خوزستان و بلوچستان شعلهور شد. مقاومت مسلحانه اقلیتها با انحصارگریهای حکومت اسلامی تا شروع جنگ بین ایران و عراق ادامه داشت ولی با آغاز جنگ و نظر آیتالله خمینی که میگفت “جنگ نعمت است” آرزوهای طلای انقلاب در دریایی از اشک و خون غرق شدند. در مناطق قومی و بومی مقابله با حاکمیت جدید برای حفظ دستاوردهای انقلاب ادامه داشت. هم زمان فعالین هویتطلب دوراندیش در تهران “خانه اقوام” را تأسیس کردند. آنان در تماس با نمایندگان مجلس خبرگان برای تدوین بعضی از قوانین پیشنهاد همکاری دادند. این پیشنهاد را مجلس خبرگان پذیرفت و بدین سان اصل پانزدهم قانون اساسی که حقوق زبانی اقوام را به رسمیت میشناسد تصویب شد و روزنهای برای فعالیتهای فرهنگی و حقوق زبانی در چهارچوب قانون اساسی باز شد. جنگ ایران و عراق در گسترش جنبشهای هویتطلب نقش جدی بازی کرده است. از یک طرف جمهوری اسلامی با طولانی شدن جنگ متوجه شد که تبلیغات اسلامی برای جلب نیروی داوطلب رفتن به جبهه انگیزه کافی ایجاد نمیکند و لذا شروع به استفاده از شعارهای ناسیونالیستی نمود و از طرف دیگر جوانان روستایی که گروهگروه از روستاهای دورافتاده به جبهه اعزام میشدند برای اولین بار متوجه تنوع فرهنگی ایرانیان میشدند و در این میان هویت قومی خود را نیز کشف میکردند و چنین است که با پایان یافتن جنگ، گروههای متعدد هویتطلب در تمام مناطق قومی و بومی ، توسط کسانی که در جبهه با یکدیگر آشنا شده بودند و از کشوری که با از جانگذشتگی نجاتش داده بودند انتظار دارند که حقوق پایهای آنان را به رسمیت بشناسد لذا به طرح خواستههای فرهنگی و زبانی خود با استناد به اصل پانزدهم قانون اساسی میپردازند. بر خلاف سنت گذشته که احزاب سیاسی در ایران توسط روشنفکران و سیاستمداران تشکیل میشدند، گروههای هویتطلب قومی و بومی از اقشار پایین جامعه تشکیل شدند و روشنفکران بعداً به آنها پیوستند. تمام فعالیتهای این گروهها در آذربایجان در کادر قانون اساسی بود و با جمهوری اسلامی مخالفت نمیکردند تا اینکه در انتخابات مجلس پنجم کاندید فعالین هویتطلب برای مجلس شورای اسلامی از تبریز که در دور اول انتخابات بیشتر از بقیه رأی کسب کرده بود توسط وزارت اطلاعات زندانی شد. به این ترتیب جمهوری اسلامی ناتوانی خود را برای حل مشکلات قومی از راههای قانونی عیان کرد و حرکت ملی آذربایجان را به مخالفت با جمهوری اسلامی واداشت. تقریباً از همان زمان انتخابات در استانهای غیرفارس، اصلاحطلب و اصولگرا رنگ باختهاند. به ویژه در شهرهایی که ترکیب بومی مختلط دارند مانند ارومیه و اهواز انتخابات صددرصد قومی میباشد و بازی اصلاحطلب و اصولگرا عملاً مطرح نیست ودر نتیجه مهندسی انتخابات توسط نهادهای امنیتی کارایی ندارد. در ارومیه ترکها به کاندیداهای ترک و کردها به کاندیداهای کرد رأی میدهند در اهواز عربها به کاندیداهای عرب و لرها به کاندیداهای لًر رأی میدهند و در این میان آنچه که در نظر گرفته نمیشود تواناییها و شایستگیهای کاندید ومواضع جناحی اوست. پس از پایان جنگ ایران و عراق و آغاز دهه دوم حیات حکومت اسلامی ،نظام جدید با تحرک تازهای با عنوان “هویتطلبی” با تأکید بر اصل ۱۵ قانون اساسی در مناطق قومی مواجه شد. به عبارت دیگر در دهه دوم انقلاب، فصل جدیدی از فعالیت هویتطلبانه شروع شد. انحلال اتحاد شوروی بحران ایدئولوژیک در بین گروههای سوسیالیست به وجود آورد. اکثریت افراد سوسیالیست در مناطق قومیتی که در گروههای چپ سراسری فعال بودند از گروهها و سازمانهای خود جدا شده و به گروههای هویتطلب قومی و بومی میپیوندند و یا احزاب و گروههای جدید هویتطلب ایجاد کردند. دانشجویان در دانشگاهها به انتشار نشریات دانشجویی به زبان مادری خود پرداخته و فعالیتهای فرهنگی و انتشار نشریات و کتابهای هویتطلبانه گسترش یافت. این فعالیتها تا پایان دولت اصلاحات دوام پیدا کرد ولی نهایتاً حکومت از گسترش گروههای هویتطلب محلی احساس خطر کرد. نشریه مطالعات استراتژیک دفتر ریاست جمهوری، گروههای هویتطلب قومی را جزو گروههای برانداز دستهبندی کرده و بعد از آن کلیه نشریات هویتطلب مستقل چه در دانشگاهها و چه در مناطق قومی و بومی، به اتهام تبلیغات تجزیه طلبانه ممنوع گردیدند و به جای بعضی از آنها نهادهای اطلاعاتی نشریات دولتی منتشر کرده و یا گروههای هویتطلب بدلی به وجود آوردند. با تمام این اوصاف قطار جنبشهای هویتطلبانه قومی در ایران که با انقلاب به حرکت درآمده بود و با سانسور و ممنوع کردنهای دولتی متوقف نشد. زیرا حوادث و زمان به نفع آن عمل کرده است. انقلاب انفورماتیک و گردش آزاد اطلاعات راههای تازه برای طرح خواستههای قومیتی باز نموده است. قرن بیست و یکم با گسترش اینترنت، تلفنهای موبایل و تلویزیونهای ماهوارهای شروع میشود و جنبشهای هویتطلب برای شکستن سانسور و انحصار رسانههای دولتی، به استفاده از تکنولوژیهای جدید روی میآورند و شبکههای اجتماعی، سایتهای اینترنتی و تلویزیونهای ماهوارهای به زبان مادری فعالان قومی عمومیت پیدا میکند. در نتیجه اکنون احزاب و گروههای هویتطلب از مراحل بیداری و هویتیابی گذر کرده و به نیروهای سیاسی مطرح در مناطق خود تبدیل شدهاند. لازم به ذکر است قانون اساسی جمهوری اسلامی بسیار تبعیضآمیز است و بر کسی پوشیده نیست که سیاستهای عملی جمهوری اسلامی ایدئولوژیک میباشد. تقسیم شهروندان به خودی و غیرخودی، حاصل سیاستورزی ایدئولوژیک است. تجربه چهل سال گذشته نشان میدهد که نه اصلاحطلبان و نه اصولگرایان با این قانون اساسی و با نگاه ایدئولوژیک نمیتوانند هیچ یک از مشکلات اساسی جامعه را حل کنند و تبعیض علیه اقلیتها، به ویژه تبعیض بر اقلیتهای دینی از مشکلات بزرگ جامعه میباشد. عدم اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی در چهل سال گذشته در حالی که اکثریت مردم با آن موافقند نشان از ناتوانی جمهوری اسلامی برای حل مشکلات اقوام ایرانی دارد. به عنوان مثال حسن روحانی برای جلب آراء آذربایجانیها در تبریز و ارومیه قول داد که اگر رئیس جمهور بشود “فرهنگستان زبان ترکی آذربایجانی” ایجاد خواهد کرد. اما “فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی” که به تنهایی تمامی بودجه فرهنگی یک کشور چند فرهنگی را میبلعد، به شدت با آن مخالفت کرد. و رئیس فرهنگستان فارسی با همان شدت با اجرای اصل پانزده نیز مخالفت کرد. به گفته صریح مشاور رئیس جمهور در امور اقوام، مراجع بزرگ مخالف سپردن مسئولیتهای مهم به اهل تسنن هستند. نگاه غیرخودی به اقلیتهای قومی باعث میشود که در برنامهریزی پروژههای صنعتی مناطق قومیتی و بومی در نظر گرفته نشوند و فقرزدایی انجام نگیرد. با تمامی موارد فوق، همه خواستههای جنبشهای اقوام در چهارچوب منشور جهانی حقوق بشر قابل حل هستند. مشکل اساسی اینجاست که رهبران جمهوری اسلامی منشور جهانی حقوق بشر را قبول نداشته در نتیجه نمیتوانند مشکلات قومی و بومی را حل کنند. از طرف دیگر کشور وسیع و چند فرهنگی و چند زبانی مثل ایران را نمیتوان با حکومتی شدیداً متمرکز به صورت دموکراتیک اداره کرد، تنها یک حکومت غیرمتمرکز، متناسب با شرایط چنین کشوری است. اما روحانیون حاکم در ایران، عدم تمرکز و تقسیم قدرت و آشتی ملی را نمیپذیرند. سران جمهوری اسلامی نگاه امنیتی به گروههای قومی و اقلیتهای دینی دارند و هر گونه حقطلبی قانونی آنها را اقدام علیه امنیت کشور تلقی کرده و با زندان و شکنجه و محرومیت از حقوق اجتماعی جواب میدهند. همانطور که شاهد بودیم بنیانگذار جمهوری اسلامی به “دولت-ملت” اعتقاد نداشت بلکه به “دولت-امت” باور داشت. بر این اساس دولت جمهوری اسلامی دولت شیعیان است نه دولت شهروندان. همانطور که سرکوبیهای خونین دهه اول انقلاب نیز برای تثبیت حکومت معتقدان به ولایت فقیه بود. از فردای انقلاب، جمهوری اسلامی به جای مدارا با مردم، با تحمیل دیدگاهها و قوانینی که به هیچ وجه متناسب با شرایط زمان نیستند بیوقفه اقشار مختلف اجتماعی را طرد نموده و با آنان مثل دشمن رفتار کرده است. جمهوری اسلامی اگر قصد حل مشکلات قومی را داشت اوایل انقلاب مناسبترین زمان حل آن بود اما اکنون که اعتماد مردم نسبت به سران جمهوری اسلامی از بین رفته مشکل چند برابر شده است. اقلیتهای ساکن در ایران زمانی میتوانند به صورت دموکراتیک به خواستههای خود برسند که ساختار حکومت در ایران غیرمتمرکز بشود و حکومت ایران به منشور جهانی حقوق بشر پایبند باشد. از سوی دیگر، مسائل قومی در همه جای دنیا با ژئوپلیتیک پیوند دارد و قدرتهای جهانی و کشورهای همسایه میکوشند با استفاده از این مسائل سیاستهای خودشان را پیش ببرند ولی در این میان برعکس مصالح ملی، سردمداران رژیم ایران با سیاست خارجی تشنج آفرین، دشمنان زیادی برای خود درست کردهاند و بیم آن میرود که دشمنان با تحریک گروههای قومیتی و محلی، جمهوری اسلامی را با مشکلات امنیتی عدیدهای مواجه سازند. به همین خاطر هر چه خصومت جمهوری اسلامی با کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی بیشتر میشود،ارگانهای اطلاعاتی حکومت، فشار سیاسی و امنیتی را بر گروههای قومی و اقلیتهای دینی افزایش میدهند تا به باور خودشان از این طریق خطر را بر طرف سازند. روشن است که با این سیاستها و در چنین شرایط متشنجی نمیتوان به حل دموکراتیک مسائل مربوط به اقوام در ایران امیدوار بود.
بخش۶: بحث آزاد با موضوع حق امنیت شغلی (کولبری جنگی نابرابر برای بقا): اصلاً امنیت شغلی یعنی چه؟ امنیت شغلی به این معنی است که شما مطمئن باشید که در آینده شغل خودتان را دارید در واقع مطمئن هستید که کارفرما و هر ارگانی که در آن مشغول به کار هستید با همه تغییراتی که ممکن است از نظر اقتصادی-اجتماعی پیش بیاید شما را در آن کار نگه میدارد و احتمال بیکار شدنتان بسیار پایین باشد. امنیت شغلی نقش بسیار مهمی در راه رسیدن به موفقیت در هر سازمان و ارگانی را ایفا میکند. وقتی امنیت شغلی باشد افراد با انگیزه بیشتری به کار خود در محل کار ادامه میدهند و وقتی این گزینه وجود نداشته باشد، هیچ برنامهریزی برای کار ایجاد نمیگردد. بنابراین وجود امنیت شغلی باعث افزایش راندمان کاری و بهرهوری میشود. داشتن شغل مناسب و امنیت شغلی مکمل هم هستند و حق داشتن شغل مناسب یکی از اساسیترین حقوق هر انسانی است زیرا یک انسان در جامعه با کار، کسب درآمد میکند و امرار معاش او از طریق داشتن شغل امکانپذیر است. اما در مورد کولبران در ایران، کولبری برای هیچ انسانی شایسته و سزاوار نیست اما این موضوع برای شهرهای مرزنشین در ایران تبدیل به بخشی از زندگیشان شده، مردان، زنان و نوجوانان برای کسب درآمد بسیار اندک بارهای سنگین را از مسیرهای صعبالعبور حمل میکنند. برآورد سنی افرادی که تن به این کار میدهند بین ۱۳ تا ۶۰ سال است. بسیاری از این کولبران در مسیر حمل و نقل گرفتار بهمن میشوند، یا از صخرهها پرتاب میشوند و یا در برف و کولاک یخ میزنند و اگر از این موارد بتوانند جان سالم به در ببرند به دست نیروهای مرزی غالباً مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و کشته میشود. در اینجا سؤالهایی که پیش میآید این است که هدف جمهوری اسلامی از اینکه هیچ راهکاری برای ریشهکنی فقر و اشتغالزایی در این مناطق ارائه نمیدهد چیست؟ آیا واقعا نمیتواند یا اینکه بلد نیست یا نه دانشش را دارد، اطلاعات دارد، ولی نمیخواهد که کاری انجام دهد و در واقع هدفش این است که این قشر از جامعه همینطور در فقر و تنگدستی بمانند و همیشه غم نان داشته باشند؟ آیا اگر دولت و حکومت هیچ کاری نکند پس باید وضع به همین منوال بماند؟ یعنی ما مردم هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم که کمی اوضاع بهتر شود؟ آقای علی طبیعت گفتند کولبری به نفع دولت هست چون به دلیل تحریم از طریق کولبران اجناس تحریم شده را وارد میکند. آقای بختیار عبدالهی تا زمانی که منفعتطلبی و نبود فرهنگ وجود داشته باشد کولبری و سوختبری ادامه خواهد داشت و الگوهای اقتصادی از طرف دولت گذاشته نمیشود و نهایتاً آقای کریم ناصری فرهنگسازی از خانواده را اصلیترین راه برای حذف کولبری دانستند و جلسه در ساعت ۱۶:۴۵ به پایان رسید. همکارانی که ما را در این جلسه همراهی کردند: ادمینها: آذر ارحمی، وحید حسنزاده ابراهیمی، هانی رستمزاده، ناصر نوروزی بارکوسرایی. ضبط صدا: محمد مراثی، حمید رضایی آذریانی، مسئول جلسه: کریم ناصری، منشی جلسه: نرگس مباشریفر و نیز دیگر اعضای کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی و کلیه میهمانان: خانمها و آقایان نوید بهداد، آراز کرمی، آرش احمدی، میلاد ترغیبی، شهناز کریمیزاده، نازنین یعقوبی خمسه، لیلا ابوطالبی اردگانی، مصطفی گودرزی مجد، پریسا نیکونام نظامی، صادق فرخی قصرعاصمی، صادق نوری، شبنم رضاوند، پژمان احمدی، فرهنگ ولی، نریمان حسینینژاد، حسین بیهقی، منوچهر شفایی، پویا حسابی، مهیار تقیزاده، امید لاجوردی، محسن پورشاه محمدی، مجید رئوفی، امین ظهیری، مینا آقابیگی، کیمیا غزلباش، رحمان نبوی، زهرا یزدی هاشمی، الناز اسدی صفا، محمد مهدی مرادیزاده، حمیدرضا سعیدی و عزیزانی که ما را در این جلسه یاری نمودند.
گزارش جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان اکتبر ۲۰۲۱
مریم افتخار
در روز یکشنبه مورخ 10 اکتبر ۲۰۲۱ ساعت 17 به وقت اروپای مرکزی با حضور مسئولان کمیته و جمعی از فعالین کانون دفاع از حقوق بشردر ایران در فضای مجازی زوم، یوتیوب کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان برگزار گردید.در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای مهدی افشارزاده ضمن خوش آمد گویی خیرمقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمود.
بخش 1: خانم هستی عبداللهی اصل گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق پیروان ادیان در شهریورماه۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: سهیل عربی، زندانی عقیدتی و بهنام موسیوند، فعال مدنی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، روز چهارشنبه ۱۴ مهرماه از حضور در جلسه دادگاه مرتبط با پروندهای که در دوران حبس علیه آنها گشوده شده، خودداری کردند. خبر: افزایش شمار دانشجویان بهائی محروم از تحصیل به ۱۸ نفر در کنکور ۱۴۰۰. در جریان اعلام نتایج کنکور ۱۴۰۰ مانند سالهای گذشته شماری از شهروندان بهائی شرکت کننده در این آزمون، در سایت سازمان سنجش با پیام“مردود” یا “ مردود صلاحیت عمومی” مواجه شده و به دلیل بهائی بودن از ادامه تحصیل محروم شدند. خبر: بهزاد طلایی شهروند اهل ارومیه که به اتهام عضویت در گروهای سلفی به حبس محکوم شده بود، جهت اجرای حکم حبس 13 ساله ی خود بازداشت شد. خبر: تمامی زندانیان سیاسی و مذهبی محبوس در بند سیاسی زندان مرکزی ارومیه به نشانه اعتراض به عدم اعزام زندانیان بیمار به مراکز درمانی خارج از زندان دست به اعتراض زدند. خبر: سروش آبادی و کیانا شعاعی شهروندان بهائی ساکن شیراز، توسط شعبه ۱ دادگاه انقلاب این شهر هر یک به ۳ سال و سه ماه حبس تعزیری و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شدند.
بخش 2: خانم مریم افتخار با موضوع ” وضعیت دین ودینداری در نیم قرن اخیر” سخنرانی خود را ایراد کردند: حکومت ایران قبل از انقلاب جمهوری اسلامی در ایران، حکومت دینی نبود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حکومت جمهوری اسلامی ایران با انواع سیاست هایی که به کار برد، سعی وافری در اسلامی کردن جامعه داشت. سوال اصلی اینجاست که آیا هم زمان با فرآیندهای رسمی اسلامی کردن جامعه یا سیاست های جامعه پذیری سیاسی – مذهبی، دین داری فردی ایرانیان نیز افزایش یافت یا این که وضع به گونه دیگر است؟ نتایج بررسی های اخیر نمایانگر کاهش شدید تمایل به دین داری و بالاخص تمایل به مذهب شیعه در میان مردم ایران بعد از انقلاب است. برخی کارشناسان امور ایران، دینگریزی ایرانیان را نتیجه نارضایتی جمعیت وسیعی از حاکمیت در ایران میدانند که مدت 4 دهه از سال 1357 تا کنون، قدرت مطلق را در کشور در دست دارد و معتقدند که باعث ناکامیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها شده است. نتایج یک نظرسنجی انجام شده توسط موسسه «گمان» نشان میدهد بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند. براساس اعلام وبگاه گمان این نظرسنجی که با عنوان «نگرش ایرانیان به دین» به مدت 2 هفته انجام شده و بیش از 50 هزار نفر در آن شرکت کردهاند. با سطح اطمینان 95٪ و حاشیه خطای 5٪ قابل تعمیم به این جمعیت است. بر اساس نتایج این نظرسنجی، 78٪ ایرانیان به خدا باور دارند. همچنین 37٪ به مفهوم زندگی بعد از مرگ، 30٪ به بهشت و جهنم، 26٪ به جن و 26٪ به «ظهور منجی برای بشریت» معتقد هستند. حدود 20٪ از جامعه نیز به هیچیک از این موارد اعتقاد ندارند. مرکز نظرسنجی گمان اعلام کرد که نتایج این نظرسنجی همچنین نشان میدهد درحالیکه 32٪ جامعه خود را «مسلمان شیعه» میدانند، 9٪ خود را خداناباور (آتئیست)، 8٪ معنویتگرا، 7.5٪ زرتشتی، 7٪ ندانمگرا و 4.5٪ خود را مسلمان سنی فرض میکنند. همچنین گرایش به عرفانگرایی (تصوف)، انسانیتگرایی، مسیحیت و بهائیت در کنار گرایشات دیگر در جامعه ایران حضور دارند. حدود 22٪ جامعه نیز خود را نزدیک به هیچ یک از این گرایشات نمیدانند. حدود نیمی از شرکتکنندگان در این نظرسنجی اظهار داشتهاند که از دینداری به بیدینی رسیدهاند. همچنین حدود 6٪ جامعه از یک گرایش دینی به گرایش دینی دیگر تمایل پیدا کردهاند. طی چهار دهه گذشته در نتیجه حمایت دولت و دستگاه رهبری، شمار روحانیون در کشور چندین برابر شد، و هرچه گذشت محبوبیت و احترام آنها نزد شهروندان ایرانی کمتر شد. دلایل و نشانه های کاهش محبوبیت روحانیت: به جرئت می توان گفت که بسیاری از مردم قبل از انقلاب به روحانیت اعتماد داشته و این نهاد را پناهگاه خود می دانسته اند. در آن زمان روحانیون در قدرت سیاسی نقشی نداشتند، اما از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، تغییرات اجتماعی بسیاری رخ داد که نمایانگر افول شدید محبوبیت روحانیت، به ویژه روحانیت مدافع نظام به شمار می رود. برخی این امر را با پدیده دین گریزی جامعه ایران مرتبط می دانند. کاهش میزان اعتماد و محبوبیت روحانیون در جامعه البته دلایل دیگری هم دارد. از نظر شبیری زنجانی، یکی از مراجع تقلید قم این دلایل عبارتند از: ورود روحانیون به عرصه سیاسی؛ سطح علمی پایین بسیاری از آنها ( که مثل واضح آن رییس جمهور اخیر ایران با 6 کلاس سواد است) ؛ رفتار ناشایست و عملکرد نادرست برخی از آنها؛ و فاصله با مردم از جمله دیگر دلایل این امر: پاسخگو نبودن به نیاز جامعه؛ سکوت درباره مشکلات و نگرانیهای اصلی مردم؛ ترویج اوهام و خرافات؛ وابسته بودن به نهاد قدرت و در حقیقت نماد حکومت بودن به طوری که خشم از حاکمیت به نفرت از آنها منجر می شود. در دوران شیوع سنگین کرونا در ایران دیدیم که چطور روحانیون به بسته شدن در امامزاده ها و مکانهای زیارتی شدیدا اعتراض کردند و امامزاده ها رو مرکز شفای بیماران بیان میکردند. طبق ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر : عدم تبعیض و طبق ماده 25: حق خوراک، مسکن، مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه، دولت ایران در برابر سلامتی همه شهروندان ایران مسیولیت دارد اما با این حال رهبر جمهوری اسلامی از ورود واکسن کرونا از کشورهای اروپایی و امریکا به ایران ممانعت کرد و صدها هزار از هموطنان مان جان شان رو از دست دادند. این در حالی است که تمامی اعضای دولت و خانه رهبری در ابتدای شیوع این بیماری، همگی واکسن فایزر رو برای خود و خانواده هایشان دریافت کرده بودند. کاهش حضور روحانیون در مجلس تنها نشانه رویگردانی مردم از این قشر نیست، بلکه موارد متعددی هم هست که به عنوان نمونه، به برخی از آنها اشاره می شود. بر اساس یک نظرسنجی در سال ۱۳۸۰، ۵۲% مردم معتقد بودند که روحانیت اعتبار پیشین خود را از دست داده است. طبق نظرسنجی دیگری در سال ۸۶، رتبه اعتماد به معلمان یک و رتبه روحانیون هفت بود. اکنون و با گذشت بیش از بیست سال، مطمئنا رتبه این قشر تنزل کرده است. طبق ماده 12: عدم دخالت در احوال شخصی: احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله های خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد. اما به وضوح میبینیم که در طی این سالها در ایران چیزی به اسم زندگی خصوصی و حریم خصوصی وجود ندارد. جان و مال، خانواده و شرف انسانها به سادگی مورد تعرض این حکومت اسلامی قرار میگیرد. از دیگر نشانه های رویگردانی مردم از روحانیون می توان به موارد ذیل اشاره کرد: شعارهای تند علیه روحانیت و حمله به مدارس و حوزه های علمیه در اعتراضات سال های گذشته؛ نشر شب نامه ها علیه برخی مراجع تقلید در شهر قم، از قبیل اتهام مکارم شیرازی به فساد مالی و لقب دادن به وی به عنوان “سلطان شکر”؛ بی اعتنایی و یا بی تفاوتی نسبت به فتاوی مراجع؛ بدرفتاری در اماکن عمومی و معابر با روحانیون به گونه ای که خیلی از آنها هنگام سفر به شهرهای بزرگ و به ویژه تهران، لباس روحانیت را در می آورند تا شناسایی و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند؛ خودداری بسیاری از خانواده ها از دادن دختران خود به طلاب و یا دعوت از روحانیون برای حضور در مراسم میهمانی های خانوادگی؛ جکهای فراوانی که در میان مردم دهان به دهان می شود، و از تنزل شأن و تحقیر روحانیون در جامعه حکایت دارد. به علاوه، هرچند حکومت مجوز تولید کارهای هنری منتقد روحانیت را نمی دهد، اما در فیلمهایی مانند “مارمولک” و فیلمهای مربوط به زندگانی پیامبران و امامان، کنایه های آشکار و پنهان در انتقاد از روحانیون مشاهده می شود. دلیل کاهش اعتماد و مشروعیت روحانیت نزد مردم را باید درون خود نظام و روحانیت طرفدار نظام جستجو کرد. روحانیت به جای نظارت و انتقاد از حکومت و حمایت از مردم، خود متصدی پستهای اجرایی حکومت شد. این مسأله هم قدرت و هم ثروت برای روحانیون در پی داشت، و در نتیجه مردم از روحانیت متنفر شده و آن را مسؤول هر عیب و نقصی در نظام سیاسی و اقتصادی کشور می بینند. سوال مهم دیگری که اینجا مطرح میشود این است که حکومتهایی که به نام یک دین و یا خوانشی از اسلام خود را تعریف میکنند چه کاری بیش از حکومتهای غیردینی انجام دادهاند و دینی بودن این حکومتها چه دستاورد مثبت ویژهای برای مردم داشته است؟ داعش در این سالها در عراق و سوریه چه کارنامهای دارد و یا سالها حکومت طالبان در افغانستان چه نتیجه مشخصی برای مردم داشت؟ حکومتهای دینی و حکومت کردن به نام امر قدسی چه امتیاز ویژهای نسبت به سایر حکومتها برای مردم دارند و آیا احکام و اصول مذهبی میتوانند در دنیای امروزی پایه قوانین و شیوه اداره کشور را به درستی در دست داشته باشند. همین پرسش را میتوان درباره جمهوری اسلامی و پیامدهای آن در ایران مطرح کرد. نیروهای اسلامگرا در سالهای پیش از انقلاب وضعیت بد اقتصادی، فقر و بسیاری دیگر از آسیبها و پدیدههای منفی جامعه را به عدم حضور دین و یا سکولار و غربی بودن حکومت نسبت میدادند و مدعی بودند آموزههای دینی، اجتهاد و فقه پویا میتوانند نقشه راه جامعه برای برپایی بهشت زمینی باشند. امروز پس از 42 سال میتوان بهگونهای عینی درباره کارایی حکومت دینی در حوزههای گوناگون اقتصادی و اجتماعی به داوری نشست. حکومت مذهبی در ایران تا چه اندازه توانسته است به آرمانها و وعدههای خود جامه عمل بپوشاند و ایران را به «ام القرای» دنیای اسلام تبدیل کند؟ حکومتی که به نام مذهب و معنویت بهروی کار آمده چه کارنامهای در زمینه ارزشهای اخلاقی و معنویت از خود بر جا گذاشته است؟ آیا اسلامی بودن حکومت توانسته است برای جامعه فضایل اخلاق بیشتر و فساد کمتر به ارمغان آورد؟ آیا اسلامی بودن حکومت به گسترش نوعی اخلاق سیاسی برتر و متفاوت و بهدور از نیرنگ و دروغ منجر شده است؟ وضعیت اقتصاد و محیط زیست در ایران چگونه است؟ آیا آنچه که اقتصاد اسلامی نامیده میشد و میشود رفاه، پیشرفت و سطح زندگی مطلوب برای مردم به بار آورده است؟ آیا حکومت دینی سبب کاهش مشکلات طبیعی مانند خشکسالی شده است؟ آیا دستگاه قضایی اسلامی نسبت به نظامهای قضایی دیگر کاراتر و عادلانهتر است؟ آیا دزدی، تقلب و رشوه در جامعه ایران کمتر از بقیه کشورها و یا ایران پیش از انقلاب است؟ آیا اسلامی بودن حکومت توانسته است رابطه ایران را با سایر کشورهای مسلمان نشین بهبود بخشد؟ آیا پیروان سایر ادیان و سایر گروههای مردم در سایه حکومت اسلامی از حقوق و آزادیهای دینی و فرهنگی برخوردار بودهاند؟ وضعیت آزادی بیان، شفافیت سیاسی و فعالیت احزاب، انتخابات و گردش دموکراتیک قدرت چگونه است؟ آیا پس از سال ۱۳۵۷ زندانهای ایران از زندانیان عقیدتی و سیاسی خالی شدهاند؟ آیا حکومت دینی به کرامت انسانی و آزادیهای فردی و شهروندی احترام میگذارد؟ پاسخ به بسیاری از این پرسشها چندان دشوار نیست. در برخی حوزهها آمارهای رسمی ملی و بینالمللی بخوبی جایگاه و وضعیت امروزی ایران در مقایسه با گذشته و سایر کشورها روشن میکنند. کمتر کسی در ایران حتی در میان دستاندرکاران حکومتی باور دارد که جامعه امروز ایران، زندگی روزمره بسیاری از مردم، محیط زیست، بازار کار و یا اقتصاد در وضعیت مطلوبی قرار دارند. حکومت دینی در حوزه اخلاق عمومی و مبارزه با فساد هم کارنامهای بشدت منفی دارد و بحران اخلاقی جامعه و آسیبهای گوناگون اجتماعی هیچگاه در دوران معاصر تا به این اندازه ژرف و نگرانکننده نبودهاند. تجربه جمهوری اسلامی مانند دیگر حکومتهای تئوکراتیک(حکومت مذهبی) نشان داد که دینی بودن حکومت به هیچ معجزه خاصی در اقتصاد، جامعه و محیط زیست منجر نمیشود. وجود دین حداکثری در جامعه، نماز جمعه، دعا و نماز باران و عزاداری مذهبی و حجاب نتوانستهاند جلوی زلزله، بیآبی و خشکسالی و نابودی فاجعه بار تالابها، رودخانهها و سفرههای آب زیر زمینی را بگیرند. بخشی مهمی از مشکلات مهم اقتصادی، زیست محیطی و آسیبهای اجتماعی به ناکارایی دست اندرکاران و بیسیاستها ناشی میشود. رانت سیاسی و الویت دادن به «تعهد مکتبی» در برابر تخصص و کارایی سبب فرار مغزها، فقیر شدن روزافزون نیروی انسانی و نابسامانیهای مدیریتی فاجعه آوری شده است. در اینجا میتونم بگم: بوضوح شاهد نقض سه هدف از ۱۷ هدف اصلی سند ۲۰۳۰ هستیم: ۱- پایان دادن به فقر در تمامی اشکال آن در همه جا. 2- پایان دادن به گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار 3.- تضمین زندگی سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین هستیم. دخالت دین در حکومت حتی در حوزههایی مانند اخلاق عمومی، رابطه با معنویت که به کارکرد نمادین نهاد دین در جامعه مربوط میشود هم بسیارناموفق است. فساد که تا بالاترین ارکان حکومتی و نهادهای رسمی نفوذ کرده و رقمهای نجومی را در بر میگیرد معنادارترین نماد شکست حکومت دینی در ایران است. با چنین کارنامهای است که میتوان گفت چالشها و مشکلات جامعه ایران با حکومت دینی تشدید مییابد ومردم ایران هر روز نسبت به روز قبل بیشتر از مفهوم دین بالاخص دین اسلام فاصله میگیرند.
بخش ۳: خانم سمانه بیرجندی با موضوع “قربانیان شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی ایران “سخنرانی خود را آغاز کردند: هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند.(فریدون مشیری). تقریبا همه فلسفه های دنیا بر این عقیده هستند که هیچ چیز بدون علت آفریده نشده ولی اگر خوب بنگریم میبینیم بسیاری از پدیده ها لزومی برای وجودشان نیست گرچه علت وجودشان کاملا معلوم باشد. یکی از این پدیده ها که همچنان در ذهن بسیاری به عنوان یک بن بست باقی مانده شکنجه است. پدیده ای که به دست انسان آفریده شده و علیه خود او نیز به کار میرود. شایان ذکر است که میبینیم اجرای آن از طرف کسانی صورت میگیرد که ادعای پیروی از حقوق بشر را میکنند یا بر این ادعا هستند که از جانب خداوند در این جهان ماموریتی به آنها سپرده شده است. براساس ماده ۷ کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و مدنی که جمهوری اسلامی ایران، یکی از امضاکنندگان آن است، صریحا استفاده از شکنجه منع شده است. مضاف بر این دست تعهدات بین المللی، بنا بر اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.» علیرغم چنین قوانینی، در ایران فرهنگ مصونیت از مجازات وجود دارد .ممنوعیت اعمال شکنجه که در ماده ۷ کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و مدنی ذکر شده، علاوه بر شکنجه جسمی به اعمالی که منجر به ایجاد آسیب روانی میشوند نیز اشاره دارد. نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی یکی از اشکال این شکنجه روانی است. ثابت شده است که نگهداری طولاتی مدت در سلول انفرادی منجر به ایجاد آسیب جسمی و روانی در قربانی میشود.در این پژوهش قصد در افشای نمایندگان خدا بی خبر از خدا دارم. حاکمان فعلی کشورم، ایران، که رسما اعلام میکنند شکنجه در زندانهای ایران وجود ندارد و لایحه منع شکنجه را نیز در مجلس باطل میشمارند. معمولا زندانی از همان ابتدای دستگیری به عنوان خوش آمدگویی مورد تحقیر قرار میگیرد، بخصوص آنکه این تحقیر با بارانی از حرفهای رکیک و فحاشی توام است. نوک تیز این فحاشی ها اغلب به طرف وابستگان درجه یک و بیشتر وابستگان مونث مثل خواهر، مادر و در صورت ازدواج همسر زندانی است. دراینجا قصد دارم به چند تن از قربانیان شکنجه از سال های گذشته تا به امروز اشاره کنم. زیرا که اگر بخواهم موضوع قربانیان شکنجه رادر دوره چهل وسه ساله حکومت جمهوری اسلامی مطرح کنم، شمارش آن از دست خارج خواهد شد.در ابتدا مسئولان سعی در عادی سازی و رواج خشونت دارند که این نشان دهنده بی مسئولیتی حاکمیت برابر جان زندانیان است. بسیاری از این موارد در سالهای گذشته و به واسطه بالارفتن قدرت شبکههای اجتماعی، بیشتر اطلاعرسانی شد. بسیاری از این موارد هم که عمدتا در بازداشتگاههای شهرهای کوچک و کمتر شناخته شده اتفاق میافتد، شاید هیچوقت رسانهای نشوند. در برخی موارد شکنجههای شدید جسمانی در کنار ممانعت مقامات زندان از فراهم آوردن شرایط درمانی برای فرد بازداشت شده، موجبات مرگ او را به وجود آورده است. بهنام محجوبی، از دراویش گنابادی بازداشت شده و ساسان نیکنفس، زندانی سیاسی، به دلیل شرایط نامناسب جسمانی و عدم دسترسی به امکانات درمانی جان خود را از دست دادند. کشته شدن ستار بهشتی، کارگر و وبلاگنویس بازداشتی، زیر شکنجههای شدید ماموران در سال ۱۳۹۱ هم یکی از تلخترین نمونههای مرگ زندانیان تحت شکنجه است. تداوم روند برخوردهای خشونتآمیز با بازداشتشدگان در سالهای گذشته و بالارفتن تعداد زندانیانی که به دلیل شکنجه جان خود را از دست دادهاند، نشان دهنده آن است که مقامات و مسئولان قضایی در جمهوری اسلامی ایران با بیتوجهی به این موضوع سعی در «عادی» جلوه دادن اینگونه برخوردهای خشن و رواج مجازاتهای خشونتآمیز غیرانسانی دارند. پرسش اینجاست که نگاه حاکمیت و در راس آن دستگاه قضایی ایران به مساله «جان زندانیان» چیست؟ اصرار حاکمیت بر شکنجه و بدرفتاری و اعمال زور و خشونت بر فرد بازداشت شده گواه آن است که مقامات در صدد مشروعیت بخشی به این روایتاند که «شکنجه بخشی از مجازات فرد بازداشتیست». اتکا به همین روایت است که اساسا اعمال هرگونه شکنجه در غیرانسانیترین حالت آن را که به کشته شدن فرد بازداشتی میانجامد، مجاز تلقی میکند و زمینه نگاه و میزان مسئولیتپذیری حاکمیت برابر «جان زندانی» را بنیان میگذارد. به تازگی سازمان عفوبینالملل در بیانیهای گفته است که «مقامات ایرانی در مورد دستکم ۷۲ نفر که از ژانویه ۲۰۱۰ در بازداشتگاههای جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادهاند، پاسخی ندادهاند.» بیتفاوتی مقامات به جان زندانیان در ایران و سکوت مداوم آنها برابر فریاد دادخواهی خانوادههای برخی از این زندانیان نشان میدهد که مقامات ایران علیرغم تمام واکنشهای بینالمللی و افکار عمومی جامعه ایرانی، بر رویه خود مبنی بر اعمال شکنجه و سکوت برابر چرایی مرگ بسیاری از زندانیان اصرار دارد. افشاگریهای اخیر از چگونگی و تداوم فشار و شکنجه بر زندانیان، به عنوان نمونه انتشار فیلمهای دوربینهای مداربسته زندان اوین و یا صداهای ضبط شده زندانیان که شکنجههای اعمال شده بر خود را شرح میدهند، افکار عمومی را با این پرسش مواجه کرده است که چرا هیچ نظارتی بر عملکرد این ماموران و مقامات مسئول در برخورد با زندانیان وجود ندارد؟ گویی این عدم نظارت خود نشان دیگری از چشم بستن به روی واقعیتها کشته شدن بازداشتشدگان در زندانهای ایران است. کشته شدن بازداشتشدگان تحت شکنجههای غیرانسانی در بازداشتگاهها و زندانهای ایران همواره با توجیهات و سناریوسازیهای مختلفی روبرو بوده است. سناریوهایی که در بیشتر آنها مرگ فرد بازداشت شده عمدتا به دلیل رفتار خودسرانه و یا براساس اتفاقی غیرعامدانه عنوان شده است. شیوه معمول نهادهای امنیتی و قضایی برای وارونهکردن واقعیت و تحمیل روایت خود از مرگ فرد بازداشت شده که از سالها پیش شگرد و شیوه اصلی مقامات قضایی بوده و هست.زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانیـکانادایی که در سال ۱۳۸۲ و پس از سفر به ایران دستگیر شد، در جریان بازجویی جان باخت و روایت حاکمیت از این قتل یکی از این موارد است. زهرا کاظمی در حالی که مدت ۱۸ روز در بازداشت به سر میبرد، به دلایلی بسیار مشکوک جان باخت. مقامات دادستانی دلیل مرگ او را «غشکردن» و «برخورد سر زهرا کاظمی با زمین و نهایتاً ضربه مغزی» ذکر کردند. با اینحال روایتهای زیادی از دلیل مرگ او بر اثر شکنجه منتشر شد. مرگ کاووس سیدامامی، فعال محیط زیست ایرانیـکانادایی که در روایت مقامات قضایی از آن به عنوان خودکشی یاد میشود نیز یکی دیگر از نمونههای سناریوسازی مقامات درباره کشته شدن بازداشتشدگان است. دو هفته پس از بازداشت کاووس سید امامی مقامات قضایی با اعلام مرگ وی در زندان مدعی شدند که وی خودکشی کرده است. در آن زمان وکیل خانواده سیدامامی اعلام کرده بود در گزارش معاینه اولیه پزشکی قانونی «میزان کبودیها در نقاط مختلف بدن، جای تزریق پوستی روی جسد و وضعیت نعش که نشان میدهد فوت چه زمانی اتفاق افتادهاست» مشهود بودهاست. وکیل سیدامامی گفته بود که علت دقیق مرگ از سوی پزشکی قانونی اعلام نشده است. در یکی از آخرین موارد از کشته شدن افراد پس از بازداشت روز پنجشنبه ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۰، گزارش شد که خانواده یاسر منگوری، شهروند اهل پیرانشهر پس از یک تماس تلفنی از سوی وزارت اطلاعات از جان باختن فرزند خود مطلع شدند. آقای منگوری در تاریخ ۲۶ تیرماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود. بنابر گزارشها، خانواده یاسر منگوری بارها از اواخر تیرماه، جهت پیگیری از وضعیت وی به مراجع قضایی و امنیتی مراجعه کرده بودند اما پاسخی دریافت نکرده بودند. با این حال مرکز رسانه قوه قضاییه مرگ یاسر منگوری زندانی کرد «زیر شکنجه و در حین بازداشت» را تکذیب کرده و ادعا کرده که او در درگیری مسلحانه کشته شده است. این شکل از سناریوسازیها درحالی هنوز هم از سوی مقامات قضایی و رسانههای وابسته به حکومت پیگیری میشود که پرسشهای زیادی درباره چرایی تداوم اعمال شکنجه و کشته شدن بازداشتشدگان وجود دارد. شاید افکار عمومی آنچنان به روایتهای حاکمیت از کشته شدن بازداشتشدگان در زندانهای ایران و یا تکذیب مکرر گزارشهای مربوط به شکنجه روحی و جسمی در زندانها از سوی مقامات واقعی ننهند اما امروز بیش از پیش با این پرسش روبرو میشوند که چرا حاکمیت تا این حد ناچار به اتکا بر ساختن روایتهایی گوناگون و گاه تناقض برانگیز برای توجیه رفتار خشونتبار خود در زندانهاست و هیچگاه مسیری برای پایان بخشیدن به این چرخه خشونت تعریف نکرده است؟ این تحمیل روایت مبتنی بر اعمال خشونت از طریق سناریوسازی نه تنها در مشروعیت بخشی به شکنجه و کشته شده زندانیان در بازداشت، بلکه در توجیه اعدام نیز برای حاکمیت نقش مهمی دارد. سناریوسازیهای رسانههای حکومتی در سالگرد اعدام نوید افکاری موید این موضوع است؛ سناریوسازیهایی که در آن بیتوجه به تناقضهای آشکار روایت و بیپاسخ گذاشتن بسیاری از سوالات اساسی فقط قصد داشت تا اجرای این حکم غیرانسانی را موجه جلوه دهد. نوید افکاری ۲۲ شهریور ۹۹ در زندان عادل آباد شیراز اعدام شد. گزارشات مختلفی از شکنجه او برای اخذ اعتراف اجباری منتشر شد اما قوه قضاییه ایران ضمن تکذیب شکنجه افکاری گفته بود که او در شرایط عادی اعتراف کرده است .اما در همین زمان صدای شاهین ناصری که آن زمان مشغول گذراندن دوره محکومیت خود برای جرایم غیرسیاسی در شیراز بوده پخش شد که به عنوان شاهد شکنجه نوید افکاری، این ادعا را تکذیب میکرد .شاهین ناصری که کارشناس بازرگانی بود، در برگه “تحقیق از شاهد” جزئیات روزی را توصیف کرده بود که نوید افکاری را در شیراز “هنگام شکنجه” دیده است .بر اساس این چهار ورق شهادتنامه، شاهین ناصری گفته است هنگامی که در اداره آگاهی شیراز بوده صدای فریاد نوید افکاری را شنیده و صحنه کتک خوردن او به دست دو مامور لباس شخصی را به چشم دیده است. اما دیری نگذشت که پس از انتشار افشاگری شاهین به طرز مشکوکی کشته شد. امیرحسین حاتمی جوان 22 ساله، اهل شهرستان سیروان از توابع استان ایلام که روزپنجشنبه، یکم مهر 1400، جان باخت و دلیل مرگ امیرحسین حاتمی در اثر شکنجه و برخورد باتوم به سرش بوده است .بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی «قوه قضاییه، سازمان زندانها و علی خامنهای، رهبر ایران» را مقصر دانستند .بهدنبال انتشار خبر درگذشت امیرحسین حاتمی، جمعی از نزدیکان او از جمله خانواده این زندانی، 3 مهرماه مقابل زندان فشافویه، تهران بزرگ تجمع کردند .ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی توسط کاربران منتشر شده خانواده و خویشاوندان امیرحسین حاتمی را نشان میدهد که در مقابل زندان بزرگ تهران شعار «قوه قضاییه جوابگو، جوابگو» سر میدهند. گفته میشود پدر امیرحسین اعلام کردهاست که تا زمانی که مسئولان سازمان زندانها دلیل قتل فرزندش را اعلام نکنند، حاضر به تحویل گرفتن جنازه او نیست .پیرو انتشار خبر مرگ مشکوک امیرحسین حاتمی، روابط عمومی اداره کل زندانهای استان تهران از تشکیل کمیته بررسی فوت امیرحسین حاتمی خبر داد .قوه قضائیه ضمن تایید خبر مرگ این زندانی نوشت که «در حال حاضر کمیتهای برای بررسی موضوع فوت آقای حاتمی در زندان مستقر شده است اداره کل زندانهای استان تهران ادعا کرده است که در صورت «احراز خطا با عوامل برخورد خواهد شد. » این دومین حادثه مرگ در زندان طی هفته گذشته تاکنون استخانواده مهرداد طالشی، جوان ۲۱ ساله دیواندرهای هم که جنازهاش بهمن ۱۳۹۹ چند روز بعد از بازداشت به خانواده او تحویل داده شد، اطلاعیه نیروی انتظامی مبنی بر جان باختن او بر اثر ایست قلبی را کذب محض خواندند. یکی از نزدیکان آقای طالشی به رادیو فردا گفته است که خانواده او در حالی جنازه فرزندشان را تحویل گرفتهاند که در سر او آثار جراحت و بخیه وجود داشته است .این اسامی، تنها اسامی آن دسته از زندانیانی است که خبر جان باختنشان در زندان رسانهای شده است. اسامی بسیاری از جانباختگان به دلیل فشارهای امنیتی بر خانوادههای آنها یا عدم دسترسی خانوادهها به رسانهها، تاکنون به رسانهها راه نیافته. خانوادههایی که جنازههای فرزندان زندانی خود را به دلیل فشارهای امنیتی، شبانه به خاک سپردهاند و حق سوگواری هم از آنها سلب شده است. قوانین ایران و آیین نامههای مربوط با حقوق زندانیان و متهمان موارد متعددی وجود دارد که در آنها به حقوق شهروندی زندانیان و متهمان تاکید شده است؛ چه در قانون اساسی ایران و یا آییننامه اجرایی سازمان زندانها. قواعد و قوانینی مانند: اصل برائت متهمان، منع شکنجه، منع گرفتن اعتراف اجباری زیر شکنجه، ممنوعیت هتک حرمت و حیثیت کسی که زندانی یا دستگیر شده، حق استفاده از وکیل، حق دسترسی به درمان، بهداشت، آب و غذا و حق ملاقات و تماس برای زندانی و غیره…نقض آشکار حقوق بشر در موضوع شکنجه و رفتارهای غیرانسانی با بازداشت شدگان از جنبه دیگری نیز قابل بررسی است؛ آنگونه که در قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات، برای نقض بسیاری از قوانین مربوط به حقوق زندانیان و متهمان توسط مأمورین قضایی یا غیرقضایی مجازات تعیین شده است. با اینحال هیچگاه برخورد قضایی شفاف با عاملین این قتلها صورت نگرفته است. در بسیاری از این موارد پیگیریهای خانواده فرد قربانی با موانع و مشکلات فراوانی از سوی دستگاههای امنیتی و قضایی روبرو شده است و یا در برخی دیگر از موارد، مقامات قضایی به محاکمه عوامل پاییندستی بسنده کردند و به این ترتیب سطح فاجعه کشته شدن زندانی تحت شکنجه را به قصور یک مامور ساده تقلیل دادند. در هیچیک از موارد جنجالبرانگیز مرگ بازداشتشدگان در زندان، دادگاهی برای محاکمه افراد اصلی و مسببان این فجایع برگزار نشد. به تعبیری یک قانون نانوشته، تمامی افراد تعیینکننده در بروز این فجایع در زندانها و بازداشتگاههای ایران را از محاکمه و پاسخگویی مصون کرده است. هرچند پس از انتشار تصاویر دوربینهای مداربسته زندان اوین و افشای برخورد خشن ماموران با زندانیان، رئیس زندان اوین بابت اینگونه برخوردها «عذرخواهی» کرد اما حاضر به استعفا از سمت خود نشد و تنها به برخورد با برخی عوامل پاییندستی بسنده کرد. به نظر میرسد که رویه مصونیت برای افراد بالادستی در دستگاه قضایی که به هر شکل در نقض آشکار موارد حقوق بشر نقش داشتند همچنان پابرجاست. با تمام این اوصاف هستند زندانیانی که دستگاه جهنمی را با تمام ابتکارات و عظمت خود به مسخره گرفته اند و با مقاومت خود کمر آن را بارها شکسته اند. آنها دردها و رنج ها را با ایمانی راسخ پشت سر میگذارند و گاه بدون لحظه ای تسلیم حکم رهایی و آزادی را به دست میاورند و آنگاه است که در ورای آنها و در هنگام آزادی این شعر معروف خوانده میشود. شعری که امیدواریم یک بار برای همیشه برای همه زندانیان سیاسی خوانده شود و پس از آن ایران، هرگز رنگ زندان سیاسی و زندانی سیاسی را به خود نبیند
بخش ۴: آقای سام جباری کرمانی با موضوع “ دلایل گرویدن مسلمانان به سایر ادیان” سخنرانی خود را اینطور آغاز کردند: بسیاری از پناهندگان تا آخر عمر با خاطرات ایران و آرزوی «روزی برگشت به ایران» زندگی در غربت را تحمل میکنند که برای بعضی این حس نوستالژی و غم دوری از وطن منجر به افسردگی و یاس می گردد. این تبعید اجباریف زبان، فرهنگ و ارتباطات اجتماعی کشور جدید، سبک زندگی جدیدی را تحمیل میکند پس به مانند طفل تازه تولد یافتهای سعی میکنند برای ساختن زندگی نوین (بیتوجه به دستاوردهای مادی زندگی پیشین)، خویش را هر چه سریعتر با محیط جدید وفق دهند هر چند همواره یاد ایران (سرزمین مادری) به عنوان زادگاه، همواره در خاطرشان ثبت خواهد بود. ساختن این زندگی نوین هر چند سخت و دشوار است ولی برای یک پناهنده دارای دو مفهوم است (مفاهیمی انسانی ولی ناآشنا برای یک شهروند پیروان دیگر ادیان ساکن ایران): آسایش فکر – امنیت جان و مال. در این سخنرانی با اشاره به تنها چندمورد از موارد نقض حقوق فردی و اجتماعی هر شخص در حکومت های اسلامی می توان فهمید که چرا مسلمانان به سایر ادیان خصوصا مسیحیت روی می آورند. اگر ما تعداد مساجد و مراسم مذهبی، شمار «معلمان و استادان اخلاق»، شرکتکنندگان در نمایشهای دینی رسمی، نماز جماعت، عزاداریها، تعداد برنامههای دینی در رسانهها، میزان حضور روحانیون در رسانهها و نهادهای رسمی، حجم مطالب دینی در آموزش یا میزان رعایت اصول اسلامی مانند حجاب زنان یا صرف مشروبات الکلی را معیار داوری بگیریم جامعه ایران را در ظاهر خود میتوان یکی از دینیترین جوامع دنیا به شمار آورد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به عنوان یک متن مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک در سال ۱۹۴۸ را براساس ۳۰ ماده شکل داد و در آن بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر افراد را عنوان کرد، آنچه که قبلا در دین حضرت مسیح آن را به صورت اجرایی نشان میداد. در اینجا شرح کوتاه و مختصری از ارتباط دو دین پرطرفدار مسیحیت و اسلام بررسی میشود، که در آن ارتباط با حقوق بشر برای خواننده تا حدودی روشن می شود. در مسیحیت خداوند از طریق روح القدس در قالب انسان درآمد و همیشه عاشقانه بدنبال انسان بود تا راه درست را نشان دهد. هیچ پیامبری بعد از مرگ زنده نشد، بجز عیسی مسیح. در اسلام با کشتن کافران به بهشت میروید!! در آیه ۵ سوره توبه امر به جنگ با کفار شده است- “ به وسیله این قرآن با کافران جهاد بزرگی کن! ” (سوره الفرقان آیه ۵۲) در اسلام آمده که کافران را بکشید(و با کشتن کافران به بهشت میروید). که این کافران از دید اسلام افراد غیرمسلمان هستند یعنی هیچ فردی حق انتخاب و حتی بیان عقاید خود را ندارد. ترک دین در اسلام به معنی مرگ است که شیعیان بر این باورند که اگر شخص بالغ، عاقل و مختار، از دین اسلام برگردد؛ اگر مرد باشد اعدام میشود و اگر زن باشد حبس ابد شده و در زمان نمازهای پنجگانه شلاقش میزنند!! که این خود خلاف ماده 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشراست که بیان می کندهر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود .این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هرکس می تواند از این حقوق یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی بر خوردار باشد. زنان و دختران آنها برده و کنیز شما هستند!. در واقع در دین اسلام زن را برده و جزء ملک مرد می دانند این در حالیست که طبق ماده 1 و 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند و همچنین هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، خصوصا از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هرعقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهره مند گردد. اسلام اقدام علیه خود را مساوی با جنگ با خدا میداند و هرگونه اقدام علیه خودش را در ذهن مردم، مساوی با جهنم رفتن آن ها نشان داده. حکومت ایران با استفاده از حسین، پسر خلیفه چهارم مسلمانان که یک عرب بوده، به مردم هیجان میدهد و آن ها را به نفع خود به خیابان ها می آورد. متاسفانه میزان خرافات و نا آگاهی در ایران به حدی است که مردم ایران در حالی که در حال غرق شدن در فقر هستند و چند سال دیگر که نفتشان به پایان برسد دچار قحطی میشوند، فقط چون حکومت نام حسین را به پیشانی خود زده، از حکومت حمایت میکنند و البته با آموزه های دینی که به مردم میدهند، فقر و بیکاری را از طرف خدا، و تاوان گناهان آن ها معرفی میکنند، تا به این وسیله کسی به خاطر فقر به حکومت اعتراض نکند و فقط بیشتر دعا بخواند و بیگاری کند. در سالهای اخیر ایران بارها و بارها صحنه اعتراضات مردمی بوده است که این اعتراضات مردمی با روندی افزایشی روبه رو است که عموماً این اعتراضات مسالمت آمیز مردم نسبت به نگرانی، فقر، فساد، بیکاری و نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی اتفاق میافتد. اعتراضاتی که مردم فقط برای احقاق حق خود در راستای براورده شدن خواستههای خود شکل میدهند. اما در مقابل این اعتراضات مسالمت آمیز مردمی یک رژیم دیکتاتور قد علم کرده است. رژیمی که با پرداخت هر بهایی این اعتراضات را سرکوب می کند. جمهوری اسلامی با استفاده از دست نشانده های خود در کشور از جمله اعضای سپاه پاسداران، بسیج و ماموران انتظامی همیشه در صدد سرکوب افراد در این اعتراضات بوده است. قشر عظیمی از این معترضان جوانان کشور هستند، جوانانی که جز یاس و ناامیدی چیزی در زیر سایه جمهوری اسلامی نتوانسته اند به دست بیاورند. اما رویه جمهوری اسلامی در سرکوب این جوانان در اعتراضات کاملاً بر همگان مشهود است. اولین موردی که جمهوری اسلامی همیشه به این افراد نسبت می دهد دشمن خطاب کردن این افراد است، دشمنانی که در توهمات این رژیم، سرکرده دولتهای خارجی هستند البته که نباید این موضوع را هم نادیده گرفت که منفعت جمهوری اسلامی این است که این توهمات همیشگی بیگانگان و دشمنان را برای خود زنده نگه دارد. اما همین دشمن خطاب کردن معترضان دست این رژیم را برای بازداشت، سرکوب و قتل این افراد را باز می گذارد. قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل 27 حق اعتراض و تجمعات اعتراضی بدون حمل سلاح به رسمیت شناخته شده است. اما از زمان برقراری این رژیم معترضان هیچ گاه نتوانسته اند آزادانه خواستههای خود را بیان کنند و کماکان حکومت خواسته های معترضان را نادیده میگیرد و به جای پاسخ به مطالبات مردم و ایجاد فضایی به دور از تنش و درگیری همیشه به شدید ترین شکل ممکن معترضان را سرکوب، ترس و وحشت را در جامعه برقرار میکندو کماکان به قدیمی ترین اهرم حکومتی خود یعنی سرکوب، کشتار و ارعاب پناه می برد. این درحالیست که طبق ماده 20: هرکس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آ میز تشکیل دهد. دین در زندگی انسان در تمامی شئون و روزنههای وجودی او اثر میگذارد و انسان نیز از آن متاثر میگردد. این تاثیر و تاثر هم در جنبه های فردی انسان است وهم در جنبههای اجتماعی. تا جایی که دین مسیحیت را میتوان به عنوان یک الگو از حقوق بشر نامید و فعالان حقوق بشر را میتوان گفت اینها دین مسیح را عملا اجرا میکنند.
بخش5: بحث آزاد با موضوع ” حقوق شهروندی (پیروان سایر ادیان)”: در ابتدا آقای مهدی افشارزاده اینگونه بحث را شروع کردند که: به طور کلی حقوق شهروندی را میتوان به مجموعه قواعد حاکم بر روابط اشخاص در جامعهی شهری تعریف نمود. حقوق شهروندی جز حقوق ذاتی و فطری انسانها است. همچنین این حقوق غیر قابل انتقال و تجزیهناپذیر است، به این صورت که عناصر آن لازم و ملزوم یکدیگرند. حال این حقوق شهروندی به چه افرادی تعلق میگیرد؟ نکته قابل توجه این است که حقوق شهروندی به افرادی تعلق مییابد که “تابعیت” یک کشور داشته باشند. همچنین باید افزود که حقوق شهروندی، به تابعان یک کشور فارغ از رنگ، قومیت، نژاد، دین و طبقهشان تعلق مییابد. چنانچه در کشور ما، مسلمان بودن شرط برخورداری از حقوق شهروندی نیست. در واقع این حقوق، رنگ و بویی ملی به خود گرفته و به صفات گفته شده ارتباطی ندارند. منع تبعیض: بدین معنا که ویژگیهایی مانند جنسیت، مذهب و قومیت نباید باعث تبعیض میان افراد شده و آنها را از حقوق خود محروم نماید. این مسأله در قوانین گوناگون متجلی شده که از نمونههای مهم آن قانون کار است. قانون کار اجازه تبعیض میان افراد به دلیل جنسیت آنها را نداده و حکم میکند حقوق و مزایایی یکسان برای تمامی آنها در نظر گرفته شود. حق انتخاب کردن و انتخاب شدن: حق رأی از این حق شهروندی نشأت گرفته است. البته این حق بدین معنا نیست که معیار و ملاکی قانونی جهت افرادی که صلاحیت رأی دادن دارند و نیز افرادی که میتوانند نامزد مشاغلی خاص شوند وجود ندارد. حفظ کرامت انسانی: کرامت انسانی مفهومی بسیار گسترده دارد که هم در اسناد حقوق بشری و هم در مبانی دینی و مذهبی ما جایگاه قابل توجهی دارد. یکی از مصادیق مهم این مساله در حقوق جزا نمود پیدا میکند. به طور کلی مبنای مجرم دانستن و ندانستن افراد و همچنین میزان مجازاتی که در قبال ارتکاب یک جرم نسبت به فرد اعمال خواهد شد، باید از پیش تعین شده باشد. در واقع نتیجه و اقتضای حق حفظ کرامت انسانی آن است که فرد بداند در صورت انجام چه عملی و به چه میزانی مجازات خواهد شد. اصل سی و هفتم قانون اساسی در اینباره بیان میکند: هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد. همچنین بعد از مجرم شناخته شدن فرد نیز، کرامت او باید حفظ شود. پس حقوق اسلامی بیان میدارد اگر مجری قصاص، بیش از آنچه فرد خاطی مستحق آن است، مجازات کند، مجرم شناخته خواهد شد. خانم ترابی در مورد تجربیات شخصی خود در مورد زندانیان سیاسی که پدر و عموی ایشان بودند صحبت کردند. این دو نفر جزء زندانیان سیاسی در ایران بودند. عموی ایشان به حدی شکنجههای سنگین روحی و جسمی دیده بودند که دچار حس سوءظن شدید به همه اطرافیان شان حتی به اعضای نزدیک خانواده خود شده بودند. همچنین خود خانم ترابی به دلیل موقعیت زندانی سیاسی بودن پدر و عمویش اجازه تحصیل در رشته مورد دلخواهش را در ایران نداشت. آقای کریم ناصری در ادامه در مورد کلمه اقلیت و احساس کوچک شمردن انسان ها صحبت کردند و اینکه این کلمه متاسفانه در ذهن ما حک شده و حذف آن در میان صحبت های ما کار آسانی نیست و نیاز به آموزش داریم تا این کلمه از ذهن ما پاک شود. خانم شبنم رضاوند در مورد دو ماده ۱۲ و ۱۳ قانون اساسی صحبت کردند و همچنین در مورد کلمه اقلیت و معنای آن در ذهن بشر( به حساب آوردن افراد با یک عدد) صحبت کردند و فرمودند این امر کار بسیار اشتباهی است و ما بایستی از خود و از همین جلسات در کانون و از جمع های خانوادگی خود شروع کنیم تا بتوانیم سریعتر به آن عمومیت بدهیم. خانم سمانه بیرجندی در مورد درجه بندی شهروندی (شهروند درجه 1، 2،.3..) و اشتباه بودن این عنوان صحبت کردند و فرمودند برای جامعه ای که همه مردمانش در یک کشور به دنیا آمده و فرزند یک خاک و بوم میباشند، بکار بردن یک چنین اصطلاحاتی کاملا اشتباه است. ایشان همچنین در مورد “بحث تجزیه طلبی” صحبت کردند این بحث بین یک سری افراد در کلاب هاوس رواج دارد. شهروندان بلوچ سیستان و بلوچستان، آذربایجان و کردستان. این مسئله از طرف دولت جمهوری اسلامی دامن زده میشود که اگر مردم به اعتراضات خود ادامه بدهند مثلا ایران تجزیه میشود. باید بدانیم که این شایعهای بیش نیست. آقای مهیار تقی زاده در ادامه گفت: جمهوری اسلامی به دنبال شیعه گستری است و دشمن بقیه ادیان است در این چهل و سه سال بعد از جمهوری انقلاب اسلامی ایران به وضوح دیدیم که چه بلاهایی بر سر پیروان ادیان مختلف آوردند و دولت جمهوری اسلامی ایران فقط در جهت پایداری دین اسلام تلاش می کند .
در پایان مسئول جلسه، آقای مهدی افشارزاده ضمن تشکر از تمامی سخنرانان و فعالین حاضر در جلسه: احمد کشاورز مویدی، اسفندیار سنگری ، محمد رضا زهیری، حمید رضایی آذریانی، پویا حسابی، سینا تقوی، مهیار تقی زاده، سینا تقوی، ستاره هادیزاده رییسی، شبنم رضاوند، هستی عبداللهی و منشی جلسه : مریم افتخار، ادمین ها: رضا عباسی زمان آبادی، آرشا کچوئیان، آذر ارحمی، سمانه بیرجندی و صدابرداران: آذر ارحمی و کریم ناصری، جلسه را در ساعت 15: 19 به وقت اروپای مرکزی خاتمه دادند.
گزارش جلسه ی سخنرانی کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان اکتبر2021
ستاره دژم
در روز پنجشنبه مورخ 14 اکتبردر ساعت 18:00 بوقت اروپای مرکزی جلسه کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان با حضور مسئول و اعضای کمیته، سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان برگزار گردید. درابتدا مسئول جلسه خانم سمانه بیرجندی ضمن خوش آمد گویی و خیرمقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان جلسه را آغاز نمودند.
بخش 1: خانم رزا جهان بین سخنرانی خود را با گزارش و تحلیل نقض حقوق هنر و هنرمندان در ایران در شهریورماه ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: روزنامه کیهان در یادداشتی نوشت: مسئله ای که در سالهای اخیر در تئاتر ما جریان یافته، سودجویی با استفاده از سلبریتیهاست. بارها اتفاق افتاده که نمایشی به رغم فقدان ارزش دراماتیک وهنری، اما صرفا به خاطر حضور سلبریتیها بلیتی به قیمت چند صد هزار تومان داشته است. متأسفانه با اینکه تئاتر به منزله هنری فاخر و اندیشمند شناخته میشود؛ اما آنچه این روزها و در بیشتر موارد در تالارهای نمایشی ما روی صحنه میرود، همه چیز دارد به جز هنر و اندیشه! بدحجابی و رعایت نکردن موازین شرعی، استفاده از کلمات و اشارات غیراخلاقی، توهین به ارزشها و آرمانهای ملی و مذهبی و… محورهای اصلی بیشتر نمایشهایی است که در تئاتر حرفهای ما اجرا میشوند. خبر: خانم منیژه حکمت کارگردان مطرح سینمای ایران از توقیف فیلم جدید خود خبر داد و اعلام کرد که سانسور را نمی پذیرم و خبر توقیف فیلم جدیدم را اعلام می کنم. سوالهایی درباره منطق سریال زخم کاری و ارتباط میان شخصیتها وجود دارد که عوامل سریال مقصر این انتقادات را سانسور میدانند. آنها میگویند سانسورهای زیاد باعث شده قصه و روابط به درستی شکل نگیرند و برای مردم چنین سوالاتی پیش بیاید.عوامل این سریال در پاسخ به اینکه شخصیت مالک چهطور با کیمیا اینقدر صمیمی شد میگویند سکانسی وجود داشت که کل رابطه این دو را میساخت اما سانسورها باعث شد تا این سؤالها و ابهامات برای مردم ایجاد شود. خبر: ساترا به برنامه «شب آهنگی» اعلام کرده تا تمام تصاویر مربوط به اجرای موسیقی یاسمین نجم الدین را حذف کند. بیژن بیرنگ تهیه کننده سریالهای پرمخاطب تلویزیون ایران در دهه ۷۰ خورشیدی، در گفتوگو با روزنامه «فرهیختگان» گفت مسوولان ایرانی، زنِ توسریخور را بیشتر دوست داشتند و به تهیه کنندهها گفته بودند: «زنها را پررو کردهاید» او گفت این مساله را طوری بیان کرده بودند که گویی هرکدام از آثاری که ساخته شده، جرم بودهاند. «بیژن بیرنگ»، تهیه کننده با سابقه تلویزیون ایران که آثار پرمخاطبی همچون سریالهای «خانه سبز» و «همسران» را در کارنامهاش دارد، در پاسخ به این سوال روزنامه «فرهیختگان» که چرا دیگر کارهایی به آن سبک و جهانبینی در تلویزیون ایران دیده نمیشود، گفت: «به هرحال، دوره ما گذشته است. آن حرفها شاید حرف مردم باشند اما عدهای هستند که دلشان نمیخواهد چنین چیزهایی گفته شود؛ مثلا ما در کارهای خود همیشه برای زن ارزش قائل بودیم و زنهای [فیلمهای] ما آدمهای باشعوری بودند. اما امروز دوست ندارند زنها را با شعور نشان دهیم و نمونهاش هم کارهایی است که امروز میبینید و در آنها اکثر زنها یا بد و بدجنس هستند یا شعو ندارند و یا خاله زنک نشان داده میشوند. دیگر بین آنها مثلا دریا را پیدا نمیکنید؛ دختری ۱۵ ساله که میتواند یک روستا را بچرخاند یا عاطفه در خانه سبز و مهین در همسران که میتوانند با مردشان دیالوگ برقرار کنند.» خبر: وزارت آموزش و پرورش در کتاب «مطالعات اجتماعی» پایه نهم ادعای «برتری» جمهوری اسلامی ایران در درمان کرونا را مطرح کرده است. آمار جانباختگان کرونا در موج پنجم و ششم هر روز رکورد میشکند و سیر صعودی ابتلا به بیماری و کمبود تخت بیمارستانی کار را به جایی رسانده است که برخی بیماران در حیاط بیمارستانها و روی زمین بستری میشوند. از سوی دیگر، کمبود دارو و روند کند واکسیناسیون مردم را به بازار سیاه دارو روانه کرده است. مقامهای بهداشتی و دولتی نتوانستهاند به هیچیک از وعدههای خود عمل کنند و در حالی که اعلام شده ایران یکی از ۱۰ کشو اول جهان از نظر میزان ابتلا به کرونا است، آموزش وپرورش ایران ادعا کرده جمهوری اسلامی «یکی از کشورهای برتر» در درمان کرونا بوده است و البته ما تعداد زیادی از هنرمندانمان را به علت ابتلا به ویروس کرونا و ناتوانی در تکمیل دوران درمان از دست دادیم.
بخش 2: خانم سارا فلاح با موضوع بررسی قانون الحاق ایران به کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سخنرانی کردند: میراث فرهنگ هر کشور، یکی از اساسیترین ارکان تحکیم هویت، ایجاد خلاقیت و خودباوری ملی است. پژوهش در زمینههای مختلف آن موجب روشن شدن ابهامات تاریخی، شناخت ارزشهای حاصل از حیات طولانی جامعه و تسری ارزشهای اصیل نهفته در میراث فرهنگی، به حیات امروزین جامعه میشود و بالقوه قادر به تعیین مرزهای فرهنگی جوامع بشری بوده و حداقل یکی از عوامل اصلی بازشناسی ملتها و کشورها از یکدیگر است. هنر و فرهنگ ایرانی به دلیل ویژگیهای خاص آن و موقعیت ژئوپلتیک کشور، همواره در هنر و فرهنگ جهان معاصر خود تأثیری شایسته و به سزا داشته است که امروزه میتواند ازجمله زمینههای مساعد همکاریهای بینالمللی باشد. هزاران محوطه باستانشناسی به جا مانده از دورههای مختلف پیش از تاریخ و تاریخی، دهها شهر زنده و فعال که دارای هسته مرکزی یا بافت تاریخی ارزشمند میباشند، هزاران بنا و مجموعه تاریخی واجد ارزشهای نفیس فرهنگی ـ تاریخی و صدها هزار قطعه اثر منقول تاریخی موجود در موزهها، هنرهای اصیل سنتی با ریشههای چند صد ساله در تاریخ و فرهنگ این ملت و جامعه ای با آداب و سنن منحصر به فرد ، یادگارهای گرانقدر تمدن و فرهنگ غنی، اصیل و بینظیر ایران است. سرمایه عظیم معنوی و فرهنگی ناشی از این تاریخ و تمدن بینظیر که ممالکت مختلف از آن الهام گرفتهاند، توجهی جدی، درخور، عمیق و همهجانبه را میطلبد. اهمیت فوقالعاده توجه به پژوهش. حفاظت، احیاء و معرفی میراث فرهنگی در تبیین، تحکیم و اقتدار فرهنگ خودی، با توجه به گستردگی و تنوع کیفی و کمی موضوعات، به نحوی است که پرداختن دقیق و درخور را از عهده دستگاههای اجرایی مکلف، خارج ساخته و آن را وظیفهای ملی و همگانی جلوه میدهد. مصوب 1353.10.8ماده واحده کنوانسیون حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان که در تاریخ 16 نوامبر1972(25 آبان 1351) به تصویب هفدهمین اجلاسیهکنفرانس عمومی یونسکو رسیده است. مشتمل بر یک مقدمه و سی و هشت ماده تصویب و اجازه تسلیم اسناد الحاق آن داده میشود. قانون فوق مشتمل بر یک ماده و متن کنوانسیون ضمیمه پس از تصویب مجلس سنا در جلسه روز دوشنبه 1353.8.27، در جلسه روز یکشنبه هشتم دی ماه یک هزار و سیصد و پنجاه و سه شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. کنوانسیون برای حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان کنفرانس عمومی سازمان ترتیبی، علمی و فرهنگی ملل متحد منعقد در پاریس ضمن هفدهمین اجلاسیه خود مورخ 17 اکتبر تا 21 نوامبر 1972، با درنظر گرفتن این که میراث فرهنگی و میراث طبیعی، نه تنها بر اثر عوامل عادی، تخریب بلکه به علت تحول زندگی اجتماعی و اقتصادی که با پدیدههای زیان بار و مخرب وخامت آن تشدید میگردد، بیش از پیش در معرض تهدید قرار میگیرند. با توجه به این که ویرانی یا انهدام هر قسمت از میراث فرهنگی و طبیعی موجب فقر شدید میراث همه ملل جهان میگردد. با توجه به این که حمایت از این میراث در سطح ملی غالباً به خاطر کثرت وسایل مورد نیاز و کمبود منابع اقتصادی، علمی و فنی کشوری که اموال موردحمایت در قلمرو آن واقع است کافی نیست، با یادآوری این که در اساسنامه سازمان پیشبینی شده، که این سازمان، با مراقبت در حفظ و حمایت میراث جهانی و توصیه کنوانسیونهای بینالمللی لازم به ملل ذینفع، به پاسداری پیشبرد و اشاعه دانش کمک خواهد کرد، با توجه به این که کنوانسیونها، توصیهنامهها و قطعنامههای بینالمللی موجود درباره اموال فرهنگی و طبیعی نمایشگر اهمیتی است که حفظ ایناموال منحصر به فرد و جایگزینناپذیر، به هر ملتی که متعلق باشد، برای کلیه ملل جهان در بر دارد. با توجه به این که برخی از میراث فرهنگی و طبیعی دارای مزایای استثنایی هستند که باید به عنوان میراث جهانی بشریت حفظ گردند، با توجه به این که در مقابل وسعت و وخامت خطرات جدیدی که این اموال را تهدید میکند، لازم است که جامعه بینالمللی با بذل کمک جمعی، که جای اقدامات دولت مربوط را نمیگیرد، لیکن کمک مؤثری برای آن به شمار میرود، در امر حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی دارای ارزش جهانیاستثنایی، شرکت جوید، با توجه به این که برای نیل به این مقصود ضرورت دارد مقررات تازهای به صورت کنوانسیون، که متضمن روش مؤثری جهت حمایت جمعی میراث فرهنگی و طبیعی دارای ارزش جهانی استثنایی باشد، به نحو دایم و بر طبق روشهای علمی و جدید وضع گردد، کنفرانس عمومی پس از این که طی شانزدهمین اجلاسیه خود تصمیم گرفت که این امر، موضوع یک کنوانسیون بینالمللی واقع شود، در تاریخ 16 نوامبر 1972 کنوانسیون حاضر را مورد تصویب قرارداد. تعاریف میراث فرهنگی و طبیعی ماده 1 – به لحاظ کنوانسیون حاضر، آنچه ذیلاً ذکر میگردد به عنوان “میراث فرهنگی” تلقی میشود: – آثار: آثار معماری، مجسمهسازی یا نقاشی در بناها، عوامل و بناهایی که جنبه باستانی دارند، کتیبهها، غارها و مجموع عواملی که از نظر تاریخی، هنری و علمی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند، – مجموعهها: مجموعه بناهای مجزا یا مجتمع که از نظر معماری، منحصر به فرد بودن، یا بستگی و موقع آنها در یک نظر منظره طبیعی، به لحاظ تاریخی هنری و علمی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند، – محوطهها: آثار انسان یا آثاری که توأماً به وسیله انسان و طبیعت ایجاد شده است و نیز مناطق شامل محوطههای باستانی که به لحاظ تاریخی، زیباییشناسی، نژادشناسی یا مردمشناسی ایران دارای ارزش جهانی استثنایی هستند. ماده 2 – به لحاظ کنوانسیون حاضر، آنچه ذیلاً ذکر میگردد “میراث طبیعی” به شمار میرود: – آثار طبیعی متشکل از ترکیبات فیزیکی و زیستشناسی یا مجموعهای از این نوع ترکیبات که از نظر زیباییشناسی یا علمی حائز ارزش جهانیاستثنایی هستند، – ترکیبات ارضی و جغرافیایی طبیعی و مناطق کاملاً مشخص که زیستگاه حیوانات و منطقه رشد گیاهان مورد تهدید بوده، از نظر علمی و حفاظتحائز ارزش جهانی استثنایی هستند، – محوطهای طبیعی یا مناطق طبیعی که دقیقاً مشخص شده و به لحاظ علمی، حفاظت یا زیبایی طبیعی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند. ماده 4 – هر یک از دولتهای عضو کنوانسیون حاضر، میپذیرد که تعهد تشخیص، حمایت، حفاظت و شناساندن میراث فرهنگی واقع در قلمرو خود، مذکور در مواد 1 و 2 و انتقال آن به نسلهای آینده در وهله اول وظیفه همان دولت است و برای نیل به این هدف دولت مذکور با توسل به حداکثر امکانات موجود خود و نیز در صورت اقتضا از طریق جلب مساعدت و همکاریهای بینالمللی، به ویژه کمکهای مالی، هنری، علمی و فنی، بذل مساعیخواهد کرد. 3– هر یک از دولتهای عضو کنوانسیون حاضر، متعهد میشوند که آگاهانه از هر گونه اقدامی که ممکن است مستقیماً یا غیر مستقیم به میراث فرهنگی و طبیعی مذکور در مواد 1 و 2 واقع در قلمرو سایر دولتهای متعاهد این کنوانسیون لطمه زند، خودداری کند. ماده 13 – 1 – کمیته میراث جهانی درخواستهای کمکهای بینالمللی را که به وسیله دولتهای متعاهد کنوانسیون حاضر درباره قسمتی از میراث فرهنگیو طبیعی واقع در قلمرو آنها تنظیم شده و در فهرستهای مندرج در بندهای 2 و 4 ماده 11 منظور گردیده یا در خور گنجانیدن است حمایت، حفاظت،شناساندن یا احیای این اموال باشد. با وجود این کنوانسیون که برخی از دولتمردان مسئول چون جناب لاریجانی که در این باره سخنرانی نیز کردند یک به یک تمام آثار فرهنگی و میراث تاریخی این کشور در حال تخریب است. مانند تخریب «خانه قدیمی نادر» و مسجد تاریخی «نجم آباد» ودره زرشک، تپه هگمتانه، باغ گلستان و الوند کوه که تنها بخشی کوچک از آسیبهای وارده به پیکره میراث فرهنگی است. از این قبیل اتفاقها کم بر سر منابع طبیعی ایران نیامده است اما هنوز امید بر این است که در حفظ و نگهداری این میراث تلاش بیشتری شود.
بخش 3: معرفی فیلم : فیلم شیطان وجود ندارد از ساخته های توقیف شده ی محمد رسول اف اکران شد: فیلم “شیطان وجود ندارد”، که برای پرهیز از سانسور به طور مخفیانه فیلمبرداری شد، روایاتی با موضوع آزادی زیر فشار جبر را بازگو می کند و به مجازات اعدام در ایران می پردازد. آقای رسولاف تابستان پیش به اتهام “فعالیت علیه نظام و امنیت ملی” از سوی دادگاه انقلاب به یک سال حبس و دو سال ممنوعیت خروج از کشور و منع شرکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محکوم شده بود.
بخش 4: بحث آزاد با بررسی فیلم و مقایسه آن با حق حیات برای همه از اهداف سند 2030 یونسکو: شیطان وجود ندارد There Is No Evil در ۳۰ دقیقهی ابتدایی خود تلاش میکند پیام فیلم را به مخاطب رسانده و در دو ساعت بعدی فیلم مخاطب را در جهتی حیرتآور هدایت میکند. فیلم بینظیر کارگردان ایرانی محمد رسولاف، چهار داستان دربارهی مردان ارتشی را روایت میکند که ماموریت انجام اعدام به آنها محول شده است. در عین حالی که این شخصیتها درگیر گزینههای پیش روی خود هستند، با فروپاشی خود مبارزه میکنند و اثر ماموریتشان را بر روی افراد نزدیک به خود میبینند. شیطان وجود ندارد به خاطر پارادوکس شخصیتهایش، ماجرایی بسیار جذاب را روایت میکند. اوضاع برای هیچ کدام از شخصیتهای فیلم به سادگی نمیگذرد. وقتی که سرانجام تمام راهحلهای پیش رو یک فرد به نقطهای میرسند که دیگر بازگشتی وجود ندارد، طبعا ارزشهای اخلاقی به وضوح برای افراد قابل تشخیص نیستند. چهار داستان شیطان وجود ندارد در مورد مردان و زنانی متفاوت صحبت میکند که به خاطر شرایط کاریشان در موقعیتهایی سخت قرار گرفتهاند. با اینکه بعضی از آنها حاضر به انجام این کار میشوند و بعضی قبول نمیکنند، اما همهی آنها درگیر این شک و تردید هستند. شیطان وجود ندارد فیلمی است که از مخاطب میخواهد خودش را در شرایط شخصیتهای فیلم گذاشته و با خود فکر کند که در شرایط مشابه، خودش چه تصمیمی میگرفت. فیلم بعد از یک شروع آرام به یک فیلم مهیج تغییر شکل داده و با چرخشی ناگهانی حال و هوایی عاشقانه پیدا میکند و در نهایت به یک درام خانوادگی تبدیل میشود و تمام اجزا را برای پایان باز فیلم در کنار هم میچیند. در کل رسولاف نوعی عدم اطمینان را در لابهلای فیلمش گنجانده است، و درهر قسمت زاویهی نگاه جدیدی نسبت به مشکل مشترک شخصیتهای فیلم را برای مخاطب رو میکند. نوع روایتگویی فیلم، انرژی «داستان عامهپسند» را با بازیگوشی ساختارمند کارهای جعفر پناهی ترکیب میکند و در نهایت سبک روایتگویی را خلق کرده است که مختص به خود فیلم است. شیطان وجود ندارد کاری به ماهیت مراحل قضایی اعدام ندارد، بلکه رسولاف بیشتر بر روی تاثیر روانی این کار پرداخته و بر روی تاثیر موجی نهادینه شدن اعدام بر روی نسلهای مختلف جامعه تمرکز کرده است. رسولاف پیش از این نیز بر روی موضوعاتی جنجالی و حساس دست گذاشته بود، از «دستنوشتهها نمیسوزند» گرفته تا «لرد»، که هر دوی آنها دربارهی مردانی بودند که فشارهای نیروهای امنیتی و حکومت را تحمل میکردند. اما این بار رسولاف تمرکز فیلم را به قابی عریضتر معطوف کرده است، قابی که با جلو رفتن فیلم گستردهتر میشود. رسولاف در فیلمش بار مسئولیتهای شخصی و حرفهای افراد را در شرایط مختلف به دقت بررسی کرده است. رسولاف در این فیلم روند غمگین و اضطرابآوری که معمولا سبک ثابت آثارش است را با روندی جدید جایگزین کرده است، روندی که در هر بخش فیلم نسبت به بخش قبلی بیشتر دیده میشود (شیطان وجود ندارد، او گفت: “ تو میتوانی”، تولد و مرا ببوس). با این وجود شیطان وجود ندارد با همان روند آرام معمول کارهای رسولاف شروع میشود و داستان حشمت (احسان میرحسینی) چهل و خردهای ساله را بازگو میکند. حشمت مرد گرم اهل خانوادهای است که قبل از اینکه به سرکار برود، کارهای معمول زندگیاش را انجام میدهد. با همسرش دربارهی رفتن به بانک بحث میکند، با دختر نوجوانش به خرید میرود و از مادرزن بیمارش مراقبت میکند. سکانسی که حشمت پس از یک روز عادی، به سر کارش میرود، گره داستانی را در دل داستان میکارد که در ادامه به آن بیشتر پرداخته میشود. با این حال بخش بعدی فیلم داستانی کاملا متفاوت را به تصویر کشیده است. پویا (کاوه آهنگر) مرد ارتشی جوانی است که نفر بعدی در صف اجراکنندگان حکم اعدام است. پویا با همرزمانش در مورد اینکه آیا میتواند از پس این کار بربیاید یا نه صحبت میکند. در حالی که به او میگویند خودش را جمع کرده و این کار را انجام دهد، او آخرین تلاشهایش را میکند تا هر جور که شده از زیر این کار شانه خالی کند. اما دقیقا همین جاست که داستان با یک گره داستانی جدید هیجانانگیز، مخاطبی که تا به این جای کار فکر کرده بود روند فیلم را به طور کامل متوجه شده بود را شوکه میکند. رسولاف یک قدم جلوتر از مخاطب است. یکی از دوستان پویا به او میگوید: ” قانون قانون است “، اما هیچگاه دستورالعملهای زندگی به این وضوح نیستند. پس از اینکه داستان فیلم به یک داستان عاشقانه تبدیل میشود، مرحلهی جدیدی از ابهام به ماجراهای فیلم اضافه میشود. فیلم نشان میدهد هر راه فراری در نهایت به خطرهای بیشتری منجر میشود. فیلمبردار اشکان آشتیانی داستان شیطان وجود ندارد را به کمک کلوزآپها و برداشتهای طولانی روایت میکند و تصویر زمینهی شهرها وحومهی شهرها نیز نقش مهمی در روایت داستان دارند. در روایتگویی رسولاف نوعی صمیمیت به چشم میخورد که به صحنههایی شاعرانه منجر میشوند، این صحنهها بخشی از شخصیتهای فیلم را به مخاطب نشان میدهند که وصف آن با کلمات به هیچ وجه ممکن نیست. شیطان وجود ندارد موفق شد خرس طلای هفتادمین جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین را از آن خود کند. این مطلب برگرفته از نوشتهی اریک کوهن است.
در پایان جلسه خانم سمانه بیرجندی مسئول جلسه ضمن تشکر از مهمانان و اعضای کمیته و منشی جلسه خانم ستاره دژم و ادمین ها: آقای مهدی گلسفیدی و خانم رزا جهان بین، منشی جلسه: خانم ستاره دژم و همچنین مسئولین ضبط صدا و تدوین: آقای مصطفی منیری و خانم سمانه بیرجندی ختم جلسه را در ساعت 21:50 به وقت اروپای مرکزی اعلام کردند.
گزارش جلسه کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران اکتبر ۲۰۲۱
محمد حسن حسن زاده مهرآبادی
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق ورزش و ورزشکاران در روز شنبه ۱۶ اکتبر ۲۰۲۱، مصادف با ۲۴ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاقِ زووم، کانال یوتیوب و اپلیکیشن کانون با جمعی از فعالان حقوق بشر، ورزشکاران و مهمانان دیگر برگزار گردید. نخست مسئول جلسه خانم پریچهر سهرابی ضمن خوش آمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: جناب مهدی کریمی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق ورزش و ورزشکاران در شهریور ماه ۱۴۰۰ را برعهده داشتند: خبر: تمرینات مختلط دو و میدانی در طرقبه خبر ساز شد. اخذ تعهد از دو مربی طرقبه شاندیز به دلیل تمرین مختلط. رئیس اداره ورزش و جوانان طرقبه شاندیز از گرفتن تعهد از دو مربی این شهر به دلیل تمرین مختلط خبر داد. امیر رضا زارعی بازداشت رئیس هیئت دوومیدانی طرقبه شاندیز را رد کرد ومدعی شد که چنین خبری “ اصلا صحت ندارد”. وی افزود: هماهنگی مقام قضایی یکی دو نفر از مربیانی که تمرینات داشتهاند خواسته شدند و تعهداتی که باید از آنها اخذشده و این موضوع فردا در دستور کارداریم که با هماهنگی مقام قضایی انجام شود.خبر: فیفا در انتظار تایید و امضای شورای نگهبان جمهوری اسلامی. با وجود گذشت حدود ۹ ماه از تصویب اساسنامه و ۶ ماه از انتخابات فدراسیون فوتبال، هنوز اختلافهای فیفا و دولت ایران مرتفع نشده است و ظاهرا در آخرین گام، باید غیرانتفاعی و غیردولتی بودن این فدراسیون به تصویب نمایندگان مجلس و شورای نگهبان برسد که تاکنون این اتفاق رخ نداده است. این مقدمهای است که خبرگزاری «تابناک» از چالش جدید فدراسیون فوتبال ایران با فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) روایت میکند. با وجود تاییدیهای که سال ۱۳۹۹ فدراسیون جهانی فوتبال به اساسنامه مورد نظر فدراسیون فوتبال به اساسنامه فدراسیون فوتبال داد، مهمترین بند مورد نظر این فدراسیون بینالمللی، مبنی بر«غیردولتی» بودن آن هنوز رفع نشده است. جمهوری اسلامی، با سابقهای تاریک در زمینه پذیرفتن نهادهای غیردولتی و غیرانتفاعی، آیا فدراسیون فوتبال ایران را به عنوان نهادی با استقلال کامل قبول خواهد کرد. خبر: دوسال تبعید به احکام وحید افکاری برادر کشتی گیر اعدام شده اضافه شد. سعید افکاری در صفحه توییتر خود از اضافه شدن ۲ سال تبعید به احکام برادرش وحید افکاری خبر داد. وی در ادامه نوشت: در احکام قبلی برادرانم اعدام بود و زندان و شلاق، ولی تبعید نبود. گرفتن ۲۵ سال از زندگی برادرم وحید برایشان کافی نبود، دادگاه انقلاب شیراز ۲ سال تبعید هم به آن اضافه کرده. خبر: فیفا، اینفانتینو و زنان ایران؛ چالش بزرگ ابراهیم رئیسی با درهای ورزشگاهها«جیانی اینفانتینو»، رییس فدراسیون جهانی فوتبال در دیداری که با «شهابالدین عزیز خادم»، رییس فدراسیون جهانی فوتبال داشت، ابراز امیدواری کرد که دو مشکل مورد نظر این فدراسیون بینالمللی تا روز دیدار ایران و کرهجنوبی در تهران حل شوند. دو موضوع مورد نظر فیفا که میتوانند میزبانیهای ایران را تحت تاثیر قرار دهند، «کمک داور ویدیویی» (VAR) و همچنین «ورود زنان به ورزشگاه» هستند. اجرای دقیق هر دو این موارد از ید قدرت رییس فدراسیون فوتبال ایران خارج است و به نظر میرسد رییس فدراسیون جهانی فوتبال خواسته است به ایران پیام دهد که قطعا فیفا نه مواضع خود در قبال فوتبال ایران را فراموش کرده است و نه از آنها عقبنشینی خواهد کرد. شهریور ۱۳۹۸، جامعه ورزشی جهان روی دیگری از شخصیت و چهره فوتبال سیاستزده و آمیخته به تندرویهای مذهبی در ایران را شناخت. هجدهم شهریور آن سال، خبر درگذشت «سحر خدایاری» که با لقب «دختر آبی» شناخته میشود، جهانی شد.
بخش۲: بانو زهره حق با علی با موضوع بررسی کنوانسیون مربوط به حقوق معلولان و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی به سخنرانی پرداختند: طبق آمارهای جهانی حدود ۱۵ درصد از جمعیت جهان یعنی بیش از یک میلیارد نفر با نوعی از معلولیت زندگی میکنند. افراد دارای معلولیت، در حوزههای مختلف از جمله اجتماع، اقتصاد و آموزش امکان مشارکت کمتری دارند و در مقایسه با افراد بدون معلولیت با مشکلات اقتصادی بیشتری روبرو هستند. دلیل آن برخلاف تصورعموم، معلولیت به خودی خود نیست بلکه موانع خارجی و محدودیت های ساختاری برآمده از بیتوجهی جامعه به موضوع معلولیت است. در کشور ایران تحت اداره جمهوری اسلامی، محیطهای شهری، تحصیلی و کاری هم از نظر فیزیکی و هم از نظر فرهنگی برای افراد دارای معلولیت مناسبسازی نشدهاند و مانعی برای حضور کامل افراد دارای معلولیت در اجتماع، رشد و بهبود کیفیت زندگی آنها هستند. در ایران، افراد دارای معلولیت بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند. مطابق گزارش سازمان بهداشت جهانی، به طور متوسط هر صد ایرانی در مجموع ۹/۳ سال با نوعی از معلولیت زندگی میکنند. این رقم، درکشورهای توسعه یافته مانند آلمان ۶/۷، هلند ۶/۴، سوئد ۶/۵ و در کشورهای غیرتوسعه یافته مانند چاد ۱۳/۶، نیجریه ۱۳/۲ و زامبیا ۱۴/۲، است. در سال ۱۳۸۷ و در پی امضای کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت توسط ایران، اقدامهای دولتی بیشتری در حوزه قانونگذاری برای حل مشکلات افراد دارای معلولیت در کشور انجام شد، مانند: تدوین آییننامه، تصویب و ابلاغ قانون بازنشستگی معلولان و تصویب قانون جامع حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت. هرچند این اقدامها به دلیل تعدد مسایل افراد دارای معلولیت، تفاوت درجات معلولیت، تنوع گروههای دارای معلولیت، از جانبازان گرفته تا کهنسالان و کودکان، و عدم توجه کافی و رسیدگیهای لازم به این مسایل، هنوز نتوانسته تغییرات قابل توجهی در زندگی افراد دارای معلولیت ایجاد کند. اما همزمان، سازمانهای مردم نهاد و فعالان حوزه حقوق افراد دارای معلولیت، تلاشهای گستردهای برای بهبود زندگی این جامعه بزرگ انجام دادهاند. معاون توانبخشی سازمان بهزیستی کشور میگوید که مطابق جدیدترین آمار، دو درصد جامعه دارای معلولیت با درصد بالا هستند. آمار افراد دارای معلولیت معمولا از دو طریق در کشور گردآوری میشوند: یکی آمار سرشماریهای نفوس و مسکن که هر پنج سال به صورت کشوری انجام میشود و دیگری، آمار افراد دارای معلولیت ثبت شده در سازمان بهزیستی کشور. هر دو این آمار، میتواند خطای قابل ملاحظه داشته باشند. چون همه افراد دارای معلولیت در سازمان بهزیستی ثبت نمیشوند و در آنجا پرونده ندارند، بنابراین آمار بهزیستی همه افراد دارای معلولیت در کشور را شامل نمیشود و آمار دقیقی نیست. در مورد آمار سرشماریها نیز «برخی کارشناسان آماری معتقدند که آمار واقعی معلولیت بیشتر است، زیرا به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک، برخی خانوارها معلولیت را نوعی نقص برای کل خانواده میدانند و در نتیجه در پاسخ به پرسشهای آمارگیر حاضر نیستند اظهار کنند که یکی از اعضای خانواده آنها دچار معلولیت است.» از طرف دیگر به گزارش فعالان حوزه حقوق افراد دارای معلولیت و خبرگزاری ایسنا در سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، افراد دارای معلولیت شمارش نشدند و «ماموران سرشماری از ساکنان هیچ خانهای نپرسیدند که آیا معلولی در این خانه زندگی میکند یا نه». در حالی که در کنوانسیون اصول استاندارد درباره برابرسازی فرصتها برای معلولان آمده است که : دولتها باید در فواصل منظم آمار ویژه مربوط به هر جنس و سایر اطلاعات درباره شرایط زندگی معلولان گردآوری کنند. این گونه گردآوری اطلاعات میتواند همراه با آمارگیری ملی و بررسی های خانوار و با همکاری نزدیک، ازجمله، دانشگاهها، موسسات و سازمانهای پژوهشی معلولان انجام شود. گردآوری اطلاعات باید شامل سوالهایی درباره برنامهها و خدمات و استفاده از آنها باشد. 2ـ دولتها باید تاسیس بانک اطلاعات درباره معلولیت را، که شامل آماری درباره خدمات و برنامههای موجود و همچنین گروههای متفاوت معلولان خواهد بود، بررسی کنند. آنها باید به ضرورت حفظ حریم خصوصی اشخاص و حیثیت شخصی آنان توجه کنند. 3ـ دولتها باید اقدام به انجام برنامههای پژوهشی درباره مسائل اجتماعی، اقتصادی و مسائل مربوط به مشارکت معلولان که بر زندگی آنان و خانوادههایشان تاثیر میگذارند کرده و از این برنامهها حمایت کنند. چنین پژوهشی باید شامل مطالعاتی درباره دلایل، انواع و فراوانی معلولیتها، قابلیت دسترسی و کارایی برنامههای موجود و نیاز برای ایجاد و ارزیابی اقدامات خدماتی وحمایتی باشد. 4ـ دولتها باید با همکاری سازمانهای معلولان مجموعه واژگان و ضوابط برای انجام بررسیهای ملی، ایجاد و تصویب کنند. 5ـ دولتها باید در مشارکت معلولان در زمینه گردآوری اطلاعات و پژوهش همکاری کنند و برای انجام چنین پژوهشهایی باید به ویژه استخدام معلولان واجد شرایط را تشویق کنند. نه تنها این اقدامات انجام نمی شود بلکه اگر کاری هم انجام می گیرد از سوی خیرین و یا نیروهای مردمی خودجوش مانند کمپین 11 است. کمپین ۱۱ ایران، آمار افراد دارای معلولیت کشور را مبنای کار خود قرارداده است. این کمپین را جمعی از دوستداران حوزه فناوری و فعالیتهای اجتماعی راهاندازی کردهاند و با استناد به اینکه افراد دارای معلولیت،۱۱ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، آن را کمپین یازده ایران نامگذاری کردهاند. کمپین ۱۱ ایران، در تلاش است «فرهنگ تعامل با ۱۱ درصد جمعیت جامعه دارای معلولیت ایرانی را نهادینه کند تا آنها بیشتر در جامعه دیده شوند و فرصت ایفای نقش در جامعه بیابند.» این کمپین با عضوگیری، شهروندان را وارد این حرکت حمایتی میکند و تاکنون (از تیرماه ۱۳۹۰) حدود ۹۰ هزار عضو یا حامی جذب کرده است. کمپین ۱۱ ایران، یکی از فعالیتهای موسسه خیریه همگام است. حامی مالی اصلی این کمپین، شرکتی در حوزه فناوری اطلاعات است. با داشتن یک حامی مالی و درگیر کردن دیگر موسسات و شرکتها، سازمان دهندگان کمپین توانستهاند بخشی از هزینههای فعالیتهای خود را پوشش دهند که از جمله این فعالیتها برگزاری مسابقات ورزشی افراد دارای معلولیت بوده است. نکته مهم درباره برگزاری این مسابقات مشارکت، حمایت و همکاری مجموعههای مختلف است مانند چند شرکت تجاری، فدراسیون جانبازان و معلولین، هیات ورزشهای جانبازان و معلولین استان تهران و موسسه های نیکوکاری یا نهادهای مردم نهاد دیگر. اما مسایل مربوط به افراد دارای معلولیت تنها با تغییر نگاه و فرهنگ نسبت به معلولیت حل نمیشود. بهبود کیفیت زندگی افراد دارای معلولیت به ضمانتهای قانونی، حقوقی و فعالیتهایی مربوط به اقدامهای دولتی نیز وابسته است. برای فهم بهتر نیازهای افراد دارای معلولیت و قانع کردن ذینفعان برای تلاش بیشتر جهت بهبود کیفیت زندگی این جامعه بزرگ، باید تصویر دقیقتری از آمار، یعنی ترکیب جمعیتی، پراکندگی جغرافیایی و توزیع دلایل معلولیت و نوع معلولیت داشته باشیم. اما متاسفانه نه تنها در سر شماری اخیر در ایران معلولین سر شماری نشده اند بلکه در قانون اساسی نیز به عنوان افرد تشکیل دهنده جامعه نادیده گرفته شده اند. چرا که رسیدگی به وضعیت معلولان مستلزم تربیت نیروی کار متخصص و تاسیس مدارس و مراکز درمانی و مراکز ورزشی ویژه و تخصیص بودجه در شهر سازی برای تامین زیر ساختهای ویژه ی افراد معلول است و از آنجا که بودجه کشور به دست افراد نا کار آمد مدیریت می شود، بخش عمده بودجه یا فقط صرف تامین مالی حوزه های علمیه و تبلیغات دینی به منظور شستشوی مغزی افراد می گردد و یا به صدا و سیما برای مثبت و موجه نشان دادن دولت نالایق و سانسورعقاید مخالف میرسد و یا به کشورهای دشمن ملت ایران و دوستان رهبران منفور ملت ایران همچون لبنان و فلسطین فرستاده می شود تا در موقع لزوم به کمک ارعاب نظامی این کشورها ، حرکتهای خودجوش و انقلابی مخالفان نظام حاکم همچون قیام آبان 98 در نطفه خفه شود و صدای آزادی خواهی با گلوله مسکوت گردد. لذا مقوله معلولیت جزو مسائلی است که مسئولین نظام جمهوری اسلامی در ایران کاملا تعمدانه چشم خود را بر روی آن بسته اند و برنامه ای برای بهبود وضعیت زندگی این افراد ندارند. اما آیا قوانین در ایران به نفع معلولین است ؟ اصل دوم قانون اساسی بیان می کند که جمهوری اسلامی دولتی است : که از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری استفاده می کند در تلاش برای پیشبرد آنها است اما در زمینه امور معلولان حتی در مجلس مطرح شد که آزمایشات غربالگری بارداری که مانع از تولد نوزادان معلول می شود را ممنوع کنند که با واکنش شدید متخصصان علم پزشکی قرار گرفت و این طرح تا الان مسکوت مانده است. همچنین در قانون اساسی بند دوم اشاره شده به نفی هر گونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری باید از مسئولین بی کفایت جمهوری اسلامی پرسید آیا این ستمگری نیست که یک پیاده رو یا پل هوایی در شهر ها برای عبور معلولان مناسب سازی نشده است آیا ستمگری نیست که بدلیل معلولیت انسانهای بی گناه محکوم به خانه نشینی و دوری از جامعه آن هم فقط به دلیل نبود امکانات حمل و نقل مناسب شهری بشوند. اگر همین معلول در کنار خیابان دست فروشی کند تا تامین معاش کند با ضرب و شتم از کار او جلو گیری می شود ولی از طرف دیگر دولت حمایت قانونی جهت بیمه این افراد و یا تامین مالی آنها از منابع دولتی نمی کند. اصل سوم قانون اساسی می گوید : دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد: بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همه زمینههای با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانههای گروهی و وسایل دیگر. آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون. مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش. رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادی و معنوی این در حالی است که نه در سطح شهر معلولی می تواند تردد کند ، نه در صدا و سیما فرهنگ سازی برای تعامل اجتماعی درست با معلولین انجام می گیرد و نه حتی در آموزش و پرورش معلم های متخصص و مدارس ویژه به حد نیاز وجود دارد بنابراین آزادیهای اجتماعی و توزیع عادلانه امکانات برای معلولان امری است که برخلاف اصول قانون اساسی محقق نشده اند هر چند که در قانون اساسی از آوردن کلمه افراد دارای معلولیت در کنار اسم افراد معمولی خودداری شده و گویی اصلا قرار نیست قانون به آنها هم حق برابر با دیگران را بدهد. در حالی که هدف از نوشتن کنوانسیون حمایت از معلولان در مقدمه این کنوانسیون به این صورت بیان شده است که: سیاست کنونی رفتار با معلولان درجهان نتیجه پیشرفتها و تحولات 200 سال گذشته است که از جهات بسیاری شرایط کلی زندگی و سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دورههای مختلف را منعکس میکند اما در زمینه معلولیت شرایط ویژه بسیاری نیز وجود دارد که بر شرایط زندگی معلولان تاثیر گذاشته است. جهل، قصور، خرافات و ترس عوامل اجتماعی هستند که در سراسر تاریخ ، معلولان را منزوی کرده و پیشرفت آنان را به تاخیر انداخته است. برنامههای رفتار با معلولان در طول سالها از مراقبت ابتدایی در موسسات به آموزش و پرورش کودکان معلول و توانبخشی اشخاصی که در بزرگسالی معلول میشوند، پیشرفت کرده است. معلولان با کمک آموزش و پرورش و توانبخشی فعالتر، و نیروی پیشبرنده در پیشرفت بیشتر برنامههای رفتار با معلولان شدند. سازمانهای معلولان، خانوادههای آنان و سازمانهای طرفدار آنان که طرفدار ایجاد شرایط بهتر برای معلولان بودند، تشکیل شدند. پس از جنگ جهانی دوم مفاهیم همگرایی و عادیسازی مطرح شدند که نشانه آگاهی فزاینده نسبت به تواناییهای معلولان بود. اگرچه مقررات این کنوانسیون اجباری نیست، اما هنگامی که تعداد زیادی از کشورها به قصد احترام به قانونی در حقوق بین الملل آن را اجرا میکنند، میتوانند مقررات عرفی بینالمللی شوند. این مقررات متضمن تعهد نیرومند اخلاقی و سیاسی برای کشورهاست تا جهت یکسانسازی فرصتها برای معلولان اقدام کنند. این ها اصولی مهم برای مسئولیت، اقدام و همکاری، هستند و در آن ها به حوزههای دارای اهمیت تعیین کننده برای کیفیت زندگی و برای دستیابی به مشارکت و برابری کامل اشاره شده است. این مقررات سندی برای سیاستگذاران و اقدام برای معلولان و سازمانهای آنان ارائه میدهند. آنها مبنایی برای همکاری فنی و اقتصادی بین کشورها، سازمان ملل متحد و سایر سازمانهای بینالمللی به وجود میآورند. هدف این مقررات تضمین این امر است که دختران، پسران، زنان و مردان معلول، به عنوان اعضای جوامع خود بتوانند حقوق و تعهدات برابر با دیگران داشته باشند. به نقل از این کنوانسیون در تمامی جوامع دنیا هنوز موانعی مانع ازاعمال حقوق وآزادیهای معلولان میشود و مشارکت کامل آنان را در فعالیتهای جوامع خود دشوار میکند. انجام اقدامات مناسب برای حذف چنین موانعی از مسئولیتهای دولتهاست که متاسفانه دولت و مسئولین جمهوری اسلامی به تنها چیزی که نمی اندیشند مردم و مشکلات مردم است. به گفته این کنوانسیون معلولان و سازمانهای آنان باید نقشی فعال به عنوان شرکای دولت در این جریان ایفا کنند. طبق این کنوانسیون برابرسازی فرصتها برای معلولان کمکی ضروری در تلاش عمومی و جهانی برای بسیج منابع انسانی است. ممکن است لازم شود به گروههایی مانند زنان، کودکان، سالخوردگان، فقیران، کارگران مهاجر، اشخاص با ناتوانیهای دو یا چندجانبه ، مردم بومی و اقلیتهای قومی توجه ویژه معطوف گردد. اما همگی به خوبی می دانیم که به هیچ یک از گروههای اشاره شده در این کنوانسیون در ایران کمکهای دولتی در حد نیاز و کفایت نمی رسد و از این رو است که حتی داشتن یک ویلچر برای بسیاری از معلولان مناطق محروم کشور یک آرزو است . در بخشی از این کنوانسیون به بحث پیشگیری از معلولیت پرداخته شده است : واژه «پیشگیری» یعنی اقدام به منظور پیشگیری از ایجاد لطمات جسمی، فکری، روانی یا حسی (پیشگیری اولیه) یا به منظور پیشگیری از اینکه لطمات باعث محدودیت یا معلولیت دائمی در عملکرد فرد، (پیشگیری ثانویه) شوند. پیشگیری میتواند شامل انواع گوناگون اقدامات مانند مراقبت بهداشتی اولیه، مراقبت قبل و پس از تولد، آموزش در تغذیه، مصونسازی در برابر بیماریهای مسری، اقداماتی برای کنترل بیماریهای همهگیر، مقررات ایمنی، برنامهریزیهایی برای پیشگیری ازحوادث در محیطهای گوناگون، ازجمله اصلاح شرایط محلهای کار به منظور پیشگیری ازمعلولیتها و بیماریهای شغلی و پیشگیری از معلولیت ناشی از آلودگی محیط زیست یا مناقشات مسلحانه.در حالی که ما می دانیم که بیماری اوتیسم در ایران به شدت در حال پیشرفت است، هر چند دلایل بروز این بیماری همچنان در دست تحقیق است اما پزشکان آلودگی هوا در ایران، زندگی پر استرس، امواج پارازیتهای سپاه برای جلوگیری از دسترسی مردم به اینترنت و دسترسی به اخبار روز دنیا را از عوامل مهم موثر در بروز این بیماری می دانند. ازهمه بدتر تبدیل شدن کویرهای اطراف اصفهان در ایران به محل دفن زباله های اتمی حاصل از سوخت رآکتورهای روسیه عامل تولد نسلی معیوب در ایران است که مسئولین دروغگو و ضد مردمی ایران با ترور فعالان محیط زیست و سرکوب آنان سعی درمخفی کاری در این باره دارند. این در حالی است پیشرفته ترین کشورهای اروپایی از جمله آلمان هنوز راهی برای دفع این زباله های خطرناک نیافته اند. تولید خودروهای غیر استاندارد و مافیای خودرو در ایران سالانه بسیاری از افراد را به کام مرگ فرو می برد و یا افراد با معلولیت های جدی به جای می گذارد در حالی که قیمت خودرو معادل با یورو و دلار است و در آمد مردم به ریال و در مقابل کیفیت خودرو بسیار نازل و غیر استاندارد است. محیط کار در ایران نه تنها از قوانین استاندارد پیروی نمی کند بلکه همیشه حق با کارفرماست و قانون کار حمایتی از کارگران نمی کند و در بسیاری از کارگاهها به دلایل نبود بودجه ایمنی به درستی اجرا نمی شود و در صورت بروز معلولیت تقصیر را به گردن کارگر می اندازند تا از جریمه و پرداخت دیه به دلیل فوت یا نقص عضو کارگران فرار کنند. در حالی که اگر این مارگر اعتراض کند که شرایط برای کار استاندارد نیست او را اخراج می کنند و عمین عاملی است که در وضعیت بیکاری و تنگی معیشت در ایران بسیاری از کارگران در وضعیت غیر استاندارد در محیط های کاری مجبور به ادامه فعالیت هستند. در آخر باید اشاره ای کنیم به محتوای کلی این کنوانسیون که می پردازد به پیشگیری از معلولیت، توانبخشی، افزایش آگاهی، مراقیت های پزشکی، خدمات پشتیبانی دولتی، سهولت دسترسی به وسایل توانبخشی و امکانات شهری، آموزش و پرورش، اشتغال، تامین اجتماعی، زندگی خانوادگی، فرهنگ، تفریح و ورزش و در مقابل قوانین مصوب در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تنها جنبه نمایشی دارند وهیچ یک اجرایی نمیشوند که اگر اجرا می شدند وضعیت زندگی مردم چه سالم و چه معلول اینچنین اسف بار نبود: برای مثال : اصل 10 به فراهم آوردن امکانات ازدواج برای همه می پردازد. اصل 20 به برابری زن و مرد در بهره مندی از حقوق انسانی سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی می پردازد. اصل 28 به تامین شغل و ایجاد شرایط مساوی برای احراز شغل می پردازد. اصل 29 به برخورداری از تامین اجتماعی و بازنشستگی در زمان بیکاری و از کار افتادگی بی سرپرستی ودر راه ماندگی حوادث و سوانح می پردازد. اصل 30 به آموزش و پرورش رایگان تاپایان متوسطه می پرداز. اصل 31 به داشتن مسکن مناسب برای هر فرد می پردازد. و اصل 43 به تامین نیازهای اساسی مانند مسکن خوراک پوشاک بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و اکانات لازم برای تشکیل خانواده می پردازد و در قانون اساسی آمده است که این امکانات باید از محل درآمدهای عمومی تامین و به صورت عادلانه در میان مردم فارغ از قوم و قبیله و نژادشان توزیع گردد اما دریغ و صد افسوس که کشور به دست کسانی اداره می شود که حتی سواد کافی برای روخوانی از روی قانون اساسی را ندارند چه رسد به اجرای آن. تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل ( عمان سامانی )
بخش۳: آقای محمدرسول پور تندرست، با موضوع نا برابری جنسیتی در ورزش ایران در این جلسه شرکت نمودند: نابرابری جنسیتی بین زنان و مردان یکی از بارزترین نابرابری هایی است که درتمامی عرصه های زندگی بشر وجود داشته و این موضوع در ورزش، دو چندان تشدید شده و تأثیر نامطلوبی بر ورزش بانوان میگذارد. با نگاهی به تاریخچه ورزش در جهان، میتوان پی برد که ورزش در طول تاریخ همواره قلمرویی مردانه محسوب شده و استانداردها و ارزشهای آن، همگی بر اساس مردان شکل گرفته است. نابرابری جنسیتی، ریشه در یونان باستان دارد؛ یعنی جایی که در بیشتر شهرها، ورزش و تربیت بدنی به طورانحصاری در دست مردان بوده است. ورزش به وسیله مردان اختراع شده و برای آنها گسترش پیداکرده است و زنان همواره نقش بسیار حاشیه ای در دنیای ورزش داشته اند. اولین زن ورزشکار، سانیسکا، متعلق به سال 381 قبل از میلاد است که با وجود کسب مقام قهرمانی در زمان خود اجازه ورود به جشنواره، پان هلینگ را نیافت. زنان در این دوران و قرنها پس از آن، نسبت به میدانهای ورزشی به جای شرکت کننده، افرادی بیرونی و تماشاچی تلقی میشدند. در دوران اسپارتها، رقابت ورزشی به بخشی از تعلیمات زنان جوان وارد شد. از سال 1880 ، ورزش به سوی قانونمندی هدایت شد و از قرن 19 ، سازمان و نظم بیشتری گرفت. معیارها، رفتارها و ساختار قواعد حاکم بر ورزش، آینه ای تمام نما از رشد جامعه صنعتی بود. در واقع چیزی شبیه به روند عقلانیت و غلبه قوانین بر یک کارخانه، بر ورزش نیز حاکم شد. دهه اول قرن بیستم نقطه عطفی در توسعه ورزش زنان است، زیرا زنان از تماشاگران منفعل به بازیگران فعال تبدیل شدند و به ورزشهایی همچون تنیس، گلف و فوتبال پرداختند. تا قبل ازدهه 20 ، حضور زنان با پوشیدن دامن بلند، چکمه و لباس با یقه اسکی و بلند متداول بود؛ اما بین سالهای 1818 تا 1821 بود که اولین بار تماشاچیان شاهد حضور زنان با لباسهای کوتاه در بازی تنیس بودند. در دهه 60 ، جنبش فمینیستی با نام (آزادی زنان) سنتها و تفکر غالب بر ورزش مردانه را به چالش کشید. با وجود این، بهانه ضعف جسمی زنان، مانع ورود آنان به بسیاری از رشته های ورزشی بود. تصور بر این بود که زنان نمیتوانند بیش از 21 مایل بدوند و تا سال 1812 میلادی، اجازه ورود به مسابقات 1500 متر را نیافتند. در تاریخ مذکور، قانونی درکنگره ایالات متحده تصویب شد که همه نهادهای آموزشی و ورزشی ملزم به رعایت آن بودند. طبق این قانون، در ایالات متحده زنان نباید به دلیل جنسیت از شرکت در ورزش و کسب منافع حاصل از آن در فعالیتها یا برنامه های آموزشی که از جانب کمک مالی دولتمردان حمایت میشد، مورد تبعیض قرار گیرند. در سال 1818 به اتکای این قانون، سه زن برای دریافت تجهیزات بهتر ورزشی از دانشگاه و دانشکده مورد تفحص دفتر حقوق بشر قرار گرفتند. واما در ایران فعالیتهای کاملاً رسمی ورزش زنان از دهه 1320 شمسی با شرکت زنان در مسابقات دو و میدانی شروع شد و پس از آن با مسابقات بسکتبال و والیبال ادامه پیدا کرد. مسابقات تیمی زنان از دهه 30 کلید خورد و پس از آن ورزشهای رزمی مانند کاراته نیز وارد دنیای ورزش زنان شد. در دهه 40 باشگاههای ورزشی زنان راه اندازی شدند. اواخر دهه50 فعالیتهای ورزشی زنان به علت تحولات کشور قطع میشود،اما دهه 70 برای تاریخ ورزش زنان بسیار مهم است؛ چرا که امور ورزشی بعد از چند سال رخوت، شکلی رسمی به خود گرفت. گروههای ملی فوتبال، فوتسال، والیبال و بسکتبال تشکیل و همچنین رشته هایی به ورزش زنان اضافه شد. به طور مثال تکواندو در دهه 70 به صورت جدی فعالیت خود را شروع کرد؛ در دهه 80 بیشترشد و در دهه 90 به اوج خود رسید. امروزه در بیشتر جوامع، به خصوص جوامع غیر دینی یا لاییک، زنان دارای فرصتهایی برابر برای شرکت در فعالیتهای ورزشی هستند ولی متاسفانه در ایران، به دلایل مختلف، به ویژه شرایط فرهنگی، اجتماعی حاکم بر کشور، ورزشکاران زن از بسیاری از این فعالیت ها محروم بوده و با محدودیتهایی مواجهند. محدودیتهای ساختاری و مدیریتی، محدودیتهای مالی وامکاناتی و محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی، ازجمله این محرومیتها هستند.اشکال مختلف تبعیض در ورزش زنان در ایران از نابرابری دستمزدها، نابرابری امکانات در دسترس ورزشی برای ارتقای زنان ورزشکار، عدم پوشش رسانه ای ورزش بانوان، حضور کمترمسئولان زن در ارگانهای ورزشی، اختصاص درصد پایین بودجه ورزش به بانوان،از وجود قوانینی که به مردان خانواده ازجمله پدر و همسر این اجازه را میدهد که زنانشان را ازانجام فعالیتهای ورزشی با این توجیه که« ورزش متعلق به مردان است» حذف کنند. تا عدم اجازه به زنان برای حضور در بسیاری از رشته های ورزشی به بهانه مغایرت با موازین شرعی میباشند. در این میان، نقشهای جنسیتی تعریف شده در جامعه برای زنان نیز یکی از مواردی است که آنان را از حق برخورداری و مشارکت در امور ورزشی باز میدارد.نگاهی به مشارکت و حضور زنان در ورزش قهرمانی و همگانی بیانگر تبعیض آشکار در این مقوله است. به طوریکه که حضور و موفقیت زنان در رویدادهایی چون المپیک 2016 ریو و مسابقات آسیایی 2018 میلادی نشان میدهد که از مجموع 11554 ورزشکار 4700 ورزشکار زن حضور داشتند که 45 درصد کل ورزشکاران را شامل میشد. این قضیه در ایران شدت بیشتری داشت؛ 64 ورزشکار ایرانی در المپیک حضور داشتند که تنها 9 نفر آنان زن بودند که نمایانگر حضور بسیار کمتر زنان ایران نسبت به درصد حضور زنان در کل جهان بوده است و تنها 14 درصد ورزشکاران المپیکی ایران شامل ورزشکاران زن بوده اند. آمار و ارقام فوق نشان از تبعیض جنسیتی در ورزش جهان، به طورعام و ورزش ایران به طور خاص، دارد. این امر در عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایرانی ریشه دارد که شایسته توجه اساسی به منظور افزایش برابری در ورزش و کاهش شکاف جنسیتی میباشد که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به نظر میرسد عوامل مختلفی در زمینه نابرابری جنسیتی در ورزش دخیل هستند که مطالعه تک تک این موارد نیاز به بررسیهای بیشتری دارد. همانطور که در بیست سال گذشته، موقعیت زنان در نقشهای اجتماعی به سرعت تغییر یافته، تحقیقات زیادی هم درزمینه فعالیتهای ورزشی آنان در اوقات فراغت و عوامل بازدارنده این فعالیتها صورت گرفته است. نتایج این تحقیقات نشان میدهد که زنان به طور فزاینده ای به فعالیتهای ورزشی به منظور کسب سلامتی، اندامی متناسب و مشارکت اجرایی رو آورده اند؛ اما با وجود این سیر فزاینده، هنوز حضور زنان در ورزش کمرنگ است. شایان ذکر است که این خود معلول علل مختلفی است که از هر کشور به کشور دیگر متفاوت است. درمطالعه وضعیت ورزش کشور که در بخشی از آن نقش رسانه ها از استقبال بانوان از ورزش مورد بررسی قرار گرفته بود، نشان داد تبلیغاتی که در مورد آثار مفید ورزش کردن از طریق رسانه های جمعی شده است، هنوز نتوانسته اطمینان لازم را به بسیاری از خانواده ها در خصوص لزوم ورزش بانوان بدهند. در زمینه شناسایی عوامل بازدارنده مشارکت زنان در ورزش، تحقیقاتی در داخل و خارج کشور انجام گرفته که برخی ازآنها به شرح زیر است. تحقیقی در مورد فعالیتهای فیزیکی زنان شاغل در دانشگاه ، مشخص میکند که فعالیتهای ورزشی زنان شاغل با سطح تحصیلات و نوع شغل، ارتباط معنی دار آماری دارد، به طوریکه درصد فعال بودن زنان با تحصیلات دانشگاهی و همچنین زنان شاغل هیأت علمی بیشتر بود. نتایج تحقیق دیگری که در زمینه بررسی عوامل بازدارنده مشارکت فعالیتهای ورزشی دختران دانشجو انجام شد، نشان داد دانشجویانی که در فعالیتهای ورزشی شرکت نمیکنند، تأثیر عوامل بازدارنده، مثل وسیله نقلیه، روابط اجتماعی، ناآگاهی، مهارت و سلامت را بیش از دیگر عوامل میدانند. با توجه به نتایج تحقیقات متعدد، مشخص گردیده که گزینه ها و تجربیات ورزشی، تحت تأثیر تعاریف حاکم جنسیتی در ورزش هستند وهنگامی که نوبت به فعالیتهای جسمانی میرسد، این تعاریف بر تجربیات اولیه دوران کودکی تأثیر میگذارند. به علاوه پیغامهای عملکردی که پسران دریافت میکنند، با پیغامهایی که بسیاری از دختران درصحنه های داخل و خارج از خانه دریافت میکنند، تفاوت دارد. پسران معمولاً خود را بیشتر از دختران، مهارت یافته و از لحاظ جسمانی قویتر میبینند؛ حتی اگر اختلافات قابل اندازه گیری جنسیتی در سطوح مهارتی واقعی، کم باشد یا وجود نداشته باشد. وقتی از مهارت ورزشی صحبت میشود، پسران بیشتر از دختران فکرمیکنند که در واقع در این زمینه بهتر عمل میکنند؛ از این رو اعتماد به نفس و اشتیاق آنها به استفاده و آزمون بدنهایشان به شکل فعال و مشارکت اختیاری در فعالیتهای ورزشی تأثیر میگذارد و به طورکلی بسیاری از مردم، سطوح متفاوتی از مهارت ورزشی از دختران و پسران انتظار دارند. از سوی دیگر بسیاری از افراد بر موانع فیزیولوژیکی که به حکم طبیعت زن، در مشارکت فعال او تأثیر میگذارد، بیشتر از موانع فرهنگی تأکید میکنند؛. از جمله اینکه بسیاری از مسابقات ورزشی به سینه زن آسیب میرساند. استخوانهای زن برعکس مرد شکننده است و زنان از لحاظ بدنی موجوداتی آسیب پذیرند. درصورتیکه واقعیت غیر از این است. البته لازم به ذکر است مشارکت فشرده زن در ورزش به رشد عضلانی بدن می انجامد که این موضوع با چهره اجتماعی و دید سنتی از زن ناسازگار است. به این ترتیب با توجه به تحقیق انجام شده، این گونه میتوان نتیجه گرفت که اگرچه محدودیتهای فیزیولوژیکی برای زنان ورزشکار در برخی ورزشها وجود دارد، ولی بخش مهمی از نابرابریهای جنسیتی از سوی جامعه به آنها تحمیل میشود و تا زمانی که این نگاه تبعیض آمیز و نابرابر در سطح جامعه وجود دارد، تلاشهای ورزشکاران آنگونه که باید ثمربخش نخواهد بود. برای رفع این نابرابریهای جنسیتی، لزوم فرهنگسازی در جامعه بسیار ضروری به نظر میرسد. همانطور که برای تحصیلات زنان نیز درگذشته های نه چندان دور این نابرابری جنسیتی کاملاً ملموس و مشهود بود، ولی باگذشت زمان و شکل گیری فرهنگ جدید، جامعه به ضرورت تحصیل زنان پی برد و امروز میزان پذیرش بالای زنان در کنکور دانشگاهها، خود شاهد و دلیلی بر این تحول فرهنگی در کشور محسوب میشود. همانطور که نتایج این تحقیقات نیز نشان می دهد که ارزشها و هنجارهای جامعه، تأثیری بر زنان ورزشکار نداشت و با وجود همه این موانع عرفی و اجتماعی، به فعالیت خود ادامه میدهند. ولی نکته مهم و ابزار اثرگذار در فرهنگسازی، رسانه ها و به طور خاص در ایران صدا و سیما هستند که متأسفانه به جای فرهنگ سازی مثبت برای ورزش بانوان در جهت افزایش نابرابری جنسیتی زنان ورزشکار مؤثر هستند که امید می رود با پژوهش های بیشتر، تغییر جهت در برنامه های این رسانه یکسو به سود ورزش بانوان مؤثر واقع شود.بر اساس نتایج بعضی تحقیقات انجام شده، پیشنهاداتی به شرح زیر ارائه می گردد: انجام پژوهش بیشترومقایسه نابرابری جنسیتی در ورزشهای مشترک با مردان:بدیهی است به منظور کاهش شکاف جنسیتی در ورزش لازم است تمرکز اولیه به منظور از میان بردن شکاف در ورزشهای مشترک قرار گیرد تا از این طریق، کاهش نابرابریهای جنسیتی به سایر رشته های ورزشی تسری یابد. تأکید بر نقش آموزش و پرورش در کاهش شکاف جنسیتی: قدرمسلم در شکل دادن به باورهای مبتنی بر برابری جنسیتی و اینکه دختران و زنان نیز میتوانند همچون مردان با رعایت ارزشهای فرهنگی جامعه، در عرصه ورزش فعالیت کنند، یکی از وظایف ذاتی آموزش و پرورش میباشد که بایستی مورد توجه جدی متولیان ورزشی جامعه قرار گیرد. تشویق حامیان مالی به سرمایه گذاری در ورزش بانوان: نتایج تحقیق نشان دادند ورزش زنان از امکانات مالی اندکی برخوردار میباشد، بنابراین پیشنهاد میشود دراستای کاهش شکاف جنسیتی در ورزش سرمایه گذاری در ورزش بانوان مورد توجه جدی تری قرار گیرد. بهبود و اصلاح فرهنگ عمومی در خصوص پذیرش زنان در پستهای مدیریتی ادارات تربیت بدنی و فدراسیونهای ورزشی: یکی از مشکلات شکاف جنسیتی در ورزش، به نداشتن پست مدیریتی زنان در ورزش مرتبط است و ضروری است این امر به منظور کاهش شکاف جنسیتی و افزایش برابری در ورزش مورد توجه ویژه متولیان امر ورزش قرار گیرد. همچنین در این راستا لازم است ارتقای سطح آگاهی در مدیران ورزشی نسبت به توسعه ورزش بانوان نیز مد نظر قرار گیرد. ایجاد بستر و زمینه های مشارکت بانوان در ورزش از طریق رایزنی با مراجع دینی و نهادهای مذهبی در راستای کاهش محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی: از آنجا که جامعه ایران یک جامعه به شدت مذهبی می باشد، بدیهی است که در صورت همفکری با مراجع دینی میتوان بسیاری از محدودیتها و شکافهای جنسیتی در ورزشی را از میان برد، بنابراین پیشنهاد میشود همفکری با مراجع مربوطه این زمینه انجام شود. حمایت رسانه ها از ورزش زنان و و پوشش خبری ورزش بانوان : با توجه به این امر که اطلاع رسانی در این زمینه میتواند هم در جلب علاقه مندی سایر زنان به ورزش و هم ایجاد انگیزه در زنان ورزشکار نقش اساسی داشته باشد، پیشنهاد میشود پوشش خبری ورزش بانوان مورد توجه جدی و اساسی رسانه های کشور و در رأس آن صدا و سیما قرار گیرد. بدیهی است که رسانه میتواند علاوه بر تأثیرگذاری در ورزشکاران و جذب مخاطبین جدید، نقش بی بدیلی نیز در آموزش والدین و خانواده ها و تغییر نگرش آنها در جهت مشارکت فرزندان دختر در فعالیتهای ورزشی داشته باشد.
بخش۴: آقای مصطفی مصطفی نیا با موضوع فساد در فوتبال ایران سخنرانی کردند: فوتبال را میتوان پر طرفدارترین و محبوب ترین ورزش در بین ایرانیان دانست، هر چند به اعتقاد بسیاری، کشتی ورزش ملی ایران است اما هیجان، حاشیه و غیر قابل پیشبینی بودن فوتبال ، آن را به ورزش اول کشور تبدیل کرده است. همین امر سبب گردید تا توجه بسیاری از چهره های سیاسی و اقتصادی به نیت کسب ثروت و شهرت به فوتبال جلب شود و آن را به ورزشی شبه صنعتی تبدیل کند. درنتیجه پای انواع فساد و رانت را به فوتبال ایران باز شد بطوریکه با وجود تلاش های اهالی فوتبال شاهد افزایش روز افزون دامنه فساد در فوتبال هستیم. هر چند به دلیل حجم بالای ثروت و مخاطب زیاد در همه جای دنیا کم و بیش شاهد بروز فساد های مالی و اخلاقی در صنعت فوتبال بوده ایم اما وجود سیستم های نظارتی قوی و قوانین مربوط به مبارزه با پولشویی در سطح بین المللی سبب شده است که افراد سود جو به راحتی مجال سو استفاده پیدا نکنند بگونه ای که حتی وقتی فساد در بالاترین سطح مدیریتی فوتبال، فیفا، اتفاق افتاد بدون کوچکترین اغماضی عاملان آن مورد پیگرد قرار گرفتند. در واقع تلاش میشود از بروز فسادهای سیسنماتیک جلوگیری شود. موضوعی که گریبان فوتبال ایران را گرفته است و سبب شده تا فوتبال دوستان ایرانی در دهه های اخیر رنگ موفقیت های بین المللی را نبینند. جالب است بدانید از آخرین قهرمانی یک تیم ایرانی در آسیا 29 سال میگذرد و برای آخرین بار تیمی به اسم پاس تهران که به لطف بعضی ها دیگر نامی از آن باقی نمانده موفق به کسب عنوان قهرمانی در سال 1371 شده بود. آخرین قهرمانی تیم ملی فوتبال بزرگسالان ایران در سطح آسیا نیز به سال های قبل از انقلاب باز میگردد و نتیجه تلاش های فوتبالیست های ایرانی تنها به چند بار صعود به جام جهانی خلاصه شده است بدون اینکه حتی یک بار به مرحله حذفی راه پیدا کنند. هر چند در سال های اخیر باشگاه های پرسپولیس تهران و سپاهان و ذوب آهن اصفهان توانستند به فینال جام باشگاه های آسیا صعود کنند اما همچنان سال هاست حسرت قهرمانی به دل فوتبال دوستان ایرانی باقی مانده است. چیزی از ارزش های ما کم نشده است و انشاالله در سال های آینده جبران میشود جمله ایست آشنا برای فوتبال دوستان یا بهتر بگوییم ورزش دوستان ایرانی که سال هاست گوششان به آن عادت کرده است و بعد از هر ناکامی تنها پاسخی است که از مسولین امر شنیده میشود. شرکت تیم های ایرانی در مسابقات مختلف بدون تدارکات، امکانات و برنامه مناسب ومشخص مثل سریالی تکراریست که مخاطب هر بار انتظار پایانی یکسان از آن را دارد. آن چیزی که دیگر، به باور اهالی ورزش و فوتبال تبدیل شده، این است که، آنچه در شکل و نحوه اداره ، و به عنوان چشم اندازی برای شکوفایی آینده ورزش کشور روی آن حساب کرد. حالا دیگر همه میدانند که نظام کنونی اداره ورزش که مبتنی براراده دولتی است جایی برای نوآوری، استقلال و رشد باقی نگذاشته است. اتفاقی که برگرفته از سایر حوزه ها نیز هست. ورزش ایران و بخصوص فوتبال با متولیان دولتی، سال های سال است که به کشتی به گل نشسته ای میماند که اگر زور دولت برای به جلو کشاندن آن نباشد امکان سانتی متری حرکت نداشته و ندارد. اما چرا با توجه به مشخص بودن چهره فساد حاکم بر فوتبال ایران و تاثیر سو مدیریت حاکم بر فوتیال و نیز اهمیت این ورزش جذاب برای جامعه ایران و بخصوص جوان، هنوز هیچ کس قادر به حل این مشکلات اساسی نیست و هیچ نشانه ای هم از حل شدن آن دیده نمیشود. در ادامه تلاش میشود این موضوع از دو جنبه مدیران ناکارامد و فساد مالی اهالی فوتبال بررسی گردد. پر واضح است هر گاه از یک سیستم ناکارامد سخن می آید اولین علتی که بررسی آن لازم است نحوه مدیریت آن سیستم است. حضور مدیران غیر ورزشی ، سیاسی و غیر متخصص همواره علت اصلی ناکامی های ورزش ایران از سوی کارشناسان این حوزه عنوان شده است. اگر به روسای فدراسیون فوتبال در 30 سال گذشته نگاهی بی اندازیم در می یابیم حداقل 24 سال این فدارسیون در اختیار افرادی با سابقه کاملا امنیتی قرار گرفته که همین امنیتی بودن باعث بوجود آمدن حاشیه امن برای افراد در جهت انجام سواستفاده های مالی و یا در خوش بینانه ترین حالت اخذ تصمیمات اشتباه مدریتی بدون واهمه از تعقیب قضایی، حقوقی و مدیریتی دیده میشود به طوری که حتی بار ها در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و توسط کارشناسان ورزشی وحقوقی مختلف و حتی نمایندگان مجلس مورد بحث و نقد قرار گرفت. اما هیچ گاه به طور رسمی و در مراجع قضایی به تخلفات و علل آن رسیدگی نشده و به نظر میرسد که نخواهد شد و می توان به قاطعیت گفت که علت عدم رسیدگی جدی، امنیتی بودن یا به عبارت بهتر خودی بودن متخلفان بوده است وگرنه در طول سالیان گذشته شاهد به دادگاه کشیده شدن و حتی زندانی شدن چهره های مهم مدیریت فوتبال در سطح جهان بوده ایم. نام های بزرگی چون سپ بلاتر، اولی هوینس و میشل پلاتینی از جمله کسانی بودند که بخاطر تخلفات عمدتا مالی حکم محرومیت و یا زندان دریافت کرده اند. رئیس جدید فدراسیون فوتبال نیز بعد از حدود سه ماه از انتخاب پرحاشیه خود در یک برنامه تلویزیونی عملکرد خود را در این مدت ستود و گفت : حضور خدا را در این تصمیمات میبینم و تاریخ در این باره قضاوت خواهد کرد. تاریخ قطعاً در ماجرای بدهی فدراسیون فوتبال به شستا قضاوت خواهد کرد آن هم در شرایطی که رئیس جوان از ارتباطات و دوستیاش با مسئولان رده بالای این شرکت صحبت میکرد. تاریخ فراموش نمیکند که عزیزی خادم در این مدت دیدارهایی با مقامات سیاسی داشت اما ششدانگ ساختمان فدراسیون فوتبال به نام شستا خورد. بزرگنمایی کارهای کوچک و ابتدایی که باید هرمدیری آن را انجام دهد، دیگر موردی است که تاریخ در موردش قضاوت خواهد کرد. تهیه آمبولانس برای کمپ تیمهای ملی اتفاقی خوب و امری نیکو است، اما آنقدر بزرگ نیست که بخواهیم آن را جزو رزومه خودمان ثبت کنیم. اگر مدیران گذشته فدراسیون فوتبال به هر دلیلی نتوانستند حتی یک برانکارد تهیه کنند، قطعاً بیعرضه بودند و اگر عزیزی خادم بخواهد رویه همان مدیران را ادامه دهد پس چرا به فدراسیون فوتبال آمده است؟ او با حرفها، جملات و شعارهای قشنگ آمده که تغییرات ایجاد کند؛ تغییراتی بزرگ برای برونرفت فوتبال از وضعیت اسفبار کنونی. اگر قرار باشد مدیری چنین کارهای کوچکی را بزرگ جلوه دهد در همان تفکرات کوچک گرفتار خواهد شد. اینها بخشی از مواردی بوده که تا امروز که مدت زمان زیادی از ریاست عزیزی خادم نمیگذرد، رخ داده است. تاریخ قطعاً در مورد سه سال و 9 ماه آینده حضور عزیزی خادم، قضاوت خواهد کرد البته اگر رئیس جوان تا پایان این دوران در مسئولیتش باقی بماند. اما فساد مالی معضل دیگری است که سال هاست دامنگیر فوتبال ایران شده است که البته میتوان گفت که تا حدود زیادی ریشه در ضعف مدیریت دارد. دلالی، شرط بندی، رشوه، تبانی، اعمال نفوذ افراد خاص در جهت جابجایی بازیکنان، مربیان و مدیران و نیز هزینه های هنگفت دعا نویسی و رمالی تنها گوشه ایست از فساد های مالی و اخلاقی فوتبال ایران. بسیاری از چهره های سرشناس فوتبال ایران در خصوص فساد در فوتبال ، بارها سخن گفته اند و حتی افرادی چون رسول کربکندی و علی دایی به همین دلیل عطای فوتبال را به لقای آن بخشیدند. در سال های گذشته برنامه نود تنها تریبون فوتبال دوستان و علاقه مندان به فوتبال پاک، برای افشای گوشه ای از این فساد ها بود که در نهایت زمانی که پیگیری فساد های مربوط به قراردادهای انحصاری اسپانسریگ شرکت بنیان مبین در لیگ برتر، نشان داد که دامنه این فساد تا برخی از مراجع تقلید و آخوندهای حکومتی گسترده است، بجای رسیدگی به این فسادها نهایتا منجر به تعطیلی برنامه نود شد. اما شاید بتوان گفت جدی ترین موضع گیری فوتبالی ها به این فسادها توسط علی کریمی در برنامه نود و در حضور آقای ساکت انجام گرفته است، اما نکته جالب توجه این است که علیرغم تمام تلاش ها نه تنها امیدی به بهبود اوضاع نیست بلکه هر ساله شاهد افزایش حجم فساد های مالی هستیم. در چند روز گذشته نیز وحید صالحی یکی از داوران فوتبال ایران در مصاحبه ای ضمن اعلام خداحافظی از داوری می گوید : همانطور که دلال ها مربی وبازیکن جابجا میکنند، برای داوران هم ابلاغ می گیرند. وی افزود رییس کمیته داوران و هر کسی که تا الان سرپرست و یا رییس بوده استقلال کافی ندارد و مسولین فوتبال خیلی بهتر از من می دانند در این فوتبال چه خبر است. چه بسیار جوانان با استعدادی در کشور بودند که به علت عدم استطاعت مالی و ناتوانی در پرداخت مبالغ هنگفت به دلالان و مربیان بجای شکوفایی استعداشان در زمین فوتبال در گیر دستفروشی، افسردگی و یا اعتیاد شده اند و چه بسیاری افرادی که بدون استعداد و تنها با پرداخت رشوه در بهترین تیم های ایران صاحب جایگاه شدند. همچنین هر ساله به اذعان بسیاری از اهل قلم و فوتبالی ها تبانی های گستره و باور نکرده ای در لیگ یک فوتبال اتفاق می افتد و زحمات یک ساله برخی از تیم ها با پرداخت رشوه های چند میلیاردی از بین میرود. این فساد ها به قدری گسترده و علنی است که فیلم ها و گفتگوهای تلفنی بسیاری از آن در اختیار رسانه ها و حتی مقام های قضایی قرار گرفته است که متاسفانه برخورد مناسبی با خاطیان صورت نگرفته است. برخی در ماجرای فساد فوتبال پای دلالان را هم به میان میکشند و انگشت اتهام را به سمت آنها نشانه میروند اما سوال اینجاست تا زمانی که مدیر و مربی فاسد در فوتبال نباشد آیا دلالان میتوانند کاری از پیش ببرند؟ طبیعتا اگر یک مدیر جلوی شیوع فساد در باشگاهش را بگیرد و به مربی اجازه همکاری با دلالان را ندهد، هرگز شاهد حضور بازیکنان بیکیفیت خارجی و حتی ایرانی با مبالغ نجومی در تیمهای فوتبال نخواهیم بود. وقتی با اهالی فوتبال همکلام میشویم و درباره فساد حرف میزنیم اغلب آنها میگویند مدیر و مربی فاسد را به چشم دیدهاند. مربیانی که با دلالها همکاری میکنند و بازیکنان ضعیف را با قراردادهای بالا جذب میکنند تا جیب خودشان را هم پر کنند. در این میان مدیرانی هم هستند که با مربیان و دلالان همسو میشوند و درصدی هم برای خودشان درنظر میگیرند. هر سرمربی با دلالها همکاری نکند از چرخه مربیگری در فوتبال حذف میشود. این ادعای سهراب بختیاریزاده، بازیکن اسبق استقلال و تیم ملی، است که از سال 95 وارد عرصه مربیگری شد اما در همان سالهای اول سرمربیگریاش با پدیده دلالی و فساد در فوتبال روبهرو شده و چون تن به همکاری با آنها نداده، نتوانسته در فوتبال بماند. بختیاریزاده در افشاگریهایش از فساد در فوتبال به خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری برنا گفته است:«حضور مدیر و مربی دلال در فوتبال قابل کتمان نیست. اگر مدیر و مربی دلال نداشتیم که اوضاع اینطور نبود. متاسفانه هم درباره بازیکنان داخلی و هم خارجی این موضوع وجود دارد که دلالها به سراغ مدیران و مربیان میروند و به آنها پیشنهاد میدهند در ازای دریافت مبلغی آن بازیکن ضعیف را جذب کنند و به او بازی دهند. تا دلتان بخواهد در فوتبال از این مدل آدمها وجود دارد.» مدافع اسبق استقلال از تجربه خود در تقابل با مدیران دلال تعریف میکند:«حتی خود من هم درگیر این اتفاق بودم. وقتی در یکی از تیمهای جنوبی سرمربی بودم، مدیر باشگاه پیشنهاد داد 2 بازیکن، که اصلا فوتبالیست نبودند، را جذب کنم و به جای آنها اسم 2 نفر از بازیکنان تیم که برای رسیدن به آن جایگاه سختی کشیده بودند را خط بزنم. به من گفتند اگر این موضوع را قبول نکنم به تیمم پول و امکانات نمیدهند که همین اتفاق هم رخ داد. تا وقتی سرمربی آن تیم بودم حتی برای خرید توپ هم پول نداشتیم و اوضاعمان خیلی بد بود. با این حال هرگز پشیمان نیستم به آن پیشنهاد جواب منفی دادم. متاسفانه مدیران و مربیان فاسد در فوتبال ایران قدرت زیادی هم دارند و هر فردی که با آنها همکاری نکند از چرخه مربیگری در فوتبال حذف میشود. در این بین افراد زیادی هم هستند که چون نمیخواهند از فوتبال حذف شوند تن به هر کار کثیفی میدهند.» به نظر می رسد بهتر است در کنار اقدامات مثمرثمری که وزارت ورزش و جوانان برای مقابله با فساد در فوتبال باید در نظر بگیرد، مراجع قضایی هم باید وارد این بحث شوند تا هرچه سریعتر شاهد پاکسازی در فوتبال ایران باشیم.
بخش۵: آقای نریمان حسینی نژاد با موضوع تاثیر فقر بر زندگی ورزشکاران ایراد سخنرانی کردند: فقر یا تنگدستی در ایران با وجود منابع طبیعی و موقعیت راهبردی این کشوردرخاورمیانه، قابل توجه است. ایران کشوری است با داشتن هشت درصد منابع جهان ویک درصد جمعیت جهان اما اکثریت ایران امروز در وضعیت بحران اقتصادی و اجتماعی بهسر می برند. و شاید به جرات بتوان گفت که بیش از ۸۰ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر به سر میبرند و همینطور که همه در جریان هستیم جمهوری اسلامی ایران پیدرپی و پیوسته درحال تولید فقر و فقیر است و با توجه به آمارهای گوناگون همچون حقوق دریافتی وگرانیها بیش از نیمی از مردم ایران فقط برای زنده ماندن تلاش میکنند نه زندگی کردن وهمچنین در صد قابل توجهی دچار فقر مطلق وهمچنین زیر خط گرسنگی هستند. فقردر ایران، باعث شده است که دزدی از اموال همگانی و زیرساخت کشور افزایش یابد؛ مردم قامتشان زیر بار فقر و مشکلات خم شده است و زندگانی پر از پراز فشار و استرس مضاعف از بلایای طبیعی و غیرطبیعی تجربه میکنند. ومردم درمانده راهی بجز خودکشی وپایان دادن به زندگی خود پیش رو نمیبینند. اقتصاد ایران که در سالهای اخیر با مشکلات مزمن تورم، رکود و رشد منفی، بیکاری و فساد درگیر بوده است به دلیل سوء مدیریت وناکارآمدی حکومت بوده که به نارضایتی عمومی در حوزههای مختلف دامن زده و مقامات درپاسخ به این نارضایتیها، عمدتا از شیوههای قهرآمیز استفاده کرده است. گسترش روزافزون فقر یکی از معضلات مهم سالهای اخیر در ایران است و با شدت گرفتن مشکلات اقتصادی، سفره خانوادههای ایرانی بیش از پیش خالی شده است. اقشار مختلف درایران، ازجمله کارگران، بازنشستگان، معلمان و ورزشکاران مدتها است که با برگزاری تجمعهای متعدد نسبت به درآمدهای ناچیز، زندگی دشوار، وضعیت اشتغال، و اوضاع بدمعیشتی معترض اند و به سفرههایی مینگرند که هر روز کوچکتر میشود. بله متاسفانه فقردر ایران گریبان همه گروههای مردم را گرفته و ورزشکاران هم از این قاعده مستثنی نیستند واکثریت قریب به اتفاق آنها معتقدند که اگر غیر از ورزش، حرفه دیگری را بهعنوان شغل انتخاب کرده بود، درآمد بیشتر و زندگی مناسب تری داشتند.محسن محمد سیفی قهرمان ووشوی جهان در گفتگو با یک روزنامه عنوان کرده بود که تا کنون رقم قابل توجهی از دولت دریافت نکرده و عمر مفید حرفه ای او تا پنج سال بیشتر نخواهد بود و در همه این سالها اگروارد یک حرفهای شده بودم الان برای خودم استاد بودم با درآمد خوب. مشکلات مالی آقای محمد سیفی، ممکن است مشکل بسیاری از ورزشکاران دیگر رشتههاهم باشد. برخی ازآنها می گویند دولت به اندازه کافی از آنها حمایت مالی نمیکند و همین باعث میشودآنها درزندگی روزمره شان با مشکل مواجه شوند. مانند گزارشی که از امید ستایش پورقهرمان سابق پاورلیفتینگ آسیا در رسانه هامنتشر شد که مجبوراست برای امرار معاش دستفروشی کند. این ورزشکار، درباره علت دستفروشی در خیابان گفته برای تامین مخارج زندگی و تمرین ورزشی، مجبور به این کار شده است. طرح نظام پرداخت هماهنگ حقوق ورزشکاران که برای رفع اختلاف بین ورزشکاران پر درآمد و کم درآمد ایران مطرح شد ولی این طرح هم نتوانست کمکی به بهبود وضعیت ورزشکاران حرفهای کم درآمد کند. از سوی دیگر به برخی از ورزشکاران رشتههای ورزشی زمانی که آنها در اردوی تیم ملی هستند حقوق پرداخت میشود ولی این حمایت مالی فقط شامل برخی از رشتههای ورزشی میشود که آن هم رقم قابل توجهی نیست. صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزشی که برای حمایت از ورزشکارانی که در مسابقات جهانی و المپیک برای ایران مدال کسب کردهاند، بوجودآمده، بر اساس مدالهایی که ورزشکاران ایران در مسابقات جهانی و المپیک کسب کردند به آنها حقوق پرداخت میکند. اما بازهم نتوانسته مشکلات مالی زندگی ورزشکاران را حل کند. البته همانطور که معرف حضور همگان هست تنها ورزشکاران حکومتی از این قاعده مستثنی هستند و در سایه رهبری زندگی مرفه و پرباری دارند. در صورتیکه درتمام دنیا دولتها همواره تاکید دارند که ورزشکاران تنها باید به فکر”افتخار”و”سربلندی” کشورشان باشند و دغدغه و مشکلی نباید سد راه رسیدن به موفقیت آنها شود و به همین دلیل از همه نظر آنها را تامین میکنند بر خلاف کشور ما که به لطف مدیران سودجو و بی کفایت و رهبر بی تدبیر مملکت شرایط روز به روز و ساعت به ساعت وثانیه به ثانیه برای تمام اقشار جامعه غیر قابل تحملتر میشود.همچنین خبرهایی نیز که ازورزش معلولان به گوش میرسد نیز خبر از احوال ناخوش مالی این عزیزان میدهد. گلایه های مالی ستاره هایی که که در عرصه های جهانی و المپیک خوش درخشیدند و تا کسب مدال طلای پارالمپیک پیش رفتند. محمد فتحی گنجی از نبود ده میلیون تومان برای ترمیم دستش گلایه دارد و همچنین گلایه یکی دیگر از قهرمانان نامدار رشته دومیدانی در حوزه معلولان «محمد خالوندی» که عنوان قهرمانی پارالمپیک ۲۰۱۲و ۲۰۱۶ لندن و ریو را در کارنامه دارد به صورت جدی قصد دارد که در رقابتهای انتخابی تیم ملی حضور پیدا نکند. هر چندکه دلیل این کار او مسائل شخصی عنوان شده است اما ادامه دار شدن گلایه اش از کم توجهی مسؤولان، نشان میدهد قهرمان پرتاب نیزه جهان و المپیک به مانند برخی دیگر از ورزشکاران از مسائل اقتصادی گلایه دارد. آنها عنوان میکنند که مسئولان فدراسیون از نظر مالی حمایت چندانی از ملی پوشان معلول ندارند. آنها همچنین میگویند چون ملی پوش هستیم، خیلیها فکر میکنند روی گنج نشستهایم و کمکهای آنچنانی به ما میشود، اما واقعیت چیز دیگری است. آنها در طول سه سال کل حقوقی که ازفدراسیون دریافت کرده اند حدود ۲۰ میلیون تومان بوده است و این نشان دهنده آن است که پاداشها در ایران به جیب ورزشکاران نمیرود. گلایه از کم توجهی به ورزشکاران پارالمپیکی در حالی است که پس از استقلال کمیته ملی پارالمپیک از کمیته ملی المپیک ایران انتظار می رفت که درتمام ابعاد زندگی این ورزشکاران تغییرات چشمگیری رخ دهد اما این تغییرات تنها به نتیجه گیری منتهی شد وکاروان ایران که برای نخستین باردربازی های آسیایی جاکارتا ضمن کسب بیش از۵۰مدال طلا عنوان سوم این رقابتها را برای نخستین بار کسب کرد. اما کسب این عنوان تغییراتی ایجاد نکرد بلکه اعتراض به پرداخت پاداش ها و جوایز وعده داده شده تا خرداد ماه (۹۸) ادامه داشت. بله متاسفانه ورزشکاران حرفهای در ایران به جز چند رشته خاص هنوز با مشکل معیشتی و درآمدی مواجه هستند و برای رفع این مشکل هنوز فکری نشده است وفراینداقتصادی در چرخه حرفهای ورزش هنوز لنگ میزند. طول عمر حرفهای یک ورزشکاردربازه زمانی تعریف شده برای هر رشته حداکثر به ۱۰ سال میرسد و این در حالی است که برای قهرمان شدن و در اوج ماندن باید سالها ورزش را به صورت اختصاصی دنبال کنند و تمام وقت به عنوان تنها حرفه در آن عمر خود را صرف کنند. اما متاسفانه ورزشکاران آنقدر مهجور مانده اند که درآمدها گاهی میلیونی هم نیست در حالی که وقتی پای المپیک و بازیهای آسیایی و دیگر رقابتهای بین المللی دستگاه ورزش پُزهمین مدالها رامیدهد و در طول سال توجهی به مشکلات ورزشکارنش ندارد. ورزشکارانی که در طول سال شاید ۶ ماه اردوی اختصاصی داشته باشند و بقیه سال را هم انفرادی تمرین میکنند نیازهای معیشتیشان باید برطرف شود. یادمان نرفته یکی از قهرمانان صخره نوردی ایران برای حضورموفق در رقابتهای پیش روی، مدال دوره قبل را فروخت تا بتواند هزینه اردوی آماده سازی را تامین کند. ورزشکارانی که با مسافرکشی و دست فروشی در کنار پیاده روها رویای به اهتزاز در آوردن پرچم ایران را در سر میپروراندند و همین بغل گوشمان در حاشیه خلیج فارس برای بدست آوردن چنین گوهرهای کمیابی، میلیاردها هزینه میشود چرا که خودشان عاجز از تربیت جوانان این چنینی هستند. زیر مجموعههای وزارت ورزش و جوانان به عنوان بازوهای شناختی و اجرایی وظیفه دارند در این باره مشکلات را رصد کنند و شرایط و بستری را فراهم کنند تا ورزشکاران با فراغ بال در جهت پیشرفت و مصاف با رقیبان تا بُن دندان مسلح به تمرینات بپردازند در حالی که خود و خانواده شان مشکل معیشتی و هزینهای نداشته باشند. برخی ورزشکاران برای حضور فقط در روزهای اردویی ۴ هزار تومان دریافت میکنند وروزهایی هم که اردو تعطیل باشد هیچ! در فدراسیونهای خیلی شکیل و منظم ما هم حقوقهای نهایتا ۲ میلیونی برای تک ستارههای نادر ورزش آن هم به تعداد انگشتان دست ومابقی از ۶۰۰ هزار تومان به بالا…فدراسیونهای ورزشی معتقدند ما بر حسب بودجه دریافتی از وزارت ورزش و جوانان میتوانیم برای ورزشکاران حقوق تعیین کنیم و همه سر نخهادوباره به دستگاه ورزش بر میگردد. متاسفانه قهرمانان رشته هایی چون کبدی، شمشیر بازی ،شنا، ژیمناستیک ،بوکس، وزنه برداری از نظر حقوق دریافتی در شرایط مناسبی نیستند وحتی گاها حقوقی دریافت نمیکنند وهمگی از نظر مالی دچار مشکلات فراوان هستند. فقرومشکلات مالی نفس ورزش ایران را گرفته است نتایج ضعیف و کمسابقه تیمهای ملی کشتی آزادوفرنگی و تکواندو و بقیه تیم های ورزشی در مسابقات جهانی با شرایط معیشتی جامعه، زندگی شخصی وخانوادگی تک تک ورزشکاران ملی بیارتباط نیست. زیرا فقرومشکلات معیشتی خانوادهشان، شرایط روحی، روانی و جسمی این عزیزان را بهم میریزد. درسالهای اخیرعدم حضور ورزشکاران ایران در برابر ورزشکاران اسرائیلی یا مسئله حجاب اجباری برای زنان ورزشکار و همچنین بحران مالی و فقر از معضلات عمده ورزش ایران در سطح بینالمللی و داخلی بودهاند. فشاراقتصادی و مالی و فقر باعث مهاجرت ورزشکاران میشود آنها را مجبور به حضور در مسابقات زیر پرچم کشور دیگری میکند که برای آنها باعث فشار روحی شدید میشود و چه بسا ناچار مجبور به کنار گذاشتن ورزش حرفه ای خود شوند. شرایط نامناسب زندگی ورزشکاران زمانی که خبر ورزشکار المپیکی رشته کشتی که حتی هزینههای درمان خود را هم نداشت پخش میشود کاملا ملموس میشود و یا داستان زندگی محمد محرابی و محمد حسین وند قهرمانان کشتی فرنگی آسیا که یکی برای تامین مخارج زندگی خود چوپانی میکند و دیگری رفتگری، با تمام احترامی که باید برای رفتگران زحمتکش و چوپانان عزیز قائل باشیم اما حق این افراد خیلی بیشتر از این هاست که با اندک حقوق کارمی کنند، اما کسی به آن ها توجهی نمی کند. و یا جوان فوتبالیست تیم بوشهر که به دلیل شرایط بد مالی دست به خودکشی زد. راهکار از بین رفتن چنین مشکلات و موانع پیش روی ورزشکاران حرفهای برای بهرهمندی از فضاهای ورزشی مصوب شدن قانونی در حوزه ورزش است که قهرمانان ورزشکار چه زن و چه مرد حداقل سهمیهای از این فضاها داشته باشند ویامانند دیگر کشورها تمامی امکانات ورزشی رایگان در اختیار ورزشکاران قراربگیردوبیمه یا مستمری ورزشی وجود داشته باشد دائمی، حقوقی هم که دریافت میکنندموقتی نباشد وهمچنین ریاست فدراسیون این همه تغییر نکند وهزاران راه حل و چاره دیگرکه بدلیل وجود مدیران بی تدبیر و بی کفایت و سودجویی که اصلا دنبال راه چاره نیستند غیر قابل حل است. متاسفانه هر چقدر بگوییم و نام ببریم باز زمان کم می آوریم و این قصه سردرازدارد.
بخش۶: بانو زهره میرخوند چگینی با موضوع قوانین حقوقی (ایران) و سند ۲۰۳۰ یونسکو ایراد سخنرانی کردند:اصل اول: حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه اش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیت الله العظمی امام خمینی، در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی الاولی سال یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اکثریت 2/98% کلیه کسانی که حق رای داشتند، به آن رای مثبت داد. وقتی بحث از حقوق فردی میکنیم حقوق را به منزله دانش حقوق در نظر میگیریم نه مجموعه حقها افزود: حقوق یک ادعای بزرگ دارد. آقای بوستان در مقدمه کتاب حقوق دکتر کاتوزیان گفته است مبنی بر اینکه حقوق میخواهد تنظیم کننده روابط اشخاص باشد، کل تعریف حقوق همین است. اما این روابط را در حقوق به نوع خاصی از روابط فرو کاهیدیم یا فرو کاهیده شد. روابطی که در آن محرومان و فقرا جایگاهی ندارند، یا اگر جایگاهی دارند طفیلی مباحث دیگرند. اینکه حقوق به مثابه دانش هنجاری تنظیم کننده روابط اجتماعی بخواهد روابط میان محرومان و گروههای دیگر یا درونگروهی خودش را تنظیم کند و نظم دهد به نظر من امر مهمی است. آن چیزی که برای ما مهم است در حوزه حقوق فقر، خود پدیده فقر است بعد فقیر و آن چیزی که باید در حوزه حقوق فقر و دانش حقوق اتفاق بیفتد این است که حقوق در حوزه فقرزدایی ابتدا فقر و بعد فقیر را مورد توجه قرار دهد، اما چه طرفدار اولویت نظم باشیم و چه طرفدار اولویت عدالت در حقوق چاره ای نداریم جز اینکه به حوزه فقر توجه کنیم. مطمئنا انسان فقیر نه به نظم پایبند است نه به آزادی. شما وقتی بحث از آزادی مطبوعات، آزادی تظاهرات، تجمعات، آزادی بیان می کنید این ها برای انسان های گرسنه نیازهای ثانویه محسوب میشود نه نیازهای اولیه؛ لذا شما برای رسیدن به هدف حقوق؛ چه عدالت باشد چه نظم، ناچارید به حوزه فقر توجه کنید. در توضیح اصل 3 قانون اساسی گفت: قسمت اول این اصل میگوید: «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم همه امکانات خود را برای امور زیر به کار ببرد». مراد از دولت جمهوری اسلامی در این اصل حاکمیت است هرچند برخی از اساتید حقوق عمومی مثل مرحوم حمید زنجانی معتقد هستند که در این دولت مردم هم هستند که شاید تفسیر شایستهای نباشد. مراد دولت جمهوری اسلامی ایران در صدر اصل 3 قانون اساسی قوای حاکمه است مثل قوه مجریه، مقننه، قضائیه. هر نهاد حکومتی. دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور همه امکانات خود را به کار ببرد از جمله در بند 12: پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه، مسکن، کار، بهداشت و تعمیم بیمه قانون اساسی دو وظیفه یا دو تعهد ایجابی و سلبی را برای دولت قرار داده است، درتعهد ایجابی ایجاد رفاه و در تعهد سلبی رفع فقر و هرگونه محرومیت. دولت اگر تعهدش را در اصل 3 تعهد به وسیله بداند، انگیزه چندانی یا مسئولیت چندانی برای تحقق کامل این حقها ندارد. ما ناچاریم یک تفسیر و تحلیل جدیدی بکنیم و از تفسیر « تعهد وسیله» به تفسیر «تعهد به نتیجه» گذار بکنیم. یعنی ناچاریم تعهدات دولت را در اصل 3 قانون اساسی حداقل در بند 12 و حداقل در رفع هرگونه محرومیت در تغذیه تعهد به نتیجه بدانیم. حق تغذیه و عدم گرسنگی که در قانون اساسی ما در بند 12 آمده است، حداقل حقی است که شهروند دارد و حداقل تعهدی است که دولت دارد. برای اینکه از تفسیر«تعهد به وسیله» اصل 3 قانون اساسی رها شویم، ناچار هستیم از پارادایم حقوق خصوصی به حوزه حقوق عمومی شیفت کنیم. درحوزه حقوق عمومی دیگراشخاص حقیقی یا خصوصی جایگاهی ندارند و آن چه وجود دارد حوزه قدرت آزادی است. شما در تفسیر متون حقوق عمومی حتما باید یک اصل را رعایت کنید تحت عنوان: «اصل تفسیر به نفع آزادی شهروندان» یعنی هرجا من اصول قانون اساسی را بخواهم تفسیر کنم یک تفسیری میتوانم انجام دهم به نفع حکومت و دولت و تفسیری به نفع آزادی شهروندان، حتما باید به نفع آزادی شهروندان تفسیر بکنم؛ بنابراین اگر من میخواهم اصل 3 قانون اساسی را در مورد تعادل دولت در حوزه فقر از جمله در حوزه تعهدات به رفع محرومیت و ایجاد رفاه تفسیر کنم باید حتما تفسیری انجام دهم که به نفع شهروندان باشد.من معتقد هستم تعهد به وسیله یک تعهد سیال است، اسمش را تعهد مشکک گذاشتم. یک تعهدی که شاید سرش تعهد به وسیله باشد اما تهش تعهد به نتیجه میشود. در سال 58 که قانون اساسی نوشته میشد میتوانیم بگوییم تعهد دولت یک تعهد به وسیله بوده است، اما 40 سال گذشته است، دیگر تعهد به وسیله نیست و تعهد به نتیجه میشود. نظر بنده، اصل 3 قانون اساسی تمام بندهایش یا اکثر بندهایش، تعهد به نتیجه است. تعهد به نتیجه به دو قسم تقسیم میشود؛ تعهد به نتیجه فوری تعهد به نتیجه تدریجی. در برخی از حوزه ها مطمئنا این تعهد، تعهد به نتیجه تدریجی است. بند 12 اصل 3 مطمئنا تعهد به نتیجه فوری است، اصلا قرارداد اجتماعی که از طریق قانون اساسی بین شهروند و دولت بسته شده است مبتنی بر این است یعنی اگر در همان زمان از شهروندی که به قانون اساسی رای میداد میپرسیدید که میخواهد رفع هرگونه محرومیت در خصوص تغذیه، 60 سال طول بکشد؟ میگفتند: خیر. برخی از این حقوق اصلا قابلیت اجرا شدن در فیلد تعهد به نتیجه تدریجی را ندارد مثل حوزه محرومیت از هرگونه تغذیه. گرسنگی یک موضوعی است که شما باید فورا در مورد آن رسیدگی کنید. سند 2030 مقدمه ای دارد مبنی بر این که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا سال ۲۰۳۰، به فقر،گرسنگی ،خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش بهداشت، تامین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع فرهنگی، حمایت از اقشار آسیب پذیر، مردمسالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق روستایی، توسعه آموزش های عمومی و فنی و حرفه ای، ترویج تفاهم، اشتغالزایی، ونظایر این ها حرکت کنند. سپس بر لزوم تلاش همه دولت ها برای رسیدن به اهداف توسعه ای ۲۰۳۰ تأکید شده است. تفاوتهای عمده برنامه مورد نظر رهبر ایران، با برنامه ۲۰۳۰ چیست؟ یکی از اختلافهای عمده بین سند مورد نظر رهبر ایران، و سند یونسکو، آموزش زنان است. در حالی که در سند مورد نظر رهبر ایران، نامی از جنسیت و “زن” نیامده، در سند مورد نظر دولت ایران، طبق هدفهای سازمان ملل، یکی از سرفصلها “برابر سازی فرصتهای آموزشی برای زنان و دختران” است.
بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق مسئولیت نسبت به جامعه (شایستگی مسئولان ورزش ایران): بحث آزاد از طرف مسئول جلسه خانم پریچهر سهرابی بدین شکل آغاز شد. یک ورزشکار این حق را دارد که در حین مسابقه برای تعالی نام و پرچم کشور خود، از پوشش مناسب مربوط آن ورزش استفاده کند و آن ورزشکار با آن پوشش احساس راحتی داشته باشد. اما متاسفانه در حکومت جمهوری اسلامی نوع خاصی از تبعیض علیه بانوان همین پوشش اسلامی آنهاست که اکثر قریب به اتفاق بانون ورزشکار از طراحی و نوع البسه ورزشی خود راضی نیستند. این مسئله را می توان از زبان بانوانی شنید که برای انجام فعالیت های ورزشی خود به صورت آزادانه، کشور خود را به اجبار ترک کردند. لباس المپینهای اخیر ایران نیز که در مجموعه ای بی نام و نشان طراحی و تولید شد نیز موضو عی است که متاسفانه همیشه معضل ایام قبل از بازیهای آسیایی و المپیک می باشد و دائما تکرار می شود. در ادامه آقای حسن زاده مهر آبادی گفت که امروز بخش ورزشی کشورهای صاحب عنوان در المپیک و دیگر رویدادها، از تکنولوژی و علم در طراحی لباس ورزشکاران بهره می برند. برعکس جمهوری اسلامی که فارغ از هر نتیجه ای باز هم ایدئولوژی را دخالت میدهد. وضعیت امروز اقتصادی کشور به گونه ای است که هر ارگان، سازمان و وزارتخانه ای، از کوچکترین مسئله ای برای کسب درآمد و کشیدن از خزانه ی دولت استفاده می کنند، حتی همین پروژه ی سخت لباس ورزشکاران! درادامه خانم حق با علی به عنوان یک معلم گفت، مهمترین علتی که دانش آموزان دختر رغبت به فعالیت های ورزشی در مدارس ندارند، همین مسئله پوشش آنهاست. مسئولان مدارس به دانش آموزان دختر که زنگ اول و زنگ آخر ورزش دارند، سختگیری می کنند که با پوشش ورزشی قبل و بعد از مدرسه در جامعه حاضر نشوند، چرا که این مسئولین مورد شماتت و ایراد اداره های خود قرار می گیرند. اکثر مدارس کشور فاقد سالن هایی مخصوص ورزش دانش آموزان هستند و در سرما و گرما دانش آموزان مجبورند در شرایط خطرناکی در حیاط مدرسه به این فعالیت ها بپردازند. دختر ها مجبورند از مقنعه، مانتوی بلند و شلوارهای ورزشی گشاد استفاده کنند و شلوارهایی که به بدن آنها بچسبد ممنوع است. بعد از ایشان خانم نگارسنمار عنوان کرد که مسئولان نظام و روحانیون پا را از این وضعیت هم فراتر می گذارند و حتی تماشای ورزش هایی مانند شنا و شیرجه، کشتی و یا وزنه برداری مردان را هم برای بانوان منع می کنند چرا که مشکلات شرعی به وجود می آورند. خانم میرخوند چگینی هم در ادامه گفت که عامل اصلی ناهنجاری های جنسیتی در کشور همین تفکیک جنسیتی از سنین پائین است و آن را موجب کم شدن خلاقیت در ورزش، افزایش ارتباطات نامناسب در مکان های نامناسب و نهایتا عدم کنترل هیجانات جنسی می شود. دربحث آزاد همکاران دیگری نیز مثل آقایان حسن زاده ابراهیمی و مهیار تقی زاده به اظهار نظر و تبادل اطلاعات پرداختند. همکارانی که ما را در این جلسه یاری کردند عبارت بودند از : مسئول جلسه : پریچهر سهرابی ، منشی جلسه محمد حسن حسن زاده مهر آبادی ، ضبط صدا و ادیت : احسان احمدی خواه و محمدرسول پور تندرست، ادمین ها: محمد حسن حسن زاده مهر آبادی ، مصطفی مصطفی نیا و در نهایت در ساعت ۴۶: ۲۰ ختم جلسه توسط مسئول جلسه اعلام شد.
گزارش جلسه ی سخنرانی کمیته ی جوان و دانشجو در اکتبر ۲۰۲۱
هستی عبدالهی اصل
در روز یکشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۲۱ ساعت ۱۶:۰۰ به وقت اروپای مرکزی کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو با حضور مسئول و اعضای کمیته سخنرانان و جمعی از فعالان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران و مهمانان دیگر در فضای مجازی زوم و پالتاک وپخش زنده در یوتیوب کمیته برگزار گردید. در ابتدای نشست مسئول جلسه آقای مهدی افشارزاده ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی مهمانان جلسه را آغاز نمودند.
بخش ۱:خانم هستی عبدالهی اصل گزارش وتحلیل موارد نقض حقوق جوان ودانشجو در مرداد ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: مسیب رئیسی یگانه از زندان تهران بزرگ به مرخصی استعلاجی به مدت ۵ روز اعزام شد. خبر:ضرب و شتم سهیلا حجاب در زمان اعتصاب غذا در زندان قرچک ورامین. خبر:علی نوری زاد، از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری دی ماه ۹۸، از زندان تهران بزرگ به بیمارستان رازی (امین آباد) منتقل شد.خبر:قتل دختر جوان توسط پدرش در رفسنجان با انگیزه ی قتل ناموسی.
بخش ۲: آقای مازیار پرویزی سخنرانی خود را با موضوع بررسی هدف اول سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه ی آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایراد کردند:هدف اول سند ۲۰۳۰ یونسکو: پایان دادن تمامی اشکال فقر،ریشه کردن فقر مطلق، نصف کردن تعداد فقرا ، ایجاد نظام حماینی از فقرا، سرمایه گذاری برای فقر زدایی و حق دسترسی فقرا به منابع. فساد در دولت در دوره قبل مجلس شورای اسلامی یک سوم نماینده های مجلس به دلیل پرونده های اقتصادی رد صلاحیت شدند و جالب است که همین افراد ۴ سال نماینده مجلس بودند .مجلسی که وظیفه اش تصویب قانون است از سر تا پای آن فساد گرفته است.این آمار را سخنگوی شورای نگهبان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد. درهیئت دولت گذشته هرگاه جلسه ای برگزار میشد تمامی مسئولان کشور یکی از خانواده آنها به دلیل فساد مالی در زندان بودند .برادر حسن روحانی ، برادر اسحاق جهانگیری، پسر آخوندی،دختر نعمت زاده .یعنی حجم بزرگی از فساد در هیئت دولت بودند افرادی که شغلشان خدمت به مردم بود و همین افراد ۸ سال در بدنه دولت از فساد اعضای خانواده خود دفاع میکردند و خود هم دری بودند برای فساد آنها. در جهاد کشاورزی دوره قبل ۲۰ مسئول به دلایل مختلف بازداشت میشوند که اغلب آنها مشکل اقتصادی داشتند. در قوه قضاییه زمان جوادی آملی آقای تبری که در حقیقت نفر دوم یا سوم قوه قضاییه بود بازداشت شدو بهمراه آن بسیاری از قضات بازداشت شدند. البته این بازداشت و محکومیت ها فقط در اسم هستند ودر واقعیت میبینیم که بعد از مدتی سر از کیش و شهرهای تفریحی در می آورند. مجلس که باید جلوی فساد را بگیرد و گرامی را کنترل کند خودش سراسر فساد است. حتی این مجلس توان جلو گیری از گرانی خودرو را هم ندارند هرگاه برای بررسی گزارش تحقیق و تفحص ایران خودرو و سایپا در مجلس جلسه ای برگزار میشود با رانت خواری و رشوه در چند دقیقه چندین رای جابجا میشود در معاملات نفتی هم به همین صورت. فراموش نکنیم که برای داشتن یک جامعه سالم ابتدا باید یک مجلس سالم، یک دولت سالم ،یک قوه قضاییه سالم داشته باشیم. بنیاد مستضعفان در سال ۹۸، ۳۶ هزار میلیارد تومان درآمد داشته و اگر به آمار نگاهی بیندازید به راحتی متوجه میشوید که چند نفر در همان سال به زیر خط فقر رفته اند اگر در تمام بازارها و پیمانکاری ها نگاهی کنیم نام بنیاد مستضعفان وجود دارد و این نهاد که وظیفه اصلی آن کمک به فقراست مشاهده میکنیم که به تنهایی یک مافیای بزرگ و خطرناک است که مردم و جامعه را به سمت فقر میکشاند و از همه بدتر هیچ کس هم نه پرسشگر است و نه کسی هم از آن نهاد پاسخگو. در حوزه مسکن مافیا و فساد آنقدر بزرگ و خطرناک شده است که وضعیت مسکن بسیار بسیار حاد شده .در اغلب مناطق تهران به دلیل عدم توانایی پرداخت اجاره بها دو یا چند خانواده مشترکاً یک خانه ۱۰۰متری یا کمتر را اجاره میکنند. در کلان شهر ها به دلیل عدم توانایی پرداخت اجاره بها مردم به حاشیه های شهر هجوم آورده اند. در تهران پشت بام خانه در جنوب شهر را به مبلغ یک میلیون تومان اجاره میدهند. قشر کارگر در ایران حدود ۴۲ میلیون نفر هستند یعنی نیمی از جامعه. پس از اجرای طرح خصوصی سازی ۹۳ درصد قراردادهای کارگران موقت شده و این روند باعث میشود هرگاه کوچکترین رکود اقتصادی اتفاق افتاد کارفرما بدون هیچ مسئولیتی کارگر را از کار اخراج کند. چه کسی باید به این همه فساد و مافیا در بخش های مختلف مبارزه کند؟ همان دولتی که خود سراسر فساد است و عامل این فساد ها همان قوه قضاییه ایست که خود سراسر فساد است و سراسر جنایت. همان مجلسی که از در و دیوار آن فساد بالا میرود. اصل سی و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید مسکن مناسب نیاز وحق هر فرد و خانواده ایرانیست و دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمند تر هستند بخصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم سازد. در حوزه آموزش و پرورش ۱۱۳هزار میلیارد تومن بودجه سال ۱۴۰۰ معین شده کاش سوال میشد این بودجه ها صرف چه کارهایی میشوند؟ در حالی که برای ثبت نام دانش اموزان به زور از آنها شهریه میگیرند. وقتی در قانون اساسی اموزش و پرورش برای همه رایگان اعلام شده چرا مجلس اجازه تاسیس مدارس غیرانتفاعی را صادر میکند چرا اموزش و پرورش مجوز مدارس غیرانتفاعی صادر میکند چرا برای ورود به دانشگاهی که مدرک آن اعتبار چندانی ندارد مافیای کنکور ساخته شده هزینه کلاسهای موسسات کنکور سرسام آور.اصل سی قانون اساسی اعلام میکند دولت موظف است وسایل اموزش و پرورش را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. در جمهوری اسلامی ایران فساد را رواج و سپس فساد را قانونی کرده اند و نتیجه آن چیزی نیست جز بیش از ۵۰ میلیون نفر زیر خط فقر والبته که نتیجه فقر میشود : فساد و فحشا ،گورخوابی،کارتن خوابی، لوله خوابی، جوب خوابی، افزایش دزدی و کیف قاپی، افزایش جرم و جنایت،کودکان کار، ازدواج کودکان، فروش اعضای بدن و… آن هم در کشوری که طبق آمار جز ۱۵کشور ثروتمند دنیاست و جمله آخر: آموزش، درمان، مسکن، خوراک، پوشاک حق همه مردم است، لطفا مطالبه گر حقوق خود باشیم.
بخش ۳: خانم نیلوفر جلیلی سخنرانی خود را با موضوع گشت ارشاد، بسیج و جوانان آغاز کردند: سیر تاریخى مواجهه جوانان و نیروهاى گشت ارشاد و بسیج غیر نظامی. گشت ارشاد ، بسیج و خواهران و برادران بسیجی ، امر به معروف و نهی از منکر ، پوشش ، رفتار ، حجاب، جنس مخالف. این ها همه کلیشه هایی هست که چون تار و پود بر زندگی نسل جوان ایران، بخصوص فرزندان دهه شصت به بعد تنیده است . متاسفانه مامور ، پلیس و بسیجی ها با شعار حفاظت از مردم بوجود آمدند اما همواره جز منفورترین و خودسر ترین مهره های جامعه بودند که بسیاری از مردم ، بخصوص جوانان از مواجهه با آنان پرهیز میکردند. بطور کلی ، انقلاب اسلامی جامعه را به دو قسم تقسیم کرد . آنها که حزب الهی بودند و میخواستند همه را با اجبار به بهشت تعریف شده توسط جمهوری اسلامی بفرستند و آنها که میخواستند آزادانه انتخاب کنند و بپوشند و رفتار کنند و گروهی هم این مابین ، بی طرف و مبهوت از اینهمه تغییرات بی پایه و اساس و پرسرعت ، فقط نظاره گر بودند . اما چه شد که این نیروهای دولتی و غیر دولتی مسئول حفظ امنیت نوامیس مردم در کوچه و خیابان شدند ؟ و آیا واقعا در طول تاریخ ، مردم با حضور این نیروها احساس امنیت کردند؟ آیا بسیج و مامورین پلیس امنیت اخلاقی ، واقعا در راستای امنیت و اخلاق به جوانان خدمت کردند؟ دلیل اینهمه اصطحکاک این مامورین با جوانان نسل جدید چیست؟ نگاهی کوتاه به تاریخچه این گروه ها ، کمی ما را به دلایل این چالش ها نزدیک تر میکند . گشت ارشاد و جمهوری اسلامی ایران ، همزمان با هم پا به عرصه فعالیت گذاشتند . خب در آن زمان ، مردم از سطح سواد و آگاهی بسیار پایینی برخوردار بودند . عامه مردم ، نه اهل تفکر بودند و نه اهل پرسش . آنها فقط اهل نماز و خدا و پیغمبر و بهشت و جهنم بودند و تصور این که یک نفر بعنوان رهبر بیاید ، برق و گاز را مجانی کند ، با پول نفت همه را ثروتمند کند و جامعه ای بسازد که هم دنیا و هم آخرت آنها را تامین کند ، از آنها ، یک عده آدم پرشور و هیجانی ساخت که بدون حد و مرز به هر حیطه ای دخالت میکردند و در بسیاری از موارد تندروی های بسیار غیرمنطقی داشتند . “ممکن است تعرض به زن ها در خیابان کوچه و بازار از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد از این جهت کسی حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها برای مسلمان ها حرام است و باید پلیس و کمیته ها از اینگونه جریانات جلوگیری کنند.» این صحبت های خمینی زمانی مطرح شد که عده ای به بهانه مبارزه با بدحجابی باعث اخلال در نظم جامعه و نارضایتی مردم شده بودند. اما از آنجایی که این مساله هم به مانند بسیاری از ابعاد دیگر انقلاب و رژیم جدید ایران ، هیچ حد و حدود مشخص و قانون و نظاره گری نداشت ، بیشتر موجب نا امنی شد تا امنیت . پسرانی که تیشرت میپوشیدند توسط موتور سوارها ، با تیغ مورد حمله قرار میگرفتند و زنانی که هنوز حجاب نداشتند ، بیشتر مورد اهانت و آزار قرار میگرفتند و با شعار ” یا روسری یا تو سری ” مواجه بودند . ری شهری ، مهدوی کنی ، رفسنجانی ، محمدعلی رجایی و محمد توسلی از اشخاصی بودند که نحوه پوشش اسلامی وار را برای ورود به ادارات و مدارس و موسسات دولتی اجباری کردند . اوایل انقلاب ، گشتهای جندالله و نیروهای ویژه مبارزه با منکرات نقش مامورین گشت ارشاد امروزی را داشتند و تا حدی رفتار و برخورد آنها قهری بود که گاها خمینی شخصا فعالیت آنها را متوقف میکرد . تا سال 75 مبارزه با جوانانی که مقید به پوشش اسلامی نبودند شکل و شیوه سخت تر بخود گرفت و از امر به معروف و نهی از منکر ، به مجازات قضایی و اجبار قانونی و کنترل بیشتر تبدیل شد . حالا افراد با پوشش غیر قابل قبول برای جمهوری اسلامی ، قانون گریزانی بودند که میخواستند ارزش های جهادی شهیدان را زیر سوال ببرند و از آنجایی که هنوز خیل عظیمی از جمعیت ایران هنوز داغدار جوانان خود در جنگ بودند با پشتیبانی از این قوانین ، آزادی پوشش و رفتار را از جوانان ایران گرفتند، در بیشتر این موارد کمیته های انقلاب اسلامی مسئول این برخوردها بودند و البته پس از ادغام کمیته در نیروی انتظامی این وظیفه به نیروی انتظامی محول شد. بین سالهای 76 تا 84 ، با روی کار آمدن دولت اصلاحات تا حدی از این فشار کاسته شد ولی با شروع دولت محمود احمدی نژاد مجددا با سرعتی بالا و فشار حداکثری ، در همه قسمت های جامعه ، بخصوص در دانشگاه ها شروع به فعالیت کرد. به هر حال از ابتدای انقلاب با وجود کمیته ها و یا گشت هایی تحت عنوان گشت جند الله، گشت ثارالله، گشت انصار، گشت ارشاد و … موضوع مبارزه با بدحجابی همواره مطرح بوده است و امروز هم شاهد گشت نامحسوس هستیم . دریافت پیامک های متعدد از نیروی انتظامی و هشدار برای بد حجابی هر روز بیشتر و بیشتر میشود . در دانشگاه ها ، بیش از هر زمان دیگری نحوه پوشش و رفتار دانشجویان زیر کنترل هست . اجباری شدن متعلقات حجاب مثل چادر برای دانشجویان دختر و لباس های آستین بلند برای پسران کم کم امری عادی بحساب می آید . دانشجویان به دلیل معاشرت با دانشجویان جنس مخالف در محوطه دانشگاه ، حتی در امور تحصیلی ، سوال جواب میشوند و گاهی ممکن است بهایی سنگین را برای آن بپردازند . با وجود همه این ها، نکته مورد توجه، سیر مواجهه جوانان با این گروه ها هست. نسل جوان فعلی ایران، با نسل جوان 50 سال قبل بسیار متفاوت است. قشری تحصیلکرده و متصل به دنیای تکنولوژی، که موجب شده هر روز بیشتر و بیشتر در مورد حق و حقوق انسانی و شهروندی خودشان اطلاعات کسب کنند ، و بدون ترس قوانین و عوامل اجرایی آن را زیر سوال ببرند. بالطبع وقتی ماموران پاسخ در خور توجهی ندارند که به جوانان بدهند ، به ناچار به خشونت فیزیکی و اهانت لفظی پناه میبرند . چیزی که تنها موجب بدتر شدن شرایط شده و اگر ده سال قبل ماموری دختری را کتک میزد و به زور سوار ماشین میکرد و مردم سکوت میکردند ، امروز شاهد پاسخ متقابل جوانان به این رفتارها هستیم . بسان کودکی که از خردسالی با کتک و ناسزا بزرگ شده ، خشونت فیزیکی و اهانت کلامی دیگر برای این نسل کارساز نیست . امروزه ، جوانان ترسی از مجادله لفظی و فیزیکی و طرح سوالات بی جواب خود ندارند، آنها رو در روی آنها قرار میگیرند و عبارت “ارشاد گشت” هم از همین جا آمده است . آنها چشم در چشم نیروهای بسیج و انتظامی فریاد میزنند که خود مسئول بهشت و جهنم شان هستند و پوشش هر کس به خودش مربوط است . فضای مجازی ، مملو از این ویدیوهاست که توسط نسل جوان ایران ، با زیرنویس انگلیسی راهی فضای بین الملل میشود تا جایی که حتی جنبشی با نام دوربین ما ، سلاح ما در چند سال اخیر بسیار فعال ظاهر شده است . جوانان اپلیکیشنی طراحی کرده اند به نام گرشاد که موقعیت نیروهای گشت ارشاد را مشخص میکند . این اپ با چنان استقبال گسترده ای مواجه شد که تا ساعاتی سرورهای آن را غیرفعال کرد. با یک جستجوی ساده در گوگل با عنوان ” گشت ارشاد” شاهد سوالاتی هستیم از قبیل ” گشت ارشاد با چه تیپی مشکل دارد؟ ” این یعنی ، اینکه حتی جوانان نمیدانند چه بپوشند که بتوانند از خود در برابر گزند ماموران امنیت اخلاقی محافظت کنند.سوال اینجاست ، وقتی یک مامور پلیس مرد ، یک دختر را به زور روی زمین میکشاند و داخل ماشین می اندازد ، تماس محرم و نامحرم در کجای قاموس شریعتش قرار میگیرد ؟ طبق قانون ، “هیچ کدام از قوانین به هیچ ماموری اجازه تعدی، دستاندازی، برخورد فیزیکی، حتی توهین و فحاشی با فرد بدحجاب نداده است. اگر ماموری مرتکب این امر شود کاری خلاف قانون انجام داده است و سازمان متبوع باید برخورد کنند و به جرماش رسیدگی شود. اگر شکایتی از مامور خاطی نیز انجام بگیرد باید طبق ضوابط و مقررات در دادسرای نظامی به آن رسیدگی شود” . اما متاسفانه لایه به لایه این حکوت و قوانینش فاسد و غیرپاسخگو شده است . کشمکش بین جوانان و این ماموران مساله تازه ای نیست ولی آنچنان غیرمنطقی و خلاف مصوبات حقوق بسیار پایه ای شهروندی ست که هر فردی را متعجب میکند. خیابان ، دانشگاه، مدرسه ، کنسرت ، تئاتر ، راهپیمایی عرصه ابراز قدرت نمایی با باتوم و زور نیست ، اگر قانونی بر طبق منطقی انسانی بنا شده باشد و عملی شود هیچ جوانی بر آن نمیشورد . چرا که ابزار جوان امروز ، افکارش است نه زور بازو و مهارت چاقوکشی .
بخش ۴: آقای آرش احمدی سخنرانی خود را با موضوع اعتیاد در بین جوانان ایراد کردند: اعتیاد مسئله بسیار مهمی است برای تمام دولت ها و در اکثر کشورهای که به کشور و شهروندان خود بها میدن قوانین بسیار سخت گیرانه ای دارند و بسیار برایشان این مسئله مهم است. مسئله اعتیاد فقط مربوط به خود شخصی که دچار اعتیاد شده نمی شود وعواقب بسیار بیشتری دارد شخصی که دچار اعتیاد شده است اول از همه برای خانواده خود و آدم های اطراف خود خطر آفرین میشود وعصبانیت های بی مورد یا دست به خشنوت بردن و بزهکاری در جامعه ، دزدی برای به دست آوردن پول برای خرید مواد مخدر ، مزاحمت برای بقیه ، از دست دادن کنترل خود و خیلی مسائل دیگه و همه اینا هزینه های بسیاری برای دولت ها و بقیه مردم دارد و کسانی که معتاد میشوند به سختی میتوانند ترک کنن و کسانی که معتاد میشوند دیگر به هیچ مسئله ای فکر نمیکنن و فقط به فکر تهیه مواد خود برای مصرف هستند و دیگر به مسائل خانوادگی خود ، مسائل کشور ، سیاست های کشور و تصمیم گیری برای کشور و حقوق شهروندی خود به همه اینا بی اعتنا هستند و فقط و فقط به فکر تهیه مواد خود هستند و در کشور های پیشرفته و کشورهای که به فکر مردم خود هستند خیلی به این مسئله اهمیت داده میشود ولی در کشور ایران و رژیم جمهوری اسلامی اهمیتی به این مسئله داده نمیشود و آماری که فعلن موجود است از سال ۹۲ تا سال ۹۸ سن اعتیاد از رده سنی بالای ۲۵ سال به سنین ۱۴ ۱۵ سال رسیده است و عواملی که میشود از اعتیاد جلوگیری کرد یا اینکه چرا بعضی های رو به مصرف مواد مخدر می آوردند میتوان به چندین مورد مهم اشاره کرد اولین مورد میتوان به آموزش و پروش در ایران اشاره کرد. هیچ اموزشی اصولی در مورد مصرف مواد مخدر و اثرات مخرب مواد مخدر بر بدن و از بین رفتن زندگی و اعتیاد به مواد مخدر در مدارس ایران داده نمیشود و در هیچ جای دیگری هم اموزش داده نمیشود ولی باید به طور شفاوت و واضح و برای چندین دوره به مردم و به خصوص نوجوانان و جوانان در مورد این مسائل اموزش داد که هیچ صحبتی نمیشود در موردش و همه اینا به خاطر سیاست های تخریبی و فساد جمهوری اسلامی ایران است و امار بسیار نگران کننده و افزایش چشمگیر اعتیاد در بین جوانان و در سنین پایین بوده ایم و در کشور ایران مشاهده میکنیم و طبق اعلام و اخبار منتشر شده روزانه 300 نفر در ایران معتاد میشوند و 63 درصد معتادان کشور را جوانان تشکیل میدهند و سن اعتیاد به نوجوانان 14 ساله هم رسیده و این است عمق فاجعه و هیچ برنامه هم برای پیشگیری و اموزش در مورد این مسئله داده نمیشود. در مورد بعدی میتوان به عدم آگاهی و ندانستن اشاره کرد یکی از مواد مخدری که خیلی در بین نوجوانان و جوانان شایع شده و مصرف میشود ماده مخدر ماریجونا است خیلی از نوجوانان و جوانان به اشتباه و ندانستن و تحت تاثیر قرار گرفتن و اینکه مثلا این ماده مخدر اعتیاد زا نیست و کشیدنش مشکلی به وجود نیاورد این ماده مخدر رو مصرف میکنن و دچار اعتیاد میشوند و خیلی از مواد مخدر دیگر هم همین طور است و جوانانی که اطلاعات بسیار کمی دارند و از تاثیرات این مواد مخدر آگاهی ندارند و همه این ها هم از عدم آموزش های کافی می آید که باید در مدارس ایران و خانواده ها آموزش داده شود. مورد بعدی میتوان به محیط ناامن کشور و دسترسی آسان پیدا کردن به مواد مخدر دانست به طوری که طبق آماری که گفته شده در شهر تهران در عرض ۵ دقیقه میتوان مواد مخدر خرید و این محیط ناامن در محیط مدارس ایران و دانشگاه های ایران هم هست که پلیس و دولت هیچ اقدامی انجام نمیدهند برای اینکه محیطی پاک را برای جوانان و مردم به وجود بیاورند و باید قوانین خیلی سخت گیرانه ای باشد و دولت و پلیس هم باید اقدامات جدی کنند و مجازات سنگینی برای قاچاق چیان و فروشندگان مواد مخدر گذاشته شود و انجام شود ولی در اکثر مواقع بعد از دستگیری فروشنده ای یا قاچاق چی مواد مخدر با دادن رشوه به مامورین راحت آزاد میشود و از مجازات فرار میکند همه این ها فساد رژیم جمهوری اسلامی را نشان میدهد. مورد بعدی میتوان به این اشاره کرد دغدغه و بی برنامه بودن و ترس از آینده و فشارهای اقتصادی که به مردم و به خصوص جوانان وارد میشود جوانی که باید از آینده خود ترسی نداشته باشد مسیر زندگیش مشخص باشد و بتواند برای خود راحت کار کند و پسندازی داشته باشد ولی در ایران اصلا این گونه نیست اکثرا جوانان در ایران با ترس زندگی میکنند و مداوم به فکر آینده خود هستند و دغدغه های فراوانی دارند از جمله کار ، وضعیت نابسامان اقتصادی در کشور ایران و وضعیتی که روز به روز دارد بدتر می شود و قیمت اجناسی که روز به روز گران تر میشود و جوانی که اول باید شغل مناسبی پیدا کند و بعد براساس درآمد خود به فکر آینده خود باشد ولی با این اوضاع نابسمان در ایران جوانان و مردم نمیتوانند هیچ پسندازی داشته باشند و فقط به فکر امرار معاش خود هستند و از پس هزینه های زندگی برنمی آیند همه این فشارها باعث میشود کسی بخواهد از این فشارهای موجود راحت شود و به این مشکلات فکر نکند و درمحیط آلوده و عدم آگاهی میبینیم که خیلی ها رو به مصرف مواد مخدر می آورند. مورد بعدی که میشه بهش اشاره کرد مسئله مهمی هم است فقر هستش در کشور ایران که در سال های اخیر خط فقر بسیار زیاده شده و شکاف طبقاتی خیلی زیاد شده و روز روز هم اکثر مردم ایران فقیر تر میشوند ، مردمی که آینده ای برای خود ندارند و درآمد مناسبی ندارند و از مشکلات خانوادگی رنج میبرند و سواد کم تری دارند و در رفاه اجتماعی نیستن نسبت به افراد پولدار تر و کسانی که از شرایط اقتصادی بهتری برخوردار هستند بیشتر رو به مصرف مواد مخدر می آورند و این شرایط فقر در کشور ایران روز به روز هم دارد بدتر میشود و مواد مخدر هم بیشتر و راحت تر در دسترس مردم قرار میگرد همه این موارد فقر و دغدغه و شرایط اقتصادی نابسمان کشور ایران و مسئله اعتیاد همه این ها در سال های اخیر دارد بیشتر میشود. در کشور ایران دولت و رژیم جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد میتواند جلوی این مسائل را بگیرد مثلا در مورد مسئله اعتیاد باید قوانین بسیار سختگیرانه ای تصویب کرد و باید به طور کامل اجرا شود باید محیطی پاک برای مردم به وجود آورد و از گسترش مواد مخدر جلوگیری شود و قوانین فروش سیگار به سنین پایین باید قوانین سختگیرانه ای قرار بگیرد و مجازات بسیار شدیدی برای کسانی که قاچاق مواد مخدر میکنن باشد ولی دولت هیچ اقدامی انجام نمیدهد و هیچ برنامه ای هم ندارد انجام بدهد همه این ها بخاطر سیاست های رژیم جمهوری اسلامی ایران است برای اینکه بتواند مردم ایران را کنترل کند و مردم مداوم درگیر مسائل مختلف شوند و به سیاست های کشور بی اعتنا باشند و خواستار حقوق شهروندی خود نباشند.
بخش ۵: خانم سمانه بیرجندی سخنرانی خود را با موضوع باورمندان مذهبی و تحصیلات عالیه اینگونه آغاز کردند: من در این سخنرانی قصد دارم که وضعیت دانشجویان قومیتهای مختلف وهمچنین مذهب آنها را بررسی کنم. پس اگر به چند تا از آنها بیشتر میپردازم صرفا به خاطر پر رنگ تر بودن مشکلات این عزیزان در جامعه امروز میباشد. در واقع نگاه من به این موضوع اشاره مستقیم به تبعیضات رایج چه در دوره تحصیلات دانشگاهی و چه پیش از آن یعنی مرحله قبولی و شرکت در دانشگاه دارد. نابرابری ها دهه هاست که موضوع دغدغه ها ومباحث عمومی در داخل و خارج از ایران بوده است.اما تجربه قومیتی در درون میدان های اجتماعی ایران از جمله دانشگاه کمتر موضوع بررسی تجربه بوده است.در ابتدا کوتاه به مسئله هویت اشاره میکنم که در میان گروه های قومی کشور نقش به سزایی دارد.زیرا که آن ها باید ضمن هویت براساس مولفه های قومیتی خویش با گروه بزرگتری به نام ملت ایران نیز هویت سازی ملی انجام دهند.از این رو کنش های متقابل اجتماعی میان اقوام ایرانی از یک سو و روابط آنها با فرهنگ ملی کشور که به کمک نظام آموزش رسمی و رسانه های جمعی رسمی و سایر نهادهای سیاسی و اجتماعی آموزش داده میشود اهمیت به سزایی دارد.از سوی دیگر هم عناصر تعیین کننده دیگری مانند شکاف های قومی و مذهبی ،حاشیه بودن از نظر جغرافیای وجود دارد.از میان نهادهای مدرن ،نهاد دانشگاه یکی از مهمترین نهادهایی است برسی اش از زاویه تجربه های زیسته قومیتی بایسته و لازم است.میتوان ادعا کرد که دانشگاه در ایران یکی از چند میدان و عرصه مدرنی است که آمیختگی قومیتها در آن به بیشترین میزان رخ میدهد.اما با رویکرد ها و سیاست های غلط در دانشگاه و عدم توجه به هویت های محلی/قومی و تداوم بخشیدن به وضعیت کنونی که این هویت ها را در نظام آموزشی کشور حاشیه ای کرده است اغلب به پتانسیلی مخرب تبدیل میشود.اولین موضوعی که میتوان آن را برسی کرد زبان در داشگاه میباشد.خوب در گفتمان رسمی زبان فارسی زبان ملی است و همه ایرانیان آن را دوست دارند . خود را با آن هویت یابی میکنند و جملگی نیز بر آن مسلط هستند.اما خلال یافته های بدست آمده از تجربه زیسته زبانی دانشجویان قومی در دانشگاه به عنوان یک توان و قابلیت نبوده بلکه یک عامل فشار و محدودیت و اعمال تبعیض تجربه شده است.از خلال روایت شده دانشجویان حس فرودستی زبانی آنها بوده است.این حس که زبان مادری تو در سلسله مراتب قدرت و منزلت زبان ها جایگاه بس نازل و دونی دارد و واکنش ها آگاهانه و یا نا اگاهانه گویندگان و صاحبان زبان به زبان تو نه حس ارزشمندی بلکه کهتری را به تومنتقل میکند.ضعف در زبان فارسی مانع مشارکت بسیاری از انها شده است به طوری که با محدود بودن دایره واژگان فارسی و ضعف در واژه گزینی و حتی تکلم لهجه دار به فارسی عرصه را برایشان در میدان دانشگاه تنگ میکند و بدبن طریق بر اعتماد به نفس خود انگاره دانشجو تاثیر مخرب میگذارد.و این گونه میشود که گاهی دامنه این تاثیر منفی میتواند چنان باشد که دانشجو به دلبل مشکلات زبانی قید مشارکت در کلاس و حتی مباحث علمی حاشیه درون و بیرون کلاس را از بیخ بزند.موضوع دیگر تجربه نابرابری و تبعیض مذهبی است.در کنار زبان مذهب دومین عرصه و زمینه مهم برای احتمال رخداد تجربه های نابرابری و تبعیض در دانشگاه است.با توجه به مذهب رسمی کشور که شیعه است عمدتا دانشجویانی سنی مذهب و یا از دیگر ادیان هستند دیگری و یا حاشیه ای محسوب میشوند.دومین مسئله تجربه طرد شدن مذهبی است که به طور مثال یک دانشجوی کرد و یا بلوچ به خاطر مذهب متفاوتش از طرف استادان و دانشجویان شیعه غیریت سلزی میشود و با گفتار و یا رفتار این حس و معنا به او منتقل میشود که در نظر آنه خودی محسوب نمی شود بلکه دیگری ،غیر، و بیگانه است.سوم تجربه استیضاح شدن مذهبی است.دانشجویان سنی مذهب در دانشگاه بابت عقاید مذهبی اشان مورد پرسش و بازخواست قرار میگیرندو عقاید یا رفتارهای مذهبیشان مورد تشکیک قرار گرفته ،نادرست یا انحرافی تلقی میشود و ناچار است در جایگاه متهم و ممحکوم پاسخگو باشد.مورد بعدی تجربه تبعیض در واحد های دروس عمومی است به خصوص واحد هایی که محتوای شیعی و ایدئولوژیک دارند مثل معارف اسلامی تاریخ اسلام و امثال آن. دیگری بی احترامی به مقدسات از طرف بعضی اساتید شیعه البته که یکی از تلخ ترین تجربه های تبعیض مذهبی در کلاس ههای واحد های عمومی ان است که دانشجو احساس کند اساتید این واحد ها باورهای مذهبی انان را مورد هجمه و بی احترامی قرار میدهند مثل استفاده از واژه هایی مثل وحشی و غیره در مورد ابوبک و عمر …چشم انداز ارتقای تحصیلی و شغلی و تفاوت اساسی ان میان شیعه و سنی که تصورشان عمدتا این است که به مشاغل رده بالا دست نمییابند.تجربه خود سانسوری که خیلی رایج است آنها بر این باورند که که شرایط اشکار سازی و بیان باورهایشان در دانشگاه و جامعه هم مهیا نیست و علنی کردن انچه که سانسور میکنند می تواند هزینه هایی را به آها تحمیل کند.در واقع این کار برای انها حفاظی امنیتی و راهبردی برای بقا پیشرفت و ادغام در بدنه جامعه با کمترین هزینه است.سالهاست که در رسانه ها اخبار متعددی از ممانعت از تحصیل دانشجویان در دانشگاهها به گوشمان میرسد؛ جلوگیری از تحصیلی که توسط وزارت آموزش عالی جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد. این دانشجویان ممنوع التحصیل از اقشار مختلفی هستند و دلایل مختلفی برای این ممنوعیتها وجود دارد: از بهاییان به دلیل مذهبی تا فعالین سیاسی بخاطر داشتن عقاید سیاسی خاص. برای مثال در سال ۱۳۸۵ از ثبت نام ۱۹۱ بهایی در دانشگاههای و یا در سال ۹۷ حدود ۵۰ داوطلب بهایی از ایران جلوگیری شده. ممانعت از تحصیل در ایران تنها به دلیل مذهبی نیست و شامل فعالین سیاسی نیز میشود. برای مثال در سال ۱۳۹۶ بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا پس از قبولی در آزمون، با عنوان نقص در پرونده که در واقع همان دلایل سیاسی و معیارهای غیر علمی است از ثبت نام بازماندند وستارهدار محسوب شدند . در مثالی دیگر در یکم آبان ماه ۱۳۹۸ خانم سها مرتضایی که در مقطع دکترا از ثبت نام وی جلوگیری شده است. آیین نامه گزینش اخلاقی داوطلبان ورود به دانشگاهها ذیل آن شروطی غیر از صالحیت علمی و قبولی در کنکور ورودی دانشگاهها برای پذیرفته شدن و ثبت نام در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی در نظر گرفته شده است. شروطی از قبیل تدین به دین اسلام یا یکی دیگر از ادیان آسمانی، عدم مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران و عدم اشتهار به فساد اخلاقی و بی بند و باری! نتیجتا و بر اساس همین مصوبه داوطلبانی که به دین اسالم معتقد نباشند و یا به ادیانی که مورد تایید قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست معتقد باشند و یا به دلیل مبارزه با نظام جمهوری اسلامی و یا اشتهار به فساد اخالقی دارای حداقل یک گزارش منفی در پرونده خود باشند؛ از ثبت نام آنها در دانشگاهها جلوگیری به عمل خواهد آمد و باید همراه با مدارک موجودبه هیات مرکزی گزینش فرستاده شوند. حکم نهایی در مورد ورود یا ممانعت از ورود چنین داوطلبانی به دانشگاه پس از بررسی هیأت مرکزی گزینش توسط قاضی هیأت صادر میشود که در اغلب موارد از تحصیل این افراد در دانشگاه ها جلوگیری میشود. اما ممانعت از تحصیل به دلایلی غیر از دلایل علمی و انضباطی مختص دانشگاهها نیست بلکه بسیاری از دانش آموزان نیز از ادامه تحصیل در مدارس به دلایل مذهبی و سیاسی باز میمانند بنابر آنچه بصورت مختصر از نظر گذشت دلایل مذهبی و سیاسی از جمله دلایلی است که هم قوانین جمهوری اسلامی و هم مقامات رسمی کشور با در نظر گرفتن ملاک های خاصی از تحصیل دانش آموزان در مدارس و دانشجویان در دانشگاه ها جلوگیری میکنند. حق بهرهمندی از تحصیل بدون تبعیض و برای همه شهروندان از جمله حقوقی است که نه تنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان اشاره شده، که در کنوانسیونهای مختلف بین المللی نیز مورد تاکید قرار گرفته است و از جمله حقوق بنیادین بشر محسوب میشود. برای نمونه بر اساس ماده ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت جمهوری اسلامی موظف شده است تا وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم آورد. بند سوم از اصل سوم قانون اساسی نیز یکی از وظایف حاکمیت را بهره مندی شهروندان از آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی میداند. این حق که بدون قید مذهبی یا سیاسی عنوان شده است، مسئولیتی واضح را بر دوش دولت میگذارد تا در ایفای وظیفه خود در آموزش شهروندانش بدون جهت گیری سیاسی و مذهبی عمل کند تا اجحافی در حق آنها صورت نپذیرد. اما متاسفانه قوانین و آیین نامه های عادی بعدها در مخالفت با قانون اساسی جمهوری اسلامی تصویب میشوند. همچنین باید به اصل نوزدهم قانون اساسی نیز اشاره کرد؛ آنجا که مقرر میدارد:مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. بنابراین واضح است که ترجیح شهروندان ایرانی شیعه مذهب یا مسیحی مذهب بر شهروندان بهایی یا شهروندانی ایرانی که هیچ دینی ندارند یک تبعیض آشکار است و نمیتوان بهره مندی از آموزش را فقط مختص گروه خاصی از شهروندان دانست. همچنین اصل بیستم نیز مقرره مشابهی دارد و اشعار میدارد: »همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسالم برخوردارند«. آنچه از این اصل به ذهن میرسد، این قاعده است که قانون اساسی تمام شهروندان ایران را چه بهایی باشند چه بی دین، چه طرفدار ولایت فقیه باشند و چه گرایش سیاسی متفاوتی داشته باشند، در برابر قانون یکسان میداند و همه آنها را دارای حقوق مساوی در نظر دارد.این قوانین در تضاد با قانون اساسی و سایر قوانین عادی ایران است. متأسفانه دادخواهی شهروندانی که از تحصیل منع شده اند در نظام دادگستری جمهوری اسلامی هم به نتیجه ای نرسیده است چراکه در سال ۹۷ وقتی یکی از شهروندان بهایی علی رغم قبولی در کنکور از ثبت نام در دانشگاه منع میشود، دیوان عدالت اداری با استناد به مصوبه شورای عالی انقالب فرهنگی که پیش تر بدان اشاره شد، شکایت شاکی را رد میکند. ممانعت از تحصیل بخاطر عقاید دینی و گرایشات سیاسی از منظر حقوق بین الملل به لحاظ اینکه امروزه حقوق بین الملل نقش بسیار پررنگی در تعیین ارزشهای جوامع مدرن در چارچوب اصول حقوق بشر دارد، مهم است که نگاهی به حقوق بین الملل داشته باشیم تا از نقش هنجارساز حقوق بین الملل در این زمینه غافل نشوید که کنوانسیون بین المللی مبارزه با تبعیض در امر تعلیمات ایران هم جزو امضا کنندگان این سند بین المللی است، اعمال هرگونه تبعیض در امر آموزش را برای کشورهای عضو این معاهده منع میکند. تقریبا روزی نیست که رسانه های حکومت جمهوری اسلامی از قبیل صداوسیما و خبرگزاریهای وابسته به دولت و نهادهای نظامی مردم را به قانونگرایی توصیه نکنند و با کوچکترین اعتراضی از جانب مردم چماق قانون مداری را بر سر مردم نکوبند. اما اگر قانون که باید وسیله ای برای رسیدن به عدالت باشد تبدیل به وسیله ای برای مشروعیت بخشیدن به بی عدالتی، رفتارهای نژادپرستانه و تبعیض آمیز شود، باز هم این قانون باید مورد اطاعت مردم قرار گیرد؟ قطعا پاسخ منفی است! چرا که جامعه همواره میکوشد نظامی را برای خود طراحی کند که بر پایه برابری و عدالت باشد. بنابراین وقتی در قرن بیست و یکم که ارزشهایی چون برابری و حقوق یکسان جزو هرم ارزشی نه تنها برخی کشورها که کل جهان متمدن است، از قوانینی سخن میگوییم که بی عدالتی ها را در قالب قانون بر پیکر جامعه تحمیل میکند، غلط بودن آن قوانین بر همه آشکار است. اعمال تبعیض در دسترسی به آموزش بر اساس معیاری غیر از صلاحیت علمی، همچون معیارهای مذهبی و سیاسی نه تنها در مخالفت با قوانین پایه ای جمهوری اسلامی که در تضاد با تعهدات ایران ذیل کنوانسیونهای بین المللی است و هیچ توجیه منطقی و قانونی ندارد.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق امنیت و رفاه اجتماعی (خودکشی در بین جوانان): بیشتر خودکشیها با نوعی بیماری روانی به خصوص افسردگی، در ارتباطند و هرچه افسردگی شدیدتر باشد، ریسک خودکشی بالاتر است. با این حال بیشتر افراد مبتلا به افسردگی ماژور، دست به خودکشی نمیزنند. مطالعات نشان داده است که حدود ۵ درصد افراد افسرده ممکن است به خودکشی فکر کنند. تنها درصد کمی از آنها به طور فعال برای پایان دادن به زندگی خود تصمیمگیری و برنامهریزی میکنند.برخی محققان بر این باورند که خودکشی بیشتر از آنکه اقدامی برای پایان بخشیدن به زندگی باشد، تلاش برای فرار از درد ذهنی افکار منفی نامحدود، خلاص شدن از شکستهای زندگی و تحمل سرزنش مداوم خود و تصور آیندهای تباه است که همه از علائم افسردگی هستند.تنهایی یکی از فاکتورهایی است که در افسردگی نقش دارد و افرادی که از نظر اجتماعی منزوی شدهاند، نسبت به سایرین ریسک خودکشی بالاتری دارند. چون مغز هیچ تمایزی بین درد فیزیکی و روانی قائل نمیشود، افراد مبتلا به درد مزمن همراه با افسردگی یا هرگونه بیماری مزمن دیگری در معرض ریسک بالایی از خودکشی قرار دارند. بیشتر کسانی که خودکشی را به فرجام میرسانند، مرد هستند اما زنان ۴ برابر بیشتر از مردان احتمال دارد که اقدام به خودکشی کنند.همچنین آقای بهنام شیرمحمدی و خانم سمانه بیرجندی نیز در بحث آزاد شرکت کردند و نظرات خود را ارائه دادند.
دربخش پایانی آقای مهدی افشارزاده مسئول جلسه ضمن تشکرازسخنرانان و فعالین ومیهمانان ومنشی جلسه خانم هستی عبدالهی اصل، صدا برداران اقای احسان احمدی خواه وادمین ها آقای عباس منفرد وآقای مازیار پرویزی وآقای احسان احمدی خواه، جلسه را در ساعت ۱۸:۲۱ به وقت اروپای مرکزی خاتمه دادند.
گزارش جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه شمال آلمان اکتبر ۲۰۲۱
محمد حسن حسن زاده مهرآبادی
جلسه سخنرانی نمایندگی منطقه شمال آلمان در روز یکشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۲۱، مصادف با ۲۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاقِ زووم، کانال یوتیوب و اپلیکیشن کانون با جمعی از فعالان حقوق بشر، همکاران و مهمانان دیگر برگزار گردید. نخست مسئول جلسه خانم نرگس مباشری فر ضمن خوش آمد گویی و خیر مقدم به تمامی حاضرین و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: بانو مهسا شفوی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق بشر در مهر ١۴٠٠ را برعهده داشتند: خبر: قتل دختر جوان توسط پدرش در رفسنجان: به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از رکنا، یک دختر جوان 21 ساله در رفسنجان، به دلیل ارتباطش با یک پسر، توسط پدر خود به قتل رسید. متهم پس از ارتکاب جرم متواری شده و مادر این دختر اعلام کرده است که بابت قتل دخترش، شکایتی از همسر خود ندارد. در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند. نقض ماده 3 شکنجه ممنوع و نقض ماده۳ حق حیات برای همه. خبر:اجرای حکم اعدام یک جوان در زندان کرمانشاه: برپایه گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری، سحرگاه روز سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ (۱۲ اکتبر ۲۰۲۱) حکم اعدام یک شهروند کُرد با هویت محمد لطیفی ۲۳ ساله در زندان دیزلآباد کرمانشاه اجرا شد. به گفته یک منبع مطلع، محمد لطیفی ۴ سال پیش و در حالی که تنها ۱۹ سال داشته مرتکب قتل شده و پس از بازداشت توسط دستگاه قضایی به اعدام محکوم شده است. اعدام این زندانی تا لحظه تنظیم این خبر از سوی رسانههای داخل ایران و یا منابع رسمی اعلام نشده است. نقض ماده۳ حق حیات برای همه. خبر:خطر اعدام قریب الوقوع آرمان عبدالعالی کودک-مجرم در زندان رجایی شهر: آرمان عبدالعالی، کودک_مجرم محکوم به اعدام محبوس در زندان رجایی شهر کرج در خطر اجرای قریب الوقوع حکم قرار دارد. پیش از این، متهم علیرغم انکار قتل و عدم کشف پیکر مقتول، توسط دادگاه کیفری استان تهران به اعدام محکوم و حکم صادره در دیوان عالی کشور تایید شده بود. نقض ماده۳:حق حیات برای همه. خبر: در دادگاه تجدیدنظر؛ نازنین زاغری به حبس و ممنوع الخروجی محکوم شد: محکومیت نازنین زاغری شهروند ایرانی بریتانیایی، توسط شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. به گفته حجت کرمانی وکیل نازنین هرچند از نظر موکل و بنده رای صادره منطبق بر موازین قانونی و شرعی نمیباشد، ضمن تمکین از رای صادره، پس از ارسال پرونده به اجرای احکام و با توجه به پرونده سابق خانم زاغری و اینکه قانونا امکان اجرای این حکم وجود ندارد، اقدامات قانونی لازم انجام خواهد پذیرفت”. نقض ماده9 و 8 اعلامیه جهانی حقوق بشر.
بخش۲: آقای ایرج دانای طوس با موضوع بررسی هدف اول از سند ٢٠٣٠ یونسکو و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی به سخنرانی پرداختند: هدف اول: پایان دادن به فقر در تمامی اشکال آن در همه جا ریشه کنی فقر مطلق (فقر مطلق به درآمد روزانه کمتر از ۱٫۲۵ دلار اطلاق می شود. نصف کردن تعداد فقرا.ایجاد نظام حمایتی از فقرا، سرمایه گذاری برای فقرزدایی و حق دسترسی فقرا به منابع. و همچنین در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل چهل وسوم به این قضیه اشاره شده. برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشهکن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار میشود: تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش برهاند و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه. تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد. تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعت کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد. رعایت آزادی انتخاب شغل، و عدم اجبار افراد به کاری معین و جلوگیری از بهرهکشی از کار دیگری. منع اضرار به غیر و انحصار و احتکار و ربا و دیگر معاملات باطل و حرام منع اسراف و تبذیر در همه شیون مربوط به اقتصاد، اعم از مصرف، سرمایهگذاری، تولید، توزیع و خدمات. استفاده از علوم و فنون و تربیت افراد ماهر به نسبت احتیاج برای توسعه و پیشرفت اقتصاد کشور. جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور. تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند. همانطور که مبینیم در قانون اساسی نیز راهکارهایی برای ریشه کنی فقر پیشبینی و نوشته شده است اما اراده ای برای اجرای این قانون وجود ندارد. تعریف فقر مطلق ، فقر مطلق به شرایطی گفته میشود که در آن امکانات مادی فرد یا خانوار تکافوی نیازهای اولیه آنهارا نکند دسترسی به غذا آب اشامیدنی سالم و سرپناه مناسب اموزش اولیه وخدمات بهداشتی ضروری جز نیازهای اولیه اند بدون شک فقر و نابرابری های اقتصادی از زمره مهمترین معظلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژه ای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است که با پیشرفت و توسعه نه تنها این معظل اجتماعی ریشه کن نشده است چه بسا روبه افزایش نیز است در اوایل انقلاب خمینی توانست با شعارهای فریب کارانه ی اقتصادی همچون آب مجانی ،برق مجانی، مسکن برای همه نظر بخشی از جامعه که از فقر رنج میبردند به خود جلب کند و به حکومت برسد اما آنچه ما طی چهل سال گذشته شاهد بودیم افزایش روز افزون فقرای جامعه است طکری که به گفته روزبه کردونی رئیس موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی جمعیت زیر خط فقر مطلق در ایران به ۲۵ میلیون نفر رسیده است با وجود این شرایط امار فقرا روزبه روز روبه افزایش است. اقتصاد ایران سالهاست با مشکل مزمن تورم،رکود،رشد منفی و بیکاری و فساد درگیر است به گفته خبرگزاری تسنیم نرخ تورم در ۱۲ ماهه منتهی به شهریور ماه ۱۴۰۰ برای خانوارهای شهری به ۴۵/۱ رسیده است که بیشترین نرخ تورم به استان ایلام با ۵۲/۴ درصد و کمترین الان مریوط به استام قم با ۴۱/۳درصد بوده استدر همسن بازده زمانی بیشترین نرخ تورمدر روستاها مربکط به استان ایلام با ۵۵/۹ درصد و کمترین نرخ تورم روستا در استان تهران با ۴۳/۲ درصد است با این نرخ تورم ما شاهد کوچکشدن هرچه بیشتر سفره مردم هستیم تا دیروز مردم قدرت خرید گوشت و مرغ نداشتن حالا حتی توان خرید تخم مرغ و مرغ و لبنیات را نیز ندارند و اقشاری که قبلا جز قشر متوسط جامعه بودن حال در طبقه فقر جامعه قرار دارند.در خصوص علل فقر در ایران باید به چندین مورد توجه داشت بالا رفتن نرخ شهر نشینی مهاجرت نامناسب درون کشوری رشد جمعیت مسن کشور افزایش نرخ تورم و ارز دسترسی نامتوازن به تهسیلات بانکی از دلایل فقر پایدار درایران است که بیشتر این موارد از ناکار امدی و بی لیاقتی مسئولان دولتی و ریشه دواندن فساد در سیستم اجرایی کشور است خشکسالی و تغییرات اقلیمی به بخش کشاورزی وعشایری آسیبزده است. بررسیها نشان میدهد خشکسالی بر اقتصاد کشاورزی در بخشهای «رکود تولید، افزایش بدهی کشاورزان، پیدایش فقر و تغییر در کشاورزی» تأثیر گذار است. در ایران اما از عوامل تشدیدکننده خشکسالی، نبود ِ حکمرانی صحیح دولت در این بخش است. بهطور نمونه، نبود مدیریت آب، نبود سازوکار و اراده برای مقابله با مافیای سدسازی همچون قرارگاهای سازندگی سپاه پاسداران و پدیدهی جنگل-خواری، نبود حمایت برای بهروزرسانی در بخش کشاورزی، بهعنوان اصلیترین مصرفکنندهی آب و نبود اراده برای بازسازی شبکهی آبرسانی، تنها بخشی از کمکاری دولتها در ایران است که به تشدید پدیدهی خشکسالی در ایران منجر شده است. گسترش خشکسالی باعث تخریب بافت روستاها و مهاجرت کشاورزان به سمت مرکز و شمال ایران شده است. عیسی کلانتری، رئیس سازمان حفاظت محیطزیست در این باره گفته بود: «اگر وضع فعلی مصرف آب در بخش کشاورزی ادامه داشته باشد، کمتر از ٢۵ سال دیگر، شرق و جنوب ایران کاملاً خالی از سکنه خواهد شد». اولین چالش مهاجران خشکسالی در ایران، اشتغال خواهد بود و این به معنی رشد نرخ بیکاری و تورم در کشور است؛ که خود، زمینهساز گسترش فقر در ایران خواهد شد.علت بعدی نبود فضای کسب و کار مناسب در کشور است ،ایران یکی از بدترین فضاهای کسبوکار را در جهان دارد.بخش خصوصی هرروز ضعیفتر میشود و دولت، نه تنها به فرایند بهبود فضای کسبوکار کمکی نکرده، بلکه خود از موانع اصلی برای توسعه کسبوکار و شکلگیری رونق اقتصادی در کشور شده است. بهطور نمونه، بررسی وضعیت توسعه مشاغل نوآورانه نشان میدهد رتبهی شاخص جهانی کارآفرینی(GEI) ایران، در مقایسه با کشورهای منطقه، بسیار نامناسب است.ایران در این ردهبندی، بین ۱۴ کشور خاورمیانه، در جایگاه ۱۱ قرار دارد.در نبود بهبود فضای کسبوکار، شاهد مهاجرت نیروهای متخصص به دلایل اقتصادی خواهیم بود. ازآنجا که کشورهای درحالتوسعه،مثل ایران، برای تحقق اهداف توسعهی خود، همچون افزایش رشد اقتصادی و کاهش فقر و تورم، به نیروی متخصص نیاز دارد، مهاجرت نیروهای متخصص آثار منفی بر اقتصاد و رشد اقتصادی کشور خواهد داشت.علت بعدی نبود سرمایه گذاری خارجی در کشور است ،سرمایهگذاری مستقیم خارجی، منبع مهمی برای تأمین اعتبار برای کشورهای درحالتوسعه شناخته میشود. سرمایهداران، بهطور طبیعی تمایل دارند دارایی خود را درجایی سرمایهگذاری کنند که نرخ رشد اقتصادی، مثبت و رو به بالا باشد. یکی از ابزارهای مورداستفاده سرمایهگذاران خارجی، برای یافتن بهترین فرصت سرمایهگذاری، مقایسه سرانهی تولید ناخالص ملی است. بررسی آمار بانک جهانی نشان میدهد که سرانه تولید ناخالص ملی ایران طی سالهای ۵۵ تا ۵۷ از کشورهایی مانند چین، ترکیه و مالزی بیشتر بوده، اما این روند طی سالهای بعد از انقلاب، معکوس بوده؛طوریکه در مقایسه با سه کشور یادشده، ایران با اختلاف زیاد، در جایگاه آخر قرارگرفته است. ارزیابی نشان میدهد علاوه بر سرمایهگذاری مستقیم خارجی(FDI)، سهم ایران در جذب سرمایهگذاری خارجی در بورس(FPI)نیز،در مقایسه با کشورهای همسایه، به علت وجود ریسکهای اقتصادی و سیاسی، بسیار ناچیز است. ازآنجاکه افزایش سرمایهگذاری خارجی برافزایش نرخ رشد و کاهش بیکاری اثر مستقیم دارد، نبود بستر لازم برای جذب سرمایهگذاری خارجی را میتوان از عوامل دیگر فقر پایدار در ایران دانست.از دیگر عوامل فقر پایدار در ایران، نظام بانکداری است. اقتصاد رانتی و بانکداری ناسالم در ایران مانعی برای هدایت سپردهها به سوی سرمایهگذاری مولد شده است. گزارش بانک مرکزی نشان میدهد تنها ۲۰درصد از۴۵٠هزار میلیارد تومان تسهیلات بانکی اعطاشده، به پروژههای تولیدی اختصاصیافته است. در سیطرهی اقتصاد رانتی و بانکداری ناسالم و تمایل حکومت به درآمدهای نفتی، بهجای ایجاد بستر کارآفرینی و اشتغال، عملا مسیر رشد اقتصادی در ایران به بنبست خورده است؛ بنبستی که نتیجهاش، افزایش نرخ بیکاری و افزایش تورم و افزایش شکاف طبقاتی است.انچه که موضوع فقر را با اهمیت تر از برخی شاخص های اقتصادی دیگر میسازد ابعاد اجتماعی آن است افزایش نرخ فقر و شکاف طبقاتی موجب افزایش ناراضایتی اجتماعی خواهد شد.و در آخر اگر بخواهیم به یک جمع بندی کلی برسیم و یکی از مهمترین علتهای روز افزون فقر ملت ایران معرفی کنم کسی نیست جز علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران و نهادی اقتصادی و سپاه تروریست پاسداران زیر دست او ،این شخص با بکار گیری سیاست های اشتباه داخلی وخارجی وارسال پول ملت از طریق سپاه پاسداران برای گروهای تروریستی و نیابتی خود در منطقه هر روز مردم بیشتر در باتلاق فقر فرو میبرند.
بخش۳: آقای حمیدرضا سعیدی با موضوع سکولاریسم، خروج از بن بست جمهوری اسلامی در این جلسه شرکت نمودند: تجربۀ سی و یک سالۀ حکومت مذهبی در ایران، ایرانیان را، شاید بیشتر از دیگر ملل جهان، به ضرورت جدا کردن حکومت از مذهب رهنمون شده است. هر روز بیشتر از روز پیشگامان تحولات اجتماعی به این نتیجه میرسند که بدون منحل کردن حکومت مذهبی نمیتوان بر مشکلات گسترده و مختلفی که مردم این کشور با آن دست به گریبانند فائق آمد. بحث «غیر مذهبی کردن حکومت» قرنها است که درمغرب زمین مطرح شده و تحت نام «لائیسیته» درزبان فرانسه و «سکولاریسم» در زبان انگلیسی مورد بحث قرار گرفته است. اما در سپهر سیاسی ایران شاید نخستین باری باشد که بحث جدایی نهاد دین از سیایت رفته رفته به صورت «گفتمان» اصلی سیاسی و اجتماعی کشورمطرح شده و به عنوان «راه خروج از بن بست » حکومت فعلی، مورد استقبال و قبول بسیاری از سازمانها ومتفکران سیاسی وطبق نظرسنجی سال ۱۳۹۹ موسسه گمان ۶۸٪ مردم ایران واقع گردیده است. سکولاریسم و لائیسیته به معنی جدا کردن امور زندگی روزمرۀ مردم از دستورات ایدئولوژیک یا مذهبی است و گذاشتن زمام امورمملکت داری دراختیارکسانی است که نه از جانب خدا وحزب، بلکه از جانب ملت، برای ادارۀ امور انتخاب میشوند ودر نتیجه، قابل عزل اند و قوانین شان نیز با قیام و قعود نمایندگان ملت یعنی رای اکثریت رد یاتصویب می شود وهمچنین قوانین بنا به اقتضای زمانه ومنافع مردم قابلیت تغییرویا نسخ دارند. سکولاریسم یعنی وانهادن امور «دنیای باقی و ثابت و تغییر ناپذیر»به بیان آخرت به نهاد مسجد و کلیسا وآتشکده وکنیسه ومعبد و…، و تحویل امور «این دنیای فانی و خاکی و دائماً در حال تغییر» به خود ملتها و آزاد گذاشتن آنها برای اینکه اگر به عالم غیب و وجود روح و روز قیامت و الهیات و شرایع ناشی از آنها باور دارند به عبادات خود و اجرای آئینهای خود ادامه دهند به شرط اینکه هیچ یک از این گونه باورها نتواند مزاحم احوال و زندگیهای باورمندان به خدا و خدایان و رسولان و شرایع دیگر، و نیز ناباوران به همۀ این باورها و مفاهیم، باشد یا بشود. سالهاست که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی با تبلیغات وسیعی که میکنند، تلاش دارند تا سکولاریسم را «دینستیزی» ویا حتا مترادف با خداناباوری و بی دینی تعریف کنند.فکر جدایی «دین از دولت» آنها را وحشتزده کرده و همه رسانهها و دستگاه تبلیغاتی خود را به کارمی گیرند، تا با دروغپراکنی و تحریف مفاهیم، سکولاریسم را دشمن دین ومذهب ومعادل با بی دینی وخداناباوری معرفی کنند. محمدتقی مصباح یزدی یکی ازپدران فکری وایدئولوگ رسمی جمهوری اسلامی و کسیکه توسط علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی تحت عنوان علامه نامیده می شده درمصاحبه با نشریه 9 دی، پلورالیسم و سکولاریسم را دو خطر تهدیدکننده برای اسلام قلمداد میکند. اما میگوید که خطر سکولاریسم بسیار بیش از خطر پلورالیسم است. برای اینکه سکولاریسم نافی اصل دینداری است. اما اگر ضرورت دینداری رااثبات کنیم، تازه خطر پلورالیسم سبز میشود که ادعا میکند همه ادیان برابرند وهر دینی داشته باشید مهم نیست. این تحریف آشکار مبانی سکولاریسم است درحالیکه سکولاریسم معناهای متفاوتی دارد. اما وقتی که من خودم را سکولار مینامم، از تعریفی که «جامعه سکولار ملی انگلستان» ارایه داده استفاده میکنم، و به دو مورد مشخص اشاره میکنم: نخست اینکه: جدایی دین ازدولت، که به خصوص مذهبیها را آزاد میگذارد تا تکالیف ومناسک دینی خود را آزادانه انجام بدهند،مشروط برآنکه به آزادی معتقدین به دیگر مذاهب وغیرمذهبیها تجاوزنکنند. از سوی دیگر سکولاریسم همچنین آزادی بیدینها را هم تامین میکند، تا بتوانند بدون دین زندگی کنند، بدون اینکه آموزشها ، قوانین و یا مراسم دینی از طریق دولت، قانون، تعلیم و تربیت، بهداشت و یا مسائل اقتصادی وشغلی به آنها تحمیل بشود. بدین وسیله سکولاریسم آزادی مذهبی و آزادی خارج ازمذهب بودن را توامان تضمین میکند.دوم اینکه: مسئله عمده و اساسی،برابری درمقابل قانون است که به دنبال آن همه امتیازها ومجازاتها ومعافیت های مربوط به اعتقادیاعدم اعتقاد به مذهب ویا ایدئولوژی را از بین میبرد، تا ضمانتی باشد بر اینکه هیچ دین و اعتقادی، مذهبی و یا غیرمذهبی، از نقد شدن درامان نباشد. برابری در مقابل قانون تضمین میکند که هیچ دینی نتواند مسائلی را که در حوزه آن دین مقدس شمرده میشود، به دیگران تحمیل کند. متقابلا درسایه چنین قانونی،عدم اعتقاد ویا خروج از دین ویاتاختن وبه استهزاگرفتن یا طنزساختن وتوهین کردن به مقدسات قابل مجازات نیستند وروحانیون از امتیازات ویژه ای نظیردادگاه خاص یا معافیت از پرداخت مالیات وخدمت سربازی اجباری برخوردار نخواهند بود.بنابراین اگر سکولاریسم را درست درک کنیم، متوجه میشویم که لائیسیته یک محیط مساوی وعادلانه ایجاد میکند که به نفع همه ما است. به همین دلیل است که خداپرستان و بیخدایان، مذهبیها وغیرمذهبیها از آن دفاع میکنند. حال به این می پردازم که چرا عدم وجود یک حکومت سکولارو به دنبال آن سلطه یک حکومت دینی موجب به وجود آمدن یک بن بست اجتماعی،سیاسی،فرهنگی و اقتصادی درایران شده است: شوربختانه پس از انقلاب سال ۵۷، نظام سیاسی «جمهوری اسلامی » که به وسیله روح الله خمینی و یارانش به مردم ایران تحمیل شد از اساس سکولاریسم را از میان برد و مسبب همه مشکلاتی شد که در ۴۳ سال گذشته در کشورماایجاد شده است. اصل اول قانون اساسی کنونی درایران، نوع حکومت آن را «بر اساس اعتقاد دیرینه ملت ایران به حکومت حق وعدل قرآن»، «جمهوری اسلامی» عنوان میکند. اصل دوم توضیح میدهد که جمهوری اسلامی، نظامی است «بر پایه ایمان به خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع به او ولزوم تسلیم در برابر امر او»، «وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین»، «معادونقش سازنده آن در سیر تکمیلی به سوی خدا»، «امامت ورهبری مستمر»، «کرامت وارزش والای انسان وآزادی توام با مسئولیت او دربرابرخدا». تنها چیزی که در این اصول اولیه از آن صحبتی نیست، «حق انسان»، «حقوق بشر» و حق انسانها برای مسلمان نبودن است. ما بنده و تسلیم دربرابرخداوندهستیم، که وحی الهی، وامامان،درجهت سیرتکاملی ما به سوی خدا، برای ما قانونگذاری میکنند. یعنی این دو اصل اول قانون اساسی، همه حقوق انسانی ما راازما گرفته،به خداوند وامامان او واگذارمیکند. انسان تبدیل میشود به برده وبندهای که تنها وظیفهاش عبادت وتسلیم دربرابراوامرالهی است. مطابق با اصل چهارم، «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیره باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یاعموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاء شورای نگهبان است.» یعنی فقهای شورای نگهبان که با حکم رهبرعزل و نصب میشوند، حق تعطیل کردن قانون اساسی کشورویا باطل اعلام کردن هرقانونی که مجلس به تصویب رسانده را دارند. قوانینی که به وسیله یک عده مجتهد که سواد و تحصیلات حوزویشان کوچکترین ارزش علمی و حقوقی ندارد، قابل ابطال باشد که دیگر قانون نیستند. همه حقوق انسانی مردم ایران با اصل چهارم زیر پا گذاشته شده است. علاوه براین، تصویب همه قوانین مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیره برپایه موازین واحکام اسلامی که متعلق به ۱۴۰۰سال پیش است، نه تنهابااصول سکولاریسم مغایراست بلکه اساسا قابل انطباق بر زندگی پیچیده و امروزی بشری نیست. حتا در جوامع مدرن نیز قوانین پویا هستند و برحسب موقعیت وزمان تغییر میکنند. هیچ قانونی در آسمانها نوشته نشده و انسانها بسته به نیازهای خود، امکان تغییر آن را دارند. اما مسلمانان حاکم بر جمهوری اسلامی ایران ادعا دارند که قوانین اسلام از آسمان آمده و قابل تغییر نیستند و در حالی که قوانین جزایی اسلام متناسب یک زندگی قبیلهای است، نه یک زندگی مدرن و امروزی،ولی ایشان اصرار دارند که آنها را همانطور که ۱۴۰۰ سال پیش اجرا میشد، اجرا کنند. قوانین جزایی اسلام بنا به اصل قصاص بر پایه انتقام بنا شده، در حالی که قوانین جزایی امروزی جنبه تنبیهی وارشادی دارند وانتقامجویانه نیستند. تنها در ۲۰ سال گذشته بر طبق موازین اسلامی بیش از ۲۴۶ دستور قطع دست در دادگاههای ایران صادر شده و تنها در سال گذشته دستکم ۲۳ هزار و ۹۴۶ ضربه شلاق با حکم دستگاه قضایی ایران صادر شده است. بعد از ۴۳ سال حکومت اسلامی در کشورمان، همه شاهدیم که اعدامهای لجام گسیخته در ملاء عام، قطع دست، در آوردن چشم، مقابله به مثل و قصاص نه تنها از میزان جرم و جنایت کم نکرده، بلکه به آن افزوده و میزان ناامنی را بالا برده است. کافی است که میزان جرم و جنایت در کشورهای اسلامی را با کشورهای سکولارغربی مقیسه کنیم، تا ببینیم کدام قوانین موثرتر بوده و بیشتر امنیت و آسایش را برای شهروندان این کشورها فراهم کرده است.روح الله خمینی و همفکرانش به عنوان بنیان گذارجمهوری اسلامی به بهانه اینکه اکثریت مردم ایران مسلمان شیعه هستند، در اصل دوازدهم برای کشور دین رسمیو دولتی اعلام کرده و «تنها اقلیتهای دینی را زرتشتی، کلیمی و مسیحی» اعلام کردند. بدین ترتیب اصل دوازدهم قانون اساسی سندی است برای بیحرمت کردن و زیر پا گذاشتن حقوق انسانی هر دگراندیش،ومنتقد مذهب واسلام سیاسی و نظام دینی. لغتنامه دهخدا قانون را اینگونه معنی میکند: «حکم اجباری که از دستگاه حکومت مقتدر مملکتی صدور یابد و مبنی و متکی بر طبیعت عالم تمدن، و متناسب با طبیعت انسان باشد و بدون استثناء، شامل همه افراد مردم آن مملکت گردد، و اغراض مستبدانه اشخاص را در آن دخالتی نباشد.» حالا طبق این تعریف، چگونه میتوان قانونی را که در آن دین رسمی در نظر گرفته شده و تنها گروهی از ادیان را به عنوان اقلیت مذهبی نام برده وبه شکل محدود به رسمیت می شناسد، و کسانی مثل بهاییان و یارسانان را از همه حقوق اولیه انسانی خود محروم کرده است، ومعتقدند که چارچوب های آن فرازمینی بوده واز آسمان ها آمده و برگرفته از قرآن و شرعیات است، قانون نامید؟ قانون بر طبق تعریف باید «بدون استثناء وتبعیض شامل همه افراد مردم آن مملکت گردد» اما قانون اساسی ایران برای بهاییها، بوداییها، دراویش، علیاللهایها، بیخدایان، کافرین، بی دینان،یارسان ها و… هیچ حقی قائل نیست ودر نسبت با مسلمانان با آنها تبعیض قائل می شود. خمینی در قم در پاسخ به پرسش علی گرامی در مورد بهائیت گفت: «این طایفه ضاله، کافر و نجس هستند، و ازدواج با آنها مجاز نیست، و به حمام مسلمین نباید وارد شوند» ( صحیفه امام، جلد۱،ص۲۳۷). وی در صحبتهای دیگری درباره مارکسیستها گفته بود: «مسلمانى که منکر خدا یا پیغمبر شود، یا حکم ضروری دین، یعنی حکمى را که مسلمانان جزو دین اسلام میدانند، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم، به انکار خدا یا پیغمبر برگردد، مرتد است» (رساله امام خمینی ، مساله ۲۴۴۷). مرتد در زبان فقهی یعنی «کسی که از اسلام بر میگردد» یعنی کسی که مسلمانزاده بوده، اما اسلام را «رد» کرده و حالا دینی دیگر برگزیده و یا بیدینی اختیار کرده است. خمینی تعریف و حکم مرتد را اینگونه توصیف میکند: «آنکه اسلام را مسخره میکند، اگر متعمّد باشد، مرتد فطری (یعنی مسلمانی است که کافر شده) است و زنش برایش حرام است؛ مالش هم باید به ورثه داده بشود؛ خودش هم باید مقتول باشد» (صحیفه امام خمینی، جلد ۱۴). با استناد به این حکم و حکم دیگر او مبنی بر جایز بودن ریختن خون مجاهدین خلق که خمینی آنها را «منافقین» مینامد، بیش از ۵۰۰۰ هزار زندانی سیاسی را که قبلا محاکمه شده، حکم زندان دریافت کرده و سالها از حکم خود را پشت میلههای زندان سپری کرده بودند، در تابستان سال ۶۷ به دار آویختند. بر طبق دستورات اسلام، که اکنون در ایران اجرا میشود، اگر مرد مسلمانی، مرد مسلمان دیگری را بکشد، قصاص شده و اعدام میشود، و یا در صورت رضایت اولیای دم (پدر، یا برادر مرد مقتول) دیه پرداخته آزاد میشود. اگر مرد مسلمانی، زن مسلمانی را بکشد، تنها در صورتی قصاص میشود، که خانواده او اول نصف دیه مرد را بپردازند، یعنی به او ناز شست بدهند که دختر، مادر و یا همسرشان را کشته است (چون دیه زن نصف مرد است، تا وقتی که مابه التفاوت دیه آنها پرداخت نشود، نمیتوان مرد قاتل را قصاص کرد). وضعیت برای اقلیتهای دینی از این هم اسفناکتر است! یکی از شرایط قصاص این است که قاتل و مقتول باید تساوی در دین داشته باشند، در نتیجه اگر مسلمانی یک یهودی یا مسیحی یا کافر حربی را بکشد برای خاطر یک کافر، مسلمان قصاص نمیشود، زیرا تساوی در دین ندارند!اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی بشارت از یکسانی زن و مرد طبق اصول اسلامی داده، میگوید: «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قراردارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند.» در این اصل عملا با قید رعایت موازین اسلامی زنان که نیمی از جامعه ایران را تشکیل میدهند، به شهروند درجه دوم تقلیل پیدا کردهاند. سه کلمه «رعایت موازین اسلامی» بهیکباره زن را به کالا و اموال مرد تبدیل میکند. این اصل مسبب همه تبعیضها و بیعدالتیهایی است که در ایران علیه زنان صورت میگیرد. پارهای از آیات قرآن عملا به مرد اجازه چند همسری داده، بردهداری و کنیز داشتن را جایز شمرده، و حبس کردن یک زن در خانه را، به عنوان راهی برای تنبیه او پیشنهاد کرده است. اسیران جنگی هیچ حقی ندارند و برده و کنیز حساب میشوند و به مردان به دلیل مراقبت از زنان برتری داده شده است. سپس کتک زدن زنی که از مرد خود حرفشنوی نداشته باشد، به عنوان حکمی از سوی خداوند بر مرد واجب شده است. در جوامع امروزی هر انسانی که انسان دیگری را کتک زده، مورد آزار و اذیت قرار دهد، به زندان خواهد رفت. اگر مردی همسر خود را در خانه حبس کند، مطابق قوانین حقوق بشری و قوانین جزایی، آن مرد به دلیل آدمربایی و اذیت و آزار، مورد تعقیب قانونی قرار گرفته و به زندان خواهد افتاد.اما در حکومت دینی مرد می تواند با رعایت تبصره های خاص خود را در برابرمجازات مصون وایمن سازد. اصل بیست و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی عملا زنان را از داشتن حقوق برابر با مردان به بهانههای شرعی منع کرده و به این تبعیض جنبه قانونی داده است. با توسل به همین اصل، دختر نه ساله بالغ حساب شده و اگر جرمی مرتکب شود با او به عنوان یک بالغ برخورد میکنند. میتوان او را در نه سالگی شوهر داد و حق حضانت فرزندش را از او گرفت. ارث و دیه خون او را نصف یک مرد پرداخت و شهادتش در دادگاه را نصف شهادت یک مرد حساب کرد. به جرم زنا سنگسارش کرد، او را در خانه حبس کرد، و حتا به او اجازه ملاقات با پدر و مادرش را نداد. همه این بیعدالتیها، با تلاش و پشتکار خمینی و یارانش به قانون اساسی و قوانین قضایی کشور ما وارد شده است. خمینی درباره تساوی حقوق زن و مرد گفته بود: «ما میدانیم دستهای جنایتکار عوامل استعمار، میخواهند بر ضد قرآن قوانینی وضع کنند… از تساوی حقوق زن و مرد دم میزنند، یعنی قرآن را زیر پا گذاردن، یعنی مذهب جعفری را کنار زدن، یعنی قرآن را مهجور کردن و بجای آن کتابهای ضاله [تورات و انجیل] قرار دادن… این تساوی حقوق زن و مرد ملغاست» (صحیفه امام جلد ۱، ص ۱۶۱). عملکرد مذهبیهای رادیکال درست مثل یک بچه خودمحور و خودخواهی است که همه اسباببازیها را برای خود میخواهد. هنگامی که یکی از اسباببازیها را از او میگیری، تا بقیه بچهها هم بتوانند از آن استفاده کنند و همه چیز به صورت منصفانه تقسیم شود، او شروع به جیغ و فریاد میکند. رفتار بعضی از مذهبیها غیرقابل تحمل است. وقتی به دین آنها در مقابل بقیه ادیان و اعتقادات فرصت بیشتر و امتیاز و یا حتی برتری ندهی، شروع به جیغ و فریاد میکنند. در حالی که سکولارها تلاش میکنند تا مساوات و انصاف برای همه گروههاشامل باورمندان به ادیان ودگراندیشان برقرار بشود، افراد رادیکال مذهبی مانند قدرتمندان ج ا ا اما تلاش میکنند، فقط برای گروه و دین خود قدرت به دست بیاورند. قانون اساسی ضد حقوق بشری دولت آپارتاید در آفریقای جنوبی فقط مردم را به دو دسته سیاه و سفید تقسیم میکرد و برای سفیدان حقوقی بیش از سیاهان قائل بود. اما در دولت آپارتاید همه سفیدپوستان درمقابل قانون دارای حقوق یکسانی بودند. قانون اساسی ضدانسانی، ضدحقوق بشری و واپسگرای جمهوری اسلامی ایران پا را از این فراتر گذاشته و مردم را به هفت دسته طبقهبندی میکند و برای هر گروه حقوق مختلفی قائل میشود. این قانون اول افراد را به مسلمان و یا غیرمسلمان تقسیم کرده، و اگر مسلمان نیستید، شما را بر حسب اینکه آیا اهل کتاب هستید یا نیستید، به دو دسته دیگر تقسیم میکند. غیر مسلمان بودن بلافاصله شما را از یکسری حقوق انسانی محروم کرده و در درجه پایینتری از مسلمانان قرار میدهد. این قانون سپس مسلمانان را به دو دسته شیعه و سنی تقسیم کرده، و در میان شاخههای مختلف شیعه، شیعه دوازده امامی و مکتب جعفری را به سایر شاخه ها نظیرامامیه یا اسماعیلیه ویا زیدیه ترجیح میدهد. سپس شیعیان دوازده امامی مذهب جعفری را به مرد و زن تقسیم، و در پایان مردان مسلمان شیعه دوازده امامی مذهب جعفری را به روحانی و فقیه و مجتهد یا مومن عادی طبقهبندی میکند. مرد مسلمان شیعه دوازده امامی مکتب اصولی که مجتهد باشد از حقوق به مراتب بیشتری از بقیه افراد برخوردار است. به عنوان مثال، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ده نهاد اساسی برای جامعه پیشبینی میکند. اعضای این ده نهاد تصمیمگیرنده، مانند مقام رهبری، شورای خبرگان ، شورای نگهبان، رئیس قوه قضاییه، رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور باید مجتهد و یا فقیه باشند. یعنی بطور قانونی و رسمی اجازه انتخاب و مشارکت در بسیاری از نهادهای تصمیمگیری مملکت از تمام زنان ایرانی که نصف جمعیت آن را تشکیل میدهند، از مردان غیرمسلمان و مردان مسلمان غیرمجتهد سلب شده است. یعنی بیش از ۹۹% مردم ایران صلاحیت شرکت در این نهادها و شرکت در تصمیمگیری درباره مسائل مملکت خود را ندارند. همچنین زنان و یا هیچ مرد غیرشیعهای نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری اسلامی بشود. حالا اینها جدا از قوانین تحقیرآمیز و ضدانسانی اسلامی در قوانین جزایی و قضایی ما است که سنگسار، قصاص، دیه و تعزیر را اموری عادی کرده، حقوق زن را نصف مرد کرده است، اجازه طلاق و حضانت فرزند را از زنان گرفته است، بهاییها را از حق تحصیل، کار و سفر محروم کرده ، به سنیها اجازه داشتن مسجد و یا اقامه نماز جماعت عید فطر و عید قربان در شهرهای بزرگ نمیدهد، وبسیاری تبعیض های دیگر. برخی از نگرانیهایی که سکولارها دارند در باره تعلیم و تربیت است. آنها موافقند که تدریس ادیان مختلف به کودکان کاری مثبت و ضروری است، و عقیده دارند که باید به کودکان آموزش داد که چرا افراد مختلف باورهای متفاوتی دارند، و چرا بعضیها مذهبی هستند و بعضیها نیستند.تا وقتی که به سن بلوغ وقدرت تمیزوتصمیم گیری رسیدندبا پشتوانه آموزشی قوی بتوانند در مورد آینده مذهبی ونوع آن ویا غیر مذهبیشان تصمیمی از سر تشخیص و علاقه بگیرند. اما چیزی که برای سکولارها قابل قبول نیست، این است که از سیستم آموزش ملی یک کشور سوء استفاده شودو بین ادیان تبعیض قائل شده و تنها اصول یک شاخه از یک دین خاص به شکل افراطی و تمام وفت را به کودکان آموزش داد. در حالی که این همان چیزی است که توسط جمهوری اسلامی درایران جریان دارد و درهمه سطوح تحصیلی به همه دانش آموزان قرآن و دین اسلام و آن هم طبق اصول فرقه شیعه آموزش داده میشود.تصمیم گیرندگان و مذهبیان قانون گذار و مجریان قانون در ج ا ا تنها به اینکه خودشان مذهبی باشند راضی نیستند و اصرار دارند که اصول اعتقادی خود را به تعلیم و تربیت کودکان هم منتقل کنند. چیزی که به آن توجه نمیشود، این است که واقعا چه چیزی برای کودک خوب است.اگرصحبتهای رایج درباره حق والدین در مورد تربیت فرزندان را کنار بگذاریم، باید ببینیم که کودک برای آگاهی یافتن از حقایق و انتخاب راهی که درست میداند، چقدر آزادی عمل دارد. کودکان، اموال والدینشان نیستند. والدین فقط بطور موقت، وظیفه نگهداری از آنها را بر عهده دارند. همانطور که والدین حق ندارند به دلیل باورهای مذهبی به جسم کودک خود آسیبی وارد کنند، حق هم ندارند که او را شستشوی مغزی بدهند ومغزاورا ازچیزهایی پرکنند که جلوی اندیشیدن روشمندوآگاهی ونقد مدام تفکرات اورا میگیرد.همانگونه که والدین حق ندارند انتظار داشته باشند که فرزندان آنها، همان دین آنها را پذیرفته ودنبال کنند، و یا حق ندارند که از آنها انتظار داشته باشند که برای آنها فی المثل نوه های متعدد وزیبایی به دنیا بیاورندیا اینکه حزب سیاسی خاصی را دنبال کنند، و یا اینکه به آنها دیکته کنند که در آینده باید چه شغلی انتخاب کنند،به همان ترتیب اجازه هم ندارند که دین و اعتقادات مذهبی خود را به فرزندانشان تحمیل کنند. همه ما مختاریم که عقاید خودمان را درباره دنیایی که ما را احاطه میکند، داشته باشیم. ما باید با آموزش صحیح به فرزندان خود ابزار لازم برای فکر کردن و تصمیمگیری درباره محیط اطراف خود بدهیم. ما حق نداریم که ارزش کودکان را برحسب میزان قابل استفاده بودن آنها در دنبالهروی از دین و اعتقادات خود بسنجیم، ما باید به فرزندان خود اجازه بدهیم که خودشان درباره دینی که میخواهند داشته باشند تصمیم بگیرند، و این ممکن نیست مگر با یک تربیت و آموزش صحیح، نه یک سازوکارآموزشی و تربیتی مذهب زده و ایدئولوژیک وتبعیضآلودی که ج ا ا ایجاد کرده ودر آن تنها آموزههای یک شاخه ازیک دین به شکل افراطی و تمام وقت تدریس میشود. وقتی مرزهای سکولار ایجاد می شود که درآن هیچ قدرت دینی نتواند ارزشهای خود را بر دیگران تحمیل کند، این کار بیش از آنکه حمایت از بیدینها باشد، حمایت از دینداران هم هست.طبیعتا خط کشی وایجاد مرز، کسانی را که مایل هستند که عقاید ودین خود را به دیگران تحمیل کنند ناراحت و ناراضی میکند. کسانی که به داشتن امتیازات ویژه و یا معافیت های خاص عادت کرده اند، به هیچ وجه حاضر نیستند که از امتیازات خود دست بکشند.سکولاریسم هویت مذهبی هیچکسی را انکار نمیکند و برعکس از آزادی مذهبی دفاع میکند، اما این به هیچوجه به معنای آزادی تحمیل دین و عقاید خود به دیگران نیست. موضوعی که سکولاریزم طرح می کند این است که «هویت مذهبی داشتن، توجیه کننده معافیت از پرداخت مالیات برای مذهبیها و کسانی که متمول هستند، تدریس مذهب در مدارس دولتی، داخل کردن مسائل مذهبی در قوانین عمومی، وارد کردن افراد غیرانتخابی در مجلس قانونگذاری، دعا خواندن در نشستهای دولتی، به بهانههای مذهبی به افراد شغلی را ندادن ویا دادن همینطورتبعیض قائل شدن برای استفاده از خدمات عمومی معافیت ازرفتن به خدمت اجباری و سایر تبعیض ها نیست. مخالفت با این تبعیضها نه تمامیتخواهی است و نه حملهای به دین، بلکه به رسمیت شناختن آزادی همه مردم برای زندگی کردن بدون نابرابریهای تفرقهاندازانه است. اصول سکولاریسم سبب گسترش عدالت، و ملاحظات همگانی میشود، و به همه ما کمک میکند تا در محدودههای معقولی، آنگونه که دوست داریم، در کنار یکدیگر زندگی کنیم.»۴۳ سال پیش خمینی و یارانش درواقع به ایران حمله کرده و با ایدئولوژی اسلامی خود، با طرح ولایت فقیه و قانون اساسی قرون وسطایی خود و برچیدن سکولاریسم، همه آزادیهای مردم ما را سلب کرده، وبا دخالت دادن اصول و احکام اسلام شیعی در تمامی شئون زندگی ایرانیان حتا در نحوه لباس پوشیدن، غذا خوردن، مشروب نوشیدن، رقصیدن،موسیقی شنیدن،معاشرت،روابط و… ما دخالت کرده، مردم را به زندان انداخته، شکنجه کرده و به دار کشیدهاند. مصرف مواد مخدر و فحشا را در کشور رواج داده، تمام منابع طبیعی ما را تاراج کرده و از بین بردهاند. ایران بزرگترین زندان روزنامهنگاران، وبلاگنویسان و وکلا است و به نسبت جمعیت بالاترین میزان اعدام در جهان را دارد. تمام زیربنای اقتصادی، کشاورزی، تولیدی و آموزشی ما را تخریب کرده و مانند موریانه همه ستونهای مملکت را جویدهاند.شیوه حکمرانی مذهبی در ایران باعث شده که جامعه طی چهل سال گذشته به سمت بی دینی وفرارازمذهب میل کند. درتاریخ ۱۷خرداد تا ۱ تیر ۱۳۹۹ نظرسنجی «نگرش ایرانیان به دین» از به مدت ۱۵ روز انجام گرفت. در این نظرسنجی بیش از ۵۰ هزار پاسخدهنده شرکت کردند و حدود ۹۰٪ پاسخدهندگان ساکن ایران بودهاند. یافتههای این گزارش، دیدگاه افراد باسواد بالای ۱۹ سال ساکن ایران (برابر با ٪۸۵ افراد بزرگسال در ایران) را بازتاب میدهد و با سطح اطمینان ۹۵٪ و حاشیه خطای ۵٪ قابل تعمیم به این جمعیت است. این نظرسنجی تلاش کرده است تا نگرش ایرانیان را به دین و موضوعات مرتبط با آن، که در فضای جاری به دلیل محدودیتهای موجود نمیتواند بطور علنی مورد پرسش قرار گیرد، به طریقی روشمند اندازهگیری کرده و به ثبت برساند. حدود نیمی از جامعه اظهار داشتهاند که از دینداری به بیدینی رسیدهاند. بر طبق نتایج این نظرسنجی، ۶۸٪ جامعه معتقدند که احکام دینی نباید معیار قانونگذاری قرار گیرد حتی اگر دینداران اکثریت مجلس را داشته باشند. در مقابل حدود ۱۵٪ جامعه معتقد است که قوانین باید در هر حال منطبق با احکام دینی باشند.بر طبق نتایج این نظرسنجی ۷۱٪ جامعه معتقدند که نهادهای دینی باید خودشان هزینههایشان را تامین کنند.بر طبق نتایج این نظرسنجی، ۵۷٪ جامعه با آموزش تعالیم و تکالیف دینی در مدارس به فرزندانشان مخالف هستند. با این وجود، حدود ۵۴٪ موافق هستند که فرزندانشان در مدرسه با باورهای ادیان مختلف آشنایی پیدا کنند.نتایج نظرسنجی نشان میدهد بیش از ۷۳٪ جامعه مخالف حجاب اجباری هستند. در مقابل، حدود ۱۲٪ جامعه بر الزامی بودن رعایت حجاب (پوشش موی سر) در عرصه عمومی تاکید دارند. از سوی دیگر ۵۸٪ جامعه اساسا به حجاب اعتقاد ندارند.آنچه در ۴۳ سال گذشته بر کشور ما و مردم ما رفته است، همه برگرفته از زیر پا گذاشتن سکولاریسم و دخالت دین در سیاست است و هر روز که میگذرد، تلاش رژیم برای نزدیکتر کردن شیوه زندگی ما، به شیوه زندگی «رسول و اصحابش» بالا میگیرد. قانون اساسی کنونی ایران، نظام جمهوری اسلامی، حکومت دینی و ایدئولوژی اسلامی مسبب جنایاتهای انجام گرفته در ۴۳ سال گذشته هستند و تنها با برچیدن آن و جایگزین کردن آن با یک حکومت سکولاردموکرات لیبرال بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر میتوان از بن بست جمهوری اسلامی خارج شدو به آزادی و دموکراسی در ایران دست یافت.
بخش۴: آقای نریمان حسینی نژاد با موضوع مشکلات سالمندان جامعه ایران سخنرانی کردند: سالمندی به مقطع سنی بالاتر از ۶۰ سال اشاره دارد و بنابراین بخش پایانی چرخهٔ حیات انسان است. افراد سالمند قابلیتهای تجدید قوای محدودی دارند و بیش از دیگر بزرگسالان درمعرض بیماری، سندرمها و کسالت هستند. علم پیریشناسی به مطالعهٔ پزشکی روندپیری،و پیرپزشکی به مطالعهٔ بیماریهایی که سالمندان بدان مبتلا میشوند، مربوط است.مطالعات جهانی از افزایش روزافزون این بیماریها در میان جمعیت سالمند در جوامع مختلف دنیا نشان دارد و گفته میشود در حال حاضر ۳۶ میلیون نفر مبتلا به آلزایمرو۴٫۳میلیون نفر مبتلا به پارکینسون در سراسر جهان هستند. پیش بینیها حاکی است که با توجه به افزایش جمعیت سالمند در جهان، آمار مبتلایان به آلزایمر تا سال ۲۰۵۰ به ۱۱۵میلیون نفر و مبتلایان به پارکینسون به ۹ میلیون نفرخواهدرسید. آلزایمر و پارکینسون ازجمله مهمترین بیماریهای سیستم عصبی دوره سالمندی است که به گفته متخصصان، با توجه به سیر افزایش جمعیت سالمند در ایران درصورت نبود اقدامات پیشگیرانه لازم، در سالهای آتی شیوع بالایی مییابد.تأمین اجتماعی و بازنشستگی یکی از مهمترین بخشهایی است که از تغییر ساختار جمعیتی متأثرخواهدشدبنابراین در یک جامعه که در مسیر سالمندی قرار گرفتهاست، افزایش هزینههای تأمین اجتماعی، منجر به افزایش مالیات خواهد شد. یکی از مهمترین راهکارهای اقتصادی برای مواجهه با فشار هزینههای تأمین اجتماعی این است که دولت از تکیه بر مالیات بر دستمزد، به سمت مالیات بر سرمایه و مالیات بر مصرف حرکت کند؛ چرا که در نتیجهٔ سالمندی، نسبت سرمایه به نیروی کار و مصرف، در طول زمان به صورت قابل ملاحظهای افزایش خواهد یافت. در غیر این صورت دولت برای ایجاد تعادل در بودجه خود مجبور است بخشی از هزینههای خود را کاهش داده و در نتیجه سرمایهگذاری عمومی در زیرساختهای جامعه با مشکل مواجه خواهد گردید.بازار نیروی کار را میتوان اصلیترین حوزه مدیریت سالمندی در کشور دانست. بازار کار و تغییرات مربوط به آن را باید مهمترین بخش اقتصادمتأثر از سالمندی دانست. سیاستهای مختلفی به منظور ایجاد تعادل در این بازارمورداستفاده قرار میگیرد که یکی از بهترین سیاستها، تشویق نظاممند و برنامهریزی شده مهاجرت نیروی کار به داخل است. امروزه استفاده از این ابزار محدود به کشورهای توسعه یافته نبوده و کشورهای در حال توسعه نیز از آن برای مدیریت جمعیت و کاهش آثارسوء پیری سود میجویند. این سیاست علاوه بر اینکه منجر به کاهش دستمزدمیشود،نرخ اجاره سرمایه و نسبت نیروی کار به افراد بازنشسته را افزایش داده و درآمدهای مالیاتی دولت را افزایش خواهد داد. در کنار این موضوع باید حل مشکل مهاجرت نیروی انسانی ایرانی راباجدیت هدف برنامهریزی و سیاستگذاری دانست.آثار اقتصادی سالمندی بسیار پیچیده بوده وگاه یک بخش، تأثیرات همزمان مثبت و منفی از این پدیده خواهد پذیرفت. به عنوان مثال سالمندی از نیروی کار جامعه خواهد کاست؛ در حالی که در سمت دیگر، افزایش پساندازدر جامعه را به دنبال خواهد داشت. یعنی یکی از دو عامل اصلی تولید اقتصادی راکاهش و عامل اصلی دیگر را افزایش خواهد داد! بنابراین اثر این پدیده برتولیدورشداقتصادی را نمیتوان بدون انجام مطالعات تجربی پیشبینی نمود. مطالعات پیش نگر با استفاده از دادههای سری زمانی اقتصاد ایران نشان میدهد شاخص سالمندی درکوتاهمدت و بلند مدت، اثر کاهنده و معناداری بر رشد اقتصاد غیرنفتی ایران داشتهاست.اماتاکنون و با توجه به ساختار جوان جمعیت ایران، آثار اقتصادی پیری حساسیتی برانگیخته؛ اما پیشبینیها از تشدید روند سالمندی جمعیت ایران در دهههای آتی وظهورآثارسوء این پدیده در آینده نزدیک در صورت مدیریت نکردن این پدیده حکایت دارد.امروزه با پیشرفت علم و تکنولوژی و توسعه زندگی شهرنشینی، افزایش فقر، سطح درآمدپایین ، نداشتن رفاه ، بهداشت وامنیت اشتیاق و تمایل خانوادهها به فرزندآوری به صورت چشمگیری در ایران کاهش یافته است. در برههای از زمان، ایران یکی از جوانترین کشورهای دنیا محسوب میشد، اما با توجه به افزایش سن ازدواج و به دنبال آن روالی که حکومت در پیش گرفته ، پیشبینی میشود در ۳۰ سال آینده، ایران در زمره یکی ازسالمندترین کشورهای جهان قرار گیرد.سالمندی در تمام دنیا بجز ایران دستاوردی خوب محسوب میشود، زیرا زیرساختهای حوزه بهداشت، درمان و پیشگیری به قدری ارتقاپیداکرده است که طول عمر طبیعی افراد افزایش و در نتیجه تعدادافرادسالمنددرکشورهاروندی افزایشی داشته است،اما متاسفانه در ایران بدلایل مشکلات فراوان جامعه سالمندی شروع فلاکت ، فقر، بیچارگی و دربدریست. سنی که نه توانایی انجام کارهای سنگین و طاقت فرسا را دارد و نه توان تحمل این حجم از مشکلات و گرفتاریها.ایران باید به زودی منتظر پدیده ای به نام سونامی سالمندی باشد.متاسفانه مردم علی الخصوص درکشور ما ایران دارای معیارهای شاخص کیفیت زندگی نیستند.عوامل نهگانهٔ کیفیت زندگی وشاخصهای بهکار گرفته شده در نمایش چنین عواملی عبارتند از:تعالی مادی: سرانه تولید ناخالص ملی،سلامتی: امید به زندگی،ثبات سیاسی و امنیت: نرخ ثبات سیاسی و امنیت،زندگی خانوادگی: نرخ طلاق (در هر هزار نفر)،زندگی اجتماعی: نرخ حضوردراماکن مذهبی یا عضویت در سندیکاها،اقلیم و جغرافیا: عرض جغرافیائی، شرایط اقلیمی بین گرمتر و سردتر را مشخص میسازد.امنیت شغلی: نرخ بیکاری،آزادی سیاسی:متوسط شاخصهای آزادیهای مدنی و سیاسی،برابری جنسیتی: نسبت متوسط درآمد مرد و زن، بر اساس آخرین دادههای در دسترس.بله اگر بخواهیم ازکمبودونبودهرکدام از این عوامل در ایران بحث و بررسی کنیم متاسفانه مثنوی هفتاد مَن کاغذمیشودوهمچنین جایگاه ایران در جدول شاخص کیفیت جهانی رتبه های آخر جدول راازآن خود کرده است.ایران به لحاظ شاخص دیدهبان سالمندی درپایینترین رتبه در بین 97کشور قرار دارد. این امتیاز یعنی ایران از متوسط جهانی بسیار پایینتر است.شاخصهای مختلفی برای سنجش وضعیت به زیستن سالمندان ارائه شده است که یکی از آنها، شاخص دیدهبان سالمندیست.این شاخص وضعیت رفاه و بهتر زیستن سالمندان را در چهار حیطه امنیت درآمدی، سلامت، توانمندی ومناسبسازی محیط بررسی میکند.امنیت درآمدی میزان پوشش مستمری بازنشستگی سالمندان در ایران وضعیت وخیمی دارد و در واقع کمتر از نیمی از سالمندان ایرانی پوشش مستمری بازنشستگی دارند.در میزان فقر سالمندان 60 سال به بالابهتراست که بگوییم بیش از نیمی از سالمندان ایرانی در فقردرآمدی نسبی زندگی،میکنند.سالمندان حدود دوبرابر بیشتر از سایر گروههای سنی در معرض خطرفقرقراردارند. در درون گروه سالمندان نیز زنان سالمند بیشتر از مردان سالمند در معرض فقر قرار دارند. یعنی نزدیک به 40 درصد زنان سالمند و نزدیک به 20درصد مردان سالمنددرمرزهای فقر زندگی میکنند.رفاه نسبی سالمندان در ایران متاسفانه بسیار کم ویاحتی نزدیک به صفر است.تنها کاری که دولت و حکومت ایران برای مشکلات سالمندان انجام داده است افزودن واژه ی “سالمندکارگری ” به واژه گان لغات است واژهای که رسانههای ایران متاسفانه برای روایت وضعیت زندگی، فقر و مشکلات سالمندان در این کشور به کارگرفتهاند.گزارشهایی که به مناسبت روز جهانی سالمندان در ایران منتشر شده،برسرنوشت تلخ آنها پرتو میافکند.شمار سالمندان در ترکیب جمعیتی ایران در حال افزایش است و این در حالی است که سامانه اجتماعی این کشور قادر به تامین نیازهای سالمندان نیست. کسانی که پس از دهها سال کار و زحمت ناگزیر هستند در ایام سالخوردگی همچنان کار کنند.امسال در روز اول اکتبر (نهم مهر) یعنی روز جهانی سالمندان رسانههای جمهوری اسلامی ایران باانتشار گزارشهایی به گوشههایی از زندگی سالمندان در این کشور پرداختند ، گزارشهایی که چشمهای هر خواننده ای را خواه یا ناخواه از شدت ناراحتی تر میکند.روزنامه “همشهری”برروی خروجی سایت خود گزارش تکاندهندهای از وضعیت زندگی شماری ازسالمندان منتشر کرده است. حکایتی که آنها از زندگی و سرنوشت خود بیان میکنند نمونهای است از سرنوشت میلیونها شهروند سالخورده این کشور.خبرنگار این روزنامه پای صحبت چند تن از سالمندانی نشسته است که بهرغم داشتن «موهای سفید،دستانی لرزان، چشمانی کم سو و قدمهایی آهسته دستفروشی میکنند، مسافرکش هستند یا به کارگری در کارگاههای کوچک تن دادهاند.»سالخوردگانی که مجبورندچندبرابردوران جوانیاشان کار کنند ، آنها تردید ندارند و مطمعن هستند که تا دم مرگ بایدکارکنند.خبرنگار از زنی مینویسد که ۸۰ ساله است و در زیر پل عابر پیاده یکی ازمیدانهای تهران لیف و اسکاچ میفروشد. برایش سرما و گرما مهم نیست. تابستان وزمستان همان جا میایستد و کار میکند. فلج هم شده است. پای چپش ازکارافتاده.میگوید۱۵ سال پیش عمل جراحی داشته و از گردن تا کمر جراحی شده است. نه بیمه دارد و نه حقوق بازنشستگی.او میگوید: «بیمه ندارم. مریض هم بشوم دکترنمیروم.هزاردرد دارم. چشمهایم هم آب مروارید آورده، اما هزینه جراحی و عمل زیاداست. یک ساعت که لیف میبافم، چشمهایم از درد، به سردرد میرسد. اما چه کنم؟»آیادولت و حکومت ایران برای این وضعیت دشوار زندگی در بین سالخوردگان ایران تدابیرپیشبینی کرده است؟ جواب این سوال صد در صد خیر است.آمار دقیقی از سالمندان شاغل وجود نداردوبیشتر از یکسوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقلبگیر هستند، یعنی بایدبا۴میلیون و ۲۰۰ هزار تومان در یک ماه زندگی کنند.این پول برای تنها یک هفته ویاشاید۱۰روز کفایت میکند و بازنشستگان ناگزیرند برای ۲۰ روز دیگر ماه کار کنند. اوضاع دربخشهایی از ایران حتی وخیمتر از آن است.بیش از۵۵ درصد سالمندان در ایران درآمدومستمری ندارند و متاسفانه فقر در جامعه سالمندی را چند برابر سایر ردههای سنی درایران میباشد.میزان فقر در بین زنان سالمند بیشتر از مردان است. ۴۰ درصد زنان سالمنددرفقر مطلق زندگی میکنند. شمار سالمندان تهیدست در برخی از استانها بهمراتب بیشتر از استان مرکزی است.در سیستان و بلوچستان ۸۰ درصد سالمندان زیر خط فقر روزگار میگذرانند و حدود ۸۸ درصد ساکنان روستاها از بیمه بازنشستگی بیبهرهاند.در حالی که سهم سالمندان در کل جمعیت ایران در حال افزایش است اما مسئولان جمهوری اسلامی هیچ برنامهای برای تامین نیازهای سالمندان ندارند. باید یادآور شد که تورم شدید حاکم برکشور،باگذشت زمان بر فقر و فاقه سالمندان میافزاید.پیش از آن یک روز مسافرکشی برای خرید یک کیلو گوشت کفایت میکرد، اما این روزها با این پول شاید تنها بتوان دو کیلو میوه خرید.مشکلات و فقر سالمندان در سایه پیامدهای همهگیری کرونا ابعاد بس وسیعتری یافته است. برخی حتی قادر به مسافرکشی و دستفروشی نیز نبودهاند.متاسفانه امروزه نیزدرصدقابل توجهی از سالمندان نیز تنها زندگی میکنند و علاوه بر احساس رنج از تنهایی ازهیچ نوع پوشش دستگاههای حمایتی و صندوقهای بازنشستگی نیز برخوردار نیستند.بااینکه کارشناسان نسبت به گسترش دامنه سالمندی در ایران هشدار میدهند اما هیچ تجربه ومدیرومسئول دلسوز و قابلی در ایران برای مواجهه با چنین پدیده ای وجود ندارد.و همچنین بیش از هفتاد درصد سالمندان کشور بیمه تکمیلی ندارند.یکی از معضلات دیگر که سالمندان باآن سروکار دارند سوءرفتار باآنان است.سوءرفتارهای روانی یا عاطفی و حتی جنسی چه دراجتماع و چه درون محیط خانواده، که متاسفانه این معضل هم روزبه روز در حال افزایش است.امید به اینکه مشکلات سالمندان و تمام اقشار جامعه از هر نظر رو به بهبودی و کامل حل شود.
بخش۵: آقای صادق فرخی قصرعاصمی با موضوع ریشه کنی فقر در ایران سخنرانی کردند: 17 اکتبر؛ روزجهانی ریشه کنی فقر.فقر قصه بلند غصه ها فقر، توان سوز و جان فرساست؛ چونان سایه دهشتناکی که روز شادکامی را به شب سیاهی پیوند می زند؛ چونان رهزنی که بی رحمانه بر زن و مرد و پیر و جوان و بزرگ و کودک هجوم می آورد و آنان را چون دژخیمی شقاوت پیشه شکنجه می کند. فقر، دزد لبخندهاست، غارتگر شادی ها، و دشمن پر خشم عاطفه ها و مهرورزی ها. فقر، سلامت سوز است و اندوه زا. فقر، قصه بلند بسیاری از غصه هاست. روز جهانی ریشه کنی فقر.امروز بیست و پنجم مهرماه (هفدهم اکتبر)، «روز جهانی ریشهکنی فقر» است. این روز برای نخستین بار در سال ۱۹۸۷ با گردهم آمدن حدود صد هزار نفر در میدان تروکادروی پاریس، گرامی داشته شد و در سال ۱۹۹۲ با ثبت در سازمان ملل متحد، در سراسر جهان رسمیت یافت.تعریف فقر.واژه فقر، در اختلاف فرهنگ های لغت و نگاه متفاوت معانی، توضیحات بی شماری یافته است. از دیگر سوی، بداهت مفهوم و روشنی معنا تا حدودی این واژه را بی نیاز از تعریف کرده است. با این حال می توان در ساده ترین توضیح و بر اساس فرهنگ معین چنین گفت: فقر به معنای درویشی، ناداری، تهیدستی و تنگ دستی است، و در تبیین دیگر می گوییم: فقر، فقدان یا محرومیتی است که گریبان یک موجود زنده ـ به ویژه انسان ـ را در راه تحقق نیازهای اساسی می گیرد. از این رو، فقیر کسی است که برای ادامه زندگی و حیات به چیزی چون خوراک، پوشاک و… نیازمند باشد، در حالی که امکان دسترسی به آن را ندارد. به بیان دیگر، فقیر کسی است که نمی تواند نیازمندی های اساسی خویش را تأمین کند.قدمت فقر.فقر، از ناهنجارترین دردهای زندگی انسان است. این پدیده شوم، عمری به درازای تاریخ حیات آدمی دارد و از همان آغاز، همواره همزاد بشر بوده و پیوسته جسم و جان و جمله هستی آدمیان را دستخوش تباهی کرده است. متون کهن، اندرزهای فقرسوز پیشوایان دینی، رنج نامه شاعران گذشته و اندوه های جانگداز به یاد مانده در آثار نویسندگان، همه گواهی روشن بر قدمت و دیرپایی فقر در فکر و جان انسان ها دارد.قرن حاضر نیز با همه پیشرفت های حیرت انگیز فناوری و گسترش روزافزون علوم تجربی، چیزی از غم جانکاه فقر نکاسته است و شاید به همین دلیل، بحث و بررسی درباره ابعاد، ماهیت، علل و آثار فقر، جدی تر از گذشته جلوه گری می کند. در حقیقت می توان گفت: فقر، یکی از کهن ترین دردهای جامعه انسانی است.انواع فقر.فقر مطلق.محرومیت و ناتوانی افراد در دست یابی به حداقل نیازهای اساسی همانند خوراک و پوشاک و سرپناه که از امکانات ضروری زندگی به شمار می آید، فقر مطلق یا فقر معیشتی نامیده می شود. پیامدهای ناگوار این فقر بسیار است؛ در این حالت، به دلیل فراهم نشدن احتیاج های اساسی بدن، انسان دچار سوء تغذیه شده، طاقت و توانش از دست می رود و سلامتش به مخاطره می افتد.از دیگر سوی، به دلیل حاکم نبودن ارزش های الهی بر جوامع انسانی، در چنین شرایطی انسان در گذر نگاه ها تحقیر شده و شخصیتیش هیچ انگاشته می شود. در سایه شوم این فقر، آدمی در شهر و دیار خود نیز چونان غریبی بی پناه است. فقر مطلق، از عوامل مهم افزایش درصد خطاها، بزهکاری ها و کردارهای نادرست و فسادانگیز است و چه بسا کفر و بی دینی که در بستر این فقر رشد می کند.فقر نسبی.آدمی، مولود عصر خویشتن است و باید درآمد و سطح زندگی اش را متناسب با امکانات روزگار خود بسازد. در قرن حاضر، روی گرداندن یا بی بهره ماندن از مواهب معمول فناوری، با منطق و آموزه های حیات بخش دین سازگار نیست. در حقیقت هر کس از امکانات موجود عصر خود برخوردار نباشد، گرفتار نوعی از فقر است که می توان آن را فقر نسبی نامید. بنابراین فقر نسبی، فقر ناشی از اختلاف سطح زندگی ها در زمان های مختلف و در میان تک تک افراد یک جامعه، یا فقری است که از مقایسه یک شهر با شهر دیگر و کشوری با دیگر ملت ها پدید می آید. در این تقسیم ممکن است شخصی در سنجش با هم دیاران خود ثروتمند، ولی در برابر تمکن مردمان منطقه ای دیگر فقیر شمرده شود.فقر طبیعی.کم داشت یا فقدان ثروت های طبیعی، وجود بیابان های خشک و بی حاصل، کمبود کانی ها و مواد آلی، محاصره در مزرهای نامناسب جغرافیایی، محدود بودن منابع آب و زمین های هموار حاصل خیز و دیگر عواملی که بدون حضور مستقیم و چشمگیر آدمی پدید می آید، در حیطه فقر طبیعی شمرده می شود.حوادث ناخوشایندی چون سیل، توفان، آفات نباتی، زلزله و خشک سالی نیز که سبب کمبودها و نارسایی های اقتصادی می شوند، از جمله عوامل شکل دهنده فقر طبیعی اند. امروزه بسیاری از کشورهای جهان که از قافله پیشرفت های صنعتی عقب مانده و از منابع عظیم نفتی و معادن غنی نیز بی بهره اند، در زمره رنج دیدگان از فقر طبیعی هستند.فقر زندگی افراد به ویژه کودکان و نوجوانان را در دو بعد جسمی و روحی به مخاطره می اندازد. افرادی که جان خود را به دلیل فقر و گرسنگی از دست می دهند بیش از کسانی است که تاکنون در درگیری های نظامی جان باخته اند.زندگی افراد فقیر هرروز با فقدان مواد غذایی، سرپناه، و عدم دسترسی به خدمات ضروری تهدید و به چالشی جدی کشیده می شود.از یک سو این افراد در شرایطی ناامن زندگی می کنند و ناگزیرند رنج ها و مرارت ها، بی عزتی ها و بی حرمتی ها، محرومیت ها و تبعیض های اجتماعی را تاب آورده و دم نزنند.از سوی دیگر،این قربانیان خاموش به طور ناعادلانه ای از بسط دهندگان جرم و خشونت در جامعه تلقی شده و تهدیدی علیه نظم و ثبات اجتماعی محسوب می شوند.چقدر این صحبتها به گوش ما آشناست.دستاورد جمهوری اسلامی در طی این سالها، قرار دادن ۸۰ درصد مردم در زیر خط فقر و رساندن آمار خودکشی ناشی از فقر به ۱۳ مورد در روز است.هفدهم اکتبر برابر با «روز جهانی ریشه کنی فقر» را در حالی گرامی میداریم که مطابق با تازهترین تحقیقات انجام شده «خط فقر» در ایران برای یک خانوار چهار نفره ۱۰ میلیون تومان برآورد شده است و به طور خوشبینانه اگر هر کارگری ماهیانه سه میلیون تومان درآمد داشته باشد به راحتی میتوان اثبات نمود که کارگران، یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران در فقر مطلق به سر میبرند.همانطور که اشاره شد فقر مطلق یعنی محرومیت و ناتوانی افراد در دستیابی به حداقل نیازهای اساسی همانند خوراک، پوشاک و سرپناه که از امکانات ضروری زندگی به شمار میآید.در جامعهای که خط فقر در حال گسترش است و روز به روز شاهد افزایش شکاف میان ثروتمندان و فقرا هستیم، با از بین رفتن تدریجی طبقه متوسط، افزایش بیکاری، افزایش شکاف درآمدی، نابرابری اقتصادی، افزایش افسارگسیخته تورم، کاهش ارزش پول ملی و نبود زیرساختهای اقتصادی مناسب و از طرفی وجود اقتصادی بیمار و رو به فروپاشی یک حکومت ورشکسته و چپاولگر، شاهد افزایش خودکشی و بزههای مختلف از جمله دزدی، زورگیری، قاچاق فروشی و مواردی اینچنینی خواهیم بود. به عقیده کارشناسان، فقر این معضل اجتماعی رو به رشد، بستر مناسبی را برای انواع خشونتها، جرم و جنایات فراهم میکند و افرادی که در چرخه فقر گرفتار میشوند مستعد انجام این کارها هستند. گفته شده هدف از برگزاری مراسم روز جهانی ریشه کنی فقر، رساندن صدای محرومان به گوش جهانیان است؛ اما وجود حکومتهایی با توانایی سانسور و سرکوب بالا هم چون جمهوری اسلامی، مانع از رساندن صدای محرومان به گوش جهانیان است. در ایران که کشوری با منابع طبیعی بسیار و ثروتی مثال زدنی است هنوز هم مردمان سیستان و بلوچستان، خوزستان، برخی از شهرهای مناطق کردنشین و شهرهای جنوبی ایران از داشتن حداقل استانداردهای یک زندگی محرومند. مسئولیت تراژدی بیپایان فقر در بین مردم ایران با تمدنی چند هزار ساله و منابع طبیعی و مالی بیکران مستقیما متوجه حکومت و بیتوجهی مسئولین آن است. مسئولین جمهوری اسلامی با باد انداختن در سینه خود مدعی ریشه کنی فقر و مقاومت اقتصادی هستند اما در جای جای ایران و حتی در قلب پایتخت نیز فقر مطلق بیداد میکند.بخشی از جمعیت کشور که عمده آن را جوانان تشکیل میدهند به طور رسمی اقدام به فروش کلیه، قرنیه چشم و فرزندان تازه به دنیا آمده خود میکنند تا از گرسنگی نجات یابند. زباله گردهایی که از هر رنج و سنی تا کمر در سطلهای زباله خم شدهاند و گاها از محتویات زباله تغذیه می کنند، کارتن خوابی، چادر خوابی در بالای پشت بامها و گور خوابی، کولبری، ترک تحصیل هزاران دانشآموز، افزایش کودکان کار، دستفروشی و … از دستاوردهای جمهوری اسلامی در این چهل و سه سال حکومت است.دولت آخوند روحانی هرکاری که نکرده باشد دست کم در به زیر فقر کشیدن ایرانیها یک رکورد زده است.افزایش نرخ تورم و گرانی بیامان اجناس و کالاها و خدماتی که تأمین کننده حداقلهای زندگی است، افراد بیشتری را در زیر خط فقر فرو برده است. چه بسیارند اقشاری که قبلاً جزو اقشار متوسط جامعه بودهاند اما حالا به طبقات پایینتر جامعه کشانده شدهاند و حاشیهنشینی را تجربه میکنند. همچنین گرانی مواد خوراکی، لوازم خانگی که این روزها بهطور سرسام آوری گرانتر شدهاند، هزینه حمل و نقل، پوشاک، اجاره مسکن و … افراد کمدرآمد کشور را که قبلاً نیز زیر خط فقر بودند ضعیفتر کرده و این یعنی اینکه دامنه «فقر مطلق» گسترش یافته است.یادمان نرفته است که وقتی دولت آخوند روحانی با حمایت خامنهای مبادرت به افزایش قیمت بنزین کرد، به فقیر تر شدن مردم نیز اعتراف کرد و ۶۰میلیون ایرانی را محتاج بستههای معیشتی ۵۰هزار تومانی دانست.بنا به گفتهٔ کارشناسان «۷۰درصد از ۴۰میلیون خانوار کارگری کشور زیر خط فقر قرار دارند». علاوه بر این خود رژیم است که بر اساس حساب و کتابهای مقامات اعتراف میکند که نزدیک به ۳۰میلیون خانوار کارگری در رنج و محنت به سر میبرند و هرازگاهی هم به عوارض اجتماعی و فرهنگی و بروز نابسامانیهای وحشتناک آن نیز اشارتی میکنند.وضعیت جامعه دستمزد بگیران و مستمری بگیران در حال حاضر چنان است که تنها امید آنها حفظ قدرت خریدشان دست کم تا سطح سالهای گذشته است. برای همین منظور نیز میباید کف مستمری تأمین اجتماعی به ۴میلیون و ۹۴۰هزار تومان برسد والا آنها وضعیتشان روزبهروز بدتر میشود؛ در حالیکه در نهایت مستمری آنها ۲میلیون و ۸۰۰هزار تومان است. این را همه میدانند یک خانواده مستمری بگیر با این حقوق حتی نمیتواند نیمی از نیازهای یک ماه خود را تأمین کند. یک عضو هیأتمدیره کانون کارگران بازنشسته و مستمریبگیر تأمین اجتماعی میگوید:عدالت ایجاب میکند که مستمریبگیران نه ۲میلیون و ۸۰۰هزار تومان که حدود ۵میلیون تومان را دریافت کنند تا ترمیم قدرت خرید در سطح سال۹۸، اتفاق بیفتد؛ البته سازمان تأمین اجتماعی و وزارت رفاه به این کار ایراد میگیرند اما اگر سطح قدرت خرید مستمریبگیران در سطح سال گذشته قرار نگیرد، قطعاً تورم مستمری ۲میلیون و ۸۰۰هزار تومانی سال۹۹ را میبلعد»جناحها و باندهای نظام ولایت فقیه هر کدام برای ترسیم خط فقر در ایران خط کشهای مخصوص خود را دارند و با آن مردم ایران را هر طور منافعشان ایجاب کند در زیر و روی آن قرار میدهند. گستاخانهترین این خط و مرزها را هم خامنهای ترسیم کرده بود که چندی پیش زیرآب تعریف متعارف مستضعفین را زد و گفت اصلاً مستضعفین اقشار محروم نیستند که بخواهند زمین را در اختیار بگیرند بلکه ولایت فقیه و مزدوران بسیجی اوست که وارث زمیناند!مستضعفین یعنی ائمه و پیشوایان بالقوهٔ عالم بشریت؛ این معنای مستضعفین است. کسانی که وارثان زمین و همهٔ موجودی زمین خواهند بود؛ بسیج مستضعفین این است. مستضعف یعنی آن کسی که بالقوه صاحب وراثت عالم است، بالقوه خلیفهٔ الله در زمین است، بالقوّه امام و پیشوای عالم بشریت است»سرانجام فقر و بیداد چگونه رقم خواهد خورد؟از فردای غصب حاکمیت مردم ایران بهدست خمینی و ایادی او، فقر و فلاکت در ایران دامن گسترد و امروز دیگر حتی نشان آشکاری از طبقه متوسط به چشم نمیآید و جامعه ایران در حال تبدیل به یک جامعه دوقطبی است. از یکسو میلیونها فقیر در حال به زیر کشیده شدن به خطوط فقر باز هم پایین ترند و از سوی دیگر اقلیتی که بهگفته رئیس فعلی مجلس رژیم آخوندی ۴درصد از جمعیت را تشکیل میدهند. همین اقلیتاند که سخنگوی دولتشان با وقاحت میگوید اگر آنها نبودند وضع مردم ایران صد بار بدتر میشد؛ و ولیفقیه همین اقلیت است که خود را مستضعف میداند که داعیه حکومت بر جهان را هم دارد؛ و به غارت و چپاول و سرکوب مردم ایران راضی نیست؛ و می خواهد همین بلایی که سر ملت ایران آورده بر سر دیگر خلقها بیاورد؛ و آنها را نیز به روز سیاه بنشاند. اما دیگر ظرفیتها و اندوختهها و پس اندازهای یک سرزمین کهن سال در دره فقر و تباهی به انتها رسیده و این مردم و جوانان آگاه و دلیرند که همه توانمندیهایشان را برای برقراری ایرانی آزاد و آباد به کار خواهند گرفت و طرحی نو در خواهند انداخت.
بخش۶: بانو منصوره کاویانی با موضوع امنیت دختران و زنان در محیط کار ایراد سخنرانی کردند:به مناسبت روزجهانی دختر.(امنیت دختران و زنان در محیط کار)آزارجنسی علیه زنان در محیط کار از جمله جرایمی است که امنیت زنان شاغل را به خطرمی اندازد و بانوان به دلیل ترس از دریافت برچسب های ناروا،از دست دادن شغل، بی آبرویی انزوا در مقابل این جرایم سکوت میکنند و در بهترین حالت سعی میکنند محیط کار خود را عوض کنند و در بدترین وجه، ممکن است تسلیم خواسته های مجرمان گردند .نتایج بررسی ها نشان میدهد قربانیان آزار جنسی عمدتا زنان جوان و تحت سلطه ی هستند که از سوی روسا و مردان دارای قدرت مورد آزار جنسی واقع میشوند.در سراسر جهان اطلاعات دقیقی در خصوص کم و کیف آزار جنسی وجود ندارد اما نتیجه تحقیقات نشان میدهد نزدیک به ۶۰٪ زنان مورد سوء استفاده های جسمی و متلک گویی های لفظی قرار میگیرند.چنین جرائم پنهانی که عمدتا از سوی رؤسا و کارمندان عالی رتبه در محیط کار به وقوع میپیوندد تاثیرات بسیار مخرب بر آینده و زندگی بانوان در آینده میگذارد.تعریف مفهوم آزار جنسی:طیف وسیعی از رفتارها که به شکل های مختلف شامل می شود از جمله هر نوع نگاه، لفظ وتقاضای ایجاد رابطه که مضمون جنسی داشته باشد و بدون رضایت زنان بر آنها تحمیل گردد و آنها را در وضعیت حقارت، مرعوب شدن، تهدید، آزار و شیء وارگی قرار دهد میتواند آزار جنسی تلقی شود.در پژوهشی که با روش کیفی در میان ۳۰ زن شاغل در شهر تهران انجام گرفته است پاسخگویان نابرابری راعامل موثر شناسایی کرده اند.همچنین تحقیقی در این خصوص صورت گرفته که نتیجه آن غافلگیر کنندست! به این صورت کل زنان پاسخگو در این تحقیق ۸۲ نفر بودند که بین ۲۱ سال تا ۳۷ سال بودند، ۸۵ درصد زیر ۲۸ سال ، ۲۴ نفر متأهل.،۵نفر مطلقه، و ۱نفر متارکه کرده بود و از نظر تحصیلات نیز ۲۵ نفر دیپلم و ۱۴ نفر فوق دیپلم و ۳۷ نفر لیسانس و ۶نفر فوق لیسانس و بالاتر بودند نتیجه اینکه ۶۲ نفر تحت آزار جنسی قرار گرفته اند که آمار بسیار بالایی محسوب میشود!عده ای از پاسخگویان در اظهارات خود گفته اند که در کنار آزارهای دیگر درخواست هایی تحت عناوین دعوت به خانه، صیغه کردن و درخواست صریح رابطه بیان شده است. آنها همچنین یه مواردی که از دید مردم بسیار شرعی و طبیعی به نظر میرسد اشاره کردند مثل پیشنهاد صیغه و ازدواج از سوی مردان متاهل.نتایج آزار جنسی زنان بانوانی که با این مسئله مواجه میشوند به مشکلاتی مانند بدبینی،اضطراب،افسردگی،خشم،احساس بی ارزشی، کاهش اعتماد به نفس،ترس از ورود به عرصه های جدید ،مشکلات خواب و بیماریهای جسمانی دچار میشوند و علاوه بر اینها بازده کارنیز کاهش می یابد.ویژگی های قربانیان آزار جنسی دختران و زنان در پاسخ به این سوال که آیا خودشان هم در وقوع آزار جنسی نقش داشته اند میگوییند؛ هیچ دلیل خاصی پیدا نمیکنند و فرد مجرم را مقصر میدانند اما در نتیجه این تحقیق نوشته شده بارزترین ویژگی مشترک این زنان جوان بودن آنهاست! زیرا به دلیل حمایت کمتر و آگاهی کمتر در معرض آسیب بیشتری قرار میگیرند. اما ویژگی مجرمان آزار جنسی عمدتا مردان متاهل با پایگاه اجتماعی و اقتصادی بالا هستند .آزار جنسی در محیط کار میتواند با استفاده از اقتدار شغلی یا قدرت به منظور تحمیل خواسته های جنسی تعریف شود.هنگامی که خودداری زن از پذیرفتن درخواست های جنسی رئیسش اتفاق می افتد به عواقبی چون مسدود شدن راه ارتقاء شغلی، تنزیل مقام یا اخراج او از کار منجر میشود. علاوه بر ثروت و قدرت که ابزارهای مناسب مجرمان برای فریفتن زنان یا پنهان کردن آزارهای جنسی است،آزاردهنده معمولا ظاهری موجه دارند و در ظاهر پایبند به اصول اخلاقی و اعتقادی نشان میدهند، اما در عمل و در خلوت به آزار قربانیان پرداخته اند. آنان معتقدند که با نمایش رفتار موجه از سوی مدیران هیچ کس باور نخواهد کرد که آن ها به آزار جنسی دست زده اند و این عامل ابزاری برای سوء استفاده از زنان شاغل بدل شده است.پیشنهاداتی از طرف اکثر سایت های جمهوری اسلامی برای پیشگیری از وقوع آزار جنسی در محیط کار:۱.بدون تحقیق وارد کاری نشوید!درباره فضای کار و همکاران پرس و جو کنید و بعد از تحقیق و بررسی وارد شوید.۲.محیط های کاری مردانه نباشد یعنی حضور مردان بیشتر از زنان نباشد!۳.بانوان باید دیوار محافظ به دور خود بکشند! یعنی آنان باید در محیط های کار حریم خصوصی خود را با گفتار و رفتار و پوشش مناسب حفظ کنند!۴.افزایش مهارت های شغلی و ارتباطی! این منابع اعتقاد دارند زنانی که در رتبه های پایین تر شغلی کار میکنند بیش از زنانی که مشاغل بالاتری دارند مورد آزار روسا و همکاران قرار میگیرند!حال سوال این است؛ آیا این راهکارها یک جانبه نبوده و منطقی و قابل اجراست و آیا اینها کفایت میکند؟! آیا نبودن قوانین حمایتی برای دختران و زنان مشکل عمده نیست؟!چرا همیشه انگشت اتهام به سمت بانوان است؟! وقتی به زنی تعرض میشود خود او محکوم میشود و عموما گفته میشود خودش مقصر است ،چون پوشش مناسب اسلامی نداشته! و موارد این چنینی .با توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی و با توجه به رشد فرهنگی و حضور بیشتر زنان در عرصه های دانشگاه و محیط های کاری همه و همه حضور زنان را در جامعه پررنگ تر از گذشته کرده اما آیا حمایت های لازم برای بانوان وجود دارد؟! آیا قوانینی وجود دارد که اگر مردی تعرض کرد چه مجازاتی دارد؟ آیا مجازات ها به نحوی کارساز هستند که اجرای آنها تاثیر مثبت در خصوص این معظل داشته باشد؟! با توجه به قوانین جمهوری اسلامی که دختر و پسر تا زمانی که به دانشگاه یا به محیط کاری وارد میشوند مهارت های لازم را برای ارتباط سالم با جنس مخالف یاد نگرفته اند و در بسیاری از خانواده ها با توجه به اکثریت آمار سنتی بودن جامعه به مراتب بیشتر است چطور میتوان این مهارت ها را کسب کرد و از بروز مشکلات جلوگیری کرد ! بسیاری بر این باورند که تنوع طلبی مردان که احساس مثبتی به ازدواج خود ندارند یکی از فاکتورهای مهم محسوب میشود. میتوان گفت بنیان خانواده ها سست شده انتخاب ها برای ازدواج خیلی سطحی شده در حالیکه اگر بنیان خانواده محکم باشد و زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند این گونه مسائل به محیط کاری کشیده نمیشود.پلیس و سیستم کیفری و روند شکایات قانونی به چه صورت است؟ در جواب میتوان گفت با توجه به دلایلی که در ابتدا ذکر شد قربانیان در برابر آزار لب به سخن نمیگشایند بلکه حتی گاها انکار هم میکنند! این آزارها سبب کنار آمدن و پذیرفتن مسائل غیر اخلاقی و بعضا افتادن در دام فسادهای اخلاقی میشود و ارزشهای جامعه به چالش کشیده میشود و در نهایت برای بانوان به مسئله ای عادی تبدیل میشود که باید آن را تحمل کنند! همچنین زندگی را به انحراف میکشد و روح آدمی را آلوده میکند و اتفاقات و خاطرات وحشتناکی را که پیش آمده تا آخر عمر با او همراه است.فقدان شواهد و مدارک از آزار جنسی، اثبات آن را در محاکم قضایی با دشواری همراه میسازد اما اگر قوانین شفاف ، صریح و قاطع باشد میتوان امیدوار بود که این جرم خاموش کاهش یابد.از بین بردن آزار جنسی در محیط کار نیازمند اقدامات جدی تری مثل قوانین حمایت کننده از زنان شاغل و رسیدگی به شکایات آنان هست. با وجود برخی اصلاحات در قوانین حقوقی بنظر میرسد مشکل بزرگ تر مربوط به نگرش تبعیض آمیز در پرونده های حقوقی است.نقش سازمان های حمایتی از بانوان و پلیس زن که حامی قربانیان باشند بسیار موثر است و خلا آن باعث وجود هر چه دشوارتر شدن این موضوع شده است، زیرا بنظر میرسد زنان تمایل دارند این گونه آزارها را با کسانی که شبیه و هم جنس خودشان هستند در میان بگذارند.سوال این است ! چرا جایی وجود ندارد که خانم ها بتوانند اینگونه مسائل را مطرح کنند ؟ جایی که حتی بشود درد و دل کرد و حرف آنها را به گوش مسئولی رساند!اگر رفتار پلیس به عنوان ضامن امنیت و آرامش ، ناعادلانه و ناشایست ارزیابی شود امکان دارد منجر به اتخاذ برداشت هایی شود که متضمن احساس نا امنی است و دیگر ایمان و اعتقادی در میان شهروندان وجود نخواهد داشت.در انتها میتوانم بگویم که یکی از جرایم جدی که زنان را در جامعه تهدید میکند آزار جنسی است و باید قوانین محکم تری که قابلیت اجرا دارند تنظیم شود و به موازات آن نظارت بر محیط های کاری و همچنین تائید صلاحیت روانی و اخلاقی روسای شرکت های خصوصی نیز تایید شود. در حال حاضر بانوان به دستگاه های قانونی اعتماد چندانی ندارند و بر این باورند که این جرائم علیه خودشان گزارش میشود و باعث سرزنش و بی آبرویی میشود و از همه مهمتر زدن برچسب مقصر به آنها.دختران و زنان ایرانی میخواهند بگویند نه ! یعنی نه!
بخش۷: بحث آزاد با موضوع حق آموزش و آگاهی (به مناسبت روز جهانی معلم): روز ۵ اکتبر مصادف هست با روز جهانی معلم که توسط یونسکو این روز رو به این اسم نامگذاری کردند. حرفه آموزش، یک عنصر حیاتی برای بقا اقتصادی هر کشور است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۲۶: حق تحصیل رایگان برای همه. حق آگاهی از جمله حقوق شهروندی است. این حق دارای ابعاد گستردهای هست. از یک سوی حق جستجو یا دسترسی به اطلاعات را میتوان یکی از ضروریترین عناصر آزادی بیان بدانیم و از طرف دیگر مردمسالاری هم بدون تضمین حق آگاهی نمیتواند ضامن آیندهای روشن باشد. در قانون اساسی گفته شده همه شهروندان از حق آموزش برخوردارند. خوب حالا ما این آموزشها را باید از کجا یاد بگیریم. حق آگاهی دارای دو مفهوم مضیق و موسع میباشد. این حق در مفهوم مضیق آن، آزادی در جستجوی اطلاعات را مد نظر قرار میدهد. اما مفهوم موسع آن، شامل حق دسترسی به اطلاعات یا حق دریافت اطلاعات است. در کشور ایران که به قول خودشان، مصلحت کارگزاران دولت این هست که برای کسب اطلاعات جستجوگران اطلاعات را محدود کردند. اما این حق نه تنها به عنوان لازمه دموکراسی هست، و پاسخگو بودن مقامات و مشارکت مؤثر مردم، مدت مدیدی است که مورد شناسایی واقع شده، بلکه تحت عنوان یکی از حقوق بنیادین بشر به موجب قوانین بینالمللی و قوانین اساسی کشورها مورد حمایت قرار گرفته است. خوب غیر از اطلاعات و آگاهی و آموزشی که دولتمردان جمهوری اسلامی از ما سلب کردند چطور باید آموزش دید؟ اینجا هست که ارزش و وجود معلمین و اساتید دانشگاهی مشخص میشود. روز پنجشنبه ۲۲ مهرماه فراخوانی سراسری توسط شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران، معلمان و فرهنگیان شاغل و بازنشسته در شهرهای مختلف کشور صادر شد که در مقابل ساختمان اداره آموزش و پرورش شهرهای خود و معلمان ساکن در استانهای تهران و البرز در مقابل ساختمان سازمان برنامه و بودجه واقع در تهران دست به تجمعات اعتراضی زدند و شعارهایی بر علیه دولتمردان جمهوری اسلامی سر دادند و در بعضی مناطق هم که پلاکارتهایی در دست داشتند که خواستار آزادی زندانیان در بند از جمله اسماعیل عبدی فعال صنفی معلمان محبوس در زندان مرکزی کرج شدند. حال سؤال این است که ما آگاهی و آموزش را با این همه سانسور چطور پیگیری کنیم؟. حین بحث آزاد آقای شفایی عضو دائمی هیئت مدیره کانون در اقدامی غیر قابل پیش بینی پس از توضیح در مورد پروژه های جدید در کانون ، با قطع کردن بحث آزاد حاضرین را برای پیوستن به کانال های رادیو که جدیدا در اپلیکیشن کانون به بهره برداری رسیده است، تشویق نمود و از حاضرین در محیط چت نرم افزار زووم بازخورد دریافت نمود.در مباحث این جلسه همکاران دیگری نیز همانند جناب منوچهر شفایی، حسینی نژاد، سعیدی، داود لطفی، حسین مرادی زاده و میلاد ترقیبی به اظهار نظر و تبادل اطلاعات پرداختند. همکارانی که ما را در این جلسه یاری کردند عبارت بودند از : مسئول جلسه : نرگس مباشری فر، منشی جلسه محمد حسن حسن زاده مهر آبادی ، ضبط صدا و ادیت : محمدرسول پورتندرست، منصوره کاویانی، ادمین ها: نریمان حسینی نژاد، عباس منفرد، زهرا رهایی و در نهایت در ساعت ۴۲: ۱۵ به وقت اروپای مرکزی ختم جلسه توسط مسئول جلسه اعلام شد.
سخنرانی کمیته دفاع از کودک و نوجوان، اکتبر ۲۰۲۱
نرگس مباشریفر
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان در تاریخ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۱ ، مصادف با ۳۰ مهر ماه سال ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاق زووم مخصوص جلسات این کمیته و یوتیوب و اپلیکیشن کانون ( پخش مستقیم تلویزیون۹) با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر، علاقهمندان و مهمانان برگزار گردید. نخست مسئول جلسه آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش۱: خانم آذر ارحمی گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق کودک و نوجوان در مهر ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: ۲۲.۳درصد کارگران کشور اعتیاد دارند. ۱.۲درصد جمعیت دانشآموزی مواد مخدر مصرف میکنند. رکنا: مدیر کل دفتر تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر با اشاره به وضعیت شیوع مواد مخدر گفت: در جمعیت عمومی ۵.۴درصد، در جمعیت دانشآموزی و متوسطه و هنرستانها ۲.۱درصد، در بین دانشجویان دولتی ۴.۷درصد و در محیطهای کارگری ۲۲.۳درصد مصرف مواد مخدر داریم. حمید صرامی در نشست تخصصی روند برنامه تحول راهبردی مبارزه با مواد مخدر و بررسی تحولات کشور افغانستان و پیامدهای آن در عرصه مبارزه با مواد مخدر بیان کرد: در حوزه سیمای مواد مخدر اگر در یک نگاه کوتاه در عرصه جهانی بخواهیم ببینیم چه وضعیتی داریم؟ مواد مخدر به عنوان یک تهدید استراتژیک چند وجهی، چند سببی و سیستماتیک سبب شده است که طی ۱۳ سال اخیر میزان مصرف مواد در سال ۲۰۰۶ که ۲۰۸ میلیون نفر بود، در سال ۲۰۱۹ به ۲۷۵ میلیون نفر افزایش پیدا کند. این روند افزایش ۳۲درصدی که حداقل افراد یکبار در سال یکی از مواد مخدر، محرک یا توهمزاها را استفاده کردهاند، یک زنگ خطر جهانی برای جامعه بشریت است. این خبر مغایر است با کنوانسیون حقوق کودک : ماده۳۳: حمایت در برابر مواد مخدر، ماده۳۹: بازسازی اجتماعی کودکان آسیبدیده، ماده۴۰: بازسازی اجتماعی کودکان مجرم و ماده۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر: حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی وخدمات اجتماعی برای همه. خبر: طی سال جاری؛ بیش از ۱۰۰۰ دانشآموز در چهار محال و بختیاری از تحصیل بازماندهاند. خبرگزاری هرانا: رئیس امور تربیتی، مشاوره و مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی اداره کل آموزش و پرورش استان چهار محال و بختیاری، از شناسایی هزار و ۲۰۰ دانشآموز بازمانده از تحصیل در این استان خبر داد و گفت: این آمار توسط وزارت آموزش و پرورش با همکاری سازمان ثبت احوال منتشر شده است. رئیس امور تربیتی، مشاوره و مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی اداره کل آموزش و پرورش استان چهار محال و بختیاری گفت: اقدام برای شناسایی هر یک از این دانشآموزان ادامه دارد و همچنان ۳۵۰ نفر از مجموع دانشآموزان بازمانده از تحصیل به طور کامل شناسایی نشدهاند. خبر: مدیر کل نوسازی مدارس خبر داد وجود ۱۰۰ کلاس درس، با بخاری نفتی در چهار محال و بختیاری. ایسنا: کامران رهی، مدیر کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس چهار محال و بختیاری گفت: حدود ۹۵درصد بخاریهای نفتی و غیراستاندارد از مدارس چهار محال و بختیاری جمعآوری و ۱۰۰ کلاس درس باقیمانده است، به محض انجام عملیات گازرسانی در این مناطق بخاریهای نفتی و غیراستاندارد این کلاسها نیز جمعآوری خواهد شد. خبر: تولد ۷۹۱ کودک از مادران ۱۰ تا ۱۴ ساله در سال جاری. به گزارش ایسنا، مطابق با آمار اولیه شمار موالید سال ۱۴۰۰ (بر حسب سن مادر در زمان تولد) که از سوی سازمان ثبت احوال کشور منتشر شده، در شش ماه و ۱۶ روز نخست سال ۱۴۰۰، تعداد ۷۹۱ کودک از مادران ۱۰ تا ۱۴ ساله متولد شدهاند و به گفته سازمان ثبت احوال کشور این ارقام آمارهای اولیه هستند و ممکن است در بازبینیهای آتی تغییر کنند. این خبر مغایرت دارد با اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده۳: حق حیات برای همه و کنوانسیون حقوق کودک ماده۳: نفع کودک، ماده۴: وظایف دولتها، ماده۶: حق زندگی، ماده۱۹: حمایت کودکان در برابر سوء استفاده و ماده۳۴: حمایت در برابر سوء استفاده جنسی
بخش۲: آقای آرش احمدی “بررسی ماده ١٧ کنوانسیون حقوق کودک و مقایسه آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران” را ایراد کردند: سرکوب آزادی بیان: الف: وسایل ارتباط جمعی را تشویق میکنند تا آگاهی، کاربرد اجتماعی-فرهنگی داشته و با محتوای ماده ۲۹ همخوان باشد. ب: خواهان همکاری بینالمللی در زمینه تولید، مبادله و توزیع و مراجعه به منابع رنگارنگ ملی و بینالمللی هستند. ج: تولید و پخش کتابهای کودکان را حمایت نموده و گسترش میدهند. د: وسایل ارتباط جمعی را تشویق میکنند تا به نیازهای زبانی و گفتاری کودکی که از اقلیتهای فرهنگی-قومی است، پاسخگو باشند. ه: قوانینی را که حافظ کودک در مقابل آسیبهای احتمالی ناشی از این وسایل ارتباطی است، بررسی میکنند. بطوریکه مادههای ۱۳ و ۱۸ رعایت شوند. در مورد این کنوانسیون و پرداختن به موارد این کنوانسیون و موارد نقض این موارد در ایران باید ابتدا به وسایل ارتباط جمعی و وسایل و تمام ابزاری که باعث آگاهی مردم میشود. پرداخت وسایل و ابزارهای مثل تمامی کتابهای آموزشی، تمامی کتابهای غیردرسی تمامی شعرها، تلویزیون، رادیو، اینترنت، اخبار، رسانهها، معلمین میشود، نام برد. حالا در این بخش میپردازم به تمامی این وسایل در کشور ایران و در رژیم جمهوری اسلامی ایران و تا وقتی که تمامی این وسایلی که به آن اشاره کردم آزاد نباشد و در جهت مشخص حرکت کنند و اطلاعرسانی کنند و تا زمانی که برای آگاهیرسانی مجازات وجود داشته باشد و فیلتر وجود داشته باشد، هیچ آگاهیرسانی و آزادی اندیشه و آزادی بیان وجود نخواهد داشت. در ایران مطبوعات دو دسته هستند مطبوعات و خبرنگاران تحت نظارت و حمایت کامل رژیم جمهوری اسلامی که مطالب کاملاً مد نظر مقامات را انتشار میدهند و خدمتگزار مقامات جمهوری اسلامی ایران هستند و کاملاً مطابق سیاستهای جمهوری اسلامی ایران خبری را انتشار میکنند و در سوی دیگر خبرنگاران و مطبوعاتی که میخواهند آزادانه و بدون فیلتر و بیپروا گزارش تهیه کنند و انتشار دهند و به تمام مسائل و سیاستهای سرکوبگرانه و نادرست جمهوری اسلامی میپردازند که اکثر این افراد یا در زندان هستند یا در کشورهای خارجی از ترس جان خود از کشور ایران فرار کردند و اعلام پناهندگی کردند یا در داخل ایران به قتل رسیدند. همه این اتفاقها در کشوری افتاده و میافتد که مقامات کشور ایران به دموکراسی کامل و آزادی بیان اشاره دارند و آزادی بیان رابطه مستقیم دارد با آزادی مطبوعات تا در کشوری آزادی بیان وجود نداشته باشد، آزادی مطبوعات هم وجود ندارد و در هر کشوری شهروندان باید اجازه حق اعتراض به سیاستهای نادرست و حق اعتراض به تمامی تبعیضها را باید داشته باشند. اصل بیست و چهارم: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند. آزادی رسانه و روزنامهنگاران بر اساس گزارشهای سازمان گزارشگران بدون مرز، ایران همچنان در صدر زندانهای بزرگ گزارشگران به حساب میآید. بر اساس گزارش این سازمان ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۸ دست کم ۸۶۰ روزنامهنگار و شهروند روزنامهنگار را روانه زندان کرده است و در سال ۲۰۱۹ از نظر وضعیت آزادی رسانهها در جایگاه ۱۷۰ قرار دارد. بنا به گزارش گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۱۸ تعداد خبرنگاران بازداشتی در ایران به ۲۸ نفر میرسد. همچنین در گزارشی دیگر، گزارشگران بدون مرز عنوان میکنند که بیش از ۵۰ روزنامهنگار خارج از ایران از راههای گوناگون مورد تهدید قرار گرفتهاند. یکی از راههایی که وقتی افراد از ایران فرار میکنند و دست مقامات ایران از این افراد به دور است به تهدید و دستگیر کردن خانواده این افراد هست که مقامات ایران با دستگیری و شکنجه خانواده این افراد حداکثر فشار را وارد میکنند که شخص به ایران برگردد یا اینکه افشاگری در مورد مقامات جمهوری اسلامی نکند. از جمله کسانی که در سالهای اخیر بازداشت و زندانی شدهاند ایرج جمشیدی سردبیر روزنامه آسیا، آفرین چیتساز خبرنگار سرویس بینالملل روزنامه ایران، کشته شدن زهرا کاظمی بر اثر ضربه باتوم به سر، مرضیه امیری خبرنگار روزنامه شرق محکوم به ۱۰ سال حبس، آقای ساسان معاون سردبیر روزنامه اعتماد و تعداد بسیار زیادی دیگر و بجز این مسائل، دستگیری و شکنجه هم باید اضافه کرد. باید به این هم اشاره کنیم صدا و سیما و تمامی رسانههای داخلی زیر نظر و برای جمهوری اسلامی ایران است و هر کسی بخواهد مخالفت خود را نشان دهد دچار همین سرگذشت افراد نامبرده شده میشود و تحت شکنجه، بازداشت و قتل قرار میگیرد همه این اتفاقهایی که در مورد نقض حقوق بشر و آزادی بیان و سرکوب و کشته شدن مردم در اعتراضات و در مورد بعدی به سرکوب و فیلتر رسانهها و مطبوعات اشاره کردم در کشوری اتفاق میافتد که مقامات جمهوری اسلامی ایران همیشه ادعا دارند که در کشور ایران دموکراسی برقرار است و مردم حق آزادی بیان و حق تجمع دارند و ادعا دارند که اعتراض حق مردم هست و رسانهها بدون هیچ فشاری و سرکوبی میتوانند فعالیت داشته باشند. به امید روزی که تمامی رسانهها و خبرنگاران در سراسر دنیا بتوانند آزادانه مطالب خود را انتشار و چاپ کنند و آزادی بیان وجود داشته باشد. زیرا بدون آزادی بیان و آزادی رسانه نقض حقوق بشر و سرکوب مردم به شکل گسترده ادامه خواهد داشت و دولتها آزادانه فساد میکنند ومردم بیدفاع را راحت سرکوب میکنند و در مورد بعدی به تلویزیون و صدا و سیما میتوان اشاره کرد در رژیم جمهوری اسلامی ایران صدا و سیمای ایران هم تماماً دست رژیم جمهوری اسلامی ایران است و اخبار که نقش مهمی در آگاهیرسانی به مردم دارد همۀ خبرهای به نفع جمهوری اسلامی ایران را گزارش میکند و هیچ خبری از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و وضعیت بد مملکت در اخبار گفته نمیشود و مورد بعدی هم که خیلیخیلی مهم هست. در رشد و پرورش و شکلگیری و رشد فردی و فکری کودکان و نوجوانان و نقش آموزش و پرورش ایران هست. در آگاهیرسانی و رشد و شکوفایی استعدادهای کودکان زمانی که کودکان ما به خوبی آموزشهای لازم را نبینند از جمله آموزشهای جنسی، روابط اجتماعی، کمک به بقیه، مهارتهای برقراری ارتباطات تحلیل مسائل، احترام و رعایت قوانین، آزادی بیان، آزادی اندیشه، نترسیدن از گفتن احساسات خود و احترام به بقیه زبانها و نژادها، پیدا کردن استعدادهای خود و رشد و شکوفایی استعدادهای خود و بسیاری از مسائل دیگر که بخش بزرگی از این مسائل باید در مدارس و آموزش و پرورش قرار بگیرد در ساعات آموزش و به کودکان آموزش داده شود. این کودکان و نوجوانان ما هستند که نسلهای بعدی را تشکیل میدهند. اگر کودکان ما از کودکی آموزشهای لازم را نبینند هر کشوری دچار مشکلات فراوانی میشود. مثلاً در مدارس ایران از زمان جمهوری اسلامی اولین تناقض و ایرادی که میشود به نظام جمهوری اسلامی ایران گرفت، تفکیک جنسیتی در مدارس ایران است. مدارس دختران و پسران از اول ابتدای تا آخر دبیرستان جدا هست و از همان ابتدا نگاه جنسیتی در کودکان ما در مدارس ایران به وجود میآید و پسران و دختران در بینشان تنشهای بسیاری به وجود میآید و شناختی از هم نمیتوانند پیدا کنند و در حالی که باید پسران در کنار دختران در مدارس باشند و ببیند هیچ برتری نسبت به یکدیگر ندارند و در کنار هم به رشد و تکامل برسند. نه اینکه از همان ابتدا از هم جدا باشند و در بزرگسالی بخواهند به هم برسند و تنشهای جنسیتی بسیاری به وجود بیاید و در برقراری ارتباط با یکدیگر دچار مشکلات فراوانی شوند. در مورد بعدی در مورد آموزش غلط: ندادن آموزشهای صحیح و کارآمد و پرورش ندادن استعدادهای دانشآموزان و درس دادن دروس تئوری و بیبازده در تمامی مدارس ایران که اینها همهاش به دستور مقامات طی این ۴۰ سال حکومت انجام شده و انجام میشود و این کارها همه به خاطر این است جوانان ایران ناآگاه و بدون مهارتهای فردی و اجتماعی به بار بیایند و مثلاً در مدارس ایران دروسی تدریس میشود که هیچ بازدهی ندارد از جمله دروس عربی که از اول راهنمایی تا آخر دوران دبیرستان تدریس میشود، ولی در طی این چندین سال هیچ دانشآموزی قادر نیست حتی یک خط عربی حرف بزند یا درسهایی مثل دین و زندگی که فقط دروس تئوری هستند و حفظیات و دانشآموزان هیچ یادگیری ندارند. یا در دروس ریاضیات بعضی از بخشهایی تدریس میشوند که هیچ نیازی به آموزش این بخشها نیست. فقط دانشآموزان مجبور به خواندن و نمره قبولی گرفتن هستد یا در مدارس ایران هیچ کار گروهی انجام نمیشود. مردم اینطور میشود که جوانان ایران در مشارکتهای جمعی و همایشها و کارهای گروهی در جامعه آنقدر ضعیف هستند یا در مدارس ایران هیچ استعدادیاب ورزشی وجود ندارد، در حالی که باید تیمهای ورزشی و استعدادیابهای ورزشی وجود داشته باشد در مدارس ایران برای پرورشهای فردی و گروهی. مثلاً در کشور آمریکا اکثر بسکتبالیستهای امبیای از مدارس آمریکا و کالجهای آمریکا استعدادیابی و معرفی میشوند و همه اینها باعث میشود جوانان در ایران با کلی دغدغه فکری روبهرو باشند. اینکه چه استعدادهایی دارند، چه شغلی میتوانند در آینده داشته باشند نگرانی و ترس از آینده و خیلیهای دیگر و همه اینها بخاطر فساد و سرکوب رژیم جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد که جوانان مدام درگیر دغدغههای فکری خود و ترس از آینده و ناامید باشند تا این که با فکری آزاد به اندیشیدن به مسائل کشور و اتفاقات پیرامون خود باشند. در ادامه میتوان به عدم استعدادیابی در مدارس ایران، عدم آموزش تفاوت فرهنگهای مختلف اقوام در ایران تفاوت گویشها و احترام به این فرهنگها و عدم آموزش سنتهای مختلف در ایران و موارد دیگر اشاره کرد. همه این موارد بخاطر این است که رژیم جمهوری اسلامی ایران میخواهد کودکان ما از همان ابتدا با فکرهای بسته رشد و بزرگ شوند و در بزرگسالی کشور ایران دارای مردمانی با فکرهای بسته و مشکلات فراوانی باشند و از حقوقهای شهروندی خود بیخبر باشند و خواهان حقوق شهروندی خود نباشند و اصلاً ندانند که چطور باید به حقوق خود برسند و چه حقوقی دارند و فقط به فکر فراهم کردن حقوق ابتدایی خود، برای زندگی داشته باشند و رژیم جمهوری اسلامی تسلط کامل بر مردم داشته باشد .
بخش۳: آقای مهدی افشارزاده “بررسی رابطۀ مشکلات رفتاری و حافظه با انگیزۀ تسلط در کودکان” را ایراد کردند: هدف از سخنرانی حاضر بررسی ارتباط مشکلات رفتاری (نقص توجه-بیشفعالی، اضطراب فراگیر، اختلال نافرمانی مقابلهای) و انواع حافظه با انگیزه تسلط در کودکان میباشد. جامعه آماری شامل کلیه کودکان پایه اول دبستان شهر اصفهان وحجم نمونه ۲۰۰ کودک ۷ ساله بود که به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. به منظور بررسی مشکلات رفتاری کودکان از پرسشنامه csi4 (اسپرافکین، گادو) جهت بررسی انواع حافظه از پرسشنامه کانرز و برای سنجش انگیزه تسلط در کودکان از پرسشنامه انگیزه تسلط (لانگ، لو) استفاده شد که توسط والدین این کودکان تکمیل گردید. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیری همزمان تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین مشکلات رفتاری کودکان (کمبود توجه-بیشفعالی و اضطراب فراگیر) با انگیزه تسلط آنان رابطهی معنادار منفی و بین انواع حافظه با انگیزهی تسلط ارتباط معنادار مثبت وجود داشت. همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که اختلال کمبود توجه- بیشفعالی و حافظه فعال از جمله پیشبینیکنندههای انگیزه تسلط در کودکان بودند. یافتههای پژوهش نشان داد که انگیزه تسلط در رشد رفتاری و شناختی کودکان مؤثر بود و در نتیجه پیشنهاد گردید که با انجام مداخلات بههنگام میتوان انگیزش کودکان را ارتقا داد. همچنین، پیشنهاد گردید با انجام مداخلات درمانی در سنین قبل از دبستان سطح انگیزش را در کودکان بیشفعال بالا برد تا از مشکلات دیگر در آینده جلوگیری شود. مشکلات رفتاری کودکان، معمولأ تا زمانی که کودک رفتاری خارج از محدوده سنی خودش نشان ندهد برای والدین قابل تشخیص نیست. البته رفتارهایی مثل شیطنت یا بازیگوشی، نافرمانی و غیره برای کودکان رفتاری طبیعی محسوب میشود اما اگر این رفتارها بیش از حد تکرار شده یا شدت آنها به شکل آزاردهندهای زیاد باشد، از مشکلات رفتاری کودکان محسوب شده و بایستی به دنبال روشهای درمان برای آن باشید. اختلالات رفتاری در کودکان انواع مختلفی دارد که از شایعترین آنها میتوان به لجبازی، اختلال سلوک، ترس، دزدی، بیشفعالی، اوتیسم و انواع فوبیاها اشاره کرد که در این مقاله به شرح هریک از این مشکلات رفتاری و روشهای درمان آنها میپردازیم. انواع مشکلات رفتاری کودکان: مشکلات رفتاری کودکان، انواع مختلفی دارد که هریک از آنها نشانهها و دلایل خودشان را دارند. در این بخش برخی از مشکلات رفتاری کودکان را بررسی میکنیم و به توضیح آنها و روشهای درمان اختلالات رفتاری میپردازیم. اختلال لجبازی-کودک دارای اختلال رفتاری لجبازی، به شکلی خصمانه و حتی انتقامجویانه سعی در مخالفت و نافرمانی با والدین و اطرافیان دارد و با این رفتار سعی در نشان دادن قدرت دارد. البته لجبازی کودک برخلاف اختلال سلوک، باعث نقض قانون یا حقوق دیگران نمیشود. از نشانههای تشخیص اختلال لجبازی در کودکان میتوان به جروبحث زیاد با بزرگسالان، بیتوجهی به دستورات، رفتارهای کینهتوزانه، خشم و پرخاش و سرزنش دیگران اشاره کرد. اختلال سلوک-اختلال سلوک، از دسته اختلالات پرخاشگری در کودکان است که به نسبت اختلال لجبازی و نافرمانی، بسیار شدیدتر بوده و پیامدهای سنگینتری برای شخص یا خانواده او دارد. کودک دارای اختلال سلوک نسبت به قوانین موجود بیاعتنا است و کارهایی را انجام میدهد که از نظر هنجارهای اجتماعی برای سن او نامناسب است. دعوا و درگیری داخل و خارج از خانه، دزدی، رفتارهای جنسی از سنین پایین، دروغگویی، بزهکاری و غیره از جمله رفتارهای هنجارشکن کودکان مبتلا به اختلال سلوک است. اختلال بیشفعالی و نقص توجه-اختلال بیشفعالی، از رایجترین اختلالات رفتاری در کودکان است که عمومأ در دوران دبستان تشخیص داده میشود. کودک دارای اختلال بیشفعالی، بیقرار است و فراخنای توجه بسیار پایینی دارد که باعث میشود نتواند به درستی در کلاس درس متمرکز شده و یا تکالیف خود را انجام دهد. بیشتر کودکان بیشفعال حتی نمیتوانند به یاد بیاورند که باید چه کاری انجام دهند. برخلاف تصور، کودکان بیشفعال لزوماً باهوشتر از دیگران نیستند و بازه هوشی آنها از عقبمانده ذهنی تا تیزهوش متفاوت است.اختلال تیک-تیک، یک حرکت یا صدایی است که فرد به صورت ناگهانی، نمودکننده، غیرموزون و کلیشهای انجام میدهد. کسانی که تیک دارند معمولاً نمیتوانند درمقابل انجام آن مقاومت کنند هرچند بتوانند کمی زمان آن را به تأخیر بیندازند. تیک عصبی، در شرایطی که فشار روانی زیادی روی شخص باشد بیشتر اتفاق میافتد. تیکهای حرکتی و صوتی دو نوع هستند. تیک ساده و تیک مرکب.تیکهای حرکتی ساده مثل پلکزدن، حرکت گردن، بالا انداختن شانهها و درآوردن شکلک است. تیکهای صوتی ساده هم مثل سرفهکردن، خرخرکردن گلو، بالاکشیدن بینی یا فین کردن است. تیک حرکتی مرکب، ترکیبی از رفتارها است که میتواند شامل حرکات بیانگر چهرهای، پریدن، لمس کردن و پاکوبیدن باشد. تیکهای مرکب صوتی میتواند مثل تکرار کلمات یا عبارات، هرزهگویی، مکررگویی و یا پژواکگویی باشد.البته جای نگرانی زیادی وجود ندارد زیرا اکثر انواع اختلال تیک در کودکان گذرا بوده و با درمان دارویی و گذر زمان برطرف خواهد شد. اختلال اوتیسم-اوتیسم نوعی از اختلالات رفتاری در کودکان است که خصوصاً در سالهای اخیر بسیار شیوع پیدا کرده و نگرانیهای زیادی را برای خانوادهها به وجود آورده است. تعریف اوتیسم بسیار وسیع و گسترده است اما به طور کلی، افرادی را میتوان دارای اختلال اوتیسم تشخیص داد که انزوای اجتماعی داشته باشند، عقبماندگی ذهنی و نقایص زبانی داشته باشند و رفتارهای کلیشهای از خود نشان دهند. کودکان مبتلا به اوتیسم از تماسهای اجتماعی کنارهگیری میکنند. البته اختلال اوتیسم طبقههای مختلفی دارد و راههای درمان متعدد آن در این مطلب از کلینیک روانشناسی ذهنآرا بررسی شده است. انواع فوبیاها-ویژگی اصلی فوبیا در کودکان، وجود یک ترس دائمی و آشکار از اشیاء و یا شرایط خاصی است. در فوبیا، کودک به خاطر پیشبینی از آسیب دیدن در موقعیت خاصی یا از شیء خاصی دچار استرس و اضطراب میشود و این موضوع را با گریه، بیقراری، سفت کردن اعضای بدن یا محکم چسبیدن به اطرافیان نشان میدهد. البته اگر ترس کودک از چیزی یا موقعیتی به حدی نباشد که در زندگی او اختلال ایجاد کند نمیتوان این ترس را جزو انواع فوبیا دستهبندی کرد. اختلال آتشافروزی-اختلال آتش افروزی در کودکان کمتر دیده میشود، اما وجود این اختلال رفتاری میتواند والدین را دچار عذاب شدید کند. کودک مبتلا به این مشکل رفتاری، به عمد اقدام به درست کردن آتش میکند و با این روش، برانگیختگی عاطفی یا خشم خود را تخلیه میکند و به احساس لذت یا تسکین میرسد. کودک مبتلا به اختلال آتشافروزی، فقط به قصد تسکین و لذت این کار را انجام میدهد و هیچ انتقامجویی یا مقاصد مالیای از اینکار ندارد. عادت کودک به دزدی-کودک مبتلا به اختلال دزدی، عادت به دزدیدن چیزهایی دارد که حتی ممکن است برای او کاربردی نداشته باشند و یا ارزش مالی پایینی داشته باشند. کودکان مبتلا به این مشکل رفتاری، قبل از انجام دزدی دچار تنش شدیدی هستند که پس از انجام آن این تنش به لذت و رضایت در آنها تبدیل خواهد شد. کودکی که عادت به دزدی دارد، این کار را به خاطر نیاز مالی یا ابراز خشم یا کینهجویی انجام نمیدهد و حتی در مواردی شیء دزدیده شده را نیز پس از مدت کوتاهی دور میاندازد. اختلال انفجاری متناوب-در این اختلال رفتاری، کودک در دورههای زمانی خاصی پرخاشگریهای شدید از خودش بروز میدهد که این نوع پرخاش میتواند نسبت به افراد یا اموال یا حیوانات باشد. شدت پرخاشگری در فرد طی فورانهای خشم نامتناسب با محرک یا عوامل استرسزا است و معمولاً بدون برنامهریزی قبلی رخ میدهد. فورانهای پرخاشگری معمولاً در کودک کمتر از ۳۰ دقیقه طول میکشد و خود او را بیشتر از هر کس دیگری آشفته میکند. خجالتی بودن کودک-کودکان خجالتی، معمولاً ساکت و آرام هستند و زمانی که میخواهند صحبت کنند، با صدایی آرام سخن میگویند. از انجام کارهایی که احتمال خطر در آن وجود دارد بیزار هستند. دوستان کمی دارند و از روبرو شدن با مردم هراسان هستند. از دلایلی که ممکن است باعث خجالتی شدن کودک شود میتوان به کمالگرایی والدین، مقایسه شدن زیاد و انتقادهای شدید و خشن از کودک اشاره کرد. ترسو بودن کودک-کودک ترسو، معمولاً به شکل ناگهانی هراسان و مضطرب میشود، آرام و ساکت است، به مسائل اخلاقی توجه بسیاری دارد و از آسیب رسیدن به دیگران بسیار هراس دارد. وجود والدین ترسیو یا بیش از حد محافظهکار میتواند باعث بروز این مشکل در کودکان شود. همچنین تنبیه و تهدید زیاد کودک هم میتواند این وضعیت را تشدید کند. آبزیرکاه بودن-کودک آبزیرکاه، از دوستان و اطرافیان خودش بدگویی میکند تا زمینه تنبیه آنها را فراهم کند. بیشتر اوقات مظلومنمایی کرده و خودش را بیگناه جلوه میدهد. معمولاً از گوشه چشم رفتار اطرافیان را تحت نظر دارد. کودکان آبزیرکاه معمولاً شکستهای زیادی را در زندگی تجربه کردهاند که این موضوع بعلاوه فقر عاطفی و سخت گیریهای والدین زمینهساز بروز این نوع از مشکلات رفتار در کودک شده است. بر اساس تحقیقات انجام شده و به طور خلاصه، مشکلات رفتاری کودکان ناشی از عوامل متعددی است که مهمترین آنها عبارتند از:مشکلات ژنتیکی، نورولوژیکی و بیوشیمیایی. مشکلات خانوادگی، مشکلات فرهنگی و اجتماعی تجربههای نامطلوب و شکستهای پیدرپی. مشکلات رفتاری کودکان میتواند در هوش و پیشرفت تحصیلی آنها اثرگذار باشد به نحوی که بر اساس تحقیقات انجام شده، کودکان مبتلا به اختلال رفتاری تقریباً یک سال عقبتر از سطح پیشرفت مورد انتظار قرار داشتهاند. همچین وجود اختلالات رفتاری در کودک میتواند باعث مشکلات سازش اجتماعی شود و به یکی از دستههای درونگرایانه و مضطرب یا برونگرایانه و پرخاشگر ورود کنند. رشد زبان هم در کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری ممکن است دچار تأخیر یا اشکال شود. حتی کودکان دارای مشکلات شدید رفتاری، ممکن است به هیچ عنوان حرف نزنند یا تنها پژواکگویی از خود نشان دهند. درمان اختلالات و مشکلات رفتاری در کودکان: درمان مشکلات رفتاری در کودکان، بهتر است در سنین پایین انجام شود و هرچه زودتر این روشهای درمانی استفاده شود، نتیجهی بهتری در کاهش اثرات منفی آن در بزرگسالی کودک خواهد داشت. درمانهای مختلفی برای مشکلات رفتاری کودکان وجود دارد که بر اساس تحقیقات و مطالعهی گستردهای که در آمریکا صورت گرفت، ترکیب درمان دارویی و درمان شناختی رفتاری، روی بیشتر آنها تأثیر مثبتی داشته است. همانطور که توضیح داده شد، درمان اختلالات رفتاری کودکان معمولاً چند جانبه است و بسته به نوع اختلال و عوامل زمینهساز آن، میتواند یکی یا چند مورد از درمانهای زیر باشد.آموزش والدین -آموزش والدین به پدر و مادر کودک نحوه ارتباط برقرار کردن و کنترل کودک در شرایط بحران را توضیح میدهد. خانوادهدرمانی-خانوادهدرمانی به کل اعضای خانواده یاد میدهد تا چطور با کودک برخورد کنند و در شرایط خاص چطور او را کنترل کنند. درمانشناختی رفتاری CBT-درمانشناختی رفتاری به کودک کمک میکند تا افکار و رفتارهای آسیبزا را شناسایی کند و آنها را کنترل کند.آموزش اجتماعی-آموزش اجتماعی در کنار دیگر درمانها برای یاد دادن مهارتهای برقراری ارتباط با دیگران به کودک استفاده میشود. کنترل خشم-کنترل خشم کلاسهای آموزشیای است که به کودک یاد میدهد تا به جای پرخاشگری و خشونت، بتواند مهارتهای مقابله سازگارانه را ابراز کند. حمایت تخصصی-حمایت کردن کودک در موضوعاتی که در رابطه با آنها دچار مشکل است هم روش مناسبی برای درمان اختلالات رفتاری کودکان است. تشویق-یکی از دلایل بروز مشکلات رفتاری در کودکان شکستهای پیدرپی است و تشویق کردن کودکان برای شکوفا کردن استعدادهایشان میتواند این زمینه را محو کند. دارودرمانی-دارودرمانی معمولاً در کنار سایر روشهای درمانی، برای کنترل کوتاه مدت رفتارهای تکانشی در کودکان استفاده میشود.
بخش۴: آقای حمید رضا سعیدی با موضوع “نگاهی به نقض حقوق کودک و جمهوری اسلامی ایران” سخنرانی خود را ایراد کردند:در این سخنرانی، بنده سعی دارم تا نگاهی اجمالی و بیطرفانه به نقض حقوق کودکان توسط نظام جمهوری اسلامی ایران ،داشته باشم. در جمهوری اسلامی، حقوق کودکان از راههایی همچون: اعدام، کار، محرومیت از تحصیل، کودکهمسری، کودکسربازی و…، نقض میشود. من این موارد را در هفت بخش مورد بررسی قراردادهام: اول- ایران و پیماننامه حقوق کودک: ایران در سال ۱۹۹۴ میلادی به جمع امضا کنندگان کنوانسیون حقوق کودک پیوست؛ ولی برخی از قانونهای موجود ایران، هنوز با این کنوانسیون، ناسازگاری دارد. حقوق کودکان در جمهوری اسلامی ایران با مسائلی مانند کار کودکان، مجازات و اعدام کودکان، پایین بودن سن مسئولیت کیفری در قوانین ایران، ازدواج قانونی کودکان و استفاده از کودکان در نظامیگری درگیر است. از نکات مثبت حقوق کودکان در ایران این است که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آموزش و پرورش برای همهٔ کودکان و نوجوانان ایرانی تا دورهٔ متوسطه رایگان است و دولت وظیفه دارد امکان تحصیل را برای همگان از طریق وزارت آموزش و پرورش فراهم سازد. هرچند که در بیست سال گذشته حکومت با گشایش مدارس مخصوص فرهنگ و ادب اسلامی ویا مدارس زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی و دانشگاه امام صادق و سوره اقدام به گزینش خودیها نموده وهمچنین با دریافت پول در مدارس دولتی عادی تحت نام همیاری وصدور مجوز برای مدارس معروف به غیرانتفتاعی اقدام به نقض قانون رایگان بودن تحصیل تا مقطع متوسطه نموده است. همچنین ایران از سال ۱۳۷۳ به پیماننامه حقوق کودک پیوستهاست اما تعدادی از قوانین ایران هنوز با این پیماننامه مغایرت دارند. دوم- خشونت جاری در احکام و قوانین اسلامی بر ضد کودکان: بر پایه مقررات اسلامی ایران، تنبیه بدنی کودک به دست پدر، به میزان مصلحت، مجاز است؛ در حالی که ماده ۱۹ پیماننامه حقوق کودک، دولتها را موظف میکند که از کودکان در برابر هر گونه بدرفتاری والدین یا سرپرستان، حمایت کنند. طبق ماده ۲۲ قانون مجازات اسلامی اگر پدر یا جد پدری، فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود و تنها به پرداخت دیه و تعزیر محکوم میشود؛ ولی در شرایط مشابه، مادر به قصاص اعدام، محکوم خواهد شد. تدوین واجرای قوانین جزایی و کیفری جمهوری اسلامی ایران بر مبنای احکام اسلام ناگزیر موجب بروز خشونتهای جبرانناپذیری از سوی پدر ویا پدربزرگ علیه کودکان شده است. چراکه آسودگی خاطر و چتر ایمنی که قانون بد برای شخص خاطی و خلافکار ایجاد کرده است این مجوز را به او میدهد که برای جبران صدمات عاطفی وترمیم وجه اجتماعی دست به خشونت و قتل علیه کودک خود بزند. به عنوان مثال در جریان قتل رومینا اشرفی در۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ دختر نوجوان ۱۴ ساله اهل تالش به دست پدرش که به علّت مخالفت خانواده با ازدواجش، به همراه دوست پسرش از خانه گریخته بود و پلیس او را دستگیر کرد و به پدرش تحویل داد. طبق گفته برخی منابع، پدر رومینا پس از مشورت با دامادش که وکیل دادگستری است و با اطلاع از اینکه در قانون مجازات اسلامی ولی دم قصاص نمیشود، وی را با داس به قتل رساند. به گفته وکیل مادر رومینا، رئیس دادگاه از رضا اشرفی پرسید: «اگر تو معتقد بودی ناموست لکهدار شده، چرا بهمن خاوری(دوست پسر مبینا) را نکشتی؟… آیا این رفتار یک پدر با فرزندش است؟» و رضا اشرفی پاسخ داد: «اگر بهمن را میکشتم قصاص میشدم.» و موارد بسیاری ازین دست وجود دارد که قاتل به خاطر احساس امنیتی که قانون اسلامی به او میدهد دست به خشونت و قتل میزند. سوم- محرومیت از آموزش و پرورش و امکانات ابتدایی تحصیلی: قانون اساسی و نیز آییننامه حقوق کودک، هر دو، آموزش کودکان را تا سنینی ویژه، اجباری میشمرند؛ اما آمار بالایی از کودکان ایران، هماکنون به دلیل مشکلات اقتصادی، تحصیل نمیکنند. ثبت نشدن هویت و بیشناسنامه بودن کودکانی که پدر افغان و مادر ایرانی دارند، باعث شده است که آنها به خاطرنداشتن شناسنامه، نتوانند در هیچ مدرسهای ثبت نام شده و تحصیل کنند. از سوی دیگر روند انصراف از تحصیل به علت عدم تمکن والدین و مشکلات اقتصادی خانوادهها، از مهمترین دلایلی است که در سالهای اخیر دانشآموزان را از مدرسه دور کرده تا به جای نشستن پشت میز و نیمکت کلاس درس، راهی بازار کار آن هم در مشاغل کاذب و یا خانه بخت شوند. به این ترتیب باسوادی که بر اساس منشور حقوق کودک حق مسلم کودکان است، برایشان تبدیل به آرزویی دست نیافتنی میشود. بر پایه آمار سازمان بهزیستی حدود ۳۲۷ هزار کودک محروم از تحصیل تنها در تهران وجود دارد. تعداد کودکان محروم از تحصیل یکی از هزاران آماری است که اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست. وزارت آموزش و پرورش رقمی میگوید؛ سازمان بهزستی رقمی دیگر و نهادهای مردمنهاد و انجیاوها نیز اطلاعات دیگری میدهند. احتمالاً همین اختلاف آمار، خود نشانهای از وخامت ماجرا باشد. محسنی بندپی سرپرست وزارت کار و رئیس بهزیستی دولت حسن روحانی این آمار را در تهران آنهم تنها در سه ماه نخست امسال حدود ۳۲۷ هزار کودک ذکر کرده بود و گفته بود این تعداد در خیابانها شناسایی شدهاند. اگر آمار بهزیستی را مبنا بگیریم، و کودکان محروم از تحصیل در استانهای دیگر در تخمینی خوشبینانه تنها یکسوم تهران محاسبه کنیم، با احتساب ۳۱ استان، به رقمی تخمینی ۳ میلیون و پانصد هزار کودک محروم از تحصیل خواهیم رسید. در محاسبهای دیگر البته وضع وخیمتر از این است: آنگونه که در آخرین سرشماری آمده است، جمعیت ۷ تا ۱۹ ساله کشور چیزی حدود ۲۰ میلیون نفر هستند. اگر این رقم را در کنار آخرین آمار ۱۲ میلیون و ۶۰۰ هزار دانشآموزی ایرانی بگذاریم، به نتیجه خوبی نخواهیم رسید: ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار کودک محروم از تحصیل! با اینهمه وزارت آموزش و پرورش چه در دولت احمدی نژاد چه در دولت روحانی محاسبه این چنینی را نپذیرفته است. آمار هرچه باشد، اصل در ماجرا تفاوتی ایجاد نمیکند؛ شواهد موجود نشان میدهد که اگرچه عوامل بسیاری در بروز پدیده جدایی کودکان از مدرسه دخیل است اما مشکلات اقتصادی ناشی از سیاستهای غلط اقتصادی و عدم پایبندی مدارس به اصل رایگان بودن تحصیل و یا اساساً عدم وجود محیط آموزشی لازم در نزدیکی محل زندگی دانشآموزاصلیترین سد راه دانشآموزان برای درس خواندن است که این محرومیت، با کنوانسیون حقوق کودک، مغایرت دارد. چهارم-کودکان کار: کار کودکان پیامدهای بدی برای این کودکان که به “کودکان کار” و “کودکان خیابانی” معروف هستند دارد. در ایران کودکان کار وجود دارند اما آمار دقیقی از تعداد آنها در دست نیست. در سپتامبر ۲۰۱۷ برابر با مهر ۱۳۹۶ خورشیدی خبرگزاری تسنیم گزارش داد که ناهید تاجالدین نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرگزاری خانه ملت، گفته برخی کارشناسان مسائل اقتصاد شهری آمار کودکان کار ایران را بین ۳ تا ۷ میلیون عنوان میکنند، ضمن اینکه این رقم برای تهران نیز ۲۰ هزار نفر تخمین زده میشود، اما به دلیل اینکه اغلب کودکان کار هیچ گونه ثبت هویتی ندارند؛ آمار دقیقی در این زمینه نمیتوان ارائه کرد. این کودکان عمدتاً در زیرزمینها مشغول بهکارند، برخی از آنان مورد سوءاستفاده و خشونت قرار میگیرند و حتی برخی از آنان از شب تا صبح در خیابانها برای جمعآوری ضایعات، آهن کهنه، لاستیکها و… مشغول بکارند. از آسیبهایی که کودکان کار را تهدید میکند میتوان به بیسوادی، بازماندگی از تحصیل، سوء تغذیه، رخنه ویروس اچآیوی، اعتیاد، افسردگی، خودزنی، خودکشی، آزارهای جنسی، خشونت کنترل نشده و … میتوان اشاره داشت. تمامی کسانی که در کوره آجرپزی کار میکنند به علت مشکلات اقتصادی نتوانستهاند حتی یک اتاق در تهران یا یک خانه در روستاهای اطراف اجاره کنند؛ بنابراین در ازای کاری که برای کارفرما انجام میدهند، از اتاقکهایی که توسط کارفرماها در کنار کورهپزخانهها ساخته شده به عنوان محل سکونت استفاده میکنند. عضو کمیته هماهنگی شبکه یاری کودکان کار ایران میگوید: “این امکان وجود دارد که کودکان کار ۱۵ سال به بالا مورد نظارت و حمایت قرار گیرند اما چون وزارت کار، نانآوری کودکان زیر ۱۵ سال را مجاز نمیداند، نظارتی هم بر روند اجرای این قوانین نمیکند. در عین حال هیچ نظارتی هم بر کارگاههایی که تعداد کارگرهای شاغل در آن کمتر از ۱۰ نفر بوده، نیست چرا که این کارگاهها را از شمول قانون کار خارج میدانند و به این بهانه که تعداد نیروهای نظارتی کم است، از این امر مهم سر باز میزنند”.همچنین کودکان بسیاری در شهرها به دستفروشی مشغولند. والدین تعداد زیادی از این کودکان معتاد به مواد مخدر هستند. بسیاری از این کودکان مورد کودک آزاری و سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند. کودکان کار را نمیتوان همه در یک گروه گنجانید، گروه اول کودکان فقیری هستند که بزهکار نیستند، شبها به خانه برمیگردند و به مدرسه هم میروند. گروه دوم کسانی هستند که در آستانه بزهکاری قرار دارند و ارتباطشان با خانه، خانواده و مدرسه در حال گسست است. گروه سوم کودکانی هستند که به همراه خانواده خود عملاً در خیابان زندگی میکنند که در ایران نمونههای آن را در خیابان به ویژه با گسترش کرونا میتوان به راحتی مشاهده کرد، به ویژه در شهری مثل تهران و دیگر کلانشهرها. گروه چهارم کودکانی هستند که اساساً پیوندی با خانواده ندارند و به طور تمام وقت در خیابانها پرسه میزنند. البته بر طبق تعریف سازمان ملل، کودک کار به فردی زیر ۱۸سال گفته میشود که خیابان هم خانه و هم محل زندگی او شده است. مسئولیت مستقیم کودکان کار با سازمان بهزیستی است که باید سرپرستی و آموزش این کودکان را به عهده بگیرد و آموزشگاههایی برای آنها ایجاد کنند. اما بیش از ۱۵ ارگان درگیر این پدیده هستند از جمله وزارتخانههای دولتی مثل وزارت بهداشت، ورزش و جوانان، آموزش و پرورش، علوم، قوه قضاییه، نیروی انتظامی، شهرداری، یا ارگانهای شبهدولتی مثل کمیته امداد امام خمینی یا سازمانههای مردمنهاد از جمله جمعیت امام رضاییها برای کنترل آسیبهای اجتماعی به حوزه کودکان کار وارد شدهاند. اما حتی به گفته احمد بیگدلی عضو کمیسیون مجلس «به دلیل موازیکاری آنها در این حوزه به نتیجه قابل قبولی نرسیدهایم.» این ارگانها مانند سایر نهادهای فشل ومعیوب در جمهوری اسلامی به بهانه کمبود بودجه، امکانات و همینطور خلاءهای قانونی حل این مشکل را به گردن هم میاندازند. با همه این دخالت کردنها ،مددکاران اجتماعی تأکید میکنند تا زمانی که فقر در جامعه سایه افکنده نمیتوان معضل کودک کار را رفع کرد. پنجم-ازدواج کودکان کودکهمسری: ازدواج کودکان هم در عرفوسنت و هم در قانون ایران وجود دارد. ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی ایران میگوید “عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالح”. البته قبلاً حداقل سن ازدواج برای دختران ۱۵ سال و برای پسران ۱۸ سال بود و در شرایط خاص و با ارائه گواهی دادگاه، دختران از ۱۳ سالگی و پسران از ۱۵ سالگی میتوانستند ازدواج کنند؛ بنابراین ازدواج زیر ۱۳ سال کاملاً ممنوع بود. مطابق با آمار منتشره مرکز آمار ایران، در سال گذشته ۳۱ هزار و ۳۷۹ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ازدواج کردهاند و درحالی این آمار در قیاس با آمار سال ۹۸ بیانگر رشد ۱۰.۵ درصدی ازدواج دختران در این رده سنی است که آمار منتشره تنها معطوف به ازدواجهای ثبت شده در سازمان ثبت احوال کشور است. به گزارش ایسنا (خبرگزاری دانشجویان ایران) مطابق با آمار منتشره از سوی مرکز آمار ایران ۲۰ پسر کمتر از ۱۵ سال و یک دختر کمتر از ۱۰ سال طی سال ۹۹ ازدواج کردهاند. در سال ۹۸ نیز ازدواج ۲۲ پسر کمتر از ۱۵ سال و دو دختر کمتر از ۱۰ سال به ثبت رسیده بود و بنابراین آمار یاد شده در سال ۹۹ تغییر چشمگیری نسبت به سال پیش خود نداشته است. مطابق با جداول منتشره مرکز آمار ایران، مجموع آمار ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ سال در بهار، تابستان، پاییز و زمستان سال ۹۹ نشان از ازدواج ۳۱ هزار و ۳۷۹ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله در سال ۹۹ دارد که این آمار در قیاس با آمار به ثبت رسیده ازدواج دختران در همین بازه سنی طی سال ۹۸ (تعداد ۲۸ هزار و ۳۷۳ رویداد)، ۱۰.۵ درصد افزایش داشته است. در واقع نسبت ازدواجهای ثبت شده کودکان زیر ۱۵ سال در سال ۹۹ به تعداد کل ازدواجهای ثبت شده در همین سال (۵۵۶ هزار و ۷۳۱ رویداد) حدود پنج درصد است و این به آن معناست که حدود پنج درصد از کل ازدواجهای ثبت شده در سال ۹۹ مربوط به ازدواج کودکان زیر ۱۵ سال است. همچنین مجموع آمارهای فصلی سال ۹۹ بیانگر ازدواج ۱۵۴ هزار و ۲۴۲ دختر ۱۵ تا ۱۹ ساله با رشد حدود شش درصد نسبت به سال ۹۸ و ازدواج ۲۱ هزار و ۲۷۸ پسر ۱۵ تا ۱۹ ساله با رشد ۱۲ درصدی نسبت به سال ۹۸ است. فقر مادی ناشی از سیاستهای ستیزهجویانه رهبران جمهوری اسلامی و باورهای سنتی مبتنی بر آموزههای اسلام و سیره و روش زندگی پیامبر اسلام و توصیههای مکرر امامان شیعه که ازدواج دختران را در ۹ سالگی و پسران را در ۱۵ سالگی مجاز و تشویق میکند، از دلایل رواج و رشد این ازدواجهای زودهنگام است. همینطور در بیشتر موارد خانوادهٔ داماد به خانواده عروس که اغلب فقیر هستند پولی پرداخت میکنند. از پیامدهای ازدواج زودهنگام میتوان به افزایش بیسوادی و کمسوادی در میان زنان، چندزنی، پدیده فرار از خانه و همسرکشی وناهنجاریهای روانی و اجتماعی اشاره کرد. ششم- کیفر و اعدام کودکان: در قوانین جزایی و کیفری ایران “سن مسئولیت کیفری” تعریف نشده است و قاضیها با برداشت خود از فقه و مادهٔ ۱۲۱۰ قانون مدنی، دختران بالای ۹ سال قمری و پسران بالای ۱۵ سال قمری را بالغ دانسته و برایشان مانند بزرگسالان حکم صادر میکنند. بر اساس مادهٔ ۴۹ قانون مجازات اسلامی، طفل کسی است که به حد “بلوغ شرعی” نرسیده باشد. درحالی که از منظر سازمان عفو بینالملل، سازمان یونیسف و صندوق نجات کودکان و بر طبق حقوق مدرن کودک و طفل فردی است که زیر ۱۸ سال سن داشته باشد. در جمهوری اسلامی، موارد متعددی از اعدام کودکان یا اعدام افرادی که جرمی را پیش از ۱۸ سالگی مرتکب شدند دیده میشود؛ مانند دلارا دارابی و بهنود شجاعی ودر زمان ایراد این سخنرانی آرمان عبدالعالی کودک مجرمی که در آستانه اجرای حکم اعدام قراردارد. گفته میشود در “قانون جدید مجازات اسلامی” مبنای جدیدی برای تعیین سن مسئولیت کیفری برای مجازات قصاص و حد وجود خواهد داشت و دیگر سن مسئولیت کیفری سن مطلقی دختران ۹ و پسران ۱۵ سالگی نخواهد بود و در هر مورد از نظرات یک کارشناس برای تشخیص سن مسئولیت کیفری استفاده خواهد شد. همچنین پزشکی قانونی به تشخیص بلوغ واقعی متهم رسیدگی خواهد کرد. به گفته فدراسیون بینالمللی حقوق بشر ایران در یک دهه گذشته رتبه نخست اعدام کودکان و نوجوانان را به خود اختصاص داده است. از سال ۲۰۰۹ تا سپتامبر ۲۰۲۰ میلادی دستکم ۶۷ مورد اعدام متهمان نوجوان ثبت شده است. این گزارش مینویسد: «ایران نوجوانان را به اعدام محکوم و آنها را پس از رسیدن به سن ۱۸ یا گاهی پیش از آن اعدام میکند.» فدراسیون بینالمللی حقوق بشر میگوید مجازات اعدام نوجوانان، ناقض تعهدهای ایران مرتبط با میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک است. صدور و اجرای حکم اعدام برای اشخاصی که در زمان ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال داشتهاند در تمامی میثاقهای بینالمللی ممنوع شده است. طبق گفته شاهدان و اسناد بهدست آمده، طی کشتار ۶۷، مسئولین اعدام در فرایند نقض حقوق کودکان، در مقابل کودکان زیر ۱۴ سال، اعضای خانوادهشان را تیرباران و اعدام میکردند. کودکان و نوزادان را همراه با خانواده خود، در سلولهای انفرادی حبس میکردند. همچنین شواهد و شاهدان نشان میدهند که دهها کودک زیر ۱۸ سال که اکثر آنها دختر بودند، اعدام شدند. هفتم- بهره نظامی از کودکان یا کودکسربازی: استفاده نظامی از کودکان به سه شکل میباشد: اولین شکل آن بهکارگیری کودکان به عنوان کودک-سرباز در جنگ است، دومین صورت آن استفاده در فعالیتهای حمایت از جنگ مانند نگهبانی، جاسوسی و بردگی جنسی میباشد. سومین شکل آن نیز استفاده از کودکان برای پروپاگاندا در جنگ میباشد. بر اساس ماده ۳۸ کنوانسیون حقوق کودک، گروههای سیاسی نباید از افراد زیر پانزده سال درجنگ استفاده کنند. ماده ۴ “پروتکل اختیاری شرکت کودکان در جنگ” از طرفین درگیریها میخواهد که به افراد زیر هجده سال اجازه شرکت در جنگ داده نشود و سربازگیری اجباری در مورد این افراد نیز ممنوع میباشد. به گزارش ائتلاف برای توقف سربازی کودکان، تعداد کودکان سرباز در ایران مشخص نیست اما نیروی مقاومت بسیج از افراد داوطلب زیر هجده سال در طول جنگ ایران و عراق استفاده میکرد. این سازمان درحال حاضر همچنان از افراد زیر هجده سال به صورت داوطلب استفاده میکند. واحد مرکزی خبر تلویزیون دولتی ایران ویدئویی را از حضور یک سرباز ۱۳ ساله ایرانی در جمع مدافعان حرم منتشر کرده است. مدافعان حرم نامی است که ایران بر سربازان اعزامی خود به جنگ داخلی سوریه نهاده. در این ویدئو این کودک خود را نوجوانی ۱۳ ساله از اهالی مازندران معرفی میکند. سرباز ایرانی دیگری او را خردسالترین سرباز ایرانی در سوریه میخواند. این کودکسرباز ۱۳ ساله میگوید تحت تأثیر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران به سوریه آمده و نسبت به خطر کشته شدن آگاه بوده است.
او میگوید «شهادت افتخار است.» درپایان باید اشاره کنم که آنچه ذکر شد نگاهی بود کوتاه و اجمالی به موارد نقض مکرر و آشکارحقوق کودکان توسط جمهوری اسلامی، اما آنچه که به زعم من نقض عظیم و فاجعهبار حقوق کودکان در ایران است شستشوی مغز و ذهن مکرر و تماموقت دستگاه آموزشی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی در راستای اهداف ایدئولوژیک و افراطی اسلام سیاسی-شیعی است که منجر به رشد خشونت، تبعیض، عدم سازگاری با دنیا و از خودبیگانگی و تحجر و عقبماندگی نسلهای بعدی میشود. نسلی که در مواجهه با الزامات دنیای خارج و رفتارهای خانواده و کف جامعه که اولویت آن به جای ایدئولوژی و باورهای مذهبی، رفتار انسانی و وطندوستانه وهمگرایی اجتماعی است دچار تعارضات ذهنی و آزار روحی میشود. کما اینکه در بین ما هم ازین موارد فراوان وجود دارد. در واقع بدواً این وظیفه خانواده و بعداً وظیفه رسانهها در دنیای آزاد هست که بعد پایان مدرسه رسوبات پلشت آموزههای ضدانسانی در مدارس را از ذهن کودک شسته و به آگاهی و شناخت او از واقعیت دنیا و مفاهیم انسانی کمک کنند. در این مورد لازم است که درمقاله یا سخنرانی جداگانه و مفصلی پرداخته شود.
بخش۵: خانم معصومه بهمنیراد “چرایی صدور اطلاعیه ۱۴۴۲ (کودکانه شدن اعتیاد)” را بازخوانی کردند:
بخش۶: بحث آزاد با موضوع “حق دنیای زیبا و آزاد (بررسی سهم کودکان درساخت آینده ایران)” در ابتدای سخن آقای محمدحسن حسنزاده مهرآبادی به متن بحث آزاد اشاره کردند که به ساخت آیندهٔ کشور اشاره دارد و سؤال مهمی که نمیتوان از آن گذشت این است که: آیا بسترها، زیرساختها و سیستم آموزشی برای والدین و همچنین معلمین که هدایت کنندهٔ اولیه کودکان و نوجوانان مناسب بوده است یا خیر؟ ثابت شده که یک انسان از قبلِ متولد شدن، به عنوان یک جنین آموزشپذیر است و بارها پیشنهادات و ارائهٔ راهنماییهایی از طرف جامعهشناسان، روانشناسان و دیگر دانشمندان به والدین، همین آموزشهای ابتدایی بوده است. چراکه حتی محیط سپران دورهٔ بارداری مادران، بر آینده جنین و کودک تأثیرگذار است. چه برسد به محیطی که خود کودک در خانه و جامعه به مرور تجربه میکند. والدینی که نگران آینده فرزندان خود هستند، به دنبال راه و روشی برای سرمایهگذاری برای کودکان خود و تضمین آینده آنها میباشند. برخی به محض اینکه متوجه میشوند که قرار است پدر و مادر شوند، شروع به سرمایهگذاری برای کودکان خود میکنند. منظور از سرمایهگذاری فقط مبحث اقتصادی نیست بلکه فرهنگی و آموزشی مهمترین سرمایهگذاری برای یک کودک است. اما در نقطهٔ مقابل، عدهٔ زیادی هم هستند که متأسفانه با شنیدن خبر بارداری، انگار تمام غم و غصهها یکجا بر سرش نازل شده. بنابراین با علم به وضعیت واقعی جامعه امروز ایران قصد داریم با همدیگر گفتگو و تبادل نظر کنیم که اقدام شایسته و مناسب امروز والدین و جامعه برای کودکان چه میتواند باشد؟ و یا اینکه امروز والدین کودکان ایران زمین به راحتی میتوانند ذهن کودکان خود را به ذهنی پرسشگر و حقطلب سوق دهند؟ نرگس مباشریفر اظهار کردند در مدرسه فقط دین را بلد هستند و از قوانین مملکتی اطلاعاتی ندارند و به طبع آموزشی هم به کودکان داده نمیشود مگر مسائل دینی. آقای محمدحسن حسنزاده در پاسخ خانم مباشریفر سؤالی پرسیدند با توجه به اینکه اگر شما در ایران بودید و بچه خود را به مدرسه میفرستادید چه راهکاری را پیشنهاد میکنید؟ در منزل به کودکان آموزش داده میشود و در مدرسه مطالب دیگر و در این میان برای یک کودک دوگانگی ایجاد شده و کودک را بر سر دوراهی قرار میدهد. شبنم رضاوند ۲۵ درصد جمعیت ایران کودک هست وظیفه پدر و مادر خیلی سختتر هست به علت تناقض بین جامعه و کودک ولی باید فشار مضاعفی برای تربیت کودک انجام دهند. خانم لیدا اشجعی گفتند خانواده ارتباط مستقیم با جامعه دارد و انسان اگاه نسبت به محرو میت در جامعه معترض میشودو تناقضات رامیبیند. خانم زهره حقباعلی گفتند دنیای زیبا از نظر بنده یعنی شادمانی و خوش در آن وجود داشته باشد و در آن آزادی فردی و اجتماعی در سایه قانون تأمین شود که هیچکدام در ایران صورت نمیگیرد و این نیاز ابتدا به اقتصاد برمیگردد و قانونی در ایران وجود ندارد برای حمایت از کودک.خانم شیوا رحیمپور تربیت کودک بین یک به ده هست یعنی پدر و مادر یک کلمه حرف میزنند و کودک ده کلمه و در دوران بلوغ به یک به بیست میرسد ولی باید ببینیم چقدر پدر و مادر به کودک اجازه صحبت و اظهارنظر میدهند. آقای حسین مرادیزاده مثلی را عنوان کردند که گذشتان کاشتند ما خوردیم و ما میکاریم که آیندگان بخورند. برای ما دنیای آزاد وجود نداشته و کودکان امروز دچار تناقضات زیادی وجود دارد وکودکی که هیچ درکی از مسائل جنسیتی ندارد ولی دو کودک دختر و پسر در خانه با هم متفاوت هستند و مسائل جنسیتی در میان آنها به وجود میآید چراکه از همان ابتدا چه از لحاظ جدا بودن مدارس دخترانه و پسرانه و چه حتی سوار شدن در اتوبوس کودکان متوجه تفاوت جنسیتی میشوند. خانم مینا آقابیگی گفتند وقتی دم از اصلاح زیرساختها میزنند یکی از بزرگترین اصلاحات توجه به کودکان هست و تمام جنبههای آموزشی و پرورشی و معیشتی و همه چیز را میتواند تحت تأثیر قرار دهد که دولتمردان باید برای کودکان مهیا کنند. آقای حمیدرضا سعیدی صحبت خانم مینا آقابیگی را تأیید کردند و گفتند خانواده مهمترین ارگانی هست که میتواند کودک را در این مقطع راهنمایی کند و با خلاقیت و وقت گذاشتن، میتواند کودک را پرورش دهد. خانم لیدا اشجعی با اتحاد و کنار هم بودن را بهترین راه برای کمک به کودکان اعلام کردند.
در پایان مسئول جلسه آقای محمد حسن حسن زاده مهرآبادی ضمن تشکر از همۀ کسانی که در این جلسه همکاری کردند، منشی جلسه: خانم نرگس مباشریفر، ادمینها : آقای حمید رضایی آذریانی و خانمها آذر ارحمی و فایزه صالحی نژاد، مسئول ضبط و تدوین صدا : حمید رضایی آذریانی تشکر و قدردانی کردند. مهمانان جلسه خانمها و آقایان: امین ظهیری، پویا حسابی، سمیر، شهناز عیدان،شبنم رضاوند، زهرا یزدی هاشمی، لیلا ابوطالبی اردگانی، آناهیتا، منصوره کاویانی، مهناز ترابی، وحید حسنزاده ابراهیمی، هومن شعری تهرانی، رضا ویسانیان، مهدیار تقیزاده، محمود رضا ظهیری، محمد، ندا فروغی، پریا ترابی، شکوفه دهبزرگی، و جلسه در ساعت ۱۹:۴۶ جلسه به پایان رسید.
گزارش سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی، ۲۰۲۱
کریم ناصری
جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ ، مصادف با ۲۰ شهریور سال ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ به وقت اروپای مرکزی از طریق فضای مجازی در اتاق زووم مخصوص جلسات این کمیته با حضور مسئول و اعضای کمیته و جمعی از فعالان حقوق بشر، علاقهمندان و مهمانان برگزار گردید. نخست مسئول جلسه خانم نرگس مباشریفر ضمن خوش آمدگویی و خیر مقدم به تمامی حضار و معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی آنان، جلسه را آغاز نمودند.
بخش ۱: نوید بهداد گزارش و تحلیل موارد نقض حقوق اقوام و ملل ایرانی در مرداد ۱۴۰۰ را ایراد کردند: خبر: از اعتراضات مردم خوزستان علیه بحران بیآبی به دلیل قطع گسترده اینترنت در این استان، خبرهای رسیده حاکی از تداوم تجمعات در سوسنگرد، شادگان، ایذه و مناطقی از اهواز علیرغم سرکوب گسترده است. خبر: در روز شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰، مردم تبریز در حمایت از اعتراضات مردم اهواز دست به تجمع اعتراضی زدند. علیرغم حضور گسترده نیروهای لباس شخصی و گارد ویژه این تجمع در چند نقطه تبریز شکل گرفت. ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه. اصل ۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بند ۱۲: پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در .زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه. اصل ۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. بند۱: تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش. اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه. خبر: بازی کودکان بلوچ کنار هوتگ و نداشتن هیچ حفاظ و فنسی در محوطه آن، باعث میشود که هر از گاهی خبر غمانگیز غرق شدن یک کودک در هوتگ رسانهای شود اما خبری رسماً برای این روستاهایی که هوتگ دارند، توسط مسئولان امر هیچ اقدام مثبتی صورت نمیگیرد و این بار یک کودک چهار ساله در هوتگ روستای جماعت زهی غرق شد. محمد نعمتیزاده، یکی از اعضای شورای روستا درباره فوت این دختر بچه چهار ساله گفت: “آتنا چهار ساله روز گذشته حین بازی کنار هوتگ ناگهان لیز میخورد و در همان لحظات ابتدایی پرتاب شدن در آب غرق میشود که به همین دلیل اعزام جسم نیمه جان او نیز به مرکز درمانی نتیجهای نداشت و متأسفانه کودک فوت شد. اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۳: حق حیات برای همه، ماده ۲۱: حق دموکراسی، ماده ۲۲: حق امنیت اجتماعی. قانون اساسی فصل سوم: حقوق ملت اصل بیست و دوم: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند. خبر: به گزارش خبرگزاری هرانا زندان قرچک ورامین (ندامتگاه شهر ری) ویژه زنان و دارای ۱۲ بند است. متهمان و محکومان از همه نوع در این زندان به سر میبرند. زندانیان محبوس در این زندان مانند دیگر زندانهای کشور با مشکلات بسیاری در زمینههای مختلف روبرو هستند. در گزارش پیش رو به گوشهای از این مشکلات از جمله عدم توزیع اقلام بهداشتی، کیفیت پایین غذا، عدم رسیدگی پزشکی و فقدان سیستم سرمایش مناسب علیرغم تراکم بالای جمعیت در بندها، اشاره شده است. ماده ۳: حق حیات برای همه هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد. ماده ۲۸: حق دنیای زیبا و آزاد برای همه هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماع و بینالمللی ، حقوق و آزادیهایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده ، تامین کند و آنها را به مورد عمل بگذارد. ماده ۲۵: حق خوراک و مسکن و مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه.
بخش ۲: میلاد ترغیبی بررسی هدف ۵ از اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو و مقایسه آن با قانون جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند: هدف پنجم از سند ۲۰۳۰ یونسکو: دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی تمام زنان و دختران که شامل موارد زیر می شود:۱- ریشهکنی همه انواع خشونت علیه زنان و دختران در حوزههای عمومی و خصوصی، از جمله: در زمینه قاچاق انسان و سوء استفاده جنسی و غیره… ۲- ریشهکنی همه اقدامات زیانبار مانند ازدواج کودکان، ازدواج در سنین بسیار پایین و ختنه زنان. ۳- به رسمیت شناختن و ارج نهادن به مراقبتهای داخل منزل و خانهداری (کار در منزل) بدون دستمزد از طریق: تامین خدمات عمومی، ایجاد زیر بناها و تنظیم سیاستهای حفاظت اجتماعی و ترویج مسئولیت مشترک در منزل و در محیط خانواده، تا حدی که مقررات ملی اجازه دهند. ۴- تضمین مشارکت کامل و موثر زنان و در اختیار قرار دادن فرصتهای برابر (با مردان) برای انتصاب به مسئولیتهای بسیار بالا در همه سطوح، تصمیمگیری در حوزههای سیاسی، اقتصادی و همچنین در زندگی عمومی، ضمانت دسترسی جهانی به بهداشت باروری و جنسی و دسترسی به حقوق باروری در راستای توافقهای انجام شده در جریان کنفرانس بینالمللی جمعیت و توسعه و اعلامیه و برنامه اقدام پکن، بر مبنای اسناد نهایی به دست آمده از کنفرانسهای بازنگری برگزار شده در این ارتباط. ۵- انجام اصلاحاتی برای برقراری تساوی حقوق زنان و مردان به منظور دسترسی زنان به منابع اقتصادی و امکان مالکیت و کنترل داراییها از قبیل: زمین و سایر اشکال دارایی توسط آنان و همچنین برقراری حق دسترسی زنان به خدمات مالی، ارثیه، و منابع طبیعی، در راستای قوانین ملی (کشورها) ــ ارتقای کاربرد فناوری توانمند کننده، به ویژه فناوری اطلاعات و ارتباطات به منظور ترویج توانمندسازی زنان ــ تقویت و اتخاذ سیاستهای مطمئن و مناسب و همچنین وضع قوانین قابل اجرا برای ترویج تساوی جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران در کلیه سطوح. قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل ۲۰: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.
اصل ۲۱: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات بارعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد: ۱- ایجاد زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او. ۲- حمایت مادران، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند و حمایت از کودکان بیسرپرست. ۳- ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده. ۴- ایجاد بیمه خاص بیوگان و زنان سالخورده و بیسرپرست. ۵- اعطای قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولی شرعی. آیات سورههایی از قرآن کتاب دین اسلام که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای زنان و دختران تصمیم گیری ایران تصمیم گیری می شود:نساء ۳:این آیه در قرآن اشاره به این موضوع دارد که تا ۴ زن میتوان طبق اسلام با پرداخت مهریه صاحب شد و در ادامه ارزش زنان را نادیده و کنیز خطاب میکند که در مغایرت با هدف ۵ از سند ۲۰۳۰ یونسکو میباشد واگر میترسید که نتوانید در مورد دختران یتیم [در صورت ازدواج با آنان] عدالت ورزید، بنابراین از [دیگر] زنانی که شما را خوش آید، دو دو و سه سه و چهار چهار به همسری بگیرید. پس اگر میترسید که با آنان به عدالت رفتار نکنید، به یک زن یا به کنیزانی که مالک شدهاید [اکتفا کنید]؛ این [اکتفای به یک همسر عقدی] به اینکه ستم نورزید و از راه عدالت منحرف نشوید، نزدیکتر است. نساء ۵: در این آیه زنان و دختران را سبک مغز مورد خطاب قرار میدهد و آنان را از مرد پایینتر میشمارد که قانون اساسی جمهوری اسلامی بر طبق این آیه ۵ سوره نساء زنان را در زمینههای مختلف از جمله به عنوان شاهد نصف مرد در دادگاهها به حساب میآورد و مغایر با هدف ۵ سند ۲۰۳۰ میباشد و برابری جنسیتی را نقض میکند و اموالتان را که خدا مایه قوام و برپایی [زندگی] شما گردانیده به سبک مغزان ندهید، ولی آنان را از درآمد آن بخورانید و لباس بپوشانید و با آنان به صورتی شایسته و پسندیده سخن گویید. نساء ۱۱: مغایر با هدف ۵ از سند ۲۰۳۰ یونسکو از لحاظ برابری جنسیتی میباشد که در بر اساس این آیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی زن را مالک نصفی از سهم در مقابل یک مرد میداند.
بخش ۳: پریسا نیکونام نظامی سخنرانی خود را با موضوع روز جهانی صلح (اتحاد بختیاریها و اعراب ایران) ایراد کردند: ظهور و بروز صلح جهانی، مبتنی بر حُسن نیت، مدارا و احترام به حقوق و منافع متقابل دولتها و ملتها در چهارچوب منشور ملل متحد، قوانین و الزامات حقوقی و بینالمللی و حقوق بشری و نیز اجماع نظر دولتها و کشورها در جهت نهادینه کردن صلح جهانی و پرهیز از انحصارطلبیها و افراطیخواهی است. سازمان ملل متحد روز ۲۱ سپتامبر مصادف با ۳۰ شهریور را روز جهانی صلح اعلام کرده است. این تاریخ در پنجاه و هفتمین جلسه مجمع عمومی انتخاب شد. در گذشته و بر اساس قطعنامه ۳۶/۶۷ به تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۸۱ سومین سهشنبه سپتامبر، روز بازگشایی جلسات عادی مجمع عمومی به عنوان روز جهانی صلح انتخاب شده بود.
در ابتدا مفهوم صلح در دوران معاصر را به حضورتان عرض میکنم: در ادبیات قدیم پارسی صُلح هممعنای لغت آشتی و به معنای مقابل حرب و جنگ آمده است، در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرق آسیایی و بعدها تفکرات مسیحی که صلح درونی را معرفی کردهاند، آمیخته شده است. در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بیدغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان جهانی تلقی میشود، صلح یک مفهوم مطلق نیست و میتواند بسته به دیدگاه دینی و فرهنگی تعریف متفاوتی داشته باشد به همین ترتیب از جنبههای مختلفی میتوان صلح را مطالعه کرد. شامل مسائل مربوط به جنگ، خلع سلاح و کنترل تسلیحات نظامی و سایر موضوعات. به گفته باروخاسپینوزا صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه میگیرد و همانطور که آزادی به معنای زندانی نبودن نیست صلح هم به معنای نبود جنگ نیست، مفهوم صلح را با آتشبس نباید اشتباه گرفت. آتشبس به وضعیتی اطلاق میشود که در آن طرفین درگیر در یک مناقشه به صورت یکطرفه یا دوطرفه تحت شرایط خاص از جنگیدن دست میکشند. صلح به معنای پایان دادن به مناقشه و قطع جنگ میباشد. رسیدن به صلح در یک جنگ به طور کلی به دو روش میسر است. جنگیدن و وادار کردن طرف مغلوب به پذیرش صلح خود یکی از راههای رسیدن به صلح است که به صلح رومی معروف است. در این وضعیت طرف پیروز و یا مجموعهای از قدرتهای بیطرف شرایطی را به عنوان شرایط صلح تنظیم میکنند که معمولاً به نفع سمت پیروز است. راه دیگر رسیدن به صلح با کمک مذاکرات سیاسی و یا فعالان صلح است. آرمان جهانی صلح دوستان حفظ صلح در سطح جهان است ولی در واقعیت همیشه جنگها و مناقشات وجود داشتهاند و به وجود میآیند و آنچه صلح دوستان دنیا به دنبالش هستند ترک مناقشات و برقراری صلح در این مناقشات است. اما در عصر حاضر صلح و عدالت جهانی کم رنگ شده و روز به روز بیشتر میشود. در روزگاری، صحبت از صلح جهانی است که خشونت و جنگ، ترور و تروریسم، فقر و مهاجرت، بیخانمانی و آوارگی، استبداد و خودکامگی بسیاری از دولتها و حکومتها، نقض مکرر و مستمر حقوق بشر و نهادینه شدنِ آن در بسیاری از مناطق جهان، شورشها و اختلافات مذهبی و قومی، تحریمهای بینالمللی دارویی، بهداشتی و غذائی علیه بسیاری از کشورها، برخلاف منشور ملل متحد و میثاقهای بینالمللی و تعهدات بینالمللی دولتها، کم رنگ شدنِ روزافزون صلح و عدالت جهانی و بینالمللی و اخطارها و هشدارهای سازمانهای بینالمللی، حقوق بشری و حقوقدانان و کارشناسان بینالمللی در این باره ؛ همه و همه بیانگر فاصله و نشانههای نگرانکننده بین وضعیت موجود و تأسفبارتر کشورها و جهان و وضعیتِ مطلوب و عدالتخواه و صلحجوی جهانی است و خود، زنگ خطری بر وضعیت مزبور و لزوم برون رفت از بحرانها و نابهنجاریهای سیاسی و حقوقی داخلی و بینالمللی کشورها و تلاش نهادین و فراگیر برای حرکت در مسیر ” صلح و عدالت پایدار و جهانی” است، آنگونه که زیبندۀ این روز بعنوان ” روز جهانی صلح ” باشد. عربهای خوزستان گروهی از مردم ایران و ساکن استان خوزستان هستند. مردم عرب خوزستان یکی از مهمترین گروههای قومی ساکن استان خوزستان هستند. (بعد از لرهای بختیاری، اعراب بزرگترین گروه قومی در خوزستان میباشند.) این مردم در نواحی جنوب غربی استان خوزستان مانند شهرهای اهواز، شادگان، هویزه، سوسنگرد، خرمشهر، آبادان و… ساکن هستند. مردمان عرب (اعم از خوزستان، خراسان و…) ۲ درصد از جمعیت ایران و بیش از یک سوم جمعیت استان خوزستان را تشکیل میدهند و اما مردم بختیاری یا لرهای بختیاری یا ایل بختیاری از مردمان ایرانی به شمار میآیند که در جنوب غربی ایران در غرب چهارمحال و بختیاری، شرق خوزستان، جنوب لرستان و غرب اصفهان زندگی میکنند. بختیاریها به گویش بختیاری که یکی از گویشهای زبان لری است صحبت میکنند. از آنجا که قومیت، یکی از شاخصهای عمده در شناخت طبیعی کشورها برای نیل به ثبات و دوری از خشونت به حساب میآید، امنیت کشورها در دههی آینده بدون توجه به این بُعد رقم نخواهد خورد. هرچند تنوع قومی و فرهنگی در کشور ایران میتواند فرصتهای مناسبی برای توسعهی کشور فراهم کند. مناطق در طی دورههای خاص تاریخی موجب به چالش کشیده شدن انسجام سرزمینی کشور شده است. اکثریت قوم عرب، در جنوب غربی کشور، در استان خوزستان ساکناند و با توجه به ترکیب جمعیتی منطقه و کشورهای همسایه، یکسری عوامل متعدد پیوند آن را با ملت ایران تحکیم بخشیده و همچنین عوامل دیگری باعث تضعیف این پیوند شده است و اما عوامل مؤثر در واگرایی و همگرایی قوم عرب نسبت به هویت ملی: بر اساس مطالعات و اطلاعات گردآوری شده به روش توصیفی- تحلیلی و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادن این مقوله به نتایجی دست یافتهاند که یکسری عوامل از جمله شیعه بودن قوم عرب در خوزستان نقش محوری در همگرایی این قوم نسبت به هویت ملی داشته که میتواند اثری کاهنده بر عوامل واگرایی به جای بگذارد. شیوهای که تاکنون از حکومت دیده شده این است که پیش از به پا شدن اعتراضها، اقدام پیشگیرانه مؤثری انجام نمیدهد و پس از به پا شدن اعتراضها نیز برخورد امنیتی را سرلوحه کار خود قرار میدهد. اینکه جمهوری اسلامی نتوانسته با وجود تکرار این روند در دورهای طولانی، شیوهای کارآمد و بلند مدت بیندیشد شاید به ذات سیاستهای این نظام برگردد، سیاستهایی که آن چنان در این نظام نهادینه شدهاند که دیگر بخشی از هویت و ضامن بقای آن به شمار میروند. شخصیتهایی فرهنگی یا سیاسی که بین قوم خود محبوب و در عین حال، مورد اعتماد و مقبول نظام باشند، میتوانند در شرایط بحران، معترضان را به آرامش فرا بخوانند و در عین همدلی با آنان، در صورتی که واکنشهای معترضان، خارج از تناسب، ناشی از تعصب و هیجانزدگی یا سوء برداشت باشد، توجیهشان کنند و جلوی گسترش بحران را بگیرند. اما رفتار نظام جمهوری اسلامی به گونهای بوده که با نگرشی سیاه و سفید و تقسیم شهروندانش به خودی و غیرخودی و دوست و دشمن بسنده کرده است و در شرایطی که حکومت بیش از همیشه نیازمند همدلی اقوام است، عدهای سرسختانه در مقابل صلح اقوام میایستد و عدهای میکوشند از بحران به نفع اهداف سیاسی خود بهره بگیرند. اما به واضح دیده شد که در ششمین روز اعتراضات و بعد از گزارشها که از کشته شدن دستکم ۲ تن، یک جوان ۱۶ساله به نام محمد عبداللهی و جوانی دیگر به نام هادی بهمنی در ایذه و یک جوان به نام محمد منصور کروشات از محله ثوره اهواز توسط نیروهای امنیتی خبرساز شد. شهرهای ایذه، سوسنگرد، شلنگآباد، کوت عبدالله اهواز، شوشتر، دزفول، خرمشهر، آبادان، بهبهان، رامشیر، ویس، دارخوین، ماهشهر و اهواز در این شب ملتهب گشت و در ویدئوهای پخش شده در شبکههای اجتماعی از تجمعات مردمی، شعارهایی نظیر «بختیاری با عرب، اتحاد، اتحاد» به گوش رسید و مشت محکمی بود برای دولتمردان جمهوری اسلامی که مسبب تفرقه بین اقوام هستند. البته مؤثرترین عامل در پیشگیری از بروز این نوع بحرانها و مهار آنها، حس همبستگی ملی است که آستانه تحمل شهروندان را نیز بالا میبرد. در قالی رنگارنگ ایرانی که تار و پودش از زبانها و گویشهای گوناگون بافته شده، دستمایه کردن لهجه و عادات یکدیگر برای طنزپردازی سابقهای چه بسا به کهنگی همین قالی دارد و به جزئی از فرهنگ عامه ایرانی تبدیل شده و به هنر و ادب کهنسال کشور هم راه یافته است. خمینی، رهبر انقلاب اسلامی از همان آغاز به دست گرفتن قدرت نشان داد که دلبستگی چندانی به مظاهر ملی ندارد. حتی نام ایران کمتر از زبان او شنیده شد. در گفتمان حاکم، اسلام جای ایران را گرفت و امت جای ملت را. هر آنکه به غیر از مذهب شیعه اثنی شعری و ولایت فقیه باور داشت، عملا از گردونه بیرون رانده و دفع شد. نگاهی به رفتار و سیاستهای نظام جمهوری اسلامی در عمر چهل و سه سالهاش نشان میدهد که تبعیضات قومیتی تار و پود آن قالی نفیس را از هم گسسته است.
بخش ۴: خانم لیلا ابوطالبی سخنرانی خود را با موضوع وضعیت قوم کورد ایراد کردند: مناطق مرزی از نقاط حساس و استراتژیک کشورها بوده؛ ناتواناییهای بالقوه در تولید، فقدان اشتغال، نازل بودن درآمد و عدم دسترسی به نیازهای اولیه، عمدهترین مشخصه اقتصادی-اجتماعی این مناطق است که زمینه را برای معضلات و نابسامانیهایی چون مهاجرت، قاچاق کالا، شورش و ناامنی در این مناطق فراهم آورده است. واقعیت این است که مرزنشینی و مشکلات توسعه نیافتنی مناطق کردنشین وضعیتی را خلق کرده است که بخش کثیری از ساکنان مناطق کردنشین به خصوص روستانشینان یا مهاجرین روستایی برای گذران روزی دست به شغلی خطرناک و کم درآمد به نام کولبری بزنند.
کولبران کالاهای مورد نظر بازارچههای مرزی را که طبق تعریف دولت مرکزی قاچاق محسوب میشود بر روی پشت حمل کرده از مناطق صعبالعبور مرزی به داخل شهرها و روستاهای مرزی انتقال میدهند. وضعیت بحرانی اقتصادی در ایران و شرایط وخیم معیشتی و بیکاری گسترده منجر شده است که مردم به ناگزیر جهت امرار معاش به شغلهای کاذب و نامتعارف روی آورند. شغلهایی نظیر زبالهگردی، سوختبری، کولبری از جمله این شغلهای نامتعارف به شمار میروند. شغلهایی که با ریسکهای بسیار و آسیبهای جبران ناپذیر به سلامتی فرد همراه هستند. این مشکل از سالها پیش از انقلاب ضد سلطنتی وجود داشته است. مناطق مرزی و حاشیه کشور همواره با وجود داشتن امکانات خدادادی و نیروی انسانی فعال، از کمترین میزان سرمایهگذاری دولتی در زمینه اشتغال پایدار بهره بردند؛ بنابراین توسعهنیافتگی مناطق مرزی و فقر و محرومیت ساکنین این مناطق، مردم را برای امرار معاش پایهای و حداقلی خود به سمت پدیدههایی مانند کولبری میکشاند. کولبر وقتی باری را روی کولش گذاشت، خطراتی ممکن هست در حین مسیر پیش بیاید. یکی اینکه احتمال دارد کولبر در مسیر با پایش لیز بخورد و بشکند یا از ارتفاعی بلغزد و سقوط کند. آنجا ارتفاعات خیلی خطرناکی دارد. این طور نیست که بگوید اگر سقوط کند دست یا پایش میشکند، ارتفاعاتش طوری هست که اگر بیفتد محال هست که زنده بماند یعنی اگر شانس بیاورد و زنده بماند قطع نخاع میشود. یا اینکه در مسیر میمانند و از سرما یخ میزنند. یکی دیگر از خطرها هم این هست که شخص باری را برمیدارد که از طرف دولت به عنوان کالای قاچاق شناخته میشود. کولی که در بار گازوئیل روی دوشش هست ،یا بار پارچه یا بار سیگار یا یک چیز این چنینی برمیدارد. این بارها از هر طرف قاچاق به حساب میآیند و پاسگاهها تمام وقت در کمین هستند که کولبران را بگیرند. البته بعضی وقتها قصدشان دستگیر کردن نیست، قصدشان این هست که کولبر را بکشند. آنها نمیپرسند که چه کسی هستی؟ بارت چه هست؟ فقط از دور به تو شلیک میکنند. این کشتن یکی از بدترین حالتهاست. اما از آن بدتر آن حالتی است که دستگیر شوی. اگر دستگیر شوی، بیاحترامی و تحقیر زیادی به تو میکنند. با همان بار، پیاده تو را تا پاسگاه میبرند. کولبر تنها است. فقط از طرف حکومت و دولت مرزی و امثال اینها به او بیاحترامی نمیشود. صاحب باری که بار را برایش برمیداری، اگر یک ذره زمین خورده باشی و گوشه کارتن بارش کمی خراب شده باشد، از دستمزدت کم میکند، به تو فحاشی میکند. صاحب بار یا صاحب کول فقط و فقط برایش مهم هست که بارش به سلامت برسد، و کولبر برایش اهمیتی ندارد. صاحب بار وقتی میبیند کولبر زمین افتاده و پایش شکسته بهجای اینکه دست کولبر را بگیرد و به او کمک کند، به سمت بارش رفته و سالم بودن آن را چک میکند. کولبران تعدادی از کسبه و در واقع بیکارانی هستند که در نقاط مرزی به دلیل شدت فقر و بیکاری ناچار هستند برای ادامهی امرار معاش و ادامهی زندگی خود شغلی از این قرار برای خود ایجاد کردهاند، به این طریق که آنها به نقاط مرزی رفته و اجناسی مانند چای و شکر و بلور یا مواد آرایشی و پارچه، سیگار، ادکلن، کفش، ماهواره و غیره را خریده و آنها را در شهر به فروش میرسانند که البته بهای خرید و فروش نازل است. این امر از نظر قوانین ایران قاچاق محسوب میشود. این افراد بطور عمده مورد تعرض نیروهای انتظامی قرار میگیرند، دستگیر میشوند، اموالشان توقیف میشود و حتی خودشان هم با خطرات زیادی روبرو میشوند. مثلاً ایشان در اثر برخورد با میدانهای مینگذاری شده که در نقاط مرزی بسیار زیاد است، نقصعضو میشوند، و یا اینکه مورد شلیک نیروهای انتظامی قرار میگیرند، و در مواقعی که به آنها فرمان ایست میدهند، تعدادی از اینها در مواردی متأسفانه کشته میشوند. از جانب دولت نیز تاکنون متأسفانه هیچ اقدامی در جهت تأمین شغلی این افراد صورت نگرفته است. مهمترین عامل روی آوردن مردم به کولبری، فقر اقتصادی است. فقدان زیرساختهای اقتصادی و نبود سرمایهگذاری برای رفع آن، تخصیص منابع ملی به شیوه نامتناسب و مبتنی بر نادیدهانگاری حاشیه به سود مرکز، نبود فرصتهای شغلی و عدم برنامهریزی برای اشتغال پایدار و درنتیجه بیکاری گسترده، و تمام اینها در زیر چتر نگاه امنیتی حکومت به مناطق کردنشین را میتوان از عوامل فقر عمیق و ساختاری شدن فقر در کردستان و مناطق کردنشین دانست که ما حصل آن روی آوردن مردم به کولبری است. مناطق کردنشین در ایران از استان آذربایجان غربی تا ایلام جزو توسعهنیافتهترین مناطق در ایران هستند؛ و از محرومیت ساختاری رنج میبرند؛ و در تمام شاخصهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی از مناطق مرکزی ایران محرومتر هستند. شغل کولبری کاری بسیار پُر ریسک و خطرناکی است. در این شغل هر لحظه امکان مرگ کولبر وجود دارد. به کولبران شلیک میکنند و کولبران کشته میشوند، زخمی و یا برای همیشه معلول شدهاند. کولبران از شدت سرما سکته میکنند و جانشان را از دست میدهند. گلوله خوردن، افتادن به دره، از سرما یخ زدن و روی مین رفتن، همیشه جان کولبران را تهدید میکند. گاهی نیز کولبران دستگیر شده و کتک میخورند و دادگاهی میشوند و مجازات زندان و یا جریمه نقدی به آنها تعلق میگیرد. اما مهمترین خطر کولبری کشته شدن توسط شلیک مستقیم نیروهای امنیتی و مرزبانی رژیم ایران است. کولبران میگویند که مأموران مرزبانی و امنیت حکومتی اهمیتی برای جان آنها قائل نیستند و درحالیکه کولبران بار سنگینی به پشت دارند و اصلاً امکان فرار و گریختن ندارند، بیملاحظه و بیهشدار، به سر و سینهی آنان شلیک میکنند. علاوه براینها مأموران حکومتی، به اسبها و قاطرهای کولبران شلیک میکنند و آنها را میکشند. گذشته از اینکه کشتن حیوانات بیزبان به خاطر باری که حمل میکنند جنایت است، با کشتن این حیوانات، زندگی خانوادههایی هم که بارکشی این چارپاها تنها وسیلهی درآمد آنان است به خطر میافتد. در مواردی مأموران امنیتی حتی اسب و قاطرهایی را که در حال باربری نبودهاند و در حال چرا بودهاند به صورت دستهجمعی کشتار کردهاند. هدف آنها معمولا باجگیری از کولبران و کاروانهاست. در بسیاری از مناطق مرزی نیروهای امنیتی با قاچاقچیانی که کولبران را استخدام میکنند بر سر عبور کالاها قراردادهایی دارند و از آنها باجگیری میکنند. آنها برای بالابردن مبلغ باج دست به تیراندازی و ناامن کردن مسیرعبور کولبران میزنند. کولبری تنها توسط مردان انجام نمیشود بلکه فشار اقتصادی منجر شده است که برخی از زنان و دختران و حتی کودکان نیز به این شغل پرمخاطره روی بیاورند. این زنان اغلب با لباسهای مردانه در کنار مردان بارهای سنگین را حمل میکنند تا بتوانند از این طریق امرار معاش کنند. در میان کولبران حتی کودکانی با ۱۳ سال سن و زنانی با ۶۵ سال سن نیز وجود دارد. همچنین کودکان مجبورند چند برابر وزن خود را روی دوششان بگذارند. عواقب جسمی چنین کاری تا پایان عمر دامنگیر آنها خواهد بود. آنها همواره با خطر سقوط به دره و کشته شدن توسط مأموران حکومتی مواجه هستند. کولبران نوجوان به ویژه در فصل زمستان که کارگری فصلی تعطیل میشود به شغل کولبری روی میآورند. در این مناطق هیچ کارخانه یا تأسیسات صنعتی که بتواند آنها را بکار بگیرد وجود ندارد. در بین کولبران حتی دختران جوانی نیز حضور دارند که معمولا برای محافظت از خود در برابر تعرضات جنسی لباس مردانه بر تن میکنند. کودکان بیشتر از همه متحمل ضرر و زیان میشوند. بهطور کلی کولبران هیچ نوع صنف حمایتی ندارند؛ و جدای از تحمل فشار فیزیکی بالا به خاطر حمل بار در مسافت طولانی که منجر به آسیب جسمی خطرناک میشود، به علت نداشتن پوشش بیمهای و فقدان مراکز درمانی در این مسیر و ناتوانی مالی در درمان، دچار معضلات جسمی زیاد شده و دوره کودکی آنان به دورهای پر از درد و ستم تبدیل میشود. حق کودکان است که از بهرهکشی و تبعیض مصون و از حمایت اجتماعی متناسب برخوردار باشند. با توجه به قانون اساسی کشور ایران حق حیات و حق شهروندی، حقی است که پذیرفته شده و به هیچ عنوان نمیتوان آن را از افراد سلب کرد. کودکان کولبر هیچ وقت یک زندگی عادی را در آینده تجربه نخواهند کرد؛ بهخاطر اینکه بارها پیش میآید که جلوی چشم معصوم این کودکان، دیگری را هدف گلوله قرار دادهاند. ترس از مرگ دوستان یا ترس از دست دادن بار و مجبور به پرداخت جریمه، ترس حملهی مأموران امنیتی و مرزبانان. ترس یخ زدن از سرما و یا فرو ریختن برفها. ترس معلولیت و نقص عضو که در مناطق مرزی بسیار رایج و متداول است؛ و هزینههای کمرشکن درمانی که به خانواده فقیر و گرسنهات تحمیل میشود. چند کار هست که باید انجام شود. اول اینکه نباید هیچ کسی دغدغه شغلی داشته باشد. مورد دوم اینکه ما تا الآن ندیدیم که شروع ساخت کارخانهای یا شرکتی ساخته شود که امیدوار باشیم که کولبر مشکلش حل شود. در واقع این بیکاری هست که باعث میشود شخص تنها گزینهاش کولبری باشد. برخورد نیروی انتظامی هم نباید این طور باشد که به فردی به جرم حمل ۲۰ کیلو بار و دو بسته ادکلن ، بدون اینکه دادگاهی شود، شلیک کند و او را بکشد. انسان عاقل حاضر نیست جانش را به خاطر ۱۰۰ هزار تومان به خطر بیاندازد. کولبران فقط به خاطر نداشتن شغل و شرایط مالیشان مجبور به تن دادن به کولبری میشوند، دولت و مردم در قبال این کولبران مسئولاند و باید از آنها حمایت کنند. این شغل ازهر جهت کولبران را تحت فشار قرار میدهد و شأن انسانیشان را خدشهدار میکند و اولیهترین حقوق آنها را به عنوان شهروندی آنها را میگیرد. حل این مسئله باید با برنامهریزی و سیاستگذاریهای اقتصادی و اجتماعی به عمل آید. باید اشتغالزایی شود، کارخانه و شغلهای بیشتری در کردستان ایجاد شود، بودجه بیشتری به این استان محروم تعلق گیرد و از توانایی جوانان در امور ممکت و ادارات مختلف استفاده شود. نه اینکه یک جوان تحصیلکرده، مجبور به کولبری شود. به جای آنکه خود دولت مقصر شناخته شود کولبران را مقصر میدانند و قاچاقچی میخوانند در صورتی حجم واردات کالا توسط کولبران، درصد بالایی از واردات غیرقانونی را شامل نمیشود فقط میتوانم بگویم کولبری زندگی ناخوشایندی هست. هیچ کس کولبری را انتخاب نکرده و هیچ کس دوست ندارد این کار را ادامه دهد و هر کولبری که میبینید ، آرزویش این است که روزی دیگر کولبر نباشد.
بخش ۵: آقای بختیار عبداللهی سخنرانی خود را با موضوع زبانهای غیر فارسی در ایران ایراد کردند: همان طور که بسیاری از زبانهای باستانی اثری از آنها بر جای نمانده و جای خود را به زبانهای دیگر دادهاند، روزی هم خواهد رسید که زبانهای زنده کنونی از بین رفته جای خود را به زبانهای دیگری خواهند سپرد، زبان بیشک از ابتدای پیدایش «انسان خردمند» به نوعی وجود داشته و به تدریج به عنوان یکی از وسایل اصلی برای زندگی اجتماعی، پیشرفت کرده، شکل گرفته و بصورت گروههای دور و نزدیک به همدیگر و زبانها و لهجههای کنونی درآمده است که بعضیها به همدیگر نزدیکتر و برخی از همدیگر دورتر شدهاند. منظور از این بررسی فقط تصویر تاریخ یک زبان معین نیست. میخواهیم زبانها را در چهارچوب تاریخی آنها و در رابطهشان با همدیگر در داخل یک چهارچوبِ تا حدی معین جغرافیایی مطالعه کنیم. مکانی که شکل گیری و تحول زبانها را بررسی خواهیم کرد همانجاست که نوع بشر بدنبال کوچ بزرگش از آفریقا که تقریبا ۶۰-۷۰ هزار سال پیش بود، به آسیا و اروپا رفت و ابتدا در میانرودان (بینالنهرین) و مصر اولین نوشتارها و تمدنهای شهری خود را بوجود آورد. زبانهای گوناگونی در ایران کنونی تکلم میشوند؛ پرسش این است: فارسی، کردی، لری و بلوچی، تاتی و تالشی و ارمنی، از سوی دیگر ترکی آذری و ترکمنی، از طرف دیگرعربی و یا مثلا آسوری وغیره در کدام مراحل تاریخی در ایران کنونی رواج یافتهاند؟ سوال این نیست که گویشوران این زبانها چه وقتی به ایران کنونی آمدهاند. ایرانیان امروز، هزار سال است که در ایران بودهاند و هستند. بعد از دستکم ده هزار سال اختلاط و آمیزش، امروزه در ایران هر کس که زبان مادرىاش فارسى است لزوما آریایى نیست و در ترکیه هر کس که ترک زبان است حتما اجدادش از آسیاى میانه نیامده است. آزمایشهای دیانای میان شهروندان ترکیه و ایران نشان میدهند که اکثریت آنها در درجه اول (یعنی۷۰-۸۰ در صد مشخصات دیاناى آنها) مخلوط ژنتیکی از مردم آسیای جنوب غربی و حوزه مدیترانه هستند. زبان، تعیین کننده تبار ونژاد نیست. زبان چیزى مشخص و نژاد چیزى مبهم و مخلوط است. این به خصوص در مورد ایرانیان و ملل کشورهای دیگری که «سر راه» تمدنها، مهاجرتها، جنگها و حملات همسایگان بودهاند صدق میکند. در تاریخ ایران هر چقدر عقب برویم خواهیم دید که ابتدا ایلامیها ، دو سه هزار سال بعد زبانهای ایرانی و گونههای آن، بعد ترکی و بعد عربی در مراحل مختلف تاریخ از طریق اقوامی که به این یا آن منطقه ایران آمدهاند در این سرزمین رواج پیدا کردهاند. درست است که احتمالا در ابتدا، اگر بتوان اصولا ابتدایى را نقطه حرکت قرار داد، زبان افراد و قبیلهها تا حدى نشانه تعلقات معین قومى آنها هم بوده است. اما بعد از گذشت چند نسل و آمیزشهاى قومى، دیگر زبان مادرى از حالت مشخصه قومى افراد بیرون میآید. اما بعد از گذشت قرنها و پخش شدن آن قوم و زبان به نقاط دیگر، زبان و دادههای زبانی برای پیگیری تاریخ زبانها به سختی کفایت میکند. از این جهت برای بررسی ابتدای زبانها ما هم به ابتدای حرکات قبایل و طوایف مختلف اشاره خواهیم کرد اما نیت اصلی در این رهگذر، پیگیری پیدایش و تحول زبانهاست. در اینجا ضمنا باید به تفکیک دو تعبیر دقت کرد: منظور از «زبانهای ایران» همه زبانهایی هستند که صرف نظر از ریشه، ساختار و گروهبندی علمی آنها، عملا در جغرافیای ایران کنونی تکلم میشدند و میشوند.
این زبانها میتوانند از نظر زبانشناختی به گروهها و یا «خانواده»های مختلف زبانی تعلق داشته باشند. از این جهت در یک گروه: فارسی، کردی، بلوچی، تاتی، تالشی، گیلکی، لری و ارمنی، در گروه دیگر ترکی آذری، ترکمنی، قشقایی و خلجی، در گروه سوم: عربی، در گروه چهارم آسوری و غیره همه و با همدیگر «زبانهای ایران» را تشکیل میدهند یعنی همه زبانهایی که در ایران از طرف مردم ایران به عنوان زبان مادری و یا زبان نخست تکلم میشدند و میشوند. البته عربی، ترکی و یا مثلا آسوری هم امروزه در ایران از سوی بخشی از مردم به عنوان زبان نخست تکلم میشوند و از این جهت به آنها هم «زبانهای ایران» میگوییم. اما این زبانها از نظر ساختاری جزو زبانهای «ایرانی» نیستند. یعنی وقتی «زبانهای ایرانی» میگوییم منظور فقط شاخه «ایرانی» زیر گروه «هند و ایرانی» خانواده «زبانهای هند و اروپایی» است که فارسی هم گونه اصلی و معیار زبانها در ایران است و از نظر زبانشناسی و تاریخی هم با همین عنوان و طبقهبندی یعنی زبانهای ایرانی، گروه زبانهای ایرانی، مورد قبول اهل علم است. این مثل آن است که میگوییم کردی یکی از زبانهای کنونی ترکیه است اما جزو «زبانهای ترکی» نیست، تاتاری و یا کرهای هر دو جزو «زبانهای روسیه» هستند اما زبان روسی نیستند و یا مانند زبان روسی جزو زبانهای «هند و اروپایی» نیستند. یا اینکه اویغوری (یکی از شاخههای زبانهای ترکی) یکی از زبانهای چین است اما زبان و یا گونهای از زبانهای مرتبط با چینی نیست. حال با این تفاسیر به بخشبندی زبانهای ایرانی خواهیم پرداخت. زبانهای ایرانی از نظر تاریخی به سه دسته تقسیم میشوند:۱. زبانهای ایرانی باستان، ۲. زبانهای ایرانی میانه، ۳. زبانهای ایرانی نو. زبانهای ایرانی نو به دو دسته بخش میشوند: ۱. شرقی، ۲. غربی. زبانهای ایرانی نو با این که اساساً در ایران، افغانستان و تاجیکستان متمرکز شدهاند اما حقیقتاً گستره جغرافیایی بسیار وسیعتری را در برمیگیرند. شامل مناطقی در قفقاز، آسیای میانه، ترکستان، چین، پامیر، ترکیه، سوریه، عراق و شبه قاره هند. در قسمت زبانها و گویشهای معاصر ایران به این زبانها می پردازیم. زبانهای ایرانیتبار شرقی نمونه زبانهای شرقی ایرانی تبار اینها هستند: پشتو، آسی، زبانهای پامیری، پاشایی، یغنابی. زبانهای ایرانی تبار غربی به دو گروه دسته بندی میشوند: ۱. غربی شمالی، ۲. غربی جنوبی. نمونههای غربی شمالی زبان آذری، تالشی، تاتی، تبری، گیلکی، دیلمی، سمنانی، سنگسری، زبانهای کردیتبار (سورانی، کرمانجی، کلهری، لکی)، بلوچی، زازا- گورانی، زبانهای ایران مرکزی نمونههای غربی جنوبی فارسی، لری، لارستانی، بشاکردی، کومزاری زیرشاخه فارسی به سه دسته عمده بخش میشود: فارسی (ایران)، فارسی دری (افغانستان)، فارسی تاجیکی (تاجیکستان). زیر شاخه لری هم شاخههایی دارد که عمدهترین آنها لرستانی، و بختیاری میباشند. کومزاری در شبه جزیره مسندام عمان صحبت میشود و تاتی آران در پیرامون باکو. تاتی آران را نباید با زبانهای تاتی تبار شمال غربی ایران اشتباه گرفت. زیرا آن زبانها از تبار زبان مادی هستند، ولی تاتی آران از تبار فارسی است و تنها همانند نامگذاری دارند. زبان ایرانی میانه زبانهای میانه، فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایراناند. دشوار است بگوئیم زبانهای میانه از چه تاریخی آغاز میشود. بنابراین میتوان مقدمۀ ظهور فارسی میانه را به اواخر دورۀ هخامنشی منسوب داشت یعنی حدود قرن چهارم پیش از میلاد. اطلاع ما از زبانهای ایرانی میانه با کشفیاتی که از اوایل این قرن در آسیای مرکزی و چین حاصل شد افزوده گردید و چند زبان میانه که قبلا ازآنها آگاه نبودیم به دست آمد. فعلاً از زبانهای میانه، فارسی میانۀ پهلوی، زبان ساسانیان و زبان پارتی زبان اشکانیان و زبان سغدی و زبان سکائی ختنی و زبان خوارزمی شناخته شده است. زبانهای ایرانی را معمولا میتوان برحسب شباهت صوتی و دستوری و لغوی آنها به دو دسته عمده تقسیم کرد: دسته غربی و دسته شرقی. زبانهای فارسی باستان و مادی و فارسی میانه پهلوی و پارتی و فارسی کنونی به دسته غربی تعلق دارند. زبانهای سغدی و سکائی و خوارزمی به دسته شرقی متعلقاند. زبان اوستائی از جهاتی به زبانهای دسته غربی و از جهاتی به زبانهای دسته شرقی شبیه است، ازاینرو منسوب داشتن آن به یکی از این دو دسته آسان نیست. از لحاظ موطن از زبانهای شرق ایران است. این تقسیمبندی در زبانها و لهجههای امروزی ایران نیز صادق است، چنانکه پارسی و کردی و لری و بلوچی و لهجههای سواحل جنوبی خزر و لهجههای مرکزی و جنوبی ایران همه به دستۀ غربی تعلق دارند ولی پشتو زبان محلی افغانستان و یغنوبی بازمانده سغدی و لهجههای ایرانی فلات پامیر و آسی که مردم آن از مشرق به قفقاز کوچیدهاند به دسته شرقی متعلق اند.لهجههای کافری افغانستان دنباله زبانی هستند که شاید حد فاصل میان زبانهای هندی و ایرانی بوده است‚ و از این جهت با هر دو دسته وجوه مشترکی دارد. زبان پارتی: زبان پارتی زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که از جمله معمول اشکانیان بوده است. از این زبان دو دسته آثار موجود است: یکی آثاری که به خط پارتی، که خطی مقتبس از خط آرامی است، نوشته شده و دیگر آثار مانوی است که به خط مانوی، که مقتبس از خط سریانی است، ضبط گردیده است. قسمت عمدۀ نوع اول، کتیبههای شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان فارسی میانه به زبان پارتی و نیز به یونانی نوشته شده است. از لهجههای موجود ایران هیچ یک را نمیتوان دنبالۀ مستقیم زبان پارتی شمرد. لهجههای امروزی خراسان عموما لهجههای زبان فارسی است و زبان اصلی این نواحی در برابر هجوم اقوام مختلف و نفوذ زبان رسمی دوره ساسانی از میان رفته است، ولی زبان پارتی در دوره حکومت اشکانیان به نوبه خود در زبان فارسی میانه پهلوی تاثیر زیادی داشته که این تاثیر را در زبان فارسی امروز نیز میتوان دید. فارسی میانه: از این زبان که صورت میانه فارسی باستان و فارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دوره ساسانی بوده آثار مختلف به جامانده است که آنها را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: کتیبههای دوره ساسانی که به خطی مقتبس از خط آرامی، ولی جدا از خط پارتی، نوشته شده است. کتابهای پهلوی که بیشتر آنها آثار زرتشتی است و خط این آثار دنباله خط کتیبههای پهلوی و صورت تحریری آن است.عباراتی که بر سکه و مهر و نگین و ظروف و جز آنها به جا مانده است.آثار مانوی که به خط مانوی نوشته شده و همه از کشفیات اخیر آسیای مرکزی است. همچنین باید کتیبههای منقوشی را که در کنیسه دورا یافت شده، و نیز مخطوطات پهلوی را که به خط تحریری شکسته بر روی پاپیروس به دست افتاده در شمار آورد. در همۀ این آثار به جز آثار مانوی هزوارشهای آرامی به کار رفته است. حال به گویش ایرانیها اشارهای خواهیم نمود که فهرست آنها را در زیر میآوریم: ارانی گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کردهاند. مقدسی درباره آن مینویسد: «در اران سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.» مراغی حمدالله مستوفی مینویسد: «تومان مراغه چهار شهر است: مراغه و بسوی و خوارقان و لیلان … مردمش سفید چهره و ترک وش میباشند… و زبانشان پهلوی مغیر است.» در نسخه دیگر «پهلوی معرب» ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمهی معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی. زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همهی گویشهای محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند. همدانی و زنجانی مقدسی دربارهی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: «واتم» و «واتوا». شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان «مردم زنگان و همدان» میشمارد. حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان مینویسد: زبانشان پهلوی راست است. کردی یاقوت حموی قصیدهای ملمع از یک شاعر کُرد به نام «نوشروان بغدادی» معروف به «شیطان العراق» در کتاب خود آورده است. خوزی گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابنالندیم نیز از جمله زبانهای متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری دربارهی گویش این ناحیه مینویسد: «عامهی ایشان به فارسی و عربی سخن میگویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است. مقدسی نیز دربارهی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر میکند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی. دیلمی اصطخری دربارهی این ناحیه مینویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است.» مقدسی نیز میگوید: «زبان ناحیهی دیلم متفاوت و دشوار است.» گیلی یا گیلکی ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد: «در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافتهام طایفهای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است.» و مقدسی میگوید: «گیلکان حرف خاء (یا حاء) به کار میبرند.» طبری یا (مازندران این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب «مرزبان نامه» به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان «نیکی نامه» ذکر میکند و آن را به «اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین» مؤلف «مرزبان نامه» نسبت میدهد. در «قابوس نامه» نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفتهاند یاد کرده و نمونهای از اشعار ایشان را آورده است. در «تاریخ رویان» اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است. اخیرا چند نسخهی خطی از ترجمهی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخههایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به «امیری» معروف و به شاعری موسوم به «امیر پازواری» منسوب است، در مازندران وجود داشته که «برنهارد درن» خاورشناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان «کنزالاسرار» در سن پطرز بورگ (یا سن پطرزبورغ) با ترجمهی فارسی چاپ کرده است. شاعری به نام «بندار رازی» اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیتی در «المعجم» ثبت است. رامهرمزی دربارهی زبان مردم این ناحیه، مقدسی تنها اشاره میکند که: «زبانی دارند که فهمیده نمیشود.» فارسی اصطخری دربارهی یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد: «فارسی زبانی است که به آن گفتگو میکنند، و همهی مردمان فارس به یک زبان سخن میگویند، که همه آن را میفهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست. فهلوی یا پهلوی بنابر نوشته اصطخری «زبان نوشتن عجم ظاهرا یعنی ایرانیان غیر مسلمان و وقایع و نامهنویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است.» و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند «دینکرد» و «بندهش» را به آن تألیف کردهاند. کرمانی: مقدسی مینویسد که: «زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است.» اصطخری آورده است که: «زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.» مکری: بر حسب نوشتهی اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است. مقدسی نوشته است که: «زبان مردم مکران وحشی است.» بلوچی: اصطخری نوشته است که: «بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.» کوچی یا قفصی طائفه قفص یا کوچ: که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با بلوچان یک جا میآید، بر حسب نوشتهی اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز داشتهاند که «قفصی» خوانده شده است. مقدسی درباره طوایف «کوچ و بلوچ» مینویسد: «زبانشان نامفهوم است و به سِندی شبیه است.» نیشابوری: بر حسب نوشتهی مقدسی، زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و «یائی» بر آن میافزودند. مانند: «بیگو»، «بیشو»، و «سین». ای بیفایده (به بعضی صیغههای فعل) علاوه میکردند. مانند: «بخردستی»، «بگفتستی»، «بخفتستی» و آنچه به این میماند. و در آن سستی و لجاجی بوده است و مینویسد که: «این زبان برای خواهش مناسب است.» هروی: مسعودی مینویسد که: «بهرام همهی زبانها را میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن میگفت.» مقدسی مینویسد: «زبان مردم هرات وحشی است و در همهی اقالیم وحشیتر از زبان هرات نیست.» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است. بخارایی: زبان بخارایی بنابر نوشتهی اصطخری، همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی و مینویسد که زبان «دری» نیز داشتهاند. مقدسی مینویسد که: «در زبان ایشان تکرار فراوان است.» مثلا میگویند: «یکی مردی دیدم» یا «یکی ادرمی دادم» ؛ و در میان گفتار کلمه «دانستی» را بیهوده مکرر میکنند.» سپس میگوید که زبان ایشان «دری» است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده میشود زیرا که آن زبانی است که بدان نامهی سلطنتی را مینویسند و عریضه و شکایت به این زبان نوشته میشود؛ و اشتقاق این لفظ از «در» است یعنی زبانی که در «دربار» به آن گفتگو میکنند. مروی مقدسی مینویسد که در زبان ایشان سنگینی و درازی و کششی در آخرهای کلمات هست و مثال میآورد که: «مردم نیشابور میگویند «برای این» و مرویان میگویند «بترای این» و یک حرف میافزایند و اگر دقت کنی از اینگونه بسیار مییابی.» و جای دیگر مینویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.» یاقوت: در کلمهی «ماشان» که نام نهری است مینویسد: «مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا میکنند.» خوارزمی: اصطخری مینویسد: «زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند.» یاقوت در ذکر قصبه «نوزکاث» مینویسد: «شهرکی است نزدیک جرجانیهی خوارزم و «نوز» به زبان خوارزمی به معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش «کاث» است، و این را یک «کاث جدید» خواندهاند. ابوعلی سینا در رسالهی «مخارج الحروف» تلفظ حرفی را که «سین زائی» خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر میکند. سمرقندی: مقدسی مینویسد: «مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار میبرند و میگویند «بکردک(ق)م»، «بگفتک(ق)م» و مانند این، و در زبانشان سردیای هست.» صُغدی- سُغدی: مقدسی مینویسد: «مردم ولایت صغد زبانی جداگانه دارند که با زبانهای روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی جداست، اگر چه زبان یکدیگر را میفهمند. بامیانی و طخارستانی: به نوشتهی مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است. بلخی زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترینِ زبانها بوده اما بعضی کلمات زشت در آن وجود داشته است و مینویسد که: «این زبان برای پیامآوری مناسب است.» جوزجانی: به نوشتهی مقدسی زبان این ناحیه، میانهی زبان مروزی و بلخی بوده است. بستی: همین قدر نوشتهاند که زبانی زیبا بوده است. طوسی و نسایی نزدیک به زبان نیشابوری بوده است. سجستانی: مقدسی نوشته است که: «در زبان ایشان ستیزهجویی و دشمنی وجود دارد. صوتها را از سینه بیرون میآورند و آواز را بلند میکنند.» و میگوید: «این زبان برای جنگ خوب است.» غوری: شاید زبان این ناحیه همان بوده باشد که اکنون «پشتو» خوانده میشود. در هر حال با فارسی دری متفاوت بوده است. بیهقی مینویسد: «امیر… دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد، با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.» چاچی (شاشی): مقدسی نوشته است که: «زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل است.» و از این نکته درست معلوم نیست که رابطهی آن با زبانهای ایرانی چه بوده است؟ قزوینی: دربارهی زبان مردم این شهر تنها این نکته را ذکر کردهاند که قاف به کار میبرند و بیشتر ایشان برای معنی جید (= خوب) میگویند «بخ». گویشهای روستائی خراسان: مقدسی مینویسد: «کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند. شیرازی: در گلستان سعدی بیتی هست که در بعضی نسخهها در عنوان آن نوشتهاند «ترکیه» و گاهی «شیرازیه» و در هر حال به گویش محلی شیراز است. در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان «مثلثات» به عربی و فارسی و شیرازی باقی است. در دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است. چندی پس از زمان حافظ، شاعری از مردم شیراز به نام «شاه داعی» منظومههایی به این زبان سروده است. نیریزی در یک جنگ خطی مکتوب در قرن هشتم اشعاری با عنوان «نیریزیات» ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با عنوان «فهلویات» آمده که شاید به گویش شیرازی باشد. اصفهانی: اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت است. عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبید زاکانی آمده است. آذری یکی از گویشهای ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد از آن، یکی از گویشهای ایرانی است و به تعدد این گویشها نیز اشاره میکند. مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهای ایرانیان را فارسی خوانده به اختلاف گویشها اشاره کرده و نام گویش «آذری» را در ردیف پهلوی و دری آورده است. گاهی جملههای کوتاه یا مصراعی و بیتی از آنها قید کردهاند و در موارد معدود نمونه گویشهای مزبور به یک تا چند صفحه میرسد. آنچه ذکر شد اشاراتی بود که در آثار مؤلفان بعد از اسلام دربارهی نام یا بعضی خصوصیات گویشهای ایرانی آمده است.
بخش ۶: بحث آزاد با موضوع حق امنیت و زندگی (مرزنشینها پس از جنگ) آغاز گردید: خانم نرگس مباشریفر بحث آزاد را این چنین آغاز کردند .بحث آزاد با موضوع حق امنیت و زندگی برای مرزنشینان کشورمان که پس از جنگ در ایران زندگی میکنند و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند.
ما اگر به جنگ تحمیلی نگاهی بیندازیم، استانهای مرزنشین استانهای کردستان، خوزستان، لرستان هستند و متأسفانه جنگ را با چشمانشان مشاهده کردند، اما بعد از جنگ چه اتفاقی برای این مردم افتاده است؟ و مردم در این منطقه زندگی میکنند و حق زندگی کردن را دارند و این یک حق شهروندی هست و این تنها حقی هست که باید دولت برای مردم مهیا کند. هر روز خبرهای جدیدی از مردم مرزنشین میشنویم، یک روز خبر از فقر و خودکشی، یک روز خبر از بیکاری و کولبری و روزی دیگر انفجار مین که باعث قطع عضو اعضای بدن این مردم شده است. یعنی شما هر چه در مورد این مردم مرزنشین میبینید فقط بدبختی است، هیچ وقت امنیت و آسایش را در این استانها نمیبینید. شما اگر به شهرهای جنوبی مثل خرمشهر و آبادان سفر کرده باشید، متوجه میشوید هنوز به در و دیوار این شهرها آثاری از گلوله و خمپاره دیده میشود. یعنی حتی حق یک شهر زیبا برای زندگی کردن را هم ندارند. آقای عبداللهی نیز در بحث آزاد شرکت کردند و نظرشان این بود که بیشتر مردم ما به آن سطح از آگاهی رسیدند و باید با هم متحد شوند و ایشان از ویرانیهای شهر خرمشهر صحبت کردند. آقای ابراهیم یوسفی در مورد کم آگاهی مردم ایران واینکه خیلی از مردم خرافاتی هستند صحبت کردند. آقای حمید رضایی نیزدر بحث آزاد ما اینگونه نظر دادند که مردم ایران نباید منتظر یک شخص و یا یک کشوری باشند که به کمکشان بیاد بلکه این وظیفه همه مردم ایران که با کمک هم در مقابل ظلم و ستم ایستادگی کنند. آقای وحید حسنزاده ابراهیمی فرمودند که هنوز سطح آگاهی مردم به نقطه مطلوب نرسیده که مطالبهگر باشند. آقای امیر در مورد صحبتهای دوستان موافقت خودشان را اعلام کردند. در پایان خانم نرگس مباشریفر از حضور حضار تشکر به عمل آورده و جلسه در ساعت ۱۶:۵۱ به پایان رسید. همکارانی که در این جلسه ما را همراهی کردند: ادمینها: کریم ناصری، احمد حاجی قادرمرحومی. مسئولین ضبط و تصویر: ندا فروغی، محمد مراثی . مسئول جلسه: نرگس مباشریفر و منشی جلسه: کریم ناصری و نیز دیگر اعضای کمیته اقوام و ملل ایرانی و کلیه میهمانان: پریسا نیکونامنظامی، الهام اعرابی، آرش احمدی، حمید بابایی ،پویا حسابی، ایرج دانای طوس، علیرضا باقرزاده، بختیارعبداللهی، مهیار تقیزاده، مصطفی حاج قادرمرحومی، ابراهیم یوسفی، نوید بهداد، محمد مراثی، ندا فروغی، حسن حمزهزاده، لیلا ابوطالبی آدرگانی، افشین مهردار، رسول پورتندرست، احمد مرادی ساکی، محسن پور شاهمحمدی، مریم خاطریزاده، محمود حوالات، ماریا بابایی، رضا سلیمی، صاق فرخی قصرعاصمی، جهانگیر گلزار، علی ناصریاکبر و عزیزانی که ما را در این جلسه یاری نمودند.
تنش های اخیر میان ایران و آذربایجان
دیانا بیگلری
از سال گذشته که بر سر منطقه ی مورد مناقشه قره باغ، بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان جدال صورت گرفت، بویژه با پیوستن ترکیه به آذربایجان و شعری که آقای اردوغان در رابطه با رود ارس در روز رژه ی پیروزی آذربایجان خواند، به حاشیه رانده شدن جمهوری اسلامی در منطقه ی قفقاز(جهت منافعی که دارد) روشن بود. در شهریور 1400 که در کشور آذربایجان مانور نظامی سه کشور ترکیه، جمهوری آذربایجان و پاکستان تحت عنوان مانور سه برادر انجام گرفت، حساسیت این موضوع را بیشتر کرد. جمهوری اسلامی که در ابتدا صحبت های الهام علی اف را یاوه گویی و حرفهای بچه گانه تلقی میکرد، اکنون ادوات نظامی و نیروهای ارتش و سپاه را در شمال غرب کشور جهت مقابله با تهدید های آذربایجان و ترکیه مستقر کرده است. ولی قبل از آن پاکستان و ترکیه هم تعداد زیادی از ادوات نظامی و یگان های زرهی و توپخانه ای خود را به مرزهای ایران فرستادند و به این وسیله سپاه و ارتش توسط نیروهای نظامی کشورهای سه برادر محاصره شدند. با کمال تاسف باید بگویم باتوجه به اینکه جمهوری اسلامی همواره مصالح و اقتدار غیر دموکراتیک خود را به منافع ملی کشورمان ترجیح داده و هزینه های میلیارد دلاری که باید خرج مردم ستمدیده و غارت شده ی ایران و سازندگی کشور شود، به کشورهای اسلامی همسایه در جهت پرورش تروریست و جنگهای نیابتی و کشتارهای دسته جمعی می کند واکنون که انتظار حمایت از آن ها را داشت، آنها را بسان مگسان دور شیرینی می بیند. آیت الله سیستانی از سیاست کثیف خامنهای بخاطر نفوذ به حشدالشعبی و تبدیل این گروه که در اصل بخاطر مبارزه با داعش ساخته شده بود، به یک گروه شناخته شده تروریستی به شدت عصبانی است و سربازان شیعه را از حشدالشعبی جدا کرده است. حزب الله و حسن نصرالله هم تاکنون واکنشی نشان ندادند و سکوت اختیار کرده اند. بهر روی با آوردن نیروهای سپاه به منطقهٔ صفر مرزی-پلدشت و صحبت های انتقادی تند علی اف و اختلالات ایجاد شده برای کامیون هایی که از ایران به ارمنستان می رفتند، جمهوری اسلامی در این واکنش، پیغامی برای جمهوری آذربایجان دارد. پیغامی که بخشی از آن در محورش اسرائیل مطرح است. از یک سو اسرائیل در حاشیه خلیج فارس درحال بازسازی روابطش با امارات متحده عربی و بحرین است و از سوی دیگر با جمهوری آذربایجان پیمان امنیتی دارد. بالارفتن سطح تنش ها میان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان نشان می دهد که محوریت این کار به دیپلماسی غلط جمهوری اسلامی برمی گردد که این فرصت را به برخی از رقبای منطقه ای داده است. سه محور اصلی این تنش ها را می توان به این صورت تشریح کرد:1- جاده گوریس-کاپان که بخشی از این جاده مسیر اصلی ترانزیت کامیون های ایران به ارمنستان است که بعد از توافق آتش بس سال گذشته در کنترل آذربایجان درآمد که اکنون برای عبور از این جاده باید به آذربایجان مالیات بدهند.
که این قضیه برای جمهوری اسلامی قابل قبول نیست. چون ایران تمایل دارد ارتباط با ارمنستان حفظ شود چراکه ارمنستان را مرتبط استراتژیک خودش می داند و یک مسیر رفت و آمد بدون مزاحمت می خواهد. 2-برگزاری مانور نظامی سه برادر(ترکیه، پاکستان و آذربایجان). پاکستان یکی از قدرتهای اتمی منطقه بشمار می آید. ترکیه هم بعد از آمریکا بیشترین نیروهای ارتشی را در ناتو دارد. و آذربایجان هم که یکی از مهمترین شرکای اقتصادی اسرائیل است که با تامین 40 درصد نفت اسرائیل بزرگترین صادر کننده ی نفت به این کشور است و اسرائیل هم متقابلا 60 درصد ادوات نظامی آذربایجان را تامین می کند. بنابراین از عدم دعوت جمهوری اسلامی به این مانور بعنوان برادر چهارم میتوان به حصر نمادین ایران در معادلات منطقه تعبیر کرد. -مانور نظامی ایران در نزدیکی مرزهای آذربایجان که در واقع هشداری است به آذربایجان بخاطر روابط نزدیکش با اسرائیل. روابط ایران با آذربایجان تاکنون فراز و نشیب های بسیاری داشته است ولی درعین حال همواره با شک و تردید به همدیگر نگاه می کنند. جمهوری اسلامی تصور میکند که آذربایجان در تنش های داخلی ایران تکیه کرده و نغمه ی جدایی سازی را در میان آذربایجانی های ایران می پراکند و جمهوری آذربایجان هم گمان دارد که تبلیغات شیعه گستری جمهوری اسلامی ایران سر پایان نداردو همین هراس آذربایجان شاید باعث شد که دنبال یاران تازه ای بیفتد. ولی واقعیت این است که بجز جمهوری اسلامی که هیچگاه بر اساس عقلانیت و منافع ملی برنامه ای نداشته، تمامی کشورهای منطقه بعنوان بازیگران فرامنطقهای برای منطقه و برای دولت و کشورشان برنامه دارند. بعنوان مثال بنظر میرسد که ترکیه در درازمدت درصدد ایجاد یک محور ژئواستراتژیک از اوکراین تا غرب چین است که هدف این محور دسترسی خیلی مستقیم و راحت به جاده ابریشم می باشد. این محور از دو کریدور تشکیل شده:کریدور شمال که از اوکراین شروع شده و تا دریای مدیترانه، منطقه قفقاز جنوبی تا آسیای میانه و بعد به سمت غرب چین. که از این راه می تواند روسیه را بالانس کند و ایران را منزوی. و در کریدور جنوب که از اوکراین شروع شده و تا سوریه و منطقه شمال عراق، که در جنوب با وجود پیمان ابراهیم(توافق صلح بین اسرائیل و امارات متحده عربی و بحرین) بنظر می رسد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی او را وادار به یک نوع انزوای دیپلماتیک کرده که نتواند در منطقه حضور مؤثروجدی داشته باشد. به ویژه وقتی پای بحث امنیتی در میان باشد و بخصوص که در یکسال اخیر شاهد ضربه های امنیتی اسرائیل به جمهوری اسلامی هم بودیم.
رابطه دوستانه ی اسرائیل با جمهوری آذربایجان از بعد از فروپاشی شوروی تاکنون بوده و سابقه ی زیادی دارد که در این سالها اسرائیل میلیون ها دلار اسلحه به آذربایجان فروخته است و به لحاظ امنیتی، کشور آذربایجان به دلیل هم مرز بودن با ایران برای اسرائیل بسیار مهم است. و در این میان هم مسئله بحران برجام و شاید بالارفتن احتمال حمله نظامی اسرائیل مستقل از سیاست خارجی آمریکا دررابطه با برجام، طبیعتا جمهوری اسلامی راحساس ترواین رابطه را بیشتر زیرذره بین قرار داده است. اما خصومتی که الان جمهوری اسلامی نسبت به آذربایجان از خود نشان می دهد فقط مربوط به رابطه اسرائیل با آذربایجان نیست. بلکه تحولاتی است که بعد از جنگ 44 روزه ی قره باغ رخ داده است.
مثل ارتباط بین نخجوان و خاک اصلی آذربایجان از طریق بخشی از خاک ارمنستان، دسترسی ایران را از گرجستان و روسیه مختل می کند و حتی در بحث اقتصادی با توجه به اینکه راه لوله های گازی از آذربایجان به ایران و از ایران به نخجوان را با مشکل مواجه خواهد کرد، باعث به حاشیه رانده شدن جمهوری اسلامی ایران می شود. همچنین مسئله ژئوپلیتیکی است که پای ترکیه درقفقاز و آسیای میانه بازمی شود و اگر بخشی از این ارتباط خاکی در آن منطقه به کنترل آذربایجان در بیاید، رابطه بین ایران و روسیه به لحاظ ژئوپلیتیک مشکل تر خواهد شد. بنابراین در حال حاضر توازن قوا کاملا در منطقه به ضرر جمهوری اسلامی تمام شده است. نقش آذربایجان برای اسرائیل همان نقشی است که حزب الله لبنان برای جمهوری اسلامی دارد و جمهوری اسلامی و اسرائیل دریک تقابل ژئوپلیتیک هستند و از نظر ژئوپلیتیک و استراتژیک باهم رقابت می کنند و اگر جمهوری اسلامی دسترسی به بمب اتم پیدا کند، توازن قوا از طرف اسرائیل تبدیل به نفع جمهوری اسلامی می شود و بهمین خاطر اسرائیل بهیچ وجه تمایل ندارد که جمهوری اسلامی توازن قوا در منطقه ی خاورمیانه را با دسترسی به بمب اتم پیدا کند. بنابراین اگر جمهوری اسلامی همچنان از میز مذاکرات برجام دوری کند، کشورهای بزرگ و کشورهای قوی منطقه به غیر از طرح حمله به ایران، از طریق جنگهای نیابتی و از طریق آذربایجان و همینطور از طریق طالبان می توانند به وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران خدشه وارد کنند. چه در زمینه ی هسته ای وچه درزمینه خصومت ایدئولوژیکی که با اسرائیل دارد. یک خصومت ایدئولوژیک که نه مبنای مادی واقعی دارد ونه هنوزدلیلی قانع کننده برای مردم این دوکشور، بخصوص مردم ایران که هست ونیست شان بر سردعوای مافیای رژیم سوخته شد. بااین مسائل مردم را سرگرم کرده ومنافع ملی کشورمان را در حساب های میلیارددلاری شان دراروپا وکانادا انتقال دادند وکشور عزیزمان را به سرزمینی سوخته تبدیل کردند. پرسش اینجاست که آیاجنگ ازهروقتی به کشورمان نزدیک تر است؟که اگر چنین باشد و مردم ایران درجهت سرنگونی رژیم مافیای حاکم زودتر برنخیزند، با وجود رکود و فروپاشی اقتصادی که به چشم میخورد، خامنهای به وعده ی ناگفته اش یعنی ویران کردن ایران جامه ی عمل می پوشاند. لذا به باور من مردم ایران دراقصی نقاط کشور به مبارزان آزادیخواه درون ایران دست یاری و اعتماد بدهند و امیدی به اپوزیسیون های بیمار خارج نشین نداشته باشند که چهل و دو سال است فقط درصدد درست کردن تشکیلاتی هستند که در راس این تشکیلات خودستایی و در نتیجه ی آن فقط یک پیام برای مردم دارند : ما هم برای مردم ایران آرزوی موفقیت می کنیم.
نقض حقوق زنان آیا ریشه اسطوره ای دارد؟
مینا آقابیگی
(یک اصل خوب وجود داردکه نظم و روشنایی که مرد را آفریده است و یک اصل بد که بی نظمی و ظلمات و زن را آفریده است). فیثاغورث تاریخ به ما نشان داده که همواره مردان تمام قدرت واقعی را در اختیار گرفته اند. از نخستین ایام پدر سالاری، مردان مفید واقع شده اندو زنان را در نوعی وابستگی نگه داشته اند و بدین سبب است که زن به مثابه آن (دیگری )است، و مورد انکارش قرار می دهند. ریشه اسطوره ای این نگاه از طبیعت الهام می گیرد مرد خود را چیره بر طبیعت می یابد و برآن چیره می شودو می کوشد آن را به خود اختصاص دهد اما چون قابل تصاحب نیست مرد خود راشبیه طبیعت می کند. هر اسطوره مستلزم نفسی است که امید ها و بیم های خودرا متوجه آسمانی متعالی کندزنان چون خود را به مثابه نفس مطرح نکرده اند، اسطوره مردانه ای که در آن طرح هایشان انعکاس یابد نیافریده اند زنان نه مذهبی دارند که به آن به طور اختصاصی به آنان تعلق داشته باشد و نه شعری:آنان هنوز در خلال رویاهای مردان به رویا می پردازند. هنوز خدایانی را که به دست مردان خلق شده اندکی پرستیدند. (هرکول، پرومته، پارسیفال. . ) در این مقدرات این قهرمانان زن سهمی ثانوی دارد. همیشه در طول تاریخ جانب عدالت رعایت نشده است. مطمئنا زن نیز مانند مردموجودی انسانی است اما این گونه تاکید امری انتزاعی است تاکید بر نگاه اسطوره ای، جدا سازی و تعلقات جنسی که بیشتر با خشونت و تبعیض همراه بوده و این یادگار تاریخی در روح بشری ماندگار شده است و تا اکنون ادامه یافته، خشونت علیه زنان از جمله مسائل نقض حقوق بشر است که در جوامع کنونی، در جهت تضییع حقوق زن مشاهده می گردد. حال امروزه در عصر مدرن گام های بلند برای یافته ها و داشته های حقوق زنان برداشته شده. جوامع مدرن برای زنان حیثیت و منزلت انسانی قائل بوده و لذا با هرگونه خشونت و تحقیر زنان در جوامع و نسبیت های فرهنگی گوناگون مخالف بوده است. باتوجه به سیر تفکر در باب حقوق زن، آگاهی افراد جامعه از مبنای آن، غالبا افکار را به سمت انسان سالاری سوق می دهند. باشد که با تفکرات انسانی نگاه های دو گانه و جنسیتی را پاک کنند.
خشونت علیه زنان و دختران یکی از رایج ترین موارد نقض حقوق بشر در جهان است که هر روز بارها و بارها در اقصی نقاط جهان رخ می دهد. این مسئله عواقب جدی کوتاه مدت و بلند مدت جسمی، اقتصادی و روانی بر زنان و دختران دارد و از مشارکت کامل و برابر آنان در جامعه جلوگیری می کند. میزان تأثیرگذاری آن، چه در زندگی افراد و خانواده ها و چه در کل جامعه، غیر قابل اندازه گیری است. با نگرش جهانی شدن حقوق زنان، تغییرات قابل انکار به وجود آمده، تاثیر جهانی شدن، بر مسائل زنان، از قبیل میزان مشارکت آنان در امور سیاسی و اقتصادی و سطح تحصیلات شان در تعامل یا تقابل آن ها با این فرآیند، ارتباط مستقیم دارد. در گذار از اسطوره و حقوق زنان تا جهانی شدن کامل حقوق زنان از کشورهای پیشرفته و مدرن غرب تا زن شرقی و اسطوره ای بسیار سخت و چالش برانگیز است. با جهانی شدن هرچند بر فعالیت های اقتصادی ـ سطح دستمزد، اشتغال و استقلال مالی ـ تاثیر مثبتی دارد، اما نقش عمده ای بر آزادی های مدنی زنان ندارد. جهانی شدن یک انقلاب است. با چالش ها و دگرگونی های متفاوت در اعصار مختلف را در برگرفته، با تغییر نگرش در جوامع مختلف پیامدهای با خود داشته است، و جغرافیایی انسانی و اندیشه ادمی را با گشودن دریچه های بدیع و خلاقانه، به نحو عمیقی غنی گرداند. با انکه زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل داده و نیمی دیگر را نیز آنان تربیت و بزرگ می کنند. به عقیده دانشمندان و محققان، وضعیت سلامتی زنان به طور کلی نسبت به مردان ضعیف تر بوده و احتمال ابتلا به اختلالات روانی نظیر اضطراب، افسردگی و . . . در آنها بیشتر از مردان است. خشونت امری است کـه مـوافق طـبع انسان نیست. خشونت علیه زنان اغلب بهخاطر قوانین ناکافی، موانع بر سر راه دستیابی به عدالت و بیعملی مسؤولان دولتی که این خشونت را تحمل میکنند، رخ میدهد. نبودِ مجازاتهای کافی به فضای معافیت از مجازات کمک میکند و این فضا در تکرار این جرایم نقش دارد. با وجود این، زنان تنها قربانی نیستند. زنان در همه جا عاملان اصلی مبارزه در راه رهایی هستند. در طول تاریخ، حوادث تلخ و خشونتآمیز همراه با مصائب بسیاری به وقوع پیوسته است و امروزه در اوایل قرن بیست ویکم م علیرغم پیشرفتهای علمی، هنوز معضل خشونت، وجدانهای بیدار را میآزارد. با گذشتزمان نه تنها، خشونت بعنوان یک مسئله حاد اجتماعی باقی است، بلکه خشونت مدرن، با مصادیق جدیدی مطرح گردیده است. امید است با پیشرفت جوامع گام های بلندی در جهت حقوق انسانی زنان، حقوقی فارغ از جنسیت بر کل جهان امروز مستولی گرد.
بهاییان ایران و مشکل محرومیت از تحصیل در ایران
احمد کشاورز مویدی
شرایط زندگی و تحصیل برای شهروندان بهایی با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران پیوسته سخت تر شد و آنها از تحصیلات عالی محروم شدند. با آنکه طبق اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت موظف به فراهم آوردن رایگان وسایل آموزش و پرورش برای همه مردم ایران فارغ از هر نژاد، اقلیت و مذهب تا پایان دوره متوسطه وهمچنین گسترش وسایل تحصیلات عالی تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان است، اما از آنجا که پیروان آیین بهائیت در قانون اساسی ایران به عنوان اقلیت مذهبی رسمی پذیرفته نمیشوند لذا از تمامی حقوق مربوط به اقلیتهای مذهبی محروم اند. بهاییان طبق مصوبه شوری عالی انقلاب فرهنگی مصوب اسفندماه 1369، اجازه ثبت نام در دانشگاهها ومراکز آموزش عالی را ندارند و در صورت مشاهده ضمن گزارش امر نه تنها از ثبت نام انها جلوگیری می شود بلکه در صورت ثبت نام شدن اخراج می گردند. در زمان دولت اصلاح طلب محمد خاتمی، با حذف بخش مذهب از برگه ثبت نام آزمون سراسری، امکان شرکت بهائیان در آزمونهای ورود به دانشگاهها فراهم آمد اما آن گونه که مسئولین دفتر جامعه بین المللی بهائیان در سازمان ملل وعده ای از بهائیان ایران می گویند، این دسته از افراد نیز هرزمان که بهائی بودنشان بر مسئولان دانشگاهها معلوم می شد از تحصیل محروم می شدند. آریا احسانی، وفا نو بخت، سراج صفریان، شمیم ایدلخایی، نگار ایقانی، روژان احسانی، آیلار روشن نهاد، نگین فروغی، درسا مصطفوی، و بسیاری دیگرهمگی از جمله دانش آموزان فرهیخته و ممتاز و پذیرفته شدگان کنکور سراسری هستند که با وجود داشتن رتبه بالا در کنکور به دلیل اعتقاد به ایین بهایی، با نقص پرونده مواجه و از تحصیل در دانشگاه محروم شدند. عده ای ازجوانان بهایی امکان مهاجرت به کشورهای دیگر را پیدا میکنند و همچون خانم دکتر شبنم رعایاتی اردکانی فارغ التحصیل از دانشگاه M. I. T بوستون بعنوان دومین زن تاریخ فیزیک جهان و برنده جایزه اندریاس آکریوس و آقای دکتر پدرام روشن، دانشمند ایرانی پردازشگر کوانتومی گوگل، مایه افتخار و غرور هر ایرانی می شوند، و عده ای دیگر نیز در موسسه زیر زمینی علمی آزاد بهاییان بطور مخفیانه درس میخوانند، موسسهای که علیرغم تلاش بسیار مدیرانش به دلیل برخوردهای امنیتی، محدودیتهای فراوانی دارد. ندا اشراقی، شهروند بهایی که در سال ۹۶ از دانشگاه کاشان اخراج شد بعد از محرومیت از تحصیل در دانشگاه کاشان، در این موسسه مشغول به تحصیل شد . او میگوید این دانشگاه زیرزمینی در آن زمان رشتههای محدودی داشت. . جوانان بهایی اگر امکان پذیرش از خارج از کشور را نمی یافتند، مجبوربودند تنها در یکی از 10 رشته این موسسه بصورت مخفیانه درس بخوانند وازخیر رشته مورد علاقه شان بگذرند. البته شایان ذکر است که جمهوری اسلامی ایران موسسه علمی آزاد بهاییان را غیرقانونی میداند و فعالیت آن را ممنوع اعلام کرده است. در سالهای اخیر، محرومیت بهاییان از تحصیل در مقطع دانشگاه به مقاطع تحصیلی پایین تر هم رسید. محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی در روز چهارشنبه، ۲۰ شهریور1398 در جلسه هیأت دولت منع تحصیل دانش آموزان پیرو ادیان غیر رسمی در مدارس سراسر کشور را اعلام کرد. به گفته وی اگر دانش آموزان اظهار به داشتن دینی به جز ادیان رسمی کشور کنند، تحصیل آنها در مدرسهها ممنوع است. تا کنون محروم کردن کودکان از هرملیت، جنس و نژاد و مذهبی از تحصیل، در هیچ کجای دنیا صورت نگرفته است.
اما اینک وزیر به اصطلاح آموزش و پرورش جمهوری اسلامی رسمأ با وقاهت تمام اعلام میکند که این کودکان معصوم تنها به جرم اعتقاد مذهبی پدر و مادر شان به آیینی خاص حق تحصیل در مدارس ایران را ندارند. ادیب ولی، جوان 15 ساله، ساکن کرج و برنده چندین مدال در مسابقات رباتیک و هوش مصنوعی در داخل و خارج از کشور، دانش آموزی که مایه سربلندی و افتخار هر معلم و مدرسه ای است، تنها به دلیل بهایی بودن از ادامه تحصیل در مدرسه ای که سه سال در آن درس خوانده بود، با وجود داشتن معدل بالای 19 در پایه نهم، محروم شد. این امر، واکنش وزارت خارجه آمریکا را نیز در پی داشت . اینگونه تبعیض ها که تنها مختص ایران است همواره به مردم ایران صدمه زده و با استعدادترین و باهوش ترین شهروندان خود را از دست یابی به توان بالقوه خود محروم می کند. نقض حقوق بهاییان در ایران به عنوان اقلیت دینی غیر رسمی در ایران، عمری به درازای جمهوری اسلامی دارد. شرایطی که تاکنون در بسیاری از جوامع بین المللی مورد بحث و مذاکره قرار گرفته است. اشاره به آزار و اذیت وحشیانه بهاییان، بازداشت خودسرانه و انتقال آنها به مکانهای نامعلوم، منع تحصیل و اشتغال، پلمب خودسرانه مغازها، اخراج از محل کار و تخریب گورستان های بهاییان بر پایه اتهامات بیاساس تنها به دلیل خصومت ودشمنی دیرینه این نظام با آئین بهائی و آموزههای آن بوده است؛ آموزههایی که تنها بر صداقت، برابری زنان و مردان، محبت و خدمت به همنوع، و هماهنگی علم و دین تأکید دارد و هدفی جز صلح جهانی ندارد. این برنامه تنها بیانگر قطره ای از دریای ظلم و ستمی است که در جمهوری اسلامی ایران بر شهروندان بهایی میگذرد. به امید روزی که شهروندان بهایی نیز همانند دیگر مردم ایران بتوانند با آرامش و بدون ترس از اخراج شدن در دانشگاهها و مدارس وطن مادری شان درس بخوانند.
سوء مدیریت در نظام سلامت جمهوری اسلامی ایران
کریم ناصری
براساس قوانین بین المللی حقوق بشر همه انسانها از ارزش و جایگاه یکسانی برخوردار هستند و باید از حمایت های یکسانی در زمینه بهداشت برخوردار شوند، در یک کشور و جامعه برخورداری از حداقل های بهداشتی لازمه حیات انسان به شمار می رود. ازهمین رو حق برخورداری از بهداشت و سلامت عمومی یکی از حقوق های بنیادین حقوق بشری است. در ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر به حق برخورداری از سلامتی پرداخته شده است. در این ماده، صحبت ازحق یک زندگی شایسته انسانی می کند. که یکی از ضروریات یک زندگی شایسته، برای یک انسان تامین نیازهای اولیه سلامت است . اشارات مختلف به بهداشت در قوانین مختلف بین المللی حاکی از مهم دانستن این حق است، که نادیده گرفتن این حق مسلم در جوامع به منزله ی انکار ارزش های انسانی است. در قانون جمهوری اسلامی هم بهداشت برای همه یک حق قانونی ومسلم برای شهروندان است. اما هیچ گاه جمهوری اسلامی جز در مواقع منفعت و صلاح بقای خویش به قانون های نوشته شده دست خویش پایبند نبوده است. بهداشت هم از این قاعده مستثنا نیست . اگر از نبود یک بیمه یک دست و کارآمد برای تمامی شهروندان جامعه در هر سطح درآمدی بگذریم، ایران مثل تمامی کشورهای جهان دو سال است که درگیر بیماری هم گیر کرونا است، اما عملکرد ایران قابل مقایسه با هیچ کشوری در دنیا نیست. ایران در وضعیت قرمز به خاطر کنترل نشدن بیماری کرونا قرار گرفته است. آمار مرگ و میر به شدت رو به افزایش است. بیمارستان ها بیش از حد ظرفیت خود پذیرش میکنند و داروها به شدت کمیاب شده اند و مردم باید برای هردارویی در صورت پیدا کردن آن در بازار سیاه هزینه هنگفتی پرداخت کنند که پرداخت این گونه از هزینهها برای همه امکانپذیر نیست. سیستم کادر درمان در حال فروپاشی است، زیرا در ایران به دلیل نبود شرایط مناسب کاری و پرداخت نشدن حقوق کادر درمان و نبود یک سیستم هماهنگ و کارآمد برای کادر درمان، با کمبود پرستار مواجه است. در سالهای اخیر به خاطر نبود شرایط مناسب، عده زیادی از پرستاران به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. جمهوری اسلامی برای بقای خودش جان افراد جامعه را میگیرد، راه و روشی که همیشه این رژیم دیکتاتور بکار می گیرد تا به اهداف خود برسد.
به گفته بسیاری مسئول تمامی این مرگ و میرها در دوران کرونا، آیت الله خامنه ای است، زیرا که علی خامنهای در دی ماه سال ۱۳۹۹ واردات واکسن آمریکایی و انگلیسی را ممنوع اعلام کرد و بر تولید واکسن داخلی تاکید کرد. تولید واکسنی که هم اکنون هم به نتیجه نرسیده است و تنها دستاورد آن دزدی و چپاول حق مردم به بهانه تولید واکسن داخلی بوده است. او که کرونا را مسئله ای نه چندان مهم و گذرا در کشور تلقی کرده بود، حال که مرگ و میر به اوج خود رسیده است و هر روز رو به افزایش است، در سخنرانی اخیر خود کرونا را مسئله مهم و اول کشورعنوان کرد و خواستار تامین واکسن در کشور شد. اما این صحبت ها در حالی گفته شد که در ایران، مراسم محرم در حال برگزاری بوده و از برگزاری این مراسم در کشور جلوگیری به عمل نیامده بود. علی خامنه ای مجالس عزای امام سوم شیعیان را مایه برکت و جلب رحمت الهی دانست و گفت کشور به این مجالس با برکت احتیاج دارد. دلیل این سخنان چیزی نیست جز پررنگ ماندن اسلام برای بقای حکومت اسلامی خود حتی به قیمت جان شهروندان. این تناقض گویی ها در جمهوری اسلامی سابقه دیرینه دارد و این رژیم دیکتاتوری برای پیشبرد اهداف خود از هیچ دروغ و دورویی امتناع نمی کند. در کشوری که باید بهداشت، سلامت و حفظ جان مردم اولویت اول در یک نظام باشد به واسطه حکومت اسلامی که در کشور برقرار است، دین در اولویت اول است و سلامت شهروندان نه تنها در جایگاه دوم قرار ندارد، بلکه آخرین گزینه قابل اهمیت برای این نظام هم نیست. نظام دیکتاتوری که هیچ ارزشی برای حفظ و شان انسانیت در کشور قائل نیست و هموطنان ما به خاطر نبود یک نظام بهداشتی کامل و کارآمد باید در راهروهای بیمارستان ها روی زمین بستری شوند و یا اینکه در صفی بایستند که تنها با مردن یک نفر جا برای خودشان باز می شود. این نظام همیشه در صدد سخت کردن زندگی برای مردم بوده است. همیشه در فکر ایجاد مشکلات حداکثری برای شهروندان کشور بوده است، تا نگذارد مردم به جز مشکلات و تلاش برای زنده ماندن به چیز دیگری فکر بکنند. این رژیم از کشته شدن این همه افراد جامعه در کشور، با پدید آمدن این بیماری در پی ایجاد منفعت برای خود است. می توان گفت رژیم، بقای خودش را به بقای بحرانها در کشور گره زده است. در جمهوری اسلامی ایران هیچگاه هیچ نشانهای از همفکری، همگرایی و هم افزایی در درون این رژیم نبوده است و همیشه کلام آیت الله خامنهای خط و راه کشور را تعیین کرده است. حتی در این مورد بسیار مهم هم، که این امر مستقیماً با جان مردم و بهداشت عمومی در کشور روبه رو بوده، کلام آیت الله خامنه ای بدون کوچکترین ایرادی اجرا شد و نتیجه عملی شدن این دستورات چیزی جز کشتار مردم را برای ایران در برنداشته است. اجرای دستورات دیکتاتوری که خود را نماینده خداوند بر روی زمین می داند، نماینده ایی که بیشترین خصومت را علیه مردم کشورش به کار بسته است و مردمی که بی اعتنایی حکومت را با همه ی وجودشان دیده اند و هر روزه همراهی خود را در امور جامعه بیش تر از پیش در حاشیه می بینند.
زن ستیزی در دیدگاه مرد سالاری
کیمیا قزلباش
یکی از حربه های مرد سالاری این بوده و هست که با تعاریف فانتزی از زنان سرکوب وتضییع حقوقشان و محدود کردنشان را توجیه کنند .مادر را <<مقدس>> می کنند و قول بهشتی را زیر پایش می دهند که بعد از مرگ قرار است داشته باشد اما تا زنده است باید بسوزد و بسازد و از حقوق اولیه انسانی خود محروم باشد .<< مقدس بودن مادر >> ممکن است در ظاهر خیلی چیز قشنگی باشد اما این تقدس یکی از محدود کننده ترین چیزها برای یک مادر است. در واقع با این دیدگاه مرد سالاری زنان را زیر ذره بینی بی رحم قرار میدهند که هرگونه احساس و واکنش انسانی در او را سرزنش و قضاوت کنند. این تقدس در جنبه های دیگر موسوم به << زنانگی >> نیز به همین اندازه محدود کننده هستند از گوهر در صدف بودن بگیرید تا زنانگی یعنی لطافت و زیبایی که همه اینها تعاریفی غیر انسانی از زن هستند که باعث میشوند جامعه از زنان توقع داشته باشد مثل انسان رفتار نکنند و نیازهای انسانی نداشته باشند. گوهر در صدف که دیگر نیاز به حق انتخاب پوشش ندارد و یا زن واقعی که لطیف است و پر از عطوفت که خشمگین نمیشود و مطالبه گر. زنان هربار که از این تعاریف فانتزی سرپیچی کنند برچسب زده میشوند پتیاره.فاحشه.هرزه. پاچه پاره و …..در یک جامعه باز زنان میتوانند به راحتی راهپیمایی و یا تحصن کنند و یا خانه به خانه امضا جمع کنند جلوی مجلس بنشینند و طلب حق کنند اما در جامعه مرد سالار ایرانی بعد از قتل رومینا ها توسط پدران و برادران باید زیر تابوت قربانی خشونت مرد سالاری را بگیرند و فریاد دادخواهی و برابریخواهی سردهند!حکومتی که میگیرد و میبندد و میکشد چنان نسق جامعه مدنی را کشیده که انگار نه انگار .برای هر گام کوچکی که جامعه زنان در ایران رو به جلو برداشته بدون حمایت دولتی و حکومتی و به صورت کاملا خود جوش که لزوما به تغییر قانون هم نیز نینجامیده حکومت با قوانین و مقررات زن ستیز زنان را از گیسشان گرفته و ده قدم به عقب کشانده. خشم ما زنان از این تبعیض و زن ستیزی از این مرد سالاری کور و عقب مانده به حق است !جامعه زن ستیز همین خشم را هم البته که نمیپذیرد. عده ایی از مردان به جای اینکه از زن ستیزی حکومت بگویند دلواپس توهم مرد ستیزی فمینیسم هستند .فمینیسمی که به شدیدترین صورت ممکن در کشور سرکوب شده و به جز چند تریبون کوچک خود ساخته چیزی ندارد حالا شده سرچشمه نگرانی مردان صاحب امتیازی که انتخاب کرده اند زن ستیزی را نبینند اما بهشان بربخورد که چرا فمینیسم به زنان میپردازد و نه مردان.رک بگویم زن ستیزی در ایران فقط محدود به حکومت نیست !ریشه تنومند دارد !کارمان سخت است .
حقوق بشر برای دنیای بهتر
احمد مرادی ساکی
دو فرض را در نظر می گیریم تا بتوانیم لزوم حقوق بشر را درک کنیم: 1. در دنیایی زندگی می کنیم که گروهی به زبان دیگری غیر از ما سخن می گویند افرادی در این دنیا رنگ پوستشان متفاوت است گروهی خدای دیگری دارند افرادی ثروتمند تر از دیگرانند.در این دنیا آنان که سفیدند بر ما حکومت می کنند .
در این دنیا براحتی شما اگر اشتباهی انجام دهید شکنجه می شوید حق دفاع از خود را ندارید خیلی از امکانات از شما به خاطر رنگ پوستتان یا عقیده خاصتان در باب زندگی و انسان و خدا دریغ کرده اند در این دنیا افرادی حق درس خواندن ندارند جنگ و خونریزی براحتی اتفاق می افتد گروهی بر سر عقایدشان با گروهی دیگر می جنگند و زنانشان را به بردگی می برد وبراحتی به زنانشان تجاوز می کند. در این دنیا شما حق ندارید که با دختر ی که می خواهید ازدواج کنید هر کسی که پدر و مادر یا قبیله بخواهد باید بگیرید .در این دنیا بسیاری از مردم فقیرند و بدبخت.برای همه دارو وغذا نیست هر که زورش بیشتر است بهتر زندگی می کند و هر کسی که ضعیف است در زیر پا له می شود .شما حق مالکیت ندارید و از خود هیچگونه سرمایه ندارید. هر کجا که دلتان می خواهد نمی توانید بروید و باید اجازه بگیرید. هر شغلی را که دوست دارید نمی توانید داشته باشید. گروهی که غالب است تمام نظرهایش را بر شما تحمیل می کند و می گوید آن گونه باید باشی که من می گویم. 2. دنیایی را فرض می کنیم که همه با هم همانطور که در بالا گفتم متفاوتیم از رنگ و نژاد و مذهب و قوم و قبیله و..ولی هیچ کس بر دیگری برتری ندارد همانگونه که من می توانم درس بخوانم تو هم می توانی. اگر من می توانم عقاید و سنت های خود را داشته باشم تو هم می توانی . بر سر آنها با همدیگر جنگ نمی کنیم .ثروت بین انسانها به عدالت توزیع شده است . حق دارید برای خود مزرعه داشته باشید مالک خانه و ماشین باشید.هر کجا دوست دارید بروید.با هر که دوست دارید ازدواج کنید.آزادی و امنیت و آرامش دارید .ترس و دغدغه ندارید که به خاطر عقاید و جنس و رنگ پوستتان و…مورد هجوم واقع می شوید شما را درجه دوم نمی بینند. کدام یک از این دو دنیا را می پسندید؟ هر کس اندکی عقل و شعورعرفی داشته باشد می خندد و می گوید معلوم است که در دنیای دوم می خواهم زندگی کنم . دوباره می پرسم چرا در دنیای دوم؟ می گویید که بهتر است راحت تر,آسایش دارم و لذت بخش تر است و.. دوبار نگاهی به اعلامیه جهانی حقوق بشر می اندازیم کدامیک ازمواد آن می گوید همدیگر را بکشید ؟کدامیک می گوید به خاطر رنگ و جنس و مذهب ونژاد و…حقوقتان باید پایمال شود؟ کدامیک از شما زندگی انسانی را دریغ می کند؟ می گویی شکنجه نباشد جنگ نباشد آموزش باشد رفاه و صلح باشد عدالت باشد مالکیت باشد شخصیت حقوقی باشد مساوات باشد ازادی و امنیت باشد. مخالفان و منتقدان حقوق بشر می گویند نه. ما این ها را قبول داریم ولی راه رسیدن به این عدالت و ازادی و امنیت و ..راه و روشی است که ما ارائه می دهیم یا فرضا می گویند فرهنگ ما با فرهنگ شما متفاوت است و حقوق بشرمان نیز متفاوت خواهد بود.
(مثل حقوق بشر اسلامی تصویبی در مصر). در بالا نیز گفتم که ارزشهای حقوق بشر ارزشهایی است که جهانشمول است همه خواستار عدالت در جهان و آزادی و منع تبعیض وآسایش و رفاه و آموزش هستند. کیست که با آنها مخالف باشد شما می توانید بگویید رفاه ألمانی داریم و رفاه پاکستانی.خیر این درست نیست رفاه یکی است و آن به معنای آن چیزی است که عموم مردم جهان می فهمند یعنی لوازم اولیه زندگی غذا و پوشاک و مسکن و کار خوب و مسافرت و خوش بودن با خانواده و رفتن به سینما و…این معنای رفاه است.منع تبعیض در تمام دنیا یک معنی دارد.
اینطور نیست که در مصر بگویی که مسیحیان حق ندارن کلیسا در مرکز شهر داشته باشند این منع تبعیض مصری است و در جای دیگر مثل چین مسلمانان حق اجتماعی نداشته باشند و چینیها بگویند این تعریف ما از منع تبعیض است. منع تبعیض در همه جهان و در نظر تمامی مردم جهان پاسخی همگرا دارد. مثلا در ماده 10حقوق بشر که امده است همه حق دارند که دعوایشان در دادگاه عادلانه و بی طرف و منصفانه و علنی باشد .در ک عموم مردم برزیل و پاسخ انها به علنی بودن و بی طرفی و مستقل بودن دادگاه و انتظارشان نیز همان است که یک چینی از دادگاه دارد یا یک روستایی در مالاگا. جهان سومی و چپ ها و پست مدرن ها می گویند هر ملتی فرهنگ مخصوص خود را دارد و ما فرهنگ خود را داریم. خوب این درست است من حالا به شما می گویم که هر کس فرهنگ خود را دارد؟ پس در سودان که فقر و بدبختی و عدم امنیت و حقوق بشر و آزادی است انها هم فرهنگ خود را دارند آیا حاضرید در آن فرهنگ زندگی کنید ؟ در این جا خواهید گفت نه.آنجا جنگ و فقر و بدبختی است تبعیض و نابرابری است.
مسلمانان را در بعضی مناطق به قتل می رسانند.من نمی خواهم در آنجا زندگی کنم. حال بگویم در استرالیا شما حق دارید مسجد داشته باشید.در روز عاشورا دسته داشته باشید و در خیابان آزادانه عزاداری کنید. به شما همانطور نگاه می کنند که به یک استرالیایی.
همان حقوقی را دارید که تمام مردم ساکن آنجا.فرق بین شما و دیگران نیست.می خواهید در انجا زندگی کنید؟ فورا خواهید گفت بله. اکثر مهاجرین و پناهندگان جهان از افغانستان و سودان و عراق و مالی و تانزانیا و این کشورهای فقیر و بدبخت و سنتی و ماقبل و مدرن به سمت آلمان و هلند و کانادا می روند چرا؟ به همان علتی که در بالاتر عرض کردم. روشنفکران چپ را در سالهای دور به یاد بیاورید و همین طور سنت گرایان را. صحبت از بی روح بودن غرب و حقوق بشر بدرد نمی خورد و جامعه صنعتی کاپیتالیست آشغال سرمایه داری می زدند اما از همان کشورها به همان دلایلی که به غرب نسبت می دادند فرار می کردند و می رفتند در دامان انها آزادانه رفت و امد می کردند و در دانشگاههای انها درس می دادند و جالبتر از اینکه دوبار علیه همان حقوق بشر و دنیای مدرن می نوشتند و می گفتند(البته از خصوصیات زیبای دنیای مدرن و لیبرال این است که منتقد و مخالف را در درون خود دارد تا دچار دیکتاتوری ایدئولوزی و فرهنگ نشود). نتیجه می گیریم حقوق بشر جهانشمول است و فرهنگ بهتری است.در نهایت مخالفان در سالیان دراز مثل کمونیست ها که از حقوق بشر و فرهنگ مدرنیته شکست خوردند. گفتند شیوه ما برای تحقق آن با شما متفاوت است. کثیری از جهان سومی ها نیز حقوق بشر را قبول دارند. اکثر آنها می گویند ما رعایت می کنیم .
ولی اجازه نفس کشیدن را از ملتشان دریغ می کنند و هر روز فریاد می زنند که حقوق بشر در کشور ما عالی است. عده قلیلی نیز مثل کوبا هنوز بر این عقیده اند که ما شیوه خود را داریم که در بالا توضیح دادم. که حقوق بشر جهانشمول است و پاسخ همگرایی در تمام جهان دارد. در پایان می خواهم بگویم که غرب و دنیای مدرن هم چالشهای بسیاری دارد ولی این حقوق بشر که از دست آوردهایش می باشد ما را برای دنیایی بهتر فرا می خواند. با حقوق بشر ما به دنیایی بهتر قدم می گذاریم راحتر با صلح و آزادی و عدالت زندگی می کنیم رفاه داریم و آسایش و امید.
فقر و مولفه های ایجاد فقر در جامعه
اسفندیار سنگری
تورم یکی از دلایل اصلی گسترش فقر در جوامع میباشد زمانیکه نرخ مسکن ، ارز، موادغذایی ، دارو و دیگر اقلام مصرفی در کشور افزایش پیدا میکند، جمعیت فقرا نیز بالتبع آن افزایش پیدا میکند.اما نحوه شکلگیری فقر و تبعات آن بر اقتصاد جوامع چگونه است ؟ فقر عموما در جوامع جهانی در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته وجود دارد و همه کشورهای جهان به نوعی درگیر این موضوع و مسئله هستند، در دنیای جدید و اقتصاد مدرن یک شکاف و دوگانگی بین فقیر و غنی ایجاد شده است. در حال حاضر درآمد حدود ۵۰ درصد مردم جهان با ثروت حدود ۱۰۰ نفر برابری میکند، این مسائل موجب میشود با افزایش تعداد فقرا مواجه باشیم ، اما وجود فقر در جهان توجیهی برای عادی سازی این پدیده نیست و نباید از کنار این مسئله به راحتی عبور کنیم. عمدتا در تعریف واژه فقر مسئله مشقت و سختی در تأمین معیشت مدنظر است ، یقینا افرادی فقیر محسوب میشوند که در تامین حداقلهای زندگی با مشکل مواجه هستند و در این رابطه به سهم موادغذایی توجه بیشتری صورت گرفته است . به طور مثال برای شناسایی فقرا بررسی میکنند چند درصد درآمد خانوار به مایحتاج خوراکی اختصاص پیدا میکند، هر اندازه سهم درآمد یک خانوار به مواد غذایی اختصاص پیدا کند این جامعه فقیرتر است. در واقع فقر به دو دسته فقر ” نسبی ” و فقر ” مطلق ” تقسیم بندی میشود :
در فقر نسبی هر فرد در جامعه درآمد خود را با درآمد فرد دیگر ، شهر دیگر و کلان شهرها مقایسه میکند ، اگر درآمد این فرد پایینتر از افراد دیگرجامعه باشد، میگوییم فقر نسبی بر جامعه حاکم است و معمولا در همه جوامع به علت یکسان نبودن درآمد بین افراد جامعه فقر نسبی حاکم و مشهود است.
اما امروزه موضوع اصلی، فقر مطلق است، یعنی افراد آن جامعه از منابع ضروری و نیازهای اولیه مانند خوراک ، پوشاک ، مسکن ، دارو، بهداشت و … برای ادامه زندگی محروم هستند ، اگر افرادی در تأمین این مایحتاج با مشکل مواجه باشند در فقر مطلق به سر میبرند و میگوییم این خانوارها زیر خط فقر هستند. آمارها معمولا با واقعیتهای جامعه همخوانی ندارند ، عموما در جوامع شهری به خانوارهایی که درآمد آنها کمتر از یک میزان خاص باشد ، خانوارهای زیر خط فقر اطلاق میگردد.
تورم را یکی از دلایل و عوامل اصلی گسترش فقر در جوامع میتوان عنوان کرد : زمانی که نرخ مسکن ، ارز، موادغذایی ، دارو و … در کشور افزایش پیدا کند، جمعیت فقرا نیز بالتبع آن افزایش پیدا میکند ، طبق آمارها تورم در حال حاضر در ایران حدود ۴۰ درصد است ( آمار مربوط به سال 1398 ). برخی سیاستهای نادرست یکی از دلایل افزایش تورم در کشور است، تعدادی از مسئولان برای خیرخواهی دست به برخی اقدامات غیرکارشناسی در کشور میزنند که برای اجرای این برنامهها هیچ کارعلمی و تجزیه و تحلیل صورت نگرفته است و نتیجه معکوس نشان میدهد.
بهطور مثال تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی برای واردات کالاهای اساسی باعث به وجود آمدن رانت واثرات سوء بر بازار شده و تورم در کشور بالا می رود. از دیگر عوامل موثر در افزایش تعداد فقرا در جامعه توزیع نامناسب ثروت و درآمد را میتوان عنوان کرد. دولتها برای گسترش عدالت در جامعه باید توزیع ثروت را به صورت مناسب انجام بدهند، ضریب جینی یک معیار سنجش، برای شکاف بین فقرا و ثروتمندان در جامعه است، در سالیان اخیر به خصوص در سال ۹۹ شاخص و ضریب جینی در کشور افزایش پیدا کرده و فاصله فقیر و غنی بسیار افزایش داشته است .
تبعات فقر در کشور بر کسی پوشیده نیست وقتی تعداد فقرا در جامعه افزایش پیدا میکند، جرم و جنایت و بزهکاری بطبع نیز افزایش پیدا میکند و زمانی که فساد در حوزههای مختلف شکل میگیرد
تبعات اجتماعی و اقتصادی بسیاری بر جامعه میگذارد. تبعات این اتفاقات نه تنها رشد فقر را در کشور بدنبال دارد ، بلکه باعث ناتوانتر شدن قشری میشود که بیشترین تاثیر را در چرخش چرخ اقتصادی دارند، طبقه کارگری بیشترین بخش هرم تولید هستند که با ادامه این وضعیت و روند افزایش فشار مضاعف اقتصادی، بخش مولد با از دست دادن مهمترین مهرههای خود دچار مشکل میشود.و پر واضح است وقتی بخش مولد جامعه که همان جوانان هستند انگیزه خود را بر اثر افزایش فقر از دست بدهند در بلندمدت رشد اقتصادی در کشورنیز کاهش پیدا میکند و فقر در کشور تشدید میشود و یک دور باطل در اقتصاد کشور به وجود میآید. ضمن اینکه تحریمهای بینالمللی کشورو روند سعودی نرخ ارز نیز در افزایش هزینههای خانوار و افزایش فقر در جامعه تاثیرگذار است.
قتلهای زنجیرهای
محسن سبزیان
کشتار برخی از شخصیتهای سیاسی و اجتماعیِ منتقد نظام جمهوری اسلامی در دههٔ هفتاد خورشیدی، در داخل و خارج از ایران، گفته میشود که (به گفتهٔ برخی از منابع)، با فتوای برخی از روحانیون بلندپایه و به دست پرسنل وزارت اطلاعات در زمان وزارت علی فلاحیان (وزیر اطلاعات دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی) و قربانعلی دری نجفآبادی (اولین وزیر اطلاعات در دولت محمد خاتمی) انجام شد.
وزارت اطلاعات، طی اطلاعیه ای، عوامل قتلها را شماری از پرسنل وزارت اطلاعات یعنی همکاران کجاندیش و خودسر-که آلت دست عوامل پنهان و مطامع بیگانگان شدهاند- نامید.
محمد خاتمی رئیسجمهور وقت، تیمی خارج از وزارت اطلاعات و بدون حضور وزیر وقت را مسئول رسیدگی به پرونده کرد. این تیم پس از یک ماه تحقیق، دست داشتن مقامات بلند پایهٔ وزارت اطلاعات در قتلها را اعلام و عوامل را دستگیر کرد. دری نجفآبادی وزیر وقت اطلاعات، بلافاصله توسط خاتمی برکنار و علی یونسی جایگزین وی شد.
دادگاه قتلهای زنجیرهای پس از توقیف مطبوعات در بهار ۷۹، دستگیر و زندانی کردن روزنامهنگاران پیگیر موضوع (اکبر گنجی و عمادالدین باقی) بدون حضور هیئت منصفه و در حالی که خانوادهٔ مقتولان در اعتراض به نحوهٔ رسیدگی در جلسات دادگاه، حضور یافتند، با محکوم کردن عوامل وزارت اطلاعات به چند سال زندان، بسته شد.
سعید امامی نیز که اعلام شده بود که متهم اصلی این پرونده است، به طرز مشکوکی در مدت بازداشت درگذشت.
گرچه در مجموع قتلها در طول چندین سال، اتفاق افتاده، قربانیان این قتلها بیش از ۸۰ نفر از نویسندگان، مترجمان، شاعران، کنشگرایان سیاسی و شهروندان عادی بودند که با روشهای گوناگونی مانند تصادف خودرو، ضربات چاقو، تیراندازی در سرقتهای مسلحانه و تزریق پتاسیم به منظور شبیهسازی حمله قلبی به قتل رسیدند. مجموعه این قتلها، در پاییز و زمستان سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ میلادی) و هنگام به قتل رسیدن داریوش فروهر، پروانه اسکندری و سه نویسندهٔ مخالف نظام، در عرض ۲ ماه به عنوان یک بحران جدی مطرح شدند. بسیاری بر این باورند که قتلها، به منظور ایجاد مانع برای تلاش محمد خاتمی و اصلاحطلبان و پشتیبانانش، برای ایجاد فضای باز سیاسی و فرهنگی و برقراری آزادی بیان در کشور صورت گرفتهاند و افرادی که در این زمینه مقصر شناخته شدهاند، خود قربانیانی بودند که از مقامات بالای نظام دستور میگرفتند. و طی سالهای متمادی در داخل وزارت اطلاعات، ساز و کاری رسمی تثبیت شده بود که هدف آن قتل مخفیانه و فراقانونی افرادی بود که این وزارتخانه، وجودشان را برای امنیت کشور مضر تشخیص میداد. با این وجود، بنیادگرایان یا جناح حاکم در کشور، که مخالف جدی دگراندیشان و اصلاحطلبان محسوب میشوند، عاملان قتلها را «ابرقدرتهای خارجی» و بهخصوص اسرائیل دانستند که از آن جمله میتوان به اولین واکنش سید علی خامنهای در نماز جمعهٔ تهران، که قتلها را به دشمنان خارجی منسوب کرد، اشاره کرد. پس از این گفتهها، فیلمی از چند نفر از دستگیر شدگان قتلهای زنجیرهای برای مسئولان ارشد کشوری پخش شد که در آن حکایت از همکاری آنها با موساد، سیا و اف بی آی داشت، اما سپس با پخش شدن فیلم دیگری که نشان از شکنجه شدید این زندانیان برای اخذ اعترافات عجیب دارد، رسوایی دیگری برای دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی به وجود آمد. همچنین، روزنامهٔ سلام در ۱۵ تیر ۱۳۷۸ نامهای محرمانه از سعید امامی را منتشر ساخت که با ذکر نام یکی از افرادی که بعدا کشته شد، خواستار اعمال محدودیت بیشتر برای وی شده بود. روزنامهٔ سلام به دلیل انتشار این نامهٔ تعطیل گشت که این نیز منجر به وقایع هجده تیر ۱۳۷۸ و بحران دیگری برای حاکمیت جمهوری اسلامی شد. مجموعه افشاگریها که در روند قتلهای زنجیرهای در دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی رخ داد، منجر به این امر شد که هسته مرکزی قدرت کوشید در فرآیندی چندساله، سازمان اطلاعات سپاه را که مصون از ورود و نظارت دستگاههای انتخابی بود، در بسیاری از موارد جایگزین وزارت اطلاعات کند. بیش از دو دهه پس از وقوع قتلهای پاییز ۱۳۷۷ این موضوع، دوباره تازه شد. در سال ۱۳۹۸ اظهارات تازه مصطفی پورمحمدی و پاسخ محمد نیازی به او، دوباره این ماجرا را به صدر خبرها برد. پورمحمدی، بیست سال بعد از آن زمان مطرح کرد که آن افراد، خودسر نبودهاند، و سخنان او با واکنش محمد نیازی-که در آن دوره رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح بود-روبهرو شد. به هر روی، به گفته مصطفی پورمحمدی، یکی از اعضای «هیئت مرگ (کمیته اعدام)» در قتلعام ۱۳۶۷، قتلهای زنجیرهای خودسرانه نبوده؛ بلکه از درون نظام جمهوری اسلامی، انجام شدهاست.همچنین همهٔ متهمان، با وجود گرفتن حکم کیفری، آزاد میباشند.
افشای قتلها: داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) و همسرش پروانه اسکندری عصر ۱ آذر سال ۱۳۷۷ در منزل شخصیشان واقع در محلهٔ فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند و جسدشان به نحو فجیعی مثله شد. به گفته برخی روزنامهنگاران پستانهای پروانه اسکندری بریده شده بود. در روزهای ۱۲ و ۱۸ آذر، جسد دو نویسندهٔ دیگر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پس از چند روز بیخبری در جادههای اطراف شهر و جسد معصومه مصدق (نوه دکتر مصدق که تازه به کشور بازگشته بود) در منزل شخصیاش پیدا شد.
با توجه به باز بودن نسبی فضای مطبوعاتی و سیاسی ایران در آن دوره نسبت به سالهای قبل، افشای این قتلها بازتابهایی در داخل و خارج از کشور داشت و رسانههای بینالمللی آن را چالشی بزرگ در مسیر اصلاحات در ایران دانستند.
آثار و پیامدهای پیگیری قتلهای زنجیرهای: مقامات نظامی انفجار بمبی در شهر مشهد را به هواداران سعید امامی و مصطفی کاظمی نسبت دادند. این بمبگذاری به کشته شدن یک نفر و زخمی شدن دو تن دیگر انجامید. پیگیری قتلهای زنجیرهای و روشن شدن زوایای بیشتری از عملکرد وزارت اطلاعات توسط مطبوعات نقش مهمی در سرنوشت انتخابات مجلس ششم ایفا کرد. جناح راست که اکثریت مجلس را برای دو دوره در اختیار داشت در مجلس ششم به یک اقلیت ضعیف تبدیل شد و هاشمی رفسنجانی (که قتلها و تخلفات وزارت اطلاعات در دوران وی روی داده بود) نیز نتوانست به مجلس راه یابد. خصوصاً مقالات و کتب اکبر گنجی و عمادالدین باقی که اندکی پیش از انتخابات منتشر و مورد استقبال گسترده قرار گرفت در شکست هاشمی رفسنجانی و کاندیداهای جناح راست موثر بود. سابقهٔ فعالیت برخی از اصلاحطلبان در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در دههٔ شصت سبب شد که دامنهٔ افشاگریها و پیگیریها هیچگاه به سالهای دههٔ شصت (که اوج درگیری سیاسی و بعضاً نظامی جمهوری اسلامی و گروههای اپوزیسیون بود و طی آن هزاران نفر از اپوزیسیون زندانی، شکنجه و اعدام شده و دهها نفر از مقامات جمهوری اسلامی نیز توسط برخی از گروههای اپوزیسیون ترور و کشته شدند) کشیده نشود. مطبوعات اصلاحطلب تنها به افشای قتلهایی که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی روی داده بود پرداختند و خصوصاً از نزدیک شدن به واقعهٔ اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ به شدت پرهیز میکردند. علت عدم انتشار روزنامهٔ اصلاح طلب آریا مصاحبهای با عزتالله سحابی اعلام شد که وی در آن ریشهٔ قتلهای زنجیرهای را در اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ دانسته بود. حسینعلی منتظری تنها مقام حکومتی بود که به اعدامها اعتراض کرد.
ادعای متوقف شدن قتلها: در پی مشخص شدن نقش وزارت اطلاعات در قتلها، محمد خاتمی گفت که قول میدهد چنین قتلهایی دیگر در این وزارتخانه تکرار نشود. حسین باستانی، تحلیلگر بیبیسی فارسی مدعی است، توقف قتلهای زنجیرهای پس از ماجرا، منطقا معنایی جز این نداشت که فرایند حذف فیزیکی منتقدان در این وزارتخانه، پیش از آن با اطلاع حکومت در جریان بودهاست. این تنها بخشی از نقض های حقوق بشر در ایران است و بدون تردید این قتل ها و جنایات همچنان با رهبری علی خامنه ایی و زیر دستانش ادامه دارد.
سرانه مطالعه در ایران
رزا جهان بین
از وضعیت نابسامان مطالعه در ایران باخبر هستیم. در نیمه اول سال 1398 بود که شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد تنها ۵۸ درصد مردم ایران مطالعه غیردرسی دارند و میزان مطالعه این بخش از جامعه بهطور میانگین ۷ ساعت و ۴۱ دقیقه در ماه است که ۳ ساعت و ۷ دقیقه آن صرف خواندن قرآن و ادعیه میشود و طبق نتایج آمارگیری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۹، سرانه مطالعه ایرانیهای ۱۵ سال به بالا در روز حدود ۱۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه برآورد شد و امسال (سال 1400) عدد ۵/ ۱۲ دقیقه بهعنوان سرانه مطالعه در ایران اعلام شده است که بیشترین میزان مطالعه به ترتیب مربوط به استانهای یزد، قم و قزوین بوده و کمترین میزان مطالعه در استانهای کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر ثبت شده است و این در حالیست که سرانه مطالعه در کشوری مثل فنلاند 44 دقیقه در یک روز است و بعد از فنلاند، کشورهای استونی، آلمان، هلند و نروژ با سرانه مطالعه بیش از نیم ساعت در روز پیشتاز در مطالعه هستند.
اما چرا میزان مطالعه در ایران پایین است؟ چرا با وجود برگزاری همایش و سمینارهای مختلف، راه اندازی کتابخانه های حضوری و غیرحضوری (مجازی) و توجه و تلاش دولتمردان ایرانی برای افزایش سرانه مطالعه در ایران، نتوانسته ایم در این زمینه موفق باشیم؟ به نظر کارشناسان دلایل متفاوتی برای این معضل وجود دارد. مسائلی مثل گرایش و عادت تاریخی ایرانیان به ادبیات و فرهنگ شفاهی، سانسور گسترده و سیستماتیک دولتی و حکومتی، نفوذ اینترنت و استفاده روزافزون از گوشیهای هوشمند، ضعف آموزش در مدارس، افزایش قیمت کاغذ و در پیرو آن کتاب در کنار نابسامانی اوضاع اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم همواره در بحث پایین بودن میزان مطالعه ایرانیها مطرح میشود. مطالعه از موثرترین راه های افزایش آگاهی و درک انسان به شمار می آید و جامعه ای که سرانه مطالعه بالایی داشته باشد می تواند پیشتاز در علم و پیشرفت و ترقی باشد.
اعلامیه جهانی حقوق بشر از منظری دیگر
زینب منزه